فضل الرحیم رحیم

 

 

گفت وشنود فضل الرحیم رحیم ، خبرنگار آزاد  با آقای محمد زرگرپور ، شاعر کشور ما  مقیم المان

 

من در شعر  دنبال آرامش هستم ، شاعر یک ذاتی دارد که همان خلوت و آرامش درونی و حیّر های او در برابر جمال و جلال است ،  شاعر برای آرامش خود شعر می سراید  بی آن  به لذ ت دیگران فکر کند ولی دیگران نا خواسته از آن لذت می برند.


                                                                                                                            محمد زرگرپور

آقای زرگر پور گرامی ، قبل از گفت و شنود ، اگرممکن باشد خود را به عزیز خوانده معرفی نماید .

در سال 1341 شمسی در هرات در یک خانواده متوسط شهری چشم به این کره خاکی گشودم شغل خانوادگی ما از چند پشت به این طرف زرگری بوده و نام فامیلی من هم از آن ناشی شده است .

دوره تحصیل ابتدایی و لیسه در هرات طی شد ، ورود قوای اشغالگر در 1358 شمسی این این رشته را قطع کرد و آوارگی آغاز شد . از آن به بعد دربدری ، درس ، تعلیم و تعلّم  را

باره ها تکرار کرده ام در کشور های مختلف ، از سال 1370 شمسی به شعر روی آوردم و قبل از آن از سال های 1359 و1360 شمسی چیز های بنام مقاله ، داستان کوتاه ، تحلیل سیاسی ، تاریخی و  تحقیقی می نوشتم که گاه در نشریه ها  چا پ میشد کما اینکه این امر هم  در سال های بعدی به نحوه کمتری ادامه داشته است.

س –  اولین جرقه های شعری در شما چگونه بوجود امد؟

ج - شبی دوستان و رفقا دور هم جمع بودیم و تا دیر وقت بیدار ماندیم ، صبح با تاسف مادر صاحب خانه که از دوستان ما بود فوت کرد. این واقعه همه ما را سخت متأثر ساخت ،

دوستان فیصله کردند در روز تدفین چیز ی تهیه  و خوانده شود ، چیزی نوشتم و روز موعد توسط کسی خوانده شد همه تعجب کرده می گفتند  تو شاعر بودی ما خبر نداشتیم

از آن روز به بعد چیز های می نویسم بقیه می گویند این ها شعر است .

البته حضور در جلسات شعر و محافل ادبی ، مطالعه آثار و آموختن فنون ، از جمله مواردی بوده که تا بحا ل ترک نکرده ام .اوایل چیز های می نوشتم که در صنعت شعر،  بنام های  چهار پاره ، نیمایی ، سپید ، می گویند.   خود می دانید  چهار پاره  به نوع شعری گفته می شود که مصرع دوم و چهارم آن هم قافیه باشد .

س -شما در جستجوی چه چیزی هستید در شعر ؟

ج - من در شعر  دنبال آرامش هستم ، شاعر یک ذاتی دارد که همان خلوت و آرامش درونی و تحیّر های او در برابر جمال و جلال است ،  شاعر برای آرامش خود شعر می سراید  بی

آن  به لذ ت دیگران فکر کند ولی دیگران نا خواسته از آن لذت می برند.

س - به نظر شما شعر باید پیام خاصی داشته باشد ؟

ج -   شعر الزام آور است و شاعر ملتزم ، تعهد و رسالت در برابر اجتماع و مردم از عوارض شعر و علت غایی آن انتقال پیام به مردم است .

س - می گویند: " ارزش یک شعر هنری  در آن است که خواننده خود تفکر نماید  و از مسیر اندیشه خویش راهی بسوی محتوا و پیام شعر باز نماید.که کاربرد استعا ره ها ، سمبولها ، تشبیهات ، و ترکیبات بدیع موجب اساسی آن به شمار می آید ". آیا شما به همین شیوه شعر می سرآید و یا کار شما شکلی دیگر ی است ؟

ج - در این مورد دو نکته را باید مد نظر داشت ، یکی منظور و هد ف سراینده ، دوم برداشت  خواننده ،برداشت خواننده ها از هر قشری  متفاوت اند . این حق مسلم خواننده ا ست که از یک اثر ادبی و هنری چگونه برداشتی داشته باشد  منفی یا مثبت ، در تعبیر و تفسیر و قرار داد ن محتوای آن در حوزه ء خواهش خویش ،اما سراینده هم در انتخاب سوژه و نحوه ارایه تفکرش در هر قالب و فورم آزاد ا ست . ارزش یک اثر خوب و ماندگار علاوه بر چهار رکن اصلی( زبان ، موسیقی ، خیال ، عاطفه )از بکارگیری  صنا یع لفظی و معنوی  که ابزار و عناصر تشکیل دهنده یک شعر خوب اند بهره برده باشد. من سعی می کنم از تمام این ابزار  استفاده کنم .

س - شما در سرایش شعر به چه چیزی بیشتر توجه دارید " به اندیشه ، تخیل ، عاطقه ، تصویرپردازی ، شکل ، پیام ، زبان ، ترکیبات تازه، واژه ها و یا چیز های دیگر؟

ج - زبان ،موسیقی ، خیا ل و عاطفه  چهار رکن اساسی شعر را تشکیل می دهند ، فورم ، تصویر تشبیه و استعاره و غیره .... عناصر بعدی خواهند بود . تا زگی و هد ف گرایی باعث ماندگاری شعر می شود.

س - برای بیان یک شعر چه حالاتی باید رخ دهد تا اشعار به ذهن  جاری شود ؟

 ج – شعر در قید زمان و مکان و  حالات آدمی  نمی باشد  خواب ، بیداری و شرایط را نمی شناسد و گوینده خویش را هم آرام نمی گذارد.

س - شما هر موقع که اراده کنید می توانید شعر بگوید یا اینکه  باید در یک زمان و حالت خاصی قرار بگیرید ؟

ج - به نظر من هر وقت می شود چیزی نوشت  اما بستگی به موضوع و کشش فکری آدم دارد جریان شعر سیا ل است همیشه وجود دارد باید آن را صید کرد و محتاج شرایط خا صی نمی باشد .

س - آیا برای پرورش ذوق شاعر تکنیک و احساسات کافی است و یا شما چیزی های دیگری بر آن علاوه می کنید ؟

ج -  در این فن بعضی چیز ها ذاتی و فطری اند مثل دید یا نگریش، ذوق ، استعداد ،احسا س و علاقه ، مواردی باید جستجو کرد و فرا گرفت مانند علم و دانش این رشته ، تکنیک ، تجربه ،  آموختن از پیش کسوتا ن ، مطالعه آثار متقدمین و معاصرین و حرکت رو به جلو با زمان و  زمانه  خو یش .

س - آیا موجودیت  خط قرمز که مجال بیان بعضی  اندیشه های انسانی را از آدمهای جامعهء ما سلب نموده ، بر کار و پرداختهای شعری شما هم اثر داشته و یا دارد؟

 ج -  شعر و هنر مرز شکن است در جاده هنر خط قرمز وجود ندارد ، شعر و هنر با پلشتی ها در جنگ بوده و خواهد بود. شاید مصلحت ها این مجا ل را از آدم بگیرند . و یا تنگناهای فرهنگی و اقتصادی در جامعه بعضی وقت مشکل ساز اند.

س - آیا شما به عنوان شاعر گاهی  مجبور به خود سانسوری  شده اید اگر شده اید  علت آن چی بوده ؟

ج - خود سانسوری بدان معنی که فکر می شود نه ، ولی شرایط در تغیر روش و یا شیوه بیان  اثر گزار بوده و خواهد بود .

س- گزینش  خیال شما در سرایش  شعر بیشتر بطرف  شعر آزاد نیمایی است و یا فقط  قالب های کلاسیک شعر را می پذیرید و چرا؟

ج - من به قا لب فکر نمی کنم ، شعر وقتی می آ ید قا لبش  را با خود می آورد نا خودآگاه ،

س - در بین شعراء  گذشته ومعاصر کشور ما کدامین  آنها بهترین الگو در سرایش شعر برای شما بوده و یا می باشد ؟

ج - ما هر چه داریم از گذشته است ، حال و آینده ما را گذشته ها ساخته اند ، زیر بنا را گذشته اند ،ما میرا ث بر از سنایی و مولا نا هستیم ، باید این لیاقت را داشته باشیم ،یا بدست بیاوریم به شعرا معاصر احترام و ارادت دارم .

س - - برای چی شعر می سراید ؟

ج -  زبان حقیقی بشر  زبان شعر است و ذات او ذات شاعرانه ، ما انسان ها بالذات متفکریم و صورتی از تفکر و کمال در شعر و حکمت ما تجلّی می کند ، شعر و شاعر سا حتی دارد

که به مبدأ وصل ا ست ، برای شا عر رسا لتی متعاریف در جامعه وجود ندارد اما ره آموز قوم خودش ا ست ، شعر نا خود آگا ه  موعظه و پند  ا ست و بیانگر اسرار و ماهیت جهان ،

شاعر نگهبا ن حقیقت ا ست و مفسّر کلما ت .

س - اگر قرار باشد روزی  دیگر شعر نه سراید چه خواهد کرد؟

ج -  به  آن روز فکر نمی کنم .

 

س - - نظر شما در بارهء  شعر امروز کشور ما در کل چیست ؟

ج -  شعر امروز ما تا شعر دیروز فرق اساسی داره ، شعر امروز ما پوست انداخته و از سردی و گرمی بدر آمده و امید های بسوی پویایی و رشد از آن می رود و من امید های زیادی دارم . شعر ما در مثلث زبانی جامعه دری زبان حرفی برای گفتن دارد . چشم دوخته ام به افق های روشن امروز و فردای شعر افغانستان و با آن زندگی می کنم .

س -  اگر روزی  کسی بگوید که متقد مان  شعر همه معنائی موجود را گفته اند و ما دیگر حرفی برای گفتن نداریم  پاسخ شما در زمینه چیست ؟

ج - شاعر ی می گوید :   یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت   در بند آن مباش که مضمون نمانده ا ست

س – در مورد تاثیر گزاری شعر بر رشد ادبیات و زبان چی نظر دارید ؟

 ج - ریشه شعرو هنر هر ملتی در ادبیات و زبان و مایه های  فرهنگی آن ملت نهفته است ، شعر و زبان از هم جدایی ندارند.  بالیدگی هر یک در گرو دیگری ا ست.

س - اگر بخواهید به عنوان شاعر تعریفی از شعر  ارایه بدارید  به نظر شما شعر یعنی چی؟

ج -  شعرشا ید عالی ترین وسیله بیان احسا سا ت و عواطف  باشد که در ذهن و اندیشه متراکم می  گردد ،  شعر یعنی روح و با طن هنر ، شعر یعنی زبان حقیقی بشر  ، شعر یعنی زندگی ،.

 س – آیا مجموعه چاپ شده ء از سروده های تان در دسترس علاقمندان قرار دارد؟

 ج – پنچ مجموعه شعر دارم  بنا م های ( نسل های سوخته  ، آوای باران ، پا بپای نگاه ، در خلوت خودم ، خوشه ها  )  نسل های سوخته در سا ل 1998 عیسوی در هامبورگ  و  آوای باران در سا ل 1386 شمسی در ایران چا پ گردید. نیزدو مجموعه دیگر آماده چا پ اند .

س- یکی از خاطرات  خوبتان را در عرصه شعر و شاعری  بگوید ؟

ج – خاطرات  که زیاد اند دو تا خاطره همین حالا به ذهنم رسید خدمت شما عرض می کنم یک روزی در هامبورگ از یک سرکی  که مغازه های افغانها در آن قرار دارد تیر میشدم

نا گهان مغازه داری که اولین بار اورا می دیدم  دویده بسوی من  آمد و مرا در بغل گرفت و بوسید و می گفت خدا را شکر که تو جور هستی ،  گفتم قضیه چیه ؟ چرا این کار کردی ؟

گفت دیشب در یک پروگرام تلویزیون افغانی  مجری برنامه اعلام کرد شعری از یک شاعرهموطن ما که تازه درگذشته است برای تان د کلمه می کنم بعد شعر را خواند و عکس تو

را هم نشان داد من و همسرم خیلی ناراحت شدیم  تا صبح هم  خوب  نخوا بید یم  امروز که تو را دیدم نا خود آگاه بطرف تو کشیده شدم و خیلی خوشحالم که تو زنده هستی.خاطره دوم : در محفل ادبی دوستان همزبان ایرانی دعوت شده بودم ، در این جلسه هر یک از حاضرین از خود یا از نویسنده ء و یا شاعری دیگری چیزی می خواند . در جمع پیرمردی بود وقتی نوبت به او رسید گفت من امروز برای شما شعری از یک شاعر ایرانی که در سویدن زندگی می کند دکلمه می کنم او گفت من به سویدن رفته بودم دوستان من چندتا شعر به من دادند از این شاعر ، من  یکی را برای شما می خوانم. آن مرد شعر را خواند

از او سوال شد که شاعراین شعر کی بود گفت( محمد زرگرپور) ا ست ایرانی ا ست و در سویدن زندگی می کند. میزبان محفل و چند نفری که مرا می شناختند از او پرسیدند که تو این آدم را می شناسی ؟ گفت من ندیدم ولی دوستان من گفتند که همین جا زندگی می کند وقتی مرا معرفی کردند بقیه تعجب کردند و  او مرد هم  قبول   نمی کرد ،  دوهفته بعد که قرار بود من اورا ملاقات کنم با تاسف  از دوستان همزبان شنیدم که فوت کرده  است.

س - - شما به غیر از برنامه های فرهنگی  تان شغل دیگری هم دارید ؟

ج - شغل اصلی من زرگری ا ست ولی حا لا در کار مواد غذایی هستم .اقای زرگرپور ، از شما یک دنیا تشکر که به پرسش هایم صمیمانه پاسخ گفتید .

فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد.

اینک به  عنوان نمونه چند سرودهء از اقای محمد زرگرپور:

 

گیسو سیاه

گیسو سیاه من

وقتی  نشان عشق بنام تو جان گرفت

دنیا به درد  و ضجّه برون ریخت

تاوان غفلتش را

سنگین

با حسرتی که سوزش دیگر داشت

این غم گرفته ، عاشق عاصی

با آستین  سبز تفاهم

                می رفت گرد یاس و پریشانی

گیسو سیاه من

وقتی به گریه  راز تعهد را

در بازوان آیینه افشا کرد

خورشید با طراوت فروردین

                              از سقف آسمان صداقت

                              آویزه شد نشانه ء  عشقی را

گیسو سیاه من  .

محمد زرگرپور

رباعی

سبزینه   نگا ه  او  خرابم  کرده است  

ر نگینه ء  لعل  او عذابم  کرده است

آرامش  و  ناز  او  ،  دلم  داد  به  باد 

دردا  که  سکوت  او  کبا بم  کرده است .

محمد زرگرپور

با ل ها ی عشق

 

غم ها ی زند گا نی و غربت را

با شهر سوخته

ا یل  پریشا نم

نا لید م

روزی که  آ فتا ب

شهر  ملتهب  د لد ا د گا ن  را

نوا زش می کرد

من

خند ه ها ی  پژهرد ه ء   یتیما نم  ر ا

بر صحیفه ء  تا ریخ  نقش  کرد م

تا شا د ما نه   لا نه  بسا زند  قمریا ن

د ر عمق  عا طفه ء   خا نه ها ی   گلی  ؟

تا  د ر طلیعه ء   سحر عشق

د و شیزگا ن شهر غمینم

زلفا ن گرد خو رد ه ء     مرد ا ن   خویش را

با  شا نه  آ شنا   بنما یند

آ نا ن   پیا م   مهر  بلب  د ا رند

و ا ینا ن

سا زند گا ن   روز غرور  ا ند  .

 

                   محمد زرگرپور

 

بها ر تلخ

چه بی ترا نه  مرا   ا ين  بها ر  می گذرد

چه بی غزل  طرب ا ين  د يا ر می گذرد

تمام  آ يينه  بند ا ن  شهر می گويند

ملا ل  خا طر ا ين   روز گا ر می گذرد

چه جا ی  شکوه گرم بسته ا ند  با غم و درد

دو روزه عمر من ا ين  حصا ر می گذرد

شکسته ا ند  مگر حرمت  قبيله  ما ؟

که خون د يد ه ا ز ا ين  جويبا ر می گذرد

بيا قصيد ه  بسا ز يم  تا سپيد ه  د مد

نسيم  رويش ا ين  اعتبا ر می گذرد.

                        محمد زرگرپور

 


بالا
 
بازگشت