بخش پنجم

حقوق  و قواعد اساسی زنان در اسلام

 

نگارش : عبدالواحد سیدی

 

                 اسلام در مورد بقای نسل و حفظ ظواهر و بواطن زندگی انسانها از همان آغاز از روز پیدایش آدم ابوالبشر و  حوا خواسته است این هر دو موجود با فضیلت را با اقتران همدگر به فضیلت و تقوی و ادامه حیات  و دوام نسل شان و جلو گیری از  انقراظ نسل و افول و زوال  انسانیت قواعد و قوانینی را وضع کرده است که نهایت فطری بوده و با گذشت زمان  غیر قابل تغیر است و آن عبارت از قانون ازدواج شرعی و ایجاد  و تشکل خانواده بر مبنای  این  فرض گردانیده شده است . لذا قرآن بهر  پسر و دختر جوان که به سن ازدواج رسیده باشند حکم میکند تا از این موهبت استفاده کرده و خویشتن را با دور تسلسل و بقای نسل خویش دائمی و ابدی بسازند تا روزیکه خداوند خواسته باشد.

در جوامع مسلمان  در طول سالها و قرنها یک سلسله قوانین  عرفی و مکتوبی که بعضی از آنها مطابق به  احکام شریعت اسلام و اکثراً مخالف آن است وضع گردیده است که ضرورت است این قوانین وقتاً فوقتاً تشخیص و آنهایی که مطابق به نص قرآن و احادیث نبوی با اسناد  قوی و دلایل منطقی قوی تر   حفظ واز طریق مراجع حقوقی از طریق رسانه ها به ارشادعامه  گذاشته شود و آن تعریفتی که مخالف با آئین اسلام و نص قرآن و سنت نبوی است از متون اسلامی کاملاً پاک و زدوده شود. مثلاً در صد ر اسلام  زنان در ردیف نماز گذاران در مساجد برای ادای نماز جماعت  اشتراک می نمودند که بخاطر حفظ این مأمول بعداً در مساجد جامع مقصوره های مختص به بانوان ساخته شد تا بتوانند با خاطر آرام در جماعت اشتراک نمایند.ولی بعد ها دیدیدیم که این نیمی از پیکره اسلام  از این حق محروم شدند.

اکثراً در کشور ما روی بعضی از ملحوظات دختران جوان  تا به سن پیری به خانه ها  نگهداشته میشوند و از حق شوهر گرفتن که حق طبیعی و شرعی شان است جلو گیری میشود ، در بعضی جا ها رسم بر آن است که دختران را بخاطر اینکه از ارث محروم ساخته باشند به شوهر نمیدهند و یا در مقابل  مهریه  های بزرگ  و به امید بدست آوردن آن، آنقدر  دختر را در خانه منتظر نگهمیدارند  تا او از سن ازدواج   خارج گردد و یا بمرگ فنا  یابد . آرزو مندی در این است تا به این مسایل رسیدگی شود . حال با بر گزاری مراسم عروسی که مخارج آن از حد  توان اکثر پسر ها و خانواده ها خارج است دلیل میگردد تا از تعداد ازدواجها کاسته شود که این امر باعث و منجر به فساد ها و انحرافات اخلاقی نیز  میشود . در جامعه ایکه هر شب به صد ها هزار فامیل با شکم گرسنه می خوابند هر روز سالن های عروسی ایکه گنجایی دو یا سه  هزار نفر  را دارد  مفتوح میگردد و لی ما می بینیم  دولت و دولت مردان ما جلو همچو مسایل را که هم اقتصاد ما را نابود میکند و هم خلاف عرف  گذشتۀ ماست هر گزجلو نمیگیرند . در سابق یک چند نفر از نزدیکان  خانواده های  عروس و داماد باهم گرد می آمدند و با یک ولیمه مختصرنکاح عقد میشد و هر کس پی کار خود می رفت ، اما امروز اگر کسی بخواهد ازدواج کندمجبور است مسیر های تند و پر خم و پیچ  را که دور از مصیبت قرضداری و پریشانی نمی باشد طی نماید . ضرورت مبرم است نا هر چه زود تر و با جدیت جلو همچو  عوارضات  ناشی ازکژروی هاو کژ فهمی های اجتماعی را گرفت ، زیرا اسلام دینی است که هر چیز را در حد وسط آن که بالای هیچ کسی  سنگینی ایجاد نکند  می پسندد. اگر دولت  مانع از اینکار نشود و به نامهای آزادی و دیموکراسی جلو همچو رویداد های زیان بار را نگیرد نه تنها دیموکراسی در کشور نابود خواهد شد بلکه ما همه روزه شاهد از دست دادن  صدها جوان  خواهیم بود .

این وظیفه وزارتهای فرهنگ، زنان و دیوان عالی قضای کشور است تا این دروازه های جهنمی را هرچه زود تر بسته کنند تا جوانان با  هزینه کمتر و توانایی بیشتر به این مهم بپردازند.

چون ازدواج از حقوق حقه جوانان پا به رشد است نه باید  عرف و عادات گمراه کننده  جوانان ما را از این حق محروم بسازد ، چه بهتر که در همچو مواردبدامان حقوق و معیار های شرعی و انسان مابانه چنگ بزنیم.

انواع حقوق زنان:

1.    قیمومیت: قرآن مجید با ارائه این آیت قیمومیت را ثابت  ساخته است:«الرجال  قوامون  علی النساءِ بما فضَّل الله بعضهم علی بعض و بما انفقو ا من اموالهم»[1]

"مردان بر زنان  قیم و سر پرستند و آن بدین خاطر  که خداوند  برخی را  بر برخی  دیگر بر تری داده  و مردان از مال  و دارایی خود خرچ میکنند".

                 بعضیها در مورد این آیت که خداوند بوسیله آن  مرد را از زن متمایز ساخته و زن را مشمول آن قرار داده  مشتمل بر حق کُشی زن  و نیز گواه آشکار بر فقدان مساوات  موهوم زن و مرد در احکام  اسلامی میدانند.

ولی مسئله بر عکس آن است ؛ زیرا هدف از قیمومت و سر پرستی  ـ که مصدر نخست این پندار موهوم است ـ فرمانروایی و اداره کردن امور است . مثلاً میگویند : فلان  قیم و سر پرست این خانه یا این موسسه  است ؛ یعنی فرمانروایی و چرخاندن  امور آن خانه  و موسسه  در عهده او است.

                 اداره کردن و چرخاندن  امور ، لازمه امارت و فرمانروایی است ؛ برای مثال  کسی که امیر و فرمانروای موسسه یا جماعتی بشود ، گرداندن کار و بار  و نظارت  بر راه اندازی  امور آنها  به عهده او میباشد .

                 بدنبال روشن شدن این معنی می پرسیم :مصدر  نگرش  خداوند  به ایجاد  وظیفه  قیمومت و سر پرستی  در منازل ، مراکز و گروها ، چیست؟  آیامصدرش جایگاه عالی و بلندی است  که خداوند آنرا  به عنوان خلعت  و انعامی  ویژه  به کسانی ارزانی میدهد  که در پیشگاه حق تعالی  دارای  فضیلت و مکانت  والا هستند  و حال آنکه  این چنین کسانی  هم تنها مردانند  و بهمین خاطر  مردان به این خلعت  خداوندی دست یافته و زنان  از آن  محروم اند؟

                 البته که واضح  است که قضیه چنین نیست.  بلکه سر چشمه قیمومت  و سرپرستی  عبارت از اهتمام  شارع به این است  که در جامعه  و کلیه شئونات  مربوط بدان ، در همه احوال و اوضاع  آن ، نظم بر قرار باشد . در حالیکه نظم جامعه هم تنها در گرو  حاکمیت  ضوابط  مسئولیت در آن است  و مسئولیت حقیقی ، جز در سایه وجود فرمانروا  و امیری  که مسئولیت  گرداندن  و نظارت  بر امور  مربوط  به اوست ، معنی نخواهد داشت .

                 رسول خدا (ص) در این مورد می فرمایند:« هرگاه سه نفر  با هم مسافر بودند ، نفری از خود شان را  بعنوان امیر خود بگمارند»[2]  

                 اگر در خانواده روح  مسئولیت پذیری وجود نداشته باشد مسلماًکه آن خانواده نمیتواند بحیات خود  ادامه دهد و دچار صد ها مشکل میگردد. اگربه تمام شئون زندگی یک نگاه مختصر انداخته شود این نظام از  خانواده و از هر عضو آن گرفته تا به عالی ترین نظام مدیریتی در جامعه که رئیس جامعه میباشد سیران دارد و این بدین معنی نیست که حاکم  مالک الرقاب تمام شئون و مایملک مردم باشد بلکه این تنظیم دهنده و موثریت بخشنده  نیرو های خورد و کوچک در قدمه های بعدی است که باعث نظم جامعه شده از اختلال میکاهد و جلو گیری میکند ، همچنان است در خانواده  افراد بزرگتر ها با لای کوچکتر ها از آن مورد قیمومت دارند که آنها بزرگتر اند و میتوانند خوب و بد را بهتر  تشخیص دهند لذا طبیعتاً بدون آنکه کسی گفته باشد میتوانند از کوچکتر ها قیمومت و حفاظت نمایند و این بدان معنی نیست که کوچکتر ها خوار و حقیر باشند و این بخاطر این است تاآنها در لفافه نظام خانواده گی محفوظ بمانند. در مباحث گذشته نیز صراحاً ذکر کردیم که خداوند برای زنان شاخصه های را به ودیعه نهاده است که هر گز مردان بدان نمیتوانند برسند ، مثلاً زیبایی ، طراوت و شادابی  زن  در هر حال توجه بر انگیز است در حالیکه در مردان چنین صفتی سراغ نمیشود لذا  زنان با انگیزش این زیبایی ها زیاده تر در معرض خطر قرار میگیرند که ما بعضی از آنها را در مباحث  کار  بانوان در بیرون از خانه (کار در کار خانه ها و مراکز عمومی)به بحث کشیدیم و نتیجه آنرا در اروپای صنعتی و ماشینی که منجر به ایجاد اعلامیه جهانی حقوق بشر شد بملاحظه رسانیدیم . اسلام و احکام قرآنی هر گز خواهان آن نیست که بخاطر تهیه مایتاج زندگی آبر و حیثیت ووقار یک زن طعمه کسی شود که زن در خارج از منزل باو یکجای کار میکند.امیری در خانه این را نمی رساند که هرچه امیر خانه خاست همان شود ، بلکه بخاطر سامان دادن نظم زندگی در آن خانه  میباشد و خانه بی سر و بی سر پوش حتماً محکوم به زوال و فناست .

                 لذا برداشت  فضیلت  ذاتی  مردان  بر زنان  از این آیه ، با بسیاری از  نصوص  صریح قرآن بشدت تناقض و تضاد دارد . خداوند متعال مقرر می دارد  که مردان و زنان  در میزان قرب بخدا  با هم مساوات دارند  و تفاوتی هم که در درجات  آنها موجود باشد ، منوط به تفاوت اعمال نیکی است  که بخاطر خداوند  انجام میدهند.

خداوند میفرماید:

{فاستجاب لهم  ربهم  انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذَکَرٍ او اُنثی ا بعضکم  من بعضٍ} [3]

«پس پروردگار شان  پاسخ داد  که من عمل هیچ صاحب عملی را ، خواه مرد  و خواه زن  تباه نخواهم ساخت  برخی از شما از برخی دیگرند».

و می فرماید:

{من عمل صالحاً من ذَکَرٍ او انثی ا و هو مؤمن فلنحیینهُ حیاةً طیبةً و لنجزینهم اجرهم باحسنِ ما کانو یعملون}[4]

« و کسانیکه  کار نیک انجام دهند  خواه مرد باشند  یا زن  و حال آنکه  مؤمن باشند آنان را زندگی پاکیزه  می بخشیم  و در مقابل بهترین  آنچه انجام داده اند  آنانرا پاداش  می دهیم»

ما در  در مورد بلندی و شکوهمندی مقام زن  در فصول قبلی کطالب زیادی  ارائه کرده ایم  که ذکر دوباره آن باعث اتلاف وقت خوانندگان عزیز میشود که از تکرار دوباره آن صرف نظر کردیم.البته یک نکته قابل یاد آوری هست که در دستگاه خلقت خداوندی هیچ موجودی با موجود دیگر شباهتهای بهم نمی رسانند ، اینکه انسانها با  هم شبه هستند یک امر اعتباری هست و رنه همه چیز را خداوند  با تفریق آفریده است در بین زن و مرد هم این فرق وجود دارد که در بحث( تساوی نه تشابه  مراجعه شود).

لذا به این نتیجه میرسیم  که سر پرستی و قیمومتی که خداوند  در قرآن  از آن خبر داده  بمعنی حفاظت  و اداره امور  است ، نه بمعنی سلطه گری  و زور گویی . زیرا قانون جهانی نیز حکم میکند کسی که  نفقه میدهد  حق نظارت از آن اوست

2.    ارث:

از جمله دیرینه ترین  اعتقاداتی که بحث بر انگیز بوده است  وجود مساوات ارث  و ضرورت  آن در بین  مرد و زن مطرح میشود ، مسئله  سهم الارث  زن و مرد  در اسلام  است .  خداوند می فرماید:

{یوصیکمُ اللهُ فی اولادکم للذَّکَرِ مثل حظ الانثیین} [5]

«خداوند در مورد فرزندان تان  بشما توصیه میکند  که پسر دو برابر دختر  سهم الارث دارد».

                 ما به حقیقت  مفاد این آیه که نزد انتقاد  گران  اشتباه و فرو گذاشت بزرگ قرآن  از حقیقت مساوات بین ارث زن و مرد پنداشته  شده است ؛ می پردازیم  و روشن میکنیم که این آیه با اصل مساوات  واقعی هیچ  تضاد  و تناقضی ندارد  و معنی آنرا تیره نمیکند .اشتباه بزرگ در شناخت آیه مذبور است . دلالان این انتقاد  آیۀ :{للذَّکرِ مثلُ الانثیین} را یک قانون عمومی و جاری  در کلیه احکام ارث  تلقی میکنند  و حتی بخیال آنها  و بسیاری از مردمان  عوام فریب حکمی که در این آیه آمده است  نه تنها مربوط به احکام ارث ، بلکه بمثابه یک قانون  مطلق اجتماعی است  که اسلام آنرا در کلیه اوضاع و احوال  و به نسبت همۀ قضایا  و مشکلات مورد توجه قرار خواهد داد .  این در حالیست که این آیه در مورد ارث فرزندان نازل شده است و نه غیر ایشان . و اما وارثان دیگر میت ، اعم از زن و مرد ، احکام دیگری دارند  که در اکثر آنها هم ارث زن  و مرد یکسان است  و این هم چند مثال :

·        هرگاه  فرد متوفی پدر و مادر  و تعدادی فرزند از خود بجای گذاشت ، در این صورت  سهم الارث هریک  از پدر و مادر یک به نسبت شش از ترکه است  بدون در نظر داشات(زن و مرد)بودن.

{و لابویه لکلَّ واحدٍ منهما السدس}[6]

«و برای پدر و مادر  میّت  برای هریک  از آنها  شش یک سهم  الارث  ثابت است»

·        هرگاه میّت یک برادر مادری یا یک خواهر مادری  از خود بجای گذاشت  و وارثی وجود نداشت  که آنها را حجب کند، در این صورت سهم الارث  هریک  از این  برادر  و خواهر شش یک  میباشد  بدون آنکه در بین آنها فرق باشد

·        هر گاه میت  تعدادی  برادر مادری  دو نفر یا  بالاتر  از آن و تعداد ی  خواهر مادری  دو نفر یا بیشتر ، از خود بجای گذاشت ، برادران و خواهران  باهم یک به نسبت سه سهم دارند (یعنی سه یک حصه می برند، البته بدون تمایز جنسیت ){فان کانو ا اکثر من ذالک  فهم  شرکاءُ فی  الثلث}[7]

«اگر برادر و خواهر مادری  از یکنفر بیشتر  بودند  در ثلث ترکه شریک هستند.»

·        هرگاه  زن متوفی  شوهر و یک دختر  از خود بجای گذاشت ، دخترش نصف ترکه  و شوهرش یک چهارم ترکه را دارد ، یعنی در اینجا دختر  دو برابر شوهر زن  سهم الارث دارد.

·        هرگاه میّت یک زن  و دو دختر  و یک برادر تنی داشته باشد ، همسرش  یک بر هشت و دو دختر دو بر سه  سهم الارث دارند  و هر اندازه باقی ماند  برای برادر تنی میّت یعنی  عموی دو دختر  می باشد . بدین ترتیب هر یک از دو دختر از عمویش بیشتر سهم الارث دارد . نظام حقوقی میراث یکی از نظامهای قاعده مند اسلام است که هیچ قانون مدنی قادر نیست با رسالت و قانونمندی این  نظام حقوقی اسلام یعنی میراث برابر باشد.یک چیزی را که باید در نظام حقوقی  اسلام که منشاء آن از قرآن  است در نظر گرفت این است که در هیچ صورت و تحت هیچنوع شرایطی نظامندی حقوقی و قانونی  اسلام همانند ادیان دیگر  تغیر پذیر نیست.اسلام هرگز آرزو ندارد زن مسلمان همانند زن  غربی در گیر و دار بازار و  مراکز صنایع  هر چیزش را گم کند حتی خانه و فرزندانش را لذا اسلام برای زنانی که در خارج از منزل کار میکنند همان حقوقی را قایل هست که بیک بانوی که در خانه میباشد و کاری  در بیرون ندارد.باوجود اینهم در صورت طبعیت زن از  منحنی  اولویتها  برایش محقق ساخته ، بدین معنی نیست  که وظایف و شغلهای  خارج از منزل  را از او  ممنوع و حرام نماید . بلکه درهای  وظایف  و اعمال مختلف برای زن  همچون مرد ، همواره باز است . این و ظیفه باید به ترتیبی باشد  که منطق  فکری  و اجتماعی  آنرا  بهر یک زن  و مرد  گوشزد میکند.

از این حالات مشخص و مرتبط  با واقعیت  مزبور  که بگذریم  ، دیگر مردان و زنان  وارث ، در ارث  با هم یکسان اند .باید ارزش و گرامی داشت زن در نظام حقوقی اسلام  در زمینه گرامیداشت  و آزاد سازی  زن و دفاع از حقوق  و ویژه گیهای زنانگی اش که ما قبلاً به آن اشارات روشن داشتیم ، نادیده میگیرند  و در صورت لزوم  نیز جهت تداوم  این نادیده گیری  ، به سادگی تظاهر به جهل  و عدم آگاهی  را دستاویز قرار میدهند ؛ این از یک سو  واز سوی دیگر  از بد بختی و سیه روزی زن   در جوامع  غربی  نیز چشم پوشی میکنند ؛ بد بختی و شقاوتی که زیر  قلمرو قوانین  ظالمانه  ای بوجود آمده  است  که در لابلای آن زن  در قید اسارت ، استثمار و بردگی  بند آمده  و او را شدیداً وا داشته  که جهت دستیابی  به لقمه نانی خواه شرافتمندانه  باشد یا خیر ، به تنگترین راه ها برود ؛ اگر چه نیز لازم باشد  که ویژگی زن بودنش را در این راه قربانی کند . اینان از جنایات  ، قوانین و نظامهای غرب  که زن را در شقاوت انداخته اند که ما مثالهای زنده و تاریخی ای در زمینه ابراز داشته ایم چشم پوشی می کنند  تا بدین وسیله  غرب را بستایند.

             اینان  در مقابل ، ارزش شریعت اسلامی  در ضمانت آزادی  و کرامت  و حفظ  خصایص زنانگی  زن را نادیده می گیرند  تا بی محابابه  انتقاد  کورکورانه  از اسلام  و کاستن از ارزش  آن ادامه  دهند.[8]

3.    نشوز و نا فرمانی  همسر:

طرح و صورت و اشکال:

وقتی زوجه بدون معنی یا بدون مجوز  شرعی دست به نا فرمانی زند  ، ویا از حوزه  رضایت شوهرش  خارج شود ، اسلام برای  رفع  مشکل نا فرمانی  همسر ، چندین راه را  در نظر گرفته است ؛ به این معنی که هرگاه  زن از قلمرو  رضایت شوهرش  خارج شد  می تواند  با سه راه حل  تدریجی  و گام بگام  این مشکل را بر  طرف سازد :

·        از سر لطف و محبت همسرش را  اندرز دهد.

·        در بستر خواب از او جدا شود.

·        همسرش را تنبه بدنی کند که البته این تنبه بیشتر بیم آور باشد  نه زجر دهنده و  معذب باشد به( فصل اول ، ص 21 ، به عنوان حل اختلافات مراجعه شود.)

4.    چند همسری:

این قضیه نیز  از بارزترین  مسایلی  است  که  جو سازان  علیه  اسلام و مدافعان  قشری زن  وبه اصطلاح حقوقی اش  آنرا دست آویز قرار داده  و به زعم آنان این شاخص  بزرگی است  از اینکه  در جوامع اسلامی  زن از مشکل عدم مساوات  با مرد ،  رنج میبرد . حال ببینیم  صورت واقعی قضیه چگونه است.

مصالح و نقش قانون منحنی اولویتها:

پیداست که  مدار احکام  اسلامی  بر مقتضیات  مصالح انسانهاست  و مصالح و مفاسد  همیشه لازم و ملزوم  یکدیگر  و هر کدام  از آنها  به لحاظ بزرگی و اهمیت ترتیب دارد.

                 به این نکته بایست توجه شود  که مصلحت حیات  در مقایسه با مصلحت نسل  و مال  از اهمیت بزرگتری بر خوردار است و همچنین آن ضروریاتی  که مصلحت حیات ، عقل و مال  بر آنها مبتنی است  بمراتب سود مند تر  از  حاجیات  و تحسیناتی است  که لازمه همین مصالح هستند.

                 مشیت الهی بر این  بود ه است  که انسان در این دنیا  به لذایذ زندگی دست نیابد ، مگر اینکه آن لذایذ به  ناکامیها  و مرارتها  در آمیخته  باشد  و همچنین  ذات اقدس  الهی  چنین اراده کرده است  که  میزان  اصلی جوهر  مصالح زندگی  و شدت نیاز انسانها  به آن متفاوت باشد. پس در این  صورت نمیشود  مصالح انسانی را بر تر برای حرکت  قوانین و شریعتها قرار داد؟

                 راهش این است  که خداوند  به مصالح و مفاسد  زندگی انسانها  توجه کرده  و آنها را ، بر طبق اهمیت و نیاز  بدانها  و شدت و ضعف آمیزه  شوایب  و نواقصی که  از یکی  از آن دو به دیگری  نفوذ و رخنه میکند ، رده بندی کرده است . این چیزیست  که در اسلام ،« قانون منحنی  اولویتها» نام دارد .

                 همین قاعدۀ منحنی اولویتها در عرصۀ اجرای عمده  احکام شرعی ، به ایفای نقش می پردازد . از این رو هرگاه  مصلحتی مشروع  در سطح حاجیات با مصلحتی مشروع  در سطح ضروریات  در تضاد بود ، بایستی بخاطر نگهداری  از مصلحت ضروری ، از مصلحت حاجی گذشت.

                 بهمه واضح است که ازدواج یک مصلحت ضروری  و آن عبارت از بقای نسل و تحمیل کردن  مسئولیت تشکیل خانواده و گره زدن  پارۀ  از نسانها با پارۀ  دیگر  با توجه از نسل پیشین به نسل آینده  که جانشین او خواهد  شد و از همه مهمتر این که توسط ازدواج  هر دو طرف چه زن باشد چه مرد  مراتب شدت تمایلات جنسی خویش راارضا میدارند که باعث عشق و بخشش و بزرگی شخصیت هردو شده بسوی ثبات و استقامتهای  زندگی صادقانه پیش میروند. و این توافق و تطابق چنان روحیه اخلاقی هر دو طرف متعاقد را سر شار از  عشق و محبت و صمیمیت میسازد که همۀ نا بسامانیهای زندگی را در کنار هم فراموش میکنند . بعضی اوقات این بازی طوری ادامه می یابد  که مرد نمیتواند  بیک همسر اکتفا کند. اکثراً زنان خود دارای مزاج سرد بوده و آرزو ندارند تا همیشه و بلا استثنا جواب خواسته هاو تمایلات جنسی مرد را داده بتواند . مریضی ها  قاعدگی و بچه دار شدن حظانت فرزندان از جمله عواملی اند که زنان نمیتوانند  به تمایلات جنسی شوهران شان پاسخ مثبت ارائه کنند .از طرف دیگر شماری از نظر سنجی ها نشان میدهد  که تعداد مردان نسبت به زنان  از اثر  جنگها ، مسافرتها و مهاجرتها نظر به زنان کمتر است لذا در چنین حالات نیز  اگر تعدد زوجات صورت نگیرد یک تعداد زیادی از زنان بدون شوهر باقی میمانند .

                 اما شریعت اسلامی این را در نظر میگیرد که، به احتمال زیاد ، اوضاع و عواملی در کار باشند که بر اثر آنها مردان نتوانند  به یک همسر اکتفا کنند  و کسی در این تردید ندارد  که این عوامل در اکثر اوقات  وجود دارند  و چنین عواملی در مردان  کشور های غربی  در مقایسه باوجود آنها  در مردان کشور های اسلامی، بیشتر بنظر میرسد.انسانها واجب الخطا است و این خطا  نظر به زنان در مردان زیاده تر بنظر میرسد . در جامعه مسلمان قبل از اینکه اینگونه مردان  به فواحش روی آورند به حکم ازدواج دیگر تن در میدهد و نکته ای که  قابل یاد آوری هست این است که این ازدواج هم مانند ازدواج قبلی  با ایجاب و قبول طرفین هر چند ظاهری و فرمایشی هم باشد  عقد  میشود.

                 در جامعه ما زمانیکه زن در عقد نکاح  مردی در آمد با جامۀ سفید بخانه شوهر می رود و این بدان معنی است که  تقوا و فضیلت زن  افغانستانی بحدی است که چنان آرزو میکند که با همین لباسی که بخانه شوهر رفته و کانون خانواده  تیار کرده است  صرف در صورتی میتواند این خانه را بطور دائم ترک نماید که با کفن سفید که همرنگ  پیراهن عروسی اش است پیچیده شده باشد و این از خصوصیات زن در جامعه  ما میباشد ، زن افغان آنقدر که شهامت و دلیری در نا بسامانی ها و تحمل  و بردباری در جنگها  و مصیبت های بزرگ را دارد بهمان اندازه در قداست  خانواده  پاک و بی غش هستند . زن افغانستانی هر گز نگفته است که قوانین مملکت برای او  قابل پذیرش نیست چرا که مردانه است (قسمیکه زن در سایر کشور های اسلامی چنین ادعا های را دارند و مخصوصاً جنبش های زنان اکثراً این مسایل را دامن میزنند که گویا قوانین  مردانه ای در جامعه  مسلمانان حکمرانی میکند)بهمه حال ازدواج  مکرر باوجودیکه  خوش آیند نیست اما در بعضی حالات نا گزیرند قوانین شرعی و  مدنی ما آنرا پذیرفته است  زیرا خداوند متعال  با قدرت کامله خود میداند که اگر اجازه و  امتیاز ازواج متعدد داده نشود جامعه بطرف فساد و تباهی و بی حیایی پیش میرود ، قسمیکه در غرب  بیش از یک ازدواج مجاز نیست اما ما می بینیم که مردان و زنان  غربی تا کدام سرحد در اباحت وعیاشی های مداوم بقسمی  غرق هستند که از ازدواج و تشکیل خانواده که مخارج و درد سر های دائمی و محدودیت های قانونی را برایشان تنفیذو ایجاد میکند،  گذشته اند .

 ولی زمانیکه مردی میخواهد ازدواج مکرر  اسلامی نماید  در بین همسر سابقه و جدیدش  راجع به  منیت ، نفقه  و رفتارقانون عدالت کامل را مراعات  می نماید.در غیر این صورت اسلام  همسر ثانی را به اشخاصی که فاقد شرایط فوق باشد جواز نمیدهد.

                 این مقررات ازدواج  در اسلام از آنجاست  که همتای دومی  که مرد  بدون التزام  به ضوابط  همسرداری  یعنی ، از راه ارتکاب  زنا به او تمایل میکند ، در مقایسه با همسر دومی  که به اساس ضوابط همسر داری  شرعی به عقد ازدواجش در آمده ، بیشتر فساد به بار می آورد  و مصالح را بر باد میدهد . پس در این حالت قاعده منحنی  اولویتها  تصمیم دوم  یعنی ، همسر گزینی شرعی را اجازه میدهد  و تصمیم نخست را که وی را بطرف اباحه و فساد می کشاند  مردود می شمارد .

                 اما بر اساس قانون  غرب قسمی که بار ها تکرار شده است مرد میتواند  با هر تعداد که خود میخواهد  زن بگیرد  و در این راستا خود را  بهیچیک از ضوابط  همسر داری ملزم  نمی بیند  زیرا کدام پا بندی ای در ترازوی عدالت و اعتقادات مذهبی در غرب اکثراً وجود ندارد . واما در قوانین اسلام  تا چهار همسر  جواز داده شده است  که در این راستا مرد مکلفیت دارد  مبیت ، نفقه و مسکن  همسران خود را بوجه عادلانه در نظر داشته باشد.واین کار گرچند ظاهراً به مزاق گروه های دفاع از حقوق زن برابر نیست اما در این قوانین الهی حکمتی بزرگی نهفته است و آن اینکه  هر گز و"حشی گری جنسی " در سطوح مختلف و هم اماکن  و ادارات و دانشگاها ی امریکایی بیداد نمیکند.

                 اسلام فر آیند ازدواج را  مباح دانسته ، راه بسوی آنرا  هموار  نموده  و. آنرا وسیله نزدیکی  بذات اقدس الهی قرار داده است . اسلام در صورت حصول اطمینان  از تضمینات اخلاقی مرد ، چند همسری را نیز برایش مباح و حلال  میگرداند  و در صورت عدم اطمینان  ازضمانت اخلاقی از چند همسری  ممانعت بعمل می آورد .

                 شگفت آنکه ، جهان غرب  در اطراف تعالیم  و آموزه های اسلام  دود غلیظی  را بر انگیخته  و از هر سو زبان انتقادو فتنه انگیزی و اغتشاش  را بسوی آنها دراز  نموده است . از همه عجیب تر اینکه  خود جهان غرب ، روابط جنسی  خویش را  بر پایۀ  هرج و مرج  وحشتناکی  بنا نهاده است . در ارتباط با چند همسری  نیز باید گفت : که  غلت زدن  در میان  انبوهی از زنان عریان چه چیزی قابل فهم است ؟ ژاکلین همسر جان اف کندی فقید  که بعد از ترور شوهرش به توسط جکروبی و اسوالد،باا ناسس یکی از سرمایه دار ترین مرد جهان ازدواج کرد مدعی است که  شوهر دومش بین دوصد الی سه صد تن رفیقه داشت. وهمچنان در خانه های مستمندان اروپایی عیاش خانه  های نظیر عیاش خانه اوناسس زیاد  موجود میباشدولی جای تحیر در اینجاست که  اروپا خودش در بین فساد و فحاشی تا بگلو  غرق است و کلپ های شبانه و روزانه  در هر دقیقه بصد ها رقاصۀ عریان را به نمایش می گذارد تا بتوانند  مردم و مدعویین را به شاد کامی دعوت کنند و به این مراکز و  عیش خانه ها هیچ نوع ایرادی گرفته نمیشود و بلکه آنرا جزء از اخلاق مدرن تلقی میکنندو حتی پیشوایان مذهبی اروپا در چنین موارد نه تنها  مسکوت مانده اند بلکه آنرا منحیث یک ضرورت در دیموکراسی مشروع نیز ساخته اند (همجنس بازی).

5.    طلاق : ( در این مورد در صفحات 24تا26 به عنوان طلاق راه مصلحت آمیز مراجعه شود) امروز بعضیها میگویند:  درخانواده ایکه تصمیم گیری  برای بقای  او در اختیار مرد باشد ، کجا میتوان در چنین خانواده ای  مساوات در بین  زن و مرد  را مشاهده کرد؟اینان با همچو سوالات پروردگار شان را متهم می سازند به اینکه  در روابط موجود بین زن و مرد  در سایه زندگی زنا شویی  از مرد طرفداری میکند  و آنهم به دلیل اینکه طلاق را در اختیار مرد قرار داده است.

این آقایان طرفداری  خدا را از مرد در مسئله طلاق  مورد توجه قرار  می دهندولی فراموش کرده اند و یا ندانسته اند که خداوند در مورد  مهریه و انفاق زنان چه اهتمامی را برای  مردان واگذار شده است . اگر این آقایون در مورد فرامین خداوند در قرآن اطلاعات کافی داشته باشند تعالیم و قانونمندیهای که در قرآن وجود دارد پاسخگوی هر نوع مشکل شان  میباشد. بطور مثال:قرآن در آیه دوم از سوره مجادله در مورد شیوه های نا بخردانه طلاق که در زمان جاهلیت رواج داشت به سختی ممانهت کرده است:« اگر کسی با به زبان آوردن  صیغۀ  اظهار  زن خود را حرام کند ، و آنگاه بخواهد  از سخن خود بر گردد پیش از تماس  و مجامعت  باید برده ای آزاد کند ... و هر که نیابد [یعنی به آزاد کردن برده توانایی نداشته باشد ] پیش از آنکه تماس حاصل کند  باید دو ماه  پی درپی روزه بگیرد ، و باز اگر نتواند  باید شصت مسکین را طعان  دهد...»[9]  ((در میان  اعراب  از قدیم  رسم بود که  زنان را به زبان  آوردن صیغه  زیر  طلاق میگفتند : « انت علی کظهر امی» یعنی چنان که مادر من بر من حرام است  تو نیز از این پس  چنانی ، و این صیغه را "اظهار" می نامیدند. اگر مردی زن خود را با  بر زبان آوردن  صیغه اظهار  طلاق میگفت ، دیگر هیچگونه وظیفۀ زنا شویی  نسبت به او نداشت . اما زن آزاد نبود  که خانه شوهر خود را ترک کند  یا به همسری مرد دیگری در آید . اسلام این نظام طلاق مشرکین را  که برای زنان عادلانه  نبود  منسوخ  کرد «سوره مجادله ، آیه 2.)) در اینجا متوجه میشویم که اسلام شیوه های را  برای طلاق پیش پای مردان می گذارد که آنها هرگز به آسانی قادر نیستند یا نخواهند شد که بدون مجوز به این عمل دست بزنند ، چرا که دو ماه پی هم بدون انقطاع روزه گرفتن یا شصت گرسنه را در یک وقت طعام دادن و یا ...[10]کار دشواری بود با آن اقتصاد ضعیف که اعراب در بدو اسلام داشتند و این بخاطر آن بود  تا از طلاقهای بدون جهت و نا موجه جلو گیری شود و همچنان است حکم رجم زنان در اسلام که باید شخصی که به زنی اتهام می بندد که زنا داده است باید چهار شاهد  حاضر بیاورد که اینکار ابداً امکان پذیر نمی باشد ، چرا که عمل زنا که  فاحش ترین عمل ننگین برای زنان محسوب میشود هیچوقتی در ملاء عام انجام نمی پذیرد و اگر چنین فعلی شنیع انجام پذیرد در جاه های مخفی و دور از انظار خواهد بود لذا امکان آورده شدن چهار نفر شاهد که حتی مقاربت را (عمل زنا) را به وضاحت دیده باشد هیچ امکان نداشته و حتی نا ممکن می باشد که اسلام بخاطر کرامت بخشیدن به زن  این قانون سخت را  در مورد زنا تعین کرده است تا آبرو و حیثیت زنان و هم مردان دستخوش  افواهات بیهوده و بهتان قرار نگیرد.

                 هرکه  در جستجوی  مصدیق طرفداری اسلام  از زن و مرد  در زندگی زنا شویی بر آید ، در نتیجه خواهد دید  که نظام نفقه  و مهریه  مصداق برجسته  برای  طرفداری  اسلام  از زن است . مشاهده آن هیچگاه  از مشاهدۀ طلاق  که مظهر طرفداری از مرد  به شمار می آمده مشکل تر بنظر نمی رسد و این بر علاوه آن است که در بالا تذکراتی از سوره مجادله داشتیم  .

                 در اسلام فر ایند طلاق  با مسئله نفقه و مهریه  ارتباط مستقیم و تنگاتنگ  داردو در صورت ملاحظه و دقت متوجه میشویم گه این ارتباط تنگاتنگ  سر چشمه ریز ترین معانی مساوات در میان زوجین  میباشد .

ما در مبحث آینده  به نظام  طلاق در اسلام و پیشنهادجای گزینی آن با سایر قانونمندیهای که باعث ثبات در نظام اخلاقی  زن و شوهر میگردد می پردازیم  .

 


 

[1] ـ قرآم مجید ، سوره نساء ، آیه 33

[2] ـ روایت از : لیهقی و احمد و حاکم  و دارقطنی.

[3] ـ قرآن مجید ، سوره آۀ عمران ، آیه 195.

[4] ـ "                       "                           "  محل ، آیه ،97.

[5] ـ قرآن مجید ، سوره نثاء، آیه 11.

[6] ـ قرآن مجید ، آیه 2، از سوره نساء

[7] ـ قران کجید ، آیه 12  از سوره نساء

[8] ـ زن در شفافیت قوانین اسلامی ، ص 106 ، تالیف الرمضان البوطی.

[9] ـ مجادله ، آیه های 3 و 4. وتاریخ فلسفه در اسلام ، میر محمد شریف، چاپ مجتمع دانشگاهی سال 1362 تعالیم اقتصادی و سیاسی قرآن صص260و261

[10] ـ همان ص، 277

 


بالا
 
بازگشت