خلیل رومان

 

آیا سرمایه داری در دموکراسی حل شدنی است؟

   

نوشتۀ: فابین الوار

 ترجمۀ: خلیل رومان

 

در جوامع غربی، وجود همزمان برنامۀ سرمایه داری و برنامۀ  دموکراسی، در تناقض است. بنیادین بودن افکار "کارنیلیوس کاستوریادیس، Cornélius Castoriadis" ، فیلسوف و اقتصاد دان، مانند نوش دارویی، درعین حال در برابر تقدیرگرایی نوع « در آن چه می توان کرد؟» و نوع نسبت گرایی« همه ارزشی دارد»، بیان می شود.

از دید این فیلسوف، دموکراسی و سرمایه داری دو شاخص تفکر اساسی اجتماعی این زمان است. دموکراسی به برنامه ها، خود گردانی فردی و جمعی می بخشد؛ سرمایه داری به آن همه، نگاه اقتصادی دارد. در قرن های اخیر، این دو آفرینش بشری  به وجود آمده است، در غرب،( اولی، طرف دار بهتری؛ دومی، جانب دار بد تر). این دو برنامه باهم بوده است، اما برعکس در تبلیغات سیاسی- رسانه یی و روشنفکر نمایی معاصر، این باهمی بین دموکراسی و بازار، "خوشبخت" نیست، فی الواقع نا سازگار و نزاعی است.

از سال های  50 به بعد، اوج بی رقیب و بی مقاومت سرمایه داری، زیر پوشش ادعا های دموکراتیک، این برنامه را به جایش میخکوب کرده است. روز گار همه چیز اقتصادی، هنوز هم بشر را به مصیبت رهنمون می شود. مصیبت اجتماعی، با انفجار عدم مساوات و فقر نسبی و واقعی؛ مصیبت اقتصادی با تسلط  چند ملیتی های نیرومند خصوصی و حکم کننده گان غیر قابل نظارت از جانب دولت ها،( چنانچه درآن شریک وهمدست نباشد)؛ مصیبت فرهنگی، با هم شکل کردن جهانی اجتماع ها به شکل فریبنده، یعنی یک دست کردن همه؛ و سرانجام مصیبت زیست محیطی، با تخریب منابع طبیعی سیاره ایکه  بشر در آینده مسوول و باغبان با ملاحظۀ آن می باشد.        

اما با جنگ عراق و بحران مالی و اقتصادی جهانی، باید امید وار شد که بینی های ساخته گی به فرو ریزی آغاز خواهند کرد. دموکراسی و مارکیت همیشه باهم  به خوبی نمی سازند.

برنامۀ خود گردانی فردی وجمعی: دموکراسی

آنچه که کاستوریادیس آن را پروژۀ خود گردانی فردی و جمعی می خواند، در آتن- یونان قدیم یک جا با دموکراسی و فلسفه به وجود آمده است. با یک خسوف طولانی تاریکی مذهبی، در قرون وسطی دو باره  در شکل خاص در غرب پدیدار شد. این برنامه در میان مردم به وسیلۀ حادثه ها مانند انقلاب فرانسه، کمون های پاریس، وجنبش های کارگری سال های 50 و60، پیش از به خواب رفتن بعد از واقعۀ می 60، بیان شد. دنیا میراث گیر جنبش تاریخی، دراز، دیرینه و متموج  بشر به سوی خود گردانیست.

برای معرفی یک جامعۀ خود گردان، اول می توان آن را به طرز منفی بیان کرد: وآن ضد یک جامعۀ فرمان بردار است. جامعۀ فرمان بردار، اجتماعی است که قاعده ها، نورم ها و پیمان ها، از منبع خارجی  می آید که هیچ تصرفی بر آن ندارد. عیناً مانند جامعۀ دینی- مذهبی که همه منظرهای زنده گی( مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سلسله مراتبی وغیره) درآن براساس کاربرد یک نص مقدس اساس گذار شکل می گیرد و هیچ گاه زیر سئوال برده نمی شود.

برعکس، در جامعۀ خود گردان همه چیز را می شود زیر سئوال برد، دموکراسی وفلسفه ابزاریست که  اجتماع می تواند یک دید خود بازتاب بروی خود  می گذارد. این جامعه امکان زیر سئوال بردن خود را مهیا می کند.

اگر فلسفه ظرفیت زیر سئوال بردن همه اطمینان ها و یقین هاست، دموکراسی برگردان اصول فلسفی در سیاست، یعنی در عمل زنده گی می باشد. پس این یک ظرفیت اجتماع است که  قاعده ها و قوانین را وضع  می کند و همواره آن را تحت سئوال قرار می دهد. هیچ نص مقدس درآن نیست، اما موسسه های متکی بر اصول که مردم اختیار می کند و به آن خصلت دموکراتیک می دهد، وجود دارد. مانند اشتراک تا حد ممکن موثر، از جانب همه با همه نیرو، در همه مسایل زنده گی؛ ایجاد شخصیت یا فرد قادر به مدیریت کردن ومدیریت شدن، یعنی یک هم شهری به تمام معنی. ازین جا اهمیت تربیه در یک جامعۀ دموکراتیک (ونه در جای دیگری) ناشی می شود، که رسیدن به خود گردانی را توسط همشهری بودن با اشتراک موثر در تصامیم میسر می کند.

در حد اکثر، منطق دموکراتیک، روش نا محدود کردن افراد می باشد، ( همه چیزممکن است).  این برعکس، استبداد است،( همه چیز زیر نظارت وکنترول می باشد). محدویت های که بر یک همشهری جامعۀ دموکرات وضع می شود، برهمه یک سان می باشد. لذا تصمیم ها و قوانین زمانی که از گروه  سازمان یافته( موسسه ها ) ناشی می شود، توسط  همه  مورد احترام قرار می گیرد. دموکراسی، در واقع و در عین زمان روش های خود محدود گری افراد و خود گردانیست؛ زیرا خود گردان ها فعالانه وموثرانه  در تصمیم گیری ها اشتراک می کنند. بنا براین، دموکراسی هیچ پیش فرضیۀ اقتصادی یا سلسله مراتبی که توسط گروه های موسسه یی مرتب نه شده باشد، مطرح نمی کند. درین صورت، می توان از اشتغال یک جامعۀ انسانی در جهت برنامۀ خود گردانی در کوشش هایی که به  ایجاد موسسه های مستعد  ومساعد برای اشتراک همه با همه نیرو منتج میشود، اطمینان حاصل کرد.

 برنامۀ همزمان و نا سازگار: سرمایه داری

برنامۀ سرمایه داری، همزمان و طبعاً مخالف با برنامۀ خود گردانی، پروژۀ یک جامعۀ کلاً اقتصادیست. این روش هم  در بنیاد، از غرب، کمی  دیر تر، زمانی که جوامع از کار نوع  فئودال به ترقی به سوی داد وستد در مارکیت حرکت می کرد، پیدا شد. بیرون کردن جوامع جدید بورژوازی غربی از رابطه های دینی و سلطنتی قدیمی، موجب گسست  فعالیت های  مختلف، خاصتاً  مناسبات اقتصادی و تولیدی  شد  و به خود گردانی روابط  فامیلی و ارباب – مالکی تمایل پیدا کرد. سخن گفتن از اقتصاد هیچ مفهومی نداشت، مگر در جامعه های که با فضای خود گردان ایجاد شده بود.

گسست و درهم وبرهمی، برای سرمایه داری مهاجرت های بار آورد. اما این تمام قضیه نبود، سرمایه داری، مانند دموکراسی به وجود  فرد خاص ، یعنی انسان- اقتصادی حسابگر و منطقی، مجهز با روان سرمایه داری ضرورت داشت. این شخص از وقتی که دین،  ربا خواری را مجاز  وموجه دانست واز وقتی که غنا مندی به جای اشرافیت قرار می گرفت، مهاجرشد. اما اقتصاد سرمایه داری یک نوع خاص جامعه سخت ناهمساز با جامعۀ دموکراتیک، ایجاد کرد: جامعۀ طبقه که بین رهبران و رهبری شونده گان بریده گی به وجود آورد. تناقض  دیگر، آنکه  در اقتصاد سرمایه داری، رهبران خاصتاً رهبری شده گان را از بیرون سمت وسو می دهند. سازمان های کار همچنان فرمانبر های جدید بار می آید، که می توان به آن  قانون اقتصاد،  یا به قول معروف، " قانون بازار" افزود، که امروزه معلوم می شود که رهبری روان های رجال سیاسی را رهبری می کند، ( دقیقاً نه برعکس).

موسسۀ کلاً اقتصادی مانند ارزش مرکزی (ایدیالوژی رشد) ، نا محدود گری را از راه انباشت اموال، منافع وغیره  در ملت جا به جا کرد. اما در تفاوت با شیوۀ دموکراتیک که نا محدویت گری درآن، در واقع خود محدود گری می باشد، در شیوۀ سرمایه داری، همساز کردن افراد میان هم با انباشتگی برای انباشتگی، طرزالعملی بالقوه بی پایان به وجود می آورد؛ همزمان اربابی وسلطۀ تصنعی ومعقول بودن مصنوعی. سلطۀ تصنعی از باب این که  رهبری شونده ها هرگز از خطی که رهبران می طلبند، پیروی نمی کنند. و معقولیت تصنعی از باب این که زیر پوشش معقول بودن کار ها، ارگان های سرمایه داری کار به هر قیمتی  متراکم کردن ظرفیت های خود نظم  افراد، منتشر شدن  مهاجران و خود گردانی آن ها را جستجو می کند. آنچه که در واقع هدر دادن عظیم نیروی بشری را تشکیل می دهد.

یک خصوصیت مهم جامعۀ دموکراتیک از دید کاستوریادیس، تفاوت اکثرگفتار کامل (ممکن) در سه ساحه می باشد: ساحۀ خصوصی( شخص گزند آورoikos)؛ ساحۀ عمومی-خصوصی  )انجمن، محفل، بازار(agora؛ ساحۀ عمومی( مجمع  سیاسی شهروندان- یونان قدیمecclesia ). همچنان اعمال مردمی که واقعاً منتج به امور مردمی شود. عمومی بودن، هستۀ دموکراسیست. درلابلای این شرح، استبداد مانند  یک میل  در یکی کردن قوای هر سه ساحه مشاهده می شود؛ و با بار آمدن خصوصی- عمومی، حرکت به سوی دموکراسی نماینده یی است، یعنی "اقلیت سالاری لیبرال". کاستوریادیس از آنها چنین یاد می کند:

 اولاً، مجمع سیاسی شهروندان از سبب حصۀ بسیار عظیم آن ، خصوصیست ؛

ثانیاً، انجمن یا محفل یا بازار، بخش کلان در دست سرمایه داران است؛

ثالثاً ، شخص یا اشخاص گزند آور، با رسانه های جمعی، تبلیغات، تکثیر اوراق و تجمع افراد، کم از کم خصوصی بار می آید. مشاهده می شود که برآورد کردن و انجام برنامۀ سرمایه دار، بر ضد برنامۀ خود گردانی افراد و مجمع ها  نقش دارد.

ودر حال حاضر؟

تفکر کاستوریادیس، از سببی که دارای ارادۀ عمیق تغییر جوامع غربی می باشد، انقلابی است. در گذشته از 1957، به بعد رساله یی نوشت و آنچه به وقوع پیوستنی بود را با جزئیات بیان کرد.

"ادامۀ سوسیالیزم"، موضوعی که عمیق بودن آن تردید نه شده است. در برابر دنیا چنان که هست وچنان که رفتار می کند، ظاهر می شود. تازه گی و بنیادی بودن این تفکر، هم زمان برضد تقدیر گرایی نوع" چه می توان در آن کرد" و هم بر ضد نسبیت گرایی نوع " همه چیز ارزش دارد:  پاد زهر یا نوشدارو تواند بود. 

ضد تقدیر گرایی؛ کاستوریادیس هرگز از پافشاری بر کرده های روی دست برنامۀ خود گردانی، دریغ نمی کند. این برنامه حاضر است، بسا چیز ها عملی شده است؛ اما بسا چیز ها هنوزهم باید انجام شود. " شده  و شدنی" نام یکی از آثار آخری اوست. گام اول فرا راه مردم خروج از بی تفاوتی فردی و جمعی، در رویا رویی با سیاست (یعنی زنده گی عملی)، در پیش گرفتن راه  طلایی قبلاً  طی شده،  تقویۀ  ارادۀ دادن  شکل جدید و تنفس جدی به خود گردانیست. بدون شک این امر با مبارزه بر علیه  سرمایه داری و مفکورۀ  لیبرال آن، امکان پذیر است. اما این تنها وهمۀ آن نمی باشد. او در بعضی جا می گفت که تنفس جدید، تا زمانی  واقعاً موثر نخواهد بود که افراد  در امور مردمی و عمومی با شور وحرارت  شامل نشوند و در پایان بردن امور مربوط  به خصوصی اشتراک نکنند.

ضد نسبیت گرایی؛

کاستوریادیس تنها از طرح گواه های موجودیت دو برنامۀ متناقض( دموکراسی و اقتصادی) دل خوش نمی کرد، بل در مورد خود گردانی  در حال ظهور، نیز موضع مساعد گرفت. به گفتۀ او، حرکت تاریخی وعمومی بشر، مبارزۀ واقعی برای آزادی فردی و جمعی می باشد. به طور دقیق او به قضاوت در بارۀ شده ها، عمل ها، تصمیم ها، حادثه ها وغیره دعوت می کند. در درازنای برنامۀ خود گردانی، چه کسی واقعاً شرکت می کند و چه کسی باعث عقب گرد می شود؟ برعکس تفکر پوست مدرنیست  رسیده گی به همه خلاقیت های بشری را طوری که پیش می رود، رهنمون می شود. ازین سبب همه ساختار های سازمان سرمایه داری مربوط به زنده گی اجتماعی و اقتصادی، درخور زیر سئوال بردن می باشد.

قطب نمایی در دنیای راه گم کرده

کاستوریادیس، پیوسته می گفت که برنامۀ خود گردانی جوانه هایی  بیش نیست. ( قابل فهم است که این شیوه هرگز تمام و کمال عملی نمی شود)، و این که شانس بیرون آمدن از تخم، در صورتی دارد که افراد واجتماع ها سهم واقعی در آن بگیرند؛ آن را آرزو کنند و در اجرایی وعملی شدن آن عمل کنند. برای او معلومدار خط کشی های طبیعی ترقی و پایان تاریخ ممکن وجود ندارد. بنا برآن می توان منطقاً وبا توجیه پذیری، مفکوره های او را یک  نوع قطب نما برای جهان سرگردان بعد از برخورد های سخت ایدیالوژی به شمار آورد. حتی ، در دوران گذار معاصر از یک  سیارۀ حساس در حال نوسان و غرب حیرت زده از چندین بحران اقتصادی، ضروری تر از یک قطب نماست. جهان با بال گستری بی کم وکاست، با شیوه های نا دقیق و واقعاً پر هرج ومرج.

مطالعۀ چند اثر این دانشمند

آثار کاستوریادیس 1922-1997، منعکس کننده افکار اوست- بزرگ وخارج از نورم ها وچارچوب ها. اما خواننده گانی که آن را مطالعه می کنند، به گونه اجتناب ناپذیر، آثار را خشک می یابند. اما این دلیل مطالعه نکردن نمی تواند بود. چند نمونۀ ذیل به آرامی دسترسی و نایل شدن به افکار او را نشاندهی می کند.

آثار دستۀ اول، "شده و شدنی" در کتابی به همین نام است. درین عنوان دراز، کاستوریادیس به انتقاد های که از کارش در بارۀ یک اثر اجتماعی شده بود، پاسخ می دهد. خوبی در آن است که او مجبور شده بود مجموع موضوعاتی را که از اثر بر می آید، جمع آوری کند. البته  بی شمار بود؛ زیرا افکار او محدودیت موضوعی  نمی شناخت. جامع است؛ و میرساند که مساعی و قوۀ قابل ملاحظه همبستگی را به خرچ داده بود. او از " افلاطون،  ارسطو، کانت، فروید، ماکس وبر، و همچنان مارکس، مطالعه  های عمیق  داشته است. بر روان شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، ریاضی وتاریخ کار کرده است.

دستۀ دوم آثار، نوشته هایی است که بخش بخش آن با توجه به موضوع مطالعه می شود. مثل دموکراسی، اقتصاد وغیره. مطالبی در خود دارد که  مشخصاً به موضوع پرداخته است. این آثار مجموعۀ از نوشته های در هم وبرهم و سریالی است که حدود شش تن وزن دارد. این بخش از عنوان ها و بخش های مختلفی ترتیب یافته، اما می توان بدون احساس مشکلی آن را با بی طرفی مطالعه کرد.

آثار سومی، نوشته های وچیزهای شنیداری هم، است. البته این بخش خیلی جالب و شورانگیز می باشد. حتی می توان در انترنت، کست های ثبت شده، ودر ثبر رادیویی وکنفرانس های عمومی، هم جویای آن شد. درین آثار کاستوریادیس، افکار خود را به ساده گی شرح می دهد که با مطالعۀ کتب وی کامل می شود. مصاحبه های وی در رسانه ها ورادیو ها شروع خوبی برای مطالعۀ عمیق تر آثار او تواند بود.

                                        

 


بالا
 
بازگشت