برگرفته از کتاب:  رازهای سر به مهر تاریخ دیپلماسی افغانستان

داکتر كمال عبدالله يف

گزارنده به دری: عزیز آریانفر

 

امير امان الله و آسياي ميانه شوروي

 

باور سرسختی هست؛ مبنی بر این که طي ده سال فرمانروایی امان الله خان (1919-1929)، مناسبات میان افغانستان و روسيه شوروي رو به نزديك شدن گام به گام داشت. در حالی که دوره بعدي فرمانروایی نادر شاه (1929-1933) را دادگرانه با شكست شوروي در مبارزه بر سر نفوذ در افغانستان و لغزش تدريجي مساله افغانستان در حاشیه سياست خارجي شوروي به هم پيوند مي زنند.

البته، با آن چه که در بالا گفته شد، مي توان سری از سازگاری تکان داد، مگر، تنها همنوایی با این دیدگاه ها، براي شناخت همه مناسبات افغانستان با همسايگان شمالي اش در سال هاي دهه  1920بسنده نيست. این مناسبات بارها پیچیده تر از آن است که در نگاه نخست پنداشته می شود. سخن بر سر پیوندهای توده های نزديك از دیدگاه تباری است كه در دو سوي مرزهای شوروي و افغاني زندگي می كردند. این پیوندها در سراسر دهه سوم سده بيستم تا زمانی که در میانه های سال هاي دهه 1930 مرز میان آسياي ميانه و افغانستان بسته نشده بود، روی هم رفته، به خوبی گسترش می یافت. روشن است، پس از بسته شدن مرزها، هر گونه تماس میان ملت هاي همریشه از هم گسیخت.

به ویژه، روابط میان كابل و مسكو با آزمون های سختی رو به رو شده بود، زيرا جمهوري فدراتيف شوروي سوسياليستي روسيه با شوروی سازی منطقه آسياي ميانه از سال 1917 تا سال 1920 و سراسر دهه بعدی، دورنمای مبارزه ملت هاي باشنده منطقه براي تعیین  سرنوشت ملي شان را تیره و تار ساخته بود. در پاسخ به این تدبیرها، كابل و محافل اجتماعي افغاني می كوشیدند از مسلمانان همسایه در مبارزه شان در برابر حكومت شوروي پشتيباني كنند.

 نمي شود گفت كه اين موضوع بررسي نگردیده است. اما ارزیابی های متضادی برای مثال در كارهاي نظیف شهراني (امريكايي ازبیكي تبار افغانی[1]) و ولاديمير بويكو- دانشمند روسي دیده می شود. هرگاه شهراني در سياست امان الله نسبت به آسياي میانه «پشتيباني بی آلایشانه و اظهار دلسوزي و همبستگی اسلامي»[2] را می بیند، بويكو ماجراجويي غير دوستانه نسبت به روسيه، پان اسلاميسم و تلاش الحاق خاك هاي ديگر را باز می یابد[3].

در نوشته دست داشته، كوشش به خرج داده شده است بر تلاش هاي امان الله خان كه نقش مستقلی را در هماوردی سياسي میان بريتانياي كبير و روسيه در آسياي ميانه با پشتيباني از مقاومت مسلمانان فرغانه در سال های 1919-1920 و شورشیان بخارا در سال 1922  بازی كرده بود، روشنی افگنده شود. همچنين در اين مقاله، سخن از مبارزات كوهنشين هاي بدخشان افغاني مي رود كه از سوي دولت تاجيكستان در سال هاي 1925-1926حمايت نشده بودند. اين رويدادهاي مرزی تاجيكي- افغاني و ازبیكي- افغاني در تاریخ آسياي ميانه، ناتواني «همبستگي اسلامي» رمانتیک را در رویارویی در برابر سياست های هدفمند ابرقدرت ها كه منطقه را زیر کنترل داشتند، نشان می دهد.

پشتيباني از تركستاني ها و بخاري ها از سوي افغاني ها در سال های دهه 1920 علل عيني داشتند. افغانستان از سومين جنگ انگليس و افغانستان (سال1919) پیروز سر بیرون آورده بود و رهبر آن سرشار از شور و شیفتگی بود و مايل بود تا در سیمای یک رهبر پيروزمند اسلامي تبارز نماید. امير افغانستان زير نفوذ اندیشه های اصلاح طلبانه «جوانان افغان» به ویژه محمود طرزي[4]- نماينده برجسته این گروه، روزنامه نگار، پدرزنش و شخصيت كليدي در حلقه حواریونش بود. جنبش مدرنيستی[5] جوانان افغان در بر گیرنده هم اندیشه هاي [لاییک-گ.] مصطفي كمال آتاترك- اصلاح طلب و هم اندیشه های [پان اسلامیستی-گ.] سيد جمال الدين افغاني بود. سيد جمال الدين احكام اساسي وحدت اسلامي را تدوين كرده كه براي همه پيشوایان اسلامي در سال هاي سه دهه نخست سده بيستم بيگانه بود.

مدرنيزاسیون، دسترسي به فنآوري پيشرفته، ملي كردن و برخی ايده های دیگر اصلاح طلبانه آن هنگام مخصوصا ميان نخبگان جامعه افغاني بس دلنشین بود. مگر، توده هاي اصلی مردم بيشتر زير نفوذ عناصر سنتي شعور اجتماعي مانند ايده استقلال و مقاومت متحد در برابر دشمن مشترك يعني جهاد در برابر مخالفان اسلام بودند. طبيعي است، مبارزه مردم آسياي ميانه شوروي نمی توانست توجه هم افغاني هاي ساده و نیز امير جوان را كه تمايل داشت خودش را به عنوان پاسدار اسلام در منطقه اعلام كند، جلب نكند.

علت ديگر همدردی و كمك به همکیشان مستقر در سوي ديگر رود آمو اشتراك در مقدسات اسلامي بود. بخارا و سمرقند براي همه مسلمانان مکان های مقدسی بودند و کنون هم اند. بخش چشمگیر روحانیون سني افغانی در شهر بخارا تحصيل كرده بودند. بسیاری از  آرامگاه ها، زیارتگاه ها، نیایشگاه ها و مزارهاي ديني و دیگر بناهای مقدس در سرزمین های تاجيكستان، ازبیكستان و تركمنستان معاصر واقع اند. مانند مسجد و آرامگاه مولانا یعقوب چرخی- عارف نامدار در شهر دوشنبه، آرامگاه امير همداني در كولاب و....[6] به این مکان های مقدس به پیمانه يكسانی در هر دو سوی مرز احترام می گذاشتند.

نمايندگان تئولوژي اسلامي- علماء و رهبران ديني کارازماتیک جایگاه ويژه یی را در سلسله مراتب ديني فئودالي آسياي ميانه «روسي» و افغانستان داشتند. اعتبار شان هم در ميان دولتمردان و هم در ميان مؤمنان عادي تابو بود. انگيزه مركزي موعظه ها وخطبه های آن ها- ایده استقلال و وحدت اسلامي بود. در میان پیشوایان ديني، شيوخ و ایشان های زيادی بودند كه مرشدان مورثي طریقه های تصوفی شمرده می شدند که ده ها و صدها پير و مريد در هر دو سوی مرز داشتند. رهبران مذهبی كلريكال افغانستان از اعتبار ويژه یی به سبب نقشی كه در جنگ هاي انگليس و افغانستان بازی نموده بودند، برخوردار بودند. روشن است كه در هنگام جنگ سوم انگلیس در برابر  افغانستان، دولت و شخصيت هاي رسوخمند ديني این کشور در پی به دست آوردن پشتیبانی در كشورهاي مختلف با باشندگان مسلمانان بودند[7] و چنین پشتیبانی یی را به دست هم آورده بودند. در اين شمارآسياي ميانه روسي هم بود.

اندیشه همسوسازی تلاش هاي پراگنده مسلمانان براي احیای شکوه از دست رفته و حیثیت پايمال شده دين [(به خاطر شکست مرگبار و فروپاشی اندوهبار امپراتوری عثمانی-گ.)] ذهن امان الله را هم به خود مشغول داشته بود. امير بلندپرواز تمايل داشت نخستين متحد كننده دولت هاي اسلامي پس از سقوط امپراتوري عثماني شود. مادرش در اين باره به عالم خان- امير بخارا در سال 1919 نوشته بود: «دشمنان ما از اختلافات خانوادگي ما سود زيادی مي برند. آن ها دولت هاي اسلامي را يكي پس از ديگري سرنگون مي كنند و مسلمانان کشورهای مختلف «پس از افتادن به چنگ شان خشك مي شوند». روشن نيست كابل چه نوع اتحادی را در نظر داشته بود. مگر، مي شود گمان زد، كه خاندان حاكمه، افغانستان نیرومند و مستقلی را در مركز اين اتحاد می ديد.

هرگاه ايده انترناسيونال اسلامي بر امان الله تاثير گذاشته بود، بلشويك ها به هیچ رو از ايده انترناسيونال پرولتري دست بردار نبودند. شگفتی برانگیز است که درست در سال هاي  1919-1920  اين گرایش ها همزمان پدیدار شده بودند. در آن هنگام، روسیه شوروي با ناکام شدن در تلاش هاي راه اندازی« انقلاب جهاني» در باختر، شتاب داشت شكستش را در خاور جبران كند. در همان هنگام، امان الله با بهره گیری از پايان جنگ جهاني اول و تضعيف انگلستان كوشيد به استقلال بيشتر كشور خود که می کوشید آن را در سیمای پيشتازترین کشور در جهان اسلامي ببيند، دست یابد. بي پايگي اين پروژه هاي ايدئولوژيک و خطرناک پسان ها هنگامی كه شور و شیفتگی انقلابي كاهش يافته، جاي خود را به پراگماتيسم دولتي داد، آشکار شد.

در آن هنگام در سال هاي1919 -1920 چنین بر می آمد که روسیه شوروي با همه اعلام جنگ كرده بود. حتا ناكامي لشکركشي سواران سرخ توخاچفسكي در آغاز سال1920  به شهر وارسا به هیچ رو، اطمینان بلشويك ها را در لزوم ادامه مشي «انقلاب جهاني» دچار شك و ترديد نكرده بود.

 ميخایيل فرونزه با تدوین جزئيات عمليات رزمی در زمینه تصرف بخارا، در گزارش خود به فرمانده كل روسيه شوروی در ماه جون 1920 پیشنهاد بستن «مشت آهنین برای گسترش ساحه عملیات و مانورها به حدود افغانستان»[8] »را طرح نموده بود. پس از آزادي حصار و كولاب، پيش بيني شده بود کار انگلستان را در محور افغانستان یکسره کرد تا سر انجام به تحقق آرزوي ديرين رسيدن به آب های خليج بنگال دست یافت. در صورت پیروزی لشکركشي افغاني، دستاویز نامنهاد «حزب انقلابي افغاني» در تاشكنت در حال آمادگی به سر می برد تا وظيفه یی را كه از سوي كويباشيف- معاون ریيس كميسيون تركستان به شرح زیر تعیین گردیده بود، انجام دهد: «نظام موجود استبدادی را از میان برده، جمهوري شوروي توده یی را برپا نمایند»[9]. يادآور مي شويم كه همه اين رويدادها در متن روابط «دوستانه» میان لنين و امان الله خان روي می داد.

 

سال های 1919-1920 - امان الله و فرغانه یی ها:

افغاني ها در اواخر سال 1919 به آسياي ميانه شوروي دقیق تر به وادي فرغانه نیروی نظامی فرستادند. چگونگی اين اتفاق مهم مقاومت اسلامي در برابر حكومت شوروي مدت ها بود ناشناخته مانده بود. در اين ميان، مطالب آرشيو دولت هند بريتانيایی در لندن[10]و آرشيوهاي روسيه به مؤلف (نويسنده) اجازه دادند مدارك پراگنده را در یک تصویر کم و بیش مرتبط به همی در هم آمیزد.

چهار ماه پیش، در آستانه اين رویداد، افغاني ها در شهر راولپندي با انگلستان شکست خورده قرارداد صلح امضاء كرده بودند. اين قرارداد وضع افغانستان را به عنوان «كشور آزاد و مستقل در امور داخلي و خارجي» تحكيم كرد.

بی درنگ پس از امضاي اين قرارداد، هيات افغاني به سرپرستي محمد ولي خان (تاجيك) رهسپار مسكو گردید تا استقلال در امور خارجه را در برابر انگليسي ها نشان دهد. نخستین سفير افغانستان مستقل بر سر راه از بخارا بازديد كرده و در اين جا با سيد عالم خان دیدار كرد. محمد ولي خان به امير بخارا نشان و نامه امان الله خان را پیشکش كرد. چنین بر می آید که افغاني ها از تمايل عالم خان در زمینه مقاومت در برابر روسيه شوروي آگاهی داشتند. رهبر افغانستان در نامه اش به عالم خان، وی را از بر آمد فوري در برابر بلشويك ها بر حذر داشت با استناد به آن كه افغانستان نمي تواند از بخارا به دلیل  درگیری با انگلستان پشتیبانی نماید.

به گونه یی که پسان ها امان الله خان به خاطر می آورد، عالم خان، در گفتگو با سفير افغاني، چشم اندازهاي اتحاد میان افغانستان و بخارا در برابر بلشويسم را به بررسی گرفته بود. دو طرف به توافق رسيدند كه «همه جهان اسلام چشم انتظار بستن اتحاد ميان افغانستان و بخارا است»، مگر اما اين اتحاد در حرف باقی ماند و جامه عمل نپوشید. محمد ولي خان گفته بود: « تا وقتي كه اقدامات برادر تان [(يعني مبارزه امان الله خان در برابر انگلستان)] مشخص نشده، شتاب نورزید». پسان ها سيد عالم خان به خاطر می آورد: «چون كه كلمات سفير بسیار عادلانه بودند، تصميم گرفتم آنچه را که او گفته بود، پیش گیرم و با به خاطر سپردن اين توصيه ها، شکیبایی و بردباری را پيشه كردم»[11].

امان الله خان برای این که حد اقل به گونه یی از عالم خان پشتیبانی نموده باشد، آموزگاران و مربیانی براي آماده سازی ارتش و توليد مهمات جنگي و هديه یی مشتمل بر شش قبضه توپ، دو قبضه تیربار، دو قبضه توپ كوهستاني و دو قبضه توپ لوله كوتاه به او فرستاد.[12]

دلیل اين گونه رفتار سرد امير افغاني نسبت به عالم خان، اختلاف بس آشکار شاه اصلاح طلب جوان كابل با فرمانروای خودکامه كهنه کار هوادار انگلستان بخارا بود.

هرگاه چيزي دیگری امان الله را با هواداران امیر بخارا غير از «همبستگي اسلامي» ریتوریک به هم پيوند نمی داد، جنبش باسماچ ها در فرغانه به گونه مشخص مورد توجه امير افغاني قرار گرفته بود. لاجرم، وي از پویایی های«كميته تركستان» نیز آگاهی داشت، كه پسان ها چونان  «اتحاديه ملي تركستان» به رهبری مصطفي چاكايف برآمد نمود و در ماه فبروری  1919 از شهر تفليس(پایتخت کنونی گرجستان) از همه كشورهاي غربي كه در كنفرانس صلح ورسال جمع شده بودند، فرا خواند تا تركستان را اشغال كنند و زمینه ايجاد كشور مستقلی را در آن جا فراهم سازند.[13]هم امان الله و هم فرماندهان ارتش او چون نادرخان كه تجربه بسيج قبابل افغاني در مبارزه با هند بريتانيایی را در بهار و تابستان سال 1919 به دست آورده بودند، شاید، به بنیه نظامي و سياسي تركستاني ها كه در برابر بلشويك ها به پا خاسته بودند، علاقه داشتند.

این بود که در آغاز ماه دسامبر هياتی متشكل از ده نفر به سرپرستي محمد اكبر خان- سرهنگ ارتش افغانستان به پایگاه امین احمد بيك (محمد امين بيك)- پيشوای باسماچ های فرغانه در روستاي گور بابا در نزدیکی خوقند رسيد.[14]در آن زمان، محمد امین بيك با «ارتش نامنهاد دهقانان» که متشكل از دهقانان روسي و گارد سفيدي ها به فرماندهی مانستروف بود، پیمان اتحاد بسته بود. اين پيمان باسماچی ها و گارد سفيدی ها، زمینه ساز تشکیل «دولت نامنهاد موقت فرغانه« در ايركشتم در نزدیکی مرز با چين در اكتبر1919  گردید. محمد امين بيك به عنوان رهبر این دولت برگزیده شد که همچنين فرماندهي نيروهاي مسلح متحد را به دوش داشت. این دولت با كمك اوسپنسكي- قنسول پیشین تزاري در كاشغر و با پشتيباني پنهانی قنسول انگليس در كاشغر، كوشيد بر رهبران باسماچ ها کنترل برقرار نموده، به اختلاف نظر ها میان آن ها پایان داده و برنامه مشترك مبارزه در برابر حكومت شوروي را تدوین كند.

در آن هنگام، در سال های9171 -1919  احتمال دخالت مستقیم انگلستان به منظور ارایه كمك به شورشیان و تامين استقلال تركستان منتفی نبود. هر چه بود، اسارتون- قنسول انگليس در کاشغر، هوادار  پرو پا قرص اين طرح بود[15].

به گمان بلشويك ها، وظيفه محمد اكبر خان اين بود كه بايد روشن كند که «آيا باشندگان فرغانه در مبارزه در برابر بلشويسم كمك افغاني ها را می پذیرند يا ترجيح می دهند با انگليسي ها كه دشمن مسلمانان همه جهان مي باشند، همکاری کنند».[16]

بنا به اطلاعات انگليسي ها، افغاني ها به مانستروف وعده دادند در صورت توافق با شرايط مطروحه، 5000  میل تفنگ را كه گويا در راه است و در شهر افغاني روستاق است، در دسترس آن ها خواهند گذاشت. مانستروف خودش شمار تفنگ هایی را که اکبر خان وعده داده بود، 500 میل ذكر می كرد. محمد اكبر گويا همچنين وعده داده بود که چند هزار سرباز را (که شمار شان تا 10000 نفر ذكر شده بود) براي پیکار در برابر بلشويك ها به فرغانه بفرستد. به پنداشت سازمان اطلاعات شوروي، محمد امين بيك می بایستی به افغان ها خواهش كتبي یی مبنی بر «گرفتن تركستان زير حمايت خود»[17]ارایه می کرد. هيات كابل به نوبه خود از نام فرمانروای افغانستان به محمد امين بيك قول داده بود به او حق كنترل بر تركستان را بدهد. محمد امين بيك پس از به قدرت رسيدن، بايد اصلاحاتی را در اداره، آموزش و عرصه هاي ديگر  با پیروی از دستورهاي العمل های به دست آورده از افغانستان انجام می داد.[18]

این بود که پيشنهاد كمك مطلوب از خارج دريافت شده بود. اما اين پيشنهاد آشکارا  دارای بار دوگانه می نمود. همكاري با افعاني ها براي دولت باسماچ ها و گارد سفيدی ها پیامدهای پيش بيني ناپذیری را به دنبال داشت، چون كه اين پيشنهاد از سوی رژيمی كه نسبت به مسكو انقلابي حسن نيت داشت و چندی پیش جنگ با انگلستان را به پايان رسانید، بود، بر می خاست. گذشته از این، پيشنهاد سر درگم بود.

محمد امين، مانستروف و ديگر پيشوایان فرغانه (خال خواجه قرغز، شیر محمد سرتی و سميع مقسوم) مشاوره كردند که در آن تصميم مصالحه آميزی گرفتند. فیصله گردید که تقاضای اسلحه كنند، اما از مراجعه فوري براي «حمايت» با دستاویز ساختن ضرورت گرفتن تصويب مقدماتي از دولت موقت خودداري كنند. روشن است كه اين قطعنامه طفره آميز زير فشار گارد سفيدی ها  تصويب شده بود كه از افزايش ناسیونالیسم و پان اسلاميسم بيم داشتند. افزون بر اين، کور شير محمد، انگلوفیل نمایانی بود و باسماچ ها و گارد سفيدي ها مي دانستندكه چشم انداز نزديك كردن افغانستان و تركستان بر پايه وحدت اسلامي براي انگليسي ها پذیرا نخواهد بود.

انگليسي ها به راستی با كور شير محمد تنگاتنگ کار می کردند. پرسي اسرتون- قنسول انگلیس در کاشغر با او پیوسته در ارتباط بود. به او دستورهایي و شاید هم کمی سلاح داده بود.[19]اسرتون تلاش می ورزید با پاتریوتیسم (ميهن پرستي) نديم خود بازی کند تا جنبه های نامطلوب پان اسلاميسم براي انگليس در جنبش ضد بلشويستی را كاهش دهد. در سال 1920 وي به شير محمد پيشنهاد کرد تا «پامير را زير كنترل خود بگیرد». با این هم، به رغم تلاش هاي اسرتون، برنامه مداخله مسلحانه به تركستان روسي  تصويب نشده بود. ماموران دولتي هند بريتانيایی با وصف اطمينان مامور خود در باره سرسپردگی كور شير محمد و پشتيباني کامل مردم فرغانه از وی، از ترس این که قيام به «جهاد» ضد انگلستان مبدل نگردد، از پیاده ساختن این طرح خود داری ورزیدند.

به هر رو، در این جا به اواخر سال  1919بر می گردیم. در آن برهه، «دولت» محمد امين هم براي انگلستان و هم براي گارد سفيدي ها مناسب بود. چون از پیشرفت بلشويك ها جلوگيري و از پان اسلاميسم را كناره جويي مي كرد. در عین زمان، انگليسي ها، دقیق تر- قنسول انگليس در کاشغر در واگذاری كمك مستقيم به ندیمان شان (كور شیر محمد، خال خواجه و محمد امين) شتاب نداشتند. اسرتون- قنسول بريتانيا در كاشغر تنها به آن ها كمك معنوي مي كرد. روشن است، اين امر براي اتحاد باسماچ ها و گارد سفيدي ها كه نياز شديدی به كمك– در گام نخست کمک نظامی داشتند، خوشایند نبود. فرغاني ها در اين اوضاع نمی توانستند به پیشنهاد كمك مستقیم افغاني ها توجه نكنند.

 باید گفت كه رسیدن هیات افغانی (كه به زبان تاجيكي[20]سخن می زدند)، به فرغانه؛ از دید بلشويك ها پنهان نبود. به هر رو، سر انجام، فرغاني ها تصميم گرفتند هياتی را به كابل بفرستند. نمايندگان هيات دستور داشتند تا اطلاعات بيشتری در باره مطالبات افغاني ها در ازای ارایه كمك، به دست بیاورند. سرپرستي هيات را ملا آخوند كريم بابايف از شافيركان، ملا هاشم جان قاسم بايف از مرگيلان، تاش محمد-برادر كور شير محمد و امين قاراقالپاك- نماینده قورباشی ايرگاش به دوش داشتند. کنت ميساستوف و مهندس و. و. تيتس- دو نفر نماينده روسي شامل هيات بودند.[21] اما کنت میساستوف از پیامدهای غير قابل پيش بيني اين اقدام هراس داشت و به بهانه بيماري از رفتن به كابل خودداري كرد  و پس از دو روز به شهر اوش (در قرغیزستان) گریخت. این در حالی بود که هيات متشكل از 60 نفر شامل بیست جوان فرغانه یی كه براي آموزش در آموزشگاه نظامي كابل برگزیده شده بودند، برای رفتن آمادگی می گرفتند.

فرغاني ها به  تاریخ 28 دسامبر 1919 رهسپار کابل گردیدند. پس از  پیمودن گردنه های دشوار گذار و پوشیده از برف به افغانستان رسیدند، مگر، نه در در روستاق و نه در خان آباد نشانی از جنگ افزارهای موعود پيدا نكردند. هيات به تاریخ 10 فبروری 1920 به كابل رسید و پس از چند روز از سوی محمود طرزي و جنرال محمود سامي به حضور پذیرفته شد. به تاریخ18  فبروری امير امان الله خود آن ها را پذيرفت. در هنگام بار، مهاجر نامدار، محمود خان تورا (شاید هم طوره)- پسر وزير آخرين دولت خان نشین خوقند هم حضور داشت. امان الله، در جريان گفتگو چند بار جلو نقشه آمد و پرسش هایی كرد، در باره آن که عمليات نظامي در فرغانه چگونه صورت مي گرفتند... و به اين بسنده كرد و مساله را به رسيدگي محمود طرزي داد. مگر، پس از چند روز، طرزي به ماموریت رسمی به هند سفر كرد و مساله همین گونه باز ماند. به فرغاني ها پيشنهاد شد يك ماه به عنوان مهمان در كابل  ماندگار شوند. با آن که تيتس به حضور امير دعوت نشده بود، در باره آن چه که در كاخ و دربار می گذشت به خوبی آگاهی داشت. پس از چند ماه، او نزد انگلیسی ها گریخت تا گزارش مفصلی در باره پویایی هيات به انگليسي ها در پيشاور ارائه كند.[22]

روشن است، که افغاني ها در اندیشه بودند و شتاب نداشتند در مساله «تركستان» تصمیم  بگيرند. در عین زمان، رويدادها در فرغانه به سود تركستاني ها گسترش نمي يافت.  به دستور لنين، تيپ نظامي تاتاری ها از پاوالژيه (منطقه پیرامون رود ولگا) به تركستان آورده شده بود. جنگاوران تيپ در پهلوی سر سپردگی به بلشويسم، با زبان هاي بومی تركي و آموزه های اسلام آشنایی داشتند. تاتارها می بايست براي فرغاني هاي تسليم ناپذير و سرکش الگو می شدند. افزون بر آن، در ترکیب ارتش سرخ، تيپ سواره نظامی متشکل از اسيران نظامی جنگ جهاني اول (بیشتر از اتريشي ها و چكی ها) ایجاد گردیده بود که در تركستان مستقر  گردیده بودند. این گونه، پايگاه بلشويك ها در آسياي ميانه خیلي تقویت یافته بود. و. كويباشيف و م.  فرونزه- بلشويك هاي مجرب، امور نظامي و تبليغي را رهبری می کردند. گروه هاي رزمی سرخ با كاربرد باهمی تاثيرگذاری ايدئولوژيک در میان مردم و  راه اندازی عمليات نظامي و اقدامات سركوبگرانه، بر دو تن از پيشوايان اصلی شورشیان- ايرگاش وکور شیر محمد شکست تباه کننده یی وارد آوردند. محمد امین بيك ناگزير بود خود را تسليم كند و 6 اپریل 1920 وي را زنداني كردند. مانستروف با گارد سفيدي های خود پیشتر از این در ماه مارچ خود را تسليم كرده بودند.

فرماندهي ارتش سرخ در ماه مي سال 1920 تلاش كرد شیر محمد به تسليم متمايل كند. برای این منظور، محمد امين بيك و سوخوف- كميسار ارتش سرخ را نزد باسماچ ها براي انجام گفتگوها گسیل داشته بودند. اما شیر محمد به میعادگاه نيامد. به عوض خود سواران خود را فرستاد و دستور داد تا با نمايندگان هيات هر آن چه را که بایسته می پندارند، انجام دهند. سواران كور شير محمد به تاریخ14  ماه مي محمد امين بیک و سوخوف را سر بریدند و سرهای آنان را برای تماشا به نمایش گذاشتند[23].

پیک مرگ ترسناک محمد امين تا كابل رسيد. پيش از آن آوازه هایی از این هم غير منتظره تری رسید مبنی بر این که محمد امين- ریيس «دولت موقت فرغانه»، كه نمايندگان هياتش در كابل سرگرم  مذاکرات بودند، خود را به بلشويك ها تسليم كرده است. امير امان الله، خود  پیک مرگ محمد امين و نقش ناروایی را كه كور شير محمد بازی نموده بود، به آگاهی نمايندگان هيات رساند. اعضاي هيات به شمول تاش محمد- برادر كور شير محمد به اين آوازه ها باور نمی کردند (و یا چنین نشان می دادند که باور نمی کنند) و  خود و یکدیگر را دلداری می دادند که افغاني ها تنها مي خواهند تركساني ها را بي اعتبار كنند. هر چه بود اختلاف نظرهایی در اردوگاه فرغاني ها ظاهر شده بود و در میان هيات شكاف پدیدار شد و درز افتاد.

به هر رو؛ هواداران محمد امين بيك تصميم گرفتند به فرغانه بر گردند. آن ها به تاریخ 6 جولاي به سوريتس- نماينده مختار جمهوري خودگردان شوروي تركستان، مسوول امور برپایی روابط دیپلماتیک روسیه شوروي با افغانستان مراجعه كردند. سوريتس كه آدم آبدیده یی در کوره در سياست خاور بود، منظره را بيشتر از این هم سر درگم پرداز کرد و اطمينان داد كه محمد امين بيك زنده است و قول مي دهد به نمايندگان هياتش كمك كند. هدف مانور زيركانه او اين بود كه از نزديك شدن افغاني ها و فرغاني ها جلوگیری كند. همزمان با آن، سفير شوروي با اظهار این مطلب که امان الله از يك سو  با دادن وعده کمک به مسلمانان آسياي ميانه و از سوی ديگر با ریختن طرح دوستی با لنين، بازی دو گانه یی را پیش می برد، می کوشید او را در دیدگان نمایندگان هیات بی اعتبار بسازد. با این هم، آوندهای وي از سوي بسياری از نمايندگان هیات پذیرفته نشده بود. هواداران راديكال كور شير محمد با حفظ بدبینی نسبت به سوريتس، به گفته های باور نداشتند و ترجيح دادند به افغاني ها برای كمك براي گسیل شان به «تاشكنت يا هند» مراجعه كنند[24].

روشن نيست، سرنوشت آن هايي كه زمستان سال هاي 1919-1920 از راه گردنه هاي كوهستاني از فرغانه به كابل به اميد به دست آوردن حمايت شایان توجه آمده بودند، به کجا کشید. شاید، برخي از آن ها به ميهن بر گشتند و برخی هم در تبعيد ماندند. به گمان بسیار، نفرهای كور شیر محمد ترجيح  داده باشند به روسيه شوروي بر نگردند. آنچه مربوط می گردید به دستاورد هیات، روشن است به هيچ چيزي نرسيده بود.

این گونه، تلاش افغاني ها براي پشتيباني از فرغاني ها در مبارزه رهايي بخش و مشاركت آن ها در رويدادهاي آسياي ميانه با ناكامي روبرو شد. امان الله بار دیگر با گزینش ناگزير میان منافع پراگماتیک ايجاد دولت ملي افغاني و ايده بلندبالای «همبستگي اسلامي» روبرو شد. وي بر آن شد تا روابط با همسايه نیرومندش را كه در برابر چشمانش گروه های بزرگ باسماچ ها و گاردهاي سفيدي را درهم شكسته بود، خراب نكند و درخواست کمک فرغاني ها را رد كرد.

نمايندگان افغانستان و روسيه شوروي در ماه سپتامبر 1920 قراردادی را در شهر كابل امضاء كردند که در ماه فبروری 1921 از سوی روسیه شوروي تصويب گردید. يكي از ماده های این قرار داد، به رسميت شناختن حاكمیت شوروي در آسياي ميانه بود. اين موضع به نزديكی افغانستان با روسيه منجر گردید. اما با مقاومت از سوي فئودال ها و روحانيت محافظه كار افغاني روبرو شد.

 

 امان الله و انور پاشا- سال 1922:

 به رغم قرارداد سال1921 كه به معنای انزواي عملی باسماچ های فرغانه از سوی افغانستان بود، امان الله در سال 1922 دو باره آرزوي وارد شدن فعالانه در سياست آسياي ميانه را در سر می پرورانید. تمايل انور پاشا جنرال گریزی تركي مبنی بر خیزش در برابر بلشويك ها در بخارا و تركستان و در پی آن ایجاد دولت اسلامي، بازتاب زنده یی در میان نخبگان افغانستان پيدا كرد. از جمله چون امان الله كه شهر كابل را به عنوان مركز «خلافت» فرضی معرفي مي كرد.

 گفتني است كه باسماچ ها خودكفا بودند و از كمك های بين المللي (چونان مجاهدان افغان در سال های دهه هشتاد) برخوردار نبودند. روشن است نه به خاطر آن که از آن پرهیز داشتند، بل به خاطر آن که هيچ كسی آن را پیشکش نکرده بود. بنا به اطلاعات جبهه تركستان، بخش اصلی سلاح ها از آغاز سال1921 در افغانستان در ازای چهارپایان و منابعی كه به عنوان ماليات از سوی باشندگان براي مبارزه با ملحدان گرفته می شد، خريداری می شد.[25] فروش سلاح در افغانستان غير از ورود و صدور به خارج، مجاز بود که اين امر براي باسماچ ها و همپالگان شان مزاحمت نمی كرد به كمك افغاني ها در کرانه چپ رود آمو جنگ افزار بخرند و زرادخانه بسازند. برخي از سران باسماچ ها آشکارا یونيفورم های انگليسي و افغاني خریداری شده در افغانستان می پوشيدند. مسلم است، با توجه به مديريت عقب افتاده، كمبود تامين مالي و نبود رهبری و پشتيباني خارجي، سخن تنها مي توانست بر سر «جهاد» محلي خودجوش و ناگهاني گروه هاي نيمه نظامي قبيله یی  پراگنده برود.

با اين حال، در سال های 1921-1922 شورش بخارايي هاي خاوری رنگ بس خشونتباری به خود گرفته بود. شورشیان كولاب و بلجوان (تاجيك ها، قبایل ازبیك، ترك ها و...) مقاومت شديدی می كردند كه به گزارش ف. خواجه يف، در جنگ های بهار 1921 نزدیک به ده هزار نفر  کشته داده بودند.[26]در آن هنگام دولتمند باي- پیشوای بزرگ شورشیان كولاب با دسته های خود به پادگان روسي در كولاب یورش برد. پس از  عقب نشینی مجاهدان و ترك شهر، سپاهیان سرخ بي رحمانه باشندگان بومی را سرکوب نمودند. بر پایه گزارش اطلاعاتی حکومت روسیه شوروي در شهر دوشنبه، شماری از  ارتشیان سرخ در این گیر و دار، دست به یک رشته زشتي ها و کردارهای ناشایست و ناپسند یازیده بودند. برای مثال، در کولاب نفرات دسته کماندوهای ویژه به چند زن دست اندازی و تجاوز نموده بودند[27].

روشن است كه خبرها از كولاب به افغانستان  نیز مي رسید. بهار سال 1922 هنگامی كه قيام سراسر بخاراي خاوری در بر گرفته و پادگان روسي زير فشار شورشیان ناچار  به ترك شهر دوشنبه شد، شمار زيادي از سپاهیان افغاني در گستره مرزی افغانستان شمالي مستقر  گردیده بود. در آن هنگام گروه اكتشاف ارتش سرخ گزارش داده بود: «تراکم بزرگ نيروهاي افغاني در مرز دیده می شود که این نیروها متشكل اند از 16 پلتن (گروه)- هر یک شامل 600-700 سرباز پياده، 10000 سواره و توپ. سپهسالار نادر خان- وزير دفاع، به تاریخ 7 فبروری 1922 به خان آباد (ولايت قطغن) آمد. چندی بعد وي با عثمان خواجه يف- ریيس  جمهور پیشین جمهور ی سوسیالیستی توده یی بخارا كه پس از شورش نافرجام ماه دسامبر 1921 شهر دوشنبه  به افغانستان گریخته بود، دیدار کرد[28].

به گمان بسیار، عثمان خواجه به وي بازگو کرده بود که استقلال جمهوري بخارا افسانه یی بیش نیست و فدراسيون روسيه تلاش مي نماید امور داخلي و خارجي جمهوري بخارا را زیر سایه منافع خود در بياورد. اين امر از سند «يادداشت وزارت امور خارجه دولت خدا داد افغانستان كه استقلال بخارا را به رسميت شناخته است»، تدوین شده از سوي عثمان خواجه به تاریخ 29 اپریل  1922، پيدا است.

 

در اين يادداشت مخصوصا آمده بود که «کسانی كه در دولت بخارا هستند، زير فشار ارتش مهاجم  روسی قرار گرفته اند. زندگي آن ها را خطر تهديد مي كند. آن ها مانند بردگان هر گونه خواست هاي روس ها  را می پذیرند. از همه آنچه که در بالا یادآوری گردید، روشن می شود كه دولت بخارا آزاد و مستقل نيست. حتا از نگاه اقصادي هم آزاد نيست... هدف مبارزه ملي مستمر، بيرون راندن نيروهاي روسي از زمين بخارا و به رسميت شناخت آزادي و استقلال بخارا از سوي دولت روسيه است. مردم مصمم اند تا رسيدن به اهداف خود مبارزه كنند». عثمان خواجه در این حال، خود را «ریيس جمهور بخارا و فرمانده کل نيروهاي مسلح كه از استقلال دفاع مي كنند، عنوان كرده بود».[29]

عثمان خواجه هم درست مانند شماری دیگر از شخصيت هاي سازمان جدیدی ترکستان که پسان ها تلاش كرده بودند، کوشید افغاني ها را معتقد بسازد كه جديدی هاي بخارا كه به انور پاشا پيوسته اند، وضعيت را زير كنترل خود دارند و به پشتيباني بی درنگ نظامي نیاز دارند. چنین بر می آید که ظاهرا، سپهسالار نادرخان حاضر گردیده بود به شورشیان كمك كند. وي به اين منظور با انور به مكاتبه پرداخت و به وی سلاح و مهمات جنگي فرستاد.[30]نادر به انور نوشته بود: «برادرم، نامه ات را و 300000 روپيه براي خريد لباس براي 1200 سرباز و 50 افسر گرفتم.»[31]

امان الله، به عنوان رییس کشور شتاب نداشت بدون داشتن ضمانت از سوی انگلستان به انور پاشا در مبارزه او در برابر روسیه شوروي كمك كند. وي در ماه مارچ 1922 از همفريس- سفير انگلیس در كابل خواست به لندن در باره آن كه خبر بدهد كه افغانستان به رسميت شناختن استقلال بخارا و خيوه از سوي انگلستان را استقبال خواهد كرد. به جا است یادآور گردیم كه در اين رابطه، بر پایه قرارداد سال1921 شوروي و افغانستان، طرف شوروي تعهد كرده بود استقلال بخارا و خيوه را به هم نزند. يعني جموري های بخارا و خوارزم را حفظ كند. پس از آشنایی با وضعيت راستین در بخاراي خاوری، افغاني ها بدگمان شدند كه جانب روسيه با زیر پا گذاشتن قرارداد، مایل است نه تنها تركستان، بل بخارا و خيوه را زیر تابعيت خود بیاورد. اين گونه، امان الله آوند روشنی در دست داشت تا به خواست هاي بخاري هاي گریزی گوش دهد. پشتيباني انگليسي ها به وی در نيتش مبنی بر  بيرون بردن نيروهای بلشویکی از آسيايي ميانه توان می بخشيد.[32] اما، انگلستان که به نيات حقيقي انور پاشا اطمینان نداشت، پاسخ رد داد. انگليسي هاي وسواسی گمان مي كردند انور پاشا مامور آلمان است. همین گونه آن ها به جديدی هاي بخارایی كه در گذشته متحدان بلشويك ها بودند و به كابل گریخته بودند، اعتماد نداشتند.

واكنش منفي انگليسي ها كه از برقراري دولت پان تركیستي هوادار آلمان در مرز «مرواريد» هندی خود بيم داشتند، علت عمده دودلي امان الله شد. براي انگلستان، همچنین چشم انداز خلافت اسلامي و نیز كنفدراسيون تركي در آسياي ميانه پذیرا نبود. ماموران دولتي هند بريتانيایی هنوز در آستانه كنفرانس ورسال  سال 1919 براي خودشان آينده آسياي ميانه را تعيين كرده بودند. آن ها ترجیح می دادند تابعيت استعماري منطقه از روسيه اما نه واحد مانند گذشته، بل، پراگنده و از هم گسیخته و تضعیف شده را حفظ نمایند. منظور شان دو روسيه -يعني روسيه اروپايي با مركز در شهر پتروگراد و روسيه آسيايي با مركز شهر اومسك بود. با آن که انگلیسی ها نتوانستند روسيه را در جريان جنگ میهنی و مداخله خارجی در سال هاي 1918  - 1920از هم فرو بپاشانند، اين مشی پشتيباني از حاکمیت روسيه در منطقه با تضعيف همزمان اتحاد شوروي در ده هاي آتي ادامه  یافت.

پیداست، که افغاني ها منابع كافي نداشتند براي آن كه نقش خود را در سياست بزرگ بازی كنند. این بود که ناچار شدند رام شوند. اما موضع ناپيگير و لرزان دولت افغاني در قبال رويدادهای بخارا براي بخش بزرگ مردم و روحانيت افغانستان كه در اپوزیسیون رژيم امان الله بودند، پذیرا نبود. داوطلبان افغاني بی آن که منتظر اجازه رسمي دولت باشند، به سرکردگی رهبران دینی مانند مولوي ابو الخير از پنجشر به خاك شوروي رفته بودند.

 

به گزارش ن.ای. كاكورين- فرمانده نيروهاي گروه بخارا، در اوایل سال 1922 از افغانستان دو گروه از داوطلبان به تعداد 140 نفر با تفنگ های انگليسي براي كمك به انور به راه افتادند.[33] ابراهيم بيك- سرکرده باسماچ های بخاراي خاوری كه به سال 1926 به افغانستان گریخته بود، نیز به خاطر می آورد که افغاني ها در اوایل سال 1922 به انور دو گروه با تعداد كلي 300 نفر به رهبری کسی به نام انور جان فرستاده بودند.[34]بنا به برخی از گزارش ها، در اين گروه، بچه سقاو- امير آينده افغانستان نیز بود[35].

پيروزي ارتش سرخ بر نيروها انور پاشا در بخاراي غربي و شرقي در بيسون و قبادیان در ماه های مارچ و اپریل1922  و بي ميلي انگلستان در كمك به بخارایي ها، امان الله را وادار به گرفتن تصميمی كرد كه براي مجاهدان- باسماچ ها مرگبار بود. دولت افغانستان فیصله کرد همه اتباع افغاني را از خاك بخارا بيرون ببرد. امان الله، بهار سال 1922 به همه افغاني ها دستور داد طی 20 روز برگردند. سپس امان الله خود با سواری اسب از كابل به شمال رفت. وي در گردنه (کتل) خاواک با نادر خان- وزير حربیه خود ملاقی شد و دستور داد بی درنگ همه نيروها را از مرز به عقب بكشد. او همچنين به شکل قاطعی نادر  را (كه هميشه به انگليس گرايي او مظنون بود) برحذر داشت تا در امور بخارا دخالت نكند.[36]به گونه یی که برخی از منابع افغاني تایید می کنند، نادرخان همو به دلیل همكاري غير مجاز (بدون هماهنگی پادشاه) با انور از مقام وزارت حربیه بركنار شد و به عنوان سفير در پاريس منصوب گردید که اين کار به معناي تبعيد عملی او بود.

مولوي ابوالخير كه در بخارا به خاطر خدماتش در مبارزه در برابر «دهری ها» به دريافت لقب شيخ الاسلام از سوي انور مفتخر شده بود، در بازگشت به افغانستان، بازداشت شد و براي چندی در زندان خان آباد بندی شد.[37] عثمان خواجه تاب پيگردهای جاسوس هاي روسي را نياورده، در ماه سپتامبر1923  «به خواهش دولت افغانستان» کابل را ترک كرد.[38]  

 

میانه های سال های دهه 20 سده بیستم: امان الله و مهاجران:

واژگونی امارت و در پی آن، شكست انور پاشا گریز عمومي باشندگان مناطق نزديك مرزي بخارا را به دنبال داشت. نزدیک به يك چهارم ميليون بخاري ها در نيمه نخست دهه 1920 به افغانستان پناهگزین شدند. رژيم حاكم افغانستان به رغم پذیرفتن پناهندگان و به این گونه با ارایه پشتيباني مادي و معنوی به آن ها از دادن كمك سياسي در مبارزه بخاري ها در برابر حكومت شوروي خودداري كرد. پیش از همه اين کار بنا به دلایل اصولي صورت گرفت. شورش بخارا فاقد هرگونه برنامه مثبت بودو عمدتا از سوی هواداران امير عالم خان سرنگون شده رهبری می شد.

جديدی هاي گریزی كه هنوز مي توانستند ايدئولوگ ها و رهبران نهضت ملي باشند، در میان باسماچ ها نفوذ نداشتند. احیای رژيم محافظه كار و هوادار انگلستان امیر در بخارا پاسخگوی منافع استراتیژيك امان الله اصلاح طلب نبود. نهضت مقاومت اسلامي فاقد سازماندهی و رهبری در آسياي ميانه (جنبش باسماچگری)، در صورت پشتيباني از آن مي توانست از كنترل خارج شود و به کرانه چپ رود آمو سرایت كند و با بي ثبات ساختن اوضاع در افغانستان منجر به پیامدهای پيش بيني ناپذیری براي افغانستان شود. اما عمده ترین موضوع این بود كه كمك به باسماچ ها بی تردید روابط با روسيه شوروي را خراب می كرد و دولت امان الله را از كمك نظامي و مادي محروم مي كرد.

به گونه یی که پیشتر اشاره شد، موقف عدم مداخله در رويدادهاي آسياي ميانه، كه در عمل به معناي انزواي بين المللي باسماچ ها بود، در میان بخشی از مردم و روحانيت كه مخالف با رژيم امان الله بودند، ناخشنودی هایی را برانگیخت. خليل الله خليلي- نويسنده و سخنور افغاني (1905-1987)، مؤلف كتاب ستایشگرانه در باره بچه سقاو که شاهد آن رويدادها بود، نوشت: «مردم بر آن بودند که حکومت افغانستان به وعده های دولت اتحاد شوروي فریب خورده و وظیفه بزرگ ديني و سیاسی خود را که پشتیبانی از برادران همسایه مسلمان شان است، فراموش  نموده و گسترش بی قید و شرط [ روابط-گ.] حکومت خود را با دولت شوروی، مخالف مصالح دینی وسیاسی خود و مخالف مصالح علیای تمام جهان اسلام می دانستند.»...اما حکومت افغانستان با وجود وضع اسفبار ملت های مسلمان که به کام خرس روسیه رفته بود، روابط خود را با روسیه وسیعتر نموده و مخالفت با روسيه را مخالفت با استقلال افغانستان می دانست و چنان فهمیده بود که یگانه دوست افغانستان و ملت های شرق،دولت روسیه است و یگانه دشمن آن ها استعمارگران لندن».[39]

پایان بهار سال 1922را مي توان پایان پویایی های کم و بیش باسماچگری منظم تلقی كرد. هر چه بود، کارزار با پيروزي كامل شوروي كه انور پاشا را در ماه اگوست سال 1922 سرکوب نموده بود، به پايان رسيد. نزديكی فزاينده میان مسكو و كابل، باسماچ ها را از شانس پیروزی محروم کرد و توسعه مهاجرت آسياي ميانه را مسدود و آن را هر چه دورتر در حاشیه زندگی سیاسی و اجتماعی راند. واكنش مهاجرت، شوروي ستیزی فزاینده، پناه بردن به دامان مذهب و ناخرسندی روز افزون از اقدامات دولت افغانستان شد.

همزمان با این، جانب روسي موازی با نابودسازی بازمانده های باسماچ ها، هر آنچه را که ممکن بود برای ایمن سازی مرزهاي جنوبي خود انجام داد و حتا از تجاوز به خاك افغانستان همسايه فروگذار نكرد. تالپيگو- دبير مسوول كميته مركزي حزب كمونيست تاجيكستان (كارگری از حومه مسكو، بلشويك از سال1918 ) كه با رفتارهاي خشونتبار خود در سركوب باسماچ ها و همگنان آن ها بنام بود، به حكومت تاشكنت در ماه جون 1926 پيشنهاد كرد اختناق سختی را به شمول نابودسازی فیزیکی رهبران مهاجران، تصويب كنند.

 او نوشته بود: «گمان مي كنم و بر آنم كه سياست قهرآمیز  و سركوب خارج از دادگاه روش(متد) اساسي است. کنون، ما بايد بی چون و چرا بخش چشمگیر دشمنان متنفذ و همدستان شان را نابود بسازیم تا این که كاملا سيستم تامینات، اکمالات، تاثیرگذاری، تبليغات، ارتباطات و اداره آن ها را ویران نكنيم.... ما آن ها را تنها دور افگنده ایم، مگر کار شان را تمام نکرده ایم.[40] سياست قهريه ما بايد پيگيرانه بدون اكتفا به اقدامات همزمان و هماهنگ یک باره، بل كه چندین بار ...چهارم و پنجم...انجام شود. مساله در مورد قورباشی ها: بایسته است تا به گونه جدي مساله نابودسازی انفرادي آن ها در خارج [گروه تغی بيك و رییسان قبایل و طوایف در مهاجرت] مطرح گردد.[41]زمان آن فرا رسيده است که علاقمندي مادي با ارزش انفرادي تشویق گردد [یعنی براي سر کشته ها جایزه پولی تعیین گردد] و منابع خاص برای این مقصد تخصیص داده شود.

انجام سازماندهی دسته هاي مان در خارج براي اقدامات، در این جا و ممكن است نیز چريك هاي سرخ در خارج، به عنوان تدبیرهای متقابل در برابر اقدامات دولت افغانستان و قدرت هاي نزديك مرزي (ماموران انگليسي) مانند اتحادیه های دفاع خودی دهقانان در جبهه غربي، زاید نمی باشد.»[42].

 پس از سرکوب انور پاشا، پویایی های باسماچ های بخارا به شدت رو به كاهش گذاشت. بخشی از جديدی ها و باسماچ ها از مبارزه دست کشیدند و آغاز همكاري با بلشويك ها كردند. با دست برداری از مقاومت نظامي، آن ها اميد به کدامین شكل همكاري پذیرا با حكومت شوروي در چهارچوب ملي سازی، مدرنيزاسیون و خودمختاري فرهنگي فزاينده داشتند. شورشیان ديگر به جهاد را ادامه دادند. اما با نداشتن رهبری فرهنگي و سازماندهی بایسته، تا مرز تندروی، راهزني، دهشت افگنی  و تاراج باشندگان بومی فرو افتادند. اين امر به انزوا و شكست نهايي آن ها انجامید.

انور پاشا با سر دادن شعار متحد شدن مسلمانان همه جهان [و فراخواندن آنان به جهاد سراسری در برابر کفار-گ.]، به شوروي ها دستاویز و بهانه یی به دست داد تا مداخله مسلحانه خود در بخارا را تشديد كند و آن را به گونه نهایی اشغال نماید و در سیمای «مدافع» غرب در برابر  «معتصبان مسلمان» برآمد نمایند. چنین بر می آید که بلشويك ها به همین دلیل افغانستان را به  خاطر کمی «دلسوزي» به انور بخشيدند. دیدگاه رسمي مسكو اين بود كه «مناسبات متقابل ميان روسيه شوروي و افغانستان طي سال هاي 1921-1922 به طور كلي و روی هم رفته  بار  نزديكی فزاينده داشت»[43].

 

رخدادهای سال هاي 1925-1926: شورش در پامیر

در سال های دهه 1920 تاجيك ها (و نيز ازبیك ها، تركمن ها و قرقيزها) ی افغانستان با پار دريا (فرارود) پیوندهای بسیار تنگاتنگ داشتند که با هزاران رشته نامریی به هم دوخته شده بود. هر رويداد مهم در تركستان شوروي در آن سوی ساحل آمو بی درنگ بازتاب می یافت. پس از نابودی جنبش باسماچی هاو گریز ابراهیم بیک در سال 1926، شوروي ها  حاکمیت خود را در سراسر منطقه پهن کردند. در آغاز برقراری ارتباطات نظامي و مدني، پاسبانی مرزهاي چيني، فارسي و افغاني چونان ادامه سياست استعماري و تقويت حكومت روسيه در منطقه بود. اما تحولات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي گسترده بعدی حکومت شوروي براي باشندگان آسياي ميانه پیامدهای مستقیم و برای همسايگان در افغانستان و چين باختری پیامدهای غیر مستقیم بس بزرگی داشت. از جمله، جداسازی ملي پیاده شده در  1924 و ایجاد پنج جمهوري ملی[44] منجر به بالاگیری تمایلات ملي شد و چشم اندازهاي نو توسعه براي مسلمانان همه منطقه را گشود.

در اين رابطه، بایسته است به شورش كوهنشينان روشان و شغنان افغاني در برابر حكومت كابل اشاره نماییم. اين قيام ها بر اثر خودسري های کارمندان حکومت، وضع ماليات سنگین،  گشایش مکاتب دخترانه و زنانه و نوآوري های ديگر بود که از سوی دولت به زور تحمیل گردیده بود.

از دیدگاه تاريخ افغاني، اين قیام ها تنها بخشی از قيام هاي فزونشماری بود كه كابل را طي دهه 20 سده بیبستم نگران می ساخت. اما از دیدگاه تاريخ ملی تاجيكي، رويدادهاي برجسته یی بود. درست خواهد بود هرگاه بگوییم که قيام هاي تاجيك هاي بدخشان افغاني مي توانست به رويدادهای چشمگیری براي تاجيك ها و تاجيكستان منجر گردد. سخن بر سر آن است که در بدخشان افغاني، تاجیک ها زیر فشارهای فزاینده تباری از سوی اقلیت پشتون در این استان بودند. طبيعي است که تاجيك هاي افغانستان همه دلايل را دست داشتند تا دست کم به همدردی، هرگاه نه كمك، از سوي حكومت تازه تشکیل شده تاجيكستان، سنجش نمایند.

هنگام سركوب قيام ضد حكومت و ضد پشتونی تابستان 1925، هشت هزار نفر از تاجيك های بدخشان افغاني تصميم گرفتند در جمهوري جوان تاجيكستان، پنهان شوند. آن ها به حکومت تاجیکستان در قلعه خم باي مراجعه كردند. محرم بیک- رهبر شورشیان به نمايندگي از باشندگان خواهش نمود تا به آنان در خاك جمهوري خود مختار شوروي سوسياليستي تاجيكستان اجازه بود و باش داده شود. او خواهش کرد در صورت پاسخ رد، برای شورشیان اسلحه داده شود. وضعيت يادآور رخدادهای سال 1922 بود. هنگامی كه بخاري ها از افغاني ها در مبارزه در برابر بلشويك ها کمک خواستند. مگر، اين بار قضیه برعكس بود: این بار، افغاني ها از تاجيك ها در رویارویی با امان الله خان کمک می  خواستند.

پاسخ حكومت شوروي به درخواست تاجيك هاي بدخشان افغاني چه بود؟ پس از رایزنی های چند با مسكو، موضوع به تاشكنت احاله شد.[45]مانند همیشه، حكومت (چه شوروي و چه انگلستان) اين بار هم در اين قيام نيت بد کدامین طرف سومی را دخیل می دانست. شوروي ها بنا به دلایلی گمان می كردند كه شورش را انگليسی ها و همو  مختار (فرمانفرمای) چترال به كمك آقاخان سوم بر انگیخته بودند. در اين رابطه، تالپيگو- ریيس حزب كمونيست تاجيكستان به شيرين شاه شاه تيمور-ریيس حكومت تاجيكستان اين گونه رهنمود داد:« ...و اینک در باره شورش. موضوع خيلي جدي است که يادآور وضعیت همانندی در  آشفتگی های ایومود است كه از سوی انگليسی ها در پارس به راه انداخته شده بود.[46]

امان الله- مرد ترقيخواه، نوآور و براي ما سودمند است. سياست انگلستان خواستار تعویض وي با یک انگلوفیل (هوادار انگلیس) است.[47]براي وي سخت است، چون کابینه اش انگلوفیلی است. روابط با افغانستان پیچیده تر و بدتر می شود و اميدبستن به انقلاب کنون سرابی بیش نيست. درست به همین دلیل، ما نبايد از شورش در بدخشان افغاني که ضد حكومت موجود يعني متحد ما است، پشتيباني كنیم.  این هدف اصلی استعمارگران انگليسي است»[48].

 امروزه نمي توان روشن كرد، که آيا انگليسی ها و آقاخان هوادار آن ها به راستی از پاميری های شورشی پشتيباني كرده بودند یا نه؟ گمان نمي رود چنین کاری رخ داده باشد. گر چه وضعيتی كه از سوي حكومت هند بريتانيایی در خاك نزديك مرز خود ايجاد شده بود، به هر كسی امكان می داد بی درد سر سلاح انبار كند. همچنان پوشیده نیست كه رهبران بومی منطقه یی افغان (از جمله تاجيكي) از حكومت مركزي چندان پشتيباني نمی كردند و تمايل داشتند مواضع خود را تقويت كنند و «خدمات» خود را به دولت هاي كشورهاي همسايه ارائه می كردند. اين گونه، فرصت مناسبی براي دولت دوشنبه به دست آمد تا نفوذ خود را ميان تاجيك هاي افغانستان گسترش دهد. مانند آن كه ايراني ها از مشتريان خود در ولايت هاي باختری افغانستان پشتيباني می كردند.

 مسلم است، اين گونه چرخش رخدادها براي حكومت شوروي كه نمی خواست انحصار سياست خارجي را از دست بدهد، بیخی پذیرا نبود. عدم تمايل به تحكيم همبستگي «میان تاجيكی»، و نه نگراني از رنجش امان الله، آوند وزنینی در خودداري از ارایه كمك به افغاني ها بود. زیرا هنگامی که سخن بر سر مبارزه در برابر پناهندگان در قطغن بود، همین تالپيگو نشرمید بر سازماندهی «دسته های چريكی» اداره کل سیاسی در خاك كشور همسايه پافشاری كند. تحكيم پیوندهای مرزي با ملت هاي همتبار و خويشاوند آسياي ميانه، روشن است در مدار منافع دولتي شوروي وارد نمي شد. در نتيجه، شانس جمهوري جوان تاجيكستان مبنی بر تقویت موضع بين المللي خود دست کم در تراز منطقه یي از دست رفت. پناهندگان که از پاسخ رد حكومت تاجيكستان نوميد شده بودند، دوباره به افغانستان بر گشتند. در آن سوی مرز، گروه ويژه یی از هندوها كه از کابل براي سركوب شورش فرستاده شده بود، در انتظار آن ها بود.[49] تاجيك هاي افغاني دیگر از دولت دوشنبه تقاضاي کمک نكردند.[50]

 نتيجه:

دوره پس از جنگ جهاني اول که به فروپاشی امپراتوري هاي عثماني، اتريش- مجارستان و روسيه انجامید، در تاريخ آسياي ميانه مهم بود. چند كشور ملي نو در نقشه جهان نما پدید آمد. پولند و فنلند به آسانی از روسيه جدا شدند. در اروپاي خاوری در نتيجه كنفرانس ورسال، يوگوسلاوي و چكوسلواكي به سرعت ايجاد شد. ترانسلوانیا میان رومانيا و مجارستان تقسيم شد. ملداويا هم که در ترکیب خود منطقه یی با باشندگان روسی داشت، چونان یک کشور ظهور کرد. در حوزه بالتیک یک نوار ضد بلشويكی «کشیده» شد. همه اين ها واحدهای کشوری ساختگی و ناپایدار بودند كه در صورت  فروپاشی نظام شوروي محكوم به فنا بودند و وظيفه آنان این بود تا نقش لایه یی را میان شوروي ها و جهان بازی نمایند. [51]

ماوراء قفقاز و آسياي ميانه، مناطق بس دشواری براي «دولت سازی» و خودگزینی (دارای حق تعیین سرنوشت) ملی بودند. هرچه بود، کشورهای بزرگ عملا از استعمار زدايي در آسياي ميانه چشمپوشي كردند. پشتيباني تلويحي از بلشويك ها در رویارویی آن ها با مسلمانان، در خودداري غرب از پشتيباني ناسیونالیسم در ماورای قفقاز و جنبش ضد بلشويستی باسماچ ها در آسیای میانه كه با شعارهای پان اسلاميسم و پان تركيسم در فرغانه و بخارا برآمد کردند، ظاهر گردید. همه آسياي ميانه ساحل راست آمو برای روسيه شوروي (نه روسیه ترازي) ماند.  آن هم، به گونه عینی، مواضع روسيه در اين منطقه نه تنها زیان نديد، بل حتا تحكيم هم شد. چون با شوروي سازي بخارا و خيوه (که ظاهرا از سال 1860 تا سال 1920 مستقل شمرده می شدند)، این سرزمین ها یکسره زیر كنترل روسيه درآمد.

پيروزمندان جنگ جهاني اول می پنداشتند كه حق ملت ها برای تعیین سرنوشت برای همگان نیست. مجمع (لیگ) ملت ها به نداهای نومیدانه سيد عالم خان- امير پیشین مبنی بر احیای امارت و عثمان خواجه به پشتيباني از «مبارزه خلق هاي تركستان« گوش کری داشت. منافع منافع دفاع از حاكميت دولتی فدراسيون روسیه و افغانستان بالاتر از حق تعیین سرنوشت فرغاني ها در سال های 1920 - 1919و بخاري ها در سال  1922، پاميري ها در سال های 1926 -1925 ارزيابي می شد. عامل خارجي در همه موارد بررسي شده، تعيين كننده بود كه در رفتارهای  بازيكنان عمده يعني روسيه و انگلستان ظاهر شد.

 

انگیزه عمده در دادن پاسخ رد در زمینه خودمختاري برای جمهوری های آسیای میانه، بيم از آن بود كه به خاطر کمرنگ بودن ناسیونالیسم، توسعه و بسيج آسياي ميانه در مسير تقويت پان اسلاميسم و پان تركيسم سیر خواهد کرد. آن هم در حالی که پان ترکیسم را انگليسی ها نه به مفهوم «پان ترکیسم»، بل به عنوان «پان تورکیسم» یعنی گسترش هژموني تركيه هوادار آلمان و ضد انگلستان ارزیابی می کردند. در پهلوی این ها، انگليسی ها، از وحدت مذهبي باشندگان آسياي ميانه و فناتیسم اسلامي شان می ترسيدند: در میموراندوم تدوین شده در «اندیا آفیس» آمده است که: «خطر جدی تری نسبت به بلشويسم در امكان قيام سراسری اسلامي ضد بلشويك ها و تلاش ايجاد چند كشور مستقل اسلامي است».

 

آن چه به تلاش هاي افغانستان مبنی بر بازی نمودن  نقش مستقل خود در سياست منطقه یي می گردد، می توان گفت که هیچ دستاورد خوبی به همراه نداشت. روی هم رفته، جنبش های ملي و اسلامي آسياي ميانه در سال های دهه بیست سده بیستم نقش بی ثبات سازنده یی را براي رژيم امان الله بازي كردند. مبارزات فرغاني ها و بخاري ها در برابر حكومت شوروي كه از سوي امان الله پشتيباني نشده بود، به تعميق رویارویی ها میان رژيم ضعيف امان الله و روحانيت مخالف محافظه كار، انجامید. و خليلي عادلانه می پنداشت كه «اين «عامل بخاري» يكي از عللي بود كه سر انجام به شكست امان الله انجامید.»[52]


 

[1] . منابع دیگر  شهرانی را قرغیز تبار  می انگارند-گ.

[2] Shahrani N. Resisting the Taliban and Talibanism in Afghanistan: Legacies of a Century of Internal Colonialism And Cold War Plotics In A Buffer State “ Perceptions Journal Of International Affairs. December 2000-February 2001 Volume V- Number 4 http://ww.mfa.gov.tr/grupa/percept/V-4/shahrani.10.htm

[3] . بویکو، مشی سیاست خارجی امان الله خان در افغانستان در اوایل سال های دهه بیست در محور آسیای میانه. برای به دست آوردن آگاهی بیشتر  نگاه شود به :

 URL:http.//new.his.asu.ru/12.pdf

 

[4] . پدر محمود طرزی- غلام محمد خان طرزی از بازماندگان سردار رحمدل خان- برادر امیر دوست محمد خان بود که بنا به دلایل سیاسی ناگزیر به گریختن به سوریه گردیده بود. پسر او محمود طرزی با اندیشه های پان اسلامیستی، رفرمیسم اسلامی و پان ترکیسم آشنا گردیده و به آن ها گرویده بود. برای به دست آوردن آگاهی بیشتر نگاه شود به:

Katrak, Sobab K.Through Amanulla’s Afghanistan- Karachi:Sind Observer,1929-XIII

[5] . در این جا نمی توان با ارزیابی مولف که «جنبش» هواداران اصلاح طلب امان الله خان را یک جنبش «مدرنیستی» خوانده است، سازگار بود. چه؛ زدن برچسپ «جنبش مدرنیستی» به مفهوم متداول امروزین یا حتا مفهوم کلاسیک آن به گروه اصلاح طلبان هوادار امان الله خان و طرزی بسیار دشوار است. -گ.

[6][6] . روشن است به این فهرست می توان  مساجد، مدرسه ها  و زیارتگاه های معروف سمرقند و بخارا را افزود-گ.

[7] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، ، فوند 110، پرونده و.یژه 3، پوشه 920.

 [8] . بایگانی دولتی نظامی  روسیه، فوند 110، پرونده ویژه3، برگ 921، برگ های 43-46.

[9] . مرکز نگهداری و بررسی اسناد تاریخ نوین روسیه، فوند 122، پرونده ویژه 1، پوشه 11، برگ84.

[10] .India office Librarz , Records

[11] . خاطرات امیر عالم خان، تاریخ حزن ملل بخارا، به قلم امیر عالم خان، پیشگفتار و توضیحات از داکتر احرار مختارف، تهران، مرکز مطالعات ایران، ص 21.

[12] . این دسته افغانی در سیمای یگان پاسدار خاص، امیر را پس از سقوط بخارا در سپتامبر 1920 هنگام گریز به بخارای خاوری همراهی کرده و سر انجام در بهار 1921 او را به کابل آوردند.

[13] . از تاریخ مهاجران روسی، نامه  ذکی ولید به چوکایفريال 1924-1932.

[14] . IOR: L/P, S/11/182

[15] . در دستورالعملی که به  میسیون  انگلیس در کاشغر  داده شده بود، توصیه می شد که «از هر امکان پدید آمده برای مداخله سودمند در آسیای میانه هرگاه  در زمینه موافقت حکومت هند بریتانیایی گرفته شده باشد، بهره گیری شود». نگاه شود به :

Glenda Fraser. «Basmachi»-I//  Central Asian Survey 6.-No.1 (1987), 24

[16] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 110، پرونده ویژه 3، پوشه 922، برگ 33.

[17] . همان جا.

[18] . همان جا.

[19] . روشن است برای ارایه پشتیبانی بیشتر به اجازه دولت نیاز بود.

[20] . منظور از زبان پارسی دری است.گ.

[21] . همان جا

[22].IOR: L/P, S/11/182.

گریزیان ترکستان «روسی» و بخارا بیشتر به نمایندگی انگلیس در پیشاور به خاطر به دست آوردن پاسپورت و ویزا مراجعه می کردند تا بتوانند بعدا از کراچی با کشتی به اروپا (یا به ترکیه وکشورهای عربی بروند). روشن است انگلیسی ها گریزیان آمده از آسیای میانه شوروی را  مورد بازپرسی مفصل قرار داده و از «فلتر» می گذرانیدند.

[23] . زیویلیف، آ. ای.، پولیاکف، یو.آ.، چوگنف آ.، «باسماچگری: ظهور،  سرشت و شکست»، مسکو، انتشارات «دانش»، 1981، ص69.

[24]. IOR. L/P, S/11/82.

[25] . افزون بر آن، شهرهای شوروی قرشی، کاگان، بخارا، سمرقند، تاشکنت، و... منبع اسلحه بودند- جاهایی که در آن اسلحه  از نزد نظامیان ارتش سرخ یا خریداری می شد و یا دزدی.- بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 110، پرونده ویژه 3، پوشه 1158، برگ112. 

[26] . بایگانی حزب کمونیست تاجیکستان، فوند 4511، پرونده ویژه 16، پوشه 135، برگ158.

[27] . مرکز نگهداری و بررسی استاد تاریخ نوین روسیه، فوند 122، پرونده ویژه 1، کارتن 83، برگ 10.

[28] . عثمان خواجه (عثمان خواجه یف) جدیدی (1878-1968)  برادر وی- عطاء خواجه یف و پسر عموی آن ها- فیض الله خواجه یف، در رهبری عالی جمهوری جوان شوروی بخارا شامل بودند. پس از تلاش نافرجام خلع سلاح پادگان روسی در دوشنبه در اواخر 1921، عثمان خواجه که از سوی دسته های ابراهیم بیک لقی تعقیب می شد، به افغانستان گریخت. باسماچی ها جدیدی ها را در سقوط بخارا گناهکار می شمردند.

[29] .Timur Kocaogly, Osman Khoja (Kocagly) between Reform Movements and Revolutions//Reform Movements and Revolutions  in Turkistan: 1900-1924. Ed. Timur Kocagly . – Haarlem: SOTA, 2001. –- P.43-44

[30] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 110، پرونده ویژه 3، کارتن 102، برگ 265.

[31] . همان جا، برگ 265.

[32] . میخاییل ولودارسکی، شوروی ها و همسایه های جنوبی شان ایران و افغانشتان در سال های 1917-1933 ، لندن، 1985، ص177 چاپ روسی.  در ترجمه دری این مطلب در ص  182  آمده است.

[33] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند110، پرونده ویژه 3، کارتن 1102، برگ های 209-210.

[34] . ابراهیم بیک و همراهان او به تاریخ 23 جون 1931 در تاجیکستان به اسارات در آمدند (یا تسلیم شدند) و در روز بعد با هواپیما به تاشکنت به بخش ویژه (چهارم) حوزه نظامی آسیای میانه- جایی که از آنان بازپرسی صورت گرفت، فرستاده شدند. مدارک بازپرسی از آنان در بایگانی کمیته امنیت ملی ازبیکستان نگهداری می شد- پرونده جنایی شماره 123463 اتهامات به ابراهیم بیک به جنایات مطابق بندهای 58 و 60 قانون جزایی ازبیکستان شوروی(58-2.58-4.)- جلد1، ص 170.

[35] . خلیل الله خلیلی، عیاری از خراسان- امیر حبیب الله خادم دین رسول الله، چاپ دوم، دهلی نو، 1981، ص 75.

[36] .  Fazal-Ur-Rahim Khan Marwat. The Basmachi Movement in Soviet Central Asia. Peshawar: Emjay Books International,1985.-P.164.

[37] .  همان جا. شایان یادآوری است که مولوی ابوالخیر کماکان روابط خود را با تاجیکستان شوروی حفظ می نماید. بهار سال 1927 او از قره تگین سر بر می آورد و دست به تبلیغات ضد شوروی می یازد.- بایگانی حزب کمونیست تاجیکستان، فوند 1، پرونده ویژه 1، کارتن 719، برگ 35.

[38] . عثمان خواجه از کابل به ترکیه می رود و در آن جا یکی از رهبران مهاجران ترکستانی می شود و با کمک مالی حکومت پولند مجله «اینی ترکستان» را به چاپ می رساند. مگر حکومت ترکیه زیر فشار مسکو او را ناچار به ترک ترکیه می سازد. او پس از چندین سال آوارگی و مسافرت در ایران و پولند در سال های 1939-1945 به استانبول برمی گردد. مگر، باز هم نه برای مدت دراز.  به سال 1951 او به پاکستان می رود و به سال 1957 بار دیگر به استانبول بر می گردد. این بار برای همیشه. در سال های پسین زندگانی، تا دم مرگ که به تاریخ 28 جولای 1968 فرا رسید، سراسر به پویایی های فرهنگی می پردازد.

Timur Kocagly. Osman Khoja (Kocagly) between Reform Movement and Revolutions// Reform Movements and Revolutions in Turkistan:1900-1924.

Ed. Timur Kocagly.- Haarlem: SOTA, 2001-P.45.

[39] . خلیل الله خلیلی، عیاری از خراسان، امیر حبیب الله خادم دین رسول الله،چاپ دوم، دهلی نو، 1981، ص92.

یادداشت گزارنده: ما عبارات بالا را از  ص105-106 چاپ سال 1370 کابل با مقدمه استاد واصف باختری، به کوشش ناصر طهوری که از سوی آقای سخی غیرت مدیر مسوول جریده آزادی به نشر رسیده بود، بازنویسی کردیم.

[40] . در آن هنگام تالپیگو از سوی رهبران تاجیک به خاطر خشونت بیش از حد در مبارزه با باسماچ ها و در برخورد با باشندگان به باد سرزنش قرار گرفته بود.

[41] . سخن بر سر سعید بیک عینک کلان معروف به تغی بیک مامای امیر سید عالم خان که  در استان های شمالی افغانستان  زندگی می کرد و نماینده وی در این ولایات بود، و به سال 1926 درگذشت، می باشد.

[42] . منظور از دسته های دهقانی یی می باشد که از سوی اداره کل سیاسی در پولند ایجاد گردیده و در برابر حکومت «بورژوازی» آن کشور اقدام می کردند. بایگانی حزب کمونیست تاجیکستان، فوند1، پرونده ویژه 1، پوشه 80، برگ های146-148.

[43] . مایسکی، ای.، سیاست خارجی روسیه شوروی در سال های 1917-1922، مسکو،  اطلاعات سرخ ، 1927، ص 146.

[44] . تاجیکستان، ازبیکستان، ترکمنستان، قرغیزستان و قزاقستان

[45] . بایگانی مرکزی دولتی تاجیکستان، فوند 1، پرونده ویژه1، کارتن 60، برگ21.

[46] . منظور از شورش ملی ترکمن های ایران به سال  1925است که حتا استقلال «جمهوری ترکمنی» را اعلام نموده بودند که مورد پشتیبانی شوروی ها قرار نگرفت.

[47] . تحلیل تالپیگو بدر این زمینه بسیار دقیق بوده است زیرا پسان ها درست این خواست انگلیسی ها با سرنگونی امان الله خان و روی کار آمدن نادرخان به تحقق پیوست.-گ.

[48] . بایگانی مرکزی دولتی تاجیکستان، فوند1، پرونده ویژه1، کارتن81، برگ34.

[49] .  همان جا، برگ 115.

 [50] . در سال های پسین حکومت شوروی، از سوی تاریخ نویسان تلاش های به راه انداخته شد مبنی بر درک انتقادی از مجموع تاریخ ملی. وانگهی دلچسپی به همتباران باشنده آن سوی رود آمو افزایش یافت. در تاجیکستان، به ویژه تاریخ نگاری سنتی «هوادار پشتونی» افغانستان به باد نکوهش ها و سرزنش های بس تندی قرار گرفت. خدمات شایسته یی را در این زمینه افغانستان شناسان تاجیکستانی مانند سید انور شاه عمرف و خال نظر نظرف، انجام دادند. برای به دست آوردن آگاهی بیتشر در زمینه نگاه شود به: خال نظر نظراف، جنبش های اجتماعی در سال های دهه بیست سده بیستم در افغانستان، دوشنبه، انتشارات دانش، 1989    

[51] . درست همین موضوع در باره افغانستان صدق می کند که در سده نزدهم به عنوان یک منطقه حایل میان روسیه و بعدها شوروی و جهان ایجاد شد و درست پس از فروپاشی شوروی و بازگشت نیروهای این کشور از افغانستان عملا به چند سازواره بنا به نشانه های تباری- مذهبی و زبانی فروپاشید تا این که در اثر  پیشگیری استراتیژی جدید ایالات متحده از سوی نیروی جدید طالبان که با همکاری کشورهای عربی و پاکستان و کارروایی های انگلیس و امریکا ایجاد شده بود، جاده صاف کنی گردید و زمینه را برای آمدن نیروهای ائتلاف بین المللی به رهبری امریکا در کشور فراهم ساخت که این گونه، تمامیت کشور دوباره، این بار زیر داربست تاثیر نیروهای امریکایی احیا گردید. شایان یا آوری است که هرگاه نیروهای ائتلاف بین المللی کشور را ترک بگویند، باز هم فروپاشی کشور به سازواره های تباری- زبانی و مذهبی یک امر ناگزیر و این بار خونبتار تر و خطرناکتر از گذشته خواهد بود.     

[52] .  نگاه شود به : عیاری از خراسان، چاپ دهلی، صفحات 96-100.

 

 


بالا
 
بازگشت