حميد برنا

سريال طنز وروشنگری        

آغاز نشرات اکتوبر سال 2006

پيوست به گذشته

 

مناظرهء

کاکه تيغون وکاکه نقره

بخش بيست ونهم

سال دوم

 

         از تاريخ دوّم اگست 2008 الی روز قبل يعنی 18 اگست هردو دو دوست با فرزندان خود برای گذشتاندن روزهای رخصتی وتفريح به شهرهای ديگر آلمان حتی بخارج سفر کرده واز نگاه آرامش روانی آسوده حال گرديده وکاکه نقره برای پاسخ به سوالات کاکه تيغون، راديوی جيبی خود را هم گرفته بود ودر خانه بعضی دوستان تلويزيون بيات وديگر تلويزيونهای بيرون مرزی افغانهـــــــا را مشاهده ميکرد ومی شنيد. امروز بعد از مدت طولانی آنها در باغچهء مقابل خانه کاکه تيغون يکجا شده ودر هوای آزاد که حدود 28 درجه بالای صفر است، غذای پُر مزهء تند وتيز دست پخت کاکه تيغون را تناول وبعد از صرف غذا به مناظره می پردازند.

کاکه تيغون: مه خو بسيار پُشتت دِق شده بودم کاکه جان، نميفامم تو چطو؟

کاکه نقره: دل را بدل رهیيست درين گنبد سپهر، بگی چای ته که يخ نکنه.

کاکه تيغون: تشکر کاکه جان، چای ميخورم، تو خو حتمن راديو ره کتيت گرفته بودی، حال بگو که ده وطن وده دنيا چی خبراس، چی گپاس؟

کاکه نقره: آ کاکه جان، کُلشه بريت يادداشت کديم، همه خبرا ره بريت ميگم.

کاکه تيغون: کاکه جان، يگان جای که تلويزيون بود، مام ديدم، خو تو که، بگويی خوب اس تکرار احسن ميشه.

کاکه نقره: خی گوش کو کاکه جان، که ، گپای کلانشه يادداشت کديم :

 -يک قوماندان طالبا ره که رحمت الله نام داشت، ده قندهار گرفتار کدن وگفت که ده ناراميا ( نا آرامی ها) قونسلگری پاکستان هم دست داره.

کاکه تيغون: خی بايد فورن قونسلگری ره ده قندهار بسته کنن.

کاکه نقره: ازی رقم اسناد زنده فراوان اس، امّا اجــــازه بسته کدن قونسلگری ره ندارن، او کار کلاناس.

هردو تبسم کنان به مناظره ادامه ميدهند:

-يک تجاره ده کابل از گير طالبا خلاص شد.

- تجاوز جنسی دسته جمعی با دختران وپسران خورد سال ( صغير گايی) ده شمال اوغانستان زيات شده که ششمين واقعه ره چند روز پيش افشا نمودن، که ده ای جنايات پوليس واورگانای امنيتی هم دست داشت.

- پل راه کابل- قندهار پرانده شد، که روزانه 3 تا 4 هزار موتر از او عبور ميکد.

کاکه تيغون: ده اسلام خو ميگن مسجده خراب کو، راه ره آباد ، يا برعکس کار ميکنن، ضد اسلام.

کاکه نقره: کجای شان، کدام کار شان به اسلام می مانه؟

-ده تمام سرحدات با پاکستان تروريستا، انفجار ميتن ومردمه ميکشن.

- گلبدين ده يک تلويزيون گفت: جنرالای امريکايی، علاوه به سلاحهای خفيفه، اسلحه ثقيله، حتا تانکها ره بری طالبا ميفروشن.

کاکه تيغون: آفرينش که همی گپ راستی ره خو گفت، اگه نی طالبا از کجا می کنن، شايد بری شان مفت بتن، واخو پيسام ندارن، کاکه جان ده همی ضمن گپا باز يک چيزی يادم آمد، هوش کو که انتظار نکنی، همی ديروز 17 اگست که ما آمديم، اينجه رخصتی بود، چی گپ بود؟

کاکه نقره: انتقاد کنم يا نکنم، عادتت گُم نميشه، تقريبن 2009 سال پيش از امروز بی بی مريم ده همی روز به آسمان پرواز کده بود.

کاکه تيغون: همونجه ماند تا حالی؟

کاکه نقره: تو همو آدم واری هستی، که بيست سال گدايی کده بود، نميفاميد که شو جمعه چی وخت اس، اگه نمی آمد، عيسی عليه السلام از کجا ميشد، چند وخت باد از پايان شدنش، عيسی عليه السلام تولد شد واز شرم مردم اوره ده يک تکری بافتــه گی انداخت وده دريا ايلايش کد، از تصادف يا يا ( يحيا) عليه السلام  اوره ديد، گرفتش، غسل تعميد دادش ونامشه عيسی ماند، بی بی مريم که ديده بود پسان او ره از پيش يحيا(ع) گرفت.

کاکه تيغون: خی که عيسی (ع)، خدا صايبه پدر ميگفت بمی خاطر بود؟

هردو چشمها را پائين گرفته تبسم ميکنن وکاکه نقره ادامه ميدهد:

کاکه نقره: چند خبر دگه رام ميگم باز نوبت شعر وفکاهی ميرسه:

-چندين نفر بلند پايه امنيتی که نامای شانام گفتن ده قاچاق مواد مخدر گير آمده برطرف ، حبس وجريمه نقدی شدن.

- اعدام ده امريکا اجازه اس و2بر3 حصه مردمام طرفدار همی مجازات استن.

- عالی ترين خبر ايس، که المپيای 29 ( بازی های المپيا) امسال بتاريخ 8 اگست 8 بجه وهشت

 دقيقه وهشت ثانيه ده شهر بی ين ( پيکن) يا بيجنگ کشور چين با شکوه وجلال خاص گشايش يافت

که ای رقم افتتاحيه ره مه نديده بودم، ده ای بازی ها تعداد زيات مدالهای طلا، نقره وبرنج توسط سپورتمين ها کمايی شد، بيشترين مدالها توسط شهروندان چين بدست آورده شده، ده جمله يکتن از جوانان افغان بنام روح الله جان نيکپا هم يک مدال برنج بدست آورد که ده تاريخ بازی های المپيا سابقه نداشت وموصوف مورد استقبال گرم قرار گرفت، ايکاش همه سپورتمين های ما همينقدر تشويق شون.

-مشرف زير فشار مردم وپارلمان پاکستان استعفاء داد.

- يک خبر جالب که يک دوست مه از کابل قصه کد، که خانه وزير دفاع ره ده روز روشن دزد زده واز شرم اعلان نکدن.

- خبر آخر ايکه 89 مين سالگرد استرداد استقلال اوغانستانه، کُل تلويزيونای اوغانی ده داخل وخارج تجليل کدن، امّا رسم وگذشت نبود، شايد از واقعه 8 ثور ترسيده باشن، امّا کاکه جان بريت بگويم که دوسال پيش که مه ده همی روز ده هالند داوت شده بودم، ده همونجه گفتم که استرداد استقلال دوباره استرداد شده وراستی ايس که چند دفه ای استرداد، استرداد شده وما هميالی يک کشور مستعمره استيم، نه آزاديس ونه هيچ وده همی مورد مه يک شعر تازه هم گفتيم، که بايد اوغانای ما بخاطرداشته باشن که دگه روز استرداد استقلاله تجليل نکنن.

بمناسبت 89 مين سالگرد استرداد استقلال

استرداد، استرداد، استرداد...

باز استـــــــــرداد استــــــــــرداد شــــد                بی جهــــت در مُلک مــــا فرياد شد

آنکه، استـــقلال نبــوده است ونه است               خوب بين در حق مـــــا بيـــــداد شد

دست بدست گشت اين وطن درچند سال              چنـــــد استـــــــــــرداد، استرداد شد

بر گماشتنــــــــد خوب غـــــــــداران را               کشور افغـــــــــــان ستان بر باد شد

چنـــــــــد بار داد وستد وکشتار وخون               قلب شاد خلق سخت نا شــــــــاد شد

بعـــــــد آوردند مجـــــــــاهد شورشی                 بهــــر سر کوب دست شان آزاد شد

بعد از آن طالب فرستـــــــــادند زياد                  تا که استرداد، استــــــــــــــرداد شد

آخر الامر خود شدند اختيــــــار دار                  هردو استرداد، استــــــــــــــرداد شد

در سر انجام لشکر امريک وغرب                   باعث کشتار وسخت بيــــــــــداد شد

بايد اکنون جادهيـــــــد در حافظه!!                  اين که، استقلال استــــــــــــرداد شد

جشن وتجليل گر ز استرداد است                    بس، که استرداد، استرداد، استردادشد

****

کاکه تيغون: اينی شعريت خوب بود کاکه جان، شاباسيت ( آفرينت).

کاکه نقره: خی که شعر خوب بود، يک فکاهی بريت ميگم باز شعر آقای مسرور نجيمی ره که بری مه اجازه اصلاح کدنام داده بريت ميخانم ويک فرد، ده آخرش خودمام اضافه کديم، اوّل فکاهی باز شعر.

فکاهی: يک بچه گگ کتی مادر خود که حامله دار بود، ده راه ميرفت، ای بچه پوقانای آغای خوده کتی سنجاق غار غار کده بود، ده شکم بوبوی خود ميزد وميگفت: مادر ای کارمس ( من است).

هردو رفيق ميخندند وکاکه نقره شعر آقای مسرور را ميخواند:

ريش از کی، واکش از کی

بالا گرفته است به کابل شعـــــــار ريش             ريش دراز وپهن، بحــــکم قرار ريش

گلهای سر سبد، همه ريشوی مفتخوار             گشتند وکيل جرگه وهــم مستشار ريش

تثبيت شــــــد به عزم وکيلان شهر وده            تعيين شد کرسی هــــــــر کار دار ريش

از موجهای راديوی دنيـــــا شنيده شد             نام بلند ريشوی ُپر افتخــــــــــــار ريش

بر گشت به کام ريش همه پيش کاره شد          عالی مقام ريش و، زمان بر مدار ريش

يار دلی وراز دلی ريش عجب مـــــدار            ريش است وزير وحامی با اعتبار ريش

کابل به کام سلطهء ريش دارونيمچه ريش      قسمت شد در ميانه مقامهـــا وکار ريش

هر ريش پشم ولشم، سياه وسفيد پيش         بر رويش خـــواند صاحب پر اقتدار ريش

دستی کشيد بر رُخ وموی دراز ريش           ريشدار کشمدار همـــــان پخته کار ريش

برنا تراش ريش خود وريش ديگران 

زيرا که بوش ميشود، آخر سوار ريش

***

هردو ميخندند وبطرف جماعت خانه ميروند.

 

   ------------------------------------------------------------------------    

بخش های قبلی

 


بالا
 
بازگشت