سیدموسی عثمان

مدیرماهنامه طنزی وانتقادی بینام درکاناد

 

این طنز فلکلوربه ملت خوش باورافغانستانی روشنی می اندازد که گلب الدین حکمتیارمثل گاو خصی مارشال شاه ولی خان درتالارسیاست هنرنمایی می کند

 

نوشته وبی ریشه آقای مندس محترم سید محمد باقر مصباح زاده را درسایت آزمون ملی خواندم.  که درنوشته بلند بالای (!)خود گفته بود که « حکمتیار رهبر حزب اسلامی اعتراف می کند که افراد حزب او در قتل میراکبرخیبر دست داشتند ومی خواستند روزیکه حزب دموکرتیک خلق در خیابان های کابل بخاطر ترور میر اگبر خیبر به مظاهره پر داختند توسط یک گروپ اسلامی توسط مین از بین برده می شدندمسئوول ولایتی ما اشتباه کرده بود مانی پیروان حزب اسلامی شده بود که سر مظاهره کننده گان حمله نکنند» این نوشته گمراه کننده مرا بیاد شرف الدین لافوک (مافوک) مظلوم انداخت. من در یکی از ولایات به حیث سارنوال مقررشدم. والی آن ولایت دردفترکارش آمرین دوایرومویسفیدان آن ولایت را خواست .مرا به آنها معرفی  کرد، ودر لابلای سخنان خود دور اندخته از سارنوال سابقه شکایت می کرد، که در حقیقت مرا گوش زد می نمود. در بین سخنان خود گفت سارنوال سابقه به من می گفت که تو لوی سارنوال نیستی شما ممثل لوی سارنوال می باشید. و در دوسیه های سارنوالی امضای مرا نمی گرفت چون این ولایت به کابل چندان فاصله نداشت به کابل می رفت. امضای لوی سارنوال را در پرونده های سارنوالی می گرفت. من چندین مرتبه درقسمت پرونده های شرف لافوک به سارنوال نظر شخصی خود رادادم . سارنوالی نظرمرا نادیده گرفت وجزویترین احترام به امر من نکرد ند خدا کند که سارنوال نو با مقام ولایت همکاری خوب ودوستانه داشته باشد . مسایل تشریفاتی معرفی من تمام شد . من به دفترکار خود رفتم. مامورموظف را خواستم گفتم دوسیه شرف الدین  لافوک را اگر زحمت نشود لطفاًبه من بیاورید .مامور سارنوالی رفت با پیاده دفتر ویک مامور دیگر سارنوالی دوسیه هارا آوردند در کنج اطاق سربه سرگذاشتند تصادفی یک دوسیه را باز کردم شماره مکتوب دوسیه 420 بود لب خند زدم مامور سارنوالی که مرد زرنگ وشوخ بود از لبخند من دانست و به شو خی گفت تمام دوسیه های شرف الدین لافوک 39جلد است . نمره های 420 و39 پیش ملت ما نمره های شناخته شده است ازشنیدن نمره 39من هم خنده کردم .گفتم : ما مور صاحب والی صاحب ولایت ناحق آزرده از سارنوال صاحب بوده یک سارنوال شریف با یک 420 که 39 جلد دوسیه دارد چه کارکرده می توانست چون دیدم که دوسیه ها زیاد است ورقهای اول دوسیه را ورق زدم وفهرست اوراق داخل دوسیه را دیدم دوسیه مرغ دزی بود دسیه لواطه بود دوسیه قتل بود دوسیه گاودزدی بود اختطاف بود دوسیه زنا بود دوسیه راه گیری بود دوسیه (م... د)بی غیرتی بود دوسیه قمار بود دوسیه شراب خوری بود دوسیه چرس بود دوسیه قاچاق وغیره بود شرف لافوک دوسیه مشخص به نام خود نداشت شرف در بین این دوسیه ها به اساس راپور استخباراتی متهم شده بود به مامور موظف گفتم که شرف فعلاً در کجاست؟ گفت شرف درزندان است . گفتم لطفاًبه زندان یک استعلام  نوشته کند وشرف را به سارنوالی بیاورید. همان بود که شرف لافوک را به سارنوالی آوردند دیدم .مرد لاغربا ریش انبو وپراز گرد وخاک بالنگی سیاه از او پرسیدم شرف الدین خان هر دوسیه را که باز کردم و خواندم از جمله مجرمین دردوسیه ها یکی توبودی او با گردن پت با صدای گرفته گفت سارنوال صاحب گوسفندان را در چراگاه شیر خورد سر استخوانش سگ را گرگ ها پاره ،پاره کردند گفت شیری که گوسفند راخورده اورا کسی زندانی نکرده مرا  گرگ های دولتی با قلم بخاطرنخوردن استخوان  پاره پاره کرده اند. من گوشی  تلفن را بر داشتم. به ریس محکمه که همصنف من بود گفتم. رییس صاحب این یک آدم مریض است مریضی لافوکی ودروغ گفتن دارد شما چرا این مظلوم را زندانی کردید این یک آدم لافوک بوده هرکس که کدام جرم را مرتکب شده این مرد احمق به مردم قسمی وانمود کرده که من هم در آن قضیه دست داشتم. پولیس وسارنوالی از موقع استفاده کرده اصل مجرم را رها ساخته جرم را کتمان کردند، به جای مجرم شرف لافوک را که توسط استخبارت قلم دادشده محکمه مجرم شناخته . ریس محکمه به من گفت وقتکه دوسیه را سارنوالی قسمی ساخته باشند که در آن شواهد دلایل قراین موجود باشد محکمه مجبور است که مجرم را به اساس شواهد ودلایل وقراین محکوم به حبس وزندانی کند .محکمه چه می داند. که شرف الدین مجرم نیست مریضی لافوکی ودروغ گفتن دارد. به داکترروان شناسی هم معرفی نشده اسناد مریض شرف الدین در دوسیه موجود هم نیست .  آقای گلب الدین 420 که پیش ملت نمره 39 را مثل شرف لافوک به خود اختصاص داده وحالا که در سیاست شکست خورده.همه کس می گوید که در سیاست گلب الدین مردکودن واحمق است درمکاری و شارلتانی ید طولا دارد .او میخواهد که مثل شرف لافوک پایش درهر قضیه باشد که اورا بگویند گلب الدین هم یک آدم است (!)در حالیکه در قتل خیبر دستان خارجی در کاربود که قدوس غور بندی در همان شب اول قتل میراگبرخیبر پرده از روی ترور خیبر در مقابل سوال مستنطق برداشته وزیرعدلیه که وظیفه  لوی سارنوال و ریس استرمحکمه را هم به عهده داشت . جریان ترورمیر اگبر خیبر را بعد از تخقیق به داود خان گفت دوسیه درهمان شب به امرداود خان که نظرش معقول هم بود حفظ شد قدوس غوربندی با احترام توسط مستنطق قضیه به خانه اش برده شد. اگر به کتاب غوربندی مرجع شود، جریان قتل خیبر به خواننده  روشن می شود. ودر صورتیکه دوسیه قتل خیبر توسط حزب دموکراتیک خلق ازبین برده نشده باشد درلوی سارنوالی موجود باشد جریان ترور قتل خیبر را آفتابی می سازد . میگویند :که گوساله های جوان ومست ماده گاوهارا درباغ مارشال شاه ولیخان اذیت می کرد. یک گاو پیر خصی او هم شروع کرد به اذیت کردن ماده گاو ها.  شاولیخان .اسماعیل سیاه مشهور به گوزک در باغ همراه شاه ولیخان می گشتند دیدن که یک گاو خصی پیر می خواهد کاری که گوساله های جوان در حق ماده گاو ها میکند. این گاو پیر خصی هم میخواهد در حق ماده گاوها انجام بدهد. اسماعیل سیاه را خنده گرفت از اسماعیل سیاه شاه ولیخان پرسان کرد که چرا خنده کردی؟ اسماعل گفت قربان مرا به تمثیل حرکات این گاو پیر خصی شما خنده آمد که مثل ماوشما پیر شده وخصی هم است باز هم حرکات گوساله های جوان را تمثیل می کند مار شال شاه ولیخان که مرد مکار وحرامزاده بود. می خواست که اسماعیل سیاه چیزی زیاتر در این قسمت بگوید وخنده کند. از اسماعل سیاه پرسید که چرا این گاو پیر خصی که می داند از دستش مثل شما چیز بر نمی آید حرکات گوساله های جوان را می تمثیل کند؟ اسماعل سیا خنده کرد گفت قربان همان طوریکه مردمان جهان چشم سفید شده دیگر موجوداد زمین هم چشم سفید شده این بیچاره گاو پیر به خاطری حرکات گوساله های جوان را تمثیل می کند که گوساله های جوان از چشم سفیدی کار نگیرند. سر خودش با لا نشوند. در حالیکه گلب الدین در سیاست شکست خورده .مانند همان گاو خصی در سیاست از خودحرکات  گوساله های جوان و القاعده وطالب را در ظاهر نشان می دهد . با پُرروی هر بدنامی را به خود میگیرد .تا کسی از خصی بودنش در سیاست چیزی نداند. که این گاو خصی درچه حالت قرار دارد. وهم نویسنده های  ، سایت های انترنتی ، تلویزون ها رادیو ها اخبار وجراید خود فروخته به خاطر شهرت دادن کاذب به گلب الدین ناجوانمدانه دف قلم وسخن می زنند که سر زبانها باقی بماند در حالیکه گاوشیری از برج (ک... س ) از دور معلوم می شود که در پستانش شیر نیست واز زاییدن هم مانده اگراین قاتل روشنفکران ودانشمندان واین دیو ویرانگر شهر کابل اگر راست می گوید که می خواستند صف های مظاهره مرگ خیبر را توسط مین وبم نابود کنند چرا غوربندی را هم همراه خیبر که پهلو به پهلو روان بودند ترور نکردند مگر غوربندی شوهر خواهرتوروریست بود وهم بعداز کودتای ثور اعضای برجسته حزب دموکراتیک خلق که آزادانه در هر کوشه وکنارشهر ها و ولایات  میتنگ های پرطمطراق بدون ترس تا زمان آمدن مجاهیدین می گرفتند این شغال هادر کجا بودند. وملت خوش باورکه سر نام مجاهید سر خود را می شکستند وبه این خاینین همکاری مخفی بنام مسلمان واسلام هم داشتند . چرا در بین آنها بم های بزدلانه خود را انفجار نداند این حکمتغارودار ودسته خاینش آن وقت کجا بودند که بم و مین می گذاشتند وخود را بابم یکجا  با اعضای برجسته حزب دموکراتیک خلق می کشتند این دلقک پاکستان آنقدر بی شرم و بی حیامثل همان گاوخصی شاه ولیخان است  که طالب و القاعده نا جوانمردانه ملت ما را هروزمی کشند این مزدور آی اس آی خون ملت بیجاره را به کردن خود  میگیرند که تا آب درآسیاب دشمن بریزد. ونا جوانمردانه به خاطر شهرت طلبی  بنام خود دول می زند وجنایت طالب والقاعده را بگردن می گیرد وهم حزب اسلامی که چند نفر دریک غارکوه درآمد وبزدلانه پنهان شده اند.بخاطر بقای این حزب ظالم ووطن فروش سخن گوی اسلامی تمام جنایتکه در مملکت می شود با افتخار می گوید که توسط خاینین حزب اسلام صورت گرفته و همچنان چند نویسنده کاسه لیس بی وجدان ووظن فروش نوکر سیا  وآی اس آی بخاطر یکه قوای اجنبی در افغانستان باقی بماندبه نفع گلب الین و دار ودسته ی آن رقص قلمی می کنند مرده هایکه در سرتخته مرده شویی رسوا شده اند آنهارابه قلم در چادر صداقت ووطن پرستی بی شرمانه پنهان می کنند   که بوی بد این کثافت کاران به دماغ ملت خوش باور ما نرسد .

ترا تاکی درکفن پیجند ،که تا بویت شود پهنان

نگرددچیزی هیچ پنهان ،که اوگردیده گرعیان

ترا از طرز رفتارت شناسند و،ازبوی کثافاتت

به این تمثیلکه توکردی،ملت کردیده بازخندان

 


بالا
 
بازگشت