جوابیئه اقوام سردار به نوشته محترم عزيزپور

  

نوشته هاي آقاي «قلم» راكه در مورد سردارها و دعوي زمين دولتيار نوشته بودند مطالعه نمودم اگرچه نظر به ارشادات ديني وملحوظات و مصلحت هاي همزيستي وانساني لازم به جواب نيست ولي چون ايشان چيزهاي نوشته اند تا مشهور شوند. لابد به جواب نياز است كه دروغ گفتي وراست بشنو! هر كسی اين نوشته ها را به خوانش بگيرد از كنه حقايق ومعرفت در بارۀ چهره نويسنده شكي در خاطرش باقي نمي ماند و موضعگيري ومنفي بافي ها وتوصل به كلمات ركيك آقاي«قلم» براي هر خواننده اظهرمن الشمس واضح وروشن ميگردد.

درهمه قوانين موضوعه روي كره زمين چه مدني وچه ديني شخصيت و حيثيت هر شخص از تعرض بيجا و تهمت زدن و بر چسپ زدن مصئون است چه رسد به هرزه گوئي در مورد جمعي از مردم كه به گفته آقاي «قلم» بيست خانه يا صد خانه باشند. نميدانم قرار اطلاع آقاي«قلم» فعلآ در يك دولت متمدن وپيشرفته غربي زنده گي مينمايند و تابعيت آن را دارند چشم هاي ايشان چه وقت بازخواهد شد تا يكديگر پذيري و آميزش و همخواني وهمخواهي را ياد بگيرند.اگرگيرم كه سخنان ايشان درست و واقعي باشد گنا ه مردميكه پس از صد سال به گفته ايشان در عصر امروز زنده گي مي نمايند در مورد گذشته گان چيست؟ ايشان ادعا نموده اند كه پدران ايشان از كله انسان ها كله منار ميساخته آيا آقاي «قلم»حاضرند جواب فرزندان پدراني را كه پدر كلان آقاي «قلم» از كله هايشان منار ساخته بدهد؟ اگر حاضر نيست پس اين مورد كه قابل تطبيق براي خودشان نيست براي ديگران نيز نمي باشد.

شماآقاي «قلم» كه يك شخص روشن فكر واز جمله قشر پيشتاز جامعه ما هستيد و چنانچه از نوشته هاي شما واضح است ماشأالله انديشه سياسي نيزداريد چطور به خود اجازه ميدهيد تا به جمعي از مردم كه بلاخره درآخرين تحليل بشر اند و مانند طبقات ديگر مردم ما و برحسب تقاضاي زمان و اوضاع و ساختار اجتماعي وسياسي طبعآ ارباب، پيشوا، ملا، قومندان، افراد عادي و همه وهمه را در خود دارند و در همه اقشار جامعه ما همچو تيپ هايي موجود و شامل اند توهين مينماييد. كدام منطق سالم ميتواند به خود اجازه دهد كه بدون تميز همه افراد يك قوم را به خوبي ويا به بدي منسوب نمايد . مثلآ در تاريخ خوانده ايد كه چنگيز مغل بسيار انسان ها را كشت و خون بيجا ريخت اما ميشود امروز اولادش را كه در همه اقصا نقاط افغانستان موجود اند عوض جنايات چنگيز كشت؟

اين تذكر بطورمثال است نه به معناي پذيرش حرفها ويا صحه گذاشتن بر ادعاهايي آقاي «قلم» که مبالغه و خفت نوشته اي شان به هر خواننده واضح است زيرا ايشان از زمان احمد شاه بابا يادشان نمي آيد ونميدانم اين ادعاي خود را ذريعه كدام سند و تاريخ به كرسي مينشانند. با نقل وقول از زبان اموات ميشود چيزي را ادعا کرد و بر مرده بيچاره تهمت بست؟ به همه واضح است كه مرحوم وكيل عبدالجبارخان رابطه بسيار دوستانه وبرادرانه با اقوام سردار داشته است و لی اين نقل و قول نهايتآ بي جا و مردود است.

من درمورد دولتيار معلومات خاصي ندارم اما تاجائيكه معلومات دارم در جنگ هاي كه در طول سالهاي انقلاب تاكنون در منطقه به وقوع پيوسته ، ظالم كسي است كه به خانه و قريه مردم تعرض نموده است ، ظالم كسي است كه طفل يكساله بور جان را در داخل گهواره به گلوله بسته ، ظالم كسي است كه پيرمرد هفتادساله را كه برايش چاي مي آورد و به پيشاني باز به صلح و آشتي آمده بود به شهادت رسانيده ، ظالم كسي است كه با توصل به زور و استفاده از قواي دولت زمين ها قريه هاي مردم را اشغال نموده است.

شما در طول انقلاب اگر با سردار ها دعواي زمين داشتيد و آنان زمين هاي شما را اشغال كرده بودند ، قوم ده مرده گودرهزاره و غي ممد به شما چه ظلم كرده بود.كور خوانده اي! فكر ميكني با اين نوشته ميتواني به چشم مردم خاك بزني و روز را به انگشت پنهان نمايي.

پابند امر حق چو نه اي از وفا ملاف

باخالقت چه كردي كه با خلق او كني

اسماعيل خان از هرات به دولتيار به خاطر جهاد آمده بود تا به فتواي چهارصد نفر از علماي غور لبيك گفته باشد نه به دفاع از اقوام سردار ودر قالب سپاه اسماعيل خان غير از چند نفر محدود كه وظيفه دولتي داشتند و حسب وظيفه آمده بودند ديگر هيچ كس از اقوام سردار حضور نداشته و نه هم اسماعيل خان تحت قوماندۀ اقوام سردار بوده است.

شما بوديد كه با استفاده از حكومت هاي وقت به چور و چپاول و قتل و غارت غصب اراضي مردم پرداختيد و از اين مفاهيم استفادۀ سوء نموديد و اينكه ادعاي خون 320 نفر را در مبارزه با اسماعيل خان مينماييد دروغ محض است  زيرا با آمدن اردوي مجاهدين شما جانانه به طرف مزار گريختيد.

در مورد اينكه اقوام سردار تيمني نيستند بايد عرض كنم كه تيمني قوم كلان بوده و دامن كلان دارد. وقتي كه بتواند تعداد سه هزار خانه باي بغه هزاره تبار را در خود جاي بدهد لابد بيست خانه سردار پنجابي تبار را هم گنجايش دارد.

دشمن چو بيني ناتوان لاف از بروت خود مزن

مغزيست درهر استخوان مرديست در هر پيرهن

به گفته بزرگان دهاتي ما كه مي گويند«خزانه باد داره» به گمانم دالر ها و پول هاي غربي خيلي باد داره كه فقط جناب آقاي «قلم» با يك انديشۀ خود ستايانه و خويش پروري و لك بخشي همۀ غور را به خود و اقوام خود ميبخشند و ديگر مردم را خوارج و غير غوري و غير تيمني معرفي مينمايند و ادعا دارند كه اين سرزمين از دورۀ باباي آدم حق  بلا منازعه ما بوده وحتي اقوام فيروز كوهي از ايران آمده اند.  شما كه عليه ملاكين و عليه مالكيت خصوصي مبارزه مينمايد ، شما كه انديشه مترقي داريد ، شما كه داد از حقوق بشر ميزنيد شما كه داد از تساوي مليت ها حتي در خوراك و پوشاك و خانه ميزنيد ، چرا در مورد خودتان اينقدر پر اشتها و بلند پرواز هستيد كه همه سرزمين غور را از آن خود و پدران خود ميدانيد. 

شما که در نوشته تان اقوام سردار را به خود خواهی و خودستائی محکوم کرده اید چرا خودت را اینقدر می ستائی و همه چیز را برای خودت میخواهی وقتی که همیطور  است آنها هم حق به جانب بوده اند که خود را از دیگران بر تر بدانند.

قریحه ذاتی و خلقت انسانی به مشیت و اراده خداوند که انسان را خلق نموده برین است که هر انسانی خود  را از همه کس بیشتر دوست دارد . دوست دارد خوب زندگی کند، اولادخوب داشته باشد، خوب تمجید شود، قابل پذیرش باشد، خوب بدرخشد و ...... و زندگی بیدون این مفاهیم به پیش نمی رود بالاخره هدفی مشخصی هر انسانی را متمایل و دلبسته به زندگی مینماید.

هالند نزدیک آلمان است ، نکند پایت بجای پای هیتلر خورده که فکر اندیشه نسل کشی و خود ستای اینقدر در کله ات نفوذ نموده و از خودت یک ناسیونالیست ساخته که به توصیف صنف و ریشه و اصلیت خودت مباهات نموده و اصل وبنیاد دیگران به نظرت خفیف و سبک می نماید و فکر می کنی که نفس کشیدن از آکسیجن دولتیار سر زمین پدری ات برای دیگران حرام و غیر قابل پذیرش است.

وان گــــروهی کـــه ضـــد دیـــن بـــودنـــد

در ســـر راه در و درکـــمــیـــن بــــودنـــد

ظـــلــم بـــی حـــد بـــه مـــردامـــان کردند

جـــور بــــی جــــا بـــه  ایـــن و آن کردند

حـــالــیـــا تــیـــمــنــی و پـــاک هــســتــنـد

وارثــــــان زمــیـــن و خــــاک هــســتــنــد

 

در سال 1369 در قریه یمه گگ بالای قومی گودر حمله نمودید قریه را چور و چپاول و به آتش گشیدید و کلان قوم حاجی غوث محمد را با هقت نفر دیگر به شهادت رسانیدید.

در سال 1369 یعنی در همان سال به قریه تیل بای نظر بالای قوم غی محمد حمله نمودید و 14 نفر ایشان را شهید ساختید که از اقوام مولوی فدا محمد  فعلا عضو شورای علما ولایت غور می باشد و جنازه های شان را تا کنون نداده اید.

در سال 1370 شخصی بنام مولوی محمد مومن مرغابی و 4 نفر از اقوام انرا به شهادت رسانیدید.

در 21 دلو 1370 به تعداد 52 نفر از اقوام سردار را در حین مصالحه و مهمانی پیرو جوان زن و مرد و اطفال شهید و قریه جات را چور و چپاول و اشغال نمودید.

در سال 1373 غلام علی و 4 نفر از همراهنش را که از قو زی حسین بودن در یمه گک به شهادت راسانیدید.

در سال 1373 به قریه ده مرده حمله نمودید 10 نفر از اقوام ده مرده را به شمول دو نفر از پسران حاجی عبدالغفور شهید را به شهادت راسانیده و بازار ده مرده را چور و غارت نمودید.

در سال 1380 در قریه غارک هزاره حمله و 13 نفر را از مردم هزاره به  شهادت رسانیده و اموال و قریه شان را تصرف نمودید که تا حال چون مال پدر برای تان حلال تر از شیر مادر است.

در سال 1381 در قریه سنگ قشقه حمله نموده و دو طفل را به شهادت رسانیدید.

در سال 1384 به قریه زرد غال حمله نمودید مسجد و خانه های مسکونی مردم را آتش زده مردم را فرار  و قریه را تا کنون در تصرف دارید.

و در موضوع پا درمیانی آقایان خیری و نوا همینقدر عرض می شود که 4 نفر از طرف شما وکیل عام و تام مقرر و تعین شده بود که یکی از آن جمله محمد ایوب کاکای عطا محمد قوماندان شما بوده و تعهد نامه امضا و شصت نمود که با گذشت چند ماه در نقض آن اقدام کردید.

نـیــش عـــقـــرب نـــه از ســـر کــیــن اسـت

مــقــتــضـــای طــبــیــعــتـــش ایــنــســـــــت

اگر این اندیشه ات بجائی میرسید و به ظلم و چور چپاول کاری می شد تا کنون می شد ازین پس این افکار فخر فروشی را کنار بگذار که زمانش گذشته و این را بدان که همه چیز به قضا و قدر و اراده حضرت خداوند  وابسته است و بی امر و اراده او برگی از درخت نمی افتد و اگر این امور قدرت تو و امثالت می بود امروزه در روی کره زمین بغیر از قوم خودت کسی زنده نمی ماند چه رسد به دولتیار که مسقط الراس و سر زمین بلا منازعه آبا و اجداد جناب( قلم) است.

گـــــــربـــه مــســکــیــن اگــــر پـــر داشــتــی

تــخـــم گـــنجشک از جـــهــان بـــر داشـــتـــی

انجاست که انسان بايددر مورد عدم دسترسی و نا توانی خویش در مقابل خواسته های نفس اماره سر تسلیم را به درگاه پروردگار فرو می آورد و کلمه عرض می نماید ، اعتراف می نماید  و می پذیرد که خدایا همه خیر و شر از جانب تست و همه به مشیت و اراده توست ورنه سه هزار خانه یک طرف و چهار خانه طرف دیگر چرا نمی شود و نمی توانیم همه این ها را بکشیم و سر زمین خویش را از چنگ ظالمانه این چهار خانه آزاد سازیم.

وقتی این را پذیرفتیم به حق تسلیم می شویم آنگاه هیچ وقت به خود اجازه نمی دهیم تا به یک مسلمان تهمت بزنیم و جمع از مسلمانان را به القاب سبک نسبت نمائیم.

اصل و منشا همه مفاسد دروغ است و دروغ گو دشمن خداست. شخصی نزد پیامبر اسلام آمد و گفت که من اسلام را دوست دارم و علاقه مندم تا مسلمان شوم اما من ده ها عمل دارم که خلاف موازین اسلامی است و ترک همه این اعمال برای من بطور آنی کار غیر قابل برداشت بوده و ثقیل می باشد .حضرت فرمودند همه کارهای  دیگرت را بکن  فقط یک کار را ترک کن. آنشخص خوش وقت شده تعهد به عدم اجرای یک کار در نزد پیغمبر نموده گفت آن کار را بگو تا ترک کنم . حضرت فرمودند دروغ نگو آن شخص نظر به تعهد خویش دیگر از  دروغ گقتن دوری جست و این تعهد باعث ترک همه ده ها مفاسد اخلاقی و خلاف موازین اسلامی وی گردید و یک مسلمان پاک و سوچه شد.

خداوند همه را به راه راست  هدايت فرمايند

 

(والباقی عند الملاقی )

 

 


بالا
 
بازگشت