نگارنده: دکتوراندوس م. نبی هیکل

 

 

اندرباب رسانه های گروهی

 

زمانی که  روزنامه ها ی کشورم را میخوانم ، به برنامه ی رادیویی گوش میدهم و به اخباروسایر ژانرهای ژورنالیستی در برنامه های تلویزیونی دقت مینمایم، این باور درمن قوت میابد که ژورنالیزم در کشورما نیز آسیب دیده است. این باوررا با دلایل نیرومند میتوان پشتیبانی کرد که "ژ" ژورنالیزم در نتیجه ی رویدادها و حوادث  دهه های سپری شده منزل فوقانی و بدنه ای از منزل دوم را از ست داده و به "ز" تغییر  یافته است.این حقیقت بیشتر در مورد دست اندرکاران رسانه های گروهی صدق مینماید نه در مورد دست اندر کاران شعرو ادب.

مواردی را در این رابطه مورد توجه قرار میدهیم.

 

1) از مصاحبه تا مناظره

همه میدانند که مصاحبه چیست، مگر د ست اندر کاران تلویزیونها نشان دادند که یا آنها نمیدانند و یا دیگران. زیرا همه میدانند که مصاحبه هم صحبت شدن است و در مصاحبه بحیث یک ژانر مصاحبه شونده به پرسشهای مصاحه کننده پاسخ و توضیح ارایه مینماید. اینها بر اساس همین مشخصه ها مصاحبه را مصاحبه مینامند و آن را از مناظره تفکیک مینمایند.مباحثه های انتخاباتی که بوسیله ی شبکه های تلویزیوی ترتیب و منتشر میگردند، مصاحبه را زیر نام مناظره تقدیم مینمایند.

در مصاحبه ی گروپی مواضع مختلف فکری ا براز میگردند و ممکن است ابراز عدم موافقت نیز صورتگیرد،در این صورت ژانر ژورنالیستی بدون تغییر همان مصاحبه باقی میماند و این کار موجب آن نمیگردد تا مصاحبه به مناظره برگردد. هرگاه  شرکت گنندکان پیرامون موضوع معیین به گفتگو بیردازند و از بحث نتیجه گیری معیین به عمل آید، میتوانیم آن را مباحثه نام گذاریم. میاحثه را همچنان میتوان به حیث ژانر مستقل تلقی کرد که در آن از مصاحبه نیز به مثابه ی یک ژانر میتواند استفاده صورت میگیرد.

از توضیح ارایه شده میتوان استنباط کرد که مصاحبه مناظره نیست.

 حال میپرسیم مباحثه چیست؟

در مباحثه بر یک موضوع بحث میشود. مشخصه ی  بنیادی آن استدلال ونفی استدلال است. به عبارت دیگر موافق و مخالف برای اثبات ادعای شان به استدلال حمایوی میپردازند. از این مباحثه باید به یک نتیجه گیری بتوانیم دست یابیم. این نتیجه گیری میتواند یک توافق و تفاهم میان شرکت کنندگان باشد یا یک قضاوت نورماتیف در رابطه به مباحثه.

درحالیکه مباحثه و مناظره را میتوان مترادف همدیگر دانست، از نگاه نگارنده تفاوتی میان این دو وجود دارد و این تمایز سودمند وضروری به نظر میرسد. ما هم در مورد مناظره ی علمی و هم درمورد مناظره ی سیاسی شنیده ایم. هردو میتوانند علمی و سیاسی باشند. آنچه مباحثه و مناظره را از همدیگر متمایز میسازد این است که در مناظره چه علمی یا سیاسی دو(فرد یا گروپ) رقیب به مناظره میپردازند و در مباحثه این محدودیت وجود ندارد.

2)  اشتباهات  دستوری

  باوصف موجودیت فاکولته ی ژورنالیزم درپوهنتون کابل، نگارش ژانرهای ژرنالیستی هم از نگاه دستوری و هم از نگاه مسلکی دشواریهای فراوان دارند. از نگاه دستوری میتوان اختلاف در مبتدا وخبر، عدد و معدود  را بحیث مثال یاد کرد. از نگاه مسلکی نه تنها با سه چ و س ک و  کاربرد مناسب آنها توجه نمیشود، بلکه با اطلاعات دست داشته بصورت مسوولانه و عاقلانه برخورد نمیشود. برخورد مسوولانه تنها شامل استناد به منبع خبر نمیگردد، بلکه انتخاب مواد خبر نیز دارای اهمیت است. برخورد عاقلانه عبارت از درجه بندی ماهوی مواد خبری میباشد . بخش درجه بندی گزینشهای فردی ژورنالیست بدون شک میتواند زیر عنوان مسوولیت ژورنالیست یا اخلاق مسلکی قرار داده شود. برخورد عاقلانه به قول ارو باید دو مشخصه ی عمده را دارا باشد.

1) اکزیومای اولی: هر یک از دو بدیل قابل گزینش باید قابل مقایسه باشند. به عبارت دیگر در جفت الف و ب، الف بر ب و یاب بر الف برتر دانسته میشود و یا به هردو اهمیت همسان داده میشود(حالت بی تفاوتی).

2) اکزیومای دومی( انتقالی بودن گزینش): هرگاه الف برب ترجیح داه شود و ب بر  یک بدیل سومی( پ) ترجیح داده شود، پس الف بر پ ارجحیت میابد.

مقوله ی عقلانیت یا عاقل بودن یا سنجیده عمل کردن عبارت است از توانایی ادراکی فرد  در درجه بندی( از لحاظ اهمیت) موضوع بر اساس دو شرط یاد شده.

تفاوت کار ژورنالیستی با برخورد سنجیده شده فرد درانتخاب گزینشهای فردی مانند انتخاب رییس جمهور،  وکیل برای پارلمان، انتخاب همسرو داد و ستد روزانه  در این است که نخستی از موضع دیگران به مساله برخورد مینماید و دومی از موضخ خویشتن. از این بحث میگذریم به موضوع سومی.

 

3)  برخورد افلاطونی با نامزدان ریاست جمهوری

مباحثات تلویزیونی اغلب چنان سازماندهی میگردند که فکر میشود دست اندرکارن مانند افلاطون معتقد اندکه رییس جمهورباید فیلسوف باشد. این طرز تفکر ممکن است از تعالیم افلاطون و ارسطو سر چشمه گر فته باشد زیرا این دانشمندان مسلمان بودند که تعالیم  دانشمندان یونان قدیم را به جهان اسلام و به غرب معرفی نمودند.

 در شرق فرهنگ وسیع اندیشی ریشه عمیق تاریخی دارد. تحقیقات نشان داده که این خود یکی از تفاتهای فکری میان غرب و شرق میباشد. غر ب شی را بحیث پدیده مستقل مینگرد و شرق آن را بحیث جزی از یک کل.

در کشور ما این فرهنگ خودرا تا سرحدی لاغر ساخته که تنها در دو مورد مشخص: تعلیم و تربیه و تصور فرد از خویشتن متبارز باقیمانده است. در مورد اولی تعلیم و تربیه بیشتر به تفکر تربیت فیلسوف اتکا داشته تا به تربیت متخصصان. در نتیجه هموطن افغان با اندیشه منبع علوم و فنون متداول عصر بزرگ شده است. اصطلاح مردمی آن " یکسیره بودن" است.

ژورنالیستان افغان نیز مصاحبه ها ی شان را با نامزد ها در راستای همین باور طرح مینمایند و فکر میکنند نامزدها باید نشان دهند که میتوانند هم کار رهبری(تعیین پارادگمها و راه تحقق آنها) و هم کار متخصصان را  انجام دهند.

این توقع با برخورد افلاطونی به انتخاب رهبر سیاسی مطابقت دارد.

 در حالیکه چنین برخورد نه با خواست زمان مطابق دارد و نه هم با معیار های دانش معاصر.

در این شکی نیست که رییس جمهور باید بداند چه میخواهد و آن را از چه راهی میخواهد بدست آورد. به گونه ی مثال نامزد باید بداند منافع ملی  وحاکمیت ملی یعنی چه و چگونه میشود از آنها حراست کرد. بهترین راه عبارت از رعایت مرزهای ماکرو، میسوو مایکرو میباشد.

تعیین پارادگمها و ابزار سیاسی در خطوط کلی را باید از نامزد ها و راه ها و ابزار تحقق را باید از تیم های کاری نامزد پرسید.

به عبارت دیگر پلان ستراتیژی دارای اهداف کلی و اهداف ثانوی اند. اهداف کلی در خطوط اساسی بیان میشوند و دومی در شاخصهای قابل سنجش و پیمایش با تذکر میعاد، توزیع صلاحیتها و ابزار دستیابی به آنها.

 

4) تقلید در ژورنالیزم:

 تقلید و پیروی پدیده ی عام در زندگی انسانها است که در همه ی سطوح بصورت مکرر به چشم میخورد. در برخی از موارد تقلید  مورد استقبال قرار میگیرد و در برخ دیگر بحیث پدیده منفی تلقی میگردد.

برخی از دانشمندان به این باور اند که تقلید نتیجه ی کار د ر محیط همگون میباشد. این حقیقت که در محیط همگون دگر گونی را نیز میتوان شاهد بوداز اهمیت باور قبی نمی کاهد. دیفیانس یک نمونه آن است. همه ی ژورنالستان در خطوط کلی همسان عمل نمی نمایند و همه ی رسانه های گروهی نیز در حالیکه در برخی از موارد همسان عمل مینمایند در برخی دیگر از موارد تقلید نمی نمایند. آیا آنها در مهمترین موارد وادار به تقلید میگردند و یا در موارد غیر مهم باهم یکسان عمل مینمایند؟

بدون شک تقلید مورد بحث ما اکتسابی است. میخواهم به مورد ژورنالیزم تحقیقی مکث نمایم.  آنچه  ژورنالیست پژوهشی را از یک  بازرس و سارنوال و محقق اداره استخبارتی متمایز میسازد باید همواره مورد نظر ژورنالیست باشد. اولی  ماموریت بیان حقایق را دارد و  واپسینها ماموریت تعقیب عدلی را. ژورنالیست تحقیقی باید همچنان  شرایط کشور را جاییکه هرگونه توطیه ممکن و هرنوع اسناد قابل جعل میباشد، در نظر داشته باشد. 

رعایت عینیت یا آبجکتیویتی و یا بیطرفی را بدون آنکه بدانیم چنین کاری در واقعیت ممکن میباشد یانه، میتوان بحیث پاسخ به کار برد.  تنها کاری که میتوان انجام داد این خواهد بود که ژورنالیست خودر ا بصورت مساویانه وسیله ی بیان طرفین قرار دهد.  آیا چنین کاری به هدف اساسی ژورنالیزم  (بیان حقیقت) خدمت مینماید؟آیا این راه حل بیطرفانه به عدالت خدمت مینماید؟ نه زیرا ژورنالیست را در خدمت قدرت قرر میدهد. ز یرا: نخست حقیقت در ورای آنچه ممکن است قرار داشته باشد که بیان میگردد. دوم حقیقت برای تثبیت آن بیان میگردد و تثبیت حقیقت درروابط اجتماعی و رابط قدرت شکل میگیرد. سوم حقایق بزرگ و ملی همواره در سایه ی حمایت مافع ملی قرار میگیرند. چهارم  در همه ی زمانه ها حقایق بوسیله ی قدرت تعریف شده اند و این کار موجب گردده تا دوباره تعریف گردند.

 افغانستان در شرایط کنونی به جای تقلید از ژورنالیزم سودجو  به ژور نالیزم متعهد و مسوول نیاز دارد. نمونه های ژورنالستان متعهد در دنیای لیبرال سرمایداری نیز وجود دارند. انتخاب  یکی از این دو و ارزش گذاری به آن میتواند محک قضاوت شخصیت قرار داده شود.

برگشت به تفکر ملی، متعهد، مسوول و مسلکی  وظیفه ای است که در برابر همه ی ژورنالستان قراردارد.

 

پایان

 


بالا
 
بازگشت