بومان علی قاسمی

 

تغییر و تفاهم در اندیشه شهید مزاری

 

بار دیگر یاد آن روز سیاه  در ذهن های مردم ما زنده گشته است  ،  آن روزی که  ابر سیاه ظلمت  بر هر گوشه ای از میهن  سایه افکند بود . آن روزی که  حق نور افکنی از آفتاب سلب شده بود  .  ان روزی که صبح صادقش  به صبح کاذب مبدل شده بود  و غروبش  چهره خونین به خود گرفته بود .

 آن روز  بیست و دوم حوت  سال هزار و سه صد و هفتاد و سه بود ،  خورشید بدون نور افکنی ،  در زیر ابر سیاه  غروب میکرد. اما با هیبت نور خود چهره های نیم سوخته  و درهم گرفته  ابرها را به بشریت  به نمایش گذاشته بود .

آری  در همان روز  نه تنها آفتاب  نور افکن با چهره خونین  غروب کرد  بلکه  خورشید تازه طلوع  هزاره ها نیز برای ابد در پشت سطوح مرتفع بابا  غروب کرد . 

 تاریکی شب فرا رسید و ظلمت بر همه جا سایه افکند .  خبر غروب  خورشید هزاره ها از طریق رسانه های  جهانی  همچون پتک های آهنگر بر فرق هزاره ها فرود آمد .

در همه جا فریاد  بابه رفت ، پدر رفت ، رهبر رفت ،  پیشوا رفت ، مونس و غمخوار رفت ، بلند بود .  همه سراسیمه و بی اختیار بودند . چندین قلب از تپش باز ماند و ده ها یتیم از هوش رفتند.

آری پدر رفت و به تاریخ تبدیل شد.  فردای ان روز  آفتاب همانند همیشگی دوباره با چهره خجل  طلوع کرد ، اما  خورشید بخت هزاره ها دیگر برای همیش غروب کرده بود . پرچمدار عدالت با خونش وضو ساخته و به پیشگاه معبود حقیقی اش شتافته بود و پرچم عدالت  خون فام شده بود .

مرگ پدر داستان دگر به خود گرفت و فرزندان  و رهروان ، تابوت غرقه بخون او را از وادی غزنه  تا  بامیان و یکاولنگ  بر روی سرها گرفته و صد ها کیلو متر  را در میان برف و سرمای زمستان  راه پیمودند و داستان تازه ئی را در تاریخ بشریت رقم زدند.

پدر با تمام آرمان های  در دل نهفته اش  سر به زیر خاک برد .

اما خورشید مردم ما پیش از آنکه غروب کند  با برپائی نماز عصر به رهروان و مردمش اتمام حجت کرده بود .

او در جمع مردم غرب کابل  اظهار داشت که : من  هیچ جائی نمیروم  و زنده گی برای من  دور تر از شما هیچ ارزشی ندارد  بلکه من از خداوند  میخواهم که  این جا در کنار شما کشته شوم و خونم اینجا بریزد .  من هیچ منافعی غیر از منافع شما  ندارم .

آری  آخرین سخنرانی پدر  به عنوان وصیّت  نامه پدر است  و رهبر شهید بابه مزاری  با صراحت در این سخنرانی اش با بیان تاریخ  ملی  و پند های پدرانه به فرزندان ، آنها را  به یکپارچگی ، متحد بودن  ، ایستادگی در برابر دشمن  و حساس بودن در سرنوشت شان توصیه نمود  .

پدر در بیان  زیبایش واضح فرموده است که هیچ دشمنی نمیتواند با شما مقابله رویاروئی نماید مگر اینکه از میان شما خائن و مزدور تربیت کنند . پدر نقطه ضعف را واضح بیان داشته است .

رهبر شهید به عنوان آخرین پیامش میفرماید که  : شما دوچیز را همیشه مد نظر داشته باشید . یکی توجه به خداوند داشته باشید که خداوند از همه قوی تر و هیچ قدرتی در مقابل قدرت او قدرت نیست . و  مسئله دیگر دراین است که شما پیر و جوان مرد و زن کوچک و بزرگ  متوجه باشید که در میان  شما کسی خیانت نکند .  پیام اول پدر دعوت  فرزندان و رهروانش به یکتا پرستی و  پرستش معبود یگانه  است    و پیام دوم،  ذکر تاریخ  گذشته مردم و اندرز همیشگی  برای نسل های بعد است .

بابه مزاری  مثال های خوبی را در این مورد بیان داشته است  از داستان قتل عام هزاره ها در عصر عبدالرحمن  تا  معامله افشار و توطئه  23 سنبله در غرب کابل .

پدر رفت و هر جمله زیبایش  مشعل راه برای رهروان او است .

 

رهروان شهید مزاری !

رهبر شهید نیازمند  برگزاری سالگرد  نیست ، در اصل سالگرد یک بهانه برای یاد آوری از زنده گی  ان ابر مرد و یاد خاطره ها  و اظهار فرموده های او است .

در حقیقت مردم ما باید  آرمان های نهفته رهبر را دریابند و با  پیروی از گفته  های او راه و روش  زنده گی را بیاموزند  .

مزاری   تنها مزاری  23 حوت  نیست .  بلکه مزاری  چراغ راهی است که همیشه  از حرف ها و گفته هایش  در تاریکی و ظلمت استفاده باید کرد .

رهبر شهید  با زنده گی کوتاه  اما نهایت پر بارش  واضح ساخت که  باید در اندیشه های تان تغییر بیاورید .  بر باور های تان تغییر بیاورید .  شما مظلوم خلق نشده اید  بلکه  شما خود تان باید سرنوشت تان را تغییر بدهید و بر تعیین سرنوشت تان حساس باشید .

گفته های رهبر  ربطی به یک مقطع زمان ندارد .  بلکه دیروز  امروز و فردای ما  را دربر میگیرد. درسی از گذشته است که  با عمل به آن آینده خود را روشن میتوان دید و در غیر ان به تاریکی  و پراکنده گی دچار خواهیم شد .

او با جسارت کامل  باور های تاریخی دو صد ساله را  از اذهان مردم  پاک کرد و این باور  و اندیشه را منسوخ  ساخت که هزاره بودن یعنی  مجرم بودن  ، هزاره بودن یعنی  مظلوم بودن  ،  و هزاره یعنی شهروند  درجه دوم و  سوم کشور .

                مزاری  با یک جمله  خلاصه ساخت  که ما در افغانستان حق میخواهیم و حق خواستن به معنی دشمنی  با ملیت ها نیست بلکه  پیام برادری  میان ملت ها است .

مزاری  این  اندیشه را تغییر داد  که  سرنوشت  تمام کشور توسط یک خانواده  تعیین میگردید  بلکه  او با اندیشه نو  اظهار داشت  که  هر ملیتی که در این کشور ساکن است حق دارد که در تعیین سرنوشت شان سهیم باشند .

خواهر و برادر هموطن  ! مزاری بزرگ  دیگر در میان ما  نیست اما  گفته های او چراغ راهی است  برای  راهنمائی من و تو .  مزاری  همه چیز را برای هزاره ها نمیخواست ، او فریاد عدالت  در کشور بود . مزاری  مدافع حقوق پایمال شده  تمام ملیت های ساکن در کشور بود .

او افغانستان را به معنی یک کشور واقعی میخواست .  او  برای پشتون ، هزاره ، تاجک ، ازبک ، ترکمن ،  بلوچ ، پشه یی  نورستانی ، هندو و تمام اقلیت های ساکن در کشور حق میخواست .

او از انحصار طلبی  بیزار بود .  مزاری بر این باور بود که  حق و حقوق ملیت ها به تمام معنی به نماینده گان  حقیقی  همان ملت سپرده شود .

هموطن !  بیا و بدور از تمام تعصبات ، لحظه یی با تفکر عمیق  گفته های آن ابر مرد تاریخ را بشنو و آنگاه  خود پی خواهید برد  که مزاری  چی میخواست و چی آرمانی داشت .

و آنگاه اقرار خواهید کرد که مزاری  تنها  مزاری نبود  بلکه مزاری  وارث خون حسین و تفسیر نهج علی بود.

پانزدهیمن سالیاد شهادت ان ابرمرد تاریخ ملی کشور ما افغانستان را به تمام رهروان  مزاری بزرگ تسلیت عرض مینمایم .

 

درود بر روح پاک رهبر شهید  بابه مزاری  و سایر شهدای راه عدالت و آزادی در کشور

 

علی قاسمی  هفتم  مارچ 2010   ــ  سویدن

 

 

 


بالا
 
بازگشت