داکتر خاکستر

 

 

گروپ روم چه شد ؟

 

در اوایل دهه هشتاد ترسایی ،تمامی نیرو های متخاصم ، چه دولت ببرک کارمل و چه تنظیم های مجاهدین ، با همگونی قابل لمس ، به نکوهش " محمد ظاهر " ،  شاه خلع شده  پرداختند . بن بست در جنگ  و بازگشت نیرو های " ارتش سرخ "  تکانه بود دشوار ، برای هر دو جناح در گیر ،گاهیکه دریافتند  " گروپ روم " میتواند  گزینه باشد بیش بها  در بازی های یعدی .این داکتر نجیب الله بود که نخست بار  برای نفی " مدعیان دولت "  ، بر ظاهر ظاهرا آباد گروپ روم ،  به رسم قانون نا نبشه "پشتونوالی " صدا کرد .هر چند پژواک آن صدا ، طنین گسترده نیابید.اما کافی بود سماجت دیرینه مجاهدین درهم شکند و "شاه " به نکته محوری مبدل گردد.ورق برگشت وگذشته رخوت آلود ،راکد و کم سرو صدا " شاه" به برگ برنده مبدل شد ، آمد و رفت و دید و وادید دو طرف محوری درگیر باهم ، به اضافه " شاه طلبان" ، دفتر خلوت " پیر مرد " را ، پر آوازه کرد.سو قصد روزنامه نگار پرتگالی به جان  پیر مرد روزگار دیده ،کافی بود نگاه تیز غرب را به سوی او کشاند.مسعود بعد ها با فرستادن "قانونی " به روم ،به پیر مرد  پیام سبز داد.

 

مصاحبان حضور

بیرو کراتان بازنشسته دوران شاه ، که هرګز نخواستند کهولت و ګذشت دوران را بپذیدند ،محوری ترین افراد دفتر شاه ومصاحبان او بودند،آنان نه ارزش افزا بودند و ارزش زدا ،عدم حضور آن " اجماع آسیب پذیر " بعدا در دولت "کرزی" چیزی انگاشته نمی شود جز توانمندی بالای تفکر و تقکیک آن پیر مرد روزگار دیده . محوری ترین " مصاحبان حضور " بسان غلام غوث وزیری ، ستار سیرت ،سید قاسم رشتیا ،صدیق فرهنگ ،واصفی و دگران با دشواری برق تجلی جوانتر ها را ،باور کردند واما هرگز از میدان بدر نرفتند.

نسل دوم پیرامون شاه

بارزه  سازنده نسل دوم را ، درجه بالای آموزش نمایه میګند .گسترش قدرت نرم در دردفتر "پیرمرد " آرام آرام به  حاشیه راندن " مصاحبان انجامید .امین فرهنګ ،سید مخدوم رهین ، انورالحق احدی ، زلمی رسول و حامد کرزی بارز ترین چهره های پسرامون شاه  ،با سه مشخصه : درجه بالای آموزش، دید مدرنیستی واما فقدان تجربه کار سیاسی و اداری ،راه شانرا از  " مصاحبان " سوا کردند .پیوستن داکتر عبدالرحمن پس از گسستن از مسعود ،با آنهمه تجربه کاری ودبد راهبردی ،منجر به ایجاد جریانی موسوم به " گروپ روم " شد.شاه به فراست جاه خالی کرد و بسان همیش صبورانه نظاره گر شد .پس از نشست پیترز بیرگ این نسل دوم پیرامون شاه بود که " در پیاله عکس رخ یار "بدیدند وبه قدرت دست یابیدند.  

از هم پاشی و ګسست

کمی نیازبه زمان بود که جادوی قدرت رخ بنماید و تاریخ دوصدو چند سال تکرار ګردد.گروپ روم از هم پاشید.حامل خارجی به کنار ،تناقض رفتاری میان "مصاحبان " و " نسل دوم" ، نخست شاه ، سرداران وحواریون را به حاشیه راند ، و " نسل دوم" خود  در کشمکش قدرت از هم پاشید.داکتر عبدالرحمن کشته شد ،جلالی ،احدی ،احمدزی ،رهین و فرهنګ از " دور قدرت "خارج ساخته شدند ، نه انطباعی از رفتار سیاسی آنان آشکار شد و نه رفتن شان حسرت و آه در پی داشت .فخامت گفتاری و نیز دید مدرن و در بسا موارد پست مدرنیستی انان به مقوله قدرت ، چه زود رنگ باخت ومصاحبان حضور ، قناعت به فروش جایداد کردند و رفتند ، پیرمرد در پهلوی پدر خوابید ، و ما ماندیم و نگه ای به عقب ، لبخندی و دگر هیچ.

 


بالا
 
بازگشت