مهرالدین مشید

 

افغانستان پیکرۀ بیمار در زیر شلاق دموکراسی و مشت آهنین رهبری فاسد

 

افغانستان جامعۀ  بیماری است که دموکراسی نامنهاد تیپ غربی هر آن بر پیکرۀ آن شلاق میزند و مانند هاونی پیهم در زیر ضربات مشت آهنین رهبری فاسدی ضجه می کشد . شلاق های دموکراسی نا آشنا و بیگانه با ارزش های فرهنگی و تاریخی افغانستان چنان بر کالبد زخمی جامعۀ افغانستان سنگینی مینماید که بدون اندکترین قامت راست کردن در زیر مشت آهنین فاسد ترین رهبری به مراتب از گذشته خمیده و بی تابتر می گردد . این بیتابی ها چنان مردم افغانستان را بی تابتر گردانیده است که هر گز فریاد های " بی تاب شدم تاب وتوان دگرم بخش " آنان فریاد رسی ندارد . نه تنها برای شنیدن این فریاد ها گوش شنوایی در حاکمیت فاسد وجود ندارد ؛ بلکه این فریاد های مظلومانه در زیر ساطور حاکمیت فاسدترین رژیم در کابل به مسخره نیز گرفته می شود . این رژیم فاسد که به ظاهر از دموکراسی غرب تغذیه می شود و از آن الهام  گرفته و نیرو میگیرد . چنان در هاله یی از سر درگمی ها ، ناباوری ها زیر و رو میگردد که هرروز در فراز و فرود اعتماد زدایی های بیشتر مردم دست و پای بیشتر میزند .

فضای مغشوش سیاسی کشور در اوجی از نا امنی ها چنان سایۀ شوم  بی باوری های عبوسیت بار را بر روان مردم پخش کرده است که بصورت کامل نسبت به نظام کنونی در افغانستان بی اعتماد شده و از آن بیزاری می جویند . تکروی ها و خود محوری های حاکمیت در کابل مردم را چنان خسته و وامانده گردانیده است که هرگونه امید واری های خویش را نسبت به فردای بهتر در زیر چتر این نظام از دست رفته می بینند.

حکمروایان کابل هم با استفاده از این بی تفاوتی ها و بی اعتنایی های اجباری مردم  استفادۀ اعظمی نموده و هر آن با وارد کردن گرزی گرانسنگ تر بر شانه های نحیف آنان بر ضد آنها به مانور های کوناگون نابخردانه و ناعاقبت اندیشانه  می پردازند . حاکمان فاسد در کابل در فضای ابهام باری که گویی بوی فساد از هر کنج و کنار ادارۀ شان برخاسته و تعفن زشت و کریه آن حس شامۀ مردم ما را کور گردانیده است و حاکمان کامل هم که گویی احساس مردم را کور یافته اند و با مشت های آهنین شلاق ها را از آسمان تقدیر خود ساختۀ خویش بر پشت و پهلوی زخمی مردم ما وارد مینمایند تا باشد که در هر ضربۀ سراپا گندیدۀ دموکراسی فساد گسترو ظلم پرور" قیاس به نفس " حاکمان کابل  زخم ناسور تری بر سینه های دردناک مردم ما بر جا بماند و حاکمان از خود بیگانۀ "خودکش بیگانه پرور" کابل هم با منتهای سنگدلی ها و بی عاطفگی ها اشک های خونین مردم ما را گویا فال نیک گرفته و در روشنی خونین آن به تاراج و یغمای دارایی های شان به عوض شرم و حیا ، فخر و مباهات می نمایند .

دموکراسی و ارزش های آن نزد حاکمان کابل شلاقی تلقی شده که بوسیلۀ آن می توانند هر نوع فساد و استبداد را مشروعیت ببخشند و حتی بیشتر از این میتوانند آنرا رو پوشی برای تمامی جنایات و خیانات شخصی و حتی ملی خود عنوان نمایند . بعید نیست که دموکراسی در نظام های ته ماندۀ قبیله سالاری آنهم در کشوری مانند افغانستان که هنوز هم بار سنگین قبیله سالاری بر پشت و پهلوی آن سنگینی مینماید و در آن ارزش های قبیله یی به مراتب سنگین وزن تراز ارزش های یک نظام بصورت واقعی "مردم سالار" است . آشکار است که حاکمان هم در چنین نظام ها با توجه به خوی خفته عنعنه یی در تار و پود ذهن شان با علم کردن دموکراسی به مانور های قبیله یی پرداخته ، گویا از دموکراسی طامات می بندند و در درون تار های آن یغماگری های خویش را پنهان می کنند و با لافیدن ها و بافیدن هایی از دموکراسی ، در جهت رجحان ارزش های قبیله یی شتاب مینمایند .

در چنین نظام ها است که حاکمان آن بیشتر از سایر حکام در جهان استعداد خوب تری برای دو سکه نشان دادن دموکراسی داشته و در روی دیگر سکه ارزش های قبیله را توجیۀ دموکراسی نمایند . بدون شک چنین دموکراسی می تواند هر چیز داشته باشد ، به مثابۀ اژدهای هزار سر  و هزار پا که مانندحاکمانی بر اقتضای زمان سر یا پای  خود را بیرون کشیده و بد ترین اعمال خود را هم با سنگ دموکراسی توزین کنند . این دموکراسی نه تنها شلاق دارد ،از مشت آهنین برخوردار است و زنجیر و زولانه دارد ؛ بلکه توانایی های خاصی برای استخدام ارزش های دموکراسی و آزادی های بشر و حقوق انسانی دارد . فساد گستردۀ اداری ، حق خواری های نامحدود ، قانون شکنی ها و قانون شویی های زیاد را می توان در زیر چتر این دموکراسی جویا شد .

در این دموکراسی است که مافیای زمین بدون هرگونه رو در بایستی به غضب زمین های شخصی ودولتی پرداخته و مانند دزدانی بی باک در روز روشن علیرغم حق خواری ها مغرور و باعزت می زییند . نه تنها غرور فروشی و عزت پراگنی ؛ بلکه از با عزت ترین انسان باج گرفته و دست عزیز ترین انسان را به زنجیری می بندند و این زنجیر بندی ها را حتی صبغۀ قانونی میدهند . در حالیکه در این نظام هزاران انسان از بی قانونی به فریاد آمده و دادخواهی مینمایند ؛ اما نه تنها دادخواهی نمی یابند ؛ بلکه با بستن دست داد خواهان از پشت ، دادخواهان را قانون گریز و اصول شکن میسازند ؛ زیرا در نظامی  که از زمین تا آسمان آن فساد و جور ببارد ،  کمتر کسی را شاید برای حفظ ا صولیت مجال دستگیر شود و جرئت متوسل شدن به اصول ها به جوش آید . در چنین نظامی دیگ غیرت محوری ها از جوش بازمانده و برعکس با به فوران آمدن دریای ناباوری ها شجاعت محوری ها در خواب عمیق فرو میرود . چنانکه چندی پیش مطلبی را در روزنامۀ 8 صبح خواندم که پرده از یک جنایت بزرگی در نظام بیمار سالار افغانستانپبرداشته بود که حاکی از عضب زمین کتابخانۀ عامه (*)از سوی یک سرمایه دار سودجو و ضد کتاب در زیر ریش انبوۀ دموکراسی قلابی افغانستان بود . این غضب نمود آشکاری از یک فرهنگ  زدایی  آشکار و تاراجگری بی باکانۀ بود که در آخرین تحلیل در سکوت زمامداران کابل این دموکراسی نامنهاد را سخت به مسخره گرفت .  

در این دموکراسی مافیای گوناگون دست بدست هم داده و با رخنه کردن در رده های بالای قدرت بر دستگاه های بلند قدرت سیطره یافته و کابینه ها را به استخدام خویش در می آورند . وزیری را بر سکوی قدرت بر می افرازند و وزیری را از سکوی قدرت بزیر می افگنند  . وزرایی را بر اریکۀ قدرت سوار مینمایند که طبع سازش و مصالحه با مافیا را داشته و دست قرار دادی های بزرگ را برای قرار داد های دلخواۀ شان می فشرند . در معاملات ملیون  ها دالری مافیا شریک شده و با گرفتن سهمی در پای قرار داد های آنان مهر تایید می گذارند . به گونۀ مثال برای دست یابی به قرار دادی در وزارت ترانسپورت که اصل قیمت آن در بازار جهانی یازده صد دالر است ، آنرا در بدل 18 صد دالر برای دستیابی به چنین قرار دادی در بدل 18 صد دالر وزیرصادق و معامله گریز را برانداخته و وزیر دلخواۀ و معامله گر را بر پلۀ قدرت بر می افرازند .

از سکوی این دموکراسی است که وزرا در پارلمان بیمار کشوری مانند افغانستان رای تایید می گیرند ؛ زیرا مافیا در بافت عجیبی بصورت مریی و نامریی اعضای پارلمان را بافته و دست و هوش آنانرا در بستر بده و بستان های معامله گرانه در یک زنجیر می بندند . این پارلمان است که ظرفیت خوبی برای سازش پذیری ها و سیاه کاری ها دارد ؛ زیرا این پارلمان دیگر نمایندۀ مردم نبوده وهرگز درد مردم وسوسه یی در وجدان محکوم آنان ندارد و در واقع بدهکارانی هستند که از قبل در معرض معامله قرار گرفته و با یک مقدار پول دالری خویش را فروخته و با گرفتن زمینی در شیر پور ، پدوله و جا های دیگر به ناحق استقلال وجدانی خویش را زیر سوال برده اند .

گزینۀ این دموکراسی در تبانی با مافیای غارتگر وزیر تاراجگر و مردم ستیز است که برای حفظ منافع خود دست بدست مافیای ملی و بین المللی داده و دموکراسی را نظامی توجیه گر منافع خود قلمداد مینماید . از همین رو است که تمامی دغدغۀ وزیر در تبانی با وکیل بدست آوردن ثروت است و برای رسیدن به ثروت های باد آورده مانند دلالان از بام تا شام به کمیشن کاری مشغول هستند . این ها نه به مثابۀ خدمتگذاران صادق برای مردم ؛ بلکه به گونۀ گره آفرینان هر روز مشکلی را برای مردم می آفرینند تا در هالۀ پیچیدۀ آن به اهداف خاص خود نایل آیند . 

این دموکراسی از مبارزان راۀ آزادی باجگیران سر گردنه و دزدان راهگیر درست کرده است . از آن مردان شجاع و فرهیخته که زمانی در روز شیران بودند و در شب پارسایان مردان زبون و ترسویی ساخته که با پا گذاشتن بروی وجدان و آگاهی خود از هیچ بدکاری و زشت کاری ابا نورزیده و حتی از بازی با سرنوشت مردم خویش نیز دریغ نکرده و از این هم بد تر مقدرات مردم شان را به اندازۀ  پشیزی هم ارزش نمی دهند .

در این دموکراسی قاچاقبران مواد مخدر که حلقۀ تعیین کننده و شاخص سایر مافیا است هر روز بیشتر از روز دیگر رشد یافته و با در دست داشتن ساز و برگ حکومت تمامی دستگاه را بسوی پدیده های مافیایی  به پیش می کشانند . این دموکراسی در کشوری مانند افغانستان که به رهبری امریکا 43 کشور در آن حضور فعال نظامی داشته و فضا و زمین آن در اختیار خارجی ها است ، بهترین زمینه ساز رشد نیرو های مافیای ملی و بین المللی است . هم اکنون افغانستان مرکز دسته های قاچاقبران خطرناک مواد مخدر هستند که با همکاری نزدیک با نیرو های خارجی و همیاری مقامات ارشد دولتی افغان این کشور را به مرکز بزرگترین کشور کشت تریاک مبدل کرده اند . عدم جرئت مقامات دولتی افغان برای افشای اسمای مقامات دولتی که درقاچاق مواد مخدر دست دارند ؛ گویای روشنی از این معاملۀ مرموز است که بعد از علی احمد جلالی تا کنون چندی مقام دولتی سخن از افشای این نام ها گفته اند ؛ اما هر کدام با توجه به منافع مشترکی در این بازی مرموز داشتند و دارند ، این لست را افشا نکرده اند . این ناتوانیهای زد و بند بار مقامات دولتی  در آخرین سخنان خدایداد وزیر مبارزه با مواد مخدر بازتاب رشنتر یافت . چنانکه او (1)در گفت و گو با رادیو آزادی گفت : شماری اعضای بلند پایۀ دولتی در قاچاق مواد مخدر دست دارند . ریشه کن شدن قاچاقبران بزرگ در افغانستان ناممکن است ؛ زیرا قاچاقبران بزرگ در داخل دولت قرار دارند . در حالیکه  دستگیری قاچاقبران کوچک سودی در بر نداشته و مبارزه با مواد مخدر را سودمند نیست . این گفتۀ او پرده ازاین واقعیت تلخ برمیدارد که کار و بار قاچاق مواد مخدر در افغانستان چنان بالا گرفته  و پیچیده شده است که به گونه یی نظامیان خارجی و مخالفان دولت از قاچاق مواد مخدر تغذیه می شوند . قاچاق مواد مخدر به مثابۀ بازوی نیرومند دو طرف در گیر بازتاب روشنی دارد . از همین رو است که تاکنون هیچ وزیری جرئت افشاز قاچاقبران مواد مخدر را نکرده است . علت آن دخیل بودن دستان قوی نظامیان خارجی در تبانی با قاچاقبران داخلی بوده است .

در زیر سایۀ این دموکراسی است که نیرو های خارجی به مثابۀ اشغالگران یک کشور در سیمای ناجیان جلوه کرده و تمامی کشتار های خویش را قربانی در پای دموکراسی قلمداد مینمایند . این در حالی است که با بمباردمان های پیهم  بر قریه ها و شهر های  افغانستان که باعث نابودی ده ها انسان بیگناه و مظلوم می شود ، حادثۀ یازدهم دسمبر هر روز تکرار می  گردد و این کشتار های بیرحمانه تنها در قاموس این دموکراسی میتواند قابل تفسیر باشد ؛ زیرا این دموکراسی صدها مفسر قابیلی دارد ، با در اختیار داشتن ده ها رسانه ، با مشت های آهنین تتلیغاتی عمل کرده ،  هر دیواری را بروی خود می شکند و این شکستن ها و فرو ریختن ها را توجیهی برای دموکراتیزه کردن کشوری مانند افغانستان عنوان مینماید . بنا بر این عبور از هر مرزی برای این دموکراسی مجاز است و هرگز حریم مقدسی فرا راۀ آن قرار ندارد و برای عبور از هرگونه خط قرمز خویش را مختار می شمارد . ویران کردن ها ونابودی بزرگترین ارزش های مادی و معنوی یک کشور را مباح پنداشته و حتی حمله به حریم مقدس خانواده ها ،  تجاوز به عزت شریف ترین انسان ها و پر پر نمودن گزیده ترین داشته های فردی و جمعی را با   چماق این دموکراسی مشروع  وانمود میسازد .

این دموکراسی پرچمدار بلامنازعۀ تقلب ها و ریا کاری های انسان سوز و جامعه سوز است . هر تقلبی در فرهنگ آن تعبیر دیگری یافته و به زود ترین وقت توجیۀ دیگری می یابند . این دموکراسی برای برائت بزرگترین مفسدین و جنایت کاران ده ها فصل و حتی صد ها بند و ماده دارد که برای رهایی آنانی که از سوی محاکم هم محکوم شناخته شوند ، الزاماتی برای برائت دارد . چنانکه چندی پیش  حامد کرزی شاروال را که به 4 سال حبس تنفیذی از سوی محکمۀ ابتدائیه محکوم شده بود . بیگناه خوانده و فیصلۀ محکمه را زیر سوال برد .

با تاسف که این دموکراسی خیلی سخت جان است ؛ زیرا حامیان  آن مفسدین ، جنایت کاران و قاچاقبران مواد مخدر هستند که در طیف وسیعی تار و پود نظام را بهم بافته و زمینۀ هر نوع اطاعت پذیری از قانون را بند ساخته و قانون شکنی و قانون  گریزی را که از فرهنگ این دموکراسی بر خاسته است ،  بدیلی برای قانونمداری وانمود کرده اند . در چنبرۀ آهنین این دموکراسی عدالت ذبح شرعی شده  معنای واقعی آزادی به بند کشانده می شود . بستر این دموکراسی میدان همواری برای تاخت و تاز مفسدین و مافیای هر دست است . طبیعی است درنظامی که مافیا  حاکم باشد . هر صدایی در آن خاموش میشود وفریاد های داد خواهانه فریاد رسی ندارد بویژه درافغانستان که چماق ترور و ترویزم  حربۀ آماده است  و به آسانی بر فرق هر مخالف نیرو های مفسد و مافیایی حواله می شود . بنا براین مبارزۀ قانونمند در چنین دموکراسی راهی به سوی رستگاری نداشته و هر حرکت متهم به حمایت از سوی مخالفان میگردد . سخت جانی  این دموکراسی در میزان قانون شکنی های فساد آلود آن است که از سوی شماری ها با مشت های آهنین اداره می شود .

در سایۀ حاکمیت فساد  آلود این دموکراسی است که تقلب ها در عرصه های گوناگون حتی در ساختار های مهم  نظام مانند انتخابات ریاست جمهوری رنگ قانونیت گرفته و مشروع پنداشته می شند . در سایۀ چنین تقلب ها هر روز دیوار های اصولیت ها فرو ریخته و ارزش ها که حیثیت دیوار های استوار را در ساختار نظام اجتماعی دارند ، به سان یخجال ها هر آن ذوب می شوند و در هالۀ چرکین و گندیدۀ ارزش زدایی های نظام گویی از شرم می ترکند و نابود می گردند . نهاد ها که منبع یک سلسله ارزش ها اند و اصول های گذشته را تقویه و اصول های جدید را بارور میگردانند . در سایه روشن اصول گریزی ها و قانون شکنی های نظام نقش واقعی نهاد های جامعۀ مدنی چنان کم گرفته می شود که برخورد های غیر اصولی دولت با این نهاد سبب یک نوع یاس گردیده و کار های اساسی آنها را در بستر روزمره زده گی ها نادیده گرفته و توجۀ شاید وباید به  آنها نمی نماید که در نتیجه یک نوع عبوسیت  و بی باوری ها را در میان کارمندان آنان ایجاد کرده و باگسترش موج یاس درفضای این نهاد ها تباه کاران نیرومند تر و چاقتر و نیک اندیشان به انزوا کشانده میشوند . با منزوی شدن اشخاص نیک از جامعه و کمرنگتر شدن حضور آنان مفسدین با جرئت تر شده و روزی که دست های مردم را از بند می بریدند ، با فرارسیدن روز دیگر دست های آنان را از شانه ها می برند  .  

دموکراسی کنونی غرب که نتیچۀ 500 سال تجربۀ اجتماعی مردم مغرب زمین است که در موج سنگینی از مصایب و دشواری ها و با پشت سر گذاشتن درناکترین و خونبار ترین جنگ های ویرانگر به چنین تجربه یی نایل آمده اند . تجربه ییکه از محک های انقلاب های خونین اجتماعی مانند انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب های  صنعتی بریتانیا و غیره عبور نموده و آبدیده شده است . بدون شک دموکراسی موجود غرب با توجه به فراز و فرود های آن داری زیبایی های خاصی هم است که نمی توان از آن انکار کرد ؛ اما جامۀ زیبایی راماند که بر اندام جامعۀ مغرب   زمین خوشنما  جلوه می کند و به اندام جامعۀ شرقی بویژه جامعۀ افغانی با آن ویژه گی های غربی اش جندان خوشنما نیست . با تاسف که درکشور ما اگر چیزی از آن در زیر تانک ها بمباردمان های سنگنین طیارات غربی رسیده ، به قول مولانای بزرگ روم جز پوست  چیز دیگری نیامده است . با این تعبیر دموکراسی ته ماندۀ غرب در افغانستان اسمی بدون مسما است که فاقد بار محتوایی وارزش بوده و درنتیجه مغز و گوشت آن در غرب مانده  و پوست آن به ما رسیده است . بنا بر این نفس دموکراسی در هر کشوری قابل قبول بوده و با ارزش های فرهنگی آن در تعارض واقع نممی شود  ، بویژه زمانیکه جامۀ فرهنگی مسلط وخاص از آن فرو افتد و با رنگ فرهنگی هر  کشوری سازگاری و هماهنگی پیدا نماید . بعید نیست که در این صورت  این دموکراسی ارزش های ماندگاری را از خود مینمایاند . به خصوص زمانیکه با ارزش های اصیل فرهنگی وتاریخی ملتی گرۀ بخورد و از باور های محکم  و شفافی سیراب گردد . به یقین که در سایۀ این دموکراسی مردان خود آگاه و جامه ساز پرورش یافته و آگاهی ، آزادی و عدالت از نفس های پاک آنان تغذیه مینماید . در باغستان این دموکراسی چشمه های سرشار احساسات و عواطف ناب انسانی به جریان افتاده و درخت تنومند عدالت ، آزادی و رفاه در آن بارور میگردد . در چمنزار های باغستان آن ارزش های واقعی دموکراسی بالنده شده ، آزادی های واقعی به معنای پاسداری از ارزش های آزادی آنهم در صورتیکه آزادی فرد آزادی های راستین دیگران را ضرر نرسانده و هیچ گونه خطری را متوجۀ آزادی  شخص دیگری نسازد . این دموکراسی دیگر با ارزش های دربست دموکراسی از دیدگاۀ غرب مانند آزادی های بی قید و بند دینی ، اقتصادی به معنای اقتصاد بازار و حق انتخاب شدن و انتخاب نمودن در چهار چوب تعبیر های غربی همخوانی نداشته و هرگاه بالنده شود و زمینه برای پویایی آن فراهم گردد حتی یک گام پیشتر از آن قدم میگذارد ؛ زیرا این دموکراسی اهلی و دست پرودۀ این مرز و بوم بوده و با ترد ارزش های فرهنگی بیگانه و طرد جهات فروع و زواید و گزینش ارزش های خوب می تواند یک نظام مردم سالار را مطابق به خواست مردم افغانستان براقتضای خواست های فرهنگی  آنان به وجه احسنی به نمایش بگذارد . 

بالاخره افغانستان پیکرۀ بیماری را ماند که  مردم آن در زیر شلاق دموکراسی دروغین و مشت آهنین رهبریت فاسد سخت ناگزیرانه دست و پا میزند . در زیر شلاق دموکراسی ییکه از مردم افغانستان بدهکار است و طی هشت سال گذشته به دست کمی از خواست های مردم افغانستان پاسخ درست نگفته و نه تنها نقش جاده صافکن به سوی رسیدن به دموکراسی واقعی را ندارد ؛ بلکه با تهاجم فرهنگی غرب بسیاری از ازرش های فرهنگی خودی آن هم آبستن گردید و از پویایی باز ماند .

در این دموکراسی با هر پسوند سالار غیر از مردم  روح  آشتی پذیر دارد . این نظام اسم با مسمایی برای هر پسوندسالار مانند ستم سالار ، فریب سالار ، فساد سالار ، چپاول سالار، تفنگ سالار و جنگ سالار البته جدا از مجاهد سالار است که با مردم دشمنی آشکار و آفتابی داشته وهم خوانی و هم آمیزی با هر پسوند سالار دارد که موجی اززشتی ها و کوهی از خباثت ها را به نمایش میگذارد . 

در چنبرۀ این دموکراسی آن توانایی های فرهنگی فرهنگیان کشور عقیم شد که می توانستند حد اقل با تهوری فوق العاده به کشف ارزش های تاز ۀ فرهنگی خودی می پرداختند و مانند کاشفی دست به عمل ابتکاری مزدند که از اعماق زمین سنگ های قیمتی را پیدا و یا مانند ریاضی دان و فزیک دانی که با فرو رفتن به دنیای تفکر و دستیازی به هاون اندیشه مجهولات بزرگ علمی را درساحۀ ریاصی و ساینس کشف مینمایند و با کشف های عظیم خود چراغ های روشن را فرا راۀ انسان امروزین منور و درخشان نگاه میدارند . شخصی که به کشف عناصر فرهنگی میزند کارش به مراتب از حکاکی است که یک سنگ "ناخراش و ناتراشی" نگینی از انگشتر مسازد . در حالیکه آن سنگ از قبل در طبیعت موجود بود و چنین کارایی و بایستگی را نداشت . کاشف فرهنگی هم پس از شناوری در دریای بی پایان عناصر فرهنگی از خود و بیگانه به کشف عناصر فرهنگی جدید فرهنگی نایل می  آید که به مثابۀ دانه های قیمتی بر تارک عناصر فرهنگی کشور درخشش نموده و بالنده گی های بیشتر فرهنگی را برای رسیدن به یک افغانستان با ثبات ، آزاد ومستقل از هر گونه وابستگی ها بویژه وابستگی های خطرناک فرهنگی و اقتصادی آماده نماید. در روشنی یک فرهنگ بالنده است که ارزش های سیاسی – اجتماعی خوش درخشیده و سبب رشد فرهنگی می گردد . رشد فرهنگی و اقتصادی  است که ارزش های راستین برای ایجاد یک نظام مردم سالار در جامعۀ افغانستان بوجود آورده ،  با ایجاد چنین جامعه است که میتوان بر جمیع فساد اجتماعی ، ا قتصادی و سیاسی در کشور فایق آمد و گلیم فساد بویژه فساد مدحش اداری را در اشکال گوناگون مافیایی آن در سطح ملی و بعد در سقف بین المللی برچید . 

 

1 - رادیو آزادی ، اخبار صبح ، 28 دسمبر

 

 

 


بالا
 
بازگشت