زنجیره طبیعی در پیکر ساختاری زنان

نوشته عبدالواحد سیدی

 

ساختار و سرشت زن چنانیکه در مباحث قبلی ملاحظه میگردد در بستر آفرینش و تکوین طبق فرمان فطرت در متن قرآن عظیم الشان همپا و همسان با مرد آفریده شده است ،و حوا کسیست که به آدم ابوالبشر سکون و آرامش و عشق را که قرآن از آن با کلمۀ انُس تعبیر داردبه ارمغان آورد.  ما واقعیاتی را در مورد نسوان در  دو سه نوشتار های قبلی با تفصیل واسناد ایضاح نمودیم که تکرار دو باره آن  لزومی نخواهد داشت . ولی با وصف اینهمه اشارات روشن در متن قرآنی و ارشادات نبوی و تأکید  قوانین و جهان بینی ها و تألیف هزاران جلد کتاب در مجامع مدنی وجوامع مختلف آنطوری که  لازم است مراعات این حق و حقوق  و شناخت ساختمانهای  طبیعی و توانایی ها و نا توانیهای  زنان در نظام زندگی شان انعکاس واقعی نیافته است  ، همه گونه سخن از زن و باور های بزرگی در مورد نحلۀ وی میباشد  که اکثراً جنبۀ سمبولیک و استعاره را بخود گرفته و این متون  عاری از صداقت و جهان بینی در مورد زن میباشدچنانچه البرت ماله و ژول ایزاک دو نفر از تاریخ نویسان بنام اروپا در  جلد6ص 128 رویداد های واقعی ایمه  بالای بانوان اروپائی در تاریخ معاص شان چه گذشته است  ایضاح نیدارد:احول و بحران ماشینیقرن تزدهم و بیستم و به فلاکت افتادن کار گران و بخصوص زنان بیش از پیش سبب شد که بموضوع حقوق زن رسیدگی شود معالاصف که در این جریانکارحانه داران و سرمایه دارانهرچه میخواستند میکردند و نتیجه این شد که زنان و کودکان خورد سال که لمزد کت در کار خانه ها استخدام میشدندو چون ساعات کار شان زیاد بود غالباً گرفتار امراض گوناگون میشدند کهباعث میشد  در جوانی بمیرند. مسائل و مشکلات زیادی  علی رغم خوبی و لطافت زن فرا روی این بزرگترین همسفر انسانی قرار دارد که بر شمردن آن کاریست مشکل و حتی نا ممکن ، و تا جائی که دیده شده است در این  نا همخوانی ها زنان خود بار آورنده عمق فاجعه میباشند. اگر یک فیصدی بزرگی  مردان در مسائل ارتباطات با زنان ملزم شناخته شوند دو ثلث آن مربوط به طبقه جنس خودش است که ایجاب میکند در جامعه افغانی این کار با صرف وقت و پول و امکانات مالی توسط محققین  پژوهش گردد ، آنوقت میتوان به یک مشکل بزرگ اجتماعی که شاید نیمی از پیکره  انسانی را در  کشور ساخته باشند درد ها و نا هنجاری های حاکی از آن را بر شمرد و باز خواند و برفع آن اقدام  کرد، که من فکر میکنم که این کار از اولویت های  کاری وزارت زنان باشد و باید نهایت دقت صورت گیرد تا در رفع آن نشود که عقده های باز نشده را از نو تازه ساخت  تا دردی به درد های گذشته بانوان اضافه گردد.حال  از این مقدمه چینی گذشته داخل عمق موضوع میشویم:

واقعیت است که در این دو نوع فردازنوع در زنان با مردان  بعد عاطفی و احساسی زنان نیرو مند تر است .طبق تحقیقاتیکه کارشناسان انجام داده اند . متخصصان ایکه در ابعاد حیات زن  تحقیقات نموده اند این را در یافته اند که عواطف در زن شگوفاتر و قوی تر است و این یک کمال شاخصه ای  است که زن میتواند در  ابعاد عاطفی خود بهترین مادر ، بهترین همسرو یار و یاور برای مرد و بهترین  کار فرما و انتظام دهنده برای جامعه  باشد.

همه میدانند که بعد عاطفی زن در پرورش فرزندان سالم  که جهان فردای بشریت به مساعی آنهاالزاماً پیوستگی میداشته باشد  تا کدام سرحد در رشد و انکشاف بشری نیز تاثیر پذیری میداشته باشد.همچنان زنان در پیوست نگاه داشتن کانونهای خانواده  موجودیت حتمی دارند  یعنی در جائی که زن وجود نداشته باشد هرگز  خانواده ای نمیتواند تشکیل گردد. و هر گاه که خانواده نباشد  جهان می میرد.در متون اسلامی تا جائی که به مذهب اهل سنت ارتباط پیدا میکند در مورد تفاوتهای  عقلی بین  زن و مرد  چیزی بنظر نمیرسدواما در ادبیات و شعائر سائر مذاهب چیز های بنظر میخورد که بما ارتباط ندارد و نه هم ما آن را می پذیریم. نزد هر مسلمانی  این یک حقیقت آشکار است  که رسول الله (ص) بمقام زن ارج و بزرگی خاصی قایل بوده اند که میشود از روی محبت و احترامی که به خدیجه اولین بانوی اسلام داشت فهمید. در مورد توازن حقوقی زن با مرد قبلاً در مقلات پیشتر  تفصیلاتی ارائه گردید که تکرار آن مناسب نخواهد بود و ما حتی دیدیم که زنان در درازنای تاریخ صاحب مقامات بلندی نیز بوده اند  چنانچه قرآن  کریم در سوره صبا راجع به سلطنت و حکروائی بلقیس و شأن و شوکت و آبادی کشور وی بیانات  روشن داردکه نشاندهندۀ بهترین انسجام گر در عهد خود میباشد .                                           

 زن معمولا            درساختار های فامیلی حسابگرانه و طبق دستورات یک برنامه از قبل تیار شده در مورد مخارج و عوایدزندگی  خانواده و تربیت فرزندان عمل میکند اما تمام زنها دارای این خصلت نیستند چنانیکه تمام مردان نیز دارای خصائل متوازن و برابر نمیباشند بلکه منظومه های  شخصیتی هر کدام شان نظر به بعد اندوخته های مغزی شان و در ظرف زمانی ایکه پرورش یافته اندو همچنان تأثیرات ژنیتیکی وفزیولوژیک،   قابل درک و حساب میباشند.در قرآن عظیم الشان در هیچ موردی در مورد نقصان عقل زنان ،سخنی بمیان نیآمده است، بلکه بسیاری از مسائل را که در زندگی انسآنها به نا هنجاریهای خاتمه پذیرفته   است بر شمرده از صعود و سقوط  ساختمآنهای فکری حاکم در همان  مقطع زمانی در وجود افراد و اشخاص اعم از زن و مردو باللاخص جامعه ای که در آن پرورش می یابندو زندگی میکنند  میداند که در زندگی خصوصی اشخاص اگر تاثیری هم داشته باشد تأثیر گذاری آن بدوش انسجام دهندگان جامعه میباشد نه به یک شخص. ولی از رهگذر اوجگرایی که در مبحث قبلی به تفصیل صحبت شد مدار فکری زنان همسان با مردان میتواند به اوج یا حضیض انجامد که هر کدام از این حالات حاصل پیامد های خاصی در فاصله های خاص زمانی خود شان میباشد که در منظومه ساختاری انسآنها تاثیر گذار نمیباشد . اسلام همواره به پیروان خود توصیه میکند که  با مردان و زنان نیکوهیده و عاقل مشوره صورت بگیرد ، چه  عاقل با کمال عقل میتواند مسائل بغرنج  را حل و رفع نماید . زنان در اسلام  از پایگاه خاص اجتماعی برخوردار میباشند و در بیشتر مسائل اجتماعی پایگاه و مقام خاصی دارد . اسلام بهشت را زیر پای  مادران میداند یعنی بی حرمتی  با مادران  آنچنان است که بتمام چیز های خاص و مقدس برخورد و رویه نا درست صورت گیرد. قرآن در باره کردار با والدین بار ها اشارات روشن داشته است ، حتی توصیه میکند که بقدر اف هم به آنها چیزی گفته نشود.در اسلام مسائل اجتماعی از مسئولیتهای هردو جنس زن و مرد میباشد.و از همین سبب است که قرآن در متن خود دارای یک تعداد قوانین محکم در مورد   روابط اجتماعی و اخلاقی انسآنهامیباشد ، و از انجائیکه این قوانین توسط فرمان  خداوندی در بهترین کتاب (قرآن)توسط عالی ترین دین(اسلام)پیش کش شده است  هرگز با سائر قوانین که از طبیعت پاک حیات سر چشمه گرفته  باشد و  صرفاً علم به آن حاکمیت داشته باشد و جنبه سیاست و سلیقه در آن نقشی نداشته باشد  هرگز مغایرت  نداردکه از اعجاز قرآن شناخته شده است. ما در تاریخ کشور  شاهد بوده ایم باوجودیکه زنان از خدمت جهاد معاف گردیده اند در جنگ های آزادی میهن به ضد استعمار گران بر علاوۀ اینکه خدمات عقبی جبهات جنگ را از قبیل  آزوقه و رس رسانی را بر عهده داشته اند در جنگ های تن به تن هم اشتراک کرده اند که ما در تاریخ نامهای این زنان را در اسامی غازیان و شهیدان داریم.تاریخ غبار مشعر بر این است که وقتی در کوچه های کابل جنگ های تن بتن مجاهدان با انگلیس ها جریان داشت زنان و دختران از فراز بامها بالای دشمن متجاوز آتش و خاکستر می ریختندو با سنگ و چوب و کلوخ  جلو شان را می بستند.

                 زنان در حالات فوق العاده ایکه در وطن ما در طول استیلای کمونسم حکفرما بود تمامی رنج ها و مصائب را از قبیل  بیجا شدن  ها ، مهاجرت ها ، از دست دادن فرزندان و عزیزان ، گرسنگی فقر و  هر گونه مشکلی را یکجای با مردان تحمل نموده اند.زنان در مناطق مرکزی افغانستان غور و لعل و سر جنگل چغچران و مضافات آن به گله داری و تربیه مواشی و محیا ساختن تولیدان حیوانی از قبیل شیر به قروت و روغن ، پشم به بافندگی فروش و البسه با مردان در اقتصاد خانواده کمک های چشم گیری داشته اند .زنان ترکمن قالین باف علی رغم مشکل فقر ، بی سوادی ، در حالیکه با اکثر امراض تباه کن و کشنده دست و پنجه  نرم میکنند به علاوه اعتیاد به مواد مخدر سالانه به هزاران متر  قالین های دست باف نفیس را تهیه و اماده  بازار میسازند.زنان در نواحی شرقی و جنوبی کشور با مردان یکجا در شخم زدن ، کشاورزی و برداشت محصول یاری میرسانند.پس دیده میشودکه این طبقه  آرام که با آلام و اندوهان بزرگی نیز سردچار است تا کدام اندازه در روش های اقتصادی جامعه ما مؤثر هستند.آنها بر علاوۀ این کار های اقتصادی همانند  مدرسه ای در هر  خانواده عمل میکنند و نمیگذارند فرزندان شان بد و بیراه  تربیه شوند.قرآن میگوید:(والمؤمنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر ویقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیر حمهم الله ان الله عزیز الحکیم) [1]

ترجمه:مردان مؤمنو زنان مؤمن برخی با برخی دیگر ولایت (سرپرستی ) دارند. آنها یکدیگر را به معروف امر میکنند واز منکر  باز میدارند، نماز میگذارندو ذکاة میدهندو فرمان بردار خدای و پیغامبر او میباشند، خای اینها را رحمت خواهد کرد. خدا پیروزمند و حکیم است.

                 تشکیلات وابسته به بانوان مسالۀ  بعدي شخصيت و هويت مستقل و غير وابستۀ جنبشی است که در راستای انکشاف بشری از جنس زنان ایجاد آن الزامی مینماید.و اما باید جنبش های روشنگرانه بانوان برخوردار از هویت شناخته شدۀ ملی و دینی و حتی بار های ارزشی فطری شان نیز باشد تا فهمیده شود که دست فتنه و فساد و دو دستگی های سیاسی ایکه همواره یکی را در مقابل دیگر قرار میدهدو  زنان را در مقابل مردان  قرار میدهندنباشد، و اگر چنین باشد هم خانواده و هم جامعه میمیرد. قدرتهايي كه در صدد گسترش نفوذ و سلطه ي خود در كشور ها و مناطق مختلف جهان  از جمله افعانستان هستند و در مقطع حاضر بطور مشخص ازسائر کشورها نام نمی بریم در سازمآنها و نهاد های مختلفه حیات اعم از زنان و مردان فعال هستند،هرگاه جامعه اي را در آستانه تحول تشخيص دهند و بر اين عقيده باشند كه در چشم انداز نزديك آن،امكان دگرگوني و تغیر به نفع  امیال خودشان وجود دارد،با رخنه دادن عناصري از خود در درون جنبش هاي اجتماعي زنان یا سائر جنبش های  مدنی،يا به شكلي پيشرفته تر با ايجاد جنبش هاي موازي و بدلي تلاش ميكنند كه در رويداد ها و سير تحول آن حضور داشته باشند و در جهت منافع خود بر سير حوادث تاثير گذارباشند و در لحظه ي تحول نيز غائب نباشند تا از حوادث عقب نمانند. اين تلاشها اكنون در مورد کشور های اسلامی  علني و گسترده است و با بودجه هاي كلان و امكانات رسانه اي قدرتمند پشتيباني مي شوند.بودجه ها و امكانات تبليغاتي كه جنبش هاي اصيل اجتماعي و مردمي معمولا فاقد آن هستند و كاملا طبيعي است كه عرصه و اهداف بخشي از اين نوع فعاليت هاي موازي هم جنبش هاي اجتماعي زنان میباشدکه بشکل  وزارت زنان در کشور ما عرض اندام  کرده است اما تا جائیکه نفع و کمک حقیقی به زنان مطرح است و این  وزارت دروازۀ دخولی کمک ها آنچنانی میباشد  قسمیکه ملاحظه میگردد امکان کمک های  تغیر دهند ه با این وزارت صورت  نگرفته و من فکر میکنم که اراکین این وزارت نیز با من هم عقیده خواهند بود.از اين رو حفظ شخصيت و هويت مستقل و غير وابسته جنبش بانوان نيز هشياري و آگاهي مي طلبد،زيرا بطور كاملا طبيعي بيگانگان به دنبال تامين و حفظ منافع خودشان هستند و رفع ستم و محروميت از زنان کشورجز کار و کوشش وتلاش  خود آنان (بانوان )بدست  نمی آید.لازم به تذکر است که در کشور ما از هر کشور دیگر اسلامی در مورد  حقوق بانوان زیاده تر توجه شده و زنان در اکثر شئون اجتماعی مرام زندگی رادوشادوش مردان  پیش میبرندولی فراموش نگردد که این امکانات خوب در شهر ها و آنهم به عدۀ معدودی میسر است و بس. علی رغم سعی و تلاشهای دوامدار و صرف هزینه های هنگفت و سازمان یافته از طریق وزارت زنان باز هم دیده میشود که زنان در کشور ما طبیعتاً از حقوق محروم هستند. آن حقوقی که لازمه زندگی انسآنها است .نبود و  فقدان این حقوق صرفا ً مربوط به جنس زن نمی شود  اکثراً در این مصیبت عظیم  مردان نیز شریک هستند و آن  مصیبت عظیم ناشی از ظلم و ستم یک مرد در مقابل یک زن نمی باشد بلکه این مصیبت هیولانی هست. هیولای بزرگ فقر  که شرایط زیست ، رفاه ، آزادگی ، مصئونیت  خانواده ، مصئونیت داشتن فرزندان خوب، دانش،امکانات تعلیم و تربیه  نیکو و پر ثمر و به زیستن را از هر  خانواده ای میگیرد.قسمیکه آمار های موجود از برخوآنهای جامعه بدست میدهد بلا استثنا فامیل ها و خانوار های غریب (که بد بختانه اکثراً غریب هستند) در کشور ما مخصوصاً از کلیه مواهب زندگی محروم هستند و اگر هم کسی میخواهد واقعاً دلش بحال نسوان این کشوربسوزد کوشش کند تا کشور را از هر طریقی که امکان داشته باشد از این گرداب فقر و فلاکت برهاند. زیرا فقر زنجیرۀ ایست بدست و پای اعضای جامعه ما. با رشد و بلند رفتن آمار و ارقام ازدیاد  نقوس ، بیکاری ، بیخانگی ، بی شغلی و عدم در آمد در خانواده ها ،مریضی و گرسنگی اگر واقعاً نتواند یک ملت را دفعتاً از بین ببرد در  دراز مدت  میتواند ملتها را حتی جوامع بشری را به نابودی کلی سوق دهند.همین اکنون متخصصین موج سوم  پی آمد های مفنی نظام جهانی را با خود یکجای  نوید دهندۀ بربادی  دورۀ به ختم گرائیدۀ صنعت که پیشا پیش بازار در حرکت بوده است  میدانند.واگر واقعاً این سیستم های که در تمامی جهان شمولیت دارند و اکنون کار آئی خود را کاملاً از دست داده اند جوامع جهانی را بسوی بی هدفی می برند، بی هدفی ایکه در آن  فقر ، جنگ ، وابستگی های گروپی و تباری  ، بی سوادی و تمرکز انبوه سرمایه های بی لزوم در دست گروهها و یا شرکت ها و کارتل های معدود و باقی تمام بشریت  هیچ، این نقطۀ ختم یک تمدن و شروع تمدن دیگری است که با تعویض آن دگر گونی های عظیم در کل جهانی مستولی خواهد شدکه دنباله این مبحث از موضوع پژوهشی ما دور است.

                 ما در کشور خود واقعاً منابع بکر و دست  نخورده ای داریم که میشود به همت زنان و مردان این کشور آنها را در معرض استفاده و بهره برداری قرار دهیم . در کشور ما هنوز  که چندین سال از دولت انتخابی و بیش از شش سال از کانفرانس بن میگذرد کدام  پروژه تولیدی ایکه  چهره اقتصاد کشور را تغیر دهد و  صد ها هزار نفر صاحب کسب و شغل شوند انجام نیافته حتی شروع هم نشده است . لازم بود تا این پژوهش دور از گیر و دار مسایل سیاسی  دنبال  گرد د اما وقتی پای اقتصاد در میان بیاید لامحال پای انسان در سیاست گیر میکند که البته بزرگان  ما میبخشند.در موارد  زندگی بیجا شدگان ، آواره های جنگی و مهاجرینی که از کشور های همسایه می آیند علی رغم کمک های که در کانفرانس بن انگشت مانده شده بود  توجه جدی صورت نگرفته است هنوز مهاجرین  ما بدون کسب و در آمد در حومه شهر ها در زاغه ها که شباهتی به خانه های معمولی مسکونی ندارد زیست میکنند  که اکثریت شان را زنان و اطفال تشکیل میدهند. ولی اینها هم  خوشبخت هستند که اجازه یافته اند در نقطه  ای از  کشور اسکان یابند ما در هفته قبل شاهد  قطاری از کامیونهای  مهاجرینی بودیم که از  پاکستان آمده بودند که اجازه  پاده شدن شان  را در حومه های شهر جلال آباد ندادند و اولیای امور مسرانه پافشاری داشتند تا آنها که از کنر و یا جای های دیگر هستند در همان مناطق اصلی شان بروند (در حالیکه آنها بعد از سی سال مهاجرت در هیچ نقطه ای از وطن، وطنی برای بود و باش خود الی تذکره و یا سندی که هویت شان را نشان میدهند نداشتند). بیماریهای مسری در آنجا ها بیداد میکند.  بهر صورت قسمیکه دیده میشود بانوان در کشور ما با وجود داشتن الزامیت های روشن دینی و قوانین روشن کشوری هنوز به وضع بدی بسر می برند ، باید این نکته را اذعان داشت که خشونت های خانوادگی بشکل بیداد کننده آن در بسیاری از فامیل ها با همدستی فقر دائمی بیداد میکند . مخصوصاً این سالی که مردم ما در آن قرار دارند سال تباه کن و پر از دشواریها  است . در جامعه ما قانون  بازار حکمروائی دارد سابق قوانین نیمه کمونستی حاکم بود ، اما آنها  ماهانه بخاطریکه خانواده های مامورین ، معلمین و کار گران  نمیرند یک بوجی آرد و یک چند قلم  اجناس کوپونی توزیع میکرد و از آنها پول نا چیزی در بدل آن می ستاند و ما شاهد بودیم که در بعضی عرصه ها دولت های ارتجاعی وقت ملیونها دالر  از پول بیت المال بخاطر طبقه دهقان و کارمندان دولت سبسایدی را متحمل میشد ما شاهد بودیم در زمان پادشاهی نخند ظاهر شاه و جمهوری داؤد خان تا زمان دکتر نجیب الله  مواد نفتی را دولت سبسایدی میکرد ، که در طول سالیان درازی حتی یک افغانی قیمت ها در هیچ نقطه ای از کشور متغیر  نبود.ما شاهد بودیم که یک خریطه کود کیمیاوی که از امریکا وارد میشد و به بیش از 1500 افغانی خرج بر میداشت در تمام کشور به 400 افغانی بفروش میرسید ولی دیدیم که حکومت انتخابی ما بساط همۀ شان را بر چید ، چرا که   حالا  قانون بازار در کشور مان نافذ است . حتی همین قانون را تا بحال به ارتیاط قانون اساسی کشور مسی تفسیر درست نکرده است. بمردم هیچ چیز داده نمیشود ولی همه چیز را مردم از دست میدهند دو سال قبل از دارائی های پولی این ملت سه صفر کن شد تا از تورم جلو گیری شود درین معامله تنها مردم بودند که نقص کشیده اند اما حالا فکر میشود که باید مردم از پول جدید نیز یم صفر را کم بسازند زیرا یم لیتر تیل دیزل در هفته قبل تا بحالا به 51 افعانی و یم  خریطه آرد درجه سوم به دومیم الی سه هزار افغانی  فروحته میشود. ، هفته قبل منابع مالی افغانستان که ضرور نیست اسم آن برده شود از پیشنهاد تهیه کوپون به مامورین و معلمین استنکاف کرد و گفت که دولت توانائی این  کار ها را ندارد و یک مقام رسمی آن را خلاف پالیسی های بازار دانست .

                 برمیگردیم به اصل موضوع: دو بیماری خطرناک همواره آدمی زادگان رادر این زمینه تحدید میکند: بیماری جمود و بیماری جهالت ، نتیجه بیماری اول توقف و سکون و باز ماندن انسآنها از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم سقوط و انحراف است . زیرا جامد از هرچه نو است  متنفر است و جز با کهنه خو نمیگیرد و جاهل  هر پدیده نو ظهوری را بنام مقتضیات زمان ، بنام ترقی و  تجدد  موجه  میشمارد.واما جامد هر تازه یی رافساد و انحراف میخواند  و جاهل همه را یکجای  بحساب تمدن و توسعه علم و دانش  میگذارد جامد میان  هسته و پوسته ، وسیله و هدف فرق نمیگذارد از نظر جامد دین مامور حفظ آثار باستانی است ، از نظر جامد قرآن از بهر آن نازل شده است تا جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را بحال میخکوب نگهدارد.او جاهل و بی سواد زیستن و با وسائل گذشته زیست کردن را از جمله شعائر دینی ای  میداند که باید حفظ گردد. اما جاهل چشم و گوش بسته متوجه این نقطه است که از جهان  غرب از خوردنی ها پوشیدنیها و کردنی ها چه نو تراوش کرده و به بازار عرضه شده است تا آن را بنام تقلید و تجدد و جبر زمان استفاده کند.نتیجتاً جاهل و جامد متفقاً فرض میکنند که هر وضعی که در قدیم بوده است جزء مسائل و شعایر  دینی است ، به این تفاوت که جامد نتیجه میگیرد  این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل نتیجه می گیرد اساساً دین ملازم است با کهنه پرستی  و علاقه با سکون و ثبات ، چنانچه در سالهای اخیر تناقض گوئی غربیان مخصوصاً جهان عیسویت  زیاد مورد بحث  و گفتگو واقع  شده است . فکر تناقض دین دو ریشه دارد ، یکی اینکه کلیسا پاره ای از مسائل علمی و فلسفی قدیم را بعنوان مسائل  دینی که  ظاهراً از جنبه های دینی به آنها معتقد بود  پذیرفته بود (در حالیکه موجودیت چهار انجیل با تفاوت فاحش در ارکان و فروحات هر کدام این را می رساند که اناجیل موجود تألیفی است که بعد از گذشت بیشتر از یکصد سال برشته تحریر در آمده و نظم انسانی در آن استیلا  دارد . از این سبب این کتاب تدوین شده کلاً وحی نیست و با اصل قرآن که کلام وحی بوده و با علم منافات ندارد نمیتواند در مقام علم و هقاید برابری کند از این سبب در هر برهۀ زمانی کوشیده اند که تعارضاتی را در میان بکشند که من آن را با مقایسه عهدین و قرآن و علم در یک  تالیف علیحده گنجانیده ام که بعد از توفیق چاپ  بدسترس گذاریده میشود.)

                 جامد های متدین نما همان طوریکه  با پارۀ مسائل  فلسفی بی جهت  رنگ  مذهبی میدهند  ، شکل ظاهری مادی زندگی را هم میخواستند  جزء قلمرو دین بشمار آورند، لذا اشخاص  جاهل و بی خبر  نیز تصور کردند  که واقعاً همینطور است و دین برای زندگی مادی مردم  شکل و صورتی خاصی در نظر گرفته است . و چون به فتوای علم  شکل مادی زندگی را باید عوض کرد پش علم  فتوای منسوخیت دین را صادر کرده است. بدین ترتیب جمود دسته اول  و بی خبری دسته دوم  فکر موهوم  تناقض علم و دین  را بوجود آورد.

تمثیل قرآن کریم:

                 اسلام دینی است  پیشرو  و پیش برنده ، قرآن کریم  برای  اینکه مسلمانان را  متوجه کند  که همواره باید در پرتو اسلام  در حال رشد و نمو و تکامل باشند،مثلی می آورد، میگوید : مثل فرنگیان بشوند ، تمام عادات و آداب  و سسن آنها را بپذیرند ، قوانین مدنی ، و اجتماعی خود را کور کورانه  با قوانین آنها تطبیق  دهند، بهانه ای بدست جامد ها داده اند  که بهر وضع جدیدی  با چشم بد بینی بنگرند و آنرا خطری برای دین  و استقلال و شخصیت  اجتماعی ملت شان  بشمار آورند. قرآن  کریم آنجا که این استعداد عجیب انسان را  در تحمل امانت  تکلیف و وظیفه بیان میکند بلافاصله او را به صفت های  «ظلوم» و «جهول» نیز توصیف مینماید.طبیعت انسانی همانند  حیوانات نیست که نه عقب گرد داشته باشد و نه چپ برود و نه راست ، در زندگی انسآنها گاهی گاهی پیشروی است و گاهی هم عقب گرد، از این سبب است که در زندگی انسآنها

اگر استعداد پیشرفت هست همانگونه نشانه های از توقف و انحطاط نیز ملاحظه میشود ، مترادفاً این عناصر در زندگی انسآنها از قبیل غم ، شادی  ، فساد و انحراف، عدالت    ، ظلم و  تجاوز ، ایثار و فدا کاری و همچنان مظاهر  جهل و هوا پرستی.

                 بشر هواره تحت این تمایلات که در بالا ذکر شد قرار دارد و هر زمانیکه ایبکار تازه ای در زندگی  انسآنها میشود در آن  تأثیرات و تمایلات خود پرستانه ، جاه طلبانه و هوسرانی و پولدوستی ، استثمار گری نیز بمیان می آید . بشر همانگونه که در پیدا کردن راه ها و وسائل بهتر موفق میشود در گیر و دار خطا واشتباه  همه چیزش را نیز از کف میدهد. ولی جاهل با این مقتضیات خود را برابر میداند در حالیکه عالم میکوشد راه های را که اشتباه رفته است از نو اصلاح کند.

                 از نظر اينها(جاهلها) استثمار زن  بد است  ، چون دنیای امروز آن را نمی پسندد و زیر بار آن نمیرود . دیروز که به زن ارث نمی دادند ، حق مالکیت برایش قایل نبودند ، اراده و عقیده اش را محترم نمی شمردند ، خوب بود چون نو بود  و تازه به بازار آمده بود .اینها اینطور استنباط دارند چون عصر عصر فضا است نباید هوا پیما را گذاشت و با مرکب  سواری کرد ، برق را گذاشت و با  چراغ نفتی  روشنی کرد  و امثالهم. نمیشود با طبعیت از مد و فیشن  در مجالس رقص  نرفت  به مایو پارتی و آشپزخانه پارتی نرفت ، عربده مستانه نکشید ، پوکر نزد ، مد بالای زانو نپوشید ، زیرا همۀ اینها پدیده های قرن است و باید از آن تبعیت کردو اگر نکنند به عصر  مرکب سواری و چراغ تیلی  بر گشته اند . از همین سبب است که پدیده قرن چه بسا اشخاص را بیچاره کرده است و چه خانواده های بیشماری را متلاشی  نموده است.

                 اکثراً چنین تبین میکنند که   عصر، عصر اتم و قمر مصنوعی و دوره موشک فضا پیماو صد ها پدیدۀ ظاهراً نو پیدا است ما هم خوش هستیم که در این عصر شگفتی ها که صد ها عقده و مشکل زندگی را بر کشاده است زندگی داریم . اما سوال ایجاد میشود  که آیا در این عصر  سر چشمۀ هر چه تعقل و سر چشمه علم است خشکیده است؟آیا علم که محصول تمام پدیده های علمی است  میتواند  طبیعت شخص را  صد در صد رام و مطیع و انسانی بکند؟علم در باره  شخص عالم چنین ادعایی ندارد  چه رسد  به آنجا که گروهی عالم و دانشمند با کمال صفا و خلوص نیت  به کشف و جستجو می پردازند  و گروه های جاه طلب ، هوسران ، پول پرست  حاصل زحمات  علمی آنها را  در راه مقاصد پلید  خود شان استخدام میکنند . از اینجاست که نالۀ علم  از سوء استفاده  طبیعت سرکش انسآنها  بالاست که بزرگترین گرفتاری  و بدبختی قرن ماست.من خود شاهد بودم زمانیکه حکومت  خلقی ها از اثر یک کودتای  خونین به اریکه قدرت نشست  در ارزگان اراکین حزب خواستند که از این جشن  تجلیل بعمل آورند ، آنها بانوان شان را که هر گز از  خانه ها نه بر آمده بودند برسم تجدد و اشتراک در انقلابی بودن لباسهای معمول شان را با لباس های لیلامی نیمه برهنه که در آن وقت  در بازار یافت میشد و عاری از  آستین و یخن بود تبدیل و موهای شان را نیز قیچی کردند تازنان شان بهتر انقلابی و رفیق جلوه کنند و بد تر اینکه آن بانوان از همه چیز بی خبر را برقص با سائر مردان و مدعوئین دعوت کردند. حال شما میتوانید به این افتضاح  چه نامی بگذارید؟ تمدن انقلابی یا شکست ارزشهای انسانی؟

مسائلی که  مردم را در برحۀ زمانی بنام تجدد گرایی سخت پیچیده است میتواند مثال بالا نقطۀ عطفی در  انحلال و تنزل اخلاقیات در منظومۀ شخصیتی که انسآنها و هر جامعه ای  در هر  مقطۀ زمانی به آن سخت نیاز مند است  باشد.در کشور ما هیچ کس بجز عدۀ قلیلی آرزو ندارندحقوق خانوادگی شان از سیستم  های غربی پیروی کنند، اگر ما به این مسائل بپردازیم سلسله بحث ما از دایره حقوق زن و خانواده پا فراتر گذاشته داخل بحث های سیاسی داغ روز میگردد که بحال خانواده های ما کدام  مفادی از آن متصور  نیست ، فلهذا ما این بخث را در یک رشته مقالاتی پی میگیریم  تا بتوانیم باز تر و در یک دایره وسیع  پژوهش خود را ادامه بدهیم.و در اینجا صرف همینقدر اذعان میگردد که پیروی از پدیده های غربی در خانواده های کشور ما نفعی را  نه به بانوان متصور میسازد و نه جامعه ما را به آن نقطۀ اوجی رسانیده میتواند که خانواده در آن مقام بلندی داشته باشد . قسمیکه من بار ها اذعان داشته ام حقوق مدنی  زنان در جوامع غربی بار ها مانند سگرت و گوگرد و کیف دستی در ازدحام میخانه هادر کاباره ها فراموش میگردد.بعقیده من هم آهنگی با زمان کار ساده ای نیست که مدعیان آنرا ساده پنداشته  و ورد زبان شان ساخته است. زیرا نظر به قوانین طبیعی در زمان هم پیشروی وجود دارد و هم انحراف ، باید با پیشروی زمان پیش رفت و با انحراف زمان  مبازره کرد.برای شناخت این پدیده ها و تفکیک حق از باطل ضرور است تا فهمیده شود جریآنهای که در زمان ما رخ میدهد از کدام آبشخور آب میخورندو این سر چشمه ها  به کدام جهتی جریان دارند، از تمایلات انسانی سر چشمه دارند؟ .و یا از تمایلات پست و حیوانی؟، آیا تحقیقات بی غرضانه  علما و محققین منشۀ ظهور آنهاست و یااز  هوسرانی و پول پرستی و جاه طلبی قشر های فاسد  سر آغاز یافته است؟

                 گر چند در مورد مقام  انسانی زن از نظر قرآن در بحث های گذشته اشارات مفصلتری داشتیم اما برای تبین پیکره ساختاری  زنان کمی بآن می پردازیم:اسلام قسمیکه سابقا! ذکر کردیم  زن را از حیث  شرافت  و حیثیت انسانی او را با مرد برابر میداند، اسلام همواره زنان را در چوکات حقوق  خانوادگی به طوری پذیرفته است که دارای فلسفه خاصی میباشد که نظیر آنچه در چهارده قرن قبل گذشته است وبا آنچه در جهان امروز میگذرد  مغایرت دارد . اسلام  برای مرد و زن  در همه موارد یک نوع حقوق و یکنوع وظیفه و یک نوع مجازات قائل نشده است. پاره ای از تکالیف و مجازاتها را برای  مردان مناسب دانسته و پارۀ از آنها را برای زنان و در نتیجه برای مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در بعضی مواردوضع نا مشابهی در نظر گرفته  است و چرا؟ و به چه جهتی؟

                 آیا اسلام مانند بسیاری از مکتب های دیگر دارای نظریات تحقیر آمیزی نسبت به زن داشته و زن را جنس پست تر می شمرده است و یا علت و فلسفه دیگری دارد؟

                 در نوشته ها ی پیروان  سیستمهای غربی شنیده و خواند اید  که مقررات اسلامی  را در مورد مهر و نفقه  و طلاق  و تعدد ذوجات و امثال اینها  بعنوان تحقیر  و توهینی نسبت به جنس زن یاد کرده  اندو چنین وانمود میکنند  که این امور  هیچ دلیلی ندارد  جز اینکه فقط  جانب مرد رعایت شده است.میگویند تمام  مقررات و قوانین جهان  قبل از قرن بیستم  بر این پایه است  که مرد جنساً شریف تر از زن است  و زن برای استفاده و استمتاع  مرد آفریده شده  است، حقوق اسلامی نیز  بر محور  مصالح و منافع  مرد  دور میزند.

                 میگویند اسلام دین مردان است و زن را انسان تمام عیار نشناخته و برای او حقوقی را که برای یک انسان  لازم است  وضع نکرده است ، اگر اسلام زن را  انسان تمام عیار میدانست  تعدد زوجات را  تجویز نمیکرد، حق طلاق را بمرد نمی داد شهادت دو زن را با یک مرد برابر نمیکرد ، برای زن قیمتی بنام مهر  قائل نمیشد ، بزن استقلال اقتصادی و اجتماعی میداد و او را جیره خوار و واجب النفقه مرد قرار نمیداد ، اینها میرسانند  که اسلام نسبت به زن  نظریات تحقیر آمیزی داشته است  واو را وسیله و مقدمۀ برای مرد میدانسته  است. میگویند : اسلام  با اینکه دین مساوات است و اصل مساوات را در جاهای دیگر  رعایت کرده است  در مورد زن  و مرد رعایت  نکرده است . میگویند اسلام برای  مردان امتیاز حقوقی  و ترجیح حقوقی قائل شده است ، واگر امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان قائل نبود  مقررات بالا  را وضع نمیکرد.

                 اگر بخواهیم به استدلال  این آقایان  شکل منطقی ارسطوئی بدهیم  به اینصورت  در میاید : اگر اسلام زن را انسان  تمام عیار  میدانست  حقوق مشابه  و مساوی  با مرد برای او  وضع میکرد ، لیکن حقوق مشابه و  مساوی برای او قائل نیست، پس زن را یک انسان واقعی  نمی شمارد.

تساوی یا تشابه؟

                 اصلی که در این استدلال  بکار رفته این است که لازمه اشتراک زن  و مرد  در حیثیت  و شرافت انسانی ، یکسانی و تشابه اصلی که در این استدلال بکار رفته  اینست  که لازمه اشتراک زن و مرددر حیثیت و شرافت انسانی ، یکسانی و تشابه آنها  در حقوق است مطلبی هم که از نظر فلسفی باید انگشت روی آن گذاشت  این است  که لازمه اشتراک زن  و مرد در حیثبت انسانی چیست؟ آیا لازمه اش این است که حقوق مساوی با یکدیگر داشته باشند .طوریکه ترجیح  و امتیاز حقوقی  در کار نباشدیا لازمه اش این است که حقوق زن و مرد علاوه بر تساوی  و برابری ، تشابه و یک نواحت هم بوده باشندو هیچ گونه  تقسیم کار  و وظیفه ای  در کار نباشد ، شک نیست که لازمه اشتراک زن  و مرد در حیثیت انسانی و برابری آنها از لحاظ انسانیت ، برابری آنها در حقوق انسانی است اما تشابه آنها در حقوق  چطور؟

                 اگر بنا بشود تقلید و تبعیت  کورکورانه  از فلسفه  غرب را کنار بگذاریم و در افکار و آراء فلسفی که از ناحیه آنها میرسد  بخود اجازه فکر و اندیشه بدهیم اول باید ببینیم آیا لازمه تساوی حقوق ،تشابه حقوق هم هست  یا نه؟ تساوی غیر از تشابه است ، تساوی برابری است و تشابه  یک نواختی؛ ممکن  است  پدری ثروت خود را  بطور متساوی میان فرزندان خود تقسیم کند  اما بطور متشابه تقسیم نکند، مثلاً ممکن است  این پدر چند قلم ثروت داشته باشد ، هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملک مزروعی و هم مستغلات اجاری، ولی  نظر به اینکه  قبلاً فرزندان خود را  استعداد یابی کرده است ، در یکی ذوق و سلیقه تجارت دیده است  و در دیگری علاقه به کشاورزی  و در سومی  مستغل داری ، هنگامیکه میخواهد ثروت خود را در حیات خود میان فرزندان تقسیم کند  با در نظر گرفتن اینکه  آنچه بهمه  فرزندان میدهد  از لحاظ ارزش مساوی  با یکدیگر باشد و ترجیح و امتیازی از این جهت در کار نباشد ، بهر کدام از فرزندان خود همان سرمایه را میدهد  که قبلاً در آزمایش استعداد یابی  آنرا مناسب یافته است.

                 کمیت غیر  از کیفیت است ، برابری غیر از یکنواختی است ، آنچه مسلم است  این است  که اسلام حقوق یک  سو و یکنواختی برای زن و مرد  قائل نشده است ، ولی اسلام هرگز  امتیاز و ترجیح حقوقی  برای مردان  نسبت به زنان  قائل نیست ، اسلام اقل مساوات انسانها را در باره زن و مرد  نیز رعایت  کرده است. اسلام با تساوی  حقوق زن و مرد  مخالف نیست ، با تشابه   حقوق آنها مخالف است.

                 کلمه تساوی و مساوات چون مفهوم برابری و عدم امتیاز در آنها گنجانیده شده است  جنبه «اقدس» پیدا کرده اند، دارای جاذبه قوی بوده  و احترام  شنونده را  جلب میکنند، خصوصاً اگر با کلمه حقوق توام گردند.

تساوی حقوق ! چه ترکیب قشنگ و مقدسی ! چه کسی است که وجدانی وفطرت پاکی داشته باشد  ودر مقابل این دو کلمه خاضع نشود؟ شرق روزی پرچمدار علم و فلسفه در جهان بود ولی امروز از فرط بد بختی  کار ما بجائی کشیده است که غربیان میخواهند نظریات  خود شان را درباب تشابه حقوق زن و مرد "با نام مقدس تساوی حقوق" بما تحمیل کنندو این درست مثل این است که لبلبو  فروش لبلبو را بنام شفتالو بفروشد»[2]

قدر مسلم این است  که اسلام در همه جا برای زن  و مرد  حقوق مشابهی وضع  نکرده است ، همچنانکه در همه موارد  برای آنها  تکالیف و مجازاتهای مشابهی نیز وضع  نکرده است، اما آیا حقوقی که برای  زن قرار داده ارزش  کمتری دارد  از آنچه برای مردان  قرار داده ؟ البته که چنین نیست واین موضوع را ثابت خواهیم کرد :

                 علت اینکه اسلام  حقوق زن و مرد را  در بعضی موارد  نا مشابه  قرار داده چیست؟

                 چرا آنها را مشابه یکدیگر قرار نداده  است؟

آیا اگر حقوق زن و مرد  هم مساوی باشد  و هم  مشابه  بهتر است یا که  فقط  مساوی باشد  و مشابه نباشد. برای برسی کامل این   مطلب لازم است  که در سه قسمت  بحث کنیم:

نظر اسلام  در باره  مقام  انسانی زن از نظر خلقت و آفرینش، تفاوتی که در جنس زن و مرد هست  برای چه هدفهای  است؟

آیا این تفاوتها سبب میشود  که زن و مرد از لحاظ حقوق طبیعی و فطری  وضع نا مشابهی داشته باشندیا نه؟ تفاوتی که در مقررات اسلامی  میان زن و مرد هست  که آنها را در بعضی قسمت ها در وضع نامشابهی قرار میدهند  بر اساس چه فلسفه ای هست؟ آیا آن فلسفه ها  هنوز هم  به استحکام خود باقی است  یا نه؟

مقام زن در جهان بینی اسلامی:

قسمت اول: قرآن تنها  مجموعۀ قوانین نیست ، محتویات قرآن صرفاً یک سلسله مقررات  و قوانین خشک  بدون تفسیر نیست ، در قرآن هم قانون  است و هم تاریخ و هم موعظه و هم تفسیر  خلقت و هم هزاران مطلب دیگر ، قرآن همانطور یکه در موارد ی  بشکل بیان قانون  دستورالعمل معین میکند ، راز  خلقت زمین و آسمان  و گیاه و حیوان و انسان ، راز  مرگ و حیات ، عزتها و ذلت ها  ترقیها و انحطاط ها، ثروتها و فقر ها را بیان میکند ، رازی را که قرآن در موارد معارف جدید کشوده است  علم با تمام توش و توان در برابر آن سر تعظیم فرود آورده است ، قر آن از مراحل تکوین عالم گرفته تا کوچکترین راز آفرینش یک سلول ، یک گیاه نا چیز و حتی راز موجودیت  مورچگان زنبوران عنکبوتان  اسپرماتوزوئید ، جنین  و مراحل تکامل آن  و در زهدان یا رحم آویزان بودن نطفه و سپس  انکشاف آن به گوشت و ستخوان و سائر جوارح و حواص قسمی پرداخته است که مورد اعجاب  معارف جدید قرار  گرفته است . باوجودیکه قرآن قسماً فلسفی نیست اما در موضوعات فلسفی چون جهان ،وانسان و اجتماع که سه موضوع اصلی فلسفه است  بطور قاطع بحث و بیانی دارد ، قرآن ، به پیروان خود تنها قانون تعلیم نمیدهد  و صرفاً به موعظه و پند و اندرز نمیپردازد، بلکه با تفسیر خلقت  به پیرامون خود   طرز تفکر و جهان بینی مخصوص میدهد ، زیربنای مقررات اسلامی  در باره امور اجتماعی از قبیل مالکیت ، حکومت ، حقوق خانوادگی  و غیره  همانا تفسیری است  که از خلقت و اشیاء میکند،از جمله مسائلی که در قرآن کریم  تفسیر شده  موضوع  خلقت زن و مرد است ، قرآن در این مورد سکوت نکرده و به یاوه گویان  مجال این را نداده است  که از پیش خود برای مقررات  مربوط به زن و مرد  فلسفه بتراشندو مبنای این مقررات را نظر تحقیر آمیز  اسلام نسبت به زن معرفی کنند اسلام پیشاپیش نظر خود در باره زن بیان کرده است . اگر بخواهیم ببینیم  نظر قرآن  در باره  خلقت زن  و مرد چیست لازم است  به مسئله سرشت زن و مرد که در اکثر کتب مذهبی مطرح است توجه کنیم .

                 قرآن نیز در این مورد سکوت نکرده است و در سوره های نساء آل عمران و روم با صراحت می فرماید که«زنان را از جنس مردان  و از سرشتی نظیر سرشت مردان  آفریده ایم، و در مورد  آدم آول میگوید: " همه شما را از یک پدر آفریدیم و  جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داددیم " و " برای همۀ آدمیان میگوید :  خداوند از جنس خود شما برای شما  همسر آفرید.» فلهذا در اسلام  نظریۀ تحقیر آمیزی  نسبت به زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد که ما در نوشتار های قبلی با استناد از آیه های قرآنی و موقعیت های آن بحث مفصل ارائه داشته ایم . در ادبیات سابق و اسرائیلیاتی که در بعضی از متون بملاحظه رسیده است نظریات تحقیر آمیزی که اثرات آن  نزد انسانهای فاقد علم و اندیشه تأثیرات نا مطلوبی جاه گذاشته است  مشعر است که: «زن عنصر گناه است ، از وجود زن  شر ووسوسه  بر میخیزد ، زن شیطان کوچک است ، میگویند در هر گناه و جنایتی  که مردان مرتکب شده اند  زنی در آن دخالت داشته است ، میگویند مرد در ذات  خود  از گناه مبر ا است  و این زن است که مرد را بگناه می کشاند و سخنانی بمراتب رکیک تر  که هر  گز در شان هیچ انسانی چه مرد و چه زن جور نمی آید  گفته اند که چند تای آنرا منباب مثال  آوردیم . حتی قصه فریفته شدن آدم و  خوردن دانه  گندم را  از اثر وسوسه حوا عنوان کرده اند که کذبی بیش  نیست و قرآن صرفاً در موضوع  عدم اطاعت از فرمان خداوندی به آدم  عتاب فرموده است و در هیچ جای قرآن کریم از این اسرائیلیات که حتی در متون اسلامی هم راه باز کرده  است چیزی وجود ندارد و این خود اصالت  قرآن و جهان  بینی منطقی این دین  همیشه جاوید راصحه میگذارد .

                 قرآن داستان  بهشت آدم را مطرح کرده  ولی هرگز نگفته  که شیطان یا مار حوا را فریفت  و حوا آدم را، قرآن  نه حوا را بعنوان  مسئول اصلی  معرفی میکند و نه او را از حساب خارج میکند ، قرآن میگوید به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سکنی گزینید و از میوه های آن بخورید ، قرآن آنجا که پای وسوسه های شیطانی را بمیان می کشد ضمایر را بشکل "تثنیه" می آورد ، میگوید:« فوسوس لهما الشیطان» شیطان آن دو را وسوسه کرد «فدلاهما بغرور» شیطان آن دو را بفریفت  راهنمائی کرد،«وقاسمهما انی  لکما من الناصحین» یعنی شیطان در برابر هر دو سوگند یاد کرد  که جز خیر آنها را نمی خواهد .

                 بدین ترتیب قرآن با یک فکر رائج  آن عصر  و زمان که هنوز  هم در گوشه و کنار جهان  بقایائی دارد  سخت بمبارزه  پرداخت  و جنس زن را از این اتهام  که عنصر وسوسه و گناه  و شیطان کوچک است  مبرا کرد. »[3]

                 یکی دیگر از نظرات تحقیر آمیزی که نسبت به زن وجود داشته است در ناحیه استعداد های روحانی و معنوی زن است . میگفتند زن به بهشت نمیرود ، زن  مقامات  معنوی و الهی را نمی تواند طی کند، نمیتواند بمقام قرب الهی  آنطور که مردان میرسند،برسد.قرآن در آیات  فراوانی  تصریح کرده است  که پاداش اخروی و قرب الهی به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است ، خواه از طرف زن باشد  یا از طرف مرد، قرآن در کنار هر مرد بزرگ وعابد  از یک زن بزرگ و عابده  یاد میکند ، از همسران آدم و ابراهیم و از مادران موسی  و عیسی  در نهایت تجلیل یاد کرده است ، اگر همسران نوح و لوط را بعنوان زنان نا شایشته  برای شوهران شان ذکر میکند، از زن فرعون به عنوان  زن بزرگی  که گرفتار مرد پلیدی بوده است  غفلت نکرده است ، قرآن خواسته است  در داستانهای خود  توازن را حفظ کند  و قهرمان داستانهارا  منحصر بمردان ننماید.

                 قرآن درباره مادر موسی ميگويد ما بمادر موسی وحی فرستاديم كه كودك را شير بده و هنگامی كه بر جان اوبيمناك شدی او را بدريا بيافكن ونگران مباش که ما او را بسوی تو باز پس خواهيم گردانيد. قرآن درباره مريم مادر عيسی ميگويد كار او به آنجا كشيده شده بود كه در محراب عبادت همواره ملائكه با او سخنميگفتند و گفت و شنود ميكردند، از غيب برای او روزیميرسيد ، كارش ازلحاظ مقامات معنوی آنقدربالا گرفته بود،که پیغمبر زمانش را در حیرت  فرو  برده او را پشت سر گذاشته بود، ذکریا در مقابل مریم  مات و مبهوت مانده بود. در تاریخ اسلام  زنان عابد و عالیقدر فراوان اند .

اصل اساسی مورد توجه این گروه  این نکته بود  که انسان بالفطره  و بفرمان خلقت  و طبیعت ، واجد یک سلسله حقوق و آزادیها است . این حقوق و آزادیها را  هیچ فرد یا گروه  به هیچ عنوان  و با هیچ نام  نمیتواند از فرد  یا قومی صلب کنند ، حتی خود صاحب حق و نیز نمیتواند بمیل و ارادۀ  خود، آنها را بغیر منتقل نماید  و خود را از اینها عریان و منسلخ سازد و همۀ مردم : اعم از حاکم   و محکوم ، سفید و سیاه، ثروتند و مستمند در این حقوق «متساوی» و برابرند.[4]

این نهضت فکری  و اجتماعی ثمرات  خود را  اولین بار در  انگلستان و سپس در امریکا و بعد در فرانسه  بصورت انقلابها و تغیر نظامها و امضاء اعلامیه ها  بروز و ظهور نمود و به تدریج  به نقاط دیگر  انتشار یافت . قرن نزدهم خود شاهد  تحولات عظیم اقتصادی در اروپا و مخصوصاً روسیه بود که نظام سوسیالیزم در مقابل نظام سرمایه داری مایه گرفت که لزوماً  تخصیص منابع به طبقه زحمت کش و انتقال قدرت دولتی را از طبقه سرمایه دار به طبقه  کار گر التزام نمود.

تنها در قرن بیستم بود که  مسئله «حقوق زن» در برابر «حقوق مرد» مطرح شد  و برای اولین بار در اعلامیه جهانی  حقوق بشر  پس از جنگ جهانی دوم  در سال 1948 از طرف سازمان  ملل متحد منتشر  گشت  تساوی حقوق زن و مرد صریحاً اعلام شد  

یکی دیگر از  نظرات تحقیر آمیزی که  نسبت به زن وجود داشته است ، مربوط به ریاضت جنسی میشود که تجرد و  عزوبت ، چنانکه میدانیم در برخی آئین ها رابطه جنسی را  ذاتاً پلید میدانند ، به عقیده پیروان آن آئین ها  تنها کسانی بمقامات معنوی نائل میگردند  که همه عمر مجرد زیست کرده باشند، یکی از پیشوایان  مذهبی جهان  میگوید : "با تیشه  بکارت درخت ازدواج را بر کنید " همان پیشوایان ازدواج را فقط از جنبه  دفع افسد  به فاسد  اجازه میدهد  ، یعنی مدعی هستند  که چون غالب افراد  قادر نیستند با تجرد  صبر کنند  و اختیار از کف شان ربوده میشود  و گرفتار فحشا می شوند  و با زنان متعدد تماس پیدا میکنند ، پس ازدواج را برای انها بهتر تجویز میکنند. تا بیش از یک زن در تماس نباشند، ریشه افکار ریاضت طلبی  و طرفداری از تجرد  و عزوبت و بد بینی به جنس زن  است، محبت زن را  جزء مفاسد  بزرگ اخلاقی  بحساب می آورند.

                 اسلام با این  خرافه سخت نبرد کرد ، ازدواج را مقدس ، و تجرد را پلید  شمرد، اسلام دوست داشتن زن را  جزء اخلاق انیباء معرفی کرد  و گفت : « من  اخلاق الانبیاء حب النساء» پیغمبر اکرم می فرمود ، من به سه چیز  علاقه دارم ، بوی خوش، زن، نماز. برتراندراسل میگوید: در همه آئین ها نوعی  بد بینی  به علاقه جنسی یافت میشود  مگر در اسلام، اسلام از نظر مسالح اجتماعی حدود و مقرراتی برای این  علاقه وضع کرده  اما هر گز آنرا پلید نشمرده است.

یکی دیگر از نظریات تحقیر آمیز ی که در باره زن  وجود داشته  اینست که  میگفته اند  زن مقدمه وجود  مرد است  و برای مرد آفریده شده است . اما دین اسلام  هر گز چنین سخنی ندارد ، اسلام اصل علت غائی را در کمال صراحت بیان میکند، اسلام با صراحت کامل میگوید ، زمین و آسمان و ابر و بادگیاه و حیوان ، همه برای انسان آفریده شده اند، اما هرگز نمیگوید  زن برای مرد آفریده شده است ، اسلام میگوید هر یک از زن و مرد  برای یکدیگر  آفریده شده اند،«هن لباس لکم و انتم لباس لهن». زنان زینت و پوشش شما هستند  و شما لباس و پوشش آنها. اگر قرآن  زن را مقدمه مرد  و آفریده برای مرد میدانست  قهراً در قوانین خود  اینجهت را در نظر میگرفت ، ولی چون اسلام از نظر  تفسیر خلقت چنین نظری ندارد  و زن را طفیلی وجود مرد نمیداند  در مقررات خاص خود  در باره زن  و مرد  به این مطلب نظر نداشته  است. یکی دیگر از نظرات تحقیر آمیزی که  در گذشته  در باره زن وجود داشته  این است که زن را  از نظر مرد یک شر  و بلای اجتناب نا پذیر  میدانسته اند بسیاری از مردان  با همه بهره هائی که از وجود زن می برده اند  او را تحقیر و مایه گرفتاری  خود میدانسته اند  در حالیکه قرآن کریم مخصوصاً این مطلب راتذکر میدهد  که وجود زن برای مرد خیر است، مایه سکونت و آرامش دل اوست .

یکی دیگر از نظریات  تحقیر آمیز  اینست  که سهم زن را در  تولد  فرزند  بسیار ناچیز میدانسته اند  که نطفه  مرد را که بذر اصلی  فرزند است  در داخل خود نگهمیدارد و رشد میدهد . در قرآن ضمن آیاتی که میگوید  شما را از مرد و زنی آفریدیم و برخی آیات دیگر  که در تفاسیر توضیح داده شده است  به این طرز تفکر خاتمه داده است . 

از آنچه گفته شد  اسلام از نظر  فکر فلسفی  و از نظر تفسیر خلقت  نظر  تحقیر آمیزی نسبت به زن نداشته  است  بلکه آن نظریات را مردود  شناخته است .

عدم تشابه حقوقی زن و مرد  در چیست؟

تشابه نه و تشابه آری:

اسلام  در روابط  خانوادگی  و حقوق زن  و مرد دارای فلسفه مستقل و روشن و جدا از سائر ادیان بوده از همان  پیدایش انسان ابوالبشر زن و مرد را در یک ترازو  سنجش کرده است که از چهارده  قرن به این طرف  غیر قابل مقایسه  با افکار و نظریات  سائرادیان و  تمام فلاسفه های که در تاریخ گذشته اند میباشد.حتی داوریهای که در قرآن نسبت به زن صورت گرفته در هیچ دین و آئین و اجتماعی سابقه نداشته  است. اسلام میگوید : هرگز مطرح نیست  که آیا زن و مرد  دو انسان متساوی در انسانیت هستند یا نه؟ آیا حقوق خانوادگی  آنها باید  ارزش مساوی با همدگر داشته باشند یا نه؟ بلکه از نظر اسلام  زن و مرد  هر دو انسان  اند  و از حقوق متساوی  بهره مند هستند که در قبل در مورد حقوق متساوی مثالی را ارائه  کردیم ، آنچه را اسلام در این زمینه  طرح میکند این است که زن و مرد به دلیل اینکه یکی زن است و دیگری مرد ، در جهات  مختلفی با هم مشابه نیستند ، آنها طوری ساخته شده اند که طبیعت شان  وظائف شان و توانمندیهای هر کدام شان مخصوص بخود شان میباشد، خداوند  بنا بر حکمت عظیمی که دارد نخواسته است مخلوقاتش دارای اجزای همگون و مشابه باشنددر رنگ در پوست در زبان در افکار در توانائی های ذاتی و ارثی این عدم مشابهت بهم میرسد. خداوند جهان و کائنات و آنچه راکه در آن خلق کرده است دارای یک هدف و غایه  خاص مبیاشدجهان خود روی یک هدف غائی خاصی تکوین و خلق شده است که همه پیروی به ناموس اکبر که همانا خط مشی خداوند در اریکه قدرت را پدیدار میسازد،زنان که از جنس و سرشت با مردان  یکی خلق شده اند  ، روی هدف و غایه ای که توسط شان تسلسل نسل را پایدار و جاوید  بدارد دارای خواص وخصوصیات و توانائی های بالقوۀ خاصی گردانیدۀ، مثلاً بچه را در رحم به تکامل رسانیدن و آن را تا مرحلۀ  پختگی در بدن بالاندن و  زایش دادن و شیر دادن و حضانت فرزندان و به او عاطفه را تلقین کردن و بزرگ نمودن، از جمله توانائی های است که خداوند در جنس مونث به ودیعه گذاشته است که از توان هیچ  مردی ساخته نیست و اگر این توانائی ها در وجود زن  تبارز نمیکرد جهان یکسره میمرد.همینطور  خداوند وجود زن را باوجود برداشت آنهمه توانائی های ذاتی نفیس و زیبا و شکنند و در معرض خطر  نقصان پذیر خلق کرده است تا مردان  بتوانند با  مواظبت  شکیب مندانه لازم با زن به معدلت رفتار نماید . در همه امور زندگی یار و یاورش باشد  در گرما های سوزان با قبول انجام کار های توانفرسا بخاطریکه زنش آرام و در آسوده حالی  با فرزندانش و حضانت شان بصورت درست رسیده بتواند شکیب و نا شکیب وظیفه خود میداند  تا تمام لوازم و مایحتاج او را فراهم سازد . این اصل تقسمات فزیولوژیک در اکثر حیوانات و حتی نباتات نیز منظور خلقت بوده است . در اجتماع زنبور عسل یک تعداد از زنبوران ماده که بنام  زنبوران  کارگر نیز یاد میشوند و ظیفه  جمع آوری شیره گلها و گیاهها را دارند تعداد دیگری از این زنبور ها وظیفه مواظبت  کندو و کار های مربوط به آن را دارند و یک تهداد مصروف تیمار و پرورش ملکه مادر که در یک کندو صرفاً یکتا وجود میداشته باشدووظیفه تخم گذاری را دارند . همچنان در  نباتات ، بعضی از نباتات و درختان و گیاهان هر کدام  دارای هدف و وظائف خاصی هستند یک تعداد گل های زیبا و خوشبو  تولید میکنند که از عطر آن استفاده میگردد . بسیاری از درختان دارای سایه های گوارا میباشند که از سایه آن استفاده میشود  .بعضی ها میوه های شیرین  تولید میکنند از بعضی شان الیاف تهیه میشودو بعضاً دارای جنسیت مرغوب چوب است که در ساختمانها از آن استفاده میشود؛ در کارخانه قدرت به هزاران هزار ازین رنگ اجناس با وظائف مختلف وجود میداشته باشد . حتی رویش یک گیاه تا گیاه دیگر فرق میکندتوانائی های هر کدام شان نیز مربوط به  نوع شان میباشد و همه بخاطر این است که نظم و ناموس طبیعت  پا بر جا و  استوار بماند برای انسان (زن) استواری این را بخشید تا طفل در آغوش مادر بزرگ شود برای مرد این وظیفه سپرده شد تا در تامین معیشت و امنیت زن و فرزندان  خود از هیچ  گونه سعی دریغ نورزد و این وظیفه را جزء فطرت خود قبول بکند . لذا جهان بر پایه اضداد استوار است اگر شب نباشد روز از کجا شناخته  خواهد شد  اگر مادر نباشد  مواهب زندگی به چه رنگی و به چه ترتیبی آشکار خواهد شد. بهر حال  هریکی لازم و ملزوم همدگر هستند . متساوی هستند اما مشابه نیستند.لذا وظایف و تکالیف و مجازاتهای هر کدام فرق میکند و با همدگر وضع مشابه ندارند . غرب بیهوده میکوشندمیان زن و مرد  از قوانین و مقررات  و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی بوجود آورند  و تفاوتهای غریزی زن و مرد را نادیده  بگیرند. تفاوت های که میان نظر  اسلام و سیستم های  غربی وجود دارداین است که این تفاوت های فطری و غریزی بوده که میان زن و مرددر فطرت شان عجین  شده، وجود دارد . تفاوتی که میان نظر سیستم های  غربی وجود دارد  علی هذا آنچه  اکنون  در کشور ما  میان طرفداران  حقوق  اسلامی  از یکطرف  و طرفداران  پیروی  از سیستمهای غربی  از طرف دیگر ، مطرح است   مسئله وحدت و تشایه حقوق زن و مرد است  نه تساوی حقوق آنها  ، کلمه "تساوی حقوق " یک مارک  تقلبی  است  که مقلدان  غرب بر روی  این ره آورد غربی  چسپانیده اند.جامعه و ما معتقد هستیم که ادعای تساوی حقوق زن و مرد یک پدیده معنی دار  است و همه قوانین گذشته  و حاضر جهان  حقوق زن و مرد را به اساس  ارزش های  مساوی وضع کرده اند  فقط مشابهت را از میان برداشته اند که به هیچصورت و در هیچ ظرفی وهیچ فطرتی  پدیدار نخواهد بود . اسلام از همان آغاز فصل نوی را برای بانوان بخاطر به زیستن و در صیانت زیستن در خانواده را الزاماً از وظائف مردان شمرد و کوچکترین عواطف و احساسات زن را نیز  از وظایف مردان در مقابل زنان  فرو گذاشت نکرد ولی این اروپائی که تا شروع قرن نزدهم  زن قانوناً و عملاً فاقد هر نوع حقوق انسانی در آنجا بوده  است ،که نه حقوق مساوی با مرد داشت و نه حقوق مشابه با او . در  نهضت عجولانه ای که در کمتر از یک  قرن  اخیر  بنام زن و برای زن کم و بیش حقوق مساوی با مرد  پیدا کرد  اما  توجه به وضع طبیعی  و احتیاجات جسمی  و روحی  زن،هرگز  حقوق  مساوی با مرد پیدا نکرد، زیرا زن اگر میخواهند  حقوق مساوی حقوق مرد  وسعادتی  مساوی سعادت  مرد پیدا کند  راه منحصرش این است  که مشابهت حقوقی را  از میان بردارد ، برای مرد حقوق متناسب با مرد و برای زن حقوق متناسب با خودش قائل شود.تنها ار این راه است  که وحدت و صمیمیت  واقعی میان مرد و زن  بر قرار میشود ، و زن از سعادت مساوی با مرد  بلکه بالا تر از آن  بر خوردار خواهد شد . و مردان از روی خلوص و بدون شائبه اغفال و فریبکاری  برای زنان حقوق مساوی  و احیاناً بیشتر از خود خواهند شد.

و هرگز باور براین نخواهد بود که در شرایط موجود در اجتماع ما که تمثیل کننده شعائر اسلامی است زن بتواند نصیبی  به ارزش مساوی با حقوق مردان  داشته باشند. زیرا باوجود کوشش ها و تلاش های که در مورد بهبود زندگی زنان در کشور صورت گرفته است ، رسیدگی به زنان که در اسلام حقوق فراوانی که به انها عطا کرده و در طول تاریخ عملاً این حقوق ملتوی و متروک مانده است به او باز پس داده شود، نه این که با تقلید و تبعیت کور کورانه از روش غربیان که خود عامل هزاران بدبختی  برای زنان هستند با اضافه کردن نام قشنگی بالای یک فرضیه غلط بد بختی غربی را نیز بر بد بختیهای موجود شرقی در زندگی زن بیافزائیم. ما قبلآً نیز گفتیم که ادعای تشابه بین هیچ  عنصری  موجود  نیست اما بهر حال تساوی وجود دارد . ما در حدودیکه طبیعت و قوانین بما اجازه  میدهد در مورد زنان حقوق متساوی را مراعات میکنیم این وضع میتواند  عدالت و حقوق فطری زن را  در حدودی که طبیعت زن و مرد را  در وضع نامشابهی  قرارداده است هم مغایر فطرت  طبیعی با حقوق زن باشد و هم داده های قانونی اش را نیز مصلوب کند . پس چه بهتر که  با در نظر داشت حقوق متساوی و پرداختن آن به زنان  اجتماع را بهتر به جلو  حرکت دهیم. این عدم تشابه در پاره ای از حقوق بانوان  عدالت و حقوق فطری زن را برای همیش زنده نگاه میدارد و این بحث که جنبه فلسفی دارد به اصلی مربوط می شود  که بنام اصل عدل یاد میگرددکه یکی از ارکان  کلام و فقه اسلامی است . اصل عدل همان اصلی است که قانون  تطابق عقل و شرع را بوجود آورده است زیرا قوانین اسلامی که منشاء از کلام ربانی دارد هرگز نمیتوانداز محور  عدالت  و حقوق فطری  و طبیعی خارج باشد.که فلسفه  اصل عدل  پایه و فلسفه حقوق نهادی در اسلام را بنا نهاده اند . بعضاً از اثر  پیش آمد های نا گوار تاریخی این راه ادامه  نیافته است .ولی اصل عدالت  به عنوان امور ذاتی  و تکوینی و خارج از قوانین قرار دادی  اولین بار بوسیله مسلمین  در تاریخ عنوان شده است  که اولین بنیان گذار پایه های  حقوق طبیعی  و عقلی را در انسانها بنیان گذاشته اند.

                 اگر بتاریخ اسلام  نظر انداخته شود  تقریباً هشت قرن قبل  از فیلسوفان و دانشمندان اروپائی  افتخارایجاد فلسفه های  اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی را بخود اختصاص دهند که اروپائیان امروز به آن متوصل شده اندکه میشود با تطبیق این حرکت ها با در نظرداشت  اصل قوانین قرآنی حرکت ها و انقلابهای را بوجود آورد که واقعاً چهره مرد و زن را در جامعه تغیر خواهد داد و جهان را عوض خواهند نمود.ما  بیش از این روی این اصل که ما را بکوچه های بن بست فلسفه می کشاندتوقف نمیکنیم  و از علت های روانی  و علل تاریخی و منطقه وی آن میگذریم  وبه این دو اصل که شرقیان و غربیان هر دو به آن اذعان دارند در حد تعادل می اندیشیم که  شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب شیفته حقوق زن است و ما هر دو را در مورد زن پذیرا میشویم  تا بتوانیم در بین این تفاوتهاانسانیت خود را بشناسیم و از آن دفاع کنیم و نگذاریم بحریم حقوق زنان کسی پا گذارد.زیرا انسانیت هم به اخلاق وابسته است و هم  بحقوق، هیچکدام  از حقوق و اخلاق  به تنهائی معیار انسانیت نیست.

در متون دین اسلام همواره به این دو اصل تاکید بعمل آمده است که حقوق و اخلاق هردو مورد عنایت قرار گیرد و یکی بدون دیگری مفهوم نیست. حتی دین اسلام به این پا فشاری دارد تا ابناء این دین بخاطری که مورد تجاوز و تعدی قرار نگیرند می باید آشنائی کامل با حقوق و دفاع از حق، میراث بزرگ اسلامی شناخته شده است.

                 بحث ما در مورد حقوق و عدالت است . حقوق یک مسئله  عقلی و استدلالی است  و برهان آن  مربوط به  حقیقت عدالت  و طبیعت حقوق میشود. عدالت و حقوق قبل از آنکه  قانونی در دنیا وضع شود  وجود داشته است . با وضع قوانین نمیتوان ماهیت عدالت و حقوق انسانی بشر را عوض کرد. در مورد عدالت گپ های زیادی گفته شده است که تکرار آن در این جا سخن را طویل میسازدفقط با سخنی از  "هربرت  سپنسر " می افزائیم که " عدالت غیر از احساسات  با چیز دیگری آمیخته است که عبارت  از حقوق طبیعی افراد بشر  است .

اعلامیه حقوق بشر قانون است؟ 

محتويات اعلاميه حقوق بشراز نوع امورقراردادی نيست كه قوای مقننه کشور ها بتوانند آنرا تصويب بكنند يا نكنند.

اعلاميه حقوق بشر ، حقوق ذاتی و غير قابل سلب و غير قابل اسقاط انسانها را مورد بحث قرار داده است ، حقوقی را مطرح كرده است كه به ادعایاين اعلاميه لازمه حيثيت انسانی انسانها است و دست توانای خلقت و آفرینش آنها را برای انسانها قرار داده است ، يعنی مبداء و قدرتی كه به انسانها عقل و اراده و شرافت انسانی داده است اين حقوق را هم طبق ادعایاعلاميه حقوق بشر به انسانها داده است انسانها نمی‏توانند محتويات اعلاميه حقوق بشر را برای خود وضع كنند و نه می‏توانند از خود سلب واسقاط نمايند اعلاميه حقوق بشر فلسفه است نهقانون ، بايد بتصديق فيلسوفان برسد نه به تصویب نمایندگان مجلس و نظر به اینکه نهضت در غرب دنبالۀ سائر نهضت ها بود و بعلاوه تاریخ حقوق زن در اروپا از نظر آزادیها و برابریها فوق العاده مرارتبار بود، در این باره نیز جز در باره" آزادی" و تساوی سخن  نرفت .

                 پیش گامان این نهضت، آزادی زن و تساوی حقوق اورا با مرد مکمل و متمم نهضت حقوق بشر که از قرن هفدهم عنوان شده بود دانستند و مدعی شدند که بدون تأمین آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد سخن از آزادی و حقوق بشر بی معنی است، و بعلاوه ، همه مشکلات خانوادگی ناشی از عدم آزادی زن و عدم تساوی حقوق او با مرد است و با تأمین این جهت،مشکلات خانوادگی یکجا حل میشود.

                 در این نهضت ما آنچه را " مسئله اساسی در نظام حقوق خانوادگی خواندیم، یعنی اینکه آیا این نظام بالقوه نظام مستقلی هست و و منطق و معیاری دارد جدا از منطق و معیار سائر موسسات اجتماعی با نه؟ به فراموشی سپاریده شد. آنچه اذهان را بخود معطوف ساخته بود همان تعمیم اصل آزادی و اصل تساوی در باره زنان نسبت بمردان بود. در مورد حقوق زن نیز تنها موضوع بحث"حقوق طبیعی و فطری و غیر قابل سلب بشر"بود و بس. همه سخن ها در مورد یک مطلب دور میزد که زن با مرد در انسانیت شریک است و یک انسان تمام عیار است ، پس باید از حقوق فطری و غیر قابل سلب بشر، مانند مرد و برابر با او، برخوردار باشند. ولی غربیان این را در این کتاب فراموش کرده اند که اساس و مبنای حقوق طبیعی خود طبیعت است ، یعنی اگر انسان از حقوق خاصی برخوردار است این به این معنی است که اسپ و گوسفند و مرغ و ماهی از آنها بی بهره اند ، ریشه اش طبیعت و خلقت و افرینش است، و اگر انسانها همه در حقوق طبیعی با هم مساوی هستند و همه باید آزاد زیست کنند این فرمان در متن خلقت صادر شده است  که چهارده قرن قبل قرآن بالای آن صیحه گذاشته است  

نگاهی به  تاریخ زن  در اروپا: 

متفکران قرن هفده و هجده اروپا از قبیل ژان ژاک روسو ، ولتر ، مونتسکیو از جمله طرفداران  حقوق بشر بودند. حقوق بشر چیزیست که بعد از انقلاب کبیر فرانسه در طلیعۀ قانون اساسی فرانسه جاه باز کرد که دارای هفده ماده میباشد. در ماده اول آن تذکر رفته است که «افرادبشرآزادمتولد شده و مادام العمرآزاد مانده و در حقوق با هم مساوی اند.»در قرن نزده انقلاب سوسیالیستی یک قسمت عظیم  قاره اروپا را با ایجاد  اداره دولت از طریق اشتراکات کار گری که طبقه کار گر به رهبری ایدیو لوژی مارکسیست و اداره حکومتی لنین و استالین به نمایندگی از طبقه کار گر چهره اروپا را تغیر داده نقطه  عطفی در این قرن برای روشنفکران دارای افکار سوسیالیستی که افکار اقتصادی را به نفع طبقه کار گر الزام میکرد گردید.

                 در قرن بیستم برای اولین بار حقوق زن در برابر حقوق مرد عنوان شد و انگلستان( به اصطلاح) قدیمی ترین کشور دیموکراسی جهان در اوائل این قرن برای زنان و مردان حقوق مساوی قائل شد. ایالات متحده امریکا در 1920 این قانون تساوی حقوق زن و مرد  را به تصویب رسانید. فرانسه نیز این قانون را در قرن بیستم پذیرا شد. در تمام جهان در قرن بیستم گروه های مختلفی در همه جهان از جمله افغانستان در زمان امان الله خان  طرفدارروابط عمیقی در روابط مرد و زن از نگاه حقوق و وظایف گردیدند.

                 در اعلامیه جهانی حقوق بشر پس از جنگ جهانی دوم که منجر به کشته شدن بیش از 50 ملیون افراد شددر سال 1948/1327هجری شمسی از طرف سازمان تلل متحد به تصویب رسیدکه در مقدمه آن چنین قید شده بود:«از آنجا که ملل متحد ایمان خود رابحقوق بشر و مقام و ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق مرد و زن مجداً در منشور اعلام کرده اند ، تحول و بحران ماشینی قرن نزدهم و بیستم و بفلاکت افتادن کارگران و بخصوص زنان  بیش از پیش سبب شد که بموضوع حقوق زن رسیدگی شود.»[5]

البته ما دنباله این بحث را در مورد شناخت عواطف و احساسات و  ساختمانهای فزیولوژیکی و هارمونی که وظائف عمده را در سرنوشت زنان  ایجاد میکنند مباحثی در آینده  خواهیم داشت.


 

[1] ـ قرآن کریم ، سوره توبه

 

[2] ـ نظام حقوق زن در اسلام ، اسلام و تجدد زندگی از بخش چهارم به بعد

[3]  ـ همان ، بحث تشابه و تساوی

[4] ـ همان ، بحث نبارز حقوق زن در اسلام

[5] ـ البرت ماله تاریخ  قرون معاصر ،جلد 5 ، ص224، جلد 6 ،ص328

 


بالا
 
بازگشت