بصیرکامجــو

 

پادشاهان آریایی

 

 

 

دکترنت بصیر کــــامجو

آلمان ــ  مارچ 2010

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                                  

ازاندیشه های هویت شناسی

مبنی برتغییر نام افغانستان

         به خراسان

 

 

قسمت چهارم

 

شاهنشاهی ساسانیان

 (  224 ـ 631 میلادی   )

 

                               دوران ( 407 سال )

 

اگراز همه پیشگفتار های سیاسی و اخلاقی بگذریم وروک وراست موضوع اصلی را مورد بحث قرار دهیم میتوان گفت که : نهاد های بین المللی سرمایه در رأس آمریکا و انگلیس ــ میهن ما را ( به اصطلاح افغانستان )  مکانی برای تحقق اهداف سیاسی و اقتصادی بلند مدت خویش در منطقه انتخاب کرده اند .

بناً هربلای که روزمره برسرشهروندان این کشور آورده می شود همه تصادفی نبوده بلکه براصل یک برنامه از قبل سنجیده شده جز مؤلفه های راهبرد سیاسی نهاد های جوامع سرمایداری می باشند .

اینکه یکعده افرادساده دل با ورود نهاد های غرب صنعتی به کشور ما درانتظارایجاد جامعه مدنی خواب ملکوتی می بینند به این معناست که آنها هنوز با شناخت سرشت ذاتی جامعه سرمایداری معرفی نشده اند  .  

مرام سیاست بین المللی سرمایه جهانی به رهبری آمریکا وانگلیس اینست که چطور وبکدام نحوه میتوان ازکشورهای غنی آسیایی بویژه افغانستان  بهره برداری بیشتر نمود .  

اینکه همه روزه  شعار مبارزه علیه تروریزم جهانی ومبارزه علیه مواد مخدر در مطبوعات ماهواره ی پخش می شود ، کاریست که بوسیله استخبارات بین المللی آمریکا و انگلیس واسرائیل پیش برده می شود وجهت توجیه سیاست بین المللی سرمایه و بازی دادن  و مغشوش ساختن  و مصروف نگهداشتن اذهان عامه در منطقه وجهان وسیعاً تبلیغ وترویج می گردد .

ولی واقعیت برعکس آن ، چیز دیگریست . بگونه مثال :

می بینیم که هدف اصلی آمریکا وشرکایش  از شروع حمله به افغانستان که مبارزه علیه تروریسم  بین المللی اعلام شده بود نتیجه اش چه شد ؟ که آمریکا درمدت زیاده از نهُ سال  با این همه امکانات قوی ومدرن ماهواره ی ایکه در اختیار دارد هنوز هم که گویا ! تروریست های « اسامه بن لادن » و « ملا عمر » را جستجو می کنند .

ــ دردا که آمریکا وانگلیس (نیروهای ائتلاف ) و دولت دست نشاندۀ  حامد کرزی و استخبارات پاکستان و عربستان سعودی ودیگر حلقات سیاسی وابسته به آنها تاکنون از مجاری مختلف پنهانی وآشکارنقش سازنده خود را در تسلیح وتمویل قدرت نظامی وجنگی طالبان وتقویه تروریزم بین المللی ایفاء کرده اند . نه در نابودی آنها .

افزون برآن در  گزارش UNODC ، در مورد سیاست تولید مواد مخدر ،  منتشرۀ بخش اخبارآریایی مورخ 27 ماه فبروری 2010 میلادی آمده است که :

" از حضور سربازان ایالات متحده [ و انگلیس  ] در افغانستان، تولید تریاک از 185 تن به 7700 تن افزایش یافته است.

بنا بر آمار های اخیرUNODC ، در سال 2001 در افغانستان 185 تن مواد مخدر، در سال 2002 ، 3400 تن ، در سال 2003، 3600 تن ، در سال 2004 ، 4200 تن، در سال 2005 ، 4100 تن ،  در سال 2007 ،  8200 تن ، و در سال 2008 ، 7700 تن مواد مخدر تولید شده است.

براساس  گزارش اخیر دفتر سازمان ملل در مسائل مواد مخدر و جرایم (UNODC) ، 92 در صد تریاک جهان در افغانستان تولید میشود.  "

ارقام فوق یک نمونۀ آشکار از توجیه این  هدف است که جوامع صنعتی در کشور ما ویا در هر کشوردیگر روبه انکشاف صرف درپی بهربرداری منافع اقتصادی وسیاسی خودشان می باشند . نه در راه  ایجاد زیرساخت های جامعه مدنی .

با تعقیب این هدف : انگلیس ، آمریکا واسرائیل براثرشناخت دقیق شان از اصل و نسب پشتون ها ومعاملات تاریخی ایکه آنها در گذشته با استعمار کهنه انگلیس داشته اند  به این باور رسیده اند که مناسب ترین نیروی که میتواند در تأمین منافع سیاسی و اقتصادی جوامع صنعتی نقش سازندۀ بازی نماید ومنطقه را پیوسته درخون وآتش نگه داشته باشد  همین قوم افغان پشتون تفنگ داراست.

زیرا این قوم در تاریخ موجودیت  خود یعنی از450 سال قبل به اینسو که از آنطرف کوهای سلیمان به سرزمین خراسانیان مهاجرت نموده اند (1)  ــ همیشه با تفنگ وجنگ، تعرض و تصاحب سرکار داشته اند. همین ویژگی هویتی سلحشورانه شان است که این قوم را ازدیگرشهروندان بومی وصلح خواه و مدنیت پرور سرزمین ما متمایز می سازد .

وبه همین اساس هم است که رهبری دولت  ( پست ریاست جمهوری ، وزارت خارجه ، وزارت دفاع ، وزارت داخله ، وزارت مالیه ، وزارت اقتصاد ، وزارت زراعت ، وزارت معارف ... وغیره) و اپوزیسون ( طالبان ـ القاعده ـ حزب اسلامی )  هردو را آمریکا و انگلیس به پشتون ها تحویل داده اند و نسبت به دیگر ملیت های ساکن کشورما از این قوم حمایت نظامی و سیاسی ومالی می کنند. زیرا منافع سرمایه جهانی و منافع حاکمیت قبیله پشتون افغان هردو سرنوشت تاریخی ایشان به شعله آتش وجنگ ومواد مخدر گره خورده است . 

 شهروندان عزیززمانیکه پادشاهان آریایی اعم از : امپراتوری :  ماد ها ، هخامنشی ها ، اشکانی ها وساسانی ها و سامانی ها  ــ دراین سرزمین پرمعرفت فرمانروایی می کردند آن زمان  دراروپا وآسیا آفریقا ــ فقط دوابرقدرت وجود داشت یکی امپراتوری روم ودیگری امپراتوری آریائیان . باصراحت میتوان گفت که افتخارات ودست آورد های تاریخی و فرهنگی وعلمی بزرگی که درفرآیند امپراتوری آریائیان به پایه کمال رسیده مرهون سعی وتلاش همه ملیت های باهم برادر در این مرزبوم بوده و بدون شک متعلق به همه شهروندان این سرزمین پهناور می باشد .

اما باگذشت زمان وتحمیل جبری خط کشی های پی در پی در نقشه جهانی ــ استعمار کهنه و نوی انگلیس وشرکای راست و چپش  توانستند  ازآریانای بزرگ و خراسان بزرگ ده ها کشور خرد وکوچک دیگری بسازند . وازاین طریق بتوانند به آسانی منطقه را تحت کنترول ماشین بهره کشی خود داشته باشند .

اندیشه ما اینست که مردمان : هندوستان ، ايران ، افغانستان، تاجيکستان، پاکستان، ازبکستان ، ترکمنستان، آذربايجان، گرجستان ، ارمنستان ، قزاقستان و قرغيزستان ، ترکیه ، داغستان و اوستیا ... بافرهنگ وتاریخ مشترک ، هزاران سال درکنار هم زیسته و میتوانند بار دیگر همبستگی اقتصادی ، فرهنگی وعلمی را در سطح کلان مطرح نمایند .

وزمینه های رشد اقتصاد وفرهنگ وزبان فارسی حوزه تمدمی آریانا ــ خراسان را باردیگر احیاء کنند . وجلوی پیشرفت تحمیل جبری سیاست خشونت وجنگ مجامع صنعتی ووابستگان ایشان  را بگیرند وزمینه های رشد واقعی اقتصاد وفرهنگ مشترک منطقوی را مساعد سازند  .

شهروندان عزیز خود شناسی وآموزش دقیق ازتاریخ وفرهنگ باستانی پرباراین سرزمین ارزشهای است که غرور و شهامت و اعتبار وعزت انسان را بلند می برد ودر معاملات و تعاملات زندگی موقعیت شایسته انسان را برجسته بنمایش می گذارد . ازینرو هست که ما پیوسته در این راه تلاش انسانی مینمائیم تا مردم ما و جوانان ما جای و مقام وعزت خودرا درتاریخ کشور پدری شان بدانند و بفهمند . وبراین اصل همبستگی حوزۀ تمدنی آسیارا بار دیگر درتاریخ بشریت بنمایش گذارند . 

وبدانند زمانیکه پدران ما در قرن ششم پیش از میلاد ازسومالی ، و مصر شروع تا هندوستان وسرحد چین فرمانروایی داشتند، چنانکه در فوق آمد انگلستان امروزی  اصلاً در روی نقشه جهانی وجود نداشت . اما چه شد که حالا ، صدراعظم این کشور با یک تلفن برای سرزمین آریایی ها وخراسانی ها رئیس جمهوری تعیین می کند . 

حضور چنین شرایط ناخرسند  علتش دوری رهبران شؤونیزم قبیله اوغان از فرهنگ باستانی این سرزمین معارف پرور است .  تازمانیکه روشنفکران ورهبران شؤونیزم قبیله پشتون در فرمانبرداری مطلق ازسیاست مجامع سرمایداری درپی نابودی زبان فارسی وفرهنگ باستانی این سرزمین باشند . کشور ما مانند ایران وتاجکستان وازبکستان وترکمنستان وآذربایجان وترکیه وسایر کشور های هم فرهنگ ما استقلال وآزادی نخواهد داشت . و به رشد مستقل ملی نخواهد گرائید . ومشروعیت قانونی وحقوقی نخواهد یافت. وهمیشه در گروه شؤونیزم قبیلۀ مرکز گرا وابسته به انگلیس و آمریکا در شعله جنگ خواهد سوخت .

راه بیرون رفت ازاین اوضاع خون چکان تحمیل شده و تکراری  عبارت اند از :

ــ تأمین همبستگی اراده وعمل مشترک سیاسی و فرهنگی تمام نیروهای ترقی پسند وصلح جوی در مبارزه علیه حاکمیت عظمت طلب و تمامیت خواه حاکمان قبیله  ــ  تاسرحد کنار زدن این نیروهای وابسته بغیر ضد ملی از سرنوشت این کشور می باشد  .

به سلسله بیان اندیشه های هویت شناسی مبنی برتغییر نام افغانستان به خراسان ؛  اینک باایجاز کامل در این بخش به شرح امپراتوری ساسانیان آریایی می پردازئیم .

 

 

آغازسخن

 

شاهنشاهی ساسانیان سلسله ایست از پادشاهان آریایی که ازسال 224 تا 651 میلادی ، زیاده از چهارصد سال بر آریانایی بزرگ فرمانروایی کردند.  نام ساسانیان از ساسان گرفته شده ، که اردشیر بابکان ( 224 ـ 241 میلادی ) مؤسس این سلسله از نوادگان اوست وداریوش سوم هخامنشی را از نیاکان او دانسته اند .  (2)

" ساسانیان پس ازآنکه تاج و تخت را از اشکانیان بدست آوردند ، یک حکومت ملی تأسیس کردند که متکی به دین ( زرتشتی ) وتمدنی بود که شاید از جنبۀ آریایی بودنش در سراسر تاریخ طویل آریائیان نظیر نداشته باشد .  تشکیل قدرت مرکزی وقوی که زمام امور را در دست گرفت ، ترتیب قشون منظم وتربیت شده ، وایجاد سازمان دقیق که بعهدۀ اداره ای ــ که تحت نظارت دقیق قرار داشت ــ سپرده شده بود .

همه موجب گردید که آریانا ــ تجدید قوی یافته بود راه ترقی سپارد وچنان قوه ای بهم رساند که بنظر میرسد دنیای متمدن بین آن کشور و روم تقسیم شده بود . " (3)   


  

 

 

 

 

 

گستره شاهنشاهی ساسانی هایی آریایی

 

شاهنشاهی ساسانیان نخستین بار بعد از هخامنشیان گستره فرمانروایی خود رابرپهنه بزرگی از آسیا چیرگی بخشیدن ومرزهارا تا سالهای اخیر حکمروایی شان به گستره امپراتوری هخامنشی ها نزدیکترکردند وکشورهای مختلف را براساس نقشه جغرافیای سیاسی  امروزی بترتیب ذیل :

 

بخشی ازایالات جنوب غرب هندوستان امروزی  ، پاکستان ، افغانستان ، تاجکستان ، قرغزستان ، بخشی جنوبی ازشرق به غرب قزاکستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، ایران ، آذربایجان ، ارمنستان ، گرجستان ، ترکیه ، عراق ، سوریه ، کویت ، قطر ، امارات عربی ، عمان ، یمن ، اردن ، اسرائیل ، لیبنان ، مصر ــ را در تحت رهبری تنها یک دولت پرقدرت شاهنشاهی ساسانی در آوردند وتا حمله تازيان ( عرب ها ) بر آریانای بزرگ حکومت کردند.

 

خاندان ساسانی پس از امپراتوری ماد ها و امپراتوری هخامنشی ها و اشکانی ها معروفترین ونیرومندترین سلسله شاهنشاهی آریایی ها در جهان است .

 

شاهان ساسانی خدمات  بزرگی درتکوین وغنامندی فرهنگ آریایی نمودند . وبادرک عمیق از تاریخ باستانی این سرزمین ، جلال و هویت وعظمت فرهنگی و سیاسی هخامنشی ها را بار دیگراحیا کردند وزیاده ازچهار قرن آنرا گسترش دادند. وبرپایه این اندیشه خود شناسی و خود  گردانی ملی ، صفحه جدید ودرخشانی  را برتاریخ آریائیان بازگشایی نمودند.

 

دورۀ ساسانی ایجاد گربزرگترین تمدن درخشان هنری وعلمی وادبی در تاریخ باستان آریایی ها بشمار میرود . موفقیت های عظیمی در جنگ با رومیان ووجود شاهنشاهان خبراء ودور اندیش مانند : اردشیربابکان ، شاپوراول و دوم ، بهرام گور ، خسروانوشیروان ، خسرو پرویز ، شهربراز ــ همه دست بدست  هم داده مایه افتخار وسربلندی شهروندان این سرزمین مرد خیز و ترقی پسند می باشند .   

به استناد تاریخ  ، شاهنشاهان ساسانی شهرها و ابنیۀ بسیار بنا کردند . که مشهور ترین بنا آن عهد  « طاق کسری یا کاخ کسری » (4)  است .

"جامعۀ عهد ساسانی بردواصل خون وخاک ( خانواده و مالکیت ) استواربود . ... در حقیقت جامعۀ آریایی حکم هرمی داشت که در رأس آن شاهنشاه قرار داشت . جامعه به چهار طبقه تقسیم می شد .

1 ـ آتوربانان ( روحانیان )

2 ـ ارتشتاران ( سپاهیان )

3 ـ دبیران ( کارکنان ادارات )

4 ـ واسترپوشان ( روستانیان ) و هوتخشان ( صنعتگران ) .

هریک از این طبقات رئیسی داشت .

همچنان ادارت ساسانی تشکیل هرم دیگری را میداد که در رأس آن صدراعظم یا نخست وزیر قرار گرفته و از بزرگان متحد خاندان ساسانی بود و عملاً زمام قدرت را در کف خویش داشت . بخش اعظم درآمد ، از مالیاتی که براراضی مقرر شده بود تأمین می گردید .

پادشاه بزرگترین قاضی بود ، واز رعایا کسانی که موفق به اخذ حقوق خود نمی شدند ، حق داشتند بدو مراجعه کنند . " (5)   

 

شاهنشاهان سلسله ساسانی  از این قرار است .

 

1 ـ اردشیریکم  فرزند بابک    ( 224 ـ 241 میلادی )

2 ـ شاپوریکم فرزند اردشیر    ( 242 ـ 272  میلادی )

3 ـ هرمزیکم فرزند شاپور       ( 272 ـ 273 میلادی )

4 ـ بهرام یکم فرزند شاپور      ( 273 ـ 276 میلادی  )

5 ـ بهرام دوم  فرزند بهرام یکم  ( 276 ـ 293 میلادی )

6 ـ بهرام سوم فرزند هرمزیکم ( 293 میلادی )

7 ـ نرسی  فرزند شاپور یکم     ( 293 ـ 302 میلادی )

8 ـ هرمز دوم فرزند نرسی       ( 302 ـ 310 میلادی )

9 ـ آذر نرسی فرند هرمزدوم   ( 310 میلادی )

10 ـ شاپور دوم  ذوالاکتاف فرزند هرمز دوم   ( 310 ـ 379 میلادی )

11 ـ اردشیر دوم فرزند هرمز دوم  ( 379 ـ 383 میلادی )

12 ـ شاپور سوم فرزند شاپور دوم   ( 383 ـ 388 میلادی )

13 ـ  بهرام چهارم فرزند شاپور دوم  ( 388 ـ 399 میلادی )

14 ـ یزدگرد یکم  فرزند شاپور سوم   ( 399 ـ 421 میلادی )

 

15 ـ بهرام پنجم ( بهرام گور)  فرزند یزدگرد یکم ( 421 ـ 439 میلادی )

16 ـ یزدگرد دوم  فرزند بهرام پنجم  ( 439 ـ 457 ـ میلادی )

17 ـ هرمز سوم  فرزند یزدگرد دوم  ( 457 ـ 459 میلادی )

18 ـ پیروز یکم   فرزند یزدگرد دوم  ( 459 ـ 484 میلادی )

19 ـ بلاش فرزند یزدگرد دوم         ( 484 ـ 488 میلادی )

20 ـ قباد یکم  فرزند پیروز یکم       ( 488 ـ 497 میلادی )

21 ـ جاماسب فرزند  پیروز یکم       ( 497 ـ 499 میلادی )

22 ـ قباد یکم پادشاهی دوباره          ( 499 ـ 531 میلادی )

23 ـ خسرویکم (انوشیروان )  فرزند قباد یکم ( 531 ـ 579 میلادی )

24 ـ هرمز چهارم  فرزند انوشیروان  ( 579 ـ 590 میلادی )  

25 ـ خسرو دوم پرویز  فرزند هرمزچهارم  ( 591 ـ 628 میلادی )

26 ـ قباد دوم شیرویه فرزند  خسرو دوم  ( 628 میلادی )

27 ـ  اردشیر سوم  فرزند شیرویه     ( 628 ـ 630 میلادی )

28 ـ خسروسوم  فرزند قباد یکم       ( 630 میلادی )

29 ـ جوانشیر  فرزند خسرو دوم      ( 630 میلادی )

30 ـ پوراندخت دختر خسرو دوم ( 630 ـ 631 میلادی )

31 ـ گشنسب بنده  فرزند قباد یکم    ( 631 میلادی )

32 ـ آزرمیدخت دختر خسرودوم ( 631 میلادی )

33 ـ هرمز پنجم نوادۀ خسرودوم ( 631 میلادی )

34 ـ خسرو چهارم نوادۀ خسرو دوم ( 631 میلادی )

35 ـ پیروز دوم نوادۀ انوشیروان ( 631 میلادی )

36 ـ خسرو پنجم نوادۀ انوشیروان  ( 631 میلادی )

37 ـ یزدگرد سوم  فرزند شهریار     ( 632 ـ 651 میلادی ) (6)  مغلوب عرب گردید وخاندان ساسانی وبساط شاهنشاهی آریانای بزرگ برچیده شد . 

 

 

اول ـ پادشاهی اردشیربابکان

مؤسس امپراتوری ساسانیان     

 

ادرشیر فرزند بابک  فرزند ساسان  مؤسس شاهنشاهی ساسانیان ( 224 ـ 241 میلادی )  می باشد. ساسان بزرگ جد اعلای این خاندان ، در شهر استخر ریاست معبد آناهیتا را بر عهده داشت .  پدر اردشیر بابک پادشاه ایالت فارس بود . ودر زمان حکومت او خاندان ساسانی از اعتبار و نفوذ ویژه برخوردار بود .

اردشیر در زمان حکمروایی پدرش بابک درایالت فارس ، خود فرماندهی اسواران (سرهنگ محافظين قافله و محافظين راه   )  را بر عهده داشت وبدین ترتیب درضدیت و مبارزه قدرت علیه امپراتوری اشکانیان در بدست آوردن تاج و تخت  از ممکنه های سیاسی و حمایت بزرگان و موبدان ناراضی استفاده بیشتر نمود .

ارد شیربابکان  پس از تسخیر فارس وکرمان وجزایر خلیج پارس براردوان پنجم آخرین شاهنشاه اشکانی در ( 224  م . ) غالب آمد . دوسال پس از این تاریخ ، تیسفون پایتخت امپراتوری اشاکانیان بدست اردشیر افتاد .

اردشیر در سال 226  میلادی با لقب شاهنشاه آریانایی بزرگ در تیسفون تاج‌گذاری کرد و با این کار حکوکت چهارصد هفتاد و شش سالهٔ امپراتوری پارتیان آریایی  به پایان رسید و دورهٔ چهارصدساله امپراتوری ساسانیان قوم دیگری آز نژاد آریایی آغازگردید .  

ملکهٔ اردشیر که آذرآناهید نام داشت نیز درهمین روز به عنوان شهبانوی شهبانویان تاج‌گذاری نمود.

مسعودی علی فرزند حسین در کتاب « مروج الذهب ومعاون الجوهر » خود گفتارــ اردشیر بابکان پس از نشستن بر تخت شاهنشاهی امپراتوری ساسانیان راچنین حکایت میکند :

" سپاس و ستایش باد خدائی را که نعمت هایش را به ما اختصاص داد و ما را مشمول عنایت خود ساخت . خدایی که کشور ما را دوباره آرام ساخت و مردم را از شورش به اطاعت در آورد . او را چنانکه شایسته است می ستایم و از نعمت هایش که به ما ارزانی کرده است قدردانی میکنم . ای مردم بدانید که من همه تلاش خودم را در راه برقراری عدالت ــ ایجاد رفاه برای رعیت  ــ آباد سازی و رونق کشور-  نیکی به بندگان - حفظ یگانگی ملی و بازسازی خرابیها به کار خواهم گرفت . اینک من به همه شما اطمینان میدهم که با قوی و ضعیف و شریف و افراد پلید با عدالت رفتار کنم و اجرای قانون را سر لوحه خود قرار دهم و چنان به نیکی رفتار خواهم کرد که ستایش همگان شما را بر خواهم انگیخت و کارهای آینده من گواه بر گفتارم خواهد بود  . "

وی از آغاز سلطنت خویش  تصمیم گرفت که سرزمین های ازدست رفته نیاکان خود را که در کشمکش های دهه های اخیر امپراتوری اشکانیان از بدنه آریانایی بزرگ جدا شده بود آنها را دوباره درتحت فرمان یک شاهنشاهی مقتدردرآورد .

از اینرو در دو جنگ با رومیان فایق آمد  از دجله گذشت وایالت رومی بین النهرین ونصیبین (7) و حران (8)  و ارمنستان را فتح کرد وهمه را جزو شاهنشاهی ساسانیان ساخت . (9) 

مرام وهدف غایی ارد شیر بابکان در عمل تشکیل ملتی بود که نقطه اتکاء آن بمذهب و مقامات مذهبی باشد  . او بدینوسیله توانست که  ملی‌گرایی آریایی را بر محور آموزشهای زرتشت احیاء نماید .

 رویۀ اودر انتظام امور بیشترمشابه به رویه داریوش بزرگ بود . و کار کرد های سیاسی او شباهت تام به شاهان هخامنشی داشته تا نسبت به اشکانیان . او لشکر حاضرخدمتی ترتیب داده وآنرا تحت فرمان سران و افسرانی قرار داد که هریک مستقل از والیان و استانداران کشور بوده است .

این کلمات از اوست که میگوید :

" ملک حاصل نشود مگر به لشکر ،  لشکرفراهم نگردد مگر به زر ، زر به دست نیآید مگر به زراعت و آبادی ، زراعت و آبادی بدون عدل و داد صورت نخواهد گرفت . " (10)  

اردشیر از پادشاهان عاقل ومدبری بود که همیشه در فکر رفاه وآسایش رعایای خود بوده وبه این نکته کامل توجه داشت  که اساس انتظام امور عدل و انصاف است . وهمیشه کوشش داشت که قواعد واصول خودرا به موقع اجرا بگذارد .

راجع به وصایای این پادشاه به پسرش شاپور در هنگام موت بیانی که فردوسی می کند میتوان آنرا به مواثیق و پیمان های سیاسی تعبیرنمود . از جمله به شاپور خطاب کرده چنین میگوید : 

" بدان که مُلک و دین باهم توأم میباشند وهریک را باید نگهبان دیگری دانست . انتظام امورکشور باید طوری باشد که کسانی را که خدای متعال زیر سرپرستی من وتو قرار داده است از ما راضی شده ودعای خیر آنان رابطرف خود جلب نمائیم . " (11)

اصلاحات اردشیر در داخل نظام سیاسی قدرت ملوک الطوایف را از میان برداشت . ودولت متمرکز براساس وحدت سیاسی وملی بوجود آورد .

 

بدین ترتیب اردشیریکم  که از سال 224 تا 241 م ، پادشاهی کرد با تاسیس دولت ساسانی اقدامات مهم انجام داد :

اول : ایجاد مرکزیت سیاسی ( تبدیل پادشاهان محلی به قدرت مرکزی نیرومند )

دوم : وحدت دینی ( رسمی کردن دین زرتشت )

سوم : نهادینه سازی فرهنگ باستانی (  جمع‌آوری اوستا که از روزگار بلاش یکم اشکانی         

        آغاز شده بود )

چهارم : ایجاد آرامش و امنیت ( زنده کردن سپاه جاویدان داریوش بزرگ )

پنجم : تخفیف کیفر ها واحیای عدالت وقانونیت .

 

 

دوم ـ پادشاهی شاپوریکم

دومین

شاهنشاه امپراتوری ساسانی

 

شاپور یکم  ( 242 ـ 272 میلادی ) دومین شاهنشاه ساسانی آریانای بزرگ  ــ فـــــــــرزند ارد شیر بابکان است .

او به عنوان نایب‌السلطنه به سفارش پدر و پس از مرگ وی به تخت شاهنشاهی نشست ویکی از شاهان بزرگ آریایی محسوب می‌شود.

مملکتی را که شاپور از پدر به ارث برد در آن تشکیلات نظام سیاسی اشکانیان محفوظ مانده ومجدداً بر اصل مرکزیت قدرت سیاسی  تنظیم شده بود .

این پادشاه از ابتدای کار توجه عمیق خویش را به مسایل خارجی معطوف داشت . واز این دیدگاه نزد وی موضوع امنیت وثبات نظام  کشورازالویت خاصی برخوردار بود . او درکتیبه ای طولانی ایکه در دیوار های نقش رستم حک شده نخستین پیشرفت های خود را در مورد  جدال وموفقیت امپراتوری ساسانیان آریایی  علیه شاهنشاهی کوشانی ها نقل می کند . .. که براثرمنضم شدن  دو شاهنشاهی ،  تحت رهبری یک شاهنشاهی نیرومند ساسانیان تبیین حاصل می نماید . 

در عرصهٔ نظامی شاپورچنانیکه خود در کتیبه نقش رستم تصریح می کند که پس از حل مسئلۀ ایالات مشرق و تأمین همبستگی آریانای بزرگ بسوی مغرب باز گشت . در سال 242 میلادی گردیانوس  ( Gordi anus) امپراتور روم را که به سرزمین آریانای بزرگ تاخته بود شکست داد . وجانشین او (  فیلفوس عرب   philippe 1´ Arabe   ) ــ در انعقاد صلح عجله نمود وپراداخت خراجی هنگفت را تعهد کرد  ، وبین النهرین وارمنستان را با آریانا واگذاشت . (244 میلادی ) .

پس از 15 سال مجدداً محاربۀ با امپراتوری روم آغاز شد . که با موفقیتی بزرگی توأم بود . شاپورشاهنشاه ساسانی در این نبرد ،  امپراتور روم « والریانوس  » را  با   000 70 لژیونر رومی اسیر گرفت وآنان را به آریانا رهسپار کرد .

شاپور برای تذکار فتح خود دستور داد تصویر امپراتور روم را که در برابر اسب وی زانوزده ، بر پنج نقش برجسته که روی سخره ها وپرتگاههای فارس حجاری شده منقوش سازند . (12)

              

 


  

 

 

 

 

                     منقوش شاپور یکم نشسته بر اسب و امپراتور روم

در برابر وی زانوزده (13)

 

 

 

 

شاپوراندیشه و اهداف پدر را در امور داخلی شاهنشاهی به پایه کمال رسانید . او در عرصه رشد شعور اجتماعی وتکامل فرهنگ باستانی این سرزمین معارف پرورعاقلانه کوشید وفرمان داد :

آثارومصنفات متعدد یونانی وهندی که در مباحث مختلف  مانند علم نجوم وفلسفه تألیف شده بود ، ترجمه کنند . (14)

شاپور باحفظ نهاد های ساختاری  اداره امپراتوری اشکانیان وبه پیروی از آرمان مقدس سیاسی و فرهنگی و ادبی هخامنشیان بار دیگر توانست چهارمین شاهنشاهی بزرگ آریائیان را در جهان به نمایش گذارد . 

 

 

سوم ـ پادشاهی شاپور دوم

دهمین

شاهنشاه امپراتوری ساسانی

 

شاپور دوم ، دهمین شاهنشاه ساسانی ( 309 ـ 379 میلادی )  پسر هرمزد دوم ملقب به (بزرگ = هویه سنبا = ذوالاکتاف ) بود .  شاپور دوم که هنوز در شکم مادر وجنین بود نجبا و بزرگان مملکت وی را صاحب تاج و تخت برگزیدند وحتا پیش از اینکه متولد بشود مراسم تاجگذاری پس از اعلام مؤبد (روحانی دين زرتشتی  ) موبدان که جنین مزبور پسر است باشکوه تمام بعمل آمد .


این پاد شاه آریایی بطور فوق العاده مدت هفتاد سال تمام سلطنت کرده و معاصر با ده امپراتور روم بوده است . و بدینگونه یکی از طولانی ترین و باشکوه ترین شاهنشاهی آریانای بزرگ  در این روند پدید آمد . (15)  

 

                                                     

 

 

شاپور دوم ساسانی

شاپور دوم نظر به موقعیت سیاسی واجتماعی ایکه در اختیار داشت از کودکی برای رهبری تربیت گردید واراده واستقلالیت تفکروعمل خود را نیرومند ساخت . ودر شانزده سالگی زمام حکومت واداره میدان نبرد را بدست گرفت .  

او زمانی که از آشوب های شرق فارغبال شد ومسئله انضمام ایالات شرقی به آریانای بزرگ  مجدداً صورت  پذیرفت ــ  بعد در سمت مغرب کشور بمنظور شستن لکۀ ننگ دو صلحی که با رومیان بوسیلۀ «  بهرام دوم »  و« نرسی » پادشاهان  پنجم وهفتم ساسانی منعقد شده ، در نتیجه قسمت اعظم ایالات غربی از دست آریانا خارج گردیده بود ، جنگ را آغاز کرد ، ولی این جنگ طولانی شد وسرانجام به نفع آریائیان تمام گردید .

ایالات شرقی که بوسیلۀ کوشانییان (16) اداره میشد  با تعهد ــ همدستی وهمبستگی در محاربۀ شاهنشاه ساسانی علیه رومیان در دفاع از سرزمینهایی مشترک آریائیان  رضاکارانه ومتفقانه عمل نمودند . و شاپور دوم با متحدان خود در سال 359 به سفر جنگی تازۀ پرداخت که نتیجه بسیار درخشان آن تصرف « آمیدا » (17) بود .

پس از حملۀ متقابل رومیان که تیسفون را تهدید میکرد ، سپاهیان امپراتور « یولیانوس » که خود در جنگ کشته شد ــ عقب رانده شدند وصلح منعقد شد وبراثر آن ایالات مورد نزاع

به شاهنشاهی ساسانیان تسلیم گردید . (18)     

اینک شرح نسبی وقایع ایالات مورد نزاع وجدال میان دو ابرقدرت وقت را در نامه شاهنشاه آریانایی بزرگ شاپور دوم  به امپراتور روم  کنستاتینوس مورد بازخوانی قرار میدهیم :    

 

متن اولتيماتوم تند شاپور دوم شاهنشاه ساسانی

به امپراتوری روم و جنگ  آریانا و روم / سال 359 میلادی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  سوم دسامبر سال 359 ميلادي امپراتور روم ، كنستاتينوس دوم  ، اولتيماتوم شديد اللحنی به اين شرح از شاپور دوم ( ذوالاكتاف ) شاهنشاه  وقت آریانای بزرگ  دريافت كرد :

" پس از تحيت ... ، آگاه باش كه طبق اسناد و مكتوب های موجود و نوشته های مورخان ، اراضی و سرزمين های آن سوی رود خانه استريمون ( Strymon) تا مرز مقدونيه متعلق به  آریانا بوده است . آن امپراتور بايد آنجا را ــ از نيروهای مسلح خود تخليه كند تا ماموران ما بتوانند در آن مناطق به جمع كردن ماليات و تمشيت امور بپردازند .

اگر فرستاده من ، حامل اين يادداشت ، دست خالی باز گردد ؛ پس از پايان زمستان دستور خواهم داد كه ارتش ــ  اين سرزمين ها را با توسل به زور پس بگيرد ... (نامه با الفاظ مودبانه پايان می يابد)  " .

شاپور دوم اين يادداشت را از « آميدا » فرستاده بود كه چند هفته پيش ازانشاء نامه به تصرف  آریانا در آمده بود . شاپور در همين سال با شكست دادن نيروهای رومی سوريه را متصرف شده بود و آماده پيشروی در متصرفات شرقی روم بود.

امپراتور روم كه در گير دشواری های داخلی و نافرمانی بعضی از ژنرالهايش بود پاسخ نامه شاپور دوم را موكول به مشورت با سنای روم كرد.

شاپور دوم منتظر نماند و در بهار سال 360 ميلادی دست به حملــــه زد و پس از تصـــرف « بزابده » به پيشروی خود ادامه داد. كنستانتينوس دست به گرد آوری نيرو زد كه بيمار شد و تب شديد وی را از پای در آورد .

جانشين او « ژوليان » كه در عين حال فلسفه دان و نويسنده بود برای جنگ با آریانا نه تنها نيروهای رومی را بسيج كرد بلكه به اجير كردن جنگجوی مزدور از قوم فرانك (ساكن شمال فرانسه ، در آن زمان سرزمين گل ) و قوم آلمانی ( مردمی كه در مرز فرانسه و آلمان زندگی می كردند ) و قوم ايلری ( ساكن غرب يوگوسلاوی ــ كرواتهای امروز ) دست زد و دوسال طول كشيد تا برای لشكركشی به شرق آماده شود .

اعلاميه سال 362 میلادی  ژوليان امپراتور روم بر ضد مسيحيان هم يكی از دلايل تاخير حمله او به  آریانا شده بود. ژوليان در مسير لشكر كشی خود به سوی آریانای بزرگ  يك گوساله سفيد هم قربانی معبد « زئوس » (19) كرد تا اورا درجنگ ياری دهد.

سرانجام اين حمله در سال 363 ميلادی با نيرويی كه از حيث شمار و آزمودگی بی نظير بود آغاز شد .

شاپور دوم كه از كم و كيف اين نيرو آگاه بود تصميم گرفت به جای سرحد ، در عمق خاك آریانا با آن رو به رو شود . نيرو های انبوه ژوليان امپراتور روم  پس از اين كه به محل مورد نظر شاپور دوم كه فاصله ای زياد از تيسفون نداشت رسيدند خود را در محاصره واحدهای ارتش آریانای بزرگ  يافتند و در جنگی كه روی داد شكست خوردند و يك سوار پارسی آریایی ، « ژوليانِِ ِ »  در حال فرار را با پرتاب زوبين شديدا مجروح كرد كه همان شب درگذشت .

طبق قانون روم ، هماندم ژنرالهای رومی « ژويان » را از ميان خود به عنوان امپراتور موقت روم  انتخاب كردند و وی برای نجات بقيه نيروهای رومی با شاپور دوم وارد مذاكره شد و با دادن همه مناطقی را شاپور خواهان آنها بود موافقت اورا به ترك مخاصمه به دست آورد و واحدهای شكست خورده رومی را از آسيا بيرون برد.

پاره ای از مورخان رومی نوشته اند كه شاپور دوم در اين جنگ از فيل جنگی استفاده كرده بود . جنگجويان مزدور فرانك و آلمانی در بازگشت به اروپا از ميهندوستی و ايستادگی و انضباط سربازان آریایی داستانها تعريف كردند كه هنوز باقی مانده است .

طبق اسناد موجود ، ژويان امپراتور روم :  ازهمه دعاوی روميان در غرب قفقاز ، فلسطين ، سوريه و پنج منطقه در آناتولي صرف نظر كرد و 18 پايگاه مرزی را برچيد و پذيرفت كه پيروان آيين زرتشت در قلمرو روم آزادی مذهبی داشته باشند و از بازرگانان آریایی ماليات مضاعف گرفته نشود.

ژويان پس از بازگشت به روم در جلسه ماه اكتبر سنا حضور يافت تا از عمل خود و امتيازهای متعدد كه به آریانایی بزرگ داده بود دفاع كند كه سناتور ها اورا « هــو » كردند و ژويان نتوانست اين تحقير را تحمل كند و از درخواست رای برای امپراتور شدنش صرف نظر و با گاز زغال خودكشی كرد.

 شاپور دوم كه از پيش از تولد ، شاهنشاه آریانایی بزرگ شده بود و دوران سلطنتش بيش از عمرش بود قلمرو آریانا را از مرزهای چين تا مديترانه گسترش داد و اعراب را نيز مطيع خود ساخت . در باره خشونت وی نسبت به اعراب شايعات زياد رواج يافته از جمله سوراخ كردن شانه های آنان و گذرانيدن ريسمان از استخوان شانه هايشان . (20)     

 

 


چهارم ـ پادشاهی بهرام گور 

پانزدهمین

شاهنشاه امپراتوری ساسانی

 

 

 

 

 

 

( بهرام گور « esalat.org  »   )

 

 

بهرام پنجم مشهور به بهرام گور پسروجانشین یزدگرد یکم ، پانزدهمین شاهنشاه سلسله ساسانی ( 421 ـ 438 میلادی ) بود . وی از کودکی نزد نعمان السائح  پسر امری القیس پسر عمروالخمی(از پادشاهان عرب ایالت حیره در عراق ، وابسته به امپراتوری ساسانیان ) تربیت شد . (21)  وبعد از آن  برای نخستین بار بصفت فرماندار ایالت حیره در عراق  خدمت نمود . زیرا در شاهنشاهی آریانای باستان رسم بر این بود که ولیعهد باید مدتی فرماندار یا شهر یا کشور کوچکی باشد تا با فنون و رسوم اداری و نظامی کشور آشنا شود و در نهایت به عنوان شاهنشاه ملتهای مختلف و در مقام امپراتوری بزرگ بر تخت سلطنت بنشیند.

پس از مرگ یزدگرد ، بزرگان  ــ شاپور پسر بزرگ وی را که شاه ارمنستان و جانشین پدر بود از بین بردند و خسرو نامی را که پدرش شاه نبود و خویشی نزدیکی با شاه نداشت بر تخت نشاندند. بهرام از ایالت « حیره » با سپاهی قوی به پایتخت بازگشت و خسرو را شکست داد و بر تخت نشست.

نظامی گنجوی :  داستان لشکر کشی بهرام را بی جنگ و بدون خونریزی می‌داند، او چنین می‌گوید که بهرام شرط گذاشت که تاج شاهی در میان دو شیر نهند و هر که توانست تاج از میان دوشیر برگیرد، همانا پادشاهی او را سزد. شاه خود خوانده از این کار سرباز زد و بهرام را به تنهایی به این کار واداشتند، او نیز پس از نبرد با دوشیر تاج شاهی را از آن خویش ساخت. (22)

سخنرانی شاهنشاه بهرام گور به مناسبت نشستن بر تخت امپراتوری ساسانیان :

" اینک که بر تخت و آئین طهمورث و پدری نیاکانمان نشستم خدای بزرگ را ستایش میکنم و از او سپاسگذارم . من اکنون شما کارگزاران را به نیکی و خرد و دانش که یادگار زرتشت است راهنمایی میکنم .

من خواستار این دنیای زود گذر ( سپنج ) نیستم و برای گذاشتن نام نیک از خود برای آیندگان کوشش خواهم کرد. من اکنون اعلام میکنم که به مردم تهی دست و ناتوان زور نخواهم گفت و به یاری آنان خواهم شتافت. من سپاه آریانای بزرگ را نیرومند خواهم کرد و پایبند خواهم بود تا دشمنان این سرزمین را همواره از پای در خواهم آورد. من تلاش خواهم کرد که جز راستی با مردم رفتار نکنم و اگر از سوی  کسی اشتباه و خطایی سر بزند من آنرا عفو کنم . اکنون شما را به دین اجدادی و اصیل و کهن آریایی دعوت میکنم و هرگز از راه نیاکان خود عدول نخواهم کرد.

از یزدان پرستی دور نشوید که تنها اوست که یاری دهنده ماست . خرد و دانش را برای مردم هدیه کنید و دانش پژوهان را قدرت دهید تا مردم آگاه شوند . خردمندان و عاقلان را از بارگاه من دور نکیند که آگاه بودن مردم مایه خوشبختی من است . از بودجه کشور برای نیازمندان بردارید و آنان را بی نیاز کنید مخصوصا خردمندان را بال و پر دهید تا دیگران را فرهنگ دهند . سعی کنید رنجهای مردم را کم کنید زیرا این وظیفه ماموران پادشاه است و به جای غم و اندوه آنان - شادی و نشاط و زندگی خوش هدیه بیاورید . " (23) 

اندیشه های بهرام گور واندرزنامۀ مشهور او را در« شاهنامه »  جستجو کرد. او در اين‌جا گوهر پاک انديشه‌های عارفانه و انسان‌ گرايانۀ خويش را بيان می‌دارد و سندی جاودانه از آئين کهن آریایی را به يادگار می‌نهد كه از پاره‌های باشکوه شاهنامه است.

به اتفاق نظر دوران پادشاهی بهرام گور، با نگاه دگردوستی ،  يادآور عصر سعادت و بهروزی انسان بوده است .

در کتاب مروج الذهب مسعودی آمده است شاهنشاهی بهرام گور برای آریائیان : آبادانی ، ارتش نیرومند ، مرزهای مستحکم  ، زمینهای آباد ، کشاورزی پربرکت  ، مالیاتهای سبک و زندگی خوب همراه با شادی و خوش گذرانی هدیه آورد .

 در زمان «  بهرام گور » است که نوازندگان و رامشگران در کوچه و بازاربرای مردم شادی می‌آفرينند و به مردم عادی اجازۀ آموختن و رفتن به مدرسه داده می‌شود. شهرسازی و پيشه‌ها رونق می‌گيرد. امنيت و آرامش گسترش می‌يابد. دوران وی بنا بر اسناد موجود از بهترين دوران‌های پیشرفت تاریخ کهن سر زمین آریائیان است .   

درهفت پيكر نظامی می خوانيم كه بهرام گور در يك خشكسالی دهشتناك ، انبارهای غله را گشود و مواد غذائی به مردم ارزانی داشت و بدينوسيله اجازه نداد كه طی چهار سال قحطی كسی از گرسنگی بميرد. به پاس اين خدمتی كه بهرام به زندگی كرده بود، هاتــفی ( آواز دهندۀ ) به او ندا داد كه به مدت چهار سال مرگ از ديار وی رخت بر خواهد بست :

 

 

چــــون تـــــو در چار ســــال خــــــــرسندی   

مـــــرده ای را  ز فـــــــاقـــــــه نپسنـــــــدی

چــــار سـالــــت نــــوشتـه شـــــــد مــنشـور  

       كـــــز ديـــــار تـــــو مــــــرگ باشـــــد دور

از بـــــــزرگان مـــلـك او بـــــــا خـــــــــرد   

       كس شنـــيدم كـــه چــــــارســــال نمرد (24 )

****

بايد دانست که درعرفان  آریانای بزرگ ، همواره موسيقی از نيروهای مهم معنوی بوده است.

در داستان های بهرام گور در شاهنامه می بينيم و می خوانيم كه  او هم اين رامش و شادی تام را برای مردم می خواست و هم برای خود و از ستم و جنگ بيزار بود. (25)

برنامه آوردن کولیان از هند به  آریانا را از کارهای او می‌دانند. او این کار را برای شادمان کردن مردم انجام داده بود زیرا کولیان نوازندگان و رقصندگان توانایی بودند.

نوشته اند که بهرام گور از شنگل پادشاه هند درخواست تا گروهی از آنان را از هند به آریانا گسیل دارد. روایتی که مؤلف :  «  کتاب ـ غرر اخبار »   در این باره آورده است بدین گونه است :  

" ... گویند روزی شامگاهان ، بهرام از شکار بازمیگشت گروهی از مردم  عام را دید که در زردی آفتاب غروب بر سبزه ٔ چمن نشسته اند و شراب همی خورند. آنان را از آن روی که خویشتن را از لذت سماع محروم داشته اند بنکوهید. گفتند : ای ملک ! امروز رامشگری به صد درهم طلب کردیم و نیافتیم .

بهرام گفت : در کار شما خواهم نگریست . پس بفرمود تا به شنگل پادشاه هند نامه نویسند تا دوازده هزار تن از خنیاگران آزموده و رامشگران کاردیده به دربار وی گسیل دارد. شنگل بفرستاد و بهرام آنان را در سراسر کشور خویش بپراکند و فرمان داد تا مردم آنان را به کار گیرند و از آنان بهره برند و مزدی شایسته بدانها بپردازند و این کولیان ( بی خانمان ) که اکنون به نواختن عود (آلات موسیفی شبیه تار) و مزمار( نی )  مشهورند از بازماندگان آنانند . "(26)

براصل این اندیشه شادی آفرین فرهنگ باستانی آریائیان بود که در روزگار ساسانيان و اشکانيان، موسيقی سرزمین ما رشد بسيار کرد.  (27)

افرادی نظیر:  رامتين، بامشاد ، نکيسا ، آزاد ، چنگی ، سرکش ، باربد ، پهلبد ، ريذک ، خوش‌آرزو ؛ ازموسیقی دانان و آهنگسازان  این دوران اند .

از موسیقی ساسانیان افسانه های مانده که اکثرشان از دو آهنگسازورامشگر  معروف «  باربد» و«  نکیسا »  صحبت می کند. این هردو متعلق به دوران سلطنت ساسانیان بودند.

آهنگهای « دستان داد آفرید » ، « دستان پرتو پرخار » ، «  دستان سبز اندر سبز» ، « دستان پیکارگرد » سرود ها و نغمه هایست که توسط موسیقی دان شهیر وقت « باربد » در دربارپادشاه ساسانی خوانده و نواخته شده است :

 

سرودی بــــه آواز خــوش بــــرکشـــيد

کــــه اکــنون تــو خــــوانيش داد آفــريد

زننــده دگــــرگــــــون بــيار اسـت رود

بـــرآورد نـــاگــــاه ديگــــر ســــــــرود

کـــه پــــيکار گـــردش همی خــوانــدند

همـــــــی نــــــــام از آواز او رانــــدنـد

بـــــر آمـــــد دگــــر بـــــــاره آواز رود

دگــــــر گــــونه تر ساخت بانگ سـرود

همــــان « سبز در سبز » خـــــوانی کنون

بـــــرين گــــونه ســــازند مکــــر و فسون

****

 

پروفیسور بيلی (BAILY) در يكی ازمقاله‌های خود که در سال 1934 میلادی  نوشته شده، آورده است :

بیان پادشاهی بهرام گور در قالب منظوم ،  در شاهنامه فردوسی در چهل و شش شماره  به تحریر در آمده است. بگونه مثال ما از جمع کل به نشر شمارۀ اول آن اکتفا میکنیم  :

 

چــــو بــــر تخت بنشست بهــــرام گــــور

  بــــرو آفــــرین کــــرد بهـــرام و هـــــــور

پــــــرستش گــــــرفت آفـــــــــرینـــنده را 

جهـــــــانــــــدار و بـــــــیدار و بیـــــننده را

خـــــــداوند پـــــــیروزی و بـــــرتـــــری 

خــــــداوند افـــــــــزونـــی و کمـــــــــــتری

خــــــــداونــــد داد و خــــــــــداونـــد رای 

کـــــزویـــــست گیـــــتی ســــــراسر به پای

ازان پـــس چنین گفت کـــاین تاج و تخت

ازو یافـــــــتم کــــــافـــــریـــــدست بخـــــت

 بــــــدو هســــتم امید و هــــم زو هــراس    

وزو دارم از نیکــــــویهــــــا ســـــــــــــپاس                   

شمــــــا هـــــــم بــــدو نــــیز نازش کـنید   

بـــــکـــــــوشـــــید تا عهــــــد او نشکــــــنید

زبــــان بـــــــرگشــــــادنـــــد آریـــــاییان

               کـــــــه بستـــــــیم مـــــــــا بـــندگی را مـیان

کـــــه ایــــن تاج بــــــر شـاه فرخنده بــاد

               همـیـــــشه دل و بخـــــت او زنـــــــده بــــاد

وزان پــــــس همـــــه آفـــــرین خــواندند

               همــــــه بــــــر ســـــرش گـوهر افشاندند ... (28 )

*****

 

مرگ بهرام گور نیز با افسانه همراه است زیرا بدون تردید اینها حاکی از خاطراتی نیکی که از خود برجای گذاشته بود است. میگویند او در شکارگاهی در اطراف اسپهان ناپديد شد ( در سال 440 میلادی )  و رهبران امپراتوری ساسانی نزديك به دو سال او را زنده مي پنداشتند و شاه تازه انتخاب نكردند. بدین گونه شاهنشاهی پرافتخار بهرام گور پایان گرفت .  (29)

سلطنت وحکم فرمائی این شاهنشاه بزرگ آریائی را در چند کلمه میتوان خلاصه کرد :

ــ او جنگ غیر موفقانۀ با روم را با شرایط آبرو مندی خاتمه داد .

ــ قانون عدل وداد را بدون تبعیض مجری داشت .

ــ زراعت وکشاورزی ، دانش و ادب ، پیشه و هنر را ترویج نمود .

ــ آریانای بزرگ هنگام وفاتش در اوج قدرت و عظمت بوده است .(30)   

 

 پنجم ـ پاد شاهی خسرویکم

(انوشیروان )

 بیست و یکمین

شاهنشاه امپراتوری ساسانی

 

خسرو یکم ( انوشیروان دادگر ) فرزند قباد یکم ــ بیست و یکمین شاهنشاه امپراتوری ساسانی ( 531 ـ 579 میلادی ) سردار دلاور وسیاست مدار مدبر بود .

پس از پاد شاهی دوبارۀ قباد یکم ( 499 ـ 531 میلادی ) بین انوشیروان و برادران او « کیوس » و« جام » کشمکش در گرفت. کیوس پسرارشد قباد چون سلطنت را حق خود می دانست بعد از مرگ پدر خود را پاد شاه اعلام نمود  ، لیکن  مهبود وزیراعظم وصیت نامۀ قباد را که به اسم انوشیروان بود بیرون آوردوبه استناد آن او خود را شاهنشاه خواند . (31 )     

فردوسی بزرگ درباره به تخت نشستن او می‌گوید : 

 

چـــو کسری نشست از بر گــــــاه نو

                                       همی خــــــوانـــــدندی ورا شــــاه نو

بشاهی بر او خــــــــواندند آفـــــرین

                                        بفــــرمـــــــان او شد زمـان و زمین

جهـــــان تازه گشت از سر تاج اوی

                                        ابا گرگ و میش آب خوردی بجــوی

ازآن تخـــت رخشنده شــــادان شدند

                                     همـه کــــس براو آفـــــرین خـــواندند

کـــــه این شـــــاه برگــــاه جاوید باد

                                      فـــــرش برتراز فــــــرَ جمشید بـــــاد

ز بـــــس خــــوبی و داد و آیین اوی

                                      وزان نامــــــور دانــــش و دین اوی

ورا نــــــام کـــــــردند نوشـــــیروان

                                      که چهرش جوان بود و دولت جـوان (32)

 

انوشیروان در جنگهای خارجی با دولت روم و شورشیان خزرها واخراج حبشی ها از یمن ومضم ساختن بار دیگر این کشوربه امپراتوری ساسانیان و...  کامیاب شد ومرزهای آریانا را ایمنی بخشید .

انوشیروان در اوایل سلطنت خویش با آموزش دقیق ازجوسیاسی موجود و اوضاع متشنج  داخلی در صدد بر آمد تا با دولت روم از راه  صلح پیش آید .

ژوستی نین امپراتور روم نیز چون در نظر داشت دراروپا به لشکرکشی هایی دست زند ازپیشنهاد صلح اواستقبال کرد . وسرانجام  جنگی که درمدت سی سال میان روم و آریانا دوام داشت روی موافقت نامۀ صلح زیر،  ختم گردید . :

1 ـ روم متعهد است که مبلغ یازده هزارپوند طلا برای حفاظت دربند وسایر دژهای قفقاز بدولت آریانا بپردازد ودولت آریانا هم در این نقاط پادگان قوی نگاهدارد .

2 ـ روم میتواند « دارا » (33)  را در تصرف نگاهدارد اما نباید آنجا را مرکز لشکری خود در بین النهرین قرار دهد .

3 ـ هرقدر از ولایات « لازیکا » (34) که در تصرف طرفین بود از این ببعد هم بهمان حال باقی خواهد بود .  

4 ـ روم و آریانا همیشه باهم متحد خواهند بود . 

این پادشاه که نویسندگان اروپا اورا«  خسرو » واعراب « کسری » مینامند حقاً که دوران حکمروایی اورا میتوان از درخشانترین وبزرگترین و نامی ترین دوره های شاهنشاهی ساسانیان آریایی دانست . (35)

عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی آریانا  با سلطنت خسرو انوشیروان آغاز می‌شود. آریانای بزرگ در هنگام امپراتوری انوشیروان چنان عظمت فرهنگی و علمی و ادبی و فلسفی کسب می کند . که تربیت معنوی وتوسعه ادبیات  این عصرنقش سازندۀ درمعرفی ورشد فرهنگ باستانی آریائیان در قرون بعدی ایفاء نموده است  .

از سخنان نغز شاهنشاه ساسانی  انوشيروان :

شاهنشاه انوشیروان دادگر خوان بزرگی داشت از طلا آراسته با اقسام جوهرات نوشته بود :

ــ هر که غذای حلال خورد و مازاد آن را به حاجتمند دهد نوشش باد و هر چه را که با اشتها خوری تو آن را می خوری و هر چه را که بی اشتها خوری او تو را می خورد .

انوشیروان چهار انگشتری بر دست داشت :

ــ اولین انگشتر مخصوص مالیات بود که نگین آن عقیق بود و نقش عدالت در هنگام گرفتن مالیات بر آن نقش بسته بود .

ــ دومین انگشتر مخصوص املاک بود که نگین اش فیروزه بود و نقش آبادی بروی آن نقش بسته بود .

سومین انگشتر مخصوص مخارج بود که نگین یاقوت سرمه ای داشت که با نقش تامل و صبر مزین شده بود .

چهارمین انگشتر مخصوص برید بود که نیگن اش یاقوت سرخ بود و همچون آتش می درخشید و نقش امید بر روی ان نقش بسته بود .

از انوشیروان پرسیدند گرانقدرترین گنجها که هنگام حاجت سودمند افتد کدام است ؟ وی گفت : نیکی ای که پیش آزادگان سپرده باشی یا دانشی که برای اعقاب (فرزندان آینده ) واگذاری.

از وی پرسیدند : دراز عمر تر از همه مردم کیست وی گفت : هر که عملش بسیار باشد و یارانش از او ادب آموزد یا نیکی فراوان کرده باشد که اعقابش بدو شرف اندوزند . پس حریصان را به صف مردم امین میارید و دروغگویان را جزو آزادگان مشمار.

آخرين گفتار انوشيروان دادگر به فرزندش هرمز ، به سال 579میلادی : 

ــ فرزندم در زندگی ات بر دیگران فخر مفروش و همچون دیگر انسانهای جامعه باش و خود را بالاتر از آنان مدان .

مبادا تنها در اندیشه آسایش خود باشی زیرا اگر پادشاه در رفاه و آسایش باشد و افراد جامعه در رنج و سختی بسر ببرند هیچ  کس در دیار آریانا زمین از تو خشنود نخواهد بود و هیچ کس آسایش نخواهد داشت .

 

ــ اگر مایل به حفظ تاج و تخت شاهنشاهی کهن آریانایی بزرگ هستی درویشان و مستمندان را یاری ده .

پادشاه همچون درختی است که مردم کشورش حکم ریشه های آن درخت را ایفا میکنند . درخت زمانی مستحکم خواهد بود که ریشه هایش گسترده و قوی باشد زیرا در غیر این صورت تو نابود خواهی شد .

دل مردمانت را مرنجان که اگر چنین کنی  ریشه خودت را ضعیف کرده ای . اگر راه پارسایی و نیک اندیشی را ا نتخاب کنی و دیگران را به آن دعوت کنی -  سرزمین و تاج و تخت ات در پناه خواهد بود .

بخشندگی و امید دادن را قوت ببخش . تو باید مردمانت را از گزند دشمنان و دشواریها محفوظ داری و با ناراحتی آنان اندوهگین شوی . نیز به خاطر داشته باش که نباید همیشه در اندیشه گسترش مرزهای سرزمین ات باشی . زیرا با ابن کار رعیت ها و مردم مستضعف از تو دلگیر خواهند شد .

همیشه از مال اندوزان شجاع در هراس باش زیرا تو را تضعیف خواهند کرد . همیشه پروردگار را در خاطر داشته باش و از او بترس . بدون شک جور و ستم کشور رو به ویرانی خواهد کشاند . در مدت پادشاهی ات دهقانان را یاری ده و آنان را در پناه خود بگیر و از مزدوران و چاپلوسان که دهها برابر دهقانان کار می کنند دوری کن و پاداش کسانی را که نیک میکنند بده و برایش ارزش گذار . (36)

درمدت نزدیک به پنجاه سال فرمان‌روایی انوشیروان ، سرزمین آریانای بزرگ از سند تا دریای سرخ ( 37) گسترش یافت.

 ششم ـ پاد شاهی یزدگرد سوم

سی و پنجمین شاهنشاه

امپراتوری ساسانی

 

یزدگرد ســـــوم از اخلاف خسروپرویزوپسرشاهـــــزاده شهریار وآخـــــرین پادشاه ساسانی است . ( 632 ـ 651 میلادی ) پس از « آذرمیدخت  » نبیرۀ انوشیروان آریائی ــ در استخرفارس اورا شاه خواندند ودرآتشکدۀ اردشیرتاج شاهی برسرش نهادند وبه یاری رستم فرخ زاد سپهبد آریانای بزرگ ، تمام کشور زیر فرمان یزدگرد درآمد درحالیکه اعراب مسلمان تا دروازه های کشور آمده بودند وپس از چند جنگ که در دوران او میان آریائیان و اعراب رخ داد اعراب مسلمان برآریائیان غلبه کردند ویزد گرد از مغرب به مشرق رفت تا از خاقان چین کمک طلبد ولی سرانجام در اثر خیانت سردارانش در سال 31 هـ . ق . در قریه زریق نزدیک مرو درکنار رود زریق کشته شد ودوران شاهنشاهی سلسلۀ ساسانیان آریایی بپایان رسید . (38)

 

بژرفی نگـــه کن کــه با یزدگرد

                              چه کــرد آن برا فـراخته هفت گـرد

چوبرخسروی گــاه بنشست شاد

                              کــــلاه بزرگی به سـر بــــر نهــــاد

چنین گفت کــزدور چـــرخ روان

                               منم پـــاک فـــــرزند نــــوشـیروان

پدر بر پدر پادشـــاهی مـــراست

                               خوروخوشه و برج ماهی مراست

بزرگی دهـــم هـــرکه مهــتر بود

                                نیازارم آنـــرا کــــه کهــــتر بـــود

نجــــویـــم بلــــندی زفــــرزانگی

                               همـــان رزم وتـــندی و مـــردانگی

که برکس نمـــاند همی روز بخت

                               نه گنج و نه دیهیم شـــاهی نه تخت

همی نام جــــاوید بــــاید نه کـام

                               بیــــنداز کــــام و بــــرافـــــراز نام (39 )

                      ****

هنگامی که یزدگرد سوم پادشاه شد ، مشکلات فراوانی در کشور مستولی بود .:

 

یکم ــ تحقق سياست نظامی وسیاسی جديدی که از دوره انوشيروان در پيش گرفته شده و آن مبنی بر دادن اختيارات به سپهبدان و ورؤسای استانها ومرزبانان محلی بود ، قدرت شاهنشاهی ساسانیها را متزلزل کرده و يک نوع شرایط  خود گامگی و ملوک طوایفی را بوجودآورده بود.

دوم ــ نهاد های قدرت دفاعی امپراتوری ساسانیان براثرجنگهای طولانی ایکه با امپراتوری روم داشتند ، سست وناتوان شده بودند .  

 

 

سوم ــ تحمیل نفوذ خطرناک نجبا و موبدان وضع را نابسامان ساخته بود . دسته بندی ها واختلافات و کشمکشها برسرتصاحب قدرت به اوج خود رسیده بود.

در ظــــرف مدت چهار سال فاصله مرگ خسروپرويز و جلوس يزدگرد سوم  دوازده تن هریک : 

ـ قباد دوم شیرویه فرزند  خسرو دوم  ( 628 میلادی ) ،

ـ  اردشیر سوم  فرزند شیرویه     ( 628 ـ 630 میلادی ) ،

ـ خسروسوم  فرزند قباد یکم       ( 630 میلادی ) ،

ـ جوانشیر  فرزند خسرو دوم      ( 630 میلادی ) ،

ـ پوراندخت دختر خسرو دوم ( 630 ـ 631 میلادی ) ،

ـ گشنسب بنده  فرزند قباد یکم    ( 631 میلادی ) ،

ـ آزرمیدخت دختر خسرودوم ( 631 میلادی ) ،

ـ هرمز پنجم نوادۀ خسرودوم ( 631 میلادی ) ،

ـ خسرو چهارم نوادۀ خسرو دوم ( 631 میلادی ) ،

ـ پیروز دوم نوادۀ انوشیروان ( 631 میلادی ) ،

ـ خسرو پنجم نوادۀ انوشیروان  ( 631 میلادی ) ،

ــ یزدگرد سوم  فرزند شهریار        ( 632 ـ 651 میلادی ) ،  

 

به سلطنت رسیدند ؛ ولی در حل منازعات داخلی و خارجی وایجاد ثبات سیاسی و امنیت ملی سراسری موفق نبودند . این وضع رقتبار سیاسی در حقیقت اعلام خطر شومی برای امپراتوری بزرگ ساسانیان  بود.    

این وده ها مؤلفه های منفی ذیدخل دست به دست هم داده زمینه سقوط امپراتوری ساسانیان واستیلای تازیها را برسرزمین آریائیان مساعد گردانید .  

 

سقوط امپراتوری ساسانیان

 

ازتاریخ 53 پیش از میلاد  تا 651 میلادی حدود هفتصدسال بین دوابر قدرت باستان یعنی روم و آریائیان اشکانی و ساسانی ، حالت جنگ وگاهی صلح برقرار بود. (40)

و همين حوادث موجب تضعيف اين دو قدرت عظیم گرديد و زمينه را برای چيرگی تازيان فراهم ساخت . 

در حدود سال 633 میلادی برابر با 12 هجری قمری عرب ها به مزرهای آریانا رسیدند . قبل از آن حضرت محمد طی نامه ای به خسرو پرویز(سال 590  تا 628  میلادی )  او را به اسلام دعوت کرده بود .

پس از رحلت  حضرت محمد و در زمان ابوبکر خلیفه اول ، خالد بن ولید با سپاهیان عرب به مرزهای آریانا بزرگ در بین النهرین رسید .. تا قبل از خسرو پرویز وظیفه دفاع از مرزهای آریانا در برابر بادیه نشینان با دولت حیره (41)  بود . اما چون خسرو پرویز دولت حیره را برداشت مرزبانان آریایی عهده دار مقابله با بادیه نشینان شدند . خالدین ولید در حمله به آریانای بزرگ مرزبانان را شکست داد .

در سال 14 هـ . ق. برابر به 635 میلادی که عمرخلیفه دوم  از کارها جنگ شام فراغت يافت. آماده جنگ با آریانا گرديد. سعدبن ابی وقاص با سی هزار سپاه مامور جنگ با آریائیان شد.  

عمـــر سعـــد وقـــاص را با سپاه

                               فــــرســـتاد تا جنگ جـــــوید زشاه

چو آگاه شد زان سخن یزدگرد

                                زهـــــرســــو سپاه اندر آورد گــــرد  (42)

يزدگرد هم سپاهي گويا به کمیت يک صد و بيست هزار نفر در تحت فرماندهی رستم فرخ بياراست . عمر در همان سال هياتی مرکب از دوازده نفر( بروایتی بیست  نفر )  به دربار يزدگرد فرستاد.

در ورود به تیسفون ( پایتخت امپراتوری ساسانیان ) مردم این هیئت را دیده آنهارا بواسطۀ لباسشان استهزاء مینمودند . مخصوصاً کمان شان را به آلت پشم ریسی زنها تشبیه می کردند ، ولی بدن لاغر وخشکیده ودرعین حال متهوروجسور وخاصه لحن نظامی آنها نظرامپراتور یزدگرد را که درآن وقت از سقوط شام هم باخبر شده بود جلب کرده  آنان را به احترام پذيرفت وپرسید : مقصودتان ازرسالتی که دارید چيست ؟ گفتند بايد اسلام را قبول کنید يا جزيه دهيد.

شاه در جواب با نظر حقارت به آنها نگريسته و اشاره به لباس وفقر وفاقه وبدبختی آنهاکرده گفت : شما  همان مردمی نیستید که سوسمار ميخورديد و اطفال خود را زنده بگور می کردید.  نمایندگان عرب با لحن ساده ای تصدیق نمودند گفتند که وضع آنها در سابق همینطور بود ولی حالا آن وضع بکلی تغییرکرده است ، بلی ما فقیر وگرسنه بودیم لیکن  خدا خواسته است که غنی و سير شویم و حالا که شما شمشير را اختيار کرده ايد پس حکم بين ما و شماهمان خواهد بود .

بدين ترتيب زمينه جنگ آریائیان  و عرب فراهم گرديد و در قادسيه (کربلاي امروزی ) دو سپاه به جنگ پرداختند و پس از چهارروز جنگ سخت ، رستم فرخ زاد کشته شد و سپاه تازیها بر سپاه يزدگرد پيروز آمد (سال 14 هـ. ق. برایر به 635 میلادی) . پس از کشته شدن رستم فرخ زاد و شکست سپاه يزدگرد ، سپاه عرب به امرعمر دو ماه استراحت کرد و سپس در سال (  16 هـ. . ق. برابر به 637 میلادی ) به قصد مداين حرکت کردند. يزدگرد به سعد فرمانده قوای اسلام پيشنهاد کرد که ممالک آن سوی دجله را به مسلمين واگذارد و طرفين صلح نمايند ولی او به استهزاء رد کرد و سرانجام با فتح تيسفون غنايم و ذخاير سرشاری به دست سپاه مسلمين افتاد.

 سعد پس از چندی در جلولا با يزدگرد به جنگ پرداخت و شکست ديگری به سپاه او وارد آورد تا سرانجام جنگ نهاوند (43)  که اعراب آن را فتح الفتوح ناميده اند رخ داد و سپاه يزدگرد با همه فزونی شماره و آمادگی جنگی آخرين شکست را از سپاه عرب خورد وپس از اين جنگ اصفهان و فارس و آذربايجان و ری و بلاد ديگر خراسان به تصرف اعراب درآمد .

و يزدگرد (44) پس از شکست در جنگ نهاوند از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان و بعد به بلخ و مرو رفت و پس از آن سفيری به چين فرستاد و از فغفورچین  کمک خواست ولی دولت چين به سبب دوری از آریانا از دادن کمک خودداری کرد. بعد يزدگرد با خاقان ترکها مذاکره کرد و او در ابتدا راضی شد به يزدگرد کمک کند ولی بعد به سبب نارضامندی از  رفتار او امتناع ورزيد. بعد این وضع دشوار یزدگرد( 31 هـ. ق . برابر به  651 میلادی )  در یک حادثۀ ناگهانی کشته شد و با مرگ او سلسله ساسانی آریایی نژاد پس از 407 سال سلطنت درسرزمین  آریانای بزرگ منقرض گرديد.   

 

باعرض حرمت

بصیرکامجو

 

منابع ومآخذ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در مجموع گسترش و تغيير شكل زندگی افغانها [ ومهاجرت ایشان  ] ، با حوادث هجوم  مغول و تيمور در ارتباط است ؛ هرچند مغول ها ‏موفق به تسخير هندوستان نشدند، اما جناح راست ساحل رود سند و پنجاب غربی در تصرف آنها در آمد. آنان به ‏مصروفيت های بزرگ جنگی با هند كشانيده شدند؛ اين مناطق در طول قرن سيزدهم تا نيمه ی قرن چهاردهم به ميدان ‏نبرد های طولانی و مداومی ميان فرمان روايان مغول و سلاطين دهلی مبدل گشته بود.‏ ‏به اثر اين تهاجمها بنياد تمدن زراعتی دچار ضعف و ناتوانی گرديد و ديگر نتوانست آبادی شهرها، رونق اقتصاد و ‏تجارت را مثل سابق تأمين كند.

زمينهای بلا استفاده را قبايل پشتون كه مالدار و خانه بدوش بودند ، يا با اجازه يا بدون ‏اجازه از صاحبان شان كه عمدتاً تاجيكان بودند تصاحب نمودند.

ريسنر مي نويسد :  " زمين های هموار تخليه شده در ‏قرون سیزدهم ــ هفدهم  كه اهالی بومی يعنی تاجيكان آنرا در دامنه های شمال غربي كوههای سليمان و اقوام مختلف هندی در ‏قسمت جنوب شرقی همين جبال كاملاً يا قسماً ترك نمودند ، به تدريج توسط افاغنه اشغال شدند.‏ ‏ اولين بار به اجازه ی ‏شاهرخ مرزا در اطراف قندهار ساكن شدند.‏ ‏

ــ رجوع شود به :

ــ نظريه های «تأمين ثبات» و حل مناسبات تبار ــ 2 ، نوشته : دكتر محی الدين مهدی  .

ــ بنو و يا سرحد افغانی ما ص 14، س.س. توريون به نقل از تاريخ تحليلی افغانستنان ص 158 ‏.

‏ــ مجله ی آمو، سال 1380، شماره های  2،  3، 4 ؛ رشد فئوداليسم و تشكيل دولت افغانها، ايگور ميخايلويچ ريسنر، چاپ ‏دوشنبه .

ــ تاريخ سلطانی ص   58، سلطان محمد باركزائی، چاپ بمبئی؛ 

ــ افغانستان در پنج قرن اخير ج 1 ص 41‏ .

2ـ رجوع شود به :

 ـ زند وهومن یسن  و کارنامه اردشیر بابکان ، صادق هدایت، انتشارات آزادمهر، چاپ نخست 1384 . 

ـ کارنامه اردشیربابکان بامتن پهلوی ، دکتر بهرام فره وشی ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ نخست 1354 .  

ـ شاهنامه فردوسی ، به تصحیح : ژول مول ، چ پنجم ، انتشارات بهزاد ،  سال 1379 ، ص 528 .

3ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ، ص 701 .

4 ـ « طاق کسری » مشهورترین بنایی است که پادشاهان ساسانی در مشرق تیسفون عراق واقع در محله « اسپانبر » ساخته اند . سقف آن به شکل بیضی زده شده و قسمتی از کاخ سفید است .  نمای اين بنا که متوجه بشرق است و 29 يا 28 گز ارتفاع دارد، ديواری بوده است بی پنجره لکن طاقنماهای بسيارو ستونهای برجسته و طاقهای کوچک مرتب بچهار طبقه و ديواری « دهليزی » داشته است . بنایی این اثرشگرف را بعضی منسوب به شاهنشاه شاپوریکم وبرخی به انوشیروان در سالهای ( 550 میلادی ) میدانند .

بارگاه با شکوه شاهنشاه ساسانی در اين قصر بود و از اين جا امور کشور را تمشيت ميداد.

رجوع شود به  : ایران درزمان ساسانیان ، مؤلف : آرتورکریستن سن ، ترجمه : رشید یاسمی ، چاپ دوم ، صص 174 ، 270 ، 272 .

5 ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ، 702 ، 703 .

6 ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ،702 ، 703 .

7 ـ نصیبین شهری قدیمی در جنوب ترکیه است.این شهر در استان ماردین ترکیه واقع شده است.این شهر همینطور مکان نبرد نصیبین نیز بوده است. 

8 ـ حران شهری بسیار کهن در میان ‌رودان است که اکنون در استان شانلی‌اورفه ترکیه قرار دارد.

حران منزل ابراهیم پیغمبر بود و به ویژه به عنوان مرکز عمده صابئین و دین آنها نامدار است.

شهرت جاودانی این شهر به سبب فلاسفه و دانشمندانی است که در دوران اسلامی از آن برخاستند که از نامدارترین آنها ثابت بن قره و فرزندان و نوادگان او و بتانی است. 

رجوع شود به : دایرةالمعارف فارسی، مصاحب ، غلامحسین  ، سرواژه : حران .

جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی. مؤلف : لسترنج  ، ترجمهٔ محمود عرفان ، چاپ سوم ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367 ، ص 111 .  

9 ـ  رجوع شود به : تاریخ ایران باستان ،  مؤلف : حسن پیرنیا ,  تاریخ ایران قدیم از آغاز تا انقراض ساسانیان . بویل.جی.آ.. تاریخ سیاسی ایران در ساسانیان. Herrmann, Georgina. 1977

فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ، ص 117 .  

10 ـ تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : فخرالدین محمد تقی فخرداعی گیلانی ، سال 1370 ، نوبت چاپ پنجم ، جلد اول ، ص 540 ـ 541 .

11 ـ تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : فخرالدین محمد تقی فخرداعی گیلانی ، سال 1370 ، نوبت چاپ پنجم ، جلد اول ، ص 540 ـ 541 .

جهت معلومات بیشتر رجوع شود به آثارزیر :

ــ ترجمه تاريخ طبري،  نوشتهٔ محمد بن جریر طبری ،  چ مشکور،  ص 81 و82 .

ــ مجمل التواريخ والقصص  ، محمدتقی بهار ، سال 1318 ،  ص 32 . 

ــ سبک شناسي ج 1 ص 11 و  134  .

ــ ايران باستان ج 3 ص 2565 .  

ــ تاريخ گزيده ،  چ عکسی اروپا ص 104 .

ــ ايران باستان ج 3 ص 2529 تا 2531 .

ــ ايران در زمان ساسانيان کريستنسن ، چ 2  ، ص 106 .  

ــ قاموس الاعلام ترکی .  و حبيب السير ، چ خيام ، ج 1 ، ص 222  .

ــ تاريخ طبری ، چ ليدن ، ج 2 ، ص 813  .

ــ تاريخ سيستان ، ص 201 .

ــ ايران تاليف گيرشمن ترجمه دکتر معين ،  صص 291 - 318  .

12 ـ رجوع شود به : کتیبه‌های پهلوی ،  اکبرزاده ، داریوش ، چاپ دوم ، تهران : پازینه ، سال  1385  .  

ــ شاهنشاهی ساسانی ، دریایی ، تورج ، ترجمهٔ مرتضی ثاقب‌فر ، تهران : ققنوس ، 1384 .   

ــ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ، ج 5 ،  ص 852 ـ 853    .

13 ـ تصویر بر گرفته شده ازاین آدرس : (famous.mihanblog.com )

14 ـ  ایران از آغاز تا اسلام ، مؤلف :  ر.گیرشمن ، ترجمه : محمد معین ، انتشارات علمی و فرهنگی ، 1364 . جهت معلومات بیشتر رجوع شود :

ــ رامتین ، ایرج، شاپور  اول ،فاتح جنگهای ایران و روم، مشهد ، انتشارات سنبله ،1386 .

ــ ب‍اب‍ای‍ی‌، پ‍ویان‌، ش‍اپ‍ور اول ، ه‍م‍ب‍س‍ت‍گ‍ی‌، 1384 ، ص  7.

15 ـ  تاریخ ایران ،  تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : محمد تقی فخر داعی ، ج اول ، ناشر : دنیای کتاب  ، نوبت چاپ : پنجم ، ص 560 ـ 561 .

و همچنان رجوع شود به : فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ، ص 854 ـ 855 .

16 ـ سلسله کوشان که « کنشکای بزرگ » آنرا بنیان نهاده بود  از نژاد سَکاها می باشند . « سکاها » نام قوم ایست مختلط که عنصرآریایی در آن غالب بود . که محل زندگی آنان از شمال به دشت‌های جنوب سیبری، از جنوب به دریای خزر و دریاچه آرال، از خاور به ترکستان چین و از باختر تا رود دانوب می‌رسید. سکاها مردمانی جنگجو بودند و گهگاه به سرزمین‌های همسایه خود یورش می‌بردند. سکاها از شاخه‌های‌ نژاد هند و اروپایی‌ بودند که‌ همواره‌ در تاریخ‌ قدیم‌  آریانای بزرگ  خودنمایی‌ می‌کردند.در نوشته‌های هرودوت، بقراط، ارسطو، استرابون، و بطلمیوس اطلاعاتی در مورد سکاها داده شده ‌است.

17 ـ دیاربکر یا  « آمِیدا» یکی از شهرهای ترکیه است. و جمعیت آن پیرامون یک و نیم میلیون نفر است. شمار شهرستان‌های این استان 13  و شمار روستاهای آن 734  است.

شهر دیاربکر(آمیدا)  بزرگترین شهر کردنشین ترکیه است و دارای برج و باروی تاریخی استواری است که مربوط به دوره امپراتوری روم شرقی است.

18 ـ  شاهنشاهی ساسانی ، تورج دریایی ، برگردان مرتضی ثاقب‌فر، نشر ققنوس ، چاپ یکم،  1383 .

ــ ايران باستان ،  میرزا حسن  پیرنیا، تهران : دنیای کتاب ، چاپ نهم ، 1378.

19 ـ زئوس  در اسطوره‌های یونان باستان ، پادشاه خدایان است. او بزرگترین فرمانروای کوه المپ و معبد تمام خدایانی که در آنجا بنا شده بودند ، بود. با بودن بزرگترین حکفرما او قانون، عدالت و معنویت را تعیین می‌نمود، و این مسئله او را رهبر روحانی خدایان و انسان‌ها نمود.

زئوس خدای آسمان‌ها بود ، و در اصل به عنوان خدای آسمان و هوا از طرف قبایل یونانی پرستش می‌شد.

20 ـ رجوع شود به : سایت "تاریخ ایران در این روز" نوشته دکتر نوشیروان کیهانی زاده .

21 ـ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 6 ، ص 2135  . 

22  ـ  شاهنشاهی ساسانی ،  تورج دریایی، برگردان مرتضی ثاقب‌ فر،چاپ یکم ، نشر ققنوس، چاپ 1383 ،   ص 57 .

ــ سلطان عشق و حماسه(زندگی پرماجرای بهرام گور)، جلد 1و2

ــ نظامی گنجوی، هفت پیکر، بهرامنامه

ــ علی اکبر دهخدا، لغت نامه

23 ـ برگفته شده از گفتار :  شاهنامه فردوسی بزرگ ( درباره پادشاهی بهرام گور . ) ، به تصحیح ژول مول ، چاپ پنجم 1379 ، انتشارات بهزاد ـ تهران ،  ص 596 ـ 610 .

24 ـ كليات خمسه ی نظامی، چاپ چهارم، انتشارات امير كبير، تهران1366 ،   ص662 تا 664 .

 25 ـ saeed.persianblog.com/ - 54k    سال 1382 هـ . ق .   .

26 ـ  رجوع شود به اثر : غرر اخبار ملوک الفرس و سيرهم -  از جمله کتابهای نفيس که مربوط به تاريخ سلاطين آریانای بزرگ و شرح احوال آنان است و در سنه 1900 م . به تصحیح و ترجمه : « زوتنبرگ  »  در پاريس به طبع رسيده است . اين کتاب بنابر تحقيقاتی که ناشر و مترجم فرانسه آن کرده بين سنوات 408 و 412 ه' . ق. به رشته تحرير درآمده و نسخ موجود از آن منحصر به سه نسخه قديمی بوده است که يکی متعلق به کتابخانه ابراهيم پاشا در قسطنطنيه و دو نسخه ديگر در ضبط کتابخانه ملی پاريس است .

و ـ  تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : فخرالدین محمد تقی فخرداعی گیلانی ، سال 1370 ، نوبت چاپ پنجم ، جلد اول ، ص  594 .

 

27 ـ رجوع شود به صفحات :

shahnameh.recent.ir/default.aspx?item=494 - 8k و

www.mehrargham.com/dorjonline/Shahnameh/partpoem49.html - 22k و

ـ fa.wikipedia.org/wiki/ بهرام_ گور - 16k -     

 

28 ـ شاهنامه فردوسی ، به تصحیح ژول مول ، چاپ پنجم 1379 ، انتشارات بهزاد ـ تهران ،  ص 596 ـ 610 .

29 ـ برگرفته شده از سایت  : (farshidh.blogfa.com)  

ــ شاهنشاهی ساسانی ،  تورج دریایی، برگردان مرتضی ثاقب‌ فر،چاپ یکم ، نشر ققنوس، چاپ 1383 ،  و

ــ کتاب:  (مروج الذهب ومعاون الجوهر )  مؤلف : مسعودی علی فرزند حسین ، نشر بیروت ، چاپ بیست و ششم ، انتشارات سال 1985 میلادی .

ــ کتاب تاریخ طبری ـ مؤلف : محمد بن جرير طبری (تاریخ طبری دارای 16 جلد و مرجع عمده تاریخ ایران تا اول سده چهارم هجری است ... )

طبری این تاریخ را از زمان خلقت شروع کرده و سپس به نقل داستان پیامبران و پادشاهان قدیمی می‌پردازد. در بخش بعدی کتاب طبری به نقل تاریخ پادشاهان ساسانی می‌پردازد، و از آنجا به نقل زندگی پیامبر اسلام ، محمد می‌پردازد. در این کتاب وقایع پس از شروع تاریخ اسلامی (مقارن با هجرت به مدینه) به ترتیب سال تنظیم شده و تا سال 293 هجری شمسی را در بر می‌گیرد.

30 ـ تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : فخرالدین محمد تقی فخرداعی گیلانی ، سال 1370 ، نوبت چاپ پنجم ، جلد اول ، ص 595 .   

31 ـ تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : فخرالدین محمد تقی فخرداعی گیلانی ، سال 1370 ، نوبت چاپ پنجم ، جلد اول ،ص  617 .

32 ـ شاهنامه فردوسی ، به تصحیح ژول مول ، چاپ پنجم 1379 ، انتشارات بهزاد ـ تهران ،  ص 622 .

33 ـ  « دارا » مکانی است در جنوب ترکیه امروزی ، واز جزیره‌های غیر مسکونی ایرانی در خلیج فارس است. این جزیره در دهانهٔ خور موسی قرار دارد. این جزیره غیر مسکونی محل تخم‌گذاری پرستوهای دریایی است .  

34 ـ « لا زیکا » مکانی است در جنوی گرجستان امروزی .

35 ـ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 5 ، ص 191 . 

36 ـ کتاب :  (مروج الذهب ومعاون الجوهر )  مؤلف : مسعودی علی فرزند حسین ، نشر بیروت ، چاپ بیست و ششم ، انتشارات سال 1985 میلادی . وهمچنان جهت معلومات بیشتربه منابع زیر  مراجعه شود : 

ــ کتیبه‌های پهلوی ، اکبرزاده ، داریوش ،  تهران : انتشارات پازینه ، 1385 .

ــ  کتیبه های پهلوی اشکانی ، اکبرزاده ، داریوش ، چاپ اول ، انتشارات پازینه، تهران 1382

ــ تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تفضلی، احمد ، چاپ دوم، انتشارات سخن، تهران 1377 .

ــ تاریخ کامل ایران باستان مهرآبادی ، میترا ، ،چاپ اول، انتشارات افراسیاب ، تهران 1380 .

ــ مانی و تعلیمات او ، ویدن گرن، گئو، ،ترجمه :  دکتر نزهت صفای اصفهانی ، ویرایش دوم چاپ اول ، نشر مرکز، تهران 1376 .

ــ فرهنگ کوچک زبان پهلوی ،  مؤلف " مکنزی، دیوید نیل ،  ترجمه : مهشید میرفخرایی ،  تهران : پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،  1379 .

37 ـ دریای سرخ از حیث مساحت پانزدهمین دریای جهان به شمار می‌رود که به عربی : البحرالاحمر گویند ، خلیجی است  بین شبه‌جزیره عربستان و شمال شرقی قاره آفریقا قرار دارد. واز طریق (تنگه مندب) با خلیج عدن و اقیانوس هند ارتباط می یابد .

کانال سوئز در شمال آن را به دریای مدیترانه وصل می‌کند. همسایگان این دریا کشورهای عربستان سعودی، یمن، جیبوتی، اتیوپی، سودان، مصر و اردن می‌باشند. این دریا حد فاصل میان دو قاره آسیا و آفریقا است.    

38 ـ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ، جلد 6 ،  ص  2332 .

38 ـ ــ شاهنامه فردوسی ، به تصحیح ژول مول ، چاپ پنجم 1379 ، انتشارات بهزاد ـ تهران ،  ص  795 .

40 ـ نبرد حَرّان 53 میلادی ،  جنگ 58 ــ 63 ،  لشکرکشی تراژان به پارت  ،  نبرد تیسفون 165 میلادی ، نبرد تیسفون 198 میلادی ، نبرد نصیبین  ، نبرد راسائنا  ،  نبرد میسیکه  ،  نبرد بربلیسوس  ،  نبرد اِدِسا  ، نبرد سِنجار  ، محاصره آمِیدا  ، نبرد تیسفون 363 میلادی  ، نبرد سامِرا ، جنگ آناستازی  ،  جنگ ایبری ، جنگ لازی ، جنگ 572 ـ 591 میلادی  ، نبرد اَنطاکیه ،  محاصره اورشلیم ، محاصره اسکندریه  ،  محاصره خالکِدون  ، نبرد ایسوس 622 میلادی   ، نبرد ساروس  ،  محاصره کنستانتینوپول  ،  نبرد نینوا ...  

جهت معلومات بیشتر به منابع زیر :

ــ  ایران‌نامه ، جلد سوم ، نوشته عباس مهرین شوشتری، انتشارات بانک ملی ایران ،

ــ تاریخ آسیا، رنیران‌نامه، جلد سوم، نوشته عباس مهرین شوشتری، انتشارات بانک ملی ایران  ، ترجمه مصطفی فرزانه ، انتشارات علمی، تهران، 1329 .

ــ تاریــــخ روم ، آلبرماله و ژول ایــــزاک، ترجمه غلامحسین زیرک ‌زاده، ابن‌سیـــــنا، تهران، 1341  .

ــ تاریخ ایران قبل از اسلام ، پیرنیا ، عباس اقبال، انتشارات نگاه، تهران ،

 41 ـ حیره از شهرهای قدیم میان‌رودان است که در نزدیکی شش و نیم کیلومتری جنوب شهر نجف  کنونی عراق قرار گرفته بود.

این شهر پایتخت ملوک لخمی بود که آنها نیز خود فرمان‌بردار پادشاهان ساسانی بودند. با بزرگ شدن شهر کوفه ، از آبادانی حیره کاسته شد و سپس به تدریج از میان رفت. نام حیره از ریشه‌ای آرامی به معنی اردوگاه مرکب از خیمه‌ها است.

این منطقه از مراکز مهم فرهنگی آریائیان بوده و از این مرکز ساز بربط به دنیای عرب معرفی گردید.

42 ـ شاهنامه فردوسی ، به تصحیح ژول مول ، چاپ پنجم 1379 ، انتشارات بهزاد ـ تهران ،  ص 796 .

43 ـ جنگ نهاوند ، در سال بیست ویکم هجری (641 میلادی ) بین سپاه آریائیان  و اعراب در حمله اعراب به آریانای بزرگ  در نزدیکی نهاوند که در منطقهٔ کوهستانی واقع شده اتفاق افتاد. جنگ نهاوند که مسلمین آن را فتح‌الفتوح نامیدند یکی از مهم‌ترین جنگ‌هایی است که بین اعراب مسلمان وامپراتوری آریائیان  اتفاق افتاده‌است. ابن اثیر در خصوص علت این نام‌گذاری می‌نویسد: مسلمین فتح نهاوند را «فتح‌الفتوح» نامیدند زیرا بعد از آن آریائیان نتوانستند جمع شده و در برابر اعراب بایستند، و پس از این جنگ بود که مسلمین سراسر کشور آریانای بزرگ را تصرف کردند، وامپراطوری ساسانی فروپاشید.

44 ـ رجوع شود : تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : فخرالدین محمد تقی فخرداعی گیلانی ، سال 1370 ، نوبت چاپ پنجم ، جلد اول ،ص 685، 686 .

ــ تاریخ ايران باستان ،  میرزا حسن  پیرنیا، تهران : دنیای کتاب ، چاپ نهم ، 1378. صص229  - 239 .

ــ (تاریخ کامل ایران) ، دکتر رازی ، عبدالله ،همدانی چاپخانه اقبال سال 1363  خورشیدی.  

ــ ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستن سن، رشید یاسمی، دکتر حسن رضایی باغ بیدی، انتشارات صدای معاصر، چ پنجم، 1385 .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

دکترنت بصیر کــــامجو

آلمان ــ جنوری 2010                                   

قسمت سوم

شاهنشاهی اشکانيان ( پارتیان )

( 250 پ . م .  تا 226 میلادی )

دوران (476 سال )

 

همشهری های گرامی! نخست از همه بهترین تمنیات نیک و درود های بی پایان  خویش را به تک تک شما عزیزان  تقدیم مینمایم . امیدواریم که همه در لباس عافیت شاد و خرم باشید.  

خوانندگان عزیز مرام از نوشتن این رساله ، ادای رسالتی در راه  بازشناسی هویت ملی وباستانی مردمان بومی این سرزمین از هزاره اول پیش از میلاد تا عصر حاضر ، می باشد . به باور ما این اقدام روشنگری عاقلانه از هر دستی و به هروسیله ایکه اجرا گردد ،  بنفع تأمین صلح و ثبات و همآیشی ملی واقعی درکشور خود ما و منطقه تمام خواهد شد .

به این سلسله باید گفت کـــــه ما در هفته های گذشته  با ایجاز کامل در دوقسمت اول ودوم این بحــــث ،  تحت نام « پاد شاهان آریایی » موفق به شرح امپراتوری ماد ها و امپراتوری هخامنشی ها شده ایم .

اینک در قسمت سوم بحث حاضرکه مختص به شرح امپراتوری اشکــانیان ( پارت ها ) می باشد ،  تلاش مینمائیم ،  تا از دراز کردن سخن جلوگیری نموده مسایل موجــه ، ضرور ومقبول حوادث را به بیان گیریم .

این یک حقیقت آفتابی است که تمامی مشکلات امروز ما به علت فاصله گرفتن ازاصل و هویت ماست . وقتی انسان ازاین ارزشهای  « هویت و اصلیت » خویش تهی شود ، ذهن آن ضربه پذیر شده وآماده پذیرش هر فرهنگ بیگانه ای می شود .  

مردمان سرزمین ما برای واپسگیری هویت فرهنگی و معرفتی وتاریخی خویش که اصلیت آنها را می سازد بایست ارادت مندانه و تسلیم ناپذیر مبارزه نمایند . وبار دیگر مانند اسلاف خویش از شایسته سالاری زبان فارسی وفرهنگی که با این زبان حوزه تمدنی آسیا ابداع و رشد کرده دفاع کنند . 

گرچه مردمان آزادۀ ما از سده های قدیم به این سو در فرآیند تاریخ استقلال خواهی سرزمین خویش از لحاظ روحی شاهد هزاران ایثارو شهـادت ، در راه دفاع از« هویت و اصلیت » وباور های معرفتی وعلمی این خطه در برابر مهاجمان  یونانی ، رومی ، عربی ومغلی و گورکانی وانگلیسی ... بوده اند .  

اما با تأسف که اخلاف شان درشرایط کنونی در داخل کشوری بنام افغانستان حتا موفق بدفاع از سرنوشت زبان فارسی این نماد هویت هستی همگانی  ، و از دست آورد های فرهنگی و تاریخی خـویش در برابر اقدامات فرهنگ ستیزی دولت مرکز گرا وتمامیت خواه حامد کرزی و تیم همتبارش نمی باشند .  

وبدین اساس هم هست که هرروز با کلند رهبران شؤونیزم حاکم قبیله (و بویژه وزارت های فرهنگ ، معارف ، داخله وبرخی از نهاد های وزارت تحصیلات عالی و مسلکی  ، اکادمی علوم ووو ... ) خشتی از بنای زبان فارسی و فرهنگ ما تخریب میگردد .

واز طریق رسانه های جمعی وتلویزیونهای دولتی وشخصی سیاسـت کهنه ای :

( مـرکه پشتو ) امـان الله خـان و ( پشتو تولنه ) ظاهر خان و داود خان آشکارا تطبیق وپیش برده می شود .

اگردر کشور ما از طرف فارسی زبانان در برابر چنین اقدامات دولت ،  کاری صورت نگیرد درآن  صورت حاکمیت دست نشانده ودستیاران تمامیت خواهش با بدبینی وحسادت  ایکه در برابر عظمت فرهنگی این سرزمین دارند ،  آهسته آهسته موفق به مغز شویی جوانان و بیگانه سازی آنها از اصل شان ، خواهند گردید  .

ما باید به ارزش زبان فارسی وفرهنگ باستانی مان به دیده قدر بنگریم .  ودر این مقطع باید از شرایط محیا شده زمان استفاده بیشتر بریم تا مفاهيم دفاع مقدس از ارزشهای اصالت خودی را به  نسل نوین انتقال دهیم . وبدین وسیله آن  معرفت هویتی ای را که متجلی عزت و افتخار ماست  به باور ها ، احساس وعمل و ارادۀ  مردم بومی این سرزمین تبدیل نمائیم .

الان در کشور ما  به اصطلاح اوغانستان  سیاست خشونت پرور وغیر انسانی  حاکمیت قلابی و مصنوع حامد کرزی و تیم مرکزگرای وی از یک سو  وطالبان ظلمت ( سربازان چشم بسته سرمایه ) از سوی دیگر هردو  زیر نام به اصطلاح « دموکراسی » و « اسلام »  فقط شرارت می آفرینند . زیرا دروجود  فضای تشنج وجنگ و خون است که تحقق اهداف شؤونیزم قبیله مؤثر واقع می شود .

اگر اینطور نیست پس چرا مانند دیگر کشور های متمدن جهان  در کشور ما آرامش وثبات مستولی نمی شود .

درحالیکه زیاده از دوسده اخیر رهبران دولت ورهبران اپوزیسون هردو از یک تبار پشتون اوغان هستند .

سوای آن رهبری قدرت سیاسی ، قدرت  اقتصادی و قدرت دفاعی وقضایی یکسره از ابتدا تا انتها ، بصورت مستقیم و غیر مستقیم بمدد نهاد های سیاسی استعمار کهنه و نو  در دست این قوم محفوظ نگهداشته شده است .

اگر قول روزنامه ای گاردين منتشره ای  15 جنوری 2010 که : " دولت اسرائيل پشتونها را قبيله ی گمشده ی اسرائيلی ميدانند "  و به تائید قول روزنامه لوفیگارو که "  ظاهرشاه ، در جواب خبرنگار ایتالیائی در بارۀ نسبش گفته بود که من از قبیلۀ بنیامین یهودی هستم . " را منحیث یک واقعیت تاریخی تلقی کنیم . واضح می گردد که علت خشونت پیشگی ایشان در این نهفته است که اینها محبت ذاتی و احساس پاک اخلاقی به قدرت دارند ، نه به  آب و خاک ومردم این سرزمین .

با آموزش فرآورد های عمل سیاسی حاکمان پشتون افغان در تاریخ تحولات دو سده اخیر میتوان اذعان کرد که شیرازه مادی و معنوی این سرزمین از دستان ستمگستر اینها چقدرعمیق تخریب گردیده ومردم آن  عذاب ورنج کشیده است . اگر واقعاً عشق ذاتی میهن پرستانه به مادر وطن درقلب رهبران این قوم وجود می داشت با ابن همه تنفر تیره فرهنگ ، خانه و کاشانه این وطن را ویران وداغان نه کرده و نمی کردند .

اجازه استمرار چنین یک  روند ضد انسانی وضد فرهنگی درکشور ما گناه بزرگ است . به این مناسبت ما از تمامی نیرو های دگر اندیش وسازندۀ جامعه نوین بشمول دانش آموختگان ودانشجویان ، استادان دانشگاه و دانشکده ها ، شاگردان مکاتب و کارمندان مراکز آموزش و پرورش واز همۀ شهروندان صلح خواه کشور آرزو می بریم که در صف همبستگی اجتماعی از زبان فارسی و فرهنگ باستانی این سرزمین دفاع کنند .

و امید واریم که دست اندرکاران فرهنگی ونهاد ها و رسانه های جمعی ــ جراید وروزنامه های میهن پرست وغیر وابسته به حاکمیت ، به هر قیمتی که می شود جلو تحقق سیاست پشتونسازی  کشور را بگیرند .

زیرا صرف همین زبان ما وفرهنگ ما ودست آورد های فرهنگی وتاریخی ما عزت و اصالت مارا تمثیل مینماید . بدون آن ما جسم بی جانی بیش نیستیم . باید در حفظ و نگهداری این  ارزشهایی جاویدانه جان خود را فدا کرد . وپیوسته آنرا شناخت وبه نسل دگراندیش معرفی  نمود .

هدف و انگیزه نوشته هذا  ادامه بحثی مبنی بر شناخت و معرفی برخی از یاداشت های تاریخ باستانی سرزمین ماست . گرچه در کشور های : ایران وتاجکستان وازبکستان ( سمرقند و بخارا ) هندوستان و روسیه ، روم و یونان ، مصر وعراق ، سوریه وارمنستان و انگلستان و... راجع به تاریخ باستانی آریایی ها وسایر ملیت های باهم برادر این سرزمین هزاران اثرمعتبر و تحقیقی بهتر و بیشتر در مورد نوشته شده ووجود دارد .

اما خوانش یاد داشت های این قلم و نحوه بیان آن به نسل جوان کشور ما افغانستان زمینه ساز کارشناسانه  به منظور آگاهی و بیداری آنها خیلی ضروری و مفید خواهد بود .  

 

آغاز سخن

طوریکه درقسمت دوم این رساله گفته شد ، داریوش سوم ( 336 تا 330 پیش از میلاد ) آخرین پادشاه هخامنشی بود . (1) وی درنبرد های :

ــ گرانیک یا گرانیکوس ( بهار334 پ. م . ) (2)  ؛

ــ جنگ ترموپیل (3) ؛

ــ جنگ مستقیم ( ایسوس ( 333 پ. م. ) (4)  ؛

ــ  و جنگ گوگمل (331 پ.م.) (5) میان آریائیان ویونانیان  ــ ازاسکندرمقدونی شکست خورد وسرزمین آریانایی بزرگ بعد از220 سال فرمانروایی شاهان هخامنشی ، بدست مهاجمان یونانی افتاد .

پس از مرگ اسکندرمقدونی  (323  پ . م  ) سرزمین‌های تسخیر شده او میان سردارانش تقسیم ‌شدند. به این ترتیب  آریانا تحت حکومت سلوکیان(6)   در آمد. وبیش از شصت و پنج سال ( 312 ـ 250 پ . م . ) در تحت فرمان آنان باقی ماند .

مگر در این مدت آریایی ها بجهت دفاع از سرزمین و فرهنگ  خویش ، آرام نه نشستند و با استفاده از موقعیت سیاسی و اجتماعی ، نفوذ خود را در مسیرجنبش استقلال خواهی گسترش دادند و سرانجام توانستند عاملی برای ابراز وجود و نابودی استیلای سلوکیان درآریانایی بزرگ شوند.  

ایجاد جوسیاسی جنبش استقلال خواهی در سرزرمین آریانایی بزرگ علیه استیلای سلوکیان (یونانی )  بصورت کل  واعلام استقلال ایالت باکتریا ( باختر ، بلخ ) وتأثیرات عمیق آن بر اوضاع سیاسی و سراسری کشور همه دست بدست هم داده تا اینکه اشک ( 250 ـ 248 پ . م . ) مؤسس خاندان اشکانی در سال 250 پ . م . ضد آنتیوخوس دوم ( 261 ـ 246 پ . م . ) پاد شاه سلوکی قیام کرد ودولت آریایی مستقلی را تشکیل داد .

بعداً پادشاهان این سلسله بمناسبت احترام او واژه «  اشک » را برنام خود افزودند . مثلاً اشک دوم ، اشک سوم وآخرین پادشاه سلسلۀ اشکانی « اشک بیست و نهم اردوان پنجم ( 216 ـ 226 میلادی ) است .

" اشکانیان سلسله ایست از پادشاهان آریانا که از خراسان ( پارت ) از شعبه ای نژاد آریایی ظهور کردند و قریب پانصد سال از  250 ـ پیش از میلاد . تا 226 میلادی در این سرزمین (آریانا ) حکومت نموده اند . " (7) ، وتاکنون  دراز مدت ترين  امپراتوری درتاریخ چندین هزار ساله آریائیان  محسوب می شود.

 

 

 

 


  

         

 

 

 

                                  امپراتوری اشکانی 250  پ . م . تا 226  م . در حدود سال یکم  میلادی

ما در این بخش به گونه مثال سوای ذکر اسمای شاهان سلسله اشکانی ببرسی برخی از کارنامه های آنها مبادرت می ورزیم . 

 

پادشاهان اشکانی آریائی عبارت اند از :

 

1 ـ اشک یکم  

2 ـ  تیرداد یکم  (اشک دوم)

3 ـ  اردوان یکم (اشک سوم)

4 ـ  فریاپت (اشک چهارم )

5 ـ فرهاد یکم  (اشک پنجم )

6 ـ  مهرداد یکم (اشک ششم)

7 ـ  فرهاد دوم  (اشک هفتم)

8 ـ اردوان دوم (اشک هشتم)  

9 ـ مهرداد دوم (اشک نهم)  

گودرز یکم

 اُرُد یکم

 

10 ـ سیناتروک  (اشک دهم)

11 ـ فرهاد سوم (اشک یازدهم)

12 ـ  مهرداد سوم (اشک دوازدهم)

13 ـ ارد دوم  (اشک سیزدهم)  

14 ـ فرهاد چهارم  (اشک چهاردهم)

تیرداد دوم

 

15 ـ فرهاد پنجم/ ملکه موزا (اشک پانزدهم ) 

16 ـ ارد سوم (اشک شانزدهم)

17 ـ ونُن یکم (اشک هفدهم)  

18 ـ  اردوان سوم (اشک هیجدهم)  

تیرداد سوم

 

19 ـ وردان (اشک نوزدهم)  

20 ـ گودرز دوم (اشک بیستم)  

21 ـ ونن دوم (اشک بیست و یکم)

22 ـ بلاش یکم (اشک بیست و دوم)  

23 ـ  پاکور (اشک بیست و سوم)  

اردوان چهارم  

 

24 ـ خسرو (اشک بیست و چهارم)  

بلاش دوم  

مهرداد چهارم  

 

25 ـ بلاش سوم (اشک بیست و پنجم)  

26 ـ بلاش چهارم (اشک بیست و ششم)  

27 ـ بلاش پنجم (اشک بیست و هفتم)  

28 ـ بلاش ششم ( اشک بیست و هشتم)  

29ـ اردوان پنجم (8) (اشک بیست و نهم)

 

 

 

 

اول ـ پادشاهی « اشک یکم »

مؤسس امپراتوری اشکانیان

 

اَرَشک یا اشک یکم (سلطنت از 250  پ.م . تا 248  پ.م.) نام بنیان‌گذار شاهنشاه آریایی  اشکانیان است. (9)

لوسیوس فلاویوس آریان گزنفون ( 92 ـ 175 م . ) (10) مورخ یونانی‌نژاد رومی  آورده‌است که : " اشک یکم و برادرش تیرداد یکم ، هر دو از تبار اردشیر دوم هخامنشی، شاهنشاه  هستند."

اگر چه دولت اشكانی به وسيله اشك اول و برادرش تيرداد پایه گذاری شد ، اما  استواری و استحکام واقعی آن به وسيله مهرداد  اول ودوم ، بترتیب  ( ششمين  و نهمین اشك) این سلسله انجام پذیرفت .


 

 

 

 

اشک یکم

 

دوم ـ پادشاهی تیرداد یکم ، اشک دوم

 

تیرداد یکم ، دومین شاهنشاه اشکانی آریایی  است. او پس از برادرش اشک یکم به  تخت نشست وبا پادشاه سلوکی : سلوکوس کالی نيکوس (  246 ـ 225  پ . م . )  جنگید واو را شکست داد ، از( 247 تا  214 پ . م . ) سلطنت کرد. (11)  وی به استواری وپایداری موقعیت سیاسی و نظامی و اجتماعی دولت  نوپای اشکانی پرداخت.

تیرداد از گرفتاریهای زیاد سلوکیان در مغرب استفاده نموده و گرگان را به پارت ضمیمه کرد. سپس با دیودوت پادشاه باختر متحد شده و خود را مانند سلفش ( شاهان هخامنشی ) ، شاهنشاه  خواند.

در زمان سلطنت تیرداد ( اشک دوم  )  شهر صددروازه پایتخت اشکانیان بود. (12)  


 

                      

 

 

 

 

 

 

   

 

نقشه ای كه اراتوستنوس در سال 220 پ . م . تهيه كرده است

 

 

                      سوم ـ پادشاهی اردوان یکم ، اشک سوم

 

 

 

 

اردوان یکم

 

 

اردوان یکـــــم پســــر تــــیرداد یکــــــم ،  ســـــومین شاهنشاه اشکــــانی آریایی است کـــه از ( 214 ـ 196 پ . م . ) حکومت نمود . (13)

از کارنامه های تاریخی وی معلوم است که اویک مرد میهن پرست با تدبیر و در برابر مهاجمین تسلیم ناپذیر  بود.

او از منازعه آنتيوخوس سوم (  پسر سلکوس کالي ّ نيکوس )  با آخِه لائوس و با يکي از وُلات او استفاده کرده ، با بهره مندی ازلشکر نیرومند وسرداران ماهر خویش ، بماد تاخت  و راهی را که از گرگان بکوههای کردستان ميرفت در تحت تسلط خويش درآورد. وبا این حرکت کلده و بين النهرين قديم را در تحت تهديد گذاشت . (14)   

نبرد آزادی خواهی اردوان شاهنشاه سوم کاشانی  علیه آنتیوخوس سوم یونانی مدتی بطول انجامید وآریائیان دراین جنبش استقلال خواهی چه در باختر و چه در پارت به مقابل سلوکیان مهاجم سر اطاعت فرود نآوردند وتا پای و جان از سرزمین خویش دفاع نمودند . سرانجام براثر این مقاومت آنتيوخوس در حوالی ( 206 پ . م . ) شکست را می پذیرد و استقلال آریانایی بزرگ و همبسته  را برسمیت می شناسد .  

باید گفت که در این جنگها لشکرآنتیوخوس شهر ها را آتش زدند و معبد آناهیتا را در همدان غارت نمودند ، ذخایر و نفایس زیاد از آنجا بر گرفتند . نوشته‌اند چهار هزار تالان (15)  قیمت ذخایر بوده‌است .

 

چهارم ـ پادشاهی مهرداد یکم ، اشک ششم

 

مهرداد یکم پسر( فریاپت ) ششمين شاه سلسله اشکانی است . وی پس از برادرش فرهاد یکم برتخت شاهی نشست ودولت اشکانيان را به منتها درجه قدرت رسانيد  با دمتريوس دوم  پادشاه سلوکی جنگ کرد اورا مغلوب وبه زندان انداخت . ( 16 )

وی نخستين شاه از اشکانيان بود که خود را شاهنشاه خواند واز 171 تا 138 پیش از میلاد سلطنت کرده است .

 

 

 

مهرداد یکم

 

او بانی عظمت و اقتدار دولت اشکانی گردید.  شهامت ودلیری او سبب شد تا برخی از سرزمین‌ها را از سلوكیان که به واسطه جنگ با رومی‌ها و یهودی ها ضعیف شده بودند بگیرد ؛  سپس آذربایجان را از امرای محلی كه در آنجا استقلال یافته بودند خالی کرد . پس از آن خوزستان و پارس و بابل  را تابع ساخت وقدرت دولتی را درقسمت عمده آریانای قدیم توسعه بخشید .

بعد به هند رفته ، قطعه‌ای را تا رود جِلُمْ به کشور اشکانیها ضمیمه كرد. به این ترتیب  امپراتوری اشکانیان آریایی  وسعت قابل توجهی پیدا کرد. بطوریکه مملکت او ( 17 ) بعد ها رقیب و همسر دولت جهانی روم گردید .  

 

پنجم ـ پادشاهی مهرداد دوم  ، اشک نهم

 

مهرداد دوم یا مهرداد کبیر(اشک نهم) نهمین شاه از دودمان اشکانی آریایی است که (از 124 تا  74 پ.م  ) سلطنت کرد (18) . لقب کبیر را به دلیل مقتدر بودن و نظم و سازمان دادن به امور آریانای بزرگ  به او داده‌اند. اوزمانی  به شاهی رسید که آریانا  از هر سوهدف تهاجم گروه ها وطوایف گوناگون  شده بود.

مهرداد دوم به پیروی از مهرداد یکم با تعقل وشجاعت تمام مناطق اشغال شده را بار دیگر از چنگال مهاجمان پس گرفت و مرزهای امپراتوری آریانای بزرگ را در شرق تا کوههای هیمالیا  ( 19 ) و در غرب تا همسایگی امپراتوری روم  رساند. وی در این نبرد ها نخست بابل را از تازیان پس گرفت و سپس به ارمنستان لشکر کشید. در سال 113 پ.م سراسر بین‌النهرین را به دست آورد و مرو و فرارود را نیز تصرف کرد. ( 20) آنگاه رو به شرق نهاد با نبردی سهمگین سکاها را شکست داد ، پارت و هرات را آزاد کرد و دولت سکایی سیستان را وابسته به دولت اشکانی آریایی ساخت .

نخستين رابطه دولت روم با آریانا در زمان مهرداد دوم ايجاد شد، و سفيري از جانب شاهنشاه اشکانی برای بستن پيمان نزد "سولا" که از جانب دولت روم به آسيای صغير آمده بود فرستاده شد.

مهرداد دوم با تحمل ودوراندیشی اوضاع سیاسی و اجتماعی و امنیتی  آریانا را نظم وترتیب داده تحت کنترول خویش درآورد وزیرساخت های اقتصاد قویی را اساس گذاشت . درروزگار او بود که راه تجارت آریانا به چین که در تاریخ به " راه ابریشم " معروف است گشوده شد. که بعدآن تبادله امتعه ومال تجارتی میان چین، هند، عربستان وبرخی سرزمین‌های دیگر موجب شکوفایی اقتصاد کشور و منطقه  گردید.

 

ششم ـ پادشاهی ارد دوم ،اشک سیزدهم

اُرُد دوم (اشک سیزدهم) سیزدهمین شاه از خاندان اشکانی است. وی از سال 55  تا 37  پیش از میلاد سلطنت کرد. به عقیدهٔ بسیاری از مورخان در زمان او شاهنشاهی اشکانی به اوج عظمت خود رسید. بسیاری از معاصران آن زمان آریانا  را بسیار مقتدرتر از روم می‌دانستند.  ( 21) در زمان شاهی ارد دوم سرزمین‌های بسیاری به قلمرو اشکانیان اضافه شد ولی به دلیل ضعف سازمانی ارتش نتوانستند مناطق فتح شده را حفظ کنند. مهمترین پیش‌آمد در زمان شاهی ارد دوم جنگهای متعدد با رومیان و به خصوص نبرد حران (carrhae) (22 )  است.

اُرد دوم همچنین پایتخت آریانا را از شهر صددروازه به تیسفون ( 23 )  که در برابر سلوکیه ساخته شده بود منتقل کرد و تیسفون تا زمان حملۀ اعراب پایتخت آریانایی بزرگ بود.

 

هفتم ـ پادشاهی بلاش یکم ، اشک بیست و دوم


  

 

 

 

 

بلاش یکم

 

بَلاش یکم (اشک بیست ودوم) از خاندان اشکانی آریایی  است. او در سال 51  میلادی پس از مرگ پدرش ونن دوم بر تخت شاهی نشست و تا سال 78  میلادی سلطنت کرد. (24)  در هنگام پادشاهی بلاش یکم آریانا  گرفتار مصیبت های گسترده دیگری ازجمله شیوع طاعون و وبا و قحطی ناشی از خشکسالی می گردد .

مگردر تاریخ از او به عنوان آخرین شاه بزرگ اشکانی یاد می‌کنند. زیرا پس از وی دولت اشکانی به ضعف گرایش پیدا می کند ودر انتها به دست ساسانیان قوم دیگری از نژاد آریایی می افتد.

بلاش یکم ارمنستان را که در دوران شاهی اردوان سوم (اشک هیجدهم ) به خاطر نبردهای داخلی بر سر قدرت میان اشکانیان به رومیان واگذار شده بود به زور نبرد وابس گرفت ودورۀ جنگهای آریانا و روم را با پیروزی آریانا بپایان رسانید . وقوای امپراتوری روم  مجبور به عقب نشینی شد . (25)

بلاش یکم به آیین و روش‌های آریایی بسیار علاقه‌مند بود. در احیای فرهنگ و آیینهای آریائیان تلاش بسیاری کردو بازماندهٔ گرایش‌های یونانی را درآریانایی بزرگ  از میان بردشت .

بنا به روایات زرتشتی در زمان بلاش یکم متون کهن اوستایی از نو گردآوری شد و نام یونانی شدهٔ شهرها نیز دوباره نام آریایی خود را بازیافت.

 

هشتم ـ پاد شاهی اردوان پنجم ، اشک بیست و نهم

 

پس از مرگ بلاش پنجم میان دو پسر او به نام‌های بلاش ششم و اردوان پنجم برای رسیدن به شاهی نزاع درگرفت. در ابتدا بلاش به شاهی رسید ولی بعد « اردوان  » علیه او قیام کرد و توانست نفوذ خود را بر سراسر آریانا افزایش دهد و زمام امور کشور را بدست گرفت .

اردوان پنجم (اشک بیست و نهم) آخرین شاه آریانا از خاندان اشکانی است که از سال 216  تا 226 میلادی در آریانا پادشاهی کرد. (26)

در سال های آخر شاهی اشکانيان به سبب زدو خوردهای داخلی و جنگ های پياپی با روميان و وجود کشمکش های داخلی قدرت نظام رهبری اين خاندان بسيار سست شده و شيرازه کارها ازهم گسيخته بود.

آریائیان ازآشفتگی و ناتوانی کشور و نظام ناخرسند بودند وآرزو می کردند که باز مانند دوران هخامنشی کشوری آراسته ونيرومند داشته باشند.

به اين سبب اردشيربابکان برشاهنشاه اشکانی شوريد همه او را از جان و دل به شاهنشاهی پذيرفتند. اردشير بابکان پس از آنکه استان های فارس و کرمان و جزایر خلیج فارس را به فرمانروائی خود افزود  وبا اردوان پنجم شاهنشاه  اشکانی جنگ کرد. اردوان در اين جنگ شکست خورد و خاندان شاهنشاهی اشکانیان پس از 476 سال برافتاد.

اردشيربابکان ازآن پس به شاهی نشست و خاندان شاهنشاهی ساسانی آریایی را بنياد کرد که بيش از چهار قرن دیگر برآریانایی بزرگ  فرمانروا بودند.

اردوان پنجم ( 261 ـ 226 میلادی ) بیست نهمین شاه اشکانی در زمان حکومت اش  پیوسته با سپاهیان رومی نیز در نزاع و مجادله بود وچند باردر نبرد ها بر امپراتوری روم  پیروز گردید .  بگونۀ مثال ما گوشه از این نبردها رابازگو می کنیم :

" ... نيرنگ و خيانت ديگری نيز از جانب روميان در آخر دوره اشکانی انجام گرفت ، و آن اين بود که «کاراکالا» قيصر روم خواست « اردوان پنجم » آخرين شاه اين خاندان را بکشد و کشورآریانا را زير فرمان بياورد.  

براي رسيدن به اين هدف نامبارک نامه ای به اردوان پنجم نوشت و دختر او را خواستگاری کرد. اردوان پاسخ داد که بايد خود قيصر بيايد و عروس را ببرد.  به نوشته هرودیان ــ تاریخ نگار رومی  « قیصر» اعلام کرد که به آریانا  می آید تا به شکل رسمی با شاهزاده  آریایی عروسی کند.

« کاراکالا  » با سپاهيان خود به نزديکی مرز آریانا  آمد و جشنی برای عروسی برپا کرد و چون اردوان پنجم با سرداران و درباريان خود به آن مجلس رفت قيصر ناگهان با سربازان خود بر ايشان تاخت. خود اردوان شاه آریانا توانست از صحنۀ منازعه نجات یابد . اما بسياری از سرداران آریایی  کشته شدند.

اردوان چون جان بدر برد لشکريان بسيار گرد آورد و به جنگ روميان شتافت. اما درهمين وقت کاراکالای در نزديکی «  منطقه حران  » کشته شده بود. اردوان با جانشين او پيکار کرد و روميان سخت شکست يافتند و خواهش آشتی کردند، و پذيرفتند که ازمرزهای آریانای بزرگ دور شوند و مبلغ هنگفتی غرامت بپردازند. ...

هرودیان مورخ رومی جای دیگر می نویسد  : این چهارمین بار بود که رومی ها به تصرف و غارت و ویرانی شهرها و روستاهای « بین نهرین »  و کشتار مردم آن، در درازای 100 سال دست زده بودند. " (27)

در زمان اشکانيان آریانای بزرگ  به چندين "ولايت"، تقسيم شده بود. هرولايت شاهی داشت که اغلب از خاندان کهن شاهی آن ولايت بود. اشکانيان چون کشور را فتح می کردند گاهي همان پادشاهش را به فرمانروائی مي گماشتند تا دست نشانده شاهنشاه باشد و باج يعني ماليات ولايت را هرسال به خزانه مرکزی بفرستند. گاهی هم کس ديگر را از جانب خود به شاهی آن ولايت معين می کردند.

 

برخی از ویژگی های اجتماعی وسیاسی نظام  اشکانیان آریایی

 

در دولت اشکانی، شاهنشاه بالاترين مقام کشور را داشت و می بايست از نژاد آریایی اشک اول باشد. اين مقام ارثی بود يعنی از پدر به فرزند می رسيد.

نظام سیاسی اشکانی دو مجلس ( شورا ) داشتند :

اول ــ مجلس ( شورای )  خانواده شاهی که همه مردان خاندان اشکانی چون به سن بلوغ می رسيدند در اين مجلس شرکت می کردند.

دوم ــ مجلس ( شورای )  بزرگان که از مردان کار آزموده کشور و پيشوايان دينی فراهم ميشد اين دو مجلس را رويهم "مغستان" می گفتند. (28)

چون شاهی در می گذشت در اين مجلس جانشين او را از ميان فرزندانش يا افراد ديگر خاندان برمی گزيدند. آنگاه سپهسالار کشور که از « خانواده سورنا » (29)  بود تاج شاهی را بر سر او می گذاشت.

دین : ـ اشکانی ها به آئين کهن آریایی باستان مي زيستند و پرستش خدايان باستان آریایی ، مانند"ميترا" يا مهر و اناهيت يا ناهيد، نيز ميان ايشان معمول بود. در ميانه های دوره اشکانی دين زرتشت در همه آریانا رواج يافت و به اين سبب بعضی از شاهان آن خاندان به اين آئين علاقه بسيار نشان دادند.

بلاش که يکی از شاهان بزرگ اشکانی بود فرمان داد تا کتاب "اوستا" را که پراکنده شده بود فراهم بياورند. اما اشکانيان هم مانند هخامنشيان مردمان را در دين و آئين خود آزاد می گذاشتند. به اين سبب در دوره ايشان در بعضی شهرهای يونانی نشين آریانا  ، دين يونانی رواج داشت و سپس که دين عيسوی رونق يافت بعضی از شهرهای مغرب که اکنون در کشور عراق است مرکز پيشوايان دين مسيح شد.

زبان : ـ به  ادامه فارسی باستان دوره ای هخامنشیان ، فارسی میانه یکی از زبان های آریایی  است که در دورۀ اشکانی ها و ساسانی ها  در آریانا رایج بود . این زبان از راست به چپ نوشته می شد . که اکنون بنام فارسی نو یاد می شود .

ورزش :ـ به جوانان پارتی ( اشکانی )  پيش از همه چيز سوار کاری  و تیراندازی می آموختند. پارتی ها در اين فنون چنان استاد و ورزيده بودند که در جهان آن روز نمونه و مثل شمرده می شدند. در زد و خوردهای پياپي که ميان اشکانيان با سلوکيان و روميان روی می داد هميشه چابکی و استادی سوارکاران پارتی بود که موجب پيروزی آریائيان می شد.

تفریح و سرگرمی : ـ شکار نيز يکی از کارهای مهمی بود که جوانان می بايست بياموزند. جامه مردان پارتی  قبائی بلند و گشاد بود با شلواری فراخ ، نوار پهنی بجای کلاه دور سر می بستند تا هنگام تاخت و تاز، موی سرشان پريشان نشود . زلف و گيسو را بلند می گذاشتند و موی ريش را حلقه حلقه می کردند. گاهی نيز ريش را می تراشيدند.

سلاح ايشان کمان های محکم بود با شمشيری که حمايل می کردند. همه مردان خنجری راست و پهن به کمر می بستند. سواران جنگی نيزه ای نيز در دست داشتند.

 

منابع ومآخذ :

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  

1 ـ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 5 ،ص 500 ـ 501 ورجوع شود به لغت نامه دهخدا تحت نام  داریوش سوم .

2 ـ نخستین نبرد اسکندر وآریائیان  در بهار (334 پ. م .) در کنار رود گرانیک یا گرانیکوس درحوالی آسیای صغیربوقوع پیوست .

 جنگ گرانیکوس بسبب کشته شدن بسیا ری از سرداران بزرگ  آریایی به سود اسکندر پایان پذیرفت. اسکندر سپس شهر سارد پایتخت لیدی را نیز گرفت و بر بخش بزرگی از آسیای صغیر دست یافت.

3 ـ جنگ ترموپیل(thermopylae) به عقیدهٔ تمامی کارشناسان و مورخان بی طرف ، نمایشی بود از عظیم ترین جنگی که در دوران باستان ، بین دو ابر قدرت آن زمان یعنی هخامنشیان آریایی و یونانیان رخ داد که طبعات این جنگ به قدری وسیع و همه گیر بود که اثرات آن تا به امروز در فرهنگ و زندگی هر دو سرزمین نمایان شده‌است.  

 4 ـ  داریوش و اسکندر در نزدیکی شهر ایسوس  ((333 پ.م.)) با یکدیگر رو به رو شدند . ایسوس در کنار خلیج اسکندرون قرار داشت و دشتی که در همسایگی این شهر قرار گرفته بود محل نبرد دو حریف شد .

در این جنگ داریوش سوم شکست خورد و اردوی  وی  بغارت رفت و مادر ، زن ، پسر و دختر داریوش نیز بدست اسکندر گرفتار شدند.

این پیشامد داریو ش را بر آن داشت تا از اسکندر درخواست صلح کند.ولی اسکندر بدین کار تن در نداد . مردم « شهر صیدا  » مقدم اسکندر را پذیرا شده و پیروزیش را به رسمیت شناختند. ولی شهر صور پایداری ورزید و بسیاری از سپاهیان اسکندر را بر خاک افکند . سرانجام اسکندر پس از هفت ماه نبرد آن شهر را بتصرف در آورد و به قتل عام مردم آن پرداخت.

5 ـ نبرد گوگمل (331 پ.م.) دومین نبرد مستقیم اسکندر است  که در گوگمل احتمالاً واقع در نزدیکی موصل امروزی ، با سپاه داریوش سوم روبه رو گردید. داریوش از گوگمل بسوی همدان رفت. اسکندر نیز بجانب  آریانا رهسپار شده و شهرهای بابل و شوش را بسبب خیانت حکمرانان آنها بی هیچ رنجی گرفت خزاین و نفایس بسیاری به چنگ آورد و عازم پارس و تخت جمشید شد.

6 ـ   پس از جنگ‌های  « دیادوکی »   که به مرگ اسکندر مقدونی منجر شد، کشورهای آریانا  ، بین‌النهرین، شمال سوریه و بخش اعظم آسیای صغیر به زیر سلطه سلوکوس یکی از ژنرال‌های سابق اسکندر رفت و وی سیاست اتحاد یونانی‌ها و  آریایی ها را دنبال نمود.

سلوکوس یکم ، پس از اعلام پادشاهی خود در آسیا، به نیرومندترین پادشاه مقدونی در امپراتوری پیشین اسکندر تبدیل شد.

 7  ـ  " بروایت هرودت پارت ها ( پارتکنان ) یکی از طوایف ششگانه مادی می باشد. "  تاریخ ایران باستان، ج 1 ص 175 ورجوع شود به بند 101 تاریخ هرودت .

8 ـ رجوع شود به منابع :

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا. آ. گرانتوسکی - م. آ. داندامایو، مترجم ، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید  1385  .  

ــ تاریخ ایران از عهد باستان تا قرن 18 ، پیگولووسکایا : ترجمه کریم کشاورز، تهران،    1353  .

 ــ تاریخ اشکانیان - میخایل میخائیلوویچ دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز، تهران ،  پيام ، 1378 .

 ــ تاریخ اجتماعی ایران . مرتضی راوندی  ، ج 1 .   1354 .

 ــ تاریخ ایران باستان ،  دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ. روحی ارباب. انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم 1380 .

 ــ شاهنشاهی اشکانی , ولسکی , یوزف ،  چاپ اول ، ترجمه مرتضی ثاقب فر ،  تهران : ققنوس ،1383 .

9 ـ تاریخ ایران ، سرپرسی سایکس ، ترجمه : محمد تقی فخرداعی گیلانی ، جلد اول ، نوبت چاپ : پنجم ، تهران ،  سال 1370 ، ص 413 ـ 414 . 

10 ـ فیلسوف و مورخ یونانی‌ بود. او نویسنده کتاب آناباسیس اسکندر (لشکرکشی اسکندر) است که مهمترین کتاب در مورد اسکندر به‌شمار می‌رود. او کتاب دیگری نیز بنام ایندیکا در زمینه بازگشت نیارخوس از هند، پس از تسخیر هند به دست اسکندر، دارد.

11 ـ  رجوع شود به  : فرهنگ فارسی دهخدا ( بخش تیرداد ) .

ــ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 5 ، ص 406 .

ــ تاریخ ایران باستان ،  دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ. روحی ارباب. انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم 1380 .

12 ـ صددروازه یا هکاتومپیلوس (Hecatompylos) یک شهر باستانی در باختر خراسان که از 200  پیش از میلاد پایتخت اشکانیان بود. خود هکاتومپیلوس در زبان یونانی به معنای صد دروازه می‌باشد. این لقب در نزد یونانیان به شهرهایی داده می‌شد که بیش ازچهار دروازه را دارا بودند. مکان این شهر باستانی امروزه میان دامغان و سمنان و در سر راه تهران ـ مشهد قرار دارد و شهر قومس خوانده می‌شود.

13 ـ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 5 ، ص 119 .

14ـ ايران باستان ،  میرزا حسن  پیرنیا، تهران: دنیای کتاب ، چاپ نهم ، 1378.ج 3  ، ص 2209 و 2213.

15 ـ تالان در قدیم واحدى براى پول طلا و نقره بوده. یک تالان در تعریف کلی معادل جرم آب در حجم یک آمفورا (کوزه‌ای ته باریک در یونان باستان) بوده که تقریباً برابر با یک پای مکعب است. در یونان باستان یک تالان حدوداً 24  کیلو بوده. تالان طلا ده برابر تالان نقره بوده است.

 ـ رجوع شود به تالان در« ايران باستان  » ،  میرزا حسن  پیرنیا، تهران:دنیای کتاب، چاپ نهم، ، 1378.ج 1  ، ص166 و210 ،  669 ؛ همان کتاب : ج 2 ص 1498 .

16 ـ  مهردادیکم  ( اشک ششم ) دیمتریوس را نکشت و حتا دختر خود رودگونه را نیز به همسری او داد و از این پیوند فرزندانی نیز پدیدآمد. با این همه دیمتریوس کوشید تا بگریزد. یکبار با یاری دوستش کالیماندر که با نام مستعار خود را بدو رسانده بود کوشید تا از کرانه‌های دریای مازندران بگریزد، ولی ناکام ماندند. مهرداد نیز به جای مجازات کالیماندر از برای وفاداریش به دیمتریوس بدو پاداش داد. بار دومی که دیمتریوس کوشید بگریزد نیز گرفتار شد و این بار مهرداد با دادن تاس‌های زرین بدو - که به منزله اسباب بازی کودکان بود- او را خوارداشت.

17 ـ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 6 ، ص 2058 .

18 ـ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 6 ،  ص 2058 .

19 ـ رشته‌کوه هیمالیا ( هندی و نپالی: हिमालय )، مرتفع‌ترین کوه‌های زمين يا بطور عاميانه بام دنيا هستند. هیمالیا که در طول شمال هند به وسعت 2480 کیلومتر (1550 مایل) کشیده شده است ، یک دیوار بزرگ کوهستانی است .

این رشته‌کوه، خط جداکننده شبه‌قاره هند از  « فلات تبت » چین  است. نام هیمالیا از واژه سانسکریت himālaya (هیمالَیا) گرفته شده که به معنی «برفستان» است.

بلندترین قله جهان، اورست با ارتفاع  8848 متر در این رشته کوه قرار دارد.

20 ــ رجوع شود به :

ـ « تاریخ ایران باستان ـ آریاها و مادها » ، خدادادیان، اردشیر، انتشارات دیه ، 1379  

ــ « تاریخ ایران باستان ـ سلوكیان » ، خدادادیان، اردشیر،انتشارات دیه ، 1379

ــ تاریخ ایران باستان، خدادادیان، اردشیر،اشكانیان، مجموعه پنجم، نشر به دید و قلم آشنا، تهران، 1380

21 ـ رجو ع شود به : صفحه  (  fa.wikipedia.org/wiki/)

 22 ـ نبرد حران : نخستین نبرد تمام عیار آریانا و روم در زمان سلطنت ارد دوم به وقوع پیوست. در بهار سال 54  پ.م کراسوس(crassus) فرماندار رومی بخش شرقی روم ، سپاه خود را برای حمله به آریانا آراست و با چهل‌هزار سرباز راهی آریانا شد.

« اَرتاوازد  » شاه ارمنستان در ملاقاتی با کراسوس ،  به او وعده داد که شانزده‌هزار نیروی سواره در اختیار او قرار خواهد داد. او به کراسوس اطمینان داد که با این سواره نظام و پیاده نظام همراه او رومیان از نظر کمی و کیفی برتر از سپاه آریانا  هستند و  آریائیان را به آسانی شکست خواهند داد.

کراسوس با سپاه بزرگ و ورزیدۀ خود راهی بین‌النهرین شد. در این گیر و دار اُرد دوم با پیاده نظام خود با شتاب فراون وارد ارمنستان شد و مبادرت به آن کرد تا از رسیدن سواره نظام ارمنی به کراسوس جلوگیری کند. سپس « سورنا  » سردار دلاور و رشید خود را با ده‌هزار سوار به نبرد با کراسوس فرستاد.

کراسوس چون خبردار شد که سپاه اشکانی در مشرق فرات است تصمیم به تعقیب آریائیان گرفت و در بیابان‌های شمال بین‌النهرین٫به دنبال دشمن  وهمی  و  فراری با شتاب به سوی مشرق تاخت آورد و به حران رسید.

پس از زد و خوردی کوچک ناگهان نگهبانان فریاد برآوردند که اشکانیان آنها را در محاصره گرفته‌اند. شاهان محلی آسیایی که به اجبار و بیم در کنار رومیان بودند با شنیدن این خبر با سواران خود گریختند. سواران اشکانی (پارتی ) وارد میدان کارزار شدند. نخست سواران سنگین اسلحهٔ اشکانی بر رومیان سبک اسلحه تاختند و آنان را به عقب راندند.

سپس سواران سبک اسلحهٔ کماندار رومیان را به تیرباران گرفتند. تیرهای رومیان بر آنان کارگر نبود زیرا کمان‌های اشکانی برد بیشتری نسبت به کمان‌های رومی داشتند و اشکانیان نیز در تیراندازی سرآمد بودند. رومیان تلفات زیادی دادند و پس از اینکه پسر کراسوس به دست اشکانیان کشته شد عقب نشینی کردند.

رومیان در حال عقب نشینی چون با جغرافیای منطقه آشنا نبودند پیاپی مورد حملۀ اشکانیان واقع می‌شدند. سرانجام سورنا به رومیان پیشنهاد مذاکره کرد. کراسوس عازم ملاقات شد. در این میان رومیان دچار اختلاف شدند و در این گیر و دار پیکاری در گفت و کراسوس به دست  آریائیان کشته شد.

از دید هویت شناسی نبرد حران در تاریخ باستان اهمیت زیادی دارد٫ زیرا رومیان که خود را برتر از آریائیان و فاتح می‌دانستند با این شکست خوار شده و آریائیان بزرگ و بلندآوازه گشتند.

23 ـ تیسفون که عرب‌ها آن را مدائن نامیدند نام یکی از پایتخت‌های باستانی آریانا است که در کشور عراقِ امروزی واقع شده‌است.

تیسفون مجموعه‌ای از چند شهر، اسبانبر، سلوکیه و بغداد بود که در ساحل رود دجله ساخته‌شده بودند. این شهر در دوران اشکانیان آریایی  به عنوان پایتخت غربی آریانا  در منطقه میان‌رودان بنا نهاده شد، و در دوران امپراتوری ساسانی اهمیت خود را به عنوان مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی حفظ کرد. پس از غصب آریانا بوسیله اعراب، شهر تیسفون به تاراج رفت و رفته‌رفته متروکه گشت.

از گودرز دوم شاه  اشکانی  تا اردوان پنجم شاه ساسانی آریائیان در تیسفون حدود ششصد سال  حکومت کردند. رجوع شود به : ــ تاریخ ایران باستان، خدادادیان، اردشیر،اشكانیان، مجموعه پنجم، نشر به دید و قلم آشنا، تهران، 1380  

24 ـ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 5 ، ص 274 .

25 ـ ــ تاریخ ایران باستان، خدادادیان، اردشیر،اشكانیان، مجموعه پنجم، نشر به دید و قلم آشنا، تهران، 1380

ــ همچنان : فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 5 ، ص 274 .

26 ـ فرهنگ فارسی , دکتر محمد معين , چاپ یازدهم 1376 ,  جلد 5 ، ص 119 .

27 ـ تاریخ هرودیان ، کتاب 3، بند 1 و 27.

28  ـ ايران باستان ، ج 3   ، ص 2234، 2648 و 2649 .

29 ـ "سورن" نام خانواده ای است که در دوره اشکانیان دارای قدرت بسیار بودند. یکی از اعضای این خانواده سورنا بود. او سردار بزرگ پارتی و معاصر اشک سیزدهم بود که کراسوس، سردار رومی را مغلوب کرد. و این سورنا بود که سیزدهمین شاه اشکانی   را بر تخت پادشاهی سرزمین های آریانا نشاند.

30 ـ  برای مطالعه وتحقیق بيشتر:  

ــ ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف ، اشکانيان. ترجمه کريم کشاورز، تهران، پيام ، 1378 .

ــ (  Bivar, A. D. H. "The Political History of Iran Under the Arsacids" in Ehsan Yarshater (ed.) Cambridge History of Iran, Vol. III, Part I. CUP, 1983)

ــ  (  Boyce, Mary. "The Parthian gosan professional singer and the Iranian Minstrel Tradition", Journal of the Royal Asiatic Society, 1957)

ــ (  Diakonoff, I. M. & Livshits, V. A. Parthian Economic Documents from Nisa. In MacKenzie, D. N. (ed.), Corpus inscriptionum Iranicarum, Pt 2. Inscriptions of the Seleucid and Parthian periods and of Eastern Iran and Central Asia. v. 2. Parthian, London, 1976)

ــ (Raditsa, L. "Iranians in Asia Minor", in Ehsan Yarshater (ed.) Cambridge History of Iran, Vol. III, Part I. CUP, 1983 )

 

 

قبلی

 

 


بالا
 
بازگشت