حميد برنا

سريال طنز وروشنگری        

آغاز نشرات اکتوبر سال 2006

پيوست به گذشته

 

مناظرهء

کاکه تيغون وکاکه نقره

بخش بيست وششم

سال دوم

معمولاً در روزهای بارانی هر دودوست در خانهء کاکه تيغون يکجا شده، پخت وپز کرده وبعد از صرف طعام وچای بمنـــــاظره می پردازند، هنگام  نوشيدن چای تيلفون به صدا در آمده وکسی ضمن ساير قصه ها از حمله تروريستی سه شنبه گذشته( 8 جولای) در مقابل سفارت هنــد به کاکه تيغون خبر ميدهد.

کاکه تيغون: کاکه نقره جان تو از ای خبر داشتی چه گپ بود؟

کاکه نقره: بلی کاکه جان مه اخبارشه شنيده بودم، ای همو حمله سه شنبه، ده مقابل دروازه سفارت هند، نزديک وزارت داخله يانی زير ريش آغـــــای کرزی اس، که به شمــــول اتشه نظامی هند، يک ديپلومات سفارت، 48 کشته و144 نفرام زخمی داشت، که مردم تباه شدن وعکس العملـــــها شروع شد، نماينده ملل متحد گفت: "اين حمـــــلهء تروريستی مانع صلح، دموکراسی وبازسازی افغانستان نميشود" بی مزه ترين عکس العمل همی جمله ياد داده شده بری نماينده موُسسه ملل متحد بود، باز نماينده وزارت خارجيه اوغانستان يک کشفی کده، خلاف گفتار مؤسسه ملل متحد .

کاکه تيغون: چه کشف کده؟

کاکه نقره: کشف ايتو اس؛ "ما این حمله کننده هــــــا را شناختيـــــم، که دشمنان صلح، دموکراسی وبازسازی افغانستان هستند"

هردو ميخندند وکاکه تيغون می پرسد، خير چرا نمی گيره شان که می شناسن؟

کاکه نقره: اگه ميگرفتشان، دِگه چی می ماند، باز ثروت بيکران اوغانستان جای ده جای می ماند وحمله دشمنای افغانستان، ده اوغانستان بی نتيجه می ماند.

کاکه تيغون: کاکه جان همی که " دِگه چی می ماند" يک چيزی يادم آمد، خدا ببخشه هنرمندای ماره، همی استاد سليم سرمست واستاد ننگيالی بسيار مزاق ( مزاح) می کدن، يکی بری دِگه خود گپ می ساختن، يک روز آغای سرمست گفتن، که وقتی والده ننگيالی فوت ميکد، ننگيالی گفت: بوبو کلمه ته بخان، ياسين شريفه بخان، مادر مرحومه ش گفت: اوره که بخوانم دگه چی می مانه؟

هردو ميخندند وبه روح پاک دواستاد بزرگوار اتحاف ادعيه ميکنند ومناظره ادامه می يابد:

کاکه نقره: مانع اصلی صلح، باز سازی، آمدن دموکراسی، ترقی اجتماعی وبل آخره رفاه وسعادت اينمی حملات انتحاری ، بی امنی وحمام خون ساختناس، که جناب نماينده مؤسسه ملل متحد خوده گول زده وميگه، که ای حملات انفجاری مانع صلح ... و بازسازی نميشه.

کاکه تيغون: کاکه جان اگه گپای خوب داری بگو، اگه نی يگان فکاهی، يگان شعر خوبه بخان، که باز نزديک اس خلقم تنگ شوه.

کاکه نقره: کاکه جان بريت يکی وخلص بگويم، که ده سرتاسر اوغانستـــــان جنگ وآدم کشيس، هم اوغانا وهم خارجيا بسيار زيات کشته ميشن، يا توسط بمبـــــــــاران هوايی يا انفجارات انتحاری که پاکستانيام دست دارن، يا ده اثر مريضی وقاتی ( قحطی)، پاکستانيايی که ده سوی ( سؤ) قصد بجان کرزی دست داشتن، ده سفارت هندام دست داشتن وده چندين جای دِگه اوغانستانام هميا بودن واستن که تخريب کاری ره راه اندازی می کنن، حاِل آغای کرزی ميگه که دشمن اصلی ما پاکستان اس، حال فاميده وتمـــــام مذاکراتی که ده آينده ميشد، همه ره بند ساخته، روابط به کلی ده يک تار خام بند اس وبس.

کاکه تيغون: آغای کرزی وکابينه ش بسيار دير فام استن، چنـــــــدين سال باد فاميدن که سر کلاوه ده کجاس، افسوس که ده ای سالها چقه نفر ما تلفات داديم ووطن ما به خرابه تبديل شد، خيرس همیيالی که فاميدن بازام خوب اس، خــــــــدا کنه که باز فريب نخـــــــورن، بگو کاکه جان يگان گپ خوش که امروز وخت تر بريم جماعت خانه.

کاکه نقره: يک فکاهی بريت ميگم وشعرام از آغای عظيم شهباله بريت ميخانم کاکه جان.

فکاهی: يک زن که پالوی شوی خود خَو بود، يکدفه چيــــق ( چيغ) زده وميگفت، مره نه پيچانين به لياز( لحاظ) خدا، شويش شور دادش وبيدارش کد، گفت چی گپس بخی( برخيز) او زنکه، زنش گفت: ِوی صدقت شوم که مره از خَو خيستاندی، اگه نی مره ده کفن می پيچــــــاندن وحالی وخت گورام کده بودن، شويش کتی چپلاق ده پيشانی خو زد، ده دل خود گفت، کاشکی بيداريش نميکدم!

هردو دوست ميخندند وکاکه نقره شعره بريش ميخانه.

زنگ خطر

                                 عظيم شهبال نوابی

 

بشنو صدای زنگهــا،بشنو صدای زنگهـــا                  زنگ خطر، زنگ خطر، بشنو!ازين آونگهــا

ای شورها،ای سازها،ای تارها،ای چنگها                  ای پرطنين آوازهـــــــــا، ای دلنشين آهنگها

باهم سرودصلح را،با شورومستی سرکنيد                   تا بر نيافروزد کسی ديگر شرار جنگهــــــا

ازبهرصلح اين جهان،سنگرشويد،لنگرشويد!               ای دشتها،ای کوها،ای صخره از سنگهــــا!

اين شعله های جنگ را، روبيد ازروی زمين!               ای دجله ها،ای نيلها،ای سندهــا،ای گنگها!

ديوانه گان در نار جنگ سوزنداين گلبرگها*

اين صبح،صبح صادق است روزسپيدعاشق است     نی شام، شام فاسق است،نی شب، شبی نيرنگها

بايد که نام صلح را، برآب وخاک وجُو نوشت          تا محو گردد نام جنگ، از صفحهء فرهنگهــــــا

تا صلح جاويدان شود، اندر زمين، اندر زمان           کينه رود از سينه ها، از چهره ها، از آژنگهــا

*کودکان

*****

کاکه جان، اينيام شعر، بيا که بريم بخير، ياالله.

 

 

   ------------------------------------------------------------------------    

بخش های قبلی

 


بالا
 
بازگشت