نگارش عبدالواحد سیدی

بخش پنجم

حقوق  و قواعد اساسی زنان در اسلام

 

                 اسلام در مورد بقای نسل و حفظ ظواهر و بواطن زندگی انسانها از همان آغاز از روز پیدایش آدم ابوالبشر و  حوا خواسته است این هر دو موجود با فضیلت را با اقتران همدگر به فضیلت و تقوی و ادامه حیات  و دوام نسل شان و جلو گیری از  انقراظ نسل و افول و زوال  انسانیت قواعد و قوانینی را وضع کرده است که نهایت فطری بوده و با گذشت زمان  غیر قابل تغیر است و آن عبارت از قانون ازدواج شرعی و ایجاد  و تشکل خانواده بر مبنای  این  فرض گردانیده شده است . لذا قرآن بهر  پسر و دختر جوان که به سن ازدواج رسیده باشند حکم میکند تا از این موهبت استفاده کرده و خویشتن را با دور تسلسل و بقای نسل خویش دائمی و ابدی بسازند تا روزیکه خداوند خواسته باشد.

در جوامع مسلمان  در طول سالها و قرنها یک سلسله قوانین  عرفی و مکتوبی که بعضی از آنها مطابق به  احکام شریعت اسلام و اکثراً مخالف آن است وضع گردیده است که ضرورت است این قوانین وقتاً فوقتاً تشخیص و آنهایی که مطابق به نص قرآن و احادیث نبوی با اسناد  قوی و دلایل منطقی قوی تر   حفظ واز طریق مراجع حقوقی از طریق رسانه ها به ارشادعامه  گذاشته شود و آن تعریفی که مخالف با آئین اسلام و نص قرآن و سنت نبوی است از متون اسلامی کاملاً پاک و زدوده شود. مثلاً در صد ر اسلام  زنان در ردیف نماز گذاران در مساجد برای ادای نماز جماعت  اشتراک می نمودند که بخاطر حفظ این مأمول بعداً در مساجد جامع مقصوره های مختص به بانوان ساخته شد تا بتوانند با خاطر آرام در جماعت اشتراک نمایند.ولی بعد ها دیدیدیم که این نیمی از پیکره اسلام  از این حق محروم شدند.

اکثراً در کشور ما روی بعضی از ملحوظات دختران جوان  تا به سن پیری به خانه ها  نگهداشته میشوند و از حق شوهر گرفتن که حق طبیعی و شرعی شان است جلو گیری میشود ، در بعضی جا ها رسم بر آن است که دختران را بخاطر اینکه از ارث محروم ساخته باشند به شوهر نمیدهند و یا در مقابل  مهریه  های بزرگ  و به امید بدست آوردن آن، آنقدر  دختر را در خانه منتظر نگهمیدارند  تا او از سن ازدواج   خارج گردد و یا بمرگ فنا  یابد . آرزو مندی در این است تا به این مسایل رسیدگی شود . حال با بر گزاری مراسم عروسی که مخارج آن از حد  توان اکثر پسر ها و خانواده ها خارج است دلیل میگردد تا از تعداد ازدواجها کاسته شود که این امر باعث و منجر به فساد ها و انحرافات اخلاقی نیز  میشود . در جامعه ایکه هر شب به صد ها هزار فامیل با شکم گرسنه می خوابند هر روز سالن های عروسی ایکه گنجایی دو یا سه  هزار نفر  را دارد  مفتوح میگردد و لی ما می بینیم  دولت و دولت مردان ما جلو همچو مسایل را که هم اقتصاد ما را نابود میکند و هم خلاف عرف  گذشتۀ ماست هر گزجلو نمیگیرند . در سابق یک چند نفر از نزدیکان  خانواده های  عروس و داماد باهم گرد می آمدند و با یک ولیمه مختصرنکاح عقد میشد و هر کس پی کار خود می رفت ، اما امروز اگر کسی بخواهد ازدواج کندمجبور است مسیر های تند و پر خم و پیچ  را که دور از مصیبت قرضداری و پریشانی نمی باشد طی نماید . ضرورت مبرم است نا هر چه زود تر و با جدیت جلو همچو  عوارضات  ناشی ازکژروی هاو کژ فهمی های اجتماعی را گرفت ، زیرا اسلام دینی است که هر چیز را در حد وسط آن که بالای هیچ کسی  سنگینی ایجاد نکند  می پسندد. اگر دولت  مانع از اینکار نشود و به نامهای آزادی و دیموکراسی جلو همچو رویداد های زیان بار را نگیرد نه تنها دیموکراسی در کشور نابود خواهد شد بلکه ما همه روزه شاهد از دست دادن  صدها جوان  خواهیم بود .

این وظیفه وزارتهای فرهنگ، زنان و دیوان عالی قضای کشور است تا این دروازه های جهنمی را هرچه زود تر بسته کنند تا جوانان با  هزینه کمتر و توانایی بیشتر به این مهم بپردازند.

چون ازدواج از حقوق حقه جوانان پا به رشد است نه باید  عرف و عادات گمراه کننده  جوانان ما را از این حق محروم بسازد ، چه بهتر که در همچو مواردبدامان حقوق و معیار های شرعی و انسان مابانه چنگ بزنیم.

انواع حقوق زنان:

1.     قیمومیت: قرآن مجید با ارائه این آیت قیمومیت را ثابت  ساخته است:«الرجال  قوامون  علی النساءِ بما فضَّل الله بعضهم علی بعض و بما انفقو ا من اموالهم»[1]

"مردان بر زنان  قیم و سر پرستند و آن بدین خاطر  که خداوند  برخی را  بر برخی  دیگر بر تری داده  و مردان از مال  و دارایی خود خرچ میکنند".

                 بعضیها در مورد این آیت که خداوند بوسیله آن  مرد را از زن متمایز ساخته و زن را مشمول آن قرار داده  مشتمل بر حق کُشی زن  و نیز گواه آشکار بر فقدان مساوات  موهوم زن و مرد در احکام  اسلامی میدانند.

ولی مسئله بر عکس آن است ؛ زیرا هدف از قیمومت و سر پرستی  ـ که مصدر نخست این پندار موهوم است ـ فرمانروایی و اداره کردن امور است . مثلاً میگویند : فلان  قیم و سر پرست این خانه یا این موسسه  است ؛ یعنی فرمانروایی و چرخاندن  امور آن خانه  و موسسه  در عهده او است.

                 اداره کردن و چرخاندن  امور ، لازمه امارت و فرمانروایی است ؛ برای مثال  کسی که امیر و فرمانروای موسسه یا جماعتی بشود ، گرداندن کار و بار  و نظارت  بر راه اندازی  امور آنها  به عهده او میباشد .

                 بدنبال روشن شدن این معنی می پرسیم :مصدر  نگرش  خداوند  به ایجاد  وظیفه  قیمومت و سر پرستی  در منازل ، مراکز و گروها ، چیست؟  آیامصدرش جایگاه عالی و بلندی است  که خداوند آنرا  به عنوان خلعت  و انعامی  ویژه  به کسانی ارزانی میدهد  که در پیشگاه حق تعالی  دارای  فضیلت و مکانت  والا هستند  و حال آنکه  این چنین کسانی  هم تنها مردانند  و بهمین خاطر  مردان به این خلعت  خداوندی دست یافته و زنان  از آن  محروم اند؟

                 البته که واضح  است که قضیه چنین نیست.  بلکه سر چشمه قیمومت  و سرپرستی  عبارت از اهتمام  شارع به این است  که در جامعه  و کلیه شئونات  مربوط بدان ، در همه احوال و اوضاع  آن ، نظم بر قرار باشد . در حالیکه نظم جامعه هم تنها در گرو  حاکمیت  ضوابط  مسئولیت در آن است  و مسئولیت حقیقی ، جز در سایه وجود فرمانروا  و امیری  که مسئولیت  گرداندن  و نظارت  بر امور  مربوط  به اوست ، معنی نخواهد داشت .

                 رسول خدا (ص) در این مورد می فرمایند:« هرگاه سه نفر  با هم مسافر بودند ، نفری از خود شان را  بعنوان امیر خود بگمارند»[2]  

                 اگر در خانواده روح  مسئولیت پذیری وجود نداشته باشد مسلماًکه آن خانواده نمیتواند بحیات خود  ادامه دهد و دچار صد ها مشکل میگردد. اگربه تمام شئون زندگی یک نگاه مختصر انداخته شود این نظام از  خانواده و از هر عضو آن گرفته تا به عالی ترین نظام مدیریتی در جامعه که رئیس جامعه میباشد سیران دارد و این بدین معنی نیست که حاکم  مالک الرقاب تمام شئون و مایملک مردم باشد بلکه این تنظیم دهنده و موثریت بخشنده  نیرو های خورد و کوچک در قدمه های بعدی است که باعث نظم جامعه شده از اختلال میکاهد و جلو گیری میکند ، همچنان است در خانواده  افراد بزرگتر ها با لای کوچکتر ها از آن مورد قیمومت دارند که آنها بزرگتر اند و میتوانند خوب و بد را بهتر  تشخیص دهند لذا طبیعتاً بدون آنکه کسی گفته باشد میتوانند از کوچکتر ها قیمومت و حفاظت نمایند و این بدان معنی نیست که کوچکتر ها خوار و حقیر باشند و این بخاطر این است تاآنها در لفافه نظام خانواده گی محفوظ بمانند. در مباحث گذشته نیز صراحاً ذکر کردیم که خداوند برای زنان شاخصه های را به ودیعه نهاده است که هر گز مردان بدان نمیتوانند برسند ، مثلاً زیبایی ، طراوت و شادابی  زن  در هر حال توجه بر انگیز است در حالیکه در مردان چنین صفتی سراغ نمیشود لذا  زنان با انگیزش این زیبایی ها زیاده تر در معرض خطر قرار میگیرند که ما بعضی از آنها را در مباحث  کار  بانوان در بیرون از خانه (کار در کار خانه ها و مراکز عمومی)به بحث کشیدیم و نتیجه آنرا در اروپای صنعتی و ماشینی که منجر به ایجاد اعلامیه جهانی حقوق بشر شد بملاحظه رسانیدیم . اسلام و احکام قرآنی هر گز خواهان آن نیست که بخاطر تهیه مایحتاج زندگی آبر و حیثیت ووقار یک زن طعمه کسی شود که زن در خارج از منزل باو یکجای کار میکند.امیری در خانه این را نمی رساند که هرچه امیر خانه خواست همان شود ، بلکه بخاطر سامان دادن نظم زندگی در آن خانه  میباشد و خانه بی سر و بی سر پوش حتماً محکوم به زوال و فناست .

                 لذا برداشت  فضیلت  ذاتی  مردان  بر زنان  از این آیه ، با بسیاری از  نصوص  صریح قرآن بشدت تناقض و تضاد دارد . خداوند متعال مقرر می دارد  که مردان و زنان  در میزان قرب بخدا  با هم مساوات دارند  و تفاوتی هم که در درجات  آنها موجود باشد ، منوط به تفاوت اعمال نیکی است  که بخاطر خداوند  انجام میدهند.

خداوند میفرماید:

{فاستجاب لهم  ربهم  انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذَکَرٍ او اُنثی ا بعضکم  من بعضٍ} [3]

«پس پروردگار شان  پاسخ داد  که من عمل هیچ صاحب عملی را ، خواه مرد  و خواه زن  تباه نخواهم ساخت  برخی از شما از برخی دیگرند».

و می فرماید:

{من عمل صالحاً من ذَکَرٍ او انثی ا و هو مؤمن فلنحیینهُ حیاةً طیبةً و لنجزینهم اجرهم باحسنِ ما کانو یعملون}[4]

« و کسانیکه  کار نیک انجام دهند  خواه مرد باشند  یا زن  و حال آنکه  مؤمن باشند آنان را زندگی پاکیزه  می بخشیم  و در مقابل بهترین  آنچه انجام داده اند  آنانرا پاداش  می دهیم»

ما در  در مورد بلندی و شکوهمندی مقام زن  در فصول قبلی مطالب زیادی  ارائه کرده ایم  که ذکر دوباره آن باعث اتلاف وقت خوانندگان عزیز میشود که از تکرار دوباره آن صرف نظر کردیم.البته یک نکته قابل یاد آوری هست که در دستگاه خلقت خداوندی هیچ موجودی با موجود دیگر شباهتهای بهم نمی رسانند ، اینکه انسانها با  هم شبه هستند یک امر اعتباری هست و رنه همه چیز را خداوند  با تفریق آفریده است در بین زن و مرد هم این فرق وجود دارد که در بحث( تساوی نه تشابه  مراجعه شود).

لذا به این نتیجه میرسیم  که سر پرستی و قیمومتی که خداوند  در قرآن  از آن خبر داده  بمعنی حفاظت  و اداره امور  است ، نه بمعنی سلطه گری  و زور گویی . زیرا قانون جهانی نیز حکم میکند کسی که  نفقه میدهد  حق نظارت از آن اوست

2.     ارث:

از جمله دیرینه ترین  اعتقاداتی که بحث بر انگیز بوده است  وجود مساوات ارث  و ضرورت  آن در بین  مرد و زن مطرح میشود ، مسئله  سهم الارث  زن و مرد  در اسلام  است .  خداوند می فرماید:

{یوصیکمُ اللهُ فی اولادکم للذَّکَرِ مثل حظ الانثیین} [5]

«خداوند در مورد فرزندان تان  بشما توصیه میکند  که پسر دو برابر دختر  سهم الارث دارد».

                 ما به حقیقت  مفاد این آیه که نزد انتقاد  گران  اشتباه و فرو گذاشت بزرگ قرآن  از حقیقت مساوات بین ارث زن و مرد پنداشته  شده است ؛ می پردازیم  و روشن میکنیم که این آیه با اصل مساوات  واقعی هیچ  تضاد  و تناقضی ندارد  و معنی آنرا تیره نمیکند .اشتباه بزرگ در شناخت آیه مذبور است . دلالان این انتقاد  آیۀ :{للذَّکرِ مثلُ الانثیین} را یک قانون عمومی و جاری  در کلیه احکام ارث  تلقی میکنند  و حتی بخیال آنها  و بسیاری از مردمان  عوام فریب حکمی که در این آیه آمده است  نه تنها مربوط به احکام ارث ، بلکه بمثابه یک قانون  مطلق اجتماعی است  که اسلام آنرا در کلیه اوضاع و احوال  و به نسبت همۀ قضایا  و مشکلات مورد توجه قرار خواهد داد .  این در حالیست که این آیه در مورد ارث فرزندان نازل شده است و نه غیر ایشان . و اما وارثان دیگر میت ، اعم از زن و مرد ، احکام دیگری دارند  که در اکثر آنها هم ارث زن  و مرد یکسان است  و این هم چند مثال :

·        هرگاه  فرد متوفی پدر و مادر  و تعدادی فرزند از خود بجای گذاشت ، در این صورت  سهم الارث هریک  از پدر و مادر یک به نسبت شش از ترکه است  بدون در نظر داشات(زن و مرد)بودن.

{و لابویه لکلَّ واحدٍ منهما السدس}[6]

«و برای پدر و مادر  میّت  برای هریک  از آنها  شش یک سهم  الارث  ثابت است»

·        هرگاه میّت یک برادر مادری یا یک خواهر مادری  از خود بجای گذاشت  و وارثی وجود نداشت  که آنها را حجب کند، در این صورت سهم الارث  هریک  از این  برادر  و خواهر شش یک  میباشد  بدون آنکه در بین آنها فرق باشد

·        هر گاه میت  تعدادی  برادر مادری  دو نفر یا  بالاتر  از آن و تعداد ی  خواهر مادری  دو نفر یا بیشتر ، از خود بجای گذاشت ، برادران و خواهران  باهم یک به نسبت سه سهم دارند (یعنی سه یک حصه می برند، البته بدون تمایز جنسیت ){فان کانو ا اکثر من ذالک  فهم  شرکاءُ فی  الثلث}[7]

«اگر برادر و خواهر مادری  از یکنفر بیشتر  بودند  در ثلث ترکه شریک هستند.»

·        هرگاه  زن متوفی  شوهر و یک دختر  از خود بجای گذاشت ، دخترش نصف ترکه  و شوهرش یک چهارم ترکه را دارد ، یعنی در اینجا دختر  دو برابر شوهر زن  سهم الارث دارد.

·        هرگاه میّت یک زن  و دو دختر  و یک برادر تنی داشته باشد ، همسرش  یک بر هشت و دو دختر دو بر سه  سهم الارث دارند  و هر اندازه باقی ماند  برای برادر تنی میّت یعنی  عموی دو دختر  می باشد . بدین ترتیب هر یک از دو دختر از عمویش بیشتر سهم الارث دارد . نظام حقوقی میراث یکی از نظامهای قاعده مند اسلام است که هیچ قانون مدنی قادر نیست با رسالت و قانونمندی این  نظام حقوقی اسلام یعنی میراث برابر باشد.یک چیزی را که باید در نظام حقوقی  اسلام که منشاء آن از قرآن  است در نظر گرفت این است که در هیچ صورت و تحت هیچنوع شرایطی نظامندی حقوقی و قانونی  اسلام همانند ادیان دیگر  تغیر پذیر نیست.اسلام هرگز آرزو ندارد زن مسلمان همانند زن  غربی در گیر و دار بازار و  مراکز صنایع  هر چیزش را گم کند حتی خانه و فرزندانش را لذا اسلام برای زنانی که در خارج از منزل کار میکنند همان حقوقی را قایل هست که بیک بانوی که در خانه میباشد و کاری  در بیرون ندارد.باوجود اینهم در صورت طبعیت زن از  منحنی  اولویتها  برایش محقق ساخته ، بدین معنی نیست  که وظایف و شغلهای  خارج از منزل  را از او  ممنوع و حرام نماید . بلکه درهای  وظایف  و اعمال مختلف برای زن  همچون مرد ، همواره باز است . این و ظیفه باید به ترتیبی باشد  که منطق  فکری  و اجتماعی  آنرا  بهر یک زن  و مرد  گوشزد میکند.

از این حالات مشخص و مرتبط  با واقعیت  مزبور  که بگذریم  ، دیگر مردان و زنان  وارث ، در ارث  با هم یکسان اند .باید ارزش و گرامی داشت زن در نظام حقوقی اسلام  در زمینه گرامیداشت  و آزاد سازی  زن و دفاع از حقوق  و ویژه گیهای زنانگی اش که ما قبلاً به آن اشارات روشن داشتیم ، نادیده میگیرند  و در صورت لزوم  نیز جهت تداوم  این نادیده گیری  ، به سادگی تظاهر به جهل  و عدم آگاهی  را دستاویز قرار میدهند ؛ این از یک سو  واز سوی دیگر  از بد بختی و سیه روزی زن   در جوامع  غربی  نیز چشم پوشی میکنند ؛ بد بختی و شقاوتی که زیر  قلمرو قوانین  ظالمانه  ای بوجود آمده  است  که در لابلای آن زن  در قید اسارت ، استثمار و بردگی  بند آمده  و او را شدیداً وا داشته  که جهت دستیابی  به لقمه نانی خواه شرافتمندانه  باشد یا خیر ، به تنگترین راه ها برود ؛ اگر چه نیز لازم باشد  که ویژگی زن بودنش را در این راه قربانی کند . اینان از جنایات  ، قوانین و نظامهای غرب  که زن را در شقاوت انداخته اند که ما مثالهای زنده و تاریخی ای در زمینه ابراز داشته ایم چشم پوشی می کنند  تا بدین وسیله  غرب را بستایند.

             اینان  در مقابل ، ارزش شریعت اسلامی  در ضمانت آزادی  و کرامت  و حفظ  خصایص زنانگی  زن را نادیده می گیرند  تا بی محابابه  انتقاد  کورکورانه  از اسلام  و کاستن از ارزش  آن ادامه  دهند.[8]

3.     نشوز و نا فرمانی  همسر:

طرح و صورت و اشکال:

وقتی زوجه بدون معنی یا بدون مجوز  شرعی دست به نا فرمانی زند  ، ویا از حوزه  رضایت شوهرش  خارج شود ، اسلام برای  رفع  مشکل نا فرمانی  همسر ، چندین راه را  در نظر گرفته است ؛ به این معنی که هرگاه  زن از قلمرو  رضایت شوهرش  خارج شد  می تواند  با سه راه حل  تدریجی  و گام بگام  این مشکل را بر  طرف سازد :

·        از سر لطف و محبت همسرش را  اندرز دهد.

·        در بستر خواب از او جدا شود.

·        همسرش را تنبه بدنی کند که البته این تنبه بیشتر بیم آور باشد  نه زجر دهنده و  معذب باشد به( فصل اول ، ص 21 ، به عنوان حل اختلافات مراجعه شود.)

4.     چند همسری:

این قضیه نیز  از بارزترین  مسایلی  است  که  جو سازان  علیه  اسلام و مدافعان  قشری زن  وبه اصطلاح حقوقی اش  آنرا دست آویز قرار داده  و به زعم آنان این شاخص  بزرگی است  از اینکه  در جوامع اسلامی  زن از مشکل عدم مساوات  با مرد ،  رنج میبرد . حال ببینیم  صورت واقعی قضیه چگونه است.

مصالح و نقش قانون منحنی اولویتها:

پیداست که  مدار احکام  اسلامی  بر مقتضیات  مصالح انسانهاست  و مصالح و مفاسد  همیشه لازم و ملزوم  یکدیگر  و هر کدام  از آنها  به لحاظ بزرگی و اهمیت ترتیب دارد.

                 به این نکته بایست توجه شود  که مصلحت حیات  در مقایسه با مصلحت نسل  و مال  از اهمیت بزرگتری بر خوردار است و همچنین آن ضروریاتی  که مصلحت حیات ، عقل و مال  بر آنها مبتنی است  بمراتب سود مند تر  از  حاجیات  و تحسیناتی است  که لازمه همین مصالح هستند.

                 مشیت الهی بر این  بود ه است  که انسان در این دنیا  به لذایذ زندگی دست نیابد ، مگر اینکه آن لذایذ به  ناکامیها  و مرارتها  در آمیخته  باشد  و همچنین  ذات اقدس  الهی  چنین اراده کرده است  که  میزان  اصلی جوهر  مصالح زندگی  و شدت نیاز انسانها  به آن متفاوت باشد. پس در این  صورت نمیشود  مصالح انسانی را بر تر برای حرکت  قوانین و شریعتها قرار داد؟

                 راهش این است  که خداوند  به مصالح و مفاسد  زندگی انسانها  توجه کرده  و آنها را ، بر طبق اهمیت و نیاز  بدانها  و شدت و ضعف آمیزه  شوایب  و نواقصی که  از یکی  از آن دو به دیگری  نفوذ و رخنه میکند ، رده بندی کرده است . این چیزیست  که در اسلام ،« قانون منحنی  اولویتها» نام دارد .

                 همین قاعدۀ منحنی اولویتها در عرصۀ اجرای عمده  احکام شرعی ، به ایفای نقش می پردازد . از این رو هرگاه  مصلحتی مشروع  در سطح حاجیات با مصلحتی مشروع  در سطح ضروریات  در تضاد بود ، بایستی بخاطر نگهداری  از مصلحت ضروری ، از مصلحت حاجی گذشت.

                 بهمه واضح است که ازدواج یک مصلحت ضروری  و آن عبارت از بقای نسل و تحمیل کردن  مسئولیت تشکیل خانواده و گره زدن  پارۀ  از نسانها با پارۀ  دیگر  با توجه از نسل پیشین به نسل آینده  که جانشین او خواهد  شد و از همه مهمتر این که توسط ازدواج  هر دو طرف چه زن باشد چه مرد  مراتب شدت تمایلات جنسی خویش راارضا میدارند که باعث عشق و بخشش و بزرگی شخصیت هردو شده بسوی ثبات و استقامتهای  زندگی صادقانه پیش میروند. و این توافق و تطابق چنان روحیه اخلاقی هر دو طرف متعاقد را سر شار از  عشق و محبت و صمیمیت میسازد که همۀ نا بسامانیهای زندگی را در کنار هم فراموش میکنند . بعضی اوقات این بازی طوری ادامه می یابد  که مرد نمیتواند  بیک همسر اکتفا کند. اکثراً زنان خود دارای مزاج سرد بوده و آرزو ندارند تا همیشه و بلا استثنا جواب خواسته هاو تمایلات جنسی مرد را داده بتواند . مریضی ها  قاعدگی و بچه دار شدن حظانت فرزندان از جمله عواملی اند که زنان نمیتوانند  به تمایلات جنسی شوهران شان پاسخ مثبت ارائه کنند .از طرف دیگر شماری از نظر سنجی ها نشان میدهد  که تعداد مردان نسبت به زنان  از اثر  جنگها ، مسافرتها و مهاجرتها نظر به زنان کمتر است لذا در چنین حالات نیز  اگر تعدد زوجات صورت نگیرد یک تعداد زیادی از زنان بدون شوهر باقی میمانند .

                 اما شریعت اسلامی این را در نظر میگیرد که، به احتمال زیاد ، اوضاع و عواملی در کار باشند که بر اثر آنها مردان نتوانند  به یک همسر اکتفا کنند  و کسی در این تردید ندارد  که این عوامل در اکثر اوقات  وجود دارند  و چنین عواملی در مردان  کشور های غربی  در مقایسه باوجود آنها  در مردان کشور های اسلامی، بیشتر بنظر میرسد.انسانها واجب الخطا است و این خطا  نظر به زنان در مردان زیاده تر بنظر میرسد . در جامعه مسلمان قبل از اینکه اینگونه مردان  به فواحش روی آورند به حکم ازدواج دیگر تن در میدهد و نکته ای که  قابل یاد آوری هست این است که این ازدواج هم مانند ازدواج قبلی  با ایجاب و قبول طرفین هر چند ظاهری و فرمایشی هم باشد  عقد  میشود.

                 در جامعه ما زمانیکه زن در عقد نکاح  مردی در آمد با جامۀ سفید بخانه شوهر می رود و این بدان معنی است که  تقوا و فضیلت زن  افغانستانی بحدی است که چنان آرزو میکند که با همین لباسی که بخانه شوهر رفته و کانون خانواده  تیار کرده است  صرف در صورتی میتواند این خانه را بطور دائم ترک نماید که با کفن سفید که همرنگ  پیراهن عروسی اش است پیچیده شده باشد و این از خصوصیات زن در جامعه  ما میباشد ، زن افغان آنقدر که شهامت و دلیری در نا بسامانی ها و تحمل  و بردباری در جنگها  و مصیبت های بزرگ را دارد بهمان اندازه در قداست  خانواده  پاک و بی غش هستند . زن افغانستانی هر گز نگفته است که قوانین مملکت برای او  قابل پذیرش نیست چرا که مردانه است (قسمیکه زن در سایر کشور های اسلامی چنین ادعا های را دارند و مخصوصاً جنبش های زنان اکثراً این مسایل را دامن میزنند که گویا قوانین  مردانه ای در جامعه  مسلمانان حکمرانی میکند)بهمه حال ازدواج  مکرر باوجودیکه  خوش آیند نیست اما در بعضی حالات نا گزیرند قوانین شرعی و  مدنی ما آنرا پذیرفته است  زیرا خداوند متعال  با قدرت کامله خود میداند که اگر اجازه و  امتیاز ازواج متعدد داده نشود جامعه بطرف فساد و تباهی و بی حیایی پیش میرود ، قسمیکه در غرب  بیش از یک ازدواج مجاز نیست اما ما می بینیم که مردان و زنان  غربی تا کدام سرحد در اباحت وعیاشی های مداوم بقسمی  غرق هستند که از ازدواج و تشکیل خانواده که مخارج و درد سر های دائمی و محدودیت های قانونی را برایشان تنفیذو ایجاد میکند،  گذشته اند .

 ولی زمانیکه مردی میخواهد ازدواج مکرر  اسلامی نماید  در بین همسر سابقه و جدیدش  راجع به  منیت ، نفقه  و رفتارقانون عدالت کامل را مراعات  می نماید.در غیر این صورت اسلام  همسر ثانی را به اشخاصی که فاقد شرایط فوق باشد جواز نمیدهد.

                 این مقررات ازدواج  در اسلام از آنجاست  که همتای دومی  که مرد  بدون التزام  به ضوابط  همسرداری  یعنی ، از راه ارتکاب  زنا به او تمایل میکند ، در مقایسه با همسر دومی  که به اساس ضوابط همسر داری  شرعی به عقد ازدواجش در آمده ، بیشتر فساد به بار می آورد  و مصالح را بر باد میدهد . پس در این حالت قاعده منحنی  اولویتها  تصمیم دوم  یعنی ، همسر گزینی شرعی را اجازه میدهد  و تصمیم نخست را که وی را بطرف اباحه و فساد می کشاند  مردود می شمارد .

                 اما بر اساس قانون  غرب قسمی که بار ها تکرار شده است مرد میتواند  با هر تعداد که خود میخواهد  زن بگیرد  و در این راستا خود را  بهیچیک از ضوابط  همسر داری ملزم  نمی بیند  زیرا کدام پا بندی ای در ترازوی عدالت و اعتقادات مذهبی در غرب اکثراً وجود ندارد . واما در قوانین اسلام  تا چهار همسر  جواز داده شده است  که در این راستا مرد مکلفیت دارد  مبیت ، نفقه و مسکن  همسران خود را بوجه عادلانه در نظر داشته باشد.واین کار گرچند ظاهراً به مزاق گروه های دفاع از حقوق زن برابر نیست اما در این قوانین الهی حکمتی بزرگی نهفته است و آن اینکه  هر گز و"حشی گری جنسی ای که" در سطوح مختلف و هم اماکن  و ادارات و دانشگاها ی امریکایی بیداد میکند وجود نمیداشته باشد.

                 اسلام فر آیند ازدواج را  مباح دانسته ، راه بسوی آنرا  هموار  نموده  و. آنرا وسیله نزدیکی  بذات اقدس الهی قرار داده است . اسلام در صورت حصول اطمینان  از تضمینات اخلاقی مرد ، چند همسری را نیز برایش مباح و حلال  میگرداند  و در صورت عدم اطمینان  ازضمانت اخلاقی از چند همسری  ممانعت بعمل می آورد .

                 شگفت آنکه ، جهان غرب  در اطراف تعالیم  و آموزه های اسلام  دود غلیظی  را بر انگیخته  و از هر سو زبان انتقادو فتنه انگیزی و اغتشاش  را بسوی آنها دراز  نموده است . از همه عجیب تر اینکه  خود جهان غرب ، روابط جنسی  خویش را  بر پایۀ  هرج و مرج  وحشتناکی  بنا نهاده است . در ارتباط با چند همسری  نیز باید گفت : که  غلت زدن  در میان  انبوهی از زنان عریان چه چیزی قابل فهم است ؟ ژاکلین همسر جان اف کندی فقید  که بعد از ترور شوهرش به توسط جکروبی و اسوالد،باا ناسس یکی از سرمایه دار ترین مرد جهان ازدواج کرد مدعی است که  شوهر دومش بین دوصد الی سه صد تن رفیقه داشت. وهمچنان در خانه های مستمندان اروپایی عیاش خانه  های نظیر عیاش خانه اوناسس زیاد  موجود میباشدولی جای تحیر در اینجاست که  اروپا خودش در بین فساد و فحاشی تا بگلو  غرق است و کلپ های شبانه و روزانه  در هر دقیقه بصد ها رقاصۀ عریان را به نمایش می گذارد تا بتوانند  مردم و مدعویین را به شاد کامی دعوت کنند و به این مراکز و  عیش خانه ها هیچ نوع ایرادی گرفته نمیشود و بلکه آنرا جزء از اخلاق مدرن تلقی میکنندو حتی پیشوایان مذهبی اروپا در چنین موارد نه تنها  مسکوت مانده اند بلکه آنرا منحیث یک ضرورت در دیموکراسی مشروع نیز ساخته اند (همجنس بازی).

5.     طلاق : ( در این مورد در صفحات 24تا26 به عنوان طلاق راه مصلحت آمیز مراجعه شود) امروز بعضیها میگویند:  درخانواده ایکه تصمیم گیری  برای بقای  او در اختیار مرد باشد ، کجا میتوان در چنین خانواده ای  مساوات در بین  زن و مرد  را مشاهده کرد؟اینان با همچو سوالات پروردگار شان را متهم می سازند به اینکه  در روابط موجود بین زن و مرد  در سایه زندگی زنا شویی  از مرد طرفداری میکند  و آنهم به دلیل اینکه طلاق را در اختیار مرد قرار داده است.

این آقایان طرفداری  خدا را از مرد در مسئله طلاق  مورد توجه قرار  می دهندولی فراموش کرده اند و یا ندانسته اند که خداوند در مورد  مهریه و انفاق زنان چه اهتمامی را برای  مردان واگذار شده است . اگر این آقایون در مورد فرامین خداوند در قرآن اطلاعات کافی داشته باشند تعالیم و قانونمندیهای که در قرآن وجود دارد پاسخگوی هر نوع مشکل شان  میباشد. بطور مثال:قرآن در آیه دوم از سوره مجادله در مورد شیوه های نا بخردانه طلاق که در زمان جاهلیت رواج داشت به سختی ممانهت کرده است:« اگر کسی با به زبان آوردن  صیغۀ  اظهار  زن خود را حرام کند ، و آنگاه بخواهد  از سخن خود بر گردد پیش از تماس  و مجامعت  باید برده ای آزاد کند ... و هر که نیابد [یعنی به آزاد کردن برده توانایی نداشته باشد ] پیش از آنکه تماس حاصل کند  باید دو ماه  پی درپی روزه بگیرد ، و باز اگر نتواند  باید شصت مسکین را طعان  دهد...»[9]  ((در میان  اعراب  از قدیم  رسم بود که  زنان را به زبان  آوردن صیغه  زیر  طلاق میگفتند : « انت علی کظهر امی» یعنی چنان که مادر من بر من حرام است  تو نیز از این پس  چنانی ، و این صیغه را "اظهار" می نامیدند. اگر مردی زن خود را با  بر زبان آوردن  صیغه اظهار  طلاق میگفت ، دیگر هیچگونه وظیفۀ زنا شویی  نسبت به او نداشت . اما زن آزاد نبود  که خانه شوهر خود را ترک کند  یا به همسری مرد دیگری در آید . اسلام این نظام طلاق مشرکین را  که برای زنان عادلانه  نبود  منسوخ  کرد «سوره مجادله ، آیه 2.)) در اینجا متوجه میشویم که اسلام شیوه های را  برای طلاق پیش پای مردان می گذارد که آنها هرگز به آسانی قادر نیستند یا نخواهند شد که بدون مجوز به این عمل دست بزنند ، چرا که دو ماه پی هم بدون انقطاع روزه گرفتن یا شصت گرسنه را در یک وقت طعام دادن و یا ...[10]کار دشواری بود با آن اقتصاد ضعیف که اعراب در بدو اسلام داشتند و این بخاطر آن بود  تا از طلاقهای بدون جهت و نا موجه جلو گیری شود و همچنان است حکم رجم زنان در اسلام که باید شخصی که به زنی اتهام می بندد که زنا داده است باید چهار شاهد  حاضر بیاورد که اینکار ابداً امکان پذیر نمی باشد ، چرا که عمل زنا که  فاحش ترین عمل ننگین برای زنان محسوب میشود هیچوقتی در ملاء عام انجام نمی پذیرد و اگر چنین فعلی شنیع انجام پذیرد در جاه های مخفی و دور از انظار خواهد بود لذا امکان آورده شدن چهار نفر شاهد که حتی مقاربت را (عمل زنا) را به وضاحت دیده باشد هیچ امکان نداشته و حتی نا ممکن می باشد که اسلام بخاطر کرامت بخشیدن به زن  این قانون سخت را  در مورد زنا تعین کرده است تا آبرو و حیثیت زنان و هم مردان دستخوش  افواهات بیهوده و بهتان قرار نگیرد.

                 هرکه  در جستجوی  مصدیق طرفداری اسلام  از زن و مرد  در زندگی زنا شویی بر آید ، در نتیجه خواهد دید  که نظام نفقه  و مهریه  مصداق برجسته  برای  طرفداری  اسلام  از زن است . مشاهده آن هیچگاه  از مشاهدۀ طلاق  که مظهر طرفداری از مرد  به شمار می آمده مشکل تر بنظر نمی رسد و این بر علاوه آن است که در بالا تذکراتی از سوره مجادله داشتیم  .

                 در اسلام فر ایند طلاق  با مسئله نفقه و مهریه  ارتباط مستقیم و تنگاتنگ  داردو در صورت ملاحظه و دقت متوجه میشویم که این ارتباط تنگاتنگ  سر چشمه ریز ترین معانی مساوات در میان زوجین  میباشد .

ما در مبحث آینده  به نظام  طلاق در اسلام و پیشنهادجای گزینی آن با سایر قانونمندیهای که باعث ثبات در نظام اخلاقی  زن و شوهر میگردد می پردازیم  .این ارتباط در بین  این دو مسئله  یعنی ، طلاق از سویی  و نفقه و هریه از سوی دیگر ، به رابتۀ دو کفۀ ترازو میماند.

اینک  وقت آنست  که به رابطۀ دقیق  در میان نفقه و مهریه  که به تعبیر اتهام گران  در آنها طرفداری  از زن صورت گرفته  باطلاقی که در آن  به نفع  مرد طرفداری شکل گرفته ، نگاهی داشته باشیم .

                  اگر در رابطه زندگی و اینکه کدام معیار ها باعث  این گردیده است  تا زن و مردی  به توافق برسند که زندگی مشترکی را آغاز نمایند و یک پیوند  مستحکم دائمی  برای تشکیل خانواده و سایر معیار های زندگی بر  قرار کنند اگر خالت طوری باشد که این بهشت نازنین خانواده به جهنم سوزان  طلاق و جدایی منجر شود در این صورت  هر دو زوج  مرد و زن  هر دو در این مصیبت عظیم یک جا و یک اندازه  خسارت می بینند ، هر دو کاخ های آرزو و امید های خود را واژگون و تخریب شده می بینند که به هیچ قیمت نمیشود آنرا  مرمت کرد ، حال در چنین نوارد حال و هوا سر این  نیست که که زیاد زیان دیده است و که کمتر  حرف بر سر خراب شدن این کانون دلپذیر است و برای اینکه در چنین  حال و هوا انسانها  نتوانند خود را  شکسته کامل ببینند تعین  قرار دادی در مورد  فسخ این عقد بر قرار شده است تا طرفین بتوانند در هوای آن گم کردگی خود را کم تر حس کنند ، لذا دین اسلام به پیروان خود قسمیکه در فصل اول در بحث طلاق به آن  پرداخته این بهر دو طرف گوشزد کرده است که در لحظاتی که میخواهند از هم جدا شوند به شفقت و مدارا  رفتار نمایند و مردان را موکداً مؤظف میسازد تا زمانیکه عدت  همسر مطلقه اش سپری نشده است  او را  از نفقه مستفید و تمام امکانات خوشی او را الی  همبستر شدن رابه او محیا بسازد و آن مهری که بگردن مرد است باو به وجه بهتر بپردازد و چیز های را که به او  عطیه کرده است آن را از نزدش مصادره ننماید و نگذارد ائ از اولاد های که مادرش حضانت او را بر عهده دارد دور شود ، این در حالی صورت میگیرد که زن و مرد  خود را به جدایی  آماده میسازند و اگر زن از شوهر حامله باشد الی رفع حاملگی در خانه شوهر قبلی اش مهمان است و هیچکس حق ندارد باو بر خورد نا شایست داشته باشد ، این همه برای آن است که در این مدت زن و مرد هر دو عاقلانه راه خود شان را در باره  ساختمان زندگی  فردای خود مشخص بسازند ، هر گاه قرار بر این باشد که آنهابکلی از هم جدا شوند  با یک حالت خوشرویی از همدگر جدا میشوند و اگر  طلاق را رجعن دهند آنهم در فق اسلامی اصول و اسلوبی دارد که خارج از موضوع بحق ما میباشد.

                 خلاصه اینکه راجع به نظام طلاق که جزو تشریعات الهی است  بیان کوتاهی داریم  آنگاه بر خود لازم میدانیم که به پیشنهاد دیگران گوش بسپاریم .

                 طلاقی که زوجین  بآن مواجه  هستند  بر دو قسم است : اول طلاقی که برابر اراده زن  و شوهر انجام میگیرد ، این همان طلاقی است که از  کانال  «اراده مسترک»  صورت می گیرد  و در چنین طلاقی اشکال وجود ندارد ؛ دوم طلاقی که  بر طبق یک اراده  و بر مخالفت ارادۀ دیگر  انجام می گیرد . این همان طلاقی است  که در آن ضرورت نصب ترازو ی عدالت  در بین طرفین قابل ملاحظه است .

                 همین طلاقی که به اثر اراده یک شخص صورت میگیرد  یا تنها به اراده شوهر صورت میگیرد و زن بدان رغبت نشان نمیدهد  و یا تنها به ارادۀ زن صورت میگیرد  که مرد بدان تمایل نمیداشته باشد .

                 در حال اول خداوند  طلاق را مشروع  و قابل اجرا و وقوع میداند ؛  مشروط بر اینکه کلیه مهریه  برای زن باشد  و چیزی از آن عاید طلاق دهنده نگردد. و علاوه بر آن برای وی «حق المتعه» (ضد عقدی)که قاضی  مقدار آنرا معین  می سازد ، نیز در نظر گرفته میشود.  و نفقۀ زن  از طرف مرد تازمان اقتضای  عده  ادامه داشته باشد.

                 امادر حالت  دوم  که طلاق تنها  به اراده زن  انجام  می گیرد ، بر قاضی واجب است  که موجبات این اراده زن را تحقیق کند ، چنانچه ارادۀ آن ظلم و نا فرمانی  از طرف مرد بود  و بر طرف کردن آن  بوسیله راه حلهای ممکن مشکل بنظر میرسد  در چنین شرایطی  قاضی ناگزیر باید میل زن به طلاق را  تحصیل کند ، بی آنکه  چیزی از مهریه  و حقوق کامل خود را از دست  دهد . و اما اگر میل و رغبت زن  به طلاق  بخاطر حالت عصبی  یا بیزاری درونی  از شوهر  یا بروز رابطه عاطفی  با مرد دیگر  بود ، یعنی شوهر در آن دخالت نداشت  و از  تقصیر او در  ادای  حقوق همسرش  ناشی نبود ، قاضی میتواند  پس از بدست آوردن رضایت زوج  به این طلاق خواسته زن  را پاسخ مثبت دهد . لیکن در چنین شرایطی  شوهر میتواند کل مهریه و یا جزئی  از آن را که زن در برابر  طلاق خود آنرا به شوهرمی بخشد ، برای خود نگهدارد  و یا در صورتی که در قید  حیات زناشویی مهریه را  به زن  پرداخت کرده ، برای خود باز پس گیرد . این  مسئله  در فقه  به «خلع» نامگذاری شده است.

                 اگر زن  بخواهد  حق خود را در طلاق  بطور مستقیم ، یعنی بدون اطلاع دادگاه  از زوج دریافت دارد ، در این صورت  خواهد توانست  از همان روز اول  عقد ازدواج خود ، راه مشروع و علنی آنرا  در پیش گیرد ؛ به این صورت که  در اثنای عقد با شوهرش  شرط کند  که باید عصمت نکاخش در دست خودش باشد .  بنا بر این اگر شوهر در برابر آن موافقت کرد ، دیگر زنش هر وقت خواست نیتواند  بدون واسطه گری دادگاه  از حق طلاق استفاده نماید ؛ البته مشروط بر آنکه  این  حق  تحت الشعاع  نتایج  پیش گفته باشد.[11]

6.     شهادت و گواهی:

گواهی زن در دید بسیاری از مردم ، مظهر دیگری از پدیدۀ عدم مساوات  در بین زن و مرد بوده  و هست . دست آویز آنان  هم ای ن ۀیه از قرآن است:

{واستشهدوا شهیدین من رجالکم فان لم  یکونا  رجلین  فرجل و امراتان}[12]

«دو نفر  از مردان  را بگو  به گواهی  بگیرید اگر دو مرد وجود نداشت  یک مرد و دو زن  را بگ گواهی بگیرید»

                 مصدر این تصور ، جهالت همه جانبه  نسبت به احکام  اسلامی است  - تازه این بیان ما در صورتی است  که نسبت به کسانی که  این اتهام  را ساخته و پرداخته کرده و از آن دفاع  می کنند ، حسن ظن داشته باشیم – این جهالت خود از نوع جهالت  کسانی است  که از لابلای  آیۀ {یوصیکم الله  فی  اولادکم  للذکر مثل حظ الانثیین}[13]

« خداوند در باره فرزندان تان توصیه میکند که پسر دو برابر دختر سهم الارث دارد » عدم مساوات در بین  مرد و زن را برداشت کرده اند .اشتباه آنهادر برداشت نا  درست از این آیه  و تصور آنها مبنی بر اینکه  مضمون این آیه یک حکم عمومی است  که یکایک زنان را  را در بر میگیرد ، تا چه حد و میزانی  است.

شروطی که در فرآیند  شهادت مد نظر است ناشی از وصف «مردبودن» مرد و «زن بودن» زن  در شاهد نمی باشد ، بلکه این شرایط  در مجموع ناشی از دو چیز میباشد :

·        عدالت و ضبط و دقت  شاهد  و اینکه در بین فرد  گواه و کسی  که شهادت  علیه او صورت می پذیرد ، دشمنی و کینه ای در کار نباشد  که شاهد را تحریک کند  تا به چیزی که بخاطر آن  علیه او شعادت میدهد  او را متهم سازد  و اینکه در بین فرد گواه  و کسی  که  شهادت به نفع او انجام میشود ، چنان قرابتی در کار نباشد  که او را تحریک نماید  تا در شهادت خود ، از طرف جانب داری بعمل آورد.

·        آنکه در بین شاهد و حادثه ای که در خصوص آن  شهادت میدهد ، آنچنان ارتباطی باشد  که شاهد را در اطلاع و

·        اگاهی  از آن حادثه و شهادت دادن  در خصوص آن ، صلاحیت دهد.

بنا بر این ،کسی که عدالتش مخدوش  یا فهم و دقت او  کامل به ثبوت نرسیده باشد ، خواه مرد باشد یا زن ، شهادتش پذیرفتنی نیست و همچنین شهادت طرف دعوی  علیه  منازع خود  و شهادت فامیل  به نفع فامیل ، خواه گواه مرد باشد یا زن ، مقبول شرع اسلام  نیست.

                 پس هرگاه مقولۀ  عدالت تحقق یافت  و احتمال طرفداری بخاطر خویشآوندی و آزار و اذیت کردن ، بخاطر نزاع و دشمنی ، منتفی گردید، در این صورت ناگزیر  می باید  قدر لازم از انسجام و هم آهنگی  در میان شخص گواه  و مسئله ای که در مورد آن شهادت میدهد ، تحقق یابد . چنانچه این مقدار لازم حاصل نگردد ، شهادت شاهد خواه مرد باشد یا زن ، پذیرفته نخواهد بود . و در صورتیکه ارتباط در میان اقشار مردم  با قضیه ایکه نیاز به گواهی دارد ، از تفاوت برخوردار باشد ، شهادت کسی اولویت دارد  که بیش از همه به این قضیه سرو کار دارد  و فرق نمیکند که فرد گواه  مرد باشد یا زن.

               براساس همین قاعده است   که خداوند  در توصیف جنایت و نحوۀ ارتکاب  آن  توسط فرد جنایتکار ،شهادت زن را نمی پذیرد ؛ چون سرو کار زن با بزهکار یها ، جنابت قتل  و جزء آن خیلی نادر است  و به همین جهت معدوم بنظر میرسد. اگر زن بطور  تصادفی مشاهده کند  که کسی دارد کسی را بقتل می رساند ، به احتمال خیلی قوی با تمام نیرو از صحنه گریزان میشود  و دگر راه فرار هم نداشته باشد ، در جا کاملاً  بیهوش خواهدگردید.

به عکس مورد فوق، در امر شیر دهی ، دایگی ، نسب شناسی ، و جزء آن ، اسلام به شهادت زن  اولویت میدهد ؛ چون بدیهی است  که زن بیش از مرد  با این مسایل  سرو کار دارد . از شعبی روایت شده است که گفت:« مواردی هست  که در آنها جز شهادت زنان  پذیرفته  نیست»[14]

و اما در ارتباط  با معاملات مالی  و امور تجاری  و منازعات و دعاوی  ناشی از آنها مشاهده میکنیم  که هر کدام از زن و مرد  بآنها سرو کار دارند ؛ به این تفاوت که  سروکار مرد با آنها بمراتب بیشتر از سرو کار زن است . شاهد ما هم این است  کسانی که در  مسایل بازرگانی غور کرده  و به برگزاری عقود و معاملات  پرداخته و در راه آنها تن به رسک و خطر داده اند ، در همه دوران ها و در جوامع مختلف  دنیا  عبارت از مردان  بوده اند. و اگر در میان آنها زنانی هم  بچشم بخورند غالباً زنانی هستند  که در امور اداری  و سازمانی  همچون منشی گری و ... استخدام شده  اند.

نظر به همین واقعیتی که  بر همه جامعه سایه گسترده  است، ذات اقدس الهی  حکم شهادت را  آیینۀ تمام نما  قرار داده تا  این واقعیت  موجود و همیشگی را انعکاس نماید؛ بدین معنی که اولویت  به شهادت مرد  و همراه آن شهادت زن  نیز پذیرفته باشد  و طریق اجرای آن نیز ، چنانکه پروردگار در قرآن مجید مقرر فرموده ، بدین شیوه است که در این نوع مسائل که شهادت دو زن  در حکم شهادت یک مرد میباشد.

اگر در این مورد دقت و مشاهده شود ، آیا این نظام  همآهنگ ، از ترقی دادن  به شخصیت مرد  و پانین آوردن شخصیت زن  سر چشمه گرفته است؟

اگر چنانچه مسئله چنین می بود ، در اموری چون شیر دهی ، دایگی،  نسب  و هر آنچه زن  با آن  بیشتر تبحرداشته و در ارتباط است  و همچنین در منازعات و کشمکش های که در فامیلها زنان در میان خود راه می اندازند ،نمی بایست که اسلام اولویت شهادت را  به زن میداد . و نیز در صورتیکه  ثابت میشد  که شاهد مردیست دارای عاطفه نازک  و عاطفه و وجدان رقیق  می بایست اسلام شهادتش را در امور جنایی  قبول میکرد. در حالیکه  بدیهی است  هر گاه برای قاضی  ثابت شد  که فلان مرد دارای  چنین صفاتیست ، دیگر شهدتش از اعتیار ساقط است ؛ چرا که این خود بیانگر آن است  که سرو کار این شخص  با مسائل جنایی  و توان او بر مشاهده آنها  ضعیف یا معدوم است  و این همان چیزیست  که در امور جنایی  اهلیت شهادت  را از مرد  سلب خواهد کرد.

بنا بر این  مدار در حکم  شهادت برین شرط  الزامی است  که محود و اساس  قرار گرفته  و آن این است  که در بین شاهد و موضوعی  که در مورد آن شهادت میدهد ، ارتباط تنگانتگ و قوی وجود داشته باشد.دگر فرقی نمیکند که شاهد زن باشد یا مرد . وصف " مرد بودن " آنچنانکه  هست ، معیار تجویز شهادت نیست ؛ همچنان که نیز وصف "زن بودن" آنچنانکه هست مانع از شهادت نیست بلکه مانع و تضعیف کنندۀ گواهی ، تنها نبودن  ارتباط قوی در میان آنهاست .

اما  در رابطه با تعداد زنانی که  وجود آنها شرط  صحت شهادت میباشد ، باید گفت : که این  بسته به نوع  و موضوع نزاع  و خصومت  و تحت الشعاع اجتهاد و  مجتهدین است . از  ثوری و ابو حنیفه  و یارانش  و ابن عباس و عثمان  و علی و ابو عمر  و حسن بصری  و  زهری ثابت شده است  که شهادت یک زن در اموری که  بطور معمول  فقط زنان از آنها  اطلاع دارند ، بسنده است.[15] 

در اسلام در امر  شهادت و گواهی که یکی از خصائلی است که شایبه در آن خسارات جبران نا پذیر را برای  شهادت علیهه رو نما میگرداند در صورتی که حکم شهادت شخص شاهد  صادق نباشد ، از این رو در اکثر متون شرعی و قانونی در تمام مذاهب اسلام تأکید بعمل آمده است که شهادت کسی مورد تصدیق و تأئید است که در گذشتۀ، شخص  شاهد حالتی که دلالت بر کذب وی کرده باشد هر گز رو نما نگریده باشد . در قسمت شهادت چه زن باشد و چه مرد  اگر شرایط و اوصاف شهادت را نداشته باشد شهادت او ولو که چهار نفر هم باشد ولی مشکوک باشد شهادت شان قابل قبول نیست(برای معلومات بیشتر به کتب احکام مراجعه شود)

قابل یاد آوری است ، در شرایطی که  راه و رسم  اجتماعی  نوین در حالیکه به خودی خود  مخالف  با یکی از احکام  اسلام باشد، هیچگاه معتبر و در جامعه مسلمانان  مرعی الاجرا نخواهد بود ؛ چرا که چنین عرفی  باطل شمرده شده و بهمین خاطر  هر چیزی که مبتنی بر آن باشد ، به نوبۀ خود باطل خواهد بود ، مثلاً در آوردن  زنان در نیروی انتظامی (پولیس) ، پس لازمه این عرف آنست  که شهادت زن در  جنایات  و جرمها پذیرفته باشد . اما چنین فرضی از ناحیه قوانین اسلام مردود است ؛ زیرا خداوند  این راه و رسم را بخودی خود نمی پذیرد  و بهمین خاطر  مسایل ناشی از آن را هم نخواهد پذیرفت.

در اینجا به این نکته استفهام میگردد که علت عدم موافقت اسلام  با استخدام زن  در نیرو های انتظامی  بعنوان  پولیس و داروغه و امثال آن منتج به این  میشود  که زن شخصیت و هویت  زنانگی خود را از دست  دهد  و این جفای بزرگی  به موجودیت اوست ؛ چنانکه نیز در آن ستم بزرگی علیه  مردان  وجود دارد ؛ زیرا زن  راز لذت و کشش زنانه خود را که از خواص فطری زن در مقابل مرد (شوهرش) محسوب میشود با اشتغال در کار های خلاف فطرت وی  مرد را در مقابلش بی میل میسازد چنانچه دیده شده است اکثر زنانی که در این گونه مشاغل می پردازند  دارای مزاج سالم و  و طبع متعادل زنانه نمیباشند . بطور مثال زنی که لباس کار بپوشد و تمام روز کارش بار کشی یا تاکسی رانی و حمل و نقل  بسته های کثافت در خارج شهر    باشدقهراً مزاج سالم زنانه از نزدش گرفته می شود .

در مورد «لعان»   یا نفرین  تعداد  شهادت مرد را بر شهادت زن برتری نیست از آنجهت که : هرگاه مرد همسرش را  به زنا متهم کرد ، بر او واجب است  این اتهام را  با پیش کشیدن  چهار مرد گواه  که شهادت شان معتبر و همسر او را  در حال زنا  دادن دیده باشند، تقویت نماید  در غیر این صورت  بر او واجب است  که چهار مرتبه سوگند یاد کند  که در تهمت زدن  به همسر خود  صادق میباشد ، این سوگند ها در شروع اسلام  در حکم شهادت میباشد. و در صورتیکه همسر این اتهام  شوهرش را  انکار کرد ، او نیز  فرصت دارد تا چهار مرتبه  سوگند یاد کند که شوهرش در تهمتی  که به او زده است ، دروغ میگوید. بدین ترتیب روشن میگردد که یکی از آنها قطعاً دروغگو است .در نتیجه  این دو شهادت همسان حکم جدایی  غیر قابل رجعت  در بین این زن و شوهر  صادر خواهد شد . البته پس از آنکه مرد بر خود لعنت کرد  که اگر از دروغگویان باشد و زن نیز علیه خودش دعای قعر و غضب الهی کرد  که اگر شوهرش جزء راستگویان باشد.

نکته مورد نظر اینجاست  که سوگند چهار گانه یاد شده از جانب هر یک از زوجین  در حکم شهادت چهارگانه میباشد  که عمل فاحشۀ زنا را ثابت یا نفی میکند .خداوند  ارزش  شهادتهای  چهار گانه ای را که زنا را ثابت میکند  به ارزش شهادتهای چهار گانه ای که زنا را نفی میکند ، همسان و برابر قرار داده است . آری این نکته همان چیزیست  که تأکید میکند  هیچیک از مقوله "مردبودن" و "زن بودن"  بخودی خود در ارزش شهادت  تأثیر گذار نیست. و  این آیه مبارکه موضوع  لعان را در بر دارد:[16]

{و الَّذین یرمونَ ازواجهم و لم یکن لهم  شهدااءُ اِلّا انفسهم  فشهادةُ  احد هم  اربع شهاداتٍ بالله  انَّهُ  لمن الصادقین ؛ والخامسةُ اَنَّ لعنت اللهِ علیهِ ان کانَ من الکاذبینَ ؛ و یدروؤَا عنها العذاب ان تشهد اربع شهادتٍ باللهِ انَّهُ لمن الکاذبین ؛ والخامسةَ اَنَّ غضبَ اللهِ علیها ان کانَ منَ الصادقین ؛   }  [17]

"کسانیکه  همسران خود را  به زنا متهم  می کنند و جز خود گواهانی  هم ندارند ، پس شهادت هر کدام  از آنها این است  که چهار مرتبه خداوند را  شاهد بگیرد(سوگند یاد کند) بر اینکه از راست گویان است  و در مرتبۀ پنجم بگوید : که لعنت خدا بر من باد  اگر از دروغگویان باشم  و حد  را از همسر دور میسازد  و دفع میکند  اینکه (همسر متهم) چهار مرتبه  خداوند را به شاهدی بگیرد (سوکند یاد کند )که شوهرش جزو دروغگویان است  و در مرتبه پنجم بگوید : که قهر و غضب  خدا بر  من باد  اگر شوهرم  جزو راستگویان باشد."

7.     حجاب:

اکثر مردم چنین می پندارند  حجابی که اسلام  به زن اختصاص داده ، بزرگترین گواه  بر این است که اسلام زن را  با مرد مساوی ندانسته است ، حتی بعضیها  هم  آنرا نشانه  تحقیر زن  و محدودیت  زیاد  در آزادی او پنداشته اند.

اگر اینان در انگیزۀ تشریع حجاب اندیشه و تأمل کنند ، در می یابند که قضیه درست بر عکس  تصورات آنها ست و خواهند دانست که خداوند (ج)  از حجاب راهی ساخته  و پراخته که مشارکت زنان را با مردان در راه تشکیل  جامعه و امور  مختلف آن  لازم و ضروری میداند  و نیز از آن ابزاری ساخته است  که در ممکن ساختن همیاری  عملی زن  و مرد  در عرصه های علمی ، فرهنگی  و دیگر فعالیتهای مدنی  و انسانی ، تأثیر گذار است .

ولی متأسفانه این دید از نگاه  بسیاریها پنهان مانده است .ما در لا بلای مطالب آینده  به این حقیقت نا شناخته یا کمتر شناخته شده که از جمله بارز ترین حقایق است می پردازیم.

انگیزه تشریع حجاب:

       در کلیه مفاهیم انسانی ، توانمندی ذهنی و جسمی  و عناصر تشکیل دهندۀ فعالیتهای اجتماعی  و فکری زن با مرد  شریک است  و این نقطۀ عطف در آنها همیشه مشترکاً موجود میباشد.

زمانی زن با مرد وجه تمایز می یابد  که خداوند (ج)  در وجود زن  مظاهر  زنانگی  و جاذبه های قوی جنسی  را به ودیعت  نهاده است  که این جاذبه ها  راهی بسوی  لذت  و کامجویی  متقابل  در بین زن و مرد  دارد . و بدهی است که منشأ این لذت  جنسی و محرکهای آن همان  غریزه جنسی است  که در وجود زن و مرد  قرار دارد ، نه آن نقطۀ  مشترکی که انها را ، به لحاظ فکری  و ذهنی  در اقدام بحرکتهای  اجتماعی ، علمی و فرهنگی ، بهم وفق  میدهد .

بنا براین مرام  از یکطرف ، از خصایلی که در زنان وجود دارد و یا این خصایل بین  هردو جنس شریک است ، خصلتی چون همیاری فکری  و جنبشی در راه  رشد و انتشار تمدن  و جامعه استقبال خواهد کرد و هم از جانبی  غرایزۀ جنسی ، از مظاهر زنانگی  و جاذبه های جنسی زن  نیز استقبال میگردد.

در این جا در راه جمع شدن زن و مرد در راه  همیاریهای واقعی  در عرصۀ فعالیتهای تمدنی (اجتماعی و مدنی) نیاز مندی به یک ذهنیت تأثیر گذار میباشد که این اثر الزامیتی را بار می آورد که زن یا مرد هر دو باید آن را در حین نزدیکی بخاطر کار در نظر داشته و بپذیرند. در این جا ضرورت است تا عوامل باز دارنده  محرکات جنسی هم در زن و هم در مرد در سطح محدود آن تقلیل داده شود  تا نیازمندی تحرکات جنسی  مهارگردد . در غیر آن زن و مرد الزاماً در صورت موجود بودن عناصر  تحرکات و جاذبه  های جنسی که در هر دو جنس  متناوباً وجود دارد باعث  تخریب دیواره های حیا و ادب میگردد که منتج به عواقب فساد  اخلاقی  زیانبار خواهد شد. لذا اسلام در چنین موارد جوی را پیشنهاد میکند که از شورش  و تحرکات جنسی که ناشی از لباسهای هوس انگیزکه زیبایی های بدن زن  از زیر آن نمایان میگردد واز آرایش های افسونگرانه و غنج ودلال زنان (ناز و کرشمه )جلو گرفته شود .واین شروط بخاطر این وضع میگردد که کار یکی در دیگری باعث نا راحتی و اختلال از این رهگذر(تحریک غرایز جنسی) نگردد. یعنی یکی بر دیگری نه شورد  و صفا و  سودش را به تحلیل نبرد.

شروط الزامی برای جلو گیری از این وسوسه هاو ضمانت دائمی  مصئونیت محیط کاری کدامها هستند؟

این شرط چیزی جز حجاب اسلامی  که از جانب پروردگار (ج) تشریع گردیده است، نخواهد بود . برای اینکه  ذهن شما در مورد حجاب اسلامی به راه ها نرود  و خیال تان بسوی تصورات اغراق آمیز  و مزاحم پرواز نکند  توضیح  میگردد که حجاب اسلامی چیزی بیش از یک حایل منطقی نیست  که مشارکت زن با مرد  در راستای انجام وظایف  انسانی و اجتماعی  را از مشارکت او با  با مرد در جمع شدن  بر سر چشمه لذات  و اشباع غریزۀ  جنسی ، جدا خواهد کرد . برای معنی حجاب تعریف  شرعی  سراغ  نخواهد شد  که در جلوه گر ساختن نقش حجاب  و هدف آن ، از این تعریف دقیق تر  بنظر  برسد. از آن پس خواهی توانست  آن را بمیل خود  بهر نامی که حاکی از این هدف و رسالت باشد ، نام بگذارید.

حالا شما را در برابر این تئوری ، از حوادث فراوانی را که در جامعه نمونه های زیادی از آن را میشود ملاحظه کردقرار میدهیم تا هم شناختی در همچو موارد  باشد و هم تعریفی برای حجاب و هم بازیابی قضایای از این دست.

وقتی که دیدیم در یک نشست  علمی  یا فکری ، که با هدف اصلاحی  اجتماعی یا حل و فصل مسئله علمی  یا فرهنگی تشکیل میگردد ، زن همراه مرد مشارکت دارد . در اینصورت پا بپای امیال  و آمال کسانی  که نسبت به حجاب  و محدودیت های آن  نگرانی بدل راه داده و از آن ابراز نارضایتی میکنند ، حرکت کرده و چنین فرض میکنیم  که در این دیدار مشترک  علمی یا فرهنگی  زن همچون زنان لاابالی  گر امروزه ، با خود آرایی و نمایاندن جاذبه های جنسی  خود به صحنه بیاید ، لابد شما تصور میکنید  که به اقراردر این صحنه تحریک گر  و فتنه انگیز زن  بهنگام تبادل نظر  در مسئله فکری  یا معضلی  اجتماعی یا کار ادبی ،که از خود بنمایش میگذارد ، چه چیزی اتفاق خواهد افتاد ؟

چیزی که ناگزیر  باید رخ بدهد  این خواهد بود که تمایلات جنسی مردانی که شاهد این صحنه هستند  و بدان زن نگریسته  و بدو گوش سپرده اند ، بجوش آمده  و بر فعالیتهای  فکری  آنها می شورد  و بدین وسیله غریضة جنسی ، آنها را از حرفها و قضاوتهای فکری  این زن غافل کرده  و به سوی جاذبه جنسی به نمایش در آمده او می کشاند؛ یعنی، ایراد سخنان او  برای آنها در یکجا و در عین حال  جاذبه های جنسی او در جای دیگر  با آنها بازی میکند . این خود با وضوح تمام بر این معنی است  که علی رغم گفتار علمی  یا فکری این زن ، مردان حاضر در جلسه  او را به این عنوان نگاه میکنند  که یک مجموعه ای از محرکها ی  جنسی و مظاهر زنانگی است که غریزۀ جنسی را هیجان زنده ساخته  و مرد را به کامجویی  و لذت تحریک خواهد کرد  و بدین  ملحوظ به صحبت های این زن  اندک توجه نمیداشته باشندکه بحرکات وی دارند.

این به آن می ماند که خانم المانی در یک کانفرانس بین المللی که در یک کشور  اسلامی دایر شده بود و دارای پیراهن  نازک با دامن کوتاه بود زمانیکه با تباشیر بالای لوحه اعداد و ارقام را می نوشت همۀ  اشتراک کنندگان به پا های عریان و خوش ترکیب او می نگریستند نه به چیز های که او با تباشیر روی لوحه می نوشت . او باوجودیکه در گفتار فکری خود ، که اهمیت فوق العاده ای هم داشت ، داد سخن  می داد و مسایل مهم را در تخته بر جسته می ساخت ، اما برجستگی بدن فتنه انگیز این زن با ژست و حرکات او که شاید هم بسیار عادی بود باعث این میشد که کسی جز به جاذبه  های  جنسی این زن  قطعاً بدیگر ارزشهای او توجه نکنند.

اگر دقت شود  برای این خانم متفکر  و پژوهشگر  و انسان ، تحقیری  مفتضحانه  تر  و مسخره  آمیز تر  از این  تحقیر و خوار داشتن  چه میتوان تصور کرد؟

این داستان را  نگاه کنید: «یکی از بانوان شاعر بلند آوازه غرب  در شب شعر قطعه شعری می سرائید. او نیز به نوبه  خود ، زیبایی و زینتش را  به نمایش گذاشته بود و موهای دراز و صاف  و فرو هشته اش را  در حال سرائیدن اشعارش  بطرف گوشۀ از صورتش  خم میکرد ، انگاه بلافاصله  آنها را با تکانی جذاب  و تحریک آمیز  از صورتش کنار میزد . پس از آنکه به ایراد اشعارش خاتمه داد  و سالن از کف زدن حاضرین  پر طنین شده بود  ، یکی از مدعویین بدوست خود گفت : اشعارش را چطور دیدی ؟  او در جواب گفت :  راستی موهایی دارد  که عقل را می رباید  و افسون میکند!»

آیا کسی هست که  در ضمن   این گفتار زشت ترین جملات تحقیر آمیز  و گزنده را مشاهده نکند و نخواند؟ این حالت در این نوع ژست و برخاست میتواند تخریبگر کلیه  عوامل  سازنده حیات اجتماعی گردیده ارزشهای اخلاقی زن و مرد را نابود سازد . این نوع ژست و لباس  و خود آرایی در همچو مواقع  برای بانوان  چه پیامی میتواند داشته باشد ؟ لاید این پیام را می آورد که تو هر قدر  کوشش کنی که بعنوان  زنی دانشمند،  متفکرو ادیب در میان مردمان خود را نشان دهی ، اما حقیقت این را نشان میدهد که در کلیه این احوال این خانم عروسکی زیبایی است که مرد بدان خود را سرگرم میسازد و لذت و شانس خویشتن را در آن مشاهده میکند.

این کدامین مکتب خواهد بود  که نسبت به کرامت زن  این همه  غیرت از خود نشان داد که اینچنین خوار میشود و در آتش محرکه های  جنسی ، تلاشهای انسانی  و استعداد های علمی  و ابتکاری او را به تحلیل میرساند و بهمین خاطر حایلی مستحکم  نهاد تا شخصیت  زن بودنش را متمایز میسازد؛زن شخصیت نخست که نشاندهنده استعداد و تفکر و داشته های علمی اش است  ویژه گیهای انسانی خود را به بهترین اسلوب به نمایش می گذارد که باعث کرامت و بزرگی زن می گردد در حالیکه در صورت دوم حالات  و تظاهربه فریبندگی یکجا بانشان دادن زیبایی های زنانه  همه مظاهر او را در حالۀ از فسون و محرکات جنسی نابود میسازد.اسلام به مقتضیات داشتن این غیرت را به زن توصیه میکند و راه های را فرا روی او میکشاید که از چنین  صحنه های تحرکات  در امان بماند. در این  صورت است که زن را در مقبله با  احساسات تحقیر آمیز  تضمین کرده او را  در شالودۀ مشارکت با مردان  در برابر هر آنچه که به او  نهدید باشد  حمایت  کرده شخصیتش را قائم و مستحکم میسازد.

اگر زن  خواست ، بنا بر انگیزۀ  انسانی خود  در عرصه های  مختلف انسانی  و اجتماعی با مردان مشارکت نماید، اسلام بر زن واجب می داند  که وقار و متانت داشته یاشد تا بدین وسیله  شخصیت انسانی او  که تشکیل دهنده نقطه مشترک  زن و مرد است  جلوه گر گردد و مظاهر زنانگی  و جاذبه های جنسیش  مخفی بماند . اگر زن چنانچه بخواهد  در زمینه تبادل و دست بدست کردن  عوامل سعادت زنا شویی ، همراه باکلیه مسئولیتهای ناشی از آن ، در زیر چتر ازدواج شرعی  مقدس بمرد بپیوندد ، در این  صورت اسلام او را فرا میخواند  که مظاهر زنانگی  خودش را ، که راه نوعی دیگر از مشارکت زن با مرد است ، برای  شوهرش بنمایاند  و از لابلای آن ، همگام با شوهرش ، از لذتی  که خاوند(ج) آن را حقی برای زوجین قرار داده ، برای خود  بهره برداری کند.اسلام برای بانوان این توصیه را میکند که مظاهر  زینت و جاذبه ها  و محرکهای جنسی  خود را که باعث  غافل ساختن شخصبت  مردان میشود  مخفی دارد . در این صورت است که زن در کار و پیکار زندگی قویاً خودش را استحکام بخشیده  بیشتر از مردان شخصبت علمی و اخلاقی او نمایان و در وجه تحسین عموم قرار میگیرد. در این صورت است که زن یک فرض و وجیبۀ زنانه خود را از یک سو در حفظ و امان قرار داده و از جانب دیگر  زمینه های وسوسه انگیز  هر گز بمردان مساعد نمیگردد.در این صورت اسلام این گونه زنان را در خور ستایش و تقوی دانسته و او را هر گز  از شخصیت زنانگی اش  و غریزۀ جنسیش جدا نخواهد ساخت بلکه اسلام با دقت کامل او را آموزش میدهد که با فرا گیری این حکمت متعالی در همه مواقع و در همه جا  قوی ، نیرو مند و با تقوی در حالی جلوه کند که کلیه مظاهر ش حفظ باشد.

آنچه که در مفهوم خود آرایی و نمایاندن جاذبه های جنسی داخل است ، یک امریست نسبی و دارای مراتب متفاوت میباشد  که از آراستن و برهنه کردن  موی سر شروع میشود  و ممکن است رفته رفته  دایرۀ آن وسعت یابد  و به نهایت حد خود برسد . و چون یکایک  این مراتب  تحت عنوان نمایاندن  زیبایی های فتنه انگیز  داخل میباشد ، ترازویی در کار نخواهد بود که انها را در حکم متمایز ساخت. زیرا در اینگونه مسایل زن خود میداند کدام  قسمت از اندامهای خود را آشکار نسازد.باید تذکر داد که  توجه به زیبایی های فتنه گستر خودش یک امر نسبی است . چه بسا  زیبایی های که  کم آشکار میگردد ، باعث جلب توجه نگردد و اصلاً باعث تحریم احساس نشود .مطاعی را که پنهان باشد  از دستبرد نا جایز مصئون می ماند بر عکس  هر پیش پا  افتاده ای  بردارنده ای دارد.

پس با توجه با   این واقعیت انکار نا پذیرو ملموس، اسلام در حل و فصلها ، احکام خود را  با توجه به کلیات  امور  و حوادث وضع میکند  و به وجود  تمایز های جنسی  در بین  جزئیات  امور،  اعتماد و نوجهی ندارد ، زیرا در قوانین همۀ این ملحوظات لحاظ شده است ، زیرا در قوانین وصف شمول و عموم از جمله بارزترین  مزایای  قوانین میباشد، که معهذا ضرورت است  که در اجرای آنها  معنی شمول  و عموم نیز منظور شود ، در غیر این صورت نمیتوان  مواد و مضامین آنرا به عنوان قوانینی  که احکام آنها  ، بر همگان جاری است ، بحساب آورد .یعنی، درراستای  اجرای  احکام  شرعی ، هر آنچه که  ظنی الوقوع است  در حکم  چیزی  که حتمی الوقوع  است  قرار داده خواهد شد ، که هدف از آن  احتیاط  کاری  و وجود  نظم در این باب میباشد.

منباب مثال  شراب حرام است ؛ چون بی تردید مست کننده است . حالا  اگر  ما بیابیم  در میان کسانی که  بر اثر نوشیدن  آنها  مست نمیشوند  و همچنین در میان کسانی که بیک جام مست نمیشوندبا کسانی که با نوشیدن یک  جرعه مست می گردند ، تفائت بگذاریم ، سپس بر مینای همین  تفاوت در منش ها  و عادات و رسوم ، اجرای حکم اسلام  در این زمینه را  نیز تجزیه و تفکیک نکاییم ، در این صورت مفهوم قانونی  این حکم باطل ، و بالاخره مفهوم تشریعی  آن نخواهد توانست مردم را پوشش دهد.

بهمین خاطر  در مسئله حجاب  نیز لازم است  که ذات  خداوند(ج)  برای معنی وقار  و متانت  مطلوب ، حد و مرزی را مطابق  با هدفی  که بخاطر آن  تشریع گردید ه، مشخص نماید  و این معنی  مشخص رنگ قانون عمومی  بخود بگیرد  و از این رو  ناگزیر باید  این حکم  را  تمام زنان  در هر شرایطی در اجراقرار دهند.

موضوعاتی که در فوق توضیح شد  علت مشروعیت حجاب بود  ، همان حجابی که چیزی بیش  از این نیست  که زن در عرصۀ مشارکت  با مرد  در فعالیتهای انسانی ، علمی  و اجتماعی ، توسط آن وقار و متانت خود را حفظ نماید ، بدین صورت که زیبایی های  ویژه خود را که باعث محرکهای جنسی میشود بپوشاند ، و این حجاب چیزی بیش از این نیست  که ماهیت مشارکت  زن با مرد را  در این کار ها  و فعالیتها ، تقویت داده  و مساوات وی  با مرد را در این راستا ، در برابر مردانی  که به احتمال  زیاد  این مساوات را نمی پذیرند و یا تهدید میکنند پاس  خواهد داشت .بسیاریها حکمتی که در میزان  اعتنای  پروردگار  به مشارکت  و مساوات  زن  با مرد ، در کلیه عرصه ها  را علنی  و آشکار  ساخته  از ذهن بعضیها بدور است  و بهمین جهت  برای مشروعیت  حجاب  علتهای  موهوم  ساخته و پرداخته اند.

فلسفه حجاب اسلامی این نیست  که ذات باری تعالی حجاب را ابزاری برای  تربیت زنان  یا دختران جوان  بسوی بالابدن استقامت های  اخلاقی  و دوری از انحرافات  و پلشتیها  قرار داده باشد . در حالیکه این یک واقعیت نیست .حقیقت این است  که تربیت از درون انسان می جوشد  و به وسیله شکل و نوع لباس  از بیرون نمی آید  و روزی نخواهد رسید که شکل و مود و لباس جای گزین  تربیت و روشهای تربیتی گردد. واما هیچیک  از علمای  شریعت  اسلامی نگفته اند که فلسفۀ تشریع  حجاب  اسلامی  این است  که معیار ی برای  اخلاق و ابزار ی جهت تربیت  رفتاری  رختران جوان باشد . ویا در هیچ یک از مصادر شریعت  اسلام  نصی سراغ  نمیشود  که این مطلب تأئید شده باشد. قسمیکه قبلاً نیز توضیح دادیم لباس و حجاب خود یک پوش و وقایه است که میشود انسان در درون آن ظرف خود را  راحت و مصئون  حس کند و از ناملایمات و تمایلات نفسانی نا خواسته و نا خوانده خلاف انسانی خود را وقایه کردن است. چیزی که فوق العاده حایز اهمیت است این است که این زنان بوده اند که همیشه تقوی و پارسایی داشته بر علاوه هزاران مشکل زنانه شان  از خود و حیثیت و ناموس خود به وجه احسن پاسداری کرده اند و بر خلاف ، اکثراً مردان دیده شده است که در اغوی کردن زنان دست دراز داشته اند.

این فرض موهوم  فاقد  سند  به این ضرب المثل عربی می ماند  که میگوید:« زَنّاهُ فَحَدَّهُ» یعنی ، از سر تزویر  وافترا بدو  زنا نسبت داد، تا بزور مجازاتش کند  .

اری مجدداً خاطر نشان  میگردد  که فلسفه مشروعیت  حجاب اسلامی همان بیان منطقی است  که در خصوص آن داد سنن داده شد  و آن غیر قابل شک و تردید است و  قرآن مجید این فلسفه را  در نصی جامع و سنجیده  عنوان کرده است  آنجا که خداوند(ج) می  فرماید:{یا اَیُّهَا النَّبیُّ قُل  لِاز واجِکَ وَ بَناتِکَ و نِساءِ المُؤمِنینَ یُدنینَ عَلیهِنَّ مِن  جَلابیبهنَّ اَدنی اَ ن یُعرِفنَ فلا یُؤذَینَ }  [18]

«ای پیغامبر  به همسران و دختران خود  و زنان مسلمانان  بگو  که چادر های شان را  بر سر و صورت خود بیاندازند  این نزدیک تر است  که به عفت و پاکدامنی  شناخته شوند و مورد ازیت و آزار قرار نگیرند».

در این قسمت از آیه  که می فرماید :« این نزدیکتر است  که به عفت و پاکدامنی  شناخته شوند  و مورد اذیت و آزار  قرار نگیرند». فلسقه حجاب رابیان میدارد . ایا آن را خوانده اید و در آن اندیشیده اید؟

فلسفه اش این است که جاذبه ها  و محرکه های جنسی  زن  از معرض  نگاه مردان  چشم چران  و بی عزت پنهان  بماند  تا بدین وسیله  زیباییهای او  آنها را به تعرض  واذیت کردن  تحریک نکند و در وجود زن ، جز عنوان یک شریک  در راستای خدمات انسانی  و تلاشهای مختلف اجتماعی، مشاهده نکنندما دام که عرصه اجتماعی زن و مرد  با هم ، عرصۀ اجتماعی باشد که همگان را بسوی  همیاری در زمینه تشکلیل  جامعه و پایه گذاری  فرهنگ و تمدن  پیش میروند  و یکدیگر را فرا میخوانند.

قبلاً نیز تصریح شد که حجاب عبارت از این نیست که میزان اخلاقیات بانوان را فرا آورد بلکه عبارت از ظرفی است یا پوشش و وقایه ایست که زن را در برابر انگل فتنه و فساد که معمولاً از طرف مردان  رو نما میگردد حمایت میکند. و در صورت حجاب مناسب است که زن میتواند با ارزشمندی ذاتی خود در کار و پیکار دائمی حیات آنگاه که جامعه هر دو را میخواهد سهم بدون دلهره داشته باشد . من خود شاهد هستم تعدادی از دختران جوان بخاطری که هویت شان فاش نشود حین مکتب رفتن از برقه یا چادری استفاده میکنند  واین در حالیست که نه از طرف  خانواده و نه از طرف مدرسه انها مجبور به آن نبوده اند بلکه از آن در ساعات رفت و آمد از خیابان های شلوغ منحیث یک ظرف وقایوی کار میگیرند. همینطور است در محیط های کاری بسیاری از بانوان باوجودیکه ملبس با پوشش مناسب در محیط کاری خود  پوشیده اند زمانیکه خانه و یا محل کار شان را ترک میکنند  بدون آنکه کدام جبر و اکراهی در بین باشد برقه بسر میکنند و در آن خود را مصئون تر حفظ میکنند ، البته این مربوط به شخص میشود که چه نوع پوششی را  در محل مناسب آن بدون آنکه از طرف مرجع ای مجبور شده باشند  انتخاب و کار می گیرند که این دو مثال مسائلی را که در بالا به آن تبین داشتیم بصورت عملی در جامعه در بین بانوان نشان میدهد.

از مسئله با حجاب و بی حجاب که بقدر کافی روی آن بحث شد میگذریم و داخل یک مبحث دیگر که بازهم  مربوط به حجاب میشود می پردازیم:

آیا حجاب مانع از پیشرفت زن است؟

کسانیکه به ترتیبی میخواهند ارزش های اسلامی را نادیده بگیرند و یا به آن اتهام و اهانت  به بندند و یا اینکه  بعلت روابطی فردی  یا عواملی روانی از اسلام  نگرانی بدل راه داده اند ، امثال عبارات زیر  را مطرح میکنند:

اسلام زن را بوسیله بار های گران حجاب  به بند کشیده است ؛ اسلام از همان آغازِ الزام زن  به حجاب ، عقب ماندگی را  بروی تحمیل نموده است ؛ پیشرفت و آزادی زن در گرو رهایی  او از محدودیت های حجاب است و...

به هر حال باید گفت: در صورتیکه بیش از هر چیز  ما از اولویتها – هر نوعی که هست – دوری گزیدیم ، و با پرسش زیر  رو برو شدیم ، چه پاسخی  میتوانیم ارائه کنیم ؟

آیا این درست است که حجاب مانع پیشرفت زن و او را به زندان جهالت و عقب ماندگی در افگنده است ؟ و اگر پاسخ آن مثبت است  بفرمائید چگونه شکل و صورت این هر دو  امر را از هم تفکیک میدهید ؟  پاسخی که یک اندیشه آزاد واقعی را از اولویتها  دیکته(املا) میکندعبارت از این است که  در بین حجاب اسلامی و عقب افتادگی  زنان هیچگونه  رابطۀ وجود ندارد ، حجاب یک وقایه ، یک پوشش و یک ظرف است که تمام انسانها بدان نیاز دارد و عقب افتادکی یک ساخت فکری و کلتوری پیچیده ای دارد که با بسا مسایل اجتماعی از قبیل حالات اجتماعی و رفاه  عامه ، حالت های روانی  سالم ، زمینه های ظرفیتهای تعلیمی و تحصیلی ، محیطی و خانوادگی را در بر میداشته باشد که تشریح مکمل آن از توانمندی این بحث بیرون است . آمدیم در دنیای مد و فیشن ؛ این یک پدیده ایست که از هزاران سال به اینطرف جوامع و انسانها به طرز لباس پوشیدن و نحوه استعمال لباس مبادرت داشته  حلقه مد و فیشن از کهن ترین زمانه ها در بین جامعه انسانها رواج داشته هر کس مطابق به خواست و سلیقه و ایجابات محیطی لباس می پوشند که این هم به انکشاف و ترقی دانش و فرهنگ تأثیری ندارد که  صرفاً موضوع انتخاب محیطی و سلیقه یی میباشد . مثلاً در اروپا  زنان  اکثراً با دامن های کوتاه و بالاتنه های بی آستین  در مجامع ظاهر میشوند اما یک خانمی که در فابریکه ، یا مزرعه و یا در دفتر کار میکند هیچوقتی با همان لباسی که در شب نشینی و مهمانی می پوشد ظاهر نمیگردد و اگر این کار را بکند مورد تمسخر همقطاران خود قرار میگیرد . بطور مثال در هندوستان  میان خانم ها لباس ساری مروج است که ناف و کمر شان عریان و نمایان است و اکثراً این لباسهارا که در تمام هندوستان رواج دارد  حتی زنانی که در کناره های بحر به صید ماهی می پردازند و یا در روی سرکها زندگی دارند نیز می پوشند که این هر گز دلیل به پیشرفت و یا عقب ماندگی یک زن هندوستانی شده نمیتواند . بیک حرف این بحث را در مورد لباس خاتمه میدهیم که مد و لباس هرگز معرف  پیشرفت و یا عقب گردی اجتماع  حساب شده نمیتواند.

بهمه حال رشد فکری و اندوخته های علمی انسانها چه بانوان باشد ویا مردان مربوط و وابسطه به نوع و طرز لباس پوشیدن آنها نیست . در ازبکستان خانم های وجود دارند که به سطح داکتری تخصص دارند اما همان لباسهای محلی که بنام" کرته قناویز  " شهرت دارد و دارای آستین ها پهن و کشاد و عاری از چین ها و پردایش هاست با رو سری ای از همان  تکه بسر  و تن دارند و این در حالیست که این نوع لباسها که در نوع خود با حجاب اسلامی تطابق دارد  هر گز باعث این نشده است که دانش مسلکی این بانوان را زیر سوال قرار دهد. همچنان در افریقا زنانی را می بینیم که از فرط فقر حتی جا های لازمی بدن خود را هم نمیتوانند بپوشانند که بدن و سینه های شان عریان است و با این بی حجابی که آن زنان با آن عادت کرده اند نمیشود آنان را که حتی از کتاب دانش یک حرفی را  نمی فهمند بخاطری که بدون سترهستند انان را دانشمند و مرفع بدانیم.

بر عکس در قلب  کشور های  عرب  نیز  مانند سوریه و مصر  زنان  با حجابی  وجود  دارند  که به اوج  تخصصهای  مختلف علمی  رسیده  و در فعالیتها  و خدمات مختلف  اجتماعی ، بالاترین سطح مشارکت را داشته  اند. آیا وقار و متانت آنها ، که با استفاده از آن ، حکم قرآن را لبیک گفته اند ، امتیازات علمی ، رشد مدنی و خدمات اجتماعی  آنها  را، که جامعه شاهد آنها بوده  به تحلیل برده است و بالاخره نا آگاه در لحظه سحر آمیز  بصورت زنانی  مرتجع و عقب مانده در آمده اند؟!

ما در غرب عملاً از طریق تلویزیونها و رسانه ها می بینیم که  با برهنه ساختن و یا نیمه برهنه ساختن زنان از آنها چه ملعبه که نساخته اند آیا می فهمید که زن را تا کدام اندازه در کانال های خود فروشی و سکس در حضیض جانسوز پستی و نکبت  قرارداده اند که هر گز نظیرش در هیچ دوره ای از تاریخ معلوم انسانها بنظر نرسیده است نام این را چه می مانید؛ لاوبالی گری ، بی شرمی،یا ستیغ تمدن؟!

قرآن کتابست که در تمام عرصه های زندگی  آموزه های حیاتی دارد چنانچه در بین حجاب  نیز حد و مرزی را تعین  فرموده است:{وَ لا یُبدینَ ز ینَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها}[19]

«زینت و زیور خودشان  را آشکار  نکیید مگر آنچه  که بطور طبیعی آشکارا میگردد» و زینتهای که بطور طبیعی  و بدون تکلف  ظاهر میگردد ، آنگونه که جمهور علما میگویند،عبارت از صورت ودو دست زن، و جز اینها  می توان  بدون مشقت  و زحمت مستور داشت .

بدیهی است که این حد  واجب از حجاب  و متانت، زن را از حرکت علمی  و اجتماعیش باز نخواهد داشت ، هر عضوی که پوشاندنش برای زن  مایۀ  زحمت باشد ، خداوند آشکارا ساختن آن را حکم داده و هر عضوی که خداوند حکم به ستر آن داده باشد، محققاً در پوشاندن آن هیچ زحمتی برای زن ببار نخواهد آورد.

اما محدودیت های  چون : بر کناری زن  از حضور  در جامعه  و پوشاندن کامل سراپای بدن  با لباسهای که مانع  از تحریک و فعالیت  و دیدن  و مایه خستگی  در حرکت است ، خواه از روی ورع و پر هیزگاری باشد و یا احتیاط کاری  صورت گرفته باشد  ویا بر اساس انگیزه های افراط گرانه و بدعت ، همه و همه از  حساب  و مسئولیت  مبانی  شریعت  اسلامی  بدور و اسلام  عواقب آنها را متحمل نخواهد شد .  در هر صورت  این وضعی نیست  که جوامع اسلامی در واقع بر پایه آن عمل کنند.[20] 

خودخواهی مردان  در رویارویی  با حجاب و متانت زن:

                 بعد از بیان  این موارد  اینک وقت آن است  که سوالی به شرح زیر  مطرح کنیم:

به عقیده شما اینکه  گروهی از مردان  زنان را فرامیخوانند  که از موازین متانت  و حجاب اسلامی  کناره گیری کنند ، چه انگیزه ای دارد؟ آیا واقعاً انگیزه اش غیرت خوردن نسبت به منافع  جامعه  و میل به رهایی  از محدودیت های  عقب  ماندگی  و سوق  دادن  جامعه بسوی  تعالی و ترقی میباشد؟

فرض اینکه  انگیزه آنها  دعوت به بی حجابی  این غیرت خوردن  ناب  و دلسوزانه  برای جامعه و زن باشد ، مضحک و ساده لوحانه به نظر میرسدو همچنین است کسی که  این فرض را باور کند  و به حقانیت آن  اطمینان داشته باشد  از سادگی  فوق العاده بر خوردار خواهد بود.

چنین است کسانیکه در هنر های  نمایشی ای اشتراک میکنند  که در آنها بیشتر  خود آرایی و تحرکات  جنسی  از طرف زنان  صورت می گیرد ، آیا  در این  شرایط  کسی در این شک دارد  که چنین شخصی شهوت ران  و بدنبال اشباع  غریزه جنسی خود میباشد  و از این راه ، خود خواهی اش را با صادقانه ترین  شیوه بیان می دارد.همینطور صدها شعبه را ما میتوانیم در جوامع  بسیار پیشرفته بیابیم که ظاهراً به منافع زنان کار  میکنند  اما در حقیقت همه چیز زن را حتی حیثیت و قار و در نهایت هستی وی را از وی می گیرد و چه بسا زنان اند که بعد از، از دست دادن زیبایی ها وسپری شدن  موسم شباب شان در فراموش خانه ها به حالت های بدی بسر می برند و برای مردن  ساعت شماری دارند.این تنها چیزیست که بی بند و باری در اخیر برای بانوان جوان و نا عاقبت اندیش که حتی از فکر تشکیل خانواده هم ابا می ورزنددر فرجام برایشان ارمغان داده می شود.

 


 

[1] ـ قرآم مجید ، سوره نساء ، آیه 33

[2] ـ روایت از : لیهقی و احمد و حاکم  و دارقطنی.

[3] ـ قرآن مجید ، سوره آۀ عمران ، آیه 195.

[4] ـ "                       "                           "  نحل ، آیه ،97.

[5] ـ قرآن مجید ، سوره نثاء، آیه 11.

[6] ـ قرآن مجید ، آیه 2، از سوره نساء

[7] ـ قران کجید ، آیه 12  از سوره نساء

[8] ـ زن در شفافیت قوانین اسلامی ، ص 106 ، تالیف الرمضان البوطی.

[9] ـ مجادله ، آیه های 3 و 4. وتاریخ فلسفه در اسلام ، میر محمد شریف، چاپ مجتمع دانشگاهی سال 1362 تعالیم اقتصادی و سیاسی قرآن صص260و261

[10] ـ همان ص، 277

[11] ـ زن در ... رمضان بوطی، صص،127 تا 140

[12] ـ قرآن مجید ، سوره بقره ، آیه ، 282.

[13] ـ "                     "                           " نساء ، آیه 11.

[14] شفافیت شرعت الهی  در مورد گواهی و شهادنت،تالیف دکتر سعید محمد رمضان ، ص، 140و141، رک : به کتاب « الطرق الحکمیه» از ابن قیم جوزی  ، ٌ ، 145 چاپ المنیر

[15] ـ زن در میان شفافیت  قوانین اسلامی ، همان ، ص، 140تا 143 رک: کتاب« الطریق الحکمیة» ، ص، 148

[16] ـ همان ، صص140ـ146.

[17] ـ قرآن مجید ، سوره  نور آیه های 6 الی 9.

[18] ـقرآن مجید ، سوره  احزاب ، آیه ، 59.

[19] ـ قرآن مجید ريال سوره نور ، آیه، 31.

[20] ـ همان ، ص، 185.

 

 


بالا
 
بازگشت