اعلان:      

 

جذب افراد بیکاروچوشک بدهن انگلیسی دان در...

 

نوشته :حبیب الله

شنیده بودم که بیکاری مرض است ،ولی امروزاین مرض درکشور ما چنان شیوع نموده که هرکس داد ازاین بیکاری میزند.

قربان شوم خدا را یک چند هوا را ،این شک متل عامیانه ما است که درهمه موارد مورد استعمال است ،بخصوص خانم ها این ضرب الثمل بسیار استفاده واستعمال میکنند ولی امروز این متل بالای عام وخاص صدق میکند.

دریکی ازمجالس دوستان نشسته بودم  وهرکس ازخود لاف میزدند ،یکی ازبیکاری شکایت میکرد ودیگری ازمقام منزلت میگفت،بلاخره یک دوست دیگر مجلس دهن باز کرد وگفت :پسرمن ازخارج آمد ماشاالله بلبل واری انگلیسی گب میرنه .

او ادامه داده وچنین درفشانی نمود: درپاکستان بودم وخواستم که اولاد هایم را به خارج روان کنم ،خوشبختانه یک آن درپاکستان ازصنف دوازه فارغ شد ودیگررا به یکی ازکشورهای عربی روان کردم را حقوق بخواند ولی افسوس که ای نالایق بعدازیک سال دوبارفرارنمود وبرگشت،گفتم اوظالم چرا درسها راه تعقیب نکردی گفت: باباحوصلش نبود.

وای بحال کسیکه درزمان جهاد علیه شوروی وجنگ های داخلی خود را شهید وکشتند که امروز اطفال یتم آنها نان پیدا نمیکند واین جناب که بنام مجاهد وبزرگ توانست که اولادهای خود رابنابر روابط به مقام ومنزلت برساند.

خوب به هرصورت جناب که بلبل واری سخن میگفت جالب اینکه جانب مقابل بسیار دقیق ومشوق به سخنان ابلهانه جناب رابطه دار گوش داده بود،به هرصورت یک مساله بسیار مهم رادرمورد پسرگریزی خود یاد آورشدوکش کرده گفت:میفامی ،جانب مقابل گفت نی ،ادامه داد که بچیمه گفتم که بیکار هستی وتحصیلات ثانوی وعالی هم نداری ومتاسفانه دری را هم یاد نداری چه رسد به پشتو که زبان های ملی ماست ویگانه امتیازی که داری دانستن انگلیسی است ،چطوراست که ازبیکاری نجاتت بدهم ودر ریاست ج ...مقررت کنم .

چون بچه جوان خون گرم بود عاجل پذیرفت وبرم گفت بابا جان مه علاقمند پست معاونیت ریاست ت ...هستم.

بابه گگ ادامه داد که چون مه درآنجا این وآن را وحتی جناب ...را میشناختم مستقیما به تماس شدم ودر یک دوهفته   کاملا یک بست رااشغال کرد ورسما ماموردولت شد.
خوب  وقت غذاشد وهمه مصروف شدند،
من فکر کردم که حتما این اداره مهم ازگذشته ها برای بیکاران ایجاد شده ومن شاکی شدم که شاید شایعه پراگنی باشد ولی دوستم که درپهلوی راست من نشسته بود و اوهم عضو این ریاست که بسیارمهم وکلیدی است و برایش گفتم که چی میشنوم واین پیرمرد چی میگوید آیا واقعیت میگوید ویالاف میزند؟

برایم گفت:ای بیادرجان این یک حقیقت است که میشنوی ،ازاین گذشته دراداره ما همه بنابرروابط اطفال شیرخواروانگلیسی دان را با چوشک های شان آورده ومقررکرده اند تو نمیدانی که کارکردهای ای اداره ازبرکت همچو اطفال چوشک بدهن انگلیسی دان چقدرموثراست.

بطرف چپ رو کردم دیدم که یک بچه جوان به این پیرچاپلوسی میکرد تا وی را نیز مقررکند،ولی این پیرمردم کهن سال با بسیار غروروتکبر به جوان گفت که انگلیسی یاد داری ؟

جوان گفت که نه ولی پوهنتون را به اتمام رسانیده ونتوانستم درپهلوی آن لسان انگلیسی را یاد بگیرم .

پیرمرد با کش وفش به جوان خطاب کرده وگفت برو بچیم اول انگلیسی را یاد بگیر باز مقررت میکنم واین وعده مه با تو است.

با شنیدن جروبحث درهمین محفل تصمیم گرفتم تا اطفال خود را انگلیسی بیاموزانم نه اینکه باید تحصیلات عالی خود را پیش ببرد ،بخاطریکه روزی در انگلیسی وروابط است نه درلیاقت واستعداد.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ 

 


بالا
 
بازگشت