سیدموسی عثمان هستی مارک تواین افغانستانی

 

آقای سهام شف شف گفت، من شفتالو میگویم

قابل توجه دوست و دشمن!

من به هیچ کس حق نمی دهم که در موضوع من و آقای نصیر سهام دخل اندازی کند . لطفاً خواهش می شود در این قضیه نه به نفع من و نه به نقص من اظهار نظر نکنید که در صورت تخلف حق گله و شکایت را از من ندارید.

با احترام:

 

 

بسیار خرسند استم که اولین بار یک شخصیت با شهامت و نویسنده چیره دست وطن جوانمردانه با نام ونشان وهویت اصلی خود و با گام های متین قلم داخل میدان پرسش از من میشود. در حالیکه قبلاً همیشه من مورد تاخت و تاز بزدلان فرومایه از داخل سنگر نامردی و از زیر چادری گک های مستعار نویسان دون همت وحامیان پشت پرده شان از عقب مورد حمله خنجر قلمی قرار می گرفتم. راستی هم که بی سوادی لکه ننگین است، مانند لکه دامن قصاب که شاهد مصیبت و معصیت میباشد.

خوش به این جهت استم که این بار نه با یک مستعار نویس کودن و بیسواد و از سنگر یک وبلاگک کوچه بازاری یا سایتک کوچه بازاری بلکه با یک رادمرد قلم و عقل و منطق روبرو می گردم.

من به احترام به قلم آقای محترم نصیر سهام نمی گویم که مورد اتهام قرار گرفته ام و یا سوالاتی که در نوشتۀ خود، آقای سهام ازمن کرده به شکل فی الفور بر قلم کشیده و مرا مخاطب قرار داده ، بلکه تنها خدمت آن بزرگوار به عرض می رسانم این جملاتی که به رنگ سرخ نشانی شده از شما است و هم این سه سوالی را که مطرح فرموده اید:

این اولین نوشته نیست که داکتر سیاه سنگ متهم به پاسداری از فاشیزم ، پشتونیزم و قبیله سالاری و امثال آن میشود . چون نوشتهء اخیر از قلم یکی از نویسنده هاییست که سالها با قلم سرو کار داشته اند و به قول خود شان هیچگاهی از گفتن ، نوشتن وشنیدن حقیقت نهراسیده اند ، خواستم چند نکته را در زمینه به توجه شان برسانم و اگر در برداشتم به خطا رفته باشم از مشورت شان فیض ببرم.

یک : آیا واقعاً داکتر سیاه سنگ خواسته است در نوشته اش قهرمان سازی کند ؟

دو : آیا واقعاً سیاه سنگ همانطوریکه در نوشته آمده است، مرتد شده و با همه چیز وداع گفته است؟

سه : مگر زمان آن فرا نرسیده است که محیط فکری خود را کمی وسیعتر بسازیم ؟

این قسمت ها که به من راجع شده ، باید بعرض برسانم که چنین جملاتی درلینکی که داده شده، نوشته آن لینک واقعاً از من است، اما در نوشته من قطعاً این نوع جملات و سوالات دیده نمی شود. آیا این یک تعبیر خیالی و مفهوم گرفتن خواننده از جملات نویسنده است و یا اینکه جمله روشن است و با همان الفاظی که سوال شده در نوشته اینجانب دیده می شود؟

تعبیر آقای سهام اگر بنابر طرز تلقی و برداشت ایشان از نوشته من باشد، بخود آقای سهام ارتباط دارد، ولی حقیقیت موضوع این است که آن جملات را من نوشته ننموده ام. نه اینکه من بزدل شده باشم که از نوشته خودانکار کنم، زیرا به صراحت می گویم چنین حرفها و ادعا ها در جملات من دیده نمی شوند. اگرآقای سهام به این حرفهای من قناعت ندارند، لطفاً از بزرگواری کار بگیرند و الفاظ و کلماتی را که در سه سوال خود بکاربرده اند، از لابلای نوشته خودم  برون بکشند و هم اگر این سوالات را از متن نوشته من بدست آورده باشند، به زیر همان جملاتی که من بکار برده ام، خط قرمز بکشند. شاید پیری من سبب ندیدن آن جملات شده باشد و یا بخاطری که پاسخ نداده باشم خود را به کوچه حسن چپ زده باشم. اگر چنین و چنان باشد آقای سهام میتواند مچ دست قلم مرا بگیرد. این از جمله حقوق حقه و مشروع آقای سهام بوده و حق و حرمت ایشان محفوظ است.

2ــ آقای سهام من نمی توانم که بدون شوخی با دوستان راحت باشم من همیشه کوشش کرده ام که جدی بنویسم اما موفق نشده ام. پهلوان شوخی در نوشته های من پهلوان جدی را همیشه ضربه فنی کرده است. وقتیکه کلمه "لینک" را دیدم، کلمه "لنک" بر وزن "شنگ" در دماغم خطورکرد. کلمه شنگ در زادگاه من دو معنی دارد. از شما چه پنهان کنم ، وقتیکه کلمه لینک را در نوشته شما دیدم، اول سخت وارخطا شدم. مردم ما کسی را که می بیند از خود کاکه گی محیطی ندارد میگویند ((لالا شنگ خود را معلوم کن.)) یعنی با من استی یا با دشمن من؟ و هم شنگ نام یک درخت است که از خود ثمر ندارد وچوب آن فرسوده و کم جان است. ترسیدم که آن ضرب المثل مشهور درسایه درخت نشستن را که در بین مردم ما سابقه کهن دارد نیاورده باشید. من از آن ضرب المثل سخت نفرت دارم و دیدم که خوشبختانه شما نیاورده بودید ، اما متوجه شدم که در درخت شنگ سوالات شما هم ثمری دیده نمی شود ، آن وقت نفس راحت کشیدم .

 3ـــ آقای نصیر سهام طرفداری ومخالفت من وشما در قسمت شخصیت یابی ما و شما بجایی نمی رسد. به اجازه آقای سیاه سنگ! البته گستاخی معاف آنقدر تبصره ها و حرفهایی که سر آقای سیاه سنگ در بیرون از انترنت است و هم درمحافل شخصی و خصوصی و در تیلفون های که از اینجا و آنجا می شنویم، وجود دارد که اگر واقعاً از شهامت اخلاقی کارگرفته شود و نقاب دشمنان دوست نمای آقای سیاه سنگ پاره شود، هم گوش آقای سیاه سنگ باز می شود و می داند که مخالفین اش در قسمت شخصیت او از فرط حسادت چه حرفهایی را بر سر زبانها انداخته اند و هم پشت سر گویی، غیبت کردن، سعایت و سخن چینی که بر ضد او جریان دارد، همراه تشویش ملیت های ما یکجا رفع می شود. اگر ما بتوانیم با شهامت و جرات علنی پیشنهاد روبرو گفتن را به ملیت های خود داشته باشیم، آنچه غیابی و بزدلانه در قسمت او گفته می شود، ختم می گردد. ما باید اخلاق روبرو گفتن و مستحکم را داشته باشیم . ما باید ازپالش گویی، تخریب کاری که تمام شان فقط و فقط از حس حسادت منشا می گیرد، خود داری کنیم و مثل شما بشکل مسالمت آمیز هر مشکل را حل کنیم.

4ــ آقای سهام از نوشته های پر برکت تان چنین برمی آید که شما هم مانند من یک نوع دوستی وعلاقه خاصی به فیض قلم آقای سیاه سنگ دارید. ولی چه چاره که آقای سیاه سنگ در پهلوی دوستان زیاد خود دشمنان و بد بینان زیاد هم دارد . جالب اینکه دشمنان و بدبینان آقای سیاه سنگ آنقدر بیچاره و کمدل و به اصطلاح میدان باختگی می باشند که خود شان مستقیماً به نام و نشان اصلی خود نمی توانند مقابل شوند ، فلهذا نمی توانند خود به آقای سیاه سنگ بگویند ، به مارک تواین افغانی می گویند که بگیر این موضوع را بنام خود از طرف خود نوشته کن! شما می دانید که در دهن پرآب مارک تواین چیزی خشک نمی ماند. مارک تواین افغانستانی هم بلافاصله موضوعات را نتنها بگوش آقای سیاه سنگ می رساند بلکه نظر به خصلت دهن پارگی که دارد به همه میدیا و انترنت وهم به دوست ودشمن می گوید.

زمانی که ایشرداس آن مرد خاموش و کر و گنگ در سایت وزین خود یعنی سایت کابل ناته ویژه نامه آقای سیاسنگ را روی دست گرفت ، هر کسی به نوبه خود نوشت . من هم در عالم ناشناسی با داکتر صاحب سیاه سنگ برداشتی که ار اشعار و نوشته هایش داشتم ، شعری سرودم و به سایت کابل ناته روان کردم . مخالفین سیاه سنگ اول مرا مقایسه به شاعر "نه کرسی فلک نهد اندیشه زیرپا" کردند و بعد به آن هم دل شان یخ نکرد و آوازه کردند که تمام آن ویژه نامه نوشته ها و دست نویس خود آقای سیاه سنگ است ، حتی تا جایی تبلیغ کردند که مثال نوشته خانم فرشته حضرتی را دادند و گفتند که فرشته گک بیسواد خو نویسنده نیست ، حتماً نوشتۀ مظلومه فرشته هم از آقای سیاه سنگ است ! در حالیکه به مفکوره من نوشته خانم فرشته حضرتی را هر مردکی که می کند خیل ضعیف نوشته می کند !

 5ـــ در این جای شک نیست وقتیکه استاد محترم جناب پرتو نادری در قسمت زیبایی وتوانایی شعر و نثر آقای سیاسنگ می نویسد ، کارش را بی مثال می داند ، اما در جایی که بفهمد بگوش سیاه سنگ نمی رسد ، در یک محفل بزرگ در کابل می گوید : سیاه سنگ در غرب شهرت دارد اما در داخل افغانستان پنج نفر هم او را نمی شناسد!

از نویسنده های نامدار و مبارز وطن یکی دیگر خانم ثریا بها است که در یک مقاله طولانی اش بخاطر توانایی و زیبا نویسی و زنجیر بافی های نظیف جملات سیاسنگ ، آثار سیاه سنگ را بر رخ دیگر نویسندگان می کشد . خوب حالا قبل از اینکه بگوییم سیاه سنگ نام کشیده و در چقری نشسته آیا بهتر نیست یک مراتبه از شخص خود سوال کنیم که خود ما در نام کشیدن و شهرت یافتن آقای سیاسنگ چقدر نقش داشتیم؟ اینکه نوشته واشعار مقبول آقای سیاه سنگ در هر سایت انترنت کار خود را در قسمت شهرت خود انجام داده ، واضح و روشن است ، اما واضح است که از یک دست صدا بر نمی آید . در قسمت پخش سریع شهرت بی نظیر آقای سیاه سنگ آنقدر که مخالفین و بدبینان اش سهم فعال داشتند ، دوستانش و حتی خودش سهم نداشته است . حال وقت آن است که مخالفین او از ندامت زیاد سر به گریبان خود فروبرده و خود را لعنت کنند که خوب گناه سیاه سنگ چیست؟ در واقعیت این ما بودیم که در قسمت شهرت کشیدن سیاه سنگ کوشش کردیم . مارک تواین افغانستانی حالا بهمان ضرب المثل معروف استشاره می کند که خودکرده را نه درد است و نه درمان ! شما قربانی نفرت و بدبینی خود شده اید و دشمن تان مشهور عالم شده است . حالا که خدا به او داده است و شما فقط درد بکشید و دندان روی جگر بمانید.

یک واقعیت دیگر را که من متوجه شده ام این است که آقای سیاه سنگ قطعاً به هر انتقادی که بالایش باشد جواب منفی و یا مثبت نمی دهد و نویسندگان جغله و پغله را به گفته ایرانی ها اصلاً تحویل نمی گیرد . من متوجه شده ام که در ظرف یک سال چند صد مقاله از طرف مستعار نویسان در چندین سایت انترنتی بر ضد او چاپ می شود اما سیاه سنگ اصلاً خم به ابروی خود نمی آورد و منظم کار و پلان خود را پیش می برد که این حرکت آقای سیاه سنگ مخالفین او را تباه و برباد می نماید . واضح است که او نمی خواهد که شهرت کسب کرده خود را ملا خورک بسازد. یک نفری که داکتر، نویسنده، منتقد، شاعر، مبارز، با تجربه زندان و بیرون زندان باشد و دیگران چپ و راست و منظم از شخصیت او دفاع کنند، ایا آنطور یک شخصیت دیوانه است که حتی به انتقادات مارک تواین هم پاسخ گوید؟ سیاه سنگ هیچ مجبوریتی به پاسخ دادن بهر کس ندارد و قسمی که می بینیم دنیا به دیگر روی شود او منظم کار و مفکوره خود را پیش می برد و وانمود می کند که دست تان خلاص! من اصلاً شما را هیچ نمی بینم .

6ــ دیگر اینکه مخالفین داوود با هرنوع نوشته چه خوب و چه بد در قسمت سردار محمد داوود خان باز هم شهرت او را دامن می زنند او را سر زبان ها می آورند. اگر ملیت های ما تحمل آن را ندارند خانواده وخود داود را قاتل ملیت های افغانستان می شناسند وخصوصاً جناح آشکار آنرا که از آن جمله قاتل خانواده سید کمال قاتل پدراش در برابر حمله داوود بی دفاع و بی گناه بودند و داود در عوض چه کرد؟ انتقامش را از میوندوال مرد پرافتخار افغانستان کشید که با هزارها تن هموطنان ما با همدستی حزب دموکراتیک خلق سر به نیست شدند . احزاب چپ وراست را زیرمیزی ساخت به آنها خصلت مزدوری آموخت . پای روس وبد بختی را برای اولین بار در سرزمین ما بازکرد و صدها مشکل و بد بختی وطن ومردم مارا به آن نسبت می دهند و کشیدن استخوان های پوسیدۀ آن را نیرنگی ازطرف استعمار گران وخصوصاً حزب دموکراتیک خلق ودولت مستعمره فاشیستی افغانستان می شناسند.

دیگر بخاطر کتمان جرم که آقای سیاه سنگ را هم متهم به کتمان جرم داوود وآله دست جنایتکاران وفاشیستان می دانند. گرچه آقای سیاه سنگ تا امروز در قسمت خوبی وبدی شخصیت داوود و مصاحبه کننده ها ابراز نظر نکرده ولی بازهم مخالفین و بدبینان اش این مثال ها را از انتهای حسادت و درماندگی بخاطر ومحکوم کردن آقای سیاه سنگ این جا وان جا به را ه انداختند . مثلی که میگویند: اگر یک مستنطق آگاهانه ویا غیر آگاهانه درکتمان جرم نقش پیدا می کند خود مسطنطق هم شامل همان دوسیه است .

در سارنوالی ها افغانستان بخاطر تحقیق ابتدائیه متهم را قبل از تحقیق به زندان نمی فرستادند ، بخاطری که جنایت کاران با تجربه در آن جا از قاضی وثارنوال پولیس و وکیل دعوی یک قدم پیش بودند و سبب فهماندن متهم و کتمان جرم می شدند. اگر مستنظق زمینه را به متهم هموار می ساخت و مقامات بالایی آگاهی حاصل می کردند، مستنطق را متهم به کتمان جرم می کردند.

میگویند که برای دولت کابل استعمارگران وحزب دموکراتیک خلق سروصدای کشیدن استخوان های داوود بیشتر از استخوان های دیگر ملیت های ما که درآن جمله سیاست مداران دانشمندان رهبران حزب وطن پرستان اگر زیر کاسه نیم کاسه نبود، بیشتر ارزش داشت .

من هم یک انتقاد علنی بالای آقای سیاه سنگ دارم و آن اینکه درکتاب "گلوله باران بامداد بهار" مصاحبه های آقای سیاه سنگ با جنایت کاران در حقیقت آنهارا آماده ساخت که چطور روزی دربرابرمحکمه از خود دفاع کنند وساحه تحقیق را از نگاه جرم شناسی وحقیقت یابی به مستنطقین بین المللی تنگ ساختت . آقای سیاه سنگ نباید این مصاحبه ها را میکرد تا مجرمین بشکل مستند در محاکم بین المللی غافلگیر می شدند و بجزای اعمال خود می رسیدند .

آقای نصیرسهام حرف سرخوب وبد گفتن نیست حرف سر نیم کاسه های زیر کاسه است که ایجاب نوشته کتابی را می کند.

میگویند که آقای سیاه سنگ از مصاحبه های خود با متهمین قضیه داود خان زخم شادی برای ملت ما درست کرد . یکی آن پای کسانی که در این جنایت اصلاً داخل نبود بخاطر لطف و بدبینی که با بعضی اشخاص آقای سیاه سنگ از نظر خود داشت در کنار نام های مکاران، مخالفین خود را هم در قسمت مصاحبه ها با جنایتکاران آورد واین کار ابتکاری خود را که از طرف اکثریت ملیت های افغانستان مردود دانسته می شود آقای سیاه سنگ خواست شهکار نشان بدهد. حالا شما هم آگاهانه یاغیر آگاهانه سر خوب گفتن وبد گفتن سیاه سنگ نمکی برزخم مخالفین داوود و مخالفین آقای سیاه سنگ پاشیدید که بدون جواب به این پاسخ آقای سیاه سنگ هیچ کدام راه دیگری ندارد و باید این سوالها حل شود تا شخصیت آقای سیاه سنگ باعث لکه تاریخی نگردد.

هم مخالفین و هم موافقین که مصاحبه های آقای سیاه سنگ را خوانده اند ویادداشت هایی که برداشته اند مصاحبه ها را دارای نواقص خواندند وگفتند حالا کنجکاوی بیشترمیخواهد ورنه این مصاحبه مانند کتابی که آقای رازق مامون در قسمت نجیب نوشته دارای نواقص می باشد. اگر به این شکل به نشر می رسد عکس عکه بی دم منحیث سمبول کتاب در پهلوی عکس داوود بنشر برسند. امید است که آقای نصیرسهام در قسمتی که آقای سیاه سنگ چیزی گفته یا نگفته قناعت شما فراهم ورفع تشویش شده باشد.

در سر زمین ما همیشه در خانه شاه خیلی خبری نبوده ودر خانه عروس خیلی رقص بازی وپای کوبی بوده. شاید حرفهای که من در بالا ودر زیر می نویسم آقای سیاه سنگ اصلاً خبر نباشد.

آن سوال هایی که شما مطرح کردید و چیزی من اضافه کردم این حرفهای من نیست بلکه از زبان دوستان و دشمنان آقای سیاه سنگ ویگران که پابند هیچ نوع اصول نیستند این حرفها را در قسمت سیاه سنگ گفته اند. باز تکرار می کنم حرفهای مخالفین سیاه سنگ ، حرفهای مخالفین سر دار محمد داوود و حرفهای خلق وپرچم است ولی من می گویم آنچه که در این نوشته آمده حرف من نیست ومن با کارهای سیاه سنگ وحرفهای ملیت های افغانستان قطعاً مخالفت ندارم. بخاطری که فردا یک شخص دیگر مثل شما بمن نگوید که تومخالف وسعت نظراستی و کسی که حق به آزادی انسان نمی دهد، تعبیض دین ومذهب نژادی قومی منطقوی دارد، آیدیای خود را سر کسی به زور می قبولاند، نتنها احمق است بلکه از جاده انسانیت برآمده و خر بی دم است .

این حرفها حرف دیگران است وشما می دانید قسمی که قبلاً هم عرض کردم بزرگان گفته اند که در خانه شاه خیلی خبری نبود ودر خانه عروس خیلی رقص بازی وپای کوبی است من تنها کسی استم که می گویم از فلان کوچه می گذشتم که در خانه ای صدای رقص وبازی وپای کوبی بود. پرسیدم این خانه کی است گفتند خانه عروس خیلی !

آقای سهام شما مستقیماً پرسیده اید که (مگر زمان آن فرا نرسیده است که محیط فکری خود را کمی وسیعتر بسازیم ؟)

بگفته علم غواص هراتی، سید موسی عثمان هستی نوشته هایش سبک بخصوص دارد. اگر نوشتۀ آن دست بخورد مفهوم اصلی خود را ازدست می دهد وفهمیده می شود که نوشته دست خورده حتا اگر در جمله یک کلمه کم وزیاد شده باشد چرا که قسمی نوشته می کند که حرف می زند . نوشتۀ هستی با حرف زدن اش تفاوتی ندارد وهم خود را هیچ وقت پابند قواعد نویسندگی نساخته و نمی سازد. به او فرق نمی کند که اتاق را این قسم نوشته کند یا این قسم اطاق نوشته کند یا این قسم نوشته اتاق در اشعارخود او توجه به فهماندن خواننده دارد و میخواهد مطلب خود برساند . با وجودیکه دسترسی در قوانین شعر کلاسیک دارد، کتابی را که استاد بیتاب در قسمت قوانین شعری نوشته بود به دیگران نقطه به نقطه تفسیر و تشریح می کند ولی خودش به آن پابند نیست. پیش قاضی موسی هستی زیبایی بازی کردن با کلمات ورساندن مفهوم بخواننده وتیر قلم را بهدف زدن که مطلب خود اش است توجه به نقد وانتقاد دیگران نمی کند اگر مانند بیدل دهلوی به سبک هندی هم بنویسد مغلق نویسی وپیچیدگی وکورگره های ادبی در شعرهایش دیده نمی شود ، طنز هایش توام با تهدید وافشا گری مستقیم وبی باکانه دیده می شود وهمیشه طنز هایش با هجو گره خورده . او دیروز مرتد بوده امروز کمونست است فردا مسلمان خواهد شد و حرف دیروزی که گفته امروز نمی گوید . افرادی که حرف دیروز را امروز نمی گویند در نوشته خود دوست ودشمن نمی شناسد و فقط عاشق انسان و انسانیت وطن می باشند وآزادی درنوشته های اش دیده می شود وازافتخارات خود حساب می کند . طوریکه من از نوشته های آن نتیجه گرفته ام دوست ودشمن ندارد و همیشه طرفدار قلم بی رحمانه است . هرکس فکرمی کند که دوست او است یادشمن اوبه اشتبا ه رفته. من واقعیت هارا گفتم که هستی می پذیرد یا نمی پذیرید. امید است که محترم جمعه گل خان صدیقی نایب الحکومه ولایت قطغن بپذیرد ما نمی توانیم که نوشته های آن را بنشر نرسانیم ولی مقام ولایت می تواند که به محترم هستی بگوید که دست از این نوع سبک ونوشته بردارد قوانین مطبوعات را مدنظر بگیرد.

سهام صاحب شما آیا شخصی را با این مفکور می توانید بگوئید که مخالف وسعت نظر دیگران است ؟ در حلیکه من نتنها طرفدار وسعیت نظر استم طرفدار تغییر نظر استم . لطفاً به نوشته های گذشته من یک مرتبه نظر اندازی کنید آیا شما با من موفق استید یا نیستید؟

در همه دنیا شاعر ونویسنده حق دارد که شعر ونوشته خود را به اراده خود بکند ولی در وطن ما اگر کسی از این حق استفاده کند ناف اش را دیگران بنام خود ستایی چپک می کنند . در هر سرزمین دانشمند را کس متهم به دست داشتن مغرضانه نمی کند ودانشمند هم ازجانب داری خود داری می کند واگر نظرشخصی داشت باشد اورا بنام هدف ومفکوره ونظر خود بنام خود مطرح می کند ومسوولیت می گیرد.

کسیکه توانمندی مطرح کردن خود ونوشته خود را درجامعه داشته باشد ضرورت به مطرح کردن این وآن ندارد و دیگر ترس از تعلقات قومی مذهب نژادی وغیره ندارد . کسی که کلمه تعلقات را ترسیده ترسیده به زبان و یا قلم می آورد مردم چون شناخت از او دارند فکرمی کنند که زیر کاسه این آقا ویا این خانم نیم کاسه است که از سنگر یک ملیت دیگر ملیت را می زند اگر به این عقیده باشد که در بین ملیت های افغانستان وخوب وبد است باید خوب را خوب بگویم وبد را بد. ما نباید به نام ملیت آن کسی را بکوبیم ویا تقدیر کنیم و یا تکفیر کنیم . اگر ملیتی احمق می شود دنبال بد می رود وسگ بد می شود، من ترس از چغه کردن سگ ندارم. اگر منطق دارد و قضاوت می کند ، من به نظر آنها احترام می گذارم.

در مطبوعات غرب رواج بر این است که هرنویسنده جواب انتقاد یک شخص را خوداش یا حزب اش می دهد وجواب انتقاد یک نویسنده را نویسنده ای می دهد که سر آن انتقاد شده ودیگران به داوری می خیزند ونویسنده که سر آن انتقاد شده سکوت می کند. کس دیگراز قبرستان بیرق سبز بالا نمی کند.

باره ها گفته ام حرف دیروزی که گفته ام حرف امروز من نیست . دیروز قسمی می دیدم در موقف دیگری قرار داشتم وامروز در موقف دیگر. من یک روز پشتون استم ، یکروز اوغان استم، یک روز ترک، یک روز هزاره، یک روز ازبک ، یک روز پشه یی ، یک روز هزاره، یک روز نورستانی ، یک روز طرفدار ویک روزمخالف همه ملیت ها

اگر خوبی های یک شخص و دولت را دیروز گفته ام و امروز بشکل دیگر عنوان می کنم ، من سگ زنجیری نیستم . فکر آزاد عقیده آزاد دارم . دیروز کمونست بودم ، امروزمسلمان استم ، فردا مرتد استم . بعقیده دیروز بعقیده امروز وبعقیده فردای خود افتخار میکنم. بزدل نیستم که مسلمان را ببینم خود را مسلمان وانمود کنم و کافر را ببینم خود را کافر وانمود کنم و مرتد ببینم خود را مرتد وانمود کنم. ولی دربرابر حرکت خود و نوشته خود و زبان خود و در هر راه که رفته ام خوب کرده ام و یا بد کرده ام مسوول وجوابگو به مردم وتاریخ استم .

از هرچیز سرکشی کرده می توانم ولی محاکمه مردم و تاریخ سرپیچی کرده نمی توانم. تنها مسایل شخصی که بخودم تعلق دارد و به خانواده ام تعلق دارد ، اگرضرر به جامعه نداشته باشد، کسی حق پرسان از من ندارد وچیزی به جامعه وبه انسان وانسانیت ووطن ارتباط می گیرد باید من جواب سوالات فرد فرد ملت را بدهم واگر شهامت جواب گفتن را ندارم ، سکوت اختیار می کنم. اگر دیروز ازسوال های ملت فرار کرده توانستیم ولی امروز ازدست وپنجه های فولادین تاریخ فرارکرده نمی توانم. فردا با ما محاسبه صورت می گیرد بخاطر روشن شدن حرفهای خود.

سوال: حق وسعت نظر را کسی دارد؟ بلی دارد، در صورتی که سابقه آن بخوداش ارتباط داشته باشد نه به ملت ، وطن، انسان وانسانیت. برای مثال و روشنی که آن را نقل چای فکر نکنیم پیش مهمان خوب وبد بگذاریم. معذرت از دو دانشمند وطن خواسته مثال می آورم واقعیتی است که هیچ با وجدان از این که یک روز در حلقه روشنفکری بوده انکار کرده نمی تواند

آقای اسحق مضطرب که فعلا نگارگر تخلص می کند زمانی استاد ادبیات پوهنتون کابل بود. اصلاً از ولایت لغمان است در مزارشریف تولد و بزرگ شده و فعلاً در لندن زندگی می کند، پسر کاکا وشوهر همشیره استاد انجنیر محمدعثمان خان فقید که زمانی مانند استاد اسحق مضطرب نگارگر از بنیادگران جریان شعله جاوید بودند وحق استادی هر دو بر من دارند ومن افتخار شاگردی شان را دارم . اسحق مضطرب نگارگر که از دانشمندان نویسندگان چیره دست شاعر بی بدیل است زمانی یک کمونست دوآتشه بود وسالها بنام کمونیست و کافر در زندان ظاهر شاه انداخته شد. همان طوریکه در ادب وادبیات شاگردان خوب تربیه کرد، در مکب مارکسیستی خود جوانانی را تربیه کرد که در شق مارکسیزم نه تنها مردمان با ایمان بودند بلکه در سایر علوم هم ید طولا داشتند. بعضی شان زنده است و هنوز مارکسیست استند . دونفر از شاگردان وهمسنگران آقای اسحق نگارگر توسط دولت حزب دموکراتیک خلق کشته ونا بود شدند یکی آن حسین جان طغیان بود که حقوق دان نویسنده مبارز انقلابی و دوم آن استاد داکتر زمری پسر کاکای خود مضطرب وشاگرد خاص مضطرب استا د پولتخنیک کابل بود و بنام همین سازمان ساما که سیاه سنگ به عضویت آن شهرت و افتخاردارد از همسنگران نزدیک سیاه سنگ بود. روان شان شاد ! آنها توسط حزب دموکراتیک خلق اعدام شدند. بنام سامایی مثل از این دونفر هزارها شاگرد آقای مضطرب توسط حزب دموکراتیک خلق ، توسط مجاهدین ، توسط طالب، توسط آی اس آی پاکستان ، توسط آخوند های ایران بنام مارکسیست کشته شدند. آقای مضطرب امروز از آن روز خود اظهار پشیمانی می کند و ندامت می کشد و مسجد به مسجد، خانقاه به خانقاه بنام مسلمان وصوفی ملا و واعظ می گردد و دست پیر می گیرد. اسحق مضطرب نگار گرکه آن وقت هم عاقل و عالم وبالغ بود، استاد بود، چهار لسان را می دانست امروز هم می داند و امروز هم عاقل و عالم وبالغ است. اما آن کسانی را که مغز شویی کرده بود به دهن نهنگ ها رفتند مسوول آن جوانان که به کام مرگ رفتند کیست؟ این دانشمند که بعد از کشته شدن آنها بگفته ملیت های افغانستان از حزب اسلامی واز مبلغین طالب واخوان شد ، همین کسانی را که این تربیه ومغز شویی کرده بود، من نمی گویم که حق تغییر نظرخود را ندارد ولی از شما سوال می کنم که مسوولیت مرگ آن جوانان بگردن کیست؟ مادر گرسنه وداغ دیده ، بیوه وده ها یتیم که امروز سر پرست ندارند، گناه آنها چیست وقتی که این را می نویسم اشک از چشمم می ریزد.

آقای سیاه سنگ یک دانشمند مبارز است او کدام مرد عادی نیست که کورکورانه به ساما رفته و کورکورانه مارکسیسم را قبول کرده باشد. سیاه سنگ برخلاف اسحق مضطرب نگارگر ، حالا هم در راهی که رفته انکار نمی کند . اگر او هم مانند نگارگر امروز تغییر عقیده کند، مسوول آن حوزه و صفوف ساما را که سیاه سنگ به عهده داشت وآن کسانیکه توسط سیاه سنگ جلب و حذب شده بودند و در یک دوسیه و یک زنجیر با آقای سیاه سنگ در یک سلول و یک زندان بودند، و آن شاگردان ویا رفیق هایش که توسط حزب دموکراتیک خلق کشته شدند چطور می شود؟ آیا این مسولیت در گردن احراب جنایت کار است و دانشمندان احزاب که بره ها را آماده خوردن گرگ ها ساختند هیچ مسوولیت ندارند؟ اگر درجامعه ما این دانشمندان وحزب سازان نمی بودند ما چرا سه میلون کشته وپنج میلون آواره وده ملیون معیوب می داشتیم ؟ چرا در وطن ما سه ونیم دهه خون می جوشید واستعمار قدم های متین واستوارش را در وطن ما می گذاشت؟

اینها باید وسعت نظر خودرا روشن کنند وبگویند که با این وسعت نظر خود چند میلون کشته فرار ومعیوب و ویرانی را متحمل شویم که این دانشمندان وسعت نظر نشان بدهند و هنوز هم سر ملت تجربه کنند . دانشمندان هر حزب وهر جریان حق دارند که در نظر خود تجدید نظرکند بخاطریکه جنایت کردند ، باید در تفکرات شان تجدید نظر کنند که در بین جامعه جای پای داشته باشند. اما شعله یی ها حق ندارند از محدودۀ دید خود بیرون شوند .

خانواده نادر غدار، حزب دموکراتیک خلق ، مجاهد بی وجدان ، باند شورای نظار زمرد فروش ، طالب مزدور ، آی اس آی پاکستان ، روس بی وجدان ، انگلیس وامریکا همه و همه حتی در پاکستان مردمان پاک و بیگناه ملت مارا بنام شعله یی کشتند و نابود کردند .

امروزاگر داکتر سیاه سنگ که از جمله دانشمندان همین راه بوده واست ، اگرتغییر مفکوره می دهد آیا ملت ما حق ندارد که از این دانشمندان شما و ما پرسان کنند که در سر راه خود چه کثافت را دیدی که امروز تغییر مفکوره می دهی؟ آیا ملیت های افغانستان حق ندارند از دانشمندان خود بپرسند که آقا دیروز کجا بودی وامروز کجا هستی؟

آقای سهام شما دانشمند استید و بهتر از من می دانید که اولین انقلاب در روسیه در سال 1905 صورت گرفت و شکست خورد حزب بزرگ روس بنام بلشویک ومنشویک به دودسته تقسیم شد تا 1917 که انقلاب روس پیروز شد هزارها کتاب بر سر یک دیگر نوشتند و ذهنیت ملت خود را درباره خود و حزب شان وانشعاب های شان نوشتند. احزاب چپ وراست ما و شما هرکدام هزارها انشعاب دربین شان رخ داد اما یک حرف بخاطر روشن شدن ملت خود نگفتند ونه نوشتند. طرفداران جریان شعله جاوید در درون خود مخالفت داشتند ودر بیرون از یکدیگر دفاع می کردند. حزب افغان ملت چندین پارچه شد و حداد که سن آن بیشتر از 90 سال است تمام عمر هرکاره حزب بود تا امروز حتی نوشته نکرد که فدایی راست گفته بود این حزب توسط ضبط احوالات وقت خانواده نادر غدار ساخته شده واین انشعابات در درون حزب آمد ویا احزاب اسلامی هزارها پارچه شد یک حرف هم به ملت خود بیرون ندادند و صدها دفعه جدا و یکجا شدند هنوزهم سگ زرد برادر شغال است.

آیا جریان شعله وحزب دموکراتیک خلق که هزارها پارچه شدند تا امروز یک کلمه بیرون دادند؟ همین ساما که آقای سیاه سنگ عضو پرافتخار آن بود، هفت پارچه شد اما یک حرف بیرون نداد. هزاران ترور در بین احزاب چپ وراست صورت گرفت اما غیر از قاضی موسی هستی یک نفر تا حال حاضر نشد که ترورها را افشا کند.

بیشتر از پنجاه زن باعفت و باعزت در جنگ های تنظیمی کابل از افشار ربوده شد وتوسط افرد سیاف وشورای نظار به پنجشیر بین قریه قوطندر سرخ و پغمان برده شدند و در پغمان و در چاه آهوی پنجشیر مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند که نه حزب وحدت صدای خود را کشید ونه شورای نظار. در شماره آینده من از آن مظلومان تاریخ نام می برم. اگر جنایت کاران وجدان می داشتند امروز هرچیز برملا می شد.

جنایتکاران بی شرم و بی حیا! شما از جنایت خود و از جنایت حزب خود نوشته نکنید، من نوشته می کنم بخاطریکه خاین وبی وجدان نیستم.

کسی که به خاطر نداشتن غرور و عزت النفس نه حاضر به اعتراف است نه حاضربه عذرخواهی، جنایت کار دومنزله است. اعتراف و عذرخواهی شهامت میخواهد. شما دیدید که من چندین بار با اشتباه کوچک خود که خیانت هم نبوده از مردم وافراد مشخص معذرت خواسته ام. تا من نمونه از شهامت باشم من با این شهرت زیراستم  از کس پنهان نمیشوم .

 

سید موسی عمثان هستی مارک تواین افغانستانی یا پدرطنز معاصر افغانستان مدیرمسوول ماهنامه طنزی وانتقادی بینام درتورنتو ایالت آنتریو کانادای درقسمت نارت امریکا.

 زادۀ افغانستان با تابعیت دوگانه وبه هردووطن خود وبه مردم هردو وطن خودصادق استم هم افتخارمی کنم، حتا تابعت کانادایی خودرا دربدل ریاست جمهوری افغنستان بدل نمی کنم. من بیش از بیست وپنج سال درآغوش پرمهرکاناد با افتخار زندگی کرده ام .ولی وقتیکه پای منافع انسان وانسانیت در بین واقع شود. آن وقت من مرز نمی شناسم .از جنایت دولت افغانستان وکانادا دفاع نمی کنم .بی باکانه انتقاد می کنم. نه از زندان افغانستان می ترسم ،نه اززندان کاناد. پیش من جنایت کار درهرنقطه دنیا که باشد ،جنایت کار است. از نیش قلم من نجات ندارد. واگر میخواهند خاینین نجات یابند دست دردامن مجاهد ،طالب ،القاعده دولت کابل، آی اس آی  پاکستان ، دسگاه جاسوسان دنیا بزنند تا برمن تهمت بزنند، دسیسه سازند و توطئه کنند ، ویا دامن خامنۀ رابگیرند . که نام مرا  در پهلوی سلمان رشدی نوشته کند. ورنه کسی که مفکوره آزادی وانسانی  انتقاد می پذیرت با من کاری ندارد.

ومن مانندسه عضو بیرویی سیاسی حزب دموکراتیک خلق از محکمه هاک ودیگر محاکم نمی ترسم وروزی شما می بیند که درمقابل محکمه هاک استاده شوم ومیگویم شما جنایت کاران را محکمه نمی کنید.آنها حاضر به عذرخواهی ومحکمه نیستند من بخاطریکه ثابت کنم خاین خایف است وصادق از محاسبه باکی ندارد.

 

نوت :مسوولت این نوشته را من دارم نه سایت وزین آریایی ونه دیگر سایت هایکه از سایت  وزین آریایی میگیرند . همه سایت ها حق دارند بنشر بسپارند بشرطیکه نام از سایت گرفته شده ببرند .مزاحم سایت ها نشوید به آدرس صخره کوه هندوکش که من استم مراجع کنید . من از انتقاد نمی ترسم . استقبال می کنم . سایت ها حق ندارند که نوشته مستعار نویسان بی وجدان را سرمن بنشر برسانند آن وقت من به مستعارنویس بزدل کاری ندارم .... سایت بسراش می بندم .

 

 

 


banamnewspaper@hotmail.com
ایمیل

 

5192652949  تیلفون

 


بالا
 
بازگشت