سرورمنگل

 

بحث های پراگنده سیاسی به مسیر واحد...!!

قسمت اول

 عقاید دینی مردم وبنیاد گرائی اسلامی :                           

مسئله عقاید دینی مردم که ریشه عمیق تاریخی، سنتی در فرهنگ ، کلتور، زبان ومراودات انسانها، خانواده ها، اقوام ومردمان کشور باستانی ما افغانستان داشته ودرپیوند تنگاتنگ با انکشاف مناسبات تولید ، روابط دولت ـ جامعه وتوسعه مناسبات شهری ، صنعتی، کاروتولید  توام درتضاد وفرسایش است.

هنگامی که درصحرای خشک وبی حاصل عرب ازقبیله قریش مردی بنام محمد ( ص ) مدعی رسالت از طرف خدای یگانه شد ومدت سه سال از دعوت علنی به اسلام بقول جرجی زیدان مورخ مصری  " بطور کجدار ومریزبنزدیکان خودرسالت را ابراز میکرد  تا عده ای بوی ایمان آوردند . محمد( ص ) طی دعوتی ازاقوام واقارب خود خواست وفرمود که ؛ " شمارا دعوت می نمایم به امر خدا ؛ حال کدام یک ازشما آمادۀ همراهی بامن هستیدتا برادر وجانشین ووصی من میان مردم باشید "( جرجی زیدان تاریخ تمدن اسلامی . ص . 21 و22 ) با حرفهای محمد( ص ) دربین نزدیکان وقومش سالها با وی به مخالفت وتوهین برخورد شد ، ومحمد برآن پایداری نشان میداد . دریک جواب قاطع  به کاکایش  ابوطالب گفت که ؛ " ای کاکا ! اگر قوم قریش آفتاب را دردست راست من وماه را دردست چپم بگذارند ، دست ازاین کاربر نمیدارم . " ( همانجا وهما ن .ص . )  با این عزم واراده به آهستگی دعوت به آئین اسلام میان قریش پیشرفت ومردان بزرگی مثل ابوبکر ، عثمان ،زبیربن عوام ،عبدارحمن بن عوف وحمزه( کاکای پیغمبر ) وعمربه این آئین روی آوردند. پیروان محمد( ص ) به اثر آزار واذیت قومش به اولین مهاجرت ازمکه به حبشه که تعدادشان به هشتادوسه مرد باتعدادی از زنان وفرزندان می رسید، راه دشوار مهاجرت به حبشه را درپیش گرفتند . محمد درمهاجرت به طایف نتوانست دین خودرا توسعه دهد دوباره بمکه آمد وبسال 622 میلادی به مدینه رفت ،مردم مدینه مقدمش را به خوشی پذیرفتند. اکثریت مردم مدینه که یهود وتجار پیشه بودند دین جدید را به زندگی وتجارت خود مفید دانستند وبه آن روی آوردند وبکمک مسلمانان برخاسته ودربرابرمکه یان که طی سالیان متمادی  بین شان رقابت بود  قرارگرفتند. وبرکاروانهای که ازمکه بشام می رفت ویا ازشام می آمدند حمله نموده وآنرا تاراج میکردند . درتاریخ اسلام به این حملات وهجوم ها نام « غزوه » یا«غزوات » اسلامی داده اند که بزرگترین غزوه ای آن «غزوۀ بدر» است که پس ازپیروزی مسلمانان دراین غزوه ، مسلمانان بعدا شهرمکه را کشودند وطایفۀ قریش رابطور همگانی خواه وناخواه به اجباربه اسلام درآوردند واسلام درمدت کوتاهی تمام شبه جزیره عرب را بتصرف خود در آورد وپیغمبر بکشورهای خارج ،روم وفارس که دربحران وجنگ واختلافات مذهبی وسیاسی روبه تلاشی بودند روی آورد ودر دوجنگ با رومیها پیروزی بدست نیآورد، وبا رحلت پیغمبر درسال یازدهم هجری دین اسلام بخطرافتاد ، اما به اساس حسن تدبیر ابوبکر،عمر، عثمان ،علی ویاران پیغمبراسلام نه تنها ازخطراضمحلال نجات یافت ، بلکه به رونق تازه وکشور کشائی بیشترآغاز کرد. بطوریکه « شجاع الدین شفا » مولف کتاب «تولدی دیگر» می نویسد که : " پیش ازاسلام هیچ آئینی درتاریخ جهان بدانصورتی که این آئین پابه صحنه تاریخ گذاشت پا بدین تاریخ نگذاشته بود: آئین یهوداساسا قابل انتقال بدیگران نبود. آئین مسیحیت توسط چند حواری گمنام عیسی به رم برده شد وسه قرن طول کشید تا تدریجاً درمیان طبقات محروم وغلامان جامعه رومی جا بیفتدویک امپراتور حسابگر را وادارد که با گرایش به مسیحیت این نیروی نوخاسته را درخدمت منافع خود بکار گیرد. آئینهای ایرانی« افغانی » میتراومانی هیچکدام نفوذ گسترده خویشرا درامپراتوری روم ودر سرزمینهای چین وهند به شمشیراشکانی یا ساسانی مدیون نبودند . آئین بودانیز توسط مبلغان بودائی ـ منجمله شاهزاده ای اشکانی ـ ازهندبه چین وژاپن ودیگر سرزمینهای خاوردورراه یافت بی آنکه شمشیری دراین راه بکارافتاده باشد ... وپیش ازهمه اینها نه مصریان کهن بنام «رع » یا «آمون  » جنگیده بودند ، نه بابلیان بنام «مردوخ » یا فنیقیان بنام « بعل » یا هندوان بنام «شیوا » یا یونانیان ورومیان بنام «زئوس» یا « ژوپیتر» . میان همه مذاهب توحیدی وغیرتوحیدی جهان ، تنها اسلام بودکه همراه شمشیرعرب برای دیگران برده شد، فقط تازیان حجاز بودند که به تعبیر نهج البلاغه « ایمان شانرا درقبضه های شمشیرشان حمل کردند.»" . ( تولددیگر . شجاع الدین شفا .ص.15 و16 .)  

با این تمهید کوتاه ، لشکرکشیهای قشون های فاتحان اسلامی عرب درکشورما دوقرن متوالی از( 642 تا 822 ) را دربر گرفت تا اعراب توانستند دین اسلام وزبان عربی را به سختی وتدریج درسایه جنگ ومدارا وصلح ، آمیزشهای اقتصادی ـ اجتماعی برقسمتهای ازشمال ، غرب وقسما جنوب افغانستان تحمیل کنندوطی پنج قرن توانست بحیث دین عمومی مردم در آید . افغانستان در حالیکه دین اسلام وزبان عرب را بسختی پذیرفت وتوام با آن بقول غبار ؛ ریاضیات ، نجوم ، انشاء وترسل خودرا ، بافلسفه وطب هندی بعرب اهدا کرد وبا شرکت موثردرتمدن اسلامی درعلوم دینی ـ تفسیر ، حدیث وفقه ، در علوم وفلسفه ، درشعروادب، درتصوف وعرفان ، مردان مشهوری به تمدن اسلامی تقدیم داد. درعرصه سیاست خاندانها برمکی بلخی ، سهل وابومسلم خراسانی بمقامات بلند وزارت وحاکمان ولایات ، افسران اردو ،مترجمین کتب علمی ازپهلوی وهندی  به عربی ودراندوختن ثروت ، منزلت وجاه ومقام سر آمد همه بودند که حسادت ودشمنی  درباریان واشراف عرب عباسی را نصیب شدند . غبار ازقول مورخین عرب می نویسد :  " مقدسی : قریه های خراسان آبادترازشهرهای عراق است . ابن فقیه میگوید : خراسانیها درعلم وصنعت وتجارت سرآمدروزگار اند ...مردم خراسان دلیر وشجاع اند.اینها فیروزبن یزدگردوهمچنین کسری بن قباد( ازشاهان ساسانی فارس ) را کشتند ودولت را ازبزرگترین ملوک اموی جدا کردند دیگری می نویسد : خراسان دردوره اسلام ازطرف عرب به جنگ وصلح فتح شده ، وباردیگراستعدادوقابلیت طبیعی ودرایت خراسانی در امور سیاست وعلوم وفنون ظاهرشد ، وخراسان نسبت به سایر ممالک اسلامی، بیشتر علماوامرای نامدارپرورش داد " ( غبار صفحات 83 ، 84 و85 .افغانستان درمسیر تاریخ . ) .

 مولوی بلخی قرنها قبل باخطاب دقیق بامعانی فلسفه  قدیم این سرزمین توجه مردم راازدین ، مذهب وخدایان بخود شان جلب میکند  وهستی متوالی انسانرا درمرکزجهان هستی قرارداده میگوید که ؛ هم معشوق ،هم خانه ، وهم کعبه شمائید، نه تنها خلاصه نمیکند، بلکه درمرکز جهان هستی قرار میدهد .

 

ای قوم به حج رفته ، کجائید کجائید

معشوق همین جاست ، بیائید بیائید

گر صورت بیصورت معشوق ببینید

هم خواجه وهم خانه وهم کعبه شمائید

ده بارازآن راه بدان خانه برفتید

یک بارازاین خانه براین بام برآئید

 

 تحمیل دین اسلام برباورهای تاریخی مردم این سرزمین دوران طولانی پرازخشونت واستبدادرا سپری کردوابتدا توانست بدین حاکم و مسلط درقوانین دولتی شریعت وقدرت حکام خودرا شریک سازد، درحالیکه دین یهود واسلام شریک شدن درقدرت راکاری محال وبه اراده ازلی پروردگارخالق بی همتامنوط ومربوط دانسته ومنبع قدرت را ازازل برای هستی انسان تعین شده وغیرقابل تغیرمیدانند.ازاینجا است که مبارزات توده های مردم برضدتحکم ، استبدادوتبعیض خلافت عربی ،وبرای حصول استقلال ملی برضداستعمارعرب واستبداد فئودالی مبارزه صورت میگرفت ودرجریان این مبارزات بود که مکاتب فکری جدیدوفرقه های جدید مثل شعوبیه ، ازارقه ، مرحبه ،مجبره  ، قدریه ، جنابیان ،راوندیان ، طبیعیون ،زنادقه ،مانویان وهم باطنیه ،فاطمیه ، معتزله وغیره در اسلام ظهور کردند که هرکدام بطریقی متکی برمبادی عقلی ،فلسفی ومنطق ،عدالت بوده ودربرابر جهل ،خرافات ، تقلید، تعصب واستبداد طبقات حاکمه بنحوی قرار گرفتند. دولتهای مستبده اسلامی که دراعمال شان مختاروغیرمسئول  بودند با سرنیزه و بکارگیری از فقها وروحانیون اسلامی ،علم ، فلسفه ومنطق را ضددین وشرعیت اعلام داشتندوعلما تکفیروآزادیخواهان زندیق نامیده شدند . این وضع نه تنها شامل حال دولتهاوفقهای اسلامی بود، بلکه دراروپای عیسوی به اثرقساوت صلیبیها که نمی خواستند خون مجریمین به زمین ریخته شود، هزاران نفرآزاداندیش را زنده درملای عام به آتش سوختند . جوردانوبرنو، دانشمند، ریاضیدان ، متفکروفیلسوف قرن16 را دیوان تفتیش عقاید زندیق خواندند وبمحکه خوانده شد ازعقایدش نگذشت  ، زنده به درون آتش سوخانده شدودر همین قرن کوپرنیک نظریات وکتابش تحریم شد، گالیله درملای عام به سن هفتادسالگی دربرابریک کشیش بمثل یک مجرم زانو زدوتوبه کرد. یک قرن پس از تکفیرگالیله نیوتن را عامل شیطان دانستندوعلیه « فرضیه تکامل داروین» کلیسای واتیکان وکلیسای کاتولیک ،کلیسای انگلیکان وکلیسای پروتستان داروین راتکفیر کردند ووی را دجالی که قبل ازموعودظهورکرده دانستند.  ازقرن هفدهم تا نزدهم زیست شناسان تاثیرفرضی باکتریا هارا درپیدایش بیماریهاوتوصیه واکسین را در پیشگیریهای امراض واگیر چیچک ، وبا  وسایربیماری های عفونی ضروری پنداشتند. اما کلیسا آنرامخالفت باخواسته خداددانست ومنع کردند .تدریس علوم مدرن ازبرنامه تدریس مدارس کلیسائی ،به دستورکلیسا دراروپا منع شده بودوصدها وهزاران نمونه وشواهد خشونت بارعلیه دستاوردهای بشری طی این قرون وقبل ازان دراروپاانجام میگرفت.         جهان اسلامی ازقرن دوم تا ششم تاریخش ، کانون فرهنگی شگوفا بود،واین شگوفائی نه بوسیله اعراب ، بلکه توسط عجمان به این کانونها آورده شد. پارسیان وخراسانیان دراین کار پیش گام ومقدم بودندودر مدارسی که پس از قرن پنجم وششم هجری درخراسان وعراق ودیگر نواحی اسلامی تاسیس شدندتعلیم علوم غیرشرعی ، ازقبیل ریاضیات ، نجوم ، فزیک وشیمی وطبیعیات توسط اعراب در آن ممنوع شد وفقط به تدریس علوم دینی ، اخلاقیات وادبیات وزبان عربی زمینه فراهم بود. علم  حقیقی را علمی میدانستند که مایۀ نجات باشد « ، زیرا هرعلم مایۀ نجات نیست ، علمی که نافع وسبب نجات گرددمنحصر به توحیدوعلومی است که فقط رضای خداوند در آن باشد که توسط قرآن وگفتار پیغمبر اسلام بما رسیده است ودرغیر آن به آن تفکرناشایسته وگمراه کننده ، مورد تعقیب ومجازات بود.

 بنیادگرایان جهاد اسلامی وطالبان  با پیروی از فضل الرحمن های پاکستانی واخوانیهای عربی ودرمطابقتهای بنیاد گرائی اسلامی ایران آخوندی که امام خمینی معتقد بود که علم ازقم بهمه جهان برمیخیزدو صادرخواهدشد وی دانشگاه های غرب زده را ملامت میکرد ومیگفت " علم که آنهادارند بدرد جامعۀ اسلامی ما نمی خورد " مشابه می اندیشند وبردیگران روا میدارند . اخیرا آیت الله خامنه ای از آموزش علوم انسانی دردانشگاه ها که باعث بی اعتقادی به تعالیم « اسلامی» و«الهی » می شود شاکی است و تحصیل دومیلیون نفر ازسه ونیم میلیون دانشجودرایران دررشته های علوم انسانی را مایه نگرانی دانست وگفت : "زیرا توانائی مراکز علمی ودانشگاه ها در زمینه کار یومی وتحقیقات اسلامی در علوم انسانی وهم چنین تعداد اساتیذمبرز ومعتقد به جهان بینی اسلامی رشته های علوم انسانی درحد این تعداد دانشجونیست " وی افزود : "  بسیاری ازعلوم انسانی مبتنی برفلسفه هایست که منابع آنها مادی گری وبی اعتقادی به تعالیم الهی واسلامی است وآموزش این علوم انسانی دردانشگاه ها منجر به ترویج شکاکیت وتردید درمبانی دینی واعتقادی خواهد شد "  وی ازمراکز تصمیم گیری ازجمله دولت ، مجلس وشورای عالی انقلاب فرهنگی خواست به این موضوع رسیدگی کنند  وخواستار«تعبدوتدین بیشتر» دانشجویان وجوانان شد . به عقیدۀ وی دراینصورت " عمل ، رفتار وفکر آنها از آسیب کمتری برخوردار خواهد بود وجامعه بهرۀ بیشتر از آنان خواهد برد . "وهم چنان وی استادان را بمقام فرماندهان جبهه جنگ نرم قرارداده گفت : که فرماندهان این جبهه باید باشناخت مسائل کلان ، شناسائی دشمن وکشف اهداف او طراحی کلان انجام دهند وبراساس آن طراحی حرکت کنند ." ( بی بی سی . دوشنبه .09 .08 .31 ).                      

همین اخوند « موسوی » کاندیدای مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران اصلاح طلب امروز ، دیروز درمقام نخست وزیری درمصاحبه ای با روزنامه کیهان سال 1984 گفته بودکه : "دانشگاه جای تربیت متخصص نیست . هدف نظام آموزشی ما فقط پرورش خلیفه الله است .  "( تولددیگر .ص . 422 )

 گفتارهای  آیت الله خامنه ای ، رهبرونماینده خدا برملت ایران  ، با روش ، رفتار وکردارهای شرعی مجاهدان وطالبان دردفاع از شرعیت ( باکمی تفاوت درفروعات شیعه وسنی) بجزتحمیق مردم به بنیاد گرائی اسلامی ومسلمان سازی مردم مسلمان چی میتوان نام داد؟   این مفتریان دین ازمردم مسلمان وبا دیانت می خواهندتا ازاین اخوند ها ، آیت الله ها ،ملایان ومولوی ها اطاعت کنند وهمه چیز دنیائی خودرا قربان خیرخواهی آخرتی شان سازندوبه بردگی شان تن دردهند .  ثروتهای اندوخته شده آیت الله ها وخانواده های شان درجمهوری ایران اسلامی وهم ثروت های مجاهدان اسلامی افغان طی سال های اخیرفقط برضای خداوند رحمان ورحیم بدامن شان ریخته شده است ؟ یا ازغارت ،کشتن وچپاول کردن وتاراج ؟

 درتاریخ می نویسندکه « باروخ اسپینوزا» بزرگترین فیلسوف یهودی ویکی ازمعروفترین اندیشمندان آغاز شگوفائی بود،وی معتقدبود که قوانین توراتی نمی تواند رهنمودی برای جهان بشری باشد ، زیرا این قوانین برای یک قوم خاص وضع شده اند ،درحالیکه جامعه انسانی نیازمند قانونی است که ازنظام فراگیرعالم هستی مایه گرفته باشد. کتاب طبیعت با زبان اعدادواشکال ریاضی تدوین شده است وقانون حاکم برآن عقل آدمی است که ازعقل کل جهانی سیراب می شود. معرفت حقیقی ازراه اندیشه بدست می آید که موهبت الهی است . این معرفت بهرکس اجازه میدهدکه با آزادی کامل به تفکر بپردازد. هسته مرکزی برداشت اسپنیوزاازدین مانند فلاسفه ،اندیشمندان وسخنسرایان شرقی واسلامی مثل مولوی ، خیام ،فردوسی حافظ وسعدی ودیگران، عشق به خداوندرا مرجح دانسته ومحبت به بشریت را دنبالۀ منطقی آن میداند وبهمین دلیل وی تورات یهودی را رد میکند، زیرا ازچنان عشقی نشانی درآن نمی یابد .

عطار ومولوی بلخی وسایرفلاسفه وسخن سرایان وطن ما قرنها قبل از اسپنوزابه این نتیجه رسیده بودند که ؛ گوهرپذیرش اصالت انسان ، بینش انسانی است که برتعقل بنا شده نه برتعبدوعقیده یا شریعت وایدیالوژی . بقول عطار، « شریعت بهرتن است ، وحقیقت بهردل »( منظور ازشریعت به تن ، یعنی بظاهروحقیقت بدل ، منظورباطن است . ) مولوی ایمان آوردن وایستادن دریک آموزه ، شریعت ، حقیقت ثابت ، سکون ونهائی را به مذهب وشریعت وامیگذارد ، آنانیکه بجائی رسیده اند بیک حقیقت ثابت ویا بمکانی مقیم شده اندازتلاش وکوشش بازمانده اند. وی زندگی درراه را ، زندگی درحرکت رااصل زندگی میداند که  بمبنای آن انسان زنده است وقتی جنبش دارد ، وقتی چیز نوی می اندیشد  ومی آفریندزنده است وشاد است. هرجا که ایستاد ، درهرمعرفتی درهرحقیقتی که ایستاد می میمیرد. وی سعادت وخوشی را درجویندگی می بیند .

از لحاظ تاریخی عقاید وباورهای مردم طی این هزاران سال درحال تغیروتبدیل بوده وبا آن خدایان وپیشوایان شان نیزتغیر نموده اند تاریخ ادیان وباورهای مردم ازنقش جادوگران قوم وقبیله که باسحرو جادوواثر آن برعقل ، خرد،ترس ووحشت ازعوامل وبلایای طبیعی انسانهارا بسوی پرستش نا شناخته  هابرده است مثل ؛ نور، باران ، آفتاب ، مهتاب ،ستاره ، رعدوبرق ،گیاه ، انس وجن وپری ، مارومور ، خزنده وچرنده ، انسان وجماد ، که انسان درمرکزآن ، درسراسرگیتی از هزاران سال  تا امروز به پرستش آن نشسته است . هنوزملیارد ها انسان ومردمانی هستند که دوست دارند خدائی داشته باشند تا درحمایت اش بزییند وآسوده باشند وبه آن عشق داشته باشندوبا او رازونیاز داشته باشند. به نقل ازتاریخ ادیان ؛ هنگامی که ترس ووحشت ازعوامل وبلایای طبیعی انسانهای اولیه رابسوی پرستش ناشناخته ها می کشاند ، پرستش ارواح وتقدیم قربانی درزندگی مردم شکل میگیرد.ساحران وجادوگران هدایت فکری مردم را بدست میگیرند" همین دستورات و اعمال ساحران وجادوگران پایه یاریشه اعتقادات اولیه مذهبی بشر راتشکیل دادند ، ... طبقه ای روحانیون قبایل که بعدهابه نام های برهمن ، خاخام ، کشیش،ملا،آخوندوالقاب گوناگون دیگر در ادیان ومذاهب پیدا کردند ومدعی بوده وهستند که راه دسترسی به خدا واجابت درخواست  بندگان دراختیارو انحصار آنان میباشد.اعتقاد به روح غیبی وقوای فوق طبیعت یاد مانده های ازدوران بشراولیه است که تا امروزدربین مردمان جهان نفوذ دیرینه ای خودراحفظ کرده است .

کاهنان پس از تثبیت اقتدار خود درشهرها به اثر زیادت طلبی  بفکر توسعه قدرت واختیار بیشتر شدند، جنگ بین شهرها وخدایان شان آغازشد که شهری مغلوب شده خدایانش را ازدست می داد وخدایان شهرفاتح را پرستش میکردند.ازتاریخ ادیان چنین برمی آید که نخستین جنگهای بشری توسط کاهنان آغازشده واولین پایه گذاران تجاوزو ویرانگری تحت نام خدایان بعهده آنان بوده است . مقام کاهنی به تدریج بمقام پادشاهی نزدیک شدوبخدمت دربارهاگماشته شدند. این  آنان( روحانیون ) بودندکه شاه را به منزلت خدا بالا بردندومردم قرنها است که زیرچترفقها وملاهاواستبداد دولتهای مذهبی سلاطین ،خلفاوامرا تنها فریادوتضرع شان به پروردگار شان می رسد وبس .                    دین ازاعتقادات مردم بحیث رابطه انسان وپروردگارش بطورپیهم وگسترده جا خالی کردوبه ابزاری دردست ودستگاه دولتها وروحانیون بعامل سود ورزی واستبداد به اختیاررسمی دولتها درآمده است ودولتهای استعماری وقدرتمندرا نیزبایدبرآن افزود .

 بنیاد گرائی اسلامی نسخه غرب :

  انسانهای اولیه قبل ازهمه برای ادامه هستی خود همانطوری که به آب وخوراک وهوا نیاز داشتند ، همانطوربه تعاون وهمکاری درخانواده واشتراک خونی قومی ، قبیله ئی نیزباهم پیوستند، زیرا ایستادگی دربرابرطبیعت قهاروحیوانات درنده ای آن برخلاف تئوری وپذیرش قبلی دانش انسانشناسی ، انسان اولیه بجای شکارچی خوب ، خودش شکاروطمعه ای خوبی برای حیوانات درنده وطبیعت خشن بوده است. انسانهای اولیه برای شکار نشدن درخانواده هاوقبیله ها غرض تعاون وهمکاری جمع گشتندوبمقابله شکارچیان خویش به تعاون وهمکاری پرداختند وبتدریج بجنگ دشمنان ، متجاوزین واهریمنان رفتند. فاتحان وخدایانشان مانند دولتهای فاتح عصرقبل وبعد التاریخ تا امروز خدایان دولتهای فاتح است .

 تعاون وهمکاری انسانهای اولیه سنگ بنای جوامع بشری امروزی است که در زبانها ، ملت ها وفرهنگها وتمدنهای های تاریخی ودولتهای گوناگون منقسم ودرمناسبات گوناگون ملی ، کشوری ، بین المللی وجهانی باهم وارد مناسبات ، همکاریهای متنوع میگردند. 

ساختاردولت  تحت هرنامی ( جمهوری ، شاهی ، استبدادی ، دموکرات ، اسلامی ، عیسوی وغیره ) محصول دستآوردهای تعاون وهمکاری درسطح مردمان هم زبان ، خون ، سرزمین ، ملت (یا چندزبانی ، خونی ، سرزمینی وچند ملتی وغیره ) است . هنگامی که انسانهای اولیه ازطعمه  وشکارشدن ، به شکارچیان ماهری درمی آیند و اجتماعات اولیه ، جای خودرا به اجتماعات بزرگتری قومی ، زبانی ، ملی ، مذهبی ، منطقوی ودولتی تکامل میدهد. تشکل تاریخی دولتها ووظایف اساسی شان ابتدا نظم ونسق جنگی یا دفاع دربرابرهجوم ازخارج واستقرارداخلی  بوده است که امروزوظیفه توسعه اقتصادی وصدها وظایف دیگر برآن افزوده شده است . وهم امروز سطیرۀ روزمرۀ ـ  دولت که به اثر قدرت قوانین وخواستهای دولتی ، ادارات ـ دروجود سیاست مداران وحکمرانان مقام های افراد رابه جایگاه های نعوذ بالله خدائی بالا برده  وهم علاوه برسلطه ای سرکوب گرانه دولت برجامعه ، از عملکرد های روزمره ادارات دولتی وحکمرانان دولتی بر زندگی افراد وطبقات اجتماعی جامعه همواره ابعاد آزاردهنده ای پدید می آید که تاثیرات آن برزندگی ، ذهن افراد یا دسته ای ازمردم ، طبقات اجتماعی وغیره را به عکس العمل وا میدارد وبمیدان مبارزه علیه قدرت آن میکشاند . ( نارضایتی مردم ازدولت) .                                                            وهم گرایشات محدود کننده آزادی واستقلال خارج ازکشور ومردم ، یا تقابل منافع یک دولت وجامعه در برابر دولت خارجی یا جامعه دیگر درمظاهر متعددی نظامی ، اقتصادی ، مذهبی ، فرهنگی ، ملی  وغیره  واردعرصه های از پیکارها ومنازعاتی گوناگون یا برعکس همزیستیها ، سازشها وهمکاریهای متنوع وگوناگون بداخل وارد ودربین مردم ، دولت وطبقات واقشار جامعه  انگیزشهای گوناگو ن ونا آرامیها وعکس العمل های رابار می آورد. ( سلب آزادی واستقلال کشوربا تجاوزنظامی یابشکلی غیر نظامی وهم درعرصه همکاری وتعاون با دولت خارجی) . درمجموع تمام این کنشها واکنشها ساختار های حاضررا به چالش میگیرندوآنگاه است که درهم آمیختگی های ساختاری به ساختارهای جدید جریانهای واقعی که درجامعه حاضراند ومی توانند خودرا بنمایندراه عمل باز میکند . این جریانهای واقعی وساختارهابجزازتجمع وتشکل طبقات ، اقشارمردم وافراد دردرون جامعه مثل «دولتی ، اقتصادی ـ اجتماعی ،موسسات مذهبی ، عقیدتی ، خونی ، زبانی ،کلتوری فرهنگی ، سیاسی ، اتحادیوی ، ملی قومی ، وغیره » چیزی دیگری نمی تواند باشد. خلاصه اینکه حضورگسترده یامحدود مردم درتشکیلات فوق بمعنی قدرت مردم بطوربا لقوه ، یا بالفعل نمایانگر حضوروتوان مردم درجامعه وتاثیر آن بردولت ومناسبات آن باسایر دول است که زیرنام حاکمیت مردم یا حاکمیت ملی تمثیل می گردد .

حاکمیت ملی بجزقدرت مردم ، صرفنظرازتنوع تشکلات آن ،چیزی دیگری نیست ، که درتشکیلاتی بالاتری که آنرا بنام دولت می نامند وخودرا جمع میکنندوبا قوانین ونظام امنیتی واداری خودرا می پوشانندومی نمایاند .

 مردم وتوده ها طی هزاران سال برروی کره خاکی به سختی ودشواری با رنج وملال برای بقای هستی زیسته اند وآنچه را طلب داشتند تنها می توانستند،ابتدا بدست خود، خانواده وتعاون بدست آرند، بتدریج درتشکلات شان عده ای بدون زحمت درحاصل دسترنج این توده خودرا شریک ساختندوعهده دارجنگ ونظم وواسطه بین خدایان وبندگان شدند. این افراد برای دفع خطرات طبیعی وهجومهاقسمتی ازدسترنج مردم را بخود اختصاص دادند، ابتداپیروزی ونجات را دربدل قربانی وفداکاری وهدیه وتحفه به ایشان نویدمیدادندوبه آهسته گی ومتداوم این تشکیلات بقدرت خود افزود . دولت وروحانیون دوطبقه مفتخورکه ازکندوی عسل توده ها می مکند، به لذات وقدرت بی حدومرزخود هرچی بیشتر افزودند.

  بعبارت دیگر هنگامی که انسانها بنا برهرانگیزه ودلیلی با هم متشکل یا باهم درآمیخته ( پیوسته ) اند بزرگترین قدرت ها را بوجود آورده اند . اگر این مردم بهستی پا نمی گذاشتند وباهم تعاون نمی داشتند ،این همه هستی ، دولتها وخدایان آن نیز زیر سوال می رفت .

اینجا نمی خواهم به تفصیل تاریخی بروم ، امالازم است گفته شود که درتمدن امروزی ومناسبات معاصربین مردمان جهان که به صدها هزاران زبان ،قوم ، ملت ، فرهنگ ، دین ومذهب ، جغرافیا ودولتها متفاوت وگوناگون با هم داخل مناسبات اند . چنانکه گفته می شود ؛ جهان ومردمان آن امروزدراین دهکده ای کوچک به پهنای کره ارض باهم وارد مناسبات تنظیم شده درمقاوله های رسمی وجهانی وبین الکشوری ، ملی ودولتی بطوردواطلبانه وآزاد همه روزه قرارمیگیرند وداشته ها ونداشته های خودرا پوشش میکنند . آنانیکه متشکلتراند قویتراند . دولت ، ثروت ، عدالت ، آزادی وترقی ، قانون وسایرمزایای تمدن امروز بیشترنصیب کشورهایست که مردم آن متشکل ودولتهاو روحانیون را هرچه بیشتر لگام زده اند.

 بطور مثال ؛ انگلیسها که تا اواخر قرن پانزدهم پیشه اصلی شان دزدی ورهزنی کشتی های تجاری سایر کشورها دربحر شمالی بود ، به اثر روحیه ماجراجویانه ای قدرت طلبی در قرن شانزدهم وهفدهم عده ای ازمردان درپناه دولت به تجارت وثروت اندوزی وتصرف کشورها وقاره ها پرداختنند.

 دولت وماجراجویان انگلیسی طی قرن هژدهم به قاره امریکا ، کانادا ، استرالیاوهندوستان سرازیر شدندوفرانسویها، پرتگالیها وهسپانیویها را یکی درپی دیگر دراین قاره ها شکست دادند وثروتهای عظیمی بکشورکوچک خویش برگشتانند وباعث انقلاب صنعتی شدند .

 قرن نزدهم ،قرن پیشرفت صنعتی واستعمارانگلیس است که دولتی کوچکی ، افتاده دریکی از جزایر سرد ومرطوب بحر شمال اروپا برسوم جهان تسلط یافت .  

دراوایل قرن نزدهم دولت انگلیس بقول غبار؛" زمان شاه ابدالی  را درمیدان سیاست وناپلیون را درمیدان رزم معدوم کرد " ودولت مقتدر ودرجه اول جهان را دایر کرد . 

منظور از ارایۀ مطالب بالا تکرارحرفهای است که بطور همیشگی بین مااز« قدرت مردم » و« توده » ها تبادله می شود واکثرا با تبخترسیاسی درحلقه ای هم نشینان سیاسی خویش بحیث رهبران  مردم خودرا جا میزنیم واصلا نمی دانیم که این مردم وتوده ها از سیاستهای ما چقدر فاصله دارند واز ما دوراند ؟ وحتی حرف مارا می فهمند؟ یا تحویل میگیرند؟ به یقین زیرسوا ل است . چه رسد به اینکه در انگیزشها واکنشهای که دربالا ازآنها نام برده شد ، آنگاهی که جان ، تن وروان این توده هاازستم، دروغ وتذویرحکمداران لبریزومالامال  میگردد ودر پی کوچکترین فرصت یا بهانه ای ، بی باکانه بمیدان می برآیندودر خواست آزادی وعدالت دارند. مانند حوادث اخیرایران که جوانان ومردم از زن ومردوپیروجوان علیه دولتی که درانقلاب ایران ، خود برافراشته بودند، مجبورند بنا برخبط وعدم حضورواشتباهات سیاسی وانزوای سیاسی رهبران واحزاب سیاسی ازمردم ،باردیگر آنرابراندازند.

نهضت مردم وجوانان درهرباردیگرخویش باسرعت دربین اقشار وطبقات جامعه آماده میگردد ومنتظرمن وتو نمی ماند. بازپا میگیردو بمیدان می آید وارکان دولت ونظام رادگرگون میسازد.

اینکه گفته اند « خشم کورتوده ها» که به اثراستبدادوبی عدالتیهای قرون متمادی در وجود فرد فرد آنان تراکم کرده است ، به یکبارگی مانند آتشفشانی علیه دولتها وطبقات حاکم  آزاد میگردد هرچه پیشش آمدازتروخشک می سوزاند ونابود میکنند. وآنگاه که بجاهای خود برمیگردندومتفرق میشوندوبا چشم بازمی بینند که تنها ارکان استبدادرا تعویض کرده اند ، واستبداد را ازمیان برنداشته اند.

 دردوران معاصررونق صنعت ، تجارت وارتباطات وتوسعه شهری کاروتولید درمجتمع های بزرگ تولیدی واجتماعی به متشکل شدن هرچه بیشتر توده هاوآگاهی سیاسی بیشترآنان منجرشده است وهم طبقات حاکمه مستبد که سرمایه تجاری ، تولیدی ومالی را اداره ودرکنترول دارند ، آنان خودرا درعقب دولتهای رنگارنگ زیرنام جمهوری ،دموکراسی وانتخابات آزاد ودولت مردم وصدها نام ، عملیه های رنگارنگ دیگرپنهان ساخته اند.

 تضاد بین آگاهی سیاسی روزمره توده ها وحیله گریهای زیر پوشش حاکمیت قانونی دولتها روز تا روزعمیقترودربرابرهم قرار گرفته ودرحال تصادم است ( درسطح جهانی وکشوری بمرحله های گوناگون ومتفاوت قراردارند) ودولتها هرچه بیشتر، حیله گرتروسیاسی ترومنضبط ومتشکلتر و جهانی ترشده اند ، اما توده هاورهبران سیاسی شان ، به زبان ، کشور، ملت ، منطقه ومذهب وسازمانهابه تنوع  ودرهم وبرهم تقسیم وبیشترپراگنده اند،ودربرابرهم ، نه پهلوی هم قراردارند وازآن فراتر درمجادلات ونزاعهای تاریخی وجدید بجای مصالحه وآشتی درتصادم ونزاع ورویاروئی نظامی وخشونت مسلحانه قرارگرفته اند. این نزاعها ورویاروئیهای محدود ـ کشوری ومنطقه وی، به سرمایه جهانی وکشورهای سرمایه داری عمده تولید کننده سلاحها یاری می رساند تا هرچه بیشتر این زراد خانه ها را تقویت کنند وتولید نظامی را محوری سازندوتسلط خودرا برکشورها ومرمان هرچه بیشتر بیافزایند.

 افغانستان بحیث کشوری عقب مانده دربین کشورهای چین ، پاکستان ، هندوستان وتاجکستان ، ازبکستان ترکمنستان وایران به خشکه محصوروبرسرراه وصل نه تنها این کشورها ، بلکه ازطریق آنان راه تاریخی به هندوستان ، بحر، خلیج  ازطریق کشورهای آسیای میانه به روسیه وهم از طریق ایران به خلیج وکشورهای عربی عراق ،عربستان صعودی ، دوبی وعمارات وغیره تلاقی میگردد. بهمینجا مطلب خلاصه نمی گردد، اتصال منابع طبیعی، پیداوار، مردمان وبازار درحال رونق شان برای کشورهای صنعتی غرب به اهمیت درجه یک حیاتی تبدیل گردیده است . 

کشورهای اروپای غربی پس ازآنکه کشورهای جنوب آسیارا تاراج وچاپیدند به هندوستان رسیدند. نیروهای بحری وزمینی استعمار انگلیس پس ازراندان حریفهای غربی خویش ازهندوستان  ، تسلط کامل نظامی را بربحرجنوب و هندوستان قایم کردندودرتدارک مسدود کردن راه های خشکه که ازطریق افغانستان میگذشت شدند . دولت استعماری روس که قسمتی ازآسیا ( آسیای میانه اسلامی ) را متصرف شده بود ، ازشمال بدولت افغانی وایران تماس یافت . ترکیه عثمانی وخلافت اسلامی عمر خودرا بدول اروپای غربی وروسیه داده بود ودیگر نمی توانست برای آنها مزاحمت ایجاد کند. ایران وافغانستان دوکشور همجواروهمکیش، مسلمان و مقتدرکه دو امپراطوری استعماری انگلیس وروس رااز مستعمراتشان درهندوستان وآسیای میانه جدا میساخت درمرکز توجه دو استعماربزرگ قرار گرفت. انگیسها وروسها موفق شدند افغانستان وایران رابطورحایل بین مستعمرات خود قبول کنند.

 مردم هردو کشور ایران وافغانستان دربرابر اشغال وتصرف استعماربر سرزمینها ، فرهنگ وکلتورخویش دربرابربیگانگان استعماری بارها ایستادگی کردند وکشورهای مقتدر استعماری را از خاک های خود به اجبار وتلفات سنگین جانی ومالی بیرون راندند . ( ایرانیها بیشتر باروسها در مخاصمت وجنگ درگیربودند وافغانها با انگلیسها ، دلیل آن اینکه روسها بیشتر به تجاوزات شان درایران مصروف بودند وانگلیسها بیشتردرافغانستان با افغانها مقابل شدند. ) .

 دول استعماری انگلیس وروس با قوت  اسلحه مدرن  واردوهای مجهزوتعلیم دیده عسکری وبا توطئه ، نیرنگ واستفاده ازاعتقادات مذهبی مردم ، بغرض تفرقه ، سرکوب ، تحقیر وباعث انهدام دولت هاومردم شدند وبه امنیت ، استقراروتوسعه دولتهای استعماری خودپرداختند ودراین راه تا امروز موفق اند .

 اینجا بی فایده نخواهدبود که از « غ .غبار» ، «افغانستان در مسیر تاریخ » چند کلمه نقل گردد : طرح استعماری وسیاسی انگلیس بکمک عده ای از فئودالهای مقتدرغرض نجات وحفاظت دولت انگلیسی درهندوستان واعاده ملکوک الطوایفی وتنزیل دولت مرکزی درافغانستان عملی شد .  

" به اثر سیاست مغرضانه استعماری انگلیس، وحرص وجهالت حکومت قاجاری ایران  ، مخصوصا اغراض شهزاده محمودوعدۀ از فئودالهای مقتدر درانی ، دولتی بزرگی بنفع استعماردر آسیای وسطی بر افتاد ، وافغانستان باردیگر درسراشیبی انحطاط سیاسی واقتصادی فرو افتاد . دوسال از خلع زمانشاه نگذشته بود ( 1803 )که ولایت خراسان را که سالانه یک ملیون روپیه وپنجاه هزارخروارغله مالیه داشت دولت قاجاری ایران گرفت وبعدهادولت روسیه بمرو دست انداخت . پنجاب بعداز زمان شاه درتحت اداره رنجیت سنگ اعلان استقلال کرد.ازتاریخ عزل زمانشاه تا20 سال ( دوره حکمرانی برادران وزیرفتح خان ) قلعه اتک ، ملتان ،کشمیر ، دیره غازی ، دیره اسماعیل وپشاور یکی پی دیگری از افغانستان جداوبحکومت جدید الظهور سکه پنجاب الحاق گردید ، تا بدست انگلیس برسد . " ونزاعها وتجزیه هابرمملکت تا اواخر قرن نزدهم ادامه یافت وانگلیسها توانستند افغانستان قدیم رادر قالب کوچک وفشرده کنونی با معضلات فراوان ساختند.

طوریکه دربالا تصریح شد که مردم منبع قدرت وحاکمیت نه تنها درتئوری وبالقوه ، بلکه درعمل وبالفعل قبول شده است . این مردم اند که باکار وپیکار خودوحضورخودبزندگی اجتماعی وساختار های دولتی واجتماعی شکل ومضمون میدهند . انسانها درساختارها و سازمانهای اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی( مثل زبانی ، منطقوی ، مذهبی ... ) وغیره گاهی پیچیده ومتنوع وهم گاهی ساده ، همگانی ومشابه تقسیم ومتشکل میگردند. این انسانها اند که ساختارهارا میسازند ونابود میکنند. مردم درطی ده هاوصدها هزارسال زندگی برروی کره ارض به ساختار های گوناگونی پرداخته واکثرآنها از صفحه ای روزگارمحو ونابود شده است ، اما مردم بطورپایدار  درجامعه ،دولت وساختارها حضور دارند . سخنهای فوق برای آن تکرارمکررمیگردد تابرای عده ای از کدرسیاسی که دراحزاب وحلقات بدورخود تنیده ایم، بخصوص بگوش جوانان این مسئله رسانده شود؛ که فعالیتهای سیاسی ـ تشکیلاتی ازطریق انگیزشها وآموزه های سیاسی تشکیلاتی توده ها وازطریق آنان ویاازطریق تشکیلات وساختارهای دولتی تحت نام حاکمیت آنان برآنان قابل اجرااست . آنانیکه میخواهند کارسیاسی وتشکیلاتی را برای سیاست بازی در خارج یابداخل از ساختارهای که درآن مردم حضورندارند،انجام دهند، نه تنها فاجعه بار وبرای مردم بیگانه ،بلکه زاید وعاری از بهره سیاسی وتشکیلاتی بسود جمعیت ،حزب یا فعال سیاسی است .هستند کسانی که ساختار های محدود قومی ، زبانی ، محلی  ومذهبی راهدف قرارمیدهند وبرآن رنگ وجلای مطالباتی می زنند ، غافل ازآنکه، این مطالبات درمحدوده های قومی ، زبانی ، محلی ومذهبی وغیره ، مردم وتوده هارا به تشکیلات سیاسی واحد رهنمون نمیسازد، بلکه آنان را دربرابرهم قرارمیدهدوبه تشکل مبارزه سیاسی واحد خلقهابرای آزادی وعدالت زیانهای جبران ناپذیری رابسود استبداد واستعماروارد نهضت توده هامی سازد.البته قابل تاکید وتائید است آن مطالبات مردم که ازبطن تضادها واختلافات درون خلق برمی خیزد ، حل آن مبتنی است برحل وهمزیستی تضاد های درون خلق ، نه بر تقابل ومبارزۀ زبانی علیه زبان مردم دیگر، قوم یا مردم محلی یا ملتی علیه ملت دیگریا مذهبی علیه مذهب دیگروغیره که متاسفانه هستند شخصیت ها ی سرشناس واحزابی که بچنین مبانی مطالباتی مبارزه سیاسی وتشکیلاتی خودراپابنددانسته وکارسیاسی را برمبانی آن بنا نهاده اند وآنرا تحت نام های بارنگ وجلای اسلامی ، ستم ملی ، زبانی ، محلی ، یاتحکم برعظمت طلبی ملی برتمرکزدولت ملی یا تحت نام خوش آهنگ فدرالیزم برپراگندگی تکیه دارند. این سیاستهاوتشکیلات بجای اینکه بمنافع علیای مردم وزحمتکشان ، متکی برآزادی وعدالت همگانی تکیه داشته باشد ، برمنافع محلی ، زبانی ، مذهبی ، قومی وسکتی عده ای محدودی  را خدمت واغوامیکند وبخدمت استبداد واستعمارعمل کرده ، مردم را ازمبارزه مشترک در مسیرواحد متفرق وجدا ساخته دربرابرهم قرار میدهد .

 یک مثال دیگر؛استفاده ازدین وعقایدمردم برای تحمیق استبدادو استعمار :

مذهب ودین وهستی خدایان دراعتقادات دینی ومذهبی مردم وهم بحیث وسیله نزدعده ای بنام کاهن ،روحانی ، خاخام ، کشیش ، ملا وروحانی ودولتها بطوریکسان وهمگون ومشابه تکامل ننموده است ، آن بخشی ازدین ، که به اعتقادات مردم تعلق میگیرد درطول تاریخ با بدعت ، خرافات ، بندگی وبردگی بعقاید توده هاتلقین وبرآنان تحمیل شده است . اصل اساسی دین ومذهب بحیث یکی ازاهرمهای قدرت  درانحصارطبقه روحانی درخدمت دولتداران قرا داشته ویکی ازپایه های دولت وقدرت است . ساختار های ادیان ومذاهب ، بخصوص آنگاه که انسانها ازطبیعت پرستی وتعددخدایان به یکتا پرستی خدای یگانه روی آوردند هزاران سال در قبل التاریخ ریشه دارد. همچنان دین اسلام که 1400 سال قبل درصحرای خشک وبی آب وعلف عربستان ، توسط حضرت محمد( ص ) از قبیله قریش برمبانی ادیان یکتا پرستی یهود ومسیحت وبرمبانی وحدت واخوت وبرادری ولشکر گشائی اعلام گردید وطی کمتراز نیم قرن جهانگیرشد .

ارکان اصلی اعتقاد به اسلام را در پنج بنای مسلمانی تخلیص کرده اند بقرار ذیل : «خواندن کلمه » ، « خواندن نماز» ، « گرفتن روزه » ، « دادن زکات » ورفتن به « حج خانه کعبه شریفه » تشکیل میدهد. تمام ارکان پنجگانه به شخص ویا فرد بالغ ، عاقل ، صحت مند وساکن که در صلح واستطاعت وعاری ازمعاذیرصحی شخصی فرض شده است ودرغیرآن از آدای آن معاف ویا موکول به فرصت دیگرشده است . واز طرفی هم امر، نهی واعمال گناه وثواب ومجازات آن به آخرت کاملا بفرد تعلق میگیرد واز شخص بخانواده ، پدر، برادر ، مادر، خواهر وسایر اقارب مجازات سرایت نمیکند. به این ترتیب دین اسلام برمبانی رابطه ای فرد با خداوند وپروردگاراستواراست وهمه دربرابر آن فقیروغنی ، سلطان ورعیت همسان اند . تا آنجا که دین اسلام بحیث تنظیم کننده روابط اجتماعی است ، تکیه براجرای عدالت ومساوات ومبارزه علیه ظلم واستبدادوبی عدالتی دارد واجازه میدهد تا مردم شاه وحکمران ظالم ومستبد را بزور شمشیراز قدرت پائین آورندودین دادخواه است.

به این چند نکته ای ازمبادی اسلام اگر تعمق صورت گیرد؛ اسلام دین ومذهبی است دارای قدامت 1400 سال که اعتقاد به خدای یگانه وپیغمبرآن محمد ( ص ) وکتاب آن که  قرآن است را توصیه میکند . آنچه واضع وروشن است احکام اسلامی از رحلت آن پیغمبرو بخصوص پس از خلفای راشدین کمتر ازنیم قرن اول هجری تا امروز دستخوش دستبرد حکام ،سلاطین وفقها ،امامان وامرای ظالم وزورگو وزر پرست وخود کامه وچاپلوس شده است. به این ترتیب اسلام مدون جامعه اوایل اعراب بربریت تا امروزنه تنها درخودتحول وتغیرنیافته ، بلکه هرچه بیشتربا نیاز های سلاطین وامرای فاسد ، ظالم وفقهای طمع ورز، متملق وفاسدخودرا وفق داده است. درحالیکه بشریت طی این کمتر ازیک ونیم هزارسال با تغیرات عظیم بسود مردم ، آزادی وعدالت وترقی تکامل نموده ، دربر آوردن نیازها وضروریات ، روابط جامعه ودولت ، رفاه انسانها ومردم تغیرات فاحشی بسود انسان آورده است . بخصوص انقلاب صنعتی وفرهنگی  جوامع اروپائی بهمه کره خاکی تقریبا تامیم یافته است وهیچ ملتی ، مردم وکشوری در دنیا نیست که ازآن متاثر نشده باشد.

 اروپائیان از قرن 12 بطرف16کوشیدند وظایف دین ودولت را ازهم جدا سازند ودین را به افراد وکلیساها وپروردگارشان واگذارکنندو افراد را دربرابردین وانتخاب آن آزاد گذاشتند، سکولاریسته ( جدائی دین از دولت ) انقلابی بزرگی بودکه بشریت در قاره اروپا بخود دیدودرتحول ،تکامل ، ترقی وآزادی این مردمان ودولتها نقش بسزای بازی کرد . جامعه ، مردم وتکامل علم وفرهنگ رااز استبداد متحجرکلیسای مسیحی آزاد ساخت .

« شجاع الدین شفا» برمقدمه کوتاه چاپ ششم اثرخویش " تولدی دیگر" از تالیف ونشرکتاب دیگر خویش خبر میدهد ومی افزاید : " با ششمین چاپ تولد دیگر ، این بار باانتشارتقریبا همزمان کتاب تازه ای ازخودمن نیز همراه است ، زیرا من از همان ماههای بعداز چاپ تولدی دیگر ، دست بکار تالیف کتابی بصورت مکمل آن شدم که بخصوص به بهره گیری وسیعی از پژوهشهای دویست ساله گذشته دانشمندان سرشناس جهان غرب در زمینه تاریخ 1400 ساله جهان اسلامی تکیه دارد، وبربسیاری از دستآوردهای این تحقیقات که باهمه اهمیتشان درجهان دربسته اسلامی ناشناخته مانده اند ( نه ازآن جهت که واقعا به اساس دین زیانی می رسانند ،بلکه بخاطر آنکه از فریبکاری هایی تعمدی وبسیار بنیادی پرده برمیدارندکه ساختار هزار وچارصد ساله این جهان اسلامی از بعد ازدرگذشت بنیاد گذارآن براساس آنها ،ونه برمبنای واقعیت ها شکل گرفته است ... ) ... " ( تولدی دیگرازدیباچه ای برچاپ ششم . شجاع الدین شفا . ص . 2 ــ 1 .  ونیز خواندن این کتاب پر محتوا را مفید میدانم)

 شکل گیری جامعه مسیحی جدید برمبنای واقعیت ها درمذهب  مسیحی قرنها را دربرگرفت تا اینکه تحول فکری وفلسفی فراگیری دراکثر کشورهای اروپای غربی بخصوص پایان قرن هفدهم وآغازقرن هجدهم آغاز شد وبا انقلاب کبیر فرانسه واعلام اصل آزادی وبرابری وصدور اعلامیه حقوق بشر سال 1789 ولغو اشرافیت وجدائی دین ازسیاست وپایان انگیزیسیون والغای بردگی واستقرار رژیمهای جمهوری ونهضتهای کارگری را بدنبال داشت . 

افکار جدید به قاره امریکا درغرب باعث تدوین قانون اساسی جدیدی گردید که امریکا را به بزرگترین کشور جهان امروز تبدیل کرد ودرشرق به امپراطوری روسیه ، زمینه های فکری جدیدی انقلاب  فراگیراجتماعی اکتوبررافراهم ساخت که نه تنها جهان قرن بیستم را بلرزه آورد، بلکه دنیای جدید وبخصوص درزمینه های علمی ، رهائی دانش را از یوغ مذهب آزادساخت . دانشمندان به اکتشافات فراوانی علمی ودست آوردهای فنی ـ تخنیکی دست یافتند که با اعتقادات مذهبی ومسیحی شان تناقض داشت . جهان اسلامی طی این مدت ازواقعیت های جهانی ودستآورد های بشریت روزتا روز فاصله گرفت وخودرا محصورومحدود بنام خدا وقانون اسلام وشرعیت اسلامی ساخت .               آنچکه جوامع عقب مانده اسلامی را ازدنیای متمدن جدا میسازد ، اسلام دولت دارکه آزادی ، آزادی عقیده وبیان رادراستبداد قرون اوسطا متحجرنگاه داشت وآنرا بحیث ایدیالوژی طبقات حاکم فئودال ، سلاطین ، امرا وخلفا وروحانیون فاسد بخدمت استبداد گرفت وطی دوسده ای اخیربه زائیده ای استعماری ونواستعماری درآورده شد . عیسویت وسایر ادیان در دوقرن اخیرتحولات عظیمی بخود دیدند ، ازتحجر قرون اوسطائی خود بیرون آمدوبا طرح واجرای قوانین محکم ، بنیاد گرائی واصالت اجباری آنرا سد ساختند.

 « بنیاد گرائی » اسلامی که برگشت به آغازاسلام ودوری ازقوانین دنیائی ، تصرف کامل دولت واسلامی سازی آنرا هدف قرار داده وازاسلام نه بحیث مذهب ودین مردم ، بلکه بحیث ایدیالوژی مسلط برمردم دربرابرتهاجم آزادی بهره می برد ودولت رابخدمت میگیرد.

 دردولتهای اسلامی بطورعام به بنیادگرائی و اجرای شریعت دلخواه ، دادن فتوا ها ومجزاتها ، کشتن وحبس ورفع آزادی بیان وحقارت بیشترزنان که نمونه ها ی فراوان آن درکشورهای اسلامی وجمهوری اسلامی افغانستان که تحت نظارت اردوهای 36 کشورغربی به بندوزندان کشیده می شوند وصدای شان خفه میگردد جریان دارد.

 بنیاد گرائی اسلامی بعقیده ای این نوشته دردومجرای اصلی با استفاده ازدستآوردهاومزایای تمدن معاصربه تعبد واستبداد می پردازد:

مجرای اول : دراین مسیر بنیاد گرائی اسلامی با خشن ترین قیافه قرون اوسطائی  بحیث دین سیاسی مدعی دولت کردن اسلامی خالص است وشرعیت را بجای قانون (امربالمعروف ونهی ازمنکر)، حاکمیت را موروثی یا به مجتهدین اسلامی امام ، خلیفه ، امیر،سلطان اسلامی وغیره مربوط میدانند . تحکم برشرعیت وتعبدعقیده ،وزن را درمقام سوم به  خانه وتحت حجاب قرار داده وازورود به جامعه محروم میسازد . درپوشیدن لباس ، ریش واجرای فرایض اسلامی ، رابطه فرد ـ خانواده وزن ،مالکیت وغیره شرعیت وولایت فقیی سلطه دارد  . جهاد ومجازاتهای بریدن دست واعضای بدن ، انواع کشتن، قصاص غرغره سنگساروزیر دیوار کردن وذبح کردن وغیره شرعی است . استفاده ازتخنیک مدرن وسایل ترانسپورتی ، رهایشی ، برق ، یخچال ، رادیو ، تیلفون ، موتروطیاره وغیره رابحال خود مفید میداند. بنیاد گرائی درمسیر، جهادی ، رزمنده است وکشتن ، دهشت افگنی وترورمخالفان را مجاز دانسته بدان مبادرت می ورزد. بربرنامه تعلیمی آموزش اسلامی تکیه می زند وبا دایرکردن مکاتب اناث، تعلیم وتحصیل علوم را بحال فرزندان گمراه کننده دانسته اکثرا آنرا به آتش میکشند. متکی برقبولی دین اسلام وبرگشت بقرون اولیه کشورگشائی جهادی ، که با تکیه برجهاد وتعبد واستبداد است مثل جنبش طالبان والقاعده ورژیم اخوندی ایران وغیره .

 مجرای دوم بنیاد گرائی اسلامی : بنیاد گرائی اسلامی دراین مسیربه قبول قسمتی ازمزایای تمدن معاصرعقب نشینی کرده است . دولت ، قانون وتفکیک قوا ، تعلیم وتربیت ، ورود محدود وتحت شرایط اسلامی را بحضور زن در جامعه وتعلیم وتحصیل قسما رعایت می نماید . نظارت دولت وقانون ونظام جمهوری وازاستبداد قسمتی از آزادیها ی افراد وجامعه به عقب نشسته اند ، اینجا شریعت دربرابر قانون ، تعبدواستبداد دربرابر آزادی ، جهاد ، دهشت افگنی وترور دربرابر ضمانتهای صلح آمیز حیات مردم واجبارهای امربالمعرف ونهی ازمنکردربرابر قانون وقضا وغیره کمرنگترونسبتاً به عقب نشسته است . این نوع بنیاد گرائی درمسیرگسترش خودازدرون به چالش های در برابردستآوردهای تمدن جهانی اکثرا مواجه است ، پاکستان ، ایران ، افغانستان ، کشورهای اسلامی عرب وعده ای از احزاب ورهبران ومفسرین اسلامی بنیادگرکشورهای اسلامی تلاش دارند ، دربرابرهجوم تمدن ومناسبات شهری بازار،سرمایه ،دستآورد های علم وتخنیک واستفاده ازمزایای آن وجنبشهای آزادی ، مساوات ، جنبش زنان ، جوانان ، تعلیم وتربیه مدرن بمقابله ودفاع ازمواضع برتر گونه ای اسلام توامیت خواه صده های اولیه را درنطق وفلسفه ودرمعیارهای تعبد ودفاع اصلاح نمایند که بجائی نرسیده اند. درایران اسلامی بنیاد گرائی اسلامی تشیع طی 30 سال از بنیاد گرائی نوع اولی توامیت خواه وجهادی، بنوع دوم با قبول بعضی آزادیها واصلاحات هنوزهم از درون با چالشهای عظیمی مواجه است .

 البته تصنیف بنیاد گرائی اسلامی به دومجرا ومسیر، بمعنی آن نیست که دیگر انواع بنیاد گرائی اسلامی وجود ندارد ، بنیاد گرائی اسلامی از لحاظ تاریخی در فرهنگ ، عنعنات وعادات مردم بمرور زمان با سرنیزه تعبد دولتهای خود کامه اسلامی وفقهای متملق وفروخته شده وهم استعمارطی اضافه ازدوصد سال اخیرآنرا بحیث وسیله تحکیم قدرت خویش بحیث ایدیالوژی مردم وهم ضد جنبش های آزادیخواه بخدمت گرفته است . امروز بنیاد گرائی ودین بحیث ابزاری دردست کشور های متمدن غربی وسیستم جهان سرمایه داری بقولی که مانند کالاوسکه ای درآمده ، مورد معامله است.

 بنیاد گرائی اسلامی برای بقایش تلاش دارد با تصرف ارکان دولت بحیث ابزارقدرت ، مردم مسلمان را سر ازنو مسلمان سازد.

هنگامی که «کارل مارکس » میگفت : دینی که مردم با آن  بصورت طبیعی زندگی میکردند، زمانی آن دین روح یک جهان بی روح بود. دیگر آن روح زنده نیست ، دین سنتی متلاشی شده دیگر بمردم تعلق نداردواین نیروبه اختیاردولت دینی درآمده ووسیله سلطه است .  ودولتهای دینی ـ مذهبی ( یا اسلامی یا یهودی...) که زیست مردمان کشورهارا درتهاجم استعماری دولتهای دینی قرارداده اند که دروجود شرعیت داران  ، منبرداران وفتوا دهندگان ، منبرو مسجد وحشت واستبداد  آفریده اندوخود نیزدروحشت ازمردم ، زیست دارند.

منابع افراط گرائی کشورما افغانستان که به اثرمنافع واستبدا د سلاطین ، حکمداران، فئودالان وهم به اثرمفت خوارگی مجامع افراط گرائی اسلامی شیوخ ، روحانیون ، ملایان، آخوندها وطالبان برمردم تحمیل میگرددوهم ازدوصد سال به اینطرف عامل نیرومنددیگرظهورو حضورکشورهای استعماری غرب برسرنوشت کشورهای اسلامی است.

 با نقل از غ .غبارکه ازماحصل سیاست انگلیس درافغانستان مینویسند : "خواه به جنگ واشغال نظامی وخواه به سیستم ولسلی وخواه به تجزیه وتقسیم وخواه کنترول توسط حکومات افغانی ، مملکت را بشکل پارچه پارچه شده وضعیف ومجزا ازجهان ومتروک ومنزوی نگهدارد، استقلال سیاسی وارتباط اورابا دول جهان معدوم نماید، ازنشرتمدن وفرهنگ جدید جلوگیری کند،ملت را درنفاق وخانه جنگی نگهدارد، دولت ها راطرف تنفر مردم قرارداده مجبور به توسل بخود نماید ، درعین حال کشوررا با تبلیغات وسیع خود به صفت جهل ووحشت ودزدی ودروغ گوئی بدنیا معرفی کرده هیچ نوع فضلیت وافتخارتاریخی برایش نگذارد. مخربترین  پالیسی انگلیس در افغانستان همانا کنترول کشور توسط امرای آن بود . زیرا درصورت استیلای مستقیم ، مردم کشور دشمن خارجی را تشخیص کرده وخط سیرخودرا دربرابر او معین کرده می توانستند ، در حالیکه نفوذ دشمن در زیر نقاب داخلی ، این خط سیر را مغشوش میساخت وتخریبات دوامدار راه خودرا دربین جامعه افغانستان کشاده میرفت . این طرح انگلیسی از اواخر قرن هژدهم ( دوره زمانشاه ) تا اواسط قرن بیستم ( ختم جنگ بین المللی دوم ) چه درعمل نظامی وچه درروش سیاسی وپروپاگندی وبالاخره با اعمال نفوذ مخفی ، قدم بقدم در افغانستان تعقیب گردید ." ( افغانستان درمسیر تاریخ .ص .445 ــ 444 ).

بنیاد گرائی اسلامی ومذهبی بحیث میراث شوم سلاطین مستبدوخود کامه وروحانیون مفتخور واجیرمتعصب ، درهند وافغانستان مورد استفاده استعمارگران انگلیسی قرار گرفت . درهندوستان تحت قیمومیت انگلیس خصومت وافتراق مذهبی بین هندوومسلمان راچنان آماده ساخته بود که تجزیه هند بزودی صورت گرفت ودراختلافات وجنگهای آن بیشتر ازیک ملیون انسان کشته ودوونیم میلیون مجبور بمهاجرت شدند . مردم ومناطق جغرافیائی بنام کشمیر، پشتونستان وبلوچستان را هنگام تقسیم هند به پاکستان ، بین هند،پاکستان وپاکستان ، افغانستان بحیث نکات مخاصمت آمیزو منازعه طلب ناحل گذاشتند که تاهنوزمورد استفاده استعماری است وهم کرد هارا درجغرافیای پهناور تری تقسیم کرده اند. 

انگلیسها درسه جنگ ورویاروئی که بین افغانهای آزادی طلب وانگلستان اشغا لگررخ داد، علاوه برشکستهای فاحش، تلفات سنگین انسانی ومالیرا متحمل شدند.درجنگ سوم استقلال، افغانها به رهبری دولت شاه امان الله طی یک جنگ پیروزمندانه ( سوم ) استقلال خودرا تامین و توانست خودرا درردیف کشورهای اسلامی که میخواهد هرچه سریعتر بکاروان ترقی وتمدن جهانی دست یابد، بدین باوربه اصلاحات آغازکرد، اما هنوز قامت راست نکرده بود که ارتجاع کهنه ، بوروکراسی دربار ، فئودالان وروحانیون وابسته وطمعکارکه منافع خودرادرخطردیدند،در ائتلافی ازنیروهای واپسگرای بنیادگراسلامی ودرباروطبقات حاکمه فئودال با همدستی استعمار انگلیس دولت امانی را برانداختند. وبنیاد گرائی اسلامی بردولت تکیه زد واصلاحات را مدغم وقدغن کرد وحتی مکاتب دختران وپسران بسته شد.

 مثالهای بیشماری مبنی بر اختلافات ومنازعات مذهبی ، ملی ، زبانی ... وغیره چه در اروپای شرقی وغربی ، آسیا ، افریقا وامریکای وسطی وجنوبی مانند آتش فشانهای خاموش یا درحال فوران هنوز وجودارند که با یک جرقه مانند یوگوسلاوی بفوران می آید ، حیات مردم ، زندگی مادی ومعنوی توده هارا به نیستی میبرد. افریقا مثال دیگریست که دراین تنور دوزخ می سوزدوهیزم کش ونفت کش آن استعمار وامپریالیزم است .

 بنیاد گرائی اسلامی دردرگیری با غرب : ( آن بخشی از بنیادگرائی که دردرگیری باغرب واستعمار قرار گرفته است ، بنیاد گرائی تروریستی است). بنیاد گرائی اسلامی هنگامی وارد مرحله ای نوین شد که  کشورهای غربی درراس امریکابا تکیه بردستآوردهای علمی ، فنی ، تخنیکی دوران تعرض نهضت سوسیالیستی ، ضد استعماری وملی کشورهای آسیا وافریقا وامریکا رانسبتا مهاریا اکثرا سرکوب کردند .

 امریکائیها به جنگ ویتنام خاتمه دادند ، کودتای چلی را علیه حکومت قانونی « سلوادورآلنده » بایک میلیون کشته پایان دادند، در اندونیزی حکومت «سکارنو» با تلفات بیشتر ووحشیانه تر سرنگون شد درافریقا کانگوی « لوممبا » سرنگون شد وافریقا بکشورهای کوچک تقسیم وبمنازعات مسلحانه کشورها علیه همدیگردامن زده وجنگ های داخلی برآنا ن تحمیل گردید . اسرائیل به تجاوز آشکار به اشغال وتصرف خاکهای کشورهای همجوار بشمول سوریه ، مصر، اردن شدولبنان را بویرانه تبدیل نمود. جمال عبدالناصرکه یکی ازبنیاد گذاران جنبش عدم انسلاک ضداستعماری بود پس از ترورخونین ناصر دولتش سرنگون شد. به غائله ای حکومت دکتور مصدق درایران خاتمه دادند . پاکستان راکه هستی بخشیده بودند بجنگهای فرسایشی علیه هند وافغانستان تجهیزواماده ساختند . هم چنان امریکا باروش مداخله گرانه وسرکوب گرانه خویش بطورمستقیم نهضت مترقی کشورهای امریکای لاتین راسرکوب کرد.

امپریالیزم امریکا بحیث میراث خواراستعمارنیروهای ارتجاعی وابسته به نظامهای فرتوت کهنه ، خرافی ومذهبی ، ملاکین فئودال ، تجاروسرمایه داران دلال وابسته بخودرا موردحمایت وبه راس حکومت هابا سرکوب مردم  برداشتند .

تیغ دو دمه ای استعمارنوکه یک دم آن غرض سرکوب نهضتهای جوان کشورهای آسیا ، افریقا وامریکا لاتین ومحو آن بکار گرفته شده بودودم دیگرآن غرض محدود سازی اتحادشوروی ومتحدین سوسیالیستی  اش درعرصه های پیشرفت روابط ومناسبات تجاری ـ سیاسی ، فرهنگی ـ کلتوری ونظامی با کشور های جهان سوم  آسیا ، افریقا وامریکای لاتین برنده ترمورد استفاده قرارداشت .

طوریکه در بالا اشاره شد که دنیای کاروزحمت با انقلاب اکتوبر نه تنها دنیارا لرزاند ، بلکه با مهار وسرکوب فاشیزم هیتلری به توان نظامی ، اقتصادی وتخنیکی ،علمی خود افزود وبه ساختمان جامعه ای نوینی دست یافت که بشریت نظیر آنرا درگذشته ندیده بود . از همان آستانه ای  پس از پیروزی انقلاب اکتوبراستعمار ونواستعمارمتوجه بود تا با نیروی های کهنه وتاریخ زده قرون اوسطائی که انقلابات اجتماعی بطور پیهم یکی بعد دیگر آنان را روفته بود سدی را دربرابر پیشرفت سوسیالیزم اعمار کند . این سد نمی توانست غیر از نیروهای ارتجاعی ومذهبی ، فئودالان وسرمایه تجاری واشرافیتی کهنه ونظامیان رنگ ورورفته موجود چیزدیگری باشد.این نیروهارا دوباره دروابسته گی استعمارواستعمارنورنگ وروغن کردوبمیدان آورد.

 اژدهای استعمارکهنه که از اکثر ثروتهای کشورهای قاره آسیا دستانش بریده شده بود. از آنجمله هندوستان آزاد شده ، چین توده ای راه تکامل سوسیالیستی گرفته، کشورهای آسیای میانه با اتحادشوروی دولت مشترک سوسیالیستی دایروتحکیم دادند . افغانستان نیزپس از تلاشهای نا موفق ، امکانات راکه از کشورهای غربی میخواست بدست نیآورد، بیشتر بکمک های شوروی بسنده کرد.

 دولتهای استعماری اروپای غربی برسرتجدید تقسیم باردیگر وارد جنگ جهانی دوم شدندوفاشسیزم المان هیتلری بجزمظهرونماد از سرمایه داری که جهان وبخصوص اروپا رادریک قالب آیدیا لوژی برتری نژادی دولت المان نازی میدید چیزی دیگری نبود . استعماردر قالب وفورم جدید به تجدید قوا، تهاجم وسازماندهی آغازکرد. ایالات متحده درپایان دو جنگ جهانی با شعارهای آزادی وبرابری وقدرت نظامی اتومی واقتصادی برتروبا استعمال بمهای اتومی برجاپان وتسخیرآن وتسلط برکشورهای اروپای غربی وتهدید اتحادشوروی به استعمال اتوم وتاسیس کمربندتحت نام دفاعی «ناتو» ( کشورهای پیمان  نظامی اتلانتیک شمالی)  ، جابجائی نیروها وتجهیزات سنگین نظامی بدوراتحادشوروی وکشورهای اروپای شرقی وحضورنظامی درعده ای ازکشور های جهان ازآنجمله ایران وپاکستان تسلط برجهان راتکمیل کرد.

 آنچه ازاین تسلط بیرون مانده بود ، کشوراتحادشوروی بحیث دولتی سوسیالیستی مربوط به قاره اروپا وآسیا وازشرکت کنندگان عمده جنگ تجاوز گرانه فاشیستی المان بود که با تلفات جانی ومالی سنگین دراین جنگ تجاوز کارانه ، فاشیسزم رادرلانه اش نابود ساخت ونظام سوسیالیستی رابکشورهای اروپای شرقی بیاری نیروهای ضدفاشیستی وآزادیخواه یاری رساند.

اتحادنظامی کشورهای اروپای شرقی بیاری وهمکاری اتحادشوروی تحت نام پکت « وارسا » دربرابرهجوم ناتواستاده شد. به این ترتیب دونظام اقتصادی ـ اجتماعی دررویا روئی نظامی دربرابرهم قرارگرفت وبرسراسرجهان سایه انداخت وجهان را دریک امادگی جنگی به نام «جنگ سرد» یاد میشد قرارداد.

 بقرارعقاید ونظریات عده ای از نظریه پردازان ، جهان رابغرب، شرق وجهان سوم تقسیم کرده اند . ( هفت کشور صنعتی گ 7 بشمول جاپان درشرق بنام کشورهای غربی یاد میگردند ، کشور های شرقی اتحادشوروی ، کشورهای اروپای شرقی، بلوک کشورهای شرقی گفته می شد ، مابقی بکشورهای جهان سوم مسمی شدند)  مصیبت جنگها، منازعات ومعضلات اقتصادی ـ اجتماعی وسیاسی را ناشی از کشمکشهاوتضادهای این دو نظام برتسخیرجهان سوم میدانستندوبه این دلیل کشورهای درحال توسعه ونوبه استقلال رسیده درپی تلاشهای پیهم موفق به تشکیل کشورهای «جهان سوم » ،« مستقل المنافع » یا «بیطرف» شدندکه افغانستان نیزجزاین کشورها بود. امابا متلاشی شدن فاجعه باراتحادشوروی واتحاد کشورهای سوسیالیستی که  نه تنها به بهشت سرمایه داری وارد نگردیدند ، بلکه تمامی دستآورد های اقتصادی ـ اجتماعی،نظامی ، تخنیکی ، فرهنگی ومناسبات تجاری وبه اعتباروپرستیژداخلی وجهانی خود صدمه زدند . جنگها ومنازعات درجهان یک قطبی پایان نیافت،بلکه تجاوز،بحران وجنگ وتجزیه های خونبارکشورها ابعادگسترده تری برای وحشیگری های امپریالیزم کشورهای غربی درراس امریکا بازکرد،که تا امروز ادامه دارد ، رفع آن ازتن زخمی کشورها ومردمان والتیام آن به این زودیها ناممکن است. تجزیه خونین یوگوسلاوی،تحمیل جنگهای وحشیانه تجزیه طلبانه درافریقا ،تجاوزواشغال کشورهای امریکای وسطی پاناما وکولمبیا ، لشکر کشی به افغانستان وعراق  وتفکیک لست کشورهای شرورو شیطانی درجه یک وتحریم های اقتصادی وغیره را که درپی داشت باید نام برد.

همانطوریکه با پایان جنگ جهانی دوم وپیروزی اتحادشوروی  دراین جنگ بلاک بندیها وجنگ سرد ظهورکرد. اتحادشوروی علاوه بر التیام زخمها،ویرانیها ونارسائیهای اقتصادی کشورهای سوسیالیستی به عرضه همکاریهای اقتصادی ـ تخنیکی مساعد وحمایت ازنظامهای کشورها که جدیدا به انقلابات وآزادی پیوسته و توسعه روزافزون  اقتصادی راهدف قرارداده بودند بحمایت وهمکاریهای مساعد پرداخت . این امرجنبشهای آزادیبخش وترقیخواه کشورهای آسیا ، افریقاوامریکای  لاتین را بیشترتسریع کرد.

 افغانستان نیزدریک شب ازشاهی به جمهوری پیوست و جمهوری درپی پنج سال عمرکوتاه خود برهبری محمد داودخان جای خودرا به جمهوری دموکراتیک خلق خالی کرد.

جمهوری دموکراتیک ازهمان آوان باسیاستهای خشن نظامی وسرکوبگرانه علیه اقشار وطبقات مختلف ازجامعه  خودرا به انزوا برد. پاکستان نظامی واسلامی که ازهرحیث مترصدوآماده پرورش نیروهای دهشت افگن اسلامی بود ، خودرابمرکزعمده تربیت وتجهیز دهشت افگنی "اسلام درخطراست " بخوبی خودرا بغرب عرضه داشت  وجنرال نظامی پاکستان ضیاالحق لیاقت آنرا داشت تا پاکستان اسلامی رابه پایگاه تجاوزمطمئن نظامی به افغانستان به زمامداران امریکائی وعربهای صعودی بقولاند. درفرصت کوتاهی غرب درعقب اسلام گرائی ودولت اسلامی قرارگرفت وآنرابه ابزاردهشت وترورتحت تسلط نظامیان پاکستان پرورش داد .

به عبارت دیگر؛ پس ازانتقال قدرت درافغانستان به حزب د.خ .ا. امریکائیها که درفرصت کوتاهی به ابزار نیرومند اسلام "بنیاد گرجهادی متشنج و رانده شده ازکشور" ، به اصطلاح خودشان دست یافته بودند درعقب آن قرارگرفتند. این سرنخ هنوزمحکم نشده بود که  دولت شاهی رضاشاه درسرحدات غربی کشورما افغانستان که عمرش دربرابرانقلاب مردم ایران بپایان رسیده بود، شکسته شد. وامریکائیها بهمکاری دولت فرانسه درزدوبند با آخوند های اسلامی که به اروپا وامریکا تعلیم وتربیت غربی دیده بودند، تعویض ومعامله شد.

 جمهوری اسلامی ایران با تکیه به شعار نه غربی ونه شرقی  نیروهای مخالف را چه اسلامی وچه کمونیستی هرچه سریعترروفتند ودولت اسلامی خشن ولایت فقیی وتروریستی اسلامی را برقرار کردند. جمهوری اسلامی ایران درکوتاه ترین فرصت باصدورفتواهای کشتن مخالفان علاوه براتباع خویش ، به صدورفتوای کشتن اتباع سایرکشور ها درخارج نیزپرداختند. ونظام اسلامی بنیاد گرای تروریستی را برقرار ساختند .

 به این ترتیب انقلاب ایران به اثرخباثت وطمع ورزی دوقدرت جهانی امریکا وشوروی وحضور کمرنگ نیروهای دموکراتیک وترقیخواه ، دولت اسلامی بنیادگرا تشیع نه تنها بقدرت رسید ، بلکه تحکیم یافت وکمربند دولتهای بنیاد گرای اسلامی ونظامی ازغرب به جنوب وشرق علیه جمهوری دموکراتیک .خ .ا. وآسیای میانه شوروی بزعم امریکائی ها تکمیل شد . وبزعم شورویها با انقلاب ایران آنرا ازامریکا بریده بودند ودیگرمهم نبود که درپای دوستی بارژیم اخوندی ، چی دوستانی را قربانی میدهند ؟

 از اینجا است که بقول «ک.مارکس» ،اسلام سیاسی نه بحیث اعتقاد وایمان مردم ساده وعوام ، بلکه بحیث حربه سیاسی وقدرت نظامی، ایدیالوژیک وسیستم دولتی ، با استفاده ازتمام دستآوردهای علمی ، تخنیکی واجتماعی به زیست اجتماعی مردم حمله می برد وآنرا به تسلط خود میکشد.

 طوریکه دربالا تصریح شد، هنگامی که این ابزاربه اختیار   دولتهای استعماری قرارگرفت واستفاده ازآن علیه براندازی دولتهای مستقل وبه استقلال رسیده ونهضت های کارگری ـ سوسیالیستی ، بخصوص نفوذ اتحادشوروی درآسیای میانه اسلامی، افغانستان وایران تا هنوزکارآمد داشته ومورد استفاده است .

«هوبرماس » فیلسوف المانی برآمد بنیاد گرائی اسلامی را بعنوان اختلالاتی مدرن تعبیر میکند ، نه سنتی ومعصوم که پنداری به دفاع ازخود برخواسته است . پیشنهاد وتوصیه وی بغرب : بخود نگری انتقادی وبازبینی سیاستهای خویش است که چرا چنین پدیده ای بروز کرده است ؟ ودر آمدن ازدرگفتگو را با جامعه اسلامی پیشنهاد مینماید. وی پدیده ای افراط گرائی دین اسلام سیاسی شده رادردرجه اول به عامل های اقتصادی ـ سیاسی برگشتانده  وگرایش جوانان در کشورهای اسلامی را به اسلام سیاسی خشونت ورز وحقیقت زندگی نا مطمئن آنان وبحرانهای سیاسی وساختاری دراین کشورها میداند واز غرب میخواهد سهم خودرا دراین بحران آفرینی باز شناسد وبرای مقابله با تروریزم دینی بحرانها را تشدید نکند .

بنیاد گرائی اسلامی پاکستان دروجود دولت ونیروهای مسلح پاکستان میراث انگلیسی است که طی اضافه ازنیم قرن نه تنها برای پیشرفت وترقی پاکستان مانع است ، بلکه برای پیشرفت هندوستان وافغانستان مشکلاتی دایمی جنگ وبی ثباتی را تغذیه نموده است. ( کودتا های پی درپی نظامی وعدم ثبات ، سه جنک بین هندوپاکستان وتبدیل شدن هردوکشور به زراد خانه سلاحها ودستیابی به سلاحهای اتومی بطور عمده . تحمیل جنگها ونا آرامیهای طولانی بداخل افغانستان بیرون از مرزهای شرقی افغانستان از پاکستان اسلامی براین کشور تحمیل میگردد .

 دولت و احزاب اسلامی پاکستان تکیه گاه وپرورشگاه نیرومند  بنیاد گرائی اسلامی است که ده هاهزارمدرسه ومسجد ومحلات تربیت نظامی تروریستی بداخل پاکستان ودر مرزها با هندو افغانستان تمویل ، تجهیزواماده می گردند وبه خارج فرستاده می شوند . 

بی نیازاز ارائه سند وبرهان ، نشر ده ها هزارکتاب ، مقاله ، تصویر، فلمهای مستند اخباری ، مصاحبه ها وشواهد زنده انتقال پول ، سلاح ومتخصص وغیره از منابع ودولتهای غربی وعربی  بخصوص امریکا ، غرض تربیه ، تغذیه ایدیالوژیک وعملیات تروریستی وتخریبی توسط اطفال وجوانان خانواده های بی بضاعت به دولت پاکستان پرده برمیدارد.

بنیاد گرائی اسلامی دروجود « احزاب جهادی » که صدها هزارجوان مسلمان افغانی ، پاکستانی ، ایرانی ، عربی وغربی وغیره را درخود جمع میکرد ، درمراکزپاکستان وایران وکشورهای عربی وغربی غرض جهاد درافغانستان سربازگیری ، تربیت وتجهیزگردیدند که تنها وظیفه ای شان دهشت افگنی وتروروتخریب اماکن وموسسات عامه وکشتن بود. نیروهای جهاد اسلامی از مرزهای پاکستان وایران اسلامی هدفهای تروریستی ودهشت افگنی رادرافغانستان الی تسلیمی حاکمیت دولتی دنبال کردند وپس ازتسلیمی حاکمیت با انحلال دولت وقوای مسلح ونیروهای امنیتی وتاراج دارائیهای عامه بجان هم افتادند ونتوانستند دولت اسلامی را بوجود بیآورند. باپشت کاردولت اسلامی پاکستان واحزاب اسلامی آن وپولهای عربستان صعودی وحمایت امریکا، طالبان بقدرت رسیدند. بنیاد گرائی اسلامی جهادی به چند دستگی بخصوص دودسته گی جدید وحامیان شان نه تنها درزبرداشت ، بلکه در رویاروئی مسلحانه ونظامی قرارگرفت . بنیاد گرائی جهادی  افغانستان که درزمان کوتاه حاکمیت خودبا چوروچپاول وقاچاق سلاح وتریاک به ثروت رسیده ، مدعی رسیدن بقدرت ومعامله باکشورهای غربی ، روسیه ، عرب وایران است وحضور دردولت جمهوری اسلامی افغانستان را از اهداف جدی خود دانسته ودرانتخابات اخیر ریاست جمهوری پیوند دوگانه ائتلافی خودرادر پهلوی کرزی وعبدالله عبدالله بخوبی ظاهر وبازی کرد. بنیاد گرائی اسلامی جهادی بیشتر درنقش نمایندگان خدا ، رسول وشرعیت اسلامی خودرا درجامه شهری وقانونی وزندگی مدنی سرمایه داری پابند می دانند ومنافع شان با سرمایه مالی خارجی ، قاچاق تریاک ، هروئین ومافیای بین المللی در حال تکامل است .

 بنیاد گرائی اسلامی جهادی مصالح خودرا درسازش با کشور های سرمایه داری امریکا ، روسیه ،ایران وسایر کشورهای غربی دانسته واز شعارجهاد و اشغال توسط کفاربیرون شده دروابستگی وخدمتگذاری قرارگرفته است .

 بنیاد گرائی تحت نام طالبان که هنوزدر تحت نفوذ استخبارات ، نظامیان واحزاب اسلامی پاکستان مورد استفاده اند ، رزمنده وجهادگر علیه امریکائیها وقوای خارجی دولتهای  دست نشانده شان به ترور، دهشت ، راکت پراکنی ، بمبگذاری وعملیات انتحاری وسیع دست زده اند ودر اهداف بین المللی علیه امریکای متجاوزدرعراق ، افغانستان ، هند ، فلسطین وکشورهای عربی واسلامی با القاعده خودرا همآهنگ ساخته اند.

نا گفته پیدا است که تحت هرهدف وشعاری تجاوزبه آزدی واستقلال مردمی که تعین حاکمیت دولتی را حق طبیعی خود میدانند، عکس العمل ، مقاومت ومبارزه برضد خودرا برمی انگیزد ، که دهشت افگنی ، ترور وجنگ طالبان علیه حضورنیروهای خارجی غربی در راس امریکابه هیچصورت ازاین قاعده مستثنی نیست وهم حضور نظامی گسترده کشورهای غربی درافغانستان عکس العمل مستتروگاهی اشکارکشورهای منطقه را بشکلی برمی انگیزاند . بطور مثال پاکستان وایران دوکشور اسلامی با آنکه درجنگ ودهشت افگنی جانب نیروهای بین المللی را دارند ، اما درعمل هرچه سریعتر تخلیه افغانستان را از نیروهای بین المللی مطالبه دارند ، روسیه کشورهای آسیای میانه ، چین وهند با واگذاری پایگاه ها وراهای هوائی زمینی وبحری  خویش به اکمالات وتحرک بیشتربه نیروهای ناتو وآئیساف ، هدف های را دنبال میکنند که دربین آن بطورروشن نمی خواهند مقاومت سرکوب گردد.

 دولتهای غربی معاصربا حفظ تجارب تاریخی متعدد وبیشماری از دولتهای استعماری اسلاف شان دراشغالگری وتصرف کشورها ودولتها بقوه ، ظاهرا بدین نتیجه رسیده اند که نمی توانند دربرابر مقاومت ساده ، پایداروطولانی مردم با قدرت نظامی یا بهربهانه دیگری تسلط خودرا پایداربسازند و اکثرا این تجربه فراموش یا نادیده گرفته می شود. آنگاهی ازهفده ونیم هزار اردوی مجهزانگلیس درجنگ دوم ، یکنفر داکتر برایدن به جلال آباد نیمجان رسیدوانگلیسها درسه جنگ نتوانستند اراده مردم را بشکانند. به اثرمقاومت های پایدارمردم برای آزادی، استقلال ، دامن استعماراز قاره ها وکشورهابرچیده شد .

 امریکائیها درجنگ ویتنام پوزشان بخاک مالیده شد، با نیروی مردم ازکوبا وایران بیرون گردیدندوغیره . هنوزطمع ورزی استعمارشان اجازه نمی دهد یا نمیخواهند بفهمند که نمونه های ضعیف ترین مردم دنیا ، بزرگترین امپراطوریها را بزانو در آورده اند.مردم درمقاومت روزمره ، پیهم وطولانی خودعلیه تجاوزگران به چنان نیروی تبدیل میگردندکه دیگرهیچ امپراطوری قدرتمندی توان مقابله با آنرا ندارد. آنچه دیروزدراختیارومهار بود، فردا ازاختیارومهاربیرون شده بقدرتهای اشغالگرحمله می بردوآن را نابود میسازد.

 همینطور اسلام دینی مورد اعتقاد عامه مردم با زندگی واعتقادات عادی مردم همیشه همراه است وآنگاه که سیاسی ومورد استفاده استعمارگران قرارمیگیرد وزیست مردم عادی وبی دفاع را مورد تعرض قرارمیدهد. آنگاهست که مردم ازآن فاصله میگیرندو علیه استبداد ، استعمارواشغال بمیدان می آیندوآنرا زیرضربات نیرومند خود می شکانند وخورد میکنند.عده ای ازمورخین بین عقاید ساده دینی مردم وجهاددینی واسلامی فرق نمیگذارند، فکرمی کنند که عقاید دینی مردم است که آنانرا بقیام برمی انگیزاند، نه بیزاری ازستم واستبداد وتعرض به حقوق وآزادیهای مردم .

قابل توجه است ؛ آنگاهی که دین بحیث وسیله ای به خدمت عده ای برای سرکوب ، اشغال ، تجاوزوبندگی قرارمی گیرد، دیگر نمی تواند برای آزادی ، رفع استبداد واستعمارکارآمد توده ای ومردمی داشته باشد . اکثرادرانقلابات دیده می شود که  توده های ساده میلیونی  برای سرنگونی بزرگترین قدرت های اهریمنی استبداد به جاده ها ، فابریکات ، مزارع وبه دستگاه های خشونت حمله می برند ، این دیگر جهاد نیست ، بلکه خشم انقلابی توده ها است که طی سالها وقرون علیه استبداد ، استعماروبردگی وفقر متبلورگردیده ومانند آتشفشانی به فوران می آید .

 نتیجه اینکه : مبارزه ای آزادیخواهانه ای مردم افغانستان درامروز و دیروزبرای استقلال وآزادی،علیه تهاجم،اشغال خارجی ورفع استبداد بوده، نه برای برگشتاندن دین اسلام بمردم افغانستان!

 جهادیانی که طی سالهای جنگهای طولانی بکمک دلارهای امریکائی وسلاحهای چینائی ورهنمائیهای صیهونیستها ووهابیها خواستند دولت جمهوری دموکراتیک را برهبری حزب وطن درراس داکتر نجیب الله براندازند در کجایش جهاد بود ؟ چرا مجاهدان اسلامی طی جهاد وهم پس از تسلیمی دولت ازکشتن ویرانگری وچور،چپاول هستی مردم مسلمان،دولت وادامه جنگهای تنظیمی نتوانستند خود داری نمایند؟

جهاد دیروزودهشت افگنیهای امروزطالبان هیچکدام برای آزادی مردم نیست ، بلکه دین اسلام بوسیله ای دردست دولتهای همجوار اسلامی پاکستان وایران وکشورهای منطقه واستعمارگران تاریخی ابزار تحمیق ،سرکوب وادامه استبداد بوده واست .

 نباید از پراگراف بالا چنین استنباط گردد که حضورنظامی عده ای ازکشورهای غربی ، این دایه های شیرین ترازمادر، طوریکه خود مدعی اندکه حضور شان برای تامین صلح ، رفع تروریزم وجنگ وبازسازی افغانستان ضروراست توجیی بعمل آید . بلکه عکس آن ، این آنان بودندکه این بلایای بنام بنیاد گرائی وتروریزم اسلامی رادروجود دولت خود ساخته ای بمردم تحمیق وبکار گرفتند.

 بنیادگرائی اسلامی وتروریزم پدیده ای استعماری واستبدادیست که با «زیست »،« کار» و« مناسبات » گوناگون توده های مردم سازگاری نداشته ازآن بیگانه است .( نا گفته نباید گذاشت که روشنفکران افغانی نیروهای بنیاد گرای اسلامی را بخوبی تشخیص ودربرنامه های سیاسی از آنان  به اسم « ارتجاع » و« ارتجاع سیاه » که پس از قیام ثور، « اشرار» ولحظه ای هم ایشان را به  اسم « برادران مجاهد » هم داده اند. این اسم مقدس ازجهاد علیه استعماردرجنگ اول ودوم وسوم علیه استعمار انگلیس بیشتربین مردم رواج واحترام یافت ، مجاهدان مردان وزنان سربکف برای آزادی ازیوغ بندگی واسارت استعماری ازمیان مردم برخاستند ، اما مجاهدان جدید ساخته پاکستان وغرب ، پایگاه شان بیرون از کشورودرخدمت استعماربه دهشت افگنی وکشتارمردم بی کناه وموسسات عامه پرداختند واز کشورهای استعماری مورد استفاده بودندوهرچه از اعمال شنیع ، فحشا ، تجاوز، قتل وغارت ، دزدی ، زرع وتجارت تریاک وسلاح وهزاران معایب ، فحشا وناموس از درون خودشان وحامیان غربی ، پاکستان وایرانی شان افشا ورسواشده اند. دیگر جهاد علیه شوروی ودولت کافروملحد منطق نداشت ، درگیر جنگهای تنظیمی تحت همان شعار اسلام افغانستان را بویرانه بدل کردند.)

 تناقض وتصادم منافع استخباراتی کشورهای حامی تروریزم مثل امریکا، پاکستان ،عرب صعودی وایران ،نتوانستندبخشی از بنیادگرائی جهادی تروریستی را درمنطقه رام وصلح آمیزدر مهارخودداشته باشند.ازبین شان طالبان والقاعده بخشی کوچکی از بنیاد گرائی تروریستی درمقابله باغرب توانست ،دولت درحال تلاشی بنیاد گرایان جهادی درافغانستان را حذف ودولت طالبان رابرقرار سازند. خلافت طالبان ابزارامریکائی، پاکستانی وعرب صعودی بود،که ازدرون جهاداسلامی سربرآورده بود. همان بود که طالبان به فرمان حامیان پاکستانی وصعودی از اطاعت امریکا وحامیان پاکستانی اش سربرتافت ،استعماربخشی ازدیوی جادوئی را برای اجرای اعمالی تحت کنترول آزاد ، فعال ومسلح ساخت واینک نتوانسته برآن کنترول داشته باشد.

خلاصه آنکه امریکا با بهانه حمله تروریستی 11/9 سپتمبر 2001 بربرجهای نیورک وپنتاگون ... نشست بن را برجهانیان یا بهتراست گفته شود دوستان وهم پیمانان غربی تحمیل کردند وبا تعهدات رنگین به افغانستان لشکر کشیدند وطی کمتر از یک هفته طالبان را از هستی ساقط ومجاهدان را بر هستی آوردند ودرآمه تا امروز ادامه دارد .

 امروزنزدمردم جهان وکشورهای غربی ومردم امریکا سوال است که پیروزی درافغانستان یعنی چی ؟

 آیا پیروزی درافغانستان بمعنی کشتن عصامه بن لادن وملا محمدعمراست ؟ یا ریشه کن کردن القاعده یا طالبان ؟ یاازبین بردن بنیادگرائی اسلامی تروریستی؟ که دولت اوباما طرح استراتیژی اول پس ازموفقیت انتخاباتی خویش با ازدیادنیروی نظامی وتوسعه بمباراردمانهای هوائی تا خارج ازمرزهای قانونی دولتها آنرا به پیش کشیدکه مردم بی دفاع افغانستان بحزکشتارهای اطفال وزنان بی دفاع نصیبی نداشتندوهم نشانی ازپیشرفت درآن نمایان نبود.

 اینک دول ،پارلمانها ، احزاب سیاسی ومردم کشورهای امریکا واروپای غربی خودرا درپس منظرهای دارای عواقب شومترکشتار هاوویرانی وناتوانی درجنگ علیه القاعده وطالبان که بنام «خندق افغانستان » نامیده اندتصوردارند.

 تا اینجا بحث های پراگنده غرض آگاهی های تاریخی و تجارب وآموزه های مردم مابه پیشگاه خواندگان ارائه گردید.

 بحث دوم ، بسوالاتی ومسائلی مربوط میگردد که طی آن تعین سرنوشت برای کشور ومردم جنگ ومصیبت زدۀ درکجای دنیای خارج وپائیتخت ها وصالونهای نظامی واستخباراتی کشورها ، دورازنظر، اراده وتصمیم مردم ما بحال ما رقم زده می شود؟ ونقش ما چیست ؟

 پایان قسمت اول

  سرورمنگل 

  09 .09 .10                                                                                 

 

 


بالا
 
بازگشت