مهرالدین مشید

 

سیاست های آگاهانه و مستقل خارجی بستری برای  سیاست های بین المللی

 

با آغاز هزارۀ سوم میلادی دگرگونی های شگفت آوری جهان را فراگرفت که این دگروگونیها شامل تمامی  حوزه های سیاسی ، اجتماعی ،  نظامی ، ارتباطات  وفناوری های اطلاعاتی گردیده است . این دگر گونیها در حالی  تصور ها واندیشه های انسان معاصررا در خود پیچانیده است که دو جنگ هولناک جهانی و " جنگ سرد" با کوله باری از  رنج ها پشت سرگذاشته است و با عزمی خلل ناپذیر به سوی دریافت های جدید  علمی و فلسفی پر و بال میگشاید .

در مورد پیش زمینه های این دگرگونیها نظریه های مختلفی  وجود دارد . شماری ها این پیش زمینه ها را غلبۀ دموکراسی ، به کمک ستالین بر فاشیسم و نازیسم هیتلری می دانند و شماری ها هم این را درپیروزی غرب در " جنگ سرد" و فروپاشی شوروی سابق تلقی میدارند .  شماری ها علت اصلی دگرگونیها در جهان را درکنار سایر عوامل نتیجۀ جهاد ونبرد مجاهدین افغانستان بر ضد شوروی سابق میدانند که شوروی سابق را به ورشکست های استرتیژیک اقتصادی و سیاسی دچار نموده و بالاخره از هم پارچگی او را فراهم کردند . زمین لرزه ییکه شوروی را تکان داد ، بر ایده ئولوژی کمونیستی نقطۀ پایان گذاشت ، برفصل غم انگیزی از تجاوزها ، اشغالگری ها و لشکرکشی ها نقطۀ پایان گذاشت و به گفتۀ فوکویاما " پایان تاریخ" را به گونۀ رقم زد .

سقوط امپراطوری شوروی در بسیاری از کشور ها خلای ایده ئولوژیکی را بوجود آورد که جایش را به سرعت  گرایش های ملی پر نمود ؛ ولی در شماری از کشور ها این خلا به گونۀ دیگری اشباع گردید . به نحوی تزساموئیل هانتینگتون (1)مبنی بر تقسیم بندی هشت تمدن جهانی بر پایۀ وابستگی های مدهبی میداند ، تحقق یافت .

صف  آرای جنبش القاعده زیر نام دفاع  از حریم اسلام و ارزش های اسلامی برضد تهاجم و بزرگ خواهی های غرب  وامریکا از همین تغییر آب می خورد . القاعده و جنبش های حامی و متحد او که خواهان خروج نیرو های امریکایی وغربی از کشورهای اسلامی به شمول ترک کامل نیرو های امریکایی از قلمرو های شرقی مانند خلیج فارس ، بحیرۀ یمن و  جاهای دیگر ، آزادی فسطین و تاسیس کشور مستقل فلسطینی و به رسمیت شناخته شدن مرز های کشور های اسلامی و شناختن حقوق حقه و انسانی مسلمانان در سراسر جهان است . غرب وامریکا را به چالش عجیبی مواجه نموده و سیاست های غرب وامریکا را در جهان زیر سوال برده است . قیام القاعده در برابر امریکا وغرب فصل تازه یی از   رویا رویی ها را به بار آورده است که سیاست های  جهانی را تحت شعاع خود در آورده و بدون شک بر سیاست های بین المللی هر کشوری تاثیر گذاشته است . 

با فروپاشی شوروی جهان دو قطبی به چند قطبی و حتا یک قطبی تبدیل شد که به نحوی توازن  سابقۀ  جهان را زیرنام  بلاک های شرق و غرب به هم زده است  . این  حالت میرود به سوی مهار گسیختگی نظام امپریالیستی و رشد سریع جهانی شدن  درحوزههای اقتصادی ، سیاسی ، ارتباطاتی و اطلاعاتی که  جهان را وارد مرحلۀ تازه یی از رویارویی ها نیزنموده است  که  بلند پروازی های امریکا جهان را به سوی ایجاد قطب های  جدید و صف   بندی های تازۀ سیاسی نموده است .

این تحولات تاثیرات  شگفت انگیزی روی سیاست های خارجی کشورهای جهان بر جا گذاشته است که در بسیاری موارد یک  نوع ناپایداری سیاسی را د رجهان نیز دامن زده است.

آن سیاست بین‌الملل یک حوزه کاملا رقابتى نیست. حوزه‌اى است که بازیگران اصلى و بازیگران داراى توانایى بیشتر، عرصه را تنظیم می کنند و بقیه مجبورند در این عرصه فعالیت کنند.

*             *                 *

 

بحث برسر سیاست بین المللی آگاهی های گوناگونی را پیرامون روابط بین المللی و ارایۀ نظریه های مختلف  دراین زمینه  خواهان است . برای رسیدن به اهداف اصلی سیاست بین  المللی هرکشوری باید پیش از همه به روابط بین المللی آن کشور پرداخت که بحث روی روابط بین المللی هم از رشته های جدید در علم سیاست است . این بحث  از جمله رشته های نوپا در عالم سياست به شمار ميرود كه سابقۀ آن به عنوان يك سلسله بحث های  دانشگاهی  به سالهای ميان دو جنگ جهاني برميگردد . سياست بين الملل از مهمترين بخش های  روابط بين الملل است كه به كشف ،  بررسی و کند کاوی علل و عوامل  رفتار دولتها  در عرصه بين الملل ميپردازد.

اکثر مطالعات به عمل آمده در زمينه "سياست جهان" يا "سياست بين الملل" در واقع مطالعۀ  سياست خارجی  دولت ها  بوده و هسته اصلی اين مطالعات را پرداختن به  منافع ، اقدامات و عناصر قدرت دولتها و توضیح آنها ‌تشکیل داده است. سیاست های خارجی یک کشور زمانی در سطح جهانی خود نمایی کرده و اثر گذاری آن در میان ملل گوناگون محسوس میگردد  که سیاست های خارجی آنها راۀ خویش را به مجرا های سیاست بین المللی آنها باز نماید  .

از اینرو فراز و فرود زیادی در بسترسیاست  خارجی را باید  پیمود تا بابی را به سوی سیاست بین المللی دق  الباب نمود .  کشور هایی بیشتر با این چالش روبرو هستند که در میان تنش های داخلی و مداخلۀ خارجی ها مراحل  حساسی از گذار را پشت سر می گذارند . از این رو این کشور ها چون افغانستان نه تنها در بستر متشنج ترین اوضاع امنیتی ، سیاسی و اقتصادی در تب و تاب شدیدی بسر برده و فاقد مدیریت ترین دولت های فاسد و ناکارا را تجربه مینمایند  ؛ بلکه چنان در عرصۀ ملی و بین المللی در تب و تاب انعطاف های سیاسی می سوزند که سیاست های خارجی آنها در زیر بار فشار دولت های خارجی پیش از  آنکه به سوی رسیدن به سیاست های بین المللی قامت راست نمایند ، درچالۀ سیاست های خارجی ها فرو افتاده و در فضای بی تصمیمی های ابهام آلود ناچارانه دست وپا میزنند

 

این در حالی است که امروز در جهان دادگاۀ بین المللی ، پولیس  بین المللی و سایر مراکز تصمیم گیری های بین المللی  بصورت واقعی وجود ندارد و این نبود  هرګونه قضاوت ها پیرامون سیاست بین الملل را زیر سوال میبرد و این گمانه زنیها را تقویت مینماید دولت ها باید متکی به خود باشند تا متکی به دولت های دیگر که این سیاست های مستقل ملی رابیشتر توجیه پذیر مینمایاند . تنها با استقرار حکومت جهانی  دست یابی به این امر ممکن وازبین رفتن  چنین خلایی متصور است و بس که این خود بحث تازه ییرا برمی انگیزد  . کدام حکومت جهانی و متکی به چه قوانین وضوابطی که بتواند پاسخگوی ملل واقوام گوناگون باشد . این مباحث بخش علوم سیاسی را هر روز پیچیده تر و دشوارتر گردانیده و حامیان نظریۀ جهانی شدن یعنی پیوستگی متقابل جهان  ویا حامیان نفی این روند به کنکاش وادشته است تا با دریافت  راۀ حل های دیگر بر این پیچیده گی پاسخ ارایه نمایند .

این موضوع زمانی پیچیده تر میگردد که با به میان آمدن پای بازیگران متفاوت عمل دولت ها و روابط دولت ها به نحو تغییر پذیری در برابر یکدیگر قرار گرفته و فضای روابط بین ملت ها را نیزتحت شعاع خود در می آورد  . بویژه زمانیکه این روابط  به شکل ناهماهنگ و نامنسجمی در برابر یکدیگر قراربگیرند . به گونۀ مثال یک عمل خصمانه میتواند روبط خوب  بین دولتها را شکننده نماید و یا برعکس آ ن . این درحالی  است که  عمل دولت ها بویژه دولت های مقتدر نسبت به دولت های ضعیف در این حصه نقش تعیین کننده دارند . در حالیکه این نقش  چنان پیچیده است که هرگز نمی توان آنرا روی نوشتۀ روزنامه یی پیدا کرد . چه رسد به اینکه تحلیلگری باتوجه به آن نوشته موفق به دریافت علل مشخصی گردد ؛ زیرا در عقب سایه و روشن این نوشته دست فرد نه ؛ بلکه دست دولت است و  دولت می تواند سر نخ علل را بگشاید و بس  .  چگونگی درک عمل و اتعاملات که بریکدیگر اثر پذیر اند خیلی مشکل است و به اندیشیدن زیاد نیاز دارد و از روی حادثه یی نمی توان به درک آنها نایل شد . یک حادثه را بار بار زیر عینک تحلیل گرفت و در مورد آن فکر کرد تا بتوان بر نحوۀ کنش ها  وتعاملات و علل وعوامل واقع آن پی برد . 

این دشواری ها ذهن هر تحلیلگری را دربارۀ درک وتحلیل سیاست بین المللی یا سیاست خارجی یک کشور به چالش میکشاند . در واقع بررسی و تحلیل اقدامات یک دولت در قبال رویداد های خارجی با توجه به تاثیرگذاری شرایط داخلی آن که در اقدامات و تصمیم گیری های مزبور موثر هستند ، سیاست خارجی آن دولت را تشکیل میدهد ؛ اما توجه به اقدامات یاد شده به منزلۀ جنبه یی از نمونۀ اقدامات یک دولت و پرداختن به پاسخ های دیگران رویکرد دیگری است که تنها به سیاست بین الملل یا عکس العمل های متقابل دو دولت و یا بیشتر از آن مربوط میگردد . روش اخیر را میتوان رویکرد گزینشی عنوان کرد .  

آشکار است که بحث در مورد اهداف سیاسی ، نظامی و اجتماعی  دولت ها  و تغییر دهنده ‌های موثر در گزينش آنها، رابطۀ بسيار نزديک با مطالعه سياست خارجی آن ها  دارند . در حاليکه بررسي سيستم‌های بين المللی به مثابۀ  بازدارنده گی و چگونگی رفتار  ، به معنای  عکس العمل متقابل دولت‌ها تفسیر شده است که به سیاست بین الملل نزدیک است .

اصطلاح روابط بین الملل  جدا از سیاست بین الملل و سیاست خارجی به جمیع برخورد ها و کنش های متقابل دولتی و غیر دولتی اطلاق می شود.

مطالعه روابط بين الملل دربرگيرنده تحليل سياستهای خارجی يا روند‌های سياسی ميان ملتها نيز هست که به همه جنبه‌های روابط ميان جوامع مختلف ، اعم از مطالعۀ  اتحاديه‌هاي بين المللي کارگری ، صليب سرخ بين المللی ، جهانگردی، تجارت بين الملل ، حمل و نقل، ارتباطات و گسترش اخلاق و ارزشهای بين المللی را هم شامل می‌گردد . در حالیکه سياست بين المللی علاقه یی به مطالعۀ  حوزه های یاد شده ندارند .

اما زمانیکه پای مسایل سیاسی و نظامی به میان آید و  حصول اهدافی در این زمینه ها در کار باشد و موضوعاتی چون مسا بقات بين المللی فوتبال یا کنگره جهانی انجمن بين المللی علوم سياسی که رابطۀ بين المللی يا فرا ملی را بازگو می نمایند ، مطرح شود . پژوهشگران سیاست بین الملل به آن ها توجهی ندارند ؛ ولی زمانی به اینها توجه دارند که بر روابط بین دولت ها اثر و ارتباطی پیدا میکنند و شکل رسمی را به خود میگیرند . از اینرو کنش دولتها با روابط دولتها متفاوت است . روبط نیک بین دولتها را یک عمل حصمانه میتواند ، بهم بزند و به همین گونه دولتها با قرار گرفتن در برابر یک عمل نیک وادار به بازنگری در سیاست های خارجی خود می شوند  . به گونۀ مثال از مسابقات المپیای جهانی میتوان نام برد که در شماری موارد از برگزاری آن در کشوری بحیث ابزار سیاسی استفاده می شود . با آنکه حد فاصل این دو به طور کامل روشن نیست ؛ و لی روابطی را در سطح ملی وبین المللی میتوان دریافت که یکی را بر دیگری تمایز بدهد  . پژوهشگران روابط بين الملل به همه جنبه‌هاي تجارت بين الملل توجه، دارند .  در حالیکه در سياست بين الملل ، زمانی به تجارت بين الملل توجه می شود  که مسآلۀ تهدید ها ، تشویق ها و یا مجازات های اقتصادی برای رسیدن به اهداف سیاسی مطرح بحث باشد . به گونۀ  مثال  پایین آوردن تعرفه های گمرکی برای کشوری در مقابل حق ايجاد يک پايگاۀ نظامی در آن کشور‌ 

چالش های فراه راۀ مطالعۀ سیاست خارجی و روابط بین الملل

در اين شکی نیست که سیاست خارجی و روابط بین المللی  مملو  از پیچیده گی های مسایل اخلاقی و فرهنگی بوده و هر تحلیل گری ناگزیرانه در تحليل های خویش گرایش های معینی را بر میتاباند که متاثر از ارزشهای حاکم در جامعۀ اش اعم از قالب های ذهنی گوناگون از افسانه ها تا سنتها را در بر میگیرد . به گونۀ مثال تحلیلی را که یک نویسندۀ ایرانی یا هندی و سعودی از از سیاست بین المللی کشور خود ارایه میدارد ،  باوجود منابع و رویکرد های مشابه در بسا موارد از یکدیگر متفاوت هستند . این تاثیر گذاری به اندازه یی مشهود است که حتا عینی گرا ترین پژوهش گری به گونه یی زندانی تجارب خویش در  این  حصه است . از اینکه بستر های فرهنگی هر کشوری بر تحلیل های هر پژوهش گری به نحوی سنگینی مینماید که در شماری موارد سؤ تعبیر ها را هم  سبب میشود .  اين تاثير پذیری سبب می شود تا تحلیل گری سیاست خارجی یا سیاست بین المللی را از زوایۀ دید ملی نگاه نموده و رویداد های کشور خویش را محراق تمام رخداد های  جهانی عنوان نماید  . این دید تا حدودی حقانیت ارزشی یک تحلیل را زیر سوال برده و با سایه افگندن بار ملی گرایی وایده ایدئولوژیکی بر فضای بحث مبنا های تحلیلی آنرا متزلزلزل میگرداند . این تزلزلزل از بار علمی و تحقیقاتی تحلیل نیر میکاهد . حوادث جاری در سطح ملی و بین المللی را زیر پوشش  حوادث بزرگ  جهانی برده و به آن بهانه از بسیاری از واقعیت های جاری در کشورش چشم پوشی مینماید . به گونۀ مثال سیاست گزاران امریکایی دیروز هر حادثه ییرا در کشور شان با عنوان کردن امپریالیزم کمونیستی و جهان آزاد توجیۀ کرده و کوتاهی ها  کاستی های سیاست بین المللی امریکا را زیر  آن می پوشانند . مثلیکه امروز سیاستمداران امریکا مبارزه با تروریزم را ابزاری برای بهره برداری های سیاسی و نظامی خود نموده اند و به بهانۀ ترویج دموکراسی و آزادی های بیان و حقوق بشری فاجعه بارترین تجاوز های نظامی و خونبارترین لشکرکشی های خویش را توجیه مینماید . یا در صدد این اند تا به بهانۀ خطر هسته یی ایران به مثابۀ تهدید جهانی جلوپیشرفت های هسته یی ایران را گرفته و این کشور را از حق داشتن اتوم حتا به منظور صلح آمیز هم محروم بسازند . قدرتهای بزرگ ازاین دست سیاست های یک جانبه را هر آنگاهی پیش قراول سیاست های خارجی خویش قرار داده اند و میدهند .  

درکنار سیاست های مبهم دولتها چیز های دیگری هم هستند که بر روی رخداد های واقعی کشوری پرده افگنده و کارشناس سیاسی را وادار به کوتاه نگری های سیاسی می سازد تا او ناگزیرانه روی قضایای جهانی و سیاست های بین المللی  بصورت دمبریده نگاه نموده و به تحلیل های شتابزده مبادرت  ورزند . در شماری موارد تحلیل گربه یک نوع از خود بیگانگی سوق می یابد که حتا ناخود آگاه کار تحقیقاتی او را آسیب پذیر  میگرداند .  به گونۀ مثال شخصی که به مطالعه روزنامه ها و شنیدن اخبار عادت دارد . حوادث جاری کشورش برتحلیل های او سایه افگنده و بصورت نسبی ذهن او را به گروگان میگیرد .  مطالعۀ رویداد های جهانی چنان تحلیل گر را تحت تاثیر می آورد که به یک نوع بزرگ بینی مواجه شده و با توجه به بحرانهای بین المللی و تمرکز به آنها گرایش های مسالمت آمیز و آشتی جویانه را به دیدۀ شک می نگرد . در نتیجه احساست او بر انگیخته شده و به عوض پرداختن به مسایل مسالمت آمیز و آشتی میان  دولت ها به موضوعات خبر ساز مبادرت می ورزد . این  حالت یک نوع دوگونه نگری را بوجود می آورد . به گونۀ مثال ذهن یک شهروند اروپایی آنقدر از بحران شرق میانه و اوضاع افغانستان پر است ؛ ولی سطح آگاهی های اساسی او از اوضاع سیاسی و اجتماعی این منطقه خیلی کم و ناچیز است که حتا کمترین اطلاعاتی  از اوضاع سیاسی و اجتماعی نزدیکترین  کشور همسایۀ خود ندارد . این دوگونه نگری ها سبب می شود که تحلیل گر در اکثر موارد به نحوی تمایل به پذیرش هنجار های خشونت زا و تشدد آفرین در روابط میان دولت ها گردد .

*          *            *

از آنجا که نظریه ارایۀ تصویرذهنی از واقعیت های موجود در جهان است که  در آن تصویر های ذهنی عوامل علی و اصلی تاثیرگذار را مشخص می کند . نظریه در واقع بیان کنندۀ روابط علی اصلی و روابط ضروری بویژه تغییر دهنده ها بین آنها است که هرکدام  را مشخص مینماید . بعد ازاین تصویر های علی ومفروض گرفته شده  با جهان واقع قابل مقایسه هستند . نظریه ایده آلی وجود ندارد ؛ بلکه نظریه تلاشی نیست برای نشان دادن تکرار هر آنچه اتفاق می افتد ؛ زیرا در جهان رابطۀ تک به تک وجود ندارد . به گفتۀ "والتز" اگر چنین چیزی وجود میداشت نظریۀ ایده آل شبه جهان واقع بود . درحالیکه نظریه ابزاری است ، برای تبیین جهان واقع ونه پیش بینی آن . بعید نیست که ظرفیت پیش بینی هم در آن موجود باشد ؛ ولی  نظریۀ بدون داشتن توان تبیین ، نمی تواند بحیث نظریه قبول شود . در واقع نظریه محرکی است که تخیل را نیروی پرواز به سوی آنچه باید بود ها داده و حافظه را برای کنکاش بیشتر فرا میخواند . گرچه درجهان چیزهای زیادی رخ میدهد که به دلیل نبود رابطۀ یک به یک میان آنها در نظرگیری همۀ آنها مطرح نیست .

ازهمین رو است که با نظریه باید برخوردی را در پیش گرفت که از تاریخ فلسفۀ سیاسی جدا باشد . گرچه فلسفۀ سیاسی (2)بصورت خاصی به تببین عقلانی پرسش های بنیادی در بارۀ جامعه ، دولت ، کشور داری ، زنده گی اجتماعی ، حقوق فردی ، ووظایف فرد و جامعه نسبت به یکدیگر می پردازد  در این فلسفه  مسأله این که حکومت حق چه کسانی‌است، پرسش بنیادی به شمار می‌رود . چنین سؤالاتی در علم سیاسی یا شناخت شناسی(3)دانش که به بر بررسی رفتار سیاسی و تحقیقات بر روی  کار برد قدرت یعنی تحمیل خواست خود بر دیگران می پردازد و پدیده  های  سیاسی را نیز مورد مطالعه قرار میدهد ، مورد توجه قرار نمی‌گیرند؛ بلکه در فلسفه علم سیاست مورد توجه و بررسی هستند. زمانی میتوان به شفافیت نظریه یی پی برد که مطالعات زیادی پیرامون فلسفۀ علم داشت ؛ زیرا مطالعۀ فلسفۀ علم به دلیل داشتن ادبیات غنی زمینه را برای توسعۀ نظریۀ دیگران نیز فراهم گردانیده و از    چه بودن ، چه کاره بودن ، چه نه کاره بودن و چگونگی اعتبار آن نیز پرده برمیدارد

    یک نظریه زمانی میتواند کارآیی داشته باشد که از محک یک سلسله مطالعات مستقل و معین عبورداده شود تا بتوان تصویر ذهنی یی از بخشی از جهان ارایه داد .  ازسویی هم مطالعات بیشتر علمی به نحوی در قانونمند گردانیدن نظریه تاثیرگذار است و  و به آن بار علمی و پژوهشی می بخشد . پس از این میتوان تصویر ذهنی و علت های مفروض در آنرا با جهان واقع مقایسه کرد و دید که چه تاریکی ها و روشنایی هایی میان هردو وجود دارد و دریافت که  به چه میزانی توانایی تلفیق  عین و ذهن را دارا است و توانایی برتافتن هماهنگ وهمسان عین وذهن را دارد .

گفتنی است که هرنظریه در بارۀ سیاست بین الملل نیاز به دانش تاریخی نیز دارد  . برای ارایۀ سیاست بین المللی دست کم در مورد تاریخ آن  حوزه باید مطالعاتی داشت . چنانیکه دو  چهرۀ برجستۀ این حوزه چون "هانس م وگنتا"و "ریمون آرون" (4)

هرگونه آگاهی از سیاست بین المللی را بدون دانش تاریخی ناممکن  میدانستند . البته به این استدلال که سیاست  بین الملل رابطۀ تنگاتنگ و تاثیرپذیری از اقتصاد ملی ،  سیاست ملی و سیاست بین الملل دارد که همه باهم مربوط اند و از یکدیگر تفکیک ناپذیر هستند . از این رو هرگونه اندیشه یی  در مورد ساختار سیاست بین  الملل اندیشیدن دربارۀ سیاست  بین الملل را به عنوان موضوعی مورد مطالعه ممکن می سازد .

سودمندی یک نظریه در بارۀ سیاست بین الملل زمانی آشکار می شود که گروهی از افراد  بعد از  سره وناسره کردن و از عینک نقد گذشتاند بر سود مندی ومفید بودن آن صحت بگذارند . چنانیکه  "استیو وینبرگ" (Steve Weinberg) (5) فیزیکدان برجسته و برندۀ جایزه نوبل در فیزیک ، گفته است : در نهایت آزمون یک نظریه این است که افراد (یعنى افراد درون یک حوزه) بحث نمودن، انتقاد کردن و تلاش براى کاربرد آن نظریه را مفید ارزیابى میکنند.

گفتنی است که سودمند بودن یک نظریه را جدا از بحث خوب بودن وبد بودن دولت ها پنداشت ؛ زیرا در بسیاری موارد خوب و بد کلمات نسبی هستند . به گونۀ مثال یک نظام سوسیالیستی برای یک مارکسیست ، یک نظام دموکراتیک برای یک لیبرال و  یک نظام اسلامی برای یک مسلمان اصلاح گرا نظام های ایده آل هستند . هرکدام به مفید بودن این نظام های برمبنای باور های خود استدلال کرده و از آن حمایت مینمایند که این گونه قضاوت ها معنای سود مند بودن واقعی نظریه را زیر سوال میبرد .

از همین رو هرگونه عمل سیاسی بدون نظریه فاقد معنای  ارزشی است که  استفادۀ ابزاری از ارزش ها در عرصۀ عمل چهار چوب های  نظری ارزش ها را خدشه دار گردانیده  و دچار ابهام میسازد واز سویی هم  پیوند ناهماهنگ میان عمل و نظر الگوی زیست انسانی را آسیب پذیر میگرداند  . در صورتیکه مبانی نظری شفاف باشد ، احتمال استفادۀ ابزاری از ارزش  ها راآکم  می سازد . در واقع عمل سیاسی، در سرشت خود تفسیر، معنا، و فهمی از امور را در پس خویش دارد. در صورتیکه عمل  در راستای امر نیکی قرار بگیرد ، در امتداد تحقق نظر ونه قطب مخالف آن قرار میگیرد .

عمل سیاسی در صورتی عقل روشنگر ارتباطی را بر میتابد که محمل عقلانیت ابزاری نشود و در نتیجه در پیوند تنگا تنگی با نظر قرار بگیرد . زمانیکه عمل سیاسی متکی بر مبانی ارزشی فکری نباشد ، درخدمت غلبه قرار گرفته و در جایگاۀ کنش ابزاری قرار میگیرد .

بنا بر این بین عمل ، رفتار و عکس العمل تفاوت زیادی وجود دارد عمل سیاسی به کنش معنا داری اطلاق میشود که نوعی عمل اجتماعی را نیز توجیه مینماید . یعنی کنشی که  در عقب عمل خویش عکس العمل دیگران را در حوزۀ تعاملات اجتماعی انتظار  دارد .

گفتنی است که خود کفایی یا "به خود متکی بودنگ  و اصل  گتوزیع توانایی ها بین واحد ها" از  جمله چیز هایی اند که سیاست های بین الملل را از حوزۀ رقابتی اش بیرون میدارد . بعید نیست که این دو اصل  سودمندی و مفید بودن نظریه را نیز زیر سوال ببرد ؛ زیرا "به خود متکی بودن و توانایی ها" قلمرو های خاص سیاسی را به گونه یی شکل میدهند که واحد های دیگر ناگزیر با تبعیت از آن هستند که این  حالت فضای رقابتی در این حوزه را از بین میبرد .

از همین رو است که نظریۀ سیاست بین المللی به مطالعات گسترده یی در بارۀ انسان شناسی ، مردم شناسی ،  جامعه شناسی و فلسفۀ علم نیاز دارد تا بتوان سرانجام به دریافت نظرمشخصی در این حوزه نایل آمد .

والتز درکتاب "نظریه سیاست بین‌الملل" تاحدودی به این مشکل پاسخ گفته است چنین نوشته است : هرگاه بحث های سیاسی  به گسترۀ فلسفه کشانده شوند  . دراین صورت سیاست در حوزه های مختلف داخلی  و خارجی بار کلیت را برداشته و وارد قانونمندی های عام و کلی می گردند که دیدگاه های متفاوت فلسفی را بر میتابند . بصورت عموم گفته میتوان که سه نظریۀ مهم در بارۀ سیاست از دیدگاۀ فلسفی وجود دارد . سیاست از دیدگاۀ مارکس فشردۀ اقتصاد تعبیر شده است یعنی تعیین کنندۀ تمامی سیاست های اقتصادی ، اجتماعی و حتا نظامی در یک جامعۀ اقتصاد آن است . اسلامگرایان سیاست را فشردۀ اعتقاد تعبیر کرده اند که در راس این نظریۀ مرحوم موسی  صدر قرار دارد که در کتاب "فلسفۀ ما" به این موضوع اشارات مبسوطی کرده است . از این نظر اعتقاد وباور ها نقش تعیین کننده یی  برای سیاست گذاری های اقتصادی و اجتماعی  به شمول نظامی یک کشور دارد .  یعنی نظام حاکم بر  یک جامعه  به روی بناهای استوار اعتقادی اساسگذاری میشود که بروی ارکان مکتب فکری یی خود نمایی مینماید . از این نگاه سیاست را میتوان شفافترو بی آلایش تر بررسی کرد و برمبنای اعتقاد آنرا سره و ناسره نمود . ازنظر لیبرالی یا حامیان نظام سرمایه داری سیاست به  شیوۀ ادارۀ کشوری اطلاق میشود که چگونه میتوان ادارۀ کشوری را به  پیش برد . دراین رویکرد سیاست دروازه های بازتری نسبت به دیدگاههای مارکسیستی دارد ؛ زیرا در این روش ادارۀ کشوری مطرح است ، اینکه چگونه باید اداره شود ،  امر ظالمانه و عادلانه بودن  ادارۀ کشوری در آن مباح پنداشته شده است .

سیاست های لیبرال بیشتر از اندیشه های ماکیاول تغذیه می شود .  ماکیاول متفکر ایتالیایی در قرن  هفده برای بقای  قدرت استفاده از هر وسیله یی  را مجاز میدانست .  خلاف بینش انسانی نسبت به فلسفه برای رسیدن به  اهداف  سیاسی استفاده از هر وسیله ییرا توجیه پذیر میدانست . به تاسی از  چنین اندیشه ها سیاستگذار لیبرال هر آن در بستر بدترین رویکرد های سیاسی به گونۀ سیمای "تانژیرو" (#)را که گاهی شیر مینماید و زمانی روباه  ، مانور مینماید .   

از آنچه گفته آمد آشکار می شود که هرگونه بحث روی سیاست خارجی یک کشور نیاز به مطالعات گسترده در بارۀ تاریخ ، فرهنگ ، انسان شناسی و جامعه شناسی آن کشور دارد تا با توجه مزید به فلسفۀ علم بتوان دست کم  به تاریخ فلسفۀ سیاسی آن کشور پی برد .

 

 

منابع و رویکرد ها :

 

 

                          1-              http://www.zendagi.com

fa.wikipedia.org/wiki/-59k         - 2                                   

                          3  -       fa.wikipedia.org/wiki/-28k

                          4-  مترجم: داوود رضایی اسکندری به نقل از فصلنامه سیاست خارجی    

                          نظریه و سیاست بین الملل در مصاحبه با کنت والتز www.Alirezarezaei.com

                         5 -   همان منبع

 

 


بالا
 
بازگشت