اسماعيل فروغی

 

 

آیا واقعا جنگ در افغانستان به بن بست رسیده است ؟

  

درین اواخر مقامات بلند پایه ی امریکا یی و اروپاییان  نظریات و برداشتهای ضد و نقیضی در باره ی اوضاع افغانستان ، به نشر سپرده اند که  گواهی دهنده ی نوعی یأس و سرخورده گی آ شکار میان آ نان میباشد .

بی باوری و یأس مقامات امریکایی و ناتو  نسبت به پیروزی در جنگ علیه القاعده و طالبان ، ما را به یاد آن سخنرانی میخاییل گورباچوف رهبر اتحاد شوروی سابق میاندازد که در آن زمان جنگ در افغانستان را به یک زخم خونین تشبیه کرده بود .

این بی باوری و سر خورده گی امریکاییان و اروپاییان  زمانی بیشتر آ شکار گردید که ، قوماندان نیروهای  امریکایی و ناتو جنرال مک کریستال ، با طرح ستراتژی جدید جنگ در افغانستان ، به بارک اوباما و سایر رهبران ناتو هشدار داد که ، هرگاه نیرو های نظامی امریکا  و ناتو در افغانستان بخوبی تقویت نشوند ، جنگ در افغانستان تا یکسال دیگر شکست خواهد خورد .

او خواهان تعدیل ستراتژی جنگ علیه طالبان والقاعده در افغانستان است . او به این عقیده است که برای غلبه درین نبرد ، جامعه جهانی به نیرو های نظامی بیشتر و سربازان اضافی ضرورت دارد . جنرال مک کریستال خواستار اعزام  تنها چهل هزار سرباز تازه نفس امریکایی به افغانستان شده است .                                                 

پرسش این است که آیا واکنش دولت امریکا و متحدین اروپایی اش در برابر این طرح وارزیابی جنرال مک کریستال چه خواهد بود ؟    

آیا دولت امریکا چهل هزار سرباز اضافی به افغانستان خواهد فرستاد؟

آیا دولتهای اروپا بر خلاف افکار عامه کشورهایشان ، بازهم تحت فشار دولت امریکا ، سربازان بیشتر به میدان های جنگ در افغانستان میفرستند یا خیر ؟

   آیا پس ازین بیشترین بار جنگ در افغانستان را امریکاییان بدوش خواهند کشید؟

وآیا به بن بست رسیدن جنگ در افغانستان ، به بن بست رسیدن پیمان نظامی ناتو نیست ؟

اینها همه پرسشهایی هستند که زمان به آن پاسخ خواهد داد . و اما درست پس از نشر ارزیابی های سختگیرانه ی جنرال مک کریستال قوماندان عمومی قوای امریکایی و ناتو در افغانستان بود که ، وزرای دفاع اتحادیه ی اروپا ، طی نشست اضطراری در شهر گوتنبرگ ، مسأله ی افغانستان و اعزام نیرو های بیشتر به آنکشور را مورد بحث قرار دادند . هرچند آنان تا هنوز موقف  رسمی شانرا در زمینه ابراز ننموده اند ؛ اما اظهارات وزرای دفاع دو کشور بزرگ اروپایی [ آلمان و فرانسه] و پس از آن انتقادات خاویر سولانا مسوول بخش سیاست خارجی اروپا ، در برابر دبیر کل ناتو ، مبنی بر اعزام سربازان بیشتر به افغانستان ؛ بی باوری، یأس و بیزاری اروپاییان را  نسبت به جنگ در افغانستان به نمایش میگذارد.

جوزف یونگ وزیر دفاع آلمان طی این اجلاس گفته است: « درباره ی  مسأله ی افغانستان ، قبل از آنکه در اروپا تصمیم گرفته شود ، باید این قضیه در واشنگتن حل وفصل شود .» او افزوده است : «  در آ ینده بجای آ نکه سربازان بیشتر به افغانستان بفرستیم ، بهتر است به مسأ له ملکی بیشتر توجه نماییم .»

هانری بینت گوت وزیر دفاع فرانسه که ریاست نوبتی بخش نظامی اتحادیه ی اروپا را نیز بعهده دارد ، با صراحت بیشتر اعلام نموده است که : «  بودجه ی احتیاطی اتحادیه ی اروپا اجازه نمیدهد تا شمار سربازان خود را در افغانستان افزایش بدهیم .»

سخنان وزرای دفاع دو کشور بزرگ اروپایی که بیانگر افکار عامه این کشور ها میباشد، بصراحت روشن میسازد که ، اروپاییان حاضر نیستند بیش از این زیر فشار امریکاییان رفته، فرزندان شانرا با دستان خود به کام مرگ بفرستند . چنانچه آنان نتوانستند طی نشست گوتنبرگ ، در مورد اعزام نیروهای بیشتر نظامی به افغانستان ، به توافق برسند ؛ زیرا اساسأ برخی کشورهای اروپایی همانند هالند ، دنمارک و ایتالیا مخالفین سرسخت این اقدام میباشند .  هرچند اخیرأ  اندرس فوگ راسموسن دبیر کل جدید  ناتو ، طی اولین سخنرانی رسمی خود با ذکر نقش برجسته ی اروپاییان در جنگ افغانستان ، خواسته است به امریکاییان اطمینان بدهد که ، اروپاییان همانند گذشته در پهلوی متحد زورمند خود ایستاده اند ؛ اما انتقادات  خاویر سولانا  مسوول سیاست خارجی اتحادیه ی اروپا از دبیر کل ناتو بازهم بیانگر همان حقیقت است که ، اروپاییان از جنگ در افغانستان خسته و سرخورده شده اند  . 

خاویر سولانا  مسوول سیاست خارجی اتحادیه ی اروپا ، این درخواست سرمنشی ناتو از اروپاییان را که باید نیروهای بیشتر به افغانستان بفرستند ، بشدت انتقاد نموده،به وضاحت گفته است که : «  این اتحادیه تا کنون بیش از توان خود با امریکا همکاری نموده و کسی حق ندارد تلاشهای کشورهای اروپایی را در افغانستان زیر سوال ببرد .» 

 درین میان  جان کری  یکی از سناتوران برجسته ی حزب دموکرات امریکا هم درباره ی درخواست اخیر جنرال مک کریستال ، مبنی بر اعزام چهل هزار سرباز اضافی امریکایی به افغانستان ،  با احتیاط ابراز نظر نموده و گفته است که :  «  در مورد اعزام سربازان اضافی به افغانستان نباید با عجله تصمیم بگیریم . »  وی بارک اوباما رییس جمهور ایالات متحده ی امریکا و کانگره ی آنکشور را هشدار داده و افزوده است که :  «  در غیر اینصورت خطر آن وجود دارد که نیرو های خارجی از یک مأموریتی  انجام نشده یا مأموریتی ناتمام ، عقب نشینی نمایند . »

 آیا اینهمه حدس و گمانها ، اینهمه بی باوری ها نسبت به پیروزی در جنگ علیه القاعده و طالبان و اینهمه بی میلی نسبت به ادامه ی نبرد ؛ براستی ناشی از ناتوانی و بیچاره گی امریکای قدرتمند ؟؟؟ و متحدین زورآور ؟؟؟ شان میباشد ؟  ویا بازهم صحنه ی دیگری از نمایش چندین پرده یی افغانستان بروی سن میآ ید ؟

 آیا آنان بار دیگر نیت تکرار بجان هم انداختن افغانها را به گسترده گی  سالهای 92 تا 96  در سر نمی پرورانند ؟

  به نظر من و آنگونه که واقعیتها آشکار میسازد ، امریکاییان بخاطر منافع بسیار جدی و با اهمیت منطقوی و جهانی شان ، به این زودی و به این ساده گی از افغانستان خارج نخواهند شد . آنان با در نظرداشت سیاستهای کلان توسعه طلبانه ی منطقوی شان  در ایران ، آسیای میانه ،چین و هندوستان ؛ نتنها افغانستان را به این زودی ترک نمیگویند، بلکه آنرا به بزرگترین پایگاه نظامی و تخته ی خیز خویش در منطقه مبدل خواهند کرد .                                                                      امریکا ییان ومتحد ین  غربی آنان که  هر کدام بدنبال منافع حیاتی شان در افغانستان و منطقه میباشند ، از سالها پیش - از آنزمان که هنوز اتحاد شوروی کمونست وجود داشت ، در تدارک و آماده سازی بهانه یی برای حضور درین منطقه ی مهم و حیاتی ، کوشش و تلاش نموده اند .  آنان این بهانه ی حضور را آگاهانه ، هدفمندانه  و به بها ی گزافی بدست آورده اند که هرگز آنرا به این زودی و آسانی از دست نخواهند داد .

 خوب است فقط یکبار سناریوی تراژ یک  چهل سال اخیر تحولات سیاسی  در افغانستان را – از کودتای 26 سرطان  تا  کودتای هفتم ثور  و از پیروزی یا بهتراست بگوییم ناکامی مجاهدین تا سقوط طالبان - ، از نظر بگذرانیم تا  به روند و ماهیت طاغوتی این بهانه سازی برای حضور پی برده باشیم .

 آیا خواننده گان این سطور ، ایجاد گران و حامیان بنیاد گرایان اسلامی از جمله طالبان وسازمان القاعده را نمیشناسند ؟ به یقین که میشناسند .  آمریکاییان با ایجاد و حمایت همه جانبه ی بنیادگرایان ، در هر دو سوی مرز و در داخل سازمان جهنمی و بنیادگرای آی اس آی پاکستان ، به اهداف تاکتیکی و کوتاه مدت شان که سقوط حکومت دوکتور نجیب الله بود ، نایل آمدند ؛ اما تسخیر اهداف  ستراتژیک و دراز مدت هنوز در راه است .  آنان برای تسخیر و دستیابی به این اهداف ستراتژیک درمنطقه ، به بهانه یی بزرگتر و حضوری گسترده تر و مداوم نیازمند بودند که  اکنون آنرا  نیز بدست آورده اند .  

  به این اساس بسیار ساده لوحانه است اگر بپذیریم که ، امریکاییان و ناتو در جنگ افغانستان به شکست مواجه بوده ، و اگر به گفته ی جنرال مک کریستال قوماندان عمومی قوای امریکا و ناتو در افغانستان ، تا یکسال دیگر چهل هزار سرباز تازه نفس امریکایی به کمک نشتابند ، امریکا و ناتو جنگ را برای طالبان می بازند .

 آمریکا و ناتو همانگونه که زیرکانه و گام به گام ، بهانه ی حضور شانرا در افغانستان و منطقه ،ایجاد نمودند ؛ به همانسان ، بهانه های حضور دوامدار شانرا نیز ، پیریزی و سازماندهی مینمایند .  مطابق سناریوی از پیش نگاشته شده ی امریکاییان ، هنوز زود است که از پایان جنگ در افغانستان صحبت کرد . و همچنان مطابق همان سناریو ، این اولین وآخرین  تقاضای اعزام سربازان اضافی به افغانستان نخواهد بود . 

به نظر من جنگ در افغانستان ، از نظر ستراتژیک ، نه تنها به بن بست نرسیده است بلکه مطابق همان سناریوی از قبل تهیه شده نیز به پیش میرود . اظهار یأس و بی باوری نسبت به پیروزی ، توسط برخی مقامات  امریکایی و اروپایی  ، بیانات ضد و نقیض درینمورد و درنتیجه افزودن نیرو های بیشتر نظامی به پایگاه های نظامی امریکا و ناتو در افغانستان ، همه بخاطر دراماتیزه کردن بیشتر همان سناریو و تقویت حضور دوامدار بیگانه گان در کشور ما میباشد . اگر امریکا و ناتو ،پس از گذشت هشت سال تا کنون نتوانسته اند ، طالبان را مغلوب نمایند . واگر آنان همچنان تا کنون نتوانسته اند ، حکومت قانون را در افغانستان   ایجاد نمایند ، بگذارید تاریخ بما بیان نماید که :  آیا آنان نتوانستند ویا نخواستند .  

                                                                        

 


بالا
 
بازگشت