سیدموسی عثمان هستی

 

 

روان شهیدپهلوان احمدجان شاد باد

 

این هفته ،هفته سروصدا درميدیا جهان وسرزمین ما افغانستان عزیز بخاطری11سمتمبر وشهادت قهرمان ملی!!!! احمدشاه مسعود بود. روان بلدنگ های غول پیکروروان قهرمان ملی !!!!شادکه این دوقصرویران گردید و دوباره دربهشت بخاطرقهرمان ملی !!!!احمدشاه مسعودبناشد ووی منتظردیگریارانيست که درجنگ های کابل رهبرانقلابی وقهرمان !!!! افغانستان راصادقانه همرایی کرده اند .

 این سروصداهامرابیادروزهایی آوردکه ملت ماازیک قهرمان دیگر بنام پهلوان احمد جان یادنمی کند. پهلوان احمدجان بودکه ازاحمد شاه مسعود قهرمان ساخت وجای پای آن راکه بعدازحمله پنجشیر بدستورآی اس آی در زمان سردارمحمد دوود خان شهید!!!! کوتاه شده بود، بازکرد.

 هیچ پنجشیری با وجدان این حرف راانکارنمی کند واگردیگران انکارکنند استاد محترم بزرگ ودانشمند پوهاندغلام علی امینی برادرانجینرفاروق امینی که درتجارت شریک من بودوشوهرخواهر پهلوان احمد جان بود وپسرعمه پهلون احمد جان می شد وخواهرفاروق هم زن اول پهلون احمد جان بودکه پهلوان احمد خان پسرپهلوان احمد جان درکانادا ، در تورنتو ، در شهری که من زندگی می کنم زندگی می کند وگاه گاهی کاکا گفته سری به دیدن کا کای پیرمردی که یادگارپدر وپدر کلانش است می زند وکاکای خودراازوقتی می شناسد که من درخانه احمد جان همرای قهرمان ملی !!!!!!احمد شاه مسعود پنهان بودم. چیزی که من می نویسم آنها ازاین ماجرا باخبرهستند وانکار نمی کنند.

  بیاد دارم که احمدشاه مسعود از مقربالاحصار آی اس آی پشاور بعد از کودتای ثوربه نورستان آمده بود، از ترس مردم پنجشیرکه بخاطر حمله آن بدستور آی اس آی وگلب الدین که در زمان سردار محمد  داوود به پنجشیر حمله کرده بودند ، به پنجشير آمده نمی توانست.

 پس از شکست ،احمد شاه مسعود بادار ودسته آی اس آی  از پنجشير فرار کرده بودند. شاه ابدال روان شاد وعبدالستارجبل السراجی شوهرعمه  محمد بیگ حارنوال موادمخدر وزارت مواد مخدر برادر انجنر حیدر جبل السراجی انجنر وزارت فوایدعامه ،  ستارمشهور به مستوفی عبدالستار بود گرچه او دوست من بود او مستوفی نبود از دانشکده اقتصاد دانشگاه کابل فارغ شده بود حزب اسلامی اورا بنام مستوفی بعد از مرگش شهرت داد.  ستار مستوفی در جنگ پنجشیر بدست مردم پنجشیر ومصونیت ملی دستگاه جاسوسی سردارمحمد داوود اسیر شدندو احمد شاه مسعود وجاسوسان آی اس آی دوباره به پاکستان فرار کردند . ستار وشا ابدال وچند نفر دیگر که ازهمرکابان همین قهرمان ملی !!!!بودند ، ازطرف دولت داوود ومردم پنجشیر اسیر شده بودند وتا آمدن حزب دموکراتیک خلق در زندان دهمزنگ زنده بودند ومن در زندان از نزدیگ با آنها معرفی بودم وشب 12 جوزا همان سال اول کودتای ثور با دیگر دارودسته اخوانی ها ومسلمانان صادق وطن ما از زندان پلچرخی ناجوانمردانه بدون محکمه کشیده و کشته شدند روان شان شاد  .

احمد شاه مسعود که نفوذ وقدرت پهلوان احمد جان پسر مدیر صاحب محمد صدیق خان پنجشیری را می دانست وچند وقتی همرای آقاجان برادرپهلوان احمد جان شاگرد پهلوانی پیش احمد جان پیش از رفتن به پاکستان بودبه استاد خود پهلوان احمد جان  نامه نوشته بود وخواهش کرده بود تا شرایط آمدن آن را از نورستان تا به پنجشیرمساعدسازد.

 وهم تقاضا کرده بود که اورا حمایت کند تا جنگ های چريکی را در پنجشیر وشمال بکمک مردم پنجشیر وپهلوان احمد شاه براه اندازد . درنامه خود بطور خاص  تقاضای کمک خانواده حاجی گلستان خان وبوستان خان که دو برادر دوگانگی بودند وپسران کاکای وکیل قیوم خان می شدند نموده بود.  چون احمد شاه مسعود زیاتر از قوم خود که از شاگردان دستگیر خان پنجشیری مانند جان محمد خان خسرولی مسعود پدر خانم فرشته جان حضرتی  ومیرداد خان پنجشیری ( طرفدران شوروی ) بودند ، جايگاهی نداشت.

 پهلون احمد جان نامۀ به جواب احمد شاه مسعود نوشت و خاطرنشان کرد که  بشرطی همرای شما و9 نفری که همرای شما درنورستان بخاطر جهاد مقدس آمدید کمک می کنم :

اول اينکه در بین شما کارکنان آی اس آی نباشد اگرباشد آنها را با خود آورده نمی توانید شرط ما وشما همین است که ملت ما خصوصاً مردم پنجشیراز پاکستانی ها خاطره خوش ندارند وآی اس آی دستگاه جاسوسی پاکستان در وطن ما توطئه می کند .

اگر می توانید با آنها روابط خودرا قطع کنید، در اينصورت قدم های شما برسر چشم ما . ولی اگرمیخواهيد به دستور آی اس آی جهاد را در افغانستان آغاز کنید از همان راهی که آمده اید برگردید.

 مثلیکه در وقت حمله شما به پنجشیرمردم پنجشیر از شما بخاطرآی اس آی حمایت نکردند امروز نيز مردم ازشما حمایت نمی کنند .

پهلون احمد جان در نامه نوشت :  من محترم حاجی گلستان مامای خودرا با آقاجان برادرخودفرستادم اگر با این شرایط شما ورفقای شما موافقه دارید من ومردم شریف پنجشیر از زن تا مرد درخدمت شما وجهاد قرار داریم.

همچنين ، من همراه شما به بدخشان نزد پیروان مولانا باعث می روم که در جنگ های چريکی ید طولا دارند. وهم شمارا به عبدالمجید کلکانی که در مخفی کاری ید طولا دارد معرفی می کنم .  

همان بود که حاجی گلستان خان وآقاجان برادر پهلون احمد جان که بعد ها توسط شورای نظار درزمان طالبان بدستوراحمدشاه مسعود به اثر پلان های مارشال قسیم ،عبدالله عبدالله وقانونی بگفته فضل احمد مشهور به عبدالرحمن محمودی شوهر داکتر فروزان زن شجاع وباهمت سر زمین ما کاندید ریاست جمهوری افغانستان که توسط جنرال قره بیگ پنجشیری آشکارا درمیدان هوایی در مقابل چشم تیزبین پولیس وخاد کشته شدروان اش شاد. داکتر عبدالرحمن در هند بمن گفت: آقاجان به دستور احمدشاه مسعود در کابل ترور شد، احمد شاه مسعود قهرمان ملی !!!! شما ملت گوسفندی توسط آقاجان وحاجی گلستان آورده شده بودند اما وقتیکه احمدشاه مسعود «نمک حلال» که در دستر خوان مدیر محمد صدیق پدراحمد جان به قدرت رسید اول احمد جان را شهید ساخت روان آن شاد سپس پیروان مجید و باعث راکشت وامروزدرعوض این که پیروان مجید وباعث از وی ابرازنفرت کنند شاخ بزرا تاج افتخار خود ساخته اند.

مرگ احمدشاه مسعود همان قدر با ارزش پیش ملت ما بود که مرگ امیر عبدالرحمن خان به ملت افغانستان ارزش داشت شاعری در روز اول مرگ امیرعبدالرحمن خان جلادگفته بود :

عالمی رازندکردی آفرین برمردنت

یعنی به مرگ توخبیث درحقیقت جهان زنده شد

من مصرع دوم بیت شاعرراپیدا کرده نتوانستم خودم باقی مانده بیت را بخاطر چند روزی که باهم در خانه پهلوان احمد جان بودیم  روز مرگ احمدشاه مسعود دوست سابقه ام!!!! خود سرودم.

"عالمی رازنده کردی آفرین  بر مردنت"

پشته ازکشته ساختی نشدی پاین ازخرد

کس نکردازترس دقلباب  یکروزی   درد

می شکندآخرتاریخ یکروزی پای  خرد

 

نمی توانم بی طنز نوشته خودرا به پایان برسانم

زن یک صاحب خانه که از دست یک پشک چتل به ستوه آمده بود ، دست وپای پشک را بست وبدست شوهر خود داد تا اورا به دریا اندازد.

امیرعبدالرحمن خان جلاد همان روز پل یک پیسگی را افتتاح میکرد ، دید که یک پشک چتل را که دست وپای آن بسته است آب می آورد.  امر کرد که پشک را از آب بکشند. پشک را از آب کشیدند . امیر عبدالرحمن خان روی خودرابطرف لالا کرنیل پدراسماعیل خان وردک کرد گفت: چرا دست وپای این پشک را بسته کرده اند ودر دریا رها نموده اند؟

 لا لا کرنیل گفت : شاید کدام خانه از دست این پشک به تنگ آمده باشد دست وپای آن را بسته کرده ودر آب انداخته اند.

امیر عبدالرحمن خان که کمتر از امریکایی ها سخت قلب نبود دلش به پشک سوخت همان طوریکه دل امریکا به شورای نظارودیگر جنایت کاران وطن ما بعد از حمله بالای طالبان سوخت گفت: دست وپای پشک چتل را باز کنید .این فرمان را بگردن آن بسته نمائید.

در فرمان نوشت این پشک به هرخانه که قدم رنجه فرماید، حق کشیدن آن را کسی ندارد. پشک راستاً به همان خانه رفت. وقتيکه صاحب خانه دید که به گردن پشک یک فرمان است ودرفرمان نوشته شده در هرخانهً که این پشک خواسته باشد زندگی کند حق کشیدن این پشک را کسی ندارد . صاحب خانه درمقابل پشک با احترام  ايستاد و گفت: پشک جان وقتیکه تو به اثر فرمان امیر عبدالرحمن خان، صاحب خانه شدی خانه را بتورها می کنیم ، خدا حافظ .

وطن بد بخت ما همیشه به فرمان استعمار گران  اختیارش به پشک ها  چتل داده شده است  از زمانيکه حزب دموکراتیک خلق ،  شورای نظار، مجاهد ، طالب تسلمی ، وحزب اسلامی ودیگر خاینین   به فرمان روس هاو امریکایی ها در کشورمفتخر به کسب قدرت گردیده اند ، من از ترس این جنایت کاران نمی توانم در وطن خود زندگی کنم و این بیت زیر درد هجران وفراق مرا بخاطر دوری از وطن نشان می دهد .

 

نپرس ازپیری وغربت که دردنابسامان است

که انگشتان پیری همنوای خامه لرزان است

زن واولاد وعروس درخدمت من نالان است

مهیاهستی درغربت ولی فکرم بپروان است 

"هستی"

 

 


banamnewspaper@hotmail.com
ایمیل

 

5192652949  تیلفون

 


بالا
 
بازگشت