میرعبدالواحد سادات

 

بر داشت ها و یادداشت ها پیرامون مصاحبۀ آقای "اکادمیسین" سلیمان لایق با بی بی سی

 

انگیزۀ تحریر این سطور، مطالعۀ مصاحبۀ آقای "اکادمیسین" سلیمان لایق با رادیو بی بی سی میباشد که در پاکستان انجام یافته است.  قبل از طرح اصل مسئله، میخواهم خاطرنشان نمایم، که در این نوشته هیچگونه تنازع شخصی و یا       خداناخواسته، توهین وهتک حرمت مطمح نظر نمیباشد، بخصوص که شخص مورد بحث ما بخاطر محاسن سپید و هم به لحاظ گذشتۀ مشترک، با رعایت اخلاق افغانی نباید مورد بی حرمتی قرار گیرد. به اساس توصیه شیخ سعدی که « دم فروبستن بوقت گفتن»، را «تیره گی عقل» پنداشته؛ بدینرو بطریق «شرط بلاغ»، خامۀ ناتوان را مجبور میسازم تا درد دل مرا به رشتۀ تحریر درآورد، تا این نقدواره را پیشکش هموطنان عزیز نمایم، که طبعاً در برگیرندۀ مجموع زندگی و کار نامه های سیاسی آقای لایق، که من قصد پرداختن به آنرا نداشته ام، نمیشود.

در این مصاحبه مسائل بسیار با اهمیت و جدی که مستقیماً بسرنوشت مردم و کشور ما مرتبط میباشد، بشکل معماگونه و درهم و برهم و از هر طرف گزکردن و با تذکر یک شعر و نقل قول از بزرگان، بگونۀ مطرح گردیده که گویی "موسیچۀ بیگناه" تاریخ و سر نوشت خونبار وطن را به سخریه گرفته است.

باری در صفحۀ (١٤١) کتاب افکار جاوید، از زبان ولتر خوانده بودم که: «آنهایکه در زبان بازی مهارت بخرچ میدهند، اغلب نیت ناپاک را در قلب خود میپرورانند.» احتمالاً "رهبران"، همانند آقای لایق، که بگفتۀ او:« از کورۀ آتش بیرون آمده و پیر مردان، پخته شده اند.»؛ تصور مینمایند که خلق خدا کاه میخورند و این آقایان که در مقاطع مختلف نقش های بسیار عمده و کلیدی را ایفا نموده و مینمایند، با این وارونه سازیها و خلط کردنها، میتوانند هم غازی و هم شهید باشند و هم سلامت از خانه به خانۀ، و از کشور به کشوری سیر و سیاحت نمایند و زمانیکه رخ در نقاب خاک بکشند، بر طبق وصیت، کتاب های شان نشر و کانال ها و "چینل های حامی"، اثر شانرا از طریق غول های تبلیغاتی، بحیث مأخذ "ناب تاریخی" و"حقایق مطلق" بخور مردم بدهند... اما این آقایان بی اطلاع میباشند و یا نمیخواهند به این واقعیت تن بدهند که دراین سه دهۀ پرتلاطم و در این کوره های خونبار تاریخ؛ مردم ما دیگر به «خود آگاهی» رسیده و همه چیز ها را بیشتر و بهتر از "رهبران" درک مینمایند و بخصوص با مکارگی های سیاسی و سیاست بازان دغل کار آشنایی کامل دارند. و بر طبق گفتۀ مشهور، (کور خو وسوځید...، مگر دیوالونه پاخه شول.) بدینرو، برای این "شتر دزدان" دیگر بسیار ناوقت است که به "تحمیق سازیها" دوام بدهند. این "رهبران" به عوض عبرت از تاریخ؛ و توجه بسرنوشت مردم و تراژیدی خونبار شان، بخاطر «برائت» دشمنان تاریخی وطن، آب به آسیاب آنان میریزند.

ببینیم که آقای "اکادمیسین" چه میگوید؟ 

   سوال: «افزون بر این فکر نمیکنید آنچه در نهایت سبب شکست حزب شد، اشتباه های رهبران حزب بود، اگر شما چنین چیزی را قبول دارید، به نظر شما چه اشتباه های صورت گرفته است؟»  

 در جواب، آقای "اکادمیسین" با مهارت بخاطریکه از اصل مطلب مطروحه در سوال «در نهایت» یعنی آخر کار حزب یا آخرین ایام قدرت حزب که با "شهکار های سیاسی" آقای موصوف مرتبط میباشد؛ طفره رفته، به گذشته و دوران میانۀ و فیل و قیل میپردازد و لاطائلات را باز گو مینماید، به هر حال جواب ارائه شده را مشترک میخوانیم: « بزرگترین اشتباه ما این بود که به زبان مردم سخن نگفتیم و ایدیالوژی و اهداف و مقاصد را برای مردم پیشنهاد کردیم که اصلاً نه قابل قبول بود، نه قابل درک و نه با ضروریات مردم منطبق بود...» (بخش وسط جواب را بعداٌ بررسی مینماییم) «... از دیگر اشتباهات ما، اجرای برنامۀ اصلاحات ارضی و دخالت در بعضی مسایل فرهنگی، مانند کم کردن مهر زنان و بر نامه های ازین قبیل بود که بیدون شک اهداف ما خوب و نیک بود و...»

 نشود خدای نخواسته آقای "اکادیمسین" با ذهول حافظه و فکر مواجه شده باشد، در غیر آن چگونه، کسی که احساس حد اقل مسئولیت داشته باشد با چنین حرافی ها، حزب، دولت و جنبش چپ دیروز را اینطور هیچ و پوچ معرفی مینماید. باری از یکی از بزرگان خوانده بودم که: « تمام معایب و مفاسد اجتماعی ما ناشی از عناصر است که فکر و عقیده و ایمان را مانند متاعی در بازار اجتماعی در بازار به مزاییده گذاشته و هرکس بیشتر داد به او میفروشند.»

آقای اکادمیسین معنی جواب "عالمانه" شما اینست که گویا در زمان "قدرت" همه درست بود و شما حق داشتید هزاران انسان صادق را بخاطر حفظ "قدرت خداداد"، به کشتارگاه بفرستید تا از " حقانیت" اهداف و پروگرام مصوب شما دفاع و جانهای شرین شان را فدا نمایند و در رابطه به بروز هرگونه شک و تردید در مورد صحت و سقم اهداف و پروگرامها، صاف و ساده حکم صادر میکردید که : «رفقا ایمان تانرا از دست داده اید!.»

البته بد نخواهد بود تا از آقای لایق بپرسیم که: آیا شما در تصویب فرامین معروف هشتگانه، در شورای انقلابی وقت رای مثبت نداده اید؟ (در فلم که از روز بلند کردن بیرق سرخ در خزان (١٣٥٧) بیاد گار مانده، شما را در چمن ارگ در پیشروی زعامت وقت نشان میدهد که شعر و شعار های تند و تیز انقلابی را برای نطاقان آماده مینمایید. اکنون که از آن تاریخ حدود ثلث قرن میگذرد؛ باید بار مسئولیت را اعضا و کدر های جناح خلق حزب که در آن هنگام، احساساتی و جوان بودند و صادقانه شعارهای شما را بدرقه کرده اند، بدوش بکشند و شما بیدون دغدغۀ وجدانی با پاکستانی ها مصروف مشاوره باره باشید!!!

طبعاً بعد از ششم جدی (١٣٥٨)الی سقوط دولت ثور (١٣٧١)، آقای اکادمسین ما یکی از اندیشه پردازان و تنظیم کنندگان سیاست ها و پروگرامهای حزب و دولت بودند.

از اظهارات آقای لایق میتوان چنین استنباط کرد که معیار و محک درستی و نادرستی نزدشان "قدرت" میباشد.متأسفانه این عده از "رهبران" عادت کرده اند که از زبان قدرتهای مسلط خارجی بشنوند، در غیر آن "اکادمیسین" ما باید "لیاقت" انرا میداشت که بین طرح اهداف، تنظیم پروگرام، وقت تطبیق و چگونگی تحقق آن، تحلیل واقع بینانه را ارائه میداد و جامعه افغانستان را «شوره زار» نمی نامید.

در صفحۀ (٢٤١) کتاب افغانستان در قرن بیست، تألیف ظاهر طنین از قول آقای بارنت روبین دانشمند و محقق امریکایی که مسائل افغانستان را دنبال مینماید، میخوانیم:« ...به نظر من درک این نکته مهم است که این مخالفت به این دلیل نبود که این اصلاحات ضرورت نداشت، در واقع این اصلاحات بسیار ضروری بود و مردم افغانستان از حیث تفکر آن قدرعقب مانده نبودند که ضرورت این اصلاحات را درک نکنند...»، دراین ارتباط تحلیل و حرفهای مشابه از طرف مستشرق و افغانستان شناس معروف انگلیس آقای داکتر فریده هالیده نیز ارائه گردیده است.

افغانستان کنونی نه تنها نیازمند باز سازی است؛ بلکه از سالیان متمادی آبستن تحولات و تغیرات گستردۀ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود، عدم توجه حکومت های قبل از هفت ثور به این نیازمندیها، یکی از دلایل بحران افغانستان بشمار میرود. شاید من از زمرۀ کسانی باشم که همه چیز را در بست تأیید و یا رد نمی نماید، هیچ انسان عاقل، گذشته را بیدون نقص نمیداند اما این "رهبران" در زمان قدرت در مورد اهداف و پروگرامها به شک کردن که نخستین معیار روشنفکری است؛ اجازه نمیدادند و بمثابه « ماشین رایدهی" همه چیز را تایید میکردند، اکنون به احترام" خان"،  برهمه چیز چلیپا و خط بطلان میکشند میکشند.

انصاف و خرد حکم مینماید که در قضاوت از گذشته باید «ظرف زمان» و «روح مسلط آن زمان» را در نظر گرفت. این درهم و برهم گویی رهبران" باعث گردیده، که اعضای صادق ح.د.خ.ا (حزب وطن) نتوانند، در یک جمع در برابر تاریخ بایستند و گذشته شانرا نقادانه و با در نظر داشت «روح زمان» در برابر چه باید کرد تاریخی، پاسخ مبتنی بر عقل و خرد و واقعگیرایی را ارائه و راه را برای یک نهضت واقعاً منورانه، مترقی و مردمی هموار نمایند، باید شجاعت آنرا داشت که غلط را مردود خواند و درست را تداوم بخشید و اشتباهات را بیدون غرض و مرض شجاعانه اعتراف کرد.

وداع با گذشته و عدم علاقه به ایجاد نهضت منورانه در حال، شاید دلیل آن باشد، که آقای لایق در جواب سوال اول که از برخورد اعضای حزب با انتخابات ریاست جمهوری پرسیده میشود، هیچگونه یاددهانی از فعالیت گردانها و جریانهای مختلف و برامد دوبارۀ آنان و سهمگیری در پروسۀ انتخابات و حل و فصل مسایل و مصائب وطن، نمی نماید تا خاطر کشور میز بان (پاکستان) را حزین نسازد.

آقای لایق در قسمت وسط جواب، مانند همیشه و بر حسب عادت در برابر مرحوم ببرک کارمل که به ابدیت پیوسته و نمیتواند از خود دفاع نماید، عقده گشایی مینماید و ماهرانه بخاطر طفره رفتن از مقصد اصلی سوال که نهایت کار حزب را پرسیده، به وسط کار حزب مکث و از ملاقات سری رهبران ح.د.خ.ا (حزب وطن) در سال (١٩٨٥) با رهبران شوروی صحبت مینماید.

بیدون شک عقده گشایی در مقابل رهبران گذشته، جنبۀ شخصی داشته و نمیتواند «درد مشترک» با دیگران باشد، آنچه میتواند مورد علاقه قرار بگیرد، نقد علمی و واقعبینانه از طرازنامه سیاسی مرحوم کارمل و سایر رهبران است که با افترأ، بهتان و اتهام  کاملاً متفاوت میباشد.

الزام به دیگران و خود را برائت دادن، نه عمل جوان مردانه است و نه مفید و همچنان برای امروز و فردا مؤثریت ندارد و برای آقای "اکادیمیسین" شایسته نیست که تاریخ را به محور خود و کسانی که با آنان کینه میورزد، خلاصه نماید. متأسفانه طوری مینماید که آقای لایق این مسائل را به حساب بهره برداری سیاسی و دل خوشی آی.اس.آی و ایادی آن تکرار مینماید، بدینرو با وجود آنکه کاروبار " دکان سیاسی" شان کساد خواهد گردید، این«راز» و معما را با مراجعه به کتابها و آثار سایر شاهدان عینی اعم از مخالفان و موافقان مرحوم ببرک کارمل، باز گشایی نمایم:

قدری مسلم آن است که "اسرار": تنها در انحصار آقای لایق قرار ندارد، زیرا در آثار ذیل:  

  ــ کتاب «د نیمی پیړی خاطری» تألیف محترم داکتر صالح محمد زیری صفحات (٥٣٦ـ٥٣٠)  

 ــ  کتاب:«یاد داشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی تألیف محترم سلطانعلی کشتمند جلد سوم  صفحات ( ٧١٥ـ٧١٠)   

ــ مقالات و یاد داشتهای آقای محمد انور فرزام که طی یکسال اخیر در صفحات مختلف انترنیت  بنشر ریسده است.

جریان آن ملاقات "سری" توسط اشخاص فوق الذکر که شرکت کنندگان آن جلسه بوده اند؛ بازتاب یافته و حرفهای آقای لایق درلابلای آن صفحات مورد ابطال قرار گرفته است.

همچنان در کتابهای:

      ــ ظهور و زوال ح.د.خ.ا تألیف محترم غلام دستگیر پنجشیری  

 ــ درسهای تلخ و عبرت انگیز افغانستان تألیف محترم میرصاحب کاروال  که مؤلفین اعضای بیروی سیاسی ح.د.خ.ا (حزب وطن) بوده اند، در توجیه و تایید ادعای لایق، مطالبی وجود ندارد. همچنان در کتابها و اثار متعدد دیگر که توسط افغانان و محققین خارجی تحریر یافته ادعای آقای لایق مورد تایید قرار نگرفته است.

باید بدانید که: هرگاه پای محاسبه در میان آید، تمام جریان «محاکمه» صرفاً محدود به رویداد یک جلسۀ "سری" خلاصه نمیشود؛ باور کنید تنها بررسی امپراطوری وزارت اقوام و قبایل شما به تنهایی به هفتاد مستوفی کار کشته نیاز دارد، شاید خیر شما "رهبران" در این باشد که  بیشتر ازین بر زخمهای دل مردم نمک نپاشید.

نمیدانم آقای لایق چرا اینقدر ناقرار است، شاید «ریگ کفش» شان، چنین نا آرامی روحی و وجدانی را ایجاد نموده است، بد نخواهد بود بخاطر کاهش این ناقراری ها، به صراحت عرض نمایم که: در تاریخ چند دهۀ اخیر از زمامداری ظاهرشاه و پدرش تا همین اکنون، بشمول حاکمیت آقای کرزی، هیچ زمامدار و جریانهای سیاسی مربوط شان نمیتوانند؛ در ایجاد بحران، تراژیدی و تداوم آن بری الزمه گردند. (هرکه بامش کلان، برفش زیاد)، و یقیناً تاریخ واقعی این سالها نیز توسط مورخین واقعبین و بی طرف در احوال که احساسات فروکش نماید؛ تحریر خواهد یافت، چنانچه  یکی از بزر گان گفته است که: «نه ممکن است تاریخ را فریب داد و نه ممکن است زمان را از مسیر خودش بازداشت.»

نهضت منورانه و مترقی در کشور نیازمند آن است تا مسئولین دوره های گذشته، دیروز را نقادانه برسی و با ارائه تحلیل های علمی، سره و ناسره را از هم جدا و جوابات در رابطه با چه نباید کرد؟  و چه باید کرد؟ را ارائه نمایند، تا آنچه مردود است، مطرود و عناصر قابل تداوم، ملاک عمل قرار گیرند.

 

اکنون بر سایر بخش های مصاحبه مکث مینماییم:

سوال: « حالا که حرف از آن دوران شد، کمی از خاطرات آن دوران و آن سالها بگویید؟»

  جواب: « در زمان که در وزارت اقوام و قبایل کار میکردم، خواستم در جرگۀ بزرگ دوطرف خط دیورند به عنوان نمایندۀ دولت افغانستان شرکت کنم، ولی حکومت وقت اجازه نمیداد و گفت شاید کشته شوی و یا به پاکستانیها تحویلت دهند، من مجبور گردیدم از مشاورین روسی یک هلیکوپتر بگیرم، یک مشاور روسی اصرار کرد که باید اورا نیز با خود دراین جرگه ببرم. من برای او لباس محلی آماده کردم، وقتی به جرگه رسیدیم اعلام کردم که من مسلح نیستم و اگر مرا دستگیر کنید و تحویل دیگران دهید، این عمل مطابق فرهنگ قبایلی نیست. ولی دیدم آنها بسیار با مهربانی رفتار کردند...»

باید خاطر نشان کرد که از هفت ثور (١٣٥٧) الی ثور (١٣٧١) جرگۀ بزرگ قبایل دوطرف خط دیورند صرف یکبار و آنهم درسال (١٣٦٤) در تالار انستیتوت پولی تخنیک کابل دایر گردیده است، اینکه آقای لایق ملاقات "خاص اپراتیفی" را با عدۀ در همراهی با مشاور روسی، بنام جرگۀ بزرگ یاد میناید، قضاوت را به خواننده عزیز میسپارم که چگونه میتوان به سایر ادعاهای آقای لایق باور کرد. در زبان پشتو مثل است که میگوید: « دروغ ووایه، خو په شرع برابر.) فکر نمیکنم آقای "اکادیمسین" بخاطر ذهول حافظه و فکر، دیگر واجد شرایط شهادت بر رویدادهای گذشته باشد و بر همین اساس، متأسفانه نمیتوان بر صحت و سقم اظهارات شان اطمینان کرد.

به هر حال، آقای لایق ماهرانه میخواهد تا نقش "جهادیان"، "ارعابیان"، طالبان، دیوبندیها، القاعده و آی.آس.آی را در میان قبایل دوطرف خط تحمیلی دیورند کتمان نماید. درغیرآن "متخصص امور قبلیل" بخوبی آگاه است که طی سه دهۀ اخیر ساختار و هیرارشی و حتی نرخ و معیار ها در قبایل چنان دگرگون گردیده که جای پشتونوالی را تحجر خشن مذهبی، وهابیت و... گرفته است.( البته استثناآت وجود دارد.)  اگر آقای "اکادمیسین" باور ندارد؛ میتواند در رابطه، مقالات و ترجمه های محققانه و مستدل محترم اکبر کرگر، پژوهشگر و نوسیندۀ توانا را در سایت کیږدی مطالعه و یا به تحلیل های آقای احمد رشید ژور نالیست آگاه پاکستان مراجعه نمایند.

احتمالاً ذهول حافظه و فکر باعث گردیده تا آقای لایق درلابلای این جعلیات، اسناد الزام را برعلیه خویش تکمیل نماید. در حالکه آقای لایق از "بسیار مهربانی" سران قبایل با خود صحبت مینماید؛ کاملاً فراموش نموده اند که چگونه سلف شان در وزارت اقوام و قبایل، مرحوم فیض محمد شهید در جرگۀ قبایل ځدران، توسط نوکران آی.اس.آی بشهادت رسید.

به هر حال در این مصاحبه مختصر، نکات زیادی برای بحث و بررسی وجو دارد، اما غرض جلوگیری از ازدیاد زحمت خوانندۀ گرانقدر، به نکته کلیدی و اساسی مصاحبه، جایکه آقای لایق میخواهد روی پاکستان را سپید بسازد و برخلاف مصالح افغانستان و منافع مردم ما، بخاطر استتار مقاصد و اعمال شوم آنکشور تبلیغات نموده، مکث مینمایم:

دراین مصاحبه آقای لایق، پاچا خان زعیم ملی پشتونستان و مبارز بزرگ نیم قارۀ هند را «پدر روحانی» خود خطاب مینماید، کسی راکه مخالفت ایجاد کشور پاکستان بود و بحیث دشمن آشتی ناپذیر دولتهای پاکستان، حتی نخواست، مرده اش در آن کشور دفن گردد، اما در عمل دشمن تاریخی «پدرروحانی» را تبرئه نماید.

آگاهان بخوبی اطلاع دارند که از چند سال باینطرف "دکان سیاسی" آقای لایق بحساب "متخصص امور قبایل" دوباره رونق یافته و با بهره برداری از امتیازات خاص امریکا، معاش بلند دالری در (یونیما) و   زدوبند با دولت مافیایی ـ جهادی ـ طالبی، فی الواقع همان وزارت اقوام و قبایل دیروز را به نوع و ترتیب دیگر احیا نموده است تا بخاطر پلانهای اجانب، " خانهای دوسره"  را خلاف منافع مردمان مظلوم قبایل دوطرف دیورند،سازماندهی نماید. واضح است که عاقبت کار بنفع پاکستان تمام میشود.

بهتر است مکنونات درونی و نیات اصلی را از زبان آقای لایق بخوانیم  

   سوال:«شما عماکردهای پاکستان را در مبارزه علیه آنچه تروریسم خوانده شده، چگونه ارزیابی مینمایید؟»

جواب: « در ظاهرش عیب نمیبینم واز باطنش غیب نمیدانم، سیاست همیشه دارای چند پوسته است، در سطح چیزی دیگر و در درون چیزی دیگر، من پاکستان و افغانستان را مقصر نمیدانم، تصمیم گیرنده ها دیگرانند.» فاعتبرو یا اولابصار!!!

گذشت زمان، بالاخره یک مسئله را عام فهم و واضح ساخته است که در زمرۀ دشمنان تاریخی افغانستان یکی هم پاکستان و شاید خبیث ترین آن باشد که بحیث مخلوق نامیمون استعمار انگلیس از بدو پیدایش، سیاست تضعیف و نابودی افغانستان راتعقیب نموده و مینماید، و این مسئله از واقعیت و عینیت تعارض و تضاد منافع ملی پاکستان با یک افغانستان آزاد و پیشرفته ناشی میگردد.

اکنون دیگر این واقعیت که پاکستان یکی از منابع تداوم بحران افغانستان میباشد، از کفرابلیس معروفتر گردیده و تا جایکه حتی حامیان اصلی آنکشور یعنی انگلیس و امریکا مجبور به اعتراف گردیده اند. مطبوعات این دو کشور، منابع اطلاعاتی و حتی قوماندانان نظامی شان، بارها افشا ساخته اند که صلح در افغانستان بیدون توقف دسایس پاکستان ناممکن میباشد. اما آقای " اکادمیسین"  در کار پاکستان، کدام عیبی را نمی بیند و بیدون کدام ناراحتی وجدانی، گوسفند و گرگ را همسان قلمداد مینماید.

اکنون به استثنای جواسیس آی.اس.آی هرکس این واقعیت را اعتراف مینماید که رئیس جمهور قبلی دوکتور نجیب الله بدستور پاکستان و توسط نوکران استخبارات آنکشور بشهادت رسیده است. اما دراین مدت بیشتر از دهسال آقای لایق به استثنای کدام شعر، حتی یکبار نیز نخواسته است تا پاکستان را بر خود قهر بسازد و از قاتلین آن شهید یادنماید.

اظهرومن الشمس است که زیر کاسه، نیم کاسه است و پای تعهد در میان خواهد بود و نشود که سابقه آن بسالهای قبل برسد که متعاقب سقوط دولت، آقای لایق بخود جرأت داده تا پاکستان کشور میزبانش باشد.    

دربرابر سوال خبر نگار بی بی سی، که از "توصیه های آقای لایق به عنوان"، "یک سیاستمدار با تجربه" برای "مقامهای امریکا" میپرسد؛ چنین جواب ارائه مینماید:                                                        « من به امریکا پیشنهاد میکنم که راه جنگ چه در افغانستان و چه در پاکستان، یک راه وحشتناک و طولانی است، زیرا جامعه ازآنها دفاع میکند، شاید از نظر امریکایی ها، آنها تروریست باشند، ولی از نظر قوم و منطقه آنها مدافعین آزادی و مدافعین اسلام هستند.»

بسیار عبرت انگیز است! آقای "اکادمیسین" در پرنسیپ مخالف جنگ و سرازیر شدن لشکر امریکایی و ناتو نمی باشد. در حالکه کارد به استخوان رسیده، عینیت هارا نادیده گرفتن، توصیه ها و موعظه هارا سر دادن، صاف و ساده یک معنی دارد و آن عبارت از عوام فریبی میباشد. جنگ و لشکر کشی امریکا درافغانستان و اکنون در پاکستان، تحقق ستراتیژی و یابعبارۀ دقیقتر از تمایلات جیو ستراتیژیک و جیواکونومیک انکشور ناشی میگردد و نمایش تداوم سیاست های امریکا در منطقه میباشد

اکنون که امریکا باالاخره به سر عقل آمده و متوجه منبع و مرکز اصلی تروریسم جهانی در پاکستان گردیده و قوای خودرا معطوف به آن مناطق نموده است، آقای" اکامیسین" را نا آرام ساخته و وی را واداشته تا از "شیوه خاص قبایل" صحبت نماید و آنان را " مدافعین آزادی" و "مدافعین اسلام" قلمداد نماید و فتوا دهد که: «جامعه از آنان دفاع مینماید" و بدینترتیب، بیدون هرگونه تفکیک،طالبان داخلی، ناراضیان محلی و افراد که بالاجبار طالب میشوند، دربست همه را در سیر خط سیاسی آی.ای.آس قرار میدهد. مفهوم سیاسی همچو توصیه ها واضح است: باید به ذهنیت طالبانی تسلیم گردید و محلات را مانند سوات در اختیار شان قرار داد... تا سر انجام با این تغیر چهره و شکل، اساس قدرت پاکستان که آی.اس.آی اسلام تندرو و اردو است دست ناخورده باقی بماند و احتمالاًانگریزها که در خفا در رقابت و مسابقه شدید با رقبای امریکایی خود قرار دارند، مصروف همچو تلاشها در منطقه خواهند بود.

و نکتۀ اخیر اینکه:    آقای اکادمیسین دراین مصاحبه اشارۀ ظریفانه به "خان" نیز نموده  و از تغیر امریکا صحبت نموده و گفته است که : « امریکای امروز، امریکای دیروز نیست». نام خدا چه استنتاج حکیمانه و دانشمندانه؟! مگر مردم به ناحق اکادمیسین میشوند! واقعاً اگر رهبران انقلاب امریکا و تسوید کنندگان اعلامیه معروف آزادی و قانون اساسی امریکا از گور برخیزند، بر این کشف صحه میگذارند و خواهند گفت که امریکا سالها است، حتی از عمر شما بیشتر، که پشت به مجسمه آزادی نموده ( تغیر کرده) و به جهانخواری مصروف میباشد.

«محاکمه» وضعیت نشان میدهد که آقای لایق برحسب عادت، قدرت ها و دولت ها و زمامداران حاکم را "سلام " میدهد و بعد از شکست و سقوط و فوت، حق پدر شانرا بدست شان میگذارد. چنانچه از محمد داود خان تا آخرین زمامدار ح.د.خ.ا به همه ابراز ارادت نموده و در ختم کاربه همه پشت نموده است با مرحوم داکتر نجیب الله که بحق مرهون احسان آن بایدمیبود؛ چنان جفا کرد که کمیته خاص را بخاطر سقوط دولت تحت زعامت آن مرحوم رهبری نمود. در صفحات (١٦٤ـ١٦٠) کتاب « سرنوشت غم انگیز در افغانستان»  تألیف فلیپ کاروین (معاون بنین سوان) که توسط محترم حکیم سروری ترجمه گردیده، نقش عمدۀ آقای لایق بمثابه رهبر کمیته خاص و زعامت مستعجل اش گذارش یافته است.

هموطنان! دنیا در گذر است و باید قبل از آنکه اجل زبان مارا ببندد، بایست حرف خودرا صادقانه بگوییم و به حیث حد اقل کاری که کرده میتوانیم صدای خویشرا در برابر این "رهبران" بلند نماییم. البته در گذشته نیز در حد توان صاحب این قلم بمثابه یک شخص مستقل و فارغ از تعلقات تشکیلات سیاسی، در برابر "شتر دزدان" مماثل، بدفاع از حق و حقیقت پرداخته و در آینده نیز خواهد پرداخت.

منحیث حسن ختام و به حیث کسی که به شعر آقای لایق علاقمند بوده ام میگویم که : مرحوم ملنگ جان شاعر ملی و مردمی، نه مکتب رفته بود و نه القاب بلند بالای علمی و سیاسی چون شما داشت و اجل هم برایش مجال نداد که بیشتر از حدود نصف عمر شمارا را داشته باشد، اما کلام وخوشورانه و بی بدیل اش که صادقانه از دل برخواسته، چنان بدل ها نشسته و مینشیند که امید وارم با من همعقیده باشید که کلام نامبرده: « دا زمونږ زیبا وطن...» که در صدای ملکوتی استاد اولمیر باز تاب یافته به سرود ملی واقعی مردم ما مبدل گردیده است و بالعکس، جهان سیاست، سیاست زده گی و سیاست بازی و کار نامه های جاری شما، بعد دیگر شخصیت شما یعنی شاعر بودن شما را چقدر خوار ساخته است، بدینرو لا اقل اگر بخاطر خودتان هم باشد، کلام حضرت سعدی را ( باکمی تصرف) مطمح نظر خواهید داشت :

ای که که هشتاد رفت و در خوابی

مگر این پنج روز دریابی.

  


بالا
 
بازگشت