مهرالدین مشید

 

مردم افغانستان در چنبرۀ مثلث شوم وشیطانی به اصافۀ فساد

 

افغانستان کویری را ماند که  از آن به مراتب سوزنده تر، حوادث دردناک و  آتشین را به مثابۀ ظرف گداخته یی در خود ناگزیرانه پذیرا شده و بر آغوش پر عطوفت خویش باری از بیرحمی ها ، جنایت ها و جفا های شاخدار توطیه باررا حمل میدارد .  کویر به قول مرحوم علی شریعتی که جغرافیایی است ، بر صورت تاریخ ، داستان ناتمامی از سردی ها وگرمی های روزگار را در خود تفتیده نگاهداشته است که با برافراشتن سنگی از دیوار های خشک و نمناک آن تعفنی ا زدرد های حوصل شکن و گلوگیر از آن برمی خیزد  . آری این رنج های پنهان و بی پایان  در رگ رگ این طرزمین جغرافیای پهناوری را ماند در امتداد تاریخ دردبار این کشور که در قلمرو   های  سیاسی  معلوم  ؛  اما موهوم  افغانستان دردناک و مصیبت بارش خوانند . کشوری افتاده در زیر شلاق سیاست های کینه توزانۀ شرق و غرب  وشمال وجنوب به مثابۀ خار  چشم قدرتهای اهریمنی جهان و دشنۀ آخته یی در دل همسایه های آزمند و تیغ خون چکان و لرزانی در قلب سیاست های منافع محور که بازیگران و سناریو سازان آن به اصطلاح "سر وتۀ یک کرباس" هستند که راهبرد  های سیاسی آنها داستان "خان" و " سگ خدابیامرز" او را بر میتاباند .  به قیمت بازی با سرنوشت مردم افغانستان و بدور از چشمان اینها در عقب دروازه های بسته در تبانی با یکدیگر بر مصداق این شعر شاعر ارجمند فارسی دری خیام نیشاپوری " خود کوزه و خود کوزه  گرو کوزه فروش اند"

امروز مردم این کویر در زنجیر مثلث عجیت الخلقه یی اسیر   گردانیده شده  است که شناخت  اضلاع  و زوایای آن  به مراتب دشوارتر از نمای بیرونی این مثلث است  که پیچیده گی آن متناسب به طول اضلاع و درجۀ زاویه های آن است  که  در یک رابطۀ تنگا تنگ از اضلاع و زوایه ها محیط آنرا هر روز فشرده تر میسازند . در کنار قایم این مثلث کشتی تهاجم امریکا با ساز و برگ نظامی نهایت پیشرفته لنگر انداخته ، در کنار دیگر آن القاعده و طالبان با ارادۀ آهنین و عزم شکست ناپذیر و در کنار سوم آن هم حکومتی فاسد  با مدیریتی ناتوان و کارمندان ضعیف نفس خیلی جاافتاده و پابرجا و تبدیل ناپذیر قرار دارد ؛ اما در میان این مثلث دارای اضلاع اختاپوتی  مردم بیچاره و مظلوم افغاانستان قرار دارند که در چنبرۀ آن خیلی بیرحمانه و ناجوانپمردانه به زنجیر کشیده  شده اند . در اطراف این مثلث هم  گروه های مختلفی کمین گرفته اند که به شکل مقطعی بر سر منافع گروهی خود مناافع ملت را به بازی گرفته اند و باقرار گرفتن های هر آنگاهی در یکی از کنار های مثلث یاد شده گویا بر ریش مردم نیشخند می زنند و با دست یافتن به اندکترین  امنیاز به سرعت  تغییر موقف داده و و خویش را به کنار دیگری از این مثلث شوم و شیطانی می چسپانند .

سازنده گان این مثلث در یک زد وبند مرموز و نامریی  چنان  موقعیت اخذ کرده اند که گویی  وظیفۀ مقدس آنها به هلاکت رسانیدن مردم افغانستان است . این ها هر کدام برای دفاع از خود ومنافع خود به جان هم افتاده اند که در اصل دغدغه یی  برای رهایی و رستگاری مردم این کشور ندارند . این ها آنقدر با هم مصروف در گیری ها هستند که تنها مانور کردن بر سر منافع مردم  افغانستان را ابزاری  برای رسیدن به اهداف خود قرار داده اند و بس .

در این میان امریکا و القاعده و طالبان برای انتقام گیری از یکدیگر به رویارویی خونینی  با یکدیگر پرداخته اند .  در یک بازوی این مثلث القاعده و وطالبان با اندیشۀ سلفی سنگر گرفته و با تاسف که  اندیشه های سلفی درجهان اسلام موج عظیمی دارد و بر تمام  جنبش ها به شمول اخوان المسلمین مصر تاثیر  گذار است  . مراکز سلفی ها سعودی است که تمام  مکاتب سلفی در جهان اسلام را تمویل مینمایند .  این جنبش   چندان سر آشتی با جنبش های اصلاحگری اسلامی  ندارد . درحالیکه این جنبش ها میل گفت و گو با تمدن ها و آشتی همگرایی با تجدد را دارند . جنبش های سلفی  با اندیشه ها و برداشت های قشری از اسلام به گونه یی جهان اسلام را  به سوی قهقراه دعوت میکنند که هدف شان آشتی ناپذیری با تمدن جدید و جلوه های کنونی آن است. این جنبش توانسته است تا با استفاده ار بینش سنتی مردم افغانستان نسبت به اسلام و نا آگاهی آنها از اسلام اصلاحگر و تغییر پذیر ، تمایلی شماری از آنها را نسبت به خود جلب نماید .  الفاعده و طالبان درگیر در جنگ افغانستان و پاکستان با تاویل از این اسلام است که سربریدن ها و محاکمه های صحرایی خویش را در موجی از راه اندازی عملیات های انتحاری توجیه مینمایند .

دو بازوی نیرومند این مثلث امریکا و طالبان است که اولی  به بهانۀ  حمایت   از بازوی سوم این مثلث یعنی حکومت کابل و دیگری هم برای براندازی این حکومت صف آرایی آشتی ناپذیری را در برابر یکدیگربوجود آورده اند  .  در میان این  صف آرایی ها بمباردمان ها ، گلوله باری ها ،  بم اندازی ها و آدم کشی های بیرحمانۀ امریکا چنان در افغانستان اوج گرفته است که نه تنها معنای مبارزه با تروریزم  را سخت زیر سوال برده است ؛ بلکه این مبارزه معنای جناحی پیدا کرده  و جهان به این باور رسیده که امریکا تنها برای  منافع و اهداف خود در افغانستان می جنگد و از این هم فراتر عملیات های کور و تکراری امریکا در افغانستان که قتل صد ها انسان ییگناه را در پی داشته و دارد .  رخداد های خونین در  افغانستان سیمای امریکا را به ترروریزم دولتی  و  حامی  دولت های تروریستی مانند اسراییل جلوه داده است  که  اصل  حمایت واقعی امریکا را از حکومت بیمار کابل نیز زیر  سوال برده است . 

حکومتی که فساد در دستگاۀ حاکمۀ  آن  مردم را به سوی مخالفان کشانده  است  و برمصداق انتخاب بد و بدتر مردم ناگزیر به انتخاب بد شده اند .  هر گاه بحث بر سر جنایت باشد ، جنایاتی که در قلمرو جغرافیایی حاکمیت موجود در کشور میگردد به مراتب پر حجمتر و سنگین تر از جنایتی است که در قلمرو طالبان صورت میگیرد . طالبان با اعمال فجیعانۀ خویش سری را می برند و گردن میزنند و حیات فردی را نابود میسازند ؛  گیریم اگر آنجا چنین اعمالی صورت میگیرد به این معنا است که آنجا نظامی وجود ندارد و قانونی موجود نیست که ممثل یک نوع حاکمیت قانون باشد در نتیجه همه قضایا در زیر چتر محاکمۀ صحرایی انجام می یابد ؛ ولی در سایۀ حاکمیت نظامی که به ظاهر دارای قانون است و گویا وثیقۀ ملی را در اختیار دارد و از سوی رییس جمهور  آن  توشیح شده است ، چنان ناروایی هایی صورت می پذیرد که با دکر هر کدام آن موی بر اندام آدمی راست می شود و از اوج فاجعه اشک در چشمان آدم خشک می گردد . به گونۀ مثال به نمونۀ از این جنایت ها میتوان اشاره کرد که شبکۀ تلویزیون "نورین" در برنامۀ "تلک" خویش درماۀ جولای گذشته از آن چنین پرده برداشت :  رییس موسسۀ " عاصم " دختر هفت ساله ییرا که از اثر منازعۀ فامیلی مادر و پدر خویس را از دست میدهد و خودش از ناحیۀ سر زخم شدید می بردارد .  پدرکلانش این دختر را جهت تداوی به موسسۀ "عاصم " انتقال میدهد . مینه شیرزی  رییس این موسسه بعد از فرستادن یک ویا دو بار جهت تداوی به یونان ، بالاخره  در مرتبۀ سوم این دخترک را برای یک یونانی به مبلغ یکصدهزار یورو به فروش میرساند و زمانیکه پدر کلانش  نزد خانم شیرزی  بار بار مراجعه مینماید . وی نمی تواند قناعت او را فراهم آورد تا او ناچار میگردد که موضوع را از طریق  مثامات سارنوالی و قضایی کشور پیگیری نماید . بالاخره او از طریقی موفق می شود تا سر بازی کلافۀ سر درگم خانم   شیرزی را پیدا نماید .  پدر کلان دختر آگاهی پیدا می کند که نواسه اش را خانم شیرزی مبلغ یکصدهزار یورو برای یک یونانی به فروش برساند  .  یا نمونۀ دیگری از این جنایت که همانا به اجارۀ دادن زمینی در علی باد برای یک شفاخانۀ خیرریرای   مدت چهار سال در بدل پول ناچیز که هزاران دالر امریکایی دولت را متضرر گردنیده است . در حالیکه این شفاخانه این شفاخانه در بدل عرضۀ کمترین خدمات صحی هزاران افغانی را از جیب مردم بیچاره و مظلوم افغانستان می دزد . هرگاه به زد و بندهای مقامات بلند پایۀ دولتی با موسسات انجویی و کمپنی ها و شرکت های ساختمانی ، مخابراتی و خدماتی اشاره شود و سر نخ این زد و بندها آشکار و سهم در صدی این مقامات  با موسسات یاد شده که بدلایل "سازش های رذیلانه" از  مردم پنهان ساخته شده اند ، برملا گردد . بالاخره طشت رسوایی بازار آزاد وخصوصی سازی در افغانستان جنگ زده و قانونگریز از بام به زیر افتد . در اینصورت نه تنها از سهم ملیون ها  دالری شماری از وزرا و مقامات دیگر دولتی مردم آگاهی خواهند یافت ؛ بلکه آگاه خواهند شد که جنایت  زمامداران در این کشور بزرگتر و ثقیل تر از جنایت طالبان و حتا سربریدن آنها است . این بود گوشه یی از صدها مورد جنایت که هر روز در زیر ریش حکومت قانون صورت میگیرد ، بگذریم از یاد آوری با تفصیل صد ها مورد غضب زمین  های دولتی و شخصی و رهایی ده ها تن اختطاف کننده ، قاچاقبر هیرویین و رهزنان که حتا بعد از گرفتاری آنها در یک زد و بند مافیایی از سارنوالی و محاکم کشور رها گردیده و حتا سند برائت هم به دست می آورند .  شگفت   آور اینکه در عقب این جنایات دستان نیرومندی دخیل است که با مقام های بلند دولتی رابطۀ تنگا تنگ دارند و از ترس تا اکنون از زمان وزارت آقای جلالی بدینسو که ماه ها از  آن میگذرد ، به رغم اعلامیه های باربار از سوی مقامات دولتی ، از این لست گرامی خبری نیست .  این لست گویا "تخت سلیمانی" شده است که هرکس به روی آن قرار میگیرد ، به پرواز در آمده و چون جلالی ها  از نظرها غایب می شود و یا با قرار گرفتن در سکوی بلندتری به نوازش گرفته می شود . در حالیکه این لست تا اکنون برای مردم ما حیثیت سرمۀ سلیمانی را پیدا کرده است که هرکس به آن دست می یابد ، از نظر مردم پنهان میگردد .

اینکه کودک بدخشانی از گرسنگی جان میدهد ، ده های دیگری در ولسوای شیوۀ این ولایت از اثر خوردن علف در دراز مدت  جان های خود را از دست میدهند و صد ها افغان دیگر در ولایت های گوناگون کشور زیر بار فقر و تنگدستی و از عدم دسبترسی به خدمات صحی جان های شیرین خود را از دست میدهند .  گذشته از اینکه به بهانۀ ادامۀ جنگ بیرحمانه در کشور ده ها افغان بیگناه زیر بمباردمان های بیرحمانۀ هوایی نیرو های امریکایی جان میدهند ، آقای حامد کرزی و سایر مقامات افغانی تنها به توصیه برای نیرو های امریکایی مبادرت می ورزند و در حالیکه قدرت اجرایی در این مورد ندارند ؛ زیرا فرماندهی این نیرو ها واشنگتن است و به اجرا در آورنده هم "پنتاگون" . شگفت آور اینکه سخن پنتاگون هم این کشتار های بیرحمانه را تخطی های تخنیکی عنوان میکند . چنانکه  جیف موریل (1)سخنگوی پنتاگون ( وزارد دفاع امریکا ) پس از اعلام تحقیقات وزارت دفاع این کشور گفت که تحقیقات نشان داده که نیرو های بحری امریکایی هدف را درست نشان گرفته بودند و تنها طیاره زمانی مرتکب اشتباه شد که پس از نشانی کردن هدف دوباره برای بمباردمان به سوی هدف برگشته است و این برگشت   دقت  او رابهم زده   و درنتیجه 20سبب ک شته شدن 20 تا 35 تن افراد ملکی گردید .  وی در آخرین تحیل این کشتار بیرحمانه را تخطی و مشکلات تخنیکی خواند . در حالیکه دولت شمار کشته ها را بیش از 140 تن و کمیسیون حقوق بشر بیشتر از 90 تن ذکر کرده اند .  در حالیکه موسسات مستقل بین المللی این گونه خود سری ها را جنایت خوانده و عاملین آنرا جنایتکار خوانده است .  چنانکه موسسۀ استراتیژیک تحقیقات جهانی فرانسه (2)د رگزارشی چنین نوشته ا ست : نیرو های خارجی در افغانستان متهم به جنایات جنگی اند که پارلمان این کشور درخواستی را مبنی بربازرسی متهمین به این جنایات را به دادگاۀ بین المللی لاهه پیشکش کرده است ..

هر گاه به این جنایات  که در زیر چتر دموکراسی امریکایی و حقوق بشر غربی صورت میگیرد ، صادقانه نگاه شود و با دیدی غیر جانبدارانه به قضاوت گرفته شود . پس از استقرای سیاسی  و تحلیل جزییات  جنایات دو طرف آشکار خواهد شد که پلۀ چنایت ها به کدام سو سنگینی می نماید .  ججم  این جنایت ها  برملا خواهد شد و میزان وحشت آفرینی ها  هم  هویدا خواهد گردید که چگونه دو طرف درگیر به جان مردم بیگناۀ افغانستان افتاده اند ، یکی باعملیات بیرحمانۀ انتحاری و دیگری هم با ریختاندن بم های کور و آتشزا ، در حالیکه هر دو مردم بیگناه را آماج قرارداده اند . دریک سو طالبان در زیر  حاکمیت شریعت کیبلی زیر نام "اسلام " انسان های بیگناه را به بهانه های گوناگون به شکل بیرحمانه یی می کشند و در سویی دیگر هم امریکا که تیغ  آخته  اش برهنه تر از هر زمانی به روی مردم ما کشیده شده و به بهانه های مختلفی بر پشت و پهلوی زخمی  مردم ما تا استخوان فرو ترمیرود .

این است تصویر مختصری  از جنایات بی حساب در افغانستان ، کشوری که از سه دهه بدینسو خونین ترین تیاتر تاریخ را به آغوش دردبار خویش ناگزیرانه به استقبال گرفته است . جنایتی که  به مراتب وحشتناکتر از آن جنایت است که طالبی سری را می برد و بیگناه و یا با کناهی را گردن میزند .

این در حالی است که از پروسۀ دولت سازی وملت سازی در کشور برای رسیدن به اجماع سیاسی  در سطح ملی خبری نبوده و بسیاری  ارزش هایی از این دست که باید بارور میشدند ، قربانی اجماع گروهی ، قبیله یی و زبانی شده اند . به عوض سمتدهی گروه های مختلف به سوی یک روند سیاسی جامع ،  سازنده و فعال که میتوانست ، بدیل موثر و کارایی در روند تحولات سیاسی - اجتماعی کشور باشند ، به آشوب آفرینی های  بیرون گروهی و درون گروهی بیشتر دامن زده شد که این آشوب آفرینی ها نه تنها از سمتدهی گروه ها به سوی یک حرکت  واحد وملی مانع گردید ؛  بلکه گروه ها را بیشتر از یکدیرگر فاصله داده و یک نوع تشتت گروهی همراه با گرایش های زبانی ، قومی و سمتی را نیز دامن زد تا گروه ها با حضور فعال خویش در صحنۀ سیاسی کشور بر جریاننهای اقتصادی و حتا نظامی تاثیر کشورگذار می شدند  تا بالاخره  با رفتن به سوی استقلال کامل سیاسی و اقتصادی از دام وابستگی های  شرمناک رهاییی یافته و به تدریج با رفتن به  سوی اجماع ملی هدفمندانه ، مستقلانه و آگاهانه وعادلانه زمینه برای ایجاد یک نظام مردم سالار مستقل از نفوذ خارجی ها فراهم می شد که نشد و همه چیز بر عکس واقع  گردیدند و یا در حال وقوع  هستند  .

در حالیکه در دنیای جدید ملت، دولت و کشور تعریف های  تازه یی یافته اند که با مفهوم سنتی آنها بیگانه بوده  و در این دیدگاه ها دولت نماد اداره ملت و سمبول ادارۀ ملی که برخاسته از متن جامعه است ، بازتاب دیگری پیدا کرده است .

در جهان امروز هدف از دولت - ملت یا دولت ملی همین تعبیر های جدید اند  که با برداشتی تازه به کار می روند و در این تحول تنها عناصری چون قومیت، زبان و یا تاریخ مشترک تنها عوامل پیوند دهنده ساختاری به نام ملت نیستند . در تعبیر های جدید خلاف تفسیر های گذشته که به عناصر فرهنگی ، زبان ،  تاریخ و به طور کلی به هویت یکپارچه و واحد ملی تکیه زیادی می کردند . با توجه به تجارب تاریخی گذشته چنین یک پارچگی های هویتی و فرهنگی وجود نداشته و ملت ها و دولتهای ملی، بخصوص در واحدهای بزرگ جغرافیایی، ترکیبی از عناصر قومی و زبانی مختلف هستند که در یک ساختار سیاسی و اقتصادی به هم پیوسته اند. گرچه  این مفاهیم در گذشته هم در زیر پوشش " امت" بر مبنای این آیهء شریف " شما  را ازیک زن و مرد آفریدیم و بعد فرقه فرقه  و قبیله قبیله گردانیدم تا یکدیگر را خوبتر بشناسید " ارایه شده که تاحدودی تحقق عملی هم پیدا کرد ؛ ولی پس از انحراف از خلافت به سوی ملوکیت این روند در گلو خفه شد و از باروری و تکامل بازماند که امروز این مفاهیم در یک روند سیاسی در دوران جدید آغاز شده است  و بیشتر شکل ساختاری دارد تا مقوله سرشت گرایانه که مشروعیت خویش را از ارادهء آزاد شهروندان خود گرفته است . در جوامعی که هنوز دولت وملت دو هویت جداگانه دارند ، ریشه ء زور گرایانه داشته که دولت ها را بر ملت ها تحمیل کرده است  نه دولت های ملی که از ارادهء آزاد ملت های سرچشمه گرفته باشد . اینجا است که معنای ملت در دولت ملی بتلور پیدا میکند . به این ترتیب پدیده دولت - ملت یا دولت ملی از عناصر مهمی تشکیل شده اند که در واقع خودش را خود تعریف می کند که وجهء  مردمی ویژه گی بارز آن است ؛ البته مردمی که در سرزمین معینی زندگی می کنند و تحت حاکمیت یک دولت هستند و بنا بر ارادهء  عمومی ساختار سیاسی قدرت را بوجود  آورده  که اسم چنین ساختاری را دولت نهاده اند  .

گفتنی است که شکل گیری دولت های ملی در اروپا که از قزن نزده آغاز شده است که این روند  همسان نبوده و در هر کشور اروپایی به کونه یی صورت گرفته است ؛ البته معنای دولت – ملت یا دولت ملی زمانی  معنای دیگری پیدا کرد که معنای ملت  با ناسونالیزم گره  خورد و پای ایده ئولوژی های ملی را به میان آورد .  در این حال مفهوم ملت  از متن نظام های امپراطور منشانه ظهور نمود  که در این جا ملت و و دولت ملی سیمای دیگری به خود گرفت  که خاطرات انقلاب صنعتی و جهانگشایی اروپای قرن نزده را در ذهن تداعی مینماید و چنین دولت هایی بدون در نظرداشت زیر ساخت های جدید اقتصادی و سیاسی زیر نام دولت  های ملی  دولت استبدادی را بر مردمان  کشور ها تحمیل نمودند  .

از همین رو بدون زیر ساخت های جدید اقتصادی و سیاسی برداشت و تعبیر  از چنین دولتی  در کشور هایی مانند افغانستان خیال و وهمی بیش نیست . زیرا زیر ساخت های صنعتی مدرن با وجود هنجار شکنی های  زیانبارش تا حدودی بافته های فاقد ارزشی هویتی و تاریخی را شکننده می سازد و این شکننده گی راه را برای دولت ملی  که تامین کنندۀ ارادۀ ملی است ، فراهم مینماید . دراین حال یک نوع همگرایی و آشتی پذیری ویژه گی های هویتی و تاریخی با پدیده های مدرن بوجود می آید  که  به قوام رسیدن چنین روندی در کشور هایی مانند افغانستان راۀ درازی  را در پیش دارد ؛ زیرا در کشور هایی چون افغانستان هنجار شکنی های فرهنگی وهویتی با توجه به بار دینی آنها مشکل ساز بوده  که رشد ساختار های اقتصادی و سیاسی را هم  در  بسیاری جهات به چالش می کشاند . ازاینرو ضرورت  راهبرد دیگری برای  ملت سازی در این کشور لازم است تا بتوان با نفوذ در بافت های فرهنگی و سیاسی این کشور به گونه ییکه با حفظ بنیاد های هویتی بویژه  آنهاییکه مایه های دینی دارند با شکستاندن سیمای ظاهری آن راه را برای ملت سازی  و بالاخره دولت مقتدر ملی بوجود آورد ؛ زیرا ملت سازی رابطۀ ناگسستنی با نظم یعنی ظرفیت های  قانونمداری ، قدرت و دولت دارد و از همین رو بیشتر تمایل  ندی در جهت انباشت قدرت و ظرفیت سازی هرچه بیشتر دارد .

این چالش های فرهنگی وهویتی همراه با یک سلسله دشواری های دیگر سبب شده است که روند ایجاد دولت های ملی در هر کشوری راۀ خاصی را بپیماید  . کشور هایی در آسیا  مانند جین ،  سنگاپور ، هند و تایوان که توانسته اند تا به گونه های مختلفی  این فراز و فرورد را آرام  آرام بپییمایند  و با توجه به عوامل دیگر بیشتر در سایۀ انقلاب صنعتی  و فرهنگی – صنعتی به این هدف دست یافته اند .  در این روند دولت هایی بیشتر به چالش مواجه می شوند که بدون نظر داشت ظرفیت ، نظم ، قدرت  و دولت نیرومند می خواهند با  حرکت کورکورانه این راۀ دراز را یک شبه طی نمایند . درحالیکه در اینگونه دولت های ناپایدار زیر پوشش  حکومت های  دموکراسی "ملعبه" یی و شبه دموکراسی هرگونه ادعای دولت ملی خیالی بیش نیست. 

اروپایی ها پس از اصطکاکهای زیاد میان دنیا  و دین در نتیجۀ مخالفت کلیسا  به  علت سازش ناپذیری دین با دانش و تکنالوژی  توانستند تا بعد از دین گریزی و یک نوع دین ستیزی راۀ شان را از کلسا جدا ساخته و با چنگ زدن به  سکولریزم یعنی جدایی مطق دین از سیاست  به سوی دولت های ملی گام نهادند ،  تجربه ییکه در کشور های  اسلامی آسیایی کاربرد پایداری ندارد .

این روند درکشور هایی مانند افغانستان که جریان های سیاسی بویژه در سه دهۀ گذشته نتوانست وحدت ملی این کشور  را تامین و زمینه های  ملت شدن را در این کشور مساعد نماید ؛ بلکه با تخریب شدن زیر ساخت های  اقتصادی و حتای فرهنگی وهویتی  همراه با از دست دادن فرصت ها از دست یابی به وحدت ملی  محروم شد ؛ زپرا رسیدن به وحدت ملی مقدمه یی است ، برای دستیازی به دولت نیرومند مرکزی ملی .  

این در حالی است که در افغانستان هنوز از باز سازی زیربنایی و برنامه ریزی شده برای احیا و توسعۀ بنیاد های اقتصادی  افغانستان که میتوانست زمینۀ دریافت کار و اشتغال را برای مردم مساعد گردانیده و هم در آینده ها قدرت بازدهی را در عرصۀ تولیدی را برای خود کفایی اقتصادی میداشت   نه  تنها خبری نیست  ،  دولت بنا بر نداشتن برنامۀ دراز مدت و حتا کوتاه مدت اقتصادی و سؤ استفادۀ و حیف ومیل کارمندان دولتی  ،  بسیاری از موسسات تولیدی ،   صنعتی و خدماتی دولتی و شخصی نیز ورشکست شده و قربانی بازار آزاد و خصوصی سازی شده اند و دروازۀ شماری هم در نتیجۀ رقابت نا مشروع و مافیایی و احتکارگرانه بسته شده اند .  در کنار این شغل زدایی ها و به نسبت نبود برنامۀ کاری اشتغال از سوی دولت  میزان بیکاری در کشور رو به افزایش بوده و از همین رو گراف فساد ، دزدی ، اختطاف و تاراجگریهای کوچک در کنار اختطاف ها و قطاع الطریقی مافیایی هر روز رو به بالا میرود .

از این رو گراف جامعه سازی در افغانستان  بیشتر از هر زمانی رو به سقوط  نهاده و ساختار های جامعه سازی در حوزه های اقتصادی ، سیاسی واجتماعی در زیر بارحاکمیت ناتوان و فاسد و نهاد های استفاده جو از نیرومندی و قوام باز مانده و حتا به سوی یک نوع انحطاط به پیش میرود که بعید است تا در نزدیک مدت جامعۀ نیرومندی را در افغانستان امیدوار بود که بتواند بصورت جامع و مانع با توجه به کمی ها و کاستی ها و قوت های جامعۀ افغانی بر دشواری های گوناگون در کشور غلبه حاصل نماید . بیکاری روز افزون ، فرار به کشور های خارج ، افزایش فساد دولتی و غیر دولتی ، بی اعتمادی گروه ها ، اقوام و افراد کشور بر یکدیگر و ... از جلوه های مختصری هستند که به مثابۀ چالش بزرگی در برابر مردم افغانستان قرار دارند .  در حالیکه انسان سازی  ها مقدمه یی است ، برای جامعه سازی و هیچ   جامعه یی ساخته نمی شود تا انسان آن ساخته نشود .  دولت افغانستان نه تنها در عرصۀ انسان سازی در افغانستان کار بنیادی ییرا انجام نداده است ؛ بلکه ناتوانی دولت برای از میان بردن بسیاری از چالش های اقتصادی و اجتماعی مردم این روند را از رشد و ارتقا بازمانده است .

به همین گونه در حوزۀ قانونمداری  هم دولت کاری را از پیش برده نتوانسته و با وجودیکه در کشور وثیقۀ ملی به نام قانون اساسی وجود دارد ؛ ولی در اصل قانون شکنی ها عریانتر و آشکارتر از هر زمانی  ادامه داشته و توسن قانون شکنی ها بوسیلۀ مجریان قانون به مراتب بیشتر از رعایت کننده گان قانون به پیش می تازد .  مجال قانونمداری ها در کشور در صورتی  فراهم میشد که قبل از همه قانونگذاران و به اجرا در آورنده گان آن  به اجرایش می پرداختند . پس در چنین حالی چگونه میتوان حتا برای رسیدن به کمترین  مراحلی از نظام قانونمدار دست یافت و در آینده برای آن امید وار بود . ادامۀ فساد در ادارۀ فاسد کرزی روز تا روز گراف قانون شکنی ها را بالا برده  و به همان میزان از قانون پذیری ها کاسته وبرقلدری های پشت زدن با قانون می افزاید . 

دولت نتوانسته است ،  درعرصۀ تنظیم وتوسعۀ مناسبات بین المللی  کار مهمی را به پیش ببرد .  در این عرصه کار چشمگیری را برای بهبودی و تامین مناسبات بهتر ملت افغانستان با ملت های دیگر به جا نیاورده است  و با وجود حضور نظامی 46 کشور دنیا در این افغانستان  و کمک های جامعۀ جهانی به این کشور نتوانسته است ، پل ارتباطی خوبی را میان مردم افغانستان و ملت های دیگر جهان برقرار نماید . این درحالی است که روند اقتصادی  و سیاسی در جهان گشترش یافته و این توسعه مناسبت بین المللی را وارد عرصۀ تازه یی میگرداند که در دراز مدت از نقش تعیین کنندۀ بسیاری ارزش های فرهنگی ، ملی و تاریخی  کشور ها  کاسته و در صورتیکه روابط بین المللی  بدور از رعایت  ارزش های اخلاقی جان بگیرد . در این حال نه تنها کشور ها بنا بر چالش های فرهنگی داخلی شان نه تنها از عملی  گردانیدن میثاق های بین المللی  عاجز می مانند ؛ بلکه از عهدۀ تنظیم این رابطه نیز بدر شده  نمی تواند . در چنین روندی که نقش دولت ها و ملت ها کاهش مییابند  نهاد های بزرگ اقتصادی دارای خصلت بین المللی نقش تعیین کننده تر را  در روابط بین المللی بازی نموده . با سهمگیری  سازمانهای غیر دولتی  در دیپلماسی جدید ،  تغییر و سمتدهی روابط بین المللی  وارد مرحلۀ جدیدی می شود ،  با بوجود آمدن مراکز بزرگ افتصادی  و سیاسی ، جهان سیمای چند قطبی را به خود میگیرد و پیشامد های جدیدی  در حال شکل گیری هستند که حتا نمی توان  این پیش آمد ها را پیشگویی کرد .

پس با این وضع به چه چیزی میتوان امید وار بود و به چه وسیله یی می توان چنگ  زد تا بتوان به آیندۀ کشور خوش  بین بود . در حالیکه در گذشته هم فرصت هایی را ازدست داده ایم و از فرصت های پیش آمدۀ جدید هم با همه چالش ها و دشواری  هایش استفاده برده نتوانستیم  و اکنون که در چنبرۀ هفت دربند بسته و زنچیری مثلث شوم ، فاسد و شیطانی خطرناکی که گیر مانده ایم ، چه باید کرد ؟ آیا برای همیش دست بدست هم نهاد و در این بستر چه باید کردها وبایدها و نباید ها ناگزیرانه نفس کشید تا جان داد و یا راۀ فلاح در پیش است و امید وار بود و اگر امید وجود دارد ، چگونه میتوان آنرا دق الباب کرد تا در بستر مخملین  آن رفاه  و بهروزی را به تجربه گرفت  .  پس باید بسیار نوشت و بسیار گفت تا بتوان به این چشمۀ زلال امید راه یافت . برای رسیدن به  آن باکی نخواهد بود ، اگر ما آخرین قربانی آن باشیم ، دست کم کاری باید صورت بگیرد که  رهایی و رسنگاری نسل های دیگر را فراهم آورد .

 

 

منابع و رویکرد ها :

 

1-  رادیو آشنا ، 11جون ، اخبار صبح

2-  ویسا ، شمارۀ 936

 


بالا
 
بازگشت