دستگیر نایل

            

چند سخن در بارهء کتاب

نام وننگ

 

          کتاب « نام و ننگ» یا تولد دوباره ی خراسان کهن در هزاره ی نو، اثر پژوهشی و تحقیقی نویسنده، شاعر و منتقد ( سلیمان راوش ) را این روز ها،بدست اوردم،خواندم و از آن، کسب فیض کردم.سلیمان راوش این کتاب حجیم وسه جلدی را که نتیجهء تحقیقات و تلاشهای فراوان اوست،در شرایطی به جامعهِ ءروشنفکری وگنجینهء عظیم کتاب، فرهنگ و زبان فارسی در زمینه های تاریخ شناسی، جامعه شناسی، دین و فرهنگ کشور ما تقدیم کرده است که از یکسو در گذر گاه زمان و بستر تاریخ ما،آموزه های دقیق و روشنی از تاریخ و فرهنگ کشور خود را اندک داریم و چه  بسا که در دراز نای زمانه ها،بویژه درعصرما، کتاب های بزرگ و حجیمی از جعل تاریخ را، تاریخ نام گذاشته اند.از سوی دیگر، متولیان و دکانداران دینی و مذهبی،آنچه را که جوهر و ذات دین نیست، و ارزش های جلیل و ما ند گار دینی را صدمه میزند، بنام دین و ارزش ها، به خورد مردم ما داده و آموختانده اند.ونسل هاست که دین وباور های دینی را بطور ارثی و تعبدی؛ و نه دین با وری، پذیرفته ایم.

         این کتاب، نقد وتحلیل موشگافانه ای است بر تاریخ سرزمین ما وتاریخ نویسان امروزی وجریانات دین باوری مردم در طول سده ها و دراز نای تاریخ که  بدون شک، عکس العمل شد ید  جامعه ی روحا نیت و قشریون مذهبی و رادیکا لیزم اسلامی را هم به دنبال داشته .شک وگمان هایی را هم،نسبت به حسن نیت نویسنده فراهم آورده است.

          انتقاد از ادیان ومذاهب در تمام دوران ها وبر همه ادیان ومذاهب بوسیله ی دیگر اندیشان،دانشمندان وروشنفکران دینی  تقریبا یکسان بوده و عکس العمل ها نیز با هم شباهت هایی داشته اند.زما نیکه « کپرنیک» کرویت زمین و اصل مر کزیت خورشید را به رغم دستورات ( کتاب مقدس) که زمین نمیتواند حرکت کند،مطرح کرد،باواکنش شدی کلیسا روبرو شد « جیوردو نوبرونو» ( 1548_1600 ) پیشنهاد نموده بود که کلیسا و کتاب مقدس باید در تعلیم اخلا ق به کار رود و کاری با نجوم، نداشته باشد.و از طرف دیگر،اصول عقید تی رها یی در آخرت برمبنای دین را، مورد انتقاد قرار داده بود که پاپ هشتم، دستور مرگ او را صادر کرد.که به تاریخ  هشتم فبروری سال 1600 او را زنده  در آتش، سوزا نید ند.پسان ها نام « برونو » ،از یک دانشمند پیشرو،به شهید راه آزادی فکر و بیان،تبدیل شد.همینطور« گالیله و« داروین» نیز مورد خشم کلیسا قرار گرفتند اما بشریت امروز با نام انها فخر میکنند.

      زمانیکه دکتر شریعتی در ایران ، اندیشه « پروتستانیزم اسلامی » را مطرح کرد، برای برخی ها خیلی هم شگفتی آور بود.اما امروز بسیار روشنفکران دینی  مانند علی دشتی، دوکتور عبد الکریم سروش و.. ..حاضر شدند در بارهء فرهنگ و تاریخ ایران و باور های د ینی، سخنان صریحتر و آشکار تری بگویند.اما زمانی که از میان دیگر اندیشان و روشن فکران دینی جامعه ی ما جسور ترین عالم و انقلابی ترین فرد روحانی کشور، مولا نا بحر الدین باعث در دهه ء چهل  از رد« شق القمر» سخن گفت،با موجی از مخالفت های جامعهء روحانیت و طبقات حاکمه ،رو برو شد تا انجا که به زندانش افگندند و بحث به محاکمه وتوبیخ او انجامید اما با سخنان آتشین ومنطق کوبنده ازخود دفاع کرد.این سالها،آقای راوش نیزبا جسارت تمام جستجو ها وتحقیقاتی در بارهء باور های دینی را آغاز کرده است .نویسنده ء کتاب (نام و ننگ)،سرزمین ما را جایگاه ظهور سه پیامبر میداند.که زردشت ،مانی و مزدک،بوده اند.اولی، بنیان گذار مکتب توحیدی،دومی،با افکار و اند یشه های خود،مبارزهء نور بر ظلمت را در هستی جامعه ، تاریخ، و انسان ها رواج داد و سومی، پیام آور برابری، و مسا وات برای همه انسان ها در جامعه ی طبقاتی ، حکومت سیاسی ومذهبی ساسانی_ زردشتی بوده است.و از همه مهمتر که زردشت، پیام آور مکتب توحیدی بوده است. (صفحه 191)میهن زردشت در خاور ایران و بلخ بود....... در همانجا به پیامبری بر گزیده شد و مردم را به فرمان ( اهورا مزدا) فراخواند وکتاب ( اویستا ) را که بر وی وحی شده بود، پایهء آیین خود قرار داد...» ( جلد 2 ص 82 )

      در مورد آیین های بودا، زردشت ومسیحی،آیین زردشتی را آیین سازنده گی،واستوار بر کار وزحمتکشی،لذت بردن از زنده گی وشادی ونشاط میداند.ومینویسد که در آیین زردشتی،غم واندوه راه ندارد. جامعه نباید که محتاج باشد وفقر، پدیده اهریمنی بشمار می رود..» ( ص 221 ) واضافه میکند:« که آیین زردشتی را،مغان و مغانیان عصر سا سانی،منحرف و پا لوده کردند.و انرا بر منفعت وارضای شهوات ومنافع خویش،استوار ساختند.و یکی از این فتنه ها،کتاب( وندیداد)  است که در عصر سا سانی وهخامنشی ها رواج یافت.وبر ادیان نصرانی وعیسوی،انتقاد میکند که این ادیان،مردم را به صبر وبرده باری،در مقابل رنج، فرا میخوانند که این شیوه ئ تفکر،مردم و جامعه را به برد باری و عدم مقاومت در برابر ظلم، دعوت میکند.وسفاکان وستمباره گان،از این شیوه، بیشترین استفاده را میکنند.ونفع می برند.» (ص 223 جلد 2 )

       نویسندهء کتاب،بر فتوحات اسلام وجایگزین شدن دین وفرهنگ اسلامی بر دیگر ادیان از جمله آیین زردشتی وترویج فرهنگ،سنت ها و آداب اسلامی بجای آداب و سنت های گذشته،انتقادات شدید و تندی دارد.در باره ء فتو حات مسلمانان در ایران، خراسان ودیگر بلاد مینویسد که عرب ها پس از اشغال کشورهای مفتوحه،علاوه بر ظلمی که بر مردم این سر زمین ها روا داشتند،تمام کتاب خانه ها ،کتاب ها ومیراث های فرهنگی دینی وعقیدتی مردم را به آتش کشیدندوبه باور ها، زبان، و فرهنگ مردم آن سر زمین ها،برخورد های ستیزه جو یانه ودشمنانه کردند.مثلن به نقل از علی میر فطروس مینویسد که «  اعتقاد بر اینکه قران ، ناسخ همه کتب واسلام، ناسخ همه ادیان واندیشه هاست و هیج دانشی نیست که در قرآن نباشد، باعث شد تا اعراب مسلمان، به آثار علمی وذخایز فرهنگی سایر ملت ها ، به دیده ء حقارت ودشمنی بنگرد..» ( ص 123 _ جلد سوم ) واز قول « ابن خلدون» نقل میکند که « .. کجا رفت علم ودانش ایران که ( عمر) در هنگام فتح به نابود کردن آنها فرمان داد ؟» ( ص 121 جلد سوم )

    باور من این است که دین فرهنگ ومذهب،هویت هر انسان است.وبدون شک، یکی از با ارزش ترین ارزش ها هم است. انسان ها،بدون معنویت،نمیتوانند زنده گی هدفمند وبا ارزشی داشته باشند.ودین،معنویت انسان است.آن عده از انسان هایی که به آیین ها وادیان زردشتی، میترایی،یهودی، مسیحی، بودایی واسلام،باور داشتند ودارند، وذاتی را بنام خدا ویا نام های دیگر می پرستیدند و می پرستند،و شریعتی را پیروی میکنند،برای خود، معنویتی هم قا یل بودند و هستند..اینکه برخی از دکانداران دینی ومتشرعان مذهبی از دین بنفع خود وطبقات حاکم چه قراءت هایی ازدین میسازند،ربطی با ذات وجوهر دین ندارد. به قول استاد طوس،ابوالقاسم فردوسی که میگوید:

زیان کسان، از پی سود خویش 

بجویند و  دین،  اندر آرند پیش

        « دین از نظر موء منان، واجد وحاوی تناقض واختلاف نیست.اما معرفت دینی؛ واجد اختلاف و تعارض است.یعنی: آراء علمای دین،وفهم دانشمندان ازمتون دین،آگنده از اقوال متعارض و متفاوت است.خواه در عرصهء فقه، خواه کلام، و خواه در تفسیر ویا اخلاق. در هیچ عصری از اعصار،فهم از شریعت، نه کامل است ونه ثابت.و نه پیراسته از خطا و خلل است.نه مستغنی از معارف بشری و نه مستثنای قدسی و الوهی دارد.ونه جاودانه و ابدی است.» ( قبض و بسط تیوریک شریعت.ص 322 _ دوکتور عبدالکریم سروش)

امروز، ملیارد ها انسان روی زمین، با همه پیشرفت های علوم و تکنالوژی که جهان را به دهکده ای تبدیل کرده، هنوز هم پیروان همان ادیانی اند که هزار ها سال پیش تبلیغ و پی ریزی شده بودند.هر دین واندیشه وباور را میتوان انتقاد کرد وراه بیرون رفت از کژِی ها وخرافاتش را اصلاح نمود.اما رد ذات دین، که با احساسات درونی مردم رابطه دارد ودر تمام شوون زنده گی آدمی تاثیر گذار است،فکر صایبی نیست.و نمیتوان باور هایی را که طی قرنها در ذهن و قلب انسانها رسوب کرده باشد،بساده گی از دل بیرون کرد.بقول سعدی

_ « سعدی به روزگاران، مهری نشسته بر دل  

      بیرون  نمیتوان  کرد، الا  به  روز گا ران »

          هیچ دین وآیینی تا کنون نتوانسته است جوابگوی همه نیاز مندی های جامعهء بشری واز جمله، جامعه ی امروزی و پاسخگوی همه پرسشهای آدمیان بوده باشد.این وظیفهء اگاهان، و روشنفکران دینی است که نیاز مندی های جا معه ء مدنی، حقوق شهر وندی و وظایف دینی موءمنان را با هم سازش بدهد وهماهنگ سازد.سعدی،پند حکیمانه ی دارد:

تو بر تخت سلطانی خویش باش

به  اخلاق، پاکیزه درویش  باش »

 منصفانه این خواهد بود اگر به آنچه که به آن باور نداریم،« دست کم به سنن و طریقه ها و مشرب های گونا گون فرهنگی و دینی ،حرمت بگذاریم و حیات یکی و مرگ بقیه را آرزو نکنیم  آِیه های:«  بهترین شما نزد پرودگار تان،پرهیز گار ترین شماست» و« هرگز با اهل کتاب مجادله نکنید مگر بابهترین شیوه البته به استثنای ستمگران آنها بگویید مابه آنچه به خود مان نازل شده،ایمان آوردیم خدای ما و خدای شما یکی بیش نیست.و ما فقط تسلیم او هستیم » ( آیه 46 _سوره عنکبوت ) فکر میکنم عالی ترین پیامی،برای همزیستی مسالمت آمیز انسانها،تساهل وتسامح میان فرهنگ ها وادیان به بشریت است. هر دین و آیینی، دارای ارزش ها و حقیقت ها و معنویتی و بالعکس خرافات وهنجار ها ونقص های جدی هم است که بدون شک با گذشت هزاران سال، دچار تحریف و دیگر گونی هایی میشود.

         تحقیقات جناب راوش در کتاب ( نام وننگ) در زمینه ی پیشینه تاریخی ونام های این جغرافیا ، یعنی آریانا، خراسان وافغانستان ونامگذاری حوزه ی تمدنی ما، جالب وتازه است.او مینویسد که نام اصلی سر زمین ما،« اریانا» نه بلکه (بلخ) بوده است.:« ..در این صورت بلخ یا بخدی،نخستین نام کشور افغانستان امروزی را تشکیل میدهد.وقبل از مهاجرت اریایی ها این کشور، دارای مدنیت ویژه ی خود بوده است» (جلد اول ص 45 ) و اضافه میکند:«  اسناد و شواهد در همه تواریخ ،نام از بلخ می برند.و کشور ما،( بلخ، بخدی _باختر ) نام داشته است.که در زمان حاکمیت اسکندر،این بلخ بنام ( باکتریا) یاد گردیده است...»

       در باره ی نامگذاری سرزمین های این حوزه مینویسد:« ...چنین نام هایی مانند:ازبکستان، تاجکستان ویا هندوستان در تاریخ،وجود نداشته است.اگر دقیق تر بیان شود،اصولا ملیتی بنام ازبک،تاجیک،یا قوم هایی بنام هزاره،پشتون، تاجیک ترکمن وغیره را در تاریخ نمیتوان یافت.اکثریت از کشور هایی که نام شان با پسوند ( ستان ) و پیشوند این اقوام پیوند زده شده است،نام جدید ان کشورها بشمار می رود.ونام تاریخی انرا بیان نمیکند.(جلد اول ص 36 )

       نویسنده، تحقیق موشگافانه در مورد آیین های میترایی،زردشتی، مغان،زند وپازند،بودیسم،مانی وعیسایی انجام داده است.و در بخشی از کتاب، نظریات برخی از تاریخ نویسانی را که  ( زردشت) را از ( راغ ) که بعدا به واژگان « راغا » یا « راگا» تبدیل شده و مربوط ایران کنونی میباشد،و از مردم ( ماد ها) دانسته اند رد میکند.و مینویسد:« ( ری ) ایران، راغ زردشتی نیست.واژه ی (راغ)،در نواحی باختر شرقی،جای خیلی معلوم است. ومعلوم است که (راغ) از جمله 16 سر زمین اویستایی بوده ویکی از محلات بزرگ و واحد اداری ولایت بدخشان در افغانستان بوده و زیاده از 18 روستا دارد..»

        بحث جالب این کتاب، در مورد شخصیت ( رستم ) است.که به معرفی شخصیت رستم از زبان فردوسی میپردازد.و آن را، زاده ی تخیل شاعر، از میان انبوهی از حوادث و رویداد های تاریخی، بیرون میکشد.و با نام آن، تاریخ  کهن مبارزات دلیرانه و قهرما نانه ی این سرزمین را زنده میکند.«     اما رستم، کیست؟ آشکار است که رستم،پهلوان شا هانامه ، وجود خارجی نداشته واین شخصیت،یک اسطوره است.که حکیم نامدار طوسی،به بهترین وجهی،ایده آلهای خود را در شخصیت او، تجلی داده است.......فردوسی، در رابطه با زمانی که زنده گی میکند وبعنوان یک روشنفکر متعهد وآگاه مسوولیت آگاه کردن مردم وجامعه ی خود را دارد...»( ص 116 جلد 2 )

        موضوع جالب دیگر در باره ی تندیس های بامیان است که می نویسد: « این تندیس ها،( بودا ) نیستند.هرچند که در پژوهش ها و اشعار شاعران وغیره ،به فراوانی ذکر شده است اما یک غلط مشهور است.نام اصلی این دو تندیس،( سرخ بت وخنک بت ) در آثار پژوهشی تاریخ دانان و جغرافیا نویسان آمده است.واز کتب ورسایل متعدد دیگری نیز دال بر اینکه تندیس های بودا، همان دو خنک بت و سرخ بت بوده اند،نقل و قول میکند.

       بحث وابراز نظر پیرامون انچه که در متون این کتاب سه جلدی آمده است،کاریست دشوار.فقط من برای معرفی کتاب، گفتنی هایی را ضروری میدانستم که خدمت خواننده گان ارجمند وعاشقان کتاب وفرهنگ،به عرض برسانم.و مطالعهء آنرا برای دوستداران تاریخ، وفرهنگ زبان فارسی، توصیه کنم.برای نویسنده، قلم توانا و اندیشهء بلند، آرزو مینمایم

___( نوامبر 2009 لندن )

 


بالا
 
بازگشت