رسول پویان

 

 عوامل داخلی و خارجی تشتت و بحران در ا فغانستان

 

تمرکز انرژی، استعدادها، عشق و تلاش همگانی و ملی در راه صلح، امنيت، بازسازی و احیای وطن رمز واقعی موفقيت در حال و آینده می باشد و این نیاز به شناخت عمق رقابتهای مخرب قدرتهای جهانی و منطقوی، تقابل و همسویی آنان با همسایگان ما و ریشه یابی دقیق عوامل بحران آفرین و برهمزننده اتحاد وهمآهنگی عمومی در کشور، دارد. هیچ بحرانی بدون این شناخت و تمرکز انرژیها حـل نشده و هیچ نظـام سیاسی و اجتماعی مستقل، دیموکراتیک و مـردمی بـدون اتحاد قلبی مـردم و شرکت مشتاقانه و همگانی شکل و شیرازه گـرفته نمی تواند.                     
در افغانستان این تمرکز خودجوش عمومی در ابتدای قیامهای خودبخودی مردم علیه دولت کودتا و تجاوز شوروی سابق به افغانستان احساس و مشاهده می شد؛ اما بمرور زمان به سبب عدم رشد و قوام رهبری واحد و منسجم داخلی و مداخلات نیرومند خارجی (که از کشورهای  پاکستان و ایران سوق و اداره می گردید)، آن عشق و علاقه عمومی کم رنگ و تمرکز همگانی مردم پراکنده شد؛ بجای آن درگیریهای مسلحانه تنظیمی، قومی، سمتی و غیره توسعه یافت که نتیجه آن بعد از انتقال قدرت به مجاهدین در عدم توانایی مهار و رفع جنگ داخلی و ضعف سیاسی و پراکندگی آشکار کتله های قومی-نظامی در برابر مداخلات دسیسه مندانه پاکستان متبارز گشت.       
 شیوع بلای طالبان با مداخلات مستقیم پاکستان اگرچه کتله های نظامی – قومی پراکنده و درگیر را در حوزه های شمال، غرب و مرکزی بهم نزدیک کرد؛ لیکن این دیگر بسی دیر شده بود و نتوانست جلو سیل هجوم  از پاکستان را بگیرد. همین بود که میهن ما برای مدتی در دام استبدادی طالبان گرفتار شد و سپس هم بهانه یی برای استقرار قوای نظامی کشورهای عضو پیمان ناتو فراهم گردید.
 بعد از سقوط حکومت طالبان باز به سبب همین عدم تمرکز نیروها و پراکندگی سیاسی اقوام بود که نظامی ضعیف، آلوده به فساد و نا آشنا به ریشه های فرهنگ و مدنیت این سرزمین بمیان آمد. سران این نظام علیل سیاسی و دولت کم ظرفیت نه تنها نتوانستند بحران جامعه جنگزده افغانستان را (در اتحاد با کشورهای پیمان ناتو) حل و فصل کنند؛ بلکه با ندانم کاری، بی برنامگی، موضع گیریهای متناقض و اعتمادشکن در برابر اقوام متنوع و نداشتن استراتیژی و تاکتیکهای مشخص و روشن در مقابله با عوامل جنگ افروز و خشونت آفرین، از خود تصویر مغشوشی از بی اعتمادی، فساد و بی کفایتی در اذهان مردم کشور و حتی مردم جهان ترسیم کردند.
اگر بتاریخ جوامع بشری نظر اندازید در بیشتر جوامع دولتهایی موفق بودند که از بتن مردم در جریان جنگها و انقلابات جوشیدند و رهبران و کادرهای پاک، صادق، فداکار، دلسوز، با تجربه، هوشیار و عاشق واقعی خاک و مردم در پستهای کلیدی و حساس انتخاب شده و از دل و جان خدمت کردند؛ نه اینکه چوکیها را بخاطر پول و رشوه و قدرت را بمنظور پایمال کردن حقوق حقه شهروندان، و ربایش امنیت، مصئونیت و آسایش مـردم، در قبضه و انحصار خـود درآورده باشنـد. نظامهای غـیر مـردمی، ضعیف و فاسـد هماره بـه استبداد وابسته سیـاسی و دیکتاتـوری نظـامی لغزیده اند.       
هرچند طی سه دهه به دلیل عوامل داخلی و خارجی فرصتهای مناسبی را از دست دادیم؛ اما اگر چشم و گوش بگشاییم از ضعفها و شکستهای خود تجارب پرباری نیز کسب کرده می توانیم. برای تمرکز دوباره قوای پراکنده، اتحاد اقوام و وحدت مردم ضرورت به شناخت عوامل داخلی و خارجی تششت و پراکندگی های موجود در جامعه افغانستان می باشد.                  

عوامل داخلی:                
هرگاه نگاه تاریخی به این عوامل بیفکنیم، روشن خواهد شد که ریشه های آن در ساختار مرکب جامعه قبایلی و دهقانی دور شده از فرهنگ و مدنیت غنامند تاریخی و جاذبه های پیشرفته عصر جدید رشد کرده است. طی جنگ درازدامن و جنبش مقاومت هرچند قالب محدود پیشین تاحدود زیادی درهم شکست؛ اما بجای آن نظام سیاسی و اجتماعی پرظرفیت، باکفایت و سالم شکل گرفته نتوانست که علل آن در تشتت و پراکندگی های مزمن گذشته و حال نهفته می باشد.

اختلافات و تفاوتهای متبارز در بین اقوام و حوزه های فرهنگی و تاریخی: افغانستان کشور چند قومی است که تا حال در بین اقوام اعتماد، تعادل منافع و حق استفادۀ برابرانه از منابع، امکانات و امتیازات موجود بوجود نیامده است. اضافه برآن طی سه دهه اخیر به سبب مداخلات روز افزون خارجی و رقابتهای منفی داخلی احساسات کینه توزی، انتقام جویی، بی اعتمادی، تشتت و پراکندگی افزایش پیداکرده است.       
تاکنون در کشور نظام سیاسی و اجتماعی پاک، سالم، مردمی و قوی بر مبنای قوانین موضوعه و قراردادهای عرفی و سنتی متنوع (که دلنشین و مورد قبول همگان باشد) بوجود نیامده است و دولت کنونی بسیار ضعیف، غرق در فساد و جدا از مردم می باشد.  
به این سبب اقوام و ساکنان کشور در قوالب قومی، محلی و سمتی خود پناه برده و حوزه های فرهنگی و تاریخی متنوع  میهن از هم روزبروز دور تر شده اند. ظرفیتهای جذب و پذیرش عناصر پیشرفت و ترقی، پتانسیل رشد و انکشاف، سطح فرهنگی، آگاهی، تعلیم و تربیه، فن و تخصص در بین مردم ساکن این حوزه ها متفاوت است.     
بطور مثال بعد از سقوط طالبان در حوزۀ غرب به همت و آگاهی خود مردم صلح و امنیت برقرار شد و کارهای بازسازی بسیار توسعه یافت؛ لیکن بعد از مدتی با توطئه های دولت کابل (به نقشۀ زلمی خلیل زاد) جریان پرشتاب بازسازی در هرات بسی کند و یا متوقف گردید و اوضاع امنیتی آن بسیار خراب شد.        
در حوزه شمال (ولایات شمال کشور) هم صلح و امنیت بیاری مردم برقرار گردید و امور بازسازی رونق گرفت. در این ولایات نیز همان حلقات متذکره در اشکال دیگری دست بکار شدند و با تعیین والیان غیر مردمی امنیت را تا حدودی مختل ساخته و اعتراضات مردم را برانگیختند. جریان انتقال طالبان به حوزه شمال توسط هلی کوپترهای قوای ناتو مثل بمب در مطبوعات داخلی و خارجی انفجار کرد.                    
به حوزه امن مناطق مرکزی در محور آن ولایت بامیان توجه یی صورت نگرفت. در حوزه کابل چونان سران دولت، موسسات خارجی و قوای ناتو به منافع خود پیچیده بودند که بکلی مردم را فراموش کردند؛ حتی دستکندها و گودالهای سرکهای محدود شهر، بوی کثافات و خاکروبه های کوچه و بازار و آه پرسوز طفلکان فقیر و اهالی مسکین کابل نیز نتوانست سران دولت را از خواب گران و نشه پول، رشوه، اختلاص و حیف و میل کمکهای بین المللی و منابع داخلی بیدار کند.
حوزه جنوب و شرق به سبب مداخلات مزمن پاکستان، جنگ و خشونت طالبان و میکانیزم مسلح مافیزم، جانبداری برخی از سران دولت و قوای خارجی از آن مجموعه خشن و جنگ افروز، روبروز نا امن تر و بحرانی تر شد. این جوّ و فضای تاریک و اختناق آور نه تنها مردم این ولایات را در عقب ماندگی و ناآگاهی میخکوب ساخت، بلکه از تعلیم و تربیه اطفال، نوجوانان و جوانان جلوگیری کرد. همچنان اثرات منفی، بحرانزا و هستی سوز در سطح جامعه و کشور بجا نهاد و از نگاه معارف و فرهنگی فاصله بین حوزه های جنوب و شرق را با حوزه های دیگر کشور بسی افزون گردانید.

پراکندگی و ناهمآهنگی در بین تیپهای مختلف: در جریان بیش از سی سال اخیر در اثر مهاجرتهای داخلی و بیرون مرزی تفاوتهای بس متنوعی در بین نفوس کشور پدید آمده است. افکار، سطح آگاهی، امیال، آروزها، علایق، سلیقه ها، میزان عشق و علاقه به وطن، شناخت و درک جامعه و مردم و پابندی به ارزشهای فرهنگی و اجتماعی و مناسبات جامعه در بین این تیپهای گوناگون فرق می کند. این سبب نوعی ناهمآهنگی، تشتت و تناقضات روحی و رفتاری شده و تاثیرات خود را در سطح اجتماع، دولت و برخورد با مسایل جاری کشور بجا نهاده است.              
نفوس ساکن کشور چنانکه در فوق بیان شد در قوالب خرد و بزرگ قومی، محلی، سمتی و در حوزه های فرهنگی و تاریخی مختلف جابجا شده اند. این ساخت و بافت در جریان جنگ طولانی در هیئت میکانیزم عمومی جنگی و جنبش وسیع الطیف مقاومت متبارز شده بود که طی سالیان اخیر در حوزه های غرب، شمال، کابل و مرکزی ساختارهای مسلحانه فروپاشید و مردم در بستر صلح و امنیت محلی به بازسازی زندگی خود مشغول شدند.     
در حوزه های جنوب و شرق فقط مهره های میکانیزم جنگی و ساختارهای مسلحانه تعویض گردیدند و میزان خشونت و اختناق با مداخلات مستقیم پاکستان و افراطیون عرب و غیر عرب رنگ و بوی ایدئولوژیک، قومی و سیستماتیک مافیایی گرفت و حمایت تعدادی از حلقات دولتی و خارجی را نیز برانگیخت. ذهنیت دفاع و یا مبارزه با این مجموعه بغرنج ناهمآهنگی و تناقضات را در بین تیپهای گوناگون در سطح افغانستان و خارج افزایش داد.                   
مهاجرین مقیم پاکستان و ایران با گرایشات مختلف و روحیات متفاوت به وطن برگشتند. بیشترینۀ آنها بعد از سالیان دراز با دست خالی و یا منابع مالی اندک به آغوش میهن پناه آوردند. تعدادی هم بهوای رفتن به کشورهای غربی در دیار غربت باقی ماندند.         
اکثریت افغانهای مقیم کشورهای غربی میل برگشت به وطن را ندارند. آنها در سالیان نخست سقوط طالبان بطور موقت، جهت دریافت معاشات زیاد و اخذ پستهای مهم و پردرآمد به کشور جلب شدند. نثل پیر این مهاجرین در کشورهای غربی خانه نشین و از کار افتاده اند. نثل متوسط در لابلای سیستم سرمایه داری به پرزه ماشین تبدیل شده، وقت و دل و دماغ فکر کردن در مورد افغانستان را ندارند؛ چه رسد به انجام کارهای مفید و مؤثر. نثل نوجوان و جوان در مورد افغانستان خاطره و معلومات کافی ندارند که در باره آن ابراز علاقه مندی و یا بی علاقگی فعال کنند.                      
علاوه بر          این ناهمآهنگیها در بین نیروهای سیاسی و تنظیمی سابق، در بین خلقی و پرچمی ها و طیفهای مختلف جنبش مقاومت، در بین مهاجرین و نفوس مهاجر نشده، در میان نفوس شهری و دهاتی و غیره نیز نوعی اختلاف، تشتت و پراگندگی وجود دارد.                  
به این صورت در بین کتله ها، بدنه ها، حوزه ها و در مجموع جامعه مدنی و توده مردم تشتت، پراکندگی و ناهمآهنگی مشاهده می شود؛ در بین دولت و مردم دیواری از بی اعتمادی کشیده شده است؛ این حالت براستی انرژی، توانمندیها، استعدادها و تلاشها را بسی نامتمرکز و متلاشی ساخته است.سران دولت بجای ایفای نقش سنبلیک اتحاد و وحدت همگانی در بسا موارد آتش پیشکن این تنور داغ شده اند.

دولت فعلی آیینۀ مکدر تشتت و پراکندگی در افغانستان: در جوامع بحرانی، گرفتار تششت و پراکندگی و جنگزده یی چون افغانستان، سران دولت می بایست (بعنوان حامی و نگهدار بیلانس متعادل حقوق و منافع اقوام مختلف و اتباع جامعه، تضمین کننده و حافظ حق استفاده برابر و منصفانه شهروندان از منابع، امکانات و امتیازات موجود در کشور) مورد اعتماد و تأیید مردم باشند؛ تا بتوانند به حمایت توده های ملیونی با مشکلات و بحران ریشه دار دست و پنجه نرم کنند.              
اعضای پارلمان در حقیقت نمایندگان تمام اقوام، ملیتها و ساکنان کشور می باشند و قوانین را به اکثریت آرا برای خیر، صلاح، رفاه و سعادت همگان وضع می کنند. قوه اجرائیه مسئول اجرا و حراست از قوانین است و سیستم قضایی عدل و داد را جاری می سازد. در سرزمینی که مطابق به قانون منافع تمام اقوام، ملیتها و شهروندان تأمین شده باشد، هیج جایی برای تبعیض، ظلم و ستم، حق تلفی، زورگویی، فساد و حیف و میل منابع کشور باقی نمی ماند.  
در جامعه سالم و متکی به قانون سران دولت از نگاه قانونی در مقابل مردم مسئول و جوابگو می باشند و مردم می بایست توسط نمایندگان خود و یا ازطریق رسانه ها و دستگاههای  خبری و اطلاعاتی آزاد و ملی عملکرد و اجرائات دولت را نقد، بررسی، انتقاد و نظارت کنند و آنرا با معیارهای قانونی محک بزنند. مردم باید یاد بگیرند که چگونه از حقوق خود محافظت و آنرا در سخت ترین شرایط با ممکن ترین ابزار و وسایل مطالبه نمایند.   
متأسفانه در وطن ما تاهنوز این وجدان قانونی در روابط سران دولت با مردم شکل نگرفته است. سران دولت بجای سنبل اتحاد و وحدت همگانی بودن جهت گیریهای مشخص و حمایتهای مخفی و علنی از گروه های خاص، مناطق خاص و خاص های خاص می کنند. از قانون استفاۀ سو کرده و آنرا به نفع اهداف و منافع خود تحلیل و تفسیر می نمایند. در بسا موارد قدرت خود را مافوق قانون می پندارند؛ خود را باقانون وفق نداده، بلکه قانون را به بسود خود و بخاطر حصول اهداف و اغراض خود نقض و یا تغییر می دهند. 
مردم تاهنوز آگاهی حراست و مطالبه حق و حقوق خود را با ابزار و وسایل دیموکراتیک و قانونی یاد نگرفته اند. آن ها بطور مکرر در دام سران و رهبران قومی و محلی خائن و استفاده جو که از خون و عرق جبین مردم صاحب قصرها و سرمایه های هنگفت شده اند، می افتند.                      
سران حکومت به کمک حامیان خارجی خود در استفاده از اختلافات قومی، سمتی و محلی مهارت پیدا کرده اند و به آسانی رهبران و شخصیتهای سست عنصر، حریص و نا آگاه را از میان اقوام و مناطق شکار می کنند و توسط آنان بازار اختلافات، تضادها و درگیریهای قومی، سمتی، تشتت و پراکندگی ها را در جامعه گرم نگهمیدارند. از تمرکز و وحدت واقعی انرژیها، استعدادها و توانمندیهای اقوام و شهروندان کشور جهت تشکیل نظام سیاسی و اجتماعی مستقل، مردمی و قوی و دولت پاک، خدمتگار و حامی تمام اقوام و شهروندان میهن جلوگری می کنند.                      
در شرایط کنونی تشخیص رهبران و نمایندگان قومی، محلی و مردمی صادق، پاک، دلسوز و آگاه توسط مردم در تمام سطوح جامعه، پارلمان و حکومت نقش اساسی و سرنوشت ساز دارد. لازم است مردم بدور این شخصیتهای پاک، صادق و دلسوز و آگاه حلقه زنند و تمرین مطالبۀ حق و حقوق کنند. به هیچ کس اجازه ندهند که به سرنوشت و حق و حقوق شان بازی نماید.                    
تمام اقوام و همه مردم می بایست در مساجد، در محافل، در مراسم، در شوراها ،کانونها و نهادهای محلی، مردمی و ملی فعالانه اشتراک ورزند و سرنوشت خود را بدست گیرند و از آن طریق نمایندگان و شخصیتهای مورد اعتماد خود را تشخیص و در مجامع ملی و پارلمان آینده بفرستند؛ بر اعمال سران دولت از نزدِک نظارت نمایند و از فساد، خیانت و حیف و میل منابع وطن که حق مسلم تمام اتباع کشور است بصورت قانونی و با سیل مردمی جلوگیری کنند.        
روشنفکران، شخصیتهای علمی و فرهنگی، مولوی صاحبان و ملاامان مساجد، احزاب سیاسی و نهادهای مدنی و گردانندگان رسانه ها و رادیو تلویزیونهای ملی و محلی وظیفۀ ایمانی و وجدانی دارند که در این راه خیر مردم را تشویق نموده و آگاهی دهند.       

عوامل خارجی:               
افغانستان طی سه دهه اخیر به مرکز رقابتهای منطقوی و بین الملی تبدیل شده است. در ابعاد رسمی و دولتی نقش عوامل خارجی بسی قوی تر از عوامل داخلی می باشد. وطن در حال حاضر در زیر وزین آسیاب سنگ تقابل استراتیژیهای قطبین مسلط جهانی و منطقوی افتاده و این استراتیژیها در تقابل و یا در همسویی با منافع و اهداف استراتیژیک همسایگان ما در ارتباط با موضوع افغانستان، قرار دارد.          
این کشاکشها و تقابلات خارجی بر شدت تشتت، بحران و پراکندگیهای سیاسی، اجتماعی، قومی و غیره می افزاید و شکل و شیرازه گیری نظام سیاسی و اجتماعی پرظرفیت، آزاد و مستقل را در وطن به تعویق می اندازد و موضوع امنیت، مصئونیت و حقوق شهروندی را در هالۀ ابهام نگهمیدارد.      
در این آشفته بازار و جریان زورآزمایی های قطبین پاکستان با طرح «عمق استراتیژیک» در واقع به افغانستان به چشم سنگر دوم در جنگ احتمالی با هندوستان می نگرد و به این ترتیب حق حاکمیت ملی ما را نقض می کند. سران ایران و عربستان در نفوذ ایدئولوژیک به افغانستان باهم رقابت می کنند؛ به این ترتیب به تشتت، بحران و پراکندگی ها دامن می زنند. دولت عربستان همچنان از سیاست استراتیژیک پاکستان حمایت می کند. دولت ایران از نا امنی و بحران در افغانستان بحیث ابزار سیاسی و تبلیغاتی علیه امریکا و رقیبان خود استفاده می نماید.                     
پاکستان علاوه بر اهداف استراتیژیک متناقض با منافع ملی ما از همین حالا جنگ با هندوستان را بداخل افغانستان انتقال داده است و حملات انتحاری بطور مستقیم از خاک پاکستان علیه کارمندان هندی و مردم کشور رهبری و اجرا می شود. قوای ناتو و در رأس امریکا و بریتانیا با سران دولت و نظامیان پاکستان پیمان استراتیژیک دارند و این بر تششت، بحران و پیچیدگی اوضاع سیاسی افغانستان و منطقه می افزاید.                     
روسها و کشورهای مشترک المنافع از پا بگل شدن جهان غرب و در رأس امریکا و بریتانیا در عراق و افغانستان منافع زیادی برده اند؛ بد شان نمی آید که اوضاع افغانستان تا به فغان آمدن رقیبان شان همچنان بحرانی بماند؛ هرچند از دست مافیای موادمخدر و انتقال این مواد به حوزه روسیه ناراضی می باشند. روسها با سیاست دوگانه و کجدار و مریز با امریکا و ایران، در حل موضوع افغانستان به اندازۀ لازم فعال نشده اند.                     
از نگاه سیاسی چین موضع پسیف دارد؛ اما از حیث اقتصادی علاقه به سرمایه گذاری در افغانستان نشان داده است که با رقابت شدید امریکا و جهان غرب مواجه می باشد. هندوستان دلچسپی زیادی در بازسازی افغانستان دارد و نمی خواهد به پاکستان جا خالی کند. موضع فعال هندوستان در مورد افغانستان و همآهنگی آن با روسیه وزنه قوی در تعادل و تقابل استراتیژیک قطبین در منطقه محسوب می شود.      
موضوع هند اگرچه می تواند نقاط منفی سیاست استراتیژیک پاکستان را در مورد افغانستان در درازمدت بسیار خفیف گرداند؛ لیکن در کوتاه مدت حس انتقام جویی و مداخلات پاکستانی ها را در افغانستان تشدید می سازد. اتخاذ سیاست متعادل و معقول در روابط با هندوستان و پاکستان در حال و آینده  برای دولت افغانستان اهمیت اساسی دارد.

استراتیژی معقول و عملی در کشور:      
استراتیژی واقعی مردم ما شکل و شیرازه دهی نظام سیاسی و اجتماعی پرظرفیت و قابل گشایش و دولت پاک، سالم، مستقل و فعال است که بتواند از استقلال، آزادی و حاکمیت ملی ما حراست کند؛ حقوق همه شهروندان در تعادل منافع اقوام و حق استفاده برابر و منصفانه شهروندان از امکانات و منابع کشور مطابق به قانون و عدالت، تأمین شود     و جریان بازسازی و احیای مجدد کشور بشکل سالم و لازم سرعت و گسترش یابد.               
برای رسیدن به این اهداف استراتیژیک ضرورت به تاکتیکهای معین و مشخص در موقعیت و شرایط مختلفه می باشد. غرض پر سازی خلای موجود در سطح ملی، تلاش در جهت شیرازه گیری و مردم پذیری فرهنگ معیاری، نزدیک سازی و اختلاط حوزه های فرهنگی و تاریخی از هم دور افتاده - نیاز به درک و دریافت، ترویج و تبلیغ خوراک فرهنگی است.             
ما دارای فرهنگ و مدنیت چند هزار ساله می باشیم؛ ذخایر و ارزشهای گرد و غبار گرفته این فرهنگ و مدنیت در لابلای کتب، در بین مردم و در حافظه تاریخ  بایگانی است و بعنوان مواد خام، قابل سره و ناسره شدن و شناخت و بازسازی می باشد.              
هرگاه ارزشهای تاریخی، فرهنگی، مدنیتی و ملی خود را با گوهرهای عصر جدید بیاراییم و با علم و تکنولوژی مدرن دمساز کنیم بی شک که محیط و فضای کشور پر از ارزشهای برگزیده و مشترک همگانی می شود و اقوام و اتباع میهن در این اقیانوس همیشه جاری غرق می گردند؛ بجای اختلاف، تبعیض، کینه، انتقام جویی و پراکندگی هوای تازه همدلی، اتحاد، اتفاق و اشتراک فرهنگی و تمدنی تنفس می کنند.       
فرهنگ معیاری از اختلاط و اشتراک حوزه های فرهنگی و تمدنی کشور در بستر زمان شکل و شیرازه می یابد و در چوکات پرظرفیت، قابل گشایش و دیموکراتیک نظام سیاسی و اجتماعی فرصت رشد و انکشاف پیدا می کند. هرنوع استبداد، تنگ نظری و تحجر جلو رشد و توسعه جامعه را می گیرد و پروسه وحدت ملی و اتحاد همگانی را بتعویق می اندازد.       
در افغانستان کنونی بحیث منطقه جیوپولتیک و سوق الجیشی نقش عوامل خارجی و تأثیرات بین المللی و منطقوی زیاد است. تطبیق استراتیژی ملی بدون در نظر داشت عوامل بسیار مؤثر جهانی و منطقوی غیر ممکن می باشد.
بحران افغانستان و تشتت و پراکندگیهای موجود در جامعه و دولت با اتخاذ سیاست استراتیژیک معقول، ممکن و روشن ملی در بستر شناخت حساسیتهای تقابل و تعادل استراتیژیک قطبین در منطقه و حسن همجواری و روابط متقابل مشخص با همسایگان حل و رفع شده می تواند.

رسول پویان 
                
                

 


بالا
 
بازگشت