سيد محمد حسيني(فطرت)

 

طالبان، منادیان دین تمدن ستیز

                                                              

 

تمدن، همانند یک‌ تابلو یا مجسمه زیبا، از نبوغ‌ و ذوق‌ انسانها بسیار دیر و دشوار پدید می‌آید؛ اما با اندک‌ بی ‌ذوقی‌ و کودنی، زود و آسان‌ نابود می‌شود. بهمین‌ دلیل‌ در پاسداری‌ آن، باید نهایت‌ هوشیاری‌ را داشت. می‌توان‌ یک‌ گل‌ را به‌ آسانی‌ پرپر کرد اما هیچکس‌ قدرت‌ آفریدن‌ یک‌ برگ‌ آن‌ را ندارد. تمدن، سامانی‌ است‌ که‌ فکر، فرهنگ‌ ، تلاش‌ و روابط‌ مجموعه‌ای‌ از مردم‌ را هدایت‌ می‌کند و تا جامعه بشری‌ بوده، نوعی‌ از تمدن‌ هم‌ وجود داشته‌ است.

اگر جنبش طالبان را یک جنبش اسلامی بنامیم، که لا اقل خود آنان با همین شعار به میدان آمدند و رمز پیروزی شان در سطح جامعه نیز همین شعار بوده و بعضی از مناسک دینی را هم در راستای اهداف شان خوب و مناسب علم کردند، برای رسیدن به مدعای فوق که طالبان را منادیان  دین تمدن ستیز خواندیم نه دین حقیقی که تمدن ساز است، جادارد از سه چیز بحث شود: 1- تمدن چیست و چگونه به وجود می آید و چه عواملی باعث بالندگی آن می شود؟  2- نسبت دین با تمدن چیست و آیا دین رویکرد سازنده و متعهد نسبت به تمدن دارد یا نه؟  3- نسبت این جنبش به ظاهر دینی( طالبان)، با تمدن چه بوده است و اگر روزی به هر دلیلی دوباره  جان بگیرد و ظاهر شود چه انتظاراتی از آن می توان داشت؟  اکنون برای رسیدن به پاسخهای پرسشهای فوق یه به یک می رویم:

1- در تعريف تمدن آمده است؛«گذر از يك زندگي جمعي عادي، معمولي و بسيط به يك شرايط اجتماعي رشد و توسعه يافته در زمينه‌هاي مختلف اخلاقي، ذهني، هنري، فني و...» به اين ترتيب مشخص مي‌شود كه تمدن‌ از اراده انسان براي هرچه بهتر ساختن زندگي اجتماعي خويش برمي‌خيزد و با اجرايي و عملياتي شدن اين اراده است كه انسان با دخل و تصرف مثبت و رو به رشد در زندگي جمعي خود به ساختن و شكل‌دهي به تمدن مبادرت مي‌ورزد. ورود آگاهانه انسان به زندگي جمعي خويش و خلق آثار اخلاقي، هنري، فني و... به صورت پيوسته و با هدف ايجاد تغييرات مداوم مثبت و رو به تكامل در اين زندگي جمعي به تمدن‌سازي منجر مي‌شود، همچنین که بعضی دیگر در تعريف تمدن آورده‌اند: « مجموعه پديده‌هاي اجتماعي، نظير پديده‌هاي ديني، اخلاقي، علمي، فني، زيبا‌شناسي، هنري و ....، در يك جامعه بزرگ رشد يافته و مترقي»، بر همين اساس گفته شده است كه تمدن از «ويژگي‌هاي مشترك جوامع بزرگ و گسترده و رشد يافته» است. بدينسان روشن مي‌شود كه اولاً مفهوم تمدن با رشد، پيشرفت، ترقي، پيچيدگي، توسعه، رفاه و آسايش عجين شده است و ثانياً تمدن با خلاقيت‌ها و نوآوري‌ و ابداعات در همه شؤون زندگي اجتماعي همچون هنر و اخلاق و علم و فناوري و دين و... مرتبط بوده و از آنها به عنوان ابزارهايي براي ساختن خويش بهره مي‌گيرد. لذا مي‌توان گفت كه جوهره تمدن، آني است كه انسان و زندگي جمعي او را از يك زندگي اجتماعي ساده و طبيعي و بسيط به سوي يك زندگي پيچيده، متصرف شده، رشد يافته، ترقي كرده، توسعه يافته و پيشرفته سوق مي‌دهد. يك زندگي اجتماعي ساخته شده و توأم با ابداعات و نوآوري‌ها در همه زمينه‌ها و ابعاد آن، در ابعاد ديني، علمي، اخلاقي، معرفتي، فني، هنري، زيبايي‌شناختي، حقوقي، قضايي، فلسفي، اقتصادي، سياسي و ادبيات.

به اين ترتيب در تلاش براي ارائه تصويري از تمدن مي‌توان گفت كه تمدن پديده‌اي چند ضلعي در زندگي اجتماعي انسان محسوب مي‌شود كه اضلاع مختلف آن را دين، علم، اخلاق، فلسفه، حقوق، ادبيات، معرفت‌شناسي، زيبايي‌شناسي، معماري، هنر، فن، اقتصاد و سياست تشكيل مي‌دهند. تمدن برآيند همه اينها در زندگي رو به تحول و تكامل انسان است. تمدن در همه اينها تجلي مي‌يابد و اينها همه سازنده بناي عظيم و حجيم تمدن هستند. لذا هنگامي كه از يك تمدن مشخص سخن گفته مي‌شود، اين معنا از پيش مفروض گرفته شده است كه در آن تمدن ما با مجموعه‌هاي همگن، همساز، هم‌سنخ و منسجم از اجزاء مختلف سخت‌افزاري و نرم‌افزاري زندگي جمعي انسان روبرو هستيم. مجموعه‌اي كه در آن باور عقيده و علم و اخلاق و دين و هنر و فلسفه و حقوق و ادبيات و اقتصاد و سياست و .... در همخواني، همگرايي و تعامل با يكديگر ساختمان معنايي واحدي را شكل مي‌دهند. به همين جهت، شايد بتوان ادعا كرد كه نقطه افول يك تمدن نيز از زماني آغاز مي‌شود كه خلل و گسستي در اين مجموعه به هم پيوسته ايجاد شود و حلقه‌اي از حلقات اين زنجيره در هم تنيده ضعيف گشته، ميل به واگرايي يافته و از هم بگسلد.

از آنچه كه در تعريف  تمدن آمد، مي‌توان چنين استنباط كرد كه تمدن  هم ساخته مي‌شود و هم آن را مي‌سازند، به عبارت ديگر شكل‌گيري يك تمدن و سربرآوردن آن هم به فاعل‌هاي با اراده و هدفمند نيازمند است و هم به زماني طولاني و روندي تدريجي. به ديگر سخن مي‌توان گفت كه تمدن و ساخته شدن آن به همان اندازه كه مي‌تواند يك پروسه محسوب شود. يك پروژه نيز مي‌باشد.

عوامل زیر را برای ساختن تمدن برشمرده‌اند: جامعه، قانون، خانواده، اخلاق و آداب، امنیت حكومت، صناعت بازرگانى، دانش، هنر، ادبیات، مهاجرت(تاریخ تمدّن ویل دورانت 3/ ـ 108). در شرح اين عوامل بالا باید گفت: در بستري از امنيت و آرامش است كه با شكل‌گيري نوعي غرور ملي مبتني بر همبستگي، انگيزه لازم براي شكل‌گيري تمدن خلق مي‌شود، هماني كه ابن خلدون آن را «عصبيت» مي‌نامد و به تعبيري روح اصلي تمدن‌سازي محسوب مي‌شود. هنگامي كه اين عصبيت فراگير شده و باعث شكل‌گيري گسترده تعاون و همكاري در ميان كل يك ملت يا امت گردد، ماشين تمدن‌سازي به راه افتاده و با اخلاق صيانت مي‌گردد. لازمه ساخته شدن يك تمدن صبر و شكيبايي و بردباري است، كه در آن از بوستان افكار و انديشه‌هاي مختلف گلهايي چيده و متاع‌هايي شايسته برداشت مي‌گردد. از ديگر لوازم تمدن‌سازي حفظ وحدت و يكپارچگي است كه در سايه آن تمدن مي‌تواند با پشتوانه‌اي قوي به وجوه و ابعاد گوناگون اعتلا دست يابد. وجود ديني تمدن‌تاب و تمدن‌ساز نيز از ديگر لوازم خلق يك تمدن است، ديني كه هويت‌ساز، همبستگي آفرين، محرك و مشوق مي‌باشد. رفاه نسبي فرصتي بايسته در اختيار مردمان سرزمين تمدن‌ساز براي رشد و شكوفايي قرار مي‌دهد و فشارهاي اقتصادي و اجتماعي نيازهاي جامعه را عيان ساخته و جهت‌گيري‌هاي پي در پي حركت طولاني رو به ترقي را مي‌نماياند.

 

2- در باب نسبت دین با تمدن می توان گفت، دین بى آن كه در هدف و ذات خود برنامه اى براى تمدّن سازى داشته باشد و آموزش آن در دستور كارش باشد در درازاى تاریخ به گونه عرضى براى شكل گیرى تمدّن دست انسان را گرفته و خدمات بسیارى به انسان و جامعه انسانى كرده است تا اركان بسترها و زمینه هاى تمدّن براى بشر فراهم آید از جمله این اركان كه دین در ساخت آن نقش داشته و دارد عبارتند از:


2-1- جامعه سازى

تشكیل اجتماع و جامعه سنگ زیرین و بستر اصلى پیدایش تمدّن است. تا اجتماع فراهم نباشد و شكل نگیرد و كاخ آن برافراشته نگردد هیچ عنصر تمدّنى پدید نمى آید. یونگ ـ 1961 ـ 1875ـ روح اجتماعى مذهب را یكى از مشتركات ادیان مى داند. دوركیم معتقد است: فرق جادو و مذهب در این است كه جادو به طرف «فردیت» و مذهب به طرف«جمعیت» رو مى كند. دكتر شریعتى مى نویسد: جامعه شناس و تاریخ جامعه شناسى به یك نتیجه مى رسند و آن اجتماعى بودن روح مذهب است. حتى مذاهب عرفانى و آخرت گرا مذاهبى اجتماعى و امّت ساز و جامعه سازند.(جامعه شناسى ادیان دكتر على شریعتى 96 ـ 97)

2-2- پایه گذارى قانون

قانون از اركان مهم و بنیادین تمدّن به شمار است( تاریخ تمدّن ویل دورانت 28) از وقتى انسان زندگى اجتماعى را آغاز كرد نیازمند قانون شد؛ زیرا انسان براى دستیابى به حق خویش بسیار پیش مى آمد كه دچار كشمكشها و گرفتاریهایى مى شد. و چه بسا با تلاش گسترده و برخوردهاى خشن و نزاعها افزون بر آن كه به حق خود دست نمى یافت حقهایى نیز پایمال مى شد. از این روى به نظم و قانون روى آورد و به آن گردن نهاد. و قانون به عنوان نخستین پدیده و عنصر اجتماعى و مدنى جاى خود را در جامعه انسانى باز كرد. در جامعه هاى نخستین به قانونهاى كمى نیاز بود; اما با گسترش پیوندهاى انسانى و زندگى اجتماعى گستره و شمار قانونها افزایش یافت. اجتماع و زندگى هر چه به سوى تمدّن پیش آمد به قانونهاى كامل تر و فراگیرتر نیاز افتاد.

2-3- پایه گذارى دانش


از روزى كه بشر استعداد فكرى خود را براى فهم و كشف اسرار طبیعت به كار گرفت و به ساختن ابزار و فراگیرى فنون براى بهبود بخشیدن به زندگى خود دست زد بذر تمدّن كاشته شد. پس از پیمودن راهى دراز كم كم به دانستنیها و دانشهایى دست یافت و تمدّن خود را بر آنها بنیان نهاد.«ویل دورانت» ریشه و سرچشمه بسیارى از دانشها و صنعتهاى تمدّن مصر و دیگر سرزمینها را از پیامبران مى داند. از جمله مى نویسد:ابراهیم خلیل علم حساب را با خود از كلده (بین النهرین) به مصر آورده است(همان 214)

گروهى از صاحب نظران بر این باورند كه تمام دانشها و پیشه ها را پیامبران پایه گذارى كرده اند و سپس بشر به گسترش و كمال بخشیدن آنها دست زده است. در قرآن به پیدایى پاره اى از صنعتها در تمدّنهاى پیشین كه سرچشمه وحیانى داشته اشاره شده است. درباره حضرت نوح مى فرماید:«فأوحینا الیه أن إصنع الفلك بأعیُنِنا وَوَحْیِنا….» (مؤمنون. 27) پس به نوح پیغام فرستادیم كه بر دیدار ما و به فرمان ما كشتى بساز.حضرت داود مأمور شد با آهن سرد و سخت كه به امداد غیبى در دستش چون موم نرم بود صنعت زره بافى را بنیان نهد و در این كار نظمِ هماهنگِ بندها و حلقه هاى زره را رعایت كند(سوره سبأ.10 ـ 11) حضرت سلیمان به یارى خداوند از تواناییهاى فراوانى برخوردار بود: و براى سلیمان باد را مسخّر كردیم… و براى او مس را چون چشمه آب روان كردیم… و از پریان كه به چشم شما نیایند كسانى را مسخر كردیم كه با رخصت پروردگارش در برابر چشمانش كارهاى فنى انجام دهند… آنچه را سلیمان مى خواست از غرفه هاى بلند و مجسمه ها و كاسه هاى بزرگ و دیگهاى فرو رفته در زمین براى او مى ساختند.(همان. 12 ـ 13)

در حكومت حضرت سلیمان با الهام غیبى هم در صنعت معمارى پیشرفتهاى بسیارى حاصل شد و بناهاى بلند بنا گردید و هم در عرصه هنرِ نقاشى و مجسمه سازى گامهاى بسیار بلندى برداشته شد و هم در صنعت فلزكارى انقلابى بزرگ پدید آمد. این تمدّن و پیشرفت صنعتى هنرى و معمارى شگفت انگیز سرزمین سلیمان بویژه كاخ ساخته از آبگینه او بود كه ملكه سبا را به شگفتى وا داشت و هنگام ورود به كاخ و دربار سلیمان از فرط صفا و تلألؤ پنداشت آب است و جامه از ساق پا برگرفت.گفت: این قصرى است از آبگینه صاف. ملكه سبا از آن دستگاه با عظمت نبوت به حیرت.

3- نتیجه گیری

حال با توجه به موارد فوق باید گفت یکی از شاخصه های یک دین کامل توجه آن دین به نیازهای مادی انسانهاست. برای مطلب فوق مثالهای فراوانی در تعالیم ادیان و تاریخ ادیان وجود دارد و سهم دین در آفرینشها و خلق تمدنها غیر قابل انکار است.  پس دین، نه تنها با تمدن و پیشرفت و ترقی مشکلی ندارد بلکه خود از عوامل تمدن ساز تقریبا به حساب می آید.

اکنون باید از خویش پرسید چرا در عصر و زمانه ی که بیشترین اقبال به پیشرفت  و تکنولوژی و آبادانی می باشد، یک گروهی از متدینین پیدا می شود که با شعارهای دینی علی رغم نیازهای زمانه، و اوج نیازمندیهای آن جامعه متدین به تمام امیدهای و آرزوهای یک ملت پشت پا زده و دینی را شعار خویش قرار می دهد که نه تنها بعد دنیایی ندارد و طرح و برنامه ی برای آبادی جامعه ندارد، بلکه رسالت خویش را در انهدام مظاهر تمدن می جوید. و با چنین حال و هوای بر سرنوشت یک جامعه مسلط می شود و هستی آنان را بر باد فنا می دهد و حیثیت دینی و دنیایی آنان را در هیزم جهل خویش می سوزاند؟

نمونه های فراوانی از تمدن ستیزی طالبان به چشم می خورد که به طور مثال به موارد زیر می توان اشاره کرد: انهدام آثار باستانی از قبیل تندیس های بی بدیل بودا در بامیان، آتش زدن کتابها وکتابخانه ها، آتش زدن مکاتب و مدارس، کشتن معلم ها و تهدید آنان، قتل روزنامه نگارها و کارکنان و پزشکان امور خیریه، بستن دانشگاهها و مکاتب دخترانه، سینماها، انفجار و انتحار در مراکز تجاری و ساختمانهای مجلل و برجها در کشورهای افغانستان و پاکستان، خراب کردن پل های ارتباطی بر روی رودخانه ها، انهدام برجهای مخابراتی و... بی قانونی که قوانینش فقط در پستوخانه ضمیر امیر المومنینی که کسی اورا ندیده است و....

اگر طالبان را ارئه کنندگان دین تمدن ستیز گفتیم برای این است که روشن شود، یکی از اهداف دین تمدن سازی است و مهمترین نوابغ دینی اعم از فیلسوف، عارف، شاعر، هنرمند، اقتصاد دان، تاجر، معمار، مهندس، دانش پژوه و همه  اصناف ازصاحبان حرفه وعلوم،  در اسلام ارج و منزلت داشته و هر یک در شکل گیری تمدن اسلامی سهم داشتند. اما سوگمندانه، طالبان با اعمال و کردار خویش، به دست کسانی شمشیر بران داد، که دین را عامل عقب ماندگی، انهدام تمدنها و افیون توده ها می دانستند و به مسلمانان در دوره های مختلف اتهام کتاب سوزی ها میدادند. طالبان  نه تنها در دوران حکومت خویش هیچ بنا، سازندگی و طرحی برای آبادی کشور ندادند که تا امروز نیز در همه جا، بر همان عامل تمدن و توحش خویش اصرار می ورزند. به همین دلیل مهمترین خصوصیت طالبانیسم را علاوه بر تحجر، عقل گریزی، تعصب کور، خشونت، زن ستیزی و کتاب سوزی، بی قانونی ، باید تمدن ستیزی دانست، که هر یک از موارد فوق برای برای تنفر ایجاد کردن نسبت به دین کافیست، زیرا موارد فوق، زندگی اجتماعی انسانهارا مختل کرده و فطرت فرهنگ و تمدن ساز بشری را لگد مال می نماید.

در تاریخ اسلام، فیلسوفان و عارفان، اهل زهد را تحقیر می کردند به طور نمونه حافظ می گفت:

پشمینـــه پوش تندخو کزعشــق نشنیدست بو

از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند

مهمترین دلیل مخالفت اهل عرفان و فیلسوف با زهاد به این دلیل بوده است که دین مورد نظر زهاد دینیست دنیا گریز، به این نکته از بیدل دقت کنید:

پرســــیدم از حقـــیقت مرگ قلنــــدری

گفتند: بی غم من و تو، خورد و رید و رفت

یک فرد زاهد این همه مورد سرزنش قرار گرفته فقط به این دلیل که از دین دنیا گریزی فهمیده است. و دین را عملا، خلاصه در دنیا گریزی کرده است. حال در مقایسه بین یک  متدین دنیا گریز یعنی زاهد، با یک طالب یا مجاهدی متعصبی که تمدن ستیز هست، باید پرسید: ضربه کدامیک بیشتر به دین و دنیای آدمیان هست؟ یقینا دومی هزار مرتبه از اولی رفتارش هولناک تر خواهد بود. اولی یعنی زاهد بیچاره تقصیری نداشته، فقط نگران آخرت شخصی خویش بوده و به همین دلیل دنیا گریز شده است ولی این دومی علاوه بر مورد فوق، دنیای دیگران و لوازم زندگی جمعی را نیز خراب می کند، و هولاناکتر این که با اعمال چون انتحار به اصطلاح خودشان استشهادی رنگ دینی می دهند، دین را نیز خراب و بد نام می کنند. در پرتو آیات و بینش فوق یعنی نظریه تمدن ساز دین، که دین مقوم اندیشه، عقلانیت، آبادی دنیا و سعادت همه جانبه بشر است، دین گرایی طالبانی  بارزترین مصداق حدیث شریفی است که می گوید:« رب تالی القران والقران یلعنه» بسا خواننده قران که مورد لعنت قران است.

در آخر باید اظهار امیدواری کرد، آنانی که دغدغه ی دین، فرهنگ و جامعه دارند، آستین بالا زنند و نسبت به ارائه دینی که در دامن آن فرهنگ و تمدن و جامعه نمونه شکل گیرد بیش از پیش تلاش نمایند و پیشه کردن هر شغل و حرفه ی را جهت سهم گیری در ساختن تمدن و کشور نمونه وظیفه دینی خویش دانند. جا دارد مطلب ذوقی از بیدل اینجا مورد اشاره قرار گیرد که این عارف فرزانه در جواب مشورت خواستن یکی از مریدانش پیرامون انتخاب شغل آینده اش می گوید: به هر شغلی رو آوری کاریست نیک ولی مبادا به حرفه دین فروشی رو آوری« جز توکل به هر چه خواهی کوش» شغلی که در کشور ما خواستگاه مجاهدین و طالبان بوده است و بدانند که طالبان نه یک قوم یا زبان یا نژاد خاصی هست و نه معلول تک عاملی، بلکه در خویش ویژگی های دارد که آن ویژگیها را باید یک به یک شناسایی کردو برای اصلاح آن کوشید، کاری که پیامبران انجام دادند.

 

 

 


بالا
 
بازگشت