نگارنده:دکتراندس م. ن. هیکل

 

شهری در آنسوی پرده:

مشکل آلودگی هوا در کابل

 

در ولایت کابل ،شهری در آنسوی پرده برروی خاکسارها و خرابه ها زیست دارد که روز تا روز بر  آسمان خراشها و بلند منزل های آن افزدوده میگردد. این شهر از سالها بدینسو در آنسوی پرده زیسته است، شهری که بیش از شش ماه سرکهای آن  خاک میپوشد و نیم دیگر سال کاهگل، و  باشندگان آن  نیم سال را در خاکسار و خاکباد  و نیم دیگر آن را در لای و لوش بسر میبرند.چه رازی در این شهر نهفته است که چون یک مرکزمهم تجارتی میتپد و  جز چند مشخصه ی انگشت شمار مانند بیرو بار، موتر های لوکس و مدل بالاو بلند منزلها  از یک شهر جنگزده و فراموش شده آن را نه میتوان متمایز کرد. ملیونها انسان دارا و نادار در ین شهر یکجا مگرفرسنگها دور ازهمدیگر در پرده ای از  دود و خاک زندگی مینمایند. در حالیکه اولی بر دومی میخندد، دومی چون آب برده در پی نجات خود و خانواده خویشتن است. این دو همشهری چیز های زیادی باهم مشترک دارند :  یکی از آنها این شهر دود آلود و خاکبار و تلاش بی امان است که  نخستی آن را برای سرمایه اندوزی و دومی برای زنده ماندن انجام میدهد. هردو در برابر شهر  مشترک شان بی تفاوت اند و هردو به آلو دگی آن مصروف اند. نخستی هم هوا و هم زمین را آلوده میسازد و دومی تنها به آلودگی زمین میپردازد و بازهردو هوای آلوده را استنشاق مینمایند. مشخصه ی مشترک دیگراین دو همشهری برخورد خود گرایانه ایست که در جامعه شناسی به نام نیمبی (  NIMBY ) معروف است.

 شهر آنان نیز مشخصه هایی دارد. در این جا فرمانروا و فرمانبر وجود دارد و بیشتر به جامعه ی افلاطونی همانند است جایی که حاکمان دانشوران اند مگر شهروندان این شهر همه یکسیره اند، آنها واقعآ فکر میکنند که  مطلع العلوم و مجمع افنون اند: انجینیر و مهندس  کار آگاه امور سیاسی ، اجتماعی و  الهیات نیز است و کمتر کسانی را میتوان روبرشد که چنان نه باشد. شهروندان این شهر واقعآ  شواهد زنده  بیان ارسطو میباشند که گفته است " انسان ... حیوان سیاسی است."

قانون در این شهر  دو نوع است :  قانون حاکمان  و قانون  محکومان. در قانون حاکمان  خواست زور مند  قانون است و قانون خواست زورمندان. در قانون محکومان اصل زرین: بسوز و بساز کاربرد عام دارد. آنچه را در جمهوری افلاطون به نام گاردیان ها میخوانید، در این شهر نیز میتوان یافت. با خواندن جمهوری افلاطون آدمی به این فکر میافتد که شاید به جای دموکراسی، تیموکراسی نظام  حاکم بر این شهر باشد. حاکمان در این شهر از محکومان گویی میهراسند. دفاتر آنان  نه تنها با دیوارهای فلزی  و کانکریتی بسیار، بلکه با برج ها و باروها، نظام قراولها و تاسیسات و سیستم های محافظوی نگهداری میشوند  و از شهردر میان موتر های ضد گلوله  از میان دود و خاک با محافظان مسلح در پیشاپیش و تعقیبی ها ی مسلح به دنبال چون باد میگذرند.

شهروندان این شهر از نوع  خاص تساوی و آزادی برخورداراند. همه  چه سوار چه پیاده، وسایط نقلیه  سنگین و سبک، نظامی و ملکی، بایسکل ، راه رو و دست فروش همه از جاده ی موتر رو میتوانند  استفاده نمایند، زیرا هیچ یکی از آنان مالیه سرک ها را نمیپردازند تا  بتوانند ادعای حق استفاده از آن را بنمایند. به  دلیل اینکه همه میتوانند از جاده ها استفاده نمایند  نظام نیاز ندیده اند تا پیاده روها را از سلطه ی دکانداران و دست فروشان آزاد نماید. حد فاصل میان عامه و خصوصی را از راه شناسایی مسکن میتوان شناسایی کرد. این درست است که این شهر نیزملک خداوند (ج) است و آنچه فرد را مالک میسازد توانایی کسب اختیار این ملک میباشد.

 در این شهر در آنسوی پرده ای از دود و خاک  سازمانها و ساختارها  خود نمایی و سخنپرانی میکنند، تصمیم میگیرند و  باز تصمیم میگیرند تا عمل نمایند، مگر  عاجز از آن اند تا  قانون حاکمان و محکومان را تعدیل نمایند یا تعویض نمایند. این شهررا "شهر خموشان" میتوان نامید جایی که در برابر همه چیز خاموشی اختیار میشود.  آنچه  ملل دیگر به آن عالیترین مرجع تصمیمگیری میگویند در این شهر به اشتباه "خانه ملت"

نامیده میشود، خانه ای که به خانه ملت هیچ شباهتی ندارد. خانه ملت از گل  ساخته و از خشت بافته شده، کوچه ها و پس کوچه هایش فراموش شده و(اغلب) بی آب و برق و مهمتر از همه خانه اعضای ملت نیز همانند خانه اصلی آن: افغانستان  فاقد در و دیوار و دستخوش تهدید ها و مداخلات است، در حالیکه به اصطلاح " خانه ملت"  در ست در آنسوی جاده در مقابل  آنچه ها قرار دارد که توصیف گردید، زیرا روشن و مفشن ، مصوون و مزین است و اعضای ملت از زمره شهروندان شهری که در آنسوی پرده قرار دارد برای رفتن به این "خانه ملت" نخست باید  ثابت کنند که صاحب خانه اند. گشته از آن صاحب خانه اختیار خانه خود را دارد.

 

برهمه هویداست که این شهر تا گلو در دشواریها غرق است و فساد در آن بیداد میکند. چرا این شهر در آنسوی  پرده ای از دود و خاک قرار دارد و چرا همه با بی تفاوتی به آن مینگرند؟

 

مشکل آلودگی

 

آلودگی هوا در کابل سوالهای فراوانی را در ذهن آنسان موجب میگردد.  سوالها یی که به صحت و محیط زیست سالم، به پالیسی های حکومت، به نقش شهروندان، و به بازی قدرت در این رابطه پیوند دارند.

آلودگی هوا نه تنها نتیجه ی عقب ماندگی شهری و فقدان سرسبزی ، بلکه محصول  استفاده از ماشین آلات، کمبود مواد سوخت، کمیاب بودن انرژی برق نیز میباشد. استفاده از اسباب و آلات نظامی و رشد ترافیک نیز در این آلودگی سهم دارند. همه ی این عوامل همانند حلقه ها ی یک زنجیر دراز در پیوند باهم قرار دارند. آلودگی هوا  مشکلی نیست که در یکی دو سال بوجود آمده باشد، بلکه در سالهای  استقرارحکومت انتخابی وجود داشته است. چرا این مشکل در اجندای کار حکومت قرار نگرفته است؟

گمان میکنم که اداره ی محیط زیست در سال 2006 تشکیل گردید. این مشکل گاه گاهی از سوی وزارت صحت عامه و یکی دو بار در سال از سوی اداره ی محیط زیست مطرح میگردد و دو باره تا گزارشدهی بعدی به فراموشی سپرده میشود. رسانه ها، سازمانها و احزاب سیاسی نیز با تنفس  هوای آلوده خو کرده اند.

بیایید بپرسیم چرا حکومت انتخابی تا کنون گام عملی برای جلوگیری از آلودگی بیشترهوا اتخاذ نه کرده است؟

چرا در بیش از یکصد حزب سیاسی ، و گروپهای فشار حزب و گروپی در این استقامت فعال نگردیده است؟

چرا شورای ملی این مشکل عامه را در اجندای کار خویش قرار نداده است؟

همه این پرسشها  به اینجا میرسند که چرا مشکل آلودگی هوا با اینهمه صراحت و وضاحت آن بحیث یک موضوع مورد توجه قرار نگرفته است؟ در حالیکه ترافیک ها، پیاده رو ها و بایسکل سواران از اثر آلودگی ( گرد و غبار) از پوزبند مدد میگیرند وافراد موتر دار نیزهر روز شهری را در آنسوی  پرده ی خاکی تماشا مینمایند. دشوار است فکر شود هموطنان تاکنون متوجه ا ین حقیقت نشده اند و یا ازآلودگی هوا و هوای آلوده لذت میبرند. هرچند امنیت و صلح در اولویت قرار دارد، مگرآلودگی هوا رانیز نه میتوان کم اهمیت داد.  نه آن یکی در اولویت بدست آمده و نه هم دومی.

در دنیای دیگر تحقیقات مهمی در رابطه با آلودگی هوا صورت گرفته است و ممکن است ما را در درک ما از این حقیقت کمک نماید که چرا به مشکل آلودگی هوا در کابل توچه نشده است. مشکل آلودگی هوا اساسآ بحیث یک مشکل عامه مطرح نشده است. چرا؟

 

پایان

 


بالا
 
بازگشت