رفقا و " دوستان به اصطلاح دموکرات ، ترقیخواه و وطن پرست"

 

سلام و صدها سلام بشما باد.

 

روزهاست که مغز من نوای متفکر بودن دارد و طبل آموزش سیاسی را با چکش نادانی از بی ثباتان سیاسی بمن و بخود میکوبد و سئوالاتی را برخ من میکشد که گویا برایش جواب ندارم.

لابد منهم که او را نمیخواهم آزرده سازم، در سدد آن شدم تا آنچه راکه از عالمان سیاسی و خودنمایان دانش که همیشه آب را نادیده موزه را از پا درمی آورند، با زبان ساده، قلب صاف، بدون غرض وبی آلایشی خاصی که هیچ زنجیری ازغلامی را در بند نیست ،به او باز گو کنم، تاباشد مرا راحتی دست دهد.

مرا زحمت بسیار و تفکرعمیق لازم است تا بدانم که کاندیداتوری آقای دکتور حبیب منگل که انسان مترقی است و فهمیده برای احراز چوکی ریاست جمهوری در افغانستان اشغالی، بجاست یا بیجا ؟

آیا او خود به این عمل دست یازیده است یا زدو بستهای اسبق وادارش ساخته اند که چنین بی مئابا  فیر کند؟ آیا این مسکین بیچاره را برای مقاصدخاصِ کدام گروپِ از مخربین فعال از ادارات مخصوص استعمال میکنند؟

آیا به اینواسطه میخواهند او راهم از صحنهء سیاست دور کنند؟

ورنه این همه سیاستمداران که دم از دانش دیالکتیک ومعاصر میزنند، میدانند که در حضور عینی یی تفنگسالاران،لاردهای میلیاردرمخدرات،دست درازی همسایگان که بشباهت سگان گرسنه در کمین گزیدن مردمان ما اند و بالاخره مداخلهء مستقیم آمریکا وانگلیس وهمدستان غربی شان جمع کاندیدان دستگاه های استخباراتی کشور های منفعت جو درافغانستان با پیشکشی غلامان زرخریدشان برای غصب چوکی ریاست جمهوری، کدام چانسی برای این کاندید در ظاهر بی زر و زور خواهد بود؟

کاش تمام ر فقا اسبق با هم متحد میبودند و به صد ها پارچهء خورد و کوچک منقسم شان نمیساختند. ولی افسوس های زیاد که چنین نیست.

حزب اسبق ما باغی را میماند که در آن درختان بزرگِ پراز شاخهای فراوان،گلهای مرغوب،پندک های جوان با برگ وباری جا داشت که با نیرنگهای فراوان و مداخلات تعدادی از انسانهای ضعیف النقس و فروخته شده به انگلیس، ایران و پاکستان (که چه نام خوبی را"مرغ های طلائی با تخمهای گنده"برای شان داده اند.) از هم پاشاندنش و به نهالهای کوچک منقسمش ساختند.

داکتر صاحب حبیب منگل هم کاندید یکی از نهالان آن باغ است که  بی دانشان سیاسی و استخدام شدگان برای نفاق عامه و پرت و پلا سازی رفقا، او را با درخت بزرگ پر برگ و بارآن باغ، بابی شرمی و دیده درائی یی خاصی، میخواهند با رفیق کارمل عزیزمقایسه اش کنند، در حالیکه این آقایون تا حال فرق میان چوکی پارلمان و مسند ریاست جمهوری را ندانسته است و غافل از آنکه این نهالی را که از آن باغی بیرونش کشیده اند و در ظاهر پر از شاخ و برگ نشانش میدهند حتا کوشش دارند با خَم و چَم کردنش نمایش شمالی را بدهند که  از هر جناح به او میوزد، یعنی این شمال نمایانگر اقوام و قبائل افغانستان است ، درحالیکه این خَم وچَم درختک تازه غرس شده توسط غرچِه ها با غرارگی خاصی  که گویا میخواهند غلام خود را درقصر طلائی ساخته شده از تخیلات میان تهی خویش بر مسند قدرت بنشانند، با دستان بیگانگان از دور و نزدیک شورانیده میشود و همه میدانند که تک نهال شان از ریشه در حال خشکیدن است وکرمهای درونی آنقدر او را خائیده و میان تهی ساخته است که تا دور انتخابات نا رسیده زمین گیر خواهد شد.

سیاسیون عزیز!

باید بدانید، تا این نهال  دوباره به باغش برگردانیده نشود وکرمهای داخلش مهو نگردند ،به اندکترین تکان میشکند و به نا بودی میپیوندد.

من خود درین فکرغرقم، نمیدانم که خود را قناعت داده خواهم توانست که نمانیدهء همچو سازمانی راکه ازخودکش و بیگانه پرست است، به نوعی توصیف کنم؟

من فکر میکنم این عمل نمونهء از شیوهء کار قدرتمندان است که نورسته ها را به نابودی سوق میدهند، تاخودسود ببرند.

مرا مغزم سئوال پیچ کرده که این آقا با این دانش و تجربهءکاری که مداحان دستوری به امید روز مبادا، توصیفش را کرده اند، آیا خود چنین اشتباه را مرتکب شده یا به کاندید کردن مجبورش ساخته اند؟

کاش این آقای توصیفگر قبل از خوشخدمتی، نوشته های محترمان محمد نعیم رحیمی را در سایت آریائی تحت عنوان " انتخابات ریاست جمهوری و اشتراک نیروهای ملی،مترقی و دموکرات درآن " و محترم آقای ذکریا یوسفزی را تحت عنوان " ما برای فعلا یک راه داریم  و ان تحریم انتخابات است " در صفحات مزین سپیده دم و اصالت مطالعه میکردند.

اگر آرزوی  گرفتن قدرت در مخیلهء این کله ها میچرخد، بوضاحت میتوان گفت، اینکار " خواب است و خیال است و محال است و جنون ".

برای نیروی چپ، لازم بود تابا هم گرد آمده به مصلحت میپرداختند ( اگر میگزاشتند که گرد بیایند )و فیصله میکردند که آیا سیاست اشغالگرانهء حکومت ایالات متحدهءامریکا را در افغانستان تائید میکنند یانه؟

اگر اکثریت تائید میکردند که سئوالی در میان نمیبود و اگر تائید نمکردند، پس شرکت در انتخابات مورد جرو بحث نمیبود و مداحان هم زحمت نمیکشیدند.

آیا در جمع رفقا در کدام مجلسی آقایون رهبری در مورد انتخابات صحبت کرده اند، که امروز نماینده برای انتخابات پیشکش میدارند؟

آقای نماینده هم بدون هیچنوع شرم و حیا در مصاحبهء خود اعلان میدارد که از تمام حزبی ها و جبهه نمایندگی میکند و همه او را تقویه می دارند.

ما ازشماجناب داکتر صاحب حبیب منگل میپرسیم، شما آن نیستید که تا دیروز میگفتید حزب دموکراتیک خلق افغانستان که بعد ها بنام حزب وطن تغیر نام دادندش، به زباله دان تاریخ سپرده شده و دیگر نه خودش وجود  دارد نه اعضایش، پس امروز شما از کدام حزب صحبت دارید. راستی گفته اند که، دروغگو حافظه ندارد.

جبههء که شما را تائید میکند کدام جبهه است؟

  با این مصاحبه ها خود را خجل نمی بینید. چه خوب گفته اند:

کجا عاقل کند کاری                  که بار ارد پشیمانی

محترما !

اگر ح.د.خ.ا. و. یا حزب وطن دوباره احیا و جمع و جور گردیده است لطفاً آدرسش را آشکار سازید تا ما هم آنجا مراجعه کنیم.البته نه آن شاخه های دستوری یی چند گوش بفرمان که بنام حزب خود را جا میزنند.

اینست که این آقایون بخاطر مفاد خود و دستور دهندگان شان از نام پر افتخار حزب شهیدان و زنده یادان و رهبران اصیل و مردمی شان میخواهند سوء استفاده کنند.

بوضاحت ازشما میپرسیم ، محترم داکتر صاحب حبیب منگل  وقتی که شما خود را در انتخابات درون حزبی خود تان یعنی نهضت فراگیرسیاسی و ترقی افغانستان، مقابل محترم انجنیر صاحب احمدشاه خان سرخابی برای ریاست حزب تان در اروپا کاندید کردید وازهشتاد و نه (۸۹ ) رای قرار راپور هم کیشان تان  صرف شش ( ۶ ) رای بدست آوردید ایا درافغانستان چه خواهید کرد؟

آیا به اشارهء دیگران دویدن و چمیدن یکبار  کافی نیست؟

نمیبینید که مردم و کشور به چه حالت رسیده است؟

نشنیده اید که گفته اند  " سرمهء آزموده را آزمودن خطاست"

این آقایون تا چه وقت به بهای خون هموطنان ما میخواهند جامه های خود را رنگارنگ سازند و با خون جوانان ما تجارت کنند؟

ای آقایونی که بخواب غفلت رفته اید، از خواب گر ان بیدار شوید و دست از سر مردم و رفقای ما بردارید،

گوشه گیری اختیار کنید . بگذارید که جوانان راه خود را برای نجات وطن شان که شما در انتقام جوئی های خود به این حالتش رسانیده اید، پیدا کنند.

شما در مصاحبه ء تان  با محترم روزبه مسئول سایت مشعل سخن از تجدد میزنید.

باری عبدالهادی داوی متخلص به " پریشان " در مورد تجدد طلبی در مخمسی بشما ها مینویسد:

 در وطن گر مـــعرفت بسیار میشد بد نبود          چــــارهء ایـن ملت بیدار میشد بد نبود

این شب غفلت که تارو مار میشد بد نبود         چشم پُر خوابت اگر بیدار میشد بد نبود

کلهء مـستـت اگـر هشـیار میـشد بـد نبود          

همچنان عبدالرحمن لودین که توسط نادر سفاک بجرم وطن دوستی بشهادت رسید خواستِ تجدد عصرش را چنین بیان میکند که میتواند همچنان برای شما ها باشد:

هر کجا جاهلیست پُر از جهل و ابلهی         تـفتـیـن در معارف ما مـیـکند زهی

چشمش پر از حرام ولی از خِـرد تهی        پس از برادران چنین است گمرهی

بهر خدا از حال وطن با خبر شوید

بر نقد وجـنس ومال مـا خـایـنان امـین       در مجلس سیاسی ما جاهلان مکین

نی فکرو هوش نه وجدان وعقل و دین       تـا بـهـر انـتـبـاهی صـدائی کشد چنین

کی غافلان زخواب تنعم بدر شوید

 

این راه تجدد طلبی است نه کمک طلبیدن از آنانیکه کشور را غصب وسبب کشتار هزاران همرزم و هم بزم ما گردیده اند.

برتول برشت میگوید:

آنکه حقیقت را نمیداند جاهل است وآنکه حقیقت را میداند ولی انکار میکند تبهکار است .

پس شما که حقیقت را در مورد  اشتراک در انتخابات بنام ریاست جمهوری میدانید با شرکت تان  انکار نباید کنید.

با عرض وادای احترام به رفقای شهید ما و خانواده های شریف شان، که فرزندان شان و راه مبارزات شان زنده باد و دست سود جویان با تقویه گران شان شکسته و از افغانستان عزیز به دور .

زنده باد آزادی.

احمد ناظر< زمان >

 

 


بالا
 
بازگشت