فزیو لوژی زن

نوشته عبدالواحد سیدی

 

                      ما در  بخش گذشته یک سلسله مطالب را در مورد مقام انسانی زن  از نظر اسلام و قرآن  روشن ساختیم و گفتیم که اسلام  اصل مساوات را در باره  زن و مرد  رعایت کرده است و این را هم واضح ساختیم که اسلام  با تساوی حقوق زن و مرد  مخالف نیست ، ولی در مورد تشابه آنها یک سلسله واقعیتهای  زنده وجود دارد که مربوط به طبیعت و  خلقت سازمانهای جسمی و توانایی های فطری  هر انسان میشود که نمیتوان آنرا انکار کرد و بطور مثال ساختمان مغز و برداشت عقول انسانها با همدگر متفاوت است و هرگز ساختمان بیولوژیکی یک انسان تا انسان دیگر مشابهتهای پیوست بهم  ندارند اگر هم دارند این مشابهت ها  عینی است اما وقتی داخل سلول هر انسان کاوش بعمل بیاید تفاوتهای  فاحشی در نحوه فعالیت سلول های هم شکل و هم وظیفه پدیدار میشود . در وجود انسان به ملیارد ها سلول موجود است که هر کدام شان در عین وقت دارای فعل و انفعالات همگون نیستند ، اگر فعل و انفعالات سلول های بدن همگون شود و همۀ آن در یک  مقطع خاصی از زمان کوچک وظیفه مشابهی را انجام بدهند شاید که بدن تکه تکه و منفجر شود. بهر حال انسانها و تمام موجودات در هر مقطع زمانی از رهگذر بعُد های حیاتی متفاوت هستند این تفاوتها بعضاً  با جسم زنده از مادر زاده میشوند مانند تفاوتهای جنسی بین زن و مرد و اما بعضی تفاوت ها و عدم تشابه در انسانهای که دارای جنسیت همگون هستند در هر مقطع ای از زمان پدیدار میشود ، جهان یا بطرف بالندگی و شگوفایی پیش میرود و یا اینکه بطرف نقصان و کمی ، هیچ پدیده ای نمیتواند استوار ثبات و دائمی باشد، فلهذا گفته میتوانیم که از اثر فعالیتهای جنسی و جسمی و هارمونی بین زن و مرد  فرق های بسیاری وجود دارد همینگونه که در سایر جانوران و  حتی حشرات و نباتات نیز وجود میداشته باشد این خصلت  و نظام ساختاری جسم زنده است که توسط خداوند در  پیکر های موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و نبات  تعبیه شده است و هیچگاهی نمیتوانیم در این تفاوتها که نهایت طبیعی است سیاست ، اقتصاد ، تفکر شرقی و تفکر غربی راذیدخل و مقصر بدانیم این چیزی است که شده است و وجود دارد.

ما قبلاً نیز واضح ساختیم که اسلام در مورد بانوان هرگز نظریات تحقیر آمیز نظیر سائر ادیان نداردو همه گونه تحقیر را در مورد زنان بشدن منسوخ کرده است ولی این بدان معنی نیست که اسلام از عدم تشابه ایکه در وجود زن و مرد است چشم پوشی نماید از همین سبب قوانین خود را با در نظر داشت  قابلیت های هر دو جنس نهایت بهم  نزدیک و پیوست تنظیم نموده است که با سائر نظامات مغایر نمیباشد.

                      ما در نا همگونی های ساختاری و وظیفه وی  زنبور عسل و موران را مثال آوردیم:زنبور عسل  و موریانه ها دارای یک اجتماع غریزی هستند که از آن هرگز عدول نمیکنند.اما اجتماع قراردادی انسانها که کمتر جنبه  طبیعی دارد و تمام فلاسفه ها در گذشته این ابعاد رابخش مستقلی از حکمت عملی می  شمرده اندکه معتقد  به منطق و معیار  جداگانه  ای برای این بخش از حیات انسانی بودند.

                      در مورد حقوق زن  در اجتماع نیز و تشابه و تساوی آن بحث مفصلی ارائه داشته ایم . و این را هم تذکر دادیم که ذکوریت و انوثیت در حقوق و تکالیف اجتماعی از هم تفاوتها و عدم تشابهت های دارند که یک امر مسلم و طبیعی است.فلهذا کتاب بزرگ طبیعت  کتابی است که محتویات آن از طرف  هیچ نابغه و هیچنوع تمدنی قابل تغیر نیست و اگر ما از این انکار میکنیم باید از تفاوت های که بین گرما و سرما وجود دارد نیز انکار کنیم.در گرما  ما می کوشیم تا در جا های سرد برویم ، لباس نازک بپوشیم از  مایعات زیاده تر استفاده کنیم در حالیکه در  سرما لباس ضخیم می پوشیم و خود را از سرما  حفاظت میکنیم و غذای گرم و پر کالوری را ترجیح میدهیم ، همین قسم در هر عصر و هر تمدنی و  تحت هر نوع شرایطی طبیعت زندگی بانوان  با مردان   متفاوت است که این تفاوت ها اگر نیک در مورد آن اندیشیده شود برای هر دو جنس برازندگی خاص خود را دارا است .و همین تفاوتها باعث کشش و کوشش هر دو جنس در اعمار  اهداف زندگی میگردد. اگر این کشش ها نمیبود ابداً هیچ مرد و زنی نمیخواستند با هم  زندگی هم آهنگ ایجاد نمایندو کانون خانواده را تشکیل دهند.از همین سبب حقوق بین زن و مرد دارای بعد دو جنسی است   که حقوق هر کدام از این اجناس بذات خود  بر ای جنس معین آن حیاتی و لازمی است.

                      از همین سبب است  که اسلام  برای زن و مرد  در همه موارد  یک نوع حقوق و یک نوع  وظیفه  و یک نوع مجازات  قائل نشده است . پاره ای از حقوق و تکالیف و مجازاتها را برای مردان مناسب دانسته  و پارۀ از آنها را برای زنان.و در نتیجه  در مواردی  برای زن و مرد وضع مشابهی و در موارد دیگر  وضع نا مشابهی در نظر  گرفته است.

                      و این را هم گفتیم که در اروپای قبل از قرن بیستم زن قانوناً و عملاً  فاقد حقوق انسانی بود نه حقوق مساوی با مرد داشت و نه مشابه با او. ولی در نهضت عجولانه ای که در کمتر از یک  قرن اخیر برای زن در اروپا صورت گرفت ، زن کم و بیش  حقوق مشابه با مردان پیدا کرد اما با توجه به وضع روحی و طبیعی و احتیاجات جسمی زن هرگز حقوق مساوی پیدا نکرد واین بخاطر آن بود که حقوق مساوی با حقوق مرد  و سعادتی مشابه به سعادت  مرد پیدا نکرد و از همین سبب بود که زن در کوره گاه کارخانه های صنعتی اروپا هم خانواده را از دست داد و هم  عمر طبیعی خود را. ولی راه منحصرش اینست که  مشابهت حقوقی را از میان بردارد ، برای مرد حقوق متناسب با مرد و برای خودش حقوق متناسب با خودش قائل  شود. و این تنها راهیست که وحدت و صمیمیت را در طول عمر بین زن و مرد استوار و پا برجا نگاه میدارد.زیرا ما هرگز آرزوی این را نداریم که بد بختی های را که خواهران ما در شرق با آن مواجه هستند با بدبختی های که از جانب غرب می آید در زندگی  بانوان ما مضاعف گردد.

                      اکنون باید دیده شود که چرا مسئله ای که ما آنرامسئله اساسی در نظام حقوق خانوادگی نامیدیم  مورد توجه و علاقه قرار نگرفت؟ آیا در پرتو علوم امروزی  معلوم شده است که  تفاوت و اختلاف  زن و مرد  یک تفوت ساده  عضوی است و در اساس ساختمان جسمی و روحی آنها  و حقوقی که به آنها  تعلق میگیرد  و مسئولیتهای که باید بعهده بگیرند  تأثیری ندارد؟ و بدین جهت در فلسفه های اجتماعی  امروز جای جداگانه  برای آنان باز نشد؟[i]

                      اتفاقاً قضیه بر عکس است ، زیرا در پرتو  اکتشافات و پیشرفتهای علم زیست شناسی که ما شمۀ از آن را در مورد زنبوران و موران مثال دادیم با سپهر روانی تفاوتهای دو جنس  روشنتر  و مستدل تر  گشت ولی مسئله اساسی که باید دنیا به آن توجه میکرد و آن بعد روانی و سپهر فزیولوژیکی  بانوان بود به فراموشی سپاریده شد.که این مایه شگفتی است.

                      از نظر برخی فلسفه های نیرو مند غربی، انسان را ماشینی توصیف کرده است که محرک او جز  منافع اقتصادی نیست ، دین و اخلاق  وفلسفه و علم  و ادبیات  و هنر همه  رو بنا هایی هستند  که زیر بنا ء آنها  طرز تولید  و پخش و تقسیم ثروت است. وصرفاً همین موضوعات را جلوه هاو مظاهر  جنبه های  اقتصادی زندگی انسان میدانند.

                      در انقلاب صنعتی ایکه در اروپا رایج شد سپهر اجتماعی تا اندازه ای که بتواند سازمانهای اجتماعی سابقه را دگر گون کند نیازمندی به تغیر پیدا کرد. مردم را از زندگی در خانواده های بزرگ  جدا ساخت ، در واقع این خانواده بزرگ که متشکل از پدر مادر برادران  شوهر عمو  ماما ، پدر بزرگ و مادر بزرگ  و غیره میشدبصورت یک واحد بزرگ اقتصادی  با هم کار میکردند . این نوع خانواده ها ایستا بود و ریشه های عمیق آن بازمین و محیط زندگی گره محکمی داشت . زمانیکه صنعت انقلاب کرد در درون هر خانواری  برخورد امواج پیش گام  به شکل تعارض ، حمله  به اقتدار پدر شاهی و روابط دگر گون یافته والدین – فرزندان و مفاهیم  جدید آداب معاشرت  ظاهر شد . با انتقال تولید اقتصادی از مزرعه  به کارخانه  افراد خانواده دیگر  بصورت یک واحد بایکدیگر کار نکردند . با بر آمدن اعضای خانواده  از خانه ، وظائف اصلی خانواده  به نهاد های تخصصی دیگر واگذار شد .جامعه نوین به تحرک کار گرانی از جنس زن و مردنیازداشت  که بدنبال شغل از اینجا به انجا بروند . بنا بر این  خانواده گسترده  باداشتن صدها مسئولیت در برابر  خانه و اعضاو خویشاوندان   سالخورده و بیمار و با داشتن تعداد زیاد کودک  قادر به هیچگونه تحرکی نبود . بنا بر این  ساخت خانواده به تدریج وطی تجربۀ دردناکی  شروع به تغیر کرد . مهاجرت به شهر ها رشته خانواده را از هم گسست و بحران های ویرانگر اقتصادی خانواده ها را بر آن داشت تا در بین اعضا به واحد های کوچک و گمنام تر خود را تبدیل نمایندو بالآخره خانواده آنقدر کوچک و کوچکتر شده رفت تا بحدیکه حتی  دروازه  های خانه قفل میماند و زن و مرد دور از هم در فاصله های زمانی نا مشخص در کار خانه ها مصروف کار شدند. این بود ثمرۀ موج دوم یا انقلاب صنعتی که از شرق تا غرب دنیا ،اعم از کشور های سرمایه داری و متمرکز   را در نوردید و با خود  خانواده ها را  استحاله نمود.و برای اینکه این عمل یک انقلاب خورد کننده برای خانواده های از هم پاشیده تلقی نشودبرای زن در طبیعت حقوق طبیعی را جستجو کرد و سند های را بدست آنها به مهر سپارید که میشود فهمید آیا زن و مرد  دارای حقوق و تکالیف مشابهی هستند  یانه؟ به این ترتیب حقوق خانوادگی در نظام حکمرانی ماشین از کف خانواده  ها ربوده شد.و به این ترتیب و بهمین مشابهت حقوق  اجتماعی سایر اشخاصی که به ترتیبی در خانواده  ها مصئونیت و آرامش داشتند نیز در پرتو  تجلی بازار هویت خود را گم کردند.

 

طبیعت زن:

هر کس که مختصر مطالعه ای داشته باشد این را می فهمد که اختلافات و تفاوتهای  زن و مرد منحصر به  جهاز تناسلی نیست ، اگر سخنی هست در این جهت است که آیا آن تفاوتها  در تعین حقوق  و تکالیف زن  و مرد  تأثیر دارد یا نه؟دانشمندان و محققان اروپاقسمت اول را بطور شایسته یی بیان کرده اند ؛ دقت در مطالعات زیست شناسی و روانشناسی اجتماعی این دانشمندان کوچکترین تردیدی در این قسمت باقی kمیگذارند. آنچه کمتر مورد توجه این دانشمندان قرار گرفته این است که این تفاوتها در تعین حقوق و تکالیف خانوادگی  مؤثر است  و زن  ومرد را از این جهت  در وضع نامشابهی قرار میدهد .

                      «الکسس کارل» فزیولوژست  و جراح و زیست شناس  معروف فرانسوی  که شهرت جهانی دارد  در کتاب نفیس خود "انسان موجود نا شناخته"  بهر دو قسمت اعتراف میکند . یعنی هم میگوید  زن و مرد  بحکم قانون  خلقت  مقفاوت آفریده شده اندو هم میگوید این اختلافات  و تفاوت ها  وظائف و حقوق آنها را متفاوت میکند . وی در فصلی که تحت عنوان  اعمال جنسی  و تولید مثل  در کتاب خود  باز کرده است میگوید:« بیضه ها و تخمدانها اعمال پر دامنه ای دارند ، نخست اینکه  سلول های نر یا ماده  میسازند  که پیوستگی  این دو موجود تازه  انسانی را پدید می آورد ، در عین حال موادی را ترشح میکنند  که در خون میریزد  که در انساج و اندامها و سلول ها  خصایص  جنس مرد  یا زن را آشکار میسازد . همچنین به تمام اعمال بدنی ما شدت میدهند. ترشح بیضه ها  موجد تهور و جوش و خروش و خشونت میگردد و این همان  خصایصی است  که گاو نر  جنگی را  از گاویکه  در مزارع  برای شخم بکار میرود  ممتاز میسازد.

                      تخمدان نیز  بهمین طریق بر روی وجود زن  اثر میکند ، اختلافی که میان زن  و مرد  موجود است  تنها مربوط به  شکل اندامهای جنسی آنها  و وجود زهدان  و انجام زایمان  نزد زن  و طرز  تعلیم  خاص آنها نیست  بلکه  نتیجه علتی است  عمیقتر که از تأثیر  مواد شیمیایی  مترشحه  غدد تناسلی  در خون ناشی میشود  ، به علت عدم توجه به این نکته  اصلی و مهم  است  که طرفداران  نهضت زن  فکر میکنند  که  هر دو جنس  میتواند یک قسم  تعلیم و تربیت یابند  و مشاغل و اختیارات  و مسئولیتهای  یکسانی به عهده گیرند . زن در حقیقت  از جهات آزادی با مردمتفاوت است . یکایک سلولهای بدنی ، همچون دستگاههای عضوی  مخصوصاً  سلسله عصبی نشانه جنس او  را بر روی  خود  دارد ، قوانین فزیولوژی نیز  همانند قوانین جهان  ستارگان  سخت و غیر قابل تغیر است، ممکن نیست  تمایلات انسانی  در آنها  راه یابد، ما مجبوریم آنها را  آنطوریکه هستند  بپذیریم ، زنان باید  به بسط  مواهب  طبیعی خود  در جهت و مسیر  سرشت  خاص خویش  بدون تقلید  کورکورانه  از مردان بکوشند ، وظیفه ایشان در راه  تکامل بشریت  خیلی بزرگتر  از مرد ها است  و نبایستی آنرا سر سری گیرند  و رها کنند.»[ii]

                      کارل پس از توضیحاتی در باره کیفیت پیدایش سلول مرد  و تخمک زن و پیوستن آنها به یکدیگر  و اشاره به اینکه  وجود ماده برای تولید نسل ضروری است بر خلاف وجود نر، و اینکه بار داری، جسم و روح زن را تکمیل میکند، در آخر این بحث میگوید:نبایستی برای دختران جوان  نیز همان  طرز  فکر و همان  نوع  زندگی و تشکیلات  فکری و همان  هدف و ایدیالی را که برای پسران  جوان در نظر می گیریم معمول داریم ، متخصص تعلیم و تربیت باید اختلاف عضوی و روانی جنس مرد و زن و وظائف طبیعی ایشان  رادر نظر داشته باشندو توجه به این نکته اساسی در بنای آینده تمدن ما حائز کمال اهمیت است . چنانکه ملاحظه می فرمائید  این دانشمند بزرگ ، هم تفاوتهای طبیعی زیاد زن و مرد را بیان میکند  و هم معتقد است  این تفاوتها  زن و مرد را از لحاظ وظیفه و حقوق  در وضع نا مشابهی قرار میدهد .

                      جنین مرد بطی تر است، حتی گفته میشود  جنین دختر از جنین پسر سریعتر رشد میکند، مقاومت زن در مقابل بسیاری از بیماریها از مقاومت مرد  بیشتر است . زن زودتر از مرد  به مرحلۀ بلوغ میرسد و زودتر از مرد هم  از نظر تولید  مثل از کار می افتد ،دختر  زود تر از پسر به سخن می آید ، با تناسب وزن بدن  مرد و زن وزن مغز  زن  بزرگتر  است . شش های مرد  قادر به تنفس هوای بیشتر ی از شش های زن است ، ضربان قلب زن  از ضربان قلب مرد  سریعتر است.

                      از لحاظ روانی: میل مرد به ورزش شکار و کار های پر حرکت و جنبش بیش از زن است . مرد مبازره جو است در حالیکه زن  صلحجویانه و بزمی است.زن آرام و ساکت است و مرد جنجالی و پرخاشگر، زن از خشونت پرهیز میکند و بهمین سبب خود کشی زنان کمتر از مردان است .

                      احساسات زن از مرد جوشان تر است ،زن از مرد سریع الهیجان تر است ، یعنی زن  زودتر تحت تأثیر هیجانات قرار میگیرد، زن از مرد محتاط تر است. زن از مرد مذهبی تر  و ترسو تر  و تشریفاتی تر است ، احساسات زن مادرانه است . زن بخانواده بیش از مرد اهمیت میدهد . زن در علوم استدلالی از مرد ضعیف تر است . زن از مرد رقیق القلب تر است و زود به گریه  متوصل میشود.[iii]

                      در بخش آینده نظریات دانشمندان را در مورد زن ، ومسائل جنسی بعرض میرسانیم

                     

 

 

 

 


 

[i] ـ نظام حقوق زن در اسلام،ص،31 مطهری

[ii] ـ الکسس کارل ، اعمال جنسی و تولید مثل ، ج،3 ،ص100

[iii] _لذات فلسفه ، ج ، ص 155بحث چهارن ، تاریخ تمدن ، ویل دورانت

 


بالا
 
بازگشت