نوشته و پژوهش عبدالواحد سیدی

از پاکستان تا قدس

 

بخش دوم قسمت  نزدهم

پژوهشی در زمینه  استوره هالوکاست  -ا فسانه های یهودی  – و مداخلات یهود در عرصه های بین اللمللی توسط ارتش  استخباراتی موساد

 

چکیده  موضوعات:

هالو کاست –  موساد سازمان استخباراتی  یهودیان – مداخلات یهود در خارج از ساحه قدس- ارتباطات مسایل واقع شده در جهان با موساد و سایر

1.      تعریف: هالوکاست  ادعای  قتل عام  شش ملیون  یهودی  در دوران  جنگ جهانی  دوم در اردگاههای آلمان نازی و به عباره دیگر: يكی از حربه هاي مهم صهيونيست ها برای توجيه سياستهای وحشيانه خويش، جعل افسانه ها  واسطوره های از جمله هولوكاست می باشد. هولوكاست به معنای سوزاندن با آتش است كه به طور كامل از ميان برود و به جريان كشتار وسيع يهوديان! در جنگ جهانی دوم اطلاق می شود.[38]  اين واقعه ادعايی بيشتر به ارتش هيتلر نسبت داده ميشود؛ در صورتی كه عالمان تاريخ ارتباط وثيق هيتلر و صهيونيست ها را در جنگ جهانی دوم مورد توجه قرار داده و انتفاع يهوديان و هيتلر از اين موضوع را گوشزد كرده اند.

2.      رد افسانه هالوکاست توسط محققین اروپایی:

"رژه گاردی" این  افسانه ها را  بنام  استوره های  بنیانگزاران  صهیونیسم می نامد: او در کتاب خود می نویسد  که استوره هالو کاست  بی پایه است . بعداً شخص دیگری  بنام  "پل رازینیه فرانسوی که در جریان جنگ جهانی دوم  در زندان گشتاپوی  نازیها  محبوس  بود به اردگاه  بوختوالد اعزام و تا پایان جنگ  در همانجا ماند . او که در پایان جنگ عالی ترین نشان  مقاومت را از دوبت فرانسه  بدست آورد  بعداً در عرصه های تاریخی  روی آورد  و در زمینه جنگ جهانی دوم  به تحقیق و انتشار کتاب پرداخت . او توانست در جریات پژوهشش تصویر روشن و حقیقی را وضع اسف ناک اردوگاه های جنگی نازی در کتاب نستند و تحقیقی خود به نمایش بگذارد . ولی او به تدریج  در جریان تحقیقاتش  به نظراتی رسید  که تصویر رسمی را کاملاً نفی میکرد.

رازینیه اعلام کرد  که اولاً افسانه  اطاقهای گاز  برای کشتار  زندانیان اعم  از یهودی و غیر یهودی مطلثلً صحت ندارد . ثانیاً در دوران جنگ هیچ سیاستی از جانب المان  برای کشتار جمعی  یهودیان اروپا وجود نداشته است ، ثالثاً یهودیان کشته شده  در دوران جنگ  بین نهصد هزار  تا یک و نیم ملیون نفر  هستند  نه شش ملیون نفر که این تفر ها  تحت شرایط  جنگ و یا بیماری مسری  مخصوصاً تیفوئید ، تیتانوس و سایر امراض انتانی که از اثر نا مساعد بودن وضع محیط زیست بمیان می آید  از بین رفته اند .

امروز دو مورخ صاحب نام بعنوان  مهمترین   هوا داران مکتب تاریخ نگاری واقعی شناخته میشوند  :اولی بنام "دیوید ایروینگ" انگلیسی است .[i]  ایروینگ مورخ بسیار معتبری است در خدی که بعضی نشریات سرشناس انگلیس نوشته اند : هیچکس نمیتواند در باره جنگ جهانی دوم کارکند و پروفیسور اوروینگ را نا دیده بگیرد . او اولین کسی است که خاطرات 75،000صفحه یی گوبلز را بدست آورد و روی آن کار کرد این خاطرات در ضرف پنجاه سال برای مورخین ناشناخته بود و در ارشیف های سری ارتش سرخ نگهداری میشد. ایروینگ پس از یک کار شش ساله برروی اسناد سری  شوروی اولین بیوگرافی کاملاً مستند هیتلر را منتشر کرد بنام  جنگ هیتلر که باعث جنجال فراوان گردید که وی را به دادگاه کشانیدند . ایروینگ در کتاب جنگ هیتلر  مدعی است که اصولاً که در دوران جنگ هیچنوعی از کشتار یهودیان (هالوکاست)در کار نبوده است . ایروینگ نشان داد که بزرگترین اسناد جنگ جهانی دوم همه بطور مرموزی مفقود شده اند . بسیاری از یاداشتهای روزانه سران المان و ایتالیا که تا مدتی پیش در ارشیف های شوروی موجود بود  به سرقت رفته و پنهان و معدوم شده اند .او به یادداشت های موسولینی اشاره میکند که زمانی موجود بود اما حالا نیست.  اروینگ معتقد است که اولاً در" اشویتس" و سایر اردو گاه های نازی اطاق گاز وجود نداشته است . ثانیاً هیتلر هیچ اطلاعی از وجود اطاقهای مرگ و برنامه سازمان یافته برای کشتار جمعی یهودیان  نداشته است . ثالثاً، ایروینگ از یک توطئۀ جهانی وجود دارد که به مؤرخین اجازه تحقیق بیطرفانه و بر کنار از پیش داوری در زمینه هالوکاست را نمیدهد . رابعاً رقم شش ملیون کشته یهودی در جنگ عمومی دوم حقیقت و صحت ندارد و تعداد مقتولین  یهودی را کمتر از یک ملیون نفر میداند که انها به اثر شرایط جنگ و آلوده شدن به  محیط ناسالم  زیست به امراض گوناگون مسری  از بین رفته اند مانند دیگران کشته شده اند و یا  از بین رفته اند . دومین مورخ مکتب هوادار از  تاریخنگاری واقعی اروپا "رابرت فوریسون " فرانسوی است . پروفیسور  رابرت فوریسون و خانواده اش نیز مانند رازینیه، در زمان جنگ از المانها آزار فراوان دیده بودند.او که مژلف کتابهای زیادیست ثابت می کند که اطاقهای گاز و سیاست امحای جمعی یهودیان صحت ندارد .فرد  صاحب نام دیگر در این عرصه  "لوختر" امریکایی است . لوحتر مورخ نیست بلکه مهندس متخصص ساختمانهای زندان است . او برای تحقیق به لهستان رفت  و در باز گشت گزارش 196 صفحه یی  خود را  منتشر کرد که به گزارش لوختر معروف است .او در گزارش خود  وجود اطاقهای گاز را منکر شد . او ثابت کرد که اطاقهای گاز در آشویتس و سایر اردوگاههای لهستان (پولند) پس از جنگ دوم جهانی بهدف جلب توریسم (جهان گردان) بوسیله حکومت کمونستی پولند ساخته شده است . در این زمینه اشخاص سرشناس دیگری نیزکار کرده اند . "گرمارودلف" کؤلف کتابی در انکار اطاقهای گاز آشویتس است ."ارنست ژوندل " کانادایی کتابی نوشته به عنوان آیا واقعاً شش ملیون نفر کشته شده اند ؟ "دیویدهوگان" کتابی دارد به عنوان افسانه شش ملیون نفر.داکتر"بروزات"  تحقیقی دارد در باره اطاقهای گازدر داخانو و اثبات میکند  که نه در داخانو و نه جوخنوالد و نه در سایر اردوگاههای المانی  اطاق گاز براس کشتار یهودیان وجود نداشته است . رژه گاردی سر آهنگ این تحقیق به وضاحت اظهار داشته است هلوکاست صحت ندارد و یک افسانه ساختگی است . زیرا تحقیقات نشان میدهد که هیتلر توسط زرسالاران یهودی به قدرت رسید و نازیسم با پول و سرمایه آنها علم شد و انهم برای تحقق ارمانهای خاص یهودی.حال چطور امکان دارد این شخص بر ضد  ولی نعمت های خود  سازمانهای کشتار جمعی را برا  یهودیان راه اندازد؟ که این موضوع خود مستلزم تحقیق علحیده میباشد .

 استوره آغاز و پايان بني اسرائيل:

اشرافيت يهود و دولت افرائيم :

 دولت افرائيم در سرزمين پهناور شمالی که  سواحلی گسترده نيز در اختيار داشت ودر همسايگی  با دولت آرامی سوريه و دولت های کنعانی صور و صيدا که موقعيت تجاری برجسته ای در اختيارش بود قرار داشت  ؛ واما دولت يهود به دليل استقرار دولت فلسطين در سواحل آن ،به دريا دسترسی نداشت.

جايگزينی بت پرستی کنعانی با يکتاپرستی موسوي  طبعاً  در ميان بنی اسرائيل( رواج داشت) نمیتوانست  بدون اعتراض باشد. خاندان يوسف، به رهبری يربعام و مادرش، در رأس اين اعتراض جای داشت. مادر يربعام، به نام صروعه، ظاهراً بيوه زنِی محترم و متنفذ در ميان بنی اسرائيل بود زيرا نام او در روايات عهد عتيق به ثبت رسيده است. (کتاب اول پادشاهان، 11/ 26-27.) طبق همين روايات، پس از شورش فوق، سليمان فرمان رياست يربعام را بر خاندان يوسف صادر کرد.[ همان مأخذ، 11/ 28.] اين اقدام برای ساکت کردن يربعام بود، ولی ماجرا پايان نيافت. پيامبری به نام اخياء شيلونی با يربعام ديدار کرد و پيام خداوند را به او ابلاغ نمود که به دليل گروش سليمان به بت پرستی رياست ده قبيله بنی اسرائيل را به او سپرده است. پس اخيا... به يربعام گفت... يهوه خداي اسرائيل چنين مِی گويد اينک من مملکت را از دست سليمان پاره می کنم و ده سبط(انرا) به تو می دهم... چون ايشان مرا ترک کردند و عشتورت، خدای صيدونيان، و کموش، خدای موآب، و ملکوم، خدای بنی عمون، را سجده کردند و در طريق های من سلوک ننمودند.[ همان مأخذ، 11/ 29-33.]

بدينسان، با مرگ سليمان، شورش خاندان يوسف با اجتماع بزرگان اسباط ده گانه بنيی اسرائيل در شهر شکيم[Shechem] آغاز شد:

و رحبعام [پسر سليمان و شاه يهود] به شکيم رفت زيرا که تمامی اسرائيل به شکيم آمدند تا او را پادشاه بسازند... آنگاه يربعام [رئيس خاندان يوسف] و تمامی جماعت بنی اسرائيل آمدند و به رحبعام عرض کرده گفتند: پدر تو يوغ ما را سخت ساخت اما تو الان بندگی سخت و يوغ سنگينی را که پدرت بر ما نهاد سبک ساز و تو را خدمت خواهيم نمود... [رحبعام] گفت: پدرم يوغ شما را سنگين ساخت اما من يوغ شما را زياده (ترسنگین) خواهم گردانيد. پدرم شما را به تازيانه ها تنبيه می نمود اما من شما را به عقرب ها تنبيه خواهم کرد.[ همان مأخذ، 12/ 1-14.]

تجمع سران قبايل در شکيم نشان می دهد که اينان مرکزيت بيت المقدس را، که اينک کانون بت پرستی انگاشته می شد، به رسميت نمی شناختند. چنين بود که سرزمين بنی اسرائيل به دو دولت تقسيم شد: دولت افرائيم و دولت يهود.

و چون تمامی اسرائيل ديدند که پادشاه ايشان را اجابت نکرد، آنگاه قوم پادشاه را جواب داده گفتند ما را در داوود چه حصه است... ای اسرائيل به خيمه هاي خود برويد و اينک اين داوود به خانه خود متوجه باش... پس اسرائيل تا به امروز بر خاندان داوود عاصي شدند... [و يربعام را] بر تمام اسرائيل پادشاه ساختند و غير از سبط يهودا، فقط، کسي خاندان داوود را پيروي نکرد.[ همان مأخذ، 12/ 16-20.]

اخياء شيلونی و يربعام :  چاپ اول (1704، هلند) تاريخ يهود اثر فلاويوس جوزفوس، مورخ يهودي سده اول ميلادي

در پی اين ماجرا، خاندان يوسف دولت اسباط ده گانه بنی اسرائيل را بنيان نهاد و يربعام به عنوان نخستين شاه (928-907 ق. م.) دولت افرائيم به قدرت رسيد.

از اين پس، دولت يهود در سرزمين جنوبی - که به قبيله يهود و بخش کوچکيی از آن، مجاور با سرزمين افرائيم، به قبيله بنيامين تعلق داشت - مستقر بود و(این در حالیست که) دولت افرائيم در سرزمين پهناور شمالی  سواحلی گسترده نيز در اختيار داشت و همسايگی آن با دولت آرامی سوريه و دولت های کنعانی صور و صيدا موقعيت تجاری برجسته ای در اختيارش می نهاد؛ ولی دولت يهود به دليل استقرار دولت فلسطين در سواحل آن به دريا دسترسي نداشت.

پس از استقلال دولت افرائيم، تا سال های طولاني، ميان اين دو دولت ستيز سياسی و جنگ های نظامی خونين در جريان بود. علت اين ستيزها سياست عنادآميز دولت يهود و خاندان داوود بود که خود را برگزيده خدای اسرائيل و شبان بنی اسرائيل مي دانستند و برای خويش حق حاکميت بر تمامی قبايل اسرائيل را قائل بودند.[ Ben-Sasson, ibid, p. 111]

در عهد عتيق از دولت قبايل ده گانه شمالي با نام هاي اسرائيل و افرائيم ، هر دو، ياد شده است. نمونه هاي کاربرد نام اسرائيل را در کتاب پادشاهان و کتاب تواريخ ايام مي توان يافت و کاربرد نام افرائيم را در کتاب اشعياء نبی و کتاب ارمياء نبی  [بنگريد به: کتاب اشعياء نبي، 7/ 5، 8، 9، 17؛ کتاب ارمياء نبي، 31/ 18، 20.] براي نمونه، کتاب اشعياء نبي استقلال قبايل ده گانه از دولت يهود را «جدا شدن افرائيم از يهودا» مي خواند؛[ کتاب اشعياء نبي، 7/ 17.] و در جاي ديگر ستيز دو دولت بني اسرائيل را چنين توصيف مي کند: «و حسد افرائيم رفع خواهد شد و دشمنان يهودا منقطع خواهند گرديد. افرائيم بر يهودا حسد نخواهد برد و يهودا افرائيم را دشمني نخواهد نمود.»[ همان مأخذ، 11/ 13.] برخي نويسندگان يهودي معاصر نيز نام دقيق دولت فوق را مملکت افرائيم مي دانند.[ امنون نتصر، پادياوند، لوس آنجلس: مزدا، 1996، ج 1، ص 7.]

يعقوب در ميان نوه هاي خود به افرائيم بيشترين علاقه را داشت همانگونه که يوسف محبوب ترين پسر او بود. از يعقوب روايت شده که سبط دو پسر يوسف، به ويژه افرائيم، قومي بزرگ را بنيان خواهند نهاد؛ و «ذريت آنها امت هاي بسيار خواهند گرديد» تا بدانجا که بني اسرائيل در ميان خويش چنين دعا خواهند کرد «خدا تو را مثل افرائيم و مناسه گرداند.»[ سفر پيدايش، 48/ 78.]

بنظر مي رسد که در گذشته دور، پيش از مستحيل شدن ساير قبايل بني اسرائيل در قبيله يهود، قبيله افرائيم و خاندان يوسف در ميان بني اسرائيل از احترام و اقتدار فراوان برخوردار بودند و رقيب اصلي يهوديان و خاندان داوود به شمار مي رفتند.

تعمق در متن کنوني عهد عتيق روشن مي کند که در دوران طولاني اقتدار اشرافيت يهود بر بني اسرائيل، به ويژه پس از پايان هويت مستقل ساير قبايل و ادغام تمامي آنان در مجموعه اي جديد به نام قوم يهود ، حذف و اضافات فراوان در متون ديني و تاريخي بني اسرائيل به سود يهوديان، و به ويژه بر ضد خاندان يوسف، صورت گرفته است. براي نمونه، کتاب پادشاهان و کتاب تواريخ ايام پادشاهان به دو گونه ناميده مي شود. در يکجا از «کتاب تواريخ ايام پادشاهان اسرائيل»[ کتاب اول پادشاهان، 15/ 31.] سخن مي رود و در جاي ديگر همين اثر «کتاب تواريخ ايام پادشاهان يهودا» خوانده مي شود [. کتاب دوم پادشاهان، 23/ 28.] روشن است که در دوران سلطه شاهان يهود متني کهن درباره تاريخ بني اسرائيل مورد بازبيني و بازسازي قرار گرفته و به تاريخ رسمي قوم يهود بدل شده است؛ هرچند برخي بقاياي متون کهن در نسخه جديد بر جاي مانده است. بازنويسي اين تاريخ در دوران تبعيد اشراف و روحانيون يهودي در بابل مورد ترديد نيست.[ ibid, p. 164 .] همچنين روشن است که تنها متون کهن بني اسرائيل منابع موجود نبوده است. براي نمونه، در کتاب دوم تواريخ ايام به منابعي چون تواريخ ناتان نبي و اخياء شيلوني ارجاع داده مي شود که در مجموعه حاضر موجود نيست.[ کتاب دوم تواريخ ايام، 9/ 29؛ 12/ 15؛ 13/ 22.] به اين دليل عجيب نيست که در روايات متعلق به اين دوران، بسياري از نفرين هاي خداي اسرائيل به بني اسرائيل درواقع به مملکت افرائيم، يعني اسباط ده گانه شمالي، باز مي گردد؛ زيرا در اين زمان دو مفهوم بني اسرائيل و يهود کاملا متمايز است و به دو واحد سياسي مستقل و متعارض اطلاق مي گردد.

خاندان يوسف (سران قبيله افرائيم) نه تنها سلوکي دوستانه با ساير قبايل بني اسرائيل داشت بلکه خود را پاسدار سنن موسوي در قبال بدعت هاي کنعاني و مصري سليمان مي دانست؛ و همين سبب شد که قبايل ديگر در زير پرچم آن دولتي مستقل را به پا کنند و خود را از سلطه اشرافيت يهود رهايي بخشند.

دولت افرائيم تا زمان اشغال سامريه، پايتخت آن، به دست آشور به مدت 208 سال (928-720) موجوديت داشت.

تاريخ اين دولت را به چهار مرحله بايد تقسيم نمود:

1- دوران حکومت خاندان يوسف. در اين دوران کوتاه (928-906) دولت افرائيم با توطئه هاي سهمگين يهوديان مواجه است. اين توطئه ها سرانجام به سقوط خاندان يوسف و کشتار و انهدام کامل آنان مي انجامد.

2- دوران حکومت سران قبيله يساکار (906-882). در اين دوران نيز رويه يهوديان در قبال دولت افرائيم به سان گذشته است.

3- دوران سلطنت خاندان عُمري (882-842). در اين دوران اشرافيت يهود و افرائيم و خاندان هاي سلطنتي داوود و عُمري متحد و هم مشرب اند.

4- دوران پس از انقلاب ايلياء نبي (842-720). در اين دوران، بار ديگر مملکت افرائيم هدف حمله اشرافيت يهود قرار مي گيرد و سرانجام با دسيسه آنان به دست دولت آشور منهدم مي شود.

دولتهاي اسرائيل (افرائيم) و يهود و همسايگان آنها :

و رحبعام پادشاه ادوم را، که سردار باج گيران بود، فرستاد و تمامي اسرائيل او را سنگسار کردند که مرد. و رحبعام پادشاه تعجيل نموده، بر عرابه خود سوار شد و به اورشليم فرار کرد

نخستين توطئه اشرافيت يهود عليه دولت افرائيم بلافاصله پس از اعلام استقلال قبايل ده گانه بني اسرائيل آغاز مي شود:

رحبعام پس از شکست اين دسيسه، در بيت المقدس سپاهي عظيم از قبايل يهود و بنيامين فراهم آورد و به سرزمين قبايل شمالي تاخت؛ ولي پيامبري بنام شمعيا آنان را از جنگ با برادران خويش منع کرد و سپاه رحبعام فروپاشيد معهذا، اين ستيز به پايان نرسيد و در تمامي دوران 17 ساله سلطنت رحبعام بر دولت يهود (928-911) ميان او و دولت افرائيم جنگ بود. در زمان ابيام (ابيا)، پسر رحبعام و شاه يهود (911-908)، تهاجم يهوديان به دولت افرائيم اوج يافت و اين سرزمين آماج کشتاري بيرحمانه قرار گرفت. اين حادثه لطمات شديدي بر پيکر قبايل ده گانه شمالي وارد ساخت و زمينه هاي سقوط و انهدام خاندان يوسف را فراهم ساخت.

 

... و کاهنان کرناها را نواختند و مردان يهودا بانگ بلند برآوردند و... خدا يربعام و تمامي اسرائيل را به حضور ابيا و يهودا شکست داد. و بني اسرائيل از حضور يهودا فرار کردند... و ابيا و قوم او آنها را به صدمه عظيمي شکست دادند؛ چنانکه پانصد هزار مرد برگزيده از اسرائيل مقتول افتادند. پس بني اسرائيل در آن وقت ذليل شدند و بني يهودا، چون که بر يهوه خداي پدران خود توکل نمودند قوي گرديدند... و يربعام در ايام ابيا ديگر قوت بهم نرسانيد و خداوند او را زد که مرد.

از اين پس، در عهد عتيق روايتي متناقض با آنچه گذشت آغاز مي شود. آشکارا ما با دو متن سر و کار داريم؛ اولي کهن تر به نظر مي رسد و دومي بايد اضافات پسين يهوديان باشد. چنانکه ديديم، آئين پرستش گوساله طلايي را يهوديان آغاز کردند ولي از اين پس آن را به افرائيميان نسبت مي دهند. در چرخشي عجيب، قبايل ده گانه شمالي سخت شيفته بت خانه اورشليم معرفي مي شوند تا بدانجا که يربعام از سفر آنان به پايتخت دولت يهود به هراس مي افتد و خود بت خانه هايي به پا مي کند. در اين روايت جديد، شاه يهود فرمانروا و آقاي مشروع تمامي بني اسرائيل است و يربعام حکمراني غاصب.

و يربعام در دل خود فکر کرد که حال سلطنت به خاندان داوود خواهد برگشت. اگر اين قوم به جهت گذرانيدن قرباني ها به خانه خداوند به اورشليم بروند، همانا دل اين قوم به آقاي خويش، رحبعام پادشاه يهودا، خواهد برگشت و مرا به قتل رسانيده نزد رحبعام، پادشاه يهودا، خواهند برگشت. پس پادشاه مشورت نموده، دو گوساله طلا ساخت و به ايشان گفت براي شما رفتن به اورشليم زحمت است، هان اي اسرائيل خدايان تو که ترا از زمين مصر برآوردند. و يکي را در بيت ئيل گذاشت و ديگري را در دان قرار داد. و اين امر باعث گناه شد.

کمي بعد، چرخش دوم صورت مي گيرد. اينک يهوديان مناديان يکتاپرستي موسوي اند و مبلغان خود را به سرزمين افرائيم مي فرستند تا آنان را از بت پرستي منع کنند. در اين روايت جديد، گناه بني اسرائيل تنها شورش بر خاندان داوود نيست؛ اخراج کاهنان هاروني و گروه روحانيون حرفه اي لاوي نيز هست. يهوديان چنين رجز مي خوانند:

اي يربعام و تمامي اسرائيل مرا گوش گيريد. آيا شما نمي دانيد که يهوه، خداي اسرائيل، سلطنت اسرائيل را به داوود و پسرانش با عهد تمکين تا به ابد داده است؟ و يربعام بن نبط، بنده سليمان بن داوود، برخاست و بر مولاي خود عصيان ورزيد... شما الان گمان مي بريد که با سلطنت خداوند که در دست پسران داوود است مقابله توانيد نمود؟ شما گروه عظيمي مي باشيد و گوساله هاي طلا، که يربعام براي شما به جاي خدايان ساخته است، با شما مي باشد. آيا شما کهنه خداوند را از بني هارون و لاويان را نيز اخراج ننموديد؟... اما ما، يهوه خداي ماست و او را ترک نکرده ايم و کاهنان از پسران هارون خداوند را خدمت مي کنند و لاويان در کار خود مشغو ل اند... اينک با ما خدا رئيس است و کاهنان او با کرناهاي بلند آواز هستند تا به ضد شما بنوازند.

طبق اين روايت جديد، يربعام منشاء تمامي گناهان پسين بني اسرائيل است و خاندان يوسف و اسباط ده گانه بني اسرائيل مورد غضب هولناک و نفرين بيرحمانه و نابخشودني خداي اسرائيل اند.

از يربعام هر مرد را و هر محبوس و آزاد را که در اسرائيل باشد منقطع مي سازم و تمامي خاندان يربعام را دور مي اندازم چنانکه سرگين را بالکل دور مي اندازند. هر که از يربعام در شهر بميرد سگان بخورند و هر که در صحرا بميرد مرغان هوا بخورند... و خداوند اسرائيل را خواهد زد مثل ني که در آب متحرک شود و ريشه اسرائيل را از اين زمين نيکو که به پدران ايشان داده بود خواهند کند.

عجيب است که اين خداي سختگير با قبيله يهود سلوکي تسامح آميز دارد و خشم او بر يهوديان به سان پدري است که از فرزند خاطي خود مي رنجد. اين نفرين هولناک به قبايل ده گانه شمالي و خاندان يوسف درست در زماني است که خاندان داوود و يهوديان «بيش از هر آنچه پدران ايشان کرده بودند» شرارت مي ورزند و علاوه بر بت پرستي، همجنس گرايي نيز در ميان شان رواجي گسترده يافته است.

و الواط نيز در زمين بودند و موافق رجاسات امت هايي که خداوند از حضور بني اسرائيل اخراج نموده بود عمل مي نمودند.

معهذا، يهوديان و خاندان داوود همچنان عزيزدردانه خداي اسرائيل اند.

تاریخ نگاری جدید یهود:

در تداوم اين سنت کهن، تاريخنگاري جديد يهود نيز نسبت به حوادث فوق برخوردي گزينشي و جانبدارانه دارد. براي نمونه، دائرة المعارف يهود خروج اخيا، پيامبر شيلوني، را به ضديت او با سياست «تسامح آميز سليمان در قبال اديان بيگانه» نسبت مي دهد. به عبارت ديگر، سليمان پادشاهي ليبرال ترسيم مي شود و اخياء شيلوني پيامبري بنيادگرا ! حال آنکه سخن اخيا بر سر تسامح نيست؛ بر سر جايگزيني سنن موسوي با بعل پرستي فنيقي در عهد سليمان است. همين مأخذ، يربعام را به عنوان احياء گر آئين پرستش گوساله طلايي در بني اسرائيل مطرح مي کند به همراه درج تصويري که در سده دوازدهم ميلادي يهوديان اسپانيا کشيده اند و يربعام و قومش را در حال پرستش گوساله طلايي نشان مي دهد. اين شيوه نگرش به روشني بيانگر آن است که يهوديت جديد به شکلي آگاهانه خود را تنها و تنها وارث سنن قبيله يهودا مي داند نه تمامي بني اسرائيل.

کمي پس از درگذشت يربعام، يکي از سران قبيله يساکار (از قبايل بني اسرائيل) به نام بعشا عليه حکومت خاندان يوسف شوريد، تمامي آنان را قتل عام کرد و خود به عنوان شاه قبايل ده گانه شمالي بني اسرائيل (906-883) قدرت را به دست گرفت. اين پايان کار خاندان يوسف است و از اين پس نشاني از ايشان در اساطير يهودي نمي يابيم.

به رغم نابودي خاندان يوسف، ستيز دولت يهود بر ضد دولت افرائيم تداوم دارد. در اين زمان آسا، پسر ابيام، شاه يهود (908-867) است و در تمامي دوران سلطنت او ميان دولت هاي يهود و افرائيم، چون گذشته، جنگ و ستيز در جريان است. نفرت يهوديان از قبايل ده گانه شمالي و دولت افرائيم تا بدان حد است که به خيانتي بزرگ عليه سنن يگانگي قبايل بني اسرائيل دست مي زنند و دولت دمشق را بر آنان مي شورانند:

آسا تمامي طلا و نقره موجود در خزائن معبد سليمان و کاخ خويش را نزد بن حدد اول، شاه آرامي دمشق، مي فرستد و از او مي خواهد که پيمان دوستي خود را با دولت افرائيم بگسلد و به اين سرزمين حمله برد. بدينسان، تهاجم همزمان آرامي ها از شرق و شمال و يهوديان از جنوب به دولت افرائيم آغاز مي شود و بخش هاي مهمي از خاک اين کشور، در هر دو جبهه، به تصرف آرامي ها و يهوديان درمي آيد. مدتي بعد، نفرين خداي اسرائيل دامان خاندان بعشا را نيز مي گيرد؛ در حوالي سال 882 يکي از سرداران دولت افرائيم به نام زمري مي شورد و با قتل عام خاندان بعشا زمام قدرت را به دست مي گيرد. اين شورش در زماني است که دولت افرائيم در جنگ با فلسطينيان است. با رسيدن خبر شورش زمري به جبهه هاي جنگ، سران قبايل ده گانه يکي از سرداران خود به نام عُمري را به عنوان شاه جديد دولت افرائيم برمي گزينند و پس از يک دوران کوتاه جنگ داخلي سرانجام عُمري به سلطنت مي رسد. اين سرآغاز سلطنت خاندان عُمري در سرزمين قبايل ده گانه شمالي بني اسرائيل است.

حکومت بيت عمري  (خاندان عمري) نقطه عطفي در سرگذشت دولت افرائيم است و تاريخ علمي بني اسرائيل، يعني تاريخ مبتني بر داده هاي باستان شناسي نه روايات اساطيري صرف، از اين دوران آغاز مي شود.در اين ميان به ويژه بقاياي شهر سامريه، پايتخت خاندان عمري، حائز اهميت است. اين آثار، و کشفيات مشابه در سرزمين جنوبي (دولت يهود)، بيانگر رواج آئين هاي بت پرستي مشابه با کنعاني ها (فنيقي ها) در سراسر منطقه اي است که مأواي قبايل بني اسرائيل به شمار مي رود.

طبق روايات عهد عتيق، در اين دوران، ساختار قبيله اي مملکت افرائيم دستخوش تحولي اساسي شد و اشرافيت سلطنتي مقتدري، مشابه با دولت يهود، در قبايل شمالي شکل گرفت؛ و آنان نيز به تأثير از فنيقي ها به احداث معابد بعل و پرستش گوساله طلايي پرداختند. اين تحول از زمان سلطنت عمري (882-871) و با تأسيس شهر سامريه آغاز شد. عمري تپه سامري را، در خاک قبيله اشير، از فردي به نام سامر (شمر)[207] خريد و در آن شهر سامريه (شمرون) را بنا نهاد. از اين پس، سامريه پايتخت دولت افرائيم، از مراکز مهم تجاري منطقه و کانون سياسي پرتکاپويي است که با شهرهاي فنيقي صور و صيدا برابري مي کند. اين فرايند، در زمان سلطنت اخاب (اهب)، پسر عُمري و شاه افرائيم (871-852)، به اوج خود رسيد. اخاب دختر شاه صيدا، به نام ايزابل، را به زني گرفت و معبد بعل را در شهر سامريه برافراشت.

دوران اخاب با سلطنت يهوشافاط (867-849)، پسر آسا، در سرزمين يهود مقارن است. در زمان يهوشافاط (يهوشاپات) و اخاب، دو دولت افرائيم و يهود براي نخستين بار متحد شدند و رابطه اي نزديک ميان دو خاندان سلطنتي بني اسرائيل آغاز شد. يهوشافاط به سامريه رفت و دختر اخاب و ايزابل را براي پسر خود، يهورام، به زني گرفت. اين دختر عتليا (عطليه) نام دارد.

پيوند خاندان هاي سلطنتي افرائيم و يهود با تحولاتي جدي در منطقه مقارن است. اين دوراني است که امپراتوري مهاجم آشور از زمان آشورنصيرپال دوم (884-859) و پسرش شلمنصر سوم (859-824) تهاجمي سخت و خونين را در شرق و غرب مرزهاي خود آغاز کرده است؛ و در برابر اين خطر بزرگ است که اتحادي ميان دولت هاي شرق مديترانه سر مي گيرد. در کاوش هاي باستان شناسي لوحي استوانه اي از شلمنصر سوم به دست آمده که در آن از «اتحاد دوازده شاه هيتي [سوريه] و ساحل دريا» به رهبري بن حدد، شاه آرامي دمشق، سخن رفته است. نام سران اين دولت ها در کتيبه فوق مندرج است؛ يکي از آنان «اخاب اسرائيلي» است و ديگري «جندب عرب». بقيه شاهان دولت- شهرهاي فنيقي اند و مصر.

شلمنصر سوم، امپراتور آشور:

اين نخستين بار است که نام شاهي از بني اسرائيل، و نيز نام شاهي از عرب، در کتيبه اي به دست آمده است. آنچه در اين ميان حائز اهميت است عدم درج نام شاه يهود است. در اين زمان، طبق روايات عهد عتيق، دولت يهود با دولت افرائيم، و با دولت هاي فنيقي صور و صيدا، پيوندي استوار داشت و قطعاً جزيي از اين اتحاديه سياسي- نظامي بود. عدم درج نام شاه يهود مي تواند بيانگر کم اهميتي اين دولت باشد؛ و شايد از نظر آشور دولت يهود بخشي از اتباع اخاب، شاه افرائيم، به شمار مي رفت. اين با تصويري که تاريخ پادشاهان يهود از شکوه و عظمت اين دولت در عهد يهوشافاط به دست مي دهد تمايز چشمگير دارد. اخاب، شاه افرائيم، نيز در مقابل بن حدد، شاه آرامي سوريه، قدرتي درجه دو به شمار مي رفت و زمانيکه مورد تهديد قرار مي گرفت او را «آقايم» و «پادشاه» خطاب مي کرد:

و بن حدد پادشاه آرام... سامريه را محاصره کرد و با آن جنگ نمود. و رسولان نزد اخاب... فرستاده وي را گفت نقره تو و طلاي تو از آن من است و زنان و پسران مقبول تو از آن من اند. و پادشاه اسرئيل در جواب گفت اي آقايم، پادشاه، موافق کلام تو، من و هر چه داريم از آن تو هستيم.

در اين دوران، که داده هاي باستان شناسي نيز مؤيد آن است، قبايل بني اسرائيل به دليل پيوندهاي سياسي و نظامي و تجاري گسترده با دولت هاي صور و صيدا از فرهنگ و آئين ديني فينقي ها تأثير گسترده و عميق گرفتند. ازدواج اخاب، شاه افرائيم، با ايزابل دختر شاه صيدا، و ازدواج يهورام، شاه يهود (849-841)، با عتليا، دختر ايزابل، در اشاعه اين فرهنگ نقش اساسي داشت. اين مادر و دختر از اين پس نشان خود را بر سراسر تاريخ يهود بر جاي مي نهند.

کسي نبود مانند اخاب که خويشتن را براي به جا آوردن آنچه در نظر خداوند بد است فروخت و زنش ايزابل او را اغوا نمود. و در پيروي بت ها رجاسات بسيار مي نمود.

در دولت يهود نيز وضع همين گونه است:

و [يهورام] به طريق پادشاهان اسرائيل، بطوري که خاندان اخاب رفتار مي کردند سلوک نمود؛ زيرا که دختر اخاب زن او بود. و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود به عمل آورد... و او نيز مکان هاي بلند در کوه هاي يهودا ساخت و ساکنان اورشليم را به زنا کردن تحريض نمود [و] يهودا را گمراه ساخت.[ii]

استخبارات یهود یا موساد:

  در باره این سازمان :

کشور اسرائیل مأموریت گردآوری اطلاعات، تجزیه و تحلیل اطلاعات وانجام عملیات مخفیانه ویژه در خارج از خاک کشور اسرائیل را، به عهده موساد واگذار نموده است.همچنانیکه ام ای سکس نیز همانند موساد در اسیا و اروپا و امریکا مصرف خدمات  فرا مرزی همسان با  موساد میباشد.

 

وظایف موساد:

در طی سالیان گذشته، موساد حریم وظایف خود را گسترش داده است. وظایف محوری موساد در زمینه های مشروح ذیل میباشد:

گرد آوری مخفیانه اطلاعات در خارج از خاک کشور اسرائیل.

·        خنثی سازی تلاشهای کشورهای متخاصم برای تهیه و تولید تسلیحات غیر متعارف ویا دستیابی به آن.

·        خنثی سازی عملیات تروریستی علیه اهداف اسرائیلی و یهودی درخارج از خاک اسرئیل.

·        توسعه روابط مخفیانه ویژه، سیاسی و غیره، در خارج از خاک اسرائیل و حفظ این روابط.

·        آوردن مهاجرین یهودی به کشور اسرائیل، از اماکنی که امکان مهاجرت یهودیان از آنجا به اسرائیل، توسط سازمانهای مهاجرتی معمولی اسرائیل، وجود ندارد.

·        بدست آوردن اطلاعات استراتژیکی، سیاسی و عملی.

·        انجام عملیات ویژه در خارج از خاک اسرائیل.

موساد یک سازمان کشوری است که دستورات خود را از رهبران کشور اسرائیل دریافت مینماید، و هدف فعالیتهای آن، پاسخ گوئی به نیازهای متغیر اطلاعاتی و عملیاتی بوده است. این سازمان در فعالیتهای خود جنبه مخفیانه کار کردن را رعایت مینماید. دررابطه با زمینه های مختلفی که توسط این سازمان مورد رسیدگی قرار میگیرد، میتوان از، روابط مخفیانه ای که کمک زیادی به عقد قراردادهای صلح با کشور های مصر و اردن داشته است، قضیه اسرا و مفقودین، تکنولوژی و پژوهش و تحقیق، نام برد. [iii]

عرصه های فعال موساد در دایره فرامرزی:

1.      نگاه اسرائیل به افغانستان پس از 11 سپتمبر
....آیا اسرائیل پس از حادثه 11 سپتمبر 2001 به افغانستان به عنوان یکی از حوزه های جدید نفوذ خود نگریسته است و به طور کلی سیاست خارجی اسرائیل در قبال افغانستان پس از 11 سپتمبر چگونه بوده است؟....[iv]

عمق عمل استراتیژیک اسرائیل در موضوعات افغانستان به سه نقطه  عطف دارد :

·        اسرائیل در چوکات موساد همواره می کوشد تا در نقاطی که بازیگران اصلی در مورد افغانستان توجه دارند تأثیر گذار باشد .یا به عباره دیگر عمق استراتیژیهای افغنستان را چنانیکه  بازیگران اصلی در نظر دارند میخواند. زیرا اسرائیل در فضای منازعات در این کشور ها بیشتر آشنا میباشد .

·        اسرائیل  علی رغم تأثیراتی که در نظام سیاسی کشوری اش وقتاً فوقتاً رونما میگردد  عمق استراتیژیهای خود را تغیر نداده و در سیاست متغیر ها آن جنبه ه ای را میخواهد که اجماع استراتیژیک منطقه یا اهداف حاکم بر منطقه  آنرا میخواهد پیاده ، گسترش و حفظ نماید .

·        در این گیر و دار اسرائیل همواره آماده است تا کسب اختیارات و نفوذ خویش را در هر حوزه ای که فعالیت دارد در نظر داشته و آنرا به طور افقی و  عمودی گسترش دهد.

آقای مهدی قویدلکسی که خواسته است تا در این  نوشتار خود که عیناً نقل میگردد:« ، به این سؤال اصلی پاسخ دهد که آیا اسرائیل پس از حادثه 11 سپتمبر 2001 به افغانستان به عنوان یکی از حوزه های جدید ذی نفوذ خود نگریسته است و به طور کلی سیاست خارجی اسرائیل در قبال افغانستان پس از 11 سپتمبر چگونه بوده است؟ فرض مقاله مبتنی، بر «همسویی» سیاست خارجی اسرائیل در افغانستان با استراتژی کلان امریکا و بخصوص انگلیس در منطقه است. به عبارت دیگر، رفتار سیاست خارجی امریکا در قبال افغانستان که پس از 11 سپتمبر شکل گرفت، فرصت ساز محیط امنیتی تجدیدی برای اسرائیل بوده است. مقاله حاضر، این فرضیه را به آزمون می گذارد که اسرائیل با «سیاست علیا» در مقابل «سیاست سفلی» به افغانستان پس از 11 سپتمبر نگاه کرده است. و تلاش کرده از محیط امنیتی جدیدی که به وجود آمده است برخی تهدیدها را تبدیل به فرصت کند. منظور از سیاست سفلی، قدرت اقتصادی و دانش فنی و منظور از سیاست علیا، قدرت نظامی و جنگ است (انکشافات  افقی و عمودی).

                      اصول کلی سیاست اسرائیل پایان جنگ سرد، فروپاشی شوروی، (انکشاف)جنگ خلیج فارس، هژمونی امریکا، (کمترول) رشد جنبش های اسلامی و انتفاضه، متغیرهای منطقه ای و بین المللی تأثیرگذار بر رفتار سیاست خارجی اسرائیل در دهه اخیر بوده است. البته، ماهیت نظام سیاسی اسرائیل را نباید نادیده گرفت. این عوامل، محیط استراتژیک اسرائیل را در دهه اخیر، به سوی ائتلاف های جدید، غلیظ شدن مفهوم امنیت غیر نظامی، استراتژی اقتصادی و تهدیدات «درجه دوم» (عراق، لیبی و ایران) سوق داده است. بنابراین، اصولی چون اتحادیه های منطقه ای، تقویت بازدارندگی، اصل دفاع موشکی، استراتژی «هدف گیری رژیم ها» و سیاست «صلح از پنجره قدرت»، تقریباً مورد توافق نخبگان سیاسی و نظامی اسرائیل در دوران پس از جنگ سرد بوده است. در مورد اتحادیه های منطقه ای، به ذکر این نکته بسنده می کنیم که این سیاست در واقع همان رویکرد «استراتژی پیرامونی» بن گوریون، است. مثل، سیاست «نزدیکی» اسرائیل به ترکیه. اصل بازدارندگی ازهمان آغاز تشکیل اسرائیل در 1948، از اولویت های سیاست خارجی اسرائیل بوده که هم اکنون تقویت می شود.
اصل دفاع موشکی به طور خلاصه به برنامه دفاع موشکی اسرائیل با امریکا اشاره دارد.(1)

.مثل سیستم دفاع موشکی «آرو»، هدف استراتژی «هدف گیری رژیم» تحلیل بردن و ضعیف کردن توانایی کشور دشمن، برای شروع یک جنگ علیه اسرائیل است. کشور مورد هدف در بسیج نیروها برای جنگ، ضعیف خواهد شد. سقوط نهایی حکومت، مورد نظر نیست. بلکه بازدارندگی دشمن به وسیله تهدید رهبری آن است. نهادها و مؤسسات کلیدی چون سازمان های امنیتی بوروکراسی و فرماندهی نظامی هدف قرار می گیردند. این سیاست، نسخه اصلاح شده اصل انتقال جنگ به خاک دشمن است زیرا معتقد است اصلاً اجازه ندهد، دشمن در فکر حمله باشد. (2)

 اصل صلح از پنجره قدرت، هم در چارچوب اصل زمین در برابر صلح (اسحاق رابین)، اصل امنیت در برابر صلح (بنیامین نتانیاهو)، آسه آن خاورمیانه (ایهود باراک) و خاورمیانه جدید (شیمون پرز) تفسیر می شود.(3)
تاریخـــــچه حضور اسرائیل در افغانــــــــستان و کشور های ماورای آن (ایران و پاکستان):
سابقه تماس های اسرائیل با حکومت اسلامی افغانستان که پس از خروج نیروهای روسیه از این کشور تشکیل شد و تا به قدرت رسیدن شبه نظامیان طالبان در 1996، ادامه داشت، به اواخر دهه 90 باز می گردد. اصولاً پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، اسرائیل در ادامه سیاست نفوذ، تماس های خود را با مقامات حاکم افغانستان آغاز کرد. نشریه معتبر «جینز دیفنس» چاپ لندن و روزنامه کثیرالانتشار «یدیعوت اهارانوت»، (چاپ اسرائیل، 14/6/1996) نوشتند: یکی از وزیران دولت برهان الدین ربانی، با مدیر کل وزارت امور خارجه اسرائیل در یکی از پایتخت های اروپایی دیدن کرد. (4)

 «جینز دیفنس» نوشت: به نظر می رسد هدف اسرائیل از این ملاقات کسب جای پایی در ائتلاف شمال افغانستان است که با طالبان در حال جنگ بود.(5) البته امکان داشت، این امر باعث ایجاد شکاف در جبهه ضد طالبان شود، ظاهراً اسرائیل از آن صرف نظر کرد(زیرا قسمیکه شنیده میشد طالبان با تبانی برخی از قدرتهای منطقوی  با طالبان نیط سرو سازی داشته اند و این درست در آن هنگامی بود که طالبان از سوی امریکا حمایت میشد). گفته می شود، امریکا از علنی شدن تماس های اسرائیل با ائتلاف شمال ضد طالبان نگران بود. زیرا بیم آن می رفت با اعتراض پاکستان روبه رو شود و واشنگتن، یکی از متحدان کلیدی خود در جنوب آسیا را از دست بدهد. در هر حال، یکی از اهداف مهم در راستای اهداف راهبردی اسرائیل، تلاش برای نفوذ هرچه بیشتر در جنوب آسیا از جمله افغانستان است.

اسرائیل و یازده سپتمبر:

 هر چند اسامه بن لادن، رهبر شبکه القاعده، در یک نوار ویدیویی که از شبکه ماهواره ای الجزیره، پخش شد، مسؤولیت انفجارهای 11 سپتمبر 2001 را بر عهده گرفت و پلیس فدرال امریکا (اف بی آی)، به طور رسمی اعلام کرد در اگوست 2001، تهدیداتی را درباره هواپیما ربایی دریافت کره بود. ولی هنوز ابعاد پیچیده و جزئیات حادثه مهم 11 سپتمبر، روشن نشده است. یکی از این مسائل، اطلاع سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) از حادثه 11 سپتمبر است. «گیوم داسکه»، نویسنده کتاب «بن لادن حقیقت ممنوع»، در فرانسه در مصاحبه با یک شبکه فرانسوی گفت: موساد، از حادثه 11 سپتمبر با خبر بوده است. وزارت دادگستری امریکا به مدارکی دست یافته است که نشان می دهد، برخی جاسوسان موساد در امریکا از این حادثه خبر داشته اند. این جاسوسان تحت پوشش دانشجویان هنرهای زیبا در شهرهای مختلف امریکا فعالیت می کنند. نشریه «اینتلیجنس آنلاین» نیز این خبر را تأیید کرده است..(6)

 مسأله دوم، درباره اطلاع اسرائیلی ها از حادثه 11 سپتمبر، اطلاع مؤسسه اسرائیلی «اودیگو» از این حادثه است. تیه روی میسان، نویسنده کتاب «گروهی وحشتناک یا تروریسم مخوف»، می گوید: «مؤسسه اودیگو، که در امور ارتباطات الکترونیکی فعالیت دارد، اخطاری مبنی بر این که تا نیم ساعت دیگر به مرکز تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان پنتاگون حمله خواهد شد، دریافت کرده بود و شاید، خروج کارکنان یهودی از مرکز تجارت جهانی قبل از حادثه به همین خاطر بوده است.» (7)
اندی مارتین، گزارشگر شبکه رادیو ملی امریکا(پابلیک)، فاش کرد، اسرائیل از حادثه 11 سپتمبر خبر داشته است ولی آن را بروز نداد تا جاسوسان اسرائیلی لو نروند. مارتین نوشت: جاسوسان اسرائیلی با دقت از تحرکات هواپیماربایان و سخنان تلفنی آن ها آگاهی داشتند، هرچند زمان و مکان دقیق حمله برایشان روشن نبود.(8).«مارک وبر»، مدیر مؤسسه بازبینی تاریخی در کالیفرنیا، پا را فراتر نهاده می گوید: مردم امریکا قربانی سیاست اسرائیل و لابی یهودی هستند. روزنامه تایمز، چاپ انگلیس نوشت یک روز قبل از حادثه 11 سپتمبر، مقامات اردوی امریکا گزارش 68 صفحه ای به وسیله 60 افسر مرکز مطالعات تجهزات پیشرفته، تهیه کردند که به این اتهامات جدی به موساد و توانایی آن اشاره شده است.(9)

تأثیر 11 سپتمبر بر سیاست خارجی اسرائیل در قبال افغانستان
هر تهدید بزرگ، فرصت بزرگی را نیز به دنبال دارد. برخورد هواپیمای شماره یازده، خطوط هوایی امریکن ایرلاین، (با 81 مسافر و 9 خدمه) به برج شمال ساختمان تجارت جهانی در منهتن (ساعت 8:45 دقیقه) و سپس برخورد پرواز شماره 175، خطوط هوایی یونایتد ایرلاین، (با 58 مسافر و 6 خدمه) به برج جنوبی (ساعت 9:30 دقیقه). هرچند بارزترین تجلی خشونت و تهدید در آغاز هزاره سوم، میلادی بود ولی فضای جدیدی را در محیط عملیاتی امریکا و طبعاً اسرائیل به وجود آورد که فرصت ساز بود. بنابراین، رویکرد مداخله گرایانه امریکا و سپس اسرائیل (با ابعاد دیگر) در افغانستان، برایندی از تلقی واقع گرایی محض سیاست گذاران این کشورها در فرصت سازی بود و مبارزه با تروریسم اصل اساسی فرصت سازی به شمار می رود.
نگاه اسرائیل به افغانستان پس از 11 سپتمبر، در چارچوب کسب حوزه نفوذ با حرکت در قالب سیاست علیا؛ (قدرت نظامی و جنگ) با هدف دفع تهدیدات درجه دوم؛ (ایران و احتمالاً پاکستان-بمب اسلامی) تفسیر می شود.
جیمز روزنا، در شناخت عناصر مؤثر در شکل گیری سیاست خارجی دولت ها، پنج متغیر را شناسایی می کند:
متغیرهای فردی؛
متغیرهای ملی؛ متغیرهای مربوط به نقش؛
متغیرهای بوروکراتیک؛
متغیرهای سیستمیک.
در مورد رفتار شناسی اسرائیل در افغانستان پس از 11 سپتمبر دو متغیر ملی، به ویژه سیستمیک یا نظام گرایانه بیشتر جلوه دارد.(10) در واقع متغیر سیستمیک، به عنوان «متغیر مستقل» بر رفتار سیاست خارجی اسرائیل در افغانستان، کسب حوزه نفوذ، به عنوان «متغیر وابسته» عمل کرد. بحران 11 سپتمبر و پس از آن جنگ افغانستان حاوی دو عنصر تهدید و فرصت بود. مداخله گرایی اسرائیل در افغانستان و پیدا کردن جای پایی در آن جا، فرصت هایی چون گسترش حاشیه مانور و فشار بیشتر بر کشورهایی چون ایران به وجود می آورد.

سیاست علیا در خدمت سیاست نفوذ
تعارضات ایدئولوژیک و مسابقه تسلیحاتی، دو ویژگی شاخص نظام بین المللی دوران جنگ سرد بود و بازدارندگی هسته ای، آخرین ابزار تنظیم روابط شرق و غرب محسوب می شد. نظم حاکم بر دوران جنگ سرد، از هماهنگی کامل بین قدرت نظامی، به عنوان «سیاست علیا» برخوردار بود و بین قدرت و معنی، نوعی ارتباط وجود داشت. ولی فروپاشی شوروی در سال 1991، آموزنده بود و در عین حال بر هم زننده نظم. قدرت نظامی هرچند بزرگ باشد اگر مشروعیت سیاسی، قدرت اقتصادی و دانش فنی نداشته باشد، کوچک می شود. مفهوم امنیت ملی واحدهای سیاسی، که در زاویه قدرت نظامی قرار گرفته بود، متحول شد و نوعی جا به جایی در مؤلفه قدرت ملی به عنوان «ضامن امنیت» ملی به وجود آمد. دولت هایی که از فروپاشی شوروی سابق درس گرفتند، در چارچوب رهیافت واقع گرایی، به قدرت اقتصادی و دانش فنی به عنوان «سیاست سفلی» در برابر سیاست علیا نگریستند تا اهداف ملی خود را محقق و منافع ملی خود را تأمین کنند.
اسرائیل از آغاز تشکیل در سال 1948، در رفتار سیاست خارجی خود در چارچوب رئالیسم سیاسی، حرکت کرده است. حساسیت زدایی در چارچوب گمراه کردن افکار عمومی جهانی پس از جنگ سرد در دستور کار رفتار سیاست خارجی اسرائیل قرار گرفته است. این امر به خاطر ضعف مشروعیت بین المللی اسرائیل است. در جهانی که قدرت نرم افزری (رسانه و دانش فنی)، نقش مهمی در جهت دادن به افکار عمومی دارد. در نتیجه، اسرائیل پس از 11 سپتمبر، به جهت محیط جدیدی که چارچوب استراتژی مداخله گرایی امریکا برای تل آویو، به وجود آمده بود سعی کرده است؛ از طریق اتخاذ سیاست علیا به هدف خود یعنی کسب حوزه نفوذ در افغانستان برای فشار امنیتی بر ایران و پاکستان برسد. سیاست اسرائیل در این راستا، نفوذ در مناطق مجاور کشورهای دشمن (افغانستان در مجاورت ایران و پاکستان) است. کی.جی. هالستی، راه هایی چون استفاده از زور، اعمال مجازات هایی غیر خشونت آمیز، تهدید به مجازات(چماق)، پاداش(هویج) و ترغیب را ابزار نفوذ برشمرده است.(11)

شیوه های نفوذ اسرائیل در صحنه سیاسی افغانستان
اسرائیل در راستای سیاست حضور در مناطق مجاور کشورهای دشمن، از زمان تشکیل دولت موقت در افغانستان به ریاست حامد کرزی، در پی برقراری و گسترش همکاری های تجاری، اقتصادی و کشاورزی با افغانستان بوده است.
شرکت های تجاری و اقتصادی اسرائیلی، همواره از سوی سیاستمداران این کشور برای حضور در افغانستان تشویق شده اند. اسرائیل سعی کرده است برای حساسیت زدایی افکار عمومی جهان اسلام، از ورود به صحنه سیاسی و نظامی افغانستان پرهیز کند، در حالی که با پیشنهاد کمک های انسانی و بازسازی نظام کشاورزی افغانستان، به تدریج سعی دارد توجه دولتمردان افغانی را برای برقراری روابط سیاسی جلب نماید. رادیو اسرائیل، در تاریخ یکشنبه 25/9/1380، اعلام کرد در آستانه مراسم تحلیف کرزی، اسرائیل نیز اعلام کرده است که در امور کشاورزی به دولت کابل (بر اساس توافقات اجلاس بن) کمک و شبکه آب رسانی افغانستان را بازسازی خواهد کرد. شالوم سیحون وزیر کشاوری اسرائیل، گفت: امریکا از مشارکت اسرائیل در صنعت کشاورزی افغانستان حمایت می کند. وی همچنین از ارسال کمک های پزشکی به افغانستان خبر داد. رادیو اسرائیل در 6/10/1380 اعلام کرد؛ دو کارشناس کشاورزی اسرائیل به کابل رفته اند. همین منبع در تاریخ 3/10/1386 اعلام کرد. دکتر سیما ثمر، معاون صدراعظم افغانستان از پیشنهاد کمک های اسرائیل به مردم افغانستان استقبال کرده است. خانم ثمر درباره برقراری روابط دیپلماتیک بین اسرائیل و افغانستان گفت: در این زمینه، دولت کابل باید تصمیم بگیرد.(12)
سابقه حضور اسرائیل در کشورهای آسیای مرکزی و منطقه قفقاز نشانگر آن است که هرچند این رژیم ابتدا با عنوان همکاری های تجاری و کشاورزی وارد می شود اما به مرور، دایره همکاری ها را به حیطه های امنیتی، نظامی و اطلاعاتی تسری می دهد. برای مثال، اکنون کارشناسان امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز به ویژه «آذربایجان» حضوری گسترده دارند.
روزنامه الرای العالم، چاپ کویت، در تاریخ 10/10/2001 نوشت: اسرائیل در حال آماده کردن مقدمات انتقال یهودیان افغان به اسرائیل است. منابع بلندپایه اسرائیلی به نقل از یک خاخام یهودی پشتون اعلام کردند: شمار زیادی از یهودیان افغانستان به مذهب اسلام گرویده اند که باید هرچه زودتر به مذهب یهود باز گردند. منابع آگاه در وزارت گردآوری یهودیان اسرائیل شمار یهودیان افغان را بیش از یک میلیون نفر، برآورد کرد. بر این اساس، آریل شارون، صدراعظم اسرائیل، دستور کمک مالی برای آن ها را صادر کرده است. نمایندگانی از یهودیان افغانی نیز به اسرائیل رفته اند تا مقدمات انتقال آن ها از طریق اسلام آباد به تل آویو را فراهم کنند.(13)

استراتژی اسرائیل: فشار امنیتی بر ایران و پاکستان
به دنبال سقوط رژیم طالبان و روی کار آمدن دولت ائتلافی به ریاست حامد کرزی در افغانستان، اسرائیل در تداوم سیاست نفوذ خود در آسیای مرکزی و جنوب آسیا، آمادگی خود را بری برقراری و توسعه روابط با دولت جدید افغانستان اعلام کرد.(14) اسرائیل در چارچوب همسویی سیاست خارجی خود با سیاست مداخله گرایانه امریکا در افغانستان که به بهانه مبارزه با تروریسم صورت گرفت، اهدافی را در این منطقه دنبال می کنند. این اهداف در چارچوب محیط خاورمیانه ای و هم در چارچوب حضور اسرائیل در منطقه آسیا و جنوب این قاره، قابل تحلیل است. جلوگیری از رسیدن سلاح های شوروی پیشین به کشورهای عربی، دریافت سهمی از بازسازی اقتصادی افغانستان و فشار امنیتی بر پاکستان(بمب اسلامی) و جمهوری اسلامی ایران از جمله مهمترین اهداف استراتژیک اسرائیل از حضور در افغانستان به شمار می رود.
به رغم هشدارهای امریکا به اسرائیل در علنی شدن حضورش در افغانستان، اسرائیل یک واحد از نیروهای مخصوص، موسوم به «ماتکال» یا واحد 262 را به افغانستان فرستاد. این واحد که در اواسط دهه 60 تشکیل شد، متشکل از یهودیان عرب تبار و عرب زبان افریقایی و آسیایی بود، که به لهجه های مختلف عربی صحبت می کردند. آن ها یونیفورم های اردو های عربی و اسلامی را می پوشند. وظیفه سازمانی آن ها، رخنه به عمق مناطق عربی و انجام عملیات های تخریبی و جاسوسی است. برخی از آن ها لباس اردوی پاکستان را می پوشند. تعدادی از افراد این گروه، برای رخنه در مراکز هسته ای پاکستان در کویته و انجام عملیات تخریبی در درون آن آموزش دیده اند.(15)
روزنامه نیویورک تایمز، در گزارشی در (15/1/2002) نوشت: «واحد ماتکال به امریکا منتقل شده است. تا با یک واحد مشابه امریکایی نحوه تسلط بر پایگاه های هسته ای پاکستان را در صورت کودتای نظامی در این کشور و به قدرت رسیدن اسلام گرایان افراطی تمرین کنند. روزنامه «ریورسکایا گازیتا»، چاپ روسیه که گرایش یهودی دارد، نیز این مطلب را تأیید کرد و نوشت: این واحدها اکنون در افغانستان هستند و با نیروهای امریکایی و انگلیسی در زمینه جمع آوری اطلاعات و رهگیری تحرکات نیروهای شبکه القاعده به رهبری اسامه بن لادن و طالبان به رهبری ملا عمر، همکاری می کنند.»(16)
شیمون پرز، وزیر امور خارجه وقت اسرائیل، در هفته دوم ژانویه 2002، به هند رفت. این سفر پس از حمله گروه های کشمیری به پارلمان هند و صف آرایی اردوهای هند و پاکستان در دو سوی مرزها بود. پرز، در دهلی نو گفت: باید بین هند و اسرائیل علیه تروریسم پیمانی منعقد شود؛ زیرا وقت آن فرا رسیده است تا ایران از این نزدیکی احساس ناامنی کند. زیرا در تروریسم دست دارد و پول و سلاح در اختیار حزب الله لبنان و دیگر سازمان های تروریستی! قرار می دهد.
هفته نامه ساندی تلگراف، چاپ انگلیس، در تاریخ(16/2/2002) نوشت: «واحدهای شنود و هشدار صنایع نظامی اسرائیل (رافائل) در مناطق مرزی افغانستان با پاکستان و افغانستان با ایران مستقر شده است. گفته می شود؛ عناصر سازمان جاسوسی اسرائیل(موساد) هم با عبدالرشید، دوستم (ازبک) جنگ سالار افغانی معاون وزیر دفاع دولت کرزی، تماس داشتند. علت اصلی این تماس ها، حضور اقلیت یهودی در ازبکستان بود. شایان ذکر است چها چهار شرکت اسرائیلی در تولید پنبه در ازبکستان فعالیت دارند و تولید پنبه را 40 درصد، افزایش داده اند.»(17) اسرائیل از طریق ایجاد مراکز استراق سمع، جاسوسی الکترونیکی، نصب رادار و پایگاه های جمع آوری اطلاعات زمینی در مناطق نزدیک به شرق ایران و شمال پاکستان در راستای تحقق اهداف استراتژیک خود که فشار امنیتی بر ایران و پاکستان است، گام بر می دارد. به این ترتیب، اسرائیل در افغانستان پس از 11 سپتمبر، در جهت «سیاست مناطق مجاور» گام برداشته است؛ تا با نفوذ در مناطق مجاور کشورهای دشمن بر آن ها ضربه وارد کند و ضمن فرصت سازی در امنیت ملی و رخنه در حیاط خلوت سیاست خارجی ایران و پاکستان فرصت های این دو بازیگر را از آن ها سلب نماید.

نتیجه گیری
اسرائیل با توجه به عدم قطعیت، در حوزه امنیت ملی و منطقه ای، در راستای سیاست جسورانه، کسب حوزه نفوذ گام بر می دارد؛ تا تهدیدها را تبدیل به فرصت کند. دستگاه سیاست سازی اسرائیل حادثه مهم 11 سپتمبر 2001، را یک فرصت برای تحقق اهداف ملی و تأمین منافع ملی خود تفسیر کرد. باید توجه داشت که اسرائیل در سایه سیاست اتحاد با امریکا در این جهت حرکت می کند و در این رابطه باید به حضور لابی یهودی، در فرایند تصمیم گیری سیاسی امریکا اشاره کرد که ریچارد نیکسون، رئیس جمهور پیشین امریکا را وادار ساختند تا اسرائیل را به عنوان «سرمایه استراتژیک» واشنگتن در خاورمیانه توصیف کنند. بنابراین به نظر می رسد تا زمانی که روابط دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران و امریکا به روال کنونی ادامه یابد، افغانستان که حیاط خلوت طبیعی سیاست خارجی ایران محسوب می شود، جولانگاه اسرائیل برای فشار امنیتی بر ایران و پاکستان خواهد بود. در این راه اسرائیل از قدرت نرم افزاری (در ظاهر) برای کسب امتیازات امنیتی و اطلاعاتی (سیاست علیا) استفاده می کند.
در حوزه امنیت ملی، حضور اسرائیل در افغانستان، موضوعی استراتژیک است که جمهوری اسلام ایران می تواند در راستای «تهدید مشترک» با پاکستان برای مهار آن وارد عمل شود. دستگاه تصمیم گیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باید به دور از سیاست های احساسی با برداشتن گام های اساسی، خطر حضور اسرائیل در افغانستان را تعدیل سازد. در این مسیر، بررسی نیازهای داخلی افغانستان، تماس با شخصیت های با نفوذ این کشور، حضور فعال در نظام آموزشی این کشور (با توجه به مشترکات زبانی و فرهنگی) و پرهیز از هرگونه تنش زدایی با امریکا و پاکستان، در افغانستان (حق المقدور) توصیه می شود. این امر، زمانی ممکن است که اسلام آباد و تهران حضور اسرائیل در افغانستان به منزله تهدید مشترک بنگرند. علاوه بر آن قدرت اقتصادی در تحقق اهداف سیاسی نقش مهمی دارد.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، بحث سازمان های اطلاعاتی و امنیتی است. اسرائیل به علت عدم مشروعیت سیاسی در منطقه و حتی صحنه جهانی و دغدغه امنیتی، بر سازمان های اطلاعاتی و امنیتی خود تکیه زیادی دارد. «شین بت» یا سازمان امنیت عمومی اسرائیل در داخل و سازمان امنیت خارجی (موساد) در خدمت سیاست خارجی و امنیت ملی اسرائیل است. اسرائیل را می توان در زمره رژیم های میلیتاریستی با ابعاد مخوف و پیچیده به حساب آورد. موشه دایان، لوی درستیز و وزیر امور خارجه پیشین اسرائیل، می گوید اسرائیل سیاست خارجی ندارد؛ بلکه سیاست نظامی وجنگی دارد. اسرائیل به دلیل عدم مشروعیت سیاسی، کمبود منابع انسانی، فقدان عمق استراتژیک و وابستگی سیاسی به امریکا، با اتخاذ سیاست پیش گیرانه دفاعی مثل حضور در افغانستان، برای ضربه امنیتی به کشورهای دشمن، در جهت تحقق منافع ملی خود گام بر می دارد.»[v]


--------------------------
پی نوشت ها
1- احمد ابراهیم محمود، «تطورات التحالف العسکری الاسرائیلی-الامریکی» مؤلف الاهرام الاستراتیجی، السنه الساسه، العدد 65، مایو 2000.
2-
Efraim Karsh, Between War and Peace; Dilemmas of Israeli Security (London, Frank Cass) 1996, P.40
3- احسان مرتضی، جدلیه العمق الاستراتیجی الاسرایلی، فصلیه شوون الاوسط، بیروت، العدد 93، آذار 2000، ص 106 – 104.
4- تلکس فرانس پرس، 15/1/2002.
5- تلکس فرانس پرس، 15/1/2002.
6- روزنامه اطلاعات، شماره 22495، 15/12/1380، ص آخر.
7- روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 6606، 27/1/81، ص 7.
8- روزنام کیهان، شماره 17370، 17/12/81، ص آخر.
9- تلکس واحد مرکزی خبر، اداره کل پژوهش معاونت سیاسی، 15/4/81.
10- سجاد ستاری، «مداخله گرایی در افغانستان ملاحظات و منافع راهبری امریکا»، فصلنامه مطالعات منطقه ای، (تهران، مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، جلد یازدهم، 1381). ص 33.
11- بروس راست؛ هاروی استار؛سیاست جهانی، محدودیت ها و فرصت های انتخاب، ترجمه علی امیدی، (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، سال 1381) ص 77.
12- تلکس واحد مرکزی خبر، اداره کل پژوهش معاونت سیاسی، 25/10/80.
13- روزنامه الرای العام، 12/10/2001،
Arabic News
14- تلکس واحد مرکزی خبر، اداره کل پژوهش معاونت سیاسی، 25/10/80 ت.
15- ماهانه نداءالقدس، شماره فروردین 1381. چاپ دفتر جنبش جهاد اسلامی فلسطین در تهران.
16- همان.
17- همان

 

استفاده از زنان جاسوسه در دستگاه های  استخباراتی  اسرائیل:

امروزه در اكثر سازمان های اطلاعاتی جهان، زنان نقش بسیاری در پیشبرد فعالیت های جاسوسی دارند.«گئورگی كاپوشین» جاسوس با سابقه كا. گ. ب كه در سال 1988 به غرب پناهنده شد طی مصاحبه‌ای در لندن اعلام كرد «سازمان اطلاعاتی كا. گ. ب با برخورداری از حمایت و همكاری دویست هزار زن كارآئی نسبتاً موفقی در امر كسب اخبار و اطلاعات محرمانه در سراسر جهان دارد.» وی می‌گوید «جاسوسه‌ها به دلیل انكه كمتر از جاسوسان در مظان اتهام قرار می‌‌گیرند. موفق‌تر از آنان هستند...

در سالهای قبل از تأسیس دولت اسرائیل، گروههای مخفی یهودی جاسوسانی را به چند كشور عربی خاورمیانه فرستاده بودند تابتوانند ارزیابی صحیحی از واكنش این دولتها، پس از اعلام رسمی حكومت اسرائیل در 1948 داشته باشند. گلدامایر كه در آن زمان یك زن جوان یهودی بود در پوشش یكی از همین جاسوسان و بعنوان توریست راهی اردن شد و در مجاورت خانه چند تن از نظامیان اردنی اقامت گزید. وی به تدریج توانست بعنوان یك زن اروپائی (گلدامایر لهستانی‌الاصل بود) نظر چند تن از افسران اردنی را به خود جلب كند و طرح دوستی با آنان بریزد. گلدامایر با تن دادن به فحشا توانسته بود در داخل نظامیان رژیم اردن نفوذ نماید و از اسرار آنان رفته رفته مطلع گردد. وی چند روز قبل از اعلام تأسیس اسرائیل توسط بن‌گوریون، وارد فلسطین اشغالی شد و تصمیم ارتش اردن را برای جنگ با اسرائیلی ها در حد یك «احتمال قوی» به مقامات صهیونیستی اطلاع داد.

وی سپس اطلاعات محدودی را كه توانسته بود از نیروهای نظامی اردن و مراكز و مقر آنان جمع‌آوری كند در اختیار صهیونیست ها قرار داد. گزارش های دقیقتری نیز سایر جاسوسان رژیم صهیونیستی از پایتخت‌های مصر و لبنان و سوریه آورده بودند و دولت بن‌گوریون نیز با استفاده از این اطلاعات توانسته بود به سرعت گروههای تروریستی خود را در یك سازمان منسجم نظامی بسیج كند و با برخورداری از حمایت تسلیحاتی آمریكا به تقویت بنیه نظامی خود بپردازد. نتیجه این تلاشها و اقدامات،   نتیجه این اقدامات  پیروزی چشم گیر ارتش اسرائیل در سال 1948 بود که اولین قدم در راه استحکام دولت نو پای اسرائیل  است.[vi]

قعالیت جاسوسی موساد در ایران :

    روزنامه انگلیسی "دیلی تلگراف" به نقل از یک کارمند بلندپایه سابق سیا که نخواست نامش فاش شود گزارش داد ؛علیرغم تمامی تلاش های مامورین اطلاعاتی و امنیتی ایران، مامورین موساد به فعالیت خود در ایران ادامه می دهند  و برای این کار از شرکت هایی پوشش دهنده و مامورین دوجانبه استفاده می کنند. هدف آنها، جلوگیری از ساخت رآکتور هسته ای ایران است.

به گفته جاسوس سابق، شبکه جاسوسی اسرائیل در ایران نابود نشده است و بازداشت ها و اعدام های نمایندگان آنها در ایران که هر از چندگاهی به اتهام جاسوسی صورت می گیرد، کمک چندانی نمی کند.

به گفته این فرد، موساد از دو طریق در ایران عمل می کند. اولین راستا نابودسازی مهره های کلیدی در پژوهش های علمی با هدف کاهش سرعت ساخت بمب اتمی در ایران است. راستای دوم، تعیین اهدافی دقیق برای بمباران در زمان عملیات نظامی اسرائیل بمنظور نابودسازی تاسیسات هسته ای ایران است، البته در صورتی که بمب اتمی ایران با همه این اوضاع و احوال ساخته شود موساد هر چه بیشتر روی مورد اول سرمایه گذاری و کار می کند.

جاسوس سابق سیا همچنین اطلاع داد که موساد مسئول کشته شدن یکی از دانشمندان هسته ای ایران است که در سال 2007 در شرایطی مرموز در اصفهان کشته شده و رسماً علت مرگ وی "مسمومیت گازی" عنوان شده بود.

خانم روا بالا(REVA BHALLA) یک تحلیل‌گر برجسته شرکت استراتفورد( شرکت خصوصی امور اطلاعاتی در آمریکا که روابط نزدیکی با کاخ سفید دارد) نیز اعلام کرد که استراتژی ما این است که افراد مهم برنامه هسته‌ای ایران از میان برداشته شوند.

وی می گوید: با توجه به اینکه روابط اسرائیل-آمریکا به خاطر نگرش جدید اوباما در قبال ایران با مشکلاتی روبرو شده و فضای سیاسی منطقه پیچیده به نظر می‌آید، فعالیت‌های پنهانی اسرائیل علیه برنامه هسته‌ای ایران احتمالا تشدید خواهد شد.

گسترش و همکاری ام ای سیکس و موساد در ایران:

بخش فارسی رادیو بی بی سی اعلام کرد تل آویو و لندن همکاری های اطلاعاتی و جاسوسی مشترک خود علیه ایران را گسترش داده اند.

 رادیو بی.بی.سی مدعی شد، انگلیس و اسرائیل پیشینه همکاری گسترده اطلاعاتی و جاسوسی ندارند و این همکاری با توجه به روابط بسیار خوب تل آویو و لندن تاکنون محدود بوده و اقدام جدید اسرائیل در ارائه اطلاعات جدید درباره برنامه اتمی ایران قابل توجه است.
رادیو بی.بی.سی به نقل از کارشناس خود افزود، یکی از دلایل تغییر این سیاست یعنی قانع شدن بریتانیا در گسترش همکاری اطلاعاتی با اسرائیل تهدیدهای اخیر رئیس جمهور ایران علیه اسرائیل است. بنابراین گزارش، علت دیگر گسترش همکاری اطلاعاتی انگلیس و اسرائیل مسئله عراق است. اقدام ایران در بازداشت پانزده ملوان انگلیسی باعث شد دولت انگلستان به علت نگرانی از افزایش نفوذ ایران در جنوب عراق به دنبال مهار این نفوذ از راه های جدید باشد.[vii]

 رد پاي سيا و موساد درانفجار اسلام آباد:

رسانه های پاکستان فاش  کردند:

شواهد و مدارك از دست داشتن سيا و موساد در انفجار هتل ماريوت پاكستان خبر مي دهند.
    در حالي كه يك گروه ناشناخته به نام «فدائيان اسلام» مسئوليت انفجار در هتل بين المللي ماريوت در اسلام آباد را برعهده گرفته اما شواهد و مدارك حاكي از دخالت سيا و موساد در اين عمليات تروريستي است.
    روزنامه پاكستاني «دون» در اين مورد نوشت نيروهاي امنيتي و بسيار مجهز سفارت آمريكا به فاصله بسيار اندكي پس از انفجار در محل حاضر شده و پس ازمدت كوتاهي آنجا را ترك كردند.
    مسئله ديگر اينكه نوع و نحوه اين عمليات نشان مي دهد، عوامل آن كاملاحرفه اي و كار كشته بوده اند و اساسا چنين عملياتي از عهده يك گروه مجهول الهويه و حتي طالبان محلي نيز خارج است.مواد به كار رفته در كاميون بمب گذاري شده شبيه مواد منفجره عمليات بالي در اندونزي در سال 2003 است.
    در اين سال يكي از هتل هاي زنجيره اي ماريوت در جزيره بالي واقع در اندونزي منفجر شد و بر اثر آن ده ها تن كشته وزخمي شدند. كارشناسان مسائل امنيتي و نظامي پس از مدت ها سيا و موساد را مظنون اصلي اين حادثه عنوان كردند.
    نكته جالب در مورد انفجار باي آن است كه اين عمليات به فاصله اندكي پيش از حمله واشنگتن به عراق انجام شد و در حالي كه اغلب كشورهاي جنوب شرق آسيا مخالف اين حمله بودند پس از حادثه بالي باتوجه به جو به وجود آمده با آمريكا همراه شدند.
    
    دستگاه تبليغاتي آمريكا اسلامگرايان تندرو را عامل انفجار بالي معرفي كرده بود.
    در حادثه اخير نيز رسانه هاي غربي بلافاصله انگشت اتهام را به سوي عوامل تندرو و اسلامگرايان دراز كردند و سياستمداران و اغلب رسانه هاي پاكستاني نيز متاثر از اين جو، كشورشان را قرباني تروريسم خوانده و از انفجار هتل ماريوت به عنوان «11 سپتامبر پاكستان» نام بردند.
    در حالي كه جو عمومي پاكستان اعم از مردم، رسانه ها، سياستمداران و حتي نظامي ها به دليل حملات اخير و متعدد آمريكا به مناطق مرزي اين كشور، ضدآمريكايي بود اما اينك اين جو ضد آمريكايي به جو ضدتروريسم تبديل شده و همه سخن از لزوم مبارزه جدي با افراطيون مي گويند.
    روزنامه پاكستاني «پاك تريبيون» نيزدر تحليل مفصلي سيا، موساد، «راو» (سازمان اطلاعاتي هند) و «خاد» (سازمانان اطلاعاتي افغانستان) را د راين انفجار دخيل دانست و نوشت هر كدام از اين چهار عنصر از انگيزه هاي كافي و لازم براي اين كار برخوردارند.
    آمريكا در فكر حمله به مخالفان خود در مناطق قبايلي شمال غرب پاكستان است و اين حمله مي تواند اسلام آباد را در كمك به واشنگتن در اين راه ترغيب كند.
    اسرائيل و هند نيز طي ايام اخير به شدت به يكديگر نزديك شده و قراردادهاي امنيتي و نظامي فراواني را به امضا رسانده اند.
    انفجارهاي اخير در دهلي نو، انفجار سفارت اين كشور در كابل و مسايل اخير كشمير از جمله دلايل دخالت هند در اين ماجراست.
    كابل نيز ثبات افغانستان و پيروزي بر طالبان را در همراهي پاكستان در اين جنگ مي بيند.
    اما دليل كشته شدن دو مقام پنتاگون در اين انفجار چيست؟ وزارت دفاع آمريكا و سيا در مورد نحوه برخورد با اسلام آباد و جنگ عليه تروريسم ديدگاه كاملامشتركي ندارند.
    حملات متعدد آمريكا به پاكستان توسط سازمان سيا ترتيب داده مي شود و اين در حالي است كه مقامات پنتاگون چندان راضي به گشودن جبهه اي جديد در برابر ارتش خسته و درگير در دو جنگ افغانستان و عراق نيستند.
    هفته گذشته پس از آن كه موشك هاي شليك شده از هواپيماهاي بدون سرنشين سيا به مناطق قبايلي شش غيرنظامي پاكستاني را كشت، موجي از خشم و نفرت سراسر پاكستان را فرا گرفت.
    ژنرال «اشفق كياني» فرمانده ارتش پاكستان، آمريكا را به پاسخ نظامي تهديد كرد و گفت ما از تماميت ارضي خود به هر قيمتي دفاع خواهيم كرد.
    مقامات سياسي پاكستان نيز با حمايت از اظهارات كياني، موضع ارتش را موضع دولت اسلام آباد معرفي كردند.
    در اين ميان بلافاصله ژنرال «مايكل مولن» بلندپايه ترين مقام نظامي آمريكا خود را به اسلام آباد رساند و در ديدار با مقامات سياسي و نظامي اين كشور قول داد حملات مرزي متوقف خواهد شد و از اين پس بدون هماهنگي با اسلام آباد حمله اي در مناطق مرزي انجام نخواهد شد.
    كمتر از 24 ساعت از ديدار و توافق مولن و مقامات اسلام آباد بار ديگر هواپيماهاي سازمان سيا به پرواز درآمده و مناطق مرزي را موشكباران كردند.
    سيا با اين عمليات پيام روشني براي پنتاگون و اسلام آباد فرستاد. آن پيام اين بود: «جنگ عليه تروريسم متوقف نمي شود!»
    حال به نظر مي رسد سيا با ترتيب دادن عمليات هتل ماريوت در كوتاه مدت به اهداف خود رسيده است.
    اگر تا پيش از اين عمليات كسي در مورد جنگ در شمال غرب ترديد داشت اما اينك مقامات پاكستاني جنگ عليه تروريسم را «جنگ خود» مي دانند.
    «جو ويالس» از فعالان و پژوهشگران سياسي طي مقاله اي مي نويسد اين شگرد آمريكايي هاست، هر وقت مي خواهند كشوري را در جنگ ادعايي عليه تروريسم با خود همراه كنند دست به انفجاري بزرگ مي زنند.
    كافي است نگاهي به انفجارهاي بزرگ چند سال اخير بيندازيد، انفجار لندن، مادريد، گرجستان و بالاخره حادثه 11 سپتامبر براي همراه كردن مردم آمريكا با اين جنگ تمام نشدني.
    اين بار هم يك نماد غربي (هتل پنج ستاره و زنجيره اي ماريوت كه مالك اصلي آن صهيونيست ها هستند) مورد حمله قرار گرفته است و براي همراه كردن مقامات اسلام آباد و مردم پاكستان با خود نام 11سپتامبر پاكستان را بر آن نهاده اند.[viii]
 

افشای نقش موساد در ترور  ضیاء الحق حکمران نظامی  پاکستان:

 سفير سابق آمريكا در هند فاش كرد: «موساد» در ترور رئيس‌جمهور سابق پاكستان دست داشته است.
به گزارش ايسنا به نقل از پايگاه اينترنتي «المحيط»، «جان جنتر دين»، سفير سابق آمريكا در هند تاكيد كرد ، دست داشته است. كه سازمان جاسوسي اسراييل (موساد) در ترور محمد «ضياء ‌الحق»، رئيس‌جمهور سابق پاكستان كه در17 اوت سال 1988 روي داد دست داشته است.

وي از وزارت امور خارجه‌ آمريكا خواست تا تحقيقاتي را در خصوص نقش اسرائيل و هند در سقوط هواپيماي «C-130» كه حامل «ضياء‌الحق» و «آرني رافايل»، سفير سابق آمريكا در پاكستان بود، انجام دهد.

  وي دليل اظهارات خود را اقدام به ساخت سلاح هسته‌اي از سوي پاكستان و اظهارات آشكار «ضيا‌ء ‌الحق» در سال 1987 دانست كه طي آن تاكيد كرد: پاكستان به زودي بمب هسته‌اي مي‌سازد و از كشورهاي اسلامي خواسته بود تا در ساخت بمب هسته‌اي پاكستان كه نخست وزير سابق اين كشور آن را بمب اسلامي ناميد، مشاركت كنند.
وي افزود: اين امر موجب نگراني اسراييل از ساخت بمب هسته‌اي پاكستان به دليل عميق بودن روابط اين كشور با كشورهاي عربي شد. [ix]

مقالات: پاکستان نیوز: دخالت موساد در عملیات بمبئی :

 روزنامه پاکستان نیوز با اشاره به مطالب منتشر شده در روزنامه «تایمز اوف ایندیا» در مورد دخالت گسترده سرویس اطلاعاتی اسراییل در هند و فعالیتهای موساد در کشمیر، اظهارات آبراهام فاکسمن مدیر انجمن ضدافترا را مبنی بر بزرگنمایی حمله به یهودیان در بمبئی محکوم کرد.
طی این مقاله که توسط ن کابنر روزنامه‌نگار پاکستانی نوشته شده آمده است: یهودیانی مثل فاکسمن از حوادث بمبئی به عنوان فرصتی برای ضربه زدن به اسلام و مسلمین بهره می‌گیرند.
وی در حالی توجه خود را به مخدوش کردن چهرة مسلمانان و دشمن بشریت جلوه دادن آنان معطوف کرده که نقش صهیونیستها را در پاکسازی نژادی مسلمانان و مسیحیان عرب فلسطین و نیز نابسامانی جهانی از زمان تأسیس اسراییل را از یاد برده است.
وی افزود: صهیونیستها از حملات بمبئی به عنوان مجوزی برای حمله آمریکا به پاکستان استفاده می‌کنند. پاکستانی که دشمن اسراییل محسوب می‌شود. عملیات بمبئی بسیار پیچیده‌تر از آن است که توسط «مجاهدین دکن» گروه ادعایی
FBI به عنوان طراح این عملیات اجرا شده باشد چرا که موساد – به دلیل همکاری اطلاعاتی با دولت هند- به راحتی می‌توانست مکان عملیات را شناسایی کند.
این روزنامه نگار پاکستانی در مقاله خود به اظهارات هندوهای منطقه نریمان در مورد اقدامات مشکوک طی 2 سال پیش در چاباد هاوس استناد کرده است. این هندوها از دخالت اسراییل در انقلاب «هندوتگا» دولت اپوزیسیون فعلی ابراز نگرانی کرده بودند.
وی تحت عنوان «فعالیت موساد در هند» نوشته است: در سال 2000 طی بررسی مسئله امنیتی مردم کشمیر توسط دولت هند، از کمکهای ضدتروریستی اسراییل در جامو و کشمیر استفاده شد. در همین سال، روزنامه «تایمز اوف ایندیا» اخباری پیرامون حضور اسراییلی‌ها در هند منتشر کرد.
این مقاله می‌افزاید کارشناسان اسراییلی مبارزه با تروریسم هم‌اکنون به دعوت «لال کریشنا ادفانی» وزیر کشور برای ارزیابی نیازهای امنیتی دهلی نو، در جامو، کشمیر و چند ایالت دیگر فعالیت می‌کنند. ریاست تیم اسراییلی به عهده ایلی کاتزیر از واحد ضدتروریسم اسراییل است که مقاماتی از سرویس اطلاعات ارتش اسراییل و نیز یک مقام بلندپایه پلیس اسراییل نیز در آن عضویت دارند.
کابنر افزود: از اسراییلی‌ها خواسته شده مناطقی را که اسراییل می‌تواند کمکهای خود را در زمینه کاهش حملات تروریستی در جامو و کشمیر از سوی پاکستان ارائه نماید، مشخص کند. در همین راستا توافقی مبتنی بر انتقال اطلاعات، توجیه شیوه‌های عملیاتی و خرید تسلیحات میان طرفین صورت گرفته است.
به نوشتة کابنر، ادفانی وزیر کشور در سال 2000 از اسراییل دیدار کرده و خواستار همکاری تنگاتنگ و همه‌جانبه امنیتی هند و اسراییل شده و بیشتر وقت خود را در اسراییل صرف این مسئله و آگاهی از پیشرفتهای ضدتروریستی موساد کرده است.
وی افزود: رسانه‌های گروهی وابسته به یهودیان، علی‌رغم وجود گزارشهایی در مورد آگاهی نیروهای هندی از شایعه‌هایی مبتنی بر حمله از جمله حمله به هتل تاج محل، پیوسته دروغ ناکامی اطلاعاتی مأموران هندی را تکرار می‌کنند.[x]
 

[i] - پژوهه صهیونیت ريال تالیف احمد احمدی ، متون مقدس یهودی، تورات و تلموت ، پروتوکولهای چهارده گانه صهیونها .

[ii] - (پروتوکولهای چهارده گانه صحیونها). موجود در صفحات انترنیتی .

[iii] - مزدوران استعمار در لباس مذهب. انتشارات ملا مشک عالم.

[iv] - کتاب الکامل – تاریخ ابن  اثیر ، جلد  چهارم.

[v] - بازی شیطات ، رابرت دریفوس ترجمه  فروزنده فرزاد ، دست پروردگان اسرائیل علیه عرفات ، امنون  خود زیر ضربه اند. قسمت بیتم ، ص 2.

[vi] - همان ندخذ (قسمتی ازمصاحبه یاسر عرفات با یک روزمانه ایتالیایی –ص، 3.

[vii] -همان،ص5.

[viii] - تمدن یهودی – مسیحی در مقابل تمدن اسلام ، فصل 29 ، تالیف روبرت دریفوس ترجمه  فروزنده فرزاد، مقدمه

[ix] -همان

[x] - احمد رشید اقفانستان ، طالبان و آسیای میانه

[xi] -UNOCAL(union oil company of California)

[xii] - نشریه نوای آزادی جاودان به نقل از نشریه (پیمان ملی).

 

بخش بیستمین و اخرین قسمت

 

پاکستان و قدس این دو نقطه آغاز گر  تنش های  منطقوی و فرا منطقوی در جهان میباشد که هر دو توسط یک مرجع اما از دو آدرس متفاوت یعنی اسلام و یهود در  صحنه کشور های جهان در قرن بیستم جعل گردیده است ما طی  نزده فصل  کوشیدیم تا  این  مشکل جهانی را که مناطقی را به چالش های شگرفی مبدل کرده است با دقت کامل و اسناد موثق به جهانیان بشناسانیم  تا در خط فاصل نیمه هلال این دو کشور که یک  قوس مکمل را از  قاره هند تا کرانه های دریای مدیترانه در دو نقطه شرقی و غربی تشکیل میدهد توجه فرمایند تا در  نظاره به کنش ها و واکنش های اندیشیده شده از دو آدرس مخالف یکدیگر   که جهان یکپارچه متمدن قرن بیست و یکم را از دهه ای میانگین قرن بیستم تا بحال متأثر نموده  اند حقایقی عرضه گردد.

                 ما در آخرین قسمت این  پژوهش به جمع بندی موضوعات این پژوهه پرداخته و نتیجه و ماحصل آنرا بخوانندگان  عرضه میداریم تا قضاوت فرمایند که  کشور های متمدن مسلح به حقوق بشر و بشر شناسان حرفوی  قرن بیستم و بیست ویکم که با ابزار های تبلیغاتی سرسام آوری از قبیل ساختار ها و سازمانهای ظاهراً اجتماعی که خیر بشر در آن تبلور مییابد واما در پای حقایق که می بینیم  همین مکتب های ظاهراً  مالامال از صلح و بشر دوستی و جهان یکتایی ، چه بدبختی و نکبتهای هواناکی را نصیب این خاکیان کرده اند که مو بر اندام راست میشود، اینها چه آتش پاره های مهیبی را بر سر ملت های مجاور این دو کشور(پاکستان و قدس)فرو ریخته اند و چه صحنه های هولناکی را در تاریخ جنایات بشر حکاکی کرده اند.در واقع این دو منطقه نقطه خیزش شرارتهای که جهان را برای صلح همیشه از سلامتی دور گردانیده اند و در نتیجه ظاهراً دو اندیشه مغایر بهم واما با یک هدف مشخص صلح و آرامی و باور های را که انسانها به آن قرنها اندیشیده اند و در زندگی با آن خوش بوده اند و به سعادت و مدنیت های ماندگار رسیده بودند از اثر یغما و تطاول این چپاولگران  دستخوش تزلزل و بی اعتمادی شده و داشته های اصیل فرهنگی و دینی خود را یا از دست داده اند و یا آن را مصدوم یافته اند ؛ و این چیزی بود که هم یهود و هم سلطه گران غرب قرنها در آرزوی توفیق و  دسترسی به آن بودند.

این صحنه های هولناک که زینت بخش دولت مداری در قرن بیست و یکم میباشد آموزۀ از آمیزش نفرت و خون را در بین اعراب ساکن در قدس شریف و کشور های مجاور آن نظیر مصر  وسوریه و لبنان و نوار دریای اردن هر  روز سنگ فرش جاده های این مناطق را بخون عربهای آزین می بندند که  با نهایت بیداد و افسوس از کاشانه های شان در قدس طرد شده اند تا باشد که یک ملت یهودی که تاریخ و خزانه های  مدارک ادیان و کتابهای تورات و انجیل شاهد بد رفتاریهای شان در طول  هزاران سال بوده است .[i] این ملت (یهود) که بر پایه های تبار برتری (ناسیونالیزم صهیونستی)استوار است و در طول زمانه ها با خود و با دیگران به نبرد پرداخته اند و میخواهند در آخر زمان سرور و سالار تمام  جهان شوند و در اریکه داوودی تکیه کنند و همه  امم و ملل دیگر  نزد آنان  پست و تابع و فرمانبردار و فرو مایه باشند.[ii] 

                 آنها در تمام  ادوار و زمانه ها کوشیده اند تا خود و هویت خود را جعل نمایند و از همین سبب بود که اکثر پیامبرانی که برای ارشاد آنها از جانب خداوند (ج) مامور شده بودند توسط اینها  نفی بلاد و حتی به قتل  رسید ند . آوارگی و سرگردانی این  اقوام صحرا گرد که هر گز بهیچ  قانون و دستوری  منقاد نبودند و درست مانند  بادیه نشینان کوچی  دره های آنطرف خط دیورند هیچ آئینی را با قاطعیت عملاً  قبول نکرده بودند و بد ترین خصلت ها را در طول قرنها باخود پرورش داده  و آنرا منحیث یک اصالت کاذب و دروغین حفظ کرده اند و حتی آنرا به نسل های بعدی نیز عرضه داشته  اند، این مراتب  باعث آن شد تا یکمراتبه توسط  حضرت آبراهیم (ع) امام پیغامبران از سدوم رانده شوند  و خانه و کاشانه های شان از اثر  قهر خداوندی به خاک یکسان  شوند که این نتیجه بی دینی و هرزه پوهی این قوم و لواط کاری های شان بود که اثرآن نیز بر آن مشعر است .

در مرتبه دیگر این قوم که موسی  بزرگترین پیغامبر ی که بر این قوم نازل شد  و الواح  تورات را برای شان  آورد تا آنها در پرتو نور و هدایت شرایع تورات  مسیر درستی از زندگی  را بیابند ولی آنها که همیشه و برای همیشه راه گم کرده و مغذوب بودند در عوض گوساله طلایی سامری را  پرستش کردند و از دینی که موسی برایشان آورده بود انکار کردند که از اثر این عمل مشرکانه مدت چهل سال در صحرای سینا که به وادی تیه مشهور است سرگردان ماندند . از اثر کنش های منفی ایکه این قوم داشته اند  با  حاوی بودن دوازده یا ده سبت از این اقوام نتوانستند در هیچ کجای از دنیا   برای خود ما وا و مسکن تیار کنند .

یهودیان در طول قرنهای متمادی در اروپا  زندگی میکردند و با کشف قاره جدید این  اقوام که سخت به طلا و پول  علاقه مند بودند در قطار اولین مهاجرانیکه برای دست یابی به ثروتهای بی کران امریکا مهاجرت کردند در نیویارک مستقر گشتند که حالا تعداد شان به چند ملیون نفر در این شهر میرسد که نبض اقتصادی شهر نیز بدست شان میباشد .با پا در میانی  یهودیها در معاملات کلان پولی در اروپا خود را به لباس مسیونرهای که تزهیب و ساختمان کلیسا ها را برای چاپیدن طلاهای که هسپانیولیها از امریکا آورده بودند در فرانسه و انگلیس دست بکار شدند و عاقبت هم جامه مسیونری را از خود دور و در کسوت صرافان بزرگ دیری نگذشت که حساب و سرمایه تمام  بانک های جهان  به جیب این  یهودیان ثروتمند واریز گردید . در خاتمه قرن نزده و شروع قرن بیستم صهیونستها کوشیدند تا موسسات پر قدرت یهودی را در  امریکا ، اروپا و کشور روسیه و غیره برپا دارند . از اثر صحنه سازیهای این قوم  بخاطر آن عده از یهودیانی که در اروپا سرگرم کار و بار و دور از بازیهای سیاسی صهیونیت بسر می بردند توسط استوره و افسانه هالوکاست آنها را قهراً  مجبور ساختند تا به اسرائیل مهاجرت کنند تا در آنجا  دولت جدیدی را از نسل صهیونیت در قدس شریف بنیاد نمایند .

ما تمام مراحل تکامل و به قدرت رسیدن این قوم شریر  را در مقاله های قبلی جلوه داده ایم  که به  تذکار دوباره آن  ضرورت  نمیباشد .

                 یهودیان که در جعل کاری دست درازی داشته اند در زمانیکه برتانیا در قاره هندوستان استیلا داشت کتابهای زیادی را که  در بین  علمای مسلمان بنام اسرائیلیات  نامیده میشود جعل کردند و آنرا از  ادرس اسلام روانه دارلجماعه های مسلمانان  در هند که زیر سلطه برتانیای کبیر بود، کردند که  هزینه آن توسط کشور استعمار گر برتانیه  پرداخته میشد . یکی از این مکاتب را که در قرن بیستم و بیست و یکم  عمومیت دارد و باعث ایجاد دولت سعودیها و خاتمه دادن به  خلافت عثمانی شده است بنام وهابیت یاد میشود که توسط محمد بن عبدالوهاب به همکاری یهودیان مستقر در انگلیس کمک و پایه گذاری شده است [iii]  قادیانی ها و احمدی ها و صد ها فرقه دیگراعم از غلات شیعه که از ادرس اسلام  خود را ظاهر میسازند متأثر و متعلق به جعل کاری های صهیونیت  میباشند . چنانچه در صدر اسلام عبدالله بن صباح یک یهودی معلوم الحال  باعث شورش در  صدر اسلام شد که منجر به  قتل خلیفه سوم نیز گردید.که قتل این خلیفه (حضرت عثمان رض) نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود که توسط این عامل یهودی متأثر گردید.[iv]

اخیراً مذهب دیگری که بنام بهایی ها یاد میشود  نیز توسط همین  فرقه ها  راه اندازی و انکشاف داده شده است . ولی چیزی که امروز در نزد دنیا از همه خطرناکتر میباشد این نکته است که یهودیان امروز دارای قوه قهار در سراسر جهان هستند و اریکه اقتصادی و نبض بازار تمام جهان . کنش های اقتصادی را در تصرف خود دارند  به قسمیکه اقتصاد و سیاست های تعین کننده پولی اسیا ، اروپا و امریکا در دست  شان است .

اسرائیلها اکثراً میکوشیدند تا عنعنات وسقافت  ساکنین قدس شریف را توسط  افراطیون مذهبی به نا بودی بکشانند درست بازی ای که همین اکنون  توسط طالبان  برای نابودی افغانستان در حالت وقوع است .«اینجنین ،آنهاپنهانی بگونه ایکه کمک اسرائیل به این  فراطیون مسلمان فاش نشود ، به حکایت از این گروهها در مصر  بطور سرّی پرداختند."اوستروسکی"میگوید حمایت از بنیاد گرایان تند رو  اسلامی(اخوان المسلمین در مصر) منطبق به استراتیژی موساد سازمان جاسوسی اسرائیل در خاور میانه بود.»[v]

                 تأسیس سازمان حماس در 1998-93با اغاز انتفاضه نخستین  فلسطینیان همزمان بود که همه گروههای فلسطینی بشمول حماس از آن حمایت میکرد و این در حالیست که یاسر عرفات رئیس جمهور دولت فلسطین بود . گروه حماس نیز از تند روانی بود که یاسر عرفات معتقد به این است که  این گروه «حماس زادۀ اسرائیل است و اسرائیل در دوره نخست وزیری اسحق رابین پول و بیش از 700 موسسه ، و از آن جمله مدارس، دانشگاهها و مساجد را در اختیار شان نهاده است ، وی گفت :اسحق رابین نخست وزیر پیشین اسرائیل ، در حضور رنیس جمهور مصر حسنی مبارک  حمایت اسرائیل از حماس را پذیرفت و آنرا"اشتباه هولناک" خواند[vi] این گروهها (حماس) و رهبران  دولت ایرا ن یاسر عرفات را در حین  پیشروی در کانفرانس صلح اسلو خائن خطاب کرد. حماس در بین سالهای 1993-2000 همواره کوشید تا این کانفرانس را به ناکامی بکشاند.در فبروری 1994تروریست اسرائیلی بنام "باروخ گولدشتاین" که از اعضای جنبش افراطی کاخ بود ووارد در مسجدی در الخلیل در کناره  غربی  شد و شماری از نماز گزاران را کشت . این کشتار  روح دوبارۀ در کالبد حماس دمید  زیرا ،انرا حمله به اسلام نمایاند و در پاسخ جهاد را واجب شمرد و به اینترتیب موج تازه ای از بمب گذاری ها آغاز گردید . بعداً ترور اسحق رابین در 1995که به رهبری حزب لیکوت انجام یافت خلائی سیاسی در گسترده برنامه های صلح اسرائیل و فلسطینیان را ایجاد کرد . این فعل و انفعالات موجب آن شد که حزب لیکوت به رهبری ناتانیاهو در1996که افکار خصمانه و افراطگرایانه ای با  فلسطینی ها داشت رویکار آید . او سرکوب همۀ گروههای فلسطینی را از  سر آغاز  کرد و این عملیات را تا سال 1999 که دروره کارش با بمیان آمدن  ایهودبارک خاتمه   یافت ادامه داد [vii]. در این مقطه زمانی هرچه فرصت های که سازمان الفتح و سایر گروهای فلسطینی در  پروگرام اسلو  ایجاد کرده بودند از اثر روشهای خصمانه اسرائیل و گروههای تند رو حماس که با ایران تبانی نزدیک دارد از بین رفت.

 

یازده سپتمبر ( و مسائل امریکا ):

                 اگر جنگهای مقاومت مردم افغانستان را در مقابل قوای هجومگر شوروی  جنگ سوم جهانی بدانیم  مفسرینی که اوضاع سیاسی دنیا را تحت نظر دارند در این باوراند که امریکا در حال حاضر در گیر یک جنگ جهانی چهارمی به ضد اسلام میباشد .

                 پس از یازده سپتمبر 2001نگرش رویارویی میان ایالات متحده از یک سو و جهان اسلام از سوی دیگر ، اعتبار روز افزون یافته است . ایالات متحده امریکا که در دهه  1980  خود در گیرو دار  گروگان گیران ایرانی که سفارت آن کشور را در تهران بیشتر از یکصد روز در اشغال داشتند بودند، نتوانست تهاجم شوروی را پیشگیری نماید ولی نمیتوان منکر این شد که مجاهدین افغان باوجود نداشتن امکانات مادی و تسلیحاتی  قوی ترین اردگاه مقاومت رادر داخل افغانستان و  از ولایت بلخ و سایر شهر های شمال در مقابل قوای دولت کمونستی نور محمد ترکی و بعدا             حفیظ الله امین ایجاد و آغاز کردند . چون شوروی اوضاع افغانستان را به سود  خود نمیدید ناگزیراً قوای نمبر 40 خویش را داخل افغانستان نموده و خواست تا  خود را به آبهای گرم بحر هند نزدیک تر سازد . نبرد  در داخل افغانستان در هر گوشه به اوج خود رسیده بود و شهر ها حتی از طرف روز هم در محاصره مجاهدین  کشیده میشد که جریان آن در  بخش های قبلی به تفصیل شرح شده است . هزاران دسته از مجاهدین  افغان  و گروه های اسلامی دیگر به رهبری فرماندهان جهادی که از یاران خارجی شان مانند بن لادن و صد ها گروه دیگر استفاده میکردند و آنها رابه یاری فرا میخواندند  تا بتوانند به یاری همدگر بزرگترین دشمن آنین اعتقادی شان را که به ملک و جای شان تعرض کرده بود، نابود سازند.امریکا نیز که از گیرو دار گروگان گیری های ایرانی  ها خلاص شده بود با تعویض حکومت جی میکارتر به ریگن خودش را داخل این بازی کرد تا بتواند جهان سرمایه داری را از هیولای کمونیزم رهایی بخشد. آنها با  مهیا سازی تسهیلات جنگی مجاهدین را کمک کردند ولی خود هیچوقت خود شان را در گیر این بازی خطرناک یعنی جنگ با شوروی نساختند و هرگز خون  یکنفر امریکایی و نه کدام کشور غربی در جهاد  افغانستان بخاطر نجات دنیا از سلطه کمونسیم نریخت. بعد از انسحاب قوای شوروی از افغانستان بعوض اینکه امریکا با دولت نو پای مجاهدان در راستای ایجاد یک دولت  با ثبات افغانستان را یاری میرساند مدت تقریباً یک دهه این کشور را به  پاکستان سپارید تا پاکستان بتواند عمق استراتیژیهایش را که تا سرحد نابودی این کشور ادامه داشت در افغانستان  پیاده نماید و سر انجام  گروهی را در کسوت طالبان  به رهبری نصر الله بابر و پشتیبانی دولتین پاکستان و ایالات متحده (بل کلینگتن) بعوض حکومت مجاهدین در افغانستان مستقر ساختند و البته این جفای بود که در مقابل یک قربانی بزرگ برای یک ملت بزرگ (افغانستان) از طرف ایالات متحده و یارانش داده شد.   ولی حالا که در بحبوحه جهان تک قطبی قرار داریم و تمام قرار و مدار های بین المللی  را امریکا صادر میکند این دوستان دیرینه را امریکا به دشمنان تازۀ یی بنام  تروریستان  صف بندی کرده از آن طرف آبهای اوقیانوس آرام برای انتقام گیری از انفجارات نیویارک در دل یک شب تاریک  کشوری را که چند سال قبل خودش در راه امحای کمونیزم یاری رسانیده بود ، اکنون خود به عنوان مبارزه علیه تروزیزم زیر ضربات راکت های  کروز  وهوا پیما های ب 52 در 2001 به نابودی واستیلا کشانید  ؟آیا واقعاً دشمن جهانی در افغانستان وجود داشت ؟آیا خود،ایالات متحده با دشمنی جهانی رو برو نیست؟ و این دشمن که میتواند باشد  که امریکا را تا این اندازه با پس لزره های انفجارات نیویارک لرزانده است؟ آیا جنگ های تازه یی را که امریکا نظیر آنرا در عراق و اففغانستان و بعداً هم پاکستان و شاید هم بعضی کشور های دیگر در آینده شروع کند نقطه آغاز چه دست آوردی برای جهان در آغاز قرن بیست و یکم خواهد بود؟ آیا امریکا هرگز اندیشیده است که مخاصمه با دشمن ناشناخته چه بهایی را برای باز  پرداخت در قبال امریکا خواهد داشت؟ آیا امریکا شکست مفتضحانه خود را در یک کشور فقیر دیگر در شرق (ویتنام) فراموش کرده است ؟ آیا حمله به این کشور ها ضرورتی  برای  موج سوم بعد از افول دوره صنعتی نیباشد؟ و یا نمادی از دوره یکسره متفاوت و به سخن دیگر بر خورد تمدنها نیست ؟ آیا کدام عاقلی  قبول خواهد کرد که جنگ بوش صرفاً بخاطر نابودی تروریزم بوده باشد؟ اگر چنین بود چرا همزمان به عراق حمله کرد به بهانه  موجودیت سلاحهای  کیماوی کشتار دسته جمعی که هر گز آنرا نیافت؟ و بر عکس عراق را به یک نهاد نا آرام جهان تبدیل کرد که حالا خود ماشین  خانه ای از صدور تروریزم میباشد؟ همه میدانند که این حرکت  های ناشیانه دولت گذشته امریکا که قدم های  نا شایسته ای در بربادی صلح و امنیت در جهان گذاشته است حرکتی است «که مبازره گسترده میان تمدن یهودی – مسیحی از یک سو و جهان اسلام از سوی دیگر میباشد و از همین سبب بود که «در پنتاگون جنگ جهانی علیه تروریزم را به اختصار G-VOT ،"جی وات"به زبان می رانند  ؛ جالب است  درست هم آواز با  واژه "جهاد" . جهاد تمدن یهودی و عیسوی در برابر اسلام که سابقۀ تاریخی نیز دارد .

                 از جمله" جیمز وولسی" رئیس پیشین سیا و" نورمن پود هولتز" سر دبیر نشریه "کامنتری " مدعی بودند که مبارزه با اسلام در واقع جنگ چهارم جهانی است. زیرا به گفته آنها اسلام سیاسی تهدیدی برای ایالات متحده امریکا است و به همین دلیل  ضرورت است تا گامهای غیر قابل تصور  برای دشمنان باید برداشت . رزمیدن در جنگ چهارم جهانی  نیازمند  دکتورین نوین امریکایی مبتنی بر "جنگ پیشگیرانه" و یک سویه بود...»[viii]

                 اگر با نگاه موشگافانه تر به دریافت این موضوع اندیشه شود ، میتوان  به این نتیجه رسید که بر خورد تمدنها، جنگ علیه تروریزم ، و مبارزه بوش برای  دگر گون ساختن چهره ی خاور میانه ، حاوی تضاد ها ، تناقضات ، و دروغهای آشکار و فراوان است . دشمنی که در 11 سپتامبر به ایالات متحده تاخت ، اسلام حتی بنیاد گرایی اسلامی ، اخوان المسلمین ، حماس ، حزب الله ، یا دیگر گروها ی ستیزه جوی در طیف اسلامی نبودند ، بلکه کسانی بودند که مانند القاعد در دامان امریکا درست شده بودند  .و سازمان اسامه بن لادن با وجودیکه نعمت خوار امریکا بود ولی هرگز تهدیدی برای ایالات متحده نیباشد. زیرا هشت سال از آغاز حملات 11 سپتمبر 2001 میگذرد ، حتی یک مورد از عملیات خشونت باراز طرف القاعده  در ایالات متحده رخ نداده است کمترین نشانه یا تلاش برای دستیابی به سلاحهای  هسته یی ، مکروبی یا  کیمیاوی از سوی القاعده دستیاب نگردیده است [ix]. کشور فقیری مانند آفغانستان که باوجود توجه جهانی و کمک های سر سام آوری که از طرف جامعه جهانی صورت گرفت آنقدر در فساد و فقر گرفتار است که هر گز نمیتواند در مسایل  همسانی حتی با کشور های همسایه خود برابر باشد چه رسد که برای امریکا و جامعه جهانی خطری از جانب آنها متصور باشد . اگر این تصور وجود داشته باشد امید است که رهبری جدید امریکا آنرا از نقطۀ درست و مناسب آن  شروع کند نه از کشور  فقیری نظیر افغانستان .

                 واما خیزش یکباره و زود گذر آما دیر پای طالبان در افغانستان ویران از جنگ ، سال 1990 بود که سیاست گزاران ایالات متحده امریکا را بجانب خود خواند . چندی آنها را احمد رشید تحلیلگر پاکستانی عاملین  بازیهای نفت در افغانستان و آسیای میانه میخواند . او میگفت طالبان قویاً از سوی عربستان سعودی کمک مالی میشدند و از طرف سازمان امنیت پاکستان نیروی اصلی پس پرده  پیروزی طالبان در افغانستان اسیر در چنگال خدایان جنگ بود ، که بر علاوه ایالات متحده نیز طالبان را پشتیبانی میکرد . رشید می نویسد :«در بین سالهای 1994-1996، ایالات متحده امریکا بوسیله متحدانش  یعنی پاکستان و عربستان سعودی  از طالبان حمایت سیاسی کرد . و دلیل  کمک امریکا هوا داری  طالبان  از غرب و دشمنی آن با شیعیان ایران میباشد . »[x] واما دیده شد که این طرز بینش امریکائیان نیز  درست از آب در نیا مد  چرا که در هر برحۀ از زمان مفکوره ها و اهداف تغیر میکند . همان طالبانی که بخاطر دشمنی از ایران حمایت امریکا را با خود داشت امروزایران برای همان طالبان در استان های هلمند فراه و نیمروز اسلحه و تدارکات جنگی مهیا میسازد .

                 باوجود این سالهای1994-1998از جمله سالهای بود که طالبان و ایالات متحده امریکا با هم روابط تنگاتنگ سیاسی داشتند . توماس گویتر ، رئیس مرکز پژوهش در باره افغانستان و از اعضای هیتات علمی دانشگاه نبراسکا ، از مشاوران کلیدی شرکت نفتی یونیکال[xi] بود . درباره جنگ  افغانستان و پس از آن  مرکز گویتر، 60 ملیون دالر کمک  رسمی از دولت فدرال  برای برنامه های "آموزشی " در باره افغانستان و پاکستان دریافت کرد . هرچند هزینه کار های گویتر از کانال "آژانس وزارت خارجه برای توسعه جهانی" تامین میشد ، در واقع پشتیبان این مرکز سازمان سیا بود . برنامه آموزشی   گویتر مشتمل بر تبلیغات پرسرو صدادر مورد اسلام گرایی و از آن جمله تهیه کتب کودکان که در آن شمارش با شمردن تعداد سربازان روسی کشته شده و افزودن شمار کلاشینکف ها ، در پوشش افکار طالبانی و تعالیم مذهبی به انها آموخته میشد فاش شده است .طالبان چنان شیفته این کتابهای انتشار شده از سوی گویتر شدند  که آن کتاب های آموزشی را بکار بستند . و نمایندگانی از طالبان به  ایالات متحده  تحت همین  برنامه سفر های متعددی داشتند که در سال 1999 شماری از هیئات  القاعده نیز با طالبان در این سفر ها همراه بودند . گویتر خود گفته است که آنها مذهبیون معمولی ای بیش نبودند.در پی اشغال افغانستان در سال 2001 از سوی  ایالات متحده امریکا، کتابهای آموزشی گویتر که به سرمایه سیاه آماده شده بود و طالبان در مدرسه ها از آن استفاده میکردند که پر از آموزه های طالبانی بود از طرف امریکائیان  از افغانستان برچیده شد.   

ولی حالا نظریات متفاوتی در مورد حتی موجودیت آینده افغانستان از سوی رسانه ها تعقید میگردد نشریه انترنیتی " نوای آزادی جاودان" عنوانی از" پیمان ملی " بنام " احیا و باز توانی استراتیژی امریکا در افغانستان" دارد که دو سناریو یا الترنتیو را پیش کش کرده است :

« سناریوی اول: تضعیف و تجزیه (هرچند اعلام ناشده) دولت های پاکستان و افغانستان و ظهور  واحد سیاسی جدید ‏‏«پشتونستان اسلامی» تحت نام  امارت اسلامی طالبان

سناریوی دوم: تقویت دولت های پاکستان و افغانستان از طریق سرکوب  طالبان و گروه های تندرو هوادارشان در پاکستان، ‏بهبود روابط فیمابین دولتین افغانستان و پاکستان، شناخت خط دیورند از جانب افغانستان بعنوان سرحد بین المللی بین ‏افغانستان و پاکستان، تقویت همکاری های اقتصادی منطقه ای و ایفای نقش افغانستان بعنوان پیوندگاه آسیای جنوبی و آسیای ‏میانه

 

احیاء و بازتوانی سیاست امریکا

‏"امریکا سعی کرد تا جنگ در افغانستان را ارزان ببرد. ائتلاف امریکا با جنگسالاران در سال 2001 اقتدار دولت افغان را ‏زیر سوال برد. اینک مردم افغانستان از سرعت اندک بازسازی، ناکارآیی دولت و فساد آن و نبود حاکمیت قانون به شدت ‏ناراضی هستند به حدی که خطر روگردانی شان از دولت کرزی بسیار جدی است. دولت امریکا باید دولت افغانستان را ‏کمک بیشتر نماید."‏

‏"طالبان بیشتر یک تهدید سیاسی و ایدیولوژیک درازمدت علیه دولت افغانستان هستند تا یک خطر کوتاه مدت. طالبان صرفا ‏با وسایل نظامی شکست داده نمی شوند.(وجنگ میدانی ای با طالبان صورت نمی پذیرد) فقط افغانها، ونه غربی ها، می توانند طالبان را بطور قاطع شکست دهند. امریکا باید ‏افغانها را قانع بسازد تا فقط  و فقط از طریق یک دولت دموکراتیک دربرگیرنده منافع درازمدت شان می تواند تأمین گردد."‏

‏"امریکا باید تیم های ولایتی پی آر تی را بیشتر ساخته و مامورین افغان را در آن ها جابجا نماید. در عین حال ظرفیت دولت ‏افغانستان را برای تأمین امنیت و حاکمیت نظم و قانون افزایش دهد. " ‏

‏"آلمان که مسئولیت ایجاد پلیس ملی افغانستان را داشت به اشتباه صرفا می خواست یک قوای استاندار پلیس ایجاد نماید، ‏درحالیکه باید ترکیبی از پلیس شبه نظامی و قوای محلی را در چوکات پلیس تجهیز میکرد. امریکا باید مسئولیت مستقیم ایجاد ‏نیروی پلیس افغانستان را بگیرد و ضمن بهبود کیفیت آموزش ها تعداد پلیس را از رقم 82 هزار هدف فعلی بیشتر بسازد" ‏

‏"ارتش ملی افغانستان که فعلا  36 هزار پرسونل دارد باید به ظرفیت 150 هزار نفر تقویت گردد. معاش فعلی 70 دالری ‏ماهانه به هر سرباز در مقایسه با مخارج روزانه 4000 دالری هر سرباز ناتو بسیار ناچیز است."‏

"در مورد مواد مخدر واشنگتن باید در قدم اول تجارت غیرقانونی و قاچاق آنرا ضربه بزند و در قدم بعدی دولت افغان را ‏تحت فشار قرار دهد تا اجازهء سمپاشی مزارع کوکنار مخصوصا در مناطق خشخاش خیز جنوب صادر نماید."‏

 

 رد کردن توافقات صلح با رهبران طالبان و سایر رهبران شورشی

پرزدنت کرزی در 29 سپتمبر اعلام کرد که حاضر است طالبان را در دولت خود شامل سازد. اما هرگونه توافقات باید ‏مبتنی بر «انکار علنی و عامه» طالبان از ایدیولوژی افراطی شان و محکومیت ارتباطات شان با القاعده بوده و بطور علنی ‏و در رسانه ها ارتباطات شان را با طالبان خاتمه دهند. هیچگونه معاملهء صلحی نباید با ملا عمر و سایر رهبران طراز اول ‏و یا هرکسی که مرتکب دسیسه های تروریستی شده باشد؛ صورت گیرد. ‏

امریکا باید شدت عمل پاکستان علیه طالبان را تشویق و ترغیب نماید. ‏

امریکا باید هند و پاکستان را تشویق نماید تا در مورد افغانستان مستقیماً با یکدیگر وارد مذاکره گردند و ابتکارات سیاسی و ‏اقتصادی منطقه ای را مشترکاً به پیش ببرند.‏

پاکستان نباید از امریکا توقع کند تا نقش هند در افغانستان را کاهش دهد، زیرا امریکا مودل دموکراسی پلورالیستیک هند را ‏یک عنصر مثبت تاثیر گذار در توسعهء افغانستان می داند. امریکا باید همکاریهای اقتصادی سه جانبهء افغانستان-پاکستان-‏هند را تشویق نماید.

سپس نشریه مذکور اینطور نتیجه گیری میکند:   

 نتیجه: ‏

تحکیم یک افغانستان با ثبات که از تاثیرات طالبان و ایدیولوژی افراطی شان آزاد باشد، پرهزینه و زمان بر بوده که نیازمند ‏بکارگیری استراتیژی یکپارچه در ساحات سیاسی، نظامی واقتصادی می باشد. اما بهیچوجه، برگشت افغانستان به وضعیت ‏قبل از 9/11 که توسط طالبان دوستدار القاعده کنترول می شد، امکان پذیر نیست. برای این منظور، امریکا باید بر مقاومت ‏پاکستانی ها در مورد نقش طالبان در افغانستان غلبه کند. شکستن مقاومت پاکستان درین مورد نیازمند بکار گیری دپلماسی ‏زیرکانه است تا همکاری های فیمابین افغانستان-پاکستان از طریق افزایش ارتباطات تجارتی و اقتصادی و تلاشهای مشترک ‏سیاسی بهبود یابد‏.

                 از نتایج مفکوره های فوق این نتیجه بدست می آید که نه دولت افغانستان کارایی و پوتانشیل اجرایی مدیریتی خود را  منحیث مجری عمومی امور تفویض شده توسط قانون اساسی را در کشور  دارد و نه هم امریکا و متحدانش بشمول  سازمان ملل متحد خواسته  اند صادقانه در راه  ثبات این کشور گامهای مؤثری  بردارند و مثال پاکستان نیز مشابه به  پاکستان  و قدس میباشد »[xii]

                 واما پاکستان :

                 کشوری  دارای تاریخ مشترک با افغانستان و هندوستان که حاکمیت سلطه جوی برتانوی نیمی از افغانستان و نیمی دیگر از هندوستان را از بدنه اصلی آن  جدا ساخته  و یک کشور جدیدی را بنام پاکستان بوجود آوردند که یک قسمت آن تا قسمت دیگر آن بیشتر از دوهزار مایل فاصله داشت یعنی از بنگال شرقی تا پنجاب و سند. این دولت سازی مزورانه همزمان با آغاز و تشکیل  دولت مجعول اسرائیل در یک مقطع معین  زمانی  جعل شد . اگر قرار بر این می بود که  یک کشوری با هویت اسلامی از سرزمین هند  بریتانوی جدا ساخته میشد تا هویت مسلمانان در آن حفظ میبود ضرورت بر این نبود  تا پاکستانی تشکیل میشد  زیرا در آن زمان  کشور افغانستان که در مجاورت هند بریتانوی تا بحالاوجود خود را پایدار نگهداشته است که برخوردار از ارزش های والای دین مقدس اسلام نیز  میباشد و بخاطر حفظ این ارزشهای  دینی و فرهنگی شان با مهلک ترین ارتش جهان یعنی قشون سرخ که برای نابودی فرهنگ شان آمده بودند از اثر قربانی سه نسل جنگ سرد را خاتمه بخشیدند که هنوز هم از اثرات منفی آن که توسط پاکستانی ها از آدرس اسلام احمال میشود در کشمکش و ستیز قرار دارند . این کشور (افغانستان )  علاوه بر آن ادعای مالکیت بر کشمیر تا جهلم که از املاکات افغانستان محسوب میشود که تاریخ معاصر گواه آن است ، تا سرحد و خط نام نهاد دیورند مربوط به افغانستان میشود . ضرور بود تا کشور انگلیس حق خود ارادیت اقوام  افغانی را  در کسوت  افغانی آن مد نظر می گرفت. ولی اینکار را نکرد، نتیجه در طی شصت سال از عمر پاکستان همه اش در لباس حکومت های نظامی و نزاع و جنگ با همسایگان  سپری شد . پاکستان از بدنه بنگال شرقی که قبلاً نیز اتصالی نداشت  جدا شد و چندین مراتبه با هندوستان داخل کار زار شد که ماحصل آن قتل و کشتار و ترورو بی عفتی زنان در دوره جنگ با بنگله دیش بود .

انگلیسی ها در زمان زمامداری شان در هند که سه صد سال بطول انجامید در دارلطباعه  های هند یکسلسله کتب اسلامی را به نشر رسانید که در آن یک سلسله اسرائلیات را که جعل  یهودیها که با مسلمانان هند یکجا زندگی داشتند میباشد داخل متون اسلامی ساختند که تاریخ معاصر افغانستان این موضوع را تأئید میکند . از اثر دخل همین اسرائیلیات جعل شده در متون  اسلامی پاکستان است که طالبان چه در داخل پاکستان و چه در افغانستان و جا های دیگر به قتل و غارت و خونریزیهای که هرگزبه اسلام  و قرآن ربطی ندارد، آن را جواز دانسته و به آن پرداخته اند . زنان ، کودکان ، جوانان را بدون محاکمه و عدل اسلامی سر میبرند و در حملات انتحاری سازمان داده شده و میراث مانده از صهیونست ها خود و مردمان بیشماری را که هرگز آنها را نمیشناسند و کدام پیوند نظامی و سیاسی  نیز با آنها ندارند نا شناخته بر روی جاده ها قتل و کشتار و معیوب میگردانند و این چیزیست که صهیونست ها قلباً در دایره اسلام خواستار آن بودند تا توسط اینگونه اعمال جهان اسلام را بد نام و ثبات حکومت های اسلامی را خدشه دار و پای اجانب و  خارجی ها را برای دست اندازی و توطئه همواره وسعت و کارآیی بخشند .

امروز قسمیکه دیده میشود در افغانستان مانند سایر ارکانها از قبیل مدیریت دولت داری سالم و صلح واقعی وجود  ندارد . دهکده های ما توسط قوای کمک به صلح بمباران می شوند بدون انکه جرم و گناهی را مرتکب شده باشند .و این در حالیست که کاروانهای مسلح طالبان میتوانند به راحتی ساز و برگ نظامی خود را از میرانشاه  تا بادغیس  برسانند بدون اینکه کسی بتواند مانع شان گردد. هر روز صد ها دسیسه بخاطر بربادی این وطن و دور ساختن  اقوام آن از همدگر که کم از کم از سه صد سال باهم یکجا زیست دارند و اقوام بین هم خویشاوند نیز  میباشند از اولویت های کسانیست که در این کشور اقتدار دارند . امروز خارجیان بر اریکه واقعی قدرت در افغانستان  تکیه دارند  به قسمیکه کوچکترین فعلی بدون  تصویب و قبولداشت آنها نمیتواند در اجرا در آید، مخصوصاً امریکا بیش از هر کشور دیگری در کشورما دارای نفوذ میباشد و کوچکترین تدبیر ها را آنها میگیرند . من در قسمت های قبلی دراین پژوهه تذکر داده ام ،زمانیکه  قدس شریف را انگلیسیها ترک می گفتند امور آن را به امریکائیان واگذاشتند که امریکائیان در نتیجه یک و نیم ملیون یهودی را پس از ختم جنگ جهانی اول و  پردایش به استوره هالوماست در منطقه قدس شریف جا بجاه ساخاتند که امریکا و شوروی  اولین کشور های بودند که رژیم اشغالگر قدس رابنام دولت اسرائیل به رسمیت شناختند .

حالا از دیر وقت است که در تلویزیونهای که از سوی پشتونها کار گردانی و نشرات میشود  واژه های بنام  لوی پکتیا ، لوی ننگرهار ، لوی قند هار شنیده میشود .  نکند که ما را امریکا دست بسته به پاکستان و یا بنام کدام کشور دیگر و اقوام دیگر پیوست نسازند همانند آنچیزی که در بالا تحت ویریانت یک از قول نشریه  نوای آزادی جاودان آوردیم .

از کسانی که تا بحال این پژوهه را تعقیب کرده اند نتشکرم و خواستارم تا این نو آموز را در کمی ها و کاستی های که در این رساله موجود بوده است مرا رهنمایی کنند و از نشریه انترنیتی آریایی که  زمینه نشر این رساله را محیا ساختند مخصوصاً از مدیر آن جناب عزیز متشکرم . امید وارم  در یک کوچۀ دیگر و در یک پژوهش نو همدگر را ببینیم و سلام  


 

[i] -برای معلومات مزید به کتاب پژوهه  صهیونیت  تالیف  احمد احمدی  ، کتاب دوم ، تهران : مرکز مطالعات فلسطین ،1381،،صص،433-496؛ کتاب استوره ها و بنیانهای اندیشه سیاسی یهود تالیف عبدالله شهبازی از ص 12 به بعد مراجعه کنید زیر عنوان( تجدید نظر طلبان ، مکتب تاریخ واقعی و استوره هالوکاست).

[ii] - آغاز و پایان بنی اسرائیل (تاریخ یهود اثر  فلاویوس جوز فوس)

[iii] -آغاز و پایان بنی اسرائیل و قدس – عبدالله شهبازی دک از چاپ اول (1704، هلند) تاريخ يهود اثر فلاويوس جوزفوس، مورخ يهودي سده اول ميلادي

[iv] - مهدی قوی دل

[v] - این مقاله بدون تغیر  وکم و کاست  اقتباس شد و مطالب  در متن آن انعکاسی از افکار نویسنده این مطالب می باشد که به نگارنده ارتباط ندارد.

[vi] ، سایت خبری  مبارزین صفحه انترنیتی

[vii] -سایت تحلیلی و حبری الف 15 اردبهشت 1387 چهرم می 2008

[viii] - روزنامه کیهان شماره 19190 سوم میزان 1378 صفحه 17 متن آخر

[ix] - باز تاب  سایت خبری تخصصی ایران، 28 آزر 1384.

[x] - منبع تشرین ، مترجم طاهره گودرزیٍ ريال2 حوت 2008.

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت