خوشه چين

 

ولبعث بعدالموت

"قالب این خشت برآتش فگند"

"خشت   نو از قالب  دیگر  بزن"

  هوشدارخبردار

 اول ذ لیت خودرا بد ست آورید.

همۀ ما میتوانیم تحت نام جبۀ((رستا خیزملی)) وطن خواهی بحیث وطن خواهان خوش نام ومدافعان مقام انسان ابقا شویم.

هم میهنان عزیز به صراحت برای تان اعلان میدارم یگانه ملتی که درروی زمین درقرن بیست ویک تحقیر است آن ملت عبارت ازملت افغا ن است.

بیا یید که این لکۀ ننگین وشرم آوررا از آدرس خود دورکنیم و با آب شرافت وجدان انسانی شستشو نمائیم.

 «وطن داران»« گرانو وطنوا لو» وهم میهنان عزیز درهرکجای جهان که  مو قعیت دارید به هر اندیشۀ که میباشید میگویم که هوشدارخبر دار،بیگانگان ازمنتهی عقب ماندگی جامعه ما استفاده بردند «از تئوریسنهای طرازیک وعلمای تحصیل کرده های جامع الا لظهر،مصر، قٌم، قادیانی، نکتائی پوشان امریکائی گرفته تا به شورنخود فروش» من هم لعنتی هستم که ازین مهربانیها بی نصیب نمانده ام ازشدت درد ازهالند برای تان مینگارم.

 روسها بعد از انجام عملیات نام شان را کشمش ماندند ودنیای غرب یگان یگان تارا بی دم یافته است.

 ازین خاطراست که دردشتهای بیکران ما به خردوانی مشهورشده اند.اگرچنین نمی بود.درزمان داکتر صاحب نجیب جنگ درپکتیا با شدت تمام جریان داشت. صدها خلق افغان قربانی دفاع میهن شدند.

خلقهای افغان دردوطرف جبه کشته داده اند وکنون کشته میدهند. فرماندهی این جنگ بد ست خارجیها بود وفعلاً بدست بیگانگان است.

ساقی زمانه پیاله را ازدست چپ گرفت به دست راست داد.

 این پیروزی مجاهدین نبود بلکه تحویل گیری نظام ازروسها بود

اما این مجاهدین ناکام نتوا نستند امانت ملت را که تسلیم شدند ازان حراست ونگهبانی نمایند.

 جناب محترم صبعت الله مجددی دربدل تباهی وویرانی قوتهای مسلح که مربوط به ملت افغا نستان بود. یک چک نا چیز را از نواز شریف گرفت و نواز شریف با افتخار تمام اعلان کرد که بزرگترین وقوی ترین اردوی منطقه را تارمارکردم واز میان بردم. درمجموع همه طرفهای درگیربه گفتۀ داودرزمیارکه درجلسۀ نهضت میهنی  بیان داشته بود دوپه شد یم.نام گذاریها شدند با این نشانیها ونام گذاریها سبزو سرخ باهم درگیرشدند. این درگیریها شرایط را برای هجوم بیگانگان آماده کرد.بدانید که امریکا ئیها ومتحد ینش برای بلعیدن« میهن ما» آمده اند نه برای نجات افغانها.آنها اهداف درازمد ت دارند.شما خود برای نجات«میهن» خود دست به اقدام شوید.

 بلی«ميهن»،«وطن»،«زادگاه»،«آب و خاك»،«بوم وبر» وچندين کلمات مترادف، به معناى جايى است با آداب وفرهنگ وسنتهاى مخصوص به خودكه انسان درآنجا زاده مى شود، پرورش مى يابد، فرهنگش را درخون وجان خود جارى مى كند، به آن دلبسته وعاشق مى شود آنگونه كه دل كندن از آن برايش دشوارترين است و اگر درهركجاى جهان زنده گی کندوازمرفه ترين زندگى برخوردا باشد،بازهم«آنجا» را برترين مى داند وچه خوب است که اعتراف نمائیم واعتراف نمائیم که علف های اینجا برای ماخاری است درپاهای مان میخلد قصرهای بلند منزل وجاده های اسفلت طولانی وچراغهای گونا گون، قطارها وهزاریک نوع امکا نات وانکشافات معشیتی وبهداشتی خاری است که به چشمان ما ن میخلد.

 دوره کودکی ام را بیاد می آورم که کلبۀ دهقانی ام برایم بهشت برین است.
البته كه اين درد مشترك را همۀ ما «مهاجران» افغانها درسراسرجهان میدانیم وبا روح و روان ما آشناست.

   فراوان داریم عاشقان میهن وجانبازانی را که درصحنه های دفاع میهنی سربر كف مىجنگند. انديشه ورزان وشاعرانى هم وجود دارند كه با انديشه وقلم شان مىجنگند.آنها هستند كه علل وعوامل فروپاشى وويرانى سرزمين خودرا برمىتابند، بس فرياد برمى آورند. ودرراه آزادى کسانی چون ژورنا لستان« شهید» سربکف درمیدان نبرد، کسان دیگر قلم بدست، پله پله ازنردبان عشق به میهن بالا مى روند، توفنده میروند وبرمى انگيزند و برمى انگيزانند وجان مى بازند وكم هم نيستند.
اينجاست
که با صراحت مىتوان گفت آنچه ازنابودى كشورچون افغا نستان با اين همه فرازونشيب وزيروبم هاى تاريخى دردرازناى زمان دیده اند وشنیده اند، با قلم و کاغذ رازونیازمینمایند،همين عاشقان اند.
 ببین فردوسى ازآنطرف قرنها فریاد می آورد.
    
چو وطن نباشد تن من مباد
بدين بوم وبرزنده يك تن مباد

مگرما دراین طرف قرنها فریادش را تا به استخوان حس میکنیم. قلم زنان دیگر چون میزا زاده عشقی در  سی31 یک سالگی تاوان عشق به میهن را داده است.بخوان که چه زیبا سروده است.  
خاكم به سر، ز غصه به سر خاك اگر كنم
خاك وطن كه رفت، چه خاكى به سر كنم؟
آوخ كلاه نيست وطن تا كه از سرم،
برداشتند، فكر كلاه دگر كنم

من آن نى ام كه يكسره تدبير مملكت،
تسليم هرزه گرد قضا و قدر كنم
زير و زبر اگر نكنى خاك خصم ما،

اى چرخ زير و روى تو زير و زبر كنم
جايى است آرزوى من، ار من به آن رسم
از روى نعش لشكر دشمن گذر كنم
هر آنچه مى كنى، بكن اى دشمن قوى
من نيز اگر قوى شدم از تو بتر كنم
من آن نى ام به مرگ طبيعى شوم هلاك
وين كاسه خون به بستر راحت هدر كنم
معشوق «عشقى» اى، وطن اى عشق پاك من
اى آنكه ذكر عشق تو شام و سحر كنم
«عشقت نه سرسرى است كه از سر به در شود
مهرت، نه عارضى است كه جاى دگر كنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شير اندرون شد و با جان به در كنم

 افغانها بعد از درک حقایق فهمیده اند که به چه  بلای آسمانی را بالا ی شان نازل ساخته اند. به خود آمده اند. هیچ در فکر خانۀ کوچک چهاردیواری خود نیستند . در بارۀ خانه بزرگ خود می اندیشند.همه درانتظار نی زن نشسته اند نی زنی از نسل نو نی زن جوان درلای نی تازه: ومیگویند

 اى نى زن كه تورا آواى نى برده است دور ازره، كجايى؟

دریغا که ریشۀ رادمردان کشوررا ازتۀ خاک برکندند.سروران بلند همت را تند باد بادحادثه به خاک انداخت. راد مردانیکه پند واندرزشان هریک شهر یاران است. برحق که هر شهریاری را به سخن می آورد. چنان به  حرف زدن می آورد که بیان میدارند.

گاووگوساله7 و8 همه..خ روشده

همه جا پرازکثا فت

 زمین  وزمان  تاریک وببوشده

برای زدودن کثافات

بیل کلنگ دردست بگیر

وقت بهار است

آفتاب برآمد روز نوشده

توته های یخ همه آو شده

جوانان پیر شده

پیرها کم پیر شده

کنون خوشه چین میر شده

ازین خاطر است

هرجا که دنگ شد

 خد نگ نمیشه

از بیگانه لقمۀ چرب نمی خورد

انسان است

برای کشتن هموطنش

چوچۀ گرگ وپلنگ نمیشه

میگوید که تأمل کنید

با روح ملتها جنگ نمیشه

خندیش گرفت وگفت

کلاه که یکباردرکله کلان شد

باردیگر تنگ نمیشه

در دیوات شکسته   

قلم نای پررنگ نمیشه

بعد از فهمیدن حقایق

هنرمند و شاعر مشت به یخن

وارد به جفنگ نمیشه

 هردو میگویند که

جبهه وموج دریا

پرطلاطم است ودرخروش

 عیاربچه

 به هیچ وجهه خرچنگ نمیشه

موقف شان ثابت است

میگوید که

ماهی درجویچه گکها نهنگ نمیشه

جای ما دربحراست

زبان درحلقوم می چرخد نقطه ، نقطه حرف به حرف ازجستک وخیزک زبان،درکام وضربات لبها سخنهای نوبه گویا که گنگه به گفتن آمده.بزرگ مردانی برخاسته ازخاک«آزادگان» روشن ضمیر، بیداروهوشیار دارای زبان گویای نرم وفسیح وروان، پاکیزه دل،نیک مردانیکه آرزوهارا اززمین به آسمان میرسانند،کسانیکه، گُل، خار،خاشاک سرزمین ما ازلحاظ وجودی نزد شان یکسانند وازلحاظ کیفیت هریک خودشان ازلای پنجره موقف ومنزلت خودرا به جامعه ومردم نشان میدهند.آماده گی میگیرند برای بیرون رفت از وضع موجود وبحران کنونی.پرندۀ که ازگله جدا شد به سرعت موردهدف شکارچی قرارمیگیرد. اما عقب افتاده ها ازکاروان،هم خودرا مسخرۀ تاریخ ساخت وهم ثابت ساخت که نیروی مترقی وپیش آهنگ انقلابی دیگرتوان استادن را ندارد.  

مه چه می خواند م

دنبوریم به کجا میرفت

مه که بیت میهنی خواندم

بعد ازان دنبوریم

 دنبوریم درلاریۀ سیاسی، گیرآمد، ازراه قندهارروبه فرا

درین دشتهای بی آب سوزان شتر، گاو، گوسفند هرسه برآمدند به چرا، بی خبر ازدیگران یکه وتنها، کسی آگاه نبود ازین ماجرا،شتر بخاطرعلف پیش ارتجاع زانوزد. گاوبخاطرکنجاره قانوزد، گوسفند ک د لبد بخاطر یک کلچه پیازویک گرام نمک بانوزد.سرانجام نه علفی بود،نه کنجارۀ ونه کلچه پیازی نه نمکی. درین سفر طولانی بیفایده وغیرضروری نصیب یاران وهم قطاران رنگ زردی وسرافگندگی.  

 چوپان گفت:

 او بیوطنا،او بیوطنا، او بی کفنا

 من به شما مادروطن میخواهم

به شما جاه،منزلت وشئن میخواهم

به شما دیره ومجلس اهل سخن میخواهم

بشما حرفه ومسلک دانش وفن میخواهم

به شماعقل سلیم، صحت در تن میخواهم

بشما شادی وخوشی دهل اتن میخواهم

گفتۀ خوشه چین:

خورشید زیبا  آمده است  ازراه   دراز

  بنگرکه،نرگس چمن چشم خوده کده باز

نرگس بگفت:

از گردش زمان هراسان باشید

بکوشید که تیت وپاشان نباشید

 عمرتان بیشترازین برای تان یاری نمیرساند.رسالت تان به پایان رسیده است سنگینی بارتان را دیگران برمیدارند وبرای شما لعنت میفرستند. برای اینکه لعنتی نشویم! نیاز به این عبارت پیش آمده است.

"قالب این خشت برآتش فگند"

"خشت   نو از قالب  دیگر  بزن"

خلق سرشکسته وپا شکسته مردم بی دفاع ،مأیوس ونا امید وطن ازروز گاران زنده گی، زیرنام حاکمیت «خلق» مرحلۀ اول ثور7 135 وعلی الخصوص مرحلۀ نوین کو دتای تکاملی ثورکه شش جدی 1358 تحویلش گرفت خاطرات فراموش نا شد نی درذهن روان خود دارند.

مارگزیده ازریسمان درازمیترسد

ولبعث بعدالموت

گروپ  گروپ،حلقه  حلقه، بیاد روزها طلائی که دیگرآمدنش نیست،با لای خاکستر حزب سوخته وویران گشته،به گریه وزاری مصروف اند.دودهه است که عزا داری و فاتحه خوانی به پایانش نرسیده است. یکی علیه دیگر قصورخوانی دارند. این گلۀ وگذاری،نتیجۀ ثمربخش ندارد.منطق زمان واخلاق انسانی برای مسئولین وظیفه میدهد ازین به بعد اشک ریختنها، زجه وزاری هرزه گوئی و یاوه سرائی راه نجات نیست زیراکه ازین یاوه سرائیها دیگران بهره میگیرند.                                  شما باید که بخود آیید. نیروهای پراگنده را دریک مرکز واحد متمرکز بسازید. تمرکز دریک مرکزواحد، به شما نیرومی بخشد.ذریعۀ نیروهمه کثافات را از درو دروازه وطن بدوراندازید.کثافتهای که هم برای توصدمه زده است هم برای او.

ذ لیت خودرا بد ست آورید.

همۀ ما میتوانیم تحت نام جبۀ((رستا خیزملی)) وطن خواهی بحیث وطن خواهان خوش نام ومدافعان مقام انسان ابقا شویم.

 


بالا
بازگشت