عبدالواحد سیدی

 

مروری برنوشته  پروفیسور دکتر لعل زاد  در مورد اریانای مجهول وافغانستان  خیالی

 

همه کشور ها در سیاهه های تاریخ هویت خویش را باز سازی میکنند و چه بسا کشور ها که مانند پاکستان و اسرائیل سر از دامان  تئوری های تفرقه و نفاق بدر آورده و با سربلندی چنان به کشور نو تاسیس خود مینازند که سر دنیا را میخواهند در پیش شان خم سازند.

ویل دورانت تاریخ نویس شهیر  غرب بر این باور است که  در نتیجه خلاقیت فرهنگی  نظم اجتماعی جدید بوجود می آید {که تداوم و استمرار آن تاریخ یک کشور را رقم میزند} و در عنصر اساسی  آن چهار ایتم را برشمرده است :« که عبارت از پیشبینی و احتیاط در امور اقتصادی ، سازمان سیاسی ،  سنن اخلاقی  و کوشش در راه معرفت و بسط هنر.

  ظهور تمدن از آنجائی آغاز میگردد که هرج و مرج و نا امنی پایان یافته باشد.» او عوامل سیر سالم تمدن را مربوط به مهر طبیعت و زوال آن را  در بر عکس آن دانسته  و مثال میزند که اگر :« هر گاه موج جدیدی از سرما برخیزد تمام داشته های بشر در زیر یخ و سنگ مدفون می شود .»[i]

او سپس شرایط جغرافیایی را در ظهور وزوال تمدن شرط تعین کننده میداند و علاوه میکند:« حرارت  استوایی مناطق استوایی زمین  باعث فراوانی انگلها که نتیجه حرارت است از دشمنان سر سخت تمدن بشمار میرود » در چنین حالاتی در چنین مناطق تمدن نمیتواند سیر طبیعی خود را بپیماید و ناگزیراً از محیط طبیعی خود منحرف و چه سا وقایع هولناک را در کره زمین  رونما میگرداند. که باعث مهاجرتهای دسته جمعی بخاطر بدست آوردن سرزمین های مناسب باعث بروز جنگهای هولناک میگردد که در چنین حالاتی مرگ یک تمدن کهنه و تاریخی باعث زایش تمدن جدید میگردد.

ویل دورانت در این کتاب  در بحث اختلاط نژاد ها ملت های هند و اریایی را چنین دسته بندی کرده است :میتانیها –ارامنه – سکاها – فرییگیائیان- لیدیاییان- کرزوس – سولون  و کورش (پارسیها).[ii]

او  زمان بخت نصر را  مانند گردابی می بیند  که مردم با یکدیگر مخلوط و سپس از هم پراگنده میشدند ؛ اسیر میکردند یا خود به اسیری در آمدند؛می خوردند یا خورده میشدند ، می کشتند  یا بقتل می رسیدند و اینگونه کارا ها را پایانی نمیدید .او وجود قبایل بیابانگرد را خطری بزرگی برای ملت های که در حالت استقرار بسر می بردند بر میشمرد.

او میتانیها را مثال میدهد  که از نخستین اقوام هندو اریایی ها شناخته شده در آسیا هستند که خدایانی بنام میترا، اندرا و ورونه را پرستش میکردند ، انتقال این خدایان به پارس و هند راه را برای ما هموار میسازد  تا خط سیر تکامل و تطور نژادی را که بشایستگی تام بنام نژاد آریایی نامیده میشود رسم کنیم.

او حتی ها رامتمدنترین و نیرو مند ترین اقوام هند و اریایی باستانی می شناسد.[iii]

و در 1800 ق م  این اقوام در حوالی دجله و فرات بمشاهده رسیده اند که سالها مایه پریشانی مصریها گردیده است که رامسس دوم به نا چار با آنها پیمان صلح می بندد.

 

ویل دورانت اذعام میدارد که حدود ده هزار لوحه گلی کشف شده از این قوم که در نزدیکی های کوههای ارمونیه آهن را نیز استخراج میکردند و به هنر های زیبا اشتغال داشتند و دارای قانونی بودند که از قوانین همورابی متأثر شده بود  توسط هوکو وینلر در بوغاز کوی پرده برداشته است که به زبانهای هند و  [iv] اروپایی مشابه به الفبای لاتین میباشد.

قومی دیگری که در کنار دریای سیاه زندگی میکردند سکایا بودند که از نژاد اریایی بوده  و بحالت بیابانگرد زندگی میکردند.از 610 تا 630 به باختر آسیا هجوم آوردند.

در قرن نهم قبل از میلاد اقوام فریگیاییان از اروپا به آسیا راه یافتندو در محل انکارا اسکان گزیدند که تا مدتها با آشور و مصر برقابت پرداختند.[v]

بعداً وی به کوروش اولین پاد شاه پارس که  دولت ماد ها را انتقراظ داد و مردی کریم بوده است و از کشور کشایان بنام است  یاد کرده است .[vi]

زردشت نیز  که موسس این دین که بنام خودش است در دامن همین تمدن فارسی  گسترش یافت که دارای کتاب مشهور میباشد او زردشت اعلان کرد که بجر خدای یگانه اهورا مزدا دگر خدایی وجود ندارد و نباید سایر خدایان  پرستش شود.[vii]

از مطالب بالا چنین بر می آید که اریاهیها مجموعۀ از اقوامی هستند که از بحیره سیاه  تا دشت های شمال آمو  و از ارامنه تا شوش و هند و سند و گذشته از آن را در نوریده و در هر محلی که ساکن شده اند خود شان را با تمدن آن مناطق همرنگ ساخته اند بنااً بفرموده  جناب  داکتر  لعل زاد امپراطوری ای که مختص به اریایی ها باشد در صحنه تاریخ کلاً بمشاهده نرسیده است  بلکه اریاهیها در هر منطقه ای که سکنا گزیده اند بنام همان منطقه و مردم  حکومتها و دولت های خود را بر پا کرده اند که بطور نمونه فارس خودش از همین دست امپراطوریها میباشد .و ما نظیر آن را در دولت های محلی یفتالیان  در رخج(قندهار کنونی) سیستان در زنج در عهد خراسانیان  و در شمال هندو کش  دولت های محلی کوشانیان را که کنشکا بزرگترین آن بود  و آثاری در مها دژ بغلان از خود بیاد گار گذاشته است با  نوع حکومت های محلی ایکه در بگرام و کابل بحوزه هند و مدنیت های موهنجو دارو نزدیکتر بوده است می شناسیم. که اقوام اریایی در آن دی نفوذ بوده اند.

و چنان است نام خیال پردازانه افغانستان که بخاطر بسر قدرت نگهداشتن خانواده سردار پاینده خان  و امیر دوست محمد خان در زمانیکه شاه شجاع ملعبه ای در دست بریتانیای کبیر بیش نبود در مکاتیب رسمی به عوض  نام خراسان  رد و بدل شد که انکشاف یافت و تمامیت پیدا کرد و اگر امروز خطه موجوده افغانستان را مربوط بقوم حاکم بدانیم این خود یک اشتباه تاریخی و جبران نا پذیر است که یکبار دیگر کورس های پشتوی اجباری و اختناق محمد گل محمد را زنده خواهد کرد،

در حالیکه مرحوم غبار در کتاب مشهور افغانستان در مسیر تاریخ از پایمردی اقوام  صفحات شمال و سرپا نگهداشتن  امیر دوست محمد خان که سر انجام به نفع انگلیس ها  جبهات تتمدره را در نزدیکی  پل متک رها کرد و به انگلیس پیوست همیشه نقطه عطفی از بی شجاعتی این امیر  خواهد بود. 

اما مشکل در اینجاست که اقوام بیشماری در افغانستان زندگی دارند که این وطن را خانه خود میدانند و  در مقابله با دشمنان وطن جان باخته اند  حال باید  از نامها بگذریم و راهی پیدا کنیم که ملت های که در این خطه زندگی دارند  بتوانند مانند عضوی یک خانواده از حقوق همگون بر خوردار شوند . اگر افغانستان در گذشته وجود داشته باشد یا نداشته باشد بمردم فرقی ندارد  بلکه مردم این توقع و تقاضا را دارند تا با آنها بصفت گل  قالی با سایر اقواممنزلت  برابری داشته باشند. واگر ما  دعاوی اریانای به اصطلاح مجعول را بکنیم نیم آن در ترکستان و فرغانه است و نیمی دیگر در هند و سنداست و  قسمتی دیگر آن در بلوچستان و کرمانیان چسپیده است که پردایش به این مناسبت ها شاید دعاوی بی اساس  همسایگان ما را تیز میسازد تا مدنیت موجوده ما را خدشه دار کنند. و پیکر مجروح این ملت را مجروح تر سازند.

بهتر این است که  فرزندان  فهمیده  این وطن در هر جاییکه هستند  بکوشند تا  این وطن را از بی آبرو گی ای که همه به آن مواجه هستیم   نجات بخشیم و در این سرزمین اگر بتوانیم صلح و ثبات قایم کنیم

.

من در یک اثری بنام باز شناسی افغانستان که از طریق سایت اریایی  انتشار می یابد از بدو تاریکی تاریخ  تا به خراسان و هجوم اعراب به خراسان و سیستان پرداخته ام و این نوشته ها ادامه می یابد تا من داخل تاریخ معاصر که جبران اشتباهات تاریخی را نیز در بر خواهد گرفت  خواهم پرداخت ولی چیزی که تا بحالا در مورد سرزمین خراسان که آنهم متشکل از  مرو  ، بخارا ،  تخارستان ، بلخ ، هرات ، سیستان ، غور  یا جبال ، بست و قندهار و کابل و سند بوده است  توسط دارلحکومه های مجزا از هم اداره میشدند که آنهم تحت یک قیادت واحد نبوده است . نقطۀ دیگری که در خراسان  حایز اهمیت است  اقتدار و سلحشوری این مردم است که در ظرف دوصد سال چندین مراتبه  مناطق آن توسط اعراب تسخیر و واپس توسط حرکت های ملیون خراسان آزاد شده اند که به اجمال دها ملیون نفر در این جنگها  کشته شده اند و به ملیارد ها  درهم  سرمایه ملی از خطه  خراسان به  کوفه و بغداد منتقل شده است و  دها هزار نفر به بردگی کشانیده شده است که تاریخ های الکامل ، ابن خلدون ، طبری، گردیزی بلازری ، نرشخی ، وفیات  الاعیان و سایر منابع بشمول افغانستان بعد از اسلام تالیف مرحوم عبدالحی حبیبی مشعر به آن  است .   

تاریخ مجموعه سیاهه های  هست که از گذشتگان  نقل میکند و ما را قادر میسازد تا هویت خود را بشناسیم . و چند  نوع است تاریخ نوشتاری که بر روی اوراق در کتابها و رسالات نوشته شده است که  احوال گذشته را آنچه که سلیقه  شخص نویسنده تبارز داده است بیان میدارد که اکثراً با حفیقت منافی دارد و دوم تاریخی هست که از طریق داشته های از مدنیت های ملموس باقی مانده یا بعباره ساده تر  بر آورده  های  باستانی ایکه در یک منطقه بشکل نیمه مخروبه و یا کاملاً مخروبه و یا روبه خرابی گذاشته  محیط  مورد دقت را بما می شناساند . و یک نوع تاریخ دیگر هم وجود دارد که از مجموع  اسناد پیش آمده تهیه میگردد که مستند و قابل اعتبار است از آنجائیکه تاریخ  در یک بعد  سطحی حرکت دارد نمیشود بآن اعتبار داد   ، معهذا همینقدر  میشود که کژ راهه  ها را می شنا ساند. در مورد تاریخ وطن ما بفرموده اقای لعل زاد همین تاریخی است که یک بعدی بوده و تفکر و قاعده  سطحی داشته و از همین بُعد زندگی گذشته را نشان میدهد که در آن اختلافهای وجود دارد که این اختلافات با گذشت زمان و پشتیبانی طبقات حاکم  خواسته است خود را بحقیقت  تبدیل نماید . تا جائیکه من تاریخ را خوانده ام وهر گز نمیشود آنها را در دشت های پهناور نقشه آریانای کبیر نشانی و جولان دهیم میشود آنرا صرفاً در فرهنگ و کلتور مناطقی مانند غور و باد غیس یابیم که مردم آن هنوز هم بهمان لهجه  های محلی فیروز کوهی و ایماقی   حرف میزنندکه از میراث نیاکان شان است . اگر از همین سه قرن که ما در اخیر آن هستیم دور برویم با گذشت هر صفحه ای از تاریخ نام  قوم «حاکم» در اسناد  تاریخی دیده نمیشود. این موضوع پر از ایهام است  همچنین است امپراطوری اریانای کبیر که در هیچ صفحۀ وجود نداشته و ما تاریخ شرق را از جایی شروع میکنیم که قوم آریانه ویجه از دشت های شمالی اسیای مرکزی بنا بر عواملی که تا هنوز شناخته  نیست کوچ کرده به سه دسته تقسیم میشوند گروهی شمال شرق را طی کرده به امریکا میروند گروهی از هندو کش گذشته شاخه ای بغرب میرو ند و شاخه ای به هندوستان . از آن تاریخ فقط مدنیت ها در این منطقه حکومت کرده اند که بنام شان از قبیل کوشانها ، یفتلی ها ، بودایی ها ، برهمن ها ،ساسانیها،ماد ها ، سکا ها ، ناگن ها ، دراویدیها اشکانیها،ترکها و عربها و غیره  آشنا هستیم که این مدنیت ها ازفلاتی در  شمال فرغانه شروع تا بحر هند و از هند  تا به تیزفون و دریاچه اورال و ازربایجان (کناره های خزر و بحیره سیاه)مخل ملاقات این تمدنهابوده اند که این اقوام در ان زیستند و متمدن شده اند. چیزی که بسیار اهمیت دارد این است که ما باید بادر نظرداشت عدم تمیز و برتری باهم زندگی کنیم و هیچ زبانی را از زبان دیگر بر تر ندانیم . آن زبانی که در خود توانایی زنده ماندن را دارند خود بخود در  اینده جهان راه باز میکند و بحیات خود ادامه میدهد آنکس از زبانها که این مشعل را ندارند خود بخود با گذشت چند  دهه ای نابود می شوند و مانند کشتی ای بگل می نشیند که هیچ قدرتی او را  فراز آورده نمیتواند. زیاده تر موضوع را در بحث در جنب همه چیز فهمان خبیر وطن می گذاریم تا زهنیت ها با حقایق مکتوم مشحون و آراسته گردد .

 

 


 

[i] - مشرق زمین گهواره تمدن ، جلد اول ، تالیف ویل دورانت ، عوامل  و پیدایش کلی تمدن ،ص، 3.

[ii] -همان ، ص،290.

[iii] -همان صفحه

[iv] - همان  "

[v] - همان ص، 291و 92

[vi] - همان ، ص 411 به بعد

 

 


بالا
 
بازگشت