م. نبی هیکل

 

 

نویسنده : دكتراندس م. ن. هیکل

 

 

کنفرانس لندن:  فرصتی که نه  باید  از دست داد

 

کنفرانس لندن برا ی جامعه ی  جهانی بخصوص ایلیت سیاسی جهان به اصطلاح آزاد دارای اهمیت فراوان است.  مشروعیت تصامیم  این کنفرانس از پیش سازمان داده شده از  صفت بین المللی بودن آن ناشی میگردد. برای افغانستان این کنفرانس فرصت خوبی است و افغانستان نه باید مانند کنفرانس های پیشین  در این کنفرانس همچون یک کشور متبوع  ویا یک شاگرد حرف شنو عمل نماید. افغانستان باید با آمادگی کامل بحیث یک دولت مستقل در این کنفرانس شرکت نماید. شرکت افغانستان بحیث یک دولت مستقل به معنای این است که برخلاف کنفرانس ها و نشست های پیشین بحیث کشوری در کنفرانس نه باید شرکت نماید که در مورد آن تصمیم گرفته میشود. به عبارت دیگر منافع ملی و حاکمیت ملی افغانستان باید در هسته ی کار هیات افغانی قرار داشته باشد. حلف وفاداری رییس جمهور و کابینه وی و مکلفیت های آنان این ماموریت را در برابر آنان قرار داده است.

متحدان غربی ایلیت حاکم از گردهم آیی لندن که اهداف آن معیین و راه های رسیدن  به آن اهداف نیز تعیین گردیده اند دو هدف اساسی: دادن مشروعیت به برنامه های آنان پس از ناکامی هفت ساله و پاشیدن آب بر آتش  خشمی میباشد که در نتیجه ی ناکامی جنگ بر ضد تروریزم، مصارف  اقتصادی جنگ علیه تروریزم و باز سازی افغانستان از یکسو و تلفات نظامی این کشور ها از سوی دیگر ممکن است مشتعل گردد.غرب  زیر فشار افکار عامه  در پی توجیه برنامه ها و تبریه ی ناکامی های خود قرارگرفته است.

از آمادگیهای حکومت افغانستان برای شرکت در کنفرانس لندن سخن گفته میشود ، مگر  تنها چیزی که از آن تا کنون از  سیاستهای پشت پرده برون انداخته شده  بر میاید ک  ضرب مثل قدیمی " صلاح ملک خویش خسروان دانند" هنوز بحیث پارادگم حاکم بر  حیات سیاست در افغانستان حاکمیت دارد.  طرح زدودن برخ اسما از لست سیا ممکن است به دلیل اثرات تبلیغاتی سیاسی آن برای نشر در رسانه ها برگزیده شده باشد. این طرح به پینه ی میماند که به رنگ جامه نمیخورد، زیرا از یکسو از مذاکره و توافق میان حکومت و نیروهای مخالف مسلح سخنی و جود ندارد و از سوی دیگر همه نیروهای نطامی جامعه جهانی برای مقابله با آنها به کشور فرا خوانده میشوند. در شرایط اعلام شده از سوی طالبان اصلآ به این مساله بحیث ییش شرط مذاکره اشارتی نیز وجود ندارد.چگونه میشود بر توانایی و تعهد حکومتی که  امنیت خود را نمیتواند تامین نماید باور کرد که امنیت مخالفان مسلح را بتواند  تامین نماید. در حالیکه همه میدانیم که حکومت افغانستان، تاسیسات حکومتی و امنیتی خود را در عقب حصار ها و برج و بارو از هراس  پنهان کرده اند و  افراد حکومتی از فقدان امنیت با گارد و تعقیبی ها خود را محافظت مینمایند. این موضوع بدون شک به توانایی حکومت و ضعف حاکمیت ملی رابطه دارد. گذشته از آن مشی سیاسی نمیتواند از نگاه اصولی اصول عدالت را نادیده انگاربد، اصلی که تا کنون به بهانه  صلح و منافع ملی نادیده گرفته شده است.  خداوند (ج)  به تامین عدالت حکم مینماید و  خیر اساسی ملت بدون شک در تامین عدالت نهفته است.

درک درست ملی از دشواریهای موجود مستلزم ارزیابی غیر جانبدارانه و علمی از اوضاع، علل و عواقب میباشد. به عبارت دیگر بدون تعریف واضح مشکل اساسی دریافت راه حل دشواری مورد نظر را مورد خطاب قرار نخواهد داد. همه میدانیم که افغانستان  از سه دهه جنگ خسته و ویران بدر آمده بود، نهاد های  دولتی موجود در اوایل سالهای  1990 که  در نتیجه ی لجاجت سیاسی نیروهای سیاسی مسلح ویران گردیدند، باید دو باره  بر اساس پارادگم جدید احیا میگردیدند.این حقیقت نیز بر همه آشکار است که  جنگ نه تنها فقر اقتصادی بلکه فقر معنوی را نیز با خود به ارمغان آورده و فرهنگ  خصومت و انتقام جویی بحیث میراث جنگ هنوز زنده و نیرومند بود. جنگهای کابل  در سالهای 1992 و بعد شاهد مدعای ما اند. در واقعیت امر ما نه تنها ویران و خسته از جنگ بیرون آمدیم، بلکه مانند اسلاف سیاسی باتک اندیشی و یکه تازی عمل نمودیم.در آغاز کار باز سازی تا کنون ما در شرایطی قرار داریم که  از نگاه اقتصادی، سیاسی و نظامی نیاز مند کمک هستیم و از نگاه علمی و فنی نیز به دانش نیازداریم. ما در پی تامین امنیت و آوردن صلح تا کنون نا کام بوده ایم و حاضر یم با هزاران سرباز داخلی و خارجی مجهز با تکنالوژی پیشرفته ی نظامی با آنانی مصالحه نماییم که آمارت آنان را هفت سال پیش سرنگون ساختیم و جنگ را بر علیه متحدان آنها آغاز نمودیم.  آیا لازم نیست از خود بپرسیم چرا ما چنان کردیم و به  انجام چنین کاری وادار شده ایم؟  وضعیت کنونی نتیجه ی نادیده انگاری سه اصل اساسی میباشد.

1)      اصل رعایت حاکمیت ملی: از همان آغاز جنگ برضد تروریزم  اساس داخلی حاکمیت ملی در تابعیت عنصر خارجی آن قرار داده شد و در نشستهای بین المللی نیز مطرح نه گردید. به این ترتیب نادیده گیری حاکمیت ملی به یک عرف سیاسی مبدل گردید. حاکمیت ملی نه تنها از سوی نیروهای ایلیت سیاسی جامعه ی جهانی بلکه از سوی  ایلیت متحد در افغانستان نیز نادیده گرفته شد. حکومت فاقد امکانات و منابع نه تنها در موقعیتی قرار نداشت تا از حاکمیت سخن گوید بلکه به آن وقعی نیز نه نهاد و برای نیروهای نظامی و سیاسی شناسایی حاکمیت ملی  حدود صلاحیتهای آنان را محدود میگردانید و در اولویت کاری  آنها قرار نداشت. ایتنلاف ایلیت سیاسی بین المللی و ایلیت سیاسی افغانی که در واقعیت امر  ایتلاف منافع حزبی و گروپی بیش نه بود برای حفظ منافع باید به همزیستی میپرداختند وهمزیستی و مصلحت گرایی  به نوبه ی خود از تامین حاکمیت قانون جلوگیری نمود که خود مظهر حاکمیت ملی یک دولت مستقل  به شمار می آید. با برقراری حاکمیت قانون ، حاکمیت ملی تمثیل میگردد و با غیابت آن  به بی انصافی و بی ثباتی  میدان داده میشود.

2)      اصل مشارکت و تفاهم:  باز هم از همان آغاز کنفرانس بن به مساله حاکمیت ملی بحیث مساله ای که از حق خود ارادیت ملی ناشی میگردد و با مساله ی مشارکت سیاسی مخالف و موافق رابطه ی منطقی و سیاسی دارد با تعصب و تنگ نظری برخورد صورت گرفت. غرب که به دلایلی از زمره رویداد المناک یازدهم سپتامبر المناک و خشمگین بود تنها به برنامه های از پیش ریخته شده فکر میکرد  و نیروهای دخیل افغانی نیز از این فرصت برای احراز قدرت سیاسی صرفه نکردند. هم اکنون نیز تعداد نیروهای سیاسی ناراض  در افغانستان تنها به نیروهای مخالف طالبان محدود نیست، در حالیکه مانند نیروهای طالبی دیروز نادیده گرفته میشوند. با اصل مشارکت و تفاهم بر اساس مدلی رفتار میشود که به نام اصل باطله دانی

 "Garbage can model " معروف است. مشارکت ملی بیشتر از راه اتکا بر صفت ملی مفهوم پیدا مینماید تا بر فعل مشارکت و بدین ترتیب تنها در حالت تامین مشارکت و موجودیت تفاهم ملی میتوان از موضعگیری قابل قبول ملی سخن گفت. جنین راه و رو ش ما را کمک مینماید تا به محکی برای  شناسایی دو ستان و دشمنان ملت دست یابیم.

3)      تعریف دوست و دشمن : در کشور ما از دیر زمان بدینسو احساس میهن دوستی و میهن پرستی در سایه ی انتر ناسیونالیزم و همبستگی ناپدید گردیده است. به عبارت دیگر احساس همبستگی و مهمان نوازی ما  در نتیجه ی تجارب بین المللی به تضعیف هویت ملی منتج گردیده است. این احساس در یکی دو سال اخیر دوباره به احیا شده آغاز کرده است. دلایل  چند را بحیث عوامل اساسی میتوان قلمداد کرد که از بحث بر آنها در اینجا میگذریم.

تعریف دوستان و دشمنان با مساله ی منافع ملی و حاکمیت ملی رابطه ناگسستنی دارد و از این راه میتوانیم هم قاطعیت موضعگیری ملی رامورد سنجش قراردهیم و هم حدود و شرایط مذاکره و مصالحه را تعیین نماییم.  صلاحیت تصمیم گیری ملی شامل صلاحیت کدام مراجع میباشد؟  با کیها میتوان و با کیها نه میتوان مصالحه کرد؟ در چه حالاتی به ارای مردم باید مراجعه کرد و آیا زمان آن فرا نرسیده تا از مردم در مورد سرنوشت و آینده شان صادقانه بپرسیم و به آنها صادقانه گوش دهیم؟

حکومت افغانستان میتواند با تعریف صریح و مشخص مشکل اساسی کشور در کنفرانس لندن شرکت نماید و بحیث دولت مستقل از حق حاکمیت ملی  خود در قلمرو ارضی ملت افغان و بر اتباع افغان دفاع نماید.  قانونمند شدن حضور و فعالیتهای نیروها، افراد و موسسات خارجی، جلوگیری از تلفات ملکی، تلاشی منازل و دستگیری ها ی غیر  قانونی توسط نیر وهای خارجی ، و ده ها مورد دیگر  میتوانند زیر عنوان حاکمیت ملی مورد بحث قرار داده شوند.  شناسایی حکومت افغانستان بحیث یگانه مرکز واحد  اداره و رهبری ملی سیاسی و نظامی، اعمال قدرت نطامی و . . . به تامین حاکمیت ملی ممکن میباشد. به عبارت دیگر چگونه میتوانیم حاکمیت ملی  را تامین و تحکیم بخشید  و با آنچه ها رزمید که  حاکمیت ملی را متاثر میسازند.

تنها تامین عملی حق حاکمیت ملی  از سوی متحدان بین المللی حکومت افغانستان و حکومت افغان میتواند به تامین امنیت سراسری و عدالت اجتماعی منتج گردد. افغانستان به دولت متحد ملی ای نیاز دارد که حاکمیت یکسان قانون را بتواند تامین نماید و بر اساس مشارکت  سیاسی مردم  و  خواستهای آنان فعالیت نماید.   به این ترتیب  عوامل داخلی تامین کننده ی حاکمیت ملی  را میتوان با تامین یکسان حاکمیت قانون، تطبیق عدالت انتقالی و ایجاد اداره ی سالم احیا و تقویت کرد.  بر اساس هر محک  چه ملی  یا بین المللی تامین حاکمیت ملی و دفاع از آن از وظایف  اساسی حکومت افغانستان میباشد.

 

پایان

 

 

 


بالا
 
بازگشت