فضل الرحیم رحیم

 

گفت  و شنود فضل الرحیم رحیم ،خبرنگار ازاد با نذیر احمد ظفر، شاعر کشورما در امریکا .


 

اقائی ظفر، ممکن است قبل از اغاز گفت و شنود ، خود را به خواننده گان گران ارج معرفی نماید .

ابتدا میکنم به بسم الله

در سوم برج قوس سال 1336 در شهر گر دیز ولایت پکتیا در جنوب وطن عز یزما ن افغانستان در یک فا میل روشنفکر و افسر نظامی دیده به جهان گشودم.

محل اصلی زیست ما ( زنده با نان کا بل ) بود ؛ اما چون پدر بزرگوارم مر حوم دگروال محمد اصغر ظفر، که در آن ز مان افسر دولت وقت بود و بنا بر مو قف وظیفه وی که در جنوب کشور داشت ؛ مو قتا در گر دیز امرار حیات میکرد و در آن آوان من در آنجا تولد شدم و نام مرا نذیر حیدر گذاشتند که بعدا با گر فتن تذکره تا بیعت در کابل اسم من نذیر احمد نگاشته شد که این را نمیتوان اختلاف شدید شمرد.

من تحصیلات ثانوی را در در کابل و تحصیلات عا لی را در شهر رستوف ( اتحاد شوروی سابق) در رشته ژورنا لیزم به درجه ما ستری به پا یان رسانده ام و پس از فراغت مو فقانه تحصیل به وطن عودت نمودم و در تلویزیون ملی افغانستان به عنوان گزارشگر بر نا مه های اطلا عاتی و خبری و بعدا بحیث دایرکتر نشرات تلویزیون در مدیریت عمو می تداوم و ار زیابی ایفای وظیفه کردم که در سال های 1369-1371 افزون بر کار در رادیو تلویزیون به دفتر مطبو عا تی صدارت اعظمی بحیث کار شناس بخش رادیو تلویزیون در زمان صدارت مر حوم فاضل گرامی جنت مکان فضل الحق خا لقیار ایفای وظیفه نمودم.

با تغییرات سیاسی و اجتما عی و درک شرایط نا مسا عد ما نند سا یر همو طنان در رده مها جرین دور از وطن قرار گرفتم ؛ مدتی در بازار لوژنیکی مسکو به کار و غر یبی مشتغل شدم و در سال 1995 میلادی راهی تا شکند زیبا شدم ودر یکی از شر کت های معتبر تجارتی (بر کت لیمیتد) بحیث مد یر اداری مقرر گردیدم که همز مان در رادیوی بین المللی تا شکند به حیث نطاق بر نامه های فارسی ایفای وظیفه میکردم.

در ماه سپتمبر سال 2004 از طریق دفتر مها جرین به ایا لات متحده امریکا اعزام گردیدم و فعلا در ایالت ورجینای امر یکا با خا نم و دخترانم زنده گی میکنم و علاوه بر کار های فر هنگی در یکی از شر کت های هوایی کار مینمایم. البته من دارای سه دختر استم که هر سه شان مشغول تحصیل اند.

با سپاس بیکران از جناب فضل الرحیم رحیم ، خبر نگار آزاد که زمینه ابراز نظر من را با خواننده گان گرانقدر مهیا سا خته اند و با عرض ادب و ادای احترام به همه خواننده گان معظم و گرامی و با پو زش قبلی از اشتباهات لفظی و قلمی ؛ آرزو مندم ابراز نظر هایم قبول خاطر عزیزان قرار گیرد و با ار شادات عا لمانه شان مرا یاری نمایند.

س- او لین جر قه های شعری در شما چگو نه بو جود آمد؟

ج- از سال 1352 خورشیدی بد ینسو ز مز مه های شور انگیز عا شقانه سرا پای وجودم را در تزلزل می انداخت و مرغ دلم را در قفس سینه به پرواز وا میداشت که در معراج تخیل با فر شته گان غزل جلیس میشدم و با قر یحه یی که لا یزال در و جودم به ودیعه گذاشته به سرودن شعر پرداختم.

س- اولین شعر یکه سرودید را بخا طر دارید؟

ج- همیشه اولین سروده ها نثار فرامو شی میشود وتنها خا طرات سرایش آن با شعرا با قیمیماند و فقط میدانم که عا شقانه بود.

س- شما در جستجوی چه چیز هستید در شعر؟

ج- من در شعر به جستجوی خو شبختی های گم شده مردم استم که اکثر شعرا به این رسالت رسول اند. چون بنده خلیفة  الله است و ر ضای خا لق در در ارضای مخلوق است.

س- به نظر شما شعر باید پیام خا صی داشته با شد ؟

ج- مسلما باید هر شعر پیامی داشته باشد و منعکس کننده صدای دلهای مردم باشد در غیر آن شعر فاقد محتوای شاعرانه است و حر فی که ازدل بر نخیزد به دل هم نمینشیند.

س- شما در سرایش شعر به چه چیز بیشتر تو جه دارید: اندیشه ؛ تخیل ؛ عا طفه ؛ تصویر پر دازی ؛ شکل ؛ پیام؛ زبان؛ تر کیبات تازه ؛واژه ها و یا چیز های دیگر؟

ج‌-      چنا نچه در تعریف شعر داکتر شفیعی کد کنی گفته:- ( شعر گره خورده گی عا طفه و تخیل است که در ز بانی آهنگین شکل گرفته است).من بیشتر به این نظر اعتماد دارم و اگر همه عناصر با هم در یک شعر گنجا نیده شود شعر با هنر ز یبا و رسا بیان میشود و من همیشه کو شش دارم تا بتوانم تمام عناصر را در سروده هایم پیاده کنم.

س- برای بیان یک شعر چه حا لاتی باید رخ دهدتا اشعار به ذهن جاری شود؟

ج‌-      حا لات شاعرانه برای هر فرد بگو نه یی رخ مید هد که نخست شا مل الهام میشود ؛ درین جا میخواهم از تجارب بیش از سی ساله ام بگو یم : الهام گر فتن شا عر ما نند سکوت  قبل از طو فان است ؛ شا عر به خا مو شی فرو میرود و یا گا هی بیحد شاد و مستانه میباشد و فکر میشود چیزی را دارد و اکثرا کو شش میکند تا محل تنها یی پیدا کند تا راز های نها نی را پنهان بنگارد و کمتر اتفاق می افتد که شاعر در برابر همه شعر بنگارد ؛ بلی گا هی بدیعه سرایی میکند مگر بدیعه سرایی همیشه نیست  و همه شعرا بد یعه سر نیستند و این استعداد در بین شعرا متفاوت است؛ درین حا لت هر کس برای شا عر مزاحم است و نباید شا عر را اذیت کرد باید گذاشت تا احساس اش را بیان کند و اگر کسی وی را مزاحمت کند سروده اش را نا قص میکند و سکتگی در سرایش شعرش رو نما میشود  .

س- برای پرورش ذوق شا عر تکنیک و احساسات کا فی است و یا شما چیز های دیگری بر آن علاوه میکنید؟

ج-  برای پرورش ذوق شا عر علاوه از احساسات و تکنیک جهان بینی و خود آگا هی از ضرور یات مبرم شمرده میشود.

س- آیا مو جو دیت خط قر مز که مجال بیان بعضی اند یشه های انسا نی را از آدمهای جا معه ما سلب نموده؛بر کار و پر داختهای شعری شما هم اثر داشته و یا دارد؟

ج- اصطلاح خط قر مز به واژه متداول در روابط بین الملل بدل شده است بطوری که بسیاری از کشور ها در معرض بخش های حسا س مر بوط به منا فع ملی خود به این واژه استناد میکند و بدین تر تیب میزان حسا سیت خود را به آن طرف یا طرف های مقابل گو شزد میکند  ؛ در بیان ساده خط قر مز به اخطار یا هوشدار هم تعبیر شده میتواند ؛ که خط قر مز در اندیشه های انسانی من هیچگاه اثر گذار نبوده و نخواهد بود .

س- آیا شما بعنوان شا عر گا هی مجبور به خود سا نسوری شده اید اگر شده اید علت آن چه بوده؟

ج- وظیفه شا عر با ید ارایه شعر باشد نه خود سانسوری ؛ من با وجود یکه در زمان شباب در یک دوره مختصر اختناق مدت ز مانی را مثل سا یر همو طنان سپری کردیم ( زمان حکو مت فاشیستی حفیظ الله امین نا امین )

خود سانسوری ننموده ام .

س- در بین شعرای گذ شته و معا صر کدامین آنها بهترین الگو در سرایش شعر برای شما بوده و یا میباشد؟

ج- من با و جو دیکه به همه شعرای گذ شته و معاصر ارج احترام میگذارم و هر کدام آنها را در سبک و روش شان الگو ها و نماد های وقت و زمان شان تصور میکنم ؛ مر حوم صو فی عشقری و شهید سید اسما عیل بلخی را از الگو های شعری برای خود میخواهم انتخاب بکنم که هنوز فواصل ز یادی را باید عقب بگذارم تا به این انتخاب نا یل شوم.

س- برای چه شعر میگویید؟ 

ج- بخاطر ابراز عواطف و احساسات درونی که با قریحه خدا داد من گره خورده و همین عواطف و احسا سات  را در قالب شعر بیان میکنم.

 

س- اگر قرار باشد روزی دیگر شعر نسرایید چه خوا هید کرد؟

ج- پاسخ سوال شما را در این دو بیتی ام میتوانم بهتر بیان کنم :

 

چو رو زی شور و احساسم سر آید

توان  شعر از  فکرم بر آید

مرا در خاک غم مد فون سا زید

که در قلبم جهان تیغی در آید      (ظفر)

 

س- اگر روزی کسی بگو ید که معتقد مان شعر همه معنا یی مو جود را گفته اند و ما دیگر حر فی برای گفتن نداریم پا سخ شما در زمینه چیست؟

ج- من در پا سخ برای شان خا طر نشان میکنم که متقد مان در ادوار دیگری زیست کردند و ما در دوره دیگری زنده گی داریم ؛ آنها رسالات خود را داشتند و ما مکلفیت های خود را داریم که باید با ز بان آهنگین شعر بیان نما ییم.

س- به نظر شما شعر چه جا یگاه در جا معه دارد ؟

 ج- انسان از ولادت تا مرگ با شعر معرفت داشته و دارد ؛ لالایی مادران در کنار گهواره تا مر ثیه خوانی در مصیبت ها ؛ همه با شعر آغاز میشود و اگر دقیقا مطا لعه کنیم  کتب آسما نی و تاریخ ادیان ؛ به و ضوح روشن مسیازد که نقش شعر و کلام شیوا در اساطیر مذهبی و تعا لیم رو حا نی قا طبه ادیان و مکاتب  دینی انکار نا پذیر است و میتوان آنرا پیام روح نا مید.

س-گز ینش خیال شما بیشتر بطرف شعر نیما یی است و یا فقط قا لب کلاسیک را میپذیرید و چرا؟

ج- من با و جو دیکه به مکتب کلاسیک شعر میسرایم و بیشتر غزلسرا هستم ؛ در شعر آزاد نیمایی فقط توانسته ام با چار پاره از مزایای آن مستفید شوم چون از بدو سرایش شعر؛ من دنبال رو مکتب کلاسیک بودم مگر از خوانش اشعار نیمایی لذت میبرم.

س- مضا مین اشعار شما بیشتر در چه ز مینه هاست؟

ج- من اشعار عاشقانه ؛ عا رفانه و میهنی سروده ام که اشعار عا شقانه ام بیشتر در غزلیاتم تجلی میکند.

س- نظر شما درمورد شعر امروز کشور ما در کل چیست؟

ج- شعر امروزافغانستان در یک سطح قا بل پذیرش قرار گر فته چه در داخل افغانستان و چه بیرون مرز؛ در آثار شعرا شگرد نوین بکار بسته شده و مهاجرت های تعمیلی با همه دشواری های آن جهان بینی و خود آگاهی را به ایشان به ارمغان داده.

س- اگر بخواهید بعنوان شا عر تعر یفی از شعر ارایه بدارید به نظر شما شعر یعنی چه؟

ج- پژوهشگران ادبی نتوانسته اند تعریف درست از شعر ارایه بکنند و هر کس تنها ابراز نظر نموده مثلا قدامه بن جعفر شعر را سخن موزون و مقفا میداند .

دانشمند وفیلسوف معاصر ایرانی جناب داکتر حسین قمشه یی الهی میگوید:- ( شعر همه اش رمز است و علت اینکه بصورت رمز بیان شده است برای این است که اصلا این حقایق گفتنی نبوده واین ساده ترین صورتی بوده که امکان داشته این حقایق را بیان کند.)

داکتر رضا براهنی در کتاب طلا در مس در مورد شعر میگوید (تعریف شعر کار بسیار مشکل است)

من درین مورد تنها حق ابراز نظر رادارم وبه نظر من با در نظر داشت همه انظارو تعاریف : شعر ابراز احساسات و عواطف درونی انسان شاعر است که از مر جع الهام بوی ودیعه گذاشته شده.

س- یکی از خا طرات خوب تانرا در عر صه شعر وشاعری بگو یید ؟

ج- خا طره خوش من در شعر و شاعری سرودن شعر استاد گرانقدر و مهر بانم نا صر طهوری است که در سالگرد م نوشته بود با وجودیکه سالگرد پنجاه سا لگی خوش آیند نیست مگر شعر استادم و لطف شان بمن خاطره آفرین بود که چنین نگاشته بودند : نذیر ظفر شاعر خوش بیان

                       که ارد بدیعه سخن در زبان   

                        من او را میشناسم ز دیر

                       که باشد سخنگوی روشنضمیر

                      بود طبع او همچو آب روانپ

                      که مستی کند موج آن هر زمان

                      منش از جوانی شنا ساستم

                      و اشعار او را گه آراستم

                        چو حسن نظر بهر ما دارد او

                       به من لطف بیحد روا دارد او

                        مرا گر جه شا گرد شعرم هنوز

                        تک استاد خود خواند آن پر ز سوز

                        کنون گشته این نو جوان سخن

                       نکو مرد پنجاه ساله اندرزمن

                       به هر باره شعر و سخن گو ید او

                      سخن ها به هر انجمن گوید او

                     طهوری همیشه هوا دار اوست

                      هوا دار طبع گهر بار اوست

                      خدا عمرش از صد فذونترکند

                      وطبعش پدر از درو گوهر

سال 2007 میلادی امریکا  -  یکشنبه چهارم نوامبر

 

س- آیا شما دیوان اشعار دارید؟

ج- من دو دیوان قلمی دارم  و دو مجموعه را چاپ نموده ام مجمو عه اولی ام  بنام جلوگاه مهر است که در سال 1370 توسط وزارت اطلاعات و کلتور آن وقت اقبال چاپ را پیدا کرد و مجموعه دومی ام بنام شام غزل در سال 1382 در کابل در مطبعه صنعتی احمد چاپ گر دید  مجموعه سومی ام که آماده چاپ است بنام شب یلدا مسمی است که انشا الله عنقریب چاپ خواهم کرد ؛ نا گفته نماند که مجموعه اولی ام توسط طالبان بی فر هنگ ؛ بی فر هنگانه آتش زده شد البته با جمع کتب دیگر  و دلیل آن هم تصویر  یک دختر در پشتی مجموعه بود و هیچ نوع شعر سیاسی درین مجموعه گنجانیده نشده بود و با نام خداوندگار صفحه اولی اش آراسته بود .

دو دیوان قلمی ام که به خطوط جناب محترم عطا الله سها بخشی و جناب محترم داکتر ویس راوی خطاطی شده با خود دارم که با دیدن آن همیشه سپاسگذار دو دوست فر هنگی خود هستم چون ایشان خط بسیار مقبول داشتند این دو دیوان را خطا طی نموده اند .

س- یک تعداد از سروده ها جا یگاه خا صی دارد اگر ممکن باشد همان سروده های تانرا عنوان نمونه از اشعار تان درین جا بنویسید.

ج- با سپاس مجدد از جناب شما فضل الرحیم رحیم ژور نالیست توانا و با درک و باا براز امتنان از خواننده گان گرامی همه تان در پناه پروردگار باشید . والسلام.

 

منتظر

 

 

نو گلی خواهم که با لبخند خود؛ شادم کند

از غل و زنجیر این دیر غم آزادم کند

شهپری آلوده در خون دارم و هر گو شه یی

میروم تا الفتی شاید که صیادم کند

سا لها شا گردی مجنون؛ به صحرا کرده ام

نیست لیلایی که با یک غمزه؛ استادم کند

آرزو دارم بمیرم تا پس از مر گم مگر

یار محبو بم به پیش دوستان یادم کند

از تبسم های شیرینش چو فر هادم (ظفر)

انتظارم تا بیاید محو بنیادم کند

 

کابل 1370÷

***        ***    ***

 

شعر من

 

ای شعر ای سروده من ای بهار من

 احساس من ترانه من رازدار من

وانگه که شعله های غم از دل زبان کشید

مر حم زدی جرات قلب فگار من

تنها به شهرو خانه هجران نبوده ام

بودی همیشه در غم و شادی کنار من

در فرق من زدی ز کما لم تو تاج فخر

خورشید معر فت تویی در روزگار من

گر من به شاخ فکرت مردم به شهرهام

از توست نا له های خوش شاخسار من

با تو خیال مرده من زنده میشود

روحم تو یی که داده مرا کردگار من

هر بیت من( ظفر) دلمن تازه میکند

آن شا عرم که شعر منست در شکار من

کابل بهار 1356

***     ***       ****

 

وضع کابل

 

 

نباشد مزه در دیدار کابل

تو رفتی و شکست بازار کابل

نباشد جز صدای فیر مر می

نواو نغمه در گلزار کابل

نمیخواهد دل پر غصه ام جنگ

خدایا ختم کن پیکار کابل

خسان نا بکار جنگجو را

 سیه رو کن چو شام تار کابل

پری رویان کابل گشته مخفی

نهان گردیده از اشرار کابل

خدایا کابل ما را نگهدار

ز دست دشمن غدار کابل

تا یمنی وات

***     ***** *  ****

 

 

سپیدار

 

 

چه گناه کرده سپیدار بباغ

که کنون با تبرش می کو بند

خم نکردست بکس قا مت خویش

زان سبسب با تبرش می روبند

***     ***     ***

دیس از بهر تبر داد ولی

تبرشقا مت و پیکر بشکست

این زمان است چنین رسم زمان

که دهی دست دهی دست از دست

***     ****    ***

تا سپیدار بشد نقش ز مین

قهقه یی زاغ و زغن با لا شد

هد هد و قمری ز کا شانه پرید

شورو فر یاد چمن با لا شد

تاشکند – 2004 میلادی

*****    ******   *******

 

بی ثمر

 

باد پاءیزم که هر سو بی ثمر افتاده ام

نخل طو فان دیده هستم بی ثمر افتاده ام

دیدهء بینا درین جا از حسادت کور شد

پیش کو ران معانی از نظر افتاده ام

از برادر ها جمال یو سفان آواره شد

من دل یعقئب دارم چشم تر افتاده ام

سبحه زاهد بخاک و خانه سا قی خراب

کز نفاق این دو؛ من خو نین جگر افتاده ام

بسکه دیدم خانه جنگی از برادر ها (ظفر)

خانه ء دشمن گزیدم در سفر افتاده ام

تا یمنی وات-کابل 1359

****    *****    *******

 

بی سر

 

 

عا قبت از من درین شهر شخص بی سر جور شد

آدم بیکاره گشتم نخل بی بر جور شد

روزو شب از بسکه کردم گر یه در هجران یار

دیده ام ما نند چشمان کبو تر جور شد

ماه روی من تنم در ضعف از اشک روان

در میان آب چشمانم شناور جور شد

شیشه دل را شکست از سنگ نو میدی رقیب

ذره ذره شد دلم هر ذره خنجر جور شد

گفته بودم چاق گردم در محیط تاشکند

این تن لاغر مزاجم باز لاغر جور شد

شعر بنو شتم بیاد چشم فتان کسی

آنقدر گفتم غزل تا آنکه دفتر جور شد

دید در آیینه خود را دی (ظفر) با گریه گفت

چهره ام از بار غم مثل جناور جورشد

 

تاشکند – محله یونس آباد  1996

 

محترم  نذیر احمد  ظفر  از اینکه  به پرسش هایم صمیمانه پاسخ گفتیتد از شما جهانی سپاس .

فضل الرحیم رحیم  خبرنگار ازاد

09.03.2009

 


بالا
 
بازگشت