ط. لمر

به مناسبتِ سی و یکمین سالروزِ شهادتِ استاد میراکبر خیـبر

به مناسبتِ سی و یکمین سالروزِ شهادتِ استاد میراکبر خیـبر در سایتِ پیام وطن از قلم شخصی به نام حضرت خیـبر مطلبی به نشر رسیده است، که درآن گویا از موضع دوست و عضو فامیل، یک سلسله اتهامهای ناروا و ناوارد به آدرس شهید خیـبر گفته شده است، که در زير روی آن مکث صورت میگیرد:

نخست، باید گفت که محترم حضرت خواسته است، تا آگاهانه و یا هم ناآگاهانه، مفکوره و طرزِ تفکرِ شریک و زمینه سازِ شهادتِ استاد خیـبر (قدوس غوربندی) و سایرِ امینیها را بارِ دیگر تکرار و بازگویی نموده و حقانیتِ خطِ فکری شریک دیگرِ دار و دستۀ امین، یعنی غلام مجدد (سلیمان لایق) را به اثبات برساند که گویا بین رفقا- کارمل و خیـبر- اختلافهای ایدیالوژیک موجود بود، که تلاشيست بیهوده و تکرارِ مکررها.

بر مبنای نوشتۀ محترم حضرت، خیـبر از جملۀ هواخواهان شهید داوُد خان بوده و نظام تحتِ رهبری وی را تا آخر درمانگرِ دردهای ملت میدانست و برای اثباتِ ادعای خویش از چهرۀ معلوم الحال و عنصرِ ضدِ ترقی و پیشرفتِ کشور، غوث الدین فایق چنین نقل قول میکند:

«در سالهایی که تماس و علایق سردار محمد داؤدخان مرحوم به دستور حکومت وقت از مردم، محیط و ماحولش قطع شده در منزلش در عزلت به منتهای تأثر و حسرت میزیست، روزی اخباری به دستم رسید که با عکس سردارمرحوم مزین بود در قسمت پایین عکس به قلم میر اکبر خیبر چنین ارقام یافته بود: (روزی این مرد مدبر، پُراندیشه و ارمان، دردهای این ملت را مداوا و زخمهای مردم ما را التیام خواهد بخشید).»

نخست، در صحت و تأیید این مطلب باید شک کرد، زیرا بنابر اصل پذیرفته شدۀ حقوقی، شهادتِ شخص با داشتن سابقۀ سؤ از اعتبار ساقط است. برعلاوه از محتوی متن فوق بر می آید که گویا این مطلب را باید استاد خیـبر در زمان عزلت و گوشه نشینی داؤد و مدتها قبل از کودتای بیست و شش سرطان نوشته باشد.

طرزِ تفکر، اندیشه و معتقدات استاد خیبر در عمل نه تنها در نقطۀ مقابل ادعای فوق قرار داشت، بل که سیر حوادث و واقعیتهای زنده گی نشان داد که داؤد خان با تمام صفات مثبتش، نتوانست تا اخیر از غلاف سرداری خویش خارج و از منافع فامیلی، خانواده گی و طبقاتی خویش صرف نظر نماید و استاد خیـبر شخصیتی نبود که نتواند داؤد و رژیمش را با تمام ابعاد و اوصافش نشناسد و گواه این مدعا، تلاشهای پیگر استاد خیـبر است در جهتِ وحدت مجدد حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به غرض مقابله با رژیم که داشت در جهت مخالف منافع ملی میغلتید و از جمله تلاش استاد خیـبر برای مدغم ساختن سازمانهای نظامی هردو جناح حزب، برای روز مبادای که سردار داؤد شمشیر خشن به ارث بردۀ خاندانی را به روی آرمانهای نجاتبخش مردمی آن بار دیگر از غلاف بیرون کشد.

طبعاً پیامد وحدت حزب و به صورت مشخص یگانه گی سازمانهای نظامی دوجناح، اخراج ولی نعمت اشخاصی چون قدوس غوربندی ها، لایق ها و همۀ دشمنان وحدت حزب (حفیظ الله امین) را در قبال میداشت که شوربختانه این آرزوی آخری استاد، در نتیجۀ از عقب خنجر زدن های افرادِ چون غوربندی و شرکا به حیث مارهای داخل آستین، نی تنها جامۀ عمل نپوشید بل که استاد قربانی منافع زد و بندهای پشت پردۀ آن ها گردید و مصیبت بزرگی را بر جامعه و حزب تحمیل نمودند که باعث شهادت دهها هزار هموطن ما شد، در موردِ این ها که هم کشتند و هم اشک تمساح میرزند، چه خوب سروده اند:

هم می ووژنی په خپله  هم پر ما باندی ژړا کړی

څه ښه یار دی ته یی گوره  وژل هسی شیون هسی

این واقعیت که حزب در سالیان اول بعد از کودتای بیست و شش سرطان و با درنظرداشت موضعگیریهای روشنفکرانه و وطنپرستانهء داؤد خان و تا زمانی که به مطالبِ مطروحه در بیانیهء معروف خطاب به مردم خویش پابند بود، در دفاع صادقانه از رژیم داؤد و طرحها و پلانهای آن دولت قرار داشت و آن رژیم را در مرحلۀ معین از تاریخ کشور گامی به پیش و در جهت پیشرفت کشور میدانست، مسأله اظهرِمن الشمس و بی نیاز از توضیح است، اما زمانی که داؤد خان در محاصرۀ از منحرفترین و مرتجع ترین عناصری چون سردار غلام حیدر رسولی، قدیر نورستانی و عدۀ دیگر قرار گرفت و بر آرمانهای آغازین قیام بیست و شش سرطان پا گذاشت، دیگر هیچ فردِ وطنپرست و باالاخص شخص با دانش و خبیر چون استاد خیـبر هرگز نمیتوانست در همنوایی با سردار که دوباره غرور طبقاتی اش عود نموده بود قرار داشته باشد.

از فحوای نوشتۀ محترم حضرت بر می آید که تمام شنیده گیها و خاطراتش از استاد مربوط سالهای اول کودتای بیست وشش سرطان تا سال١٣٥٤ است، در دورۀ که داؤد خان در صراط المستقیم و در جهتِ منافع مردم قرار داشت و دهها توطئه بر ضد رژیم نوپا از جانب نیروهای راستگرا و با پشتیبانی پاکستان سازماندهی میشد و در این مرحله مجموع حزب بود که از رژیم دفاع و حمایت مینمود. اما حضرت صاحب چرا از نظریه ها و طرز تفکر استاد خیبر در سالیان اخیر رژیم داؤد، مطلبی را نقل قول نمینماید، آیا در این سالها وی مورد اعتماد استاد قرار نداشت، که با وی راز دل نماید و یا هم محترم حضرت لازم نمیبیند که زير تأثيرِ فضای موجود بعد از دفن استخوانهای داؤد خان واقعیتهای آن سالها را بازگو نماید.

این که محترم حضرت با ذهنیگری خاص، استاد خیـبر را تا آخر مدافع رژیم داؤد، با تمام انحرافها و ماهیت ضد مردمی آن رژیم میداند، یقینآً که به جز از بهتان و افترا چیزی بیش نیست که روح استاد را ناشاد میگرداند و لذا در خاتمه، بار دیگر سر لوحۀ این نوشته را تکرار مینمایم:

دشمن دانا بلندت میکند،

بر زمینت ميزند نادان دوست!

 


بالا
 
بازگشت