سیدموسی عثمان هستی

 

مرانفرت ازقاتل و قاتل پرست است

که ازخون من و توهردومست است

نپرس هرگزچرادرفگرشگست است

 ملت داندکه هردو خصم پست است

 

این یک حقیقت انکارناپذیراست

 

خواندگان محترم! دانشمندان ماهمه چیز هارا می دانند وخود را به کوچه حسن چپ می زنند ویا چیز های میگویند ویا نوشته می کنند که ملت را به بیراهه بکشانند تا مورد تقدیر زورمندان قرار بگیرند به دانشمندان وروشنفکران دنباله رو قبیلوی وخراسانی نوشته نمی کنم من دنبال کش وفش نویسندگی هم نمی گردم پیش من املا وانشاه ونقط گذاری اهمیت نداردساده وروان به ملت خوش باور کروگنگ خود که از دوصد سال به این طرف کوشش کردند که ملت ما آگاه نشود از دموکراسی نفرت داشته باشد با مزدوری عادت بگیرند تابی خبر از خود دنبال فرعون هاوغارت گران خاینین وجاسوسان زمان خود بروندمن به کسانی نوشته می کنم  که دروازه مدرسه ودانشگاه سالها بر روی شان بسته شده وبسته است تنها خط را خوانده می تواند حالا دم مطلب را محکم گرفته نوشته می کنم توبدقت بخوان ای هموطن که قهرمانا ن سه ونیم دهه قاتلین ملت شما بوده با دادن قهرمانی توسط اسعمارگران به دشمن ملت ،مرچ به چشم شما زده شده داکتر عبدالله عبدالله به پیروان خود وعده داده اگر من در انتخابت دوره دوم پیروز شوم سیدموسی عثمان هستی را که مشت قاچاقبران خاینین ودزدان وقاتلین ملت را باز می کند اورا از دولت کانادا می طلبم ودر سر چوک کابل بدار می زنم که دیگر در قسمت وطن فروشان ، قاچاقبران خصوصاً قاچاقبران  سنگ وزمرد وقهرمان بی دم بی یال  زبان درازنکند وقلم بر دست نگیرد. از این حرفها نترسید از یک موی هستی ملیون ها سیدموسی عثمان هستی می روید. قابل ترس وتشویش نیست. بگذار که عبدالله عبدالله  مارا بکشد وملا عطا ی کاسه ساز تونل سالنگ را ببندد بشرطیکه همین غیرت در وجود همین نامردان باشد در حالیکه ما می دانم خاین خایف است خیز موش تا دروازه کاهدان است رهبرپکول پوش  شان بدون از اینکه پشت خودرا ببیند از دست چند طالب بی تنبان فرار کولاب شده بود.

غیرپهلوان احمد جان  چطورخانواده حفیظ آهنگر پورقربانی بیگناهی درپنچشیرمی شوند ،کس نمی داند که بکدام  جرم وگناه مسعود خانوادۀ مبارزحفیظ آهنگر پورراهمراه با بیش از 300 نفرازدرۀ هزاره که بیشتر آن از قریه بابا علی بودنددر چاه خوفناک آهو دست وشانه بسته بردند، تنها ازآن جمله قربانیان بیگناه استاد عبد البصیرخان بدروزومادرپیرآن ازچنگال بی رحم ترین انسان خود فروخته فرار می کنند .جان بسلامت می برد *

حکایت تلخ را آهسته آهسته آغاز میکنیم حفیظ آهنگر پورچطوراز صف طاهر بدخشی جدا می گردد وبا عبدالمجید کلکانی قبل از بوجود آمدن ساما روابط پیدا می کند ومجید بدون اندک رنجی وناراحتی دوستانه نه خصمانه ازهمرزم سابقه خودداکترفیض فاصله می گیرد وتا آخر عمر بریکدیگر احترام قایل می باشند روان شان شاد باد*

داکترفیض دیدکه جریان شعله جاوید بخاطر نبودن سازمان منظم به دامن گردآب نا اتفاقی وشکست وپارچه شدن افتاده  حزب مخفی گروه انقلابی را با چند همرزم صدیق خود پایه گذاری کرد*

جماعت انقلابی زنان هم محصول تلاش داکتر صاحب فیض با همکاری خانم مبارزخود مینای شهید که حیثیت خواهر به من داشت سازمان انقلابی زنان را ساخت*

فیض درولسوالی پنجشیر  بحیث داکتر ایفای وظیفه میکرد ، مجید کلکانی که از همرزمان ویاران نزدیگ سابق داکتر فیض بود به خانه داکتر فیض در پنجشیررفته بود واز خانه داکتر فیض بخانه حفیظ دره درپنجشیربخاطر حفظ جانش برده شده بودتا دولت پوشالی سردارمحمد داود مستبد از آمدن آن به دره پنجشیر خبر نشود مجید چند شب وروزاز نزدیک با حفیظ آهنگر پورملاقات کرده بودند وگرویده دانش سیاسی واخلاق یکدیگر شده بودند روان هردوی شان شاد باد*

مولانابحرالدین باعث بدخشی درولسوالی دروازوطاهربدخشی درولسوالی جرم بود باعث وطاهرروانشاد که از دوستان شخصی ونزدیک من مثل مجید کلکانی ، حفيظ دره وداکتر فیض بودند .

 مجید وداکتر فیض شهید از پنجشیر در بدخشان به من  احوال دادند که ما از راه پنجشیر با سواری اسپ به فیض آبادمرکز بدخشان می آیم*

مولاناباعث وطاهربدخشی راازآمدن ماخبربدهدوهم درنامه خود تاکیدکرده بودندبشرطیکه ازآمدن ما کسی خبر نشودکه به خانه شما طاهروباعث می آیند وبا ما می بینند  . من طبق دستوردوستان عمل کردم طاهروباعث به خانه من آمدندودوروز بعد داکتر فیض ،حفیظ دره ومجیدکلکانی باسواری اسپ آمدندروان شان شاد باد. من آنهاراازخانه خودبه خانه یک دوست خود قاسم روان شاد که بعدهاتوسط حکومت دموکراتیک خلق سربه نیست شد به فرخاربردم واز فرخاربه سالنگ جای آقا محمد خان سالنگی پسرمرزابهرام که پدرش ازمرزاهای مشهورزمان امیرامان الله خان بود مرزا بهرام در قریه دولانه پروان جایداد وباغ های زیاد داشت. بعد از فرارامیر امان الله توسط امیر کلکانی دارایی های بهرام ضبط شد .وی که اصلاً از هزارهای چهاردی کابل بود و در بازار چهاریکار ذغال فروشی می کرد ناظرحاجی سیدامیرخان مشهور به حاجی آغا پسرمیر عثمان پروانی که توسط امیر عبدالرخمن خان اعدام شد  ، رفتیم .در جریان مذاکره بخاطر وحدت وساختن یک حزب قوی بین دوستان اختلاف سلیقوی بروزکرد داکتر فیض ومجید از هم جدا شدند حفیظ ازباعث وبدخشی کمی فاصله گرفت ونزدیکی بین مجید وحفیظ برقرار شد هیچ کس نیست این شخصیت های ملی را که قربانی آی اس آی وحزب دیموکراتیک خلق شده اند نشناسدواز خواندن وشنیدن نام این مردان بزرگ سنگ غم برسینه نکوبد واشک در چشمان اش حلقه نزدد *

روانشاد حفیط آهنگر پورمشهور به عبدالله یکی از مبارز نستوه وشور آفرین که چهره انقلابی آن در قطار دیگر مبارزین وطن همچو خورشید تابان می درخشد ودر تاریخ مبارزین سرزمین ما جای بخصوص داشت و دارد*

حفیظ آهنگر پورمرد خوش اخلاق انسان دوست وطن پرست مبارز بی ترس وآگاه ، مرد با مطالعه وارد در جنگ های چريکی ، نطاق شیوا بیان مدرس با انضباط وانقلابی ، در مبارزه با چه گوارای فقید ،مجید کلکانی ،داکتر فیض ،مولانای بزرگ باعث ومرد انقلابی طاهر بدخشی بود هم مانند بود*

عبدالحفیظ فرزند مولوی عبد الجلیل خان در قریه بابا علی در درۀ هزاره مربوط حصه دوم پنجشیر در یک خانواده دهقان که علم در آن خانواده ارثی بود در 1331 خورشیدی که توت بگفته خود روان شاد حفیظ دره پرکوک شده بود در گریبان درۀ سرسبزهزاره دراین دنیای  غم ورنج وتجربه چشم باز کرد. پدرش ملای عادی نبود تحصلات خودرا در خارج از وطن سپری کرده بود ولی از راه دین نان نمی خورد دهقانی وآهنگری پیشه آن شهید راه انسانی بود وبعد در گاز ونفت شبرغان شامل کار شد و مظاهرات کارگران شبرغان رارهبری کرد و در گرماگرم تظاهرات از کار برطرف شد بکابل آمد در انستيتوت پولتخنیک در زمانیکه ضیایی رییس پولتخنیک داکتر صدیق محیبی که از اندر غزنی معاون علمی بود غلام نقشبد هراتی معاون اداری ومدیر مامورین از پنجشیر بود که من اسم آن را فراموش کرده ام شروع به کار کرد. در حقیقت ملا عبدالجلیل ملا نبود یک کارگر با ایمان بود حفیظ مشهور به عبدالله به سن هفت سالگی در کارگاه آهنگری پدر چکش برداشت وآهن نرم کرد ودرک کرد که بازوی کارگر چه نقشی در ساختن وطن اش دارد او درقریۀ بدنیا آمده بود که زمان حکومت محمد ظاهر شاه، مکتبی درآن قریه وجود نداشت حفیظ از شش سالگی زیر تربیه پدردانشمند ومبارزوعموی دانشمند خود قرار گرفت، قران را حفظ کرد صرف ونحو آموخت، حافظ وگلستان را ختم کرد در همان وقتیکه حفیظ آهنگرپور مصروف دروس کتب نصاب تعلمی خانگی بود وهنوز فارغ نشده بودکه کاکای دانشمند آن بنام ملا عزیز احمد مکتب دهاتی قریه خودرا با همکاری مردم قریه  در قریه باباعلی دره هزاره بنیاد گذاشتند ،ملا عزیز احمد خان بحیث معلم دهاتی در آن مکتب شروع بکار کرد وحفیظ از نخستن شاگردان آن مکتب دهاتی بود .این مکتب از ابتدائیه بعد به متوسط ولیسه ارتقا یافت*

حفیظ دره که مشهور به آهنگرپور(یا عبدالله) بود ابتدائیه را در قریه بابا علی موفقانه سپری نمود، شامل مکتب عسکری شد، او از پدرمبارزه ووطن پرستی آموخته بود .پدرش کور گره های دین پرستی را با انگشتان عقل ومنطق به او باز کرده بود، وطن پرستی ،منطق ،انسان دوستی را به فرزند تیز هوش خود پدر آموخته بود. وقیکه شامل مکتب عسکری شد او درقا غوش عسکری که بنام خوابگاه هم یاد می شود ،در فضای خفقان عسکری تبادل نظربا هفکران وروشن ضمیران مخفیانه می کرده ودر جستجوی همرزمان صادق ووطن پرست ومبارزبود، نظر به اخلاق حمیده خود اودرلیسه عسکری دوستان فراوان را زیر تاثیر خود قرار داده ولی محیط عسکری را بخاطر مبارزه تنگ یافته بعد از فراغت درسال 1349 لیسه حربی از سایه عسکری دوری جست به حالت مخفی به مبارزه پرداخت وزیر تاثیر حرفهای طاهر بدخشی قرار گرفت، دیری نگذشت ،با دیگر همرزم کله پریده خود که او هم مشهور به چه گوارای افغانستان ، با مجید روان شاد آشنایی نزدیک پیدا می کند*

تا اینکه در دام حکومت سردارمحمد داوود مستبد بخاطرسر نگونی حکومت قبلوی می افتد وبا یاران مبارزخود یکجا به زندان می رودبه هژده سال حبس محکوم می شود و درزندان دهمزنگ کابل تا روی کارآمدن حکومت حزب دموکراتیک خلق در زندان دهمزنگ می ماند*

بگفته یکتعداد از دوستانش ، پدر حفیظ آهنگر پور وچند نفر از ریش سفیدان قوم بخاطر رهایی حفیظ نزد دستگیر خان پنجشیری عضو بیروی سیاسی ،عبدالحمید خان محتاط وآقای کاویانی بخاطر رهایی حفیظ مراجعه می کنند، آنها بخاطر حفظ مقام ویا از ترس حفیظ الله امین ویابه اثربی تفاوتی وغفلت کمک نمی کنند . باعث وحفیظ وکسان ديگریکه در حمله پنجشیر وبدخشان دستگر شده بودند توسط حکومت حزب دموکراتیک خلق به پلچرخی انتقال داده می شوند وبا همرزمان خود یکجا از طرف حکومت حزب دموکراتیک خلق دراول حکومت تره کی به دستور بیروی سیاسی وکمته مرکزی توسط اسدالله سروری بقتل رسانيده شده و افتخارشهادت راکمایی میکنند وکمیته حزب دموکراتیک خلق وبیروی سیاسی چشم خجالت بر پشت پای خود انداخته خودرا محکوم تاریخ می سازد*

حفیظ با پانزده تن از همرزمان اش در شب تاریک در ماه میزان 1357 به اثر دستور بیروی سیاسی که بالا ترین مرجع حزبی است کشته وبه جاویدانگی پیوست روان اش شاد باد*

بیاید که ببینیم همرزمان وخانواده آن به چه سرنوشتی دچار می شود. خاینین ،وطن فروشان ،جاسوسان آی اس آی با همرزمان وخانواده این مرد مبارز چه می کنند.

حالا که من می نویسم اشک از چشمانم سرازیر است ویقین دارم که تو هموطن در وقت خواندن اشک خودرا گرفته نمی توانی ومی بینی که یک روس پرست در لباس یک مسلمان آن جفایکه حزب دموکراتیک خلق در حق حفیظ دره می کند احمد شاه مسعود در حق همرزمان وخانواده حفیظ دره واقوام اومی کند*

 عبدالبصیرخان بدروز برادراش از چنگال قاتلین خانواده خود با مادر کمر چنگ خودفرار می کند. ده  نفر از خانواده حفیظ در چاه آهو زندانی می گردند همرزمان اش به جرم رفاقت با پهلون احمد جان  وهمکاری با لشکر آزادگان راه آزادی تروروکشته می شوند*

میگویند : چطور همرزمان حفیظ آهنگرپور با خانواده آن کشته وثبت افتخار تاریخ درخشان افغانستان امروز خراسان دیروز ایران کهن وآریانای قدیم می گردند*

احمد شاه مسعود وبیروی سیاسی ،اعضای کمته مرکزی وشورای انقلابی حزب دموکراتیک خلق  آنزمان ننگ تاریخ سر زمین ما تا ابد کمايی کردند، یکتعداد از این دلقکان می خواهند با نوشته کتاب ومقالات بی پایه رفع مسوولیت کنند ولی بدنام زدگان تاریخ به هیچ صورت برائت گرفته نمی توانند مانند بقۀ درون چاه جهان را برابر دهن چاه می بیند وفکر می کند که جهان برابر دهن چاه، بزرگ است وبکام ما می چرخد*

 

نپنداریدکه من امرورکشته وسربردارم

زدامان توتامحشرکجامن دست بردارم

بگیرند انتقام  من زنا مران این  دنیا

اگرچه کشتۀ دست شمادرحالت زارم

 

جهبه مقاومت که به رهبری پهلون احمد جان که به اثر توطئه نامردانه  جاسوسان شکست می خورد پهلوان احمدجان رابه اساس تعهددر قران بدام می اندازند. تعداد از همرزمان پهلوان احمد جان کشته ویا بدام می افتد ویا فرار می کند.

جاسوس کاجی بی وآی اس آی میدان را شغالی یافته مانند گرگسان بجان خانواده های همرزمان پهلوان احمد جان می افتند.

سیدیوسف عثمان پروانی که ازجمله مشروط خواهان بودباپسر اش سید اسماعیل در راه دشت اوپیان پروان با یک تعداد از مخالفین قرارداد سالنگ ترور وبه شهادت می رسند*

پدر حفیظ دره را با ده تن در سال 1359در چاه آهو زندانی می کنند بگفته داکتر عبدالرحمن  ، استاد ربانی به دستور آی اس آی به احمد شاه مسعود نامه نوشته می کند که شیر را کشتی  پدر شیررازنده ماندی. بگفته مردم پنجشیر  ، مسعودپیر مرد بیچاره را با بیشتر از 300 زن ومرد که ازدره هزاره بنام دره قهرمانان لقب یافته در سال 1360 در دامنه یک قله کوه بلند قبر دسته جمعی می کنند دست وپای مردم دره هزاره را بسته می کنند ودر سبد ها می نشانند واز قلۀ کوه به زیر پرتاب می کنند وهمه در آن قبرچاه ماند دسته جمعی  زنده ، زخمی ویامرده در چاه می افتند وبالاشان اجیران پاکستانی  خاک وریگ  سنگ می ریزند.

قانونی ،فهیم ،عبدالله، بسم الله شتر مایه ودیگر دار ودسته مسعود از قبر های دسته جمعی وپارچه های اعضای بدن بم پریده پهلوان احمد جان  آگاهی دارند که چطور مسعود به اطراف بدن پهلوان احمد جان بی رحمانه بم بسته کرد وآن را پارچه پارچه ساخت وبعد پارچه های آن را دفن کردند وقبر آن در کجا است وهم می دانند که قبر های دسته جمعی در کدام قسمت پنجشیر است.

مادرحفیظ در وقت بردن شوهر خود که با عبدالبصیر بدروز فرار کرده بود از شنیدن قتل دسته جمعی شوهر واقارب خود سکته مغزی می کندروان اش شاد*

حفیظ زبان پشتورا در زندان آموخت فارسی زبا ن مادری آن بود عربی را در مسجد بشکل گرامری از پدرودیگر علما آموخت با زبان انگلسی روان حرف می زد ده اثربا ارزش از حفیظ آهنگر پور باقی مانند که امکان دارد بنشر رسیده باشد ویا نزد استادعبدالبصیر بدروز باشد  *

هزاران انسان را  شورای نظار بدستور احمد شاه مسعود کشتند پیروان وفادار آن  بعد از مرگ مسعود به آمدن حکومت استعماری مثل آقاشیرین سالنگی چندین هزار نفررا کشتند. پول داریی آنهاکه نزد مزدوران خاد متعلق به شورای نظار بود وبخاطر پول وزن اش آقاشرین سالنگی را در پیش چشمان طفلان اش کشتند. از پول های آقاشرین سالنگی که زمانی از همرزمان خود مسعود بود هزاران جوان ولایت پروان را توسط آن مسعود ترور کرد بود دار وسته شورای نظار بخود بلدنگ ها در افغانستان ودوبی ساختند. نتنها آقا شرین سالنگی همرزم خودرا کشتند ، بلکه مغز متفکر خود را در زمان حکومت کرزی در میدان هوایی کابل هم بشهادت رسانیدند*

دکتر عبدالرحمن را همه میشناسند و او همین حالا بیشترمخالفین موافقین خود را نتنها در پنجشیروافغانستان وبیرون از افغانستان وخصوصاً دربین شورای نظار هم دارد.

نام اصلی وی فضل احمد بود . در لیسه جبیبیه درس خواند . خود ش ودگروال پدرش دوست نزدیک من بود او اصلاً نورستانی بود . درقریۀ بنام ویسل آبادچهاردهی پدرش زنده گی مینمود.

فضل یا دکتر عبدالرحمن در لیسه حبیبیه نه تنها علاقمند شعله جاوید بود بلکه در میتنگ ها سخنرانی میکرد ویکی از سخن گویان جریان شعله بود  فضل مرد دانشمند سیاست مدارخوب وروشنفکر با وجدان ضد روسی بود 

فضل بعد از ختم لیسه حبیبیه به پوهنتون طب ننگرهار رفت و از آنجا دیپلوم خود را گرفت وداکتر شد.

بعداز فراغت  به نورستان در زادگاه پدری خود بخاطر مبارزه علیه اشغالگران رفت. آی اس آی که مر کز ش درنورستان بود نبوغ سیاسی داکتر عبدالرحمن را دید، دست پاچه شدند با مسعود در تماس شدند وهم مردم نورستان را مجبور کردند که به فصل بگویند وخواهش کنند که  به پنجشیر برود ودوش بدوش مردم پنجشیر در مقاومت ، پیروزی و شکست سهم داشته باشد عبدالرحمن که از ترس رقیبان خلقی وپرچمی خود بکابل آمده نمی توانست  نا چار به خواهش مردم نورستان تن داد *

اگر در پنجشیر سخن از مقاومت ومردانگی زده شود. نام دکتر فضل یعنی دکتر عبدالرحمن در سطر بالا قراردارد. همچنان  اکر سخن از شکست ها و ریخت ها درمیان آید، نمیتوان نام دکتر عبدالرحمن رااز خوب و بدی در جبهه پنجشیر مجزا ساخت و در تمام کار های خوب وبد شورای نظارتا سال 1992 با نام دکتر عبد الرحمن گره خورده است.

آفتاب با دو انگشت پنهان نمی شوداگر امروز افتخارات را دیگران از خود حساب مینمایند و شکست ها را بنام فضل یا دکترعبد الرحمن انگشت شماری میکنند، این نامردی است که همیش در قاموس شورای نظار وجود داشته ، بوده ودیده می شود.  مثلیکه امروز خوش بین های مسعود وشورای نظار از ارتباطات مسعود با روس آی اس آی انکار می کنند، روز گاری خواهد رسید که بگویند اگر داکتر عبدالرحمن نمی بود همین شهرت بد ونیک را احمد شاه مسعود نمی داشت .

عبد الرحمن نخستین کسی بود که از تلویزیون کابل  تسلیم  صلح آمیزوسقوط حزب دموکراتیک خلق حاکمیت دکتر نجیب الله را به موافقه داکتر نجیب ،روس ،ملل متحد، آی اس آی ومسعود از طریق رادیو وتلویزون  بیان نمود.

او مسعود را بهتر از دیگران وخود مسعود میشناخت که یک مکار جا ه طلب ،بزدل ودسیسه ساز است  و مسعود او را میشناخت که یک مارکسیست با ایمان وضد روسی است .

اگر حقیقت را بی پرده وآشکار بگویم در پنجشیر و انداراب برویم وکارهای داکتر عبدالرحمن را برسی کنیم دکتر عبد الرحمن  را همه بنام شعلۀ  می شناسند و از هیج کسی کمتر در جبهه پنجشیر نه جنگیده.

بنا م دکتر و بنام مسئوول سیاسی  ومغز متفکر شوری نظار بوده در جنگ های پنجشیروشمال نقش بزرگ وانکار ناپذیر راایفا کرده .

اورفیق وهمفکر اخوان ودین فروشان نبوده بخاطر توصیه قوم خود در پهلوی مسعود وبصفت استاد ومشاور سیاسی مسعود وبحیث یک مبارز نستوه بگفته همرزمانش در پنجشیر مبارزه کرده وخار چشم آی اس آی بوده وقربانی آی اس آی وشورای نظار شده است.

در حالیکه داکتر عبدالرحمن از من کوچک ولی دوست نزدیک من بود شب ها وروز ها باهم یکجا بودیم من مخالف همکاری داکتر عبدالرحمن با مسعود بودم ودر هندوستان بار ها به آن گفتم وهیچ نوع استدلال  آن نزد من مورد قبل نبود ونیست او مرد با غرور بود تا آخر از مسعود دفاع می کرد گناه های مسعودرا اشتباه می گفت: به جاسوس بودن مسعود قانع بود وبا خنده می گفت :هر کس که در سطح مسعود قرار بگیرد، دستگاه های جاسوسی از آن جاسوس می سازد، بدون همکاری با دسگاه جاسوسی دول دوست امکان پذیر نیست. ارتباطات مسعودرابا چندین دستگاه جاسوسی دنیا تائید می کردوجاسوسی های مسعودرا در عالم سیاست معمولی می میگفت وخجالت زده از سراش می گذشت .

جنرال بسم الله را مرد کینه دل بنام شتر مایه یاد می کرد،صالح ریس خاد وقانونی را دلقک می نامید  ، عبدالله را ماده رند میگفت ، جنرال فهیم را سرتنبه واحمق  میگفت صدیق چکری را شادی باز سیاست ، استاد ربانی را مرده زنده آزار می گفت :سیاف حضرت مجددی سید احمد گلانی را تاجران دین کرزی را میراث خوار استعمارمولوی خالص ومحمد نبی را احمق وپول دوست گلب الدین را جاسوس وسگ پاچه گیر بی دین وبی مذهب مرد قدرت طلب ، سگ دیوانه بخاطر حکومت وحکومت داری می دانست

طالب را سگ  آی اس آی پاکستان مزدوانگلیس ، مجاهدین را گوسفند دنباله رو ،حزب دموکراتیک خلق را قوم لا یفقون تخم بازان سرچوک می گفت :

سر انجام این مار گیر (داکتر عبدالرحمن)توسط ماران استین خودش یعنی شورای نظار مانند پهلوان احمد جان کشته شد روان اش شاد.

خوانندگان عزيز ! اگر بارتعصبات كور قبيلوي را كه افغانستان امروز را به يكي از عقب مانده ترين و بدبخت ترين كشور هاي دنيا مبدل ساخته است كنار گذاشته ، حقيقت گرا و حقيقت پرست شويم . در مورد سنگفروشان که در واقع خون ملت فروشان هستند وتوسط دشمنان ملت بخاطر فریب ملت گوسفندی ما به قهرمانان قلابي مبدل شده انداوضاع سه ونیم دهه هاي اخير افغانستان را که من بحیث یک افغانستان شناس مطالعات عميق در قسمت نشیب وفراز جریانات تحمیلی افغانستان  کرده ام ، هرچه من ميگويم قرين به حقيقت است. اینکه كوردلان ، انحصار طلبان و تنگنظرهای کودن می پذیرند يانه، از دزدان لاجورد و لعل بدخشان ( فروشنده هاي خون ملت افغانستان ) دفاع میکند وبخون خانواده خود حفیظ و حفیظ ها خیانت میکند وبی شرمانه امروز از ( بز پنچر ) و ياران دزدش واز اخوان الشياطين هاي ابليس پليدنوکر اجنبی واستعمار گران بنام مجاهد خشتک گنده دفاع ميكنند بدون شک از جملهُ بي وجدان ترين انسانها و خاينان درجه يك در افغانستان وخارج از افغانستان هستند.

 ما دونوع شورای نظار داریم وسنگ فروش داریم یا پول های سنگ فروشی را در داخل افغانستان بلند منزل ویا به خارج انتقال دادند که این پول ها معادل بودجۀ دوصد پنجاه ساله افغانستان است در قسمت دفاع از سنگ فروشان وقاتلان.

چون من به هیچ جریان واحزاب چپ وراست ارتباط ندارم هر چیز جالب را که نمی توانید از ترس دلقکان احزاب وتنظیم ها ی چپ وراست وتاجران دین  بنشر بسپارید به من ارسال کنید حتی در قسمت دین ومذهب وحکومت های اسلامی من ترس از این ندارم که راجع به من وخانواده من چه نوشته می کنند ویا مارک کافر وملحدرا برجبین پاک من می زنند من که در حمام داخل شدم دیدم که آنقدر تاپه اتهام به من زده اند که در جان من جای بی تاپه دیده نمی شود.من با ملت خودتعهد کرده ام که خاینین ووطن فروشان وجاسوسا ن اجنبی را باخود شان افشا می کنم  بشرطیکه چیزی را که بمن جهت نشر ارسال می کنید مستند باشد*

 

 


banamnewspaper@hotmail.com
ایمیل

 

5192652949  تیلفون

 


بالا
 
بازگشت