اکبراختری

مشوره هايي به کنفرانس لندن

 

مسايل بغرنج سياسی و اقتصادی کشورما ، نتيجهً دست آورد سياست های مغرضانه استعمار گران و بنيادگرايان جهانی در راس بريتانيا است که صد ها سال قبل طرح ريزی و پيريزي شده است. استغمار کهن  در طول مراحل تاريخی بخاطر حفظ و نگهداشت منافع استعماری ماقبل و ما بعد خويش سياست های مغرضانه و تبهکارانه را در دايره سياست جهانی  در منصه عمل قرار داد.

افغانستان که بر اساس سياست استعمار انکليس که جزء مستعمرهً انزمان بريتانيا شمرده ميشد در سال 1919 با کسب استقلال با جنبش امانی به پيروزي رسيد ولي بخشی از خاک اين خطه باستانی ، پشتونستان و بلوچستان به هند برتانوی واگذار گرديد که بعدا برهبری و مبارزهً گاندی جي فقيد استقلال آن کشور هم به پيروزی رسيد.

ديد عميق در روال تاريح کشور ما اين واقعيت را روشن ميسازد که نظاميان مسلمان نمای سهيم در دولت بريتانيا به اشاره و دستورالعمل هاي سران و نظاميان برتانوی بمنظور خفظ و ثبات منافع استعماری مابعد خويش ، خطهً بی هويت تاريخی را با يکجا شناختن بخشی از خاک افغانستان و هند برتانوی را به کشور نام نهاد اسلامی پاکستان مسمی نمودند و معاهده خط تحميلی و ننگين ديورند را  توسط سردمداران حکومت دست نشانده به امضاء رسانيدند.

همزمان به امضاء  معاهده نام نهاد ديورند و تاسيس کشور نام نهاد پاکستان ـ ايجاد و بناي بيش از هزاران مکاتب خصوصی مذهبی  ديوبندی در اين سرزمين توسط بريتانيا بوسيلهً پيشقراوان مسلمان نما ، بنياد  واساس گذاشته شد. در آن مدارس از دين اسلام که مقبولترين دين جهان بشريت محسوب ميگردد ، دين سياسی و تعريفی به نفع استعمار انگليس ساختند. شاگردان اين مکاتب نام نهاد ، امروز در جمله بزرگترين تروريستان جهان شناخته و معرفی گرديده اند. کشور هايی چون عربستان ، امريکا ولي در راس انگلستان و آی ای ای پاکستان در رشد و تقويه اين تروريستان جهانی ، تحريف دين اسلام ، عملکرد هاي خيلی مغرضانه و محرمانهً در طول روزگاران از خويشتن به منظور حفظ و ثبات سرمايه و استعمار جهاني انجام داده اند.

به منظور تحريف از دين و مذهب به نفع و سود استعمار انگليس ، ما شاهد اعمال و نظريات مضحک و خنده دار به  شيوه مثال  ( خواب حضرت شوربازار و ملا های پکتيا ) بوده ايم. به اساس فتوای دين ملا های انگليس رهبر شاه امان الله غازی که پرچم استقلال و آزادی توسط انديشه ها مترقی و انساندوستانه وی برفراز کشورما به اهزار درآمد ، کافر و دهری  قلمداد گرديد و پسر بچه بی سواد و بدون انديشه  بنام حبيب الله ، خادم دين رسول الله به قدرت رسيد و سرانچام مطابق پلان هاي انگليس ، زمامداري کشور به خاندان اهل يحي  شپرده شد.  آيا شيوع نفاق و تفرقه در بين مذاهب به خصوص اختلافات بين شيعه و سونی ،  تبليغات زهرآگين و پلان شدهً ملای لنگ بدستور باداران انگليسی شان را نمی توان تحريفی از دين خواهند؟   و کنون که کنون است زهر اين تفرقه و نفاق را ملت مظلوم افغانستان با گوشت و پوست خود چشيده و لمس ميکند. آيا سلطه و تاثيرگزاری اين نفاق و تعصب در ذهنيت اسلامی مردمان اين مرزبوم را نمی توان تحريفی ديگری از دين و اسلام خواند؟ پس چيست عامل و عوامل اين تضاد و تفرقه؟  با بوجود آوردن  اين تضاد و تفرقه ، در حقيقت  وارونه جلوه دادن دين و مذهب در اذهان مردمان و ملت است.  سالهاست که کشور ها استماری  با طرح چنين  مسايل ،  احساسات پاک و خالصانه مذهبي  شانرا به بازی گرفتند.  آنها مردم کشور ما را عليه يکديگر قرار دادند.  قرار دادن مردمان شمال و جنوب  برعليه يک ديگر يکی از اعمال تخريب کارانه اين جانيان ميباشد.

عدم تاسيس حتی يک باب دانشگاه و فاکولته در بلوچستان و پشتونستان را شما تحليلگران و دانشپژوهان چگونه به بررسی ميگيريد؟ در حاليکه به اشاره و دستور استعمار انگليس موفق به تاسيس هزاران مکاتب جاسوسی و ديبندی در خاک ها مورد نظر خويش بالاخص پاکستان گرديدند. واضحا تروريزم و استعمار کهن انگليس قصدا و آگاهانه بخاطر رکود اذهان و استعداد ملت ها دست به چنين اقدامي زدند و مردم را در انزوا و تاريکی ذهنی قرار دادند تا آنها نتوانند  در روشنی افکار خويش موفق به کشف حقايق و عوامل ايجاد کننده استعمار ـ ترور و تعصب در منطقه و جهان گردند . نتيجهً اين عملکرد سياه نگهداشتن بيش از نود درصد مردم منطقه در بي سوادي است.

مسلما ايجاد تفرقه و نفاق بين اقوام و مليت ها و مذاهب گوناگون ثمرهً کار عاقبت نينديشانه ليدران و سران مکاتب جاسوسی انگليس است.  درنتيجه فعاليت هاي اين دستگاه هاي  سياه ، ملت افغان در آتش اين نفاق و تعصب ، تضاد و تفرقه با هم در گير اند و ميسوزند. ولی آنها بی خبر اند و نميتوانند عامل ياعلت اصلی اين ريشه را از بيخ و بن رد يآبی کنند و بشناسند.

پس ملت غيور افغان ! بياييد بخاطر رهايی از تضاد های قومی ، لسانی ، مذهبی و سياسی و بخاطر نجات مردم ووطن از منجلاب بد بختی و تاريکی به شناخت عوامل تاريخی ، ريشه ای اين تعصب هاي ننگين بپردازيم. بخصوص شما روشنگران ، روشنفکران و پژوهشگران و تحليلگران سياسی و اقتصادی ،  دست اندر کاران قلم و انديشه با سلاح برندهً قلم وارد کارزار برملا و افشاگری ريشه يی عوامل تاريخ بودجود آمدن حادثه ها ووقايع تعصبی که ملت ها را از هم دور ميسازد ، تفرقه ايجاد ميکند ، دين ملی و افغانی خويش را ايفا نماييم.

با استنتاج و نظر عميق از شناخت و معرفی مراحل تاريخي گذشتهً افغانستان که ما شاهد جنگ و قتال و درگيري هاي شديديکه باعث هلاکت جان هزاران انسان بي گناه افغان وويراني وطن گرديد از طريق اقوام و مليت هاي گوناگون بوده ايم. مبرهن است که استعمار جهاني وبنيادگرايي بخاطر حفظ و بقا استعمار و سرمايه و تصرف طلاي سفيد و منابع غني اقتصاد خاورميانه ، بالاخص  کشورها شوري سابق از کشورهاي عقب مانده ، از قبايل و عشاير و بخصوص کشور ما بحيث تخته خيزي بسوي راه رشد استعمار جهاني و تروريزم استفاده قابل ملاحطهً برده و ميبرد. و با ايجاد نفاق و تفرقه ميان اقوام و مليت هاي ساکن اين مرز و بوم از نيرنگ ها و دسايس مدرن ديگري استفادهً بهتري ميبرد.

روي اين منظور،  اکنون روي مسايل قبيله و عشره مي خواهم نکاتي را ياد آور شوم  زيرا اين مسئله در کشور ما موضوعي است لاينحل . تجارب سي سالهً جنگ تحميلي مبين آنست که تمام احزاب از چپ گرفته تا راست ، وسيلهً دسيسه و توطئه هاي استعمار کهن انگيس و آي اس آي پاکستان بوده اند. که اين امر در درازا باعث نا موفق بودن آنها در حل مسئله قبيله و عشائر در افغانستان گرديده است. بناء نظر اجمالي بر روابط تاريخي قبايل و عشاير اين را برملا ميسازد که مسايل قبايل و عشاير بايد در داخل خود قبايل حل و فصل گردد . بايد خاطر نشان ساخت که در امر حل و بررسي قضايا قبيله يي و عشاير بايد روسا و ليدران قبايل خود پيشقدم تر باشند.

روابط تاريخي و شناخت قبايل پشتون از اقوام ديگر و نحوهً ارتباط آنها با اقوام و مليت هاي گوناگون حل مسئله قبيله و عشره را توسط خود اقوام پشتون هر چه بيشتر ميتواند تسريع سازد. منجمله شناخت تاريخي و نحوهً ارتباطات اقوام پشتون با بيشتر از 21 مليت گوناگون افغان.

واضح است که وحدت ملي تامين  کنندهً امنيت و سوق ملت و مردم به شاهراه پيروزي و ترقي است. تجربه و زندگان در طول تاريخ در سرزمين افغان بالخصوص در سه دههً اخير نشان داده است که در بين همهً اقوام و مليت ها تجربهً دولت داري را پشتونها دارا بوده اند و نيز به کمک و همکاري ساير مليت ها  در امر تامين وحدت ملي سرتاسري و همگاني پيشقدرم تر از ديگران بوده  و هستند . نمونتا نتيجه بحث ما را در برگزاري انتخابات اخير ، تعداد رقم بالايي تعدد چهل تن از کانديدان و پيروزي رئيس جمهور کرزي بخوبي مشاهد ميکنيم.

به وضاحت ديديم که در طول دولت داري و حکومت داري اقوام غير پشتون شاهد چه به جان هم افتادن ساير مليت ها که نه بوديم و هم ديديم که اقوام غير پشتون در امر تامين وحدت همگاني و دفاع از تماميت ارضي هيچ کاري انجام داده نتوانستند و نکردند ولي از اشتراک آنها با اقوام پشتون بمنظور تامين وحدت ملي و دفاع از تماميت لرضي نمي توان چشم پوشي کرد. بناء هر  حزبي اگر از فهم و قبول اين واقعيت اباء ميورزد بايد بدانند که هيچ قدم مثمري در راه نجات و رهايي وطن و مردم از منجلاب فساد و تعصب و شناخت و ارتباطات ريشه يي و قبيله يي افغانستان بر نداشته و اشتباهات بزرگي را در قبال حل مسئله ملي و آينده نگري ملت و جامعه مرتکب شده است.

عدهً از روشفکران در خارج از وطن دست به تشکيل احزاب زذه اند . آنها در حقيقت به نفع ارتجاع خدمت ميکنند ، زيرا آنها از مردم و جامعه افغاني دور اند و صرف با اين کار فقط خود را بازي ميدهد. ضرورت مبرم زمان حکم ميکند که حل مسئله قضاياي افغانستان را بايد در داخل خاک جستجو گردد . ما در عوض اينکه زخم هاي مردم را درمان کنيم در حقيقت با اين اقدام ، اين زخم ها چرکين مي سازيم. بجا نخواهد بود که منافع ملي را قربان نيت ها و اغراض شخصي سازيم . افغانها  بخصوص قشر جوان بالاخص در خارج از مرزها نبايد قرباني خواسته ها و نيات سجويانه افراد و اشخاص انفرادي گردند. اين رسالت روشنفکران است تا مردم و جوانان را هر چه بيشتر وخوبتر با وضع سياسي ، اقتصادي و فرهنگي جامعه در داخل کشور آشنا سازند نه اينکه افکار و ايده آل هاي پاک و ملي آنها را فداي سياست هاي بي مايه و کوتاه فکرانه ديگران .

رهبران و مدعيان چپ و راست ،  بيطرف و صادق در عملکرد سياسي که خواهان پياده نمودن دموکراسي واقعي در افغانستان اند، بدون وابستگي قومي و قبيلوي و لساني عمل کنند.

کنون که ملت و مردم افغان در مرحلهً خيلي حساس و سرنوشت  ساز تاريخي قرار دارند ،اميدواريم نشست سران کشورهاي ذيدخل در نشست لندن حل مسئله قضايآي افغانستان خط يابي باشد بر همه مصائب ، آلام ، تعصب ، تشدد و نفاق.

مسلم است که قضاياي سياسي افغانستان بعد از صدها سال به برسي و تحليل گذاشته ميشود. عاملين قضايآي خشونت بار خود در کنفرانس لندن اشتراک ميورزند. بسياري کشورهاي اشتراک کننده در کنفرانس لندن از جمله حاميان ايجاد ترور و اختناق ، بدبختي و تعصب  درکشور ما بوده و هستند . لذا راه درمان و چاره ازين منجلاب را نيز خود آنها بهتر ازما ميدانند و آگاه اند.

آرزوي مردم و ملت افغان از دولت مرکزي اينست تا هرچه مصصم تر ، قاطع تر و جدي تر تمام عوامل بدبختي ، مصائب جنگي را درحضور نطفه گذاران اصلي آن برملا سازد. و توجه آنها را بخاطر عمران افغانستان نوين و جنگ زده از فقر ، بدبختي و جنگ نظر جوامع جهاني را از طريق جلب کمک هاي اقتصاد ، کلتوري و سياسي معطوف سازد.

انتظار دولت از مردم و ملت : ملت با تجربه تلخ از جنگ ، نفاق و تعصب و انشقاق به اين امر متقاعد گردد که با نفاق از پا مي مانيم ولي با اتحاد ووحدت سرپا مي مانيم.

انگليس و امريکا و ديگر کشورهاي استعماري جهان بايد بدانند که هرگاه دامنهً ترور و بنيادگرايي در افغانستان و پاکستان برچيده نشود ، مطمئن باشند که حادثات قوي تري بيشتر از حادثه 11 سپتمبر در انتظار آنها خواهد بود و سازشکاري هاي مخفي و تحت پردهً آنها با عاملين تروريزم  افشا ميگردد. هرگاه انگيس و امريکا واقعا عليه تروريزم ميرزمند ، بايد تا آخرين لحظات و فرصت هاي دست داشته از مردم افغان دفاع نمايند ، در غير آن خود تروريست اند و بنيآدگرا.

بناء يک بارديگر به صراحت وانمود بايد ساخت که سران و کشورهاي ذيدخل در کنفرانس لندن پيرامون حل مسايل  افغانستان خود را  به اصطلاح به کوچه حسن چپ نزنند زيرا  روشن است که بيش از صد سال قبل منبع تمام اين ترور و بنيادگرايي لندن ( انگريز) بوده است. پس در حل قضايا اميدواريم لندن وواشگنتن جلوتر از همه باشند.

حل مسايل سياسي و مبارز بخاطر مبارزه سالم و برحق ايجاب ميکند تا :

ـ  آنها ، تمام ميتود هاي علم مبارزه را به شکل انطباقي که بيشتر شناخت از عملکردهاي راست و چپ است به نحوه شايسته پي ريزي و استدلال نموده در خط مشي مبارزه خود قرار دهد تا بتواند ذريعه چنين ميتود عملي راه برون رفت و نجات مردم را از منجلاب عقب ماندگي  اقتصادي ، فرهنگي و کلتوري مشخص وواضح سازند.

ـ آنها ،  طرح هاي سازنده و عملي مطابق نياز زمان و جامعه افغاني ارايه دهند تا بتوان افغانستان را به مسير صلح و ثبات و ديموکراسي سوق دهند .

ـ  برنامه و مسئوليت روشنفکران ، انديشسمندان ، اهل خبره و احزاب گوناگون سياسي در مسير روشنگري اذهان عامه ، در جهت شناخت تاريخي جامعه افغاني و انجام رسالت ميهني و انساني در روند روزگاران تنظيم گردد.

بخش دوم اين مقاله پيرامون بنيادگزايي و تروريزم در جامعه افغاني خواهد بود.

 

                                                                               


بالا
 
بازگشت