نامه سر کشاده سید موسی عثمان مدیر مسوول ماهنامه طنزی وانتقادی بینام،  به سه هزار برادران سیاستمدارو روشن فکر(!) که خواب دوصد سال گذشته رادرغرب میبینند ،ومیخواهند که نقش افسقال کهنه ده را در جامعه بین المللی بازی کنند ،درلابلای طنز تاریخی وفلکلوری  خدمت شان تقدیم می شود، این راه که شما می رود به ترکستان است خدا کندکه این حرفهای صادقانه ی مراافراد کودن وبی مغر تعبیرغلط نکنند، وبرنوشته من خورده نگیرند ،که من با دیوانه گان کاری ندارم .

نترسم گرکشندم بر سر دار

وطنداری بودعشقم وطندار

بجان دشمنان برخیزم یکبار

فرارملک کنم ازملک ستمگار

رفیقی داشتم هم وطنم بود، بنام پوهاندسید جلال از خواجه سیاران پروان که نسبت خانواده گی به امام اعظم مشهور به امام حنفی داشت، او استاد عقلی وعصبی دردانشگاه ننگرهاربود ،همیشه می گفت: که حسنک غمکش هم دیوانه بود ،دوستی وغم شریکی که به منطق استوار نباشد، یک نوع دیوانگی است، که معنی حرفهای استاد را بعد از چهل سال که این خبری  ازنووستی :بتاریخ جمعه 20 ثور 1387 خورشيدی برابر با 9 می 2008  ميلادی دروب سایت وزین وگرانسنگ آریایی خواندم ، فهمیدم . وبا خود گفتم .اگر استاد زنده باشد یادش بخیر. ما زمانیکه از بی عقلی دربین مردم به اصطلاح خودرا می ساختیم وهمیشه غم سنگ انسان دوستی درسینه خود می زدیم ، مشکل دولت  وقت را مد نظز نمیگرفتیم ، به اصطلاح عسکری توپ نظرو مفکوره خود را در بین مردم فیر می کردیم ،وعاقبت عمل کرد خود را فکر نمی کردیم ، چون دربهارمردم ولایت پروان بنام جوی کنی جگر جوی هارا پاره پاره می  کردند. دهقانان دور هم جمع می شدندجوی های بزرگ را که مربوط تمام مردم ولایت بود دسته جمعی در اول فصل بهارنه هورا می گفتند نه الله اگبرونه در آغاز جوی کندن  قران میخواندن با زدن دول وسر نای خلیفه عصمت الله سرنایی روانشاد شروع به کندن جویهای عامه می کردند، یک روز ما جوانان حزبی وغیر حزبی مسلمان وغیر مسلمان  کافر وکافرنما دورهم جمع شدیم پیش استادشهرالله شهپر که از موسسین حزب دموکراتیک خلق بود ،با حزب دموکراتیک خلق روبط خود را قطع کرده بود، بین همه روشن فکران مسلمان  ومسلمان نما ها و کمونست های شریف وغیرشریف و حتی دربین بی خاصیتها مجبوبیت خاص داشت ، در دین  اسلام وفلسفه مارکسیست هیچکس مثل او نمی دانست، درعین حال متواضع وحلیم بود ،گرچه از شبرغان و ازبک ترک تبار بود، ولی در پروژه آبیاری پروان سالها بصفت  مامورپائین رتبه ایفای وظیفه می نمود ،انسان اجتماعی وروبط انسانیش زاده انسانیت اوبود، درغم وشادی مردم ولایت پروان وکاپیسا که پشتون وتاجک وهزاره همیشه شریک بود، زن ومرد اورا از نزدیک  می شناختندوبه نکوئی تا امروز ازآن یاد می کنند . باغروروافتخاردربین مردم خود زندگی می کرد،ما که خود رانابغه های سیاست از نادانی می دانستیم ،نبض جامعه ، دولت وخاندان مکار نادری رادرک نکرده بودیم آب نادیده موزه احساسیت از پا می کشیدیم وبه دور می زدیم ونمی دانستیم که بروی کی اصابت می کند. مانند راکت های کورگلب الدین حکمتغارشهر را به حرف های بی سر وبی پای خود زیر وزبر می کردیم . یک روز همه جوانان  احساساتی دورهم جمع شدیم پیش آقای شهرالله شهپر روانشاد که قصه های زیادی از اودارم اگرزندگی باقی بود می نویسم رفتیم ،گفتیم . که حالاجهان جهان  سائینس وتکنالوژی است باید این دولت خاین وازقبیل این حرف ها زیاد گفتیم . که باید جوی ها عامه را با بلدوزرپروژه آبیاری پروان بکنند. استاد شهپردید که ما حرفهای احساساتی می زنیم یک لبخند نمکی وبا معنی کرد:که آن روز من لبخندش رابی بها  دانستم ،سرلبخندش فکر هم نکردم ، با وجودیکه مارا نصحت کرد ،گفت: این والی آدم احمق است: از این حرکت شما بخاطریکه سوی استفاده نشود: بروید : این دهاقین را مثل سالهای گذشته به حال خود شان بگذارید :که بارخود را مثل سالهای قبل ببرند :خاندان نادری به گرفتن وجمع کردن ثروت دراین مملکت آمده اند :نه به آبادی ونه به دادن حق به ملت افغانستان واین را هم گفت :«مرا زخیر تو امید نیست شرمرسان :» چون آدم خیلی با حیا وبا ادب بود، دید که ما به حرف  های سود مندش گوش نمی دهم وسرخرجهل خود سر چپه سوار هستیم ودرجاده یکطرفه که آخر ندارد می رویم ، چیز دیگر نگفت: وروی خودرا به طرف من کرد: که یک عریضه عنوانی والی ولایت نوشته کنید: خود تان با دهقانان امضاء وشصت بگذارید: بمقام ولایت  ببرید ومن آمر پروزه آبیاری را هم در جریان می گذارم: اگر والی از پروزه کمک می خواست آمرصاحب پروزه در جریان باشد :آقای محمدگل ابراهیم خیل که از جمله تاجران نامی سمت شمال والی پروان بود، از جهان سیاست و ساینس وتکنالوژی خبرنداشت ، وپشتون ساده دل وچوپان صفت با تحصلات خصوصی ولی خط مقبول وطوریکه دیده می شد، سر خط خود عاشق بود، در ذیل عرایضه احکام را خودش می نوشت ، به مدیرهای اداری که اکثر شان رشوت خوار بودند ،اعتماد نمی کرد، وخودش از مردم  مثل عبدالغفور وصیل وردکی که در زمان داود خان والی پروان بود ، توسط مدیر ادری خودازمردم رشوت می گرفت ، محمد گل ابراهیم خیل مرد سر تنبه بود، از مردم رشوت نمی گرفت، عریضه دها قین را روان شاد ملک عبدالروف خان سنجد دره ی که او هم بی سواد بود، به دستور دهاقین  به والی ولایت  پیش کرده بود، والی با قلم وفکرتوانای خود نوشته بود. ملاخظ شد

آمر پروژه آبیاری ولایت پروان به گل دوزرخان هدایت بدهد ،که در قسمت کندن جوی هابا دهقانان ولایت پروان همکاری کند: امضاء والی

چون در مملکت ما بدون رشوت وواسطه کار پیش نمی رفت، ملک عریضه  دهاقین را بعد ازگرفتن امر والی به استاد شهپردوباره برده بود. استاد به نوشته احکام والی متعجب شده بود، ولی  به ملک چیزی نگفته بود ،شهپر چون به شخصیت انسان ها احترام داشت نخواسته بود، که بی عقلی والی رابه ملک بگوید، وعریضه راازملک گرفته بود، به آمرپروزه داده بود. آمر پروزه ازحیا به والی چیزه  بخاطر امر دوباره نوشته نکرده بود، وهم تلفنی به والی نگفته بود،که ما در تشکیل و حاضری مامورین ومستخدمین پروژآبیاری پروان بنام گلدوزر خان نداریم، چون از لودگی وسادگی های والی آمر پروژه خبر داشت، فکر کرده بود، که مقصد والی شاید بولدوزر باشد ،آمر پروژه یک نفر دریور را گفته بود، که تحت نظرآقای  شهپر که با دها قین پروان ربطه انسانی وحسنه داشت ودهاقین اورا خیلی دوست داشتند واحترام می کردند. بولدوزر را گرفته بروید: تا جایکه همکاری با دهقنان ولایت پروان کرده می توانید: همکاری کنید: جوی های عامه به رهنمایی و مدیریت آقای شهر الله شهپر پاک کاری بهتر شد، و در میزان همان سال هئیت ریاست دیوان محاسبات صدارت که همه کج قلمان ورشوتخوران آنجا مثل اژدها کلچه زده بودند، بخاطرتصفیه حسابات سال به پروژه آبیاری پروان آمده بودند ، مامورین آنجا راتحت تحقیق قرار داده که شما چرا استهلاک وتیل بولدوزر را مد نظر نگرفته اید، دولت را نگاه  مالی خساره مند ساخته اید وهیج وقتی دولت مکلف به کندن جوی ها نبوده ،ودر مقابل سوال هیت مامورین محاسبه وکنترول گفته بودند ما مصرف تیل را به اساس تصدیق مدیریت ترانسپورت ،آقای شهپروآمر پروژه آبیاری و امرمقام ولایت که در ذیل عریضه امضاء ی شخص والی صاحب بود، مصرف تیل بلدوزرمجرایی دادیم .هیت از والی راجع به امر بی سرو بی بی پایش سوال کرده بودند، والی ها که از شیطانت مامورین دیوان محاسبات می ترسیند در مقابل سوال هئیت نوشته بودکه من نگفتم که بلدوزربه دهاقین داده شود: من گفتم :که گلدوزر خان با دهقنان  همکاری بکند: ودر جواب های خود به مشوره هیت دیوان محاسبات مسوولیت رامتوجه مامورین پائین رتبه ساخته بودند: من در ولایت کاپیسا کار می کردم ،شهپر وچند روشنفکر پیش من آمدند، روانشاد شهپرجریان را به من گفت: که تمام مسوولت را هئیت دیوان محاسبات متوجه من ساخته اند: ودردوسیه  مرا مسوول در جه اول نشانداده اند: ودوسیه فعلاً در سارنوالی است: من تعجب کردم و خیلی ناراحت شدم، فردا بااستاد به سارنوال رفتم سارنوال گرچه یک آدم بزدل بود، به سارنوال گفتم. دوسیه نواقص دارد، به عقیده من این دوسیه به اثر سوی تفاهم ساخته شده، اگر مسوولیت متوجه کسی  در این دوسیه باشد، باید شخص والی ولایت وآمر پروژه در دوسیه مسوول شناخته شوند. نه مامورین بیچاره پائین رتبه وبه سارنوال دور انداخته در لابلای حرفهای خود گفتم ،چون اقدم جوی کنی توسط روشنفکران صورت گرفته، والی  که مرد کهنه پیخ است، با روشنفکران روبط خوب وحسنه ندارد،خواسته که مشکلی را خلق کند،چون پای آقای شهپرکه دربین است، این کار را والی قصداً کرده باشد، اصلاً بنام گلدوزر خان در پروژه آبیاری پروان کسی نیست، که والی در ذیل عریضه دهاقین نوشته است، این در ذات خود دسیسه یک والی  است، والی ولایت وقتیکه فرق بین بولدوزر و گلدوزرا کرده نتواند. ودر جواب خود بگوید ، که من به گلدوزر امر کرده بودم، که تیل ضرورت نداشت، نه به بلدوزر. پس خود دولت مسوول است ،که چرا ؟یک والی بیسوادرا موظف سرنوشت یک ملت بیچاره وبی دفاع در یک ولایت کرده ؟باوجودیکه مغز سارنوال از پرگویی من باز شد، باز هم جرئت نکرد، که دوسیه را مسترد به دیوان محاسبات صدارت کند، دیدیم چاره دیگر نداریم، سارنوال را گفتم ،شما پس اقامه دعوا کنید، دوسیه را به محکمه محول نماید، که من به حیث وکیل استاد به دفاع از استاد ودیگر متهمین دفاع قانونی کنم. سارنوال خوش شد، خون در جانش جریان کرد، صورت دعوی ترتیب داد، شهرالله شهپربیگناه را با دیگر مامورین پاین رتبه به چار کتاب کافر وملامت ساخت دوسیه به محکمه رفت، ومن درمقابل دعوی سارنوال ازراه قانونی و منطق  صورت دعوا به نفع متهمین که ماموران پاین رتبه بود، صورت دعوای قانونی ساختم ، در دفاع از استاد ودیگران بر آمدم ،به بهانه دفاع از متهمین دوسیه بسوال های سارنوال تحریری زیرکانه پاسخ  قانونی گفتم،  ومحکمه را احترامانه در لابلای جوابات خوداعترضات قانونی خود فهماندم و خرفهم کردم ،همان بودکه دوسیه به اساس دلایل قانونی ومنطقی متهمین  از محکمه مسترد گردید،چون دوسیه بیس قانونی نداشت، پشت نخود سیاه رفت ودوسیه مانند ستاره ی بی لجام  از قوه جاذبه خارج شد در بین بروکراسی دولت مفسد سر گردان گردید.شاد روان شهر الله خان شهپر را ،بی وجدان ترین حزب «حزب اسلامی) که قومندان آن بنام کور کریم در ماشین آب قرباغ یک اوباشی  بیش نبود، در زمان داودخان شاگرد وصال کیسه بربود، شهرالله شهپر را از موتر والگاه تکسی پائین کردند، درراه کابل پروان در بین تا کستان ها با دیگر مردم بیجاره وبی گناه بردند ، شاهدان عینی که در یک تکسی با او بودند. گفتند: اوباشان با بی رحمی  اورا می زدند ومی پرسیدند:که درکدام حزب بودی؟ ودرکدام حزب هستی ؟ لینن را دشنام بدهد ؟کلمه بخوانید ؟می گویند :اوبا تبسم گفت :که من از موسسین حزب دموکراتیک خلق بودم: وفعلاً عضو حزب نیستم : مارکسیست یک علم است :دین نیست: ومن عاشق علم هستم: لینن افتخار انسانیت وعلم بود:واسم؟بخاطرانسانیت وعلم جان داد:ومن عاشق انسانیت وعلم هستم:پس نمی توانم:که حرف توهین آمیزبه لینن بگویم:کریم کور گفت: این صدایکه که شیفته انسانیت است: من تا ابدخاموشش می کنم : اورا زنده بند بند جدا کردند،  اومرد صادق وبا استقامت وبرده بار بود، تا لحظه ی که جان داد ،عار دانست که به نامرد ترین انسان های روی زمین گردن پت کند ،او تاج دانش وشهامت به سر داشت، نه تنها قاتلین ملت به او خیانت کردند ،وزندگی اورا با لبه ی ساطور گرفتند، رفقای حزبی اش اورا بنام مرتد سالها سکنجه رویی کردند، وجنایت کاران قرن بیست وبیست ویک به زندگی راد مرد بزرگ تاریخ بشریت با نا جوانمردی در سال 1979خاتمه دادند. روانش شاد باد. ودشمنان انسانیت شرمنده باد تا ابدودوسیه دهاقین که استاد به نام دهقان افتخار می کرد، به شهید شدن استاد خاتمه یافت، ولی داستان رستمی که بنام شهپر بود،تاهنوزباقیست ، روزبااستاد شهپرمن  ودیگر دوستان با رهنمایی فرید پسر مدیرلیسه نعمان شکورخان کوهستانی که بعدها ازطرف حزب اسلامی درحکومت ربانی صدراعظم شدبه دیدن معلم نضراب شاه خان فقیدومعلم صاحب وکیل خان پولاد به کوهستان رفتیم وکسی گفت که نضراب شاه خان درکهنه ده کوهستان خانه بابه سخی داد رفته ماهم به رهنمایی فرید کش به آنجا رفتیم، فکرمی کردیم، که بابه سخی دادیک مرد پیرباشد ،وقتیکه داخل خانه شدیم عکس رهبر چین در داخل خانه قاب شده بود ودر پهلوی عکس رهبرچین  عکس بابه سخی داد جوان شعله ی بود، هردوعکس درحینیکه  جالب بودن مقبول هم به نظر می رسیند، از دیدن عکس ها شوخی های استاد شهپر شروع شد، نضراب شاه خان استاد که مرد با نزاکت وحساس بود، روی خود را به با به سخی داد کرد: گفت: بابه جان این استاد شهرالله شهپر است که ازموسسین حزب دمو کراتیک خلق بود،حالا درحزب دموکراتیک خلق نیست با تمام ملت افغانستان است . ولی استاد گفت : من با درتشکیلات حزب  نیستم : ولی با ارمان حزب هنوز هم وفادارم وهستم. در  راه آن حزب آرمان انسانهای مانند شیرغران نهفته است، بعد حرفهای استاد بابه که هم از جوانان حاصر جواب بود ،گفت استاد مگر آمدی که حزب دیگر با ما بسازی؟ استاد گفت: که ما تهداب انسانیت هرجا می گذاریم ،اگر صاحب خانه اور به بدست سیل وطوفان  می دهد ودم سیل را نمی گیرد. مسوول بی فکری صاحب خانه متوجه تهداب گذاران نیست من نقش یک معمار راداشتم .تهداب را پخته بنا کردم وبه نسل امروزی ونسل فرداسپردم،نسلها ماند انقلاب 1905عجله نکنند،با حوادث هوشیارانه باید ،برخورد شود.وامید است: که نسل امروزی ونسل فردا صادقانه درخدمت مردم وانسانیت قراربگیرند : من مثل داودخان طرفدارکودتا نیستم: من طرف داریک انقلاب سالم که ملت با سوادباشد: بادرک سالم خود به پا خیزند که دکتاتوری پورلتاریاباشد و نقش خون ریزی نداشته باشد:من مخالف انقلاب خام به کمک اردو نمی باشم: من انقلاب کارگری ودهقانی  از انسان انقلابی انسان دوستی ودر خدمت انسان می خواهم :نه تلوار امیر عبدالرخمن خان بر گردن انسان ها ونه انقلاب مارشالی ها وخوردظبطان: وبا شوخی دست خودرا بسوی عکس رهبر چین کرد: در این جای شک نیست که این یک مرد بزرگ جامعه ی انسانی بود:  وطن ومردم خود را از فقر وبدبختی نجات داد: ولی انقلاب فرهنگ اش بی رحمانه بود: این نظر شخصی من است با تبسم اگر قاضی آزرده نشود: ما اگر قدرت را بیگیریم :و مردم را بکشیم : در حقیت ما روش خاندان جلاد نادری را در قسمت جنایت شان تئید کردیم و برائت می دهیم: کشتار ضد انقلا ب به هیج صورت توجیه  شده نمی تواند: وخصوصاً در جامعه که اکثریت مردم بی سواد است: ودر انقلابات همین مردم بیسود زوتر در دامن دشمنان ضد انقلاب می افتند: وضد انقلاب و مرتجعین همین عناصر پاک را بخاطر بدنامی انقلاب زنگانه  پیش می کنند : که ما به خاطر کسی انقلاب کردیم آنها در برابر انقلابیون قرار دهند تا زوتر بکشیم ودر جامعه خود نقش انقلابی را بازی کرده نتوانیم وکاری را که رهبران روس ورهبران چین کرده اند: ما نکنیم دشمن ما توده ها بی سواد نیست که علیه ما قیام  می کننددشمن ما کسانی است که حقانیت مارا درک کرده وبر ضد حقانیت  ما با خاطرمنافع غیر انسانی خود علیه ما می جنگند  ونمی گذارند که ما در خدمت مردم ودر خدمت انسا نیت قرارداشته باشیم: راه که ما تهداب گذاری کردیم درست بود: ودرست است: بشرطیکه از خط سریع السیر انقلابی وفرهنگی افغانی خارج نشود: که پرش نبض این ملت را هرکس نمی داند :ورنه ندانست پایش ماند اسکندر وچنگیز وانگلیس در گل این سر زمین بند می ماند: اگر فرار کند پای برهنه خواهد رفت وبا خود کفشی برده نمی تواند: جاده انقلاب شرق با جاده انقلاب غرب فرق کلی دارد: نیشب وفرازش از غرب کرده خطر ناک تر است: باید با احتیاط وامانت داری پا گذشت:« سر زمینیست که ایمان فلک داده به باد » این حرفهای استاده به پای استاد بود، که با دیدن عکس رهبر چین وعکس بابه سخی داد شهید زد، وقتیکه استاد خاموش شد.  سخی داد گفت استادبه خانه غریبی ما خوش آمدید: او جوان دانشمند وباسواد بود،که نظیرش کمتر دیده می شد، ومن و استاد باراول اورا دیده بودیم، روانش شاد زیر ساطور امین خورد شد،ما بعدازپذیرایی بابه سخی داد جوان روی توشک  های لاغر وکم پخته  نشستیم ،استاد خنده کردوروی خود را به طرف بابه سخی داد کردگفت: این قریه چه نام دارد؟ بابه سخی داد گفت: این قریه بنام افسقال های کهنه ده یاد می شود: ما فکر کردیم که این حرف یک شوخی است، همه خنده کردیم، استاد شروع به فلسفه این قریه که در کوهستان (ولایت کاپیسا) قراردارد معلومات تاریخی مفصل و جالب استاد شهپر که خیلی زیبا بود، مارامات ومهبوت  ساخته بود، گوش های ما به سخنان تاریخی وجالب استاد بود، همه اهل مجلس راحرفهای تاریخی استاد میخکوب کرده بود، این قدر داستان را بخاطر مجلس سه هزاربرادران روشن فکرپشتون خدمت خواندگان به شکل داستان طنزی فلکلوری  بعرض رسانیدم. اگرخلص لکچرسخنان تاریخی استاد  شهرالله شهپر را خدمت شما خواند گان به عرض برسانم. آن وقت شما با من همنوا میشود، ونمی گوید، که داستان فولکلوری طنزی فوق بی ارتباط بود، می بینید؟ که نوشته ویرانه من بی گنج نبوده وارتباط مسقیم به مجلس افسقالان کهنه ده خارج نشینان دارد .استاد درلابلای حرفهای زیبا ومقبولش: گفت : دروطن ما افغانسان بعد از جنگ میرمسجدی خان کوهستانی این ضربالمثل بسیارزیبا وتاریخی دربین ملت ما موجود است: که هر کس بی منطق پيشهناد صلح بین دوطرف قضیه داشته باشد: اورا افسقال کهنه ده می گویند: در زمان انگلیس ها که به سر کردکی علیخان تتمدره ی ومیر مسجدیخان کوهستانی که خسربره علیخان بود جنگ شدید در قلعه ی تاریخی علیخان در شش کیلو متری شهرچایکار مرکزپروان در بلندی یک تپه خاکی که هنوز هم قرار دارد: اولاده ی علیخان زندگی می کنند بنام خانه علیخان یاد می شود: نظر به تاریخ مومن لال هندوستانی نوکرخاص مکناتن جنک شدید نابرابردر قلعه علیخان رخ داد :سرداران مجاهد عقب نشنی تکتیکی کردند:از تتمدره در همين قریه کهنه ده موجوده که ما وشما نشسته چای میخوریم واین قریه از قدیم ترین قریه های این ولایت است:  زردشتی های اصیل در این قریه زندگی می کردند :وبه این اساس این قریه را کهنه ده می گویند :و آثاریکه از این قریه بدست آمده نشان می دهدکه بیش از چار هزار سال این قریه زیبا وسر سبزقدامت تاریخی دارد: بوی نیاکان ما از این قریه می آید، ما خوشبخت هستیم که درین قریه تاریخی امروز بادوستان خود هستیم: از مطلب دور نرویم مردم همین قریه در جنگ افغان وانگلیس در زمان میر مسجدی خان پیش مجاهدین  وانگلیس ها رفتند. که اینجا شما جنگ نکنید ،که قریه کهنه ده ویران می شود ،وشما مجاهیدین و انگلیس ها از در صلح پیش بیاید. اینجا روح مطلب را تشریح می کنیم . شما این جمله های زیبا  را در بالا خوانده اید؟ شما قضاوت کنید. که فرق بین افسقالان قرن بیست وقرن بیست ویک چه می باشد؟(انتقادپشتون های افغان ازعملیات نظامی در افغانستان

نووستی :   حدود 3 هزار سیاستمدار و روشنفکر افغان  ديروز از مبارزات نظامی بین المللی علیه جنگجویان اسلام گرا در افغانستان انتقاد کردند و گفتگو برای پایان دادن به این مناقشات را خواستار شدند.)

درلابلای دایره میگفت اخته های لغمان

 چه خوب حرفها زدی تو میرکی خان

نخواندی تومگرنبض ملت افغانستانی

نه نه نی می خوانی در ملک شیران

 افسقال های کهنه ده می گفتند، که مجاهیدن با انگلیس ها جنگ نکند، از راه صلح پیش بیایند، که مردم قریه کشته وفرار نشوند. این سه هزار نفریکه دورهم  جمع شده اند خود را روشنفکر وسیاستمدار قلم داد می کنند. مانند افسقال های کهنه ده می گویند، که دولت امریکا وانگلیس وناتودولت کابل همرا هی سران طالب والقاعده صلح کنند، که ولایات جنوبی وشرقی ویران ومردم کشته وفرار نشوند، ببیند که پیشنهاد از این روشنفکران وسیاست مداران بد تر از افسقال های کهنه ده نمی باشد. که بی سواد بودند. این اقامه دعوایکه من در برا بر برادران پشتونم با مدارک سینه به سیه نوشته ام وبه خد مت شان پیش می کنم  که شما  خواندگان محترم وعزیز در این نوشته می بینید. که همین  کار هایکه در گذشته برادران پشتون ما  کردند ،سود نبردند ولی روشن فکران دیگر ملیت ها را بسبب حرکات نا درست خود ضد خود ساختند، ودیگر ملیت ها پرواز این کفتران بی دم را دیده  قابل قبول شان واقع نشده .علیه برادران روشن فکر وسیاست مدار پشتون روی مجبوریت با قلم وزبان قد علم کردند. واین بر خوردا قلمی بین ملیت ها سبب نفاق در مملکت شده اند. از این نفاق  یک تعداد وطن فروشان بنام چیز فهم جامعه از هر ملیت ، نمک سر زخم شوربای باسی خود پاش می دهند، وبه ملت می گویند که من شور با را ضد عفونی کردم، نوش جان کند ،وملت خوش باورکه حرامزادگی انهارا نمی دانند، شوربای باسی که گوشت و آبش مرکب از تفرقه به انداز وحکومت کن است ، شوبای باسی را ملت از نادانی با هزارها مزه می خورند، ونمیداند که آب این شوربا از"چشمه باسی چمن" در دیک شوربای ملت  به دستور باداران داخلی وخارجی  خاینین اندخته شده. و آب سود تفرقه را با بیشرمی خاینین در آسیاب مکناتن وشاشجاع می ریزند.

افسقالهای کهنه ده زمان مجاهیدین حقیقی از بی عقلی این پیشهناد صلح را به انگلیس ومجاهیدین حقیقی  کردند . که مورد قبول واقع از طرف مجاهدین حقیقی آن زمان نشد روانشان شاد . ولی این افسقال های نوشهر های خارج نشین به حرامزادگی این پهشنادرا به طالب والقاعده وانگلیس امریکا نا توو دولت کابل می دهند. زیر نیم کاسه کاسه دیگر است که در زیر کاسه انیان انتحاری برای محو 24 ولایت دیکر ناجوانمردانه خوابیده   که بیست چار ولایت دیگرهم در این جنگ ویرانی بکشد ومملکت به تباهی کشانده شود، وامریکا وناتوانگلیس دیر زمان در این سر زمین بمانند ،وانتقام مکناتن را از اولاده وزیر محمد اگبر خان ومیر مسجدی خان کوهستانی بگیرند، وپای روس دوباره باز گردد.

مجاهیدین آن وقت مردمان شریف وطن پرست بودند بادست خالی توت وتلخان در کمر بستندسلاح به مزد شصت خود به زور از دشمن متجاوز گرفتند .به  ایران ، پاکستان ، تاجکستان ، از بکستان ودر چین نرفتند ونه از چین نه از روس ونه از دیگر دول خارجی کمک مادی ومنعوی نگرفتند ونه از افغانستان خارج شدند. وگرفتن کمک ومهاجر شدن  را عار خود می دانستند. خودشان به تنهایی دفاع کردند، حتی نگفتند، که برادران آن طرف خط دیورند چرا عسا کر متجا وز هند برتانیه تا  پروان بد رفه کردند؟ مردم پروان وکاپیسا و با میان از هیچ ولایت افغانستان نه کمک گرفتند ونه شکایت وگله کردند. نه عساکر را ماندند برادران دوطرف خط دیورند ماندند که داخل دیگر ولایات شوند .ودرد سر به مردم  ترکستان وقطغن بدخشان  گردند تاریخ مومن لال شاید ادعای  قول مردم کاپیسا پروان وبامیان است که محترم سید خلیل هاشمیان آنرا در دو جلد ترجمه کرده. مرد ان سر بکف این سه ولایت به دشمنان ملت افغانستان همکاری مستقیم وغیر مستقیم به انگلیس نکردند. انگلیس نتوانست که در بین ملت پروان وکاپیسا جای پای باز کنند .اگرمثلیکه  مرد وزن کاپیسا وبامیان مردانه واراز خود وطن  دفاع کردند وپوز انگلیس را در خاک تیره وسیاه روزی مالیدند .که انگلیس ها از شکستهای خود در تاریخ دست نویس خودبه تکراراز ضرباتیکه در پروان وکاپیسا خوردند یاد کردند. اگرمردمان دو طرف خط دیورند که ادعای برادری با دیگر ملیت هادارند، دنبال عناصر حاکم قبلی خود نروند با مردم خود باشند امتیاز طلبی نکنند اکثریت واقلیت به تریک خاینین واجنبی نگویند. وطالب والقاعده که مزدور سابقه انگلیس وامریکا بود در خانه های خود جاندهند. وبهانه به دست انگلیس امریکا وناتواز طرف آنها داده نشود. وبه دوطرف جاسوسی نکنند. ناتو انگلیس وامریکا با کدام دلیل  واسطتلال میخ اسپ خود را دراین سر زمین کوبیده می تواند؟  چرا؟ این طالب والقاعده در دیگر ولایات افغانستان با وجودیک بعضی از مجاهدین خاین با طالب والقاعده روابط خاینانه دارند. نفوذ تخریبی شا ن نا چیز است . برادران غیرتمند(!) شما با طرح  دعوت کردن اژدها در بین انسان های ضعیف افغانستان عمر بودوباش انگلیس وناتووامریکا را در افغانستان زیاد زیاد می سازید .و نه پیروان عصر تراش سنگ که موفق به دموکراسی وامنیت نیستند، هنوزهم حاکمت قبيلوی می خواهند که در جیرکه بنشیند مرغ پلو بزند وزن جوان را بنام پور به طفل ششماه بدهند طالب از این قماش است، طالب فرهنگ وحشت گردن زدن دین وحشیانه قبيلوی را که جانشین اسلام کرده . حقوق زن ومرد وحتی از انسانی را مد نظر نمی گیرند. تو ندیدی که زن را خلاف انسانیت  وخلاف فرهنگ افغانیت  در زمان حاکمیت خود در روی بازارشلاق می زد؟ تو مصاحبه پنهانی  شصت هزار و چارصد بیست یک زنا بی یار وبی پناه را که کسی نبود به  که نان خانه ولباس به آنها  بدهند او از ترس طالب به تن فروشی به همسایه های خود پناه نبردند وانسان های بی وجدان از مجبوریت زنهای بیوه  که در مجاورت شان قرار داشت سوی استفاده غیر انسانی کردندو از قانون جهالت عصر ترش سنگ طالب نا جوان مردان به فحشا کشیده شدند . در مصاحبه خود گفتندهمان زن ها گفتند: که چرا حالا ما ازادی خود را داریم همسایه ها از ما استفاده جنسی  کرده نمی تواند ای هموطن مگر ناموسداری نیاکان خود را فراموش کردی؟ که مثل کرزی به خاطر قدرت میخواهد از گلب الدین جنایکارترین مرد بشر به خاطر پیروزی انتخابات خود دست به ائتلاف خاینانه  می زند تو به خاطرکشتارو فروختن وطنت  طالب را دعوت می کنید ومی خواهید که مملکت آزاد و مستقل را به شعبه سرحدی پاکستان تبدیل کنید؟ واز گرفت استقلال کسانیکه  در وقت هند برتانیه نا جوانمردانه خود داری کردند. مثل انها در تاریخ روسیا بمانید ، همان طوریکه  ظاهر شاه را قبایل مثل امیر عبدالرخمن خان مجبور ساختند .که از حق ملیت دیگر ا فغانستان بگذرند ونام خط منحوس دیورند که سالها دشمن از آن طرف خط استفاده کرده اند به گفته ظاهرشاه که در گل غندی پروان در مقابل سوال عبدالقیوم خان تتمدره ی نوسه  ی علی خان غازی گفت  کاکای من محمد هاشم خان به اساس فشارسران قبایل دستان خودرا به خاطر خوشی افراد وطن فروش در دامن چرکین انگیس پاک کرد.قیوم خان که مرد زرنگ بود گفت اعلحضرت من از این جمله این قسم درک کردم که صدراعظم کبیر را قبایل مجبور کردند . که در آن وقت اساس از خاک های افغانستان دفاع نکند. شاه به علامت بلی سر خود را خجالت زده شورداد. پشتون های عزیزاین راه حل نیست که شما طالب والقاعده را که دشمن ملت افغانستان وبشریت است به دستور انگلیس ، امریکا وآی اسآی به دنبال یک آدم بی سواد وجاهل  بنام پشتون رفتند .   (گرتوابلیس نی چشم چپت کورچراست)

باخبربا ش تو ای خرکه دربالا خداست

.وملت افغانستان را به دستور باداران خود آی اس آی  نامردان قتل عام کردند ومی کنند . هوشدار!که ملت موجوده افغانستان  بخاطر آرامش نسل های بعدی حق ندارند. که این جانی های شناخته شده ی ننگ تاریخ بشریت  را ببخشند. چه رسد با آن که این حیوانات درنده را دعوت به تشکیل یک دولت دربین انسان های بی گناه که سی سال مورد اذیت این نایبان خدا قرار گرفته اند دعوت کنند. راه حل این است که به ناتو انگلیس وجهان گفته شود که چرا ؟شماخاک وملت مار ا مورد آماج توپ وتانک وطیارات بم افگندغول پیکر خود قرار می دهند؟چرا بطن کثیف القاعده وطالب مزدور که با دستان کثیف استعمار نو وکهنه در بطن کثافتآی اس آی  پاکستان  به وجودآمده دایه این کثافت ها جنرل نصیر ، قاضی حسین، لطف رحمان، حمید گل، اسلم بیگ ،بی نظیربو توضیا لحق ،جنرال اختر یوسف دگر وال آی اس آی ودیگر پشتون های خاین پنجابی های خاین که جنرال با بر وویگر قبایل هنوزاز راه کون خود این جانی هارا به دنیا می آورند و سالگری تولد شان را درقصر سفید می گیرند. چرا؟  پاکستان که مر کز ترور، آدم کشی است مورد حمله قرارنمی گیرد؟ وافغانستان هیج  وقت مرکز رذالت القاده وطالب ومجاهد ساختگی وجاسوس نبوده . ما طالب ده دالری نداشتیم  که به خاطر ده دالر انسان بکشد، شما از خدا نمی ترسید؟ که از قاتلین ملت دعوت می کنید ؟ودشمنان ملت را رهنمایی می کند؟ که بخاطر بربادی دیگر ملت افغانسان جنایتکاران بین المللی بخاطر حکومت اتلافی از طرف دولت افغانستان دعوت شوند ؟چرا؟ خدارا با لای سر خود حاضرنمی بینید؟ و مثل حبیب الله رفع چرا واضح نمی گوید ؟که فساد در پاکستان وقبایل است وتا زمانیکه دولت پاکستان تحت فشار بمباردمان قرار نگیرد افغانستان آرام نمی شود، وخون ملیت های افغانستان با هم جوش نمی خورند.بیایدکه صادقانه نصیرجنرال با برها وشا ه شجاع ها را از صف خود بکشیم ودست صادقانه به  دیگر ملیت های افغانستان که پدرانشان پاسداران واقعی ایران خراسان وافغانستان نوین بودند وفرزندانشان هستند دست به دست هم داده افغنستان را از مصیبت سی ساله نجات بدهیم، وهیچ ملیتی به زورسر نیزه سر ملیت دیگری بعد از این در افغانستان حکومت کرده نمی تواند ،کلمه اکثریت واقلیت در زباله دان تاریخ دفن شده واین حرفهای انگلیس است که در زبان برادران پشتون ما مانده اند وشعار ملت امروز این است.

 نبایدگاوکورخواب کجاره دوصد ساله ی دیروزراازبی عقلی امروزبیند،ودیگرملت حوصله این خواب های دیوانگی راندارد. بیاید که از زیبایی جهان دموکراسی وآبادی دسته گل زیبای آزادی وآبادی بسازیم نسل های بعدی را اخلاق بشر دوستی وانسانیت بیا موزیم وازبد بختی های گذشته تاریخ وطن خودبیاموزیم کلمه پشتون ازبک هزاره افغان ترکمن تاجک نورستانی رادرطاق بالای فراموشی بگذاریم ملت یک پارچه بسازیم این حرف های من به انسانها آزده ی وطنم است آنهایکه مزدوراجنبی است ودرخدمت فاشیست است من ازاونفرت دارم واین حرفهای مقدس را به آنها نگفته ام واین دُررا در پای خوگان نمی ریزم

بیاای هموطن همدست ما شو

سردشمن کنم روز را چون شو

بیا که طرح اندازیم  سرازنو

بگیریم مثل محموددهلی نو

 

 


بالا
 
بازگشت