مهرانه نمکین

 

 

از فاجعهء سالنگ

 تــــــــــــــــــــــا  فاتحهء چارلی ویلسون !!

 

 

 

 

سلام به همه !

مخصوصن به طفلکای 9 روزه تا 9 ساله  و 99 ساله !

بسیار ببخشین . دلیم بود که کم از کم یکسال دیگه چیز نوشته نکنم . کتی ای قلمک زدن معلومدار روز آدم گم میشه ـ اون هموس که از درس و مطالعه ـ و حقیقتیش از مود و فیشن ـ پس می مانم ؛ باز می فامین که سیال هائیم هر روز سریم هیر هیر می خندن . لپ و جپیم کم میشه ، جلب توجه طرفیم به خطر میافته ، تا به خود بیایم ـ دیدی که ده خانه پدر تُرشیدیم !

مگه چه کنم ـ پدر هم خوب چیز اس !

بیچاره بابیم ازی خبر های قیامت سالنگ بیحد دلتنگ و افسرده شد . خواب و اشتهایش از بین رفت . سر ازو که رادیو برده گی  ، وایس پوف امریکا ، بی بی گل لندن... تلویزیون های بازار مکارهء کابل مثل «  تو لَولُو! » ـ « آری به نه !» ـ « دودین !» ـ « توحش » « آه اینه !» ـ « سمپاش »... ده اختیاریش بودند و همه بریش رنگارنگ فضولی و چغولی میکدن ـ مگه هئ پرسیده میرفت :

دختریم ! خبر های نو، اطلاع های  حقیقی چیس ؟ ای بیچاره خلق خدا : طفل ، کودک ـ  دختر ، پسر ـ  زن ، مرد ـ  جوان ، پیر ـ  جور ، ناجور ـ  با آرزو ، بی آرزو ـ  با خدا ، بیخدا ـ  با وطن ، بیوطن ـ  ظالم ، مظلوم ـ  دانا ، نادان ـ عاقل ، جاهل .... اِی همه چه شدن ، ده چه حال جان میکنن ، ده چه حال جان میتن ـ  به راستی کس به قصه شان هس ، نیس ؟؟؟

مه هرچه خبر و اطلاع گیر می آوردم بریش می رساندم البته یک اندازه  از تلخی و وحشتیش کم میساختم ؛  سانسور خو ـ اولین هنر و مهارتیس که به ما یاد داده ان !

آخر وضع پدر بحرانی شد . یک شناخته ایش که دریور لینی بود از زیر برف و ته دره ایکه  افتاده بوده ـ بریش تلیفون کده ؛ بخشش خواسته  و « دیدار به قیامت » گفته !

یکی از اقاربیش از شمال ( کشور ) بریش احوال داده که زیاد تر از نصف فامیل 13 نفری شان گم است ؛ میخواهن به طیاره کابل بیاین ، مگه طیاره ( کام ایر... ) که به کام رسیده ـ  قیمته سه برابر کده به پنج هزار اوغانی رسانده ـ باز همه مصیبت که کرای یکبارهء طیاره نیس !

سر ازو که مه هم ماشین نبودم ، خودیم سیم سیم آو میشدم ـ بازهم بری تسلی پدر ، خوده نزدیک و نزدیکتریش کدم . کوشیدم سر گپ بیایه ـ  دل و درون خوده خالی کنه که اندکی سبک شوه ـ کمی از دوا های آرامبخش و نان و آو بخوره تا سیاهروز نشم و خانیم خراب نشه !

ده ای وخت پدر ایطو هذیانها گفته میرفت :

رئیس جمهور « ابراز تأسف » کده !؟

هو مُرده ها ، یخ زده ها ، دفن شده ها زیر کوه های  برف ! بخیزین ، به خود بیائین ، ناشکری نکنین ، « تأسف » رئیس جمهور چیز کم نیس ؛ او مثل بنیامین ظاهرشاه سایهء خداس! ، روح « واکر بوش» است ، برکت « یونیکال» است ، سردار قبایل گمشدهء قوم برگزیدهء یهوه است ! و چه که نیس ؟!

 برادر بن لادن سرمجاهد عالم ، برادر ملا عمر کوریکه اون دنیاره دیده  ، برادر امیر صاحب گلبدین راکتیار، برادر احمد ولی خان سلطان تریاک ، برادر قیوم جان رابط خادم حرمین شریفین، برادر مارشال صاحب کابل گیرک ، برادر دوستم پاچا ـ تاجبخش شاهان ، مرید دستبوس والاجاه فضایل همراه حضرت صاحب شور بازار و از همه مهمتر مؤمن و مشرف ریش وسبیل خلد آشیان عبدالرب رسول  سیاف خادم بیجورهء « الله » !!!

« تأسف » اون ره پاس بدارین ـ نمُرین ، پشت زخم و گوشت پاره گی و استخوان شکستگی و یخزده گی نگردین ، ده قصهء برف و طوفان و برف کوچ نباشین ـ غیرت کنین !!!

 کرزی پاچا و وزیرای « نان سوپرمن * » ایشه « متأثر » و متأسف نسازین !

 اونها « ولی» نبودن که ای روزه پیشبینی میکدن ! اونها اصلاً به اِی چیز ها کار نداشتن ـ «آیساف»  و « ناتو» میدانست و شما !  کُل کاراره «اوباما» و «برون» و «مارکل» و «راسموسن» و «مک کریستل» و «ایکم بیری» ... جور میکنن ....

 شما چرا به وطنی که ایقدر صاحب داره ـ ناشکری میکنین ، ازیش میرین ، ازیش قار هستین ! کمی به هوش بیائین !

کرزی جان ، قانونی گل ، قسیم گلپی ، عبدالله نرگس و پیرا و مریدای مجاهدشان بری شما و خاک تان چقدر صاحب پیدا کده ان ؛ چقدر  دلسوز پیدا کده ان !؟

همیطو وطن جای مُردن اس ؟! جای ده برف گور شدن اس ؟ جای بی طاقتی ده یخ منفی 40 درجه و چند کوهبچه برف اس ؟ نمی شرمین که ده همیقدر گپ می میرین و ترپ ترپ خوده میاندازین !!...

 ده اِی بین اگه ملامته می پالین ؛ او خودِ  خداس ؛ تمام زمستان هوشش طرف ما نشد ؛ آخر استحقاق ماره یکدم پائین انداخت !!

 نظام پر برکت سرمایه سالاری ـ آب و هوای زمینه خراب نساخته ، تعادل اقلیمه نابود نکده ؛ خدا خودیش خرابیره میاندازه !!! از آزادی و پیشرفت و ترقی آدمی خوش نیس ؛ حسد گرفتیش ؛ خیال میکنه میلیاردر ها که باشن و زیاد شن ؛ عبادتیش کم میشه ، قربانی یاد مردم میره !...

 

*****

مبلایمه بری ضبط  صوت آماده کده پهلوی پدر گذاشتم و از تیلفونِ خانه همرای داکتر خانوادگی مان تماس گرفتم . بیچاره داکتر ده سالنگ بود . از وضع پدر که بریش گفتم ؛ جواب داد : هیچ جای تشویش نیس ؛ بمان هرچه میخواهه گفته بره . پدریت جسماً اونجه اس مگه روحاً اینجه اس . اینجه هیچ چاره نداریم که همطو هذیان نگوئیم !

آخر مثلاً از جمله سرنشین های یک موتر303 ـ  میگن فقط  یک طفل زنده مانده !

دنیای سیاست مخصوصاً ده وطن ما  دنیای دروغ اس و دنیای دروغ های بزرگ و شاخدار ـ ما تا همینجه ـ نوک جنوبی تونل سالنگ که آمدیم ؛ اثر کدام برف کوچه ـ اوقسم که ای دروغ گو های حرفوی میگن ـ  ندیدیم . تمام برف سابقه و حالیه ده روی زمین نیم متر بیشتر نیس . مگه موتر های کلان کلان مثل 303 ها مابین دره  و گودال قلاج شده ان  و تباهی حد و حصر نداره .

یک دلیل همیس که توفانِِ بادِ بسیار قوی روی داده ـ  طوفانیکه چیزی مثل موتر 303 ره مانند گدی پران از سرک ورداشته و بین دره انداخته !

اِی فاجعه بیشتر ده جایی رویداده که از سابق ده اونجه دیوار های مشبک توفانگیر ساخته شده بوده ، موجود بوده ـ مگه توسط « بلدوزر های انقلاب اسلامی ! » از جای کنده و توسط غنیمت خورهای جهاد و مقاومت! نوش جان شده !

 همی قسم جای و دیوار های مشبک توفانگیر تصافاً هنوز ده سالنگ شمالی هس که کمتر چور و غارت شده ! خلص کافر ها و ملحدین  شوروی جاهای خطرناکی ره که گالری ساخته نمیشده ؛ با همیطو دیوار های مخصوص چند منظوره پت و پناه کده بوده ان . 1500 نفر هم با وسایل و وسایط لازمه از همه چیز مراقبت میکده ان ، ده حالی که اون وقت نفوس اوغانستان 10 – 12 ملیون نفر بوده و موتر و موتر داریش که یک هزارم حصهء امروزه نمیشده !   حالی مؤظفین سالنگ150 نفر وانمود میشه ؛ وسایط  سابق خو به غنیمت تقسیم شده ؛ ایکه تازه چقدر آورده ان ؛ والله اعلم !

بعد ازی که تونل و گالری ها و دار و ندار شاهراه سالنگ هدف جهاد فی سبیل الله ! قرار گرفته ، با « بلدوزر های انقلاب اسلامی » پاش پاش و توته توته گشته و به « کوتل مرغ 1 » عوض شده ؛ در او « بازسازی اسلامی » کده ان ، از خیرات و ذکات اسلامی! و ماشین آلات و مهندسی اسلامی و انجنیرها و کارگرهای اسلامی! کار گرفته ان . تا همه چیز که از سالنگ میگذره ـ حلال بگذره !! مگه دیوار های بلاگردانه نه جور کده ان و نه به معنایش فهمیده ان !

می بینی که همه مجبور استیم هذیان بگوئیم ؛ به خیال مه قاتل اِی همه مظلوم هردم شهید ربانی و سیاف و گلبدین و دیگه رهبرای « انقلاب اسلامی! » و ملاها ، جنرال ها و جاسوس های پاکستانی ، شیخ های عربی تا خادم! حرمین شرفین ، تا فراعنهء  قصر سفید و پنتاگون و لانگلی کس دیگه نیس . طبیعت هزار قسم حرکت و پیچ و تاب داره ـ مگه او جانور که چاردیوار های خلق خدا ره خراب میکنه  و اونها ره  ده برابر باد  و باران و سیل و طوفان بی پناه میسازه ، جنایتکار اصلی اس و شائیستهء محکمه و لعنت و نفرت !

نزدیک بود بین هذیانهای پدر و هذیانهای داکتر دیوانه شوم . ناچار بدون خدا حافظی و عافیت خواهی به طبیب مهربان و فداکار خانواده ـ تلیفونه بستم .

 

****

دست و پاچه طرف پدر روان بودم که صدای زنگ بلند شد . خواهر خواندهء بوبو ایم « فرشته جان » بود . خیلی بغض داشت و پریشانحال ، با صدای لرزان و سوزناک گفته رفت :

کلانترین ماتم اس ؛ پس از شهادت آمر صاحب (احمدشاه مسعود) هیچ مصیبت ایقدر جانکاه نبوده ...

 خیال کدم حتماً یکی از قهرمان های بی بی فرشته و « رادیو صدای زن » ایش ؛ ده جمله کشته شده های طوفان و برفکوچ سالنگ اس ـ به چرت رفتم که قانونی صاحب باشه ،  مارشال صاحب قسیم فهیم یا ...

فرشته جان نام بوبویمه گرفته داد زد :

حالی سنگ استی ، گنگ استی ، کر استی ؟! مه ـ یکذره درد و داغیم سبک شوه ـ گفته به تو زنگ زدم . توبه ! ناسپاس ، نمک نشناس ! حالی اگه همو مرد مردا نمی بود ، همهء مان هنوز زیر پای شوروی ها بودیم !...

خدایا ! چه میشنوم ؟! حالی به اِی چه بگویم !؟.. مره خیال بوبویم کده !!!

ناچار کمی صدایمه تغییر داده گفتم :

 خواهر جان ! زنده گی سر خودیت باشه ! هس دیگه ، مرگ و مُردن از جانب خداس ـ ای شتر سفید پشت خانه هرکس میخوابه ! « انا لالله و انا الیه راجعون » بگو و صبریته به خدا کو !...

به قهر گفت :

ای ناکس ! مره خیال کدام عوام کدی ـ ای گپ ها خو بری عوام اس !!!

گفتم : خدا نخواسته باشه ! مه شماره نویسنده  و ژورنالیست و دانشمند و چشم و چراغ انترنیت اوغانستان میدانم ، چشم و چراغ زن های اوغانستان . مگه همی عقیدهء ماس که تمام جهاد بریش بود تا خراب نشه و از دست نره !!!

حالی لطفاً بگو ؛ کدام بزرگوار فوت کده ؛ اِی سالنگ بی تمیز چرا اِی بزرگه نشناخته که زیریش گرفته !!؟

خواهر فرشته جواب داد :

چه چتیات میگی ؛ سالنگ مالنگ چیس ؟ ده قصه چند کل و کور بی ارزش استی ؛ روزشان پوره شده بود ، همی ده تقدیر شان بود ! غیر ازی که چند نانخور اضافی کم میشه ؛ چه فرق میکنه !؟ ماتم ایس ...

بغض گلوی فرشته جانه پر کد و ناچار یک وقفه که با مقداری هیق و فیق یکجا بود ؛ پیش آمد و پس از اون :

اِی خیله ! ده خو ، استی ؟ نشنیدی که « پدر » مهربان جهاد و مجاهدان افغانستان ، پدر مجاهدان کُل دنیای اسلام با رحلت جانگداز خود همه ماره یتیم ساختن !؟

گفتم : نی خواهرک ! کور شوم اگه خبر داشته باشم ؛ اِی جهاد چند « پدر» داره ؟! به خیالم یکی دوسه « پدر»یش مثل شهید ضیاءالحق خو وقت رحلت فرموده بودن !؟

فرشته جان که ده حال گریستن بود ؛ عصبانی تر شد :

ناکس ملحد ! حالی سر مه ریشخند میزنی ؛ سر زخمیم نمک می پاشی !؟؟ ما توره از همو وقت که از شوهر لامذهب و خدا نشناسیت دفاع میکدی و تا امروز باعث شدی اون لندهور زنده بمانه ، می شناختیم . حالی یک چانس دیگه بریت می تم که صادقانه تمام خواهرا ره خبر کنی ؛ به روح پر فتوح جناب سناتورچارلی ویلسون عضو سابق کنگره آمریکا که پدر حقیقی تمام شاخه های مجاهدین اس ؛ دعا و درو بفرستن ؛ مراسم عزاداری مفصل ده هرجا بر پا کده ؛ خدمت ها و عقل و نبوغ اون بزرگمرد یگانه ره تجلیل نماین  . باید هر خواهر از 7 نواسه کم از کم نام یکیشه « چارلی » یا « ویلسون » یا مکمل « چارلی ویلسون » بگذاره ـ هم میتوانن با گذاشتن نام « استینگر » که آخرین و بهترین تحفه پدر چارلی ویلسون به جهاد و مجاهدین بود ؛ خاطرهء اِی مرد مقدسه گرامی بدارن ! !

اگه غفلت کنی ؛ وائ به جانت!!

توو.. توو.. توو.. فرشته جان ... تلیفونه قطع کده و یاهم به زمین زده بود !

 

*****

دویده رفتم پیش پدر ! وضع متعادل تری داشت ؛ چیزی ره می پالید . به نرمی جویای سرگردانیش شدم ، گفت :

دختریم ! میدانی ؛ لودسپیکر های جهادی! چه تبلیغه اختراع کده ان تا خود و بادارای خوده از مسئولیت فاجعهء سالنگ خلاص کنن . گویا علت اِی فاجعه اون بوده که تونل سالنگه شوروی ها ساخته ان و گر آلمانی ها میساختن ؛ گپی نبود و آبی از آب تکان نمی خورد !

مه اسناد سابقه اِی موضوع ره داشتم...؛ خو ؛ چه فایده ! همیطو خواستم بری خود یک مصروفیت پیدا کنم . بری مه چه مانده که اون سند مانده باشه !؟

خیر؛ آفتاب به دو انگشت پُت نمیشه ! گیرم که اون وقت دولت اوغانستان بیشتر به شوروی  ها مایل بود ؛ کار سالنگه به اونها داد و اونها هم ده ارتفاع سه هزار متری تونل زدند تا همچو فجایع اتفاق افتاده بره؛ نه ده یکهزار متری که آلمانی ها آماده ایش بودند !!! ...

 اینه بیست سال شد که شوروی معدوم اس ، از خیر سر مجاهدین  و جهاد فی سبیل الله! شان ؛ بادار و قیم و ولی و وصی ما امریکایی ها و آلمانها و انگلیس ها هستند ! 43 تا 50 کشور در اِی سرزمین جهاد و اسلام!! حاکم و قایم شده ان ! خصوصاً در اِی 8 سال که تمام وطن ده دست آلمان و انگلیس و امریکاس !

وقتی اینها تشریف فرما شدند ؛ خود و جهاد گرای سالنگ شکنه بالای اِی خاک حاکم ساختن و گویا سی چهل میلیارد دالر بری آباد کدن اوغانستان بذل و بخشش فرمودن ؛ ای عقل جهادی!  ده کجا بود که یک سالنگ ضد شوروی میساخت ؟!

 سالنگ خراب و پُر نقص و عیب و پُر کفر ساخت شوروی ؛ خو توسط بیلدوزر های انقلاب اسلامی ! مثل افشار ، مثل کابل ، مثل کُل اوغانستان جغل و جوغل شده بود؛  چرا ای جهاد گرا و بادارای آلمانی و آلمانی تریشان که خاطرهء تلخ شکست رقابت  ده مقابل شوروی ره هم داشتن ؛ سالنگ نو ؛ سالنگ آلمانی ؛ سالنگ آلمانیی پیشرفته تر ؛ نساختن !!!؟؟؟

مثل سگ گشنه به همو خرابه و معیوب و مفلوک و منفور شوروی چسپیدن ؛ همو ره ـ « بازسازی! » و « اسلامیزه! » کدن !!!؟؟؟

بچیم ! شوروی احمق نمی شد ؛ حالی ما نه سالنگی داشتیم ؛ نه چار صد بستری ، نه شاهراه حلقوی ؛ نه تک و توک صنایع و فابریکات ، نه کم کم و خال خال زراعت عصری ... و نه یک اندازه فهم و شعور !

اینه خدا نشانمان داد ؛ اگر گاو و گوسفند نیستیم ـ شکر الحمدالله ـ آلمانیشه هم دیدیم ؛ امریکایشه هم دیدیم ؛ « دموکراسی » و« بازارآزاد» و «حقوق بشر» و «مساوات زن و مرد » و « حقوق کودک و طفل » و چه  و چه  و چه ایشه هم ده پیش چشم خود تجربه کدیم و با قطره قطره خون و ذره ذرهء تن و بدن خود تجربه کدیم !!

ساخته های شوروی ره ویران کده رفتن که کفری اس و خود حتی قبر هم بری اِی ملت بدبخت نساختن و نمی سازن !!

 ازی بالا تر قبرستان ها و زیارت های ما ره خپ ؛ خپ و پُت پُت واز کده ؛ واز کده و پالیده پالیده میرن ـ ایکه از دورن اونها چه ره بیرون میکشن و چه ره میبرین ؛ شاید به اعلیحضرت حامد کرزی ؛ خاندان همایونی و دیگه امضاء کننده های قبالهء اوغانستان بری امریکا ـ معلوم باشه !!

 

*****

ده اول خیال کدم اِی گپ های بابیم هم هذیان اس ؛ اگه اونهاره نوشته کنم ؛ کسی چاپ نمیکنه و نمی خوانه ؛ باز مه هم پیش خلق خدا که ده شهر ها و قشلاق ها و جنگل ها و درون دریا ها استن ؛ به دیوانه مشهور خواد شدم . دیگه ایشه چه میکنین که ده ای « دم بخت » ؛ تمام چانس های عاشق پیدا کدن و شوهر پیدا کدنه از دست خواد دادم !!!

مگه بعد از اندکی چرت و فکر ؛ کم کم متوجه شدم که « لندن » خو مطابق خواست مه پایتخت « فرانسه » نمیشه  ؛ او هم به خاطریکه ده پارچهء امتحان ؛ به غلط نوشته کدیم که :

« لندن پایتخت فرانسه است ! »

یک وقت شنیده بودم که آدم از طرف خداوند متعال مختار ساخته شد تا « اشتباه » کنه ! یعنی که راهِ رسیدن آدمی به حقیقت و دانش از « اشتباه » شروع میشه ؛ وقتی کودک به چیز داغ  دست زد یعنی که اشتباه کد . از همی اشتباه یاد میگیره که احتیاط هم خوب چیز اس !!

  لیکن تا حالی به فضل خدا نشنیدیم کس بگویه که : آدم مختار آفریده شده  تا  ده اشتباه خود غرق شده بره و ابد الاباد ؛ یا  داد و واویلا کنه  یا به خاطر باور و عادتِ اشتباه و غلط  خود ؛ خود و دنیاره به آتش بکشه و یا هم حقیقته فقط  خواستهء خود  و منفعت خود و نظریهء خود بخواهه !!!

اینجه بود که از خود و از پدر و از خدا و از خلق خدا شرمیده ؛ قلم به دست گرفتم و این مطالبه نوشتم و ایمیل کدم .

اوف ؛ باز اشتباه ! ؛ دیگه از سر آتش نگرفته به قلم و کاغذ چسپیدم ؛ هست و بودیش سوخت ، اینحالی همهء ما گشنه می مانیم !

 

 

 

                                                مهرانه نمکین

 

              ششدرک کابل جان ـ نزدیک های اتحادیه حقوقدانان دموکرات افغانستان!

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

* پس از فاجعهء سالنگ ؛ جناب وزیر فواید عامه سلطان کرزی به خبرنگاران فرمودند که ما « سوپرمن » نبودیم تا همه را نجات بدهیم !...

 دیگر وزرا و مسئولان هم به همینگونه عذر بنده گی اظهار فرمودند .

1 ـ  تونل و گالری های مهم سالنگ  پس از فرار « دولت اسلامی افغانستان » از چنگ قوای متفقین « طالب ، القاعده و ارتش ویژهء پاکستان » از کابل ؛ در چندین جای انفجارات بسیار قوی داده شد تا مقاومت شمال کشور ؛ در برابر این قوای سرسام آور تأمین و تحکیم شود . اما با فرار مجاهد کبیر امیر اسماعیل خان از هرات ؛ راه متفقین به شمال از غرب باز شد تا اینکه « مقاومت » صرف به بدخشان محدود گردید .

امارت طالبانی که خود را حریف سالنگ مخروبه نیافت ؛ راهی از درون دریای کاپیسا به شمال جستجو کرده و با اندکی خراش و تراش « کوتل مرغ » و تپه های خاکی دیگر ؛ یک مسیر عبور و مرور به موتر های قوی پنجه درست کرد . تصادفاً بستر دریاچه کاپیسا قریب مانند سرک های جغل فرش هموار بود . منتها وسایط  در آن ده ها بار از آب کم عمق اینسو و آنسو میگذشتند و به همین دلیل هم اصطلاح « هجده گذر » به آن اطلاق میشد .

 


بالا
 
بازگشت