سیدموسی عثمان هستی

 

 

سیدموسی عثمان هستی مارک توانی افغانستانی

ای هموطن من بخاطرراست گفتن دشنام می شنوم دیگرجرمی ندارم

 

ملت افغان بجای آب، دنبال سراب

همچوخس برروی دریاچون حباب

خوش باورو دنباله رو پیرو شباب

رهبران اش دزدوغداروهم قصاب

                                               "هستی"  

شب خواب بودم تیلفونی ناوقت شب آمد، بایک دشنام رکیک گفت: سری به ایمیل خودبزن!  گفتم چشم ،گوشی راگذاشت. خدادرحفظ خودآن مردبزرگ را که به من دشنام دادنگهداد.

بخود گفتم شاید این هم از دنباله روان آمر صاحب !!!! احمد شاه مسعود قهرمان ملی !!!!! از جمله زمرد فروشان باشد. فردا که بیدار شدم ایمیل را باز خواهم کرد وخدمت آن دوست می رسم .

فردا که از خواب بیدارشدم ، بخاطر آن عزیز سری به ایمیل خود زدم دیدم که مخالف وموافق به نوشته هفته گذشته من زیاد است. ایمیل من درکفن دشنام ودر گلستان تمجید دیده می شود. باخود گفتم مرد آن است که دشمنش به شمشیر زندودوستش اورا تشویق به صداقت ، شهامت وراست گویی کند.

هردوجناح رااحترام کردم ،یک نامه نوشتم وبخاطرایمیل شان که یادی از من کرده بودندتشکرکردم بعضی دوباره جواب گفتندوتشکرکردندوبعضی سکوت کردند.

 

نداریدمنطق وبیخودمرامی دهيد دشـــنام

سرافرازمیکنیدمن را،بیخودخود را بدنام

چه چاره ملتی را که روزاوبُودچــــوشام

که آن درفکرفــــــراروتودرفکرکمندودام

                                                "هستی"

 

خانمی ازتبارپنجشیردرایمیل خودبا نام مستعارنوشته بود که این اشخاص وافرادی را که نام برده اید از نزدیک می شناسی! بلی من همه راازنزدیک می شناسم وازهموطنان من استند ولسوالی شان قبل از پادشاهی شان مربوط ولایت پروان بود.

 با خانواده میرداد خان پنجشیری باخانم میرداد خان نسیمه جان وشریفه جان حسرتی ، خانم جان محمد خان ودختران شان که ازشاگردان  خاص دستگیرخان پنجشیری می باشند ، کمونست های دو آتشه ديروز ، امروز همه روبه اسلام آورده اند ، روزی ازدوستان حزب پرافتخار!!!!حزب دموکراتیک خلق بودند. من نه تنها شناخت به آنها دارم بلکه احترام هم دارم.  گاه گاه درنوشته های خودازآنها یاد میکنم تا با تاریخ وطنم نیک نامی وبد نامی گره خورده باشد.

 آنها دیروزسرودلشکرمزدوروکارگررا می خواندند ومی گفتند: دشمن اخوانیم!  ما دشمن اخوانیم!  ومرگ به امپریالیست می گفتند  ولی امروز مدافع برحق شورای نظارهستند. و شورای نظارخودرا میراث خواراخوان می خواند ودرآخور امپریالیست پوزمی مالند و اينها هيچ نمی شرمند که با ديده درايی در خدمت اخوان قرار گرفته اند.

پهلوان احمد جان پسرمدیر محمد صدیق خان برادرآقاجان خواهر زاده های بوستان خان وگلستان خان وپسرمامای دانشمند بزرگ مرد مومن پوهاند غلام علی خان پنجشیری استاد دانشگاه ادبیات کابل که تمام خانوده شریف شان را از نزدیگ می شناسم  .

خانواده احمدشاه مسعودوبرادران احمد شاه مسعود را هم از نزدیگ می شناسم. جان آ قا مشهور به کورجان آقا، ولی مسعود مردچور وچپاول، ضیا مسعود شریک جرم قانونی که کمپل های  یک دالری را دوازده دالربالای وزارت دفاع فروخته بودند، بخاطر رسوایی شان احمد شاه مسعود وی رابه هند فرستاد ودرآنجا با اعضای سفارت افغانستان درهند یکجابایک بدخشی قاچاق زمرد لاجورد وهيروئین تا کشته شدن مسعود زندگی می کرد. اينها پسران کاکا دوست محمد مشهوربه دگروال صاحب دوست محمد خان می باشند. پدردوست محمد خان از گماشته گان امیرعبد الرحمن جلاد بود از مردم نورستان به دربار امیرعبدالرحمن خان شکایت کرده گفت :  امیر صاحب فدای چشمان سرمه دارد شوم . نورستانی ها بالای پنجشیر حمله می کنند، زن ومرد ما را با مال وهستی ما می برند. امیر اورا تحت نظر غلام حیدر خان چرخی به نورستان فرستاد او آنچه که دلش خواست در حق مردم نورستان انجام داد وجنايات زيادی را مرتکب شد.

 دوست محمد خان کسی بودکه درجنگ پسرببرک درجنوبی میرنادرشاه خان کرنیل بایانی رابه دستورجنرال مستغنی که دستور اصل از طرف سلطنت بود،  ترورکرد.  وقیکه او ترورشد وترورافشا گردید بخاطر فریب دادن خانواده میرنادرشاه خان ، میرعبدالواحد بایانی را که برادر خورد میر نادرشاه می شد،  صدارت همان وقت خواست یک مقدارپول به خانواده میرنادرشاه دادند و ولسوالی  المره را نادر شاه کوت نام گذاشتند وتا امروز بنام کرنیل میرنادرشاه خان بایانی نواسه میرعظم شاه  خان سخن دان بایانی میرنادرشاکوت نامیده می شود.

واز این هم خبر دارم که مسعود توسط آقاجان وحاجی گلستان با 9 نفر جاسوس آی اس آی که همه از ملیت های افغانستان بود به خانه پهلوان احمد جان آورده شدند وتا از آنجا علیه دولت حزب دموکراتیک خلق که سلطنت دوصد وپنجاه ساله را نقش برآب کرده بودند ،مبارزه کنند .

یکی از دیگر ایمیل گران پرسیده اند که آيا پهلوان احمد جان بخاطر حمایتش ازاین جنایتاران مزدوران صفت  آی اس آی ، در اين چنايات شریک است یا نیست ؟

دوست عزیز ! من دوست نزدیک پهلوان احمد جان بودم . بخاطر استاددانشمند پوهاندغلام علی خان پنجشیری وبرادرپوهاند غلام علی خان پنجشیری که پسران عمه پهلوان احمد جان وخسربره پهلوان احمد جان می شدند من با پهلوان احمد جان وخانواده پهلوان احمد آشنا ورفیق شده بودم  و پیش از آمدن احمد شاه مسعود به واسط فاروق در خانه احمد جان  بودم . من همرای رفقای مجید کلکانی ،رفقای باعث ،رفقای طاهر بدخشی ،رفقای داکترفیض ،رفقای حفیظ دره ای  وچند اخوانی کابلی 21 روز در آنجا پنهان بودیم . احمد شاه مسعود با 9 نفرکه در پاکستان زندگی می کردند ، توسط آی اس آی درنورستان آورده شده بودند، توسط برادر وماما ی احمد جان آورده شدند واولین مجاهد پهلوان احمد جان بود که مجاهدین را در خانه خود جای داده بود. همه از آن خانه سلامت وبا آبرو برآمدند وتحت نظر او جهادرا آغاز کردند.

ما آشپزی را بلد نبودیم نان خشک وسودا را یکنفر بنام عبدالله بیگ که از خنج بود  بما می آورد . احمد شاه مسعود و9 نفر دیگر که در آشپزی لایق بودند، دیگ وکاسه می کردند.

 واقعاً خدمت مارا می کردند نان وچای آماده می ساختند. مسعود آدم مرموز وخاموش بود دونفر در بین شان خیلی شوخ واز زندگی که در پاکستان کرده بودند حرفهایی می زدند که ما خنده می کردیم وراجع به گلب الدین دگروال یوسف ، نصیر بابر، جنرال اختر، اسلم بیگ وقاضی حسین قصه های خند آور داشتند که مسعود هم از شنیدن حرفهای آنها با ما یکجا  خنده می کرد .

 دیگر گروپ هائیکه آنجا بودند احمدشاه مسعود ورفقای احمد شاه مسعودرا درغیاب  شان بنام گروپ نمک حرام یاد می کردند والبته پیش روی شان نمی گفتند.

 احمدشاه مسعود ورفقای شان دارای سلاح بودند وما بدون سلاح بودیم. مسعودو رفقايش کلشنکوف روسی که تاپه مصری داشت با یک یک قطار داشتند وهم پول پاکستانی ودالر وپول افغانی داشتند. ما پول افغانی داشتیم. مسعودوشرکا چکمن های چترالی وپکول ها چترالی داشتند وما جیلک وقدیفه  سر لچ بودیم.  همه ریش های دراز داشتیم.  مسعود و شرکا بوت های عسکری داشتند وما چپلی ،کروش روسی وبوت داشتیم. مسعود ورفقايش صبح وقت جمناستک می کردند بعد از نماز،ما دوباره خواب می کردیم. رفقای مسعودکتاب نمی خواندند ما کتاب میخواندیم.  ما بالای یک دیگر اعتماد داشتیم ولی از گروپ آی اس آی حذر می کردیم.  مسعود وشرکا  ده نفردر یک خانه خواب می کردند وما در چند خانه خواب می کردیم.  صبح نان خشک وچای میخوردیم چاشت شوله تند وتیز دال ماش شب شوربای گوشت گاو ، چای وگرلغمانی .  توت هر وقت که دل ما می شد  میخوردیم مصرف مارا حاجی گلستان مامای احمد جان می داد .

پیروان باعث وطاهر بدخشی درخوست وفرنگ بودند دو گروپ به همرای مسعود به خوست وفرنگ رفتند ما یک گروپ در کوی صافی پیش مولوی شفیح الله رفتیم  و از آنجا نصف این گروپ با من به خوشی لوگررفتند. و درآنجا نزد داکتر زلمی بوديم که بعد ها از رفیق های گلب الدین شد. وی از قومندان های حزب اسلامی در لوگر بود که در آنجا جای وخانه داشت ومصرف مارا داکتر می داد .

درآنجا مولوی محمد نبی آمد و مولوی محمد نبی بخاطر شناختی که از سابق با من داشت چون من دودوره درلوگرماموریت داشتم  همه را می شناختم.  مولوی صاحب مراگرفته همرای خودبه لاهوربرد و درلاهورمن همرای داکتر فیض سرخوردم داکتر صاحب فیض درلاهورپنهان بود. من همرای داکتر صاحب درلاهوربودم داکترصاحب به پشاورنقل مکان کردمن درلاهورماندم ودرمدرسه لاهوربه ریسرج آغاز کردم ودر عین حال میوه فروشی میکردم واز راه میوه فروشی زندگی می کردم  .

یکنیم سال درلاهور ماندم بعدبه پشاوربرگشتم برخوردهای سلیقوی بین ماودیگردوستان پیداشد من به زندان رفتم واززندان برآمدم به افغانستان رفتم وازافغانستان دوباره به لاهور رفتم ولی دیدم که برای من خطراست ازينرو با پاسپورت ساختگی فیجی  به هند فرارکردم و از آنجا به کانادامهاجرشدم .  

در کانادا شروع به کارهای فزیکی کردم ،همه اولادهايم تحصلات عالی دارند. من فعلاً پنجهزاروپنجصد جلد کتاب دارم.  باآن کتاب ها وکمپیوتر خودعشق می ورزم.  نوشته هايی بدون مدنظرگرفتن قوانین نویسندگی نوشته می کنم هدف من ادعای نویسندگی نیست با خبرساختن ملت مظلوم افغانستان است که درپشت خر بسته شده اند . هدف من روشن کردن ذهنیت آنهااست.

 پاس نمک پهلوان احمدجان نزد من است. ً پهلوان احمد جان مرد مسلمان بودوباوجودیکه رفیق نزدیک داکترنجیب الله وامتیازحسن بودازراه ورسم شان خوشش نمی آمدآنهارابنام روزه خوروکافریاد می کرد ، در روزه ونماز محکم بود، قرآن را روان میخواند ، به تفسیر وحدیث آشنایی نداشت  ولی مسعودرامسلمان می گفت.  درمسلمانی وی شک نداشت ولی در مورد ارتباطات وی مشکوک بود. وی چنان به احمدشاه مسعودورفقايش شک داشت که می گفتند او شبها درعقب دروازه آنهاگوش می کشد تا از ازتباط آنها با آی اس آی مطلع گردد  ، ولی من خودم اين کار را ندیدم  ولی می دانستم که وی بالای مسعود ودارودسته مسعود شک دارد .

آنها از پهلوان احمد جان می ترسیدند وبا آی اس آی تماس گرفته نميتوانستند  ولی یکی از همین کسانیکه به خوست وفرنگ همرای گروپ مسعود رفته بود در پاکستان به من گفت: که زمانيکه به خوست وفرنگ رفتنیم یکروز یکنفر  بدخشی آمد و به احمدشاه مسعود يک دستگاه مخابره آورد.  مسعود با ربانی در تماس بود ولی او گفت :که من تماس مسعودرا با آی اس آی ندیدم تا اینکه پهلوان احمد جان به مسعود خبردادومسعود دوباره به پنجشیر در خانه احمد جان بدون مخابره رفت.

مسعود به دستور واطمینان خانواده پهلوان احمد جان وخانواده مادر احمد جان درپنجشیرشروع به جهاد نمود. روزی مسعود بدون اجازهً گلستان ، هژده نفر دشمنان خودرا که قبلاً شناسایی کرده بود به اساس عقده های قبلی که از زمان حمله پنجشیر داشت ،  دستگیر وسر به نیست کرد . وقتیکه احمد جان خبر شد به آن احوال داد تا وی نزدش بیاید.  آنها آمدند ولی درعوض اینکه با پهلون احمد جان تماس بگیرند و صحبت نمايند ، خانه پهلوان احمد جان را محاصرکردند واز پهلوان خواهش کردند که خودرا تسلیم کند.  ولی پهلوان احمد جان تسلیم نشد.

دار ودسته احمد شاه مسعود بالای احمد جان حمله کردند. وقتیکه نفرهای مسعود حمله کردند احمد جان در دالان خانه اش ايستاده بود. آنها  بم دستی را بطرف وی انداختند ولی احمد جان بم دستی را نماند که به زمین افتد ، آنرا  با دست خود گرفت ودوباره بطرف نفرهای مسعود پرتاب کرد.

 سلاح احمد جان خلاص نشده بود که قوم ميانجگری کردند ، احمد جان را بطرف بالا بردند ، سه شب در یک خانه بود واز آنجا وی را به جای دیگر بردند که از همان جای نا معلوم که فهیم قیسم محافظ آن بود ناپديد شد. اینقدر می دانم که پهلوان احمد جان بخاطر جوان مردی که داشت با انسان وانسانیت بدبین نبود.

هرکی که علیه پیروان روس می جنگید از او حمایت می کرد، دوستی با چپ وراست داشت ، چون کاکه بود به مسلمانی وکافری کس کار نداشت ولی خودش پابند دین بود وعلاقه به دین وآزادی داشت .

مسعود خودش روزی بما گفت : کسانیکه در زمان حکومت داود علیه ما مردم راتحریک کرد وکیل محمد عظم خان ومدیر محمد افضل خان بود. واشتباه از ما بود وقتیکه ما سر بانک ولسوالی حمله کردیم آنها فکر کردن که مابنام مسلمان دزد ورهزن هستیم  مردم از سه دره سر ما حمله کردند مرا ورفقای مرا با دونفرآی آس آی  که مخابره چی ما بودند  با محمد اسحق وکفایت الله با برادران خود نجات دادند ورهنمایی کردند که از منطقه فرار کنیم من منطقه را بلد نبودم .

کسانیکه تحت قومانده شاه ابدال وستار جبل السراجی بودند دستگیر شدند ما به آی اس آی مخابره کردیم به ما از نورستان کمک رسید بعد از هفت شب خسته ومانده به بالاحصارپشاور رسیدیم.

 دروغ هائیکه گلب الدین گفته بود که در کابل قیام می شود دروغ بود من وگلب الدین مشت ویخن شدیم پشتون های آی اس آی از گلب الدین حمایت کردند هزاره هائیکه همرای من بودند به کویته پیش جنرال موسی رفتند چارنفر رفقای ازبک های ما بخانه اسلم بیگ رفتند ما 9 نفر دوباره به جاجی آمدیم.  آدم خان سرخ روتی به جلال آباد رفت. چند روزی پیش دوستان بودیم که آنها با آی اس آی ارتباط مستقیم داشتند از رفقای مولوی حقانی بودند اصلاً باشنده زرمت بودند ما در خانه آنها بودیم که مولوی حقانی را آی اس آی به جاجی فرستاد مارا به عذر وزاری دوباره به پاکستان برد وهمرای گلب الدین آشتی داد ارباب طاهر که در آن وقت کرنیل بود مرا در سرایچه خود همرای ربانی جای داد.

 ربانی با پاسپورت عربی به عربستان سعودی رفت من در خانه ارباب طاهرمانندم تا اینکه خیبر کشته شد گلب الدین به اتاق من آمد گفت : که  می گویند که خیبر کشته شده است.  من بخانه تهذیب تیلفون زدم  زن تهذیب گفت : راست است گوشی رابگذاریدکه خانه وتیلفون مازیرکنترول است .

بعد هر دوی ما بادودوست دیگر به دفتر آی اس آی رفتیم شفری که از سفارت پاکستان در افغانستان آی اس آی گرفته بود ، گفتند که اختلاف بین ببرک وخیبر سبب شده که روس مداخله کند وخیبر کشته شود. دوروز بعد آدم خان از مشرقی همرای لعل هزاره سرخ پارسی که از هزاره های سنی سرخ پارسا وفارغ التحصيل  تخنيک کابل بود ،  آمدند و گفتند: که دولت کابل دست پاچه است.

 تا اینکه کودتا شد. ما همان شب خبر نداشتیم.  صبح حقانی به خانه ارباب طاهر آمد وگفت: ربانی از عربستان سعودی با شیخ ترکی که از خانواده اهل سعوداست يکجا آمده و در خانه ریس آی اس آی ميباشد.  من به اتاق گلب الدین رفتم یکجا به پیش ربانی رفتیم او خواب بود دوباره برگشتیم شب ربانی همرای گلب الدین وحقانی وقاضی حسین به خانه من آمدند واز ماجرا من خبر شدم که به دسیسه روس خیبر کشته شده است . همان بود که ما دوباره به نورستان بخانه های ارتباطی آی اس آی تقسیم شدیم من که با 9نفر بطرف پنجشیر آمدم گلب الدین همرای 18 نفر افغان وسه نفرآی اسی آی دوباره به پشاور رفتند . 

حالا شما قضاوت کنید که پهلوان احمد جان شهید در خیانت اینها شریک است یا نیست. 

اینکه شما گفتید که ما دزدوغارت گر نبودیم

بلی شما وطالبان مانند مجاهدین دزد نبودید ، گرچه خودتان در زمان حفیظ الله  امین وترکی رهبران خودرا محکوم به دزدی کردید ولی حالا که زندگی رهبران شما دیده می شود دزدی نکرده اند وزندگی رقت بار دارند.

  از طالب ها هم می گویند که رهبران شان غیر کشتاروویرانی زر اندوزی نکرده اند. کرزی ودارودسته کرزی با مجاهدین واعضای حزب دموکراتیک خلق از پرچم تا خلق که در کارهای دولتی همرای حکومت کرزی هستند دزد استند ،تروریست استند، قاجاقبر هستند، ودر عین این کار ها مزدور روس وامریکا وآی اس آی هم استند.این را هیچ با وجدان انکار کرده نمی تواند آنچه که در حق ملت افغانستان حزب اسلامی،  طالب ، شورای نظار ودیگر جنایت کاران می کنند.  رفقای شما که همکاری با حکومت کرزی واستمار گران دارند یادر پارلمان وسنا هستند جنایت ها ئیکه درافغانستان رخ می دهد شریک و دست دارند دارايی ملت را چور وچپاول می کنند هم در خدمت اجنی قراردارند وهم در بدنامی اجنبی رول مرموز خودرا بازی میکنند وشهنواز تنی جاسوس مستقیم آی اس آی وگلب الدین می باشد. الغیبُ عندالله.

 

دروطن ما احزاب وتنظیم هستندمادر خطا

جاسوس وبی سوادیاخرمغز،نادان بی حیا

بهانه سازند آیدیاودین ومذهب یاقرآن خدا

تافریب دهند ملت رابرنام این وآن یابرریا

 

نوت : لطفاً مزاحم سایت وزین آریایی نشویدمن درایالت کلفونیای امریکاهستم توسط ایمیل با من تماس بگیرید  

 

banamnewspaper@hotmail.com

 

 

 


banamnewspaper@hotmail.com
ایمیل

 

5192652949  تیلفون

 


بالا
 
بازگشت