داکتر خاکستر

 

ادامه را در تاریخ بخوانید

با دستگیر پنجشیری

بخش یکم

 

"پنجشیری " مجموعه ای است از پارادوکس ها . آسیب شناسی اندیشه ای و داوری های او ،نه قشری گری پنداشته شود و نه ترکتازی منی عمید ، او سپهرو من کف پا ، او کجا و من کجا . اما  تعمیم اصول ، مدارا پذیر نیست ،چنین می پندارم  منی کمتر از همه . بگذارید در دنیای هفت رنگ او ، "نقش سما " بینیم .  پژواک نفیر سیاستهای او را . و نخست نمی خواهم از یاد ببریم  ،زبان " رک و راست " او بی همتاست ، چنان چون نفش شراره در آتشدان .ظهور وزوال ..." نکته های دارد اثتثنایی در قاعده دروغ بافی ها ی معمول تاریخ نگاری ما."پنجشیری"جوان ، سری داشته پرشور و زبانی  سرخ ،و حالیا که نقد جوانی را زدست شده ، هنوز چنان است که بود ، شورشگر و تلخ گفتار و جامه دریده . آخر نیم قرن  " دادستاندن " ، فرمان عشق میخواهد و درون پولادین .و اما همین آدم که در پی ریزی منسجم ترین سازمان سیاسی زادگاه ما ، دست داشته است ، و باری از همان سازمان " گسسته " است و دوباره با همان سازمان پیوسته است و هیچ استدلالی از آن گسستن و پیوستن بیرون نداده است ، کمی پیش از "هفتم ثور " به زندان افتاده و در فردای " هفتم ثور " سمت وزارت یابیده  و دادستان " خلق " بوده است ، با ورود "ارتش سرخ "  چند روزی به زند ان افتاده و  با اکرام به خانه بازگشته و در دفتر سیاسی ، عزت یاب گشته است ،  در برزخ میان " گذشته و حال " ، بی آنکه "حافظ جایگه ای " باشد  و  منظر تفکری ، با رویکرد چند گونه و با رخساره های چند رنگ ، اتمام حجت میکند و تبدیل میشود به مجموعه از پارادوکس ها . بیایید متغیر های رفتاری اورابر شماریم ،بی آنکه " شاهد کشی و سیاه و سفید کردن " را پییشه کنیم و زبان درشت برگزینیم ، که ما را نسزد .

 

در ستایش ارتش سرخ

در مذمت ارتش سرخ

 

در ستایش " شمالیان" زور گو ، یک دفتر شعر ازاو گواه داریم ، با نام " پل دوستی "  دفتر طمع خیر  ، چنان چون   " همیدون بزاری و نیایش " ۲، از آنانیکه بلند پایگان ارتشی شان ، هنوز که هنوز است نمی دانند ، " آن آمد ن و رفتن از برای چه بود؟ " .و پس از رفتن آنان از بالای " پل دوستی "، یک دفتر نبشته گواه داریم در مذ مت آن ارتش تا دندان مسلح  .این مسله ، ظاهرا زیان بار نیست و باروری و تعمق و باز اندیشی را  ،نمایه میکند، اما مسله در حق او ، به همین ساده گی  نیست ، میدانیم و میدانید ،ستره نمایی و همدمی با " باد موسمی " ، یک مشخصه رفتاری ـ سیاسی تلقی میگردد و درعرف سیاسیون  " مکروه "  است ، هر چند نه " حرام " و ایشان چنین اند ، نه کم نه زیاد و  بقیه را در تاریخ بخوانید ،تاریخ گواه است ،کم نبودند آنانیکه پاچین به هوا دادند و موافق وزش باد ره برگزیدند.شاد مانم که دو پل دیگر نداشتیم   :  پل دوستی شماره ۲ و پل دوستی شماره۳ ، زیرا که منشی سختگیر ما که سخت پایبند "فرمان بالاییان " بود ، ما را وادار به خریدن دو دفتر بعدی میکرد.

 

 

انترناسییونالست ،ناسیو نالیست ویا که تبارگرا ؟

 

جناب " پنجشیری "   میاندار است و دل " هر جایی " دارد ، وضعیت موجود و وضعیت تاریخی را در هم میامیزد و هر چند گاه میشود  نو منور دیدگاه .کم نیست مواردی که ، گذشته را به سود امروز ، تفسیر کرده است.

 پس از هفتم ثور :

جهان وطن می اندیشد ،  دگرگونه بگویم :با مارکسیست قدیمی سرو کارت می افتد که بنیادی ترین مفهاهیم مارکسیستی را ، ظاهرا توده گرایانه باز گو میکند و رفتار  سنتی و پذیرا دارد، جهان وطن می اندیشد و  نیمرخ سرخ انتر ناسیو نالستی  را پنهان نمی دارد.اتحاد شوروی را " قبله " دوم میپندارد و اقمار تابعیت پذیر آن را " مدینه " دوم .او درمیان مروه و صفا در گردش است و امید ملکوتی دارد تا رستگاری یابد و غصه مرگ آدمیان را به پشیزی نمی خرد .گاهیکه دولت تره کی ــ امین ، دمار از روزگار " خودی و ناخودی " کشید ، دل " تنها گرد این اشنای ما "، در گرو " رستم زمان " بود  در گرو  " بیگانه ای پیل تن  "  که در سایه آن ،  راه میرفت  .نه به نکوهش آنهمه ویرانگری پرداخت و نه به ستایش آن لب گشود .و نیز می گویم تنها این او نبود که دم غنیمت شمرد و رفتار بهینه پیشه گرفت ، آوخ که  خودشیفتگان ظاهرا خموش و چه بسیار هم چماش ، کم نبودند و نیستند .تاریخ به خون آلوده ای حزب وطن ،بازهم نیازمند دوباره خوانی است تصاویر دیده نشده ،گفتار های  شنیده نشده و نبشته های  خوانده نشده جه بسیارند و چه گره ها  که باید گشوده شود .

 

پایان بخش یکم

ننن

 

آویزه ها:

۱:تعبیری از شاهنامه

 

                 


بالا
 
بازگشت