وخدا شیطان را آفرید

طنز از

 

زلمی رزمی


 

خدا شیطان را آفرید وسپس به گناه دوست نداشتن آدم ( ابولبشر) گوشهایش گرفت وازبهشت بیرونش انداخت وشیطان دررقابت با خدا پیمان بست تا انتقام ازنسل آدم بستاند وبهرجا رود آسوده اش نگذارد.
وآنگاه دراستفاده ازدرخت ممنوعه برسر( ننه حوا) کلاه گذاشت وباعث اخراج ابوالبشرازبهشت شد وتا ابدالدهر او را گرفتار کره خاکی ساخت .
وسپس بدنبال اوبه کره خاکی آمد ، ازدیاری بدیاری وازسرزمینی بسرزمینی مسافرت کرد وسرانجام رسید بولایتی که ازخاکش بجای سبزه، سرهای بریده برسرنیزه ها سبزشده بود.
وناگهان چشمش افتید بموجودات عجیب الخلقه وشریروبدذاتی که نه ازآدمیان بودندونه زاده شیطان، بلکه شیادان ودغلکاران بی عشق وبی عاطفه یی بودند که با چلتاروپشم وریش عربی وکلاه وتنبان پاکستانی سواربراسپ دیوانه بسوی قدرت میتاختند ، با چوب وچماق تکفیرونعره های تکبیرمیکشتند ومی بستند
اسیرمیگرفتند وبزنجیرمیکشیدند، کودکان را سرمی بریدند، شکم زنان حامله را با شمشیرمی دریدند می دزدیدندومیچاپیدند وهرآنچه نشانی ازآدم وآدمیت بود،به آتش میکشیدند ومیسوختاندند .
وشیطان که ازدیدن این صحنه ها موهای بدنش راست شده ودهانش ازحیرت بازمانده بود ، ناگهان لشکریان اراذل وخبایث او را غافلگیرساخته دستها وپاهایش را بستند وکشان کشان بپیشگاه رهبرلعنت الله علیه بردندوگفتند: که این مرتد درقلمروما دعوی ملعونی کند.
ورهبرلعنت الله علیه که مثل هیولای افسانه های قدیمی ازدهانش آتش خارج میشد نعره سرداد وگفت :
توکیستی وتمرد زچه کنی ؟ مگرترس ازخدا نداری که بناحق خودت را شیطان جاه میزنی ؟؟
وابلیس که جلادان خونخواروتا دندان مسلح را بدور و پیش رهبر بدید با خوش خدمتی جواب داد :
من موجود ذلیل ودرمانده ئی بیش نیستم آمده ام تا این طوق لعنتی را که خلاف استحقاق بنام شیطان بگردنم آویخته اند، بعنوان برگ سبزتحفه درویش بگردن مبارک رهبرکه شایسته شان ومقام اوست بیاویزم وخودم ازراهی که آمده ام دوباره برگردم .
ورهبرلعنت الله علیه را ازاین ترفند خوش آمدوگفت : تا چنان شود . وشد .
والسلام .

 

 


بالا
 
بازگشت