حسن پیمان

 

                

غازی عبدالخالق نماد واقعی مستبدکشی

 واستبداد شکنی دررژیم فاشیستی نادرشاهی

درافغانستان .ا

 

 

تاریخ پرشکوه میهن عزیزما افغانستان سراسرمملوازمبارزات سرشارواوج جنبشهای ازادیخواهانه واستقلال طلبانه بوده ومهدپرورش وزائیش ابر مردان،وسرسپردگان،ازادیخواهان ودلیرمردان سربه کف وبیباک وقهرمانان پرشورودلیردرقلب اسیا بوده،که بدون کوچکترین ترس وخوف درراه ازادی،دموکراسی وعدالت اجتماعی ورهائی توده های به زنجیرکشیده ازچنگال خونین استعماری ورژیمهای استبدادی ودست نشاندۀ انگریزیها این شیاطین بزرگ وکهنه کاراستعماردرجهان،جوخه جوخه درپای داروبه دهان اتش توپ مستبدین جباروجانیان فاشیست ان مردانه واردویده،خودرا قربان نموده اند،وخودرا چون لقمۀ گوشت دهان توپ استبدادفاشیستی کرده اند.ا ازجملۀ صدها قهرمان مبارز،ابرمرد انقلابی وحماسه افرین واستبداد کش، نام غازی عبدلخالق خان شهیداین یگانه مستبدکش ونماد استبداد شکن دراین تاریخ،جای ومقام والا وشائیستۀ خودرا احرازمینماید.قهرمانی،دلیری،شجاعت ومردانگی این مردباشهامت تاکه انسان وتاریخ است درقلب ودرخاطرۀهای فردفرد این دیارمرد خیز،ودرحافظۀتاریخ وبویژه درمغزوذهن ملیتهای تحت ستم واستبداد برای همیشه زنده وجاویدان باقی خواهند ماند.غازی عبدلخالق باکشتن یک مستبدبینظیر تاریخی وحامی یک رژیم فاشیستی مذدور انگلیسی که ،تیغ ستم و استبدادطرازفاشیستی تا مغزاستخوان مردم محکوم وبا ایمان وبا غیرت ما فرورفته بود؛به صفحات واو راق زرین تاریخ این مرزوبوم نام بس بزرگ تاریخی والقاب برازندۀ(غازی،شهید،قهرمان،مستبد کش،واستبداد شکن)راکمائی کرده است. وان سکوت مرگباروخموشی وحشتزای استبداد قومی وخوانوادگی حاکم ومسلط برسرنوشت جامعه راشکست،وپشت ارتجاع واستبداد داخلی وسردمداراستعمارگران جهانی"بریتانیای کبیر"رابه شدت لرزاند.اگرچه باورکردن به این اصل که:با کشتن یک مستبد وزمامدار ویا هرسلاطین جباردیگر،استبداد،ظلم وستم،استثمار واستعمار ازبین نمیرود،زیرا که،جای انرا یک مستبد تر ویک خائینتر ویک ظالم تر دیگری اشغال مینماید.یعنی یک مستبد جای مستبد دیگریرا عوض میکند،اما سیستم ظلم وستم ونظام استبدادی با تمام روابط ومناسبات غیرعادلانه واستثمارگرانۀ ان پابرجا باقیمیماند وشاید هنوز مستحکمتر واگاه تروسرکوبگرانه تر عمل نماید.واما این عمل غازی عبدالخالق اقدام بجای تاریخی بوده ،نه کدام عمل ماجرا جویانه.واین اقدام عاملانه،نتیجۀ فشارهای سیاسی،اختناق وظلم وستمهای غیرانسانی،نتیجۀ کشتارهای دسته جمعی،ونسلکشیهای قومی،واسارت برده گی مستقیم وغیر مستقیم اجنبی وبیگانگان وبویژه دشمن سر سخت وسوگند خوردۀ تأریخی مردم ازادۀما انگلیس واین استعمار گرجهانی بود که کارد ظلم وستم ان به گوشت واستخوان مردم دلیرودشمن شکن ما به حدی فرورفته بود که باید همچویک انفجارتأریخی رخ میداد،که این اقدام درحقیقت امر ازنتائیج مبارزات طولانی واستقلال طلبا نۀ ملی مردم ما نهفته درعمق این جامعه استعمارزده ریشه ومنشأ میگیرد.که ابرمرد دلیری چون غازی خالق قهرمان را درهمان بررهۀ تاریخ می زاید،وبا یک اقدام عادلانه وخرد مندانه،به یک وقت مناسب ودرجای مناسب ومساعد به حیات ننگین یک انسان شوم ونا بکارضد ملی وضد مردمی ما،چون نادرشاه غدار هندبرتانیائی برای ابدخاتمه میبخشد.وبارسنگین وطاقت فرسای ستم واستبدادراازشانه های مردم مظلوم ما میکاهد.واین سربازبیباک تأریخ وعاشق دلباخته وشیفتۀ ازادی،به حکم جابرانۀ تأریخ،نادرشاه غدارواین "ممثل استبداد.ا؟"انگریزیرا به قتل میرساند،وبه خاطرشکست مرگزای سیاسی واختناق ووحشت،جان شیرین وخون پاک خودرا مردانه وبدون انکه کوچکترین وهم وترس به چهره  اش ظاهرگردد،درین راه نثار مینماید.واین اقدام وشگرد پرشوراستبدادشکن ومستبد کش غازی عبداخالق قهرمان،ازان جهت قابل تائید وستائیش است وماجرا جویانه نیست که،مستبد یک نفرعادی نه،بلکه یک دشمن سرسخت مردم افغانستانرا که میخواست دوباره این وطن رابه کام استعمارگران ووابسته به انگریزان وتحت مستعمرۀ انان دراورد،وبا این عمل شجاعانۀ تأریخی خود ،یخ سکوت سیاسی را میشکند وزمینۀ تحولات وجنبشهای ازادی خاهانه وبیداری شعورسیاسی وطبقاطی این جامعۀبسته وسنتی قبیلوی وقبیله سالاری را بیش ازپیش مساعد میسازد،وبنیادهای فرسوده وناتوان رژیم فاسد واستمگسترنادرشاهی را سخت تکان وضربۀ کوبنده داده وکاملا متزلزل میسازد،وبویژه رژیم دست نشانده وانحصارگران قدرت سیاسی قومی وقبیلوی سنتی میراثی را وادارمیسازد تا بازهم برای ادامۀ قدرت سیاسی میراثی راه وروش خودرا تغییرداده به انجام یک سلسله رفور مهای سیاسی وسر کوب کننده دست بکارشود.چنانچه محمدظاهرپسر   (19)سالۀ نادرشاه بعد از کشته شدن پدربه تخت سلطنت جلوس میابد،وبرای مشروعیت دادن استبدادوبرای پوشش جنایات وفجایع دورۀزمامداری پدرش بعدا،با انفاذ قانون اساسی س(1343خورشیدی)مصوبۀ لویه جرگۀ  میخواهد شاهی مشروطه ودموکراسی رابه اصطلاح به تجربه بگیرد،وبه تعقیب ان بخاطربیم وترس ازبیداری توده ها وازادیخواه هان وروی کارامدن گروه ها وسازمانها واحزاب مترقی،بخاطرسرکوب این دوره به اصطلاح"دموکراسی تاجدار.ا؟"وحفظ قدرت سیاسی خوانوادگی وجلوگیری از تقسیم و انتقال قدرت به سائیراقوام وملیتها،ظاهرأ به یک کودتای سفید مصلحتی نما قدرت سیاسی را به پسرعم خود سردارداود مستبد انتقال میدهد وبسا تحولات ملی ومترقی بعدی وغیره ازخود بجا میگزارد.- وبا این ارزیابی ها،باید به صراحت اذعان نمود که،نام غازی وشهید عبدالقادربا نام ابرمردان دلیروشجاع وسربداران نامداروگمنام استبداد شکن وبانام قهرمانان سرسپرده وسربه کف انقلابی تأریخ وبا نام شهدای گلگون کفن وزنجیرشکنان راه ازادی وبا نام پرشورترین مبارزین بیباک ومردان غیور استبداد شکن ومستبد کش درتاریخ عجین وگره خورده است.وقتی ما ازاستبداد شکنی ومستبد کشی حرف میزنیم،نمادی ازشهامت،غیرت،سربازی،بیباکی وسرسپردگی ،مردانگی وشجاعت بی نظیرغازی عبدالخالق  شهید وقهرمان،یکجا با جنایات بیشمارواستبدادطرازفاشیستی خاندانی نادرشاه غدار وانگریزی ،به ذهن ما تداعی مینماید.وقتی ما ازابرمردشجاع وبا ایمان وسرسخت تسلیم ناپذیرونماد مقاومت وشجاعت دربرابردیو استبدادودژستم فاشیسم قبیلوی،چون غازی خالق قهرمان وشهید پاک وبی بدیل،سخن میرانیم وبحث مگشائیم.انأ برمیگردد به تأریخ جنایات بیشمارواستبداد خشن طرازفاشیستی ال یحیا به طائیفۀ سلطنتی (نادرشاه غدارهند برتانوی)وکارنامه های ضد ملی وضد میهنی وضد نهضتهای ملی ودموکراتیک این دست نشانده وجاسوس ومذدور انگلیس وبسا خیانتها ،قتل وغارتها،فساد وفجائیع که درتأریخ استبداد میهنی وجهانی،دست اسکنر مقدونی ،چنگیزخان وهیتلر وموسیلینی ووحشی گریهای ده ها زمامدار غدارومشهور دیگررا ازپشت میبندد وبه انها برائت میدهد.و اماعل الرغم بلندگوها وتبلیغاتچیهای طالبی،  رژیم فاسد طالبان وتنظیمها ی مذدور پاکستانی ورژیم مافیائی اقای کرزی  درین عصر اتم وتسخیرکیهان نیزتکامل نموده، همه را ازپشت سرخوبتر بسته اند.ا؟ وکردت جهانیرا درفساد وفجائع واستکبارفاشیستی قبیلوی،بیشتر ازهمه قائیم کردند.ا؟ --چرا غازی عبدلخالق شهید وقهرمان، نادر غداررا ازپا دراورد؟وچه انگیزه ای برقتل ان مسبب گردید؟وازکدام دیدگاه میتوان این حادثۀبس مهم تاریخی را به بررسی گرفت؟ وبسا سوالات دیگریکه،پاسخهای شفاف وروشن ان به حافظۀ تأریخ ودرقلب وذهن وخاطرۀ فردفرد این دیار مردخیز ومردپرورنهفته وبه وضاحت وشفافیت ان بیان میدارد.برای انکه به انگیزه ها وبه عوامل عینی این حادثۀ مهم تأریخی بیشتر پی ببریم، باید گوشۀازتأریخ جنایات وخیانتها ویک صفحه ای ازتاریخ استبداد این مستبد وفرستادۀ انگلیس را ورق بزنیم :ر

 شمه ای دربارۀ جنایات وفجائیع وفساد وفاشیسم نادرشاهی:و

انگلیس این نخستین شیطان بزرگ وکهنه کارتأریخی با قرنها سیطره جوئیهای استعماری خویش که ازبام اروپا کشورهای سراسرجهانرادردائیرۀاهداف شکارسیاسی خود قرارمیداد،وقتا که با مدا خله وزوروتجاوزمستقیم ویا به نیرنگ وتزویراستعماری نائیل نمیگردید،برای حفظ سیطره جوئیهای استعمای خود بسیارموئفقانه عناصرخود فروش وزرخرید،وگوش به فرمان ومطیع واجیررا،باهزارنیرنگ وحیل شیطنتی ورزیلانه شکارنموده ودردام شیطانی مذورانۀ خود،می افگند.وازطریق ان تمام پلانها ونقشه های سیاسی ،اقتصادی واجتماعی خودرا دران کشورها پیاده میساخت.بگونۀ مثال:درافغانستان مردم قهرمان ودلیراین سرزمین مرد خیز،بعد ازانکه پوزاین شیطان بزرگ واستعمار گرکهن تاریخ را سه باربه زمین مالیده وتا لندن دوانیدند،بازهم برای وابسته نگهداشتن ونیمه استعماری ساختن ویا بکلی به مستعمره تبدیل نمودن این میهن ازاده گان ،عناصراجیر وخاک فروشی چون امیر عبدالرحمان خان،شاه شجاع ونادرشاه هند وستانی وامثالهم را خریداری وبرای تحقق اهداف شیطانی استعماری خود،انهارا منحیث زمامداران این کشور ازطریق خود بگماشت..ا؟-به شهادت عینی وگواهی شفاف وانکارناپذیر تأریخی  وطن ما،به جرئت میتوان ازروی جنایات وحشت وبربریت،قتل وغارت،خاک  فروشی،دزدی،دروغ وتقلب وبسا اعمال وشگردهای خائینانه حکام وزمامداران ان چنین پرده برداشت.:ازقول موئرخ شهیرومبارزوطن"غبار"برای نخستین باردرتأریخ افغانستان،به چشم دیدیک نفرگادیوان هندوستانی بنام  قربان حسین پنجابی،که دردورۀامانیه،وارد کابل و موتروان شرکت افغان وواکرجرمنی که بعد ها،دزد بگیر کابل شده بود.اینک به عنوان مستعار"شاه جی سید عبدالاه خان همدانی"،دریونیفرم نظامی افغانستان وانهم به علا مات نا ئیب اسالاری که بعد از سپهسالار،دومین رتبه عسکری کشور است،روی صحنه ظاهرشد.این شخص که فابریکۀ بوت دوزی رئیس فابریکۀ حربی منحصر به فرد افغانستان وهم رئیس جبه خانه های کشوروفابریکۀ  بوت دوزی کابل شده بود،بزودی یک تاجربزرگ ویک ملیونربزرگ هم شد.او فابریکۀ اسلحه سازی افغانستانرا تقریبأنابود نمود.وتعداد کارگرانرا از شش هزاربه چهارصدنفرتقلیل داد، خانۀ این مردمرکز رفت وامد اشخاص اطراف وقبایل ازهر پیشه وحرفتی گردید.هرشبی بیشتراز (50)نفردردسترخوان وسیع اونان میخوردوبامصارف گذاف وبا میوهای هندی وسگرت وغیره که صرف خودش روزانه (5)قطی سگرت دود میکرد،نماز میخواند وقمارمیباخت وامورسیاست وتجارت را سربراه مینمود،درمجالس قمارپوکر،اوبه یکی از اشراف زادگان که دلش راربوده بود بنام شریک بازی خود (20)هزارافغانی میداد وبه نگاهی ازاوکفایت میکرد.اشخاص وخانواده های بزرگی ازاعیان وخوانین پایتخت واطراف با اوارتباط داشتند.قدرت این مرد بجائی رسید که،دولت اورا به حیث رئیس تنظیمیه ولایت پاکتیا مقرر نمود.دران زمانه ها یک وزیر افغان ماهانه (1000)افغانی معاش داشت واما تنها مصرف طباخ خانۀ شاه جی ماهانه(60)هزارافغانی میشد.جنرال سید حسن خان فرقه مشرکنری نام اصلی شاه جی را(قربان حسین گادیوان)بزبان رانده بود،درزندان دهمزنگ محبوس وهم درانجا ازبین برده شد.وبالاخره مقام این هندی وابسته به خارجی به قدری صعود کرد که درروزنامۀ رسمی دولت(0اصلاح)درشمارۀ(24قوس1359خورشیدی)تحت عنوان اعطای نشان چنین نوشته شد:"بمناسبت حسن خدمت وفعالیتی که اراکین جشن نجات وطن ابرازنموده بودندازحضورشاه جی صاحب رئیس فابریکۀحربی به تمام انها یک یک نشان خدمت اعطا گردید."واین نوشتۀ روزنا مۀ رسمی افغانستان،به همه گان نشان میداد که شاه جی درامورافغانستا میتواند بعضأ وظیفۀ مخصوص شاه ویا رئیس جمهوررا ایفا کند

1)زیرا اعطای نشان ومدال،یکی ازحقوق مخصوصۀ روأسای دولت درافغانستان بود.ر

بیگانه بودن محمد نادرشاه دراینجا به وضاحت ثابت میسازد که چگونه جواسیس انگریزی هند برتا نوی را در مقام وحریم رهبری سلطنتی جای میدهد وصاحب صلاحیتها منماید.که به همین ترتیب عدۀ هندیهای دیگری چون اقتدار نورمحمد درنزد صدراعظم ویا نفوذ داکترقریشی درنزد وزیر حربیه یا دفاع ازتمام وزرای  افغانی بیشتربود.ویا درتخریب وترتیب مفردات وپروگرامهای معارف،قدرت وصلاحیت مولانا جلا لالدین که ظا هرأ یک معلمی بیش نبود،ازعلی احمدخان وزیرمعارف بیشترنبود.وعلی احمد خان درضیا فتهای خانگی خودبرای"(جمال الدین ومعلمین هندی"شخصأ بشقاب روی میز میچید...ذولفقارخان مستشار سفارت لندن مشاوراول صدراعظم وبازمعین وزارت خارجه وهم وزیرمختارافغانستان درجاپان گردید.،هیچ ادارۀ نبود که  دران یک نفرهندوستانی بنام ترجمان،معلم، طبیب وغیره نه نشسته باشد.والبته افغانهای هندی شدۀ اصیل درنزد دولت نادری،موقعیت درجه دوم راداشتند...پژوهگر موصوف میافزاید،هندوان بدون ویزه رفت وامد مینمودند،ودردوائیرحکومتی موقعیت انگلیسهاراداشتند که درهند فرمانروا بودند .واما برای مبارزین ووطنپرستان وانقلابیون ازادیخواه هندی دخول ازسرحد مجازنبودوجای پای درافغانستان نیافته وپیوسته تحت تعقیب قرارگرفته بکرات ازسرهد دیورندبه انطرف پرتاب شده اند.ویا درافغانستان دستگیروزندانی گردیده اند.و..که تا کنون این رفتاراجنبی پرستی میراثی توسط حکام قبیلوی ورژِیم  های فاشیستی همچنان ادامه دارد.ا؟--هرولگرد جنایتکار وبی سواد وافراد عادی به مقام بلند کشیده میشد وکشیده میشود.مانند محمد علم لعل پوری که دفعتأ سفیر کبیرافغانستان گردید وان کسی بود که ازادیخواهان هندی رابمجردداخل شدن ازسرحد مورد تعقیب قرارمیداد واین وظیفۀان بود...زین العبدین خان ازدوا فروشی راسأ ونا گهان به داکتری ارتقا وبرتبۀ غند مشرنظامی بخشش گرفت.وحافظ عبدالغفارخان معین مجلس اعیان یک نفرملا امام،نائیب اول مجلس سنای کشور،ویک کاتب کورسواد لوگری به وزیرمختاری افغانستان درعراق بنام میرزا عبدالرحمان خان پوپل وخانواده های شان به امورکشورتقررحاصل میکردند.دیگرمسئلۀ لیاقت ووطنپرستی وشائیسته سالاری نمیتوانست مورد بحث باشد. وجالب اینکه ملت را به نظر حقارت وجاهل وبیگانه میدید وقشرروشنفکرمانند دزدی که با پشتاره گیرامده  باشد،ترسان وگیزان درخوف وحزن دائیمی زندگی قرار داشتند.این فشارونقشۀ استعماری نادرشاه ودست نشا ند ۀ انگلیسی،همانا مسخ نمودن ملت افغان به یک جامعۀ گدا ومطیع وشکست خورده بود که بائیستی مانند میتی دردست مرده شویان حکومت قرار داشته وبالاخره برای تجزیه ای کشورویا تسلیم به استعمارمستعد واماده گردد...که درتطبیق این نقشه نادرشاه وبرادرانش محمد هاشم خان صدراعظم وشاه محمود خان وزیرحربیه اختیارات مساوی داشتند وهریک پادشاه مطلق العنان بشمارمیرفتند،وبدون تحقیق ومحاکمه اشخاصرااعدام،شکنجه،حبس،تبعید ومصادره وخاندانها را برباد،قلاع را محترق ومنهدم وتوده هارا سرکوب میکردند.-بنابران حکمومت نادرشاه ازهمان قدم نخست دست به خون مردم شست،ونهایت تلاش میکرد خودرا درنظرملت افغانستان خلف الصدق امیر عبدالحمان خان مستبد جلوه دهد،اما مردم بزودی تفاوت استبدادرا درک کردند یعنی که امیر عبدالرحمان درقرن نزده خون مینوشید ونادرشاه درقرن بیست."(1)و درعصر حاضرکه قرن بیست ویکم است (ملا عمریک چشمۀ رهبرطالبان واقای کرزی رئیس جمهورنا مشروع به کشتی انگریزی وغربی سواردرطوفانهای خون مظلومان ویتیمان وبیوه زنان شنا مینمایند واین دوبرادرفساد ،فجایع وویرانی وبربادی رارهبری مینمایند،وبانیمه روشنفکران دنبال رو خود خوابهای شیرین دموکراتیزه سازی نظام فاشیستی تک قومی را درسر میپرورانند.ا؟).این میهن فروشان مشهور وجلادان" امیر"،مرام خودرا با شمشیرتطبیق کردند ه ونادرشاه غدار با توطئه وتیغ.ا--و"امیر"انچه ازمردم دزدی وغارت کرد داخل کشور بماند ونادرشاه دزدباشی انچه را گرفت درکشورهای بیگانه ذخیره نمود،واین میراث امانتی دردورۀ ننگین اقای کرزی به مرحلۀ عالی تکاملی رسیده با مافیای بین المللی قاچاق،دزدی ،ادم ربائی،فساد وفجائیع ونوکرمنشی وتحقق اهداف وارمانهای انگریزی ویاران دریک مسیرواحد مزج ومشترک گردید.وبه این ترتیب توانستند میراث امانتی اسلاف قبیلوی وطائیفوی خودرا نسل بالنسل با احتیاط کامل وبا امانتداری حفظ ودوام بدهند.وصرف تفاوت بین دوره های استبداد پیشینه با حال دراین است که درگذشته بزورلشکرو شمشیربالای ملیتهای تحت استبداد تحمیل میگردید،وامروزبه شکل مدرنیزه شده،به چهره ورنگ دموکراسی وهدفمندانه تحت رهبری مستقیم ایدیو لوژی فاشیستی عملی میگردد،یعنی هردزد وهر ولگرد ورهزن وجانی وقاتل وسارق وقطا ئوالطریق واوباش،به هر اندازۀ ای که قومپرست تر،شوئنیست ونژادپرست ترباشد،ودرتحت رهبری منظم ایدیو لوژیک فاشیسم ودرخط بر تر جوئیهای قومی ونژادی اگا هانه عمل نماید،بیشترازهرکس دیگری انأ بمقامات کلیدی ارتقأ میابد.بگونۀجمه خان همدرد والی سابق ولایت جوزجان هر قدردستش تا ارنج به خون اوزبیک های شریف وبا استعداد وباشهامت وقابل حرمت شبرغان رنگین گشت ،به همان اندازه وتناسب انأ به مقام مشاوریت ووالی پکتیا مقرر وتا اخر ازطریق حاکمیت  فاشیستی مرکزی شدیدا پشتیبانی وحمایت صورت --گرفت. ویا دوسیۀ فساد واختلاس پانزده وزیرکابینۀ اقای کرزی که ،قرار فیصلۀ سارنوالی متهم به فساد ،اختلاس وخیانت  وقاچاق بوده وامر گرفتاری ان نیز داده شده است،که نماد واقعی از فاسد ترین رژیم دربین کشورهای جهان به درجۀ دوم را منعکس میسازد./ا؟ وبسا مثالهای دیگر.ا.ا-" شادروان "غبار"موئرخ شهیروطن به اثارگرانمایۀ خودا ازنوکرمنیشی نادر شاه غدار به انگلیسها،چنین بیان مینمایدکه فشردۀ انرا به خوانش میگیریم:"حکومت نادرشاه بمجرد تشکیل شدن درکابل دست به عملیات خونین زد،وجنون امیزوبیحوصله وشتابزده به فکرواندیشۀ ریختن خون مردم بیگناه افتاد که گویا این خاندان وطائیفه ای سلطنتی ال یحیا ،انتقامی بالای مردم افغانستان داشته باشد،وقتی این شاه مقتول محکومین را درخرابه زاربالاحصارکابل مقرر وتوپهای ادم کش را مستقرنمود،مردم کابل علنأ میگفتند که شاه برای گرفتن خود کیوناری انگلیسی این کاررا کرده است.زیرا مردم درهمین جا سفارت خا نۀ انگلیس رااتش زده و700نفر انگلیس راکشته بودند،بعد ازانکه زندانهای حکومت درداخل ارگ سلطنتی،قوماندانی کوتوالی سرا های شهر ودهمزنگ برای فروبردن مردان وزنان افغانستان دهن باز کرد وشکنجه های متنوع(چوب زدن،گرسنگی دادن، دشنام دادن وامثال ان)شروع شد،مردم یقین کردند که دورۀ امیرعبدالررحمان اعاده گردیده است،منتها با یک تفاوت اشکارا،وان اینکه،خاندان نادر شاه از هندوستان امده اند یعنی بیگانه اند...ا"-بیگانه بودن واجنبی بودن نادرشاه درعملکرد خائینانه ان به وضاحت دیده میشود،که امدن وی درافغانستان منحیث دست نشانده انگلیس وبه حمایت ان  به تخت شاهی میرسد،هدفش خدمت به مردم افغانستان نبوده بلکه بر علیه مردم ما برای انتقامگیری شکست انگلیس که سه بارمردمان دلیروقهرمان ودشمن شکن ما پوزۀ انانرا به خاک مالید وبه زانو دراورد،وازجانب دیگرعلنأ باخوش خدمتی برای انگلیس ،هندوان انگلیسی خودرا با هزاران امتیازبدون ویزه با سرحدات ازادبروی شان،الا گادیوان هندیرا به بزرکترین مقامات نظامی ولشکری خود،ازلحاظ اعتمادی  که نسبت به افغانان بالای شان دارد، نه به اساس شائیسته سالاری،اهلیت ودانش وتجربه ومسلک، بلکه توسط انان دولت افغانستانرا بصورت غیرمستقیم یا بشکل نیمه مستعمره برای انگلیسها وابسته وحفظ نماید، ونوکری ومزدوری خودرا به انگلیسها این شیاطین بزرگ واستعمارگرکهن جهان سرمایداری،صادقانه ادا نماید.ا؟-- اقای غبارازرفتارهای جنایات فاشیستی هیتلری نادرشاه ازخطرات تلخ خود درزندان استبداد ان یاداوری نموده می افزاید:"من به چشمان خود دیده بودم که... مأمورین محابس سیاسی موئظف،مختاردره زدن ودشنام دادن اسرا بودند،چون طوره باس خان قومندان امنیۀ کابل،عبدال وزیر ابادی مأمورامنیۀکابل،سراج الدین گردیزی،زندان بان ارگ سلطنتی ،عبدالقادر لوگری کوتوال قندهار،محمد یوسف هراتی کوتوال فراه،نثاراحمد لوگری،زندان بان سرا موتی،عبدالغنی خان گردیزی قلعۀ بیگی ارگ وامثال ایشان درسرتاسرافغانستان،دربرابر محبوسین سیاسی وجزائی،گناه کار وبیگناه،مرتکب اعمالی شدند که هیتلریها درمقابل یهودیها نشده بودند."و به همین ترتیب جاسوسی دردوائیرمتعدد وجاسوسی درارگ ،درولایات ،درکوتوالیها،دروزارت داخله ودرصدارت عظما بریاست میرزا محمد خان ننگرهاری قبل ازانکه مدیریت پوسته را درجلال اباد پیش ببرد ارتباط مخفی باادارات ماورأی سرحدشرقی افغانستان داشت،تشکیل گردید، واین ادارات جاسوسی درسرتاسر افغانستان صرف مصروف تعقیب خود مردم افغانستان،مخصوصأ جوانان کشوربه نفع انگلیسها بوده است... --استبداد قبیلوی وطائیفوی طراز فاشیستی نادر شاه چنان وحشتناک وهول انگیزهیتلری بوده که بانهایت خشونت وبدون تأمل وحوصله انأ به قتل عامهای دستجمعی واعدامها وتیربارانها دست میازیده است.خودش هم قاضی،قانون ،حقوقدان، وهمه کارۀ باصلاحیت،ومطلق ا لعنان بوده،درظرف ساعاتی همۀ این وظائیف خونین وجنایات ضد انسانی وضدبشریرا شخصأ انجام میداده است...طرد ازمأموریت از مدرسه وتبعید درداخل ودرخارج کشور،ویا ضبط دارائیهای اشخاص،اصلا یک یک امرکاملا عادی بوده است.بگونۀ مثال:نادرشاه درهمان اوائیل ورود خود درکابل(خزان 1929)،جنرال پینن بیک خان،میرزا محمد اکبر خان،امرالدین خان،عبدالطیف خان کوهاتی،محمد نعیم خان کوهاتی،عیسی خان قلعۀ سفیدی،تازه گل خان لوگری،سلطان محمد خان مرادخانی،محمد حکیم خان چهاردهی والی،احمد شاه خان کندک مشراحتیاط،دوست محمد خان غند مشرپغمانی وسید محمد خان کندک مشر قند هاری را،بدون محاکمه گلوله باران کرد،وتعداد زیادی هم محبوس گردیدند،وبسا سربداران دیگربه همین طورنیست ونابودگردیده اند... ومردم ازاین نوع وحشت وبربریت وجنایات ناگهانی وبدون محکمه بیگناهان را ازخانه وکاشانۀ شان احضار،وبدون اجرای تحیقات وفیصلۀ شرعی محکمه ویا عرض نظامی فورا اعدام ویا تبعید وحبس مینمود،کاملا درحیرت فرو رفته بودند.ا.ا.ا-و به همین ترتیب شرح  به تفصیل داستان غم انگیز اعدام خائینانه وغیرانسانی شهید محمد ولی خان دراین مختصرگنجائیش ندارد وایجاب تحقیق مطالعۀ جدا گانه  رامینماید. که درباره شهیدولی محمد خان مبارزسر سپرده وانقلابی،یک سمینار طی یک مراسم باشکوهی راایجاب مینماید تا طی مراسم خاصی وباشکوهی تدویریابد،واما باید تذکرداد که این مرد باشهامت تاریخ به جرم دفاع ازاهداف وبر نامه های مشروطه خواهی شاه،اما ن الاه خان غازی یکی ازموئسسین اصلی مشروطه خواهان افغانستان ورهبرنهضت مشروطیت که باربار به محاکمۀ فاشیستی نادرشاه غدارکشانیده میشود،اما این ابرمرد مبارزوانقلابی ووطنپرست،بیباکانه وخرد مندانه علیه دسائیس وتوطئه های نادرغدار این مزدورانگلیس ازخود باشهامت ومردانه ومستدل دفاع مینماید،واما بنابربا فشاری نادرجلاد وشهادت دروغین عدۀ زرخرید وزبون وبیم از قصاوت دلی وکشتارهای بیرحمانۀ نادرجلاد،به ناحق شهادت میدهند که محمد ولی خان ازجملۀ همدستان امیرحبیب الاه کلکانی "بچۀ سقأو"است وبالاخره بدون هیچ دلیل وبرهان شرعی حکمی وفیصلۀ قانونی کدام محکمه درتابستان سال(1933م)امرکرد تااین سربداربیباک را درکنارۀدهمزنگ یکجا با جنرال غلام جیلانی خان چرخی،جنرال شیرمحمد خان چرخی،فقیر محمد خان ومیرزا محمد مهدی خان،به دارکشیدند... که دراثنای بدارزدن،میرزا محمد مهدی خان قزلباش که محکوم دیگری بود ،همینکه دید محمد ولی خانرا پیشتراز دیگران به دار میزنند با  شهامت ومردانه فریاد زد:"..اول مرا به دار بزنید تا مرگ چنین مردی را به چشم خود نبینم...خلاصه پنج نفر دراین ماجرای الم انگیزوماتم زای  ننگین  تاریخی به دار اویخته شدند.ا.ا.ا.که اثبات کنندۀ ماهیت ضد ملی وضدبشری وخائینانۀ خاندان ال یحیای هندی انگریزی ووابسته به انگلیس محمد نادرشاه بوده که  کاردظلم واستبداد فاشیستی این دست نشانده وجاسوس استعمار گر شیطان بزرگ تاریخی ازبسکه به مغز واستخوان مردم مظلوم ما فرو میرودوخشم ونفرت عمیق توده هارا بر می انگیزد،اما راه نجات ازانقیادزنجیری استعماری که استقلال سیاسی توسط اما ن الاه غازی حاصل شده ونادردوباره تلاش دارد ومیخواهد این ملت قهرمان وازاده را به اسارت استعمار کهن انگلیس دراورد،توده ها نمیتوانند ان راه نجات خودرا دریافت نمایند،وجامعه نیزدریک حالت حیجانی نهفتۀ درونی مرموزوارام به نظرمیرسد،و منتظریک حرکت سرنوشت سازرا دارد وانگلیس واستعمارگران استیلاگروحریص همیشه پلان داشتند ودارند وپیوسته تلاش میورزند تا کشورهای جهانرا تحت مستعمره دراورند واما زمامدار دست نشاندۀ ما(ازاش کرده کاسه داغتر.ا؟)همیش درتلاش ان بود تا کشوررا دربست دوباره درتحت ادارۀ استعماری واستثمارقراردهد،وخاندان نادر این چوچه های انگلیس بیم ازاین داشتند که مردم اگربیدارشوند وبازمتحد گردند کاردولت دست نشاندۀ انگلیس کاملا تمام است وواژگون میگردد وهیچ قدرتی نمیتواند جلواضمحلال وانهدام انرا بگیرد،وبگونۀشاه شجاع واردوی انگلیسی منهدم خواهد گردید،بخاطر جلوگیری از این واقعیت درونی جامعه وبا درک ازاوضاع واحوال مردم وجامعه واتحاد وهمبستگی انها علیه دولت دست نشانده انگلیسی ،مسائیلی اختلافاتی اتنیکی،"قومی،نژادی،زبانی ومذهبی"ومنطقوی وسمتی را،پیش کشید واقوام برادررا علیه یک دیگربه شدت تحریک نموده وبر تعصبات ملی اتش افروخت وبا براه انداختن کینه ونفرت ورقابت وتشدید اختلا فات دربین مناطق مختلف کشور،سیاست شوم تبعیضی را پیش گرفت.وبویژه دراغتشاشات داخلی درکاپیسا وپروان  ودرقطغن وبدخشان زمین وبلخ،قصدا پشتو زبا نانرا به ضد دری زبانان وترکی زبانان سوق وتحریک نمود وبه کشتاروتاراج واداشت.چنانچه دراغتشاش پکتیا،دری زبان،هزاره وغیره را بر ضد پشتوزبانان سوق داده بود  ..که سرمشق اخلاف امروزی شان گردیده است.ا؟

دولت انگلیس نیزازیکطرف از دولت مزدورنادرشاه دربرابرمردم  به شدت حمایت مینمود وازجانب دیگر انرا تحت تهدید خودقرارداده دیکته میکرد تا توده هارا دربیسوادی ودرفقر وغربت نگاه کند وازبیداری توده ها جلوگیری نماید،وپروگرامهای معارفرا فلج سازد وبه شکل کاملا استعماری ان دراورد،وبا بالا بردن تکس ومالیه،وفشارهای اقصادی واجتماعی واقتصاد انحصاری وتجارت دلال کمپرادوراستعماری،وبا تشدید ستم واستثمار ازطریق مکیدن خون  دهقان وچوپان وبهره کشی غیر انسانی،وجلوگیری ازرشد تولید وتکامل درهمه عرصه ها واهرامها،کوشید تا ملت را عاطل ومحتاج به استعمار گران بسازد...خصوصا خاندان نادرشاه ازایام کودکی به این عقیده امده بودند که درتمام روی زمین اعم ازاسیا وافریقا وامریکا وحتی اروپا،بدون ادارۀ دولت انگلیس،تاری نگسلد وبدون مشیتش خاری نخلد.ناشی ازهمین عقیده بود که،نادرشاه گارد شاهی افغانستانرا کلاه گارد شاهی انگلستان ساخت،وبا این تلاشهای چاکر منشانه به نفع انگلیس خشم ونفرت روشنفکران را بر انگیخت ومردم ازدولت مزدور ودست نشاندۀ انگلیس تحت زمامداری نادرشاه(خاندان ال یحیا وطائیفۀ سلطنتی)افغانستان،سخت منز جر ومتنفرگردیدند..و

نادرشاه فاشیست وبرترجوی قومی ونژادی مجرد یکه بتاریخ (16اکتوبر1929م)سلطنت خودرا اعلان کرد،بعدزا(15نومبر همین سال)،هاشم خان برادر شاه کابینۀ خودرا اعلان مینماید وتا (1946م)مدت (17سال)دوام نمود.که درین مدت تمامی قدرت وصلاحیتهای مهم اجرائیوی،قضائیه،ومقننه واردوی کشوررا به خانواده شاهی تقسیم نمود،وتصمیم گرفت تا:(رئوس تمام ادارات مهم داخلی وخارجی باید بدست خاندان شاهی متمرکزگردد،وازعشیرۀ ای انگشت ش  مارمحمد زائی ها استخدام بعمل اید-هندوستانیهای خاص درامورحیاتی کشوربا -اعتماد ترین افراد شناخته شوند-وملاکین بزرگ درادارۀ مملکتی ونظامی کشور سهیم گردد--عدۀ محدودی ملا نما ها مثل ملاکین درصف ادار ۀدولت قرارگیرد،وانگاه خلائی که دراداره باقیمیماند،توسط سائیرکارگزاران پرشود.ا) که به این ترتیب تمام امورمملکت را به اختیارخودوبه خانواد ۀ خاص خود وهندوستانیهای بر تا نوی استعماری خود منحصر میسازد و(شهوت شدید خانواده پرستی.ا؟)ووابستگی به انگلیس وخاک فروشی بجای (وجدان واحساسات ملی)درنهاد ان جای میگیرد ،ودراین راستا بر طبق بر نامۀ مطروحۀ خود تا پای جان تلاش میورزد وازهیچ نوع ظلم وستم وکشتارهای دستجمعی ونسلکشی واعدامهای دستجمعی،زندانی کردن وشکنجه های غیر انسانی،تفرقه وتفتین وشیطنت ملی وقومی،نژادی وزبانی ومنطقوی،تحت رهبری ورهنمائی انگلیس علیه ملیتهای شریف وبرادرافغانستان دریغ نمیورزد.وخدمات بزرگی به امپراتوری انگلیس انجام میدهد ..اقای غبارموئرخ تیزبین وطن درجای دیگر همین اثارخود می افزاید:"چنانچه درعمل دیده شد که ،پروگرام اساسی این رژیم عبارت بود از:نگهداشتن مملکت درحالت عقب ماندگی قرون وسطائی،جلوگیری ازتوسعۀ معارف ملی،کشتن روحیۀشهامت ومقاومت ملی دربرابراستبداد داخلی ونفوذ انگلیس،همچنین به غرض تضعیف ملت،ایجاد نفاقهای داخلی ازنظرزبان ومذهب ونژاد ومنطقه وقبیله،سیاست روزدولت بود،برای تطبیق این پروگرام،سیاست دولت متکی بود به ترسانیدن وتخویف ملت ازطریق تعمیم جاسوسی،زنجیر وزندان،شکنجه واعدام،فریب وریا،نمائیش وفریب دروغین وتظاهر به شریعت اسلامی،قوت الظهر تطبیق این سیاست هم یک اردوی بود که ازطرف خاندان شاه ویک عده افسران خریده شده اداره میگردید...مبلغین این سیاست یک قطارملا ها ونویسندگان جیره خوار بودند که درمنبروروزنامه وموعظه وخطابه  به دروغ میگفتند وذهررا درملمع قند،به خورمردم میدادند،ازین بعد حکومت افغانستان یک حکومت میراثی.نظامی شده بود که قانون جزائی نداشت ومحکمه ومحاکمه را نمیشناخت.(3)..و

ودراینجا به وضاحت دیده میشود که:فاشیسم واندیشه های خاکفروشی چگونه درجامۀمذهب ودین داخل میشود،ودین ومذهب بمثابۀابزاری برعلیه دین واقعی،وطن ومردم،وفرهنگ وهمه هست وبودان بخاطر تأمین منافع خارجی واسارت کشوربدست استعمار،وحفظ وانحصارقدرت سیاسی خانوادگی وهندی های برتانوی توسط نادرشاه غدار استعمال میگردد.ازهمینجاست که،نادرشاه بمثابۀ بهترین(ممثل استبداد،نه استقلال.ا؟)واسارت،بردگی وعقبمانی،فاشیسم ونفاق ومنازعات ملی درحافظۀ تاریخ باقی میماند .ا؟ودرمورد جنایات وفساد،وطنفروشی وبیگانه پرستی واجنبی بودن وبویژه دامن زدن به نفاق ملی بخاطر تحقق بخشیدن واژۀ(دیواید ایندرول)یعنی تفرقه انداز وحکومت کن،ازباداران شیطان انگلیسی خود ازقول موئرخ وطنپرست"غبار"بیشتربشنویم وبدانیم که چرا این زمامداربیگانه ومستبد وفاسد گماشتۀ انکلیس،توسط ابر مردقهرمان تأریخ غازی عبدالخالق ازپا دراورده شد؟که چنین میخوانیم:"...چنانچه حمله بکابل عدۀ ازخوانین پکتیا را به اغتنام وتاراج داخلی کابل واداشت.واز ضعوبت زندگی این مردم سوئی استفادۀسیاسی نمود،به این مفهوم که تاراج ارگ سلطنتی وخانه های طرفدار ان حکومت "سقاوی" را درکابل بر ایشان مباح نمود. واینها نیزبعد ازاستیلا به کابل،خزائین ارگ سلطنتی را به یغما بردند،وخانه های متعددی را به عنوان طرفداری بچۀ سقأ تاراج نمودند،درحالیکه،بچۀ سقأ درکابل چنین عملیرا مرتکب نشده بود وخانه های مردم را که به داشتن اسلحه مظنون واقع میشد،فقط به تفتیش ان قناعت میکرد،وبه جزازاسلحه به سائیراموال خانه دست نمیزد.درروزورود بچۀسقأ درکابل تنها یک نفرسپاهی اوبه دکانی دست برد نمود،ولی سید حسین، گوش اورا به دیواردکان میخ کوب نمود،ازان بعد دارائی هیچ کس به تاراج نرفت،مگرانکه رسما مصادره میشد.اما عدۀ ازخوانین پکتیا،هریک به نوبۀخود انچه میخواستند ازدیگران تملک میکردند.چنانچ سربلند خان جاجی بمجردورود درکابل،خانۀعبداالرحمان خان کوهستانیراکه خودش قبلا به طرفداری سقاودر هزاره جات کشته  شده بود،تملک نمود...وشاه بادادن مراتب نظامی به عدۀ ازخوانین پکتیا وهم مستثنا شمردن مردم پکتیا ازقرعۀ عسکری وخدمت زیربیرق سیاست تفرقه افگنی وتبعیض خودرا اغاذ کرد،البته شاه که هنوزاردوی قوی تشکیل نکرده بود،شدت احتیاج خودش را به قوۀ پکتیا احساس میکرد،ولهذا ازدادن بعضی امتیازات به انها در.یغ نمیکرد..درزمان سلطنت نادرشاه ازکابل شخص مشکوکی ومرموزی بنام منگل سینگ هندی ازکابل به جبل السراج میرود وبه سرعت به تشکیل یک باند جدیدسه صد (300)نفری میپردازدتا مردمرا به این وسیله علیه حکومت تحریک وزمینۀ سرکوبی رافراهم اورد وبا این اقدام انتقامی وسرکوبی مردم کاپیسا وپروان بهانۀاشکارادردست حکومت افتد...اما مردم شمالی ازاین واقعۀخطرناک اگاه گردیده قبل ازانکه حکومت مرکزی بها نۀسرکوبی وسوقیات نظامی علیه انها رابدست اورد،خودبرخواستند وبا ماجراجویان رزم داده وعدۀ ایشانرا بکشتند.امادولت فرصت راازدست نداده داخل اقدام شدید نظامی گردید..وهمچنان به ادامۀ این توطئۀ بزرگ انگلیس ،نادرشاه برای چند پارچه ساختن کشور،شعله ورنمودن منازعات قومی وملی وسمتی وبه بی اتفاقی نگهداشتن اقوام وقبائیل وملیتهای تحت ستم واستبداد افغانستان چنین داخل عمل میگردد:"قرارافشای جریدۀ (اصلاح شمارۀ 10جدیسال1308خورشیدی.)به تعداد(192)نفر ازمردم شمالی محبوس و(6)هزار تفنگ جمع اوری شده وتفتیش خانه ها هنوزهم ادامه دارد،ودرشما ره(11جدی1308خ)خودگفت(70)نفرکوهستانی اسیر وهفت سر کشته شده گان به کابل رسید.ودرشمارۀ(29حوت 1308خ)خودخبردادکه (300نفر)اسیروعده ای مقتول گردیدند وعده ای فرارکردند وهم (50)نفردرکابل دریک روز اعدام گردیدند...وشاه شخصا(10تا50)نفرمردم شمالی رادرکابل گلوله باران مینمود،خلاصه تعداد مجموع این کشتارهای دسته جمعی وبدون تحقیقات وبدون محاکمه حدود(700)نفرمیرسد ..وبه باوراین قلم البته که این تعداد کشتاربتناسب کمیت کم نفوس همان وقت یک کشتار قابل ملاحظه است وافرادی هم به تعداد 700نفر که شاید بیشترین ان نخبه گان،اگاه هان وگلهای سر سبد مردم شمالی که حد اقل دارای شعورسیاسی وضد سلطنتی وضد انگلیسی را داشتند که جمع اوری نموده که به اعدامها وبه کشتارگاه ها فرستاده است نیزکم نیست.وبه همین ترتیب عطش خون ونفاق انگریزی دروجود نادرشاه غدارچنان شراره وفوران مینموده که:درتابستان(1930م)مردم کلکان دربرابر فشارحکومت نظامی قیام وتقریبأ(600)نفرمسلح بالای عسکرساخلو وحکومت محلی کوهدامن حمله کردند،ازکابل سید عبدالاه شاه جی وعبدالوکیل خان نائیب سالار با یک دسته عساکر سوق گردید،ودرجنگی که واقع شد،نائیب سالار کشته وشاه جی فراری گردید،وبه امر نادرشاه منارۀیادگاری هم بنام عبدالوکیل خان درمیدان دهمزنگ ساخته شد.گواینکه درمیدان جنگ با خارجی شهید شده باشد. به باوراین قلم دراینجا نیات دشمنی وتعصب قبیلوی نادرشاه به وضاحت دیده میشودکه نادرشاه این جنگ را جنگ خارجی بخاطری باید تلقی نماید ومنارۀ یاد گاری میسازدکه میخواهد وصیت امیرعبدالرحمان و تعهدصادقانۀ خودرا مبنی بر ادامۀسیاستهای فاشیستی امیرعبدالرحمان خان ادانماید وازجانبدیگرنوکرمنشی خودرا با انگلیسها نیز درعمل ثابت سازد.چون امیرعبدالرحمان تحت  عنوان"دشمنان قطغن وبدخشانی.ا؟"به خراسان زمین لشکشی مینمود .وقتاکه این ا"میر"قصاب انسان تحت قوماندۀخودش شخصا (5000)نفربیگناه  این سرزمین مردخیز را دردهن توپ بست وبعدا توسط پدرش قصاوت ان ستائیش وبه سپهسالاری رسید،ونادرشاه غدارنیزباید تحت نام دشمن علیه مردم کابل عین عمل نظامی وخصومت ملی وقومیرا انجام میداد،که بخوبی نیز انجام داد.ا؟   چنانچه ازقول اقای"غبار"متعاقبا زمانیکه جنرال محمد غوث خان باقوۀ تازه میرسد،درعرض راه ها قلعه های مردم رابه اتش کشیده واسرارا ازبرجهای بلند به زمین پرتاب نمود،که تا این وقت محمد گلخان مهمند وزیر داخله به عنوان رئیس تنظیمیه رسیده بود،وبا روش وتعقیب سنت امیر عبدالرحمان خان لشکرهای حشری،مخصوصا ازولایت پکتیا رسیدن گرفت ،این عساکرازطرف شاه جی درولایت پکتیا تنظیم وبه شمال سوق شده بودند.طوریکه در شمارۀ ( جریده اصلاح)ماه اسدسال1309خ)خویش مینویسد:تعداد لشکرحشری ازمردمان احمد زائی،کروخیل جاجی،منگل،طوطا خیل،وزیری،وردک،میدان وتگاو،به (25هزار)تفنگداربالغ میشد که این غیر ازقوای منظم دولتی بود...وبه همین ترتیب قیام کلکانی وداودزائیهای کوهدامن در(سرطان1309)خورشیدی به عمل می اید،ووزیر محمد گل مهمند در(4اسد همان سال)بریاست همان ولایت گماشته میشود،واوبه اتکا به قوۀ(25)هزارنفری حشری ویک فرقه عسکر منظم وتوپخانۀ دولتی درپروان وکاپیسا دست به عملیاتی زدکه دریک کشورفتح شدۀخارجی هم مجاز نیست.ا؟...."ونادرشاه دراول خودشرا ظاهرادرپناه خوانین ولایت پکتیا کشیدوبازتوصل بنام وعنوان"درانی"نمود وبالخره قضیۀ بیگانگی پشتوزبان ودری زبان وتورکی زبان را بمیدان کشید،بدون انکه توجه به این خطرنماید که کشوررا بسوی تجزیه ونیستی میکشاند(4)ر

بزرگترین خیانت نادرشاه غدارواجیرانگلیس این بود که تمام اثارونشان شاه،امیر اما ن الاه غازی ومحصل استقلال وطن را بکلی ازبین برد.یعنی کاریراانجام دادکه انگلیس هم درحق فرهنگ واثاراین سرزمین وبویژه خراسان زمین به همین میزان وتناسب بیرحم نبوده است.ا-ازقول اقای فرهاددر مجلۀ (پیمان )چنین میخوانیم:"...نادرشاه که روی قدرت امد درهر درب ودیواریکه نام امان الاه خانرا یافت،بامیلۀتفنگ تراشید ودرهرکتابچه وکتاب سوزی های نادروفامیل نادر ازپی دیگر گون سازی تاریخ کشور،یاد ازموئرخین ونقاد تبریزی،احمد کسروی میکند،دربارنادرهمان گونه کتابها به اتش کشیده شد که کسروی ازبرای فرونشاندن نفرتش به عطار ومولوی،خیام وسعدی،دیوانهای بزرگانرا به اتش کشیده وکتابهارا خاکستر نمودوجنبش کتاب سوزان برپا داشت..."(5)..این شاه غدارودروغگوی فاشیست ومسلمان سست ایمان،حیله گر ودست نشانده انگلیس وبیگانه به مردم افغانستان که صرافا برای حفظ وانحصارقدرت سیاسی قومی برای تمام اعضای خانوادۀ ال یحیای برتانوی،دراین تاریخ بخاطری به این نامها شهرت یافت که،ازبهم انداختن ملیتهای شریف بین یکدیگرگرفته تا انچه جنایاتیکه ازدستش حاصل بود به حق این ملیتها دریغ نکرد،وسراسر حکمروائی فاشیستی اش:تیل داغ نمودن ها،تیربارانها،قین وفانه کردن های مجرمین وبیگناه هان،ونا مسلمان بودنش که بامهروامضا درحاشیۀقران سوگند نموده وبااین حیل وتزویربرای بدام انداختن حبیب الاه کلکانی(بچۀسقأو) وتیرباران نمودن انست که،تماما بیان کنند ۀ شمه ای ازجنایات واستبداد طرازفاشیستی(نادرشاه ممثل استبداد.ا؟)درافغانستان میباشد.وکاردظلم واستبداد به مغز استخوان مردم مظلدم میرسدتا،ابر مردی شجاع وسربازی چون غازی عبدالخالق قهرمان وشهید راه ازادی را،تاریخ به این مرزوبوم درقعراین ظلمت سیاه میزاید وازبطن این جامعۀفاشیست زده سنتی وقبیلوی قرون وسطائی باشهامت هرچه بلند ترسربالا میکند،ونادرشاه غدار انگلیسی با این ظلمت افرینی خود،همچو یک نطفۀانقلابی وپرشوررابه حکم زمان مطابق به قانون"حرکت،تضاد وتکامل"در بطن این جامعه برضد خودپرورش میدهد،تا توسط این این نسل نووپرشوراین فاشیست مستبد وکهنه کار،ازپا دراورده میشود.،وپند بزرگ تاریخی هم به سائیر مستبدین وجلادان تاریخی به ارمغان بگزارد.ا---نادرشاه این شاگرد وفادار انگلیس که تمام اهداف و سیاست اورا"تفرقه افگن وحکومت کن"تشکیل میداد،واگر تکیه به مردم پکتیا نموده وتاج شاهی را توسط این مردم مسلمان بدست اورد،بمفهوم ان نبود که به این مردم دلسوز ومهربان باشد،بلکه ازشهامت این مردم که خصوصا ضد انگلیس به کرات ازخود نشان داده اند،میخواست بر علیه سائیرملیتهای افغانستا ن استفاده نماید وبه حکومت استبدای فاشیستی خود ادامه دهد،بگونۀ مثال:زمانیکه بین جاجی ومنگل معضلات قومی رخداد وازهرطرف به ده ها کشته وزخمی بجا گذاشت وهرروزهمچو مخالفتهای قومی وقبیلوی بین ایشان روزافزون میگردید درزمان شاه محمود خان که رئیس تنظیمیه بود مراجعه نمودند تا به مصارف همین اقوام این معضله راباید حل وفصل نماید:وقتی عدۀ ای خوانین جاجی به شاه محمود خان خصوصی وسری مراجعه نموده گفتند که:بین مردم جاجی وبین مردم منگل سالها بالای یک پارچه زمین کوهی منازعه ادمه داردوتا حال ما(200)نفرخون بالای انها داریم ویکصدوچند خون مردم منگل  ازما میخواهند، وشما بیائید ماجاجی ها شمارادرهمان مجلس وکیل میگیریم و...اما شاه محمود خان که اتحاد مردم ولایت رامخالف اهداف وپروگرام خائینانه وفاشیستی سلطنت میدانست،درظاهر محیلانه با ایشان باوعده های مبهم وغیرعلی وزرنگانۀخود؛درهمان لحظه سر جنبانید واما هر گز به ان وعدۀخود به مردم پکتیا عمل کرد...گلاجان جنرال اعزازی جاجی که وکیل منتخب مردم جاجی درشورای ملی دورۀ هفتم بود ومحمد نادرخان هنگام حکومت امیرحبیب اله کلکانی در خانۀ این شخص میزیست،با تأثر وتنفر ازاین مش"تفرقه انداز وحکومت کن"خاندان حکمران افغانستان سخن میگفت وشواهد وادلۀزیادی ارائه نمود. این تنها نبود ،وقتیکه دری خیلهای جدران ضدسلطنت قیام کردند،دولت سائیرعشائیرپکتیا را برعلیه دری خیل ها سوق،واستخوان شکنی وخصومت داخلی را دراین ولا یت تشدید نمود. وبه قول "غبار":حتی امیرعبدالرحمان خان که خود سیاست یکطرفه خارجی منحصرا با انگلیس را تعقیب میکرد،علنا این خانواده راوابستۀ انگلیس معرفی نموده،رجعت انانرا ازهندوستان به افغانستان،تحمیلی ازجانب انگلیس به شانۀخود میشمرد،او این خانوادۀ را گماشته وجیره خوار انگلیس میدانست.زیرا جد این خانواده،سردارمحمد خان طلائی والی پشاور،درمقابل تمامیت ارضی واستقلال افغانستان،ولایت پشاوررا به دولت پنجاب گذاشته وخود خدمت رنجیت سینگ را قبول نموده بود،وهمچنان پسراو سرداریحیاخان به نفع انگلیس داماد خودش امیرمحمد یعقوب خانرا بامضای معاهدۀ ننگین گندمک واداشته بود.پسران این شخص سردارمحمد اصف خان وسردارمحمد یوسف خان،سالها درزیربیرق انگلیس درهند انگلیسی وبه جیرۀانگلیسی بسربرده بودند.پسران این دوسردار،یعنی سردارمحمد نادرخان وبرادران وعمو زادگانش،درهند انگلیسی تولد یافته وهم درانجا باجیرۀانگلیسی رشد کرده وتربیه گرفته بودند.دردورۀامیرحبیب الاه خان که این خاندان درافغانستان سر کشیدند،ازطرف اکسریت رجال افغانی به نظربیگانه نگریسته میشدند ونائیب السلطنۀ انانرا سرداران هندوستانی مینامیدند وبه مردم بیگانه وبد میبردند.وقتیکه نادرشاه توسط موتر بیرقدارشاهی بعضا بازارها وسرکهارا عبور میکرد،هیچ فردی به ان سلام نمیداد،ودکانداران که اورا میدیدند روی گشتانده خود را مصروف کارهای دیگر خود میساختند.درحالیکه اگرزمامداری ازمیان مردم عبورنماید مردم باعلاقمندی کارهای خودرا کنارگذاشته  به استقبال ان میبرایند.ا--برعکس مردم به غازی امان الاه خان احترام داشتند که بعدا به اثرمداخلۀانگلیس ازطریق ملایان اجیر وباا ستفاده ازاحساسات پاک مذهبی مردم برای اوردن مزدورخود نادرشاه علیه ان دست به توطیۀ وسیعی زدند.چون غازی اما ن الاه خان ازسیاست انگلیس اجتناب ورزیده وبیشترمیخواست روابط خودرا با اتحاد شوروی وقت قائیم بسازد.واین فاکت نیز منحیث یک انگیزۀ تحریک انگلیس وملایان اجیرمذهبی وعقبگرایان ومرتجعین ضد تحول وترقی وازادی ومشروطیت ودموکراسی گردیده وشاه اما ن الاه راکه پایۀ محکم سیاسی اجتماعی دراین جامعۀعقب ماندۀ قبیلوی سنتی نداشت،با خرافات مسلط جامعه دست بگریبان گردیده وتاب مقاومت نتوانسته،فراررا بر قرار ترجیح داد.ا

تیتلروزیرمختارانگلیس درکابل به جامۀ دین میدراید ودین را منحیث ابزاری برای مقاصد سیاسی خود بامبا هات زیاد به ستائیش نادرشاه درکتاب خودچنین مینویسد:"...نادرخان معتقد بود که ازطریق خدا انتخاب شده،تا مردم افغانستانرا به سعادت وصلح هدایت کند...نادرخان مستحق اداره چی کبیراست.اومانند اتا ترک ورضا خان کبیر بود.باید به نادرخان کریدت زیادداد،نه تنها به انچه که انجام داد،بلکه به تاسیس وانکشاف اینده نیز.. ".(6).ا؟  فریزرتیتلربسا مطالب وسنا وصفت دیگری ازاستبداد "مطلق العنانی"را برای برادران وسائیر اعضای خانوادۀ ال یحیای هندوستانی که ذریعۀانگلیسها بالای این ملت محکوم به زمامداری  گماشته شده اند رجزخوانی نموده است که،دال بر فروخته شدن واجیر بودن ودست نشانده بودن این "طائیفۀ سلطنتی" وبیگانه به مردم مارا،این تاریخ به اثبات میرساند.که باید ابرمردی ازلابلای امواج طوفانی ظلم وسیاهی وتیره روزی این سرداران دراین سرزمین پراشوب چون غازی عبدالخالق قهرمان  وشهید نامدار،مستانه وبیباک بپا میخیست ویک مستبد وحشی ودست نشاندۀ تاریخی این قرن را ازپا درمیاورد وراه را برای رستا خیزهای ملی بعدی وجنبشهای انقلابی وهدفمند هموار مینمود،که درست این رسالت راانجام داد.درغیران علی الرغم اندیشۀ انگلیس پرستان ،جامعۀ افغانی امروزهمه برده وغلام انگلیس وجاسوس وبی اعتماد بالای یکدیگروبه بسا امراض بیگانه پرستی دیگرمبتلا میگردیدند،غروروشهامت ملی،خاک،ناموس واستقلال وتمامیت ارضی  درچنگال خونین استعماربودکه،تاهنوزدراین راه این حکام دست نشانده ذریعۀانگلیس این شیطان بزرگ ودنباله روان وپایدوان داخلی ان،اخرین تلاشهای خودرا بکار میبندند.ا؟

نادرشاه قصاب وبیرحم انقدرجاهل ووحشی بوده ، روزیکه  چندنفررا ازخانه های شان به درباراحضارومانند حیوانات قربانی قطاراستاده نموده :"سربرداشت وامرنمود که همه رااعدام نمایند.درزمرۀ این محکومین بی محا کمه یکی ازمنصبداران بچۀ سقاءو بنام "اسلم سرلچ"نیزبود که اورا بواسط قران واداربه تسلیم نموده بودند این شخص فریاد زد وگفت:"تومرابا عهد قران اینجا اوردی وحالا مثل انگریزخیانت میکنی."انگاه دشنامها شدیدی به جانب نادرشاه پرتاب کرد نادرشاه انقدرعصبی شد که امرکرد تا اورا بمقابل چشمش با سرنیزۀ تفنگ شگاف شگاف کردند...وشاه میگفت من افغانستانرا چنان اصلاح خواهم کرد که یک نفرپیش خدمت دولت بتواند با یک چوب"بانکس"سرتاسر کشوررا بگردد،وهیچ فردی دربرابراوتیزدیدن نداشته باشد....یعنی ظلم واستبداد انقدروحشیانه واختناق اوربود که با کوچکترین حرکت یک نفرباتمام خاندا ان بدون محا کمه ازبین میرفت. عرض وعمق استبداد انقدرگسترده بود که باید هم یک نفرپیش خدمت یا محافظ میتوانست بدون یک چوب بانکس هم درسراسر کشورستم براند مردم را اذیت نماید.واحدی من الناس بسوی عسکر(احوالدارویا کوتوال) دوره، طائیفۀسلطنتی)نگاه کند،که باهزاران توطئه ودسیسه روانۀزندان میگردید..وازهمین لحاظ است که سلطنت پرستان وسینه چاکان نادرشاهی وظاهرشاهی ان دوره هارا بنام(دورۀطلائی وارام)بی تب وتاب تبلیغ مینما یند.ا؟ سلطنت شوئنیست برای مسخ نمودن ملت دوسلاح برنده(ظلم وفقر)را استعمال مینمود،ودرجامۀ اسلام میپیچید تا این اهداف خود را مصئون وبی خطروسهل تطبیق نماید وروحیۀ مردمرا بکشد،غریزۀ بیم وترس،حرص واحتیاجی را فراهم اورد،وغرور وشهامت وغیرت را درجامعه زائیل بسازد وجامعه رابسوی جبونی وزبونی سوق دهد واین "دومذموم حرص وترس میتوانست عدۀ ازافراد یک جامعۀ سرافراز وبی پروارا درمقابل استبداد مانند کمان خمیده سازد". که به اثرهمین روشهای استبدادی بالاخره در دوجبهۀ داخلی وخارجی افغانستان مبارزات پرشوروطنپرستان ضد این رژیم هولناک شروع شد. لبۀ تیزاین مبارزات طبعا قبل ازهمه متوجه انگلیس میگردید که ازهمین لحاظ هم سخت سرکوب گردید..قصاوت،بیرحمی ،ظلم واستبداد به عادت روزمر ۀ این جنایت کارهندی انگلیسی تبدیل شده بوده که اقای غبارمینویسد:"...یکسال بعداز کشته شدن غلام نبی خان چرخی،جنرال شیر محمد خان چرخی،با پسرا ن نوجوان غلام جیلانی خان(غلام ربانی خان وغلام مصطفی خان)وعبداللطیف خان پسرعبدالعزیزخان چرخی بدار اویخته شدند.جانبازخان نائیب سالارچرخی با پسرک چهارده سالۀ خود(یحیا)چرخی درزندان جان دادند.البته پسران دیگرش،پیرمحمد خان چرخی،محمد عالم خان چرخی،عبدالرحمان خان چرخی(طفل)،قادرخان چرخی  (طفل)،بابرادران جانباز خان(محمد عمر خان چرخی ومحمد عثمان خان چرخی) درزندان ماندند.به این صورت بازی خاندان چرخی به پایان رسید،خاندان مبارزوملی که انگلیس ایشانرا(شریر) مینامیدند.وبرعکس خاندان نادرشاه را توصیف میکردند.کسیکه ازوابستگان این خاندان کشته نشد وحتی ازحبس نجات یافته دراغوش خاندان حکمران جای گرفت،یک نفروانهم غلام صفدرخان تحصیل کردۀ فرانسه داماد غلام نبی خان چرخی بود،زیرا این شخص محمد زائی بود،ومربوط به خاندان اعتمادی وازاولادۀ سردار سلطان محمدخان طلائی بود.." نادرشاه صفاک انقدرخون اشام گردیده بود که باکشتن یک تن یا چند تن عطش خونخواری اش فروکش نمیکرد،تا به کشتار های دستجمعی ونسلکشی ها دست نیازد.ویا اجداد وخاندان یک متهم را بدون محاکمه به ذراعی مختلف نیست ونابود نسازد.حتی محبوسین روی افتابرا ندیده در سلولها جان میدادند.تمام این وحشیگریها وبربریت برای کشتن روحیۀرزمی،وطنپرستی،وروحیۀ مقاومت ضد انگلیسی وسلطنت دست نشاندۀان بود،که دولت نادری این جنایات را مرتکب میگردید. وبقول اقای غبار،  دولت دراین وقت چنان دهشتی درکابل ایجاد کرده وپروپاگند تهدیدامیزومخوفی براه انداخته بود که مردم بر امیرعبدالرحمان خان فاتحه ومغفرت میخواندند.. دانش پژوه مذکورادامه داده ازقول میرعبدالعزیز خان والی کابل که سبب اشفته حالی خودرا به معصوم خان مجددی قصه نموده چنین اورده است:"..الساعه از حویلی توقیف خانه عبور نمودم وصدای شکستن استخوانها شنیدم وقتی که چراغ دستی خودرا متوجه ساختم دیدم که چند نفرمحبوس درگوشۀ تاریکتر حویلی استخوانهارا جمع کرده بادندا میشکنند واز فرط گرسنگی میخورند.این منظره حالت مرا برهم زد. .."  وپژوهگرموصوف ازخاطرۀخود می افزاید:من خوددر شهرفراه هنگامیکه تبعید بودم مکرر میدیدم که محبوسین ناداررا برای گدائی کردن لقمۀ نانی به بازار میکشیدند ودکان به دکان میگشتاندند،اما چگونه؟هرمحبوس طوق اهن درگردن داشت که بازنجیر درازمربوطه ،وسردیگران بدست سپاهی محافظ بود،درحالیکه خاندان حکمران واعوان وانصارش به نمونۀ لاردهای متمول انگلستا از پول چنین ملتی زندگی مینمودند..."و

قتل فاجعه امیزغازی عبدالخالق

به شیوۀ فاشیستی.ا.ا.ا:و

 بعداز قتل نادرشاه به تعقیب ان محمد ظاهرپسر(19)ساله اش به تخت میراثی پدرمینشیند،اما تمام اختیاروصلاحیتهای زمامداری به دست کاکایش شاه محمد وزیر حرب الا امدن هاشم خان بکابل قرارداشت برای اینکه به استبداد غیر انسانی ووحشیانۀ دورۀ نادری،متهمینی که بدون قضا وقضاوت سارنوالی ومحاکمه یا زندانی ویا اعدام ویا به کشتارهای دستجمعی فرستاده شده وگروه گروه وخاندان به خاندان نا بود میگردید،وبه ان رنگ وچهرۀ قانونی ویا مشروعیت داده باشد،یک عده مشاورین ازاعضای خانوادۀخود وازافراد وعناصر طرفدارانگلیس وشماری اجیران فروخته تشکیل داد،وکسی راکه میخواست محاکمه نماید بدست خونین این جنایت کاران،انهارا میسپارید وبا دست باز تربه فساد وجنایات خود ادامه میداد.که این مشاورین قرار اتی بودند:"..الاه نوازهندوستانی،فیض محمد خان ذکریا وزیرخارجه ومیرزا محمد شاه رئیس ضبط احوالات،پیشکاراین هیئت،عبدالغنی خان قلعۀبیگی ارگ وطره باز خان قومندان کوتوالی کابل بود.حکومت نظامی سابق اینک به یک حکومت جنگی وجلاد مبدل شده وتمام شهرکابل درتاریکی تهدیدوترغیب حکومت فروبرده شده بود.ومحمدهاشم خان درعمارت فوقانی دروازۀ شرقی ارگ سلطنتی،شکنجه خانۀ هولناک وفجیعی داشت،هرشب جوانان افغانی درهر ولچک وزنجیراحضاروبه مثابۀمرتدین اسپانیائی قدیم زیرشکنجه های گونا گونی قرار میگرفتند...دراتاق شکنجه چوب بید وریسمان وچکش،قین وفانه،الات تیل داغ،گلوله های اهنین بادسته های چوبین منقل اتش وامثال ان قرارداشت..درصدر شاه محمود خان بالباس نظامی سپهسالاری ودردو جناه او الاه نواز خان هندوستانی،فیضمحمد خان ذکریا،ومیرزامحمد شاه خان رئیس ضبط احوالات قرار داشتند.هنگام لزوم قاضی وشهود نیزحضور بهم میرساندند.تا اعترافات اجباری متهمین را بشنوند ویا بخوانند وهم شهادت شهودساختگی رااستعما ع نمایند زیرا حکومت اینبارمجبورشده بود درسلاخی خود زیرچادرشریعت وفتوای قاضی قرارگیرد ومحاکم ومجالس جعلی رادر مسئولیت این کشتار شریک خود سازد. ازاینکه ازانتقام روشنفکران به تنهائی سخت ترسیده بود...هرمتهمی راکه دراین سلاخ خانه احضار میکردند،قبلا اورا گرسنگی میدادند وانگاه از اتاق شکنجه عبورداده درداخل اتاق تحقیقات مینمودند.متهم زنجیردارنخست مورد سوالات شاه محمود خان واعضای مجلس قرارمیگرفت،اگراعتراف نمیکرد،اورا به اتاق شکنجه عودت داده زیر شکنجه میگرفتند.البته دروقت شکنجه دادن متهم،دروازۀ اتاق تحقیقات را میبستند تا منظرۀ شکنجه والات قتاله را نبینند.الله نوازخان به حیث مشاهد،جریانات را ساکنانه تعقیب میکرد،تطبیق شکنجه ها نظر به اشخاص متهم تفاوت داشت،بعضی را گلوله های اتشین زیر بغل میگذاشتند تا بوی زنندۀ گوشت متصاعد میگردید،برخی هارا پا ها باریسمان بسته وبا تیغ فانه میکوفتند تا انگشتان پا شرحه شرحه میشد،یکی را پشت برهنه کرده تحت ضربات چوبهای کوتاه"بید هندی"قرارمیدادند.دیگری را از رانهای برهنه باتیل جوشان میسوختند.انگاه اینهارا روی پشت عسکرویا روی چارپائی برزندانها بر میکشاندند وتحت معالجۀداکتران هندوستانی میگذاشتند،تا قبل از اسطنتاق واعدام نمیرند.همینکه جراحات این معذبین اندکی روبه التیام میرفت،مجددا درمحبس احضارومورد بازپرس قرار میگرفتند واگربازازجوابهای دلخواه سپهسالار سرباز میزدند،باتاق شکنجه تحویل داده میشدند وتعذیب انها تکرار میگردید.نمائیش این امفا تیاترسلطنت تقریبا (40)روزطول کشید.این ابر مرد تاریخ اقای غبارجریان الم انگیزوتراژیدی شهادت قهرمان عبدالخا لق را ادامه داده میگوید: درطی این مدت عبدالخالق را انقدرشکنجه کردند رانهایش شارید وخودش ازحرکت باز ماند،معهذا تا اخیر زندگی هیچ فردی از رفقای خودرا افشا نکرد وگفت که من به تنهائی عزم کشتن نادرشاه نمودم وکشتم...."این مبارز سرسخت وسرسپردۀ رازداررادرطی چهلروزانقدرشکنجه داده اند وازتن وجانش کوفتۀ کوشت میسازند،که نتنها تسلیم نمیشود بلکه راز ونام رفقای همسنگر وبیباک وسربکف خودرا نیزتحت این شکنجه های غیر انسانی تا اخرین نفس افشاه نمینماید،ورفقای همسنگرویاران وهمدستان عبدالخالق شهید به تعداد (16)نفرنیز به ترتیب ذیل بدار زده میشوند:"عبدالخالق خان هزاره کشندۀنادرشاه،محمود خان معاون عبدالخالق خان،خداداد خان هزاره پدر عبدالخالق خان(دراینجا به وضاحت میبینیمکه عبدالخالق خان ازقوم هزاره یا تورک تبار بوده است--صاحب این قلم-)،مولاداد خان هزاره،کاکای عبدالخالق خان،قربان علی خان هزاره مامای عبدالخالق خان(بعدها گفته شد که مادروخاله وخواهرصغیرعبدالخالق خان درزندان  زنانۀ سرای بامداد بنام تداوی ازبین برده شده واجساد شان شبانه درگورستان مجهول درشهدای صالحین کابل مدفون گردیده ،وبه این صورت چراغ خانوادۀ او خاموش گردید.ا.ا.ا.ا)وعلی اکبرخان غند مشرکاکای محمودخان متعلم،معاون عبدالخالق خان،غلام ربانی خان ومصطفی خان وعبدالطیف خان پران خانوادۀ چرخی،محمد ایوب خان معاون اداری لیسه که عبدالخالق خان دران تحصیل میکرد(لیسۀنجات)،میر عزیزخان ومیر مسجیدی خان ومحمود خان دوم ومحمد زمان خان ومیرزا محمد خان ناشرین شب نامه ها.."ر

رژیم بی شاخ وبی دم استمگستروفاشیست ازین خونخواریها سیر نمیکند،میرودبسوی مسئولین وزارت معرف تا اگربتواند عطش خونخواهی خودرا انجا فروکش نماید.وقتا که از میرسید قاسم خان با(معین وزارت معارف)مواجه وتحت بازپرس قرار میدهد:"شماکه معین یک وزارت بودید چگونه ازسلوک ورفتارشاگردان مدارس مطلع نشدید تا شاه را بکشتند.؟..."میرقاسم باشهامت جواب میدهد که:"این سلطنت بمثابۀسقائ است که مشکش را با پف متورم ساخته ودهنش میدوزد،انگاه رویش نشسته بقدری میفشاردتا مشک بترقد.این حادثه نتیجه اعمال وروش خود شما نسبت به مردم افغا نستان است.اگرعبدالخالق این کاررا نمیکرد،دیگری مینمود،دراینده نیز چنین خواهد بود.."و--موئرخ شهیر وطن غبار،درمورد صلاحیتهای بی پایان وبی حد وحصرغیرقانونی وغیرانسانی رژیم استبدادی ومطلق العنانی مرکزی،کشتارهای پرعقدۀفاشیستی ونژادی وشکنجه وبیداد وکشتن  به شکل(مثله)مبارزسلحشور وبی باک غازی عبدالخالق هزاره این شهید راستین وصدیق راه ازادی ویک مبارزمستبد کش واستبداد شکن چنین موئجزمیسازد:"..ازاینجا. دانسته میشودکه  اختیارادار ۀ کشور وکشتن وبخشیدن مردم افغانستان بدست دوبرادر(محمدهاشم خان وشاه محمودخان)است. دیگرنی پادشاهی درمملکت وجوددارد ونه کدام شریعت وقانونی.ا.ا-که بالاخره بعد ازهزاران شکنجه وازاروعذاب غیر انسانی، نخست سرداراحمد شاه وزیرومعین درباروسید شریف خان یاورحربی،عبدالخالق هزارۀسر سخت ودشمن شکن نیمه جانراپیش کشیدند وازاو پرسیدند:"...بکدام چشم سینۀ شاه را نشانه گرفتی؟"انگاه با تیغۀ برهنه چشمش را ازکاسۀ سربیرون اوردند.بازپرسیدند:"..باکدام انگشت ماشۀ تفنگ را کشیدی؟"وانگه انگشتشرا بالبۀ تیغ بریدند.بدین صورت این متظاهرین شریعت اسلامی کشتن بشکل(مثله)راترویج نمودند،که عبدالخالق خان هزاره این شهیدپاک وسرسپرده،هیچ اخ نگفت وارام باقیماند.اا.ا.ا-اقایان درباری امر کردند تا عسکرمسلح پیش امدند وبابرچۀتفنگ ان موجود شکنجه دیده وزحمت وعذاب غیرانسانی کشیده را مانند جال زنبورسوراخ سوراخ نمودند در  .ا --درحالیکه این ابرمردباشهامت تاریخ ومبارز سرسخت مرده بود وبقول شهزاده احمد علی هندوستانی(که جز مشاهدین رسمی دولت قرارداشت)جسدش در خاک اغشته به خون به شکل مشکولۀای درامده بود که به هر طرف لول داده میشد.که به تعقیب ان پانزده 15)نفرجوان یاران همسنگر اورا به دار کشیدند...و

درزمان اختناق واستبداد نادرکه یکجانبه ، سیاست انگلیس رادرین کشورتعقیب وتطبیق مینمود،ازشدت ظلم وستم واستبدات جهنمی رژیم؛جوانان وروشنفکران به تنگ امده بودند ونمیدانستند چگونه وازچه راهی این رژیم ارباب سالاری قرون وسطئی ونمایند ۀطبقۀ حاکمۀ فوئدالی را واژگون کنند ودران زمان نسبت عدم موجودیت یک حزب همبسته ومتشکل وبا انضباط وبا دسپلین انقلابی دارای اهداف وائین نامۀعلمی بوده وراه نجات توده هارا وتحقق ارمانهای والای مردم را دران منعکس نموده باشد،وجود نداشت.بنا جوانان پرشوروانقلابی دست به مبارزات قهرامیزوچپروانۀ بی هدف که چه را ویران میکنند وبجای ان چه راباید اعمار نمایند یک برنا مۀعلما تنظیم شده رانداشته اند ازشدت ستم واستبداد طرازفاشیستی بجان امده وبا اتخاذ روشهای چپروانۀ تیروریستی وتک روی  علیه رژیم استبدادی دست میازیدند که عواقب ان کما کان به ما جراجوئی وسر کوبهای خونین می اجامید ورشد نهضتهای انقلابی را بطی وبه عقب میانداخت،بگونۀمثال:دران وقت محمد عظیم خان که ازخانوادۀ متوسط بنام"،منشی زاده"ازکابل بود ودرزمان امیراما ن الله خان تحصیلات خودرا درجرمنی به پایۀ اکمال رسانید،او یک وطنپرست حساس وپرشوربود،وازاوضاع داخلی وسیاست دولت که مطلقا خائینانه است سخت رنج میبرد،روزی به قصد کشتن سفیرانگلیس به سفارت مراجعه مینماید واما محافظین ومسئولین امنیتی دروازه اجازۀدخول وملاقات با سفیررا نمیدهند وسفیرنیزنمیخواهد بااشخاص نا شناس دیدارنماید.بلاخره شخص مسئول دروازه تفنگچۀ عظیم خانرا میبیند میخواهد فرارنماید عظیم خان اورا ازپا درمی اورد ودو نفرانگلسی وافغانیرانیزدرهما نجا میکشد وبعدا خودرا به محافظین تسلیم مینماید ومیگوید"من این کاررا بخاطری انجام دادم که تا انگلیسها بدانند که افغانها انهارا خوب میشناسند،به هرجامۀ ایکه داخل افغانستان شوند"که اگر این حرکت وجرئت وسربازی ان ازطریق یک حزب انقلابی تنظیم وبا اراده توده ها عملی میشد  درانصورت میتوانست رژیمرا باستمها واستبدادان ازبین ببرد وبجای ان یک نظام عادلانه وملی را برقرارنماید. وموئجز انکه دولت طی یک هفته فیصله اعدام محمد عظیم خان را مخفی میگیرد وقتی عظیم خان ازصحن زندا ازپیشروی  سفیر برتانیه با بی اعتنائی عبورمینماید وبا مردانگی میرود راسا درپای دارمیاستد وبعد ازدقائیقی عظیم خان ازاین جهان رهلت میکند.ا وبهمین ترتیب برای تطمیع وتوبیخ وتهدید جوانان وروشنفکران بدون محکمه وطی مراحل شرعی وقانونی،خواجه هدایت الله خان ،محمد ولی خان،غلام جیلانی خان وعدۀدیگرروشنفکران به شمول جوانان نو بالغ به تعداد (32)نفرکه  در زندان موتی حبس نموده بود به اعدام سوق داد ،تا رضائیت کامل انگلیس را حاصل نموده باشد.که جنایات در پیشروی تمام شهر مندان صورت میگیرد وباعث نفرت وانزجار همگان میگردد. جوانی ازمیان بر میخیزد وفریاد کنان میگویدکه:"سید کمال خان ومحمد عظیم خان شهید دم ماررا بریدند،اکنون نوبت من است که خود ماررا بکشم." ..این گفتارها وشها مت  بینظیرو دلیری  ابر مردی این چون عبدالخالق خان شهید ومبارز وغازی بود که،این جهشها وحوادث پرشوروخود جوش ضد رژیم خونخوارانگلیسی محمد نادرشاه وکاخ استبداد انرابه شدت تکان داد وبه لرزه دراورد..ر

کشته شدن محمد نادرشاه

درروزمحفل توزیع انعام(8نومبر1933م)درچمن قصردلکشا جائیکه غلام نبی خان چرخی یکسال پیش درزیرقنداغ ومیلۀ تفنگ بشکل وحشیانۀ کشته شده بود درحا لیکه عده ای ازمامورین عالی رتبه وافسران نظامی نیزاشتراک نموده بودند،همینکه نادرشاه بخاطر اعطای انعام درساعت سه بعد ازظهوروارد شد وحاظرین به استقبال بر خاستند هنگام عبورشاه ازصف مستقبلین،ازبین صف دوم جوانی به سن(17ساله)تفنگچۀ خودش را روی شانۀ رفیقش محمود خان که درصنف اول ایستاده بود گذاشت وبه استقامت قلب وسینۀ نادرشاه سه اتش پی هم نمود،شاه را نقش زمین ساخت وشاه ازسلطنت میراثی که  با خون ریزی های فروان ازطریق  سرکوبیهای یک قوم توسط قوم دیگر حفظ نموده بود،چشم پوشید وعبدلاخالق خان همینکه شاه را کشته دید،تفنگچۀ خودرا انداخته وبدون انکه کوچکترین بیم وترس در چهره اش ظاهرگردد با قامت بلند ورسا به نظاره ایستاد،زیرا او جزکشتن شاه مطلب دیگری دراین محفل نداشت وبه ان موئفق گردید.غازی عبدالخالق واین قهرمان مستبدکش واستبداد شکن جوانی ازمنطقۀ هزاره ومطعلق به یک خانوادۀ زحمت کش وازطبقۀ محروم جامعه بود.غازی عبدالخلق خواهرک(9)ساله بنام حفیظه داشت وخالق خان قهرمان یک جوان متوسط ا لقامه وسفید چهره با اندام متناسب ورزشی ودارای عضلات قوی بود،اورشادت داشت وبا تفنگچه نشانه را درست میزد،که قبلا با رفقایش دراستالف تمرین وانداخت زیاد نموده بود.درجریان تحقیقات وشکنجه های غیرانسانی که عبدالخالق خان چون سخره استوار ومقاوم وبا شجاعت ومردانگی ایستاد وبی هیچ ترس ووهم ازجلادان رژیم تحت هرنوع شدید ترین شکنج های غیرانسانی وغیراسلامی هیچ اعتراف نمیکرد که رفقای خود راافشا نماید،یک نفر محمد اسحاق خان گفت من ازاصل نقشه مطلع استم واگر مرا با عبدالخالق مواجه کنید تمام را به تفصیل بیان خواهم نمود.شاه محمود خان عبدالخالق را روی چهار پائی انداخت وهمینکه رفیق مجروحش بجانب عبداخالق خان رفیق مجروحترش نگریست وبا تأثروحیه جان شدید گفت:"ای رفیق نا جوان.ا چرابمن ورفقایت اعتماد نکردی وعزم خودرا پنهان نمودی؟واگر اینطورنمیکردی حالا ازاین حکومت یک نفرهم زنده نمیبود،سخن اخرین خودرابه توگفتم خدا حافظ."عبدالخالق رازداربامتانت جواب داد:"راست میگوئی رفیق،احتیاط من بیجا بود،ازتو عفومیخواهم..."-- ازمشاهدۀ چنین صحنۀ جوان مردانه،رنگ ازرخسار هیئت تحقیق میپرد ،زیرا اینان تمام مردم را درائینۀمختصر خویش میدیدند،وشهامت ومردانگی دیگران را ندیده بودند ونمیشناختند که مردانگی چیست؟.ا...واگرخود شاه محمودخان تحت چنین شکنجه ها قرار داده میشد شاید که بلبل وار ومو به موبه تمامی جنایات وخیانتها وگناهان خود اعتراف مینمود..ا؟  دریک تحقیق دیگرشاه محمود خان ازیک جوانک متهم دیگرپرسید:"شنیده ام بالای ما نامهای گذاشته اید،ایا این درست است.؟"متهم جواب میدهد:"بلی نتنها بالای شما بلکه بالای شاه وصدراعظم ودیگرنفری شما واگرمیخواهید میگویم."ولی فیض محمد خان ذکریا فرصت نمیدهد که ان نامهای با مسمأ بمیان اید...(7).و

ازفشرده بررسی وتحلیل عینی وتکذیب ناپذیبرتأریخی ازاستبدادطرازفاشیستی نادرشاه غدار(ممثل استبداد.ا؟)نه"محصل استقلال.ا؟"،به این نتیجه میرسیم که ،سیمای نادرشاه فاشیست ودست نشانده به مردم اصیل وبومی افغانستان کاملا بیگانه بوده است.بناأایجاب مینماید تا مقبره  ومزار عبدالخالق شهید  منحیث یک شخصیت بزرگ تاریخی وغازی وکشندۀ یک مستبد سرکش تا ریخ"نادرشاه  غدار"که این القاب را بعد از مرگش مردم برایش قائیل گردیده وبه حا فظۀ تاریخ سپرده است.مقبرۀ زیباتری بگونۀ گنبدی ومیناتوری شدۀ به سبک امپراتوران مغولهای تورک تباردرهندوستان ، بامجسمه مرمرین این ابرمرد تاریخ درپهلوی  مقبرۀ نادرشاه غدارویا برفرازتپۀ شهدا ویا درشهدای صالحین درپهلوی حضیرۀ خوانوادۀ شهیدش،بنا گردد.وبمثابه نمادی ازمستبد کش  واستبداد شکن پندی به تمام ستمگران ومستبدین ظالم وجبار درتاریخ ثبت گردد.وبه زخم دلها وتسکین دردها ورنجهای بازمانده شهید عبدالخالق که  اگرکسی از زیر تیغ بیرحم جلادان نادرشاه خفاش درامان مانده باشد،وبازمانده های سائیرشهدای گلگون کفن وملیتهای مظلوم وقربان شده نیز به این ترتیب مرحمی گذاشته شود وبویژه مهم انکه تأریخ نیزازجعل به واقعیت گراید.زیرابا ازبین بردن تمام اهداف وبرنامه های تحول طلبانه ودگر گون سازانه مشروطیت وبا نابود سازی تمام اثارواجراأت فعالیتها ودست اورد های "غازی شاه اما ن الله خان"که درواقع مدافع اصلی ومحصل واقعی استقلال افغا نستان بود،واین لقب غازی را مردم وتاریخ برایش داده بود ودرعمل ازانگلیسها بدست اورده بود ،ووطن رانجات داده بود،واما نادرشاه غداربصورت غیرمشروع این لقب "غازی"را.ا؟- به برخودوبه خانوادۀاجیرخود توسط انگلیسها اختصاص میدهد،وبرایش مقبره اعمارمیگردد،که درواقع جعل تاریخ است.ا؟وشاید برای بخش کوچکی ازجامعه افتخاروبرای بخش عظیم این جامعه ،غداردست نشانده مستبدوفاشیست، درتاریخ ان ثبت گردیده است..بنا أغازی عبدالخالق قهرمان بمثابۀ یک سمبول ونماد مستبد کش واستبداد شکن ویک سرباز سر کش  وبیباک ومبارز  ، وراه این شهید دلا ور وقهرمان نه بشکل تک روی ان بلکه داخل یک ائین نامه وبرنا مه علمی وتطبیقی مطابق به خواست عینی تاریخی دراین جامعه سنتی قبیلوی،وکارنامه های این شخصیت ملی ومبارز برای نابودی تمام انواع ستم واستبداد وریشه کن ساختن فاشیسم سنتی وخرافاتی قبیلوی  و بخاطر اعمار جامعه مدنی ودموکراتیک فدرالی انتخابی،سرمشق مثبت والهام بخش باشد.ا.ا.ا

ومن الله توفیق.ا

حسن پیمان....ر...

امریکا20/دسمبر/09

رویکردها

-میرغلام محمد غبار-افغانستان درمسیرتأریخ-در2جلد-ص ص50-53-59-سال1383خورشیدی-و

میرغلام محمد غبار-افغانستان درمسیرتأریخ-در2جلد-ص ص 60-61-67--سال1383-و

میرغلام محمد غبار- افغانستان درمسیر تأریخ-در2جلد-ص ص -46-47-48-

همان-ص ص -70-50-و

محمئد فرهاد-مجلۀ پیمان_شماره-2-اپریل-1999-و

فریزرتیتلر-کتاب افغانستان-ص 240-الا-244-و

میرغلام محمد غبار-افغانستان درمسیر تاریخ-در2جلد--صص-93-108-وص ص-109-118-152-162-163-164-170-169-172-

حسن پیمان

 

 

 


بالا
 
بازگشت