مهرالدین مشید

 

قهرمانان و نخبگان قربانیان مظلوم  نبرد داد بر ضد بیداد هستند

 

هر انقلابی در تاریخ تحولات جامعۀ بشری قهرمانان راستین خویش را بیرحمانه از صحنه رانده  و با راندن آنها در صف مغضوبان تاریخ ، عرصه را برای تاخت وتاز اراذیل و ارزه های انقلاب فراهم کرده است  . راه را برای آنهایی باز گذاشته است  که به بهانه های مختلف در زیر پوشش های گوناگون در روند انقلاب خود را حفظ کرده و نقاب  های ترفند آلودی از دین ، ایده ئولوژی ، قومیت و نژاد بروی خود کشیده بودند . این ها در واقع یغماگرانی  اند که قربانی ها و جانبازی های آزادیخواهانه و وطن دوستانۀ ملتی را به تارج برده اند و می برند . از همین رو است که تاریخ نبرد بی پایان داد است بر ضد بیداد که  داد قلب پر تپش و بیداد خون پایان ناپذیرآن است  . آسیاب های خونینی چرخ های سنگین و بیرحم تاریخ را از عصری به عصری و از نسلی به نسلی به پیش می کشاند که با دریده شدن گلوی داد ، از لبه های بیرحم تیغ دژخیم بفوران آمده و معرکۀ خونین بیداد را تا آنسوی زمانه ها سمت وسو میدهد . در واقع قلب و خون در نمادی از داد و بیداد هیکل زمخت و سرخ تاریخ را شکل میدهد که سرخی آن در هر برهه یی از زمان خط به شفق رفتۀ عاشقان آزادی را در افق های خونین تحت شعاع درآورده است .  به معنای دیگر تاریخ بستر خونین و به چپاول رفتۀ بیداد است که با سرازیر شدن خون های ظالمانه قلب مجروح تاریخ را داغدار تر و سوگوارتر میگرداند .  گرچه سوگداران این بستر مظلوم شاهدان آزاده گی ها اند که در سیمای زورق شکسته یی باغستان های سرخ شهادت را سیراب خون میسازند و مزرعۀ به توفان رفتۀ انقلابیون زمانه ها را نرمک نرمک بار و برگ تازه میدهد تا باشد که با ایجاد موجی جدید گرۀ آسوده گی ها را از یخن عدم  فرو ریزد و آرامش های مقطعی را با ریختن در تند باد حوادث به قربانی بگیرد . شتاب خستگی ناپذیر داد برای نابودی بیداد با آنکه قامت شکن و مرد افگن است ؛ اما درد بی درمان خود شیفتگی ها چنان داد را به قربانی میگیرد که با به قربانی گرفتن فرزندان راستینش معرکۀ نبرد حق بر ضد باطل را دستخوش فتور و اضطراب مینماید که مسخ تاریخش خوانند و تحریف واقعیت های عینی جامعه . در بستر این مسخ و تحریف است که نا اهلان از قبل افتاده در کمین انقلاب که چهره های اصلی خود را در گردباد رویداد ها پنهان کرده بودند  ، یک باره پا از گلیم جفا کاری ها بیرون کشیده و از یخن صفا کاری ها سر بلند مینمایند . در حالیکه این ها از شمار آن "گیوتین" سالاران اند که سر های انقلابیون راستین را به چوب های گیوتین می بندند . از همین جا است که هرانقلابی با به قربانی رفتن فرزندان راستینش بنیانگذاران خود را به قربانی گرفته و در نتیجه  انقلابیون کهن به غضب شونده گان مبدل می شوند . در این صورت است که نسل شهسواران آزادی و آزاده گی ها وحماسه آفرینان اسطورۀ غلبه خون بر شمشیر به مغضوبین انقلاب تبدیل می گردند و خیلی از شب پاسداران در میان خیمه شب بازی های سیاسی قامت راست کرده و دار و ندار هر انقلابی را به تاراج میبرند.

شاید  به تارج بری های هر انقلابی به جز از گفته های بالا علل و عوامل دیگری هم داشته باشد که در کنار عوامل فکری و انحرافات ناشی از آن عوامل اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی نیز شامل آن ها هستند . از علل دیگری به نحوی از خود سانسوری های انقلابی میتوان یاد آور شد که در هر مرحله انقلاب را دچار آزمون تازه تر مینماید . این خود سانسوری ها بیشتر متاثر از فشار بیرونی ها بوده که هر حرکت مردمی را دراز راۀ مبارزه به سوی وابستگی های اقتصادی و سیاسی می کشاند که عامل اساسی این وابستگی ها فرسایشی گردیدن نبرد های آزادیخواهانه است و رویارویی دوامدار مبارزان با تهاجم و تجاوز ضروت های تسلیحاتی روز افزون  و هزینه های هنگفت مالی را ایجاب مینماید . بنابراین با فرسایشی گردیدن هر حرکت و جنبش سیاسی ، چنین جنبشی در دراز مدت بصورت تدریجی زیر بار خواست ها و شرایط از پیش تعیین شدۀ حامیان مالی ، تسلیحاتی ، سیاسی و اقتصادی خود می رود که این روند بصورت خود به خودی یک نوع خود سانسوری مبارزاتی را در پی می آورد . در  روند این خود سانسوری ها است که فتور شدیدی در میان رهبری و صفوف یک حرکت نمودار شده و سبب ایحاد طیف های فکری گوناگون می گردد . این طیف های فکری گوناگون با سلیقه های همگون و متضاد با توجه به شرایط دشوار مبارزاتی قبل از پیروزی بصورت ناگزیرانه در کنار هم میمانند که در زمان بعد از پیروزی به اشکال متفاوتی خود نمایی مینمایند . از همین رو بزرگترین جنبش های سیاسی و اجتماعی با وجود شاهکاری ها حماسه آفرینی های بی بدیل قربانی پیروزی های زود هنگام خود شده اند . این گونه پیروزی های برخاسته از متن خود سانسوری جنبش ، اختلافات راهکاری را بدنبال دارد و این اختلاف جنبش را به سوی تجزیه سوق میدهد که گروه های افراطی و اصلاح طلب را در پی دارد . در این آوان که شمشیر آختۀ افراطی ها برنده تر از اصلاح طلبان مینمایاند ؛  زیرا افراطی ها با استفاده از نبض عواطفی مردم ، زیر پوشش دین ، دین ستیزانه عمل کرده و گروه های سنتی را بیشتر بدنبال خود میکشانند . باهجوم روز افزون سنت گراها در صفوف جنبش ، در دراز مدت یک نوع سنت زده گی در درون نهضت حاکم میگردد که این سنت زده گی ها به تدریج اعضای اصلاح طلبان را ولو که روزی قهرمانان بوده اند از صحنۀ فعال سیاسی کنار می کشد و با یک نوع احساس انزوای درونی خود را از جنبش کنار می کشند . کناره گیری این ها از  جنبش حربۀ مخالفان آنها را در درون جنبش تیزتر کرده و در نتیجه فضای مغشوش و مبهمی را در درون جنبش ایجاد مینماید که چنین فضا زمینه ساز آنانی به رده های رهبری می شود  که سال های زیادی به انتظار چنین روزی نشسته بودند . آشکار است که در این فضای پیچیده بیشتر اصلاح طلبان بازنده اند . افراطی ها با در دست گرفتن نبض مردم و با ا تخاذ سیاست های آشتی ناپذیرانه راست و انعطاف ناپذیر به پیش  می روند . این انعطاف ناپذیری ها و ناشکننده گی های افراطی ها هر گونه انعطاف را در برابر رقبای اصلا ح طلب آنها شکسته و نرمش های اصلاح طلبان را دلیلی برای ضعف آنها عنوان مینمایند که در نتیجه در یک جو تبلیغاتی سنگینی اصلاح طلبان را مورد غضب قرار میدهند .

شرایط بعد از پیروزی نیز  جنبش را که دوران استقرارش نیز خوانند در منصۀ آزمون های تازه یی قرار میدهد ؛ زیرا در دوران مبارزه ناگزیری های مبارزاتی هر جنبشی را به نحوی به سوی ویرانگری ها می کشاند تمام اندیشه های مبارزان متوجه یک هدف خاص است  که همانا سرنگونی نظام مورد نظر است ؛ اما بعد از پیروزی همه چیز تغییر مینماید . در این دوره روابط اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی شکل پیچیده تری به خود گرفته و در سطح بزرگتری جلوه گر میگردند که برقراری مناسبات گسترده در سطح داخل میان احزاب ، گروه ها ، اقوام  و در سطح بیرون و در سطح بیرون میان ملت ها و دولت های مختلف در سطح مناسبات گستردۀ سیاسی ، اقتصادی و ارتباطی  را به پیش می کشاند . چنین پیشامد جدید به نوبۀ خود یک حزب پیروز را دچار تصمیم گیری های دشوار و مهمی مینماید که اتخاذ این گونه تصامیم طیف های گوناگون فکری در درون جنبش را به چالش می کشاند . این چالش ها آنهاییرا برنده میسازد که انعطاف پذیرتر و مصالحه گرتر هستند . البته این مصالحه  گران از جمع آن اصلاح طلبانی نیستند که دیروز بار گرانسنگ حرکت را بدوش داشتند . این ها از جمع فرصت طلبانی هستند که به بهانه های گوناگون در زیر   چتر حمایت های گوناگون داخلی و حتی خارجی به اریکۀ قدرت میرسند .

بصورت عموم نیرو های افراطی از میان گروه های سنتی و عام مردم سربازگیری نموده و در میان این قشر آسیب پذیر از نگاه فکری نفوذ قابل ملاحظه یی پیدا میکنند . در حالیکه نیرو های اصلاح طلب بیشتر در میان جوانان شهری و بازاریان نفوذ داشته و از  میان این ها سرباز گیری مینمایند .  از اینکه پایگاۀ توده یی افراطی ها بیشتر در میان اقشار کم سواد و سنت گرا ها گسترده است و سکوی پرش این ها هم همین ها هستند . بنا براین در رویارویی های  گروهی گاه گاهی دست بالا داشته و بویژه زمانیکه سیاهی   لشکر به کار باشد ، برای بسیج چنین لشکری توانایی های خاصی دارند که این ویژه گی ها بیشتر ضبغۀ مردمی آنها را پررنگتر جلوه میدهد . این اقشار آسبیب پذیر هستند که طغره ها و مهر های آماده در دست دارند و در تبانی با نیرو های حاکم  برای اتهام وارد کردن های ناروا از حربه های قدیم و جدید استفاده مینمایند .  گروه های افراطی با استفاده از نیروی این ها در راندن اصلاح طلبان ار متن نهضت فایق آمده و با خدشه دار کردانیدن سیمای حقانی اصلاح طلبان  آنها را به مثابۀ چهره های مغضوب از رهبری و صفوف نهضت میرانند .  افراطی ها هستند که زنجیرۀ قدرت را از فراز این قشر آسیب پذیر به حرکت درمی آورند . در حالیکه با این کار بزرگترین گسست های اجتماعی را دامن زده  و رکود های فکری و فرهنگی خطرناکی را بوجود می آورند  که عقب مانی های خطرناک و دور شدن از قافلۀ توسعه و پیشرفت پیامد های ناگوار آن است .

روند تحولات اجتماعی  و توسعۀ اقتصادی وسیاسی نیز از جمله عواملی اند که نهضت های سیاسی را دچار چالش نموده و موضعگیری های درونگروهی وبیرون گروهی احزاب را در حوزه های مختلف ملی و کشوری تحت شعاع  می آورد که سبب اتخاذ تصامیم گوناگون در میان یک حزب میگردد و ادامۀ چنین پیشامد ها اختلافات میان گروهی را بیشتر گردانیده که دو دستگی ها  و چند دستگی های گروهی را در پی دارد .  در این دسته بندی ها هم اصلاح طلبان که در گذشته بحیث نخبگان بدون منازعه شناخته شده بودند ، با ارایۀ افکار نخبه در هنگام اتخاذ تصامیم مهم  مورد خشم و نفرت افراطی ها و تندرو ها قرار می گیرند . از سویی هم نخبه ها بنابر نوخواهی های و نو پذیری های پیهم و قابلیت های بیشتری که  برای نوپذیری و نوخواهی دارند ؛ هر آنگاهی مورد شک و تردید افراطی ها قرار میگیرند که بیشتر محافظه کار هستند ؛ زیرا محافظه کاران بیشتر حامی ارزش های کهنه و کمتر حامی ارزش های  جدید اند و شک دارند که مبادا ارزش های جدید تیغ از دمار افکار آنها بیرون برآوده و با شکستن دیوار هویت ، فرهنگ و ارتباطات سنت ها دچار آسیب پذیری شوند . این در حالی است که محافظه کاران بقای خود را در بقا و ناشکننده گی ارزش های یاد شده تلقی میدارند . بالاخره این شک و تردید ها در درازمدت به دیواری آشتی ناپذیر میان محافظه کاران و اصلاح طلبان تبدیل می شود  .  در حالیکه نخبگان گروهی در هر زمانی نبخه جو مانده و چه در زمان مبارزه  و چه در زمان استقرار نخبه گرا باقی میمانند که این نخبه گرایی اصلاح طلبان مانند خاری برچشم قشری ها خود نمایی میکند و در هر زمانی برای ضربه وارد کردن به آنها لحظه شماری نموده و با یافتن اندکتری فرصتی بصورت شتاب آلود بر آنها ضربه میرسانند . اصلا ح طلبان بنا بر استقامت های فکری و عدم انعطاف پذیری ها در برابر محافظه کاران  ، گاه گاهی در موضعگیری های درون گروهی خود را به نحوی تجرید شده می یابند که در دراز مدت سبب دوری شان از گروه میگردد . بیرون شدن این ها از داخل گروه به نوبۀ خود به حربه یی تبدیل می شود که تندرو ها با استفادۀ ابزاری از آن آخرین ضربه را بر آنها وارد نمایند .

از سویی هم افزایش نیاز های روز افزون در جامعه نخبگان را چنان به چالش می کشاند تا در برابر هر پیشامد تازه برخورد جدیدی را سر و سامان بدهند که برخورد های جدید اصلاح طلبان در شماری موارد سیاست های قبلی گروه را به چالش می برد که این برای محافظه کاران تحمل پذیر نیست .  از اینکه نیاز های جدید هر انقلابی را روح   تازه میدهد وهر انقلابی از نیار های تازه تغذیه میمنماید . بنا بر این هجوم نیاز ها اندیشه ها را دچار بازنگری می نماید وبه مثابۀ دغدغۀ پایان ناپذیر نخبگان را برای ایجاد گری های تازه و وفق دهی جامعه با پیشامد های تازۀ فرهنگی ، فناوری ها و ارتباطاتی ترغیت میدارد ؛ زیرا اصلاح طلبان بدین باور اند طوریکه نیاز های مادی انسان متنوع می شود . تنوع این نیاز ها به نحوی تنوع نیاز های فکری را در انسان دق الباب می نماید که آفرینش های فکری تازه را در انسان تحریک مینماید . در حالیکه محافظه کاران چهار دیوار های اندیشۀ خود را شکست ناپذیر دانسته و از آن به مثابۀ تابویی تلقی دارند که  حتی نزدیک شدن به آنرا گناه می پندارند ، چه رسد به اینکه کسی برای خاریدن دیوار هایش به آن نزدیک شود و از این گناهی بیشتر نخواهد بود که شخصی با اندک ترین رخنه وارد  کردن به حریم آن داخل شود . این در حالی است که نخبگان به هر نوع بینش "تابویی" در قلمرو اندیشه بی باور بوده و اندیشه را موج مست و سیالی میدانند که در بستر توفندۀ عقلانیت شتابان و سریع السیر در حرکت باشد . اندکترین ایستایی در بساط اندیشه را فاجعه یی میدانند که جغرافیای  عقل را سخت به چالش می  کشاند . جغرافیایی که جابلقا ها و جابلسا های زمان برایش ناکرانمند است .  افراطی ها از عقل گرایی نخبگان بحیث ابزار بهره گرفته ، با چوگان محافظه کاری گوی خرافات را به "گول" دگم اندیشی ها رها  کرده و بدین وسیله نخبگان را به تارهای  تزویر می بندند . در حالیکه قافلۀ ترقی و پیشرفت در عرصه های گوناگون بویژه در حوزۀ اندیشه خیلی چشمگیر و مهم است ؛  زیرا اندیشه است که مانند محرک پیشتاز بشریت را به سوی کجا آباد های بیکران معلومات می کشاند و دریچۀ ناکجاآباد های مجهول رابصورت پیگیر دق الباب مینماید که تحولات گوناگون اجتماعی ، انقلاب ها و دگرگونی های پیهم در جامعۀ  بشری "اندیشه" را در آزمون های تازه تری قرار میدهند و این روند به نوبۀ خود اندیشه ها را در معرض تحول قرار میدهد . توسعۀ فناوری ها شناخت بشری را در حوزه های مختلف غنا بخشیده و معرفت های تازه فناوری های جدید و فناوری های جدید شناخت تازه تر به بار می آورد  . این پروسه در یک جریان باهمی  و پیچیده بر یکدیگر اثری می افگند که  حتی معنای تقدم و تاخر را در بعد شی و معنا دچار انقلاب نموده است. از همین رو است که اندیشه های فلسفی در حوزه های جامعه شناسی ، فلسفۀ تاریخ ، روش شناسی و شناخت های دیگر جلوه های موسمی پیدا می کنند . این باور در ذهن انسان پا میگیرد که هر اندیشه در برهه یی از تاریخ پاسخگوی نیاز های بشری است . یک اندیشه زمانی میتواند ، پاسخگو باشد که در پروسۀ زمان خود را با دستاورد های جدید علمی و فلسفی وفناوری ها وفق بدهد . از همین رو است که در روند تحول بشری  عقلانیت و خرد گرایی وزنۀ بیشتری بر پیامد های گوناگون اجتماعی  داشته و در بسیار موارد از واقعیت ها پیشی می جوید . در این روند پیچیده شناخت به مثابۀ جرقۀ پایان ناپذیر در هر مرحله عقل را جلایش بیشتری می بخشد  .

روند دور راندن  نخبگان از بدنۀ جنبش های سیاسی یکسان نبوده و این روند نظر به ویژه گی های فرهنگی و ساختار های دولتی هر کشوری متفاوت است  . نیرو های حاکم با توجه به روحیۀ حامیانشان که بیشتر سنتی ها هستند ، برای راندن نخبگان و معرفی آنها بحیث سیما های ناصادق به انقلاب از حربه های گوناگونی استفاده می کنند که از ابزار های سنتی بیشتر کار میگیرند . گفتنی است که مداخله های مستقیم و غیر مستقیم نیرو های خارجی نیز در راندن نخبگان نقش دارد ؛ زیرا قدرت های بزرگ به بهانه های مختلف افراطی ها را مورد استفاده قرار داده  و از وجود آنها بهره برداری های مقطعی مینمایند .  نمونۀ واضح آن  در افغانستان بوسیلۀ امریکایی ها تجربه شده است. با این تحلیل در جه وابستگی های سیاسی ، اقتصادی و نظامی یک کشور با توجه به موقعیت آنها در مجاورت استعماری ، استعماری و نیمه استعماری نیز می تواند ، عواملی باشند که افراطی ها از آن برای دست بالا داشتن بر نخبگان بهره می برند و پیامد آن شکستگی های منحط اجتماعی است . در حالیکه  شکستگی ها و از هم گسیختگی های فرهنگی نه تنها بر روند بیرون راندن نخبگان در صف مغضوبان تاثیر گذار بوده  و قهرمانان دیروز را از صحنۀ فعال سیاسی یک کشور میراند ؛ بلکه ادامۀ چنین روندی هر چه بیشتر بر فاصله های اجتماعی می افزاید که پیامد ناگوار آن رکود و انحطاط فرهنگی است . در حالیکه رکود فرهنگی دشمن توسعه و ترقی است و ایستایی فرهنگی مرگ حتمی را بر ملتی هموار و بستر فرهنگ بومی را برای تهاجم فرهنگ بیگانه مساعد میگرداند .  مداخلات توطیه آمیز خارجی ها در امور سیاسی و نظامی کشوری مانند افغانستان طی سی سال گذشته چنین روندی را در افغانستان بیشتر تسریع بخشیده و شماری از قهرمانان دیروز را تطمیع کرد ، از شماری ها زمینه ها را گرفت و شماری را هم در چالۀ اضطراب افگند . گرچه در این میان هستند که قهرمانان و بگزیده گان پابرهنه ییکه نام شان به مطبوعات و رسانه ها نمی رسد ، گمنام سر بر می افرازند و  گمنام تن به نیام خاک می کشند . شماری ها بی آنکه به مقامی برسند و به نام و نانی دست یابند ، در هالۀ اوضاع آشفتۀ سیاسی ، نظامی و اجتماعی کشور لالهان و سرگردان بار حیات را به شانه های نحیف خود بدون سر و صدا به پیش می کشند . 

گفتنی است که در آزمون دشوار مبارزه باید نخبگان را از آنانی جدا کرد که نخبگی ها را از عینک منافع شخصی خود می نگرند و میزان نخبگی ها را در پلۀ اهداف گروهی ، سمتی و قومی سبک و سنگین مینمایند . بویژه آنانی که خود را به اصطلاح ناف زمین فکر کرده و همه چیز را از عینک خودی ها مینگرند . هرگاه بر پلۀ قدرت سوار باشند ،  دراینصورت همه چیز را بروفق مراد یافته  و با برکنار شدن از اریکۀ قدرت ، ولو که خیلی از گروۀ مربوط به او و حامیانش در قدرت شریک باشند ، نظام را به تکروی و قبیله سالاری ، دکتاتوری و غیره متهم میکنند . در حالیکه این گونه اشخاص کلاه برداران و قلدرانی اند که بر محور منافع خود به مانور های سیاسی می پردازند . بویژه آنانیکه در زمان قدرت کار نامه های تاراجگرانه و قانون شکنانۀ شان مانند کابوسی بر روان مردم ما  سایه افگنده است . نخبگان را در هر زمانی می توان با توجه به افکار انقلابی و جامعه سازانۀ شان می توان تشخیص کرد که با نفی هر  گونه منافع شخصی با قرار گرفتن در سکوی" نه " بصورت واقعی و جانبدارانه از منافع واقعی توده ها دفاع کرده و استقامت و ثبات در محور تقوا و صداقت محک قابل باوری برای شناخت نخبگان است . بنا بر این نخبگان را باید از باجگیران ،  معامله گران سیاسی و تشنگان قدرت  یعنی مافیا های قدرت و ثروت که برای دستیابی به این دو هدف به غیر از منافع خود ، بزرگترین ارزش ها را قربانی مینمایند . در جامعه یی مانند افغانستان که جنبش پر قدرت جهادی و مردمی آن در گرد باد حوادث استعمار زده شد ،  این استعمار زده گی  وابستگی های دردناک سیاسی ،  نظامی واطلاعاتی را در پی داشت و درخت تنومند این جنبش را چنان خشکانید که حتی بستر رویش نخبه ها را در آن سوزانید . سر در گمی ها و وامانده گی های سیاسی بحرانزای کنونی در زیر چکمه های اضافه تر از صد هزار  نیرو های خارجی گواۀ روشنی بر این نخبه زدایی ها است که غرب با توطیۀ خطرناکی شماری افراد استفاده جو ، فاسد و ضعیف نفس را بر سرنوشت مردم افغانستان حاکم گردانید . اکنون اوضاع سیاسی ،  نظامی وامنیتی کشور چنان خراب شده که کمتر کسی  به آذان آنانی گوش میدهد که از بد حوادث به اینجا و آنجا پناه برده اند و در غبار نخبگی ها دست  و پا میزنند . شرایط در افغانستان طوری ساخته شد که حتی بستر رویش و بالش نخبه  ها را نیز روبید و اوضاع این کشور را چنان پیچیده گردانیدند که زمینه ها را برای رویش نخبگان مستقل و غیر وابسته از میان بردند . اوضاع سیاسی و اجتماعی در افغانستان طوری رنگ گرفت که با اوضاع هر کشور پشت داده با رویداد هایی به گونۀ افغانستان مانند روسیه ، ایران و غیره متفاوت است . در این کشور ها با وجود اوضاع آشفته و شرایط سخت باز هم نخبگانی از میان خاک و خاکستر انقلاب سر بیرون کردند  و بعد ها به مثابۀ چراغی بر فراز راۀ مردم خود قرار گرفتند .

هر تحول و انقلاب اجتماعی از  گذشته تا امروز از سراشیب چنین آزمون های دشوار گذشته اند و با قربانی دادن های فراوان و با به تکان در آمدن شاخۀ سبز  زیتون در درون آنها تا انحراف کلی در انحنای لغزش های چپ و راست غلتیده اند . در انقلاب کبیر فرانسه دیده شدکه چگونه بعد از این انقلاب ، در سال 1992میلادی انقلابیون اصلی و قهرمانان واقعی این کشور به کشتار گاه ها رفتند و ده ها مبارزان راستین  جوخه به پای گیوتین برده شدند  . به همین  گونه انقلات 17 اکتوبر که به حمایت ملیون ها انسان مظلوم روسیه تحت رهبری لنین به پیروز رسید و ستم تزار دهقانان ، کارگران و سایر محرومان جامعۀ شوروی را به دام این انقلاب افگند ؛ ولی دیری نگذشت که نخبگان این انقلاب مانند تروتسکی ها بنیانگذار ارتش سرخ و سایرین آنها بوسیلۀ ستالین کشته شدند و او با به قربانی گرفتن آرزو های لنین انقلاب اکتوبر را تحریف نمود و راهیان راستین آنرا از میان برد . انقلاب اسلامی ایران که  به همت رهبری خردمندانۀ امام خمینی به پیروزی رسید و به حاکمیت رضاشاۀ  پهلوی نقطۀ پایان گذاشت . گذشته از آنکه از پیروزی این انقلاب مدت زمانی سپری نشده بود که گروه هایی مانند "مجاهدین خلق" ، "حزب توده" و ... از بدنۀ این  حرکت جدا شدند و مخالفت آشکار خود را با رهبران جمهوری اسلامی اعلام کردند . گرچه امام خمینی توانست با رهبری آگاهانه و مدبرانۀ خود در  جذبۀ  روحیۀ ضد امریکایی و شور معنوی اسلامی نهال نوپای این انقلاب را بارور بگرداند و کشتی توفانی این حرکت خروشنده را با همه دشواری ها به ساحلی برساند ؛ اما دیری نگذشت که بعد از وفات امام بر درخت تنومند این انقلاب باد اختلاف وزید و میان رهبران و نخبگان آن تفرقه بوجود آمد .  خامنه یی جانشین امام خمینی رهبر جمهوری اسلامی ایران نتوانست شیرازۀ وحدت و یک پابچگی یی را حفظ نماید که امام خمینی آنرا به ثمر نشانده بود . در نتیجۀ این اختلاف گروه های گوناگونی زیر نام اصلاح طلب ، میانه رو و اصلاح طلب بوجود آمدند . این اختلافات با رفتن منتظری از دولت و بازداشت خانگی او بیشتر شد و با حاکم شدن گروه های حامی خامنه یی در دولت ایران این درز گشوده تر گردید .

به گونه نمونه از  محسن میردامادی می توان یاد آور شد که 30   سال پیش بخاطر اشغال سفارت امریکا از سوی آیت الله خمینی قهرمان شناخته شد ؛ اما او امروز به اتهام همکاری با دشمن کشور در زندان است. وی که طرفدار اصلاحات است و منشی عمومی جبهۀ مشارکت اسلامی ایران ، بزرگتری جنبش اصلاح طلب است . نه  تنها او ؛  بلکه دیگر گروگان گیران سابق و متحدان آنها امروز در زمرۀ مخالفان سیاسی قرار گرفته اند . یکی از این قهرمانان دیروز مانند معصومه ابتکار درد مندانه می گوید (1):  تهدید خارج شدن از مسیر واز دست دادن روح انقلاب بر ما سایه انداخته است . خانم ابتکار در زمان گروگان گیری 52 تن امریکایی که 444 روز گروگان بودند ، به عنوان سخنگوی گروگان گیران فعالیت میکرد . وی که از جمع اصلاح طبان ایران است ، گرچه هواداران غرب نیستند ؛ ولی از برقرار روابط  با غرب حمایت می کنند . این ها  که خود را پیرو خط امام میدانستند از لحاظ سیاسی رادیکال بودند و بیشتر خود را ضد امپریالیست  و اسلامگرا معرفی میکردند . در سال های بعدی مغز های متفکر جنبش اصلاحات از میان آنها برخاست . در میان این ها از عباس عبدی مشاور ارشد رییس جمهور اصلاح طلب پیشین و محمدخاتمی که بعد ها دو سال به  زندان افتاد ، سید حجاریان یک روز نامه نگار و رهبر اصلاح طلب که ماۀ اکتوبر پس از ماه ها باز داشت از زندان آزاد شد و  محسن امین زاده ، معاون وزیر امور خارجه در دورۀ خاتمی که هنوز در زندان است ، می توان یاد آور شد .

این نخبگان به قول خانم ابتکار عضو شورای شهر تهران صحبت که میگوید(2): "باید بپرسیم چرا محصلانی که توسط امام قهرمان خوانده می شدند ، حالا باید از چنین شرایطی رنج ببرند . " و گویا چنان تحلیل می شود که امروزاینها اغلب با پدران پایه گذار خود اختلاف عقیده  دارند ؛ افرادی مانند علی اکبر هاشمی و صریحترین منتقد دولت ،   مهدی کروبی نامزد ریاست جمهوری و دو دوره  رییس مجلس ، مهر زاد بروجردی پروفیسورعلوم  سیاسی در پوهنتون سیراکوس و کار شناس مسایل ایران هستند . مهر زاد بروجردی اجماع اولیه درایران را شکسته تلقی مینماید و  می گوید : "میردامادی اکنون در زندان نشسته است و این موضوع بار دیگر بیشتر از هر چیز ثابت می کند که اجماع اولیه در ایران سال 57 و 58 تا چه اندازه شکسته و پراکنده شده است ."  آقای عبدی یکی دیگر از این نخبگان است  که در این اواخر کمتر خود را نشان داده و حرف کمی زده است ؛ مگر حامی جنبش سبز بوده است و رهبر اصلاح طلب دیگر میر حسین موسوی است که مانند دیگر گروگان گیران برای تسخیر سفارت امریکا عذر خواهی نکرده  است و او می گوید : "که در آن زمان فکر می کرده که این کار لازم است" ؛ اما وی از نتایجی که از آن حاصل شده است ،افسوس می خورد . وی در سال 2006 گفت (3): "من فقط به این دلیل که  آنها به آن انقلاب می گویند ، من آنرا انقلاب نمی نامم  ، استبداد است .  هیچ مستبدی نمی گوید مستبد است ، بصورت معمولی ادعا میکند ، دموکرات است " . گرچه اصلاح طبان شناخته شده یی مانند آیت الله منتظری روحانی مخالف دولت اشغال سفارت امریکا را چنجال برانگیز خوانده که پیامد های بدی بدنبال آورد . وی در ویب سایت خود نوشت : "اشغال سفارت امریکا که  توسط آیت الله خمینی و من  و اکثریت مردم به تایید رسید . پیامد های بسیار منفی در امریکا داشت و نشان داد که کار درستی نبوده است ."  وی افزود : بسیاری از آن جوانان انقلابی که مسؤول آن اقدام بودند نیز گواهی می دهند که اشتباه کردند . آیت الله منتظری دوست نزدیک  آیت الله خمینی و زمانی جانشین او به عنوان رهبر ایران شناخته می شد . او سپس یکی از مهمترین منتقدان جمهوری اسلامی شد و سال ها در شهر قم تحت بازداشت خانگی قرار داشت  .

از آنچه گفته آمد ، فهمیده می شود که جریان نخبه اندازی ها از بدنه های جنبش های سیاسی و اجتماعی ولو خیلی نیرومند متفاوت بوده و در هر کشور با توجه به ظرفیت های فرهنگی ، اقتصادی وتاریخی  و موقعیت اسعماری ، نیمه استعماری و یا مجاورت استعماری و یا غیر استعماری و مستقل روند خاصی را پیموده است که نمایانگر یک جریان تاریخی خونبار مبارزۀ داد بر ضد بیداد است ، داد در هر مقطعی از تاریخ قربانی بیداد شده و آرمان های انقلابیون بالاخره به تاراج رفته است و با حاکم شدن شماری تاراجگر و حامیای کذایی انقلاب ، انقلابیون راستین و قهرمانان واقعی از صحنه رانده شده ، به زندان ها رفته و تبعید گردیده اند و در برابر این جفا ها شماری کلاه بردار و منافع گرا بر گلیم خونین مبارزان بستر افگنده اند .  در این میان نیرو های افراطی و تندرو بنا برعلل گوناگون سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی برگ برنده را داشته و آرزو های خونین ملت های بزرگی را با خاک و خون یکسان کرده اند .

 

 

 


بالا
 
بازگشت