احد ترکمنی

صحبتی با اهل نظر:

پول یا انسان؟

)مبحث اول - بخش ششم)

قسمت اول **** دوم *** سوم *** چهارم **** پنجم **** ششم **** هشتم

 

 

در پایان بخش پنجم بدانجا رسیدیم که پیش از انفاذ لایحۀ فدرال ریزرف، کتابی در میان دولتمردان و سیاسیون امریکایی دست به دست می گشت با عنوان «مدیر درو» که در آن تصویر دیکتاتوری با اهداف سوسیالیتی دست به اصلاحات عمیق سیاسی به شیوۀ رویا های مارکس می زند.

مولینز در فصل چهارم کتاب «اسرار فدرال ریزرف» توضیح می دهد که رُمان به فرمایش فردی به نام کرنیل هاوس نوشته شده بود و مدیر فلیپ درو، قهرمان داستان است که شخصیت کرنیل هاوس را تمثیل کرده است. او در این رُمان نظامی را ایجاد می کند که با معیار های سوسیالیستی به وسیلۀ دیکتاتوری، که همان مدیر درو است، اداره می شود. در این داستان انفاذ مالیات مترقی، مالیات بر عواید خارق العادۀ ایام جنگ و عواید خارج از معیار متداول (این مالیه Excess tax  گفته می شود، در فارسی نیز اصطلاحی دارد که بنده نمی دانم)، سوسیال سیکوریتی Social Security (در امریکا و کانادا یکی از پروگرام های دولت است که تداوی، معاش کهنسالی و نظایر آن را برای شهروندان از مسئولیت های دولت قرار می دهد)، بیمه بیکاری و نظام پولی انعطاف پذیر در آن پیش بینی شده بود. مولینز کتاب را به طور خلاصه طرحی می شمارد که سپس به وسیلۀ وودرو ویلسن و فرانکلین روزولت روسای جمهوری امریکا پیروی گردید. کتاب بدون نام نویسنده چاپ و وسیعاً در میان کارمندان دولت پحش گردید که عموماً تردید نداشتند نویسنده اش جورج سیلوستر ویریک و کسی است که هاوس را از سال ها می شناخت و بعد ها کتابی در مورد روابط ویلسن و هاوس با عنوان «عجیب ترین دوستی» در سال ١٩٥٥ نوشت.

وست بروک پگلر Westbrook Pegler یک ژورنالیست عضو تحریر روزنامۀ هارست Hearst در سال ١٩٥٥ نوشت، کتاب محتوی طرح ایجاد فدرال ریزرف است و بانکداران سرشناس وال ستریت نیویارک همراه با راکفلر، تمام امید شان را در باب تحقق آن به هاوس بسته اند و منافع راکفلرها، مورگان ها وهاربورگ و شیفس بالذات در کنفرانس مرموز جیکل حضور داشته است.

کرنیل هاوس کیست؟

 در مورد هاوس کتب بیشماری از سال های قدرت او تا کنون نوشته شده است. هاوس چهره ایست که در بسیاری از  عکس های دوران زمامداری ویلسن رییس جمهور امریکا در عقب او دیده می شود. او در رأس مذاکرات جنگی و یا صلح میان آلمان و متفقین در جنگ عمومی اول قرار داشت و نقش او در این مذاکرات بر سر نوشت آن جنگ اثری بنیادی دارد. این مرد از اولین روز ریاست جمهوری ویلسون در جنوری ١٩١٣ تا سال ١٩١٧  مشاور خاص وی بود و حتی در درون قصر سفید دفتر داشت.

در ژورنال چهره های سرشناس جنگ عمومی اول در مورد او نوشته شده است: «ادوارد مندل هاوس» متولد ١٨٥٨، مرگ ١٩٣٨، کرنیل خود ساخته ای بود و کرنیلی تنها لقبی برای او به شمار می رفت؛ وی در جریان چهار سال اول جنگ اول جهانی به حیث نزدیک فرد معتمَد وودرو ویلسن رییس جمهور امریکا خدمت کرد. هاوس یک سیاستمدار مشهور از خانوادۀ تکزاسی بود و در سال های ١٨٩٠ به عنوان گردانندۀ کاردان پشت صحنۀ سیاست دموکراتها در تکزاس به شهرت رسید. هاوس که مرد بلند پروازی بود، سپس کوشید در سطح ملی نفوذ یابد؛ این هدف را در ائتلاف با ویلسن به دست آورد که اولین بار در سال ١٩١١ ملاقات نموده بود و در سال های آتی و انتخابات ریاست جمهوری اش از او پشتیبانی به عمل آورد.»

هاوس به عنوان مشاور خاص و ارشد ویلسن در سال ١٩١٦ یک روزنامه نگاریهودی سوسیالیست و فارغ دانشگا  ه  هاروارد را به نام والتر لیپمان وارد دستگاه دولتی کرد و به عنوان مشاور وزیر دفاع امریکا نصب نمود. این فرد که از افراد موثر بانکداران در درون دستگاه بود، نقش عمده ای در وارد شدن امریکا در جنگ اول جهانی داشت و مواد اولیۀ پیمان لیگ ملتها را نوشت. هاوس ترتیبات ورود امریکا به جنگ را گرفت که شامل تولیدات صنعتی جنگ، آماده ساختن افکار عامه برای ورود امریکا در این جنگ از طریق شبکه ای از روزنامه نگاران مرتبط و رجال سیاسی وابسته و تدابیر دپلوماتیک می شد. وی در این سال به عنوان نماینده دولت امریکا به مذاکرات اروپایی جنگ و صلح وارد شد. در این موقف توانست با هنر مندی سیاسی اش تداوم جنگ را ممکن ساخت و شرایطی را با تبانی با آلمان برای کشاندن امریکا در این جنگ به وجود آورد (انسیکلوپدیا بریتانیکا).

هاوس فرزند  ثروتمند ترین زمیندار و بانکدار تکزاس بود.  او هرگز تحصیلات کامل نداشت و در عوض با استفاده از ثروت پدرش در سیاست تکزاس صاحب نقش شد و از سال ١٨٩٣ تا سال ١٩١١ پنچ گورنر آن ایالت را به قدرت رساند و در مقام مشاور آنان به ادارۀ سیاست آن ایالت پرداخت. در ١٩١١ به حمایت انتخاب ویلسن به ریاست جمهوری پرداخت و نمایندگان دموکرات تکزاس را برای ضمانتِ نامزدی اش به کنوانسیون حزب فرستاد. هاوس سپس املاک موروثی اش در تکزاس را فروخته شرکت بانکداری در درون ائتلاف پول سازان ایجاد نمود. (انسیکلوپدیا بریتانیکا)

 مولنیز در اثر تحقیق گسترده ای روشن کرده است که کرنیل هاوس شرط عضویت در ائتلاف بانکداران، یعنی رابطۀ خونی بالندن را دارا بود. خانوادۀ وی که هالندی الاصل بود، سه صد سال در انگلستان بسر برده است تا آن که پدرش به امریکا مهاجرت به عمل آورده و در تکزاس مستقر گردید. پدر هاوس در جریان جنگ های داخلی امریکا از شرایط جنگی و قطع شدن راه های ترانزیت برای انتقال مال التجاره و اجناس قاچاق به پیوند های انگلیسی اش، به شمول خانواده روتشیلد  بهره گرفت و ثروت هنگفتی فراهم آورد. وی در آن هنگام بخش اعظم ثروتش را  به طلا مبدل کرد و در بانکی در لندن منتقل نمود. به گفته مولینز، پدر هاوس در اواخر جنگ های داخلی ثروتمند ترین مرد تکزاس بود.

 پیوند با افغانستان

در این فصل از کتاب اسرار فدرال ریزرف در می یابیم که جی پی مورگان، یکی از سهامداران عمده فدرال ریزرف، سهمدار و بانکدار کمپنی هند شرقی نیز بوده است. کمپنی هند شرقی، پدرِ دولت هند برتانوی است که ما از سال های ١٨٠١ تا کنون در گرو معاملاتش قرار داریم. امتیازات سیاسی آن کمپنی که به هند برتانوی مبدل گردید، تا امروز ناظر بر احوال ملل مستعمرۀ سابق قرار دارد. این بدان معنی است که بانکداران وال ستریت نیویارک در مسایل افغانستان از آن زمان منافع مستقیمی داشته اند. کرنیل هاوس نمایندۀ نیرومند آن بانکداران، که در سال های ١٩٠٠ میلادی مشاور سیاست خارجی رییس جمهور است، چه اثری در مناسبات افغانستان و بریتانیا داشته است، نا گفته پیداست. به خصوص که تبارز امریکا به عنوان قدرت اقتصادی پس از پیدایش صنعت نفت در اواخر قرن نزده مصادف با دوران زمامداری عبدالرحمن است؟

حضور یک فریماسونر امریکایی به نام  جوسیها هارلان، متولد ١٢ جون ١٧٩٩، در سال های ١٨٣٠ در افغانستان ثبت  شده و کتاب های زیادی در بارۀ ماجراجویی های این مرد در کوه های مرکزی هندوکش و بابا ، در قلمرو بامیان و حتی احراز فرماندهی کل قوای امیر دوست محمد خان صحبت شده است.

نمی خواهم روز را با بیان این قصه ها، به مانند تاریخ نگاران حرفه ای صرف کنم. آنان کار دانشگاهی می کنند و می خواهند به من و شما مدرک بدهند که، ضرور، هر پدیده ای را از روی تحقیقات و دریافت های آنان، نیز، در تصویر خویش رنگی قایل شویم و همه چیز را بر بنای ایدیالوژی و آرمان های زود گذر منحصر نسازیم.

مانند، ساختن حتی هیتلر افسانه ای و اعجاب بر انگیز، و در عین حال مردک خرفتی، که با دیوانگی جهانی را به خاک و خون می کشد؛ و هم زمان در آن سوی این سوژۀ مصنوعی، نیز، همین مردک خرفت، رهبر یک نسل و شاید نسل های آریایی پاکیزه و بالذات فرمانروا می شود و ملیون ها آدم  را  با مهارتی بی نظیر و سحرِ جنون آفرینِ رجز خوانی های معروفش، به یک ماشین بزرگ نظامی مبدل می سازد؟

چرا ما که صد سال قبل از امروز مورخ و محقق داشتیم و سراج التواریخ از احوال درون افغانستان بسیار گفته است، ولی کسانی که ما را خورده و به جان هم انداخته اند را فقط با نام انگلیس و امریکا و غرب می شناسیم؟

در حالیکه آنطرف، با ما چون اشخاص و خانواده ها رفتار می کنند و از یک کتله ای که هویت ندارند، یک هویت جدید ایجاد می نمایند؟

چه چیز در خفا قرار دارد؟

کتب معتبری را که انگلیس ها  در قرن هژده و نوزده در مورد افغانستان نوشته اند و یا امریکایی ها و ده ها ملل دیگر، ما در روایتی از روایات حتی اساتید تاریخ و نامهای بزرگی چون شادروان غبار، با تمام صراحت گویی هایش نداریم و من، احد ترکمنی، با کلۀ نا پخته و مغزی تهی در سال ٢٠٠٨ حتی با دقت یک طفل می توانم چنین آثاری را بیابم؟ هر چه دانشمند و متفکر و صاحب مطالعه در موارد تاریخ سرزمین ما شناخته می شوند، با این پرسش مواجهند. در حالیکه بیشتر استناد ها بیشتر به یک دسته منابع خاص آرمانی فریماسون در تاریخ منابع استعماری افغانستان صورت پذیرفته است.

یک فیلم امریکایی بنام «مردی که پادشاه می شد» The Man Who Would Be King  براساس کتابی به  همین عنوان از رُدیارد کیپلینگ Rodyard Kipling مورخ و نویسندۀ انگلیسی قرن نوزدۀ بریتانیا داریم. به نشر رسیده و وی که یک افسر حرفه ای جنگ های داخلی امریکا بود، بر اساس روایاتی که تا کنون در تاریخ افغانستان از آن ذکری به نظر بنده نخورده است، تا فرماندهی کل قوای امیر دوست محمد (لوی درستیز؟) منصوب شده بوده است.

در این ایام بانک جی پی مورگان مسئولیت انتقالات پول تجارت تریاک کمپنی هند شرقی را نیز عهده دار بوده است. هاوس در گفتگوی خصوصی با جورج سیلوستر ویریک نویسندۀ کتابِ روابط ویلسن با کرنیل هاوس حتی از دریافت ٣٥٠٠٠ دالر پول نقد از منبع معاملات تریاک یاد می کند که ویلسن شخصاً به او داده است. این مطلب و مطالب دیگری در مورد معاملات تریاک مورگان در کتاب های جداگانه نوشته شده و این رابطه حتی از سال های ١٧٨٠ و بسیار پیش از ایجاد شرکت مالی مورگان در نیویارک با نام «هاوس آف مورگان» از طریق موسسات مالی و سهام خانوادگی آنان  در «شرکت مواد مخدر»، لندن، با عنوان «خانوادۀ بوستونی» ثبت گردیده است. یکی از آن مطالب دایر بر آن است که اصولاً خانوادۀ مورگان گردانندۀ رسمی تجارت تریاک بریتانیا بوده و سهمش را از آن طریق دریافت می کرده است. (کرنیل هاوس واقعی، آرتور هادن سمیت؛ شرکت انتشاراتی دوران، ١٩١٨).

یادداشت های هاوس که سپس بارها در ایالات متحده و اروپا منتشر شده است، به سهولت کارآیی کرنیل هاوس را در حیثیت شبح رییس جمهور برای پیاده ساختن یکایک طرح های جزیره جیکل نشان می دهد. در همین جا می یابیم که سناتوران و نمایندگان انتخابی ای که در تبانی با شبکۀ عنکبوتی پول سازان در کانگرس امریکا با بی صبری منتظر بوده اند طرح به تصویب برسد. گو این که هاوس پیش از پرداختن به مسایل جنگ عمومی اول، در سرنگونی دولت در مکسیکو دخیل بوده و یک رییس جهمور دست نشانده را به جای یک دولت کودتایی به قدرت رسانده است. در آن هنگام امریکا سرمایه گزاری های عظیمی در مکسیکو داشت.

پگلر نوشته بود: «در کتاب مدیر درو، افکار سوسیالیستی آشکاری در صفحات ٥٦ و ٥٧ ازهاوس بیان گردیده و با لحنی  قوی بیان شده مدنیت ما از اساس غلط است. از جمله، این مدنیت مؤثریت را محدود می سازد و اگر جامعه به درستی سازماندهی شود هیچکس در جهان فقیر نخواهد ماند. مدیر درو (هاوس) معتقد است که قوانین، عادات و آموزشهای اخلاقی مبهم یکسان مسئول نا برابری هاست و موقعیت های افراد و امتیازات فردی عامل ایجاد فاصلۀ عمیق در میان اکثریت و یک اقلیت ناچیز گردیده است. این حالت موجب شده است بخش عمده ای از جمعیت کمتر کار آمد باشند.»

این روزنامه نگار به قول مولینز از گلیمش پا را فراتر گذاشت و ارتباط واربورگ، یکی از عمده ترین افراد ائتلاف بانکداران، با یک شبکۀ جاسوسی کمونیست در واشنگتن را افشا کرد و این رویداد پایان کار روزنامه نگاری او را به بار آورد.

به گفته  مولینز هاوس هشت سال، به صفت مشاور خاص ویلسن، رییس جمهورِ پشت صحنه بود و پس از او دولت فرانکلین روزولت را، که تا نزدیک های پایان جنگ رئیس جمهور امریکا بود، نیز از پشت پرده اداره می کرد.

لوایح و نظامنامه هایی که در مورد اصلاحات پولی وبانکی دوران ریاست جمهوری ویلسن نافذ شده است، در دستگاه ائتلاف بانکداران تهیه و کاپی های آن به دسترس هاوس قرار داده می شد تا به عنوان طرح های دولت به جریان افتد. وی در تمام جریانات قانونی شدن فدرال ریزرف رابط میان قصر سفید و بانکداران بود.

لایحه فدرال ریزرف که با فرمان تقنینی ویلسون در غیاب کانگرس نافذ شده بود سر انجام با زد و بند های خستگی ناپذیر هاوس با سناتوران و وکلای مجلس نمایندگان به تاریخ ٢٢ دسمبر ١٩١٣ از کانگرس پاس شد. روزنامه نیویارک تایمز یک روز قبل در سرمقاله ای خبر داده بود که بزودی جریان پول به سوی نیویارک سرازیر و این شهر مرکز پول جهان خواهد شد.

در مورد صلاحیت های فدرال ریزرف گفته شده اختیارِ تعیین نرخ بهرۀ بانکی، مقدار پول در جریان وتعیین ارزش پول می باشد. بورد گورنر های فدرال ریزرف، عالی ترین مقام اجرایی این نظام،  همه از اعضای ائتلاف بانکداران گزیده شد و یک عضو که ویلسون از میان کادر یونیورستی پریستون گماشت، نیز از دست پرورده های هاوس بود.

در فصل چارم مولینز می نویسد کانگرس یک نمایش دیگر واربورگ را پس از انفاذ قانون فدرال ریزرف به اجرا در آورد و برای نظارت بر روش فدرال ریزرف، که مسلم شده بود یک نظامی بیرون از ادارۀ دولت و کانگرس است، شورای مشورتی ای  متشکل از بانکداران درجه مادون امریکایی گزیدند. مولینز سپس با دقت قابل تحسینی به معرفی و تحلیل موضع یک یک اعضای این شورا از سال ١٩١٤ تا ١٩٢١  پرداخته و نشان داده است در هیچ دوره ای هیچ یک از اعضای این شورا توانایی مقابله با دیو های ثروت و قارون هایی چون امپراتوری مالی مورگان، راکفلر، واربورگ و سایرین؛ مشتمل بر ٥ شرکت بزرگ مالی نیویارک از این ائتلاف را نداشته اند و موضع آن دو سو به حکایت شیر و شغال شبیه بوده است.

تا اینجا بیشتر روایات از کتاب اسرار فدرال ریزرف استنتاج شده و آنچه ذکرش لازم می افتاد به تحریر در آمد. در حالیکه یوستاس مولینز جریان را از جزیره جیکل تا تصویب لایحه از سوی کانگرس و به راه افتادن آن چنان به مهارت و دقت کارآگاهانه موشکافی کرده است که با مطالعۀ آن زد وبند، خریدن دماغ و دل های نخبه ترین افراد دانشگاهی، سیاسی و دولتی؛ به کار انداختن سیلی از تبلیغات از هر در و روزن، بخصوص دانشگاه ها و مراکز اندیشه و نظریات اقتصادی و روزنامه ها و روزنامه نگارانی که در خدمت گرفته و یا اصلاً خود به همین منظور ایجاد کرده بودند؛ تا جد و جهدِ انجمن های بزرگی از جمله لیگ شهروندان و اتحادیه های صنفی و کارگری؛ تلاش شب و روزِ واسطه هایی که در دهلیزهای کانگرس و قصر سفید و وزارات خانه ها و خلاصه در هر محل ممکن سرگردان بودند؛ همه و همه، تصویر کلی توطئه تجسم می یابد.

معنی آن که واربورگِ المانی الاصل و یکی از بزرگان ثروت در تاریخ جهان و امریکا، آشکارا روز تصویب لایحه را روز تاجگذاری ویلسن (یعنی بانکداران) به عنوان سلطان جهان خواند و این سال، سال ١٩١٣ میلادی است؛ از آن جهت بود که در آن هنگام هند و بیشتر سرزمین های آسیا به شمول چین در زیر پرچم سلطنت انگلیس به سر می برد.

 لندنِ آن زمان کانون رهبران فریماسونری جهانی بود و تا امروز  قرارگاه جهانی این سازمان مرموز و در عین حال آشکار و جهان شمول می باشد. روتشیلد سلطان واقعی جهان، در این پایتخت نفس می کشد و نیمی از نظام اقتصادی انگلستان نیز از برکت دستگاه او زنده اند. همین قارون، رییس مالکان کمپنی هند شرقی و از راه فدرال ریزرف، کمپنی دیگری به نام ایالات متحده امریکا نیز هست. در همان تاریخ، که از زمان ما نزدیک یک قرن فاصله دارد، تا امروز قدرت قارون ها بر بیشتر ساحۀ کرۀ زمین چنبر زده و صد ها ملیون آدم فقط برای آنان کار می کنند.

در آن روزگار افریقا مستعمره آنان بود، آسترالیا مال همین بانکداران به شمار می رفت و هر جزیرۀ دیگری در این جهان مالکی اروپایی داشت که یا انگلیسی یا فرانسوی، آلمانی، هالندی و اتریشی بود. همین آدم ها، از راه تجارت الماس و طلای نظام های استعماری اروپایی، معاملات با بانک های مرکزی و همکاری اشرافیت و نظام دولتی کشورها، ارباب جهان هستند.

تنها پوششی که این نظامِ یک دست را افسانه جلوه می دهد، نام های کشور های جداگانه و امپراتوری های جداگانۀ کشور های اروپایی است که همه از یک ریشۀ خونی هستند. آنان همه خویشتن را اول اسلاف ماقبل تاریخ و از آن طریق، سومریان می دانند که «بابل» پایتخت شان بود و امروز موزیمی در بغداد است.

این عرایض را به خاطری تقدیم کردم که خواننده گمان نبرد این قلم سودایی شده و بی جهت به کار تحقیق در نظام مالی امریکا پرداخته، ضیاع وقت خود و خواننده را سبب می شود. حقیقت امر آن است که من خود را در گشودن درب اسرار مهیب و خطرناکی در قضایای افغانستان، تنهای تنها احساس می کنم که در حقیقت اثرش کم از انفجار اتوم در پندار تاریخیِ ما نخواهد بود. من با پرداختن به این نوشتار دست از جان شسته ام و تنها به این امیدم که فرصت کافی برای بیان حداقل واقعیت ها را در اختیار داشته باشم.

خواننده با پیمودن این تحقیق، در خواهد یافت که منبع بدبختی های شش ملیارد نفوس جهان در کجاست و چگونه چند خانواده، موفق شده اند ملیون ها عضو جان فدا را با استفاده از هر نوع سلاح کشنده و تخدیر کننده برای تسخیر سراسر جهان به راه اندازند. هریک از این چند ملیون خادم، هنگام حلف وفاداری، از جمیع مکارم اخلاقی و بشری بری می گردند و با نوشیدن یک جام مالامال از خون باکره ای، عضو کامل سازمانی می شود که اهدافش خواندنی و دانستنی است.

انتخاب بنده برای مطالعه در تاریخ مالی امریکا از آن جهت است که دقیقاً راه انداختن نظام فدرال ریزرف به زودی معنی به راه افتادن فرمانروایی واحد جهانی را تداعی کرد. به عقیدۀ این قلم، قرن نوزده قرن توسعه نظام واحد جهانی باید به حساب آید. این نظام در قرن هژده طراحی شد که نزد دانشمندان حوزۀ تاریخ و فلسفه، عصر مدرنیته نام گرفته است و افتخار تکامل بشریت پنداشته می شود.

این نظام را عقاید فلاسفه و حکمای علوم طبیعی اروپایی مایه بخشیده است، که به دلایلی، درهمین زمان به جان خدا و خلقت افتاده بودند و ابرام داشتند عقیده به خدا و اخلاقیات مبتنی بر آن، انسان را از تکامل و انکشاف صنعتی و علمی باز می دارد و در صدد بر آمدند نظام اخلاقی بشر را با دست بازی و توطئه، به سودِ ثروت دگرگون سازند. مادۀ اولیۀ این نهضت، هم در فلسفه پول و ثروت بود و هم وسایلش تنها با پول میسر می گردید.

فهم این واقعیت ها ما را از تلاش بیهوده ای وامی رهاند که برای اصلاح نظام ها و افرادی شب و روز مشغولیم که نمی دانیم از کجا می آیند، به کی خدمت می کنند و چه اهدافی را دنبال می نمایند.

فهم این واقعیات ما را بیدار می سازد و زحمت تقاضا و تمنا و امید و آرزو از دولت ها و دولتمردان معاصر جهان را کم می کند، که بیشتر آنان در مراسم حلف وفاداری، دست از مکارم و اخلاق و وجدان می شویند تا به مقام و ثروت و جلال دست یابند. فهم این حقایق زحمت انتقاد و پیشنهاد و رهنمایی دادن به چنین نظام ها و افراد را نیز از دوش ما بر می دارد و ما را به این فکر متوسل   می سازد که چاره را از اراده و توانایی خویش بجوییم.

مهمتر از همه، فهم این حقایق به ما افغان ها مدد می رساند که گناه بدبختی های خویش را بر مظلومان دیگری که دوشادوش با ما بدبختی و عذاب می کشند و شب در خانۀ خویش امان ندارند نیندازیم و به جای چسبیدن به پوستین همسایه و هم کاسه، دست به یخن عوامل و وسایل بدبختی های خویش اندازیم.

فهم این حقایق به ما مجال می دهد تا پس از این دشمنان خویش را به دست خود در مقام زمامداری خویش برنگزینیم و هیچ توطئه ای پس از آن بر ما کارگر نیفتد.

فقط اگر به فهم حقایق روی آریم، رستگار خواهیم شد.

 اگر این حقایق را در یابیم، چون من که هزاره هستم، به پشتون که پدران و پدرانِ پدرانم به آنان اوغو میگفتند، دلسوزی خواهیم کرد و یقین خواهیم یافت این قوم نیز مانند همه اقوام در ادوار تاریخ ذلت و مشقت کشیده است تا افرادی و خانواده هایی از نام تبارشان سود ببرند؛ کسانی که ملیون ها نفوس کشور را به خاطر خود پرستی فدای هوس های خویش می سازند.

و اگر بی غرض قضاوت کنیم و وزن امتیازات موقت را با وزن مصایبی که اکثریت این قوم کشیده است مقایسه کنیم، عامۀ پابرهنۀ پشتون ها، نه شاهان و امیران شان و سرسپردگان، سنگینی بیشتر مبارزه با استعمار را در این سو و آنسوی سرحد بر دوش داشته اند.

پیش از آن که به دنبال ماجرای ملال آور جستجو از درون کتاب کهنۀ یوستاس مولینز برگردیم، با ابراز سپاس به روان ازرا پوند که این دروازه را به رخ جهان کشود، به فصل پنجم این کتاب نظر می اندازیم تا بخوانیم چطور مولینز مدعی می شود که مالک اصلی این نظام زوزه کش کیست

به این دو ماجرا نیز توجه کنید که بانک فدرال ریزرف در آنها سود کلانی می برد، در حالیکه هردو خارج از قلمرو اقتصادی استعمارِ غرب می باشند:

حوادث طبیعی، جنگ ها، انقلاب ها، اتفاقات و تحولات سیاسی، اجتماعی، بحران ها و هر چیزی که عادی نباشد، هرچند بسیاری را آسیب می رساند، ولی برای عده ای سود و نفع فراوان به بار می آورد؟ روزگار غیر معمول، نیاز هایی غیر معمول دارد و همواره تقاضا های جدید. در بسیاری موارد این نیاز ها حیاتی و مبرم اند و تدارکات  عاجل می طلبند.

١-  در ١٢ ماه می امسال زلزله ای به قدرت ٧.٨ درجۀ ریشتر در ایالت سچوان چین به وقوع پیوست و باعث هلاکت ٧٠٠٠٠ نفر شده، ساکنین شهری را نیز آواره ساخت. زلزله و عواقب آن چنان خرج عظیمی بر دوش دولت و کشور چین گذاشت که با وجود استغنای عنعنوی ناگزیر شد از بیرون کمک بپذیرد. زلزله جهیلی به وجود آورد که هر آن احتمال درهم شکستن سد خاکی ای را به میان آورده بود و خطرِ سیلابِ احتمالی شهرک «یوزیشی» از توابع یینگژیو در  ولایت جلوب غربی سیچوانِ چینی را تهدید می کرد. بنا بر اخبار، تمام ساکنان این شهر تخلیه شدند.

 هر یک از تبعات این پدیدۀ طبیعی، دنیایی از بهره به دنبال دارد. عملیات نجات، کمک های اولیه، اسکان موقت و تدابیر اسکان دایمی آسیب رسیده ها، حمل و نقل های اضطراری، دارو و درمان، مسافرت های تیم ها و مقامات و امداد گران و صد ها هیأت و کارشناس و ژورنالیست، سهمگیری هزاران نیروی نظامی چین و . . . و . . . همه ثروت و بهره را به جریان می اندازد. دولت و افراد کشوری در یک حادثه آسیب می بینند و این مصیبت، علاوه بر آن که فاجعۀ بشری است، فاجعۀ اقتصادی نیز می شود و ملتی زیر بار قرض بانکداران فرو می رود.

٢- و در مورد دیگری، روز پنجم جون سال ٢٠٠٨ خبری را خواندم که حکایت از سقوط بی سابقه ارز کشور زیمبابوه داشت و مطابق چارت های بانکی، در آن روز یک اعشاریه پنج ملیارد دالر زیمبابوه به یک دالر امریکایی معامله شده بود. در اول صبح این شاخص یک دالر امریکایی ٩٩٥ ملیون دالر زیمبابوه بوده است. یک خبر دیگر در آن روز حکایت از این می کرد که زیبمابوه هم اکنون ٣.٩ ملیارد دالر امریکایی ذمت خارجی دارد. میزان سقوط دالر زیمبابوه که در ماه فبروری ١٦٥٠٠٠ درصد بود، در ماه می به ١.٨ ملیون درصد رسید. برای دانستن وضع خوراکه در آن دیار کافیست بدانید که روز پنجم جولای ٢٠٠٨، در زیمبابوه یک قرص نان ٦٠٠ ملیون دالر و یک بوتل روغن خوراکی دو لیتره، ٥ ملیارد دالر بود.

بیکاری در آن جا ٨٠ درصد بوده، بازار سهام تولیدی که در آغاز سال ١.٢ ملیادر پاینت تنزل داشت، دیروز به ٩٠٠ ملیارد پاینت سقوط کرد. تمام این بحران شش سال پیش آغاز شد که رابرت موگابی به ضبط املاک سفیدها و توزیع آن به سیاهانی که مِلک نداشتند آغاز کرد و تا کنون در برابر فشار های نظیر مثال بالا سرخم نکرده است.

از حالات فوق این پرسش به میان می آید:

·        در کشوری که ٨٠ درصد مردم آن بیکارند، یک قرص نان را با کدام پول به ٦٠٠ ملیون دالر می خرند؟ این است میزان بدبختی مردم. تا کنون شش سال با فشار بانکداران بین المللی زنده کرده اند زیرا رهبر سخت جانش، رابرت موگابه نمی خواهد کشورش زیر بار سفید های استثمار گر برود.

·        مطابق اعلامیۀ رسمی از سوی بان مرکزی زیمبابوه در حراره، کشور زیمبابوه ٥٦٥ تریلیون و ٥٠٠ ملیارد دالر زیمبابوه ذمت آشکار خارجی دارد. حال تصور کنید که اگر پول کاغذی وجود نداشت و زیمبابوه می خواست این ذمتش را  با  مثلاً سکۀ مسی ١٠٠ دالری  پرداخت کند، چه اتفاق می افتاد.

وقتی کشوری اعلام می کند فلان مبلغ ذمتِ خارجی دارد، می دانید این طلبکاران چه کسانی هستند؟ دولت ها؟ امریکا؟ امریکا خود  حدود سه تریلیون ذمت دارد. جاپان؟ دولتش؟

یکی از موسساتی که زیمبابوه ذمت کلانی از آن دارد، بانک انکشاف افریقایی است. این بانک شرکای انگلیسی، امریکایی، آلمانی و غیره دارد که بالاخره رشتۀ حساب شان به فدرال ریزرف رسیدنی است. طلبکاران دیگر این کشور صندوق وجهی بین المللی است که رابطه اش با فدرال ریزرف بانک نیاز به اثبات ندارد. حال شرکایی از بانک های افریقایی سهمداران اصلی را بانک انکشاف افریقایی را تشکیل می دهند. آیا گفته می توانید آن بانک ها مستقلند و سودخواران بین المللی در آن ها گنجی مخفی نکرده اند؟ من هرگز چنین فرضی را در قضاوتهای خود مجال نمی دهم.

در فصل پنجم، تحقیق در مورد میکانیزمی است که بانکداران را قادر ساخت چنین پیروزی بزرگی را از حلقوم تاریخ بکشند و فرمانروای جهان شوند. او ابتدا در می یابد که آنچه به وقوع پیوست معجزه نبود. بانکداران پیش از آن که فدرال ریزرف را قانونی سازند، در نظام پیچیده و درون اندر درون بانکداری و پولیِ امریکا فرمانروا شده بودند و تقریباً هر بانک معتبری در سر اسر ایالات متحده را از راه سهام و ائتلاف های بی پایان زیر تسلط آورده بودند و عملاً صلاحیت هایی را که لازم داشتند، از قبل به دسات آورده بودند. قانونی ساختن نظام بانکی فدرال ریزرف تاج پوشی بانکداران و در واقع  امپراتوری مالی روتشیلد  بود. از آن جهت در اولین بانکنوت های یک دالری خویش نوشتند که نظام واحد جهانی بالاخره پیروز شد.

از محتویات این فصل، که حاوی مطالب دماغ فرساست، بوی کاغذ کهنه در انبارِ اسناد می آید. بنده این فصل را به دقت ولی نه به اشتیاق خواندم؛ جوهر کار یوستاس مولینز در این بخش برملا می شود و اگر او به این سلسله نمی پرداخت، فهم مطلب ناممکن بود.

یوستاس در تحقیقش خواننده را کمک می کنند یک شبکۀ اختاپوتیی جهان شمول را پی گیری نماید که با ظرافت و قانونمندی بر جهان چنبر زده است و شهد هر زنبوری را استحصال می نماید و دانۀ هر مور مال اوست. مولینز برای شناسایی رمز این میکانیزم، اول به دنبال سهمداران فدرال ریزرف افتاده و روشن می کند سرمایۀ جی پی مورگان یکی از عمده ترین اعضای امریکایی ائتلاف، از ابتدا با نظام پولی خانوادۀ روتشیلد لندن گره خورده است. بانی خانوادۀ مورگان، که ما اکنون زیر فرمان سومین و چهارمین نسل آنان زندگی می کنیم، از جنگهای داخلی امریکا ثروت کشیده است. او از راه بندان هایی که جنگ به وجود آورده بود، سود برد و انتقال اموال تجاری طلا، الماس، خانوادۀ روتشیلد را عهده دار شد و انتقالات برده برای امپراتوری روتشیلد را، که در آن هنگام یکی از بنادر امریکایی  را پایگاه ساخته بودند به عهده گرفت.

 

(ادامه دارد)

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت