ا
.پولاد

 

مذاکره با طالبان

زمان یکبار دیگر گذشت و ما را به این دعوت کرد تا سالگرد سایت وزین اریائی را به همه گان و بخصوص به عزیز ما جرأت گرامی تبریک عرض کنیم روز پانزدهم ماه فبروری سال هشتم آغاز نشرات آریائی درشرف آمدن است من به بهانه سالگرد سایت آریائی توان کلک هایم را به آزمایش گرفته و با همین تحریک میخواهم دردی را که یکبار دیگر به اقدام انگلیس و امریکا بروطنم وارد میگردد به صحبت بنشینم. امریکاهم برای نجات خود از مخمصه زمان پابه پای انگلیس قدم برمیدارد تا مثل همیشه ازصحنه فرار کند. من این نیرنک را به افشا گری میپردازم. هموطنان عزیر این نیرنگی است بس بزرک که ما رابه دو هیولا میسپارد تا دیگر توان گریز و مقابله را از ما بگیرد. این همان آرزوی دیرینه انگلیس است برای پیدا کردن محلی درین قاره جهت عقب کشاندن تمدن و انکشاف در قاره آسیا. با اینکه آنها نیز کور خوانده و جبر زمان را نا دیده میگیرند(من راجع به زمان مطلب دیگری را هم بشما عرضه خواهم کرد.) و هیچگاهی به این مقصود نخواهند رسید اما ما، این سر زمینیکه از هزار سال به اینسو میدان تاخت و تاز هر خائن ، دزد، غاصب و کودنی بوده یکبار دیگر برای مدتها به گودال نیستی و عقبگرائی برود. حتی ما خود در مرحله ای از تاریخ با دهل دشمن رقصیده ایم. همین امروز دو گانگی در امور کشوری و درک نکردن ضروریات زمان مردم ما را در دوصف مقابل هم ایستاد نموده است. همان فرستادگان انگلیس مثل خاندان مجددی و گیلانی که هردو صادر شده از جانب  انگلیس اند (تاریخ نه چندان دورکشور را که در زمان عبدالرحمن است بخوانید. عبدالرحمن به هدایت و تقاضای انگلیس خاندان مجددی را پذیرفت و فهمید که حتی خودش که نوکر انگلیس بود نتوانست تاب شیطانی های این خاندان را بیاورد. آنقدر پشمان بود که وقتی خاندان گیلانی را انگلیس ها برایش پیکش کردند ابا ورزید اما انگلیس ها به زور اورا در جلال آباد جاگزین و رشد داد.) این دو خاندان نمایندگان انگلیس اند. اما امروز به کمک های ظاهر و مخفی همین دو خاندان، انگلیس درین کشور جای پای محکمی را به بهانه مذاکره با طالبان در حال اعمار است. قبل ازینکه بنویسم دو بیت از اشعار لاهوتی را برای شما مینویسم :

گر که با وابستگی دارای این دنیا شوی            دورش افگن این چنین دارندگی درکار نیست

با حقارت گر ببارد بر سرت باران در               آسمان را گو، برو بارندگی در کار نیست

ممکن مانند هانگ کانگ، آسترالیا، نیوزیلند و کانادا این کشور به کمک همین انگلیس به سرزمین شگوفان تبدیل شود اما دیگر کشور من و تو نخواهد بود. من و تو دیگر تصمیم گیرنده نخواهیم بود و یا حتی اولاد من و تو درین سرزمین زندگی نخواهند کرد. آنکه درین کشور باقی می ماند همان مسلمان های هندوستان است که حالا کشورخود را زیر چتر انگلیس بنا نمودند زیرا در طول دوره استعمار آنها غلام حلقه بگوش همین انگلیس بودند. همین ها بودند که دوره استعمار انگلیس را در هند طویل ساختند همین ها بودند که بنام انتقام از هندو ها به انگلیس خدمت میکردند. همین ها بودند که آغاز رشد کشور ما را که به کمک علامه سید جمال الدین افغانی اسعد ابادی یا کنری آغاز شده بود بنام کافرو اقدامات علامه محمود طرزی را که زیر چترشاه امان اله آغاز کرده بود بنام لاتی به نیستی کشاندند. امروز هم با استفاده همین مردم موذی و دون صفت انگلیسها طالب را درین سرزمین حاکم میسازد تا بود و نبود مارا به نیستی ببرد و به تدریج نسل این سرزمین را مانند مردم بومی آسترالیا و کانادا محو وبیرق ملکه خود را بر فراز قله های آن بلند کند و خود به کمک همین غلامان در بین کشور های هند، چین، ایران و جاپان مرکز بگیرد تا حامی منافع جزیره کو چک خود باشد. شاید بپرسید که آن غلامان خود را نیز میتواند محو و نابود کند. اما چنین نیست. سندو پنجاب بیشتر از یکصدو شصت ملیون نفوس دارد. محوآن ممکن نیست و ازجانب دیگر انگلیس به همین شکل غلامان حلقه بگوش دیگر بدست آورده نمیتواند. بهترین محو کننده نفوس پشتون، تاجک، بلوچ، ازبک، ترکمن ، هزاره، نورستانی و غیره همین پنجابی ها وسندی ها در آینده خواهد بود. زیرا انگلیس بنا به روابط بین المللی خود، خود را در گیر چنین مسایل در حالت حاضر نمیسازد. این وظیقه را به همین نوکران  خود میگذارد، چنانچه تا حال گذاشته است. شما فکر میکنید این خود طالب ها ، پنجابی ها و سندی ها بودکه شهر کابل را ویران، ریشه درختان و تاکستان ها را ازریشه کشید و بت های تاریخی بامیان را یکجا با موزیم غنی ما ویران کرد؟ نه چنین نیست . دست انگلیس بصورت قطع در عقب این ویرانی ها است. پلان انگلیس چیست؟ یکجا شدن پاکستان و افغانستان زیر نام یک کشور، همین سیاست را انگلیس ها در حین ترک نمودن هند داشتند و امروز هم دارند. چنانچه ضیاء الحق ملعون همین تفاهم را با گلبدین حکمتغار بعمل آورده بود. ممکن با دیگر سران مجاهلین هم نموده باشد، اما صراحت مطلب را در سیاست آنزمان ما از زبان گل بیدین شنیده ایم. بیشرفان دیگر پاکستان پرویزمآبانه هم بار ها حق حاکمیت خود را بر کل یا جز  خاک ما به زبان ناپاک خود نشخوار کرده بود . این سیاست همه پاکستانی های سیاسی به قدرت رسیده است . زیرا در پاکستان کسی به قدرت تکیه نمیزند تا مهر انگلیس را به پیشانی و سرین خود نداشته باشد. با این مختصر میروم که سیاست مذاکره با طالبان را موشگافی کنم:

تاریک ترین زمان کشور و مردم ما فرارسیده است.    

این پلان از اول همین طور ساخته شده بود و برای زمینه سازی آن سالهای فریب وچال  پلان شده بود. اما چرا ضیاع سالها و مقصد ازین روند سر درگم (سردرگم نزدما وشما) چه بود؟ چرا به این سرزمین یورش برده شد؟ آنهم بنام القاعده، بعدا" چرا این جنگ و مقابله تنها در مقابل طالبان باقی ماند و نام القاعده کم کم میرود که فراموش شود؟ چرا اوباما با چنان جسارت و شجاعت تعقیب القاعده را مطرح ووقتی به قدرت رسید همه را یکسره فراموش کرد؟ هدف و نشانه گیری جهان غرب بسوی چه  اهدافی است؟ این اهداف از کدام زمان زیر کار حهان غرب است؟ اینجا بسا سوال ها ست که نمیشود همه را یکباره جواب گفت. بنا بران همان سوالهای بالا را که نمیتوان بصورت مشرح تحلیل و تجزیه کرد زیرا ازیکسو از حوصله خواندن خارج میشود بخصوص ما مردم که عادت مطالعه نداریم و ازجانب دیگر موضوع تاسرحدی به جزئیات خواهد رفت که برای بسا اشخاص گرفتن تسلسل آن دشوار خواهد شد. اینک شما وجوابها:                                                                          .     مقصد ازین روند سردرگم چه بود؟     ماوشما خوب بخاطر داریم که به مجرد شروع کار جورج دبلیو بوش واقعه دوقلو های منهتن مرکز تجارت جهانی درنیویارک بوقوع پیوست. هدف اصلی بوش یک بهانه بود، تا بتواند به آن بهانه به شرق میانه بخصوص ایران که تهدید بزرگی برای اسرائیل بود برسد.(برای جزئیات این مسئله به نوشته تریسیمان ژورنالیست فرانسوی مراجعه کنید. تریسیمان ژورنالیستی است که تمام جزئیات وقایع شرق میانه اسرائیل و علاقه مندی های امریکا را از مدت ها قبل تا زمان وقوع حادثه یازدهم سپتامبر دوهزارویک و تا امروز زیر زره بین کاری خود دارد. بنا بران نوشته او از یک تحلیل تاریخی استوار است. او روابط خاندان بوش را با اسامه بن لادن و خاندانش این نفت مداران غنی قاره آسیا که به کمک همین خاندان بوش به سرو سامان رسیدند بخوبی میداند. به این لحاظ نوشته او تو خالی نیست و قابل آن است تا تکرار تکرار خوانده شود و با وقایع تطبیق داده شود تا حرکات جا دوئی این سرمایه داران نفت و صنعت رابتوان پیگیری کرد. آنوقت است که میدانیم تریسیمان با چه پشت کار و درایتی توانسته است دروغی را از زیر کوهای فتنه و نیرنگ بدر آرد و عرضه ما بیخبران کند.) اما افسوس که ما بیشتر به شیادان گوش میدهیم و باور میکنیم تا به تحلیل گران و واقعیت گرایان.  تمام وقایع نشان میدهد که واقعه یازده سپتامبر سال دوهزارو یک طوری پلان شده بود تا حین رسیدن دبلیو بوش به قدرت، اسامه نفر های آماده خود را به مرکز تجارت جهانی یا مرجع قابل  دسترس دیگر برساند و کاری کند تا بوش در همان اول کار جانب شرقی ایران راتسخیر نماید. بنا بران طالب ها بسیار قبل برای این کار پلان شده و اسامه بن لادن به کمک آنها توسط طیاره خود امریکائی ها بخصوص پلان جمهوری خواهان و بخصوص تر خاندان بوش بنام مقابله با یورش شوروی به آن منطقه برده شده بود. تا از یکجانب شوروی را در مخمصه قرار دهد و از جانب دیگر پلان های بعدی خود را توسط اسامه عملی سازد. از اینکه کار سی آی ئی که به همین پلان جمهوری خواهان (البته دموکرات های امریکا هم ازین واقعه کاملا" نا آگاه نبودند.) پیش میرفت وسالها قبل یعنی اززمان سرقدرت بودن خروشچف آغاز یافته بود دفعتا" و بشکل دراماتیک جا افتاد به این شکل که سران با تجربه اما بی قدرت و پیر شوروی یکی بعد از دیگری بشکل مرموز (این شکل مرموز هم کاردستگا های جاسوسی بود) عوض گردیده و گرباچف زمام امور را بدست گرفت   بسرعت پلان های ساخته شده مورد تطبیق قرار گرفت. برای یکسره ساختن کار افغانستان از دست نجیب اله مرحوم حمله امریکا، انگلیس و پاکستان به شهر جلال آباد آغاز گردید.  که خوشبختانه به کمک سلاح های باقیمانده که شوروی ها نمیتوانستند آنرا باخود ببرند یعنی حکومت گرباچف از بردن آن عاجز بود جنگ جلال آباد به پیروزی داکتر نجیب اله به پایان رسید. وقتی امریکا و انگلستان برای رسیدن به هدف از راه جنگ مایوس شدند بار دیگر به دپلماسی شیادانه امپریالیستی خود که در طول تاریخ برد آنها بود چنگ زدند. (سراسر تاریخ افغانستان را مرور کنید، در جبهه جنگ پیروزیها و درجبهه سیاست ناکامیها را حکایه دارد.) از طریق سیاست و دپلماسی بود که نجیب تجرید و گروپهای مجددیها، گیلانیها ، سیافها، ربانیها ، گلبدینیها و سایرین توانستند بیایند و قدرت را از شیادانی که داکتر نجیب را به حاشیه برده بودند تسلیم شوند. این الترنتیف اول بود، الترنتیف دوم و اصلی گروه طالبان بود که با تمام قوا و قدرت زراد خانه جنگی امریکا، انگلیس و پاکستان را بکار گرفت و گروپهای آمده از پاکستان را که خود طالبان از صفوف آنها قد بر افراشته بود یکسره جاروب وحکومت بنام مسلمانی و درحقیقت ساخته و بافته انگلیس  ـ امریکائی را بر قرار نمود. در امریکا بوش خود را کاندید ریاست جمهوری نموده و با تمام شیطنت و مداری مآبانه الگور را که برنده آن ریفراندم بود ازصحنه برون و خود زمام امور ایالات متحده را بدوش گرفت. همرمان بهانه آماده را بکار بست و به افغانستان بنام حامی القاعده یعنی طالبان حمله برد. درحالیکه خود امریکا همین اسامه و طالبان را با هواپیما های خود به این سرزمین ها آورده بود و به قدرت رسانده بود.  پیلوتان بم افگن های امریکائی میگفتند: " مناطقی را که ما بمباردمان میکنیم تمام آن برابر یک بم یا راکت ما ارزش ندارد. ما نمیدانیم که هدف ازین کار چیست؟" هدف ازین کار آن بود تا منطقه را زهر چشم نشان داده و روحیات آنها را زیر تاثیر تهاجمی خود درآورد. که خوشبختانه ایرانی های هشیار و بیدار به آن توجه هم نکردند. اما برای زیر فشار گذاشتن امریکا هزاران نوع شکنجه و حرکات غیر انسانی را با همزبانان خود رویدست گرفتند که تا امروز هم ادامه دارد. اینجاست که پلان های امریکا و انگلیس باهم فرق پیدا میکند. انگلیس بنا به پلان تاریخی خود درمنطقه میخواست سیادت آی اس آی و حکومت پاکستان را بر افغانستان دوباره برقرار و به تدریج ضمیمه شدن هردو کشور را زیر یک نام عملی سازد.(چنانچه فریزرتتلر سفیر هشتاد سال قبل انگلیس درافغانستان در کتاب خود بنام "افغانستان" آنرا با تمام وضاحت نوشته است.) اما امریکای بوش میخواست افغانستان را تخته خیزی بسازد برای تجاوز بر ایران و کشورهای آسیای مرکزی بخصوص ترکمنستان و سواحل بحیره کسپین که منا بع غنی نفتی را داراست. اما انگلیس با پیش کشیدن کلمه مرکز شرارت از دهان بوش روی حمله را بسوی عراق برد. خوب میدانیم که بلر با چه عجله وسرعتی به کمک بوش شتافت تا اورا ولو به زیر پاگذاشتن قوانین بین المللی باشد وادارد تا حمله به عراق را سازمان دهد. او به این کار خود موفق هم شد. این عجله بلر برای تحقق آرمان تاریخی انگلیس درین منطقه بود تا آی اس آی را تقویه و آماده سازد که طالبان را سازمان داده و قوای ناتو را در اقغانستان به زانو در آورد که موفق هم شد. این کار برای آن بود تا امریکا را به قبول مذاکره با طالبان مجبور سازد. مجبور ساختن امریکا برای مذاکره با طالبان یعنی قبول حاکمیت پاکستان بر افغانستان و منطقه. یعنی در ققا قبول حاکمیت انگلیس در منطقه. من این مطلب را بارها و به تکرار در بسا سایت ها، رسانه ها، اخبار و مجلات حتی به انگلیسی و هالندی هم به کمک دوستان نوشته و نشر کرده ام.  حال انگلیس به مرام خود نزدیک شده است، اینکه بعضا" رسانه ها عدم پذیرش طالبان و یا ناکامی های این پلان انگلیس را زمزمه میکنند. هیچ کس دیگر نیست بجز خود انگلیس تا امتیاز بیشتر ی که حاکمیت آینده طالبان را تضمین کند بدست آرد. یعنی مرحله رسیدن انگلیس به مرامش درین منطقه آغاز شده است.--------چرا به این سرزمین یورش برده شد؟این مطلب شاید به همه افغانها امروز کم یا بیش روشن باشد، اما لازم میدانم چند نکته را یاد آورباشم. امریکا بخصوص جمهوری خواهان پلان کرده بودند و هنوز به آن پا بند اند که باید سیادت خود را در جهان تحمیل کنند. یعنی هتلر را میخواهند درمسگری خود رو سفید سازند. برای به سر رساندن این سیادت مرکزیت هائی را در هر قاره نیاز دارند. بهترین موقعیت استراتیزیکی برای امریکا همین کشور دارای ژیوپولیتیک افغانستان است. هم از نگاه تاریخی و هم از نگاه جیو لوجی یا جغرافیای  طبیعی. اما مردمان این سرزمین با وجود آنکه تعداد شان کم است اما از نگاه تاریخی مردمان احساساتی ، عقب مانده، بیسواد و متفرق اند که در مقابل دشمن همیشه یکدست و همسو عمل کرده بودند. درحالیکه درین اواخر به کمک دستگاه آی اس آی و سیاست مداران پاکستان برایشان روشن گردیده است که این اقوام را میتوان بصورت جداگانه در مقابل هم قرار داد ولو آنکه دشمن واحد در مقابل شان قرار داشته باشد. درحالیکه در طول تاریخ این صورت دیده نشده بود. همین گروپهای ضد دولت زمان یعنی حزب دموکراتیک خلق به زودی امکان آنرا داشت تا دسته جمعی بر علیه آن حکومت قد علم نموده به نتایج ملموسی برسند، زیرا با وجود قوای شوروی در بین طرف مقابل شان افغان ها قرار داشت. و به بسیار خوبی میتوانستند بین افغانهای داخل حزب دموکراتیک خلق نفوذ نموده و نتایج را با کمترین تلفات انسانی و حتی با تفاهم مطابق امیال خود بدست آرند. اما این کار را انگلیس – امریکا و بخصوص پاکستان نمیخواست. بنا بران پاکستان توانست این گروه های اکثرا" بیسواد و فنتیک را بحد کافی فریب داده و برای قریب بیست سال مصروف خرابی وطن شان سازد. زیرا خرابی وویرانی زیر بنا های بسیار ناچیز این کشور بازهم زمینه رشد نیرو های روشن باسواد و چیز فهم را برای آینده میسر ساخته میتوانست. آن ها منظم و با پلان همه دارو ندار این مردم را تا سرحد توان از بین برد. درحال حاضر هم تلاش برآن است تا مرکز تجمعات علمی را در هم شکند. آنچه برای پاکستان قابل اندیشه است سواد و تعلیم و تربیه در افغانستان است.  این پلان را مسلمانهای هند که تحت تاثیز بیشتر انگلیس در دوصد سال حکمروائیش بودند بیشتر به همکاری انگلیس یا بهتر بنویسم به امر انگلیس در افغانستان پیش میبردند. مراجعه شود به معلمین مسلمان هندی در زمان امان اله خان غازی که در بین صد نفر آنها یک نفر اگر دوست بود نودو نه دیگر شان با کمال وقاحت دشمنی را برعلیه امان اله و پلانهایش به پیش میبردند. از همانجاست که انگلیس و نوکران پاکستانی آن دریافتند که چطور این مردم را ویران و سر زمین شان را که نه تنها از نگاه معادن و صنعت غنی بود بلکه از نگاه عدم درک و عقب مانی و همچنان کمی نفوس آسیب پذیر بود به بازیچه بگیرند. ممکن تا اندازة چرای یورش هارا روشن کرده باشم. درصورت لزوم  و امکان توان نوشتن درین مورد بیشتر خواهم نوشت.                      

   ......  چرا این جنگ و مقابله تنها در مقابل طالبان باقی ماند و نام القاعده کم کم میرود که فراموش شود؟چرااین یورش بنام القاعده آغازشد؟میتوانست قبل ازانکه مرکز تجارت جهانی را بوش به معامله بگذارد طالبانی را که خود به این سر زمین حاکم ساخته بود به مرام خود سوق میداد. اسامه را که خودش آورده بود بخوبی بدون این همه سر و صدا به نفع خود بکار گیرد. اما با کدام بهانه ای میتوانست کشور های جهان را بنام مرکز شرارت و خطر ازبین رفتن دموکراسی نوع امریکائی مورد تاخت و تاز قرار دهد؟ هیچ راه دیگری جز همین تفاهم با بن لادن نداشت که جهان را مورد هجوم قرار دهد. و زمانیکه هم یورش برد و این سرزمین کوهی را قتل عام کرد کدام نامی را پیراهن عثمان نموده بود؟ تروریزم، اسامه، به خطر افتادن دموکراسی و کمک به کشور افغانستان. کدام یک ازین ادعا ها در ظرف این هشت سال حد اقل به سیستم منظم و با اساسات زیر بنائی که به درد آینده این مردم و کشورتمام شود انجام داده اند؟ هیچ، طالبان بعوض تضعیف، تقویه شدند، اسامه و گرفتاری آن به فراموشی رفت. وطن ما که در هیچ زمانی مایه شرم سازی از نگاه کشت کو کنار نداشت قدم بقدم پله های مدارج بیشرمی را تا مقام اول رساند. این همه نشان میدهد که اهداف چیزدیگریست وادعاهادیکر. بنا بران مقابله با طالبان یگانه راهی بود که میتوانست ادعاهای امریکا بنام تعقیب اسامه و القاعده را به فراموشی ببرد. برای این منظور طالبان درعین حالیکه تعقیب و سرکوب میشوند باید تقویه هم شوند. درجبهات میجنگیدند و از هوا طالبان را مجهز میگردند. وقتی دیدند که در شمال سر وصدا بالا نیست به دیسانت شورشیان پرداختند.این خود مگر نشان نمیدهد که ادعا چیزی و عمل چیز دیگری است؟  صریح دیده میشود. بنا بران این کنفرانسها و سرو صدا ها دیگر باید اعتبار خود را از دست داده باشد. اما چه باید کرد که مردم بیچاره ما که با گوشت، استخوان و پوست خود متحمل این همه رنج ها میشوند آنقدر در بیسوادی وعدم معلومات غرق اند که نمیتوانند بفهمند منظور این فرنگی ها چیست. همچنان در زمینه محو کوکنار صادق نبودند بلکه میخواستند این بته رشد کند تا طالبان و خود شانرا تمویل کند که بتوانند بدون مصرف زیاد این سر زمین را از سکنه پاک نمایند. یعنی تمام فعالیت روی آن استوار است تا نسل را درین سرزمین کوهی ریشه کن ساخته و یا حد اقل به حدی برسانند که تنها به درد جاسوسی برای آنها بخورد نه اینکه آن مردم سرشاری باشند که چشم شان از دشمن ترس نداشته باشد. عمده ترین این نترسان همین اهالی دوطرفه خط دیورند است که هم متهور، هم بیسواد، هم مغرور و هم دور از تفاهم اند. به همین لحاظ جنگ ها درین مناطق متمرکز شده است. این تمرکز آگاهانه است. اما چه کنیم که آن مردم خود نمیداننـــــــــد.      .    

چرا اوباما با چنان جسارت و شجاعت تعقیب القاعده را مطرح ووقتی به قدرت رسید همه را یکسره فراموش کرد؟ این یک دیگر به بسیار تو ضیحات ضرورت ندارد. نه تنها اوبا ما اگر نابغه زمان را به آن کرسی بنشانند بعد از یک هفته درک میکند که ناف آن نظام بر منافع لابی ها و سرمایه داران بریده شده است . هیچ کسی هیچ چیزی را تغیر داده نمیتواند بجز آنکه همان پلان های سرمایه داران بزرگ چون بوش ها و امثال آنها را به پیش ببرد. منافع امریکا را با هر دروغ و دامی که میشود باید درجهان پیش برد تا آن نظام که بر چرخ خورد کننده تمام جهان بر  منافع ایالات متحده بنا شده است چرخش داشته باشد. بنا بران اوبا ما تنها سفید کننده روسیاهی های پرده عقبی امریکاست که ناخود آگاهانه درین دام آمده است. تپیدن او هم هیچ مصلحتی را نمی پذیرد. این مقام تا وقتی زنده است مغزش را کرک و زبانش را بریده است. ازین بالاتر برای اوباما چیست که بنام رئیس جمهورامریکا همیشه یاد شود. این را هم برایش خواهند ماند یا با بد نامی این را هم ازاوخواهندگرفت.

هدف و نشانه گیری جهان غرب بسوی چه  اهدافی است؟                                          .

جلو گیری از هر گونه انکشاف کشور های عقب مانده، عفب کشیده شده و فقیر تا سیادت حکمروائی   آنها باقی بماند. در غیر آن چطورمیتوانند از منابع طبیعی جهان به میل خود استفاده ببرند.                 

اگر عربستان سعودی بیدار شود چطور میتوانند تیل اورا رایگان و دالر های بدست اورده شانرا بنام حرام بودن سود در اسلام به منافع  خود بکار برند. و یا تیل شانرا بخود اختصاص دهند. ایران که ازین قالب برآمده است کشور محورشرارت، کشورمتمرد، کشور زیرپا کننده حقوق بشر(عجب این جاست که درکنارایران عربستان به هیچ عیبی منسوب نمیشود. به سبب اینکه نوکر ایالات متحده است.) کشورمتعرض، کشورآخندی، کشورعقبگرا، و خلاصه دارای هزاران عیبی است که داشته ویا ناداشته به آن منسوب میشود. پس سیر حرکت معلوم است.

این خلاصه را خدمت شما تقدیم کردم امید روی زمان هم بنا وعده بتوانم بشما مطلبی را ارائه کنم.

 

 


بالا
 
بازگشت