عزیز آریانفر

 

 

داکتر یوری تیخانف

استاد دانشگاه لیپیتسک

 

 

فرهنگستان علوم فدراسیون روسیه

پژوهشکده خاور شناسی   

 

 

 

 

 

نبرد افغانی استالین

(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان

و

قبایل پشتون)

 

 

 

گزارنده: عزیز آریانفر

www.arianfar.com

 

 

 

پروفیسور داکتر یوری تیخانف

استاد دانشگاه لیپیتسک

 

فرهنگستان علوم فدراسیون روسیه

پژوهشکده خاور شناسی  

 

 

نبرد افغانی استالین

(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان

و

قبایل پشتون)

  

Dr. Yuri Tikhonov

 

Russian academy of scienes

Institute of oriental studies

 

 

POLITICS OF GREAT POWERS IN AFGHANISTAN AND PUKHTOON TRIBES

 

(1919-1945)

 

TRANSLATED BY: AZIZ ARIANFAR

 

 

 

 

دیباچه

 

جنگ افغانستان برای شوروی نه به سال 1979 - هنگامی که سپاهیان شوروی به این کشور سرازیر گردیدند، بل شصت سال پیش از آن- در 1919  آغاز شده بود.

 

درآن هنگام، لینن این کشور را «کلید آسیای میانه»[(و نیز «کانال سویز انقلاب به سوی هند»)-گ.] می خواند [ و کمینترن هم- «جهبه خاوری انقلاب جهانی آسیا»-گ.]. ترتسکی بر آن بود که راه «ستوران سرخ» به سوی اروپا از افغانستان و هند می گذرد و استالین از هیچ چیزی- نه از نیرو و نه از پول؛ برای پاسداری از منافع شوروی در این منطقه دریغ نمی کرد.

 

پیکار بر سر افغانستان- ستیز کبیر پنهانی بود که در آن افزون بر شوروی (که پای آن در سراسر سده بیستم به این نبرد کشانیده شده بود)، بریتانیا، رایش سوم و امریکا دست داشتند. این جنگ تا کنون نیز نه تنها پایان نیافته است، بل با نیروی تازه یی ادامه دارد.

 

... و هرگاه ما نخواهیم بار دیگر در نبرد بر سر آسیا ببازیم، چیزهایی است که باید از استالین(که توانسته بود بی آن که وارد درگیری مستقیم مسلحانه گردد، نه تنها از تاثیر روسیه دفاع کرد، بل آن را در این «گستره منافع ملی ما» تحکیم نیز بخشید)، بیاموزیم.

  

 

 

 

 

 

 

 

 

سخن مولف

 

در جهان، شاید جای دیگری نباشد که نام مرموز و سهمگین «سرزمین جهاد» چنین استوارانه بر آن چسپیده باشد- افغانستان و نوار قبایل «مستقل» پشتون هند بریتانیایی (کنون پاکستان). این سرزمین را هنوز هم چنین »[(«قبایل آزاد»)-گ.] می نامند.

 

دو سده آزگار، مردم آزادی دوست و قبایل این منطقه با پاسداری از زمین و آزادی خود در برابر استعمارگران انگلیس«جانانه» رزمیدند. طی این مدت، «مساله پشتون» به دردسر امپراتوری انگلیس مبدل گردید که این کشور توانمند توانست تنها پس از فروپاشی امپراتوری بریتانیا از «شر» این [«دردسر»-گ.] بیاساید. دشمنان بریتانیای کبیر این «انگشت افگار» انگلیسی ها را خوب می شناختند و بارها کوشیدند بر آنان در گستره قبایل پشتون ضربه بزنند.

 

که نبود که در سده بیستم نکوشید با پر(برگ، ورق، کارت) پشتون بازی نکند!

 

آلمانی ها با سرویس ویژه خود همراه با پان اسلامیست های ترکی در دوره جنگ جهانی اول کوشیدند شورش های ضد انگلیسی چندین میلیون پشتون را بر انگیزند. سپس، به جای آن ها بلشویک ها و ناسیونالیست های هندی آمدند: کمینترن(انترناسیونال کمونیستی) زمان درازی سرسختانه کوشید «جهبه خاوری» انقلاب جهانی آسیا را بگشاید.

  

در آستان و در سال های جنگ جهانی دوم، رایش سوم و متحدان آن کشورهای «محور» - روم و توکیو- برنامه ریزی کردند به یاری شورش نیرومند مسلحانه پشتون ها، ارتش بریتانیا را در هند فلج و زمینگیر نمایند. در همه این طرح ها، نقش اصلی به افغانستان داده شده بود که همه دشمنان انگلیس می خواستندآن را به تخته خیزی برای پویایی های ویرانگرانه در برابر هند بریتانیایی مبدل گردانند.

 

پادشاهان افغانستان نیز حسابات تسویه ناشده خود شان را انگلیسی ها داشتند. مگر، نیروی سهمگین قبایل پشتون برای کابل نیز بس خطرناک بود. در پیوند با این، حکومت افغانستان هر گونه توطیه های کشورهای دیگر را در گستره قبایل پشتون با پیش بری بازی سودمندانه برای خود با رقابت اردوگاه های نظامی- سیاسی در دوره جنگ های جهانی  بر هم می زدند.

 

این گونه، گستره جنبش نیرومند شورشی پشتونی به کارزار پویایی های بسیاری از شبکه های استخباراتی خارجی که در میان آن ها کمیساریای خلق در امور خارجی(وزارت خارجه شوروی)، اداره استخبارات و ساختارهای ویژه کمینترن نقش آخر را بازی نمی کردند، مبدل گردید.

 

سر از آغاز جنگ کبیر میهنی(جنگ جهانی دوم) استخبارات شوروی در افغانستان با سرویس های ویژه فاشیستی وارد نبرد گردیدند و توانستند از آن پیروز به در شوند. تا سرکوب کامل رایش سوم، «دست های مسکو» به متحدان بریتانیایی خود در دروازه های هند یاری می رسانیدند.

 

این کتاب رخدادهای بازی بزرگ در آسیا در نیمه نخست سده بیستم را باز می گوید. بر پایه اسناد فاش شده بایگانی های شوروی و بریتانیا جهت و مراحل رویارویی قدرت های بزرگ و استخبارات آن ها در افغانستان پیگیری می شود.  همزمان با آن، برای نخستین بار در آثار میهنی به گونه مفصل بر اوضاع انفجار آمیز در گستره قبایل پشتون در دهه های سال های 30-40 سده گذشته روشنی افگنده می شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش یکم

سیمای قبایل پشتون

 

به گونه یی که روشن است، نزدیک به چهل درصد از باشندگان افغانستان- پشتون ها اند که در دو اتحادیه بزرگ درانی و غلزایی گرد آمده اند. درانی ها در نواحی جنوب باختری کشور و غلزایی ها در نواحی کابل و غزنی تا پاکستان کنونی یعنی تا ناحیه مرزی های پیشین هند- افغانستان بود و باش دارند.

بخش اصلی پشتون های افغانی در مناطق جنوب هندوکش- مرز طبیعی میان افغانستان شمالی و جنوبی، بود و باش دارند. مگر، در نتیجه سیاست «ناقلی» گردانندگان افغانستان، بسیاری از قبایل پشتون در شمال افغانستان نیز زمین و چراگاه به دست آورده اند.[1]در آستانه جنگ جهانی دوم حکومت افغانستان، پشتون ها را حتا در برخی از جزایر رود آمو جا به جا کرد.

 

زمین های پشتون های خاوری (پتان ها) در اواخر سده نزدهم به گونه فرمالیته در ترکیب هند  بریتانیایی شامل ساخته شد. قبایل پشتون های خاوری در نواحی کوهستانی باش گل بود و باش دارند که از روی آن مرز کنونی افغانستان با پاکستان می گذرد و پیش از آن، در سال های1893- 1947 مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی و رود سند می گذشت. در شمال و باختر، این سرزمین که گستره آن به بیش از 120 هزار کیلومتر مربع می رسد، با افغانستان هم مرز است، و در جنوب با پنجاب و در خاور با کشمیر هم مرز می باشد.[2] بخش بزرگ گستره بود و باش پشتون های خاوری را رشته کوه های هندوکش پوشانیده است، که به تدریج دامنه های خود را در جهت جنوب باختری، به سوی بیابان های بلوچستان پهن می نماید.

 

این سرزمین دشوار گذر کوهستانی را می توان تنها از راه چند گذرگاه کوهستانی که با رودخانه های کابل، سوات، توچی، کوروم (کُرُم)، گومل و ذهاب بریده شده اند، پیمود و پشت سر گذاشت. آسان ترین راه ها از افغانستان به هند- گذرگاه خیبر است که آب های رود کابل آن را از لا به لای صخره های دسترسی ناپذیر، کنده اند. از سر گذرگاه خیبر همچنان مرزهای جداکننده گستره بود و باش قبایل خاوری پشتون به دو بخش شمالی (دیر، سوات، چترال و بخشی از هزاره) و جنوبی (تیرا، باجور، کرم؛ وزیرستان و «کاکرستان») می گذرد. به سوی جنوب خیبر، کوه های سلیمان واقع است - جایی که تا همین اکنون بخش بزرگ قبایل خاوری پشتون ها بود و باش دارند.[3]

 

در آستانه جنگ جهانی دوم، نفوس چهل و هفت قبیله بزرگ پتان در هند بریتانیایی نزدیک به پنج میلیون نفر می رسید.[4] در آن هنگام، در افغانستان و هند بریتانیایی، نزیک به ده میلیون پشتون بود و باش داشتند. 

مناسبات میان قبایل بسیار پیچیده بود و چه بسا که دشمنانه. مگر، در لحظات خطر، آن ها همواره دوشادوش هم در برابر دشمن بیگانه می رزمیدند. از این رو، اشغالگران (سیک ها، انگلیسی ها) به ندرت تنها با یک قبیله می جنگیده اند. همیشه در برابر آن ها ائتلاف قبایل پشتون شکل می گرفت. بسنده بود یک قبیله سر به شورش بردارد. آن گاه تعامل زنجیره یی آغاز می گردید- در سراسر  گستره بود و باش پشتون ها از چترال تا بلوچستان، از خیبر تا خوست.

 

این را که چگونه این کار رخ می داد، دقیق تر از هر کسی جنرال بریتانیایی- جورج مک مونی پرداز نموده است: «مسعودها با وزیری ها پیوند دارند. وزیری ها با اوروکزایی ها. اوروکزایی ها با افریدی ها. افریدی ها با مومندها. مومند ها با قبایل باجور. باجوری ها با دیری ها. دیری ها با سواتی ها. سواتی ها با بونیری ها. قبایل بونیر با باشندگان دره سند و آن ها با قبایل کوه های سیاه...».[5]

 

در رابطه با این، در اسناد انگلیسی، بیشتر از هر چیزی شمار کل لشکرهای قبایل مرزی شمال باختری هند آورده می شود. در آستانه جنگ جهانی دوم، در سمله شمار همه جنگجویان پشتون را 223168 رزمنده برآورد کردند که با تفنگ های مدرن چند تیر مسلح بودند.[6]

 

گذشته از آن، بسیاری از قبایل با تیربارها که بیش از این توان آتشباری رزمجویان آن ها را افزایش می بخشید، مسلح بودند. حکومت هند بریتانیایی در هند همواره ناگزیر بود توان رزمی پشتون های خاوری را در سنجش بگیرد.

 

شایان یادآوری است که اوضاع در مرزهای هند و افغانستان نه تنها به خاطر سیاست تجاوزگرانه انگلیس که روشن است برای پشتون ها دشمن شماره یک به شمار می رفت، بل نیز به خاطر رویارویی های قبایل جنوب افغانستان با حکومت کابل، پرتنش می گردید. هر گونه تلاش فرمانروایان افغان مبنی بر تحکیم کنترل خود بر قبایل مرزی، مقاومت سرسختانه مسلحانه آنان را بر می انگیخت. در بسا موارد، خود پتان های هند بریتانیایی به یاری همزادان افغانی خود می شتافتند. در این پیوند، حکومات هند و افغانستان همواره تلاش می ورزیدند به هر بهایی که شده از قیام مسلحانه سراسری در گستره قبایل پشتون که نیروهای متحد آن ها بنا به اطلاعات استخبارات شوروی به 370 هزار ستیزه جوی مسلح می رسید، جلوگیری نمایند.[7]

 

سه عامل یکپارچگی پشتون ها را در برابر دشمن خارجی تامین می نمود: همتباری، «پشتونوالی» و هم آیینی.

 عامل نخست، افزون بر همزبانی و همفرهنگی برای پشتون ها شامل آن می گردد که همه آن ها از تبار قیس عبدالرشید (پتان)[8] هستند.   

هرگاه، هر چند گاهی در کشاکش های درونی؛ این همریشگی به دست فراموشی سپرده می شود، هنگام دفع تجاوز از بیرون، دیر یا زود پیوندهای خونی و تیره یی بازآرای می گردد.

 

اهمیت بزرگی را در زندگی پشتون های خاوری سنت های پشتونوالی بازی می نماید که مفاهیم اساسی آن عبارت است از» «ننگ» و «بدل». ننگ و دفاع از آن، ارزش متعالی در زندگی هر پشتون است. ننگ رهبر و ننگ یک رزمجوی عادی برای قبیله ارزش برابری دارد. چون تاخت و تاز به شرف یک فرد قبیله، اهانت به همه هم قبیله یی ها شمرده می شود. ای. ای. کاتکف- پژوهشگر روسی- تعریف دقیق اصل ننگ را داده است: «قواعد نانوشته شده دلیری رزمجویان که با تصور در باره رسالت و شرف تثبیت شده است. در کنار نکوهش خشن هر گونه پدید آیی ترس، لرز و خیانت- سرشت ننگ را می سازند».[9]

 

هر گونه دست اندازی بر آزادی، زمین و دارایی، تجاوز در برابر قبیله متحد، حال چه رسد به کشتن یکی از خویشاوندان، چونان نقض ننگ ارزیابی می گردد. آنگاه قانون «بدل» نافذ می گردد- قانون انتقام خون با خون که می تواند سده ها دوام بیاورد.[10]

 

خونریزی می تواند تنها آن گاه پایان یابد که هرگاه یکی از جوانب سر تسلیم فرو آرد و خواستار بخشایش جانب پیروزمند گردد. گاهی به یاری یک میانجی با نفوذ ممکن می گردد کار را به خونریزی نکشانده و کشاکش را با پرداخت پول گزاف فرو خوابانید. مهم است در نظرداشت که اصل بدل در مناسبات هر قبیله پشتون با ارگان های دولتی نیز نافذ است. دولت در دیدگان پشتون ها خان اعلی است و حتا چونان یک «قبیله» بیگانه (برای نمونه در فبروری سال 1945 سلطان احمد خان - سفیر افغانستان در مسکو- با توضیح اوضاع در مرز افغانستان و هند به باکولین- سفیر شوروی در کابل گفت: «نزدیک به صد سال می شود که انگلیسی ها قبایل ما را در نوار نامنهاد «آزاد» اداره می کنند. مگر، هیچ چیزی برای آن ها نکرده اند. حتا نیاموخته اند که انگلستان چگونه کشوری است. بیشتر باشندگان این قبایل، انگلیسی ها را چونان افراد یکی از قبایل مرزی می پندارند که بر آنان یورش می آورند و آن ها را می کشند و آن ها نیز به نوبه خود انگلیسی ها  را می کشند. بیشر آن ها حتا نمی دانند که انگلستان کشور بزرگی است»)[11].

 

 نظام سنتی خودگردانی قبایل پشتون برای پاسداری از شرف و عزت بدون استثتاء همه اعضای آن در نظر گرفته شده است. همه مسایل مربوط به منافع دو یا چند «خیل»، همواره در جلسه عمومی قبایل- جرگه- بررسی می گردد. فیصله، تنها با موافقت کامل همه گرد هم آمدگان اتخاذ می گردد. هر گاه نتوانند به توافق همگانی دست یابند، موضوع را برای مدت نامعینی تا برگزاری جرگه بعدی به تعویق می افگنند. چنین نظامی نفوذ نیروهای خارجی (ساختارهای دولتی، احزاب و سرویس های ویژه و...را) به میزان جدی یی با دشواری رو به رو می سازد.

 

بخش بزرگ پشتون های خاوری پیرو اسلام سنی هستند و تنها قبیله توری و برخی از خیل های اوروکزایی، بنگش و افریدی شیعه اند[12].

 

روحانیون مسلمان از نفوذ و قدرت بزرگی در میان قبایل مرزی شمال باختری هند بریتانیایی (اکنون پاکستان) برخوردار اند. طی تاریخ چند سده یی مبارزه پشتون ها در برابر اشغالگران، در نزد آنان سنتی پا گرفته است که پیرامون هر آنچه که مقدس است، مانند «آدم مقدس» (پیر، شیخ، فقیر...) از میان  روحانیون بومی گرد بیایند. چون نه سک ها و نه انگلیسی ها هیچکدام مسلمان نبودند، جنگ در برابر آنان به جنگ مقدس (جهاد) مبدل می گردید. اسلام به قبایل کوهی اجازه می داد تا دشمنی را کنار بگذارند و برای دفع اشغالگران متحد شوند.

 

پیشه اصلی پشتون های خاوری زمینداری و دامپروری است. با آن که اوضاع طبیعی در گستره بود و باش آنان برای کشاورزی بس ناگوار است- باران کم و گرمای چهل درجه یی تابستان ها با زمین های «ناسترون» اجازه نمی دهد حاصلات خوبی برداشت[13].  

حتا در صورت آبیاری و آبرسانی مصنوعی، در بیشتر موارد حاصلات نابود می گردد. برای آن که در چنین شرایط توانفرسای «دوزخی» زنده ماند، سرسختی، پایمردی و مرادنگی بزرگی در کار است. پرورش چهارپایان شاخدار بزرگ «پاده داری» در بخش شمالی گستره  بود و باش قبایل پشتون- جایی که چراگاه های خوب دارد، رواج دارد. در نواحی خشک و بی آب و گیاه جنوب رمه داری و کوچروی رواج دارد. پشتون های خاوری به دلیل کمبود «ترید» برای رمه های خود، هر تابستان ناگزیر به شمال- به افغانستان می کوچند.

 

قلم مهم درآمد برای بسیاری از پشتون ها، ترانزیت کالا- به پیمانه بسیار به شکل قاچاق است. قاچاق  برای بسیاری از قبایل [مرزی-گ.] به شغل اصلی مبدل شده است. پشتون های کوچرو، هر زمستان با بازگشت از افغانستان به هند [(کنون به پاکستان)-گ.] برای خرید کالاهای مورد نیاز مردم افغانستان رهسپار می گردند. هنگام کوچروی های تابستانی، همه کالاهای خریداری شده به جای مورد نظر آورده می شود. بخش بزرگ سود ناشی از فروش کالاها را رهبران قبایل به دست می آورند که در سده بیستم به بازرگانی عمده فروش مبدل گردیده اند.

 

درآمد پشتون های عادی ناچیز است. افزون بر آن، این بازرگانی سر از نیمه دوم سده  بیستم به خاطر تمرکز رو به افزایش شرکت های انگلیسی و بازرگانان افغانی، پیوسته کاهش می یافت. پیشه وری های خانگی در نزد پشتون های خاوری خوب توسعه یافته است. دوزندگی پارچه ها، فرش بافی و مانند آن.... مگر پر درآمد ترین و شازترین پیشه- ساختن جنگ افزارهای سرد و آتشبار است که در همه قبایل کوهنشین رواج دارد. مگر تنها وزیری ها و افریدی های خیبر به استادان خود در رشته ساختن تفنگ های چند تیر می بالند. در دوره استعمار، پیچیده ترین پرزه های این تفنگ ها پنهانی از شرکت های سلاح سازی در هند خریداری می شد. سر از آغاز سده بیستم، وزیری ها حتا آغاز به ساختن توپ های سبک نمودند و در آستانه جنگ جهانی دوم بنا به مدارک استخبارات شوروی در سه استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی به گونه زیر زمینی نزدیک به 3000 کارگاه ساخت تفنگ های انگلیسی کار می کرد.[14]   

اسلحه اکثر به پشتون های خاوری کمک می کرد نه تنها از استقلال خود دفاع نمایند، بل که نیز در زمان دشوار، هنگامی که حاصلات نابود می شد یا چرای همگانی رمه ها آغاز می گردید، نجات یابند. یگانه شیوه نجات از گرسنگی، شبیخون های تاراجگرانه به مناطق نشیمنی ثروتمند واقع در همواری ها بود و است. در درازای سده ها، قبایل پشتون برای بقای خود به این شیوه رو می آوردند. در ذهنیت پشتون ها، تاراج باشندگان دره ها، مشغله یی چون تجارت و دامداری بود. در میان قبایل افریدی حتا مراسمی به مناسبت بزرگداری و ستایش از کارروایی های دزدان جوان و نوجوان برگزار می گردید. چون همواری های پیرامون رود سند باشندگان غیر مسلمان داشت، شبیخون های تاراجگرانه در برابر «کافران» از سوی روحانیون مسلمان که در آن نوعی جهاد را می دیدند[(برای به چنگ آوردن غنایم)-گ.]، مورد ستایش قرار می گرفت.  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش دوم

مرزهای خونین

نواحی کوهستانی افغانستان و کرانه های راست رود سند- جایی که بیشترینه پشتون ها بود و باش دارند، جاهای دشوار گذار و از دیدگاه منابع طبیعی نادار است. مگر، آسان ترین راه های منتهی به هندوستان از طریق گستره بود و باش قبایل پشتون می گذرد. از این رو، همه کشورگشایان هند از اسکندر مقدونی(الکساندر ماکدونی) گرفته تا نادرشاه افشار ایرانی ناگزیر بودند از طریق تنگی های کوهستانی شاخه های هندوکش بگذرند.

 

انگلیسی ها، هر چند، با بهره گیری از راه های دریایی به هند رخنه نمودند، مگر با این هم، همچنان اهمیت استراتیژیک افغانستان و سرزمین های پیرامون آن را نیک می دانستند. در رابطه با این، در سده نزدهم در لندن به برپایی کنترل بریتانیا بر این منطقه تکیه نمودند. در نتیجه، تقریبا طی یک سده بریتانیای کبیر درگیر جنگ پیوسته با قبایل پشتون گردید که بیشترینه آن ها را نتوانست رام نماید.

 

 انگلیسی ها، برای نخستین بار در اوایل سده نزدهم، هنگامی که روشن گردید که ناپلیون می کوشد به سوی هند به کشورگشایی بپردازد، به گستره بود و باش پشتون ها دلچسپی پیدا نموند. در رابطه با این، دولت انگلیس در هند در سال های 1802-1812 چندین هیات استخباراتی برای گرد آوری اطلاعات در باره قبایل کوهنشین که گذرگاه های کوهی را از افغانستان به هند کنترل می نمودند، گسیل داشت.[15]

در روند جنگ اول افغان و انگلیس (1838-1842) انگلیسی ها و متحدان سک شان با مقاومت سرسختانه قبایل پشتون رو به رو شدند.

غلزایی های به پا خاسته در روند این جنگ ها، راه های مواصلاتی میان سپاهیان بریتانیایی در کابل و هند را بستند. همو، آن ها بودند که ارتش بیست هزار نفری انگلیس را هنگام عقب نشینی از افغانستان نابود ساختند[16]. تنها یک پزشک به نام ویلیام برایدن توانست از این کازرار جان به در برد. فرماندهی بریتانیایی برای نخستین بار با نیروی ترستاک «تله افغانستان» که برای آن نابودسازی هر نیروی اروپایی تنها به زمان نیاز داشت، آشنا گردید. بریتانیای کبیر با درک این موضوع که قبایل پشتون چه نیروی بزرگی دارند، برای چندی از تصرف سرزمین های بود و باش آنان تا اشغال سراسر هند دست برداشتند.

 

 به سال 1849، پای انگلیسی ها بی درنگ پس از اشغال پنجاب به جنگ پر هزینه و سهمگین با قبایل کوهستانی کشانیده شد. برای پاسبانی از مرزها به خاطر شبیخون های آنان سپاه پاسبانان مرزبانی پنجاب با بیش از 12000 سپاهی ایجاد گردید.[17] اما این سپاه که جنگنده ترین سپاه در میان سپاهیان انگلیسی در هند بود، نمی توانست به تنهایی مساله امنیت مرزهای هند و افغانستان را حل نماید. از همین رو، در امتداد این مرز پانزده دژ بزرگ و پنجاه پاسگاه نظامی برپا گردید که در هر یک از آن ها پادگان های نیرومند سپاهیان انگلیسی جا به جا گردیده بود.[18] تنها در پیشاور پیوسته یک لشکر حضور داشت که با توپخانه تقویت شده کوهی مجهز بود[19]. همه نقاط تحکیم شده میان هم با راه های نوساخت وصل گردیدند که روی آن ها در لحظات نیاز نیروهای نقویتی رسانیده می شد. مگر ساختن این پاسگاه ها پشتون ها را به یورش های مسلحانه تازه بر می انگیخت. چون این استحکامات روی زمین های قبایل پشتون ساخته شده بود. اندرین باره تمپل- کارمند مستعمراتی بریتانیا نوشت: «برای آن که تنها با این سامانه کاملا جنگاوران کوهنشین را نگهداشت، دیوار ستبری همانند دیوار چین به درازی هشت صد میل با شمار کافی پاسداران مجهز نیاز است».[20]

 

به گواهی جنرال ایدی، تنها در سال های 1850-1857 فرماندهی انگلیس در برابر پشتون ها شانزده بار لشکرکشی های سرکوبگرانه نموده بود. در هر یک از این لشکرکشی ها تا 5000 سپاهی اشتراک ورزیده بود. مگر همه آن ها کمتر موثر بودند. سرفرمانده ارتش بریتانیا در هند- روز اعتراف می نمود که «نتایج لشکرکشی های پیشین  دلبخواه نبودند... و اهداف آن- به وحشت انداختن و ترساندن قبایل کوهنشین دستیاب نگردید».[21]

افزون بر آن، تهدید خیزش سراسری پشتون ها پدید آمده بود. برای جلوگیری از چنین تحول رخدادها، انگلیسی ها ناگزیر گردیدند در سال های 1849-1878 سی و پنج بار دست به عملیات سرکوبگرانه بیازند و 58 میلیون روپیه هزینه نمایند.[22]

بیشتر از همه، حکومت مستعمراتی در هند از اتحاد پشتون های خاوری با امیر دوست محمد خان که زمان درازی اشغال پیشاور از سوی بریتانیا را به رسمیت نمی شناخت، می ترسید. فیلد مارشال روبرتس «قندهاری» (روبرتس آف کندهار) در آینده به خاطر می آورد: «ناآرامی های پیوسته در مرزها عمدتا ناشی از خصومت امیر بود و این حالت نگران کننده هرگاه نمی توانستیم با دوست محمد خان به موافقت برسیم، تهدید به وخامت می کرد.»[23]

 

روی این منظور، دالهوزی- نائب السلطنه هند به ادواردس- کمیسار انگلیسی در پیشاور رهنمود داد تا با حکومت افغانی وارد گفتگو گردد و آن را وادار سازد تا حقوق انگلیس را بر کرانه های راست رود سند همراه با شهر پیشاور به رسمیت بشناسد. هر چه بود، به سال 1855 دوست محمد زیر فشار انگلیسی ها موافقت نامه یی را به امضاء رسانید که از دیدگاه حقوقی پیوستن شهر پیشاور- مرکز عمده قبایل پشتون- را به هند بریتانیایی،  تسجیل می نمود.[24]

پس از این رخداد، بریتانیای کبیر با بی باکی بیشتری آغاز به پیشروی در اعماق گستره قبایل پشتون نمود. هنوز به سال 1856 جنرال یعقوب (جاکوب) به نائب السطنه اشغال گذرگاه بولان و کشاندن مرز به کویته- جایی که او پاسگاه مستحکم مرزی را برنامه ریزی می کرد، پیشنهاد کرد.[25] تحقق این طرح می توانست به انگلیس اجازه دهد راه از هند به سوی شهر قندهار را زیر کنترل خود بگیرد. مگر، برای این کار بایسته بود زمین های قبیله کاکر را در بلوچستان شمالی اشغال نمود. خیزش های توده یی سال های 1857-1859 در هند پیاده ساختن این طرح را به تعویق افگند. تنها به سال 1859 یعقوب توانست به پیاده ساختن اندیشه های خود اقدام نماید.[26] مگر حکومت استعماری بریتانیا با رو به شدن با مقاومت سرسختانه کوهنشین ها، ناگزیر به عقب نشینی گردید. به ویژه انگلیسی ها را رویدادهای 1863 ترسانده بود- هنگامی که اکسپدیسیون بزرگ سرکوبگرانه به فرماندهی جنرال چمبرلین چیزی نمانده بود که از سوی نیروی مشترک قبایل بونیز و سوات نابود شود.[27]

 

حکومت بریتانیا به سال 1864 دستور داد به عملیات سرکوبگرانه در برابر پشتون ها پایان داده شود. آرامش در مرزهای هند وافغانستان تا 1876 ادامه داشت. حتا حکومت دزراییلی که در سال 1874 «سیاست پیشروی» (فارورد پالیسی) را (که مقصد آن اشغال افغانستان، ایران، و آسیای میانه از سوی بریتانیا بود)، اعلام نموده بود، ریسک نکرد بی درنگ اقدامات نظامی را در برابر قبایل پشتون از سر گیرد.

 به سال 1876 لرد لیتون به سمت نائب السلطنه نو هند گماشته شد که بی درنگ آغاز به آماده سازی جنگ دوم افغان و انگلیس نمود. او، برای توجیه سیاست تجاوزکارانه انگلیس، افسانه «تهدید روسیه برای هند» را به کار بست که گویا در نتیجه افتادن آسیای میانه به دست روس ها پدید آمده بود.  برای دفاع در برابر این تهدید، در نظر بود «افغانستان» های «وسالی» یی در «هرات» و «قندهار» ایجاد گردد.»[28]

 

بر پایه دکترین «سیاست پیشروی» (فارورد پالیسی) «مرز استراتیژیک» هند بریتانیایی می بایست روی رود آمو می گذشت و «مرز علمی»آن روی هندوکش.[29] لیتون در آستانه جنگ افغان و انگلیس به مارکیز سولسبیری- سکرتر دولتی در امور هند نوشت: «ما حالا باید مساله در باره آن را که به گونه واقعی مرز شمال باختری ما چه چیزی است، را بازنگری نماییم. خط کنونی (روی رود سند) بیخی با نیازهای ما همخوانی ندارد. مرز طبیعی عظیم هند عبارت است از رشته کوه های هندوکش با شاخه های آن و می بایستی مرز نهایی ما باشد».[30] به سخن دیگر، حکومت استعماری بریتانیا وظیفه تاخیر ناپذیر سیاست پیشروی خود را اشغال سرزمین های پشتون های خاوری گذاشته بود.

 

انگلیسی ها از تجربه تلخ خود دریافته بودند که جنگ تازه افغانی را می توانند تنها در صورتی ببرند که هرگاه قبایل مرزی بی طرف بمانند. بایسته بود تا افغانستان را از «دیوار خار دار» [ قبایل-گ.] محروم سازند. در این رابطه، حکومت بریتانیا یک رشته کامل تدبیرهای دارای بار نظامی- سیاسی و اقتصادی را به مقصد تامین گذار آزاد برای سپاهیان خود از طریق گستره قبایل آزاد پشتون روی دست گرفت. در گام نخست، مالیات بر زمین کاهش داده شد و سرباز گیری از پشتون های باشنده همواری ها لغو گردید و نیز همه وام های پرداخته شده بخشوده شد. مبلغ مستمری پرداخت شونده به قبایل در ازای «مهرورزی» به حکومت انگلیس به گونه چشمگیری افزایش داده شد.

 

خرید پشتون های خاوری از سوی انگلیسی ها «سیاست روپیه» نام گرفت. پویاترین گرداننده این روش- روبرت ساندی مان بود که از 1866 در کرسی افسر سیاسی در مرز با بلوچستان خدمت می کرد و کار بسیاری برای تحکیم استواری مواضع بریتانیا در ناحیه گذرگاه بولان کرد. ساندی مان به پیمانه گسترده یی برای کشیدن راه های نظامی و پاسداری از آن دسته های متشکل از جنگاوران قبایل بومی را جلب کرد. در عمل این کار یکی از شگردهای دادن سوبسایدی های متعدد بود که با آن ها انگلیسی ها قبایل پشتون را می خریدند.   

«سیاست روپیه» در بلوچستان شمالی به منابع بزرگی نیاز داشت. مگر نخستین پیروزی بزرگ را برای اداره لیتین به همراه آورد. به سال 1876 قبایل بومی پشتون به عبور آزاد کاروان های انگلیس از راه گذرگاه بولان موافقت کردند. در همان سال خان کلات موافقتنامه اسارت باری را با انگلیسی ها امضاء کرد که بر مبنای آن او با دریافت سالانه صد هزار روپیه مستمری به انگلیسی ها  اجازه ساخت راه آهن وتلگراف یه شهر کویته را داد.[31]

به زودی ساندی مان به یاری مستمری اضافی موفق شد موافقت خان کلات را به اشغال راه های منتهی به گذرگاه بولان از سوی سپاهیان انگلیسی جلب کند. باهمین شیوه توانست بی طرفی قبایل گذرگاه های خیبر و کرم را تامین نماید. این گونه راه به سوی کابل گشوده شد.

 

شایان یادآوری است که این رخدادها در گستره قبایل پشتون بار دیگر تایید کردند که خطرناک ترین جنگ افزار انگلیسی ها بر ضد افغانستان نه «زور»، بل که «زر» بوده است. قبایل پشتون خاوری  مردم ناداری اند. آن ها از امیران افغان فرمان نمی بردند با این که آنان پشتون های خاوری را اتباع خود می شمردند. از این رو اجنت های بریتانیایی موفق شدند قبایل «آزاد»[32] را متمایل به بیطرفی نمایند.

در ماه نوامبر 1878 انگلیس آغاز به جنگ با افغانستان کرد. روشن است سپاهیان امیر [شیر علی خان-گ.] بدون یاری قبایل نمی توانستند جلو پیشروی سپاهیان انگلیسی را در گذرگاه های خیبر و کرم بگیرند. آنجه مربوط به گذرگاه بولان می گردد، انگلیسی ها حتا بدون یک شلیک  هم آن را پشت سر گذاشتند. امیر محمد یعقوب خان که پس از پدر بر تخت کابل نشسته بود، دست از مقاومت برداشت و با بریتانیای کبیر قرار داد نابرابر صلح «گندمگ» را بست. بر اساس مفاد این قرار داد، یعقوب خان اداره نواحی سیبی، پیشینه و کرم را زیر اداره بریتانیا سپرد و این گونه، گذرگاه های کوهستانی خیبر و میچنین زیر کنترل انگلیسی ها در آمد.[33] در نتیجه این قرار داد، انگلستان بخش دیگر قبایل پشتون را به متصرفات هندی خود وصل کرد. با آن که بریتانیای کبیر جنگ دوم افغان و انگلیس سال های 1878-1880 را باخت، با آن هم توانست قرار داد گندمک را همچنان نافذ نگهدارد و همه زمین های اشغال شده پشتون نشین در ترکیب هند بریتانیایی ماندند. 

 

کنون دیگر در برابر حکومت استعماری وظیفه راستین بس دشواری قرار داشت- باید به راستی، نه به روی کاغذ این سرزمین ها را به تصرف در می آورد. در گام نخست، انگلیسی ها تلاش ورزیدند در خیبر تحکیم یابند. به سال 1881 آن ها با درک این که ناممکن است به سرعت کوهنشینان را سرکوب نمود، به کرنش های بزرگی در برابر قبایل خیبر دست یازیدند و با افریدی ها موافقت نامه یی را امضاء نمودند که برای تدوین قرار دادهای بعدی میان انگلیسی ها و قبایل پشتون خاوری چونان نمونه گردید. برمبنای این موافقتنامه:

1-حکومت بریتانیا «استقلال» قبایل «آزاد»کوهی را به رسمیت شناخت و سپاهیان خود را از دژ های مهم در گذرگاه های علی مجیدی و لندی کتل بیرون برد.

2- پاسداری از خیبر و آمد و شد از راه آن را افریدی ها در ازای به دست آوردن مستمری بزرگ،  به دوش گرفتند.

3-همه تکس های بازرگانی را حکومت بریتانیا می گرفت.

4-مسوولیت صلح و نظم در گذرگاه ها را  همه تیره ها (خیل ها) افریدی به دوش گرفتند.

5-برای پاسبانی از گذرگاه ها، دسته ویژه یی به نام «تفنگداران خیبر» (نشانزنان خیبر) از جمع جنگجویان افریدی ها ایجاد گردید.[34]

 

انگلیسی ها همچنان برای افریدی ها درست مانند دیگر قبایل کوهنشین خود گردانی کامل را نگهداشتند و آنان را از پرداخت مالیات معاف ساختند. بسیار مهم است خاطر نشان ساخت که در این قرار داد هیچ چیزی در باره به رسمیت شناختن قیمومیت انگلیسی ها بر افریدی ها گفته نشده بود. هر چند هم که پسان ها در انگلیس همانا همین گونه آغاز به تعبیر  این موافقت نامه و بسیاری از موافقت نامه های دیگر با قبایل پشتون خاوری نمودند.[35]

 

در دیگر بخش های گستره قبایل پشتون، بریتانیای کبیر ناگزیر گردید دست به لشکرکشی های سرکوبگرانه در برابر قبایل کوهنشین بیازد. حتا در بلوچستان- جایی که مواضع بریتانیا محکم تر از هر جایی بود، کاکرها و ترین ها کنترل بریتانیا بر سرزمین های خود را تنها پس از چهار سال آزگار جنگ های سخت پذیرفتند. همو، این رخدادها نشان دادند که با آن که ساندی مان به گفته معاصران وی بر دو سوی کرانه های هند و قندهار پلی برپا کرد و راه را با داد و دهش های سخاورزانه روپیه ها هموار کرد، حکومت هند در بلوچستان بس ضعیف و ناپایدار بود و تنها به زور سرنیزه ها استوار بود[36].

 

در پیوند با این، حکومت بریتاتیا تصمیم گرفت دست به ساختن پست ها و پاسگاه های نو در مهم ترین نواحی کوهستانی بیازد. با برقرار نمودن کنترل مطمین بر بولان و با جلب مهربانی قبایل خیبر، انگلیسی ها به زودی آغاز به سرکوب قبایل دیگر پشتون که گستره آنان بر اساس قرار داد «گندمگ» شامل کنترل آن کشور نمی گردید، کردند. وظیفه عمده بریتانیای کبیر این بود که پیشتر از امیر عبدالرحمان خان که در نظر نداشت به راحتی سرزمین های پشتون های خاوری را به انگلیسی ها بدهد، این قبایل را زیر سیطره خود بیاورد.

بریتانیایی ها با بهره گیری از همه شگردهای «دیپلماسی خاوری» توانستند نفوذ و تاثیر خود را در چترال، باجور، و وزیرستان تقویت بخشند- جایی که بسیاری از قبایل و خیل ها از آنان پول و جنگ افزار به دست می آوردند[37].

 

در سال 1892 سپاهیان افغانی به چترال و وزیرستان سرازیر شدند و باشندگان بومی آغاز به پذیرش تابعیت افغانستان کردند.

 

بریتانیای کبیر نمی توانست اجازه بدهد که وزیرستان به ترکیب افغانستان برود. چون در این صورت، کنترل بر گذرگاه مهم استراتیژیک کرم را از دست می داد. از این رو، لانس دون- نایب السلطنه هند اکتبر 1892 به امیر عبدالرحمان خان با تقاضای برون بردن سپاهیانش از وزیرستان اولیتماتوم داد. عبدالرحمان خان به دلیل  تهدید جنگ نو با انگلیس، ناگزیر گردید فرمان برداری نماید. به همین دلیل او موفق نگردید چترال و باجور را به افغانستان وصل نماید.

پس از این رخدادها در لندن تصمیم گرفتند عبدالرحمان خان را وادار سازند به گونه نهایی از همه سرزمین های پشتون های خاوری دست بردارد و منصرف شود.  برای این که امیر را وادار سازند تا موافقت نامه ننگینی را به امضاء برساند، بریتانیای کبیر در مرزهای هند و افغانستان گروهبندی بزرگ سپاهیان را متمرکز ساخت و محاصره اقتصادی افغانستان را اعلام کرد.[38]

 

این تدبیرهای فشاری عبدالرحمان خان را ناگزیر ساخت به آمدن مارتیمر دیورند- سکرتر دولتی هند بریتانیایی به کابل موافقت نماید که می بایست امیر افغان را ناگزیر سازد از تلاش های مبنی بر تابع ساختن قبایل کوهنشین وزیری افریدی و مومند به خودش پایان بخشد و پیشروی به سوی چترال را متوقف سازد. در عوض دیپلمات انگلیسی می توانست به عبدالرحمان خان پرداخت مستمری به میزات 1.8 میلیون روپیه و پایان دادن به محاصره اقتصادی را وعده دهد.

 

 در گفتگوهای کابل یک برگ برنده دیگر هم در دست نماینده انگلیس بود پیش از رفتن به کابل او موفق شده بود رهبران برخی از قبایل را که در گذشته از امیر مستمری دریافت می داشتند، بخرد. انگلیس متعهد گردید به آنان چندین بار نسبت به کابل  بیشتر بپردازد و با این کار آنان را به جانب خود بکشاند. عبدالرحمان خان با درک این موضوع که افغانستان برای جنگ با انگلیس آماده نیست، و قبایل کوهی متحدان درخور اعتمادی نیستند، موافقت نامه را با دیورند امضاء کرد.

 

موافقت نامه 1893 پیروزی بزرگ دیپلماسی انگلیس بود. مطابق خط دیورند که بر اساس آن میان هند و افغانستان مرز تعیین شد، ناحیه خیبر، خان نشین های دیر (دیره جات) سوات، چترال، باجور و بخشی از وزیرستان زیر کنترل انگلیس قرار گرفتند. نزدیک به 1.5 میلیون پتان خلاف اراده خود به گونه فرمولیته به اتباع «بریتانیا» مبدل شدند.[39]   

 

سر از 1893 سال انگلیسی ها آغاز به اشغال نقاط استراتیژیک در گستره قبایل پشتون که در برابر سپاهیان بریتانیایی سرسختانه ایستادگی می نمودند، کردند. حکومت هند بریتانیایی ناگزیر بود همه ساله عملیات گسترده رزمی را برای سرکوب پشتون ها راه بیندازد. بهای میانگین هر یک از این عملیات ها ارقام نجومی یی را در مقیاس سده نزدهم می ساخت- سه میلیون پوند استرلینگ.[40] مگر حکومت انگلیس با ترس از «تهدید روسیه» این هزینه هنگفت را با تلاش به هر بهایی که شده با دژهای خود همه راه های منتهی به هند را ببندد، متقبل می گردید. به سال 1897 ایلگین- نائب السلطنه هند- از هند دستور العملی به دست آورد که در آن آمده بود: « در برابر ما دو هدف قرار دارد: نخست- «رامسازی» هر چه زود تر  قبایل مرزی و زیر کنترل آوردن آنان و برپایی روابط دوستانه با قبایل در آن سوی مرزهای اداری ما؛ دوم- دستیابی به گذر آزاد سپاهیان ما به «مرز علمی هند» (رود آمو-گ.) برای دفاع از تجاوز خارجی...

 

هرگاه به کمک پاسگاه های نظامی به مصالحه موفق شویم و این قبایل را الحاق کنیم، دستاورد بزرگی برای ما خواهد بود. هرگاه ما آن ها را بیشتر میان هم بیندازیم، آن گاه برد ما از دیدگاه تیوریک در آن خواهد بود که با اشغال سرزمین های آنان خواهیم توانست بسیار به خوبی راه های کوهستانی [منتهی به-گ.] هند را با سپاهیان خود زیر پوشش بیاوریم.»[41]

 

در پاسخ به سیاست اشغالگرانه بریتانیا، پشتون های خاوری به سال 1897 به خیزش سرتاسری دست یازیدند که در آن قبایل مرزی از سوات تا وزیرستان اشتراک ورزیدند. آغاز قیام پیروزمندانه بود. همه دژها و پاسگاه های انگلیسی در گذرگاه خیبر از سوی افریدی ها گرفته شد. امیر به شورشیان هشتاد هزار میل تفنگ با مهمات داد.[42]

 

سپاهیان بریتانیایی زیر ضربات پتان ها ناگزیر بودند از همه نقاطی که قبلا اشغال نموده بودند، عقب نشینی نمایند. تنها با متمرکز نمودن ارتش هشتاد هزار نفری انگلیس با دشواری های فراوان هر چه بود توانست این قیام را در هم بکوبد[43].

هند به دلیل مخارج سنگین نظامی به مرز ورشکستگی قرار گرفت. ابعاد و نیروی قیام قبایل مرزی پشتون چنان حکومت انگلیس را ترسانید ه بود که تصمیم گرفت که سرکوب آنان را به تعویق بیفگند و اعمار استحکامات را در سرزمین های پشتون های خاوری پایان ببخشد.

بریتانیا ناگزیر بود همچنان از خلع سلاح سراسری پشتون ها دست بردارد. چون که این کار به دو سال وقت نیاز داشت و هزینه آن سر  به 15 میلیون پوند استرلینگ می زد.[44]

 

از پشتون های خاوری مالیات گرفته نمی شد و در مسایل درونی خود خودگردانی کامل داشتند. قوانین بریتانیا بر مناطق کوهی- جایی که قبایل پشتون بود و باش داشتند، نافذ نبود.  نلاش های مبنی بر اشغال و «رامسازی» پشتون ها از سوی انگلیسی ها با شکست رو به رو شدند. مرز نو هند و افغانستان نیز نشانه گذاری نگردیده بود و «خط دیورند» حتا در اسناد انگلیس تا سال 1947 نه «مرز» بل «خط جبهی» (سرحد-گ.)[45] خوانده می شد[46].

 

سخن بر سر آن است که دیورند، عبدالرحمان خان را در گفتگوهای کابل، فریب داده بود. امیر به دلیل این که نمی توانست نقشه را بخواند، چنین می پنداشت که مرز روی «خط دیورند» همه زمین های مومندها را در گستره افغانستان نگه می دارد. دیپلمات انگلیسی با پی بردن به این اشتباه امیر، لب فرو بست و موافقت نامه به واریانت انگلیسی امضا گردید. به سال 1896 عبدالرحمان خان به نقشه پیوست موافقتنامه سال 1893 اعتراض کرد. مگر، نائب السطنه هند او را وادار به عقب نشینی ساخت تا از  زمین های مومندها رسما دست بردارد. [47]   

 

آن گاه امیر اهانت شده دست به سنگ اندازی بر سر راه کار کمیسیون افغانی و انگلیسی در زمینه نشانه گذاری مرز یازید و به گذاشتن نشانه های مرزی در امتداد «خط دیورند» مزاحمت کرد. او همچنان از طریق فرستادگان پنهانی خود به ارایه کمک های پنهانی به پشتون های خاوری در مبارزه ضد بریتانیایی آنان ادامه داد.

 

قیام سال 1897  سیاستمداران بریتانیایی ناممکن بودن کامل استقرار سپاهیان انگلیسی در گستره قبایل پشتون را ثابت ساخت. در لندن درک کردند که سرکوب قبایل مرزی هنوز ناممکن است و نیاز به مشی نو و نرم تری نسبت به مشی حکومت انگلیس و هند دارد. از همین خاطر لرد کرُُزُن-  نائب السلطنه نو هند در پی گرفتن موافقت لندن مبنی بر برون بری همه سپاهیان انگلیسی از گستره قبایل پشتون و تشکیل استان نو مرزی شمال باختری گردید. در ترکیب این استان نواحی اداری هزاره، پیشاور، کوهات، بنو، دیره (دره) اسماعیل خان و نوار قبایل «آزاد» پشتون شامل گردید. [48]

 

شهر پیشاور که در آن مقر کمیسار ارشد (که استان را اداره می کرد)، واقع بود- مرکز اداری استان مرزی شمال باختری گردید. نواحی اداری از سوی معاون کمیسار اداره می شدند. همه کرسی های رسمی در اداره بومی بریتانیایی به دست سر شناسان پشتون سپرده شده بود که مسوول تامین نظم و جمع آوری مالیات بودند.

 

امور مربوط به قبایل کوهی زیر کنترل افسران سیاسی بود که پنج اجنسی: ماله کند، خیبر، کرم، و دو وزیرستان (شمالی و جنوبی) را رهبری می کردند. در سراسر مرزهای اداری، شبکه های دفترهای استخباراتی برای جمع آوری اطلاعات در گستره قبایل و نواحی مرزی افغانستان ایجاد گردیدند.[49]

 

ایجاد استان مرزی شمال باختری به بریتانیا امکان داد مواضع خود را در نواحی هم مرز با افغانستان با ایجاد سیستم نسبتا موثر اداره در نواحی بود و باش پشتون ها استحکام بخشد. به جای سپاهیان انگلیسی کشیده شده از گستره قبایل پشتون و نیز برای پاسبانی از یورش های قبایل کوهنشین، واحدهای شبه نظامی (ملیشه) های گزیده شده از جنگجویان دیر، چترال، کرم و وزیرستان ایجاد گردیدند.[50] این دسته ها با اسلحه تیربار انگلیسی مسلح و زیر فرماندهی افسران بریتانیایی بودند. نمونه ترین دسته جنگجویان قبیله یی مرز شمال باختری «تفنگداران خیبر» بودند که مهم ترین گذرگاه از افغانستان به سوی هند بریتانیایی را پاسبانی می کردند.  به سال 1899  شمار این دسته ها به 1.5 بار افزایش یافت و به 1200 نفر رسید. همزمان با آن، شمار سپاهیان انگلیسی در گذرگاه دو بارکاهش یافت. حالا دیگر آن ها در دهانه خیبر متمرکز شده بودند و همه دژها و پاسگاه ها را به تفنگداران خیبر سپرده بودند.[51] این شیوه تعامل شبه نظامیان قبیله یی با واحدهای ارتش منظم که آماده بودند در صورت بروز خطر به یگان های غیر منظم کمک نمایند، در نوار قبایل آزاد پشتون برای مرز شمال باختری هند بریتانیایی به یک پدیده عادی مبدل گردید.

 

روی مرز اداری کارهای بزرگ سنگرسازی و پاسگاه سازی به مقصد گسترش و تقویت دژهای قدیم مرزی آغاز گردید. جای به خصوص مهمی در این حال به ایجاد شبکه های راه های مدرن و خط آهن داده شد که می بایست گسیل سریع سپاهیان را به هر ناحیه دلخواه مرزی تامین می کردند. این گونه که به سال های 1901-1902 راه آن به سوی گذرگاه ماله کند و قلعه تل (دار کرم) ساخته شد.

کُرزُن چونان یک سیاستمدار دور اندیش نیک می دانست که شبیخون های پیهم قبایل کوهنشین به پیمانه بسیاری برخاسته از ناداری وحشتناک آن ها است. از این رو، یک رشته تدبیرهایی را برای بهبود وضع مادی پشتون های خاوری روی دست گرفت. در آغاز، میزان مستمری یی که به قبایل پرداخت می گردید، چند بار افزایش داده شد. برای نخستین بار مبالغ هنگفتی برای پخش در میان خیل های باشنده در همواری ها تخصیص یافت. حکومت استعماری، برای بهبود بخشیدن به وضع خوار بار در استان مرزی شمال باختری، وادی های خشک کرانه های راست رود سند را در ابعاد گسترده یی زیر آبیاری گرفت.[52]

کشیدن کانال های آبیاری و آبرسانی و کشانیدن زمین های نو به مدار کشاورزی اجازه دادند آغاز به اسکان دادن بسیاری از قبایل در همواری ها کرد- جایی که اعاشه آنان آسان تر بود. گذشته از آن، اداره بریتانیایی توانست با توزیع بهترین زمین ها در امتداد کانال ها بیش از پیش اتحاد با خان های قبایل را مستحکم تر سازدکه بسیاری از آنان نوکران گوش به فرمان امپراتوری بریتانیا گردیدند.

 

بریتانیای کبیر در اوایل سده بیستم به یاری خود داری از اشغال نواحی کوهستانی گستره قبایل پشتون و اتحاد با سرشناسان قبایل موفق شد قبایل خاوری پشتون را که عملا توانستند از استقلال خود دفاع کنند، برای چندی رام سازد. برای بریتانیا نیم سده نیاز بود که گذرگاه های کوهستانی از افغانستان به سوی «مروارید تاج شهریاری بریتانیا هند را اشغال نماید. مگر در آستانه جنگ جهانی اول اوضاع در مرزهای هند و افغانستان بار دیگر پر تنش گردید. خیزش پشتون های خاوری در سال های 1904-1913 یکی در پی دیگری آغاز گردید. کابل به ارایه کمک به آن ها ادامه داد. تاریخ نویس نظامی انگلیس ایلیوت ارزیابی دقیقی از عملیات رزمی سپاهیان انگلیسی در برابر قبایل کوهستانی در این سال ها داد: «جنگ با ارتش دشمن در مرز برده نشده بود. همه مردم دشمن ما بودند.»[53]

 

به خاطر خیزش های پیوسته پشتون ها، «نوار آزاد» به بیان دقیق هامیلتون گرانت-کمیسار استان مرزی شمال باختری به «ناحیه مرزی» هند بریتانیایی مبدل گردید. دیگر هر دشمن انگلیس تلاش می ورزید این انگشت افگار آن را بفشارد. حکومت بریتانیا در هند این را نیک می دانست و دیگر در سپتامبر 1914 سه لشکر را با تمرکز در مرزهای افغانستان به حال آماده باش کامل جنگی در آورد. [54] رخدادهای بعدی نشان دادند که این احتیاط ورزی ها [به چه  پیمانه-گ.] مدلل بودند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش سوم

میسیون نیدرمایر- هنتیگ

نخستین موفقیت های استخبارات آلمان در گستره قبایل

 

 

  اوضاع انفجار آمیز در مرزهای هند و افغانستان، بی درنگ توجه آلمان را که با همه وسایل می کوشید بریتانیا را تضعیف کند، به خود جلب کرد. هنوز در سال 1904 قیصر ویلهلم دوم در نامه خصوصی به نیکولای دوم- امپراتور روسیه نوشت: «مرز هند با افغانستان- یگانه جایی در کره زمین است که همه ناوگان بریتانیا هیچ کاری نمی تواند بکند و توپ های آن در می مانند تهاجم مخاصمان را دفع کنند».[55]

 ستاد کل ارتش آلمان و وزارت خارجه با ارزیابی درست سودمندی های ممکنه یی که به راستی می توانستند، با بر انگیختن خیزش قبایل پشتون بی درنگ پس از آغاز جنگ جهانی اول به دست بیاورند، تصمیم گرفتند به افغانستان هیات دیپلماتیکی را به مقصد کشانیدن این کشور در جنگ در برابر انگلیس گسیل دارند [56]

 

در برلین امیدوار بودند امیر حبیب الله را به اتحاد در برابر بریتانیای کبیر (با دادن تضمین به او مبنی بر بازگردانیدن همه سرزمین های پشتونی که قبلا از سوی انگلیسی ها اشغال گردیده بود)، متمایل سازند. شاید رهبری آلمان می سنجید که هرگاه به اتحاد نظامی با کابل دست نیابد، دست کم اجازه بهره گیری از خاک افغانستان برای راه اندازی پویایی های ویرانگرانه در میان پتان های خاوری را به به دست خواهد آورد. آلمانی ها امیدوار بودند به کمک سکه های زرین و نامه سلطان ترک ، خیزش نیرومند ضد بریتانیایی قبایل پشتون را با فراخوان به جهاد راه بیندازند.

 

 جای نخست را در سازماندهی گسیل هیات به افغانستان ستاد کل ارتش آلمان داشت که نیک می دانست که قبایل پشتون چه نیروی مهیبی دارند. برای آن که از نیروی آنان در برابر بریتانیای کبیر بهره گرفت، ستاد کل فرماندهی تصمیم گرفت گسیل هیات ویژه یی را به ایران و افغانستان به مقصد «انقلابی سازی» («ریولیوسیونیزاسیون») آنان آماده بسازد. با حمایت حکومت ترکیه در اوایل 1915 گروهی از نظامیان آلمانی از بخش استخبارات به رهبری اسکار فن نیدر مایر که در 1912-1914  در گروه اعزامی دانشگاه مونشن (مونیخ) به ایران شرکت ورزیده بود، به سوی خاور میانه به راه افتاد.

 

25  اپریل 1915 گروه نیدرمایر به تهران رسید که پس از آن آلمانی ها فعالانه به تنیدن شبکه جاسوسی تخریبی خود در این کشور آغاز کردند. نیدر مایر نیک می دانست که موفقیت در افغانستان بدون «دهلیز» مطمئن میان کشور و ترکیه دستیاب نخواهد گردید. در این رابطه، رییس میسیون نظامی آلمان از بادکردن پول برای ایجاد شبکه جاسوسی در ایران باکی نداشت. مساعی او دستاوردهای ارزشمندی داشتند. برای نمونه، در شهر اصفهان یک ایستگاه رادیویی نیرومند نصب گردید که ارتباط مطمئنی با میسیون نظامی در استانبول تامین نموده بود.[57]

 

نیدرمایر، عمال و زیر دستان خود را به مقصد پیشبرد استخبارات و سازماندهی اقدامات ویرانگرانه در برابر سپاهیان روسی و بریتانیایی به بسیاری از شهرهای ایران، فرستاد. با بررسی اوضاع در دروازه های افغانستان، او پیشنهاد کرد برای آن که شکست این عملیات خطرناک را به حد اقل برسانند، در دسته ها- در چندین گروه به «سرزمین جهاد» رخنه کنند.

 

رقابت میان ستاد کل و وزارت خارجه آلمان متجر به آن گردید که هیات آلمانی در افغانستان در عمل به دو بخش تقسیم گردد: بخش «نظامی» به رهبری نیدر مایر و بخش «دیپلماتیک» به رهبری ورنر فن هنتیگ که در 1913-1914 سکرتر سفارت آلمان در تهران بود.[58]

 

در ترکیب گروه هنتیگ افزون بر آلمانی ها محمد برکت الله (نماینده خاص امیر افغان در اروپا)، راجا کمار مهندرا پراتاپ و نیز شش تن افریدی شامل بودند. شامل ساختن ناسیونالیست های هندی و پشتون ها آشکارا گواه بر آن بود که آلمانی ها پس از آن که به کابل برسند، در کدام راستا عمل خواهند کرد.

 

در ماه جون 1915 نیدر مایر آغاز به گسیل گروه های کوچک در مسیرهای گوناگون کرد. این گونه او توانست حریفان را راه گم سازد. تنها پس از این بود که کاروان اصلی به سوی افغانستان رهسپار شد. هنتیگ آن قدر خرد داشت که از حریف خود که سنت های بومی را بسیار خوب می دانست، دربست متابعت کند. افزون بر آن، نیدر مایر پهنانی عضو آیین ممنوعه بهایی بود که به آلمانی ها در هنگام «راهپیمایی» شان کمک بزرگی نمودند.

 

در یک سخن، [در آن اوضاع و احوال بسیار دشوار و آشفته-گ.] تنها یک جاسوس بسیار مجرب نظامی می توانست با آدم های خود با پشت سر گذاشتن همه دسته های [کمین گرفته-گ.] روسی و بریتانیایی، موفقانه به افغانستان رخنه نماید. نیدر مایر  به خوبی می دانست که روسیه و بریتانیای کبیر تلاش خواهند ورزید کاروان او را در هنگام راهپیمایی بزنند. از این رو، مسیر خود را از راه دشت کویر برگزید. او، بی آن که به تلفات اشترها و نفرات دل بسوزاند، با سرعت 40-50 کیلو متر در شب به سوی مرز افغانستان راه می پیمود.[59] با گرمای 50  درجه سلزیوس این آهنگ بسیار بزرگ پیشروی بود مگر همو به یاری آن، آلمانی ها توانستند از افتادن به دام اسارت روس ها بگریزند.

 

همه تلاش های بریتانیا و روسیه مبنی بر به دام اندازی آلمانی ها هنگام عبور آن ها از طریق ایران ناکام به در آمد. هر چند، به تاریخ 30 جولای 1915 دسته کوچکی از قزاق ها توانستند گروه کوچکی از آلمانی ها را به رهبری واگنر و پاشن را در قائن محاصره کنند. یک روز آزگار میان دو طرف مخاصم تیر اندازی شد. مگر، دسته آلمانی شب توانست بگریزد. راستش، قزاق ها توانستند بخشی از سلاح ها و صندوق های پر از سکه های طلا را که برای قبایل پشتون در نظر گرفته شده بود، بگیرند.[60]

 

 به تاریخ 15 اگست دسته سواره روسی رد پای کاروان نیدر مایر را ردیابی و آغاز به پیگرد او کرد. آلمانی ها مقارن این زمان یک شبانه روز و اندی از قزاق ها پیش تر رفته بودند و دیگر ممکن نبود آن ها را گیر انداخت. به رغم این، ردگیری، هیات نیدر مایر- هنتیگ چندین روز دیگر ادامه یافت و تنها در 50 کیلومتری مرز افغانستان پایان گرفت.[61]

 

شب هنگام 20 بر 21 اگست 1915 هیات آلمانی به افغانستان رسید. اوضاع در کشور و نوار قبایل «آزاد» هند بریتانیایی برای آلمانی ها بسیار مساعد بود. اعلام جهاد در برابر بریتانیا و متحدان آن از سوی سلطان ترک- محمود پنجم که خلیفه همه مسلمانان سنی جهان به شمار می رفت، از سوی باشندگان افغانستان و پشتون های هند بریتانیایی با تایید رو به رو گردیده بود.

 

آدمک- تاریخ نویس امریکایی، در یکی از آثار خود در باره تاریخ افغانستان خاطر نشان می سازد که تبلیغات ترکیه در میان قبایل در رابطه با تهدید خلافت و اسلام بسیار موثر بود.[62] تصادفی نیست که نخستین توطئه ضد بریتانیایی که در هند در میان روحانیون مسلمان بروز کرد، به گونه یی که اعلام گردید، هدف خود را دفاع از خلیفه و خلافت می خواند. سازمانده این توطئه مولوی عبدالرحیم لاهوری بود که در 1914 از هند به مکه رهسپار گردید و از آن جا به کمک هواداران خود آغاز به آماده سازی خیزش قبایل پشتون نمود. هواداران وی در میان پشتون ها نامه غالب بای- والی ترک مکه را با فراخوان به یورش به پنجاب پخش نمودند.[63]

 

در نتیجه این تبلیغات، هنور در ماه اپریل 1915 مومند ها به رهبری حاجی صاحب تورنگزایی- عالم برجسته آغاز به اقدامات رزمی در برابر سپاهیان انگلیسی در نزدیکی پیشاور نمودند. لشکر چهار هزار نفری تورنگزایی مومندها با به دست آوردن اسلحه و مهمات از امیر افغانستان، رشته یورش هایی بر دژها و پاسگاه های انگلیسی ها انجام دادند[64]

 

به زودی، یوسفزایی های بونر و سوات و در پی آنان وزیری های وادی رودخانه توچی به مومندها پیوستند. انگلیسی ها ناگزیر گردیدند به استان مرزی شمال باختری یگان های اضافی سپاهیان کانادایی را گسیل دارند.[65]

 

در امتداد سراسر مرز هند و افغانستان بر دژها و پاسگاه های انگلیسی شبیخون هایی زده می شد. چه بسا، حمله کنندگان از ترس پیگرد سپاهیان بریتانیایی در سرزمین افغانستان پنهان می گردیدند. در این رابطه، فرماندهی بریتانیا در پی  به دست آوردن اجازه نائب السلطنه مبنی بر آن که در صورت لزوم سرکوبگران بتوانند پا به نواحی مرزی افغانستان بگذارند، دست یابد. مگر پاسخ رد جدی گرفتند: «حالا روزهای آرام سال های 1901-1905 نیست هنگامی که ما می توانستیم روی زخم افغانستان پا بگذاریم. حساسیت بیمارگونه افغان ها امروزه یک فاکتور سیاست جهانی شده است و هرگاه سپاهیان منظم ما به افغانستان تجاوز نمایند، در کشور شورش رخ خواهد داد».[66]

 در باره اوضاع سال 1915 در مرزهای شمال باختری  هند آن فاکت آشکارا گواهی می دهد که حکومت مستعمراتی آماده بود در صورت لزوم آغاز به برون بری سپاهیان از نواحی مرزی نماید.[67]

عبدالرحیم، سرمست از پیروزی های نخستین، در ماه اگست 1915 برای آماده سازی خیزش سراسری پشتون های هند بریتانیایی به یاری ترک ها و افغان ها در سال آینده  به کابل آمد.

 

به تاریخ 2 اکتبر 1915 هیات نیدر مایر هنتیگ  به کابل رسید. آمدن او موقف هواداران جنگ با انگلیس را در افغانستان نقویت بخشید. مگر امیر جبیب الله با همه شیوه ها گفتگوها با آلمانی ها را به انتظار تحول آتیه رخدادها در اروپا به تعویق می افگند. او، همزمان با عقب نشینی در برابر هواداران جنگ با انگلیسی ها به رهبری برادرش سردار نصر الله خان، به ترک ها که وظایف آلمانی ها را انجام می دادند، اجازه داد به نواحی بود و باش مومندها، افریدی ها و وزیری ها بروند.[68]

 

امیر همچنان از بازگشت پتان های گریزی از ارتش انگلیس که در فرانسه بسر می بردند، به میهن مزاحمت نمی کرد. در برلین درست می پنداشتند که بازگشت آنان اوضاع را بیش از این هم در نوار قبایل آزاد هند بریتانیایی پرتنش می سازد. از این رو، در 1915 حکومت بریتانیا به شدت از پدیدار شدن گریزیان افریدی که با داشتن تجربه جنگی در اروپا بی درنگ در برابر انگلیس وارد جنگ می شدند، در خیبر نا آرام بود. سربازگیری از پشتون ها در ارتش انگلیس بی درنگ متوقف گردید. مگر دیگر دیر شده بود.[69]

 

در جنوری 1916 حبیب الله خان با در نظر داشت تمایلات ضد انگلیسی باشندگان افغانستان با آلمان قرار دادی را به امضاء رسانید. این قرار داد چنین تدوین یافته بود که امضای آن به امیر مزاحمت نمی کرد سیاست بیطرفی را ادامه دهد. مگر قرار داد با آلمان در میان پشتون های نواحی جنوب افغانستان و نوار قبایل آزاد هند امیدواری برای اعلام هر چه سریع تر جهاد را پدید آورد.  قبایل پشتون تنها منتظر اشاره در جنگ در برابر انگلیس بودند.

 

هرگاه کوهنشینان نوار «آزاد» قیام می کردند، در افغانستان نیز جهاد آغاز می گردید. حبیب الله برای جلو گیری از این خطر عینی، جرگه با نفوذ ترین رهبران قبایل پشتون را در کابل فراخواند که در آن به اطلاع آنان رسانید که مشی بیطرفی را ادامه خواهدا داد.[70] امیر به قبایل پشتون هند بریتانیایی پس از پایان این جرگه پیامی فرستاد که در آن آنان را به خویشتنداری فرا خواند و وعده کمک و اسلحه داد. امیر در باره آغاز جهاد چنین نوشت: «ما بسیار از شما خشنود هستیم و از آمادگی شما برای جهاد که هرگاه خواست خدا باشد، تابستان آینده آغاز خواهد شد، آگاه هستیم»[71].

حبیب الله در پایان پیام خود به قبایل افزود که «تنها هنگامی بر ضد بریتانیا اقدام خواهد کرد که کشتی های آلمانی به سواحل هند برسند». این مقید کردن و شرط گذاشتن امیر افغانستان گواه بر آرزومندی استوار وی مبنی بر حفظ صلح با بریتانیا بود. نیدرمایر و هنتیگ هنوز  به بازی دوگانه امیر گمان نمی بردند و می پنداشتند که همه اظهارات او در باره بیطرفی، تنها پرده یی است بر  آماده گیری برای جنگ با انگلیس یا دست کم زمینه سازی برای راه انداختن قیام قبایل پشتون  [دو سوی-گ.] «خط دیورند».  

 

امیر با اقدامات خود نمایش می داد که چنین آمادگی هایی می گیرد. او، در اوایل 1916 به یاری آلمانی ها برخی از دژها و پاسگاه های مرزی را تحکیم بخشید و آغاز به اصلاحات در ارتش افغانستان نمود. افسران آلمانی به رهبری نیدر مایر طی دوره کوتاهی چندین مکتب نظامی برای آماده سازی بورد افسری سپاهیان امیر سازماندهی کردند و خط دفاعی یی پیرامون کابل آراستند. پس از این، مطابق پلان تدوین شده از سوی آلمانی ها ارتش افغانستان مانورهایی به مقصد دفع تهاجم محتمل سپاهیان بریتانیایی انجام می داد. [72]  

آلمانی ها توانستند از کابل دست به پویایی های ضد بریتانیایی در میان قبایل مرزی پشتون بیازند.  نیدر مایر که پس از  شکست رایش سوم در جنگ جهانی دوم به اسارت شوروی ها در آمده بود، در باره پویایی های خود در افغانستان در سال های جنگ جهانی اول چنین گفت: «ما توانستیم جنبش شورشی برخی از قبایل را در برابر انگلیسی ها سازماندهی کنیم. در میان قبایل شبکه خبر چینی آلمانی تنیده شده بود که کار بزرگی را در زمینه دامن زدن تنفر در این قبایل نسبت به انگلیسی ها پیش برده بود.  معمولا ما رهبران قبایل مرزی را تطمیع می نمودیم. هنگام اجیر سازی برای رهبران قبایل هدایایی گرانبهایی می پرداختیم. ما از پخش آوازه ها  در میان قبایل کار می گرفتیم. همچنان پنهانی به قبایل مخاصم با انگلیس اسلحه رسانیده می شد. طی مدت بود و باش در افغانستان، من غیر رسمی  با رهبران قبایلی که در بخش های باختری هند رخنه نموده بودند، دیدار کردم». [73]

 

آلمانی ها توانستند همچنان قرار دادی با وهابیون «کمیته پیروان جهاد» ببندند که بر اساس آن آلمان تعهد سپرد به این سازمان مبالغ هنگفت و پارتی های اسلحه بدهد تا خیزش های ضد بریتانیایی را در گستره قبایل پشتون بر انگیزند. نیدر مایر که از پیروزی های نخستین شادمان شده بود، یادداشت گزارشی یی به برلین تدوین نمود که در آن پلان اقدامات شبکه اجنتوری آلمان را در نوار قبایل «آزاد» هند بریتانیایی در آستانه تهاجم آلمانی ها و ترک ها به ایران د  در بهار آینده ارایه کرد. او در برنامه داشت:

1-انجام کارهای بیشتر سنگرسازی و پاسگاه سازی در مرزهای هند و افغانستان

2-سازماندهی شبیخون ها بر دژها و پاسگاه ها و کاروان های انگلیسی

3-پخش تبلیغات ضد بریتانیایی در هند

نیدر مایر برای پیاده سازی پیروزمندانه اندیشه های خود از ستاد کل خواست یک میلیون پوند استرلینگ، دو فروند هواپیما و یک دستگاه نو و نیرومند رادیویی برای مخابره با ترکیه به دسترس او بگذارند. [74]

 

آلمانی ها بسیار شتاب داشتند خیزش پشتون ها را بر انگیزند. به همین خاطر حتا آغاز به آماده ساختن توطئه به مقصد سرنگونی حبیب الله کردند. روشن است این کار لغزش بزرگی بود که انگلیسی ها از آن بهره گیری کردند و موضوع را به آگاهی امیر رسانیدند و او هم بی درنگ هر گونه مناسبات با هیات آلمانی را بر هم زد[75].

 

انگلیسی ها به نوبه خود به امیر افغانستان وعده مستمری سالانه تا 2.4 میلیون روپیه و پرداخت 60 میلیون روپیه را پس از جنگ را دادند. مکارگی آلمانی ها و طلای انگلیس حبیب الله را واداشت تا در باره اخراج آن ها تصمیم بگیرد. در ماه می 1916 آلمانی ها ناگزیر گردیدند افغانستان را ترک گویند.[76]

 

استخبارات بریتانیا و روسیه بی درنگ به سازماندهی شکار نیدر مایر و هنتیگ  پرداختند. مگر، آن ها توانستند از خطر دو گانه بگریزند. آن ها را این کار نجات داد که افغانستان را از راه های گوناگون ترک گفتند. نیدر مایر مسیر کابل- مزارشریف- هرات- مشهد- تهران را برگزید. در ایران او می توانست به کمک «دوستان» خود سنجش دادشته باشد. چنین هم رخ داد: نیدر مایر در جامه یک بازرگان به ترکیه رسید و سپس به آرامی به میهن بازگشت. در باره خطرات «سفر» او آن فاکت گواهی می دهد که از نزدیک به سی افسر همراه او تنها چند تن به آلمان بازگشتند. در ماه مارس 1917 قیصر ویلهلم دوم، نیدر مایر را نزد خود برای ارائه گرارش فرا خواند و به پاس خدماتش در خاور میانه برایش  نشان اهدا کرد.[77]

 

 هنتیگ راه دور و دراز تر مگر ایمن تری را برگزید- از راه هندوکش و چین به امریکا- که از آن جا با پاسپورت دیپلماتیک به آرامی به آلمان رسید. چنین بر می آید که او یک کانال مطمین ارتباط با چین داشت  که از طریق بانک آن کشور برای پویایی هایش در افغانستان پول به دست می آورد. در آن هنگام دالر امریکایی برای آسیای میانه  یک ارز نادر و کمیاب شمرده می شد و آدم طرف اعتماد هنتیگ در کابل مبلع هنگفت پول را همو در دالر امریکایی داشت و به کوهنشینان وزیرستان حتا پس از رفتن «شف» (رییس) خود اسلحه می رسانید. در آتیه منابع باقی مانده از کابل به چین انتقال داده شد.

 ناکامی هیات نیدر مایر-هنتیگ در افغانستان دیگر نمی توانست آمادگی آلمان را برای «لشکرکشی کبیر هندی» متوقف سازد. طراح پلان این لشکرکشی رییس ستاد کل آلمان- لیودن دورف بود که پیشنهاد نمود از اسیران مسلمانان و هندی گرفته شده در جبهه های شرقی و غربی، سپاه ویژه یی برای حمله به هند تشکیل داد. پیشنهاد لیودن دورف را پذیرفتند و در نزدیکی برلین اردوگاه های ویژه یی ایجاد کردند که مقارن با پایان 1916 پنجاه هزار هندی، پشتون و عرب و چهل هزار مسلمان از ترکستان روسیه گرد آورده بودند.

فرماندهی آلمان در نظر داشت از این اسیران جنگی سپاه چهل هزار نفری یی را برای تهاجم از طریق گستره ماورای قفقاز و خیوه، بخارا و افغانستان ایجاد نماید. آلمان برنامه ریزی کرده بود پس از اشغال این دولت ها، قیمومیت خود را بر آنان تثبیت  و بی درنگ آغاز به تهاجم به هند نماید.

 در برلین می پنداشتند که کمک موثری به سپاهیان مهاجم آلمانی خیزش 110 هزار اسیر آلمانی و اتریشی در ترکستان روسیه خواهد بود.[78]

پس از رفتن آلمانی ها حکومت استعماری انگلیس در هند و امیر افغانستان مساعی خود را برای جلوگیری از خیزش سراسری قبایل مرزی پشتون هماهنگ نمودند. این یک امر بسیار دشوار بود چون آوازه ها در باره آغاز جهاد در برابر بریتانیای کبیر در سراسر نوار مرزی هند و افغانستان پخش گردیده بود. حبیب الله نمی توانست آن را با ترس از بر انگیختن تنفر افغان ها آشکارا تکذیب نماید. به همین دلیل، او خطر نکرد جلو پویایی های پرشور و پر هنگامه برادر خود نصر الله خان و عمال ترک ها را در میان قبایل در تابستان 1916 بگیرد.

 

ترک ها که شمار چشمگیر آنان در افغانستان مانده بودند، پس از رفتن نیدر مایر و هنتیگ، موفقانه در میان پشتون های افغانستان و هند بریتانیایی کارزار تبلیغی گسترده یی را را در دفاع از خلافت به راه انداخته و پیش می برند. در ماه جولای 1916 روس کیپل-کمیسار ارشد استان مرزی شمال باختری و اگنت سیاسی در خیبر به سمله (به اقامتگاه نائب السطنه هند) در باره پویایی های ترک ها در باجور و تیراه (تیراخ) گزارش داد[79]. در همین ماه ترک ها به وزیرستان جنوبی و ناحیه نزدیک به چمن آمدند.[80] پویایی های آنان در میان میعودها و وزیری ها موفقیت آمیز بود: در وزیرستان هر آن می توانست خیزش های ضد بریتانیایی آغاز گردد.

 

در جانب افغانستان همین گونه اوضاع انفجار آمیز پدید آمده بود: روحانیون قندهار در باره آغاز جهاد تصمیم گرفتند. حکومت های محلی افغانی در نواحی مرزی از این فراخوان علمای قندهار پشتیبانی کردند[81]. برای نمونه، سرپرست ولایت خوست- شاه بزرگ با زیر پا گذاشتن فرمان امیر مبنی بر حفظ صلح در مرزها در اگست 1916 تهاجم لشکر بزرگی را در گستره هند بریتانیایی سازماندهی کرد.[82] در خود وزیرستان در اکتبر1915 خیزش بزرگ وزیری ها به رهبری فضل الدین در گرفت. سراسر سال 1916 فرماندهی بریتانیایی ناکامانه می کوشید خیزش را که بیم آن می رفت که به دیگر نواحی نوار قبایل پشتون پخش گردد، سرکوب  نماید[83].

 

تنها مشی هوادار انگلیس امیر افغان به حکومت بریتانیا اجازه داد خیزش مسعودی ها به تعویق بیفتد. حبیب الله خان شتابزده نمایندگان خود را نزد قبایل مرزی گسیل داشت و به آن ها اعلام داشت که «اعلام خودسرانه جهاد در برابر انگلیس بدون اجازه او مردود است».[84]

 

این هشدار امیر که پشتون های خاوری او را پیشوای روحانی خود می شمردند، قبایل وزیرستان را از آغاز جهاد باز داشت. تابستان سال 1916 برای انگلیسی ها اوضاع بس خطرناکی در ناحیه خیبر بروز نمود. در مرز منطقه پیشاور، نزدیک به یک سال می شد که شورش مومندی های کوهستانی به رهبری تورنگزایی ادامه داشت که با آن که فرماندهی انگلیس 9000 سپاهی را گماشته بود، مگر گماگان نمی توانست به پیروزی دست یابد.[85]

 

برای تقویت محاصره مومندی های کوهستانی، انگلیس در نتیجه معامله با خان های مومند باشنده همواری ها به همکاری آن ها ملیشای(شبه نظامیان) مومندی را ایجاد نمود. این تدبیر به حکومت بریتانیا امکان داد پیشاور را از یورش های دسته های تورنگزایی دفاع نماید. حکومت بریتانیا پیروزمندانه با پویایی های ترک ها در میان افریدی ها مقابله کرد. در ماه جولای 1916 فرستادگان ترکی به همراهی گریزیان افریدی نیز نزد این قبیله آمدند.[86]

 

ترک ها به افریدی ها پیشنهاد نمودند که تابعیت عثمانی را بپذیرند و بی درنگ جهاد علیه بریتانیای کبیر را آغاز کنند. مگر محترمانه پاسخ رد دریافت داشتند. افریدی ها تنها به شرط دریافت کمک راستین آماده بودند قیام ضد بریتانیایی را آغاز کنند. از همین خاطر انگلیسی ها شتابزده دژ جمرود در گذرگاه خیبر را تحکیم بخشیدند.

 

مقارن با بهار 1917 سپاهیان انگلیسی هنوز هم نتوانسته بودند خیزش مومندها و وزیری ها را سرکوب نمایند و در ماه مارچ دیگر مسعودها نیز دست به شورش زده بودند. به تاریخ اول ماه مارچ لشکر سه هزار نفری آنان پست نظامی سرویکا را به محاصره کشیدند. فرماندهی انگلیسی ها برای نجات دژها و پاسگاه های خود تیپ دیره جات را از تنک  به گومل گسیل داشتند که موفق گردید محاصره سرویکای را بشکناند. چنانی که رخدادهای بعدی نشان دادند، پیروزی ها موقت بودند. چون پس از بازگشت تیپ به تاریخ 9 می مسعودها بار دیگر این پست نظامی را محاصره کردند. امیر افغان در وضع دشواری قرار گرفت- شورش در وزیرستان می توانست به شورش همه قبایل پشتون در برابر انگلیس و خود او مبدل گردد. از همین رو، حبیب الله بی درنگ به حکومت بریتانیا در هند نامه یی فرستاد با خواهش این که در برابر مسعودها دست به لشکرکشی های بزرگ سرکوبگرانه نیازند. چون «این کار می تواند به او مزاحمت کند از خیزش سراسری قبایل مرزی که می تواند هر دو کشور را به جنگ بکشاند، جلوگیری نماید».[87]

 

اوضاع در وزیرستان به آن پیمانه خطرناک بود که انگلیسی ها با آن هم ناگزیر گردیدند خطر کنند و تابستان 1917 یورش بزرگی را در وادی هایسورا آغاز  نمایند. هرگاه این کار  را نمی کردند، تهدید تکرار رخدادهای سال 1897 واقعی می گردید. سپاهیان انگلیسی زیر فرماندهی جنرال بینون دو ماه با حمایت نیرومند هوایی در برابر مسعودها در گیر جنگ بودند. تنها به تاریخ ده اگست جرگه مسعود ها فیصله کرد دست از مقاومت بردارند و با بریتانیا موافقتنامه صلح را امضاء نمایند.[88]

 

به سال 1917 انگلیسی ها به یاری نیروی هوایی موفق گردیدند خیزش مومندها را که هواپیماهای انگلیسی را «فرشتگان مرگ» می خواندند، سرکوب نمایند. سر از این لحظه در مرز شمال- باختری هند بریتانیایی تا پایان جنگ جهانی اول خیزش های بزرگ برنخاست.[89]

 

با بررسی نتایج رخدادهای سال های 1914- 1917 در مرزهای هند و افغانستان روشن می گردد که آلمان تلاش می ورزید از مبارزات رهایی بخش پشتون ها به مقصد تضعیف بریتانیا بهره برداری نماید که تا جایی موفق هم گردید: انگلیس با ترس از تهدید شورش قبایل در مرز هند و افغانستان، نه تنها یک هنگ را هم بر نداشت، بل نیز ناگزیر گردید سپاهیانی را هم که باید به جبهه اروپا می فرستاد، بدانجا گسیل دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش چهارم

جنگ سوم افغان و انگلیس: شکست سنگین انگلیسی ها از پشتون ها

 

مناسبات میان بریتانیا و افغانستان بی درنگ پس از پایان جنگ جهانی اول سر از نو تیره گردید. دلیل آن همان شد که بود- نوار قبایل «آزاد» پشتون. امیر حبیب الله خان در ازای مشی هواداری از انگلیس در سال های 1914-1918 از لندن آغاز به خواستن این کرد که به افغانستان استقلال بدهد و زمین هایی پشتون های خاوری را باز گرداند.[90]

 

چندی پس از این، حبیب الله خان کشته شد و پسرش امان الله بر اورنگ پادشاهی افغانستان نشست که بی درنگ استقلال کشور خود را از انگلیس اعلام کرد. این بود که جنگ سوم افغان و انگلیس ناگزیر گردید و به تاریخ سوم ماه می 1919 سپاهیان افغانی از طریق گذرگاه خیبر آغاز به تهاجم به سوی پیشاور نمودند. [91]روز دیگر بریتانیا در برابر افغانستان اعلام جنگ کرد.

 

آغاز اقدامات جنگی،آژیری گردید برای خیزش تازه ضد انگلیسی پتان های مرزی هند بریتانیایی. فیرز  تیتلر- سفیر پیشین بریتانیای کبیر در کابل، در خاطرات خود ارزیابی دقیقی از اوضاع در نوار قبایل «آزاد» پشتون پس از آغاز جنگ با افغانستان داد: «کنترل بریتانیا بر نوار مرزی طی چند روز «ناپدید» گردید».[92]این بود که زمینه مساعدی برای آغاز تهاجم سپاهیان افغانی به هند بریتانیایی فراهم آمد. تصرف پیشاور، هدف اصلی فرماندهی افغان بود که تنها با کمک لشکرهای قبایل مرزی که شمار شان به 200 هزار ستیزه جو می رسید و از جمع آنان 80 هزار تن با تفنگ های مدرن چند تیر مجهز بودند، عملی بود. این کاملا بسنده بود تا بر ارتش بریتانیا یک رشته ضربات جدی زد.[93]

از این رو، لرد چلمسفورد- نائب السلطنه هند بی درنگ پس از آغاز به اقدامات رزمی در مرزهای هند و افغانستان کرد. او به روس کیپل- کمیسار ارشد استان مرزی شمال باختری فرمان داد «از پخش پول صرفه نکنید. محض برای این که جلو شورش قبایل گرفته شود»[94]

 

در پی آن گریز گروهی پشتون ها از دسته های «تفنگداران خیبر» آغاز گردید. افریدی ها نمی خواستند در برابر هم قبیله یی های خود بجنگند. پس از چندی از 1200 سرباز تنها کمتر از 200 تن نزد انگلیسی ها ماندند که هر آن آماده گریز بودند تا با تفنگ در دست به شورشیان  بپیوندند.[95]سپاهیان افغانی با همکاری افریدی ها بدون مانع به نزدیک دژ بریتانیایی لندی کتل رسیدند و استیشن پمپ آبرسانی را که به پادگان انگلیسی در خیبر آب آشامیدنی کوهی می داد، تسخیر کردند.[96] در گرمای 60 درجه یی و به دلیل نبود آب آشامیدنی، در میان سپاهیان انگلیسی بیماری کولرا واگیر شد. فرماندهی بریتانیا می دانست که بایسته است هر چه سریع تر افغان ها را از خیبر بیرون راند. مگر هیچ کاری از دستش بر نمی آمد. چون سپاهیان را به گونه عاجل برای سر کوب شورش که به پختگی رسیده بود، در پیشاور نیاز داشت.

 

در پایتخت استان مرزی شمال باختری به رهبری آمر پست خانه- حیدر خان خیزش آماده می شد که در آن در برنامه بود تا هفت هزار پشتون مسلح برای تصرف ایستگاه راه آهن، ایستگاه رادیو و دیگر تاسیسات مهم نظامی اشتراک ورزند. هنگامی که «توطئه» پیشاور به حکومت بریتانیا روشن گردید، شهر را با سپاهیان خود به محاصره کشید و در خود شهر حالت نظامی مقرر گردید. انگلیسی ها برای در هم شکستاندن اراده باشندگان شهر به مقاومت، همچنان آب را  به روی آنان بستند.[97] اقدامات قاطعانه روس کیپل توانست به سرعت اوضاع را در شهر با ثبات گرداند.

 

ارتش بریتانیا تنها به تاریخ 11 ماه می توانست در برابر سپاهیان افغان در خیبر دست به پاتک بیازد. انگلیسی ها به سرعت افغان ها را از آن جا راندند مگر نتوانستند پیش تر از آن بروند. چون هنوز در آغاز نبردها فرماندهی بریتانیا ناگزیر گردیده بود نیمی از از سپاهیان خویش را در برابر قبایل شورشی به کارزار بیاورند. روشن گردید که برای کنترل بر این گذرگاه بایسته است تا یک لشکر کامل را در آن جا گذاشت. همچنان تهدید حمله قبایل مرزی بر پیشاور کماکان به قوت خود مانده بود که به آن از سوی شمال آن چند لشکر بزرک کوهنشینان روان بوند و در یک سخن، سپاهیانی که برای حمله به درون خاک افغانستان لازم بودند، درگیر جنگ چریکی دست و پا گیر با پتان ها شده بودند.

 

اوضاع بیشتر بحرانی برای انگلیسی ها در بخش جبهه جنوبی پدید آمده بود: وزیری ها به پا خاسته و مسعودها، بخش بزرگ وزیرستان را هنوز در آستانه لشکرکشی ارتش افغانستان از سپاهیان بریتانیایی پاکسازی نموده بودند. دسته های شبه نظامیان قبیله یی که از سوی انگلیسی ها از مردان قبایل بومی ایجاد گردیده بود، با سلاح در دست به افغان ها پیوستند. فرماندهی انگلیسی برای آن که پادگان های مستقر در دژها و پاسگاه های جداگانه را از آتشباری نجات دهد، دستور عقب نشینی داد که به زودی به گریز سراسیمه وار مبدل گردید. نه تنها پاسگاه های کوچک، بل نیز چنین دژهای بزرگ انگلیسی مانند وانه از سوی قبایل شوروشی اشغال گردید.[98]

 

برای سپاهیان افغانی به فرماندهی جنرال نادر خان تنها این کار ماند ه بود که موفقیت به دست آمده [از سوی قبایل] را توسعه بخشند و ضربه نوی بر مهمترین دژ انگلیسی ها تل وارد بیاورند. به تاریخ 27 ماه می 1919 محاصره تل از سوی ارتش نادر خان آغاز گردید. خالفین تاریخ نویس سرشناس شوروی می نویسد: «رخنه ناگهانی ارتش افغانستان و چریک های قبایل از طریق کوه های سلیمان همه سیستم نقاط اتکایی بریتانیای را در شمال باختری هند به مرز شکست رسانیده بود. کرم و تورغای، سپین وام و میرانشاه به افغان ها تسلیم شدند. تل که منبع آبرسانی آن قطع شده بود، در آستانه سقوط قرار گرفته بود»[99].

فرماندهی انگلیس به بسیار دشواری توانست به تاریخ یکم جولای 1919 محاصره تل را در هم بشکند. در روز بعد انگلیس و افغانستان آتش بس کردند و مصالحه امضاء نمودند. این گونه، سومین جنگ افغان و انگلیس به پایان رسید. این کار به سود هر دو جانب بود.  افغانستان به دلیل عقب ماندگی خود نمی توانست به جنگ ادامه بدهد و انگلیس نمی توانست در این جنگ به پیروزی برسد. چون در پشت جبهه ارتش بریتانیا تهدید درگرفتن خیزش نیرومند باشندگان استان مرزی شمال باختری و پنجاب می رفت. افغانستان توانست در این کشاکش با بریتانیای کبیر به یاری قبایل مرزی بییستد. لشکرهای قبیله یی سپاهیان بریتانیایی را درگیر ساختند و به آنان امکان ندادند در برابر افغانستان دست به تهاجم بزند (در واریانت خیبر) و با تصرف مهم ترین دژهای انگلیسی راه را برای پیشروی نیروهای افغانی در اعماق هند بریتانیایی هموار ساختند- به گونه یی که در وزیرستان چنین رخ داد.

 

بر اساس قرار داد صلحی که به تاریخ هشتم اگست 1919 در راولپندی بسته شد، انگلیس با اکراه استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. مگر سرزمین های پشتون های خاوری بر اساس این  قرار داد در هند بریتانیایی ماند. از همین رو، مبارزه ضد بریتانیایی پشتون ها ادامه پیدا نمود. مرکز اصلی قیام پتان ها کماکان وزیرستان مانده بود. وزیری ها و مسعودها با تکیه به کمک افغان ها اسلحه و مهمات پیوسته بر سپاهیان انگلیسی یورش می بردند.  نیروهای متحده آن ها که شمار شان به 55000 رزمنده می رسید، تا نوامبر 1919 به فرماندهی بریتانیا مجال ندادند دست به تهاجم بزند.[100]

 

انگلیسی ها تنها با ایجاد گروهبندی 62000 نفری با پشتیبانی 52 فروند هواپیما به تاریخ 17 نوامبر آغاز به تهاجم به وزیرستان شمالی نمودند و بخش جنوبی دره توچی را گرفتند. تقریبا همزمان با آن اقدامات رزمی در وزیرستان جنوبی درگرفت.

 

حکومت استعماری هند در آغاز کارزار در وزیرستان بر آن بودند که این بار به استقلال وزیری ها و مسعودها برای همیشه پایان خواهند داد. در پی آن، برنامه ریزی شده بود که سراسر نوار قبایل آزاد را در ترکیب حوزه های اداری بیاورند.[101] مگر مقاومت سرسختانه قبایل وزیرستان انگلیسی ها را وادار ساخت از این طرح ها صرف نظر نمایند. تنها طی 30 روز نخست تهاجم بریتانیایی ها، سپاهیان انگلیسی بیست بار با کوهنشینان درگیر نبرد گردیدند. آن ها مجبور بودند به هر دره و هر گردنه با کاربرد هواپیماهای جنگی و توپخانه سنگین یورش ببرند. تنها کوه سیدان را در دسامبر 1919 توانستند پس از بیست و پنج پرواز رزمی بگیرند.[102]

 

وضعیت سپاهیان بریتانیایی بسیار پیچیده و خطرناک بود. چون «پشت جبهه» نداشتند و از هر سو روز و شب مورد شبیخون ها قرار می گرفتند. تنها طی سال 1920  پشتون ها 611 یورش مسلحانه در برابر یگان های انگلیسی انجام داده بودند. اکثر لشکرهای وزیری ها و مسعودها ضرباتی بر دشمن از خاک افغانستان وارد می کردند و سپس به سرعت پشت سر سپاهیان غیر منظم قبیله یی افغان پنهان می شدند. سپاهیان افغانستان به فرماندهی شاه دوله حتا پس از قرار داد صلح راولپندی از دژ وزیرستان وانه دفاع می کردند و مشارکت پویایی در  نبردها در برابر سرکوبگران داشتند.

 از این رو، این دژ آخرین جایی بود که سپاهیان انگلیسی در دسامبر  1920    آن را گرفتند.[103]

 

پس از این، وزیری ها و مسعودها دست از مقاومت بر داشتند و با حکومت استعماری موافقت  نامه یی را به امضا رسانیدند که بر اساس آن ، همه سلاح های به دست آورده از انگلیسی ها را دوباره باز گردانیدند و جریمه بزرگی پرداختند. به نوبه خود انگلیسی ها تعهد سپردند کاری به خودگردانی قبایل نداشته باشند و در نوار قبایل آزاد مالیه وضع ننمایند.[104]

 

این گونه، کوهنشینان به یاری مبارزه قهرمانانه خود بار دیگر استقلال خود از انگلیس را پاسداری کردند. «اقدام پلیسی در وزیرستان»- به گونه یی که کارزار سال های 1919-1921 رسما چنین خوانده می شد، در برابر وزیری ها و مسعودها برای خزانه انگلیس 110 میلیون روپیه هزینه برداشت.[105]هنگام اجرای آن، سپاهیان بریتانیایی 2000 کشته و زخمی دادند.[106] زیان بزرگی را به انگلیسی ها همچنان ایپیدمی کولرا رسانید که به خاطر آن تلفات آن ها به شدت افزایش یافته بود.

جنگ سوم افغان و انگلیس 1919 و خیزش قبایل پشتون ثابت گردانید که مشی کرزن که شالوده آن متکی بر حفظ مرز هند و افغان به کمک شبه نظامیان قبایلی بود، با شکست رو به رو گردید. پشتون های خاوری بار دیگر ثابت ساختند که کلید «دروازه های هندوستان» در دست های آنان است. بایسته است همچنان خاطر نشان ساخت که پیروزی سپاهیان نادر خان در بخش جنوبی جبهه به یاری توپخانه کروپ که در آستانه جنگ جهانی اول امیر حبیب الله خان از آلمان خریداری نموده بود، ممکن گردید. افزون بر این، افسران آلمانی و اتریشی، هنگامی که ضد حمله سپاهیان بریتانیا آغاز گردید، کمک نمودند تا اوضاع در جلال آباد با ثبات گردد.[107]

 

این گونه، آلمان، در روند جنگ سوم افغان و انگلیس، روی هم رفته توانست ضربه هر چند هم ضعیفی به بریتانیا (بر انگشت افگار آن) بزند. توپخانه آلمانی (هر چند هم با تاخیر) بر دژهای انگلیسی در مرز هند و افغان آتش گشود.

 

 

 

 

 

 

 

بخش پنجم

تهدید نو هند بریتانیایی

برنامه های آلمانی ها در زمینه وارد آوردن ضربه بر هند از راه افغانستان عملا به روسیه شوروی که می خواست به هر بهایی که شده دشمن خونی خود- بریتانیای کبیر را تضعیف نماید، به ارث رسید. به محضی که در جنوری 1919 ارتباط میان جمهوری سوسیالیستی فدراتیف روسیه شوروی با جمهوری ترکستان شوروی احیا گردید، رهبری بلشویکی تصمیم به بستن پیمان تهاجمی با افغانستان در برابر انگلیس گرفت. امان الله خان که در مسکو، در باره جلوس وی بر اورنگ شهریاری، زمان مدیدی هیچ چیزی روشن نبود، نیز به یک متحد در برابر بریتانیا نیاز داشت. از این رو، امیر نو در آغاز 1919 نخستین هیات افغانی را به ریاست مولوی برکت الله [هندی-گ.] به مسکو گسیل داشت. همچنان نیکلای براوین- نخستین فرستاده شوروی به کابل، به تاشکنت رسید.

 

دیپلمات پیشین روسیه تزاری که زمان درازی در ایران کار کرده بود، چندین زبان خاوری را می دانست و در اوضاع سیاسی در خاور میانه خوب وارد بود. او نیک می دانست که هدف اصلی سیاست انگلیس در این منطقه- ایمن ساختن تسلط و سیطره اش در هند از هر گونه اقدامات  خصمانه است. شاید، او مانند همه آدم های خردمند در آغاز سده بیستم ناگزیری درگرفتن جنگ میان «انتانت» و «اتحاد سه گانه» را پیش بینی می کرد. برای او دشوار نبود همچنان پیش بینی نماید که آلمان دست به کدامین اقدامات در ایران و افغانستان خواهد یازید. از این رو، او به دلیل انگیزه های جاه طلبانه، خواهان تقرر خود چند سال به حیث معاون قونسلگری در استان سیستان ایران در نزدیکی مرز افغانستان بود. هر چه بود، براوین بر آن سنجش داشت تا بالاروی خود را از نردبان مدارج کاری در شکار هیات پنهانی آلمانی به کابل تسریع بخشد. مگر، هنگامی که در ماه اگست 1915 اسکار فن نیدرمایر و هنتیگ توانستند به افغانستان رخنه نمایند، کار در سیستان جذابیت دلچسپی پیشین خود را از دست داد.

 

پس از اکتبر 1917 براوین یگانه دیپلمات تزاری در ایران بود که حاکمیت شوروی را به رسمیت شناخت که او را به سمت نماینده تام الاختیار خود در تهران گماشت. به سال 1918 او درفش سرخ را بر ساختمان سفارت روسیه در پایتخت ایران بر افراشت. مگر به زودی به دلیل انتریگ های انگلیس ناگزیر گردید به مسکو برود.[108] وانگهی، [هنگامی که موضوع گماشتن نماینده در کابل مطرح گردید-گ.]، چیچیرین-کمیسار خلق در امور خارجی، نامزدی براوین در سمت نخستین نماینده تام الاختیار شوروی در افغانستان را تایید نمود.

 

در تاشکنت آمدن دیپلومات پیشین تزاری از سوی حکومت جمهوری ترکستان شوروی بسیار منفی ارزیابی گردید. روشن است کسی نمی توانست این را که براوین دیپلمات حرفه یی و خاورشناس بزرگی است را زیر سوال ببرد. مگر او، به باور رهبری ترکستان، عنصر بیگانه از دیدگاه عقیدتی بود. در رابطه با این، در تاشکنت تصمیم گرفتند برای کنترل بر نماینده تام الاختیار در ترکیب سفارت چند نفر حزبی طرف باور و اعتماد: ک. کولیکف، م. زیبارف، جنابی و آ. علویانی و بوریس ایوانف- رییس ستاد کل جمهوری ترکستان شوروی را شامل سازند. ایوانف وظیفه گرفت موافقت امیر را برای عقد پیمان تهاجمی- تدافعی در برابر انگلیسی ها به دست آورد.[109] افزون بر این، به ایوانف فرمان داده بودند هرگاه براوین خایین از کار برآید، او را بکشد.

به تاریخ یکم جولای 1919 هیات نظامی- دیپلماتیک شوروی از مرز افغانستان گذشت. مگر، در ماه اگست، هنگامی که امان الله خان دیگر قرار داد صلح را با انگلیس عقد کرده بود، به کابل رسید.  در راه رسیدن به پایتخت- به کابل، نمایندگان روسیه شوروی با آخرین آلمانی هایی که افغانستان را ترک می گفتند، دیدار بس نمادینی داشتند: آنچه را که آن ها نتوانسته بودند طی سالیان جنگ جهانی اول بکنند، کنون دیگر بلشویک ها تلاش می ورزیدند آن را انجام دهند. به تاریخ 21 اگست 1919 سفارت شوروی به کابل رسید و بی درنگ زیر نظارت شدید حکومت افغانستان که می خواست به گونه اعظمی «مهمانان نو» امیر را تجرید نماید، قرار گرفت. امان الله خان و «حواریون» او می کوشیدند از وخامت دوباره مناسبات با بریتانیا جلوگیری نمایند. چون افغانستان برای یک جنگ دیگر آماده نبود. افزون بر آن، جانب افغانستان به گونه مدلل هراس داشت که اعضای سفارت روسیه شوروی تلاش خواهند ورزید به گرد آوری مدارک استخباراتی بپردازند و همچنان تبلیغات کمونیستی را پیش ببرند. بیداری افغان ها مدلل بود. چون در جمع پاسداران هیات شوروی، ده تن از کمونیست های ترکستانی «برای کار سیاسی در میان افغان ها» حضور داشتند»[110].

 

ایوانف- آتشه نظامی، به نوبه خود، به رغم همه دشواری ها با پویایی به جمع آوری اطلاعات بایسته در کابل پرداخت: در دسترس او مبلغ هنگفت پول، طلا و نقره گذاشته شده بود. پسان ها او به خاطر می آورد: «چنین پول هنگفت، به من این امکان را می داد که به رغم تدبیرهای ویژه گرفته شده برای تجرید ما، به اکتشاف بپردازم. سربازان بر سر این که چه کسانی از آنان مرا همراهی کنند و با من بروند، با هم گلاویز می شدند. چون هر کدام از من پنج سکه بخششی می گرفتند و از همین خاطر بود که ما را می گذاشتند هر آنچه که بخواهیم، بکنیم. من به گونه غیر قانونی نزد ترک ها می رفتم. به پاسگاه های آنان سرکشی می کردم و با افسران شان به گفتگو می پرداختم»[111].

مگر، همه چیز به این سادگی، به گونه یی که ایوانف نوشته است، نبود. او سه بار از امیر تقاضا کرد تا به او اجازه دهد به گستره قبایل پشتون برود. مگر، هر بار پاسخ رد دریافت کرد. در ماه اکتبر 1919 مستشاران نظامی به رهبری ایوانف ناگزیر گردیدند کابل را ترک گویند. چون نتوانسته بودند مهم ترین وظیفه خود- بستن پیمان نظامی با امیر در برابر انگلیس- را انجام دهند.[112]

پویایی براوین پیروزمندانه تر بود و منجر به برپایی متاسبات دیپلماتیک میان مسکو و کابل گردیده بود.

 در همین راستا، در مسکو، نماینده امان الله خان عمل می کرد. مولوی برکت الله که به سال 1915 با هیات آلمانی به کابل آمده بود و در آن جا با کمک آلمانی ها دست به پی ریزی «حکومت موقت هند» یازیده بود، به خواهش امان الله در اپریل 1919 به پایتخت روسیه رسید. برای آن که در باره کمک حکومت شوروی به افغانستان و همه نیروهای ضد بریتانیایی در آسیای میانه به توافق برسد.

 

به تاریخ 22 اپریل 1919 برکت الله نخستین یادداست گزارشی خود را به  لنین گسیل داشت که در آن پیشنهاد کرد «به حکومت بلشویکی تسهیلات ارزشمندی در مبارزه با دشمن مشترک بلشویسم و اسلام- انگلیس ارایه می نماید».[113]

 

در این سند همچنان گفته شده بود: «در افغانستان به گونه شگفتی بر انگیزی روند خوشایند اوضاع به گسترش چشمگیر بلشویسم مساعدت می نماید. افغان ها هیچگاهی انگلیس را دوست نداشته اند. مگر انگلیسی ها از راه حمایت پولی سخاورزانه تاثیر خود را بر فرماندهان افغانی حفظ نموده اند. امیر پیشین- حبیب الله خان هوادار انگلیس بود. اما با این آرزومندی که در میان مردم محبوب باشد، نقش دوگانه یی را بازی می کرد. امیر نو- امان الله خان به انگلیسی ستیزی به نام است. او زیر هیچ عنوانی با انگلیس وارد تعامل نخواهد شد هرگاه چنین کاری ممکن باشد. او دوست نزدیک و بی آلایش ما است و این بدان معنا است که دروازه های هند به روی حکومت روسیه کاملا باز است. هرگاه تنها حکومت روسیه بتواند بی درنگ از تحول اوضاع مساعد بهره برداری نماید».  

 

مولوی برکت الله به حکومت شوروی پیشنهاد نمود تا با امیر نو افغان بر ضد «تسلط انگلیس بر هند» پیمان نظامی ببندد و خواهش کرد یک میلیون پوند استرلینگ و [مقادیری-گ] جنگ افزار برای آماده سازی جنگ با انگلیس به دسترس کابل بگذارد. به باور او، قبایل مرزی پشتون بی چون و چرا به افغانستان خواهند پیوست و «آنگاه انقلاب در هند ناگزیر خواهد گردید». فرستاده امان الله خان می پنداشت که روسیه شوروی [باید-گ.] در همه جبهه ها دست به پدافند بیازد و هم به اقدامات پویای نظامی در ترکستان ادامه بدهد و سر انجام دست به مداخله بزند. در این حال، مولوی برکت الله به ویژه خاطرنشان می ساخت که «به افغانستان باید سپاهیان با انظباط گسیل شوند که پیشاهنگ آن می توانند یگان های تشکیل شده از مسلمانان باشند».

 

برکت الله، برای آماده سازی باشندگان ترکستان، افغانستان و گستره قبایل پشتون در مبارزه در برابر انگلیس از بلشویک ها خواهش نمود تا دستگاه های چاپی، حروف انگلیسی و پارسی و نیز کاغذ برای چاپ کتاب ها و کتابواره ها دارای بار مذهبی- سیاسی برای جلب باشندگان مسلمان به سوی ترقی و برای مبارزه با ملاهای تنگ نگر و جاسوسان خودکامه به دسترس بگذارند. در یک سخن، به لنین طرح همه جانبه متحدساختن مسلمانان آسیای میانه در برابر انگلیس را پیشنهاد نمود. شالوده و تهداب این پیمان می بایستی اتحاد روسیه شوروی با افغانستان می گردید و هدف اصلی آن- راندن انگلیسی ها از هند می شد.

 

این گونه طرح های ناسیونالیست های هندی همواره در بردارنده سازماندهی خیزش ضد بریتانیایی پشتون ها بودند. اما برکت الله با آگاهی از آغاز زود رس جنگ افغان و انگلیس در تدوین نخستین یادداشت خود به حکومت شوروی بسیار شتاب داشت و از همین رو، در آن به مساله قبایل مرزی به پیمانه بایسته بذل توجه ننموده بود. برای زدایش این نارسایی، او همچنان مقاله خود را که هنوز در سال 1913 در توکیو به چاپ رسیده بود، به  کاخ کرملن فرستاد. در این مقاله، برکت الله در باره پتان ها چنین نوشته بود: «هرگاه نیرو و دلیری یی را که آنان دارند، با دورنگری بزرگ دولتی آمیخت، برای گرفتن جهان بسنده خواهد بود! در امور داخلی آنان نباید مداخله روا داشت. مگر بایسته است قلب های آنان را در عشق به دولت افغانستان با رشته های برادری اسلامی محکم بست و همان گونه که پیامبر مبلغان و واعظانی نزد قبایل عرب گسیل می داشت، همین گونه بر ماست تا مبلغان  خود را به همه قبایل مرزی بفرستیم».[114]   

 

لنین، به تاریخ 7 ماه می 1919 ، برکت الله- نماینده غیر رسمی امان الله را  پذیرفت. صورت مجلس گفتگوهای رهبر بلشویک ها با مولوی برکت الله را کسی یادداشت نکرد. مگر دشوار نیست گمان برد که چه مسایلی در آن گفتگوها به بررسی گرفته شده بودند. روشن است که لنین در اوضاع جنگ داخلی نمی توانست به برکت الله هندی هیچ گونه کمک راستینی را در برابر انگلیس وعده بدهد. بایسته است خاطر نشان بسازیم که هر دو طرف گفتگو در باره آغاز جنگ افغان و انگلیس آگاهی نداشتند. در این باره حتا در تاشکنت چیزی نمی دانستند. خبرها در باره رخدادهای در افغانستان  تا ترکستان با تاخیر بسیار می رسیدند، حال چه رسد به مسکو!  

 

برکت الله و براوین کمبود اطلاعات و نبود دستورهای مشخص و دقیق را با درک همانند هدف اصلی خود جبران می کردند- زدن ضربه خرد کننده به انگلیس نیرومند در هند.

 

به گواهی اسناد آرشیوی، این پیشاهنگان مناسبات افغانستان و شوروی موفق شدند در ماه مارچ 1919 در تاشکنت دیدار نمایند. به گمان غالب آن ها  مهم ترین مسایل را به بررسی گرفتند. روشن است، برکت الله و براوین بستن قرار داد آینده نظامی میان افغانستان و شوروی را چونان صحنه تازه یی از «بازی بزرگ» در آسیای میانه ارزیابی می کردند. چنانی که براوین در یکی از نامه های خود به کمیساریای خلق در امور خارجی نوشت: «تاریخ روسیه ثبوت تردید ناپذیری منبی بر تمایل راسخ و از پیش تعیین شده روسیه به سوی خاور و به ویژه به سوی آسیای میانه و هند در دست ما می دهد. دست سرنوشت روسیه تزاری را به سوی هند کشانید و همان دست امروز روسیه شوروی را بدان سو می کشاند. همو در هند باید مسایل جهانی فیصله شود و این مسایل با برخورد روسیه با انگلیس حل می گردد»[115].  

 

برپایی مناسبات دیپلماتیک میان جمهوری سوسیالیستی فدراتیف روسیه شوروی و افغانستان ضربه محسوسی بر مواضع بریتاییا در «آستانه هند» وارد آورد. از همان آغاز، اتحاد میان این دو کشور بر شالوده بریتانیاستیزی برپا گردید. روسیه شوروی- خطرناک ترین دشمن هند بریتانیایی می کوشید به دروازه های هند نزدیک شود!.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش ششم

افغانستان و جبهه خاوری «انقلاب جهانی»

خبرها در باره آغاز جنگ افغان و انگلیس، لینن و پیرامونیانش را وادار گردانید با برپایی مناسبات دیپلماتیک با افغانستان جدی تر برخورد نمایند.

 

 بلشویک ها نمی توانستند لحظه مناسب و مساعد برای تحکیم موقف خود در «چهار راه آسیا»  را فرو گذارند. اتحاد با افغانستان برای روسیه شوروی دورنمای دارای مقیاس جهانی را می گشود. چنین وظیفه بس مسوولانه [(بستن پیمان اتحاد با افغانستان)-گ.] را لنین می توانست تنها به کس مورد اعتمادش- به یک حزبی آزموده شده بسپارد. براوین چنین کسی نبود. از این رو، در کرملن تصمیم گرفتند او را از کرسی نماینده تام الاختیار در کابل تبدیل نمایند. به تاریخ 23 جون 1919 یک بلشویکی قدیمی با استاژ پیش از انقلاب- یاکف (یعقوب) سوریتس گماشته شد.

 

اعتماد نامه او را لنین خود ویرایش و ا مضاء کرد و نیزمعاون کمیساریای خلق در امور خارجی ل. قره خان[116]

این سند برهان قاطعی است دال بر آن که در تابستان 1919 لنین اندیشه بهره برداری افغانستان چونان تخته خیز برای صدور انقلاب به آسیای میانه [ و هند-گ.] را در سر می پرورانید. در اعتمادنامه سوریتس آمده بود: «از نام حکومت کارگری- دهقانی جمهوری سوسیالیستی فدراتیف روسیه شوروی، از سوی شورای کمیساریا های توده یی رفیق سوریتس... به عنوان سفیر فوق العاده و نماینده تام الاختیار روسیه شوروی در آسیای میانه گماشته می شود و وظایفی که به وی سپرده می شود، [تامین-گ.] مناسبات دیپلماتیک با خلق های مستقل بلوچستان، خیوه و بخارا و خلق های هند، کشمیر و تبت که به خاطر آزادی می رزمند، است.

 

به رفیق سوریتس از سوی حکومت کارگری- دهقانی صلاحیت داده می شود مناسبات مستقیمی  با کشورهای موجود و حکومات رو به تشکل و همه سازمان های انقلابی دارای هدف رهایی خلق های آسیای میانه از تصاحب خارجی؛ برپا نمایند. او صلاحیت دارد نمایندگان خویش را خود بگمارد. وارد گفتگوهای مستقیم و یا غیر مستقیم از طریق نمایندگان خود شود و موافقت نامه ها و اسنادی را از نام حکومت کارگری- دهقانی با تایید حکومت  مرکزی در مسکو با آن ها امضاء نماید»[117].  

 

از دیدگاه محتوای خود، این سند بیشتر با اعتبار نامه یک کمیسار همخوانی دارد تا یک سند دیپلماتیک و استوارنامه یک سفیر و چنین به چشم می خورد که در اعتماد نامه سخن بر سر توده های یک منطقه بزرگ است. در حالی که در باره حکومت اعلیحضرت امان الله یک کلمه هم نیست!. همه چیز در جای خود قرار می گیرد هرگاه در سنجش داشته باشیم که سوریتس همزمان به عنوان نماینده انترناسیونال کمونیستی سوم (کمینترن) در افغانستان و کشورهای همسایه آن گماشته شده بود. از سوی رهبری بلشویکی یادآوری در باره یک شهریار خاور زمین در چنین اوضاعی دست کم غیر منتظره بود. بایسته است همچنان خاطر نشان ساخت که همه سفیران بعدی شوروی در کابل تا سال 1943 به این یا آن پیمانه مکلفیت های دیپلماتیک خود را با کار غیر قانونی بنا به دستور کمینترن یکجا پیش می بردند.

 

روشن است، طرح های بزرگ برکت الله و دیگر ناسیونالیست های هندی، بر لو ترتسکسی- کمیسیار خلق نیروی دریایی که پیشنهاد کرده بود «جبهه» انقلاب جهانی را در آسیا بگشایند، تاثیر بزرگی می گذاشتند.

 

هر چه بود، رهبر منشویک ها در نامه تاریخی 5 اگست 1919 خود به کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) چنین تصویب کرد: «در لحظه کنونی، راه به سوی هند برای ما می تواند نسبت به «مجارستان شوروی» بیشتر هموار تر و کوتاهتر باشد.»[118]  

به باور او، «راه به سوی پاریس و لندن، از طریق شهرهای افغانستان، پنجاب و بنگال می گذرد». برای رسیدن به این هدف، ترتسکی بایسته می پنداشت پایگاه های انقلابی یی در ارال و در ترکستان برای آماده سازی تهاجم از طریق افغانستان به هند، ایجاد شود.

 

در سپتامبر 1919 ترتسکی با پافشاری هرچه بیشتر از کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) خواستار صدور فیصله برای ایجاد «پایگاه جدی نظامی» برای «تهاجم ممکنه ما به سوی حنوب» گردید.[119]اسناد آرشیوی بر آن گواهی می دهند که این بار کمیسار خلق در امور نظامی و نیروی دریایی، از کمیته مرکزی اجازه برای گسیل مقادیر بزرگ جنگ افزار به آسیای میانه را به دست آورد. در ماه سپتامبر 1919  به دستور ترتسکی 25 هزار میل تفنگ ... برای واگذاری بی درنگ به حکومت افغانستان به ترکستان گسیل گردید[120].

 

مقارن آن زمان، در مسکو دیگر مدت ها بود که می دانستند که جنگ افغان و انگلیس به پایان رسیده است. مگر در کرملن امیدواری را از دست نداده بودند که بتوانند بار دیگر پای افغانستان را در درگیری با بریتانیا بکشانند. لنین، به تاریخ 16 اکتبر 1919 رهنمودی به تاشکت گسیل داشت که در آن به رهبری جمهوری ترکستان شوروی هدایت داده شده بود که بی درنگ دست کم یک پایگاه کوچک مگر مستقل را در ترکستان ایجاد کرد که در آن بتوان گلوله تولید کرد (دستگاه های تولید آن را گسیل می داریم)، اسلحه و تجهیزات را ترمیم کرد و به استخراج زغالسنگ، نفت و آهن پرداخت».[121]

افزون بر این، به ش. ایلیاوی- عضو شورای نظامی انقلابی جبهه ترکستان و صدر کمیسیون ترکی دستور داده شد پیوندهای «شدیدا پنهانی یی» را با کشورهای جنوب «از طریق هند» برپا نماید. برای انجام دستورهای آخری لینن بایسته بود کانال های مطمئن ارتباط با هند را ایجاد کرد. در این کشور شبکه غیر قانونی تنید و تنها  بعد از آن تلاش ورزید شبکه های جاسوسی را به نواحی دورتر جهان گسیل داشت. در یک سخن، انجام دستور «پیشوای پرولتاریای جهان» حتا در مرحله آماده سازی امری بسیار دشوار و خطرناک بود. مگر، با باز شدن «دهلیز افغانی» این دشواری ها به پیمانه چشمگیری کاهش یافتند.

 

در ماه اکتبر 1919 هنگامی که حکومت شوروی در مسکو، به رغم دشواری های جنگ داخلی هر چه بود، آماده آغاز صدور انقلاب به آسیای میانه می شد، رهبری جمهوری ترکستان شوروی از دستور کرملن مبنی بر دادن جنگ افزار به افغانستان از ذخایر ناچیز خود و نیز تفنگ هایی که ترتسکی فرستاده بود، سر باز زد. حکومت شوروی در تاشکنت، خود برای مبارزه با باسماچی ها به اسلحه نیاز مبرم داشت. افزون برآن، بلشویک های ترکستان به امیر افغان اعتماد نداشتند. برای آنان حتا امان الله خان متنفر از انگلیسی ها در ترکستان (که باشندگان آن بنا به اطلاعات استخبارات شوروی، هرگاه او با ارتش خود بدان جا حمله می کرد، با آمادگی از وی پشتیبانی می کردند)، یک دشمن باالقوه بود.

 

بایسته است خاطر نشان ساخت که نزد حکومت و حزبی های شوروی در آسیای میانه دلایل جدی یی بود تا به دولت افغانستان در آماده سازی اقدامات ضد شوروی در ترکستان مشکوک باشند. امان الله در آغاز فرمانروایی خود آرزو داشت نه تنها سرزمین های پشتون های خاوری، بل نیز قلمرو بخارا، خیوه، فرغانه و واحه پنج را با دژ کوشکا به افغانستان الحاق نماید. امان الله خان در اسناد دولتی آن هنگام، با لقب «سلطان» یاد می شد. پسان ها او را «پادشاه» خواندند»[122]   

 

در مسکو، به «خودسری» رهبری جمهوری ترکستان شوروی به دیده خشم می نگریستند. به گفته ترتسکی، هواداران گرایش «آسیایی»، برای نمونه، ن. نریمانف- آمر بخش خاور نزدیک مسلمان کمیساریای خلق در امور خارجی، «مساله افغانستان» را عمده ترین مساله در رویارویی روسیه شوروی با بریتانیای کبیر در آسیا می شمرد. او از لینن می خواست مشی پویا تری را در منطقه پیش گیرد. به تاریخ اول ماه نوامبر 1919 در یادداشت مفصل گزارشی خود «در باره مساله افغانستان» به لینن نوشت: «هرگاه یک هشتم آن چه که تا کنون در باختر به مقصد تبلیغات هزینه شده است، برای همین مقصد در خاور به مصرف رسیده بود، [آن گاه-گ] خاور مسلمان دیگر زیر نفوذ بلافصل ما می بود. ما دو سال آزگار است تنها سرگرم آن هستیم که از راه رادیو اذهان عامه غرب را آماده سازیم. مگر این «اذهان عامه» به خواندن ما به نام «رهزنان» ادامه می دهند. برعکس، خاور از ما خواهش می کند، تمنا می کند تا با آن متحد شویم و به آن کمک نماییم. ما نه تنها به آن توجه نمی کنیم، بل نیز حتا در این کار ضد انقلاب را زیر درفش «پان اسلامیزم» می بینیم».[123]   

نریمانف می پنداشت که تنفر توده های خاور به ویژه افغان ها از انگلیس، برای ما بهترین تکیه گاه است و دشمنان روسیه شوروی هیچگاهی «نخواهند توانست مردم افغانستان را وادار به اقدامات پویا در برابر ما نمایند»[124]در این پیوند، او پیشنهاد کرد تا روند برپایی مناسبات عادی» میان مسکو وکابل را حتا به بهای واگذاری پاره هایی از خاک کشور به افغانستان سرعت بخشید.

 

واکنش لینن به پیشنهاد ترتسکی، نریمانف و دیگران دوگانه بود. «پیشوای پرولتاریای جهانی» در نظر نداشت بدون ضرورت بسیار شدید پاره هایی از خاک امپراتوری روسیه را قربانی نماید. مگر، در عین حال نمی خواست امکان کارگیری از نیروی ضد بریتانیایی در خاور را بر ضد انگلیس از دست بدهد. چنین بر می آید که این تصورات یکی از دلایلی گردید که رهبری بلشویکی را بر انگیخت در نوامبر 1919  در مسکو کنگره دوم سراسری سازمان های کمونیستی خلق های خاور روسیه را برگزار نماید که در آن در باره «ایجاد ارتش سرخ انترناسیونالیستی به مثابه بخشی از ارتش بین المللی سرخ» فیصله  اتخاذ گردید.[125]

 

در اواخر 1919 رویکرد روسیه شوروی و کمینترن، بنا به ملاحظات تاکتیکی، به گونه نهایی به گزینه گشایش «جبهه خاوری» انقلاب جهانی گردید. ضربه ارتش سرخ بر متصرفات بریتانیایی در هند، یکی از بخش های اصلی این پلان ها را می ساخت.

 

 

 

 

 

 

 

بخش هفتم

نماینده «فراتام الاختیار» شوروی برای سراسر آسیا در کابل

 

 به تاریخ 14 دسامبر 1919 ، سوریتس- نماینده تام الاختیار نو شوروی و همکاران نزدیک او و نیز چندین تن از رهبران ناسیونالیست های هندی به کابل رسیدند. همراه با میسیون شوروی، رییس «حکومت موقت هند»- مهاندار پراتاب با عبدالرب و آچاریا  به پایتخت افغانستان آمدند. وظیفه اصلی آن ها این بود که انقلابیون هندی را در افغانستان سازماندهی کنند و برای انجام پویایی های ویرانگرانه در میان قبایل پشتون در برابر بریتانیای کبیر گرد هم بیاورند.[126]

 

 

آماده سازی ضربه بر مواضع انگلیسی ها در هند، وظیفه اصلی دیپلماسی شوروی در خاور میانه علی الخصوص در افغانستان بود. در رابطه با این، همه گام های برداشته شده از سوی براوین و سوریتس در کابل در سال های 1919-1921 تنها وسیله یی برای مبدل ساختن افغانستان به تخته خیز برای صدور انقلاب به هند و کشورهای همسایه آن بود. حتا قرار دادی که به بسیار دشواری میان روسیه شوروی و افغانستان در باره دوستی به امضاء رسیده بود، صرف تنها یکی از ابزارهای تامین «کوریدور افغانی» به سوی مرزهای هند بود و هدف اصلی بلشویک ها در آسیای میانه نبود.[127]

 

افغانستان و شوروی در سال های 1919-1921 توان آن را نداشتند که جنگ بزرگ مقیاسی را در برابر بریتانیا آغاز نمایند. از این رو، تلاش می ورزیدند پنهانی شورشیان پشتون را برای در هم کوبیدن انگلیس [در یک جنگ فرسایشی در هند-گ.]، حمایت نمایند. این جنگ «سیاه» پنهانی برای هر دو جانب سودمند بود. در این حال، برای امان الله خان و پیرامونیان او اهمیت حیاتی داشت برای جلوگیری از کشاکش های نو با انگلیسی ها هر آن چه را که ممکن بود، انجام دهند تا نمایندگان روسیه شوروی با رهبران قبایل مرزی پشتون تماس های مستقیم نگیرند.

 

 در این پیوند، گفتگوهای افغان- شوروی در کابل عملا در تجارت بر سر مقدار طلا و اسلحه یی که افغانستان می خواست در ازای ترانزیت اسلحه شوروری و آثار تبلیغی به نوار «آزاد» هند بریتانیایی، به دست بیاورد، تبدیل گردیدند. تصادفی نبود که ناهمنگری میان سوریتس و براوین که سرسختانه نمی خواست اسنقلال عمل خود را از دست بدهد و زیر کنترل فرستاده لنین برود، به کشاکش شدید بر سر گام های آتیه دیپلماسی شوروی در افغانستان و کمک به کوهنشینان هند بریتانیایی کشید.

 

براوین به شدت، اما به گونه عادلانه، ماجراجویی و رفتارهای غیر اصولی رهبران مسکو و تاشکنت را در این کشور نقد می کرد. او، در نامه خود به زنیسینسکی- رییس بخش خاور کمیساریای خلق در امور خارجی نوشت: «روسیه شوروی تابستان 1919 نمی توانست و کنون نه تنها نمی تواند، بل هنوز هم نباید به افغانستان- هرگاه از ما خواهش کند، کمک نظامی بدهد. چون کمک به افغانستان به معنای راه اندازی کارزار دارای اهمیت بزرگ جهانی است که بیخی از توان ما بیرون است- «لشکرکشی به سوی هند». یعنی آشکارا ایجاد وضعیت Casus belli برای انگلیس و در نتیجه، گشودن جبهه نو و مرگبار ترین برای ما».[128]  

 

براوین می پنداشت که «گزینه خاور» را می توان نه در افغانستان، بل تنها در گستره قبایل پشتون که می توانند «با تفنگ در دست برای خود وضعیتی کاملا مستقل از انگلیس و از افغان ها ایجاد نمایند، به بازی گرفت». او پیشنهاد کرد برای کار پوپا در میان کوهیان «نوار آزاد»، در کرملن باید سر انجام فیصله نمایند که چه مقدار جنگ افزار به شمول هواپیماها و تیربارها لازم است بی درنگ به شورشیان در نواحی کوهی شمال باختری هند گسیل دارند.

به گفته براوین، سازماندهی خیزش نیرومند مسلحانه ضد بریتانیایی پشتون ها «آخرین تیر در ترکش» بلشویک ها در خاور خواهد بود.[129]برای دستیابی به این هدف، بر روسیه شوروی بایسته بود:

1- گرفتن اجازه امان الله خان برای ترانزیت آزاد اسلحه و مهمات به قبایل رزمجوی پشتون

2- گشایش «قونسولگری» های شوروی در امتداد مرز با هند در جلال آباد، قتدهار، غزنی و کانی گورام؟

نمایندگی مختار شوروی در کابل، باید برای پویایی های خرابکارانه در برابر انگلیس، از مسکو یک میلیون روبل طلایی و همچنان 10-15 رفیق «آگاه، زرنگ و جدی» برای رهبری مبارزه قبایل پشتون از قونسلگری ها به دست می آورد. پلان براوین چنانی که پسان ها آن را در برخی از اسناد کمیساریای خلق در امور خارجی نامیدند، یگانه (واقعا آخرین) دستاویز برای بلشویک ها برای وارد آوردن زیان اعظمی بر امپراتوری بریتانیا با هزینه نسبتا کم بود.

 

پروژه براوین، با همکاری جانب افغانستان می توانست پیاده شود. مگر حکومت افغانستان می ترسید که قبایل با در دست داشتن اسلحه شوروی در آینده می توانند نه تنها در برابر انگلیسی ها، بل نیز در برابر خود امیر اقدام نمایند. در کابل، همچنان نیک آگاه بودند که استخبارات انگلیس هر گونه کمک یک کشور خارجی به قبایل مرزی را بی درنگ کشف خواهد کرد و این کار سر انجام منجر به بر انگیختن تدبیرهای متقابل از سوی بریتانیای کبیر می گردد. افزون بر این، نخبگان حاکم افغانستان را خطر راستین گسترش بلشویسم در میان باشندگان کشور خود شان می ترسانید.

 

به هر رو، هر چه بود، امان الله خان در این اوضاع می توانست تنها از روسیه شوروی آن هم با دشواری اندکی پول و اسلحه برای تحکیم استقلال کشورش به دست بیاورد.  به همین دلیل و نیز با انگیزه تنفر از انگلیس، امیر جوان با آمادگی با سوریتس در باره اقدامات ممکنه باهمی در برابر هند وارد گفتگو شد. هر دو جانب گفتگو کننده می کوشیدند با بهره گیری اعظمی برای خود با «برگ پشتون» بازی نمایند. در میان بسیاری از از وظایف دارای اولویت که می بایستی سوریتس به عنوان نماینده تام الاختیار روسیه شوروی در کابل آن را انجام می داد، یکی هم برپایی تماس ها با فرستادگان قبایل مرزی بود. بخش چشمگیر کار را در این راستا قبلا براوین انجام داده بود. برای بهبود کار، بایسته بود تا دو دیپلمات شوروی باهم دوشادوش کار کنند. مگر، چنین نشد. براوین که در نهانخانه دل از برکناری خود از سمت «فرستاده تام الاختیار» آرزده شده و رنجیده بود، از کار در کرسی معاونت سوریتس که او را بسیار به جا با کنایه «نماینده فرا تام الاختیار برای سراسر آسیا» می خواند، سر باز زد و از کمیسیاریای خلق در امور خارجی خواست تا همکار «بی کفایت» در امور خاور او را برکنار نماید تا کار را برهم نزند، زیانمند نسازد و خراب نکند. مگر، همه مساعی او مبنی بر راندن سوریتس از افغانستان بیهودن از کار برآمدند و نقش برآب شدند.

 

براوین، در ماه جنوری 1920 کناره گیری کرد و در این حال از بازگشت به میهن خود داری ورزید و پس از چندی به گونه مرموزی کشته شد. در مرگ او به پیمانه برابری هم افغانستان و هم سفارت شوروی ذینفع بودند. چون نخستین سفیر شوروی چیزهایی بسیاری را از گفتگوهای محرمانه میان کابل و مسکو می دانست.[130]

 

 ناآرزومندی براوین به همکاری با سوریتس، به گمان بسیار برپایی تماس های نماینده فرا تام الاختیار با نمایندگان قبایل مرزی را به تاخیر افگند، مگر نتوانست به آن مزاحمت کند.

  

به تاریخ 27 دسامبر 1919 سوریتس تلگرام محرمی به تاشکنت برای گسیل بعدی به کمیساریای خلق در امور خارجی فرستاد: «توانستیم با نمایندگان(سرداران) قبایل مرزی افریدی و وزیری تماس بگیریم. این قبایل از ماه می بدین سو با ارتش انگلیسی- هندی پیروزمندانه مبارزه می نمایند. افغانستان با کشانیدن پای آن ها به جنگ از آنان از ترس انگلیس پشتیبانی نمی کند. نمایندگان قبایل کنون تنها به یاری ما امیدوارند- پیشنهاد می نمایند به گونه بلافصل با آنان اتحاد نظامی ببندیم. بخت جمهوری روسیه شوروی به گونه بی سابقه بالا است. به گفته آنان رسیدن پیک اتحاد روحیه قهرمانانه قبایل را تقویت می کند»[131].

 

فرستادگان شورشیان کوهی با آمادگی موافقت کردند نمایندگان شوروی را به نوار «آزاد» گسیل دارند. مگر، در ازای این کار، خواهش کردند به آن ها سی هزار میل تفنگ، تیربار، توپخانه کوهی و شماری مربی نظامی داده شود. روشن است شورشیان پشتون به کمک پولی نیاز داشتند و چون اسکناس(بانکنوت) ها را نمی پذیرفتند، سخن بر سر مقادیر چشمگیر سکه های طلایی بود. سوریتس می پنداشت که شرایط افریدی ها و وزیری ها پذیرا اند و آماده بود با آنان سازشنامه های مقدماتی را در برابر انگلیس عقد نماد. او را حتا خود داری ممکنه حکومت افغانستان مبنی بر نگذاشتن کاروان ها با اسلحه شوروی به مرز هند بریتانیایی نمی ترسانید. در این اوضاع، نماینده تام الاختیار پیشنهاد نمود با قبایل پشتون از راه پامیر رابطه برپا نماید.    

 

پس از چندی، سوریتس به گونه نهایی مطمئن شد که رهبری افغانستان با روسیه شوروی پیمان اتحاد نظامی نخواهد بست. مگر رهبری افغانستان آماده است بی درنگ قرار داد دوستی و بی طرفی را امضاء نماید. به تاریخ 13 جنوری 1920 در جریان هفت ساعت میان دیپلمات شوروری و نمایندگان افغانستان به شمول خود امیر گفتگوهایی در باره خصلت و شرایط قرار داد آینده افغانستان- شوروی روان بود.

امان الله خان در ازای وارد شدن به جنگ در برابر انگلیس بهای بسیار گزاف نجومی می خواست: 100 هزار میل تفنگ، 60 گلوله برای هر تفنگ، 250 دستگاه توپ، 1.5 هزار تیربار، و 50 میلیون روبل طلایی!»[132]

 

جانب افغانی با درک غیر واقعی بودن خواست های خود آماده بود با روسیه شوروی قرار داد «ساده تر» دوستی بندد که مطابق با آن شهرهای ترمز و کرکی و به عنوان کمک رایگان: ده میلیون روبل طلایی، تجهیزات برای کارخانه تولید بارود، دوازده فروند هواپیما، ده هزار میل تفنگ، دو فروند کشتی زرهی در رود آمو و.... را به دست بیاورد.

 

سوریتس که از این همه خواهش ها به تنگ آمده بود، ناگزیر گردید رفتارهای کجدار و مریز داشته باشد. هر چه بود، مساله ارضی افغان ها برای زمان نامعلومی به تعویق افگنده شد. میزان سوبسایدی به یک میلیون روبل با پشتوانه طلا پایین آورده شد. به جای ده هزار میل تفنگ پنج هزار وعده شد.(آن هم تنها به شرطی که افغانستان به رسانیدن ده هزار میل تفنگ به قبایل مرزی درگیر با انگلیسی ها مزاحمت نکند) و...  

 

حتا این وعده های کمک سوریتس به افغانستان در اوضاع جنگ داخلی و ویرانی در روسیه، بار سنگینی برای حکومت شوروی بود. در این رابطه، او در تلگرام بعدی خود به کمیسیون ترکستان به گونه مفصل عللی را توضیح داد که وی را بر انگیختند که دست کم تا جایی خواست های افعان ها را برآورده سازد.   

 

نماینده تام الاختیار در گزارش خود نوشت: «افغانستان هیچ گونه کنوانسیون جنگی را امضاء نمی کند. از سوی دیگر، مبارزه پایان ناپذیر قبایل، جنبش رو به بالاگیری در هند و دورنمای رو به گشوده شدن از افغانستان مبنی بر گسترش بخشیدن تاثیر ما در هند، مرا ناگزیر گردانیدند تا دست به قربانی دادن بیازم برای این که از طریق قرار داد دوستی و بی طرفی، مناسبات ما را با افغانستان تحکیم ببخشیم و در این جا شالوده استوار ضد انگلیسی را بریزیم. بدون کمک بی درنگ اسلحه به قبایل، ما همه جنبش ضد انگلیسی را زیر ضربه مرگبار قرار می دهیم. آن هم در حالی که همه مطبوعات متروپل انگلیس در هند نگرانی ها در باره رخنه بلشویسم به خاور و تمایل شوروی ها به برد در بازی خاور را دامن می زنند.»[133]

 

موضوع تحویلدهی های نظامی به قبایل پشتون، یکی از حادترین مسایل در روند گفتگوهای افغانستان و شوروی در کابل بود. هر دو جانب به دلایلی به یک دیگر اعتماد نداشتند. سوریتس بر آن پا می فشرد، که امیر به گونه تحریری(!) به روسیه شوروی تضمین بدهد که «همه آن چه که برای قبایل تخصیص داده شده، است بدون هیچ گونه تاخیری به نمایندگان آنان رسانیده خواهد شد».[134]

 

افغان ها قاطعانه از تدوین و امضای این چنین سند محرمانه سر باز می زدند. سوریتس به نوبه خود نمی خواست به قول شرف امیر باور کند و بر موضع خود مبنی بر  عبور اسلحه باقی مانده به گستره قبایل پشتون پا می فشرد.

 

افزون بر این، افغانستان وعده سپرد رهبران کوهنشینان هند بریتانیایی را برای به دست آوردن اسلحه به تاشکنت اجازه گذشتن بدهد. چنین بر می آمد که سوریتس توانست به هدف اصلی خود برسد: «کریدور افغانستان» را بگشاید. مگر رخدادهای بعدی بیخی با سناریوی دیگری پیاده شدند.

 

مادامی که در کابل گفتگوهای دشوار در زمینه اتحاد نظامی با افغانستان روان بود، رهبری اداره سیاست خارجی شوروی به گونه غیر منتظره مشی پیشین خود را ناگهانی تغییر داد. چیچیرین- رهبر کمیساریای خلق در امور خارجی با ارزیابی آگاهانه و بیدارانه اوضاع بین المللی در جهان و وضعیت روسیه شوروی می دانست که برای روسیه شوروی امکانات عالی یی پیدا شده است که در «گرهگاه هند» مواضع خود را تحکیم بخشد. برای این که که اهرم کارایی برای وارد آوردن فشار بر بریتانیا داشته باشد.  

مگر چیچیرین در «سیاست خاوری» در گام نخست ابزاری را برای عادی سازی روابط با انگلیس و درهم شکستن انزوا و تجرید بین المللی شوروی می نگریست. در این رابطه، او مخالف بستن یپمان دفاعی با افغانستان بود. چون این کار می توانست منجر به جنگ تمام عیار میان روسیه شوروی و بریتاتیای کبیر گردد.

 

او، در ماه جنوری 1920 در یکی از نامه های خود به ایلیاوی- صدر کمیسیون ترکستان، ضمن متهم ساختن به آن لغزش ها که در گام نخست رهبران بلشویکی در کرملن نموده بودند، رفقای تاشکنت را به خاطر «خودسری» های آنان در قبال کابل به تازیانه انتقاد بست. در این رابطه او مخالف بستن پیمان دفاعی با افغانستان بود. چون این کار می توانست منجر به جنگ تمام عیار میان روسیه شوروی و بریتانیا گردد.   

 

کمیسار خلق در امور خارجی نوشت: «ما هیچگاهی در باره اتحاد با افغانستان سخن نگفته ایم. اتحاد دفاعی، هرگاه با انگلیس آشتی نماییم، هم ما را در وضع بس بی چاره یی قرار می دهد.  این اتحاد بدین معنا خواهد بود که هرگاه انگلیس به افغانستان حمله کند، ما باید با آن کشور اعلام جنگ نماییم. در این میان، با سخن راندن در باره اتحاد و سپس پس گرفتن حرف خود، کار  به رسوایی می کشاند. شما ما را در وضع بس ناگواری قرار داده اید. باید این اهمال را ویرایش کرد. به جای کلمه «اتحاد»- «موافقتنامه در باره کمک های متقابل» گفته شود.[135]

 

این گونه، چیچیرین بر آن پا می فشرد که نخستین قرار داد افغانستان و شوروری در بر گیرنده ماده پابندی نباشد که روسیه شوروی را متعهد به جانب داری از افغانستان در صورت تجاوز بریتانیای کبیر نماید.

سوریتس به تاریخ 25 ماه مارچ 1920 این رهنمود را از مسکو دریافت داشت.[136] اتحاد نظامی با افغانستان دیگر در برنامه های بلشویک ها جا نداشت نبود. مگر در کرملن از امکان دلفریب کاربست ابزاری قبایل پشتون در برابر بریتانیا دست بردار نبودند. روسیه شوروی به خاطر «دهلیز افغانستان به سوی هند، هنوز آماده نبود سخاوتمندانه به امان الله پاداش دهد. از این رو، گفتگوهای محرم در کابل ادامه یافت. با فرا رسیدن بهار، انتظار می رفت در کوه ها- در امتداد مرزهای هند و افغانستان، نبرد میان قبایل مرزی و سرکوبگران انگلیس با نیروی نوی از سر گرفته شود. تصادفی نبود که همو در این هنگام، قهرمان جنگ سوم افغان و انگلیس، وزیر حربیه- محمد نادر خان سرگرم بازدید و بررسی اوضاع در گستره جنوب افغانستان بود. اوضاع در آن جا بس خطرناک بود: باشندگان افغانستان آماده بودند از همتباران خود در نوار «آزاد» هند بریتانیایی پشتیبانی نمایند.

 

روشن است که امان الله خان و پیرامونیان نزدیک او ناگزیر بودند تمایلات پشتون های ستیزه جوی را در نظر داشته باشند. نادر خان پنهانی وزیری ها را با اسلحه به چنگ آورده مجهز می ساخت و بخشی از ارتش افغانستان را به اعماق وزیرستان می فرستاد. مگر این بسنده نبود برای آن که جنگ چریکی را در کوه ها به یک جنگ فرسایشی دراز مدت مبدل ساخت. افغانستان و  قبایل مرزی به شدت به پارتی های بزرگ اسلحه برای ادامه مبارزه در برابر انگلیس نیاز داشتند.

 

در رابطه با این، رهبری افغانستان درست در اواخر ماه مارچ 1920 طرح تهاجم مشترک به هند را به سوریتس پیشنهاد نمود. مانند همیشه، در این گونه پروژه های افغانی نقش اصلی به قبایل پشتون داده می شد. امیر، به تاریخ 27 مارچ،  سوریتس را به نشست محرمانه یی دعوت کرد که در آن جانب افغانی عملا می خواست اصلی ترین موضوع برای خود را روشن سازد: کمک نظامی شوروری به چه پیمانه و چگونه خواهد بود؟

 

محمد نادر خان بر پایه اطلاعات به دست آورده در هنگام سفر به گستره قبایل پشتون، می پنداشت که جنگ نو با انگلیس اجتناب ناپذیر است. از این رو، بایسته است دست به «اقدامات بی درنگ» یازید.[137] او بر آن بود که موقع برای زدن ضربه به هند بریتانیایی بسیار مناسب است. چون «همه قبایل رهسپار جنگ شده اند». در رابطه با این، نادر خان پیشنهاد کرد که ارتش سرخ آغاز به تهاجم از طریق خراسان (ایران) نماید و سپاهیان افغانی از ارتش سرخ در سیستان پشتیبانی نمایند و «قیام سراسری قبایل» را برپا نمایند. نادر خان به سوریتس اعلام داشت که به زودی هیات پنهانی یی برای پشتیبانی از سازمان های ضد بریتانیایی، پیشبرد اکتشاف و آماده سازی اقدامات ویرانگرانه در پشت جبهه سپاهیان انگلیسی به هند گسیل خواهد گردید.

 

 امان الله خان زیر فشار سپهسالار [(- نادر خان)-گ.] خلاف خواست خود بار دیگر موافقت نمود که سران قبایل مرزی را بگذارند برای انجام گفتگوها با جانب شوروی به تاشکنت بروند. این یک عقب نشینی جدی از سوی افغانستان بود که تا این زمان دست به هر کاری می زد تا از برپایی تماس های مستقیم بلشویک ها با شورشیان پشتون جلوگیری نماید.

 

سوریتس با توضیح این چنین چرخش ناگهانی در سیاست امیر، به مسکو نگاشت: «فشار قبایل، جنبش رو به بالاگیری هند، ترس از دست دادن اورنگ شهریاری و ناکامی در گفتگوها با انگلیس، امیر را به  اردوگاه هوادارن جنگ می کشانند. گروه انگلیس ستیز به رهبری امیر، یگانه راه برونرفت از پاسداری از استقلال را در اتحاد با ما می بیند.[138]همزمان با آن، او آگاهانه و بیدارانه خاطرنشان ساخت که بدون کمک بی درنگ نظامی به امان الله، چشمداشت به درگیر شدن افغانستان در برابر بریتانیا بیهوده است.

 

چنین بر می آید که به رهبران افغانستان و شوروی روشن بود که این کمک سر وقت نخواهد رسید و به آن پیمانه نخواهد بود که افغان ها خواستار آن هستند. این بدان معنا بود که این انتظار که در نزدیکی ها جنگ نوی میان افغانستان و انگلیس در بگیرد، بیهوده بود. بر دیپلماسی شوروی بود دست به اقدامات قاطعانه یی بیازد برای آن که مواضع خود را در کابل و «دهلیز افغاستان» از دست ندهد و کار «انقلابی» را در میان قبایل پشتون هند بریتانیایی پهن نماید. مگر، از مسکو از دیرگاه رهنمودهای مشخص در باره ارائه کمک نظامی به کابل نمی رسید.

 

در این اوضاع، امان الله خان در اپریل 1920 ناگزیر بود گفتگوها را با بریتانیای کبیر به مقصد عقد «قرار داد روابط حسن همجواری» ادامه بدهد. همزمان با آن، امیر به سوریتس اعلام داشت که برای آن که «افغانستان میدان کشاکش های انگلیس و روسیه شوروی نگردد، به گونه جدی مشی بی طرفی را پیش خواهد گرفت».[139]

 

در ماه اپریل امان الله خان با قاطعیت به ناسیونالیست های هندی که با سفارت شوروی در کابل همکاری می کردند، اعلام داشت که هرگونه روابط آن ها را با قبایل مرزی ممنوع قرار داده است.

 

تضعیف مواضع شوروی در پایتخت و تهدید فرضی انصراف افغان ها از استقلال در ازای سوبسایدی های «فراسخاورزانه» انگلیسی ها، کرملن را ناگزیر ساخت فیصله پیرامون «مساله افغانستان» را تصریح نماید. به تاریخ 25 ماه می 1920، وزنیسنسکی- مدیر بخش خاور کمیساریای خلق در امور خارجی، یادداشت گزارشی یی به کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) فرستاد که در آن لزوم ارایه بی درنگ کمک های مالی و نظامی برای افغانستان و قبایل پشتون هند را مستدل گردانید.[140]

 

وی خاطرنشان ساخت که انگلیس از حکومت افغانستان می خواهد مناسبات دیپلماتیک با بلشویک ها را برهم بزند. او، در این حال نشاندهی کرد: «گفتگوها در میسوری در همین روزها به دلیل تهاجم قبایل مرزی افغان به هند قطع شده اند. در رسانه های انگلیس کارزاری در باره سرکوب نهایی قبایل مرزی افغانستان در مرز شمال باختری هند و وصل کردن این سرزمین به متصرفات هندی به هر بهایی که شده باشد، به راه افتاده است. رفیق سوریتس بر لزوم کمک بی درنگ به این قبایل مرزی (مسعودها و وزیری ها) تاکید می ورزد». سپس در  یادداشت وزنیسنسکی فهرست آن چه که روسیه شوروری آماد ه بود در ازای آزادی عمل در گستره قبایل پشتون به  افغانستان بدهد، آورده شده بود.

 کرملن به امان الله تضمین داده بود:

1- دادن یک میلیون روبل با پشتوانه طلا

2- دادن دوازده فروند هواپیمای جنگی

3-دادن استیشن رادیویی و راه اندازی آن در کابل

4-تجهیز و راه اندازی خط تلفن کوشکا- هرات- قندهار- کابل در سه سال

5-گسیل تجهیزات، مهندسان و مواد به کابل برای ایجاد کارخانه تولید بارود بدون دود.

6-گسیل کارشناسان نظامی به افغانستان

7-اهدای 5000 میل تفنگ به حکومت افغانستان و 10000 میل تفنگ برای قبایل پشتون

8-در نظر گرفتن منافع افغانستان هنگام حل مساله خط آهن ترمز.

 

در مقابل، مسکو می خواست به دست بیاورد:

1-ترانزیت آزاد و مواد تبلیغاتی و دیگر مواد به  نوار «آزاد» هند بریتانیایی

2- مجوز گذاشتن بلامانع... (به گمان غالب آن چه در بند 1 آمده است) به پارس از راه هرات و به بلوچستان از راه قندهار.

3-دریافت اجازه داشتن نمایندگی های قنسولی «در راه های منتهی به هند» در قندهار، جلال آباد و داکه؟

4-موافقت با گشایش چاپخانه در کابل با حق استفاده از این چاپخانه برای چاپ آثار انقلابی برای هند.

5-به دست آوردن «حق رسانیدن مستقیم اسلحه برای قبایل مرزی نه از طریق میانجیگری افغانستان بل از طریق اگنت های ما».

6-دادن تضمین رسمی از سوی افغانستان مبنی بر این که در کدامین زد و بند دارای جهت گیری نظامی- سیاسی در برابر ما  مشارکت نخواهد کرد»[141]

 

به تاریخ ده جون 1920، سفارت شوروی در کابل از مسکو اطلاعاتی را در باره ابعاد کمک پیشنهاد شونده شوروی برای افغانستان به دست آورد. گفتگوهای افغانستان شوروی از سر گرفته شدند. مگر جانب افغانی که چشم انتظار پیک از [گفتگوهای-گ.] میسوری بود، وقت گذرانی می کرد- چیزی که سوریتس از آن بس ناخشنود بود.  

 

سوریتس می بایست شتاب می ورزید، چون در ترکستان به گونه همه جانبه آماده گیری برای راه اندازی انقلاب «ساختگی» روان بود که ناگزیر مناسبات میان مسکو و کابل را تیره می ساخت».[142] از همین رو، با پافشاری می خواست در قرار داد، بندی در باره «تبلیغات آزاد در قبال هند و گسیل مستقیم اسلحه به قبایل پشتون» افزود گردد.

 

سرنگونی امیر بخارا، امضای نخستین قرار داد افغانستان شوروی را در سپتامبر 1920 بر هم نزد. مگر «دهلیز افغانستان» به روی بلشویک ها به گونه نهایی بسته شد: در سند هیچ چیزی در باره پیشبرد تبلیغات ضد بریتانیایی گفته نشده بود. بند مربوط به ترانزیت اسلحه به قبایل نوار«آزاد» هند بریتانیایی نیز برداشته شده بود. پسان ها هنگام تصویب قرار داد ناگزیر گردیدند از گشایش قونسولگری های شوروی در خاور افغانستان دست بردارند. بلشویک ها نتوانستند بر شالوده قرار داد میان دولتی، افغانستان را به تخته خیز خرابکاری در میان قبایل مرزی هند بریتانیایی مبدل سازند.

 

شکست برنامه های ابتدایی و خود داری امان الله از کمک به روسیه شوروی در صدور انقلاب به هند از سوی بسیاری در مسکو و تاشکنت چونان شکست موقت ارزیابی می گردید. برای نمونه، نماینده کمیساریای خلق در امور خارجی در آسیای میانه و. گوپتر در ماه اکتبر 1920 به چیچیرین نگاست: «به رغم برخورد پرآژنگ تبارز داده شده از سوی افغان ها در پیوند با همه رخدادهای اخیر در آسیای میانه و به رغم از دست رفتن بند مربوط به تبلیغات در قرار داد در دست امضاء، ما می توانیم  پیگیرانه با پیشگیری مشی دورنگری آگاهانه و سنجیده در بخارا، امکان عملی بازیابی کار در هند را در افغانستان به دست آوریم».[143]  

به راستی به گونه یی که اسناد آرشیوی گواهی می دهند، امکان پیشبرد پویایی های غیر قانونی ضد بریتانیای ی در افغانستان برای روسیه شوروی هنوز هم محفوظ بود.

 

 

 

 

 بخش هشتم

شیر اسلام- اجنت شوروی در کابل

 

 

 

 

 

 

تابستان 1920، در آستانه بسته شدن «دهلیز افغانستان»، وضعیت سوریتس در کابل هر چه بیشتر و بیشتر، لرزان تر می گردید. از یک سو، او هر چه بود، نتوانست با قواعد دیپلماسی خاوری بازی نماید (شاید آگاهانه نمی خواست) که روشن است این کار بر نتایج پویای هایش، تاثیر منفی برجا می گذاشت. از سوی دیگر، با در دست نداشتن رهنمودهای دقیق از مسکو، بیشتر با ریسک خود و بنا به صوابدید خود عمل می کرد. جو رنج آور و دردناک سردرگمی و فریب کاری دو جانبه سوریتس را که پیگیرانه خواهش می کرد او را از کابل فراخوانند، خسته کرده بود.

 

حکومت شوروی با درک این که سوریتس را هر گونه یی که شده، بی درنگ پشتیبانی کرد، در ماه جولای 1920 جمال پاشا- شخصیت برجسته نظامی- سیاسی ترک را که به سال های 1919-1920 به خاطر پیاده سازی برنامه های ماجراجویانه اش در آسیای میانه، حاضر به همکاری با حکومت شوروی گردیده بود؛ به کابل گسیل داشت.

 

او در همه کشورهای اسلامی چونان دشمن آشتی ناپذیر انگلیسی ها شهرت گسترده یی داشت و سپاهدار مجربی بود. جمال در سال های جنگ جهانی اول، وزیر نیروی دریایی امپراتوری عثمانی و فرمانده ارتش چهارم ترک در سوریه بود. او به خاطر رهبری نبردها در برابر سپاهیان بریتانیای کبیر در کشورهای مسلمان، لقب «شیر اسلام» گرفته بود. به سال 1915 یکی از سازماندهندگان کشتار گروهی ارمنی ها در امپراتوری عثمانی شمرده می شد.  به سال 1918 پس از تسلیم شدن ترکیه، به آلمان گریخت. به سال 1919 از سوی فرماندهی نیروهای اشغالگر انگلیس در ترکیه غیابی محکوم به اعدام گردید.

رییس ستاد کل ارتش آلمان- فون سکت با ترس از این که بریتانیای کبیر از آلمان شکست خورده تقاضای سپردن متحدان پیشین ترکی آن کشور را خواهد نمود، پنهانی وزیران پیشین حرب ترکیه- انور پاشا و جمال پاشا را به روسیه شوروی فرستاد.[1]

 

فون سکیت با این کار، همزمان با یک پیکان سه نشان را زد:

- متحدان پیشین خود را نجات داد،

- رهبران پان اسلامیسم را با برنامه های آلمانی لشکرکشی به هند به دست بلشویک ها سپرد، برای آن که بار دیگر تلاش گردد با دست دیگران مواضع انگلیسی را در آسیا تضعیف نماید.

-  و نخستین گام را در راستای همکاری های محرمانه میان شوروی و آلمان در افغانستان برداشت.

 

در برنامه های فون سکیت نقش اساسی  به انور داده می شد. مگر سرنوشت چنین بود که همو جمال نقش چشمگیری در تحکیم مناسبات افغانستان- شوروی و آماده سازی خیزش ضد بریتانیایی قبایل پشتون بازی کند.

 

آمادگی جمال مبنی بر همکاری تنگاتنگ با بلشویک ها، پروفیسونالیسم و دیپلماتیسم او و تنفرش نسبت به انگلیسی ها، چیزهایی بودند که آن ها را رهبران شوروی (که در آن برهه در جنبش پان اسلامیسم هر چند هم برای موقت، متحد نیرومندی را در برابر امپراتوری بریتانیا می دیدند) بی درنگ به گونه بایسته و شایسته ارزیابی نمودند.

 

 به تاریخ 4 جولای 1920 قره خان به سوریتس رادیوتلگرام عاجلی گسیل داشت: «تا چند روز، جمال پاشا- شخصیت نامدار ترک- وزیر پیشین نیروی دریایی و سپس فرمانده ارتش سوریه در برابر انگلیس را به افغانستان می فرستیم. او را ده افسر گزیده ترکی همراهی می کنند. ما اقدامات باهمی با حکومت ترکیه به رهبری کمال پاشا را در نظر داریم. از روی این همه، حکومت افغانستان باید در کمک راستین ما به جهان مسلمان در برابر انگلیسی ها متیقن گردد- چیزی که به هیچ رو یه گفتگوهای کاراسین در لندن مزاحمت نمی کند. مطبوعات انگلیس رخدادهای پارس را چونان مقدمه آتش سوزی در بلوچستان و هند ارزیابی می نمایند. خرابکاری مقتضی افغان ها می تواند تکانه یی به خیزش جدی در هند بدهد. بسیار مهم است روشن ساخت که حکومت افغانستان به همه این رخدادها چگونه می بیند»[2]

 

در کابل این گونه سناریوی تحول رخدادها را به فال نیک گرفتند. تضعیف مواضع امپراتوری بریتانیا در کشورهای خاور، به گونه اتوماتیک فشار این همسایه ترسناک را بر کشور جوان مستقل کاهش می بخشید و با این کار، امنیت افغانستان را بالا می برد. افزون بر آن، تنفر سده یی افغان ها از انگلیسی ها، به رغم منافع پول پرستانه، همواره آن ها را به اقدامات رنگارنگ در برابر دشمن خونریز و خونخوار شان می کشانید. در این پیوند، امان الله خان به آمدن جمال پاشا که با تجربه و انرژی او می توانست به پیمانه چشمگیری روند مدرنیزاسیون نه تنها ارتش افغانستان، بل نیز همه سامانه دولتی را تسریع نماید، موافقت ورزید.

 

آمادگی جمال به همکاری با مسکو، برخاسته از این تمایل بود که به کمک شوروی، مبارزه مسلحانه مسلمانان ترکستان شوروی، افغانستان و هند را در برابر انگلیس برانگیزد. او که یک پان ترکسیت سرسخت بود، امیدوار بود به همکاری بلشویک ها، «ارتش شورشیان ترک ترکستان» خود را ایجاد نماید.[3] مگر، با رسیدن به تاریخ 28 جولای 1920 به تاشکنت، ناگزیر بود به غیر واقعی بودن تحقق برنامه های خود اعتراف نماید.

 

با انجام نخستین تلاش ها، مبنی بر کشانیدن باسماچیان فرغانه به «لشکرکشی به هند»، سیاستمدار ترک میان دو آتش قرار گرفت: شورشیان ترکستان از اشتراک در ماجراجویی پیشنهادشده خودداری ورزیدند و حکومت شوروی ترکستان با سوء ظن بزرگی به تماس های فرستادگان جمال نزد رهبران باسماچیان می دید. از این رو، یگانه نیروی واقعی یی که سیاستمدار ترک در آن هنگام می توانست بر آن ، در مبارزه با انگلیس سنجش نماید- افغانستان و قبایل مرزی هند بریتانیایی می ماند.

 

 به سال 1920 منافع روسیه شوروی و ناسیونالیست های ترک در کابل برای چندی همسو گردیده بود: همه در تضعیف بریتانیای کبیر و مبدل ساختن افغانستان به تخته خیز برای اقدامات جنگی در برابر هند ذینفع بودند. به خاطر این هدف، جمال پاشا آماده بود صرف با درنظرداشت اوضاع راستین نظامی در ترکستان، نه با مبانی ایدئولوژیک پان ترکیسم، دست به قاطعانه ترین اقدامات بیازد. این گونه، جنرال ترک آشکارا به فرونزه- فرمانده جبهه ترکستان اعلام نمود: «کار بخارا را یا با وارد آوردن ضربه قاطعانه به پایان رسانید یا در برابر آن در امتداد همه خط ها عقب نشینی کرد مگر، هر طوری که شده، بایسته است کاملا آن را به دنبال خود کشانید».[4]

 

جمال نیک می دانست بلشویک ها کدام واریانت را بر می گزینند. مگر آماده بود امارت بخارا را برای گذر آزاد کاروان ها با اسلحه به افغانستان و رسانیدن بعدی آن به قبایل پشتون، قربانی نماید. او به عنوان واریانت ذخیره امکان رسانیدن اسلحه از راه بخارای خاوری به هند به یاری همان کوهنشینان در مرزهای هند و افغانستان را برنامه ریزی کرده بود.

 

در آسیای میانه، مرحله نو «بازی بزرگ» آغاز گردید که تقدیر بود جمال پاشا در رویارویی سنتی روسیه و انگلیس در آن، یکی از مهره های کلیدی گردد. در اکتبر 1920 جمال به همراهی افسران ترکی به کابل رسید. شهریان کابل به پیشواز او برآمدند. به افتخار آمدن او، سپاهیان پادگان کابل رژه رفتند و توپ های تشریفاتی به غرش درآمدند. «شیر اسلام» را در کنار سرشناسان افغان، رهبران مذهبی کشور با خوشرویی استقبال کردند.[5]بر پایه رهنمود مسکو، کارمندان سفارت شوروی در کابل که بعدها بخشی از «ملتزمان رکاب» او گردیدند، نیز در میان کسانی بودند که به پیشواز مهمان ترکی شتافته بودند.

به همه روشن بود که آمدن چنین دشمن سوگندخورده امپراتوری انگلیس که این همه نزد افغان ها گرامی بود، به افغانستان، هیچ چیز خوب و نوید بخشی را برای حکومت استعماری در هند به ارمغان نمی آورد.

 

 مطبوعات انگلیس توجه بزرگی را به آمدن یکی از رهبران ترک ها به کابل معطوف داشت. به محض این که کاروان او از مرز افغامستان گذشت، روزنامه «پیونر» (پیشاهنگ) در این باره مقاله یی را چاپ کرد که در آن خاطر نشان ساخته  شده بود : «[زمینه-گ] سفر جمال به افغانستان را به گمان غالب بلشویک ها فراهم آورده بودند. برای آن که در افغانستان آخرین هاشور را به هنگاف پیروزی های درخشان شوروی ها در همه جبهات داخلی و خارجی بزنند. انتظار می رود که مقارن با آمدن جمال پاشا به کابل، ارتش سرخ تصرف پولند، سرکوب ورانگل و برپایی تماس با آلمان در غرب، پیوستن به نیروهای مصطفی کمال پاشا از طریق قفقاز، اشغال شمال پارس و تجرید بخارا را به پایان می رساند و می تواند فشار لازم را بر افغانستان وارد آورد.

 

 در چنین اوضاعی، آمدن وزیر نامدار امپراتوری عثمانی به کابل، می تواند چونان آخرین تکانه یی باشد که حکومت افغانستان را ناگزیر گرداند به کارزار عظیم بریتانیاستیزی بپیوندد».[6]

 

آمدن رجل نامدار سیاسی و نظامی جهان اسلام از سوی امان الله خان با خشنودی استقبال گردید. شاه بی درنگ او را به عنوان مشاور خود گماشت. در ماه نوامبر 1920 جمال پاشا رهبر افغانستان را با برنامه های مبارزه خود در برابر انگلیس آشنا ساخت. امان الله و سیاستمدار ترک، چندین روز پیهم در گفتگوهای بسیار محرم پشت پرده، تدبیرها در صورت درگرفتن جنگ با بریتانیا را ارزیابی کردند. نخستین گزارش «مطلقا محرمانه» در باره نتایج این گفتگوها را سوریتس با رمز بدون شماره به کمیساریای خلق در امور خارجی فرستاد. در ابن گزارش رمزی، اطلاعات جمال پاشا در باره «امکانات پیاده ساختن همه برنامه های تدوین شده در مسکو»[7] که کرملن از دیر باز چشم به راه آن بود، بازتاب یافته بود.

 

سیاستمدار ترک توانسته بود موافقت جانب افغانی را مبنی بر سپردن رهبری دفاع از مرزهای هند و افغانستان به دست او بیاورد. به او همچنان اجازه داده شده بود تماس های مستقیمی با قبایل پشتون مرزی که در آن برهه با سپاهیان بریتانیایی می رزمیدند، داشته باشد. برای سازماندهی کار نظامی در میان قبایل، امان اله خان با پیشنهاد جمال مبنی بر ایجاد «کمیسیون ویژه» که در آن معتمدانه حتا به نمایندگان شوروی اجازه داده شود با لباس افسران ترک شامل گردند، موافقت کرد.[8] این همه، گواه بر آن بودند که در کابل به وزیر حربیه امپراتوری فروپاشیده عثمانی سخت اعتماد داشتند. یکی از این گونه نشانه های اعتماد امان الله خان به جمال، آن بود که به وی اجازه داده شد در پایتخت افغانستان یک تیپ «ضربتی» ایجاد نمایند.

 

جمال- گماشته مسکو، با داشتن ستاد به اندازه کافی بزرگ از افسران ترک آشنا با زبان های بومی و  و داشتن پول هنگفت، توانست بی درنگ به آموزش سه کندک (گردان) پیاده و یک هنگ (اسکادرون) سواره نظام بپردازد. در این یگان ها جنگجویان قبایل مرزی را با شور و وجد فراوان می پذیرفتند. مقارن با ماه فبروری 1921 شمار یگان های ضربتی جمال به سه هزار نفر رسیده بود. بورد افسران بیشتر یگان ها متشکل از ترک ها بود که هزینه آن ها از فوند شخصی رهبر ترکی پرداخته می شد.  هزینه سپاهیان یگان های نو ماهانه سر به 20 هزار روپیه می زد که از سوی شوروی پرداخت می گردید.[9]سوریتس این هزینه ها را کاملا به جا می دانست. چون به گفته او «هنگ نمونه (قطعه نمونه) حیثیت پلی را دارد که به پیمانه چشمگیری رخنه ما را به دیگر یگان های ارتش افغانستان آسان می سازد».[10]

 

جمال پنهان نمی کرد که یگان های خود را برای یک جنگ فرسایشی با انگلیسی ها آموزش می دهد. او خردورزانه می پنداشت که انگلیس مبدل شدن افغانستان به تخته خیز برای راه اندازی «انقلاب هند» را تحمل نخواهد کرد. او پیوسته به نمایندگان شوروی تاکید می کرد که «افغانستان را باید چنان بالا برد که بتواند برای ما در دوره پیکار قاطعانه سودمند باشد».[11] به سخن دیگر، جمال خواستار تصویب هر چه سریعتر قرار داد افغانستان و شوروی امضاء شده از سوی سوریتس و کمک نظامی هر چه بیشتر به افغانستان بود.    

 

همزمان با آن، جمال به گونه موثر اقدامات بریتانیا را که می کوشید قرار داد افغانستان و انگلیس را تصویب و در صورت به دست آوردن امکان مساعد دیپلماتیمک، مناسبات میان افغانستان و شوروی را برهم بزند، بلوکه کرد. به یاری اطلاعات داده شده از سوی او، سوریتس در روشنی خطرناک ترین دسیسه های انگلیس در کابل قرار می گرفت و فرصت می یافت آن ها را خنثی نماید.  برای نمونه، مقارن با جنوری 1921 هیات بریتانیایی در کابل یک تلگرام دستکاری شده و تحریف یافته سوریتس را به دسترس جانب افغانی گذاشت که در آن آمده بود که با قرار داد با امان الله خان ...« افغانستان تحت الحمایه ما در می آید».[12]

 

امان الله و پیرامونیان وی از این دستکاری و تقلب دیپلماتیک بسیار خشمگین شده بودند. سوریتس به کمک جمال توانست با به دست آوردن اصل سند رمزی که از سوی انگلیسی ها ضبط و آگاهانه از سوی سازمان اطلاعات و امنیت آن کشور تحریف و دستکاری شده بود، آشنا شود. این سند، تلگرام رمزی سوریتس عنوانی فرمانده دژ کوشکا تاریخی 20 اکتبر 1920 بود. انگلیسی ها عمدا در متن تلگرام اصلی دیپلمات شوروی، عبارت «تحت الحمایه ما در می آید» را گنجانیده بودند. تردید و تکذیب این گونه تحریف ماهرانه و زیر دستانه که بر اساس یک سند محرم واقعی صورت گرفته باشد، معمولا پس از یک موعد بسیار دراز ممکن می باشد. مگر درآن برهه، در کابل برای هر چیزی طلا آماده داد و دهش بود: دیپلماسی شوروی و انگلیس با شتاب می کوشیدند یکی بر دیگری پیشی بگیرند و افغانستان را به سوی خود متمایل بسازند.

 

سفارت شوروی با همکاری جمال توانست با سربلندی بحران اعتماد میان کابل و مسکو را که از سوی سرویس های ویژه بریتانیا بر انگیخته شده بود، بزداید. با داوری از روی اسناد آرشیوی می توان گفت که اطلاعات جمال در باره «پیام» سوریتس در آتیه به استخبارات شوروی کمک کردند شبکه جاسوسی بسیار نیرومند زیر زمینی دشمن در ترکستان افشا سازد و جلو درز کردن اطلاعات محرم دیپلماتیک را بگیرد. نخستین گام در این راستا، تعویض بی درنگ رمز سیستم «دژ» بود که از سوی سفارت شوروی برای ارتباط با کمیساریای خلق در امور خارجی کار گرفته می شد.

 

تاثیر شگرف سیاستمدار ترک بر امان الله خان و تکاپوی ضد بریتانیایی پویای وی به سود روسیه شوروی در افغانستان او را به دشمن شماره یک برای انگلیس مبدل گردانید. تلاش های انگلیسی ها مبنی بر خریداری جمال پاشا با شکست رو به رو گردید. از این رو، شبکه جاسوسی انگلیس در کابل در همه جا دست به پخش آوازه هایی مبنی بر انجام زودرس کودتای هوادار بلشویکی که نیروی اصلی آن گویا هنگ نمونه (قطعه نمونه) جمال پاشا خواهد بود، یازیدند. مگر، اتوریته «شیر اسلام» در میان رهبری افغان به پیمانه یی بزرگ  بود که کسی به این تبلیغات زهر آگین باور نمی کرد. حتا عبدالحق- جاسوس انگلیس که به امیر گزارش داده بود که گویا در تاشکنت به چشم سر سندی را دیده است که از آن بر می آید که «در بهار، کودتایی در کابل روی دست است که آماده سازی آن به دوش جمال پاشا گذاشته شده است»[13]، نتوانست وزیر پشین امپراتوری عثمانی را بی اعتبار بسازد.

 

به زودی، عبدالحق به عنوان جاسوس انگلیس رسوا شد و جایگاه جمال پاشا در دربار از این هم بیشتر استوار گردید. در یک سخن، سازمان اطلاعات بریتانیا نتوانست حریف خطرناک خود را «به دست افغان ها» از سر راه بردارد و دور بیندازد.   

 

وزیر پیشین ترکیه که سر از سال 1920 به عنوان جاسوس شوروی در کابل کار می کرد، و در عین حال مشاور نظامی امیر افغان هم بود، مهمترین وظیفه خود را سازماندهی «انقلاب در هند» می پنداشت. در این پیوند، او در اوایل مارچ 1921 همراه با نادر خان وزیر حربیه که در موضوع کاربرد قبایل پشتون در برابر انگلیسی ها با او همنگر بود، برای بازدید از مرزهای افغانستان با هند بریتایتایی رهسپار نوار مرزی گردید. آمدن «شیر اسلام» از سوی قبایل مرزنشین پشتون که امیدوار بودند با میانجیگری وی از شوروی پول و اسلحه به دست بیاورند، با شور و هنگامه استقبال گردید. جمال پاشا شتابان نمایندگان خود را نزد رهبران قبایل جنوب افغانستان، بلوچستان و نوار قبایل «آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیا فرستاد. نمایندگان او کارزار پر هنگامه یی را  به سود «جهاد» را در برابر  بریتانیای کبیر به راه انداختند.

 

سران قبایل و پیشوایان مذهبی پشتون با دلگرمی به همکاری با جمال پاشا می شتافتند. آن هم حتا آن رهبران و پیشوایانی که به دشوار حاضر می شدند با «بلشویک های کافر» تماس های مستقیم برپا نمایند! میانجیگری ترک ها این مشکل را از سر راه برداشته بود. پول و اسحله گرفته شده از دست آن ها می توانست تنها برای یک کار برحق تخصیص یابد- دفاع از مومنان در برابر انگلیسی های کافر. برای نمونه، عبدالرزاق-رهبر روحانی قبایل وزیری که دوازده هزار نفر وزیری و مسعود زیر فرماندهی او با پایمردی در برابر سپاهیان انگلیسی می رزمیدند، موافقت کرد در عملی ساختن طرح های جمال پاشا همکاری نماید. عبدالرزاق که در وضع دشواری به سر می برد، شتابان خواهش کرد به او برای توزیع در میان سپاهیانش 800 هزار روپیه کابلی و اسلحه بدهند. او در یکی از نامه های خود به سیاستمدار ترک نوشت: «بایسته است بی درنگ به ما مهمات جنگی، مرمی ها، تفنگ ها و دیگر انواع جنگ افزار برسانید. من امکان کاملی دارم هرگونه اسلحه یی را که جمهوری روسیه به مرز پامیر برساند، همه را از راه باجور به مرز افغانستان، بلوچستان و هندوستان برسانم...».[14]

 

این گونه، موفقیت خیزش سراسری مسلمانان هند برنامه ریزی شده از سوی جمال، وابسته به داشتن مبالغ هنگفت پول و پارتی های بزرگ جنگ افزار بود. در این رابطه، جمال با پافشاری پیگیرانه از مسکو رسانیدن مبالغ هنگفت دیگر به طلا و پارتی های بزرگ اسلحه به کابل را می خواست. مگر جانب شوروی نمی توانست این چنین مصارف بزرگ را به گردن بگیرد.

 

جمال، برای سرعت بخشیدن به حل مساله، به تاریخ 3 ماه مارچ 1921 به چیچیرین تلگرامی با ابراز شگفتی خود از سکوت مسکو فرستاد. او خاطر نشان ساخت که «طی دو ماه اخیر یگان های ضربتی یی ایجاد نموده است و کار را در میان قبایل مرزی به راه انداخته است. در رابطه با این او، از حکومت شوروی مبالغ چشمگیری پول و دست کم 2000 تفنگ میل تقاضا نمود». [15]  

 

جمال برای نخستین بار شوروی را تهدید کرد که هرگاه تا 15 روز دیگر برنامه های او از سوی کرملین تایید نشود، کابل را ترک خواهد گفت.

 

در این میان، با امضای سازشنامه بازرگانی شوروی و انگلیس به تاریخ 16 ماه مارچ 1921 میان لندن و مسکو مناسبات پایداری آغاز گردید. این گونه، ادامه پویایی های پیشین سوریتس و جمال در افغانستان به ویژه در میان قبایل مرزی پشتون ناممکن گردید. در رابطه با این، سوریتس در سال 1921 به کمیساریای خلق در امور خارجی خواهشی مبنی بر بازگشت از افغانستان گسیل داشت.  همراه با او، جمال پاشا که می خواست شخصا با لنین برای به دست آوردن موافقت او در تحقق طرح های خود در رابطه با هند بریتانیایی دیدار نماید، نیز آهنگ رفتن به مسکو کرد.

 

از پیام های «شیر اسلام» که بهار سال 1921 به مسکو فرستاده بود، بر می آید که او  تلاش داشت به هر بهایی که شده در گستره قبایل پشتون اقدامات خرابکارانه در برابر بریتانیای کبیر را آغاز نماید. برای نمونه، در ماه اپریل 1921 درخواستی فرستاد مبنی بر این که ده هزار نارنجک دستی انگلیسی، یک هزار دینامت با فشنگ، پارتی شمشیرهای تشریفاتی، مقدار لازمی کپسول ها و انفجار دهنده های برقی در کابل به دسترس او گذارده شود. جمال بر آن پا می فشرد که با نخستین پارتی های نارنجک و مواد منفجره، یک کارشناس شوروری در مسایل اقدامات ویرانگرانه با تجربه کار با نارنجک های انواع مختلف و مواد منفجره سیستم های گوناگون، به کابل گسیل گردد.  افزون بر این، این کارشناس می بایستی توانایی منفجر ساختن راه های آهن، راه های مواصلانی و پل ها و.... را داشته باشد.

 

جمال به گونه عاجل به نارنجک ها، مواد منفجره و ساز و برگ رزمی برای آماده سازی عملیات خرابکارانه در هند بریتانیایی نیاز داشت. چیزی که در باره آن این فراز از درخواستی او از مسکو گواهی می دهد: «بایسته است بی درنگ هزاران نارنجک را برای برآورده ساختن نیازهای مبرم ما گسیل داشت. من بر نمونه های انگلیسی نارنجک ها تاکید می ورزم که نسبت به سایر انواع ارجحیت دارند. برای آن که هنگام کاربرد، منبع گسیل آن فاش نشود».

 

رهبری شوروی این درخواست را مانند بسیاری از درخواست های دیگر بی پاسخ ماند. از این رو، جمال پاشا تابستان 1921 به روسیه شوروی بازگشت.

 

بایسته است خاطرنشان ساخت که سوریتس مخالف رفتن سیاستمدار ترک از کابل بود. چون می پنداشت که تنها ناسیونالیست های ترکی توانایی آن را دارند موثرتر از هرکسی در برابر توطئه های بریتانیا در دربار شاه افغانستان بییستند. دیپلمات شوروی خردمندانه می پنداشت که حضور پیوسته جمال در افغانستان، بی چون و چرا مناسبات ما را با دربار کابل تحکیم می بخشد».[16] در این حال، سوریتس علی الخصوص اهمیت ادامه کار سیاستمدار ترک را در میان قبایل پشتون خاطرنشان می ساخت: «کارشناس بزرگ نظامی یی چون جمال پاشا بی تردید در امر آغاز سازماندهی طراز اروپایی [نظام-گ.] کوشا است. [او، برآن است تاگ.] برنامه معین اکتشاف را سازماندهی نموده، روابط با قبایل را منظم گرداند و مناسبات موجود با هند را گسترش بخشد- دریک سخن، ناگزیر می سازد پویاتر از همه دستگاه جنگی افغانستان را در مرز شمال باختری هند به کار بیندازد. همزمان با آن، به او پیوسته اطلاعاتی در باره تحرکات سپاهیان انگلیسی، تمایلات و ترکیب قبایل و شیوه و طرز زیست اجتماعی و حقوقی آنان می رسد. دیر یا زود ما خود ناگزیر خواهیم گردید عین کار را و همه آن چیزی را در راستا ترک ها انجام می دهند، انجام دهیم و به پیمانه چشمگیری آن را آسان تر ساخته و تسریع نماییم».[17]

 

با این هم، هر چه بود، سوریتس در یادداشت گزارشی خود به کمیساریای خلق در امور خارجی، توصیه ننمود برای تحقق برنامه های «شیر اسلام» منابع مادی بزرگی را قربانی نمایند».[18]

 

این که این هزینه ها به کدام پیمانه بزرگ بودند، گفتگوهای جمال با حکومت شوروی در مسکو به سال 1921 نشان دادند. آمدن جمال به مسکو برای چیچیرین امر بیخی نا به هنگامی بود. مگر او، به رغم این، بر آن شد تا به نماینده برجسته جهان اسلام کمک نماید. او به تاریخ 14 اکتبر  نامه یی به لنین نوشت و در آن خواهش کرد تا مهربانانه سیاستمدار ترک را بپذیرد. مگر، پاسخ رد دریافت داشت.»[19]

 

نخستین ناکامی در پایتخت روسیه، جمال پاشا را بر آن داشت تا با پویایی بیشتری دست به کار شود: به تاریخ 18 اکتبر 1921 او یادداشت مفصلی به چیچیرین گسیل داشت که در آن به گونه قانع کننده یی لزوم پشتیبانی آتیه شوروی را از کارکردهای خود در افغانستان در زمینه آماده سازی «انقلاب در هند» مدلل ساخت. جای مهمی در این سند به مساله کاربست جنبش مقاومت پشتون ها در برابر بریتانیای کبیر مبذول گردیده بود. جمال پاشا برآن بود که کمک به قبایل در مرزهای هند و افغانستان  ارزشمندترین ابزار برای سازماندهی «جنبش مسلخانه انقلابی» در هند خواهد بود. او نوشت: «ما بایست به گونه بس جدی به این قبایل مرزی که می توانند در صورت لزوم نیروهای انقلابی مسلحی به میزان 150 هزار تا 200 هزار نفر را به دسترس ما بگذارند، بپردازیم. این وظیفه مهم ما شمرده می شود. من رونوشت های نامه های گوناگونی را که از حاجی عبدالرزاق به دست آورده ام، به دسترس سوریتس گذاشته ام. او بایست طبعا آن ها را به دسترس کمیساریای خلق در امور خارجی گذاشته باشد. از این نامه ها و نیز نامه های به دست آمده از سران قبایل افریدی و مومند، می توان به آسانی بازیافت که همان روزی که من به آن ها آژیر بدهم؛ در برابر بریتانیا به پا خواهند خاست- البته، به شرط آمادگی  برای رساندن منابع لازم.

 

این منابع که ما باید برای آنان تخصیص بدهیم، چیز دیگری جز پول و گلوله ها برای تفنگ های انگلیسی و چند افسر ترک نیست. در پیوست این یادداشت، مبلغ این پول را خاطر نشان شده ام و شمار گلوله های مورد نیاز آنان را برشمرده ام. هرگاه بسنجیم که به چه پیمانه این مطالبات ناچیز هستند، می توان درک کرد که پاسخ رد دادن به آن می تواند در آینده موجب افسوس خوردن عمیق گردد».[20]  

 

جمال، در پیوست «A» یادداشت خود، از حکومت شوروی خواست برای عبدالرزاق دو میلیون روپیه (نزدیک به 700 هزار روبل با پشتوانه طلا)، پنج هزار نارنجک ساخت بریتانیا و 20 میلیون کارتوس تفنگ های بریتانیایی داده شود. برای سایر قبایل پشتون و ناسیونالیست های هندی- ترکی او به گونه اضافی 5000 تفنگچه انگلیسی و 500000 گلوله می خواست. افزون بر آن، بایسته می پنداشت تا روسیه شوروی ماهیانه برای کار او در میان قبایل نزدیک به ده هزار روبل با پشتوانه طلا به دسترس بگذارد. جمال پاشا بر آن پا می فشرد که اسلحه و پول به افغانستان به دسترس شخص او برای توزیع آتیه آن «بر اساس تفاهم با سفیر شوروی گذاشته شود».[21]

 

به تاریخ 20 اکتبر 1920 چیچیرین رونوشت یادداشت جمال پاشا را به لنین و ترتسکی گسیل داشت. به زودی اعضای رهبری بلشویکی با این سندآشنا شدند. چنین بر می آید که دلایل و براهین جمال برای ترتسکی و سایر همکاران سازمان «جبهه خاوری» انقلاب جهانی قانع کننده نمودند. استالین هوادار تحقق برنامه های جمال پاشا در افغانستان و هند بود. راستش، او پیشنهاد می نمود که بایسته است مطالبات جمال را تا نیم و تقاضاهای شورشیان پشتون را تا هشتاد درصد پایین آورد».[22]  

 

استالین در نامه خود به ترتسکی نوشت: «برای من روشن است که در سیمای قبایل مسلمان که در وادی رود سند و در ناحیه پنجاب اکثریت دارند و جمال در میان آن ها از نفوذ بزرگی برخوردار است، ما پایگاهی داریم که از آن می توانیم زیان جدی یی بر انگلیس وارد بیاوریم- هرگاه آن کشور بخواهد بهار یا تابستان سال 1922 بر این مناطق یورش بیاورد».[23]

 

استالین ممکن می پنداشت 100 هزار روبل با پشتوانه طلا برای پیشکش برای سران قبایل به دسترس سیاستمدار ترک بگذارند. افزون بر آن، او به گسیل شش هزار تفنگ، چندین میلیون کارتوس (گلوله)، 12 دستگاه تیربار «ماکسیم»، 8 تا 12 توپ و یک دستگاه چاپ به افغانستان موافق بود.  بخش بزرگ این تسلیحات برای لشکر نمونه (قطعه نمونه) در نظر گرفته شده بود که جمال پاشا در سال 1920 آغاز به ایجاد آن در ارتش افغانستان نموده بود. در میان نفرات این قطعه، سپاهیان بسیاری از قبایل مرزی پشتون بودند. این گونه، این لشکر و ساختار آن به رهبری مربیان ترک و شوروی می توانست مرکز آماده سازی رزمی شورشیان هند بریتانیایی گردد و نیز پایگاهی برای تجهیز آنان با جنگ افزارها.

 

  به تاریخ 3 نوامبر1921 نشست دفتر سیاسی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) برگزار گردید که در آن فیصله شد به گونه اضافی دو صد هزار روبل با پشتوانه طلا به دسترس جمال پاشا گذاشته شده و «دو همکار بسیار مورد اعتماد» نزد او گسیل گردد.[24]

 

چنانی که می بینیم، جمال پاشا هر چه بود توانست برای پویایی های خود در افغانستان، وجوهی به دست بیاورد. با آن که مبلغ به دست آورده چندین بار کمتر از آنچه بود که او پیش از آن خواسته بود. مگر تقاضای او مبنی بر گسیل اسلحه، پذیرفته نشد. هرچه بود، منابع واگذاری شده برای رجل ترک می بایستی در بار نخست برای تمویل مبارزه قبایل مرزی پشتون و پیشبرد استخبارات در هند بسنده بوده باشد. با این هم، جمال نتوانست از این «طلاها» بهره مند گردد. چون به تاریخ 21 جولای 1922 به دست انتقامگیران ارمنی در تفلیس کشته شد.

 

د. اسپین- تاریخ نویس امریکایی، بر آن است که جمال پاشا را سرویس های ویژه شوروی نابود کردند. چون دیگر هیچ ارزشی برای بلشویک ها نداشت.[25]اسناد دست داشته در بایگانی های شوروی این اندیشه را تایید نمی نمایند. مسکو به ادامه پویایی «شیر اسلام» در افغانستان بس ذینفع بود. آوندی در دست نبود که اداره کل سیاسی (گ. پ. او) این چنین اجنت بس ارزنده در کابل را که دفتر سیاسی بی چون و چرا آن همه منابع مالی چشمگیر را برای ادامه کار وی در برابر هند بریتانیایی تخصیص داده بود، از دست بدهد. بلشویک ها به جمال پاشای وفادار که صادقانه برای شان خدمت می کرد، نیاز داشتند. مرگ او زیان جدی یی بر پویایی استخبارات شوروی در آسیا زد.

 

نفس کشته شدن جمال، درست پس از آن که برای پیاده ساختن طرح های ضد بریتانیایی خود در افغانستان از کرملن طلا به دست آورد، در گام نخست، این اندیشه را به میان می اندازد که همو سرویس های ویژه بریتانیا و نه گ. پ. او. می توانستند سر به نیست سازی این دشمن خطرناک انگلیس را سازماندهی کنند. هر چه بود، نابودی جمال در هر صورت ناگزیر و محتوم بود. یا به دست عمال بریتانیا و یا از دست انتقامگیران ارمنی. زیرا او هم مرتکب جنایت خشونتباری در برابر توده های امپراتوری عثمانی در سال های جنگ جهانی اول شده بود و هم برای بریتانیای کبیر تهدید بزرگی به شمار می رفت. بیخی محتمل است که دشمنان وی می توانستند مساعی خود را برای شکار و به دام انداختن «شیر اسلام» بسیج نمایند.

 

با نتیجه گیری از همکاری حکومت شوروی با جمال، بایسته است اذعان نمود که وی کار بسیار بزرگی را برای تحکیم مواضع شوروی در افغانستان و نیز تنیدن شبکه استخباراتی شوروی در این کشور و هند انجام داد.

 

تلاش او مبنی بر کارگیری ابزاری از قبایل پشتون در برابر انگلیس، شانس معینی برای پیروزی داشت. مگر تحقق همه پلان های او در آسیای میانه روی هم رفته غیر عملی بود. چون در آن هنگام روسیه شوروی نمی توانست به خود اجازه بدهد هزینه هنگفتی را به خاطر حتا انقلاب هند به دوش بگیرد.

 

 

 

 

 

بخش نهم

کمینترن به میدان «بازی بزرگ» می آید

 

 

اسناد فاش شده بایگانی های مرکزی روسیه گواه بر آن اند که موفقیت دیپلماسی شوروی در آسیای میانه و به ویژه بازدهی پویایی های جمال پاشا در افغانستان بارها بیشتر می بود هرگاه کمینترن (انترناسیونال کمونیستی) و ساختارهای آن در ترکستان به امور کمیساریای خلق در امور خارجی مداخله نمی کردند. به سال 1920 این سازمان بین المللی ستاد به رسمیت شناخته شده «انقلاب جهانی» بود و در نتیحه از استقلال نسبتا بزرگی برخوردار بود و نیز منابع چشمگیری در اختیار داشت.

 

روشن است طلا، برلیان و جنگ افزارهایی که در دسترس انترناسیونال کمونیستی بود، از سوی حکومت شوروی به آن داده شده بود. در آن هنگام، تقسیم مخصوص به خود کار صورت گرفته بود: بلشویک ها با طیف های رنگارنگ ضد انقلاب در روسیه  می رزمیدند و انقلاب جهانی را رسما می بایستی انترناسیونال سوم راه اندازی می کرد.

 

پویایی های بیمارگونه کمینترنی ها  که سرمست از باده امکان برباد دادن منابع عظیم و به گونه یی که آن ها می پنداشتند، بیکران روسیه در پیکار با سرمایه جهانی بودند، برای نمایندگان دیپلماتیک شوروی در کشورهای خاور  جهانی درد سر آفریده بود. با همه وابستگی انترناسیونال کمونیستی از کرملن، این سازمان با آمادگی منافع ملی روسیه را به خاطر «مصالح انقلابی» قربانی می کرد. در یک سخن، به سال های 1920-1921 چنین شده بود  برخلاف آن چه که در یکی از مثل های خاوری گفته می شود، «دم روباه به زیان او شهادت می داد!»[26]

 

 

آغاز پویایی کمینترن در «کریدور افغانی» با یک رشته دشواری های جدی پیوند داشت. در گام نخست، اوضاع در ترکستان روسی به آن پیمانه انفجار آمیز و پیچیده بود که از تاشکنت برداستن کدامین گام دارای بار عملی برای  صدور انقلاب به کشورهای همسایه زمان درازی بس دشوار بود. افزون بر این، طرح های مارکسیستی در کشورهای خاور به دلیل عقب ماندگی کشورهای خاور کاراآیی نداشتند. کمونیست های ترکستانی، با همه آرزومندی، نتوانستند برای کار انقلابی برای خود «بلشویک های افغانی» یا «کمونیست های هندی» دست و پا کنند. کمبود عنصر «اننترناسیونال» در نواحی هم مرز با افغانستان دیده نمی شد(هندی ها، افغانی ها، ایرانی ها، ایغورها...). مگر از نظر بافتار خود، این ها آدم هایی بودند که برای هرگونه انقلابی از دیدگاه خاستگاه اجتماعی بیگانه بودند: بیشتر بازرگانان، قاچاقبران، کارگران موسمی و ...

 

وضعیت ناپایدار «شورای تبلیغات انترناسیونالیستی در خاور» (سوف اینتر پروپ) که به سال 1920 به «دفتر ترکستان کمینترن» تحول یافت، به دلیل اقدامات حکومت افغانستان که همه خارجیان را نه تنها در خاک خود، بل نیز در ترکستان بیدارانه زیر پیگیرد داشت، هر چه بیشتر ناپایدار می گردید. هرگاه شناخت خراب کمینترنی ها از واقعیت های خاور را به این بیفزاییم، منظره بس تیره و تاری پرداز می گردد. در این اوضاع، یگانه امکان واقعی برای کمینترن این بود که پویایی های خود را در کشورهای آسیایی پهن نماید: از نمایندگی های دیپلماتیک شوروی در خارج به عنوان تکیه گاه های اصلی بهره بگیرد و ساختارهای کمینترنی را در ترکستان زیر نام نهادهای شوروی و یگان های جبهه ترکستان پرده پوشی نماید.

 

ستاد کل کمیته انقلابی نیروهای مسلح روسیه شوروی به همکاری میان ارتش سرخ و کمینترن در اوضاع جنگ داخلی که بر پایه اندیشه های بلشویک ها می بایستی به «انقلاب جهانی» تحول می یافت، با پیروی از آرزوهای انقلابی کمینترنی ها با مطالبات خشن نبرد پرولتاریا با بورژوازی با آمادگی می شتافت.

 

تمایلات حاکم بر فرماندهی کمیته انقلابی ارتش سرخ،؛ بی آلایشانه تر از هر جایی و با روحیه نظامی در اعلامیه فراکسیون حزب کمونیست روسیه (بلشویک) اکادمی ستاد کل خطاب به نمایندگان دومین کنگره کمیننترن بازتاب یافته است:

 

رفقای گرامی!

ما با شور وشیدایی در سیمای شما به پیشواز پیروزی شکوهنده انقلابی ستاد جهانی کل می شتابیم. ما در انترناسیونال کمونیستی پیشوا و رهبر خود را می بینیم. زیرا ارتش سرخ ما دسته پیشاهنگ «ارتش سرخ انترناسیونالیستی» است و ما تنها یاخته یی هستیم از [پیکره-گ.] ستاد کل کبیر که نام آن «انترناسیونال کمونیستی» است. ما سوگند یاد می کنیم تا به مبارزه بپردازیم و از نیرو و زندگانی خود دریغ نخواهیم کرد. با همه ساز و برگ و دانش و تجربه خود به خاطر [پیروزی-گ.] کمونیسم جهانی سلاح در دست خواهیم شتافت.»[27]  

 

در این سند، ستاد کل کمیته انقلابی ارتش سرخ، آشکارا وظایف حزب کمونیست را در مبارزه در راه پیروزی «انقلاب جهانی» فرمول بندی نموده است. به باور آن ها، پویایی های اطلاعاتی به سود ارتش سرخ، گرد آوری اطلاعات در باره شمار، تسلیحات و محل استقرار یگان های رزمی و پلیس، نظارت بر تحرکات، تشکیلات ارتشی، کشف برنامه های ستاد کل و ادارات سیاست خارجی کشورهای خارجی، بایست مهم ترین محور فعالیت های زیر زمینی همه سازمان های کمونیستی خارجی شود.

 

این گونه، فرماندهی ارتش سرخ و رهبری ارگان های شوروی در 1920 به نقش بهین کمینترن در حل همه مسایل سیاست خارجی اذعان داشتند. همزمان با آن، چنین سنتی نهادینه شده بود: ساختارهای کمینترنی در همه نقاط جهان به شمول آسیای میانه، به گونه تنگاتنگی آغاز به همکاری با سازمان اطلاعات شوروی نمودند. در نتیجه، نمایندگی های سیاسی شوروی در خارج به ستادهایی  در زمینه رهبری، تمویل و تسلیح عناصر ضد دولتی مبدل گردیدند. در درون ساختار کمیته انقلابی ارتش سرخ، یگان های انترناسیونالیستی و شبکه های اطلاعات برای کارهای ....... تشکیل شدند. در این حال، عملا نقش اصلی در پیروزی انقلاب جهانی به عملیات پیروزمند تهاجمی یگان های ارتش سرخ در کشورهای همسایه با روسیه شوروی داده می شد.

 

آن چه مربوط می گردد به خاور، تشکیلات انترناسیونالیستی در ترکیب کمیته انقلابی ارتش سرخ آن ها می بایستی نه تنها پیشاهنگان ارتش سرخ می گردیدند، بل نیز هسته یی برای ایجاد تشکیلات نیرومند شورشیارتش ها) در کشورهای خود می شدند.

در آغاز تحقق این طرح ها در آسیای میانه، رهبران کمینترن ناگزیر گردیدند میان آرایش «جبهه ضد بریتانیا» در کشورهای خاور و سازماندهی «جبهه هندی» در برابر انگلیس، یکی را برگزینند. به رغم  داشتن اهداف مشترک، این دو واریانت فعالیت کمینترن در آسیا از ریشه از یک دیگر تفاوت داشتند. گشایش «جبهه ضد بریتانیا» در خاور- هدف بزرگتر ی بود که از کمینترن نه تنها هزینه های گزاف، بل نیز اتحاد محکم با همه نیروهای ضد بریتانیا و در گام نخست، در جهان اسلام را مطالبه می کرد.

 

[دشواری کار در این بود که-گ.] حتا داشتن دشمن مشترک هم نمی توانست اسلام و کمونیسم، بلشویک ها و متعصبان مذهبی و اندیشه انقلاب جهانی با تعالیم جهاد را  با هم متحد سازد. در یک سخن، به خاطر تضادهای حاد ایدئولوژیک میان دشمنان امپراتوری بریتانیا اتحاد درازمدت آن ها ناممکن بود. با این هم، معاملات گوناگون موقت میان حکومت شوروی و ناسیونالیست های اسلامی (که آماده بودند با حکومت نو شوروی همکاری نمایند، مگر سرسختانه از تماس  با کمینترن سر باز می زدند)، منتفی نبود.

 

صدور انقلاب به هند، مساله مشخص تری بود و اجازه می داد منابع مالی و مادی را در منطقه جایی که بریتانیای کبیر آسیب پذیرتر از هرجایی بود- در گستره قبایل پشتون در مرز هند و افغانستان متمرکز ساخت. خیزش بزرگ این قبایل، حال چه رسد به قیام مسلحانه در پنجاب و دیگر نواحی هندوستان، ضربه نیرومندی بر انگلیس بود و می توانست منجر به لرزان شدن جدی مواضع آن در پهنه جهانی گردد. در این رابطه، رهبری بلشویکی و کمینترن طرح آرایش «جبه هندی» انقلاب جهانی را برگزیدند. این گونه، به سال 1920 برای لنین بنا به خواهش او گزارشی تدوین یافت در باره قبایل پشتون که در دو سوی مرزهای هند و افغانستان بود و باش داشتنند با نقشه ویژه افغانستان جنوبی و هند شمال باختری.[28]   

  

سر از 1919 در ترکستان و کابل کار در عرصه ایجاد «پایگاه انقلابی هند» آغاز گردید. در کابل بنا به دستور کمینترن، نخستین گام ها را در این راستا براوین برداشت که به ناسیونالیست های هندی و نمایندگان قبایل پشتون («انقلابیون مرزی») وعده سپرد در مبارزه با در برابر انگلیس کمک نماید و برای شماری از آنان ..... برای رفتن به تاشکنت داد.[29]

 

کار گسترده در زمینه برپایی همکاری کمینترن با عناصر ضد بریتانیایی در افغانستان و هند، با رسیدن سوریتس (که رسما نماینده کمینترن در کشورهای آسیای میانه شمرده می شد) به کابل، آغاز گردید. همو در دوره سفارت سوریتس در میان دیپلمات های شوروی تقسیم کار نسبتا بسیار منطقی یی بر قرار بود: مناسبات بین الحکومتی را میان کابل و مسکو را کمیساریای خلق در امور خارجی پیش می برد و روابط پنهانی با عناصر ضد بریتانیا را کمینترن. مگر تا فروپاشی کمینترن در 1943 سفیران شوروی در کابل، همه در دو نقش بازی می کردند- به گونه پنهانی، وظایف اصلی خود را با کار غیر قانونی در زمینه ایجاد انترناسیونال سوم تلفیق می کردند. روشن است که در چنین اوضاعی سفارت شوروی در کابل از نخستین روزهای موجودیت خود به مرکز پویایی های خرابکارانه ضد بریتانیا مبدل گردیده بود.

 

نخستین پیروزی بزرگ سوریتس به عنوان نماینده کمینترن- پی ریزی «انجمن انقلابی هند» (که  گروه های مختلف ناسیونالیست های هندی را متحد می گردانید) در ماه فبروری 1920 در کابل گردید. تنها «حکومت موقت هند» به رهبری مهندرا پراتاب از پیوستن به انجمن خود داری ورزید. چون کرسی رهبری را در میان مهاجران هندی برای خود تقاضا می کرد. [30]

 

با تایید حکومت افغانستان، عبدالرب به عنوان رییس انجمن برگزیده شد. پی ریزی این سازمان زیر کنترل کمینترن، تنها به دو دلیل زیر ممکن گردید:

1-توان مالی سفارت شوروی

2-تضمین خودگردانی کامل برای هر یک از گروه های مختلف سیاسی شامل در انجمن. مهاجران هندی را در افغانستان، در گام نخست تنفر از دشمن مشترک- امپراتوری بریتانیا با هم متحد می گردانید.

3-سوریتس خردورزانه بر انجمن ارزش های باوری انترناسیونال سوم را تحمیل نکرده بود. همکاری با عناصر ضد بریتانیا، بر شالوده صرفا عملی استوار گردیده بود. در یکی از اسناد کمیساریای خلق در امور خارجی خاطرنشان شده بود: «انجمن موافقت نمود در میان قبایل آزاد» مرز هند تنها برای آن کار نماید که به آن رفت و آمد به آن ساحات و آوردن  اسناد محرم از آن اجازه داده شود».[31]

 

به یاری این چنین سازمانگری و نرمرفتاری و داشتن هدف روشن مشترک، شمار اعضای انجمن به سرعت به 150 نفر رسید و توانست کار را درگستره قبایل پشتون آغاز نماید. پیام های سوریتس، نامه لنین عنوانی «انجمن انقلابی هند» و آثار کمونیستی به دست نمایندگان این سازمان به کوهنشینان شورشی شمال باختری هند، فرستاده می شد. این کاغذ ها و بخشی از کتابواره ها و برگه ها را ماموران اطلاعاتی بریتانیا به چنگ آوردند که به نخستین بازداشت های اجنت های کمینترن در هند انجامید.[32]

 

«انجمن انقلابی هند» بی درنگ پس از هسته ریزی، از سوی کمینترن و نمایندگان حکومت شوروی به رسمیت شناخته شد. نمایندگان این انجمن، پس از چندی در کنگره دوم کمینترن که به تاریخ 19 جولای- 7 اگست 1920 در مسکو برگزار گردید، اشتراک ورزیدند. در این کنگره، نمایندگان در آیین نامه کمینترن بندی را شامل گردانیدند که پراتیک به میان آمده تعامل ساختارهای انقلابی در خارج را نهادینه می ساخت. در آیین نامه این سازمان کمونیستی بین المللی آمده بود که «تعهد می سپارد با همه نیرو از هر جمهوری «شوروی» که در هر جای گیتی به میان بیاید، پشتیبانی نماید».[33]

 

 ناسیونالیست های خاور بسیار زود درک کردند که چه امکانات گسترده یی در برابر آن ها گشوده می شود، هرگاه با بازی با سخن پراگنی کمونیستی از این وضعیت کمینترن  برای گرفتن طلا و اسلحه برای مقاصد خود بهره بگیرند. بسیار ساده بود: بسنده بود «رفقا» برای  به دست آوردن پشتیبانی مادی کمینترن، برنامه خود را اعلام می نمودند که در آینده در کدام کشور «جمهوری شوروی» ایجاد  خواهد شد.

تقریبا با همین گونه سناریو، رخدادها در ترکستان و «دهلیز افغانستان» در سال های 1920- 1920 به راه افتادند. به تاریخ 31 ماه مارچ 1920 نمایندگان «حکومت موقت هند»: معاون امور داخله- محمد علی و محمد شفیق برای به دست آوردن کمک حکومت شوروی در مبارزه در برابر انگلیس به تاشکنت آمدند. حکومت موقت هند که نتوانسته بود در کابل شناسایی سوریتس را مبنی بر پیشتاز بودن خود در میان سازمان ها و گروه های بریتانیا ستیز به دست بیاورد، تلاش ورزید به اهداف محقرتری دست یابد: استاتوس برابری با «انجمن انقلابی هند» پیدا نماید. سال ها بعد، محمد علی هدف سفر بهار 1920  خود به تاشکنت را این گونه خواند: «حکومت موقت مرا چونان نماینده تام الاختیار برای برپایی روابط با حکومت شوروی و به مقصد به دست آوردن همان نعم مادی یی که گروه عبدالرب از آن برخودرا گردیده بود،  [به تاشکنت-گ.] گسیل داشت».[34]

 

محمد علی تجربه معین پیشبرد این گونه گفتگوها در تاشکنت را داشت. او در ماه مارچ 1916 با «نامه زرکوب» پراتاپ عنوانی نیکلای دوم (که در آن تزار را به پایان بخشیدن به جنگ در اروپا و متحد شدن با آلمان برای در هم کوبیدن بریتانیای «جهانخوار) فرا خواهده بود)، به ترکستان آمده بود. پراتاپ تلاش ورزیده بود امپراتور روسیه را متقاعد سازد که متحد بریتانیایی او در پیمان آنتانت سر انجام به روسیه خیانت خواهد ورزید.

 

فرستادگان «حکومت موقت» می خواستند موقف روسیه را در قبال آن وضعیت دریابند که هرگاه در هند خیزش های ضد بریتانیایی آغاز گردد. روشن است در سال های جنگ جهانی اول، ماموریت محمد علی به تاشکنت با شکست رو به رو گردیده بود. مگر، به رغم همه تقاضاهای انگلیس مبنی بر بازگشتاندن «توطئه گران«[ به هند-گ.]، حکومت روسیه در ترکستان، محمد علی و همراهان او را دوباره واپس به افغانستان فرستاد. پس از سرنگونی تزاریسم و روی کار آمدن بلشویک ها در روسیه، حکومت موقت هند تلاش ورزید برنامه های خود را در اوضاع نو با [همکاری-گ.] متحدان نو تحقق بخشد. تنها یک چیز بلاتغییر مانده بود: ناسیونالیست های هندی در کابل می خواستند میهن خود را از چنگ انگلیس به یاری مداخله مسلحانه سپاهیان خارجی (در این مورد روسیه) از راه افغانستان آزاد سازند.

 

 در رابطه با این، به جانب شوروی اطلاع داده شد: «حکومت موقت هند» امیدوار است با روسیه شوروی چنان مناسباتی را برپا نماید که میان انتانت و حکومات کولچاک و دینیکین موجود است. به سخن دیگر، حکومت موقت امیدوار است که روسیه شوروی به آن کمک نماید تا در برابر انگلیس در هندوستان جنگ را پیش ببرد».[35]

 

باید به دور اندیشی و زرنگی محمد علی ارج گذاشت که زود باریکی اوضاع را درک کرد و با پویایی به همکاری با کمینترن شتافت. هنوز در اپریل 1920 در چهارچوب «شورای تبلیغات انترناسیونالیستی و اقدامات توده های خاور» شعبه کمونیستی هندی وجود داشت که در برنامه خود لزوم سرنگونی حاکمیت مستعمراتی انگلیس و «برپایی جمهوری شوروی در هند» را اعلام کرده بود.[36]

رمز لازمی برای بلشویک ها و کمینترن-«جمهوری شوروی»، نام گرفته شده بود. سر از این لحظه، محمد علی به یکی از مهره های کلیدی توطئه های کمینترن در « دهلیز افغانستان» مبدل می گردد.

 

پرسشی که مطرح می گردد این است که آیا کارمندان کمینترن می دانستند که هندی ها بازی دو گانه یی را پیش می بردند و نسبتا با توانمندی با اوضاع مشخص خود را عیار می ساختند؟ آری! می دانستند. شماری از کارمندان روشن بین شورای تبلیغات انترناسیونالیستی آشکارا خاطر نشان می ساختند که اصول کمونیسم منافی جهان بینی محمد علی و شفیق است. مگر به تنفر آن ها نسبت به انگلیس و به تمایل  به این که به هر بهایی که شده به خاطر آزادی میهن خود برزمند، در کمینترن ارزیابی عالی یی داده می شد. برای آغاز کار مشترک، این بیخی بستده بود.

 

کمینترنی ها در مسکو و تاشکنت به خوبی درک می کردند که با ناسیونالیست های تیپیک خاوری سر و کار دارند که در بهترین مورد الفبای ترمینولوژی کمونیستی را پذیرفته باشند. برای عملیات گسترده یی چون آماده سازی خیزش مسلخانه ضد بریتانیایی در هند، بر کمینترن بود تا آدم های سنگین وزن تر و شایسته تری را انقلابیون هندی را که دست کم با اصول عمومی مارکسیسم آشنا باشند، و دارای تجربه کار زیر زمینی و نیز با انرژی و از روحیه ماجراجویی بیگانه نباشند، دست و پا کنند.

 

یافتن آدم کمیاب برخوردار از آمیزه همه شایستگی های برشمرده، به آن پیمانه دشوار بود که رهبر آینده انقلاب هند را ناگزیر گردیدند از مسکسیکو ی دور دست به مسکو دعوت نمایند. در اروپا، حال چه رسد به خاور، اجنت های کمینترن هیچ کسی شایسته یی را نتوانستند بیابند. تنها در 1919 م. بورودین- فرستاده لنین موفق گردید در مکسیکو با نامزد درخور و مناسب- دبیر کل حزب سوسیالیست این کشور- مهاندارا نات روی هندی تبار  (که تجربه بزرگ پویایی های خرابکارانه ضد بریتانیایی را چه در هند و چه در برون از مرزهای آن داشت)، تماس برپا نماید.  

 

در روند جنگ جهانی اول، م. روی ناکامانه می کوشید با پول های آلمان اسلحه بخرد و آن را قاچاقی به هند برای سازماندهی خیزش در برابر انگلیس برساند. برای دستیابی به این مقصد او پیوسته با «دیپلمات های آلمانی» در امریکا، چین، مکسیکو و حتا در بسیاری از کشورهای جنوب خاوری آسیا بازدید کرد. به سال 1917 هنگامی که امریکا به طرفداری از انتانت وارد جنگ شد، م. روی از ترس بازداشت به مکسیکو گریخت- جایی که از آلمانی ها 50 هزار پیسو (واحد پول مکسیکو) با پشتوانه طلا به دست آورد. این پول برای کمک به انقلابیون هندی تخصیص یافته بود، مگر روی بخش بزرگ آن را در راه پویایی هایی سیاسی خود در مکسیکو هزینه کرده بود. در نوامبر 1919 حزب کمونیست مکسیکو با مشارکت او ایجاد گردید که بی درنگ پیوستن خود را به کمینترن اعلام داشت. به سال 1920 روی به نمایندگی از حزب کمونیست مکسیکو به عنوان نماینده  به مسکو به دومین کنگره کمینترن گسیل گردید. و. ای. لنین با او دیدار کرد که با داوری از روی بالاروی وی از نردبان مدارج کمینترن، می توان گمان برد که از تجربه و پویایی او ارزیابی بالایی نموده باشد.  

 

به تاریخ هشتم اگوست 1920 روی به عنوان یکی از رهبران دفتر ترکستان کمینترن برای کار در کشورهای خاور گماشته شد».[37]با این کار، به او صلاحیت های بزرگ و منابع هنگفت برای سازماندهی صدور انقلاب  از طریق افغانستان به هند داده شد. این کار بدون مشارکت پویای قبایل مرزی پشتون ممکن نبود.  اسناد آرشیوی گواه بر آن اند که در کرملن و کمینترن در این باره به خوبی آگاهی داشتند. در این پیوند، به گمان بسیار در مسکو بی درنگ فیصله یی صادر شد مبنی بر برپایی همکاری با پشتون های هند بریتانیایی.

 

تابستان 1920، کمینترن با پشتیبانی پویای بلشویک ها گسیل میسیون نظامی بزرگی را به رهبری بورودین و روی به افغانستان آماده ساخت. در گام نخست در نظر بود به دسترس آنان 15 هزار میل تفنگ با 1.5 میلیون دانه گلوله، 50 میل تیربار با 500 هزار دانه مرمی، 500 قبضه تفنگچه با 50  هزار دانه گلوله، جهار هزار دانه نارنجک، پنج ایستگاه رادیویی و دو فروند هواپیما گذاشته شود. مگر در ماه اگست 1920 هیات کمینترن تنها تجهیزات چاپی، 300 قبضه تفنگچه با 30 هزار دانه گلوله، چهار هزار دانه نارنجک و سه فروند هواپیما به دست آورد. به گونه یی که می بینیم، تقریبا تقاضای های بورودین یا اصلا برآورده نشدند یا این که از فوند ارتش سرخ تنها بخشی از تسلیحات را دادند.

برپایی پل هوایی میان کابل و کوشکا (با ساختن فرودگاه های دیگر میان این دو فرودگاه) به گفته بورودین « مهمترین وظیفه هیات« بود.[38]

 

پس از آغاز عملیات رزمی در گستره قبایل پشتون، در نظر بود پنج فروند هواپیمای دیگر را به کار بیندازند که می بایستی نه تنها ارتباط میان «ارتش انقلابی» و میسیون را قائم می ساختند، بل نیز پارتی های کوچک جنگ افزارهای شوروی را به مرزهای هند می رسانیدند. این آماده سازی گسترده در چهارچوب «طرح عملیات نظامی در مرزهای هند»تدوین شده از سوی روی، پیاده می گردید. مطابق این طرح، کمنیترن می بایستی به گستره قبایل پشتون مقادیر بزرگ جنگ افزار و مواد منفجره را برای واگذاری به گروه های  انقلابیون بومی به مقصد «نابود ساختن راه های آهن، خطوط تلگراف و تیلفون، انفجار دادن پل ها و... که با آن بسیج نیروهای رزمی انگلیس را فلج ساخت»، می رسانید.[39]

 

برای درهم کوبیدن پشت جبهه سپاهیان انگلیسی در هند، همچنان در نظر بود اعتصاب سراسری و خیزش یگان های رزمی ارتش بریتانیا را سازماندهی نمایند.

 

م. روی، با پیاده ساختن تدبیرهای برشمرده شده، بر آن سنجش داشت تا از افغانستان به پنجاب به فرماندهی یک ارتش 25000 نفری که عمدتا  از جمع پشتون های مسلح با جنگ افزارهای مدرن، توپخانه و تیربارها برگزیده شده باشد، یورش ببرد.

 

پس از رسیدن هیات بورودین- روی به تاشکنت، گسیل هیات به افغانستان به خاطر اقدامات ناهماهنگ کمینترن و کمیساریای خلق در امور خارجی به تاخیر افتاد. افزون بر این، حکومت افغانستان شتاب نداشت به هیات حق برپایی تماس های مستقیم با قبایل مرزی را بدهد. در این رابطه بورودین به گونه دور اندیشانه به ل. قره خان- معاون کمیسیاریای خلق در امور خارجی پیشنهاد کرد که کمیساریای خلق در امور خارجی «هیات افغانی» را مادامی که در تاشکنت است، زیر سرپرستی خود بگیرد.[40]

 

رهبری شوروی در مسکو موافقت خود را به این خواهش بورودین ابراز داشت. سر از سپتامبر 1920 هیات که در واقع، رهبری آن به دست م. روی بود، به گونه فرمالیته زیر کنترل نمایندگی کمیساریای خلق در امور خارجی در تاشکنت در آمد تا «امور هند» را در انحصار خود داشته باشد.

 

پویایی م. روی در تاشکنت زیان جبران ناپذیری به کار کمینترن در «دهلیز افغانستان» رسانید. چون  او با رفتارها و اظهارات چپ روانه خود اتحاد با نیروهای ضد بریتانیایی را هم در تاشکنت و هم در گستره قبایل پشتون ناممکن گردانید. در گام نخست، او عملا «انجمن انقلابی هند» به رهبری عبدالرب را (که به تاریخ 30 ماه می 1920 با گروه بزرگ هم اندیشانش از افغانستان رانده شد و از همان هنگام به بعد در تاشکنت بسر می برد)، در هم کوبید.

 

عبدالرب اوضاع در افغانستان و هند را آگاهانه ازیابی می کرد. او می پنداشت که هرگونه تبلیغات کمونیستی در میان مسلمانان این کشورها زیان بزرگی به مبارزه در برابر انگلیس می رساند. چون متحدان باالقوه را به دشمنان مبدل می گرداند. «جنگ» میان انجمن انقلابی هند و کمیته موقت انقلابی هند بر انگیخته شده از سوی روی، هندی های باشنده تاشکنت را نومید ساخته بود. بخش بزرگ هندی های باشنده تاشکنت از عبدالرب پشتیبانی می کردند. مگر م. روی منابع پولی و ساختمان انجمن را گرفت و دیگر کوپون های مواد خوراکی را تنها برای همدستان خود می داد. این تدبیر بسیار کارساز برآمد. شمار »هم اندیشان» روی به سرعت رو به افزایش گذاشت و پیرامون عبدالرب تنها چند نفر ماندند.

 

 هر دو جانب درگیر به کمیته فوق العاده  سراسری روسیه در تاشکنت بر علیه یک دیگر گزارش هایی می دادند. بستن اتهامات متقابل در جاسوسی به سود انگلیس در میان پناهگزینان هندی به رایج ترین اتهام مبدل گردیده بود و چکیست های بومی دیگر به آن توجهی نمی کردند.

 

 بایسته است یک عامل مهم دیگر را نیز در سنجش گرفت که در مسکو به آن اهمیت ندادند و با این کار لغزش نابخشودنی یی را در خاور مرتکب شدند: روی در یک خانواده برهمن پا به گیتی گذاشته بود و در دیده های مسلمانان «کافر» شمرده می شد. این موضوع برای رهبری کمینترن اهمیت نداشت. مگر برای ریختن «شالوده انقلابی» در افغانستان و شمال باختری هند وابستگی مذهبی رهبر بالقوه خیزش ضد بریتاینیایی بس مهم بود. دشمنی هندوها و مسلمانان در درازای سده ها مهم ترین عامل سیاسی در این منطقه جایی که مبارزه در برابر انگلیسی ها به گونه سنتی زیر شعارهای جهاد پیش برده شد،  بوده است.

 

روی سهم مسوولیت خود را به خاطر آن که روسیه شوروی و کمینترن نتوانستند با ابزارهای دیپلماتیک «دهلیز افغانستان» را بر ای صدور انقلاب به هند بگشایند، دارد. او در تاشکنت بنا به مسوولیت کاری، ناگزیر بود گفتگوهای درازی با قنسول افغانی هادی خان داشته باشد. روی به سرعت در نقش یک دیپلمات بلندپایه درآمد: او ستاد پر شاخ و برگی تنید و در مقر خود پذیرایی های پرشکوهی به افتخار هادی خان برگزار می نمود.  

 

در آغاز، گفتگوهای تاشکنت موفقثانه پیش می رفت. به تاریخ 19 نوامبر 1920 روی به مسکو گزارش داد که هادی خان به نمایندگی از حکومت خود وعده سپرد ه است که او در کابل از آزادی عمل برخوردار خواهد بود.[41] روی آغاز به تدارک رفتن زودرس خود به کابل و گسیل به موقع یک پارتی هدیه از پوست خز برای امان الله خان و همسرش نمود. مگر، او هر چه بود، نتوانست به افغانستان برود. چون در یکی از گفتگوها به قنسول افغانستان گفت که برای سازماندهی «انقلاب کمونیستی» در هند، به یک پایگاه و تکیه گاه در کابل نیاز دارد و سپس افزود که پس از آن «ما در افغانستان دست به ایجاد حکومت شوروی» خواهیم یازید».[42]

به دشوار بتوان «حماقت انقلابی» بدتر از این را بازیافت. مگر، این گونه اظهارات «بی آلایشانه» در آن برهه در میان کمینترنی ها یک امر عادی بود و این تنها روی نبود که سخن از «جمهوری شوروی افغانستان» بر زبان می آورد.

 

«انقلاب بخارا» در 1920 در نزد بسیاری از کارکنان کمینترن این توهم را زاییده بود که بر پایه سناریوی بخارا می توان حکومت های قانونی بیشتر کشورهای خاور را سرنگون کرد. در اسناد «شورای تبلیغات انترناسیونالیستی» آشکارا گفته می شد که بخارا «ایستگاه تجربی انقلاب در خاور زمین است».[43] از این رو، در اکتبر 1920 در ترکستان با همکاری دفتر ترکستان کمینترن از جمع اتباع افغانستان «کمیته انقلابی افغانستان» را به مقصد «آزاد سازی توده های ستمدیده افغانستان» ایجاد کردند.[44]

رهبر این سازمان فرد ماجراجویی به نام محمد یعقوب بود که با همنگران خود می پنداشت که بایسته است به یاری شوروی امان الله خان را سرنگون و در افغانستان تحولات سوسیالیستی را به میان آورد.

 

اهداف کمیته انقلابی مرکزی افغانستان به گونه زیر تدوین یافته بود: «نابودسازی ساختمان استبدادی، ایجاد جمهوری شوروی بر شالوده اصول انترناسیونال سوم با داشتن حق انتخاب سراسری و از میان برداشتن اختلافات طبقاتی، واگذاری زمین به پرولتاریا، نابودسازی سرمایه داران با حفظ سرمایه و توسعه بازرگانی و صنایع».[45]به دشوار بتوان گفت که یعقوب خود چنین برنامه یی را تدوین نموده باشد. به گمان غالب او  تنها در پیرامون خود گروهی از افغان ها را که ناگزیر بودند از ترس پیگرد حکومت افغانستان به بخارا بگریزند، گرد آورده و سپس به کمینترنی ها خدمات خود را پیشنهاد کرده باشد.

 

در آغاز، دفتر ترکستان کمینترن با شادمانی و گشاده رویی آن ها را پذیرفته و آغاز به تمویل «کمیته انقلابی مرکزی افغانستان» کرد. حکومت افغانستان بی درنگ در باره این سازمان دست نشانده و مزدور آگاهی یافت که این کار به معنای پیچیده شدن مناسبات آن کشور با شوروی بود. در نخستین برگ پخش شده از سوی کمیته، اهانت مرگباری به شخص امان الله خان که پدرش به گونه مرموزی  کشته شده بود، صورت گرفته بود. یعقوب و هوادارانش این موضوع را نیک می دانستند. مگر با آن هم در اثر آفریدگی خود جمله «حکومت افغانستان تنها برای آن است که یه یک مشت «پدرکشان» زمینداران و نظامیان امکان بدهد از کیسه مردم فربه تر شوند».[46]

 

کمینترن برای جلوگیری از تیره شدن بیشتر روابط با افغانستان، بی درنگ دست از تمویل سازمان برداشت. مگر دیگر دیر شده بود. جانب افغانستان دیگر به واقعی بودن تهدیدات کمونیستی پی برده بود. امان الله خان همه آوندها را در دست داشت به خاطر دولت خود هراس داشته باشد هرگاه کمینترن پویایی های خود را در افغانستان به پیمانه گسترده پهن می نمود. در رابطه با این، هیات نظامی- سیاسی کمینترن به رهبری روی محکوم به شکست بود. امیر با همه تنفری که از انگلیس داشت، به نمایندگان کمنیترن اجازه نمی داد آماده سازی خیزش ضد بریتانیایی را در هند از خاک افغانستان آغاز نماید. تنها آرزومندی حکومت افغانستان مبنی بر به دست آوردن جنگ افزار و طلای شوروی، هادی خان را ناگزیر می ساخت در تاشکنت به همکاری با نمایندگان کمینترن، کجدار و مریز خوش و بش نماید.

 


[1] . برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر نگاه شود به : «راز های سر به مهر تاریخ دیپلماسی افغانستان»، نوشته گروهی از دانشمندان روسی، ترجمه  آریانفر

[2] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1920، پرونده ویژه 4، کارتن 101، پرونده5، برگ18.

[3] . زکی ولیدی طوغان ( احمد زکی ولیدف)، خاطرات، مسکو، 1997،ص. 298

[4] . برگرفته از کتاب گینیس و.، «کار بخارا را باید به پایان رسانید...»، مسکو، 2001، ص.34.

[5] . راویچ،  جوانی قرن، مسکو، 1960، ص 274.

[6] . برگرفته از کتاب گینیس انور پاشا و جمال پاشا در روسیه شوروی// خاور، 1996، شماره 3، ص 49.

[7] . تلگرام شماره 249 سوریتس در کمیساریای خلق در امور خارجی، بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1920، کارتن 2، پوشه 102، پرونده 2 ، برگ 221.

[8] . تلگرام شماره 252 سوریتس به کمیساریای خلق در امور خارجی، تاریخی 28/02/1921// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی- سیاسی فدراسیون روسیه، فوند 5، پرونده ویژه 102، پوشه 2 ، برگ 35.

[9].  تلگرام سوریتس به کمیساریای خلق در امور خارجی، تاریخی 28/02/1921 // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی- سیاسی فدراسیون روسیه، فون 5، پرونده ویژه 1، پرونده 2179،برگ 35.

[10] . یادداست گزارشی سوریتس به کمیساریای خلق در امور خارجی،  تاریخی 6/4/1921،  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 090، سال 1921، پرونده ویژه 4، پرونده 2، پوشه 1، برگ 16.

 

[11] . نامه جمال پاشا به گوپنر، تاریخی 8.3.1921 //  همان جا، برگ 5.

[12] . تلگرام سوریتس به کمیساریای خلق در امور خارجی، تاریخی 29.01.1921، بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه،  فوند 071، سال 1921، پرونده ویژه 3، پرونده 103، پوشه 1، برگ 8.

[13] . تلگرام سوریتس به کمیساریای خلق در امور خارجی، تاریخی 4.03.1921// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه،  فوند 5، پرونده ویژه 1، پرونده 2179، برگ 36.

[14]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 090، سال 1921، پرونده ویژه 4، پرونده 2،پوشه 1، برگ 23.

 

[15] . همان جا فوند 071، سال 1921، کارتن 3، پرونده 103،پوشه 1، برگ 17.

[16] . یادداشت گزارشی سوریتس به کمیساریای خلق در امور خارجی،  تاریخی 6.4.1921،// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه،سال1921 ،  فوند090 ، کارتن 4، پرونده2 ،پوشه 1، برگ 15.

[17] همان جا

[18] . هان جا ، برگ 17

[19] . .  نامه محرمانه چیچیرین به لنین تاریخی 14.10.1921،// کازانجیان آر. «بلشویک ها و ترک های جوان»، اسناد جدید در باره مناسبات روسیه و ترکیه، ( در سال های  1920-1922) مسکو، ص 15-16. چیچیرین در پایان نامه خود خاطر نشان می سازد: « جمال،  خواستار به دست آوردن اسلحه و 400000 روبل با پشتوانه طلایی برای لشکر نمونه خود در افغانستان (منظور از قطعه نمونه است) و 700000 روبل با پشتوانه طلا برای  کار تبلیغاتی در میان  قبایل مرزی هند است . نباید او را خیلی نومید ساخت».

[20] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 5، کارتن 3، پرونده 577، برگ 27.

[21] . همان جا ، برگ 38

[22] .  رهبری بلشویکی، نامه های رد و بدل شده،  استالین-  ترتسکی، تاریخی 2.11.1921، سال های 1912-1927، مسکو، 1996، ص 214.

[23] . همان جا،

 

[24] . همان جا، ص215.

 

 

[25] . Spain j. W. The Patans borderland. Hague, 1963. W 214.

[26] . اصل ضرب المثل این است: «روباه را گفتند شاهدت  کو؟ گفت دمم!»

[27] . بایگانی نظامی دولتی فدراسیون روسیه، فوند 24696 کارتن 1، پرونده 3، برگ 45

 

[28] . بایگانی  دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 5، کارتن1، پرونده 2155، برگ 1.

[29] .همان جا، فوند 495،کارتن 68، پرونده 11، برگ 24.

[30] . برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر در باره حکومت موقت هند در کابل و تماس آن با حکومت شوروی نگاه شود به: رایکف، آ.و.، سازمان های ملی- انقلابی هند در مبارزه به خاطر آزادی، مسکو، 1979، ص 112-118.

|

 

[31] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 090، کارتن 4، پرونده 2، پوشه 4 برگ 10.

[32] . یادداشت گزارشی  انجمن انقلابی هند// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 090 ، سال 1921 کارتن 4 پرونده 2 پوشه 4 برگ 11.

[33] . تاریخ انترناسیونال کمونیستی، 1919 -1934، مسکو، 2002 ، ص 13.

[34] . بایگانی مرکزی  خدمات امنیتی (ک.گ.ب. پیشین) کارتن آر-41036، برگ 24.

[35] . رایکف، آ. و.، آخرین هیات های هندی در روسیه تزاری، // ... چاپ سوم، مسکو، 1996، ص73.

[36] . بر گرفته از: پارسیدس موسی،  انقلابیون هندی در کشور شوراها، 1918-1921، مسکو، 1973، ص 35.

[37] . همان جا ص 42-44

[38] . هایفیتس، امریکای لاتین در مدار کمینترن، ( فرهنگ بیوگرافیک)، مسکو، 2000، ص 149 هادی بیکف، گ. م.  شاهنظرف شیرین ک.ک.  ساختار  سازمانی کمینترن،  1919- 1934 مسکو، 1997 ، ص 31.

Documents of the Historz of the Communist Partz of india Vol.1 New Delhi 1972 P.140-149.

[39] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه،  فوند 071 ، سال های 1919 - 1920 ،کارتن 4 ، پرونده 101، پوشه1، برگ های 121-122.  همچنان در باره هیات بورودین روی نگاه شود به: پانین، روسیه شوروی و افغانستان در سال های 1919-1929 ، مسکو ، 1998 ، ص 83-85.

[40] .  بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه،  فوند5 ، کارتن 3 ، پرونده 577 ، برگ 21.

[41] . م. بورودین- نامه به قره خان، تاریخی 15.09.1920//  بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495 ، کارتن 154، پرونده 26 ، برگ های 166-167.

[42] . بایگانی مرکزی خدمات امنیت فدرال آر. 4891 ، جلد دوم، برگ 402.

[43] . وضعیت انقلابی در بخارا و وظایف انقلاب در آسیای میانه // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، کارتن 4 ، پرونده 20، برگ 50.

[44] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495 ،کارتن 154 ، پرونده 98 ، برگ 61.

[45] . برگرفته از: کتاب پانین، ص 80.

[46] . بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 154، پرونده 98 ؛ برگ 66.

 

 

 

 ++++++++++++++++++++++++++

 

بخش دهم

نخستین کامیابی ها و ناکامی های کمینترن

 در «دهلیز افغانستان»

 

تاریخ نویسان همواره برتری بزرگی نسبت به پرسوناژ های خود دارند: نتیجه نهایی به آنان روشن است و می توانند خردورزانه تر علل شکست یا پیروزی کدامین شخصیت اعصار گذشته را تجزیه و تحلیل کنند و بشگافند. در این حال، همه ناکامی ها معمولا ماجراجویی و کامیابی های به دست آمده در مبارزات جسورانه پیروزی اعلام می گردد.

 

برای همه پژوهشگران بدیهی پنداشته می شود که هرگاه بر پیاده سازی برنامه های ماجراجویانه منابع بزرگ انسانی و مادی تخصیص یافته باشد، هر چند هم اهداف اصلی به دست نیامده باشد، حتما نتایج وزنین میانگینی پدید می آید. طبق همین قاعده، در سال های 1920-1921 رخدادها در ترکستان افغانستان و هند به راه افتادند.

 

پس از پیروزی بلشویک ها در1917 هرگونه ماجراجویی کمینترن در خاور عملیات نسبتا کوچک متهورانه می نمود که پیاده سازی آن بیشتر بسته بود به روح و لجاجت انقلابی تا اوضاع واقعی.

 

افزون بر این، در مسکو و تاشکنت نیک می دانستند کهسازمان اطلاعاتی کمینترن در افغانستان و هند می تواند مواضع انگلیس را در آسیای میانه به شدت تضعیف نماید و این کشور قدرت مند را وادار ساند دیر یا زود در برابر روسیه شوروی کوتاه بیاید.

 

در یک سخن، انقلاب در هند برنامه «حد اعظمی» بود. اما ایجاد ستون پنجم ضد بریتانیای کمینترن در «دهلیز(دالان) افغانستان»  برنامه «حد اقلی».

 

برای تحقق آن در هر گونه تحول اوضاع، بر روسیه شوروی و کمینترن بود تا در نزدیکی مرزهای هند بریتانیایی «پایگاه انقلابی هند» را ایجاد نمایند.

 

روی همین منظور، جای «شورای تبلیغات و اقدامات انترناسیونالیستی» را در اواخر تابستان 1920 «دفتر ترکستان» کمینترن گرفت. علت اصلی برچیده شدن گلیم شورا آن بود که این ارگان کمینترنی نتوانست شبکه پر شاخ و برگ خوب زیر زمینی برونمرزی انترناسیونال سوم را در کشورهای همسایه ترکستان تنیده و بگسترد: نتوانست پلیگاه های واقعا فعال ارتباط را در مرزها ایجاد نماید. خبرچینی منظم و تدوین اطلاعات پیش برده نمی شد. به خاطر رعایت نکردن موازین عادی محرمیت، ماموران آن یکی پی دیگری لو می رفتند. در این رابطه، در تاشکنت دفتر ترکستان کمینترن آغاز به کار کرد که پویایی بزرگی در زمینه ایجاد ساختارهای غیر قانونی کمینترن هم در ترکستان و هم در آسیای میانه پیش روی آن بود.

 

رهبران سه گانه دفتر ترکستان کمینترن با این سنجش برگزیده شدند که به گونه اعظمی بتوانند منابع جمهوری ترکستان را برای حل این مساله به کار اندازند. برای مثال ی. سوکولنیکف که ارگان نو کمینترن را رهبری می کرد، همزمان فرمانده جبهه ترکستان، صدر کمیته مرکزی حزب کمونیست بلشویکی دفتر ترکستان و صدر کمیسیون ترکستان بود. همکار وی گ. صفراف همزمان عضو رهبری دو دفتر ترکستان بود: کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) و کمینترن.[1]

تنها م. روی در تاشکنت صرف نماینده کمینترن بود و مساعی خود را برای ایجاد «پایگاه انقلابی هند» متمرکز ساخته بود. این یکی از دلایلی بود که کار در افغانستان و هند برای دفتر ترکستان کمینترن اولویت یافته بود.

 

روند سامانیابی این سازواره کمینترنی نسبتا با دشواری پیش می رفت. تا اواخر 1920 شورای تبلیغات انترناسیونالیتی و دفتر ترکستان کمینترن عملا موازی با هم وجود داشتند. تنها مقارن با اوایل 1921 ساختار دفتر ترکستان کمینترن به میان آمد و کار اطلاعاتی آغاز به شکلگیری کرد.

 

سیمای دستگاه این سازمان قرار زیر بود:

1-  صدر دفتر ترکستان- دبیر مسوول آن بود. تا ماه مارچ سال 1921 فعالیت های آن را بورد سه گانه   ی. سوکولوف، گ. صفراف  و م. روی میان خود تقسیم می نمودند.

2-  اداره عمومی، دفتر محاسبات و بخش تامینات بخش مرکزی دستگاه را می ساخت.

3-   شعبه سازمانی (تشکیلات) با اهمیت ترین بخش دفتر بود که به بخش های محرم، زیر زمینی (مخفی) و رسمی تقسیم می شد. بخش غیر رسمی (خفیه) کار مسوولان ارتباط با افغانستان، پامیر، ایران و چین را رهبری می کرد. آن ها به نوبه خود نقاط مرزی و برونمرزی را زیر پوشش گرفته بودند. وظیفه اصلی و عمده بخش محرم پرداختن به مراسلات رمزی (شفری)، پیشبرد کارهای شبکه های خبرچینی برونمرزی بود. کار نمایندگان با صلاحیت در خیوه و بخارا کمیته انقلابی هند ایجاد شده از سوی م. روی و مربیان «اتحادیه کارگران چینی» در دایره مکلفیت ها و مسوولیت های بخش رسمی قرار می گرفت.

4-   شعبه نشرات و چاپ به پخش آثار اشتهاری و تبلیغی به شمول اوراق تبلیغی و کتابواره ها به زبان های خاوری می پرداخت. شمار کارکنان و کارمندان دفتر ترکستان کمینترن مقارن با ماه مارچ 1921 به 157 نفر می رسید.[2]

هنگامی که م. روی به ریاست «هیات افغانی» به تاشکنت رسید، بی درنگ به پیاده سازی برنامه های خود پرداخت. برای آن که وقت را از دست ندهد، در بافتار هیات بخش نظامی ایجاد گردید که بر شالوده آن «آموزشگاه نظامی برای آموزش بورد فرماندهی از جمع انقلابیون هند (کورس های فرماندهی هندی همه اقسام اسلحه) ایجاد گردید.

 

بی درنگ توافق گردید که دو سوم افسران آموزشگاه نظامی متشکل از جمع مسلمانان نواحی شمال باختری هند بریتانیایی باشد. سوکولنیکف و م. روی می خواستند پس از شش ماه یک صد «افسر انقلابی» را به گستره قبایل پشتون برای ایجاد «بریگاد هندی» گسیل دارند.[3]

 

برای پیاده سازی این برنامه، آموزشگاه ویژه نظامی ایجاد گردید به این وسعت: در آغاز به گونه ابتدایی در آن در نظر بود کورسانت ها را در شش بخش (هوایی، توپچی، سواره نظام، پیاده تیربار و مهندسی) آموزش دهند. مگر در تاشکنت تنها 25 نفر هندی را یافتند که حاضر بودند در این کورس ها شامل شوند. در رابطه با این، «کورس های فرماندهی هندی» تنها متشکل بودند از بخش های پیاده و هوایی. بخش بزرگ هندی ها در کورس های پیاده آموزش می دیدند که مبادی پیاده نظام را فرا می گرفتند. همه کورسانت ها مبادی کاربری تفنگ ها و تیربارها را می دانستند. ده نفری که در کورس هوایی آموزش می دیدند، عملا دانش پروازی و هوایی را فرا نگرفتند، چون جنگنده های «نیوپور» و «فرمان- 3» را نمی توانستند چونان هواپیماهای آموزشی به کار گیرند.[4]

 

ترکیب فرماندهی- مدرسی کورس های فرماندهی هندی از جمع کارشناسان «هیات افغانی» برگزیده شده بود. برای مثال، سازمانده و نخستین فرمانده این آموزشگاه نظامی فرمانده سرخ- ن. کیسیلیوف بود و خلبان  گوپه بخش هوایی را رهبری می کرد.

در اواخر ماه مارچ 1921 (در آستانه لغو) و. لوسیف- رییس اداره نظامی- علمی آموزشگاه ویژه هندی که یک مامور اطلاعاتی- نظامی با پیشینه کار پیش از انقلاب بود، آغاز به رهبری آموزشگاه ویژه هندی نمود. این گونه، کورس های هندی زیر کنترل مستقیم نماینده یکی از ارگان های اطلاعاتی جبهه ترکستان قرار گرفت.  

 

مداخله ستاد جبهه ترکستان در امور آموزشگاه نظامی کمینترن یک تدبیر ناگزیر بود: وضعیت امر در کورس ها برای انقلابیون هندی بسیار بد بود و از دست می رفت.  افزون بر آن که بخش مادی آن تامین نگردیده بود، بسیاری از کارشناسان نظامی از هیات بورودین- روی از آن ناخشنود بودند که در نقش استادان گروه کوچک هندی های  ژنده پوش و تهیدست ظاهر شده بودند.

 

فرماندهان سرخ برای کار محرمانه رهسپار افغانستان بودند و تاخیر پیش بینی ناشده آن ها در تاشکنت هر گاه بی پرده گفته شود برای شان ناخوشایند بود. بسیاری از آنان در نخستین فرصت به دست آورده در پی گرفتن وظایف دیگر می برآمدند و از همین رو شور و وجد بایسته را در آموزشدهی نظامی هندی ها تبارز ندادند. در نتیجه، به گفته م. روی «امر هند زیان می دید».[5]

 

هرگاه در آماده سازی کادرهای نظامی برای «انقلاب» در هند، کار بی درنگ به راه نیفتاد، مگر کار در میان هندی ها و افغان ها در مراحل نخست از دید کمینترنی ها بس امید بخش می نمود. پس از سرنگونی امیر بخارا و اشغال این کشور از سوی یگان های ارتش سرخ، شمار هندی ها که در گستره پویایی بلافصل دفتر ترکستان کمینترن آمدند، به گونه چشمگیری افزایش یافت و به فزونی ادامه داد. چون پاییز 1920 امواج جنبش خلافت مسلمانان هند بریتانیایی به ترکستان رسیده بود. ده ها تن از هندی ها که آرزومند دفاع از سلطان ترکیه (خلیفه)  در برابر زور گویی های انگلیسی ها بودند، آغاز به آمدن به بخارای قدیم و تاشکنت نمودند.

 

این آدم ها روشن است می کوشیدند هر چه سریعتر به آناتولی بروند مگر بر خلاف خواست خود مدت درازی در ترکستان معطل ماندند. در گستره شوروی آن ها زیر تاثیر پروپاگندهای پرشور بریتانیا ستیزانه و کمونیستی کمینترنی ها قرار گرفتند.

مساله جلب و جذب و کشانیدن ناسیونالیست های هندی به همکاری با کمینترن با آن آسان تر می گردید که پای بسیاری از آنان در ترکستان خلاف خواست شان به گرداب خونبار جنگ داخلی کشانیده شده بود و برای حفظ زندگی خود ناگزیر گردیده بودند تفنگ در دست در برابر باسماچی ها بجنگند. برای مثال، امنیت حکومت شوروی بخارا را دسته یی از تیربارچیان برگزیده شده از جمع هندی ها به دوش داشتند.

 

مقارن با اواخر 1920 تنها در بخارا نزدیک به دوصد تن خارجی بود و باش داشتند که به گونه خود جوش پیرامون دو گروه گرد آمده بودند. یکی از این دو گروه متشکل بود بر بازرگانان و بازاریان.

 تلاش های نمایندگان دفتر ترکستان کمینترن مبنی بر پیشبرد تبلیغات در میان آن ها به برآیندهای باژگونه انجامید: بازرگانان ترس خورده بیخی از زندگی سیاسی در بخارا کنار کشیدند. مگر حتا آن ها ناخواسته به کمینترن در زمینه راه اندازی کارهای زیر زمینی در افغانستان و هند کمک نمودند. حکومت شوروری در ترکستان با نومید شدن از کشاندن متشبثان هندی [و افغانی-گ.] به سوی خود، اوراق هویت افغانی و بریتانیایی آنان را گرفتند. پسان ها اجنت های کمینترن از این اسناد اوریجینال [برای گسیل ماموران خود به افغانستان و هند زیر نام اتباع این کشورها-گ.] بهره گیری نمودند. 

 

گروه دیگر در میان کولونی هندی در بخارا مهاجران سیاسی بودند که در سال های جنگ جهانی اول و سال های پس از جنگ به آسیای میانه آمده بودند. این آدم ها بیشتر به فراخوان های مبارزه در برابر استیلای بریتانیا بر هند تمایل نشان می دادند. آوندهای مبلغان کمینترن مبنی بر این که در برابر انگلیس نه در آناتولی، بل در خاک هند مبارزه کرد، حتا بخشی از هوادارن جنبش اعاده خلافت را متقاعد ساخته بود. در این رابطه، بسیاری از اعضای این گروه از اقدامات م. روی در زمینه ایجاد «کمیته انقلابی هند» پشتیبانی می کردند.[6]

 

در چهارچوب «کار تدارکاتی افغانی- هندی» در زمینه انقلاب آینده در هند، کمینترنی ها همچنان در میان افغان های باشنده بخارا فعالیت می کردند.  «کمیته مرکزی انقلابی افغانستان» به وجود آمده پس از سرنگونی امیر بخارا به رهبری یعقوب، در آغاز حمایت حکومت شوروی در بخارا را با این سنجش به دست آورد که اعضای آن «در آینده می توانند همچنان خدمات ارزشمندی را برای آماده سازی جنبش انقلابی در هند انجام دهند».[7]

 

به همین دلیل بود که یعقوب را بی درنگ برای انجام گفتگوها با م. روی نزد او به تاشکنت فرستادند که حاضر شد در ازای دریافت حمایت مالی به کمینترن خدمات سازمان خود را مبنی بر تنیدن شبکه زیر زمینی در شمال افغانستان و گرد آوری اطلاعات در شهرهای مهم این کشور پیشنهاد نماید.[8]روشن است که این گونه پیشنهاد ارزشمند پذیرفته شد. افزون بر آن، برخی از نمایندگان رهبری شوروی ترکستان و کمینترن می پنداشتند که کمینه مرکزی انقلابی افغانستان « نقش بزرگی را در امر رهایی سازی کشور خود از امیر» بازی می نماید و افغانستان را به «انقلاب کبیر جهانی» می کشاند.[9]

هر چند دست سرنوشت نگذاشت این طرح پیاده شود، مگر با آن هم این به معنای آن نبود که دفتر ترکستان کمینترن نتوانسته بود در افغانستان پایگاه های زیر زمینی خود را ایجاد نماید. مقارن با پایان1920 در هرات، میمنه، مزارشریف و شماری از از دهکده ها و روستاهای مرزی پایگاه های کمینترن فعال بودند. همچنان یک پایگاه کمینترن در مرو و سرخس نیز فعال بود. اسناد بایگانی ها گواه بر آن اند که اجنت های کمینترن فعالانه از شهر مرزی ترمز بهره می گرفتند. بسنده است بگوییم که همو در این شهر کمیته مرکزی انقلابی افغانستان به میان آمده بود.[10]

 

شورای تبلیغات انترناسیونالیستی از آدم های خود در این نقاط نشیمنی بیشتر برای رسانیدن آثار تبلیغی کار می گرفت. با به میان آمدن دفتر ترکستان، تکیه بیشتری بر جمع آوری مدارک اطلاعاتی در باره اوضاع در افغانستان و هند می شد. توجه ویژه یی در این حال به اطلاعات در باره گروه های هندی یی که رهسپار ترکستان روسی می گردیدند و نیز سیاست حکومت افغانستان و در باره اجنت های بریتانیایی در میان افغان ها و ... معطوف می گردید.

 

روشن است ایجاد شبکه زیر زمینی کمینترن در افغانستان هزینه های سنگینی را در بر داشت. دفتر ترکستان کمینترن منابع لازم را در اختیار داشت. تنها م. روی دو میلیون روبل با پشتوانه طلا را از مسکو به تاشکنت آورده، آن را برای نگهداری به د.گوپنر- نماینده کمیساریای خلق در امور خارجی در شهر تاشکنت، سپرده بود که بی درنگ صد هزار روبل آن را برای مخارج خود تقاضا نموده بود.

 

او این پول ها را به دست نیاورد، چون تنها برای مصرف در گستره افغانستان و هند بریتانیایی تخصیص یافته بودند. مگر حکومت شوروی به عوض آن دو میلیون روپیه هندی را به دسترس م. روی گذاشت که به گونه عاجل از باکو به تاشکنت آورده شده بود.[11]

 

این که این پول برای چه کارهایی تخصیص یافته بود، بهتر از هر کسی م. شولمان- کارمند دفتر ترکستان کمینترن توضیح داده بود. او در گزارش خود «در باره اهمیت تاشکنت چونان پایگاه انقلابی هند» نوشت: «نباید فراموش کنیم که هنگامی که ما در باره کار از طریق افغانستان سخن می گوییم،  در گام  نخست و پیش از هر چیزی منظور ما قبایل «آزاد» و از طریق آن ها قلب هند است».[12]

 

لازم نبود به م. روی در باره لزوم سازماندهی قیام سراسری کوهنشینان نوار «آزاد» در برابر انگلیس یاد آوری شود. «طرح عملیات رزمی در مرزهای هند» او بدون پشتیبانی پویا از قبایل مرزی پشتون ناممکن بود. در این رابطه، به کشانیدن پشتون ها به همکاری با کمینترن، اهمیت درجه اول داده می شد.

تصادفی نبود که کارت حزبی شماره1 حزب کمونیست هند (که به سال1920 از سوی م. روی ساخته شده بود)، را در تاشکنت عبدالقیوم دولت خیل پشتون تبار- برادر زاده معاون کمیساریای خیبر و وزیرستان به دست آورده بود. به سال 1920 این مرد جوان در صفوف ارتش سرخ در جبهه لهستان(پولند) می رزمید که از آن جا با شتاب فراخوانده شد و به تاشکنت گسیل گردید تا در خدمت کمیته انقلابی هند یعنی م. روی قرار بگیرد.[13]

 

در تاشکنت م. روی با نخستین نمایندگان قبایل پشتون هند بریتانیایی که برای گرفتن کمک برای ادامه مبارزه مسلحانه با انگلیس به ترکستان آمده بودند، تماس هایی برپا داشت. در اواخر 1920 اکبر شاه پشتون با نام مستعار سلیم خان از وزیرستان نزد م. روی آمد. او همراه با وزیری ها در آخرین جنگ افغان و انگلیس به هواداری از سپاهیان امان الله خان می رزمید.[14] هدف اصلی دیدار اکبر شاه دیدار با و. ای. لنین بود تا از رهبر شورای کمیسارهای خلق خواستار «حمایت مادی و معنوی برای وزیری ها» گردد.[15]

 

م. روی بی درنگ اکبر شاه را به مسکو گسیل داشت و نامه یی دست او عنوانی ل. قره خان فرستاد. مگر سفر اکبر شاه نافرجام به پایان رسید: به دلایل نامعلومی همه خواهش های او رد گردید.[16]به گمان غالب رهبران شوروی و کمینترن در مسکو بر پیاده سازی پلان م. روی تکیه داشتند و نمی خواستند پیش از وقت منابع مادی را در حمایت از وزیری ها به پا خاسته به هدر بدهند.

 

در ماه نوامبر 1920 در پی اکبر شاه، فرستادگان نوی از قبایل «آزاد» به تاشکنت رسیدند. این هیات ده نفری را محمد اقبال و عبدالحق رهبری می کردند. عبدالحق از م. روی وظیفه گرفت تا پویایی های ضد بریتانیایی را در میان پشتون های نوار «آزاد» به راه اندازد. برای این مقصد به عبدالحق یک هزار چرونس (اسکناس(بانکنوت) ده روبلی) تزاری و برابر با 25 هزار روپیه هندی سکه های نقره یی افغانی داده شد. از روی اسناد دفتر ترکستان کمینترن و سفارت شوروی در کابل بر می آید که عبدالحق باید پیاده ساختن وظایف خود را از باجور آغاز می نمود جایی که کمینترن توانسته بود مرکز زیر زمینی  یی را ایجاد نماید.

 

به تاریخ 25 نوامبر 1920 اقبال و عبدالحق با همراهان خود از تاشکنت به افغانستان رفتند. به تاریخ یکم فبروری 1921 آن ها به کابل رسیدند- جایی که عبدالحق پویایی پرشوری را در میان سیاستمداران افغانی به راه انداخت. او توانست نزد امان الله خان باریاب گردد و نامه های رد و بدل شده میان خود و روی را به دسترس او بگذارد و اطلاعات خود را در باره فعالیت های دفتر ترکستان با او در میان بگذارد. او کوشید امیر را بترساند که روسیه شوروی در پی تدارک کودتای مسلحانه به مقصد سرنگونی او است. عبدالحق به همین روحیه به گمان غالب با سپهسالار نادر خان که قبلا اقبال را زیر حمایت خود قرار داده  بود، به گفتگو پرداخت.

 

در یک سخن، فرستاده م. روی  به پایتخت افغانستان به گونه غیر منتطره برای رفقایش و نیز سوریتس  با همه توان آغاز به زیان رسانیدن به پویایی های ضد بریتانیایی کمینترن در افغانستان و در میان قبایل «آزاد» پشتون هند بریتانیایی نمود. محسوس ترین ضربه بر اقبال و همراهانش این بود که عبدالحق آن ها را از منابع مالی برای کار در میان قبایل مرزی محروم ساخت. او با گرفتن همه طلاها ناگهان کوشید به هند بریتانیایی بگریزد. مگر از سوی حکومت افغانستان دستگیر شد که نامه او عنوانی گرانت هامیلتون-کمیسار انگلیسی استان شمال باختری مرزی را به دست آورد. عبدالحق در پیام خود به هامیلتون نوشته بود که «از تاشکنت با اطلاعات بس ارزشمندی می آید» و خواهش کرده بود تا به او اجازه عبور از مرز هند و افغانستان را بدهد.[17]

 

سر از این لحظه بر همه روشن گردید که عبدالحق جاسوس انگلیس است. سرنوشت او در افغانستان به آسانی قابل پیش بینی بود: کشته شدن به دست دژخیم. مگر بر شوروی ها لازم بود بدانند که عبدالحق چه اطلاعاتی را به انگلیسی ها داده بود. در این رابطه، سوریتس از طرزی خواهش کرد تا او را واپس به تاشکنت گسیل دارند تا بازپرسی مفصلی از پویایی هایش صورت گیرد. روشن است جانب شوروی حاضر بود پس از انجام بازپرسی عبدالحق را دو باره به افغانستان تحویل دهد. مگر همه تقاضاهای سوریتس از سوی طرزی رد گردید. امان الله خان موافقت نکرد تا بازپرس شوروی در زندان دهمزنگ از جاسوس انگلیس بازپرسی نماید. امیر همچنان به وعده خود مبنی بر گذاشتن پرونده تحقیق عبدالحق به دسترس سفارت شوروی در کابل، وفا نکرد.

 

پس از یک سال جاسوس انگلیس در زندان کابل کشته شد[18]. روشن است با کشته شدن او نه تنها تقاضاهای سوریتس پایان یافت، بل نیز پرونده مسترد ساختن طلاهایی که هنگام بازداشتش از نزد او ضبط شده بود، بسته شد. شکست ماموریت جاسوس انگلیس همه چیز را به جای خود نشاند و اوضاع پیرامون اقبال در کابل عادی شد. 

 

آنچه مربوط به اقبال می گردد، او حتا موفق گردید گفتگوهایی را با نمایندگان قبایل پشتونی که به کابل آمده بودند، انجام دهد. برای ادامه پویایی در نوار «آزاد» سوریتس وعده سپرد به اقبال مبالغ جدیدی بدهد. عمده ترین چیز: مرکز باجور کمینترن در هم کوبیده نشده و کماکان فعال بود. چنین بر می آید که عبدالحق می خواست شخصا اطلاعات ارزشمند به دست آورده در زمینه را به نمایندگان بریتانیا برساند. مگر فرصت نیافت این کار را انجام دهد. چون از سوی افغان ها بازداشت شد.  به رغم این، هر چه بود، یکی از برنامه های کمینترن در هند با ناکامی  و شکست رو به رو شد. ماجرای عبدالحق به صفحات رسانه های هندی بازتاب یافت که پس از آن دیگر روشن بود هیچ حرفی مبنی بر فعالیت های اقبال و همراهانش در میان پشتون ها نمی توانست در میان باشد.

 

یک تلاش دیگر م. روی در زمینه حمایت از جنبش مقاومت قبایل «آزاد» نیز با شکست رو به رو گردیده بود. هر چند هم به دلیل دیگری. از بلوچستان دو خان با خواهش کمک در مبارزه ضد هند نزد م. روی آمدند. در دفتر ترکستان بی درنگ به آن ها نام های خانوادگی روسی شده دادند. همین بود که در اسناد کمینترن آن ها را به نام برادران «مصری خانف» یاد می نمودند.

 

 م. روی مبالغ هنگفت پول و سکه های طلایی و نقره یی را به دسترس این خان ها گذاشت و همچنان مقادیری جنگ افزار به آنان داد. افزون بر این، به آنان نامه هایی محرم و معرفی خط هایی برای پایگاه های تیمی داده شد که باید در افغانستان و هند از آن کار می گرفتند. برادران مصری خانف را از طریق پامیر گسیل داشتند. چنین بر می آید که چنین مسیر دور و دراز، بنا به ملاحظات امنیتی گزیده شده بود. آن ها بی درد سر و چنانی که می گویند، «بیخار» به بدخشان افغانی رسیدند. مگر پس از آن، اوضاع طبق برنامه کمینترن پیش نرفت. برادران مصری خانف بخش چشمگیر پول اسلحه و نامه های محرم به دست آورده از م. روی را به والی بدخشان دادند.

 برادر بزرگ برای امیر نامه گزارشی یی در چهارده صفحه در باره مدت حضور شان در تاشکنت نوشت. افزون بر آن، سوگند نامه یی به امان الله خان فرستادند که در آن آمده بود که هیچ وجه مشترکی با «سازمان انقلابی هند» ندارند.[19]  

 

ناکامی دیگر کمنیترن ثابت ساخت که سران قبایل پشتون [ و بلوچ-گ.] حاضر اند از هر کسی که باشد برای ادامه مبارزه مسلحانه در برابر انگلیس کمک بگیرند. مگر با روسیه شوروی و کمینترن به خاطر « انقلاب افسانه یی هند» همکاری نخواهند کرد. همچنان بایسته است خاطر نشان ساخت که در آن هنگام سران سرشناس قبایل پشتون به گونه مدللی امان الله خان را حامی اصلی و متحد خود در برابر انگلیس می پنداشتند. از همین رو نمی خواستند بدون آگاهی وی کدامین عملیات پنهانی را در گستره افغانستان راه بیندازند.

 

البته، در پرونده هندی دفتر ترکستان تنها شکست های پیهم نبود. کمینترن موفق شده بود تماس هایی با کمیته «رهروان جهاد» که در میان مسلمانان هند بسیار معروف بود- یعنی وهابیون برپا نماید. مقر آنان چندین دهه در روستای کوهستانی چمرکند واقع بود.  به سال 1919  محمد یاسین- نماینده وهابیون به کابل آمد و با دیپلمات های شوروی تماس گرفت و پس از آن به تاشکنت رفت و از کمینترن برای سازمان خود کمک گرفت. در ازای آن، وهابیون توافق نمودند به کمینترن در پخش پروپاگند های ضد بریتانیایی در میان قبایل پشتون کمک نمایند. [20]  

 

در ماه دسامبر 1920 هفت نفر هندوستانی از طریق شهر سرخس ایران به گستره قبایل پشتون رخنه نمودند. به گمان غالب این ها نمایندگان «کمیته رهروان جهاد» بودند. از سوی ستاد ارتش یکم برای آنان هفت میل تفنگ انگلیسی و 900 گلوله، سه قبضه تیربار و یازده قبضه تپانچه هفت تیر داده شده بود.[21]

 

هرچه بود، به یاری وهابیون، کمینترن توانست (هر چند هم با دشواری های بزرگ)، مواضع خود را در نوار «آزاد» قبایل پشتون تحکیم بخشد.

 

این گونه، هنگام تجزیه و تحلیل مواد و مدارک دفتر ترکستان آشکار می گردد که برای ایجاد «پایگاه انقلابی هند» در ترکستان از سوی حکومت شوروی از طریق کمینترن منابع بزرگ مالی و مادی تخصیص داده شده بود.  به مقصد آماده سازی کادرهای فرماندهی برای «ارتش انقلابی» مورد نیاز برای تجاوز به هند بریتانیایی در تاشکنت آموزشگاه ویژه نظامی گشایش یافت. همزمان با آن تلاش های فعالانه یی مبنی بر برپایی تماس ها، گسیل اجنت ها، اسلحه، پول و مواد تبلیعاتی به گستره پشتون انجام شد.

 

کمینترن در اواخر سال 1920 به یاری همکاری با ناسیونالیست های خاوری، چند مسیر برای گسیل عمال و ماموران اطلاعاتی خود به هند در اختیار داشت. مگر عملی ساختن موثر این کار از ترکستان میسر نبود. هم به دلیل دوری مسافه از هند و هم به خاطر مخالفت افغانستان و هم به خاطر پویایی سازمان اطلاعات بریتانیا.

 

بیشتر فرستادگان اندکشمار قبایل پشتون که تا تاشکنت می رسیدند، دیر یا زود به ساحه دید استخبارات انگلیس که در ترکستان شبکه گسترده اطلاعاتی داشت، می افتادند. افرون بر این، تنها شمار اندکی از پشتون ها به همکاری با کمینترن موافقت می نمودند. چون میان «جهاد در برابر انگلیس در هند» و «انقلاب سوسیالیستی در هند» گسل و شیار بزرگی بود.

 

کمینترن در روند کار ناگزیر بود، رفته، رفته کار با ناسیونالیست های خاور زمین را بیاموزد و فرا گیرد و راهکار خود را با توجه به اوضاع راستین ویرایش نماید. نه این که درگیر جزم های باوری و طرح های خیالی گردد.  

 

 

بخش یازدهم

کارروایی های مرکز زیر زمینی کابل

 

فعالیت های ضد انگلیسی در نوار «آزاد» هند بریتانیایی را ممکن بود تنها از خاک افغانستان به گونه موثر و تا جایی ایمن انجام داد. در مسکو و تاشکنت این موضوع را به خوبی می دانستند. از همین رو، م. روی تا آخر در پی آن بود که تا از حکومت افغانستان اجازه ایجاد مرکز انقلابی در کابل را به دست بیاورد.

 

حکومت افغانستان با آرزومندی به دست آوردن جنگ افزارها و طلای روسی، چنین وانمود می ساخت که حاضر است دهلیزی را به سوی مرزهای هند بگشاید. این حکومت بر آمدن م. روی به کابل و به آوردن جنگ افزار به افغانستان برای قبایل پشتون (مگر نه به رسانیدن آن به نوار «آزاد») موافقت کرد. این فریب به آن پیمانه آشکار و بی پرده بود که رهبری شوروی و کمینترن نتوانستند تصمیم بگیرند اسلحه در اختیار جانب افغانی برای توزیع آتیه آن در میان قبایل مرزی بگذارند.

 

به رغم اوضاع پدید آمده ناشی از برپایی مناسبات دیپلماتیک میان مسکو و کابل و نیز همچنان جو کلی حاکم تنفر از انگلیسی ها، برای ادامه پویایی های ضد بریتانیایی در این کشور و در هند تلاش هایی ورزیده می شد. در این رابطه، کمینترن (زیر کنترل فزاینده کمیساریای خلق در امور خارجی) مساعی خود را برای ایجاد یک مرکز زیر زمینی در کابل برای حمایت از قبایل شورشی پشتون مرزی و نیروهای ضد بریتانیایی در هند، متمرکز می گردانید. برای عملی نمودن این طرح دشوار، بنا به رهنمود م. روی، به تاریخ 5 جنوری 1921 محمد علی (که تقدیر بود نخستین جاسوس کمینترن در کابل گردد)، از راه کوشکا به کابل آمد.

 

بایسته است خاطر نشان سازیم که رهبری دفتر ترکستان گزینش شایسته یی کرده بود. چون مناسب تر از محمد علی برای این کار خطیر زیر زمینی در هند و افغانستان کس دیگری در میان پیرامونیان م. روی نبود. این مرد جوان تجربه بزرگ بریتانیا ستیزی داشت که در سال های جنگ جهانی اول به دست آورده بود. علی همچنان روابط خوبی با دولتمردان و گردانندگان افغانستان داشت. چون یکی از دبیران «حکومت موقت هند» مورد حمایت امان الله، به شمار بود. همچنان روابط گسترده علی در میان مهاجران هندی در کابل اهمیت بزرگی داشت. در یک سخن، کمینترن، اجنت بس مجربی را به کابل گسیل داشته بود که اوضاع را هم در افغانستان و هم در گستره شمال باختری هند نیک می دانست.

محمد علی در پیوند تنگاتنگ با سفارت شوروی در کابل، می بایست یک رشته وظایف مهم کمینترن را انجام می داد که به رغم امکانات بس بزرگ رزدنت کمینترن در افغانستان، انجام آن بسیار دشوار بود و نیازمند منابع بزرگ و زمان.  بی پرده تر بگوییم بر محمد علی بود تا در «دهلیز افغانستان» شبکه زیر زمینی خبر چینی را پهن سازد که می بایستی کار انقلابی را با پویایی های اطلاعاتی- ویرانگرانه در برابر بریتانیای کبیر در هم بیامیزد. 

 

برای سرعت بخشیدن به برپایی پیوندهای استوار میان کمینترن و سازمان های ضد بریتانیایی در هند، به محمد علی فرمان داده شد، پنهانی گسیل رهبران جنبش رهایی بخش ملی هند به روسیه شوروی را سازماندهی کند. روی برنامه ریزی می کرد با مشارکت آنان کنگره سرتاسری انقلابی هند را در تاشکنت برگزار نماید. محمد علی در پهلوی آن، می بایست گام هایی بر می داشت برای ایجاد «حزب سراسری انقلابی هند» و ریختن نخستین هسته های کمونیستی در بزرگترین شهرهای هند.[22]

 

افزون بر این، جاسوس کمینترن در کابل از دفتر ترکستان کمینترن یک رشته وظایف را به مقصد تنیدن شبکه جاسوسی در افغانستان و هند برای گرد آوری اطلاعات جاسوسی و قاچاق اسلحه روسی به نوار «آزاد» قبایل پشتون به دست آورد. برای این کار به محمد علی رهنمود داده شد آمدن «کارمندان مسوول» را از هند به تاشکنت برای دیدن آموزش های سیاسی و نظامی سازمان دهد. به گمان غالب، «کورس های همه اقسام اسلحه برای فرماندهان هندی» می بایستی به پایگاهی برای این چنین «آموزش های ویژه» مبدل می گردید.

 

م. روی توجه به ویژه خاصی به برپایی همکاری با قبایل مرزی پشتون که در نظر بود نمایندگان آنان از راه پامیر و بدخشان رهسپار تاشکنت گردند، مبذول می داشت. محمد علی می بایستی به رهبران پشتون اطلاع می داد که «می توانند در آن صورت اسلحه به دست آورند که هرگاه در وضعی باشند که بتوانند آن را پنهانی از راه کوهستان ها و کوره راه های کوهی افغانستان ببرند».[23]  

 

به محمد علی رهنمود داده شده بود به کمک کوهنشینان نوار «آزاد» نه تنها رسانیدن جنگ افزارها را به هند بریتانیایی سازماندهی نماید، بل نیز در نواحی کوهستانی بیرون از کنترل اداره انگلیس، چاپخانه کمینترن را برای چاپ و پخش آثار انقلابی در میان باشندگان ایجاد نماید. برای تحقق این برنامه ها دفتر ترکستان کمینترن به محمد علی آزادی عمل چشمگیر و حق ویرایش اجنتوری کمینترن از جمع ناسیونالیست های خاوری در نواحی در امتداد مرزهای هند و افغان را داده بود. او همچنان از طریق سفارت شوروی در کابل برای پویایی های خود منابع چشمگیری از طلا و ارز انگلیسی به دست می آورد.

صلاحیت های بسیار، پویایی های پرشور، مگر احتیاط آمیز و خویشتندارانه ضد بریتانیایی در کابل، و نیز در دست داشتن منابع چشمگیر مالی از محمد علی در سال های 1921-1922 مهره مرکزی و کلیدی همه کارروایی های کمینترن در «دهلیز افغانستان» ساخته بود. در این پیوند، در نامه های رمزی سفارت شوروی در تاشکنت و مسکو او به نام مستعار«بوس» یاد می شد.

 

برای بازپرداز تصویر دقیق تر آغاز پویایی های محمد علی در کابل، بایسته است خاطر نشان شد که او توانسته بود مناسبات بسیار خوبی کاری با سوریتس که نماینده کمینترن در آسیای میانه بود و رهبری مستیقیم و بلافصل فعالیت های او را به دوش داشت، برپا نماید. لیکن در اوایل محمد علی در نقش نوکر دو بادار برآمد نموده بود که هم از م. روی و هم از  سوریتس دستور می گرفت. سوریتس نمی خواست آرزوهای انقلابی م. روی کار عملی ضد بریتانیا را در افغانستان و هند برهم بزند. کنترل پیوسته حکومت افغانستان بر پویایی های سفارت شوروی و جاسوسی پویای انگلیسی ها در کابل سفیر شوروی را ناگزیر ساخت، با کمال خویشتنداری عمل نماید. در این رابطه، جاسوس کمینترن یکسره  زیر کنترل کامل سوریتس درآمده بود.

 

بازگشت محمد علی به افغانستان و از سرگیری کار وی در میان مهاجران هندی (هرگاه بازداشت کوتاه وی را در هرات در نظر نگیریم)، بدون کدامین دشواری صورت گرفت.[24]

 

جاسوس کمینترن با آمدن به کابل، بی درنگ به خانه [مولوی-گ.] عبیدالله [سندی-گ.]- وزیر پیشین کشور «حکومت موقت هند» که در آن هنگام روابط نیکی با حکومت افغانستان داشت، رفت و در آن جا پایید. عبیدالله به کارمندان امیر تضمین نمود که محمد علی «به پخش پروپاگند کمونیستی در افغانستان نخواهد پرداخت»[25]- چیزی که برای مدت درازی امنیت و زمینه خوب برای کار را برای او تضمین نمود. روشن است بهای حمایت عبیدالله سخاوتمندانه و با توجه به شیوه کار محمد علی به گونه ظریفانه یی پرداخت گردید.

 

با توجه به این فاکت ها می توان باورمندانه انگاشت که [مولوی عبیدالله سندی-گ.]- وزیر پیشین [حکومت موقت هند-گ.] «عامل نفوذ» شوروی در کابل گردیده بود. در عمل، جلب عبیدالله از سوی محمد علی، نخستین پیروزی بزرگ این جاسوس کمینترن در کابل بود. عبیدالله هنوز هنگام کار در حکومت موقت هند روابط تنگاتنگی با قبایل نوار «آزاد» و وهابیون داشت. رفته، رفته، این پیوندها» در هند از سوی عبیدالله به محمد علی واگذار گردید.

 

افزون بر این، عبیدالله با سپهسالار نادر خان که هوادار پشتیبانی فعال از مبارزه ضد بریتانیایی پشتون های استان شمال باختری مرزی هند بود، دوستی داشت. نادر خان در میان سران قبایل مرزی از اتوریته بزرگی برخوردار بود و از اوضاع در مرزهای هند و افغانستان بسیار نیک آگاهی داشت.  محمد علی به گمان غالب به کمک عبیدالله اطلاعات ارزشمندی را در باره اوضاع در گستره قبایل پشتون و روند اقدامات رزمی کوهنشینان با سپاهیان بریتانیایی به دست آورده بود.

 

سر از میانه های تابستان 1921 فعال ترین دوره در پویایی محمد علی در افغانستان فرا رسید. مقارن با این زمان، به جای سوریتس در کابل ف. راسکلنیکف گماشته شد که دستور مسکو را مبنی بر ادامه کار پنهانی در زمینه برپایی پیوندهای استوار با هند به شمول پشتیبانی از قبایل جنگنده پشتون در دست داشت. بنا به سنت موجود، سفیر نو شوروی همزمان به عنوان نماینده کمینترن در کابل گماشته شده بود.[26]

در مسکو کماکان امیدوار بودند که به یاری گسترش کارهای زیر زمینی، پویایی های ضد بریتانیایی استخبارات شوروی و کمینترن در افغانستان ادامه یافته و گسترش خواهد یافت. در این حال، رهبری بلشویکی از این کار (بی پروا به آن که در آن برهه از ماه مارچ 1921 د- فاکتو با انگلیس روابط دیپلوماتیک برپا گردیده بود)، خمی به ابرو نمی آورد. «جنگ پنهانی» در آسیای میانه ادامه داشت: بریتانیا از جنبش باسماچیان پشتیبانی می کرد و روسیه شوروی به نوبه خود آماده بود از مبارزه مسلحانه پشتون ها برای بی ثبات سازی اوضاع در هند بهره برداری نماید.

 

تابستان 1921 اوضاع در گستره قبایل پشتون آشکارا به سود نیروهای ضد بریتانیا نبود. به دلیل خشکسالی شدید در بسیاری از نواحی آزد حاصلات و مواشی تقریبا کاملا نابود شده بودند. در این اوضاع راسکلنیکف ناگزیر گردید  عاجل به عبدالرزاق کمک مالی نماید برای آن که «هسته رزمی را در نوار قبایل نگهدارد».[27] برای رهبر وزیری ها 15000 روبل با پشتوانه طلا فرستاده شد.

 

در ماه اگست 1921 هنگامی که بیهودگی تلاش های مبنی بر نگذاشتن افت پویایی های اقدانت رزمی در نوار «آزاد» هند بریتانیایی روشن گردیده بود، راسکلنیکف طرح م. روی را در زمینه ایجاد مرکز زیر زمینی که می بایستی پویایی دیگر مراکز فعال ضد بریتانیایی در نواحی مرزی شمال باختری هند بریتانیایی را هماهنگ می ساخت، تایید کرد. راسکلنیکف مهم ترین وظیفه «مرکز پنهانی» را ایجاد «دستگاه مطمئن روابط در هند و سپس با روسیه از طریق پامیر می پنداشت.[28]

 

جاسوس کمینترن در افغانستان(محمد علی) به راسکلنیکف پیشنهاد نمود تا در باجور یا زمین های مومندها «مرکز» نوی را سازماندهی کند که (با فتوای روحانیون بومی!) زیر پوشش انجمن رسمی فرهنگی و معارف با چاپخانه و مکتب فعالیت کند. وظیفه این مرکز عبارت بود از:

1-  گسترش تبلیغات در میان قبایل پشتون

2-  برپایی کانال های مطمئن ارتباط میان کابل و هند

3-  «جستجوی راه های مطمئن به سوی روسیه از طریق گستره قبایل آزاد منهای افغانستان»[29]

4-  چاپ آثار تبلیغی برای پخش در هند

5-  در صورت لزوم سازماندهی ترور در هند».

 

محمد علی از نماینده کمینترن در افغانستان- راسکلنیکف خواهش کرد برای سه ماه نخست برای این مقاصد،  ده هزار روپیه تخصیص دهد.[30]

 

بیشتر از این مبلغ، محمد علی برنامه ریزی نمود 12000روپیه دیگر را به شکل سوبسایدی سالانه به رهبری «کمیته رهروان جهاد» (وهابیون) بدهد. جاسوس کمینترن تحقق طرح خود را بدون همکاری تنگاتنگ با این سازمان بس با نفوذ در گستره قبایل پشتون، تصور نمی توانست. در این رابطه، سر از 1921 «کمیته رهروان جهاد» ماهانه سوبسایدی یی به میزان یک هزار روپیه دریافت می نمود. روشن است این مبلغ، رهبری این سازمان را اقناع نمی نمود و به همین سبب بود که به عبدالعزیز- نماینده کمینترن که در اواخر 1921 آمده بود، اجازه ندادند در چمرکند کمیته انترناسیونال سوم را ایجاد نماید. افزون بر آن، به خاطر رفتار خصمانه با عبدالزیز، وی ناگزیر گردید، به روستای سید آشای باجور برود. این بود که پرداخت سوبسایدی به وهابیون از سوی کمینترن برای چندی قطع گردید.

 

در ماه فبروری 1922 فضل الهی- سرپرست «کمیته» بار دیگر محمد یاسین را به کابل فرستاد تا نامه  رهبر وهابیون را که در آن برای همکاری ابراز امیدواری شده بود، به راسکلنیکف بسپارد. افزون بر این نامه، راسکلنیکف از فضل الهی نامه توصیه یی از سوی شماری از سیاستمداران هندی و رونوشت  دست نویس موافقتنامه یی را که به سال 1915 «کمیته» با نمایندگان آلمان در کابل به امضاء رسانیده بود، به دست آورد. این سند گواه بر آن بود که آلمان در سال های جنگ جهانی یکم تعهد سپرده بود منابع هنگفتی را به این سازمان برای برانگیختن قیام مسلحانه ضد بریتانیایی در گستره قبایل پشتون، پرداخت نماید.[31]رونوشت این قرار داد می بایستی نه تنها نمونه یی  برای تدوین شرایط نو همکاری میان کمیته وهابیون و کمینترن می گردید، بل نیز چنین بر می آید که برای برائت گرفتن از ماجرای عبدالعزیز بود. هر چه بود، آرزومندی کمینترن در بهره گیری از امکانات وهابیون برای کار زیر زمینی در هند بریتانیایی، منجر به از سر گیری همکاری گردید.

 

به گونه یی که رخدادهای سال های آینده نشان دادند، کمینترن نه تنها تمویل مرکز چمرکند را افزایش داد، بل که نیز خردورزانه تر اهداف و وظایف خود را در برابر گردانندگان آن تدوین کرد. رسیدن مولانا بشیر- یکی از گردانندگان کمیته رهروان جهاد (پیشوای شناخته شده در مبارزه قبایل وزیرستان در برابر بریتانیای کبیر) به کابل، به از سر گیری تماس ها میان سفیر شوروی و کمیته مساعدت کرد. راسکلنیکف با نادیده گرفتن کمونیسم ستیزی آشکار بشیر، به او 5000 روبل با پشتوانه طلا پرداخت و در باره روابط آینده با وی به تفاهم رسید.[32] بشیر در ماه اپریل 1922 به چمرکند رفت.

 

کمینترن رفته رفته به کمک وهابیون آغاز به راه اندازی کار بر ضد بریتانیا در میان قبایل پشتون نمود. برپایی همکاری با وهابیون چمرکند، یگانه اپیزود در پویایی کمینترن در افغانستان نبود. بهره گیری ابزاری از احزاب ناسیونالیستی، جوامع پنهانی و سران شناخته شده قبایل بریتانیا ستیز در برابر انگلیس سر از 1921 پدیده عادی در کار ساختارهای کمینترنی و استخبارات شوروی در آسیای میانه مبدل گردیده بود. راستش در این حال، مسایل گرد آوری اطلاعات، سبوتاژ و عملیات ویرانگرانه در پشت جبهه سپاهیان انگلیسی به وظایف تاخیر ناپذیر مبدل گردیده بود و تبلیغات کمونیستی در میان رنجبران خاور زمین به جایگاه دوم رفته بود.

 

قبایل جنگجوی پشتون آماده بودند از هر دشمن انگلیس کمک بگیرند و با تفنگ در دست، سرسختانه در برابر «انگریزی ها» برزمند. مگر با پایمردی، باور به سنت های خود و اسلام را نگه می داشتند.

کمینترن ناگزیر گردیده بود به خاطر دستیابی به اهداف عملی، برای چندی موازین ایدئولوژیکی را قربانی نماید. مثال روشن پیشبرد این گونه تاکتیک ها در زندگی، برپایی کنترل کمینترن بر پویایی کمیته کابل حزب «کنگره ملی هند» بود. یگانه نمایندگی کنگره ملی هند در خارج که در سال 1921 در کابل ایجاد گردیه بود، از لحظه پدید آیی چونان سرپوش مناسبی برای پویایی های اجنت های کمینترن در  افغانستان گردیده بود.

 

برای مثال، رییس کمیته کابل داکتر نور محمد همزمان نماینده کنگره ملی هند و کمیته خلافت در خارج شمرده می شد. به او محمد علی به گمان غالب وعده داده بود «نمایندگان رسمی سازمان های انقلابی هند را به روسیه به کمینترن دعوت نماید».[33]هر چند داکتر نور خود می کوشید با سفارت شوروی و راسکلنیکف تماس هایی تنگاتنگی نداشته باشد. مگر همکاران بسیار نزدیک او تقریبا متشکل از عمال کمینترن بودند. در ترکیب کمیته کابل کنگره هند، عبیدالله که سخاورزانه از سوی محمد علی تمویل می شد، اقبال که قبلا در باره او در رابطه با پویایی های عبدالحق نگاشتیم و ظفر حسن [(آیبیک)-گ.] [34]که از سوی محمد علی جذب شده بود، شامل بودند.

 

 در ماه جنوری 1922 محمد شفیق دبیر حزب کمونیست هند پی ریزی شده از سوی م. روی در تاشکنت به آنان پیوست و فعالانه به کارهای زیر زمینی پرداخت.[35]با آمدن شفیق پویایی زیر زمینی کمینترن در میان نمایندگان قبایل مرزی پشتون به پیمانه چشمگیری افزایش یافت. شفیق با توجه به نداشتن امکانات برای رفتن به هند به دلیل ممانعت حکومت افغانستان در کابل، «حزب ملی سرحد» را پیریزی کرد که برنامه آن- آزاد سازی پشتون های نوار آزاد» و نیز هند را از تسلط بریتانیا در بر داشت.

کار حزب ملی سرحد به گونه حتمی همکاری با نمایندگان حکومت افغانستان را برای به دست آوردن آزادی قبایل از «سلطه انگلیس» به یاری آنان در نظر داشت. در این پیوند، برنامه حزب ملی سرحد برای تایید به امان الله خان فرستاده شد- چیزی که ناخوشنودی راسکلنیکف را بر انگیخت. نماینده کمینترن در افغانستان دادگرانه می پنداشت که اهداف کمینرن و دولت افغانستان  در گستره قبایل باهم همخوانی ندارند. در این باره به کمیته اجرایی نوشته بود: «با کار انقلابی در میان قبایل «آزاد»، کشور شاهی افغانستان اهداف امپریالیستی مداخله جویانه را تعقیب می کند، در حالی که هدف ما دستیابی به آزادی واقعی هند و قبایل است. گذشته از آن، در این مورد نمی تواند پنهانی تضمین داده شود و در صورت دگرگونی سیاست افغانستان، همه ما را تسلیم انگلیسی ها خواهند نمود».[36] 

 

راسکلنیکف بنا به همین ملاحظات از بررسی کدامین مسایل با حزب ملی سرحد در باره کار باهمی در میان قبایل پشتون هند بریتانیایی در هند خود داری ورزید و سر باز زد. شفیق با ناکامی در جلب و جذب توجه راسکلنیکف به حزب ملی سرحد، روابط خود با این سازمان را برید و پول های کمینترن را برای تدارک اقدامات ویرانگرانه در برابر انگلیس در هند هزینه کرد. در کابل او توانست کارشناسی را پیدا کند که در ازای 500 پوند بیست بمب ساخت که قطعات آن همراه با آثار تبلیغی  به شهر پیشاور برده شد. شفیق 500 پوند دیگر را برای مخارج ترانسپورتی هزینه کرد. به این پیمانه مخارج گزاف او را نگران نمی ساخت و او از راسکلنیکف پی در پی پول می خواست. [37]

 

پویایی های خود سرانه شفیق- یکی از کمونیست های نخستین هند که نمی خواست عملا از دستورهای راسکلنیکف اطاعت کند، نسبتا به زودی پایان یافت. پس از شکواییه های سفیر شوروی، او را از کابل فرا خواندند و سپس به هند گسیل داشتند- جایی که او در پیشاور از سوی پلیس انگلیس بازداشت شد و تا سال 1927 زندانی بود.[38]با داوری از روی مدارک بازپرسی پیشاور به سال 1924 و با توجه به سزای نسبتا «نرم» به شفیق، چنین بر می آید که اپیزود رسانیدن بیست بمب به پیشاور از دید سازمان اطلاعات بریتانیا پنهان مانده بود. در غیر آن، او با سزای اعدام رو به رو می شد، نه سه سال زندان.

 

تحریم حزب ملی سرحد از سوی راسکلنیکف و فراخواندن شفیق از کابل ثابت ساخت که کمینترن تلاش می ورزید از قبایل مرزی پشتون برای برهم زدن سلطه بریتانیا در هند بهره گیرد. مگر در نظر داشت به افغانستان در شامل ساختن نوار «آزاد» به خاک آن کمک کند. اتصال زمین های پشتون ها زیر حاکمیت شاه افغانستان، محسوس ترین ضربه بر اقتدار کلیت امپراتوری در آسیای میانه شمرده می شد. مگر در مسکو در آن برهه ترجیح می دادند از شورش پشتون ها به عنوان کپسول انفجاری(دیتاناتور) برای انقلاب آینده در هند بهره گیری نمایند. به همین دلیل، پاییز 1921 یک تلاش دیگر ملی گرایان پشتون مبنی بر به دست آوردن کمک از سفارت شوروی در کابل با شکست رو به رو گردید. کسی به نام عبدالولی خان در پایتخت افغانستان «جامعه خادمان هند» را پی ریزی کرد. بر نامه این سازمان مبارزه در برابر انگلیس بر سر «متحد ساختن افغانستان با قبایل آزاد و استان شمال باختری مرزی هند (در گام نخست شهر پیشاور) و در پی آن پنجاب و بلوچستان» را در نظر داشت.[39] بدون اسلحه و طلای شوروی جامعه خادمان هند پس از گذشت یک ماه از هم فرو پاشید. راستش، حتا پس از این هم، ولی خان با داشتن تماس های شخصی با نمایندگان سفارت شوروی، ناکامانه بر تخصیص عاجل مبالغ هنگفت پول برای قبایل مرزی پافشاری می کرد.

 

نمایندگان شوروی با پیشبرد بازی باریکی از ولی خان به مقاصد خود کار می گرفتند: راسکلنیکف به یاری او توانست تماس هایی را با برخی از سران قبایل پشتون مرزی بر پا نماید. افزون بر این، از ولی خان از سوی سفارت شوروی به عنوان منبع اطلاعات ارزشمند در باره افغانستان بهره گرفته می شد. ولی خان با آگاهی یابی از امیدبخش نبودن تلاش های خود مبنی بر دستیابی به کمک گسترده مالی از روسیه شوروی و کمینترن برای پشتون های هند بریتانیایی، خود تماس های خود با سفارت شوروری را بر هم زد و پایان بخشید.

 

همکاری با عبیدالله و هوادارن او بیخی به شکل دیگری پیش می رفت. به گزارش راسکلنیکف، این ناسیونالیست هندی مشهور در افغانستان در مسکو به شاحه چپ کنگره ملی هند پیوست و می پنداشت که قبایل مرزی پشتون «اهرم خارجی اصلی برای تسریع و تسهیل انقلاب هند به شمار می روند».[40]

 

راسکلنیکف از طریق محمد علی به عبیدالله 2000 پوند استرلینگ «برای تمویل جنبش ضد بریتانیایی در میان قبایل «آزاد» داد.[41] افزون بر این، کمینترن نزدیک به 5000 پوند استرلینگ برای حمایت از ناسیونالیست های هندی (به گمان غالب وابسته به همان گروه عبیدالله) مصرف شد. سفارت شوروی در عمل پول بارها بیشتری را برای پشتیبانی از پیکار ضد بریتانیایی قبایل پشتون نوار »آزاد» خرج می کرد. بنا به مدارک استخبارات انگلیس از اکتبر 1922 تا اکتبر 1923 راسکلنیکف برای این مقصد 800 هزار روپیه افغانی(برابر با 320 هزار روبل با پشتوانه طلا) مصرف نموده بود.[42]

 

راسکلنیکف قبایل پشتون را اسلحه «یونورسالی» می پنداشت که به کمک آن روسیه شوروی و کمینترن می توانند بر حکومت افغانستان تاثیر بگذارند و برای انقلاب آینده در هند آماده گیری نمایند. در این رابطه، بی آن که پول و نیرو را صرفه نمایند، به رغم نظارت پیوسته پلیس افغانستان و اجنت های انگلیسی در نوار «آزاد» هند بریتانیایی پایگاه های کمینترن ایجاد می گردید. به سال 1922 شمار این چنین مراکز زیر زمینی به پنج می رسید. مهم ترین مرکز از دیدگاه اهمیت و پویایی در میان قبایل مرزی مرکز نامنهاد چمرکند «کمیته رهروان جهاد» بود.

 

به تاریخ 18 جنوری 1924 کمیته اجرایی کمینترن مصوبه یی را در باره ایجاد شبکه های هسته های زیر زمینی در گستره قبایل پشتون به مقصد پویاتر سازی اقدامات خود در ناحیه مرزی هند و افغان تصویب کرد. به یاری وهابیون موفق گردیدند در گذرکاه خیبر و وزیرستان دو کمیته را ایجاد نمایند که از سوی کمینترن تمویل می گردید و دستورهای  آن را اجرا می کرد.  در گام نخست در نظر بود گروه زیر زمینی یی در مرکز مهم استراتیژیک- شهر کویته ایجاد گردد مگر «کمیته رهروان جهاد» نتوانست این کار را انجام دهد. چون در بلوچستان تاثیر آن محدود بود.

 

گروه زیر زمینی کمنیترن در خیبر در ماه می 1924 ایجاد گردیده بود. مقارن با این زمان، از این ناحیه و. میسترالسکی نمانیده کمینترن (که همزمان کارمند سفارت شوروی نیز بود) پنهانی بازدید نمود که پول و رهنمودهایی را برای فعالان بومی با خود آورده بود. اعضای گروه خیبر پروپاگند ضد بریتانیایی را در میان قبایل بومی افریدی و مومند پشاتون پیش می بردند. وظیفه اصلی این گزوه این بود که با همه شیوه ها به برونبری سپاهیان انگلیسی از گذرکاه خیبر دست یابند.

 

گروه کمنیترن در شهر وانه کار خود را آغاز کرده بود. در ماه جون 1924 به این گروه رهنمود داده شده بود شبکه گسترده زیر زمینی یی را در وزیرستان و بلوچستان ایجاد نمایند. با توجه به ویژگی اوضاع در خیبر نسبتا آرام و وزیرستان پرتب و تاب، کمینترن از شیوه ها و روش های گوناگونی برای درهم کوبیدن مواضع بریتانیا در گستره قبایل پشتون بهره می گرفت.

 

در خیبر تبلیغات پویایی به مقصد متقاعد ساختن افریدی ها مبنی بر خود داری از خدمت در یگان های ارتش بریتانیا، تحریم خرید کالاهای انگلیسی و نافرمانی از حکومت بریتانیا پیش برده می شد. این کار دستاوردهایی داشت: انگلیسی ها ناگزیر بودند دست به جلب و جذب مردها از قبایل دیگر دست بیازند. افزون بر این، در تشکیلات و دسته های غیر منظم قبیله یی که از سوی حکومت بریتانیا ایجاد گردیده بود، هسته های کمینترنی پی ریزی شده بود.

 

در وزیرستان-جایی که هنوز کانون های مقاومت مسلحانه در برابر سپاهیان بریتانیا مانده بود، کارمندان کمینترن قبایل را به قیام در برابر انگلیس فرا خواندند.  توجه بزرگی همچنان به کشف شبکه های اطلاعاتی بریتانیا در میان قبایل مبذول می گردید. مقارن با پایان 1924 گروه وانه موفق گردیده بود پایگاه های خود را در نزدیکی دژ سندیمان ایجاد نماید.

 

پویایی ضد بریتانیایی کمینترن در گستره قبایل پشتون مستلزم منابع بزرگی بود که وهابیون و همکاران آنان به پیمانه مقتضی به دست می آوردند. برای مثال، مقارن با ماه دسامبر 1924 گروه خیبر 12447 پوند استرلینگ و گروه وانه 4216 پوند مصرف کرده بودند.[43]

 

مرکز سید آشان در باجور را غلام محمد عزیز رهبری می کرد که بنا به توصیه محمد علی به این کار گماشته شده بود. عزیز که یک نظامی کادری بود، توانست در میان جوانان بومی دبستانی را «برای پرورش انقلابیون پتان» سازماندهی کند و کار را در میان سپاهیان  انگلیسی (به گمان غالب در میان دسته های گوناگون قبیله یی که به خدمت ارتش بریتانیا در آمده بودند)، آغاز کند. او توانست دستگاه چاپ را به کوهستان برساند و آغاز به چاپ آثار تبلیغی نماید. [44]

 

در یکی از شبنامه ها فراخوانی آمده بود عنوانی کوهنشینان مبنی بر این که باید به رغم امضای قرار داد صلح میان افغانستان و انگلیس در برابر انگلیسی ها به پیکار ادامه دهند. شاید همو در همین شبنامه افغان ها را به گناه پایان دادن به جنگ در برابر انگلیسی ها «خوک ها» خوانده بودند. چیچیرین بر افروخته ناگزیر بود شخصا مداخله کند تا جلو این گونه خودسری های کمینترن را که منجر به تیرگی روابط با افغانستان می گردید، بگیرد.[45]

 

 راسکلنیکف همچنان به این باور بود که هرگاه عزیز «به پحش این گونه «چرند و پرندها» که با روحیه سیاست ما در هند مغایرت دارد، ادامه بدهد،  باید روابط یا این مرکز را پایان داد».[46]

 

سرنوشت آتیه این مرکز کمینترن را از روی اسناد آرشیوی نمی توان پیگیری کرد. چنین بر می آید که پویایی آن پس از چندی پایان یافته باشد. در گام نخست به خاطر آن که حکومت بریتانیا به گونه اوپراتیفی تدبیرهای پرشوری را برای نابودسازی این گونه آموزشگاه های نظامی زیر زمینی در نوار آزاد برای نوجوانان پشتون روی دست گرفته بود.

 

به خاطر عینیت بایسته است خاطر نشان سازیم که بخش بزرگ این آموزشگاه ها بدون کدامین کمک خارجی ایجاد گردیده بودند. خود قبایل در آن ذینفع بودند که همقبیله های شان رزمندگان جنگ جهانی اول- تجارب و آموخته های رزمی خود را به جوانان و نوجوانان بیاموزند و کمینترن می کوشید از این وضع به سود خود بهره برداری نماید.

 

به همین ترتیب در دیره یک مرکز دیگر کمینترن به رهبری شخصی به نام مخفی- دوست شخصی محمد علی، ایجاد گردیده بود که همچنان آغاز به ایجاد آموزشگاه در نوار قبایل «آازاد» یازیده بود.

 

برپایی همکاری با تورانگزایی- پیشوای مومندهای کوهنشین که دسته های چند هزار نفری او در گذشته بارها بر شهر پیشاور تاخته بودند، پیروزی بزرگ کمینترن در هند بریتانیایی به شمار می رفت. روشن است تعاون اجنت های کمینترن با روحانی سرشناس مسلمان تنها بر شالوده مبارزه باهمی مسلحانه در برابر انگلیس ممکن بود. هر گونه تبلیغات کمونیستی در میان مومندهای پیرو تورنگزایی در مرکز «غازی آباد» منجر به گسستن بی درنگ روابط با این پیشوای قبیله یی می گردید. روشن است سفارت شوروی در کابل توانسته بود با او از طریق وهابیون چمرکند ارتباط برپا نماید.

 

راسکلنیکف، بهار سال 1922 همراه با نشاندهی نخستین دستاوردها در گستره قبایل پشتون، در عمل ناگزیر بود شکست پلان محمد علی مبنی بر ایجاد مرکز واحد ضد بریتانیایی در ناحیه مرز شمال باختری هند را نیز خاطر نشان بسازد. او با برخوردن با پراگندگی و از هم گسیختگی قبایل مرزی  ناگزیر بود اندوهگینانه به کمیساریای خلق در امور خارجی گزارش بدهد: «فروپاشیدگی و از هم گسیختگی قبایل جداگانه و نمایندگان جداگانه این قبایل، نبود سازماندهی و نظم متحد سازنده همه قبایل، آرزومندی هر یک از نمایندگان قبایل برای این که خود رهبر باشد و کشاکش ها و همچشمی ها و بدبینی های شخصی برخاسته از این امر بر شالوده رقابت، مانع بس جدی یی بر سر راه کار ما در میان قبایل می باشد.  بر ما است تا در گفتگو با هر یک از قبایل جداگانه با آن ها وارد معامله شویم و سوبسایدی های تخصیص یافته برای قبایل را به چند بخش تقسیم نماییم. این ناتوانی خاورزمینی ها در متحد شدن و سازمان یافتن و خود بزرگ بینی و برتری خواهی آنان تا کنون چندین بار موجب کند شدن پویایی انقلابی ما در خاور گردیده است...»[47]

 

عدم آرزومندی پشتون ها به متحد شدن برای تدارک انقلاب در هند، نمی توانست راسکلنیکف را نگران نسازد. مگر عدم «سازمانیابی» و ناهمگرایی ناسیونالیست های خاوری  به او مزاحمت نمی کرد از آنان برای جمع آوری اطلاعات استحخاراتی در باره اوضاع در نوار «آزاد» و اطلاعات در باره سپاهیان انگلیسی که در مرزهای هند و افغانستان مستقر بودند، بهره گیری نماید.

 

اجنت های کمینترن از سوی سفارت شوروی مجهز گردیدند با پرسشنامه ویژه در بر دارنده فهرست پرسش هایی که مورد دلچسپی نمایندگان شوروی در کابل بود.[48] 

 

در گام نخست، کمینترن به مدارک دقیق در باره همه «مراکز» ضد بریتانیایی که در آن هنگام در نوار «آزاد» فعالیت داشتند، نیاز داشت. موقعیت دقیق آن ها، امکانات مالی شان، مقدار اسلحه دست داشته آن ها، مناسبات آن ها با دیگر سازمان ها و میزان نفوذ و تاثیر آن ها در میان قبایل مرزی، روابط آن ها با کابل (به ویژه با سفارت های خارجی). افزون بر این، اجنت های کمینترن می بایستی اطلاعات دقیقی را در باره نیازهای مراکز به اسلحه، پول و آثار تبلیغی جمع آوری می کردند. در پرسشنامه راسکلنیکف به ویژه بندی در باره شیوه مطمئن گسیل اسلحه برای آن که به دست انگلیسی ها و حکومت افغانستان نیفتد، دیده می شد.

در یک سخن، کمینترن می خواست موجودیت سازمان های مختلف ناسیونالیستی را در گستره قبایل پشتون کشف نماید. برای آن که برای برخی از آن ها کمک نماید و آن ها  را به حوزه تاثیر خود بکشاند.  

به گمان بسیار، همزمان با حل این مساله، آن مراکز زیر زمینی که قبلا از کمینترن پول به دست آورده بودند، نیز توسعه داده می شد. با دانستن تمایل شخصیت های خاور زمین به طلا و توطئه چینی و دسیسه سازی، این گونه آژیری و بیداری کاملا موجه می نمود. 

 

بخش دوم «پرسشنامه» راسکلنیکف به روشن ساختن پتنسیال نظامی قبایل «آزاد» پشتون تخصیص یافته بود. در گام نخست، کمینترن به کمیت و کیفیت اسلحه کوهنشینان دلچسپی داشت. افزون بر این، کمینترن از راسکلنیکف خواستار مدارک در رابطه با آن بود که به کدام پیمانه قبایل از عملیات سرکوبگرانه سپاهیان انگلیسی و خشکسالی سال 1921 زیانمند شده بودند و «هر قبیله در صورت نیاز به کدام اندازه جنگجو داده می توانست».[49]

 

اجنت های کمینترن می بایستی اطلاعات را در باره روابط قبایل با حکومت افغانستان به شمول اطلاعات در باره واکنش پتان ها به فراخوان امیر مبنی بر حفظ صلح با انگلیس در سه سال آینده جمع آوری می نمودند.

 

جهت دیگر فعالیت اجنتوری کمینترن در استان شمال باختری مرزی هند «کار» طبق سامانه نامنهاد «حصه داری» بود. دسته های غیر منظم قبایل که از سوی حکومت هند بریتانیایی در نوار «آزاد» تشکیل یافته بودند، دلچسپی و شیفتگی کمینترن را به چند دلیل بر می انگیختند:

1-  در خود نوار «آزاد» این یگان ها بس موثر بودند با آن وسیله که بس پرمصرف تحکیم نفوذ انگلیس در میان قبایل کوهی شمرده می شدند.

2-  «حصه داران» به منزله باشندگان بومی هنگام اجرای هر گونه اقدامات ضد بریتانیایی در گستره قبایل پشتون خطرناکترین جنگجویان به شمار می رفتند.

3-  برای بسیاری از «حصه داران» خدمت برای انگلیسی ها ناگزیر بود. برای این که از گرسنگی نمیرند. بسیاری از این پشتون ها حتا با به دست آوردن پول از اداره استعماری، از بریتانیای کبیر  نفرت داشتند. آن ها آماده بودند شورش را در هر لحظه مساعد و مناسب برپا نمایند و یا در ازای پول  کار اطلاعاتی را ضد «انگریزی ها» پیش ببرند. 

 

روشن است مفصل ترین اطلاعات را اجنت های کمینترن می بایستی در باره شمار، محل استقرار، تحکیمات و جنگ افزارهای سپاهیان انگلیسی در نوار «آزاد» جمع آوری می نمودند. از این رو، بخش بزرگ «پرسشنامه» راسکلنیکف به این موضوع تخصیص یافته بود. در این حال، توجه ویژه یی به ساختمان های دژها و پاسگاه های نوساخت از سوی انگلیسی ها (شمار پادگان های انگلیسی ها و شمار دستگاه های توپخانه آن ها) و نیز راه های نظامی مبذول می گردید. 

 

پشتون ها به خاطر پول با اشتیاق اطلاعات مورد نیاز اجنت های کمینترن را به دسترس آنان می گذاشتند و با آنان در کار در برابر انگلیس در چهارچوب امکانات دست داشته همکاری می کردند. مگر در مسکو، چنین بر می آید که تصمیم گرفتند برای موثریت بیشتر استخبارات شوروی در گستره قبایل پشتون، حرفه یی های بسیار خوب آماده شده کار نمایند، نه انقلابیون آماتور!

 

گاهگاهی کار به ناکامی می کشید. برای مثال، بهار سال 1922 راسکلنیکف پخش آثار تبلیغی کمینترن به زبان های انگلیسی و پارسی را در میان قبایل مرزی پشتون اجازه نداد. چون در کتابواره ها و شبنامه ها نشان های چاپخانه های شوروی زده شده بود.[50]

 

فعالیت پویای اجنتوری کمینترن در افغانستان در سال های 1921-1922 مانع جدی یی برای عادی سازی مناسبات میان کابل و لندن گردیده بود. امان الله خان برای پیاده سازی ساماندهی ها (اصلاحات) به صلح با انگلیس نیاز داشت. از همین رو، به سال 1922 حکومت افغانستان ناگزیر گردیده بود تدبیرهایی برای پایان بخشیدن به پویایی های فعال ضد بریتانیایی در کشور خود اتخاذ نماید. در این سال، از افغانستان مهم ترین اجنت های کمینترن یا کسانی که با آن ارتباط داشتند، بیرون رانده شده بودند. در ماه اکتبر 1922 عبیدالله بی آن که منتظر اخراج شدن از افغانستان گردد، با گروهی از هم اندیشانش به تاشکنت آمد. مقارن با آن زمان، او دیگر در عمل رهبر «حکومت موقت هند» در کابل بود و همزمان با آن کمیته کابل «کنگره ملی هند» را رهبری می کرد.

 

عبیدالله، با رفتن «نمایشی» از افغانستان می خواست به مهاجران هندی نشان دهد که دیگر نمی توانند روی کمک امان الله سنجش نمایند. مگر عبیدالله نمی خواست بدون نبرد تسلیم شود. او تصمیم گرفت حکومت شوروی را متقاعد سازد  تا «همدردی کابل را با دادن رشوه بخرد».[51]عبیدالله از کرملن خواست ده میلیون روپیه به دسترس او بگذارد. به کمک این مبلغ او با پشتیبانی سپهسالار نادر خان امیدوار بود «مناسبات انگلیس و افغانستان را سرد و تیره بسازد». تا زمینه برای بهره گیری از افغانستان به عنوان «پایگاه برای کار انقلابی در هند و میان قبایل پشتون» فراهم گردد.[52]در کمیساریای خلق در امور خارجی این پلان را به دلیل غیر عملی بودن آن، رد نمودند.

 

پشت پرده خیالبافی های عبیدالله در آن هنگام نخستین تلاش های نادر خان مبنی بر یافتن پشتیبان نیرومند برای خود برای سرنگونی امان الله خان پنهان گردیده بود. هر چه بود، عبیدالله نامه نادر خان را آورده بود که در آن او از دست سرنوشت خود که به یک جنرال مغضوب و از نظر افتاده مبدل گردیده بود، شکوه و نالش داشت و «سیاست بخارایی» امان الله خان را به تازیانه نکوهش بسته بود.[53] دشوار بود از سخنان عبیدالله دریافت که آیا نادر خان در آن برهه آماده بود در کابل یک کودتای نظامی را به راه اندازد یا نه؟- چیزی که رهبران شوروی را یک بار دیگر به ماجراجوی رهبر هندی و ناممکن بودن ادامه کار زیر زمینی در افغانستان و هند با روش های کهنه متقاعد ساخت.

 

به سال 1922 مرکز کابل ناسیونالیست های هندی که در افغانستان سر از جنگ جهانی اول فعال بود، به موجودیت خود پایان داد و کار پویای کمینترن در این کشور برای چندی قلج گردید. در رابطه با این، در سال های دهه بیست سده بیستم، پویایی های استخباراتی در افغانستان و نوار «آزاد» هند بریتانیایی به پیمانه چشمگیری زیر کنترل استخبارات شوروی رفت که به رغم اخراج اعضای هسته زیر زمینی پیشین در کابل، هر چه بود «ارثیه» ارزشمند کمینترن را هم در افغانستان و هم در شمال باختری هند، به چنگ آورده بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش دوازدهم

دژ پامیر

بی میلی حکومت افغانستان مبنی بر دادن ترانزیت آزاد برای اسلحه شوروی به قبایل نوار«آزاد» هند بریتانیایی، روسیه شوروی و کمینترن را ناگزیر گردانید به جستجوی کوره راه های پنهانی منهای نواحی مرکزی افغانستان برآیند. در این رابطه، سوریتس جمال و م. روی توجه ویژه یی را به مسیر پامیر برای رابطه با هند مبذول نمودند.

 

به تاریخ دهم فبروری 1921 سوریتس به کمیساریای خلق در امور خارجی تلگرامی گسیل داشت که در آن گزارش داد که برای تحقق این طرح، در نظر دارد برای برپایی تماس های پایدار با چترال و باجور، یک افسر ستاد کل را به پامیر گسیل دارد. لزوم برداشتن چنین گامی را سفیر چنین توضیح داد: «در صورت موفقیت، پامیر می تواند نقش مرکز میانجی را میان هند و ترکستان بازی نماید. رابطه پامیر می تواند عمدتا برای رسانیدن جنگ افزار به کار گرفته شود و تراز وابستگی کار هندی ما را از افغانستان پایین بیاورد».[54]

 

گزینش «بام جهان» به عنوان تخته پرش و خیز برای عملیات ویرانگرانه و اطلاعاتی ضد بریتانیایی تدبیر ناگزیری بود. چون رسانایی فرضی ممکن اسلحه به یک سرزمین بلند کوهستانی حتا با داشتن پایگاه های خوب تجهیز شده تا مرزهای هند امر بس دشواری بود. این در حالی بود که در پامیر پس از روی کار آمدن بلشویک ها در روسیه، فروپاشی و درهم و برهمی حکمفرما بود: افسران و سربازان با تفنگ ها و پول خزانه ها آن سوی مرز می رفتند- بیشتر به هند. بسیاری از پاسگاه های مرزی از سوی باشندگان بومی و چینی ها به تاراج رفته بودند.[55]

 

به سال1919 از پاسگاه پامیر نه مرزبانان روسی، بل صد تن از اسیران چکی و سلواکی که یگانه آرزوی شان- رهایی از این زندان بلند کوهستانی و رهسپار شدن به سوی میهن شان بود، پاسداری می کردند.[56]به ویژه باید خاطر نشان ساخت که پویایی دسته های باسماچی ها در وادی فرغانه برای زمان درازی پامیر را از تاشکنت بریده و جدا ساخته بود. در این پیوند، حکومت شوروی تنها در سال 1921 بر بام جهان حاکم گردید.

 

راستش، تا این زمان در روند یک سال در آن جا دسته ارتش سرخ به فرماندهی سیمیکین عمل می کرد. حضور به این پیمانه درازمدت این یگان رزمی در پامیر از سوی روسیه شوروی به منزله رویداد مهم سیاسی ارزیابی می گردید. در اکتبر 1920 کمیسار جبهه ترکستان به جنگاورانی که در پامیر بودند، با پیامی ستایش  آمیز رو آورد که که در آن آمده بود:

 

 «رفقای دسته پامیر!

به شما رسالت خطیری سپرده شده است. جمهوری شوراها شما را به پاسگاه پامیر گسیل داشته است- به مرزهای کشورهای دوست- هند و افغانستان. کوه های پامیر روسیه انقلابی را از هند که در آن 300 میلیون انسان که از سوی انگلیسی ها به بردگی گرفته شده اند، جدا می سازد.

 

در این فلات کوهستانی، شما پیک بران انقلاب، بایست درفش سرخ ارتش رهایی بخش را بر فراز بام دنیا بر افرازید!

 توده های هند که در برابر استیلاگران انگلیسی مبارزه می کنند،  به زودی آگاهی خواهند یافت که کمک دوستانه از راه می رسد. شما با همسایگی خود با قبایل آزادی دوست شمال هند با حرف و عمل راندمان انقلابی آن ها را تسریع نمایید.»[57]

 

برای آن که پامیر را به پایگاه برای پیشبرد استحبارات در کشورهای همجوار و صدور انقلاب به هند مبدل ساخت، تابستان 1921 از سوی کمیته فوق العاده ترکستان به گونه عاجل در شهر اوش (قرغیزستان) دسته ویژه اعزامی «پامیر» به رهبری ت. دیاکف تشکیل گردید که میخاییل الله وردی اف جوان (که پس از بیست سال به دستور شخص استالین در دوره جنگ حهانی دوم به عوان رزدنت استخبارات خارجی شوروی در افغانستان گماشته شد) معاون او گردید.

 

عملیات گروه اعزامی به پامیر را در برنامه بود تا چونان عملیات مشترک کمیته فوق العاده ترکستان، ادراه اطلاعات جبهه ترکستان و کمیساریای خلق در امور خارجی پیاده نمایند. ت. دیاکف- نماینده کمیته، اوژن پتروفسکی- نماینده اداره اطلاعات بودند و ارنستو پومپور[58]- که از مجرای کمیساریای خلق در امور خارجی گسیل گردیده بود، قرار بود استخبارات سیاسی را پیش ببرد.

 

دیاکف بر سر راه خاروغ (تاجیکستان) در دسته زیر فرمان خود انضباط اهنینی را برقرار کرد که چنین بر می آید برای رسیدن هر چه سریعتر به مقصد تعیین شده بود. به تاریخ 18 سپتامبر 1921 هنگامی که 150 افسر و سپاهی ارتش سرخ به خاروغ رسیدند، نمی از آنان نیمه برهنه و بیمار بودند. از جامه و دارو خبری نبود. سیمای ترسناک این پاسگاه مرزی را نام با مسمای «زیر ساطور مرگ» که به آن داده بودند، به خوبی بازتاب می دهد. دشواری های مادی با همچشمی های شدید میان نمایندگان سه اداره مختلف که از دیدگاه تیوریک هدف مشترک (تحکیم حاکمیت شوروی در پامیر و تنیدن شبکه اطلاعاتی در کشورهای همسایه) داشتند، پیچیده تر می شد. مگر رفتارهای زننده و زشت و نابخردانه دیاکف- نماینده تام الاختیار کمیته فوق العاده ترکستان نزدیک بود همه چیز را بر هم بزند.

 

افزون بر فاکتور ذهنی، روشن است علل عینی یی پدیدآیی خصومت میان رهبران گروه اعزامی پامیر هم بودند. در برابر دیاکف- مامور ضد جاسوسی وظیفه کشف و برهم زدن کار جاسوسان انگلیسی و افغانی در گستره شوروی نهاده شده بود. پامیر در آن هنگام چونان دالان گذر و رخنه «سیاهکاران» گوناگون که در میان آن ها شمار بسیار پتان ها (عمال انگلیسی ها) دیده می شدند، بودند. افزون بر این، باشندگان این ناحیه اسماعیلی ها بودند که طی سده ها سامانه خشن پنهانکاری را هم در میان جامعه خود و هم در بیرون از آن تدوین نموده بودند. کانال های پنهانی روابط آن ها سراسر آسیای میانه را در بر می گرفت و به هند بریتانیایی جایی که رهبر مذهبی آن ها- پرنس آقا خان بود و باش داشت، می رسید.

 

این وضع در گذشته نگرانی جدی دولت تزاری در ترکستان را نیز بر می انگیخت. مگر طی دهه ها کسی نمی توانست از رسیدن اطلاعات و طلا به آقا خان جلوگیری کند. دیاکف با سی کارمندش تلاش داشت با این سازمان نیرومند اسماعیلی مبارزه نماید! آن هم در حالی که مبارزه سختی را با شبکه های اطلاعاتی بریتانیا و افغانستان پیش رو داشت. چنین بر می آید که اعتراف به ناتوانی را در ذهن او  بیماری ذهنی نامنهاد «اشپیومانی» آفریده بود. او حتا به ارنستو پومپور و اوژن پتروفسکی آغاز به سوء ظن نمودن کرد. او حتا پتروفسکی را بدون دلیل بازداشت کرد.

 

نمایندگان اداره اطلاعات و وزارت خارجه مورد سوء ظن دیاکف بودند، چون با توجه به شرایط واقعی آغاز به بهره گیری ابزاری از ساختارهای اسماعیلی برای کارهای اجنتوری نموده بودند. برای مثال، پومپور توانسته بود ایشان یوسف علی شاه را به همکاری جلب نماید و از طریق آدم های او با بسیاری از مناطق نشیمنی خارجی ارتباط برقرار نماید.[59]

 

افغانستان نیز پنهانی می کوشید از اسماعیلیان سود ببرد. اجنت های امیر عمدا آوازه هایی را پخش نمودند که پامیر روسی به زودی به افغانستان خواهد پیوست. در این اوضاع، ایشان های اسماعیلی که آن ها را در سده نزدهم نه بی موجب «یزیدان شرق» می خواندند، ثابت ساختند که به راستی چه آدم های محیل، شیاد، نیرنگ باز و مکاری هستند. آن ها با همه نیروهای درگیر در پامیر سرگرم توطئه و دسیسه سازی بودند و تنها به منافع شخصی خود بها می دادند.

 

ارنستو پومپور و اوژن پتروفسکی به آن اندازه خردمند و نیرومند بودند که کار را در اوضاع بس پیچیده و دشوار پهن نمایند و دیاکف که با همکارانش به کارهای برونمرزی آنان مزاحمت می کرد، پس از یک سال به کار دیگری گماشته شد. لیکن، نه تنها شرایط خشن طبیعی و رسیدگی به حسابات تسویه ناشده در میان تیم، کار گروه اعزامی به پامیر را دشوار می ساخت. با رسیدن به خاروغ، ناگهان روشن شد که برپایی ارتباط رادیویی با فرماندهی جبهه ترکستان ممکن نمی باشد. چون دستگاه فرستنده رادیویی خود ساخت شکسته بود. در این رابطه، فرماندهی دسته پامیر تلاش ورزید پیوندهای پنهانی یی با راسکلنیکف برپا نماید. مگر با  شکست مفتضحانه یی رو به رو گردید: اجنت پنهانی که با گزارش به کابل گسیل گردیده بود، از سوی دولت افغانستان بازداشت گردید. پس از چندی ارنستو پومپور هر چه بود، توانست گزارشی را به سفارت شوروی در کابل بفرستد که در آن نمانیده کمیساریای خلق در امور خارجی در پامیر از راسکلنبکف خواهش کرده بود تا رسما از امان الله خان بخواهد تا اجازه دهد که رسما میان خاروغ و سفارت در کابل ارتباط برقرار نماید.[60]

 

در این اوضاع، ارتباط منظم با تاشکنت تنها با همکاری دولت افغانستان ممکن بود. از طریق سفارت شوروی در کابل پیک رسانان به دلیل موانعی که باسماچیان ایجاد کرده بودند، نمی توانستند به خاک شوروی رخنه نمایند. توافق امیر در زمینه به دست آمد و این گونه، محاصره اطلاعاتی دسته پامیر شکسته شد.

 

با بهره گیری از دفترچه های رمزی و «پنهان نگار» های گزارشدهی اطلاعاتی محرم، از ارنستو پومپور گاهگاهی به کابل گزارش هایی گسیل می گردید که نسبت به خدمات پستی افغانی هم صرفه جویانه تر بود و هم مطمین تر و هم زودتر می رسید. بخشی از اطلاعات محرم از خاروغ به گمان غالب از مجاری اجنتوری به قونسولگری شوروی به مزارشریف می رسید. چنین بر می آید که این خط غیر قانونی ارتباط را بیشتر استخبارات نظامی استفاده می کرد. چون شمال افغانستان در گام نخست زیر سایه نفوذ این سرویس ویژه در آمده بود. در یک سخن، اطلاعات استخباراتی گرد آورده شده در پامیر با پیمودن راه دور و دراز از طریق افغانستان به گونه منظم به تاشکنت و مسکو می رسید. امان الله خان بنا به یک رشته دلایل به جانب شوروی کمک می کرد. نقش بزرگی را در نخستین پیروزی های استخبارات شوروی «خود فروختگی» کارمندان دولتی افغانستان بازی نمود.

 

مقارن با سال 1922 ارنستو پومپور با دست و دلبازی و مصارف گزاف مناسبات خود با حکومت محلی امیر  برپا نمود و آدم های او توانستند «بیخار» میان خاروغ و نواحی مختلف افغانستان، کاشغر و شمال هند رفت و آمد نمایند. همه اجنت های شوروی پاسپورت های افغانی داشتند که از همان ماموران «با وفای» امیر خریده شده بودند.[61] به یاری اسناد مطمئن، رهبری دسته پامیر توانست از شکست ها و ناکامی های بزرگ در کار زیر زمینی در خارج برهد. هرگاه اجنت را رهزنان بومی در راه تاراج نکرده و نمی کشتند، او به مقصد می رسید و وظیفه خود را انجام می داد.

 نخستین کامیابی های استخباراتی شوروی در نواحی شمال افغانستان و هند را توانستند به پیمانه چشمگیری به یاری همکاری با اسماعیلیان که در ازای پول برای هر کسی کار می کردند، به دست بیاورند. با اطمینان می توان گمان زد که ارنستو پومپور و همکاران او از شبکه های برونمرزی پیش از انقلاب نیز بهره می گرفتند که از سوی د. ی. گیلو فرمانده پیشین دسته پامیر روسیه تزاری که به حکومت شوروی پیوسته بود، در اختیار آنان گذاشته شده بود.[62] مگر دشوار بود از آنان برای قاچاق محموله های بزرگ جنگ افزار برای قبایل مرزی پشتون به گونه یی که در آغاز سوریتس، جمال پاشا و م. روی می پنداشتند، بهره گیری کرد. 

 

چنین بر می آید که این امر را ارنستو پومپور نیز درک می کرد. مگر او به رهبری خود با این گفته ها آرامش می بخشید که  نفس «پدیدار شدن حکومت شوروی در پامیر، تکانه نیرومندی به قبایل رزمنده در راه آزادی به این شرح می بخشد که تنها نوار باریک حایل واخان افغانی آن ها را از شوروی که درفش آزادی و برابری توده ها را بر بلندای بام دنیا بر افراشته است، جدا می سازد.[63] مگر شعارهای انقلابی نمی توانستند موانع متعددی را که استخبارات شوروی با کشیدن دهلیز به سوی هند با آن رو به رو می شدند، کنار بزنند.

 استعداد یک جاسوس و در اختیار داشتن منابع مالی، هر چه بود، به ارنستو پومپور اجازه می داد،  مقارن با بهار 1922 «پیوندهای برونمرزی یی» برپا نماید و در مرکز اداری قطغن و خان آباد در یارقند (یارکنت چین) و در شهرهای چترال و گیلگیت هند بریتانیایی شبکه های خبر چینی را پهن نماید.

 

 به سال 1922 اجنت های شوروی از پامیر توانستند همچنان در خان نشین «دیره جات» جای پا پیدا نمایند و به سوی شهر پیشاور مرکز استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی راه بگشایند. این گونه، در بخش شمالی گستره قبایل پتان هند بریتانیایی شبکه اطلاعاتی بس پر شاخ و برگی تنیده شد. با این توانایی که اطلاعات را به گونه اوپراتیفی جمع آوری و در اوضاع اضطراری در باره اوضاع در مرزهای هند و افغانستان و در شمال هند به دسترس بگذراد. خبر چینی در هند دشوارترین کار برای پومپور بود. او در یکی از گزارش های خود به کمیساریای خلق در امور خارجی نوشت که راه همواری برای یک جاسوس که از پامیر به سوی هند گسیل می گردد، از راه چترال و گیلگیت به خاطر تمرکز بزرگ سپاهیان انگلیسی در این ناحیه عملا وجود ندارد. در این اوضاع، ناگزیر بیراهه ها و کوره راه ها جستجو گردد. بهترین بیراهه ها از طریق یارکنت است که موقعیت بسیار حساس آن به اجنتوری شوروی اجازه می دهد نه تنها در باره کاشغر بل نیز در باره اوضاع در شمال هند اطلاعات را جمع آوری نماید».[64]

 

گسیل تنی چند از انقلابیون هندی آموزش دیده در تاشکنت و دانشگاه کمونیستی رنجبران خاور در مسکو محک مطمئن بودن مجاری ارتباط میان پامیر و شمال هند بود.

 

پس از بسته شدن دفتر ترکستان کمیترن که یکی از شرایط عادی سازی مناسبات سیاسی با بریتانیای کبیر بود، وفادارترین رفقای هندوستانی را از آسیای میانه برای تحصیل به مسکو بردند. کسانی هم که در بخارا مانده بودند، از هم پاشیدند و به هر سو پراگنده و پاشان شدند. در این پیوند، م. شولمان -نماینده کمیته فوق العاده در دفتر ترکستان کمینترن، مهاجران هندی را در ترکستان «اجساد بیجان جنبش انقلابی هند» می خواند.[65]

 

در این اوضاع، برای کمینترن مهم بود تا جای امکان سریع تر بهترین آدم های خود را به هند گسیل دارد تا در سرزمین خود هسته های زیر زمینی کمونیستی را ایجاد و مبارزه راستین در برابر انگلیس را آغاز نمایند. افزون بر این، بر م. روی بس مهم بود ثابت سازد که مبالغ هنگفت و گزاف پول و طلا و ارز به مصرف رسیده در تاشکنت به باد هوا داده نشده و آغاز به بازدهی می نماید. در این پیوند، دانشجویان هندی یی را که نتوانسته بودند درس های خود را در مسکو به پایان برسانند، تابستان 1922 شتابان نزد نیکلای گلدبرگ- مربی دفتر ترکستان کمینترن که برنامه گسیل ده تن را از راه پامیر به چترال و سپس به کلکته ریخته بود، گسیل داشتند.

 

طبق برنامه گلدبرگ، هندی ها می بایستی همراه با ارنستو پومپور به خاروغ فرستاده می شدند. مگر برای رعایت محرمیت و رازداری تا رسیدن به این پایگاه در سه دسته در هر دو هفته به همراهی راهنماها به هند فرستاده شوند(هر چند هم در عمل این تقسیم اوقات رعایت نگردید). پومپور سفر امن را به بخارا تضمین داده و به هندی ها اسناد اصلی بریتانیایی داده بود.[66]      

 

مانند همیشه چیزی نمانده بود که گسیل هندی ها به میهن، برهم بخورد. چون کمینترن به گلدبرگ منابع ارزی لازم را نداده بود. در آخرین لحظه، راسکلنیکف از کابل پول فرستاد. پولی که کمینترنی ها به هند انتقال داده بودند، مبلغ هنگفتی را می ساخت: 35250 روبل و 47000 روپیه افغانی( برابر با 1568 روبل با پشتوانه طلا)[67]حتا بدون احتساب مخارج در روبل، این عملیات کمینترن برای کمیساریای خلق در امور خارجی به 160 چرونس تزاری رسید. با آن که روسیه پس از جنگ داخلی درهم شکسته و ویران شده بود، مگر طلای روسی برای انقلاب افسانه یی جهانی به گونه بی رویه بر باد داده می شد.

 

شب هنگام 11 نوامبر 1922 نخستین گروه متشکل از چهار نفر (عبدال مجید- رییس گروه، فیروز الدین، رفیق احمد و نبی احمد) به سرعت موفقانه به چترال رسیدند. مگر موفقیت هندی ها در همین جا پایان یافت. چون بامداد روز دیگر حکومت خان نشین چترال آنان را به دست انگلیسی ها سپرد. 23 نوامبر سرنوشت همانندی را گروه دومی متشکل از سه نفر پیدا کرد. بایسته است خاطر نشان سازیم که که دو نفر پشتون از راه کوتوفسیف  به نوار «آزاد» رسیدند. مگر چندی بعد در سال 1923 از سوی حکومت بریتانیا بازداشت شدند.

 

این گونه، نخستین گسیل بزرگ اجنت های کمینترن از راه پامیر به چترال کاملا با شکست رو به رو گردید. در ماه های اپریل- می 1923 در شهر پیشاور «دادگاه توطئه گران مسکو- تاشکنت» برگزار گردید که به ارزیابی عملیات نافرجام باهمی کمینترن و استخبارات شوروی در هند پرداخت.[68]

 

رویدادهای اندوهبار سال های 1922-1923 برای استخبارات شوروی و کمینترن درس سهمگینی دادند. با داوری از روی اسناد  بایگانی ها، پامیر چونان «برج دیده بانی اطلاعاتی شوروی» ماند. مگر گسیل اجنت ها به فراسوی مرزها از این ناحیه بسیار به ندرت صورت می گرفت و کمینترن با اجتناب از ریسک بیشتر برای پویایی های خود در شمال هند به بهره برداری از «دهلیز افغانستان» ادامه می داد.


 

[1] . جنگ داخلی و مداخله نظامی در شوروی. دانشنامه، مسکو، 1987، ص. 690، 612-61.

[2] . سیمای اپارات دفتر ترکستان کمینترن و پیوندهای آن با سازمان های انقلابی برونمرزی// بایگانی دولتی تاریخ سیاسی و اجتماعی روسیه، پرونده ویژه 4، کارتن 3، برگ 2؛ «فهرست کارمندان دفتر ترکستان کمینترن...»// همان جا، فوند 544، پرونده ویژه 4، کارتن 5، برگ های 65-67. در این فهرست به دلیل نامعلومی از سوکولنیکف، صفر اف و روی نام برده نشده است.  همراه با آن« در دفتر ترکستان 157 نفر کار می کردند. برخی از جوانب کار این سازمان را و. م. گیلینسن در اثر خود زیر نام دفتر ترکستان کمینترن(پاییز 1920-1921)، انتشارات خاور، 1999، شماره 1 صص 59-77)  آورده است.

[3] . م. روی- به اسکلیانسکی، تاریخی 10.11.1920 // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 11، برگ 6.

[4] . «طرح فشرده سازماندهی آموزشگاه نظامی برای آموزش بورد فرماندهی از جمع انقلابیون هندی»، تاریخی 5.10.1920// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 34، برگ های 5-7.

[5] . نامه م. روی به قره خان تاریخی 17.11.1920// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 11، برگ 8.

 

[6] . یادداشت کاری آمر بخش اطلاعات نمایندگی روسیه شوروی فراتکین «زندگی کولونی های خارجی و گروه های انقلابی در بخارا و کار کمینترن»// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 4، پرونده 20، برگ های 46-47

[7] . همان جا، برگ 47.

[8] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 154، پرونده 98، برگ 61.

[9] . تزهای گزارش آ. ماشیتسکی-  عضو دفتر مناسبات خارجی کمیسیون ترکستان  «مبارزه  در راه انقلاب  در بخارا»، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 4، پرونده 21، برگ 131

[10] . گزارش شماره 13  ی. میخایلف- آمر مرکز تخته بازار شورای تبلیغات انترناسیونالیستی به دفتر ترکستان کمینترن // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 4، پرونده 1، برگ33؛ گیلنسن، و.م. ص.62، یویکو، روسیه شوروی و گروه های چپ رادیکال افغانی اوایل سال هاسی دهه 1920// آنال ها، مسکو، 1995، چاپ دوم، ص77

[11] . نامه م. روی به قره خان شماره 60 بدون تاریخ)//  بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 18، برگ 8. نویسنده تعجب می نماید که که «رفقای باکویی» با چه سبک نگری یی دو میلیون روپیه را به دسترس م. روی گذاشته بودند و گذشته از آن پوزش هم خواسته بودند که بیش از این ندارند.

[12] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68 آ، پرونده 3، برگ 75.

[13] . نگاه شود به: بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 213، پرونده 243.

[14] . نامه م. روی به قره خان، تاریخی 2.11.1920// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 68، برگ 5. همچنان اسناد تاریخ حزب کمونیست هند، جلد 1 ، دهلی نو، 1972 ص. 222، به زبان انگلیسی.

[15] . نامه سازمان های انقلابی هند ساکن «یاغستان» عنوانی صدر روسیه شوروی با ارایه تاریخچه های این سازمان ها و خواهش های آنان مبنی بر ارایه کمک های مادی و معنوی، تاریخی  اگوست 1920، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 1، برگ 33.

[16] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 154، پرونده 98، برگ 58

[17]. مدارک پرونده عبدالحق// نامه م. روی به قره خان، تاریخی 2.11.1920// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 35. برگ های 16-19، محرمیت و سر به مهر بودن بایگانی های کمینترن منجر به آن گردیده بود که بسیاری از پژوهشگران شوروی از عبدالحق به عنوان جاسوس انگلیس، بل به عنوان یک انقلابی راستین هندی نام ببرند.  

[18] . تلگرام سوریتس به نمایندگی کمیساریای خلق در امور خارجی در تاشکنت تاریخی 6/6/1921، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 35، برگ های 20-21؛ تلگرام راسکلنیکف- سفیر شوروی در کابل به چیچیرین تاریخی 6.6.1922//  بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 78، برگ 18.

[19] .یادداشت گزارشی کارمند دفتر ترکستان کمینترن م. شولمان «برخی فاکتور های اطلاعاتی در باره کار در هند»//  بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 3، برگ 85.

[20] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 3، پرونده 105، برگ 145.

[21] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 4، پرونده 60، برگ 41.

[22] . دستور العمل برای کابل برای رفیق محمد علی// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 2، برگ 12.

 

[23] . همان جا

[24] . بایگانی مرکزی خدمات فدرال امنیت، پرونده آر- 41036، برگ 16.

[25] . گزارش راسکلنیکف در باره کار هند، از تاریخ یکم اگست تا دهم سپتامبر 1921، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 090، سال 1921، پزونده ویژه 4، کارتن2، برگ 269.

[26] . پروتکل نشست دفتر کوچک کمینه اجرایی کمینترن// تاریخی 5.04.1921// کمینترن و ایده انقلاب جهانی، مسکو، 1998، ص.247.

[27] . گزارش راسکلنیکف  در باره کار هند از تاریخ 1 اگست تا ده سپتامبر 1921، پرونده ویژه 4، کارتن های 2 و 271.

[28] . همان جا.

[29] . یادداشت گزارشی مخمد علی « در باره قبایل مرزی» // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 090، 1921، پرونده ویژه 4، کارتن های 2 و 7، برگ 275.

[30]. همان جا.

[31] . مدارک در باره « کمیته رهروان جهاد»، برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر نگاه شود به : بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 090، پرونده ویژه 3، کارتن های 2 و 7.

[32] . گزارش راسکلنیکف  در باره کار هند از تاریخ 1 دسامبر 1921 تا یکم ماه می 1922 ، فوند 544، پرونده ویژه 3، کارتن 105، برگ 271.

[33] گزارش راسکلنیکف  در باره کار هند از تاریخ 1 اگست تا ده سپتامبر 1921، بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 090،  سال 1921، پرونده ویژه 4، کارتن های 2 ، 7و 269.

[34] . ظفر حسن آیبیک در پاییز زندگانی خاطرات خود را به چاپ رسانید که که به قلم دانشمند گرانمایه آقای فاضل ترجمه و زیر نام «افغانستان از سلطنت امیر حبیب الله خان تا صدرات سردار محمد هاشم خان» در دهلی نو از سوی انتشارات «پامیر» به چاپ رسید.گ.

[35]. دویاتکینا ت. ف.، ایگوروا م. ن.، میلنیکف آ. م.، پیدایش جنبش کمونیستی در هند، مسکو، 1978، ص. 157.  

[36] . گزارش راسکلنیکف  به کمیته اجرایی کمینترن تاریخی 10.11.1922// بایگانی دولتی تاریخی اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 68، پرونده 63، برگ 15.

[37]. نامه شفیق به راسکلنیکف،  تاریخی 18.7.1922// بایگانی دولتی تاریخی اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495. پرونده ویژه 68. پرونده 63. برگ های 44-45.

[38] . برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر نگاه شود به: بایگانی دولتی تاریخ اجتماهی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 213، برگ 19.

[39] . گزارش راسکلنیکف در باره کار هند از تاریخ 1 دسامبر 1921 تا یکم ماه می 1922 ، بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی  روسیه، فوند 544،  سال 1921، پرونده ویژه 3، کارتن های 105، برگ 138.

[40] . همان جا، برگ 134.

[41] . بایگانی مرکزی خدمات فدرال امنیت،  پرونده آر- 41036.

[42] . Spain j.w. The Pathan Borderland. Hague, 1963.P:245.

[43]. گزارش کمیته مرکزی حزب کمونیست هند در باره کار در شمال باختری هند و وزیرستان، طی ماه های مارچ-دسامبر 1924

[44] . گزارش راسکلنیکف در باره کار هند از تاریخ 1 دسامبر 1921 تا یکم ماه می 1922 ، بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی  روسیه، فوند 544،  پرونده ویژه 3، کارتن 105، برگ 144.

[45] . نامه چیچیرین عنئوانی تسوکرمان تاریخی 19.10.1921 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1921 پرونده ویژه 3 پرونده 103 پوشه 1 برگ های 15-16.

[46] . گزارش راسکلنیکف در باره کار هند از تاریخ 1 دسامبر 1921 تا یکم ماه می 1922 ، بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی  روسیه، فوند 544،  سال 1921، پرونده ویژه 3، کارتن 105، برگ 144.

[47] . همان جا برگ 145.

[48]  .  پرسشنامه راسکلنیکف  بنا به رهنمود  رهبری بخش خاوری کمینترن تاریخی 28 .05.1922  ترتیب داده شده بود. // بایگانی د.لتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه فوند 544 پرونده ویژه 3 کارتن 105 برگ های 172-175.

[49] . همان جا.

[50] . یادداشت گزارشی راسکلنیکف  به کمیته اجرایی کمینترن  تاریخی 11.05.1922// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه فوند 544 پرونده ویژه 3 کارتن 105 برگ 170.

[51] . یادداشت گزارشی ریسنر-  دستیار سوریتس در مسایل هند  تاریخی 21 .03.1923 // ایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه،  فوند 090، 1923 ، پرونده ویژه 6 کارتن 5 پوشه 2 برگ 29.

[52]. همان جا.

[53] . چنین بر می آید که سخن بر سر ادعاهای ارضی امان الله خان بر بخشی از خاک امارات پیشین بخارا بوده باشد.

[54] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 5، پرونده ویژه 1 ، کارتن 2179 ، برگ 134.

[55] . برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر در باره اوضاع در پامیر در سال 1921  نگاه شود به:  خاریوکف ل. ن. رقابت های روس و انگلیس در آسیای میانه و اسلامیزم، مسکو، 1995، ص. 120-122.

[56] . گزارش فرمانده  دسته نظامی- مرزی پامیر تاریخی 2.10.1919 // بایگانی دولتی نظامی روسیه، پرونده ویژه 1 ، کارتن 190، برگ 2.

[57] . .Samra chattar Sing. India and AngloßSoviet Relations 1917ß1947. Bombay, 1995 P.52-53.

[58] . گزارش ارنستو پومپور، اوژن پتروفسکی و معاونان آنان در باره اوضاع در پامیر و در دسته،  تاریخی 21/01/1922// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544. پرونده ویژه 4، کاتن 8 برگ 106.

. [59]  خاریوکف ص. 174.

[60] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 4، کارتن 8، برگ 108.

[61] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 04، سال های 1921-1922، پرونده ویژه 51، کارتن 330، پوشه 55072، برگ 36

[62] . زندگینامه ای. د. یاگیلو در کتاب: آدم ها و سرنوشت ها، فرهنگ کتابنامه های خاورشناسان، قربانیان ترور سیاسی در دوره شوروی (سال هاس 1917-1991) ، مسکو، 2003، ص.ص. 439-440؛  بازتاب یافته است.

[63] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 04، سال های 1921-1922، پرونده ویژه 51، کارتن 330، پوشه 55072، برگ 59.

[64] . همان جا.

[65] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 090، سال 1920، پرونده ویژه 3، کارتن2، پوشه 9، برگ 41.

[66] . تلگرام گلدبرگ به کمیته اجرایی کمینترن تاریخی 9.07.1922 // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 4، کارتن 8، برگ 139.

[67]. صورت حساب گسیل ده تن از هندیان به میهن// بایگانی دولتی تاریخ اجتماتعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 4، کارتن 15، برگ 39.  

[68].Documents of the History of the Communist Party of India.Voll.11,New Delhi,1972, P.33-34.

 

 

 

بخش سیزدهم

اولتیماتم لردکِرزُن: پاسخ دندان شکن امپراتوری بریتانیا

پویایی های روسیه شوروی و کمینترن مبنی بر وارد آوردن ضربه بر توان امپراتوری بریتانیا در آسیای میانه، حکومت انگلیس را ناگزیر ساخت به گونه شتابان اقدامات متقابل نیرومندی را در همه جبهات برای دفع «تهدید سرخ» روی دست بگیرد. اوضاع پیچیده در مرزهای هند از انگلیس بستن هر چه سریع تر «دهلیز افغانستان» را به روی حریف خطرناکی که می کوشید به نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری رخنه و در آن جا پایگاهی را برای انقلاب آینده در هند به میان بیاورد، می طلبید.

 

در پرتو کار عالی دستگاه اطلاعاتی انگلیس، در لندن از برنامه های بلشویک ها و کمینترن در آسیا به تفصیل آگاهی داشتند. انتلجنت سرویس توانسته بود در ساختارهای کمینترنی هم در تاشکنت و هم در مسکو رخنه نماید[1]. در سال های 1919-...- سرهنگ ف. بیلی- جاسوس انگلیس به گونه زیر زمینی به گردآوری  اطلاعات در باره تماس های افغانستان و شوروی و همچنان در باره پویایی های هندی هایی که به تاشکنت می آمدند، می پرداخت. او اطلاعات در باره کارکردهای هیات براوین، در افغانستان را جمع و با عبدالغنی- ترجمان نخستین هیات افغانی به ریاست ولی خان در مسکو دیدار می کرد.

 

چنین بر می آید که سلیم (که روی او را به مسکو فرستاده بود، تا برای قبایل پشتون تقاضای اسلحه نماید) نیز در دایره دید او، افتاده بود. راستش، این پشتون هوشمند به آن پیمانه زیرک بود که هیچ سخن اضافی یی برای آشنای خود تاشکنتی خود- بیلی بر زبان نیاورده بود و بیلی نتوانسته بود اهداف سفر او را در یابد.[2]

 می توان بی باکانه گمان زد که بیلی- جاسوس نامدار، تنها  مامور انگلیس در تاشکنت نبود. بریتانیای کبیر از زمان تزاری در ترکستان شبکه گسترده خبر چینی داشت. در گیر ودار خونبار جنگ داخلی، امکانات آن کشور در آسیای میانه به پیمانه چشمگیری افزایش یافته بود. انگلیسی ها همچنان به گونه سنتی خبرچین های مطمینی در پیرامون امیر افغانستان داشتند. حتا با به قدرت رسیدن امان الله خان، انتلجنت سرویس توانست «منابع» ارزنده یی را در کابل نگهدارد که به یاری آن ها بر گفتگوهای افغانستان و شوروی  و ترانزیت جنگ افزارها و طلا به قبایل پشتون آگاهانه نظارت داشت.

 

موفقیت های سازمان اطلاعات بریتانیا در مسکو و تاشکنت به پیمانه بسیاری ناچیز می بود هرگاه دستگاه استخباراتی ارتش گارد سفید به آن کمک نمی کرد. شبکه استخباراتی گارد سفید در پایتخت روسیه اطلاعات را در باره همه هندی هایی که نزد کمینترن و به وزارت خارجه می آمدند، جمع می کرد. برای نمونه، در ماه فبروری 1921 هنگام گفتگوهای موفقانه ناسیونالیست های هندی با نمایندگان شوروی در مسکو در باره انتقال اسلحه و مهمات از طریق افغانستان، از نزد آچاری دفترچه یادداشت او را با کد رمزی یی که برای ارتباط نه تنها با تاشکنت، بل نیز هند کار می گرفت، دزدیدند.[3] سازمان ضد اطلاعات دریاسالار کولچاک به گونه منظم مخابرات رادیویی میان وزارت خارجه و تاشکنت یه شمول نامه های رمزی ی. سوریتس از کابل را ضبط می نمود.[4]

 

سرویس های ویژه دینیکین و ورانگل به همکاری با انگلیسی ها در این عرصه ادامه می دادند.  در ماه دسامبر1921 میخاییل فرونزه- فرمانده گروهبندی سپاهیان جنوب ارتش سرخ پس از سرکوب ورانگل با اندوه به مسکو گزارش داد: «مخابرات رادیویی ما منبع بس ارزشمندی برای آگاهی یابی حریف می باشد. به ویژه مخابرات کمیساریای خلق در امور خارجی با نمایندگی های آن در اروپا و تاشکنت حرف به حرف برای انگلیسی ها روشن می باشد که برای شنودن ارتباطات رادیویی ما شبکه کاملی از دستگاه های ویژه را سازماندهی نموده اند.[5]

 

دستگاه اصلی گیرنده رادیویی که مخابرات رادیویی را در فضای افغانستان و ترکستان شنوایی می کرد، در کویته برپا بود. موثریت کار آن به پیمانه شایانی بالا بود. حکومت افغانستان، چنین بر می آید که نخستین مرجعی بود که نگرانی خود را از خبرچینی آن بالا کرد: «مادامی که ایستگاه رادیویی سفارت شوروی در کابل کار می کند، بریتانیا از همه مناسبات پنهانی افغانستان و شوروی آگاهی خواهد یافت». در این پیوند، در اوایل سال1921 امان الله خان از سفارت شوروی خواست تا دیگر از فرستنده رادیویی خود برای دادن گزارش ها به تاشکنت کار نگیرد. او تنها در اکتبر 1921 پس از تصویب قرار داد تاریخی14 اگست روسیه شوروی و افغانستان به راسکلنیکف اجازه داد بار دیگر فرستنده سفارت را به راه بیندازد.[6]

 

رویدادهای بعدی نشان دادند،که در آن برهه دستگاه گیرنده کویته کار خود را در زمینه رمزگشایی و رمزیابی مراسلات دیپلماتیک شوروی از سر گرفته بود. در چنین حالتی، بریتانیای کبیر تقریبا همیشه موفق می شد تدبیرهای مشخصی در برابر عملیات شبکه های اجنتوری کمینترن در آسیای میانه روی دست بگیرد.

 

روشن است، هر شبکه اطلاعات خارجی، تنها ابزار سیاست خارجی شمرده می شود و اطلاعات عینی آن حکومت را ناگزیر می سازد گام هایی برای تامین ثبات عمومی حکومت بردارد. حال چه رسد به امپراتوری عظیم بریتانیا.

 

در لندن نیک می دانستند که هرگاه در کرملن دست به اتخاذ تصمیم سیاسی مبنی بر وارد آوردن ضربه نیرومند بر مواضع بریتانیا در خاور بیازند، هیچ سرویس ویژه یی در جهان نمی تواند جلو لشکرکشی ارتش سرخ به ایران، افغانستان و هند را بگیرد. للوید جرج- نخست وزیر انگلیس، این موضوع را درک می کرد که بریتانیای کبیر باید از این گونه تحول اوضاع به هر بهایی که شده، جلوگیری نماید. در این پیوند، بر دیپلماسی انگلیس بود تا مساله بس پیچیده و دشوار سیاسی خارجی را حل نماید: دست کم قسما پویایی های ویرانگرانه روسیه شوروی را در امتداد راه های منتهی به هند خنثی بسازد و سپس کرملن را ناگزیر بسازد از «صدور انقلاب» به این ناحیه خود داری ورزد.

بی ثباتی سیاسی در انگلیس که سر از 1920 پا گرفته بود، بحران اقتصادی و «بالاگیری جنبش های رهایی بخش ملی» در مستعمرات؛ حکومت بریتانیا را وادار می ساخت با روسیه شوروی به سازش هایی تن در دهد. به نوبه خود روسیه شوروی پس از جنگ داخلی خانمان بر انداز به همکاری با بریتانیا نیاز داشت.

 

در پیوند با این، به تاریخ 26 ماه می 1920 هیات بازرگانی شوروی به ریاست ل. کاراسین (که از سوی چیچیرین صلاحیت داشت نه تنها به گفتگوهای اقتصادی بپردازد، بل نیز به گونه «شخصی» مسایل مربوط به پویایی های ضد بریتانیایی شوروی ها و کمینترن در آسیا را مطرح نماید)؛ به لندن  رفت. کاراسین می بایستی در چهارچوب دستور العمل کمیساریای خلق در امور خارجی به همتایان انگلیسی خود تفهیم می کرد که این مساله می تواند تنها در صورت مناسبات کامل و تمام عیار صلح آمیز میان لندن و مسکو بررسی گردد.[7]

 

این که سازمان اطلاعات بریتانیا دستور العمل چیچیرین- کمیسار خلق در امور خارجی روسیه شوروی به کاراسین را خوانده بود، از دید ما نه تنها گفتگوها در لندن را با دشواری رو به رو نساخت، بل برعکس تنها آن را آسان تر هم گردانید. چیچیرین در تلگرام های خود به کاراسین رهنمود داده بود تا از سوی خود حکومت انگلیس را با لشکرکشی به ایران و افغانستان تهدید نماید.[8]

 

در این حال، از هند سخنی در میان نبود. مگر سرازیری ارتش سرخ به سرزمین افغانستان (دوست روسیه) می توانست تنها یک هدف را دنبال نماید: تهاجم به هند! در یک سخن، به حکومت اعلی حضرت پادشاه انگلیس به شکل نسبتا خشنی گوشزد شد که هنگام آن فرا رسیده است که برای نجات امپراتوری بریتانیا از شر لرزه ها و تکان های سخت انقلابی [در هند-گ.] از دادن کمک به ورانگل و پیلودسکی دست بردارد. 

 

پیروزی بلشویک ها در جنگ داخلی، حکومت د. ل. جرج را ناگزیر گردانید بهار سال1921 به امضای سازشنامه بازرگانی با روسیه شوروی تن در دهد. مگر، سیاستمداران نامنهاد «آسیا گرا» در کابینه بریتانیا به رهبری لرد کرزن- وزیر خارجه تا «آخرین رمق» با به رسمیت نشناختن د فاکتوی (de facto  (روسیه شوروی به مخالفت برخاستند.  دلیل اصلی آنان مبنی بر این که شوروی ها و کمینترن در برابر بریتانیا در خاور پویایی های خرابکارانه را به پیش می برند، شالوده بس استواری داشت.

 

در این پیوند، د. ل. جرج بر آن پافشاری داشت که سازشنامه بازرگانی 16 مارچ 1921 بایست دیباچه مبسوطی داشته باشد، که در آن روی شرایط سیاسی توسعه آینده مناسبات اقتصادی میان لندن و مسکو نیز مفاهمه صورت گیرد. مهمترین بند آن- پایان دادن به «صدور انقلاب» از سوی بلشویک ها به آسیا و در گام نخست به هند بود. در بند «آ» ی دیباچه سازشنامه چنین آمده بود که «حکومت شوروی بایست از هر گونه تلاش مبنی بر بر انگیختن به شیوه تاثیر گذاری نظامی، دیپلوماتیک و ... یا تبلیغات در میان باشندگان آسیا که بار خصمانه ضد بریتانیایی داشته باشد یا  هر گونه اقدامات در برابر منافع بریتانیا به هر شکلی که باشد، به ویژه در هند و کشور مستقل افغانستان خود داری ورزد».[9]

 

مگر به رغم این بند مهم، کرزن از امضای سازشنامه 1921 خود داری ورزید. به جای  او، این سند را روبرت هورن- وزیر بازرگانی امضا نمود که افزون بر این، به کاراسین نامه یی را با شرح پویایی های ضد بریتانیایی نمایندگی های شوروی و ناسیونالیست های هندی در ترکستان و افغانستان سپرد. نامه هورن در بردارنده حقایق انکار ناپذیر تلاش های روسیه شوروی و کمینترن مبنی بر سرنگونی حکومت بریتانیا در هند بود.[10]

 

وزیر بریتانیایی این اقدامات شوروی ها را در آسیای میانه با روحیه سازشنامه به امضاء رسیده ناهمخوان می پنداشت:

1 - برپایی مناسبات دیپلماتیک با افغانستان برای آماده سازی تجاوز به هند،

2- گفتگوهای سوریتس با امان الله خان در باره رسانیدن محموله های بزرگ جنگ افزارها برای قبایل پشتون،

3-گفتگوهای سوریتس با سران قبایل مرزی در کابل،

4-گسیل هیات به کابل به رهبری جمال پاشا که در تماس های خود با سران قبایل حتا پا را از سوریتس هم فرا تر گذشته بود،

5-سپس هم فهرستی از نام های هندی هایی برشمرده شده بود که با نمایندگی های شوروی همکاری می کردند: پراتاب، برکت الله، آچاری، عبدالرب و روی...

6-ساختن «تخته پرش» برای کار در هند در تاشکنت و گسیل ایادی کمینترن از طریق افغانستان به هند برای برپایی تماس های مستقیم با قبایل مرزی و ایجاد پایگاه ها برای پویایی های ضد بریتانیا  در نوار قبایل «آزاد».

 

حکومت انگلیس همچنان ناحرسندی و ناخشنودی خویش را از پویایی های سوریتس که با «وظایف اصلی یک نماینده دیپلماتیک همخوانی ندارد و نیز تحویلدهی جنگ افزارهای ساخت شوروی به افغانستان، ابراز داشت. در پایان، هورن به آگاهی کاراسین رسانید که «در لندن روشن است که «انقلابیون هندی» بر ایجاد مراکز نظامی در پامیر و چترال پافشاری دارند».

 

این گونه، حکومت د. ل. جرج، پارتنر نو روسی (شوروی) خود را در برابر این فاکت قرار داد که از همه اقدامات ضد بریتانیایی که «پنهانی» در مرزهای هند به راه افتاده است، آگاهی دارد. روشن است رهبری شوروی نمی توانست بهبود روابط با بریتانیای کبیر را قربانی ماجراجویی در آسیا بسازد. در این پیوند، کمیساریای خلق و کمینترن بر آن می شوند که آهسته آهسته گلیم پویایی های ویرانگرانه را در برابر هند بریتانیایی برچینند. در تاشکنت آموزشگاه حربی هندی بسته شد. با این هم، هر چند، پایان یافتن فعالیت های دفتر ترکستان کمینترن رسما اعلام گردید، مگر در واقع آن را به حالت زیر زمینی در آوردند و به بخارا بردند. افزون بر این، دفتر عملا به کار در افغانستان و هند پایان داد و سر انجام هم راسکلنیکف به جای سوریتس در کابل به عنوان سفیر گماشته شد.

 

 

چنین وانمود می گردد که دیپلماسی انگلیس به اهداف خود در خاور میانه دست یافت: دیگر «تهدید سرخ» برای هند رنگ باخته بود. حتا کرزن در ماه مارچ 1922 می پنداشت که «اقدامات بلشویک ها در افغانستان، پارس و هند؛ پیش از آن که خطرناک باشند، آزار دهنده و درد سر آفرین بودند.»[11]

 

در اواخر 1922 ، حکومت محافظه کار بونار لو با پیروزی در انتخابات انگلیس روی کار آمد که در آن لرد کرزن کرسی پیشین خود را حفظ کرد.[12]مقارن با این زمان، در نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری اوضاع به شدت پر تنش گردید. پشتون ها بار دیگر در پاسخ به «سیاست پیشروی» نو انگلیس تفنگ برداشتند تا از آزادی خود پاسداری نمایند. اقدامات سپاهیان بریتانیایی در نزدیکی های مرزهای افغانستان مناسبات انگلیس و افغانستان را به شدت تیره گردانید. رهبری بلشویکی تصمیم گرفت از این اوضاع برای تحکیم مواضع شوروی در افغانستان و گستره قبایل پشتون بهره گیری نماید.

 

در جنب کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) کمیسیون ویژه یی ایجاد گردید در باره مسایل افغانستان که به تاریخ 28 فبروری 1923  فیصله نمود تا «به رفیق راسکلنیکف رهنمود داده شود تا بی درنگ با حکومت افغانستان گفتگوها در باره سازشنامه محرمانه در باره مبارزه در برابر سیاست تجاوزکارانه انگلیس در مرزهای افغانستان را آغاز نماید».[13]

 

به تاریخ اول ماه می 1923 دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) به اقدامات کمیساریای خلق در امور خارجی در این راستا مجوز صادر کرد. به گونه یی که در چنین موارد اجراآت می شد، دستورهای بایسته در زمینه به سفارت شوروی در کابل داده شد. به نوبه خود راسکلنیکف بی درنگ تلاش ورزید به کوهنشینان شورشی کمک ارایه گردد.

 

روشن است نمی توان باورمندانه گفت که در لندن از همه جزییات فیصله ها و اقدامات حکومت شوروی آگاهی داشتند. مگر هنگامی که انگلیسی ها آگاهی یافتند که شوروی بار دیگر این اندیشه ها را در سر می پروراند تا از طریق افغانستان برای قبایل پشتون جنگ افزار برساند، این کار آخرین قطره آبی گردید که کاسه شکیبایی و خویشتنداری بریتاتیای کبیر ار که با بیداری هوشمندانه سیاست شوروی و کمینترن را در افغانستان پیگیری می کرد، لبریز ساخت.

 

به تاریخ 8 می 1923 آر. هوجسون - نماینده دیپلماتیک بریتانیا در مسکو، یادداشت »آتشین» کرزن را به م. لیتوینف- معاون کمیسار خلق در امور خارجی سپرد. یک رویداد استثنایی در تاریخ دیپلماسی اتفاق افتاد: به خاطر «شکست دادن» حریف، وزیر خارجه بریتانیا در عمل این راز را افشا ساخت که انتلجنت سرویس به بازخوانی مراسلات دیپلماتیک شوروی ادامه می دهد! لرد کرزن با دستاویز ساختن مدارک گیرنده رادیویی، این یادداشت را تدوین کرده بود که از دیدگاه نیرو، توانی برابر با شلیک توپ های بزرگ لینکور داشت.

 

در سند، برگرفته هایی از محرمانه ترین گزارش های سفیر شوروی در کابل آورده شده بود! آن چه که در این یادداشت در رابطه با افغانستان از گزارش سفیر شوروی آمده بود، چنین بود: «افغانستان با توجه به نزدیکی آن با قبایل نا آرام و سرکش در منطقه مرزی هند، گستره بس سودمندی است برای چنین اقدامات [بریتانیا ستیزانه یی-گ.] ».

 

سفیر شوروی در کابل آدم بس جدی یی بود. او به تاریخ 17 فبروری 1923 به تاشکنت گزارش داده بود: «بایسته است با همه وسایل ممکنه از بحران موجود برای درز اندازی میان افغانستان و انگلیس بهره گیری کرد و از آن کار گرفت...رساندن بی درنگ جنگ افزارها و پول دارای اهمیت بزرگی خواهد بود».

 

کمیساریای خلق در امور خارجی بی تردید گزارش تاریخی 21 فبروری 1923 به دست آورده از راسکلنیکف را در دست داشت که در آن آمده بود: «من گام هایی بر می دارم برای آن که به وزیرستان شاید به میزان تا 300 رویل و ده صندوق مرمی کمک نمایم». و نیز گزارش دیگر تاریخی 17 مارچ وی را که در آن نوشته بود تا «پویایی های او را در محور هند محدود ننمایند و هزینه های فوق العاده را کاهش ندهند، چون این امر زیان جبران ناپذیری به کار هیات در مهمترین عرصه آن وارد می آورد». راسکلنیکف این هزینه های فوق العاده را طی یک سال از اکتبر 1922 تا اکتبر 1923  در نوامبر1923 هشتاد هزار روپیه کابلی برشمرده بود. در حالی که همه مخارج سفارت 120 هزار روپیه کابلی می شد.

 

کمیساریای خلق در امور خارجی، همچنان بی تردید گزارش تاریخی8 نوامبر 1922 رسیده از کابل را در نظر داشت که در آن آمده بود: «دستور العمل های شما در رابطه یا احتیاط آمیز بودن کارهای اطلاعاتی و تبلیغی ما به دقت اجرا می شود. حالا توجه ویژه یی به ناحیه مومندها در شمال پیشاور مبذول می گردد. مگر در این رابطه با توجه کمبود بودجه، نمی توانیم کار بسیاری را انجام دهیم».

 

همین گونه، کمیساریای خلق در امور خارجی نمی توانست نامه تاریخی 16 مارچ 1923  قره خان- معاون کمیساریای خلق در امور خارجی به راسکلنیکف را فراموش کند که در آن آمده بود: «پیشنهادهای مشخصی را در رابطه با اشکال همکاری برای ارایه کمک به قبایل با خود بیاورید. موضوع دادن اسلحه، از حل این مساله بستگی دارد. لطفا در باره تصور خود در باره اشکال همکاری های لازم برای تامین نظارت محلی بر توزیع اسلحه گزارش بدهید». «این گزارش ها بر رخدادها در مناطق مرزی هند روشنی می افگند».[14]

 

لرد کرزن پس از آوردن و برشمردن این همه اسناد انکار ناپذیر، از کرملن خواست تا به اقدامات ضد بریتانیایی خود در میان قبایل پشتون پایان دهد و راسکلنیکف را از کرسی سفارت در کابل به مسکو فرا خواند. روشن است شوروی برای حفظ آبروی خود در میان کشورهای خاور این خواست انگلیس را رد کرد. امان الله نیز به دفاع از راسکلنیکف برخاست و حتا به وی لقب سردار داد. در نتیجه، راسکلنیکف به رغم همه فشارها و تهدیدات بریتانیا تا فبروری 1924 در کابل ماند.

 

با این همه، پس از چندی وقت گذرانی، کمیساریای خلق در امور خارجی برای آن که آبروی خود را حفظ نموده باشد، ناگزیر گردید نماینده «ناکام» خود را از کابل فراخواند. سیاست شوروی در این کشور از این هم محتاطانه تر گردید و انتریگ ها در میان قبایل پشتون نوار «آزاد» هند بریتانیایی به پایین ترین تراز آورده شد.

 

به هر رو، لندن به مسکو ثابت ساخت که این توانایی را دارد تا به گونه موثر جلو هر گونه تلاش های آن را مبنی بر برهم زدن حاکمیت انگلیس در هند بگیرد. گزافه نخواهد بود هرگاه بگوییم که بریتانیا در این جنگ پنهانی که چندین سال آزگار در «دهلیز افغانستان» ادامه داشت، به پیروزی دست یافته بود.

 

 

بخش چهاردهم

سیاست پیشروی نو (نئو فارورد پالیسی)

 

همه اقدامات دیپلماسی امپراتوری بریتانیا در برابر سیاست شوروی در افغانستان، هدف تجرید گستره قبایل پشتون از جهان خارج را پیگیری می کرد تا کوهنشینان نوار «آزاد» نتوانند برای مبارزه در برابر سپاهیان انگلیسی، جنگ افزار و پول به دست بیاورند. صدها هزار جنگجوی پشتون مسلح با جنگ افزارهای مدرن برای حکومت مستعمراتی هند همزمان کابوس پیوسته و خطر راستین بود. برای با ثبات سازی اوضاع در مرزهای هند و افغانستان، انگلیسی ها ناگزیر گردیدند تدبیرهای عاجلی را در نوار قبایل «آزاد» پشتون اتخاذ نمایند.

 

قرار داد سال 1921 انگلیس- شوروی به پیمانه چشمگیری «خطر سرخ» را برای هند کمرنگ و سست ساخت. به محض امضای قرارداد، انگلیس بدون ضیاع وقت کلیه مساعی را برای حل مساله پشتون با افغانستان معطوف گردانید. برای این کار بریتانیای کبیر به تاریخ 22 نوامبر 1921 با امان الله خان قرار داد نوی را به امضاء رسانید. در نتیجه گفتگوهای دشوار که در کابل یازده ماه  آزگار به درازا کشید، انگلیس موفق شد افغانستان را ناگزیر گرداند با آن وضع موافقت نماید که «خط دیورند» مرز میان افغانستان و هند بماند.

 

مگر، افغان ها توانستند از جانب بریتانیا تعهدات معینی در زمینه کاهش عملیات سرکوبگرانه جنگی در برابر قبایل مرزی بگیرند. در عمل، این کار به معنای آن بود که بریتانیا وعده بسپارد گستره نوار قبایل «آزاد» پشتون را اشغال ننماید. در بند 11 قرار داد افغان و انگلیس آمده است: «هر یک از دو طرف عالی تعهد می سپارند مناسبات احترامانه و با حسن نیت خود را در قبال قبایل در هر دو سوی مرز تبارز دهند و یک دیگر را در باره هرگونه اقدامات جدی نظامی به مقصد برپایی نظم در میان این قبایل در جریان بگذارد».[15]

 

نامه سر هنری دابس- رییس هیات انگلیسی در این گفتگوها به محمود طرزی- وزیر خارجه افغانستان تاریخی 22 نوامبر  1922، بیمه دیگر برای افغانستان از دست اندازی های انگلیسی ها در گستره قبایل پشتون بود. دابس در این نامه به آگاهی طرزی رساند که «حکومت انگلستان نیک ترین تمنیات را در قبال این قبایل احساس می نماید و کماکان بر آن است با آنان در صورتی که از تاراج شهروندان بریتانیا خود داری ورزند، با نهایت مدارا و ملاطفت برخورد نماید».[16]

 

قرار داد که به رغم همه ملاحظات، بار دیگر قبایل نوار «آزاد» را زیر سیطره «انگریزی های منفور» سپرد، از سوی بسیاری از سیاستمداران متنفذ و رجال روحانی افغانستان بس منفی ارزیابی گردید. خود امان الله خان، امضای این قرار داد را با آن که بریتانیای کبیر در آن افغانستان را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخته بود، یک امر ناگزیر می پنداشت. امیر در آستانه بازگشت دابس به هند، آشکارا به او اعلام داشت: «تردیدی نیست که مناسبات ما دوستانه نیست، بل در گام نخست مناسبات میان دو آشنا یا دو همسایه است. شما هیچگاهی نباید بپندارید که مادامی که شما به بقیه جهان اسلام اهانت نمایید، افغانستان دوست شما خواهد گردید و یا باشندگان افغانستان به آرامی نظاره گر آن باشند که شما به ارزش های مقدس اسلامی بی حرمتی نمایید. حتا در هندوستان نیز شما باید به رفتارهای خود بیندیشید.»[17]

 

روشن است که سخن پایانی امان الله خان در گام نخست به سیاست آینده انگلیس در گستره قبایل پشتون ارتباط می گرفت.

 

دشوارترین کار برای امان الله مدلل ساختن درست بودن گام برداشته شده از سوی او برای پتان های هند بریتانیایی بود. روی این منظور، پیامی به آنان فرستاد که در آن قبایل را به آن فرا خواند تا در ظرف سه سال از رویارویی با انگلیسی ها خود داری ورزند. در این پیام آمده بود: «من به جانب مقابل بسیار آشکار و بی پرده تفهیم نمودم که مردم باشنده نوار مرزی خویشاوندان همخون من هستند. نباید آنان را با هیچ شیوه یی از من جدا ساخت. مادامی که آن ها از رفتارهای جانب مقابل راضی نباشند، صلح قابل تصور نخواهد بود. 

 

طی سه سال آینده دشمن باید ثابت بسازد که آیا می خواهد جدی و صادقانه با من در صلح و صفا بسر برد. هرگاه دشمن به سخنان خود پابند باشد و خواست هایی را که من پیش کشیده ام، انجام دهد، صلح پایدار خواهد بود. در غیر آن، ما بار دیگر جرگه را برای گرفتن تصمیم در باره اقدامات بعدی خویش فرا خواهیم خواند. به همین خاطر، من از شما خواهش می کنم در این سه سال با دشمن مناسبات صلجویانه برقرار نمایید...»[18]

 

 طرز و شیوه پیام امان الله خان عنوانی کوهنشینان قبایل  نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری گواه بر آن است که امیر به تعهدات داده شده از سوی بریتانیا مبنی بر پیشگیری مشی مسالمت آمیز در امتداد «خط دیورند» باور نداشت و به پشتون های خاوری در باره خیزش سراسری تازه ممکنه در برابر انگلیسی ها هشدار داد. چنانی که رخدادهای بعدی نشان دادند، امان الله خان حق به جانب بود: بریتانیا به تعهداتی که در قبایل قبایل مرزی به گردن گرفته بود، با خشونت پشت پا زد. افغانستان نیز بی آن که قرار داد سال 1921 را پاره نماید، عین کار را کرد.  

 

آدمک- تاریخ نویس نامدار، با بررسی علل رویارویی افغانستان و انگلیس در نوار «آزاد» هند بریتانیایی در یکی از آثار خود دقیقا علت این مخاصمت را نشاندهی کرد: «بریتانیا می خواست به این ناحیه رخنه نماید. مگر، فرمانروای افغانستان می خواست تا آن را همچون یک دولت حایل نگهدارد...»[19]

 

برای سرکوب مبارزه ضد بریتانیایی پشتون های خاوری، حکومت انگلیس تصمیم گرفت مناطق خیبر و وزیرستان را اشغال و سپاهیان خود را در آن مستقر سازد. از همین رو، به سال 1921 جون میفی به سمت فرمانده نو استان مرزی شمال باختری گماشته شد که طرح خود را برای باثبات سازی اوضاع پبشنهاد نمود. کمیسار ارشد نو استان مرزی شمال باختری می پنداشت که بایسته است هر چه عاجل تر یک رشته تدبیرها برای تحکیم مواضع بریتانیا در نوار قبایل مرزی و حفظ مرزهای اداری از شبیخون ها و یورش های کوهنشینان روی دست گرفته شود.

 

به پنداشت الیوت- تاریخ نویس نظامی انگلیسی، د. میفی «این اندیشه واهی را در سر می پرورانید که ارتش می تواند به سرعت وزیرستان را اشغال نماید».[20]

 

میفی به حکومت بریتانیا پیشنهاد نمود تا پاسگاه ها و دژهایی بزرگ نظامی در رزماک  و وانه برای کنترل مسعودها بسازد. در وانه و رزماک می بایستی نیروهای اصلی سپاهیان استعماری مستقر می گردیدند که هر آن می توانستند به پادگان ها و استحکامات کوچکتر ساخته شده در مهم ترین مناطق استراتیژیک وزیرستان یاری برسانند. برای گسیل و رسانیدن سریع سپاهیان انگلیسی پیشنهاد می شد راه دایره یی حلقه یی پیرامون منطقه با شبکه یی از راه های وتری در میان این  دایره کشیده شود.[21]

 

با توجه به این که یورش ها، رخنه ها و شبیخون های لشکرهای پشتون های خاوری در اعماق حوزه های اداری پایان ناپذیر بود، میفی به مقصد پاسداری بهتر از مرزهای اداری میان نوار «آزاد» قبایل و این حوزه های اداری طرح گسترده یی را تدوین کرد که پیاده سازی یک رشته کامل تدبیرها را در بر داشت:

1-   نیروهای بزرگ متحرک ارتش بریتانیا را در امتداد این مرزها برای پس زدن شبیخون های پتان ها مستقر ساخت.

2-    شبکه راه ها را برای بالا بردن توانایی مانور دهی سپاهیان گسترش داد.

3-    شمار پلیس را که می بایستی که با تعامل تنگاتنگ با سپاهیان عمل می کرد، افزایش داد.

4-    گروگان گرفتن نمایندگان قبایل شورشی و نگهداشتن آنان در زندان های هندی مادامی که قبایل مرزی همه شرایط انگلیسی ها را نپذیرند.

5-    برپایی کنترل بر قبایل از طریق منافع آنان در «هند». مهم ترین منافع قبایل کوهنشین پشتون چراهگاه های آنان برای چارپایان و خرید خوار بار بود. سرشناسان قبیله یی افزون بر این، در حوزه های اداری زمین های بسیاری داشتند که یه خاطر نافرمانی و سرکشی می شد این زمین ها را مصادره و ضبط نمود.

6-    نقش به ویژه مهمی در پاسداری از مرزهای اداری و خط دیورند به نیروی هوایی داده می شد که می توانست بر دور دست ترین نقاط «نوار آزاد» بمباری نماید و یا لشکرهایی را که پس از شبیخون زدن ها به سوی کوهسار  باز می گردیدند، از هوا  تیر باران کند.[22]

 

همه این تدبیرها هیچ چیز اصولا نوی را در نظام سنتی پاسداری از مرزهای اداری استان مرزی شمال باختری به ارمغان نیاوردند. میفی تنها پیشنهاد نموده بود به پیمانه گسترده تری از جنگ افزارهای مدرن (هواپیماها، زرهپوش ها و خود روهای زرهی) کار گرفته شود و در ابعاد گسترده تری تاکتیک های پیشین آزموده شده محاصره قبایل شورشی از سر گرفته شود تا با گرسنه نگهداشتن آنان، ایشان را ناگزیر به تابعیت حکومت بریتانیا گردانید.

 

تحقق برنامه پیشنهاد شده از سوی میفی به گونه ناگزیر خیزش های نو بزرگ قبایل مرزی و وخامت  جدید و اقدامات رزمی را در مرز شمال باختری هند بریتانیایی بر می انگیخت. مصارف برای ساختن استحکامات نو، راه ها و عملیات سرکوبگرانه بنا به برآوردهای مقدماتی، سر به مبالغ نجومی به میزان ده ها میلیون پوند استرلینگ می زدند.

 

ساختن استحکامات نو و راه ها در نزدیکی مرزهای هند و افغانستان، ناگزیر منجر به خراب شدن مناسبات با افغانستان گردیده و مستلزم هزینه های نظامی نو از سوی حکومت انگلیس می گردید.

 مگر اوضاع در مرزهای اداری میان نوار قبایل «آزاد» و حوزه های اداری انگلیسی ها را ناگزیر گردانید در زمینه تحکیم مواشع خود در گستره قبایل پشتون شتاب ورزند.

 

جنرال فولر در باره اوضاع در استان باختری شمال مرزی در 1922 چنین نوشت: «قبایل مرزی شمال باختری در طی چهار سال پس از جنگ جهانی 1315 شبیخون انجام داده اند که طی آن 518 کارمند غیر نظامی کشته شده اند...»[23] نظامیان انگلیسی با ابراز نگرانی از افزایش جنگ افزارها، بالا رفتن هنر رزمی پشتون ها را نشاندهی می کردند. برای نمونه، مک من- جنرال دیگر انگلیسی در مقاله خود «مرز شمال باختری هند» ارزیابی بالایی از هنر رزمی پتان ها داد. او علی الخصوص آن فاکت را نشاندهی کرد که کوهنشینان مسلح با تفنگ های مدرن شبیخون هایی می زنند که به یورش های منظم اجرا شونده با آدم های آشنا با هنرهای تاکتیکی رزمی که در صفوف ارتش ما آموزش دیده اند، مبدل شده است»[24].

 

برای ارزیابی همه جانبه سامانه نو دفاعی مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی، کیمته ویژه یی به رهبری دنیس بیری- سکرتر دولتی در امور خارجی حکومت هند بریتانیایی ایجاد گردید. کار این کمیته همراه بود با راه اندازی کارزار پر شور و پرهنگامه در رسانه ها با فراخوان روی دست گرفتن تدبیرها برای برقراری نظم در استان مرزی شمال باختری.

 

روزنامه های انگلیسی و هندی در سال 1922 جر و بحث های داغی را در باره سیاست آینده در نوار قبایل «آزاد» پشتون به راه انداختند. دیدگاه هواداران اشغال نظامی را به نمایان ترین و بی پرده ترین وجهی روزنامه پر آوازه «انگلیش من» بازتاب می داد. در هر شماره نو این روزنامه فراخوان هایی مبنی بر برپایی کنترل نظامی بر نوار قبایل «آزاد» به چاپ می رسید.

 

تندترین مقاله در این باره به تاریخ 19 اپریل 1922 به چاپ رسید. در این نوشته آمده بود: «اندیشه زمین های بی صاحب- حایل میان هند و افغانستان در صورت درگرفتن جنگ، بچگانه از کار خواهد برآمد. چون قبایل سرکش همواره [به جانب-گ.] افغانستان پیوسته و خواهند پیوست».[25] با توجه به این موضوع، نویسنده گمنام این مقاله چنین نتیجه گیری نمود: «تنها یک شیوه برای در دست گرفتن قبایل پشتون هست و همو حضور در پشت جبهه آن ها است».

 

در اوایل 1922 کمیته د. بری پیشنهاد میفی را تایید نمود. این پیشنهاد با سرعت بی سابقه یی از سوی نائب السلطنه هند و حکومت بریتانیا به تصویب رسید. در چهارچوب «سامانه نو دفاعی مرز هندوستان و افغانستان»، سپاهیان مستعمراتی را در نظر بود در نوار  قبایل آزاد جا به جا نمایند. در پاسگاه ها و دژهای گذرگاه خیبر، پادگان های ارتش منظم بریتاینیا مستقر گردیده بود. برای سوق دهی سریع سپاهیان از طریق گذرگاه برنامه ریزی شده بود راه آ]ن تا مرز با افغانستان کشیده شود.

 

در وزیرستان برای مطیع ساختن قبایل بومی تصمیم گرفته شده بود بزرگترین گروهبندی سپاهیان انگلیسی را در رزماک، وانه و میران شاه مستقر سازند. همه پیشنهادهای د. میفی مربوط به کشیدن راه ها در ناحیه پذیرفته شده بود. با آن که در توصیه  نامه های کمیته د. بیری، بار پدافندی تدبیرهای روی دست گرفته شده از سوی حکومت انگلیس در گستره قبایل پشتون خاطر نشان ساخته شده بود، در عمل، پیاده سازی این طرح، ادامه «سیاست پیشروی قدیمی برینانیای کبیر در نوار قبایل «آزاد» پشتون بود.  در پیوند با این، تلاش تازه حکومت انگلیس مبنی بر اشغال زمین های پتان ها نام «سیاست نو پیشروی» (نیو فارورد پالیسی» گرفت.

 

ساختن اردوگاه بزرگ نظامی در رزماک و استقرار ده هزار سرباز انگلیسی در آن بار دیگر به قیام مسعودها انجامید. در ماه های جنوری- مارچ 1923 در وزیرستان جنوبی جنگ های سنگینی در گرفت. فرماندهی انگلیس برای این چنین تحول اوضاع آماده بود و مقاومت مسعودها به سرعت سرکوب گردید. نقش اصلی را در این حال، نیروی هوایی بازی نمود که نشیمنگاه های پشتون ها را در نزدیکی ماکین به گونه وحشیانه یی بمباران نمود. حکومت انگلیس کماکان امیدوار بود به یاری جنگ افزارهای مدرن و در گام نخست هواپیماهای جنگی، مقاومت پشتون ها را در هم کوبد و ترس به خاطر تکرار ممکنه خیزش سراسری قبایل پشتون انگلیسی ها را ناگزیر گردانید پرشور تر نسبت به گذشته عمل کنند. 

 

 ساختن راه استراتیژیک حلقه یی بنو- میرانشاه- رازماک جان دوله در وزیرستان، زیر پوشش هفتاد و دو فروند هواپیمای جنگی آغاز گردید. همزمان در امتداد راه های منتهی به بلندی های حاکم، برج های نگهبانی استحکامی ساخته شد. مقارن با اواخر 1923 همه کارها پایان یافت.[26] در این هنگام، ساختمان استحکامات در رازماک، وانه، و مرانشاه هم به پایان رسید.

 

اردوگاه نظامی در رازماک، روی یک فلات کوهستانی مرتفع ساخته شد که نادسترس بودن آن به انگلیسی ها اجازه داد نیازی به ساختن دیوارهای سنگی برای دفاع از حملات مسعودها نداشته باشند. اردوگاه اصلی که در آن ده هزار سپاهی و افسر مستقر گردیده بودند، با دیواری احاطه شده بود از سیم های خار دار که در امتداد آن کشیک گاه های مجهز با تیربارها ساخته شده بود. همه توپخانه و وسایط نقلیه در درون این استحکامات جا به جا ساخته شده بودند. به فاصله هفت  کیلومتر از اردوگاه اصلی دژهای سنگی کوچکی ساخته شده بود که در هر یک از آن ها تا یک گروهان سپاهی مستقر ساخته شده بود.[27]

 

وانه از این هم بیشتر تحکیم گردیده بود: اردوگاه با دو راسته دیوارهای سنگی تحکیم یافته بود. در امتداد آن ها برج های مجهز با تیربارها ساخته شده بود. برای تقویت پادگان وانه در آن جا توپخانه سنگین استقرار یافته بود. هم در رازماک و هو در وانه یگان های سپاهیان انگلیسی استقرار یافته بودند. حمایه هر دو جبهه از راه هوا را یگان های هوایی مستقر در فرودگاه های میرانشاه و تاکه تامین می نمود.[28] 

 

 به جای دسته های فروپاشیده شبه نظامیان قبیله یی بازمانده از جنگ سوم افغان و انگلیس، بریتانیایی ها در هر اجنسی از جمع پشتون ها یگان هایی در سیمای سپاهیان کمکی پیشاهنگان (سکاوت ها) ایجاد کردند. به گونه یی که د. اسپین- تاریخدان امریکایی می نگارد، وظیفه آنان این بود تا «کنترل سیاسی انگلیس را بر گستره قبایل تحکیم بخشند و نظم حد اقلی را برای جلوگیری از شبیخون ها در اعماق حوزه های اداری حفظ نمایند».[29]

 

شمار کل پیشاهنگان به 7285 نفر می رسید که بخش بزرگی از آنان در وزیرستان متمرکز گردیده بود. به گونه مثال، در وزیرستان شمالی، انگلیسی ها دسته های «پیشاهنگان دره توچی» را ایجاد نموده بودند(1846 نفر) و در وزیرستان جنوبی دسته های «پیشاهنگان وزیرسیتان جنوبی» را (2006 نفر).[30]

پیشاهنگان تفنگدار زیر فرماندهی افسران بریتانیایی بودند. برای جلوگیری از تکرار رخدادهای بهار 1919 هنگامی که شبه نظامیان قبیله یی آغاز به گریز دسته جمعی کردند، انگلیسی ها سیستم سربازگیری پیشاهنگان را عوض نمودند. دیگر در گستره قبایل پشتون، بخش اندکی از نفرات این دسته ها به خدمت جلب و مغز شویی می شدند. گرفتن افراد مسعودها و افریدی ها به خدمت، بیخی ممنوع بود.  

برای پاسداری از بخش شمالی مرزهای اداری از شبیخون های پتان ها، حکومت بریتانیا هنوز در آستانه جنگ جهانی اول پلیس ویژه مرزی را ایجاد نموده بود که شمار آن به 2.4 هزار نفر می رسید. در آخرین جنگ با افغانستان، نفرات آن وفاداری خود را به انگلیسی ها به اثبات رسانیدند و در این حال توانایی رزمی بالایی از خود نشان داند. در این پیوند، شمار این نوع پلیس را تا 4547 نفر بالا بردند.[31]

 

پلیس مرزی تنها با تفنگ مجهز بود. مگر آموزش های ویژه دیده بود که با کورس تریننگ مرزبانان امروزی بسیار همانند بود. وظیفه این بگان های نخبه عبارت بود از: پس زدن شبیخون های کوهنشینان، پاسداری از راه ها و انجام بازداشت ها در نوار قبایل «آزاد». به گونه خاص برای یگان های این پلیس در امتداد مرزهای اداری چندین دژ ساخته شده بود.

 

حکومت هند بریتانیایی به این موضوع پی برده بودند که بدون پشتیبانی باشندگان، هیچ ارتشی در جهان نمی تواند به گونه مطمئن از چنین ناحیه ویژه یی چون مرز هند و افغانستان پاسداری کند. انگلیسی ها می کوشیدند مهربانی پشتون های گستره قبایل را به یاری نظام «حصه داری»- شکل پرده پوشی خرید و تطمیع قبایل- تامین نمایند. به هر پیمانه که ناحیه ناآرام می بود، به همان پیمانه حکومت انگلیس بیشتر کوهنشینان همان ناحیه را به خدمت خود می گرفت. برای مثال، در وزیرستان در صفوف حصه داران 3.5 هزار پشتون و در کوهات نسبتا آرام 1400 پشتون به خدمت گماشته شده بود.[32]

حصه دار عادی در ازای خدمت خود بارها از یک جنگجوی پلیس مرزبانی خوب آموزش دیده بیشتر دریافت می داشت. وظیفه اصلی حصه داران این بود تا جلو شبیخون ها و یورش گران را گرفته و نگذارند تا آنان از طریق گستره قیبله شان دست به چنین کاری بزنند. همچنان پاسبانی از راه هایی که به جز از خود آن ها کس دیگری در آن به رهزنی نمی پرداخت. بریتانیایی ها با به خدمت گرفتن قبایل، در واقع آن ها را می خریدند.

 

همه شبیخون ها و یورش های قبایل کوهنشین با تاراج باشندگان بومی به همراه بود. چور و چپاول برای آنان نه وسیله زر اندوزی و ثروتمند شدن، بل شیوه  یی برای ادامه زندگی در شرایط سخت و دشوار بود. روشن است برای باشندگان کرانه راست رود سند این کار به یک درد سر مزمن همانند بود. سده های آزگار آن ها پتان های کوهنشین را دشمن خود می پنداشتند. انگلیسی ها می کوشیدند تا از این خصومت به سود خود بهره برداری نمایند. حکومت بریتانیا برای دفع یورش های کوهنشینان بر مناطق نشیمنی، در مرزهای اداری، دسته های دفاع خودی را ایجاد نموده بود. برای مسلح ساختن این دسته ها به باشندگان نزدیک به ده هزار میل تفنگ داده شده بود.[33]

 

افزون بر این دسته ها، حکومت استعماری برای خان های بزرگ حوزه های اداری، برای تشکیل دسته های اجیر پول و اسلحه می داد. این دسته ها می بایستی نه تنها از دارایی های خان ها نگهبانی می کردند، بل نیز به سپاهیان بریتانیایی در برابر یورش های کوهنشینان همکاری می کردند . با آن که به گونه ظاهری سر دسته این تشکیلات خان ها به شمار می رفتند، مگر در عمل افسران انگلیسی که نقش مشاوران نظامی خان ها را بازی می کردند، بر آنان فرمان می راندند. [34]

 

روشن است نیو فارورد پالیسی منجر به تیره شدن شدید مناسبات افغانستان و انگلیس گردید. بی درنگ پس از ساختن اردوگاه بریتانیا در رازماک و در پی آن قیام مسعودها، حکومت افغانستان به تاریخ 31 جنوری 1923 در برابر اقدامات بریتانیا در وزیرستان اعتراض کرد. کابل، با تکیه به بند11 قرار داد 1921  انگلیس و افغانستان تقاضا نمود تا به بمباران مناطق نشیمنی وزیرستان پایان داده شود.

 

همزمان با این اقدام سیاسی، امان الله خان یه جلال آباد رفت و در آن جا جرگه سران قبایل مرزی به شمول زمیندارانی از قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی را برگزار کرد. در این جرگه امیر مبالغ هنگفتی را برای سران قبایل داد و به امکان اقدامات باهمی در آینده در برابر انگلیسی ها اشاره کرد.[35]

 

امان الله به دسته های پشتون های خاوری اجازه داد از گستره افغانستان برای مبارزه در برابر سپاهیان بریتانیایی بهره گیری کنند. حتا هنگی در جلال آباد در چهارچوب ارتش افغانستان متشکل از جنگجوبان افریدی ایجاد گردید.[36] او همچنان برای رویارویی با بریتانیایی ها در وزیرستان دسته های حصه داران خود را ایجاد نمود.

 

سپهسالار نادر خان به نوبه خود با همه امکانات به پتان های هند بریتانیایی کمک کرد. او می پنداشت که نوار پشتون های قبایل «آزاد» سد استواری برای افغانستان از تجاوز تازه انگلیس به شمار می رود.[37]

فرانسس همفریس سفیر بریتانیا در کابل باورمند بود که حکومت افغانستان یه زودی قرار داد سال 1921 را فسخ خواهد نمود».[38]

 

سخنرانی امان الله خان در جلال آباد در باره امکان جهاد در برابر انگلیس اوضاع را در گستره قبایل بس پر تنش گردانیده بود. شمار یورش های پشتون ها در اعماق گستره هند بریتانیایی بار دیگر افزایش گرفت. در برابر دیدگان همه جهانیان بریتانیای کبیر مقصر خونریزی های تازه در مرز شمال باختری هند بود، نه افغانستان. اوضاع سیاسی در انگلیس و هند به حکومت بریتانیا اجازه نمی داد عملیات جدید سرکوبگرانه را در برابر قبایل مرزی پشتون تنها زیر شعار تامین امنیت باشندگان کرانه های راست رود سند آغاز نماید.

 

حکومت استعماری انگلیس با واقعه اختطاف مولی الیس- دوشیزه هفده ساله انگلیسی راه برونرفت از این تنگنا را یافت. اختطاف دختران و زنان جوان برای استان مرزی شنال باختری یک رویداد عادی بود. مگر حکومت بریتانیا گریختاندن مولی الیس را همچون تراژدی ملی جلوه داد.[39] انگلیسی ها با توانمندی مطابق همه قوانین تیاتر یک درامه سیاسی را به نمایش گذاشتند که به آنان اجازه داد  اقدامات جنگی در برابر پشتون ها را در دیدگان جامعه توجیه نمایند.

 

واقعه گریختاندن این دختر چنین رخ داده بود: به تاریخ 6 فبروری 1923 افریدی ها در کوهات از یکی از شهرک های نظامی انگلیسی47 میل تفنگ را دزدیدند. حکومت بریتانیا نسبتا به سرعت آگاهی یافت که تفنگ ها در دهکده کوهستانی متعلق به عجب خان پنهان گردیده است. چون او یا جنگجویان خود در حال یورش و جنگ بیرون از ده بود، پلیس مرزی انگلیس یه سرعت بدون جنگ این روستا را گرفت. هنگام جستجوی تفنگ ها پلیس ها نه تنها همه خانه ها بل زنان عجب خان را نیز بازرسی کردند که با این کار به آبروی عجب خان به عنوان یک مسلمان بی حرمتی بزرگی وارد آمد.

عجب خان به خاطر دفاع از شرف و عزت بر باد رفته اش به دلیل اهانتی که به او شده بود، در ماه اپریل 1923 از همان شهرک نظامی در کوهات الیس را به عنوان انتقام جویی ریود. پدر و مادر دختر هنگام اختطاف وی کشته شدند. مگر خود مولی الیس را سالم به یکی از روستاهای تیراخ بردند.[40]

 

خانواده الیس روابط گسترده یی در اداره مستعمراتی داشتند. خود میفی روابط خوبی با پدر الیس داشت. از این رو، حکومت انگلیس برای رهایی دختر همه تدبیرها را اتخاذ نمود.  البته، او را بدون زحمت خاصی می توانستند بخرند. مگر میفی تصمیم گرفت بهانه خوب را برای ترسانیدن افریدی ها را فرو نگذارد.

 

افریدی ها در اثر تهدید قطع پرداخت سوبسایدی ها از سوی انگلیسی ها الیس را بر گردانیدند. مگر با آن هم، دهکده عجب خان را با خاک یکسان کردند و به کشتزارهای پیرامون آن  نمک پاشیدند و خاک آن را زیر و رو کردند. سپس میفی از افریدی ها خواست تا عجب خان را به وی بسپارند. مگر پس از آن که افریدی ها از این کار سر باز زدند، هواپیماهای انگلیسی سه روستای کوهی را در تیراخ به ویرانه مبدل نمودند.[41]

 

 وانگهی افریدی ها چنگ به دامن نیرنگ قدیمی پشتون های مرزی زدند و به عجب خان کمک کردند تا به افغانستان بگریزد. تنها پس از این بود که به تاریخ 12 ماه می 1923 جرگه افریدی ها به سپردن او به انگلیسی ها موافقت کرد. عجب خان در ماه نوامیر همان سال از افغانستان بازگشت و در یکی از شبیخون هایش دو افسر بریتانیایی را کشت. پس از این، او و لشکریانش بی درنگ به افغانستان گریختند و خود را به والی جلال آباد تسلیم نمودند.

 

سفیر انگلیس در کابل امان الله خان را تهدید کرد هرگاه عجب خان را به هند بریتانیایی نسپارد، مناسبات دیپلماتیک  با کابل را بر هم خواهد زد. نایب السطنه هند برای آن که امیر را وادار یه این کار نماید، جنگ افزارهایی را که افغانستان خریداری نموده بود؛ در بندر بمبی توقیف نمود. مگر با این همه، امان الله پایمردی به خرج داد و از دادن عجب خان خود داری ورزید.

 

در گذشته ها کشاکش های افغان ها و انگلیسی ها به خاطر تلاش های بریتانیای کبیر مبنی بر برقراری کنترل بر قبایل مرزی می توانست منجر به درگیری نظامی دیگری گردد. مگر، این بار انگلیسی ها بنا به یک رشته دلایل که دو دلیل عمده آن در زیر می آید، نخواستند مناسبات دیپلماتیک خود را با افغانستان بر هم بزنند. حال چه رسد به در دادن آتش یک جنگ تازه با این کشور:

1-تاثیر «شگردهای شوروی ها» بر روند رخدادهای آینده:

 در ماه جنوری 1924 جمهوری توده یی بخارای شوروی اعلام نمود در صورت تجاوز انگلیس با همه نیرو به کمک  افغانستان خواهد شتافت. این جمهوری خود مختار شوروی گویا به ابتکار خود! آماده بود با بریتانیای کبیر [در صورت تجاوز آن به افغانستان-گ.] وارد جنگ شود. به همه جهانیان روشن بود که پشت یر این دولت «دست نشانده»، شوروی ایستاده بود که در ظاهر بدون آن که با بریتانیا اعلام جنگ نماید، می توانست از طریق بخارایی ها به امان  الله به پیمانه بزرگی جنگ افزار و مشاور بفرستد. افزون بر این، تا این دم هم اسلحه خریداری شده از سوی امیر در اروپا از طریق خاک شوروی به افغانستان می رسید. این گونه، سیاستمداران و نظامیان در لندن نمی توانستند روی یک جنگ آسان سنجش نمایند.

 

شوروی از افغانستان از مجاری دیپلماتیک هم حمایت می کرد. خ. راکفسکی- سفیر شوروی در لندن به حکومت بریتانیا پیشنهاد کرد کشورش آماده است برای تنش زدایی در منازعه افغان و انگلیس، میان دو کشور میانجیگری کند. روشن است این پیشنهاد از سوی انگلیس رد گردید. انگلیسی ها نمی توانستند به روس ها آن هم بلشویک ها اجازه بدهند در مسایل مرزی میان بریتانیا و افغانستان در نقش داور ظاهر شوند.[42]

 

2- موجودیت خطر خیزش تازه بزرگ قبایل مرزی پشتون:

میفی نخستین کسی بود که در برابر فسخ قرار داد افغان و انگلیس برخاست. چون می پنداشت که این کار «منجر به خیزش قبایل گردیده و به افغانستان دستاویز کارایی برای پهن ساختن گسترده تبلیغات در میان آنان می دهد».[43]

 

این بود که حکومت بریتانیا تصمیم گرفت کار را به جایی نرساند که گپ به برهم خوردن مناسبات با افغانستان بکشد. برای آن که از بین المللی شدن منازعه جلوگیری کند و بتوانند با آهنگ پرشتابی کار اعمار پایگاه های نظامی را در نوار »آزاد» به پایان برساند.

 

نیروی هوایی انگلیس در تیراخ دهکده های افریدی ها را در هم کوبیده و نابود ساخت. در وزیرستان  کشیدن راه ها و استحکامات ادامه داشت. حکومت بریتانیا در هند از صرف پول و حتا زندگانی سربازان و افسران انگلیسی برای بستن همه کتل های کهستانی منتهی به افغانستان  و هند با استحکامات خود ابایی نداشت. سازمان اطلاعات انگلیس آهنگ کارهای ساختمانی را در وزیرستان با دادن این اطلاعات دروغین به لندن که شوروی به سال 1925 در برنامه دارد به هند لشکرکشی نماید، از این هم بیشتر شتابان ساخته بود.[44]

 

فرماندهی بریتانیا برای در هم شکستاندن نهایی مقاومت مسعودها و افریدی ها، فرمان بمباران دور دست ترین مناطق نشیمنی وزیرستان را که باشندگان آن درگیر  نبرد با انگلیسی ها بودند، داد. از ماه مارچ تا اواخر اپریل 1925 هفتاد و دو فروند هواپیمای انگلیسی در روند 57 شب و روز روستاهای شورشی را بمباران کردند.[45]

 

مقصد نیروی هوایی انگلیس نه تنها ویران ساختن روستاهای شورشی، بل نیز نابود سازی رمه های گوسفندان و بزهای شان بود. انگلیسی ها با دچار ساختن پشتون ها یا گرسنگی می خواستند آن ها را ناگزیر گردانند تا تفنگ های شان را به زمین بگذارند و با اشغال نظامی وزیرستان بسازند. تهدید گرسنگی مرگبار، کوهنشینان را ناگزیر گردانید دست از مقاومت بردارند: در وزیرستان برای چندی آرامش حکمفرما گردید.

 

هر چه بود، شبیخون ها و یورش های پشتون ها در اعماق حوزه های اداری پایان نمی یافت. تنها شمار آن ها به گونه چشمگیری کاهش یافت. هرگاه در 1921 کوهنشینان 191 بار بر دژهای انگلیسی ها و روستاهای حوزه های اداری تاخته بودند، در سال 1925 شمار این گونه اقدامات به 25 مورد رسید.[46] حکومت استعماری هند بریتانیایی می توانست سخن از نخستین پیروزی در «سیاست پیشروی نو» بر زبان بیاورد.

 

برای آرام و خاموش ساختن کامل نوار «آزاد» تصمیم گرفتند بخشی از آنان را به زمین های پر بار کرانه راست رود سند مسکون بسازند. انگلیسی ها به سال های 1925-1930 به گونه چشمگیری شبکه کانال های آبیاری را در حوزه های اداری استان مرزی شمال باختری گسترش دادند. به یاری این کار بیش از شصت درصد همه زمین ها در استان زیر آبیاری رفت.[47] حکومت استعماری به کوهنشینان در این زمین ها جایداد داد. در سمله می پنداشتند هر پشتون با داشتن این امکان که خانواده خود را با کار صلح آمیز اعاشه نماید، خطر نمی نماید تا با بازی با زندگی خود در حوزه های اداری، دست به تاراج و یغما بزند. مگر، انگلیسی ها با انجام مشی اسکان دهی خود، دو اشتباه جدی را مرتکب شدند:

1-   آن ها نیروی پبوندهای خونشریکی و همریشگی را که هر گونه رفتارهای پشتون ها را تعیین می کند، درست ارزیابی نکرده بودند. ناقلان در حوزه های اداری کماکان بخشی از هر قبیله کوهنشین شمرده می شدند. در این حال، در صورت هر گونه فشار دهی بر کسانی که در همواری ها بود و باش داشتند، همه هم قبیله یی های شان در کوهستان ها در دفاع از برادرانشان به پا بر می خاستند. بر عکس، هنگامی که پشتون های نوار قبیله یی قیام می کردند، هرگونه عملیات سرکوبگرانه در برابر آن ها می توانست به خیزش های ضد دولتی خویشاندان آنان در پشت جبهه سپاهیان بریتانیایی [در همواری ها-گ.]  بینجامد.

 

در عمل، مقارن با سال های سی سده بیستم، انگلیسی ها یا مشی اسکان دهی و زمیندهی خود به گونه چشمگیری آرامش مرزهای اداری را با نوار قبایل «آزاد» پشتون را تضعیف نمودند.

 

انگلیسی ها با توزیع زمین های نو، بخش بزرگ این زمین ها را به خان های بزرگ و سران قبایل دادند و با این کار پیوند خود با آن ها  را تحکیم بخشیدند. مگر خان های کوچک تر که از این خوان یغما بهره یی نگرفته بودند، با همدست شدن در برابر خان های بزرگ، به دشمنان تشنه به خون آنان مبدل گردیدند. در این حال، پشتون های عادی که به اجاره داران زمین های خان های بزرگ تبدیل شده بودند، نیز به دشمنان کینه توز باداران خود که دیگر از ته دل چاکران فرمانبردار  حکومت بریتانیا بودند، مبدل شدند.

 

خان های بزرگ که با به دست آوردن زمین های زرخیز به زمینداران پولداری مبدل گردیده بودند، و از هم قبیله یی های خود با خود کامگی بزهکارانه بهره کشی می کردند، اتوریته پیشین خود را در میان هم قبیله یی ها از دست داند. حکومت آن ها تضعیف گردید و دیگر نمی توانستند جلو قبام های ضد انگلیسی پشتون ها را بگیرند.

 

با افگندن نگاهی گذرا بر «نیو فارورد پالیسی» انگلیس در استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی، بایسته است نشاندهی کرد که تدبیرهای نظامی و اقتصادی حکومت بریتانیا توانست تنها برای چندی  آرامی را در قبایل «آزاد» پشتون تامین نماید. مگر، انگلیسی ها نتوانستند پشتون ها را وادار سازند دست از مبارزه به خاطر آزادی خود بردارند. نه تنها ناداری و بینوایی آن ها را ناگزیر نمی گردانید دست به یورش های مسلحانه در برابر انگلیسی ها بیازند. آن ها با «بیخدایانی» که تلاش داشتند زمین های شان را اشغال کنند، مبارزه می نمودند. روشن است مادامی که بریتانیای کبیر تلاش می ورزید قبایل پشتون را سرکوب نماید، هیچ سخنی نمی توانست از هیچ صلح پایداری در مرزهای افغانستان و هند بر زبان بیاید.

 

 

بخش پانزدهم

شورش در خوست: پشتون ها در برابر اصلاحات امان الله

 

به سال 1924 برخی از قبایل مرزی پشتون که از اصلاحات فرنگی گرایانه امان الله (که منجر به افرایش مالیات و بر هم زدن سنت های سده یی افغان ها گردیده بود) به ستوه آمده بودند،، در برابر او دست به قیام زدند. پویایی های ترقی خواهانه امیر موجب برانگیخته شدن اعتراض نمایندگان برجسته روحانیون مسلمان گردید که فرمانروای اصلاحگر را به نقض موازین شریعت متهم می نمودند.[48] زیر تاثیر تبلیغات آن ها امان الله نزد مردم به عنوان بی دین و بی ایمان معرفی گردید.

 

تبلیغات ضد دولتی بخشی از سران قبایل و ملاها که نفوذ و تاثیر خود را بر حکومت از دست داده بودند، و نیز کوچی ها و دهقانان ساده یی که در روند پیاده سازی اصلاحات تنگدست و ورشکسته شده بودند، منجر به خیزش نیرومند ضد دولتی پشتون های جنوب افغانستان گردید. این گونه، مقارن با 1924 کوهنشینان در هر دو سوی «خط دیورند» تفنگ در دست به خاطر استقلال خود از هر مرکز دولتی که نظام سنتی قبیله یی آنان را به چالش می کشید، می رزمیدند.

 

در میانه های ماه مارچ 1924 فرمانی از کابل به ولایت جنوبی مبنی بر جمع آوری سرباز به ارتش افغانستان رسید. به گونه سنتی قبایل در جریان جنگ، لشکرهای خود را در اختیار امیر می گذاشتند مگر در هنگام صلح «داوطلبان» بنا به فیصله رهبران قبایل به خدمت نظامی گسیل می گردیدند. مگر کنون دیگر مساله خدمت عسکری برای همه پشتون ها مطرج گردیده بود! این رفتار امان الله خان آحرین قطره یی گردید که کاسه شکیبایی قبایل منگل، جدران و جاجی را که شمار کل نیروهای آنان به ده هزار جنگجوی مسلح با تفنگ های انگلیسی می رسید، لبریز کرد.[49]

 

خواست های رهبران اغتشاش- ملا عبدالله («ملای لنگ») و عبدالرشید از امان الله خان چنین بود:

  1. فسخ و ملغای قوانین جدید
  2. کاهش مالیات
  3. اخراج همه اروپاییانی که امیر را فریب داده و مردم را تاراج نموده اند
  4. بستن دبستان های دخترانه در کابل
  5. تشکیل حکومت جدبد دلسوز به مردم که به آن در احیای رفاه پیشین کمک نماید.
  6. از سر گیری تجارت آزاد با هند (بدون محصول گمرکی و کنترل دولتی)
  7. اعاده سیستم قبلی سربازگیری و جلب و احضار

 

چنین برنامه یی برای نخستین بار از سوی قبایل پشتون در برابر حکومت کابل پس از به استقلال رسیدن افغانستان مطرح می گردید. این کار به نظر بسیاری از مردم، دادگرانه بود. امان الله کوشید آشوب را از راه های مسالمت آمیز خاموش بسازد و رهبران شورش را برای انجام گفتگوها به کابل دعوت کرد. هیات دولتی نزد عبدالله و عبدالرشید گسیل گردید. مگر آن دو از انجام دیدار سریاز زدند.

 

 غبار بر آن است که امیر در آغاز شورش خوست دچار اشتباه گردیده بود: «اعزام هیات فقط برای شورشیان مهلت مساعدی به دست داد. از سوی دیگر، این کار گواه بر به رسمیت شناختن شورشیان از سوی حکومت بود که با این کار مقام آن ها در دیدگاه مردم بالا می رفت».[50]

 

از دید ما، اقدام امان الله خان یگانه اقدام درست و خرد ورزانه بود، زیرا شمار نیروهای منگل ها، جدران ها و جاجی ها بیشتر از سپاهیان دولتی بود. همچنان بایسته است این نکته را در سنجش داشت که شعارهای شورش خوست در هر لحظه می توانست دسته های جنگی قبایل دیگر را به سوی عبدالله و عبدالرشید بکشاند. در این صورت، در گستره قبایل پشتون تعاملات زنجیره یی از شورش ها آغاز می گردید که بی چون و چرا امان الله را به لبه پرتگاه شکست می کشانید.

 

جدا از این، موقف امیر  و «حواریون» او حتا در کابل جایی که روحانیون مسلمان یا با شورشیان همدردی داشتند و یا سرگرم پخش تبلیغات ضد دولتی  بودند، بس شکننده بود.

 

ارتش هم برای سرکوب چنین شورش نیرومندی آماده نبود. چون در جنوب شمار بسیاری از سپاهیان، فرزندان ولایت جنوبی بودند. [شاید با توجه به همین دلایل بوده باشد که-گ.] سپهسالار نادر خان- وزیر حربیه، از پذیرفتن فرمان امیر مبنی بر به دوش گرفتن فرماندهی عملیات سرکوبگرانه در برابر پشتون های خوست (که در سال های جنگ سوم افغان و انگلیس پیروزمندانه در برابر انگلیسی ها رزمیده بودند)، خود داری ورزید. او کناره گیری و «تبعید» آبرومندانه به سمت سفیر افغانستان در پاریس را از خیانت به هواداران و همرزمان پیشین خود ترجیج داد.[51]

 

هر چه بود، سر انجام، در خوست میان شورشیان و سپاهیان دولتی نبرد در گرفت. در آن هنگام در شهر متون پادگان نیرومندی متشکل از یک هزار پیاده، سه صد سوار با نه دستگاه توپ کوهی استقرار داشت. سپاهیان دولتی پس از یک رشته درگیری ها ناگزیر گردیدند از اقدامات رزمی پویا دست بردارند و پشت دیوارهای دژ پادگان پنهان شوند. محاصره متون تنها در پایان شورش برداشته شد.

 

رخدادها در خوست امان الله را ناگزیر گردانید به تاریخ 20 مارچ 1924 با عبدالله و عبدالرشید برای پانزده روز آتش بس به امضاء برساند. برای هر دو جانب درگیر لازم بود برای آن که برای نبردهای تازه آماده گیری نمایند، وقت کمایی کنند.

 

به تاریخ دهم اپریل 1924 قبایل شورشی آغاز به تهاجم به کابل نمودند. برای رویارویی با آن ها 5000 سپاهی دولتی به فرماندهی جنرال محمد گل خان[52]برآمدند که با دادن تلفات سنگین توانستند به شهر گردیز برسند. مگر، در آن جا از سوی حریف به محاصره در آمدند. به تاریخ 22 اپریل، شورشیان شهر گردیز را از سوی شمال دور زدند و به پیشروی به سوی پایتخت (که در آن لحظه در پادگان آن بر پایه گزارش رایزن نظامی شوروی تنها 1000 نفر سپاهی مانده بود)، پرداختند. بزرگترین مانع بر سر راه مهاجمان- گردنه (کتل) التیمور[53] بود که آن هم به زودی به دست شان افتاد. در کابل آغاز به آماده گیری برای برونبری ادارات دولتی و تخلیه شهر می گرفتند.

 

 امان الله خان و «حواریون» او در آن لحظات بس خطرناک، همه تدبیرها را برای با ثبات سازی اوضاع اتخاذ می کردند. در کشور برای دومین بار بسیج سراسری (احضارات حربی و سفربری عمومی) اعلام گردید. برای خرید سرشناسان قبایل با سخاوتمندی پول های هنگفتی باد می شد. همچنان برای سران قبایل مناصب و القاب درشتی اعطاء می شد. فرمان داده شد تا سربازان گریزی به شدت تنبیه و مجازات شوند. در نتیجه، در لحظه بسیار تعیین کننده، حکومت افغانستان توانست شورشیان را با وارد آوردن ضربه به پشت جبهه آن ها از ناحیه گردیز از کتل التیمور (تیره) به عقب بزند.

 

پس از این پیروزی مهم، یگان های ارتشی به فرماندهی جنرال محمد ولی خان [دروازی-گ.]- وزیر حربیه تازه گماشته شده، به گروهبندی سپاهیان دولتی در گردیز پیوستند[54]. پیگرد شورشیانی که دست به عقب نشینی زده بودند، پیروزمندانه انجام یافت. نیروهای دولتی در نزدیکی کتل میرزکه (میر زکی؟) در جنوب خاوری گردیز در روند نبرد ده ساعته بسیار سنگین، پیروزی بزرگی را به دست آوردند. همچنان دسته یی که به سوی متون محاصره شده پیشروی نموده بود، در نزدیکی روستای جاجی میدان نیروهای شورشی را به سختی در هم کوبید.

 

نخستین شکست های منگل ها، جدران ها و متحدان آنان در صوف شان درز انداخت. پس از آن که ولی خان به شورشیان وعده سپرد که شورشیان عادی در صورت تسلیمی بخشنوده خواهند شد، شماری از ملاها و خان های این قبایل به گردیز آمدند تا بار دیگر به امیر امان الله سوگند وفاداری بخورند.

 

مقارن با اواخر ماه می 1924 نیردهای سنگین در جنوب افغانستان آغاز به افت و کمرنگ شدن گرفت. مگر پایان شورش خوست هنوز بسیار دور بود: بخش اصلی منگل ها و جدران ها به کنترل این ناحیه و وارد آوردن ضربات ناگهانی بر سپاهیان دولتی ادامه می دادند.  

 

 امان الله برای پایان دادن به شورش در جنوبی و نجات تاج و تخت خود دست به فراخواندن لویه جرگه در پغمان یازید که می بایستی در سیاست های امیر تغییراتی می آوردند. به تاریخ 19 جون 1924 این همایش سراسری افغانی (کنگره سران قبایل و ریش سپیدان) آغاز  به کار کرد. مگر در آن نمایندگان جنوبی اشتراک نورزیده بودند. کار لویه جرگه دو هفته آزگار به درازا کشید.  حکومت ناگزیر گردید دست به یک رشته عقب نشینی های بسیار در برابر رهبران قبایل و روحانیون بزند. عملا لویه جرگه 1924 بسیاری از اصلاحات امان الله خان را که خلاف خواست و اراده خود ناگزیر گردید فیصله های آن جرگه را تایید نماید، ضرب صفر کرد.[55] بسیاری از 700 نماینده اشتراک کننده در جرگه که در میان آن ها بسیاری از جمع روحانیون مسلمان بودند، تصویب نمودند:

1-   آزادی های مذهبی لغو گردد.

2-   در کابل و ولایات اداره های اخلاق اجتماعی برای تربیه مردم مطابق موازین اسلام سنی تشکیل گردد.

3-   قضات به صورت حتمی باید در همه ارگان های قضایی دولتی شامل شوند.

4-   لغو همه ممنوعیت هایی که از سوی امیر برای تنظیم روابط خانوادگی و عقد نکاح وضع گردیده بود.

5-   نکاح با دختران نابالغ بار دیگر اجازه داده شود و تعدد زوجات مجاز گردد.

6-   بسته شدن مکاتب دخترانه

7-   گماشتن افراد «باتجربه» یعنی نمایندگان نحبگان بومی در کارهای اداری

8-   پایین آوردن مبلغ بیع خدمت عسکری از 600 افغانی به 400 افغانی (امان الله هر چه بود توانست روی هم رفته از احکام مربوط به اصلاحات نظامی دفاع کند).

9-   لغو جریمه های پولی در کشور[56]

 

امان الله توانست به یاری فیصله لویه جرگه، برای چندی با روحانیون مسلمان و سران بیشترینه قبایل کشور به تفاهم برسد. این کار، برای چندی تاثیر و نفوذ حکومت را در کشور تقویت بخشید. مگر، در لویه جرگه مساله کاهش مالیات و تجارت آزاد قبایل مرزی با هند حل نگردید. این بود که شورش در خورست بار دیگر با نیروی تازه یی سر از نو درگرفت.

 

در اوایل ماه اگست 1924 پس از پایان «خرمن چینی» قبایل دیگر پشتون به منگل ها و جدران ها پیوستند: چمکنی ها، سلیمان خیل و سپس هم احمدزایی ها و بخشی از طوایف غلزایی. پلان آشوبگران چنین بود: بار دیگر کتل التیمور را گرفته و نیروهای دولتی  را در ناحیه گردیز محاصره کرد و پس از آن باید  قبایل وادی لوگر را برای تهاجم باهمی بر کابل به سوی خود کشید.

 

نیروهای شورشی را عبدالکریم[57]- پسر امیر یعقوب خان که پنهانی از هند به میهن بازگشته بود، رهبری می کرد.[58] او با پشتیبانی ملای لنگ (عبدالله) ادعای پادشاهی و تاج و تخت داشت. پس از چندی او به کمک ملای لنگ پیرامون خود همه لشکر های قبایل شورشی را که شمار جنگجویان آن ها به پانرده هزار نفر می رسید، گرد آورد. راستش این نیروها فرماندهی واحد نداشتند و در گستره پهناوری پخش بودند. با پدیدار شدن سر و کله عبدالکریم و پیوستن قبایل جدید به منگلی ها، شورش خوست به جنگ تمام عیار داخلی مبدل گردید.[59]

 

در اوایل ماه اگست نیروهای قبایل شورشی کتل التیمور (تیره) را بار دیگر بدون زحمت گرفتند. سپس با پیشروی و تاختن به سوی کابل از طریق وادی لوگر روستای حصارک را به دست آوردند که با این کار، دیگر راه به سوی کابل برای آنان باز بود. در کابل برای بازپسگیری مواضع بسیار مهم و حیاتی دولتی، دسته های «جان فداییان» تشکیل شده از جمع جوانان به فرماندهی عبدالحمید خان سوار بر موترهای باربری شنتابان به حصارک گسیل گردیدند. مگر جان فداییان که در دو گروهان(تولی) پیاده سازماندهی شده بودند، نتوانستند به مقصد برسند. چون شب هنگام در شبیخون شورشیان همراه با ستاد فرماندهی خود یکجا سرکوب و نابود شدند.[60]  

 

در این لحظه بس بحرانی امان الله خان پایمردی نشان داد و آخرین نبروهای ذخیره خود را مشتمل بر چهار گردان پیاده و یک هنگ سواره نظام به سوی حصارک گسیل کرد. به یاری این نیروها حصارک باز پس گرفته شد. به تاریخ 12 اگست قبایل شورشی به ضد حمله دست بتزیدند و هشت روز آزگار در آستانه جنوبی حصارک نبردهای سهمگینی ادامه یافت که سر انجام با پیروزی نیروهای دولتی به پایان رسید.[61]

 

در نیمه اگست 1924 نیروهای ضد دولتی همچنان شکست بزرگی در حومه غزنی دیدند. با پیوستن دسته های رزمی قبایل غلزایی به شورشیان، شمار نیروهای شورشی در این ناحیه تا 5000 نفر رسیده بود. شورشیان با داشتن برتری ده چندی بر سپاهیان پادگان این شهر بزرگ یورش بردند، مگر، پس زده شدند. افزون بر آن، یگان های منظم ارتش افغانستان دست به ضد حمله یازیده، حریف را وادار به گریز گردانیدند.

 

 امان الله خان با بهره گیری از فرصت به دست آمده، نمایندگان خود را به سوی قبایل جنوبی با پیشنهاد آتش بس از تاریخ 3 تا 11 سپتامبر 1924 گسیل داشت. پیشنهاد امبر پذیرفته شد. چون شورشیان برای بازآرایی نیروهای شان به زمان نیاز داشتند. امان الله توانست بار دیگر برای سربازگیری و اکمال یگان های تازه رزمی و انجام گفتگوها با اقوام و قبایل مرزی یی که هنوز هم به کابل وفادار مانده بودند، فرصت کمایی کند  و نیز برای این که این قبایل از دولت در برابر منگل ها و متحدان ایشان پشتیبانی کنند.

 

امیر نیک می دانست که زمان به سود اوست: زمستان در راه بود و فرا می رسید. روشن بود جنگ ها به دلیل سرما به پایین ترین تراز فرو خواهد کشید. افزون بر این، حکومت افغانستان در انتظار رسیدن پارتی بزرگ جنگ افزارهای شوروی بود.

 

بایسته است نشاندهی کرد که عامل خارجی نقش مهمی را در زدایش بحران درونی سیاسی ناشی از رخدادهای خوست بازی نمود. رهبری شوروی به تاسی از دیدگاه جانب افغانی، خیزش ضد دولتی پشتون های جنوبی را چونان توطئه دیگر بریتانیای کبیر در برابر امان الله ارزیابی می کرد.  در پیوند با این، در کرملن فیصله شد تا به کابل کمک بایسته صورت گیرد.

 

به تاریخ 5 می 1924 استالین، ترتسکی و چیچیرین به دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست (شاخه بلشویکی) پیشنهاد نمودند تا بی درنگ به امان الله 250 هزار روبل با پشتوانه نقره «از جمع پرداخت های سالیانه»[62] بپردازند.

پس از نخستین پیروزی های شورشیان در اگست 1924 و پدیدار شدن عبدالکریم در افغانستان، در کرملن فیصله شد بر بریتانیای کبیر فشار دیپلماتیک آورده شود: سفیر شوروی در لندن از چیچیرین رهنمود به دست آورد تا دیدگاه های شوروی را در باره رخدادهای افغانستان به حکومت بریتانیا گوشزد کند. افزون بر این، به فرماندهی جبهه ترکستان از مسکو رهنمود داده شد در پیوند با رخدادهای افغانستان فهرستی از تدبیرها را تدوین نماید.[63]

 

به تاریخ 21 اگست 1924 به پیشنهاد چیچیرین دقتر سیاسی فیصله کرد به امان الله 5000 میل تفنگ با شمار لازم مرمی، 50- 100 میل تیربار، سه ایستگاه رادیویی بدهد و مساله واگذاری آیروپلان ها (هواپیماهای جنگی) مستقر در کوشکا را همراه با پیلوت ها به افغانستان تسریع کند و نیز پیلوت های شوروی را برای پرواز دادن هواپیماهای افغانستان به آن کشور گسیل دارند».[64]

 

در ماه های سپتامبر- اکتبر 1924 کابل از شوروی پنج فروند هواپیمای رزمی با خلبانان و مکانیک ها به دست آورد[65]. افزون بر این جنگ افزارها، افغانستان به گونه اضافی لوازم و مهمات توپخانه یی به شمول در گام نخست بمب های هوایی و مرمی های آتشبار به مبلغ 607 هزار روبل به دست آورد.

 

به گونه یی که در دید نخست شگفتی برانگیز است، بریتانیای کبیر در ماه اگست 1924 نیز به کمک امان الله خان در امر سرکوب قیام خوست شتافت!! به امیر دو فروند هواپیمای جنگی «بریستول» هدیه داده شد که نخستین هواپیماهایی بودند که آغاز به وارد نمودن ضربات هوایی بر دسته های و روستاهای جنوبی نمودند. انگلیسی ها با کمک به حریف خود- امان الله با یک تیر چند فاخته را زدند که برای بریتانیا بس سودمند بود:

1-    در عمل در 1924 بریتانیا توانست از آن قبایلی که در جنگ 1919 با پویایی و شیفتگی در برابر انگلیسی ها شرکت ورزیده و موجب پیروزی امان الله گردیده بودند، انتقام بگیرد و آنان را به سختی گوشمالی بدهد. آن هم به دست امان الله.

2-    فرماندهی بریتانیا در هند بر متحدان بالقوه پتان های نوار «آزاد» در مبارزه آن ها در برابر «نیو فارورد پالیسی» ضربه وارد آورد. برای مثال، آن فاکت که امیر به باور منگل ها آشکارا از قبایل وزیرستان هنگامی که آن ها با سپاهیان بریتانیایی می جنگیدند، پشتیبانی نکرد، یکی از عللی گردید که منگل ها را وادار گردانید تفنگ در دست در برابر کابل به پا خیزند.[66]

3-   بریتانیایی ها با ارائه کمک نظامی به امان الله خان در واقع به او یک اسپ سرکش هدیه دادند. به این معنا که هواپیماهای «انگریزی» بنا به فرمان امیر افغان بر پشتون ها بمب ریختند! و با این «ریختن» در واقع آبروی او را در میان قبایل پشتون هر دو سوی «خط دیورند» ریختند.

4-   برای انگلیسی ها ثبات در افغانستان بس مهم بود و به آن نیاز داشتند. بگذار هرگاه دشمن آن ها هم بر تخت کابل نشسته باشد! چه، خانه جنگی در این کشور می توانست اوضاع را در شمال باختری هند بی ثبات بسازد.

 

 این گونه، سیاست «افغانی» بریتانیا در 1924 هدفمند بود و در گام نخست با منافع آن کشور در گستره قبایل پشتون همخوانی داشت.

 

در دوره شورش خوست، آلمان بار دیگر با پویایی خود را در افغانستان تبارز داد. انگلیسی ها با به یاد آوردن پویایی های ضد بریتانیایی آلمانی ها در مرزهای هند در سال های جنگ جهانی اول زمان درازی در برابر گشایش سفارت آلمان در کابل سنگ اندازی می کردند. به سال 1923 شوروی در سیمای تضمین کننده رفتار برازنده و درخور دیپلمات های آلمانی در افغانستان برآمد نمود و بریتانیای کبیر ناگزیر گردید عقب نشینی نماید.

 

در ماه نوامبر 1923 فریتس هر.پ- کاردار (شارژ د افیر) سفارت آلمان به افغانستان آمد که تا 1926 پویایی های خود را به گونه تنگاتنگ با سفیر شوروی هماهنگ ساخته بود. حتا در عرصه استخبارات.[67]

چنین بر می آید که چیچیرین- کمیسار خلق در امور خارجی تا جایی توانسته بود برنامه های خود را در زمینه همکاری آلمان- شوروی در خاور میانه پیاده کند. این گونه، به بهره گیری از مقاومت سنتی میان لندن و مسکو و نیز تمایل امان الله خان به گسترش تماس های بین المللی و مدرنیراسیون اقتصاد کشور خود، آلمان با افغانستان مناسبات دیپلماتیک برپا نمود. برای انگلیس تحکیم مواضع آلمان در کابل شر کمتری نسبت به «رخنه شوروی» بود.  در پیوند با این، لندن در برابر آمدن کارشناسان نظامی آلمانی به افغانستان اعتراض نکرد و حتا موافقت خود را برای پرواز هواپیماهای آلمانی یی که به امان الله خان فروخته شده بود، از سوی خلبانان آلمانی، ابراز داشت.

 

در نتیجه، چنین شد که خلبانان شوروی و آلمانی سنگرهای رزمجویان جنوبی را بمباران نمودند.

 

از همه نمایندگی های دیپلماتیک کشورهای اروپایی در کابل، تنها پرسنل سفارت آلمان ابراز آمادگی کردند داوطلبانه به جبهه بروند و تفنگ در دست در برابر شورشیان قبایل پشتون برزمند. در این پیوند، امیر از طریق طرزی- وزیر امور خارجه به ف. هروب و همکاران او ابراز سپاسگزاری کرد».[68] به هر رو، کمک نظامی خارجی، در گام نخست کمک شوروی فرو نشاندن آشوب های خونین خوست را سرعت بخشید.

 

به تاریخ 14 سپتامبر 1924 پارلمان افغانستان در برابر شورشیان اعلام جهاد کرد.[69] مقارن با 15 سپتامبر 1924 سپاهیان دولتی به آغاز تهاجم سراسری در برابر منگل ها و متحدان آن ها  آماده بودند. در غزنی نه گردان پیاده مجهز با ده بطریه توپچی و همراهی 400 تن از جنگجویان هزاره متمرکز گردیده بود. در مرکز اداری مشرقی در شهر جلال آباد لشکرهای پشتون های وفادار به حکومت از جمع قبایل مومند، خوگیانی، شینواری و وزیری جمع گردیده بودند. شمار جنگجویان آن ها به 7.5 هزار نفر می رسید که از جمله 400 تن آنان مومند بودند. در محورهای ضربه اصلی در حصارک و گردیز سپاهیان منظم ارتش افغانستان (در هر محور 15 گردان پیاده) متمرکز گردیده بود. به تاریخ 20 سپتامبر به یاری اقدامات هماهنگ این گروهبندی ها کتل التیمور گرفته شد که پس از آن سپاهیان د.لتی آغاز به پیشروی به سوی متون محاصره شده نمودند.

 

نخستین پیروزی به سرعت نتیجه دلخواه به بار آورد: قبیله جاجی سرسپردگی و پشتیبانی خود را از امان الله ابراز داشت که این کار به پیمانه چشمگیری نیروهای دسته های ضد دولتی را که به رغم این که به مقاومت سرسختانه در برابر سپاهیان دولتی ادامه می دادند، تضعیف نمود. در ماه اکتبر 1924 گروهبندی جلال آباد قبایل شورشی سلیمان خیل را شکست داد و مساعدترین راه های عقب نشینی به روی آنان را به سوی هند بریتانیایی بست.

 

با پشتیبانی پویای نیروی هوایی در اوایل ماه نوامبر محاصره متون در هم شکسته شد که پس از آن منگل ها و متحدان شان سلاح های خود را بر زمین گذاشتند. بازداشت فعال ترین اشتراک کنندگان شورش آغاز شد. مگر، عبدالکریم هر چه بود توانست به هند بگریزد.[70]

 

 در ماه فبروری 1925 ارتش امان الله آخرین کانون مقاومت یکی از خیل های منگل ها را در هم کوبید. در همین ماه در کابل و دیگر نواحی افغانستان اختناق سراسری در برابر رهبران شوروشی آغاز گردید. تنها در پایتخت نزدیک به 100 نفر از سران قبایل جنوبی به رهبری عبدالرشید و عبدالله اعدام شدند.

 شورش خوست سرکوب گردید و امان الله توانست تاج و تخت خود را نگهدارد. مگر، این کار به بهای بسیار گزافی به دست آمد: 3500 خانه در روستاهای پشتون ها- بیشتر در اثر بمباران های هوایی ویران گردید. 1575 نفر که تفنگ در دست در برابر اصلاحات امان الله خان به پا برخاسته بودند، کشته شدند(بدون احتساب کسانی که در اوایل 1925 اعدام شدند) به تعداد چهل هزار تن از منگلی ها و جدران ها به هند بریتانیایی کوچیدند. خزانه دولتی برای مقاصد جنگی 5 میلیون پوند استرلینگ به مصرف رساند که برابر بود با درآمد دو ساله دولت. امیر ناگزیر گردید از شماری از اصلاحات خود صرف نظر نماید.[71]

مگر، با این همه، علل اصلی ناخشنودی مردم از سیاست های امان الله خان سر جای شان ماندند: افزایش مالیات و برهم خوردن شیوه زندگانی سنتی مردم. افغانستان وارد نوار خیزش ها و شورش های ضد دولتی یی گردید که در روند آن امان الله ناگزیر گردید از کشور بگریزد. حتا پس از رخدادهای 1924 پشتون های جنوبی (خوست) و قندهار در سال های 1925-1927 شورش های مسلحانه یی را در برابر امیر به راه انداختند.[72]

 

امان الله «رفتنی» شده بود. مگر، شوروی در 1924 هر آنچه را که ممکن بود، برای نجات او انجام داد.

 

 

 

 

 

                                                                      

 

بخش شانزدهم

جهان پیمایی جسورانه لوسیف جاسوس

 

یادداشت لرد کرِزُن تاثیر بزرگی بر پویایی آینده سازمان اطلاعات شوروی در «دهلیز افغانستان» و شمال باختری هند بر جا گذاشت.

 

 آری!

 واکنش بریتانیا کمینترن را ناگزیر ساخت به پویایی های دفتر ترکستان در تاشکنت و بخارا پایان بخشد. همزمان با آن، ناکامی بین المللی کمیساریای خلق در امور خارجی و انترناسیونال کمونیستی در 1923 بار دیگر به گونه قانع کننده  یی ثابت ساخت که پیشبرد کار اطلاعاتی در بیرون از کشور را باید جاسوسان حرفه یی پیش ببرند و همو در گام نخست سازمان اطلاعات نظامی نه آماتورهای ایدئولوژیک.

 

در کاخ کرملن افزون بر این، بار دیگر متقاعد شدند که محافظه کاران انگلیس می خواهند مناسبات دیپلماتیک با شوروی را برهم بزنند و در برابر هر اقدام خصمانه علیه آن باز نییستند. در این پیوند، مساله وارد آوردن ضربه در صورت لزوم بر « انگست افگار» امپراتوری بریتانیا برای حکومت شوروی کماکان بسیار مهم مانده بود.

 

به سال 1923 هنگامی که بحران در مناسبات انگلیس و شوروی هنوز زدوده نشده بود، و در نوار «آزاد» قبایل پشتون خیزش های کوهنشینان در برابر «نیو فارورد پالیسی» بریتانیا یکی پی دیگیری شعله ور می شد، و اخگر آن زباله می کشید، فرماندهی جبهه ترکستان تصمیم گرفت به هند گروهی را متشکل از هشت نفر به رهبری لوسیف- جاسوس کارکشته که در گذشته در سال های 1905-1906 وظیفه ستاد کل روسیه را زیر پوشش یک دانشجوی روسی انجام می داد و به شمال هند آمده بود، گسیل دارد.[73]

در دوره جنگ داخلی، او به یک کارشناس نظامی در ارتش سرخ مبدل گردید: در جبهه ترکستان کار اطلاعاتی را به راه انداخت. چنانی که خوانندگان آگاهی دارند، یک زمانی او حتا کورس های هندی را که م. روی در تاشکنت به راه انداخته بود، رهبری می کرد.

 

به سال 1923 و. لوسیف وظیفه نوی گرفت تا روابط را با شبکه های جاسوسی روسی پیش از انقلاب در مرز هند و افغانستان احیا نماید و برای گسترش استخبارات شوروی در آن جا زمینه سازی و بستر آرایی نماید. در آستانه  و در سال های جنگ جهانی اول، استخبارات حوزه نظامی آسیای میانه ناحیه شمال خط شرطی (فرضی) کشمیر- بنو (وزیرستان) را زیر کنترل خود داشت.[74]

 

همه نوار قبایل «آزاد» پشتون به شمول نواحی گذرگاه های کوهستانی تحکیم شده از سوی انگلیسی ها (در گذرگاه خیبر تا گذرگاه بولان) حوزه منافع استخبارات نظامی امپراتوری روسیه بود. با توجه به مناسبات اتحادی با بریتانیای کبیر پویای های این سرویس ویژه در افغانستان و هند به گردآوری اطلاعات نظامی سیاسی در باره اوضاع در منطقه بی آن که زیانی به منافع امپراتوری بریتانیا برسد، محدود می شد. در این حال، نفس حضور سازمان اطلاعات روسی در شمال هند در تراز رسمی رد می گردید.

 

عمده ترین وظیفه و. لوسیف احیای «روشنایی افگنی» اجنتوری بر یک گستره مهم استراتیژیک بود. مگر، برای این کار بر او بود تا نزدیک به یک سال در پشت جبهه انگلیسی ها به سر برد و صدها کیلومتر راه را در نوردد و بپیماید. این چنین «راهپیمایی» ریسک عظیمی داشت. چون کنترل ضد جاسوسی در استان مرزی شمال باختری یس خشن بود و پس از تلاش های کمینترن مبنی بر رخنه به هند در امتداد مرز با افغانستان از سوی حکومت بریتانیا به گونه اضافی«نوار حفاظتی» برپا ده بود.

 

این فاکت به نظر می خورد که و. لوسیف می بایستی عملیات اکتشافی را در ناحیه پیشاور- کویته قندهار عملی نماید. در یک سخن، سازمان طالاعات نظامی شوروی گستره پویایی های خود را در بخش جنوبی گستره قبایل پشتون پهن تر ساخته بود. چون منطقه شمال پیشاور به یاری پویایی های دسته پامیر «زیر پوشش» در آمده بود. 

 

در صورت پیروزی «هیات» و. لوسیف، شبکه اطلاعاتی یی تنیده می شد که در آینده می توانست جمع آوری اطلاعات را در امتداد سراسر مرز هند- افغانستان تامین نماید. به خاطر دستیابی به این چنین هدف مهم، می توانستند، همچنان «ارثیه تزاری» را به شکل اجنت های تجربی در شمال باختری هند به کار گیرند.

 

آماده گیری به گسیل و. لوسیف به هند همزمان از سوی ارگان های اطلاعاتی جبهه ترکستان و «شورای تبلیغات و اقدامات توده های خاور» کمینترن در باکو پیش برده می شد. مگر رسما! در سال 1924 این شورا وجود نداشت. چون در 1922 او گویا به پویایی خود پایان بخشیده بود. ارگان باکویی کمینترن توانست از سرنوشت دفتر ترکستان که آن را نیز به شکل فرمالیته بسته بودند، بگریزد. دفتر ترکستان نتوانست در بخارا کار کند و به راستی بسته شد. مگر با «شورای تبلیغات و اقدامات» همه چیز برعکس دفتر ترکستان شد. شورا توانست «جان سالم به در برد» و با رعایت جدی محرمیت به پویایی های پنهانی کمونیستی در آسیا ادامه بدهد.

 

 در ماه مارچ 1923 پس از آماده گیری دراز مدت و پیگیرانه برای عملیات خطرناک، و. لوسیف و مامور همراه و راهنمای او باشلی از پست «روسکی» در پامیر به سوی چترال به راه افتادند.[75] این بخش راه به سرعت و پنهانی پشت سر گذاشته شد. در گزارش لوسیف در باره «سیر» 1923 او در این بخش راه هیچ اطلاعی در دست نیست. چنین بر می آید که تا پیشاور اجنت های شوروی از مجرای بسیار خوب برپا شده روابط و خانه های تیمی راه پیموده باشند. اطلاعات در باره دیدارها با اجنت ها و اقدامات آینده در یادداشت گزارشی لوسیف تنها در لحظه رسیدن آن ها به پایتخت اداری استان مرزی شمال باختری شهر پیشاور پدیدار گردید.

 

لوسیف و راهنمای او با داشتن آگاهی از کنترل بسیار جدی پلیسی همه کسانی که به پیشاور می آمدند، «پنهانی» وارد این شهر شدند و در آن جا با یکی از اجنت ها تماس برپا نمودند که به تایید لوسیف به سمت افسر در ارتش بریتانیا کار می کرد، و می توانست وظایف رزدنت بومی را انجام دهد. در پیشاور برای کار موثرتر و. لوسیف و باشلی از هم جدا شدند و پس از آن، هر یک به راه خود رفتند.

 

... کنون سخنی چند در باره باشلی. روشن است او با نوار «آزاد» هند بریتانیایی نیک آشنایی داشت و مناسبات میان قبایل را نیک می دانست. با توجه به این فاکت و نیز آن وضعیت که باشلی و. لوسیف را از پامیر راهنمایی کرده بود، می توان با جسارت گمان یرد که این جاسوس شوروی یک بازرگان دوره گرد بومی بود.

 

چنین «پوششی» به او امکان می داد به دشوار گذار ترین نواحی کهستانی با پشت سر گذاشتن محافظان انگلیسی رخنه نماید. همین پوشش زندگی او را در نواحی برخوردهای جنگی میان قبایل مرزی نجات داد. در خاور زمین به دارایی های بازرگانان بسیار دستبرد می زنند و رهزنان کالاهای آنان را بسیار به یغما می برند. مگر به ندرت آنان را می کشند.

 

باشلی برای لوسیف در جاهایی که یک اروپایی نمی تواند از دیدگاه ها پنهان بماند، بی همتا بود. این گونه، باشلی، بی درنگ پس از پیشاور، اوضاع را در گذرگاه خیبر برای روشن ساختن امکان برپایی روابط زیرزمینی میان افغانستان و هند به پژوهش گرفت.

 

سفر او ثابت ساخت که این کوتاهترین راه به هند از سوی انگلیسی ها با اطمینان ستر شده است. از این رو، بهتر است از آن برای ارتباط با افغانستان کار نگرفت. بار دیگر، باشلی- راهنمای لوسیف به جای او به شهر کویته آمد. جایی که جاسوس شوروی با به خاطر داشتن درس تلخ سفر پیشین خود نتوانست بیاید. این گونه، رزدنت سازمان اطلاعات جبهه ترکستان هنگام انجام وظایفش یک معاون بی همتا داشت.

لوسیف از پیشاور به راولپندی که در آن جا ستاد نیروهای بریتانیایی قرار داشت رفت و سپس به لاهور رهسپار شد که در آن جا یک ماه ازگار بسر برد. جاسوس شوروی شهر لاهور را مناسب ترین مرکز برای ایجاد شبکه خبرچینی سازمان اطلاعات نظامی شوروی در شمال هند می پنداشت. در پنجاب چنین بر می آید که «سرپرستی» از لوسیف را کسانی یا از حزب «گادر» یا از جنبش «اکالی» به دوش گرفتند. دلیل بود و باش دراز او در لاهور- جایی که پوشش مطمینی داشت، همین بوده است.

 در این شهر، لوسیف در انتظار باشلی به سر می برد که به او در باره بازدید پیروزمندانه خود از شهر کویته و قندهار اطلاع داد. همزمان او به رهبر شوروی خود در باره ایجاد شبکه جاسوسی در تانکه و بنو گزارش داد. 

 

این گونه، وظیفه انجام بافته بود و هر دو جاسوس می توانستند به خانه برگردند. لوسیف برای این که رهبری خود را در باره انجام وظیفه و بازگشت آگاه بسازد، باشلی را به بمبی فرستاد. شاید تلگرام رمزی یی به تهران با لندن فرستاده شده باشد. مگر بنا به تعامل، شاید باشلی در یکی از روزنامه های مرکزی اعلانی را به نشر سپرده باشد.

 

بازگشت به شوروی برای لوسیف و راهنمای او بارها دشوار تر از آن مسیری از کار برآمد که او از طریق شاخه های کوه های هندوکش و پشت سر گذاشتن پست های بریتانیایی در آغاز «سفر» پیموده بود. دلیل این کار بسیار ساده بود: پول لوسیف به ته کشیده بود. در لاهور او نتوانست چک هایش را به پوند استرلینگ نقد کند. از این رو، بخش چشمگیر راه به سوی خانه را با باشلی ناگزیر بود با ضرورت داشتن به لازمی ترین چیزها، پای پیاده طی کند. لوسیف هرچه بود، توان و اراده آن را یافت تا پیروزمندانه خطرناک ترین عملیات را در زندگی اطلاعاتی خود به انجام برساند.

 

 در فرجام حضور خود در هند، لوسیف یادداشت گزارشی یی را تدوین کرد که در آن پیشنهاد نمود گستره از پامیر تا بلوچستان را به چهار ناحیه اطلاعاتی تقسیم نمایند:

1-   واخان افغانستان و ناحیه یی از شمال افغانستان که در همسایگی آن واقع است. طبق توصیه های او این نواحی گستره کار نمایندگان اداره استخباراتی که ستاد آن می بایستی پاسگاه مرزی «روسکی» در وادی مرغاب می گردید.

2-   چترال و کشمیر- استخبارات شوروی در آغاز می بایستی چترال را زیر پوشش بگیرد. وانگهی رفته رفته شبکه خبر چینی را در کشمیر پهن نماید.

3-   شهر پیشاور. لوسیف به این شهر نقش مرکز اصلی را در زمینه جمع آوری اطلاعات نظامی و سیاسی در استان مرزی شمال باختری و پنجاب می داد.

4-    نواحی کویته و قندهار: این شهرها در آخرین و چهارمین «ایجنسی» اطلاعاتی شوروی متحد می شدند.

رزدنت های شوروی در این شهرها بیخی جدا از یک دیگر بر اوضاع در وزیرستان و بلوچستان روشنی می افگندند. در گام نخست گذرگاه های کوهی استراتیژیک کوهات، گومل و بولان زیر نظارت آن ها قرار داشت. لوسیف نشاندهی کرد که برای این کار می توان از روابط دیرین سال های 1905-1907 کار گرفت. او برای جمع آوری اطلاعات سیاسی در شمال باختری هند پیشنهاد کرد از بازرگانان و بازاریان کار گرفت و «بخش نظامی» می بایستی مدارک استخبارات را در میان نظامیان بریتانیایی به دست بیاورد.

 

چنین بر می آید که جاسوس شوروی فرصت کمی در  دسترس داشت تا روی یادداشت گزارشی خود کار کند: فرماندهی جبهه ترکستان چنین بر می آید که به گونه عاجل گزارش در باره نتایج اجرای پیروزمندانه عملیات خطرناک را خواستار شده باشد. لوسیف در  این رابطه در پایان خاطرات خود وعده سپرد به گونه تکمیلی گزارش در باره ایجاد سیستم گسترده سازمان های خودگردان نظامی در میان قبایل شمال باختری هند و نواحی پیرامون آن را آماده بسازد».[76]

 

راستش واریانت دیگر تحول رخدادها هم ممکن است. سرویس های اطلاعاتی هر کشوری همواره می کوشند به گونه اعظمی فعالیت های خود را پنهان نگهدارند. این قاعده در گام نخست بر عملیات پیروزمندانه تعمیم می یابد. در این رابطه، در باره فداکاری لوسیف خواننده روسی می توانست چندین دهه چیزی نداند. مگر چند سال پیش استخبارات سیاسی هند مهر از بخشی از فوندهای آرشیوی خود برداشت که در میان آن ها یادداشت گزارشی جاسوس شوروی نیز دیده می شد. این کار چگونه می توانست رخ بدهد؟ در این باره تنها می توان به گمانه زنی پرداخت. تنها یک چیز روشن است. آن هم این که یکی از جاسوسان انگلیسی به اسناد دارای اهمیت ویژه دسترسی داشته بود.

 

نگارنده بر آن است که جاسوس بریتانیا در ساختارهای کمینترنی در شهر باکو کار می کرده است. تصادفی نیست که کاغذ های لوسیف و اسناد در باره پویایی های حزب کمونیست هند در نوار «آزاد» و پلان های کمینترن در این ناحیه و افغانستان در یک پرونده آرشیوی آمده است[77]. افزون بر این، گزارش لوسیف در باره فعالیت های ممکنه اجنتوری شوروی در میان قبایل مرزی پشتون در مدارک فاش شده در لندن دیده نمی شود.

نویسنده، طی سال های کار در آرشیوهای مرکزی روسیه به آن متقاعد گردید که سرویس های ویژه شوروی بس با اکراه اسناد خود را به دسترس کمینترن(و حتا وزارت خارجه) می گذاشته است و هرگاه اداره استخبارات یا وزارت خارجه هم این کار را می کردند، مدارک و اسناد آن ها به گونه یی ویرایش می شد که امکان درز نمودن اطلاعات را به حد اقل برساند. این چنین پراتیک ارائه مدارک در باره منابع و عملیات مستقل استخبارات نظامی را به دسترس کمینترن منتفی می گردانید.

 

یادداشت گزارشی لوسیف در باره قبایل پشتون بیرون از دایره دسترسی اجنت های استخبارات سیاسی هند مانده بود. این سازمان حتا رونوشت این گزارش را هم به دست نیاورده بود. با آن که بیماری بوروکراتیسم در سال های دهه بیست سده بیستم برای سرویس های ویژه دولت جوان شوروی و کمینترن به بیماری ویژه یی مبدل شده بود.

 

روایت کمینترنی یک تاییدیه دیگری هنگام تجزیه و تحلیل اسناد استخبارات انگلیس مرتبط با بازرسی وضعیت سیر چندین ماهه لوسیف در نواحی مرزی هند به دست می دهد. گزارش لوسیف هم در سرویس های ویژه و هم دیگر ادارات بریتانیایی ولوله و هنگامه برانگیخت. مگر به رغم همه مساعی استخبارات انگلیس، هر چه بود نتوانسته بود مسیر واقعی لوسیف، تماس های او و نیز شیوه یی را که او با بهره گیری از آن به میهن بازگشت، را تثبیت نماید. به گمان فراوان، لوسیف گزارش خود را در سیمای کلیات تدوین نموده بود و آگاهانه بخشی از اطلاهات را وارونه جلوه داده، و پنهان کاری نموده بود.

 

در یک سخن، او در باره سفر خود با احتیاط حد اعظمی گزارش داده بود. چیزی که برای اداره استخبارات کاملا غیر ضروری  بود بکند و بس خطرناک هم بود. چنین کاغذهایی تنها برای کمنیترن تدوین می یافت. هرگاه به یاد بیاوریم که لوسیف را به گونه فرمالیته «شورای تبلیغات و اقدامات» باکو نیز فرستاده بود، چیزهای بسیاری قابل توضیح گردیده و همه چیز به جای خود قرار خواهد گرفت. 

روشن است [با افتادن گزارش لوسیف به دست سازمان جاسوسی بریتانیا-گ.] زیان معینی به فعالیت های اجنتوری شوروی در گستره قبایل پشتون و پنجاب رسیده بود. سازمان ضد جاسوسی انگلیس پس از آگاهی یابی از این که جاسوس مجرب زمان درازی در هند بسر برده و پیوندهای قدیمی با اجنتوری کهن را احیا نموده و دست اندر کار تدوین پلان کاربرد جنبش شورشی پشتون های نوار «آزاد» بر ضد بریتانیای کبیر برای فرماندهی ارتش سرخ است، اقدامات خود را پویاتر گردانید.

 

بنا به سنت های موجود در بریتانیا، آن کشور می توانست سال ها یک آدم مشکوک را زیر نظارت بگیرد. همه این ها، موانع بس جدی یی در برابر پهن ساختن شبکه اجنتوری شوروی در هند بود. نویسنده این امکان را منتفی نمی داند که با پیگیری رد پاهای روشن، انگلیسی ها نتوانسته باشند جاسوس های لوسیف و آدم هایی را که به او کمک نموده بودند، دستگیر و بازداشت نکرده باشند. هر چه بود، پس از گذشت زمان معینی شماری از آنان دستگیر شده و دام بفتاده بودند. در همه زمانه ها در میان همه خلق ها به خاطر خیانت در صفوف خود بهای بس سنگینی را پرداخته اند.

 

 مگر در سال 1925 سرویس های ویژه انگلیس ناگزیر بودند به ناکامی بزرگ در کار خود اعتراف نمایند. این سرویس ها نتوانستند با به دست آوردن گزارش لوسیف از طریق اجنت های شان کاری با آن بکنند. رهبران استخبارات انگلیس ناگزیر بودند با نگرانی و ناخشنودی نشاندهی نمایند که استخبارت نظامی شوروی آغاز به تنیدن شبکه جاسوسی در شمال هند نموده و تلاش هایی به خرج می دهد تا از قبایل شورشی پشتون به سود منافع خود بهره گیری نماید. 

 


 

[1]. برای نمونه، به گونه یی که آقابکف در کتاب خاطرات خود می نویسد، همسر روی- کمونیست هندی یک بانوی انگلیسی بود که در خدمت انتلجنت سرویس بود.

[2] .Bailey F. M. Mission to Tashkent.Oxford, 1946;

... و نیز گورلینکف د. ل. «واژگونی سازمان های زیر زمینی ضد شوروی در کشور»، جلد اول، مسکو، 1986، ص.ص. 251-254.  

[3] . بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، 1921، پرونده ویژه 101، کارتن5، برگ 29.

[4]. برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر نگاه شود به:  بایگانی دولتی  فدراسیون روسیه، فوند 5903، پرونده ویژه 1، کارتن 427.

[5] . آنین، ب.، پتروویچ آ. جاسوسی رادیویی، مسکو، 1996،ص.ص. 188-189.

[6] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1921، پرونده ویژه 3، پوشه 105، کارتن 20، برگ 13.

[7] . و. کونر، ت. ای. گیورگی چیچیرین و سیاست خارجی شوروی، 1918-1930. مسکو، ص. 169،  و نبز

Ulman H. R. The Anglo- Soviet Accord. Vol. 3, Princetton, 1972, P.121-122.

[8]. همان جا ، ص. 122.

[9] . اسناد سیاست خارجی شوروی،   جلد سوم، مسکو، 1959، ص. 608.

[10] . Ulman H. R. Op. cit. Appendix. P. 497-482.

[11]. کنت ف. انقلاب و دیپلماسی، مسکو، 199، ص. 90.

[12] . تروخانفسکی، و.گ. تاریح نوین انگلیس، مسکو، 1985، ص. 94-95. 

[13] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 3، کارتن 338، برگ های 1 و 8.

[14] . اسناد سیاست خارجی  شوروی، جلد 6، مسکو،  1962، ص.ص. 298-299.

[15] . غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، مسکو، ص. 121.  [جلد دوم، ترجمه روسی-گ.]    

[16] . همان جا، ص.ص. 121-122.

[17] . کارگون، تاریخ  سده بیستم افغانستان، مسکو، 2004، ص. 81.

[18] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 4، کارتن 8، برگ 128.

[19] . آدمک، ل. دبلیو، «تاریخ روابط خارجی افغانستان»، متن انگلیسی، ص. 167.

یادداشت: این کتاب در دوجلد زیر نام «تاریخ روابط سیاسی افغانستان» با ویرایش بنده از سوی انتشارات «پاییز» پاریس به زبان دری به چاپ رسیده است. جلد نخست آن را آقای زهما- استاد پیشین دانشگاه کابل در میانه های سده بیستم در  کابل ترجمه و چاپ نموده بودند و جلد  دوم آن را در  سال های دهه هشتاد سده بیستم آقای استاد فاضل- استاد دانشگاه کابل در پیشاور پاکستان ترجمه و چاپ نموده بودند. 

[20]. Elliot j. The Frontier 1839-1974. The Story of  NWF of  India.L., 1968. P. 167.

[21] . همان جا

[22] . همان جا.

[23]  پیک خبری «رسانه های نظامی خارجی در باره خاور زمین»، تاشکنت، 1933، شماره1، ص.14.

[24] . همان جا، ص. 42.

[25] . فشرده رسانه های هند و انگلیس// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 3، کارتن 102، برگ های 34 و 36.

[26] .Elliot j. Op. cit. P. 268.

[27] .Swinson A. North-West Frontier L., 1967.P. 305.

[28]. Barton W. Indians North- West Frontier. L.,1939. P. 152.

[29] . Elliot, P. 269.

[30]. Elliot P.94   Spain.J. Op.cit. P. 152.

[31] . فشرده رسانه های هندی و انگلیسی // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 3، کارتن 100، برگ 280.

[32]. Spain. J. Op. 152.

[33] . آدمک، چاپ انگلیسی، ص. 93.

 [34].Fraser-Tytler W. K. A Afghanistan. A Study of Political Developments in Central and Souther Asia. L. 1957.P.203.  

[35] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 544، پرونده ویژه 3، کارتن 100، برگ 28.

[36] .Fraser-Tytler W.K. Op. Cit. P. 224.

[37] . آدمک، ص.95.

[38] . Miller C. Khyber: British Indians  NWF. N.Y. 1977. P. 336.

[39]. Spain J. Op. cit. P. 155.

[40] . Miller C. Op. cit. P. 336.

[41] . هایفیتس، آ. ن. دیپلماسی شوروی و توده های خاور، 1921-1927، مسکو، 1968، ص. 270.

[42] . کنت ف. «انقلاب و دیپلماسی»، مسکو، 1991، ص. 125.

[43] . آدمک، ص. 95.

[44].  Andrew C. Secret service: The making of  the British Intelligence Community.L., P. 327.

[45] . ElliotJ. Op.cit. P. 269.

[46] . Ibid

[47]. Rittenberg S.A. Ethnicity, Nationalism and the Pakhtan: the Independence Movement in Indias NWF province. Carolinna, 1988.P. 52-53.

[48] . در باره رفرم های امان الله و اوضاع در افغانستان در دوره فرمانروایی او نگاه شود به:

Poulada B.P. Reform and Rebellion in Afghanistan. 1919-1929.L., 1973.

[49] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895 ، پرونده ویژه 1، برگ 3.

 

[50] . غبار، افغانستان در مسیر تاریخ.

یادداشت گزارنده: غبار در زمینه در ص.807 افغانستان در مسیر تاریخ چنین نگاشته است: «...ملا عبدالرشید خان و ملا عبدالله خان با پشتیبانی مردم منگل و جدران در طی یادداشتی تعدیل بعضی مواد قانون جزای عمومی را که مخالف شریعت می دانستند، از شاه طلب نمودند. شاه جواب داد که قانون مذکور قبلا به تصویب علمای شرع رسیده، و باید هر دو نفر به غرض مذاکره با این علما به کابل آیند. البته، ملا ها نپذیرفتند و به نام حفظ شریعت اسلامی در پاکتیا قبام نمودند. دهقان های پاکتیا که از روش ماموران دولت مخصوصا حاکم اعلی رنجیده بودند، به حمایت از ملا عبدالله خان و ملا عبدالرشید خان برخاستند و بعضا خان های مغرض با آن ها پیوستند. در عین زمان، احساس می شد که تبلیغ ضد دولت در ولایات کاپیسا و پروان و هم ننگرهار شروع شده شده است. شاه هیاتی را برای مذاکره مشتمل بر سردار محمد عثمان خان  و محمد ابراهیم خان- وزیر عدلیه و عبدالرحمان خان- قاضی مرافعه به پاکتیا اعزام نمود. ولی ملا عبدالله خان و ملا عبدالرشید خان اظهاز مخالفت کردند و هیات برگشت و اغتشاش مسلح شروع گردید. نتیجه این اعزام هیات فقط مهلت دادن به رهبران اغتشاش و در عین حال به رسمیت شناختن اغتشاشیون و بلند بردن مقام آن ها در نظر عموم بود و بس.»

 

چنین بر می آید که گسیل هیات از سوی امان الله به امید دستیابی به مصالحه با مخالفان، به رغم این که دستاوردی به همراه نداشت، امری ناگزیری بوده است. اما این که «نتیجه آن فقط مهلت دادن     به رهبران اغتشاش و در عین حال به رسمیت شناختن اغتشاشیون و بلند بردن مقام آن ها در نظر عموم» گردید، بحث دیگری است. در این میان، در باره دستور العملی که امان الله خان به هیات داده بود و میزان صلاحیت های آنان چیزی گفته نمی شود. مگر، نفس ناکامی مذاکرات می رساند که امان الله در آغاز در نظر نداشته است در برابر ملاهای خوست کوتاه بیاید. تنها بعدها ناگزیر گردید دست به این کار بیازد که دیگر دیر شده بود. از این رو، گفته می توانیم که او آشکارا در آغاز نبروی آشوبگران را دست کم گرفته بود. اگر در همان آغاز دست یه همان عقب نشینی هایی می زد که بعدها ناگزیر در لویه جرگه از سر ناگزیری زد، شاید دامنه شورش به این پیمانه که رخ داد، گسترده نمی گردید. زیرا بهانه اصلی از دست شورشیان گرفته می شد و برای مردم قبایل هم که از قوانین موضوعه ناخشنود بودند، دلیلی برای پیوستن به شورشیان نمی ماند.-گ.

[51] . کارگون، تاریخ سده بیستم افغانستان، مسکو، 2004، ص. 120.

[52] . غبار در زمینه در همین صفحه می نگارد: «محمد گل خان مهمند- رییس ارکان حرب افغانستان که از کابل با دو تولی ( گروهان) سواره به قشله خوست آمده بود، بدون جنگ خودش را تحت محاصره اغتشاشیون قرار داد. او بعدها به همین سبب در کابل طرف عتاب دولت قرار گرفته مدت ها بیکار ماند...»

[53] . غبار نام این کوتل را تیره خوانده است.گ.

[54] . غبار در زمینه در ص. ص. 807-808 می نویسد که «محمد ولی خان وزیر حربیه که با هفت کندک (گردان) عسکر از کابل به گردیز سوق شده بود،  نیز تحت محاصره شورشیان قرار گرفت».

[55] . برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر نگاه شود به: غبار، افغانستان در مسیر تاریخ. همان جا.

[56].  بایگانی دولنی نظامی روسیه، فوند 25895 پرونده ویؤه 1، برگ 5.

یادداشت گزارنده: غبار در این زمینه در ص. 810 افغانستان در نسیر تاریخ می نگارد: « ... دولت در جنگ علیه اغتشاشات فاتح برآمد، و اما در ریفورم خود از طرف جرگه 1303 ( 1924) در پغمان شکست خورد. شاه در  حین اعتشاشات جرگه کبیر پغمان را با بیشتر از 700 نفر عضو تشکیل کرد تا در مقابل اغتشاش پاکتبا پشتیبانی ملت را حاصل نماید. ... [مگر-گ.] مجبور به مسامحه و مدارا با قشر روحانی و طبقه ملاک و فیودال بود. پس این طبقه که در جرگه پغمان دارای اکثریت بودند، 19 فقره زیر را تصویب و خواهی نخواهی به امضای شاه که معمولا خودش در جرگه ریاست می داشت رساندند و به رفورم های  مرحله اولین ضربت سختی جواله کردند: تعزیر باالمال و جزای مقدر و تحصیل زن در مدرسه لغو شد، نکاح دختر صغیره جایز گردید، صلاحیت قاضی در تعزیرات مسلم شد، کشتن سارق در تکرار عمل واجب و آثار توبه و صلاح در پیشانی جانی باعث تقلیل مجازات گردید در محاکم مامورین دولت شرکت قاضی و مفتی اجباری شد، برای تحصیل السنه خارجی در مدرسه خواندن عقاید و دینیات محصل تاکید گردید، گماشته شدن محتسبین برای احتساب لابدی شد، تنظیم امور ملا و موذن بر ذمت دولت گذاشته شد، کلمه آزادی فردی منحصر به امور شخصی گردید نه در امور سیاسی و عقیدتی، قید داشتن تذکره تابعیت و نفوس در امور شرعی لغو شد، نکاح نمودن مرد تا چهار زن را بدون قید و شرط آزاد گذاشته شد، خدمت کردن در زیر پرچم با دادن وجه نقد عوض خدمت کردن منظور گردید، تاسیس دارالعلوم عربی حتمی شد. همچنان موجودیت مکاتب حفظ قرآن تضمین گردید».  

[57] . غبار در ص. 808 می نویسد که «دولت انگلیس که کار به کام دید، به مداخله مستقیم آغاز و یک نفر هندوستانی را به نام پسر امیر محمد یعقوب خان داخل پاکتیا نمود ... در مطاوی همین زمان بود که یک شیخ خارجی دیگر به نام سید سعدی افندی که خودش را به شیخ عبدالقادر گیلانی منسوب می نمود، وارد افغانستان شد و از طرف شاه امان الله عصای آبنوسی منبت کاری و زرین و قلمدان نقره یین با ساعت طلا انعام حاصل نمود».-گ.

[58] . شواهد مستند در باره آن که چه کسی پشت عبدالکریم ایستاده بود، در انگلیس به دست نیامده است. مگر پاولادا می نویسد که هر چه بوده باشد، پسر امیر یعقوب خان اجازه شفاهی دولت هند بریتانیایی را باید به دست آورده باشد. نگاه شود به : پاولادا ص. 250.

[59] . نگاه شود به آدمک، تاریخ روابط سیاسی افغانستان، چاپ انگلیسی، ص. 88.

[60] . بایگانی دولتی تاریخ نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، 897، برگ 6.

غبار در این زمینه در ص. 808 چنین می نگارد: «از کابل غند مشر عبدالحمید  خان معاون رییس ارکان حرب و غند مشر محمد اسماعیل خان با هشت صد عسکر (موسوم به جان فدا) برای باز کردن کوتل تیره و پیوستن به وزیر حربیه به گردیز سوق شد. ولی در موضع بیدک لوگر در نتیجه یک شباخون هولناک شورشیان زیر محاصره کشیده شده و متعاقبا تنگی اغوجان به یک حمله ناگهانی اشغال و پایتخت مستقیما تحت تهدید قرار گرفت. در حالی که احمد زایی ها و طوطاخیل ها کوتل تیره را به شورشیان منگلی داده، و ارتباط کابل را با پاکتیا قطع نموده بودند.»

[61] . مارشال شاه ولی خان، »خاطرات من»، مسکو، 1960، ص. 42-43، ترجمه روسی.

 

 

[62] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 162، کارتن 1، برگ 53.  

[63] . همان جا، کارتن2، برگ های 25-26.

[64] . همان جا، برگ های 28-29.  نبروی هوایی افغانستان در آستانه شورش خوست دارای دو فروند هواپیمای ساخت شوروی، دو فروند هواپیمای ساخت ایتالیا و یک فروند هواپیمای ساخت انگلیس بود. تا پاییز 1924 بنا به دلایل گوناگون، به شمول نبود خلبان و پرسنل فنی، از این هواپیماها نمی توانستند در برابر شورشیان کار بگیرند.

[65] . آدمک، تاریخ روابط خارجی افغانستان، ص. 107 متن انگلیسی.

[66] . همان جا

[67] . بایگانی مرکزی خدمات امنیت فدرال، کارتن آر- 48558، برگ های 13-14.     

 

[68] . غبار، همان جا

[69] آدمک، تاریخ روابط خارجی افغانستان، چاپ انگیسی، ص. 89.

[70] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، 897، برگ 6

[71] . کارگون، ص.129.

[72] . یادداشت گزارشی ستاد حوزه نظامی آسیای میانه «در باره رخدادهای افغانستان» تاریخی 15 دسامبر 1928 // بایگانی دولتی  تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1342، برگ 145. 

[73] . نگاه شود به: گزارش افسر بریگاد یکم توپخانه ترکستان- لوسیف، در باره مسافرت به هند// مدارک محرم در باره آسیا، شماره 9،  چاپ اداره کل ستاد کل،  سانکت پتر بورگ، 1908 ص. 1-145

[74] . الکسییف، م. اسنخبارات نظامی روسیه، جنگ جهانی یکم، جلد سوم، مسکو، 2001، ص.445.

[75]  یادداشت گزارشی لوسیف در باره مطالعه اوضاع نظامی- سیاسی در منطقه  نزدیک با مرزهای خاوری شوروی تاریخی                   04.06.1925 //                                      L/P@j/12251.P. 4-9

[76] . همان جا

[77] .یادداشت گزارنده: آقابکف در کتاب خاطرات خود می نویسد که همسر روی کمونیست هندی، بانوی انگلیسی بود که با انتلجنت سرویس همکاری داشت. هرگاه چنین باشد، به آسانی می توان گمان زد که وی در سال های هکاری روی با کمینترن، توانسته باشد شبکه یی در درون کمینترن بافته باشد و اطلاعاتی هم برای انگلیس در باره پویایی های کمینترن در هند و به ویژه در گستره قبایل تهیه می نموده است.

 

 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++

 

 

 

بخش هژدهم

سرنگونی امان الله خان

یادداشت گزارنده:

شاید کشور خداد ما تنها کشور گیتی باشد که گزارنده یی به «جرم» ترجمه به باد ناسزا و دشنام گرفته می شود و آماج خدنگ های زهر آگین نکوهش و سرزنش قرار  می گیرد.

 

روشن است رسالت گزارندگان آن است تا با کمال امانت، کار ترجمه را به انجام برسانند. در غیر آن، هر گاه به میل خود سیاه را سفید و سفید را سیاه بنویسند، ترجمه شان ارزشی نخواهد داشت. به ویژه هرگاه سخن از ترجمه های دقیق آثار تاریخی در میان باشد.

 

روی سخن من با آن گروه از خوانندگان گران ارج است که این کمترین را به «گناه» نوشتن «بچه سقاء» در متن ترجمه به جای امیر حبیب الله خادم دین رسول الله- به تازیانه تنقید بسته اند.

 

خدمت این سروران باید به عرض برسانم که یک بحث این است که هرگاه در کدام جا در نوشته های خودم چنین چیزی را دیده و به باد نکوهش می گرفتند، می گفتیم، درست می فرمایید. باید نام رسمی یک پادشاه گرفته شود. نه نامی که در میان عوام معروف است. مگر اگر سر و کار ما با آثار ترجمه شده باشد، در آن صورت هیچ گزارنده یی حق ندارد متن اصلی کتاب به زبان خارجی را تحریف کند و در آن دخل و تصرف نماید.

 

در مورد مشخص کتاب دست داشته، هرگاه نویسنده (به ویژه در مواردی که از اسناد آرشیوی مطالبی را برداشت نموده است ) نام امیر حبیب الله خان- را بچه سقاء نوشته است، من چه می توانم بکنم؟. دقیقا نویسنده کتاب هم نمی تواند در زمینه کاری بکند یعنی متن اسناد تاریخی را دستکاری نماید.

 وظیفه من تنها ترجمه است و بازتاب دقیق همه آنچه که در متن اصلی آمده است.

 

برای مثال، نویسنده کتاب در جایی به نقل از یک گزارش محرمانه مخابره شده از کابل از سوی آتشه نظامی وقت شوروی می نویسد: «بچه سقاء با به نمایش گذاشتن برازندگی های یک سپهدار رزم آرا، توانست با بهره گیری از توپخانه سنگین و نیروی هوایی، اوضاع را با ثبات بگرداند». خوب، در این جا در گزارش محرمانه چنین آمده است و سند آن در آرشیف نظامی دولتی روسیه قید است. حال نویسنده و گزارنده چگونه متن یک سند آرشیفی را تغییر بدهند؟

 

از سوی دیگر، نمی دانم چرا در برابر کاربرد بچه سقاء این همه حساسیت نشان داده می شود.  از سویی، سقایی پیشه یی است از پیشه های پسندیده در کشور مانند بافندگی، ریسندگی، آهنگری، رویگری، برزگری، چوپانی، مسگری، زرگری و ... از دیدگاه مذهبی هم به مصداق این وجیزه که «آب دادن ثواب دارد»، نه تنها کار زشت نه، بل  که کار و پیشه یی بس نیکویی هم است.

 

مگر، نه این است که لقب حضرت ابوالفضل عباس– پسر شیر خدا و نوه پیامر گرامی اسلام- سقاء دشت کربلا است و حتا در تکایا،  خانه هایی به نان سقاء خانه هست که مردم در آن بند بسته می کنند. این امر نه تنها در مرثیه خوانی ها بل نیر در سرودها ره یافته است. چنان چه می سرآیند: «به خدا رفته بودم سقاء خانه دعا کنم».!

 

از سوی دیگر، پدر امیر حبیب الله- خادم دین رسول الله به روایت روانشاد استاد خلیلی در کتاب وزین عیاری از خراسان؛ در جنگ دوم افغان یا مشکش به زخمی های جنگ آب می رسانید و در اثر همین نیکو کاری در میان مردم به «سقای شیهدان» شهرت یافته بود که از همین رو پسرش را بچه سقاء می خواندند.

 

به هر رو، از دیدگاه من پسر سقای شهیدان بودن نه تنها ننگ و عار، بل مایه  افتخار هم است. از این رو خرده گیری بر یک مترجم در زمینه شاید سزاوار  نباشد.  تنها یک موضوع می ماند و آن این که مخالفان امیر حبیب الله کلکانی وی را به گونه تحقیر آمیز بچهء سقا می گفتند. این بک بحث شخصی است. هیچ کسی حق ندارد کس دیگر را به خاطر پیشه پدرش تحقیر و اهانت کند و این دیگر بیشتر جنبه اخلاقی دارد تا بار تاریخی.

 

حال اگر کسی از سروران گرامی بخواهد در زمینه بحث علمی نماید، با کمال میل دیدگاه های شان را می خوانم. در غیر آن از گردانندگان سایت های  انترنتی خواهشمندم نوشته های آهانت آمیز و دشنام  دهی و ناسزا گویی را در زمینه اجازه ندهند.

 

کامگار و بهروز باشید.

 

 

رخدادهای سال های 1924-1925 در خوست، پیش درآمدی بر خیزش های بس سهمگین تری در افغانستان بودند. این را در کرملن نیک می دانستند. هنورز یک ماه از سرکوب شورش خوست نگذشته بود که به تاریخ 13 مارچ 1925 دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) در نشست ویژه خود در باره مساله افغانستان فیصله نمود: «به رفیق فرونزه کمیسار خلق در امور نظامی و نیروی دریایی سپرده شود تا در باره تدبیرهای ممکنه پیشگیرانه در قبال شورش در افغانستان بیندیشد».[1]

 

به تاریخ 26 ماه مارچ 1925 فرونزه و چیچیرین پیشنهادهای خود را مبنی بر این که چگونه می توان به امان الله خان کمک نظامی ارزانی نمود، به دفتر سیاسی ارائه دادند. بنا به توصیه فرونزه، دفتر سیاسی تصویب نمود که در مرزهای افغانستان و شوروی یگان های بیشتر رزمی متمرکز گردد و به افغانستان شش فروند هواپیمای جنگی فروخته شود. افزون بر این، به امان الله به شکل سوبسایدی بار دیگر 250 هزار روبل پرداخته شود و با شرایط مساعد محموله بزرگ جنگ افزار و مهمات(به میزان 500هزار روبل ارزانتر از بهای واقعی آن) فروخته شود[2].

 

در میانه های سال 1925، امان الله خان خواستار کمک نظامی بزرگتری از شوروی برای بازآرایی و تجهیز ارتش خود گردید. در روند گفتگوهای اقتصادی افغانستان و شوروی میان امان الله و آ. لیژاوا ماریوت- نماینده کمیساریای خلق در امور بازرگانی خارجی در کابل، دو طرف مهمترین مسایل همکاری های نظامی میان مسکو و کابل را بررسی کردند.

 

به تاریخ 24 سپتامبر 1925 رهبری شوروی موافقت نمود که «ارتش افغانستان با تسلیحات، مهمات و لوازم حربی ساخت صنایع نظامی شوروی بازآرایی و باز تجهیز گردد».[3] در این حال قید می گردید که بهای محموله های جنگی به افغانستان نباید بیشتر از میزان پیش بینی شده در قرار داد 1921 یعنی بیشتر از یک میلیون روبل در سال باشد.

 

به فرونزه رهنمود داده شد جزییات اصلاحات در دست اجرای نظامی را در افغانستان روشن سازد و میزان مشارکت ممکنه صنایع نظامی شوروی را در بازآرایی و تجهیز ارتش افغانستان تعیین نماید. افزون بر این، کمیساریای خلق در امور نظامی باید به جانب افغانی در تدوین طرح این تدبیرها همکاری نماید. همچنان در برنامه بود تا از مجرای نظامی مشارکت شوروی در کشیدن راه میان کوشکا- هرات و مزار شریف- کابل معین گردد و نیز کشیدن خط تلگراف و ساختن کارخانه بارودسازی بررسی گردد. .[4]

 

 در چهارچوب کمک نظامی شوروی به کابل، همچنان در نظر بود آموزشگاه هوایی یی برای آماده سازی خلبانان نیروی هوایی افغانستان ایجاد گردد. برای تحقق این اندیشه بایسته بود 135150 روبل هزینه و شمار بیشتر هواپیمای جنگی به امان الله خان کمک شود. مگر این طرح تحقق نیافت.[5]

 

روشن بود واگذاری جنگ افزارهای ساخت شوروی در چهار چوب سوبسایدی ها نمی توانستند همه نیازهای جانب افغانی را برآورده سازند. در این پیوند، امان الله خان ناگزیر بخش چشمگیر جنگ افزارها و مهمات را از شوروی خریداری کرد. برای مثال، او از شوروی پنجاه هزار میل تفنگ و بیست میلیون گلوله (در دو پارتی- پنج میلیون وپانزده میلیون) خرید.[6] در پهلوی آن، در کارخانه های شوروی، پانزده هزار میل تفنگ شکسته و خراب ارتش افغانستان را ترمیم کردند. در یک سخن، در سال های 1925-1927 از انبارهای آسیای میانه به افغانستان در ابعاد چشمگیری جنگ افزار گسیل گردیده بود.

 

بهار1927 دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) تصمیم گرفت آهنگ بازآرایی و تجهیز ارتش افغانستان را با جنگ افزارهای ساخت شوروی سرعت ببخشد. به تاریخ دهم ماه مارچ 1927 در کرملن فیصله گردید بی درنگ در روند یک سال به گونه بلاعوض به امان الله خان جنگ افزارهایی به بهای سه میلیون روبل داده شود و به گونه تکمیلی به او از همین «کالاها» به بهای یک میلیون روبل فروخته شود.[7]

 

جدا از این، افغانستان همچنان مقادیر بزرگ جنگ افزار را از فرانسه، ایتالیا، آلمان و حتا انگلیس به دست آورده بود. برای مثال، در سال 1927 در روند بازدید امان الله خان از این کشورها و نیز شوروی، او از دولت های این کشورها 53000 میل تفنگ و 53 میلیون گلوله برای آن ها، 106 دستگاه توپ و 106 هزار مرمی برای آن ها، هژده فروند هواپیما، پنج دستگاه زرهی و شش دستگاه تانک به دست آورده بود که بخشی از آن ها را به شکل تحفه دریافت داشته بود. [8]

 

چنانی که دیده می شود، به دست آوردن این پیمانه جنگ افزارهای مورد نیاز یرای امان الله یکی از عللی بود که او خطر کرد از کشور برآید. با آن که اوضاع در کشور هر چه بیشتر انفجار آمیز تر می گردید. امیر که خود را در آستانه سفر به اروپا پادشاه خوانده بود، می توانست کشور را تنها در صورتی نجات بدهد که ارتش بسیار نیرومند و وفادار در اختیار می داشت. روشن است داشتن یک ارتش وفادار چنانچه رویدادهای بعدی نشان دادند، نسبت به دستیابی به جنگ افزارهای مدرن بارها دشوارتر از کار برآمد.

 

امان الله خان، پس از بازگشت از سفر برونمرزی، به گونه آشکارا ناسنجیده آغاز به نوآوری های رنگارنگ کرد که با موازین شریعت در تناقض بود و با این کار، اکثریت مردم را اهانت کرد. در نتیجه، شتافتن به سوی «اروپایی گرایی» به بهای تاج و تخت او  انجامید. برای مثال، روز رخصتی را از جمعه (روز رخصتی همه مسلمانان جهان) به پنجشنبه آورد! او همچنان اعلام داشت که زن ها بنا به آرزومندی خود می توانند چادرهای شان را بردارند. امان الله خان درست مانند پتر کبیر فرمان داد تا مردم لباس های اروپایی بپوشند. این در حالی بود که در کابل به اندازه کافی لباس های اروپایی پیدا نمی شد.[9]

طرفه این که همه این تدبیرها به زور پیاده می شد که موجب برانگیخته شدن تنفر باشندگان می گردید. در این پیوند، حتا فیض محمد کاتب- وقایع نگار در بار در دفترچه یاداشت های خود نوشت: «در نتیجه چنین اقدامات، باشندگان رنجدیده [کابل]  به خاطر سقوط حکومت امیر امان الله به بارگاه خداوند دعا کردند».[10]

 

بایسته است در نظر گرفت که همه این لغزش ها در هنگامی صورت گرفتند که فساد در کشور ابعاد گسترده یی می گرفت که حتا برای دیگر کشورهای خاورزمین بی سابقه پنداشته می شد. اصلاحات پیرامونیان شاه را پولدارتر می ساخت و مردم نادار را بینواتر و این گونه، بر شانه های افغان های ساده بار سنگینی را می گذاشت.

 

ناخشنودی از رژیم امان الله، ارتش را (که در آن وضعیت سربازان به پیمانه چشمگیری به دلیل دستبرد زدن به خزانه دولتی رو به خرابی داشت)، هم فرا گرفت. بسیاری از افسران باوجدان و باشرف، گام های نسنجیده امان الله خان را که با انجام تسویه ها و پاکسازی های بورد افسری، اوضاع را از این هم تیره تر و پرتنش تر می ساخت، به باد نکوهش و سرزنش می گرفتند.

 

همچنان بایسته است در شمار لغزش های شاه یکی هم منع سیستم «بدرقه» (باج ستانی قبایل از بازرگانان در ازای اسکورت کاروان های شان) را در مشرقی شمرد.[11] این گام شاه با آن که ماهیت مترقی داشت [و متوجه جلوگیری از رهزنی بی پرده زیر پوشش بدرقه کاروان های بازرگانی بود-گ.] ، آشکارا پیش از وقت بود و در اوضاع واقعی نادار ترین قبایل مرزی جنوب کشور را از منبع پولی مهم سنتی [(و شاید هم یگانه منبع درآمد شان)-گ.] محروم می ساخت بی آن که به آنان چیزی در عوض بدهد یا پیشنهادکند.

 

این گونه، امان الله خان با اقدامات خود، خیزش های نو و گسترده تر و پر دامنه تر ضد دولتی را در کشور بر می انگیخت. در چنین اوضاعی، شوروی نمی توانست او را نجات بخشد و بریتانیای کبیر هم برای رهایی از شر دشمن خود به به خرج دادن مساعی بزرگ، نیاز نداشت..

 

نادیده گرفتن موازین شرعی و پشت پا زدن به آن،  با واکنش بس خصمانه و تند روحانیون مسلمان رو به رو گردید که با توانمندی آن را به سود خود با بهره گیری از ناخشنودی سراسری از اصلاحات به کار گرفتند. ملاها بر ضد امان الله خان تبلیغات پر هنگامه و داغی را به راه انداختند که او هم با خشونت پاسخ گفت. مگر، روشن بود پیگیرد و سرکوب رهبران مذهبی تنها آغاز جنگ داخلی و گریز شاه از کشور را سرعت می بخشید.

 

در اواخر 1928 خیزش ها در برابر امان الله خان عملا همزمان هم در شمال و هم در گستره قبایل پشتون آغاز گردید. در شمال کابل، دسته هایی به رهبری جبیب الله کوهدامنی معروف به بچه سقاء[12] و در مشرقی قبایل شینواری در برابر امیر به پا برخاسته بودند که این کار منجر به راه افتادن تعامل زنجیره یی در میان قبایل دیگر پشتون گردید.

 

شورش در جنوب افغانستان برای امان الله خان خطر بزرگی را می ساخت از این رو در آغاز جنگ داخلی در افغانستان، «شورش بچه سقاء در مقایسه با خیزش قبایل جلال آباد ناچیز جلوه می کرد».[13] در پیوند با این، در اوایل دسامبر 1928 نیروهای اصلی امان الله خان را به خاور و جنوب گسیل داشتند که با این کار، زمینه بس مساعدی را برای تصرف کابل از سوی نیروهای بچه سقاء فراهم نمودند.

حبیب الله، خود را امیر حبیب الله خان خوانده و سرسختانه بر سر تاج و تخت مبارزه می کرد. او نه ماه آزگار به پیکار بی امان ادامه داد تا این که از سوی جنگاوران قبیله یی پشتون به رهبری نادر خان و برادران او سرنگون گردید. در یک سخن، حرف آخر را در پیکار خونین سال های 1928-1929 در افغانستان پشتون ها زدند.[14]در پیوند با این، رخدادها در گستره قبایل پشتون شایسته روشنی افگنی بایسته و همه جانبه است.

 

 نخستین نشانه های پسلرزه های سیاسی- نظامی در افغانستان در پاییز 1928 رونما گردید. در جنویی چندین ملا را دستگیر کردند که در میان منگل ها، احمد زایی ها و جدرانی ها به تبلیغات [زهر آگین در برابر امان الله-گ.] می پرداختند و آنان را به قیام فرا می خواندند.  به تاریخ هفتم اکتبر 1928 امیر فرمان داد آشوبگران را به دار بزنند. مگر، هنوز دو روز نگذشته بود که ناگزیر گردید بخشی از پادگان پایتخت را برای سرکوب شورش غلزایی ها به ناحیه کتل التیمور گسیل دارد.[15] این بار عملیات سرکوب پیروزمندانه به پایان رسید. مگر این تازه آغاز کار بود.

 

به تاریخ 13 نوامبر 1928 قبیله شینواری در نزدیکی جلال آباد سر به آشوب برداشت. در خاک افغانستان شورش را محمد افضل خان رهبری می کرد. از آن سوی مرز، میر اکبر خان شینواری از نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی هم به پشتیبانی از او برخاست. این گونه، همه قبیله شینواری در مبارزه با امان الله خان به پا برخاستند.[16]

 

به تاریخ 14 نوامبر پست نظامی کوهی که در پادگان آن نزدیک به یگ گردان(کندک) افسر و سرباز بود، به تصرف شورشیان درآمد. پست را انفجار دادند و مقادیر بزرگ جنگ افزار و مهمات به دست آشوبگران افتاد. در پیوند با این، شینواری ها تلاش کردند شهرک داکه را با یورش بگیرند. مگر، شکست خوردند. به رغم این، شورش در مشرقی اوج می گرفت. چندی نگذشت که خوگیانی ها و غلزایی های حصارک به شینواری ها پیوستند.

 

به تاریخ 20 نوامبر 1928 سپاهیان دولتی آغاز به اقدامات رزمی در برابر شینواری ها و متحدان آن ها کردند. هواپیماهایی که از سوی خلبانان شوروی به پرواز در می آمدند، آغاز به بمباران روستاهای شورشیان نمودند.[17]با توجه به این که به وفاداری سپاهیان دولتی اطمینان چندانی نبود، امان الله خان امید فراوانی به نیروی هوایی بسته بود و در روند نبردهای آغاز شده، گروهبندی هوایی یی که در حومه جلال آباد عمل می کرد، پیوسته رو به افزایش داشت.

 

به تاریخ 22 نوامبر دوازده فروند هواپیما بر دسته های شورشی بمب ریختند که در نتیجه، شینواری ها ناگزیر گردیدند به کوه ها عقب نشینی کنند.[18] این بود که برای چندی آرامش برقرار گردید. مگر باز هم به تاریخ 24 نوامبر نبردها از سر گرفته شدند و شینواری ها به سوی جلال آباد سرازیر شدند. به تاریخ 29 نوامبر ده هزار شورشی روستاهای پیرامون شهر را گرفتند و به تاراج بردند و نیز خانه ها را آتش زدند. سپاهیان وفادار به دولت به فرماندهی والی محمد گل خان مومند (مهمند) در پادگان به محاصره در آمدند. از همین رو هم بود که برای آنان از راه هوا مهمات رسانیده می شد.

 

پیروزی بزرگ آشوبگران در حومه جلال آباد، پیوستن قبایل دیگر پشتون را به آنان سرعت بخشید. چنانچه در ماه دسامبر 1928 شمار نیروهای شینواری ها و متحدان آن ها به چهل هزار نفر رسید.[19] از سوی دیگر، تسلیحات نیروهای ضد دولتی در مشرقی به یاری پیروزی های بزرگ، هم از دیدگاه کیفی و هم از دیدگاه کمی افزایش می یافت. برای مثال، شورشی ها توانسته بودند توپخانه مستقر در حومه جلال آباد و شمار بسیار مرمی های توپ را به چنگ بیاورند.

 

همزمان با آن، در جنوبی هم خیزش های ضد دولتی آغاز گردید [که در روندآن-گ.] قبایل پشتون همه نهادهای دولتی را از میان بردند. مگر با این هم، در اواخر 1928 این هرج و مرج ها تهدید چشمگیری برای امان الله خان به شمار نمی رفتتد. چون پشتون های باشنده استان جنوبی دست به یورش به سوی کابل نیازیدند و با شینواری ها و متحدان آن ها پیمان اتحاد نبسته بودند. [20]

 

[پس از درگرفتن دوباره جنگ در مشرقی-گ.]، امان الله خان با به دست آوردن پیک های نگران کننده، بی درنگ به جلال آباد نیروهای تقویتی فرستاد. در این حال، او نیک می دانست که چنین شورش بزرگی را نمی توان تنها به یاری نیرو فروخوابانید. از همین رو، برای جلب موافقت شینواری ها برای پایان بخشیدن به شورش، بی درنگ صدیق خان چرخی- وزیر خارجه را با هواپیما به جلال آباد فرستاد که توانست با آن ها گفتگوها را آغاز کند.

 

حکومت افغانستان کوشید درست مانند سرکوب شورش خوست در سال های 1924-1925، به هر بهایی که شده «وقت کشی» کند و فرصت کمایی نماید. 

 

به تاریخ 29 نوامبر 1928 امان الله خان با ای. رینک- رایزن نظامی شوروی دیدار و از حکومت شوروی خواست تا به گونه فوری به او 1200 بمب خوشه یی، 1200 بمب آتشزا (آتش افروز) و 600 بمب شیمیایی بفروشد. در پیوند با این، به تاریخ سوم دسامبر 1928 دفتر سیاسی کمیته مرکزی حرب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) فیصله کرد: «اجازه داده شود تا به افغانستان 2400 بمب خوشه یی و آتش افروز فروخته شود».[21] مگر؛ روشن است از فروختن بمب های شیمیایی به امیر پوزش خواستند.

 

رخدادهای پیرامون جلال آباد در اواخر 1928 بار دیگر ثابت ساختند که امان الله نمی توانست بدون یاری شوروی سر پا بیستد. نیروی هوایی کارا ترین حربه در مبارزه در برابر شورشیان بود. این در حالی بود که آمادگی رزمی نیروی هوایی افغانستان بسیار پایین بود و تنها به یاری کار خلبانان نظامی و تکنیسین های شوروی سر پا ایستاده بود. در ماه دسامبر در فرودگاه کابل 15 فروند هواپیمای آر-1 ساخت شوروی مستقر بودند که هشت فروند آن فعالانه در اقدامات رزمی در برابر شورشیان شرکت داشتند. هفت فروند هواپیمای آر-1 در ماه دسامبر 1928 زیر ترمیم بودند. چون در شرایط کوهستانی موترهای هواپیماها به خاطر رژیم گرانبار بهره برداری یسیار زود از کار می برآمدند.  از جمع هواپیماهای ساخت کشورهای دیگر در فرودگاه کابل تنها یک فروند یو-1 و دو فروند ف-13 فعال بودند. [22]

بخش بیشر خلبانان افغانی به بهانه های گوناگون از انجام دستورهای فرماندهان خود سر باز می زدند. این گونه، امان الله، بدون هواپیماها و کارشناسان شوروی فلج بود و می توانست تخت و تاج خود را مدت ها پیش از سرنگونی از دست بدهد.

 

در این جا بایسته است در باره موقف بریتانیای کبیر در قبال رخدادهای سال های 1928-1929 در افغانستان سخن بگوییم. هرگاه شوروی تا آخرین امکانات تلاش ورزید به امان الله خان کمک نطامی ارائه نماید، بریتانیای کبیر خرد ورزانه مشی بیطرفی را پیش گرفت. ارزیابی درست دیپلمات ها و جاسوسان های بریتانیایی از اوضاع در افغانستان گواهی می داد که روزهای فرمانروایی امیر به پایان رسیده است. همه اعلامیه های متعدد سیاستمداران افغانی و شوروی و راه اندازی کارزار نفرت آمیز در رسانه های جهانی در برابر دسایس و توطیه های انگلیس در افغانستان بر پیش داوری ها یا پخش  آگاهامه  اکاذیب استوار بودند.

 

زمان توانمندی امپراتوری بریتانیا به گذشته پیوسته بود. جنبش آزادی بخش ملی در هند نیرو می گرفت و با گذشت هر روز پایان فرمانروایی بریتانیا بر هند نزدیک می شد. بسیاری از قبایل پشتون «نوار آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی در سیمای امان الله حامی خود را می دیدند و در هر لحظه می توانستند در برابر دشمنان او به پا خیزند. این گونه تحول اوضاع صلح شکننده در گستره قبایل پشتون را تهدید می کرد که برای بریتانیا بس زیانبار بود. در پیوند با این، در اواخر 1928- اوایل 1929 حکومت انگلیس در هند هرگونه مساعی را به خرچ می داد برای آن که  قبایل مرزی «خود» را از یاری رسانیدن به امان الله باز دارند و عمدتا تنها به این کار بسنده می کردند.

 

حتا کارمندان سازمان اطلاعات و امنیت شوروی ناگزیر بودند اعتراف نمایند: «نقش انگلیس را (که به گونه عینی به به قدرت رسیدن ارتجاع ذینفع بود)، می توان تنها در «نظاره گری آگاهانه» [و عدم مداخله سازنده و فعال و تماشای روبدادها از دور-گ.]که با اهداف زمینداران و روحانیون همخوانی داشت، ارزیابی نمود».[23]

 

رینک- رایزن نظامی شوروی در کابل، هنگام توضیح علل شورش در افغانستان، بیشتر بی پرده بود: «غرور امان الله خان، سیاست خارجی ناسخته او، ارزیابی نادرست از توانمندی هایش (بیش از آن چه که بود) و نداشتن درک عمیق از نیروهای موثر کشورش، اوضاعی را در افغانستان ایجاد کرد که در آن بسنده بود تکانه کوچکی داده شود برای آن که خیزش را در هر ناحیه دلخواه جنوب بر انگیزد. در برابر امان الله خان و اصلاحات وی تقریبا همه لایه های باشنده کشور به پا برخاسته بودند».[24]

 

به هر پیمانه که وضع امان اله خان دشوار تر می گردید، به همان پیمانه ب او یشتر امپراتوری بریتانیا را به سازماندهی توطئه در برابر خود متهم می گردانید. مگر، حتا در بایگانی های هند مستقل هم تا کنون اسنادی دال بر حقانیت این امر یافت نشده است. [چه رسد به بایگانی های بریتانیا-گ.]. طی بیست سال گذشته در انگلیس چندین بار مهر از سر اسناد و مدارک سازمان اطلاعات و امنیت و وزارت خارجه و.... برداشته شده است و چه بسا مطالبی هم که فاش شده است. مگر، اسنادی به چشم نمی خورد که نشان دهد که سرنگونی امان الله نتیجه عملیات به خوبی برنامه ریزی شده سازمان استخبارات انگلیس بوده باشد. مگر، هر چه بود، در آن برهه، حکومت انگلیس به آن بسنده نموده بود که با رضایت مندی به سرنگونی امیر اصلاح طلبی که از سوی اتباع متعصب خود محکوم به سرنگونی بود، نظاره کند.

 

خود امیر، به گواهی خلبانان شوروی در این هنگام از خود مردانگی و پایمردی نشان می داد. او بارها با شمار اندک محافظان به کارزار جنگ می رفت. مگر، هر چه بود، نتوانست روحیه رزمی سپاهیان دولتی و قبایل وفادار به خود را بلند ببرد. کارشناسان نظامی شوروی در گزارش خود نشاندهی کردند: «[عملیات رزمی-گ.] مطلقا به شکل پراگنده و سست پیش برده می شود. در اقدامات فرماندهان قاطعیت و پایداری دیده نمی شود. چنین بر می آید که سپاهیان در پی آن نیستند که زیان جدی یی به شورشیان برسانند و همه تدبیرها را برای آن به خرج می دهند که اقدامات نظامی تنها شورشیان را بترساند و بار نمایشی داشته باشد، نه کوبنده».[25]

 

حتا آن قبایل مرزی یی که به امان الله وفادار بودند، شتاب نمی ورزیدند به باری او بیایند. برای مثال، مومندها 1200 تن از جنگجویان خود را برای ارایه کمک به پادگان جلال آباد فرستادند. مگر با به دست آوردن اسلحه، پس از چندی به خانه برگشتند. به گمان بسیار، آن ها زیر تاثیر تبلیغات ملاهای محلی قرار گرفته بودند. به نوبه خود، قبایل پشتون نوار «آزاد» هند بریتانیایی موافقت نمودند به امان الله خان کمک نمایند. مگر تنها پس از لغو اصلاحاتی که با موازین شرعی در تناقض قرار داشتند.[26] این هم یکی از دلایل در پهلوی سایر دلایل بود که حکومت تصمیم گرفت تا اصلاحات را متوقف سازد.

 

حتا در قندهار- سرزمین آبایی امیر که هم قبیله یی هایش در آن بود و باش داشتند، باشندگان بومی به رغم اعلام وفاداری به او، از ایستاده شدن در برابر شینواری ها سر باز زدند.[27]در چنین اوضاعی، امان الله به کنار آمدن هر چه سریع تر با شورشیان هم در شمال و هم در جنوب کشور نیازمند بود. حتا آتش بس کوتاهمدت در حومه جلال آباد به او مجال می داد یگان های اضافی را برای راندن دسته های بچه سقاء متمرکز بسازد.

 

امان الله خان کسی نبود که بدون نبرد تسلیم شود. در کشور بسیج سراسری (سفر بری عمومی) اعلام گردید. به کابل، سپاهیان تازه نفسی از مزار شریف و قندهار رسیدند. برای مثال، از مزار شریف دو هنگ( غند) پیاده، دو اسکادرون سواره نظام و شش دستگاه توپ کوهی و چهار دستگاه تیربار با مهمات به کابل رسید.[28] مگر، امان الله ناگزیر بود نیروهای بیشتری به مشرقی گسیل دارد. در نتیجه برای دفاع از کابل، آشکارا نیروی کافی نمی ماند.

 

امان الله را نیروهای مردمی باشنده کابل می توانستند نجات بدهند. مگر، او به رغم پخش بیش از پنجاه هزار میل تفنگ نتوانست دسته های رزمنده یی را از جمع کابلیان تشکیل بدهد. در چنین اوضاعی، بر او بود به هر بهایی که شده، با قبایل شورشی مشرقی به تفاهم برسد. چون کابل در آستانه سقوط قرار گرفته بود[29]

 

به تاریخ 8 دسامبر علی احمد خان- والی پیشین کابل با نیروهای تقویتی تازه نفس و منابع هنگفت پولی برای خریداری سران قبایل و ملاهای سرشناس در میان قبایل مرزی به جلال آباد آمد. در همان روز جرگه نمایندگان همه طوایف شینواری برگزار گردید.مگر، گفتگوها با شینواری ها به رغم همه مساعی علی احمد خان از سوی آنان که به تاریخ 14 دسامبر اقدامات رزمی را در برابر نیروهای دولتی در محور کابل از سر گرفتند، بر هم خوردند[30]. این گونه، شورشیان همزمان بر سپاهیان دولتی یورش بردند و امیر را از امکان مانور دهی با نیروهای باقی مانده محروم گردانیدند.

 

تنها به تاریخ 29 دسامبر 1928 علی احمد خان موفق شد بار دیگر شینواری ها و متحدان آن ها را رام سازد تا در جرگه دوم گرد بیایند. در این جرگه، به گونه نهایی تقاضاهای قبایل شورشی از امیر تدوین و فیصله گردید به تاریخ 6 جنوری 1929 آتش بس اعلام شود. این گونه، امان الله خان به فرصتی دست یافت که مدت ها پیش چشم به راه آن دوخته بود. او بی درنگ از این وقفه برای آن بهره گیری کرد تا گروهبندی بزرگی از سپاهیان(نزدیک به سه لشکر) را برای یورش بر بچه سقاء در کابل متمرکز سازد. مگر، در اوایل جنوری این کار برهم خورد. در این اوضاع بحرانی، برای امان الله خان برای حفظ قدرت راه دیگری نمانده بود جر این که بخش چشمگیر خواهش های قبایل شورشی مشرقی را برآورده سازد.

 

به تاریخ 9 جنوری 1929 امیر فرمانی داد که در آن تا جای امکان دست به عقب نشینی زده بود:

1-    شورایی ایجاد گردید متشکل از سرشناس ترین نمایندگان روحانیون مسلمان، رهبران قبایل و ماموران بلندپایه دولتی. ارگان تازه دولتی می بایستی پویایی های حکومت افغانستان را زیر کنترل خود گرفته، همه قوانینی را که با موازین شرعی در تناقض بودند، لغو نماید.

2-    لغو خدمت سربازی سرکاری (مکلفیت عسکری) لغو و اعلام بازگشت به نظام سنتی سربازگیری در میان قبایل 

3-    لغو همه قوانینی که منافع روحانیون مسلمان را با خطر رو به رو می ساختند.

4-   روز جمعه سر از نو روز رخصتی اعلام گردید.

5-   کرسی مدعی العموم دولتی ایجاد گردید که مهترین وظیفه آن مبارزه با رشوه ستانی بود.

6-   پوشیدن چادری برای همه زنان اجباری اعلام گردید. همه مکتب های دخترانه بسته شدند.  اعلام گردید دخترانی که برای تحصیل به خارج فرستاده شده بودند، به کشور برگردانیده شوند.

7-   لغو ممنوعیت ازدواج با دختران نوباوه

8-    لغو پوشیدن اجباری  لباس های اروپایی[31]

 

فرمان تاریخی 9 جنوری 1929 می توانست چونان شالوده یی برای مصالحه میان امان الله و اتباع وی در هنگام رویدادهای خوست در سال های 1924-1925 ارزیابی گردد. مگر نه در 1929- هنگامی که دیگر بخش چشمگیر افغان ها به امیر باور نداشتند. قبایل جنوبی و مشرقی بر برکناری امان الله پافشاری داشتند. تنها پشتون های قندهار به او وفادار مانده بودند.

 

مخاصمت بخش بزگ قبایل پشتون با امیر اصلاح طلب در سر انجام سرنوشت او را در ماه جنوری 1929 رقم زد. شبه نظامی های منگلی که وظیفه دفاع از یکی از جبهات را در برابر بچه سقاء به دوش داشتند، به شورشیان [شمال] پیوستند. بچه سقاء با بهره گیری از این فرصت، در جریان روز و شب حلقه دفاعی پیرامون پایتخت را شکستاند و شمار بسیار توپخانه را به چنگ آورد.[32]

 

در این اوضاع، امان الله خان شب هنگام 13/14 جنوری 1929 از تخت و تاج پادشاهی به سود برادر بزرگ خود سردار عنایت الله خان کناره گیری کرد و با گروه کوچک نزدیکانش بامداد همان روز به قندهار پرواز کرد. در سندی که در کاخ [دلکشاه-گ.] (ارگ) شاهی یک ساعت پس از رفتن «شاه گریزی» در حضور اراکین دولتی خوانده شد، او دلیل کناره گیری خود را توضیح داده بود.[33]

 

کناره گیری [نا به هنگام-گ.] امان الله خان لغزش نابخشودنی یی بود که به زودی پشیمانی او را بار آورد. عنایت الله خان نمی توانست پادشاهی خاندان را حفظ نماید و اوضاع را در کشور باثبات گرداند. گریز امیر از کابل به گونه نهایی در میان نیروهای دولتی سراسیمگی و دستپاچگی افگند و اشغال کابل از سوی بچه سقاء را سرعت بخشید. افزون بر این، امان الله خزانه دولتی را با انبارهای بزرگی از جنگ افزارها در کابل ماند که از پیش شکست نهایی خود را در مبارزه آینده محتوم گردانید.  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش نزدهم

کشاکش تازه بر سر اورنگ پادشاهی

 

عنایت الله خان با به پادشاهی رسیدن، بی درنگ نومیدانه کوشید با بچه سقاء به گفتگو بپردازد تا به هر بهایی که شده، سرازیری نیروهای اصلی او را به کابل آهسته تر و کند تر سازد. مگر، این تدبیر با شکست رو به رو گردید. رهبر شورشیان با داشتن شانزده هزار نفر رزمنده تا دندان مسلح[34]سر مصالحه نداشت. او قاطعانه تصمیم گرفته بود فرمانروای نو کشور گردد. به تاریخ پانزده جنوری 1929 نیروهای بچه سقاء همه نقاط استراتیژیک کابل را گرفتند.

 

عنایت الله خان با سپاهیان وفادار به او در ارگ شاهی در محاصره بودند. در این هنگام در ارگ شهین خانه بزرگی از جنگ افزارها، مهمات، خوار بار و نیز خزانه دولتی دست نخورده مانده بود که امان الله خان برای برادر خود برجا گذاشته بود. شمار کل سپاهیان دولتی به پنج هزار نفر می رسید.[35]  

 

در یک سخن، ارگ به سان دژی بود که می توانست در برابر محاصره درازی بیستد. مگر شهریار سست اراده بر آن شد تا تسلیم شود. به تاریخ 17 جنوری 1929 او از تخت و تاج کناره گیری کرد و روز دیگر با خانواده اش با هواپیماهای انگلیسی به پیشاور برده شد.

این بود که بچه سقاء به تاریخ 18 جنوری 1929 بدون جنگ ارگ شاهی را به تصرف در آورد و به نام امیر حبیب الله خان[36]- امیر جدید افغانستان[37] اعلام پادشاهی کرد.

 

این نخستین بار در تاریخ «افغانستان»[38] بود که نه یک پشتون، بل یک تاجیک فرمانروای کشور می شد. به همه روشن بود که قبایل جنوب افغانستان و همتباران شان در هند بریتانیایی با چنین چیزی سازگاری نشان نخواهند داد. از همین رو، بچه سقاء بی درنگ برای دفع یورش های قبایل پشتون بر کابل آماده می شد. به گفته کاتب، نخستین کار امیر حبیب الله این بود که برای آماده گیری به خاطر یک جنگ داخلی دراز، «چند روز پیهم شب و روز خزانه دولتی و جبه خانه را از کابل با موترهای بار بری به کوهدامن برد»[39]. مگر، به زودی توانست در کابل بر اوضاع مسلط گردد و نه تنها بردن جنگ افزار و پول از پایتخت متوقف گردید، بل برعکس این بار همه نیرو و منابع خود را برای پاسداری از پایتخت به کار بست. 

 

در آغاز، کار امیر نو پیروزمندانه و موفقیت آمیز بود. به یاری مقادیر چشمگیر اسلحه و پول بازمانده از امان الله خان در کابل، او توانست گرمجوشانه خرید سران قبایل پشتون را برای متمایل گرداندن آن ها به سوی خود، آغاز نماید.[40]این ترفند به او اجازه داد به آسانی به حساب علی احمدخان- نخستین رقیب خود بر سر سریر شهریاری کابل برسد.

جنرال علی احمد خان(والی پیشین کابل) – شوهر خواهر امان الله خان- از نفوذ نیرومندی در میان قبایل مرزی پشتون در هر دو سوی «خط دیودند» برخوردار بود و نیز از سوی روحانیون بومی پشتیبانی می شد و بنا به گزارش سازمان اطلاعات شوروی نزدیک به چهار هزار سپاهی منظم دولتی مجهز با توپخانه سنگین کوهی زیر فرمان داشت.[41]  

 

قبایل مشرقی پس از گرفتن کابل از سوی بچه سقاء به فراخوان علی احمد خان مبنی بر لشکرکشی به سوی پایتخت برای سرنگونی و برانداختن امیر نو از اورنگ پادشاهی با آمادگی پاسخ مثبت دادند. به تاریخ 20 جنوری 1929 شینواری ها، خوگیانی ها، مومندها، صافی ها و شماری از طوایف غلزایی باشنده جنوب خاوری کابل در جرگه برگزار شده در جلال آباد، علی احمد خان را به پادشاهی برافراشتند و امیر افغانستان اعلام کردند.[42] در همین جرگه فیصله شد بی درنگ آغاز به جمله به نیروهای بچه سقاء نمایند.

 

در آستانه نبردها بر سر کابل، علی احمد مساعی بسیاری به خرج داد تا کمک بریتانیای کبیر را به دست بیاورد. برای او، این یگانه امکان راستین برای به دست آوردن جنگ افزار و پول از خارج بود. برای رسیدن به این مقصد، او به یک دستاویز و شیوه کهنه مگر بس کارا – ترسانیدن انگلیسی ها از «تهدید شوروی» برای افغانستان و هند چنگ انداخت. او، در یکی از نامه های خود هنوانی همفریس- نماینده بریتانیا در کابل نوشت: «امان الله خان ناتوانی کامل خود در امیر بودن را به  اثبات رسانیده است. بچه سقاء هم یک رهزن ساده است. به زودی کابل از چهار طرف مورد حمله قرار خواهد گرفت. بلشویک ها در چنین اوضاعی، پلان هایی در باره روی کار آوردن نظام جمهوری در سر می پرورانند که می تواند افغانستان را به کام نابودی بکشاند».[43]

 

علی احمد خان بر این مبنا از بریتانیایی ها تقاضا  نمود به او کمک بزرگ و همه جانبه مالی و نظامی ارزانی نمایند- یک میلیون پوند استرلینگ، یک صد دستگاه موتر باربری با راننده ها و برای هر موتر دو نفر میکانیک، بیست هزار میل تفنگ و بیست میلیون گلوله برای آن ها، سی دستگاه توپ کوهی و سی هزار مرمی برای آن ها، یک هزار راس اسپ زین شده و دوازده دستگاه رادیویی با کارشناسان مخابره و چند فروند هواپیما با خلبانان انگلیسی و مقادیر لازم سوخت هواپیما.[44]  

 

در یک سخن، مدعی تازه تخت و تاج افغانستان به خاطر «دوستی» خود بهای گزافی می خواست. چنین بر می آید که «گران فروشی» یکی از دلایلی گردید که به خاطر آن حکومت انگلیس به او پاسخ رد داد.[45] با این هم، حکومت استعماری در هندوستان ( به گمان غالب، جاسوسان انگلیسی و همکاران آن ها در نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی) کوشیدند برای حفظ ماتقدم میانه خوبی با علی احمد خان نگهدارند و به قبایل توری اجازه دهند جنگجویان خود را برای پشتیبانی از او گسیل دارند. توری ها سرسپرده ترین متحدان انگلیسی ها در گستره قبایل پشتون بودند و بس تردید بر انگیز است که بدون اشاره انگلیسی ها دست به این کار یازیده باشند. این در حالی است که امان الله به رغم آن که بسیاری از پتان های مرزی هند بریتانیایی حاضر بودند به پشتیبانی از او در نبردها بشتابند، نتوانسته بود  از آن ها کمک دریافت نماید.

 

 در آغاز، تهاجم علی احمد خان بر کابل پیروزمندانه پیش می رفت. در روز های نخست ماه فبروری 1929 نیروهای او در انتظار رسیدن نبروهای تقویتی مومندها به فاصله 10-15 کیلومتری کابل سنگر گرفتند. مگر پس از دو روز، نیروهای بچه سقاء توانستند دسته های مهاجم شینواری را شکست دهند که پس از آن، دسته دهای قبایلی پشتیبان علی احمد خان برای چندی روحیه جنگی خود را باختند. 

 

راستش، نیروهای علی احمد خان نه در نبردهای رویارو(بل چنانی که بارها در تاریخ افغانستان رخ داده است، در پیامد خیانت هوادارانش) شکست یافتند. قیس خان- یکی از سران بسیار سرشناس قبیله خوگیانی پنهانی به کابل آمد و در ازای آوردن سر علی احمد خان، هفده هزار روپیه  خواستار شد. بچه سقاء با این شرط او موافقت کرد و افزون بر این، به رهبر خوگیانی ها وعده سپردن کرسی بلندی را در اردوی خود داد، هرگاه او علی احمد خان را گرفتار و دستبند زده نزدش بیاورد.[46]

 

قیس خان نتوانست وعده خود را انجام دهد. چون علی احمد خان موفق شده بود به هند بگریزد. مگر در نتیجه خیانت خوگیانی ها و در پی آن شینواری ها، نه تنها دسته های قبیله یی، بل نیز سپاهیان منظم دولتی هم به بچه سقاء پیوستند. امیر حبیب الله فرمان داد تا باندوی موزیک نظامی به پیشواز آنان بشتابد و همه آن ها را به ارتش خود پذیرفت.

 

 سرکوب دسته های علی احمد خان در دروازه های کابل، پیش درآمدی بر تراژدی جلال آباد گردید.  شب هنگام دهم فبروری 1929 شینواری ها با کار گذاری ماین های ساعت دار انبارهای مهمات شهر را منفجر ساختند که اثر آن در میان باشندگان سراسیمگی و دستپاچگی افتاد. آشوبگران با بهره گیری از این هرج و مرج توانستند جلال آباد را به تصرف در آورده و تاراج نمایند. در این شب خونبار شبیخونیان سه صد تن از محافظان علی احمد خان را که همه رزمجویان توری تبار بودند، کشتند و پاره پاره کردند. همچنان هشت صد تن از باشندگان شهر را از پا در آوردند و مرکز شهر را به ویرانه مبدل گردانیدند.[47]

ا این همه، هر چه بود، علی احمد خان توانست به هند بگریزد و نجات یابد. او، سپس از راه بلوچستان به قندهار رفت و به امان الله خان پیوست که در آن هنگام سرگرم تدارک حمله تازه به کابل به خاطر دستیبای دوباره به تخت و تاج از دست رفته اش بود.

 

 رخدادهای اوایل فبروری 1929 مرتبط با تلاش های نافرجام علی احمدخان مبنی بر اشغال پایتخت کشور بار دیگر به اثبات رسانیدند که بدون پشتیبانی قبایل پشتون حفظ قدرت در افغانستان (.. و یا مبارزه موفقانه بر سر آن) ناممکن است. بچه سقاء برای نخستین بار [«هنر»-گ.] خود را در زمینه بازی کردن با همچشمی ها در صفوف رقیب با متمایل ساختن سران قبایل پشتون به جانب خود، به نمایش گذارد.

 

این گونه، در اوایل 1929 روشن گردید که قبایل افغانستان جنوبی نمی توانند در برابر امیر تاجیک تبار به اتحاد استواری دست یابند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش بیستم

نبرد دو امیر: امان الله خان در برابر حبیب الله خان

پس از آن که بچه سقاء به تاریخ 19 جنوری 1929 خود را امیر افغانستان اعلام کرد، امان الله خان در قندهار خطاب به همه مردم افغانستان اعلام کرد که استعفای خود از مقام پادشاهی را پس می گیرد. این بود که جنگ میان دو امیر- «امیر غاصب» که اورنگ پادشاهی در کابل را گرفته بود و امیر «معزول» که قبلا  قدرت را به بردار خود واگذار شده بود و کنون دیگر می کوشید آن را دو باره به دست بیاورد، درگرفت.

در پیوند با این وضعیت، استاتوس حقوقی هر دو امیر بس بحث انگیز گردیده بود و تنها پیروزی در جنگ داخلی می توانست تعیین نماید که کدام یک شهریار افغانستان خواهند گردید.

تا اوایل بهار 1929 [(به دلیل سرمای زمستان)-گ.] پیشبرد اقدامات پویا در افغانستان ناممکن بود. از این رو، هر دو حریف برای نبردهای سرنوشت سازی که قرار بود نقش عمده را بار دیگر قبایل پشتون افغانستان جنوبی و هند بریتانیایی در آن بازی نمایند، آماده می شدند.

امان الله خان در روزهای نخست رسیدنش به قندهار (یعنی در گستره قبایل پشتون) به رغم همه دشواری های وضعیتش نسبت به ماندن در کابل  در امنیت کامل به سر می برد. هرگونه پیشروی سپاهیان  امیر جبیب الله به سوی گستره قبایل، کار بس خطرناکی بود. چون پشتون ها همواره تفنگ در دست به پیشواز مهمانان «ناخوانده» می شتابند. افزون بر آن، بخش بیشتر پشتون ها- غلزایی ها که می توانستند متحدان بچه سقاء گردند، در موسم زمستان با رمه های خود به هند بریتانیایی کوچیده بودند. امان الله خان می بایست شتاب می ورزید موفق شود تهاجم خود را پیش از بازگشت آنان تدارک ببیند.

امیر پیشین،  در گام نخست، به سپاهیان پادگان قندهار دستور  داد تا خود را هم از تهاجم ممکنه از شمال ایمن سازند و هم برای یورش به کابل آمادگی بگیرند.  او یگان های وفادار به خود از لشکر دوم قندهار و لشکر سوم هرات را به گونه زیر آراست:

-      سه هزار سرباز و افسر را به منطقه مهم استراتیژیک قلات غلزایی گسیل داشت. بقیه نیروها را به تعداد 2000 نفر در پادگان نظامی حومه قندهار جا به جا ساخت.[48]

 امان الله برای بالابری سرسپردگی سپاهیان خود، تنخواه سربازان را تا 35  روپیه در ماه بالا برد. همگام با آن، برای بلند بردن توانایی رزمی این یگان ها فرمان داد به تمرین های منظم با کاربرد توپخانه و تنها تانک موجود در پادگان قندهار بپردازند.

او برای آرایش دسته های قبیله یی، دست به تبلیغات گسترده یی در میان قبایل مرزی هر دو سوی خط دیورند زد. او در پیام ها و فراخوان های فزونشمار خود عنوانی قبایل پشتون تلاش می ورزید سرسپردگی راستین خود را به اسلام و شریعت به اثبات برساند. امان الله خان همچنان به همه افغان ها پایان دادن نهایی به همه اصلاحات را در کشور تضمین کرد. برای تایید این سخنان او آغاز به پوشیدن لنگی (عمامه) کرد- چیزی که خود پوشیدن آن را منع کرده بود.

قبایل افغانستان جنوبی، چندی به رغم همه فراخوان های امان االله خان، در گسیل جنگجویان خود به یاری او شتاب نمی ورزیدند. با آن که سران این قبایل به او سوگند وفاداری می خوردند و وعده کمک می کردند، با آن هم در عمل هیچ کاری نمی کردند. امیر پیشین به تاریخ 22 فبروری 1929 ناگزیر گردید آشکارا به قندهاری ها اعلام نماید: «شما به ما وعده کمک دادید. مگر من از شما این کمک را نمی بینم. هرگاه کار به همین سان پیش برود، ناچار می گردم از پیش شما بروم».[49]

وضع، هنگامی به گونه چشمگیر رو به بهبود گذاشت که امان الله بنا به سفارش سرشناسان و ملاهای بومی، به تاریخ 29 فبروری پس از ادای نماز جماعت، خرقه[مبارک-گ.] پیامبر اسلام را به دست گرفت و به یکی از مساجد قندهار آورد. او با این کار، به سخن یک ناظر شوروی، به مردم ثابت ساخت که آفریدگار او را سزاوار پادشاهی دانسته است و از همین رو، پیروزی از آن او خواهد بود.[50]

پیک این رویداد بس با اهمیت برای پشتون های متعصب، باد آسا به همه قبایل بومی رسید. در پرتو این شگرد مذهبی، دسته های داوطلب آغاز به سرازیر شدن به سوی قندهار نمودند. پس از گذشت سه هفته، شمار رزمندگان قبیله یی به بیش از دوازده هزار نفر رسید که از جمله تنها هفت هزار نفر آن مسلح بودند. افزون بر این، یک هنگ سواره نظام 1300 نفری با چهار توپ از فراه رسیدند.[51]

این گونه، امان اله توانست نیروی بزرگی را برای تهاجم به کابل گرد بیاورد( 6.3 هزار شپاهی و دوازده هزار نفر جنگجوی قبیله یی، چهارده دستگاه توپ و پانزده دستگاه تیربار).

توان آتش ارتش امان الله می توانست بارها بیشتر گردد هرگاه بریتانیای کبیر جنگ افزارهای خریده شده از اروپای او را که در بندر کراچی انبار شده بودند و آماد ه گسیل به افغانستان بودند، به دسترس او می گذاشت. برای مثال، در |آن جا در انبارها هفتاد تیربار موجود بود که امیر هنگام بازدید خود از اروپا خریداری نموده بود. امان الله نتوانست از انگلیسی ها دو هزار میل تفنگ با یک میلیون گلوله را که در انگلیس سفارش داده بود، به دست بیاورد. از همین رو، او کوشید کمبود جنگ افزار در قندهار را تا جایی با خرید تفنگ های ساخت نوار «آزاد» هند بریتانیایی جبران کند. او توانست، هر چند هم شمار کمی از این تفنگ ها را به دست بیاورد. [52]روشن بود که دو صد میل تفنگ نمی توانست کمبود اسلحه آتشبار را جبران کند. برای پیکار با بچه سقاء به هزاران میل اسلحه آتشبار نیاز بود.

توقیف تسلیحات افغانی در هند بریتانیایی در اوایل 1929 به همه جهان و در گام نخست به مسلمانان استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی نشان داد که حکومت انگلیس به رغم همه اعلامیه هایش مبنی بر بیطرفی، پنهانی می کوشد بر سر راه امان الله در رسیدن به تاج و تخت سنگ اندازی کند. در این پیوند، در هند گردهمایی هایی بسیاری در پشتیبانی از او به راه افتاد. در اوایل فبروری 1929 در پیشاور میتینگ بزرگی در پیشاور برگزار گردید که در آن نه تنها مسلمانان بل نیز هندو ها و سیک ها اشتراک ورزیده بودند.

حضور نمایندگان قبایل نوار «آزاد» در این همایش که همه به یک زبان با دیگر اشتراک کنندگان، قطع نامه یی را صادر کردند مبنی بر این که امان الله را یگانه فرمانروای قانونی افغانستان می شناسند، آژیر نگران کننده و رنگ خطری بود برای حکومت هند بریتانیایی.

در لاهور و دیگر شهرها نیز همایش هایی برگزار گردید. روزهایی را به نام «روز امان الله» سازماندهی می کردند. در راهپیمایی ها، تظاهر کنندگان فزونشمار با شعارهای «به سوی قندهار»، «به یاری امان الله»، «افغانستان برای امان الله، امان الله برای افغانستان»،  «آزادی افغانستان- کلید رهایی آسیا است»[53] و... راهپیمایی می کردند.

در یک سخن، مسلمانان هند با همه نیرو، مهرورزی خود را به امان الله به نمایش گذاشتند و از انگلیس تقاضا نمودند تا در امور داخلی افغانستان مداخله ننماید.

پیداست که حکومت بریتانیا در هند خطر نکرد این برآمدهای اتباع خود را نادیده بگیرد. پشتیبانی سراسری باشندگان نواحی شمال باختری هند از امان الله خان، یکی از عللی بود که انگلیس را ناگزیر ساخت از هر گونه اقدامات ماجراجویانه در افغانستان پرهیز نماید. بریتانیا همچنان به امیر پیشین بخشی از کالاهای خریداری شده از سوی او در خارج : چند دستگاه توپ و چند موتر باربری و نیز شش دستگاه اتوبوس ساخت آلمان را تحویل داد.[54] همچنان مقادیر بسیار بنزین به قندهار رسانیده شد که امان الله اجازه داد فعالانه از آن برای رس رسانی برای سپاهیان خود بهره بگیرد. با این همه، واپسین امید امان الله برای دریافت تفنگ ها و تبربارهای بیشتر– شوروی مانده بود.

در اوایل فبروری 1929 و. سولوفیف- دیپلمات شوروی به قندهار پرواز کرد که می بایست به بررسی اوضاع در اردوگاه امان ا لله خان بپردازد. او پس از بازگشت، به رهبری کمیساریای خلق در امور خارجی توصیه نمود به امیر پیشین کمک های محدود تسلیحاتی و مشورتی با گسیل چند مشاور برای تحکیم نیروهای وی بسنده نمایند. افزون بر این، او توصیه نمود چند فروند هواپیمای شوروی را با خلبانان برای تامین امنیت خروج او از کشور، به دسترس امان الله بگذارند. [55]

به تاریخ بیست ماه مارچ1929، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست سراسری روسیه در باره گسیل اسلحه به قندهار فیصله کرد.[56]مگر این طرح تحقق نیافت. چون به زودی هرات به دست نیروهای وفادار به بچه سقاء افتاد و با این کار، همه راه های منتهی به سوی افغانستان جنوبی از آسیای مانه شوروی بسته شد.[57] این بود که امان الله خان ناگزیر گردید در نبرد با بچه سقاء، تنها به نیروهای خودش و پشتیبانی هوادانش در کشور سنجش و بسنده نماید.

 در ماه های فبروری– مارچ 1929 شهر کابل که در آن سپاهیان بچه سقاء مستقر بودند، در حلقه خیزش هایی قرار گرفت که از سوی امانیست ها برانگیخته شده بود. هنوز در آستانه تهاجم نیروهای اصلی امان الله خان از قندهار، سپاهیان امیر حبیب الله خان تلفات سنگینی در نبردهای جنوب کابل دیده بودند. در اواخر ماه فبروری کریم خان- رهبر قبیله وردک که به امان الله وفادار مانده بود، همراه با وزیری ها و هزاره ها یک دسته سه هزار نفری بچه سقاء را در هم کوبیدند.[58]

وردکی ها و متحدان آن ها بیش از یک ماه بی آن که هیچ حمایتی از امان الله خان به دست آورده باشند، جلو نیروهای اصلی «امیر» حبیب الله را گرفته بودند. بنا بر مدارک سازمان اطلاعات نظامی شوروی، در مرحله نخست این نبردها، قبایل لوگر، گردیز و غزنی، پیروزمندانه می جنگیدند: آن ها در دوازده کیلومتری کابل استقرار داشتند. افزون بر این، دسته های مومندها نیز که به امان الله وعده سرسپردگی داده بودند، از محور خاور به کابل نزدیک می شدند.[59]

بچه سقاء با به نمایش گذاشتن برازندگی های یک سپهدار رزم آرا، توانست با بهره گیری از توپخانه سنگین و نیروی هوایی، اوضاع را با ثبات بگرداند. این پیروزی را او با پرداخت بهای گزافی به دست آورد: بیش از چهار هزار نفر از جنگجویان او را درگیر نبرد با وردکی ها بودند و پنج هزار دیگر در برابر قبایل لوگری می رزمیدند. امیر حبیب الله همچنان ناگزیر بود بخشی از دسته های خود را به شمال گسیل دارد.  در نتیجه در پادگان کابل تنها دو هزار نفر مانده بود.[60]

در میانه های ماه مارچ 1929 بچه سقاء در همان منگنه یی گیر افتاد که امان الله در آستانه کناره گیری از تاج و تخت در آن گیر کرده بود» نیروهای اصلی ارتش او در افغانستان جنوبی درگیر نبردها بودند و در کابل ناخرسندی و ناخشنودی از رژیم حاکم رو به افزایش داشت.[61]

در این اوضاع، امان اله خان شانس پیروزی داشت، مگر فرصت را از دست داد. در ستاد حوزه نظامی آسیای میانه می پنداشتند که امیر پیشین «با بهره گیری از اوضاع سودمند پدید آمده در کابل آغاز به پیشروی به سوی آن شهر می نماید.[62]

به تاریخ 29 ماه مارچ 1929 سپاهیان امان الله سر انجام از قندهار برآمدند و نسبتا سریع به سوی غزنی به پیش تاختند. پیشروی به سوی کابل در دو ستون (دو کاروان) صورت می گرفت. سپاهیان بی آن که با کدام مقاومتی رو به رو شوند، به تاریخ 9 اپریل به شهر مقر رسیدند. در همین جا بود که دو هزار و پنجصد نفر تفنگدار هزاره به آن ها پیوستند[63].

قبایل بومی پشتون از امان الله با گرمجوشی پذیرایی کردند و وعده سپردند تا در پیکار با بچه سقاء به او کمک نمایند.

به تاریخ 15 اپریل ارتش امیر پیشین به غزنی نزدیک شد و درست در همین  لحظه بود که مارش پیروز مندانه متوقف گردید. امان الله و «حواریون» او در برنامه داشتند شهر را در همان لحظات نخست بگیرند. مگر، پادگان کوچک دژ غزنی به «امیر» حبیب الله خان وفادار بود و با آن که وضعیت سپاهیان در آن بس نا به هنجار بود، یورش نیروهای امان الله خان را دفع کردند.

به تاریخ 22 اپریل، نیروهای امان الله خان، به یاری نیروهای تازه نفس هزاره یی، بلندی های حاکم بر شهر را تصرف کردند.[64] شکستن حلقه محاصره شهر از شمال از سوی نبروهای بچه سقاء ناممکن بود. چون وردکی های وفادار به امان الله، راه کابل- غزنی را بسته بودند و نیروهای هوادار بچه سقاء را در کوه ها محاصره کرده بودند. این گونه، امیر پیشین می توانست به پیروزی در غزنی امیدوار باشد.

 

در ماه اپریل 1929 شانس امان الله خان به پیروزی در پیکار در برابر بچه سقاء از این هم بیشتر شد. چون شوروی گام های استواری برای ارائه کمک نظامی به متحد دیرین خود برداشته بود. استالین و صدیق خان چرخی– وزیر خارجه پیشین که از قندهار به مسکو آمده بود، طرح عمومی اقدامات باهمی در زمینه تصرف مزارشریف و دیگر نقاط استراتیژیک در محور کابل را تدوین نموده بودند. 

 

مقارن با 22 اپریل سپاهیان شوروی به فرماندهی و. پریماکف- رایزن پیشین نظامی شوروی در کابل و غلام نبی خان چرخی- سفیر افغانستان در مسکو، با پشتیبانی نیروی هوایی شهر مزار شریف را گرفتند.  این مرکز مهم سیاسی- اقتصادی شمال افغانستان بار دیگر به کنترل هوادارن امان الله خان درآمد که در برنامه داشتند آن را به تخته خیزی برای حمله به سوی کابل درآورند.[65]

در عین حال، رخدادها در حومه غزنی به گونه پیگیرانه به زیان امان الله رو به تحول داشت. در پشت جبهه او، قبایل پشتونی که درست چندی پیش به او ابراز سرسپردگی نموده بودند، دست به شورش زدند. بنا به گزارش سازمان اطلاعات شوروی، خیزش مسلحانه غلزایی ها به دلیل تاراج روستاهای بومی از سوی سپاهیان امان الله خان آغاز گردید.  در یکی از گزارش های حوزه نظامی آسیای میانه آمده بود: «هم سربازان و افسران نیروهای منظم و هم فرماندهان جنگجویان داوطلب قبیله یی در چور و چپاول ها دست داشتند. آن چه مربوط به دسته های قبیله یی زیر فرمان خان ها می گردید: یغماگری پیشه عادی افراد بود. همچنان سران قبایل نیز در گان نخست از همین راه به زراندوزی می پرداختند».[66]

 

نا به هنجاری های دورنی، در پرتو خصومت های چندین سده یی میان قبایل پشتون غلزایی و درانی در تاریخ افغانستان، پیچیده تر می شد. در آغاز، غلزایی ها در دسته های پراگنده که شمار جنگجویان شان به دو هزار نفر می رسید، عمل می کردند که اکمالات سپاهیان امان الله خان را که بخش چشمگیر شان ناگزیر به پاسداری از راه ها و تاسیسات پشت جبهه می پرداختند، بر هم زدند. ارتش امان الله با درگیر شدن با آشوبگران، روحیه خود را باخته و توانایی حمله به کابل را از دست می داد.

در ماه اپریل 1929 شمار نیروهای غلزایی افزایش یافت. چون کوچی های قبیله نیرومند سلیمان خیل از هند بریتانیایی باز گردیده بودند. سلیمان خیلی ها با امان الله دشمنی شدید داشتند. چون درست در دوره پادشاهی امان الله بود که جلو تاراج باشندگان هزاره جات (هزارستان) از سوی آنان گرفته شده بود.آن ها همچنان امان الله را متهم به آن می نمودند که شماری از اصلاحات او با موازین شرعی در تناقض است.

از پرخاشجویی سلیمان خیلی ها با امان الله، فضل عمر [مجددی-گ.] (شیر آقا)-  (که امان الله او را به هند تبعید نموده بود)، که همراه با این قبیله بازگشته بود؛ با توانمندی بهره برداری کرد.

خاندان مجددی در افغانستان از نفوذ بزرگی برخوردار بود. همه اعضای این خاندان از مخالفان اصلاحات طراز غربی بودند. به همین دلیل به سال 1928 امان الله خان ناگزیر گردیده بود بسیاری از خویشاوندان و وابستگان شیر آقا به شمول بردار او- فضل رحیم (حضرت شور بازار)- پیشوای روحانی باشندگان کابل[67] را بازداشت نماید. در نتیجه، شیر آقا و برادر او هر آنچه را که از دست شان بر می آمد، انجام دادند تا از امیر «دهری» انتقام بگیرند.

پیش از این، در ماه جنوری 1929 با «میانجیگری» حضرت شور بازار عنایت الله خان ناگزیر گردیده بود قدرت را به بچه سقاء واگذار نماید. کنون دیگر بر فضل عمر بود تا به گونه نهایی امان الله خان را در هم بکوبد. روی این منظور شیر آقا ـ آغاز به تدارک حمله نیرومند قبایل غلزایی بر دشمن خونی خود کرد. به فراخوان او در روستای بند دولت جرگه قبایل غلزایی و متحدان آن ها برگزار گردید.

در این جرگه در باره امان الله خان به گونه نهایی تصمیم اتخاذ گردید:  او را بر اساس سنت های اسلامی امیر خود گماشته اعلام نمودند.  ملاها به رهبری شیر آقا فیصله کردند: «بچه سقاء پایتخت را فتح نموده و بر تخت دولت پادشاهی افغانستان نشسته است. اکنون او امیر کشور شمرده می شود و بغاوت در برابر او موجب خشم پروردگار می گردد و خلاف کاران به سزای اعمال خود خواهند رسید».[68]

پس از صدور این فتوا، امان الله آخرین متحدان خود را در میان دسته های غلزایی از دست داد و شکست او در حومه غزنی محتوم گردید. چون در میان دو آتش گیر افتاده بود: از یک سو نیروهای بچه سقاء[که رویاروی او می جنگیدند-گ.] و از سوی دیگر دسته های غلزایی [که از پشت سر، در پشت جبهه به او خنجر می زدند-گ.].

به تاریخ 21 اپریل 1929 ریش سپیدان سلیمان خیل به کابل آمدند تا به «امیر» حبیب الله خان سوگند وفاداری یاد کنند.[69]یافتن چنین متحد نیرومند، پیروزی بزرگ سیاسی- نظامی بچه سقاء بود. او با آگاهی یافتن از خیزش نیرومند منتظره غلزایی ها در برابر امان الله خان (از روی نامه شیر آقا) تصمیم گرفت  بی درنگ پس از حمله سلیمان خیلی ها بر سپاهیان  امان الله به غزنی، لشکر کشی نماید.

 

به زودی برای این قبیله از کابل کمک های نظامی سرازیر شد و اقدامات پویای رزمی آغاز گردید. دسته های سلیمان خیل آغاز به تمرکز برای وارد آوردن ضربه قاطعانه در روستای نانی (در 24 کیلومتری حنوب غزنی) نمودند. همگام با این، آن ها طبق برنامه راه های مواصلاتی را در پشت جبهه سپاهیان امان الله قطع کردند تا او را از کمک قندهار محروم سازند.  این گونه، پشتون های سلیمان خیل پلی را در نزدیکی غزنی منفجر ساختند و در بسیاری از جاها در راه میان غزنی و قندهار حفره هایی کنند.[70]

 به تاریخ 23  اپریل 1929 بیش از سه هزار نفر جنگجوی آن ها بر مواضع سپاهیان امان الله خان در حومه غزنی یورش بردند. همگام با آن، در برابر ارتش امان الله سپاهیان هوا دار بچه سقاء به فرماندهی پر دل خان آغاز به تهاجم نمودند. در روند نبردهای سهمگین چهار روزه، بخش چشمگیر نیروهای امان الله سرکوب و به اسارت در آمد. تنها پایمردی هزاره ها بود که او را از شکست کامل نجات بخشید. هزاره ها به غلزایی ها اجازه ندادند تا حلقه محاصره را بسته نمایند.[71]

   امان الله به رغم تحمل شکست سهمگین در نظر نداشت تسلیم شود. مگر ناگزیر بود عقب نشینی نماید. از این رو، با بخشی از سپاهیان خود که شمار آنان به یک هزار و پنج صد نفر می رسید، به سوی قندهار رفت. با این هم، جنگنده ترین و پر شمار ترین گروهبندی خود را از مسیر کوهی به سوی وردک برای وارد آوردن ضربه ناگهانی بر کابل گسیل داشت.[72]

می توان گمان برد که امان الله امیدوار بود در قندهار تا تصرف کابل از سوی هوادارانش از مزارشریف و هزاره جات [( هزارستان)-گ.] خود را سر پا نگهدارد. او همچنان امیدوار به کمک شوروی بود. مگر، این بار تقدید نیود آرمان او تحقق پیا نماید. هر چه بود، دسته یی که او به محور وردک گسیل داشته بود، با سربازگیری از پشتون ها و هزاره ها بومی آغاز به تاحتن به سوی پایتخت نمودند مگر به زودی به دلیل مقاومت سپاهیان بچه سقاء از پیشروی باز ماندند. هر چند هم سرکوب نگردیدند.

آنچه مربوط به هزاره ها می گردد، آن ها به نبرد در برابر بچه سقاء حتا پس از گریز امان الله از کشور هم ادامه دادند.[73]

به تاریخ 30 اپریل 1929 سپاهیان امان الله که دیگر روحیه خود را باخته بودند، با عقب نشینی از زیر ضربات پیهم سلیمان خیلی ها به مقر رفتند. امان الله بی درنگ از قندهار نیروهای تقویتی و پول خواست. مگر هیچ چیزی به دست نیاورد.

 

 به تاریخ 15 ماه می، امان الله در قلات برای آخرین بار تلاش ورزید برای جلوگیری از  پیشروی نیروهای بچه سقاء به سوی قندهار، توانایی رزمی سپاهیان خود را بازآرایی نماید. مگر نتوانست کاری بکند. سر از این لحظه، بر پایه گزارش یک اجنت شوروی، او آغاز به آماده گیری برای گریز از کشور گرفت.[74]

شب هنگام 23 ماه می، امان الله همراه با خانواده از مرز هند بریتانیایی گذشت و به کویته رسید. به تاریخ 4 جون 1929 سپاهیان بچه سقاء بدون جنگ قندهار را گرفتند. این بود که تلاش های امان الله خان برای بازگردانیدن تاج و تخت با تکیه بر قبایل پشتون وفادار  به او و هزاره ها به شکست انجامید.

 

دیگر بچه سقاء و انگلیسی ها می توانستند پیروزی شان را جشن بگیرند و شوروی ها ناگزیر بودند واقعیت امر اوضاع در افغانستان را بپذیرند.

 

گریز امان الله خان، ادامه حضور سپاهیان شوروی و دسته های غلام نبی خان چرخی را در مزار شریف بی مفهوم ساخت. مقارن با اواخر می 1929 این نیروها واپس به سوی شوروی فرا خوانده شدند. انجام این کار بس نادلبخواه بود. سرخوردگی در باره این اقدام حتا در یکی از گزارش های اطلاعاتی ستاد حوزه نظامی آسیای میانه نبز بازتاب یافت بود: «امان الله که از سوی قبایل شورشی در محاصره قرار گرفته بود، با نومید شدن از پیروزی به هند گریخت. به رغم آن که اوضاع سیاسی و تا جایی اوضاع نظامی در شمال افغانستان برای او به پیمانه بسیار مساعد و مناسب تحول می یافت».[75]

 

چیچیرین از این هم بی پرده تر سخن بر زبان می آورد: او در ماه جون 1929 به آگاهی استالین رسانید که «به خاطر «تنگ نگری های تباری» برخی از اعضای حکومت، شوروی این شانس تاریخی را از دست داد تا در پیوندگاه میان کشور شوراها و امپراتوری بریتانیای کبیر، مواضع خود را تحکیم بخشد». در این پیوند، او با شکست دیدن نهایی و برباد رفتن امیدهای امان الله به بازگشت به قدرت، با اندوه نوشت: «تا چشم برهم زدیم [و بر رخدادها نظاره کردیم بی آن که گام قاطعی برداریم-گ.]؛ همه چیز برباد رفت. آوخ! تاریخ چه پر برنده یی [در این بازی-گ.] به دست ما داده بود!»[76]

در یک سخن، حکومت شوروی سرنگونی امان الله را چونان شکست خود ارزیابی نمود. مگر،  با این هم، رشته های روابط پنهانی با امیر پیشین افغانستان را در دست نگهداشته بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

[1]. بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 162، کارتن 2، برگ 86.

[2] . همان جا، برگ 91.

[3] . همان جا، یرگ 176.

[4] . فیصله در باره مشارکت شوروی در احداث راه های استراتیژیک در افغانستان با تاخیر بزرگی اتخاذ گردید. تنها در آستانه سرنگونی امان الله خان در اکتبر 1928 مسکو و کابل توانستند همه مسایل در زمینه ساختن جاده ترمز- کابل را هماهنگ سازند. نگاه شود به: تپلینسکی، ل.ب.، تاریخ مناسبات افغانستان و شوروی، مسکو، ص.ص.99-100.

[5] .پانین س. ب.، روسیه شوروی و افغانستان، 1919-1929، مسکو، 1998 ص.91.

[6] . همان جا، ص.190. پروتکل شماره 14 نشست دفتر سیاسی کمیته مرکزی حرب سراسری کمونیست روسیه( شاخه بلشویکی)، تاریخی 11.03.1926// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پزونده ویژه 162، دوسیه 3، برگ 31.

[7]. بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 162، کارتن 4، برگ 75. مقارن با ماه سپتامبر 1927 جانب شوروی کماکان با امان الله خان گفتگوها را در زمینه تحویلدهی اسلحه ادامه می داد. در این حال، به افغانستان اسلحه به شکل سویسایدی به میزان نه سه میلیون بل دو میلیون و 150 هزار روبل داده شده بود.  

[8] . تاریخ نیروهای مسلح افغانستان، 1747-1977، مسکو، 1985، ص.94.

[9] . غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، مسکو، 1987، ص.94.

[10] . فیض محمد کاتب، تذکر الانقلاب، مسکو، ترجمه روسی، مسکو، 1988، ص.35.

[11] . کارگون، و.گ.، تاریخ افغانستان سده بیستم، مسکو، 2004، ص.163.

[12] . پدر حبیب الله، به گفته استاد خلیلی، در هنگام جنگ دوم افغان و انگلیس برای زخمی های جنگ با مشک خود آب می رسانید که از همین رو، در میان مردم سقای شهیدان لقب گرفته بود. این بود که پسر او حبیب الله به بچه سقاء معروف گردید.-گ..

[13] . کاتب، 36.

[14] . بایسته است خاطر نشان ساخت که در کشاکش های میان جبیب الله خان و نادر خان، حرف آخر را جنگجویان وزیری هند بریتانیایی زدند تا قبایل پشتون خود افغانستان. چه، در اوایل، همه تلاش های نادر خان برای رسیدن به تاج و تخت کابل  با تکیه بر عشایر پشتون افغانی نقش بر آب شده بود و او هم ناگزیر به عشایر وزیری هند بریتانیایی که می پنداشتند همه جد و جهد نادر برای باز آوردن امان الله خان است، رو آورد و به کمک آن ها توانست کابل را بگیرد.-گ.

[15] . «جنگ داخلی در افغانستان در 1928-1929»، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110،  برگ 46.

[16] . کاتب ، ص.71.

[17] . پانین، ص. 197.

[18] . «فشرده گزارش های رسیده در باره شورش قبایل در مرزهای هند و افغانستان»، 1928، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1342، برگ 129. 

[19] .فشرده گزارش ستاد حوزه نظامی آسیای میانه، //بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند62، پزونده ویژه 2، کارتن1805، برگ 15.

[20] . همان جا، برگ 16.

[21] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند17، پرونده ویژه 3، کارتن 715، برگ68.

[22] . گزارش زولوتاریف - فرمانده نیروی هوایی حوزه نظامی آسیای میانه، تاریخی 09.01.1929، //بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895 ، پرونده ویژه 1، کارتن670، برگ6.

[23] .گزارش سوکولسکی «در باره رخدادها در افغانستان» فرمانده بخش هفتم حوزه نظامی آسیای میانه، تاریخی 25.12.1928،// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 1، کارتن 670، برگ 5.

[24] . همان جا، برگ 176.

[25] . گزارش زولوتاریف-  فرمانده نیروی هوایی حوزه نظامی آسیای میانه، تاریخی 09.01.1929// بایگانی دولتی نظامی روسیه،  فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 670، برگ5.

[26] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 25.

[27] .گزارش ستاد حوزه نظامی آسیای میانه // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه2 کارتن 1805، برگ 70

[28] . گزارش سوکولسکی «در باره رخدادهای افغانستان» // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1342، برگ 155.

[29] . به تاریخ 14 دسامبر 1928 نزدیک بود بچه سقاء با نیروهای اندکی پایتخت را بگیرد.

[30] . گزارش « جنگ داخلی در افغانستان در سال های 1928-1929»، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110، برگ 46.

[31] . گزارش ستاد حوزه نظامی آسیای میانه// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1805، برگ های 17-18.

[32] . بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110، برگ 40.

[33] . در این رابطه غبار در ص. 825 جلد اول«افغانستان در مسیر تاریخ» چنین نگاشته است: «شاه به تاریخ 14 جنوری با یک عده افراد خانواده و غیر خانواده خود با سواری موتر پایتحت را ترک کرده و به قندهار روان شده بود. در صورتی که هیچ کسی از جرکت او مسبوق نبود. حرکت امان الله خان در ساعت 9 قبل از ظهر بود و در ساعت ده طبق یک اعلان رسمی مامور و افسر در قصر دلکشا مجتمع گردیدند و بدون آن که بدانند چه حادثه یی رخ داده است، در انتظار بماندند. بعد از مدتی سردار عنایت الله خان معین السلطنه برادر بزرگ شاه با سرمنشی شاه وارد مجلس شد و در یک فضای سرد و خاموش و محزون که روز عزا را مانست، ورقه یی به امضای شاه امان الله خان قرائت گردید: «خیر مملکت مقتضی این است که باید دست از کار بکشم. زیرا تمام خونریزی و انقلاباتی که در مملکت است، به سبب برخلافی با من می باشد».

[34]. به گمان بسیار نویسنده این رقم را از کتاب تاریخ روابط سیاسی افغانستان نوشته آدمک گرفته است. که شماری از تاریخ نویسان افغانی این رقم را مبالغه آمیز خوانده اند. گ.

[35] . به گمان بسیار این رقم نیز از کتاب تاریخ روابط سیاسی افغانستان نوشته آدمک گرفته شده است که  برخی از تاریخ نویسان افغانی آن را مبالغه آمیز خوانده اند.-گ. 

[36] . لقب رسمی او «خادم دین رسول الله» بود.- گ.

[37] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110، برگ های 48-49.

[38] . منظور از تاریخ معاصر کشور پس از تشکیل امپراتوری درانی در سده هژدهم و درآمدن کشور در سیمای کنونی به نام «افغانستان» در سده نزدهم است.-گ.

[39] . کاتب، تذکر الانقلاب، مسکو، 1988، ص.46.

[40] . یادداشت گزارشی رینک- کاردار (شارژ د آفیر) شوروی در کابل به قره خان، تاریخی 05.09.1929// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی  لیونید استارک، 1930، پرونده ویژه 1،کارتن 897، برگ 13.

 

[41] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 13.

[42] . رنه تالی استیوارت، آتش در افغانستان، ص. 495. متن انگلیسی،

یادداشت: این کتاب ارزشمند به خامه آقای کوهسار در امریکا به زبان دری ترجمه و از سوی بنگاه انتشارات «میوند» در کابل به زیور چاپ آراسته شده است.-گ.

[43] . همان حا، ص. 498 متن انگلیسی.

[44] . همان جا

[45] . به باور بسیاری از تارخ نویسان افغانی، دلیل اصلی این بود که انگلیسی ها از پیش گزبنش خود را کرده بودند و در نظر داشتند نادر خان را به پادشاهی برسانند و با او به سازش هایی دست یافته بودند. از همین رو هم بود که به علی احمد خان پاسخ رد دادند.-گ.

[46] . کاتب، ص. 52.

[47] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه1، کارتن 897، برگ 14؛ و نیز استیوارت ص. 499. متن انگلیسی.

[48] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 14.

[49] . مدارک در باره آمدن امان الله خان به قندهار، تدوین شده از سوی بانو  وینوگرادوا، آ.-  سرپرست دفتر فوق العاده کمسیاریای خلق در امور خارجی در ازبیکستان، تاریخی 09.07.1929// بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 131.

[50] .  همان جا

[51] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پزونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 14.

[52] . استیوارت، ص. 505-507، متن انگلیسی.

[53] . تلگرام «تاس» (خبرگزاری تلگرافی شوروی)، از کابل، تاریخی 08.02.1929// بایگانی دولتی  تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1807، برگ های 26-27.

[54] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 14.

[55] . بویگو، و.، گروه اعزامی افغان- شوروی به افغانستان در سال 1929، // فصلنامه آسیای افریقای امروز، سال 2001، شماره 7، ص.32.

[56] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 162، کارتن 7، برگ 53.

[57] .یکی از رویدادهای بسیار مهم و سرنوشت ساز در تاریخ کشور که مسیر تاریخ ما را عوض کرد و دردمندانه کمتر به اهمیت آن توجه شده است، پیروزی نائب سالار عبدالرحیم خان مامای روانشاد استاد خلیلی در نبرد با هواداران امان الله خان در میمنه (میان مزار شریف و هرات) است که منجر به گرفتن هرات از سوی او گردید.

 

این کار از دیدگاه استراتیژیکی راه رس رسانی از شوروی- آسیای میانه به سوی قندهار را بست و در نتیجه، شوروی ها نتوانستند از راه هرات به امان الله خان جنگ افزار (از جمله هواپیماهای جنگی، توپخانه سنگین، تیربار و آتشبار) و مهمات برسانند. همچنان این رویداد موجب شد تا هواداران امان الله خان نتوانند از هرات به قندهار به وی نیروهای تقویتی گسیل دارند.

 

 این کار، هم در شکست استراتیژی شوروی ها در افغانستان و هم در شکست امان الله خان در نبرد بر سر سریر پادشاهی افغانستان موثر گردید. هم از دیدگاه مادی و هم دیدگاه روانی. افتادن هرات به دست هواداران امیر حبیب الله، روشن است روحیه رزمی هوادارن امان الله خان را پایین آورده و به همان پیمانه روحیه هواداران امیر حبیب الله خان را بالا برد.

 

از دید نگارنده- آریانفر، شوروی ها به پیروزی هوادارن امان الله در این نبرد باور کامل داشتند، از همین رو نکوشیدند مانند مزار شریف یگان های ارتش سرخ را به کمک هوادارن امان اله خان بفرستند. روشن است، این کار یک لغزش آشکار بود. چون واریانت شکست نیروهای وفادار به امان الله را از سنجش دور انداخته بودند و خطر افتادن هرات به دست نیروهای هوادار امیر حبیب الله خان را در صورت شکست نیروهای امان الله خان پیش بینی نتوانسته بودند. روشن است برای تضمین پیروزی در این نبرد و جلوگیری از سقوط هرات، دست کم باید نیروهای احتیاطی پشتیباتی را به کمک نیروهای هوادار امان الله به کارزار گسیل می داشتند.    

 

برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر در باره نگاه شود به کتاب «رازهای سر به مهر رتاریخ دیپلماسی افغانستان»، برگردان آریانفر، چاپ بنگاه انتشارات «کاوه»، کلن، 2009، مقاله و. بویکو. 

[58] .  کاتب، ص. 60.

[60] . همان جا، ص.110

[61]. در باره علل ناخشنودی باشندگان کابل نگاه شود به کاتب، تذکر تالانقلاب، ص.ص. 53-55 و ص. 77

[62] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 15.

[63] . همان جا، برگ 16.

[64] . غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ص. 193 ترجمه روسی.

[65] . در باره تجاوز شوروی به افغانستان در بهار 1929، نگاه شود به: آقابکف، «ترور محرم»، مسکو، 1998، ص. ص. 270-272 (یادداشت: این کتاب به نام «خاطرات آقابکف» از سوی داکتر ابوترابیان به زبان پارسی برگردان و در ایران به چاپ رسیده است.- گ.)، و نیز اپتیکر، پ. خون نخست، و نیز مقاله «پریماکف در راه مزار شریف»، // فصلنامه «میهن» («رودینا»)،1999، شماره 2، ص. ص. 17-21 و نیز پانین، مقاله «روسیه شوروی و افغانستان، سال های 19189- 1929»، ص. ص. 207-211 (یادداشت: این مقاله از سوی گزارنده به دری ترجمه و در کتاب «رازهای سر به مهر تاریخ دیپلماسی افغانستان» از سوی «بنگاه انتشارات «کاوه» در کلن به چاپ رسیده است- گ.) و همچنان بایکو، مقاله ذکر شده ص.ص. 33-36

[66] . بایگانی دولتی تاریخ نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 16.

[67]. Paulada B. P. Reform and Rebellion in Afghanistan. 1919-1929 L. 1973. 126-129

[68] . استیوارت، ص.557، متن انگلیسی

[69] . کاتب، تذکر الانقلاب، ص. 98،  متن روسی

[70] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1805، برگ 140.

[71] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 15.

[72] . همان جا

[73] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1805، برگ 140.

[74] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 133.

[75] . همان جا

[76] . نامه چیچیرین به استالین، تاریخی 20.06.1929// رهبران شوروی، مراسلات، سال های 1928-1941.

 

 

پروفیسور داکتر یوری تیخانف

 

نبرد افغانی استالین

 

گزارنده: عزیز آریانفر

 

متن کامل کتاب در :www.arianafar.com

 

 

بخش بیست و یکم

اشغال کابل از سوی قبایل مرزی [هند بریتانیایی]

 و

 به پادشاهی رسیدن نادر

 

 

 

شکست نیروهای امان الله خان در حومه غزنی و در پی آن گریز او به هند، موقف بچه سقاء را به پیمانه چشمگیری تقویت بخشید. در پیوند با این، در یکی از گزارش های استخبارات نظامی شوروی نشاندهی شده بود: «حکومت بچه سقاء[1]در شماری از شهرها تحکیم یافته است. نیروهای او چشمگیرترین نیروها در کشور بوده و شاید هم در آینده نزدیک به عنوان نیروهای اصلی به شمار بروند».[2]   

راستش در همین سند یاد آوری شده بود که «کشاکش بر سر قدرت در افغانستان هنوز به پایان نرسیده است. چون بر «امیر» حبیب الله است تا قبایل مرزی را زیر اطاعت خود در بیاورد». روشن است با توجه به اوضاع در گستره قبایل پشتون، این «تاکید» بس به جا و به مورد بود. چون این قبایل به رغم همه دشواری ها و پراگندگی های سده یی، آغاز به متحد شدن پیرامون محمد نادر خان- قهرمان جنگ سوم افغان و انگلیس[3] و وزیر پیشین حربیه نمودند.

 

مقارن با سرنگونی امان الله خان، نادر در فرانسه بسر می برد. چون پس از رخدادهای خوست نمی خواست به امیر اصلاح طلب خدمت نماید. جنرال سرشناس که یک رهبر محافظه کار قبیله یی بود، اقدامات شاه را به دلیل شتابزدگی هنگام پیاده سازی تحولات طراز غربی در کشور تایید نمی کرد. 

 

جنگ داخلی در افغانستان و گرفتن تخت کابل از سوی یک تاجیک تبار، نادر خان را ناگزیر گردانید با شتاب از اروپا به میهن بشتابد و مستقلانه وارد کارزار پیکار بر سر قدرت گردد.

 

تا رسیدن به افغانستان، او ناگزیر گردید بس محتاطانه اقدام نماید چون محبوبیت امان الله خان در خارج به ویژه در هند بسیار بزرگ بود. از این رو، نادر نمی توانست پیش از وقت پرده از برنامه های خود بردارد.

 

یکی از علل وزنینی که که رهبر افغان را ناگزیر می گردانید به دامن ترفندهای دیپلماتیک چنگ بیندازد، کمبود شدید منابع مالی برای آغاز مبارزه در برابر بچه سقاء بود. در اروپا و هند نادر می توانست تنها از امانیست ها که در سیمای او ناجی افغانستان و امیر خود را می دیدند، پول به دست بیاورد.  هر چه بود، نادر توانست با رو آوردن به هواداران امان الله خان برای به دست آوردن کمک مالی، بخشی از مبلغ مورد نیاز را تهیه نماید. 

 

حتا صدیق خان [چرخی-گ.] محیل، پول هنگفتی را به دسترس نادر خان گذاشته بود. او با به یاد آوردن رویدادهای آن برهه می گفت: «من با ندانستن مقاصد اصلی نادر خان و با تصور این که او به سود امان الله خان کار می کند، رهنمود دادم تا چهار هزار پوند استرلینگ با پشتوانه طلا در دسترس او بگذارند. بعدها آگاهی یافتم که از این مبلغ به نادر خان دو هزار پوند داده بودند که او طی نامه یی به خاطر آن از من سپاسگزاری کرده بود. غیر از من، کسان دیگری هم به نادر خان کمک نموده بودند. مگر نادر خان آرزوهای ما را بر آورده نساخت و پس از سرنگونی بچه سقاء در اکتبر 1929 خود را به جای امان الله خان پادشاه افغانستان خواند و سپس همه هواداران او را تسویه کرد».[4]

 

هر چه بود، در ماه فبروری 1929 پیشگویی در باره آینده افغانستان ناممکن بود.

 

نادر خان به روز حرکت خود با کشتی از فرانسه به هند، به رسانه های گروهی اعلام داشت: «من به خود حق نمی دهم در این مساله [مساله تاج و تخت- یوری تیخانف] بیشتر از دیگر افغان ها مداخله کنم. من همچنان کمترین آرزومندی یی ندارم تاج و تخت را بگیرم. همچنان در نظر ندارم هیچ گامی در این جهت بردارم. آن چه مربوط می گردد به حاکمیت اعلیحضرت امان الله خان، فیصله این امر مربوط به اراده مردم افغانستان می گردد».[5]

 

گفته های آخری نادر در همان هنگام گواه بر آن بود که او به کارزار پیاده ساختن برنامه پر خطر مبارزه بر سر قدرت در افغانستان پا می گذارد. چنین بر می آید که تصادفی نیود که او مصاحبه خود را در عرشه کشتی یی که در همان روز رهسپار مارسل بود، داده بود.

 

به تاریخ 23 ماه می 1929 جنرال نادر خان با برادرانش به شهر پیشاور- پایتخت غیر رسمی قبایل پشتون رسید. او در پیشاور با ارزیابی اوضاع، آشکارا پشتیبانی خود را از امان الله خان اعلام داشت. این گونه، نادر خان به هیات سران قبایل که به دیدار او رفته بودند، اعلام داشت که «همه توان خود را به خرج خواهد داد تا بچه سقاء را سرنگون و تاج و تخت امان الله خان را برگرداند».[6]

 

نادر همچنان به خان عبدالغفار خان- رهبر برجسته سیاسی ناسیونالیست های پشتون به هنگام دیدار با او از وفاداری خود به امان الله خان اطمینان داد: «همه آن چه را که من انجام می دهم، به خاطر امان الله خان است».[7]

 

نادر، حتا هنگامی که در اوایل ماه مارچ 1929 به خوست رسید، بنا به گزارش اجنت های بریتانیایی در ملای عام به سود امیر پیشین سخن می گفت. مگر، با این هم، او پنهانی در میان سران قبایل پشتون در برابر امان الله خان تبلیغ می کرد.

 

این گونه، نادر خان در روزهای نخست آمدن خود به میهن، به همه نیرو تلاش می ورزید تا پشتون های استان مرزی شمال باختری و هواداران فزونشمار امیر پیشین را در درون افغانستان از خود نراند: او پیش بین بود که امان الله خان در مبارزه بر سر قدرت شکست خواهد خورد. از همین رو، می خواست که بخش بزرگ امانیست ها پس از گریز (یا کشته شدن) رهبر شان در مبارزه در برابر بچه سقاء متحدان او گردند. همچنان ناممکن بود بدون تبارز همبستگی با امان الله، از کوهنشینان نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری یاری بجوید.

 

مگر روشن است قبایل مرزی بدون «بیطرفی!» حکومت بریتانیا نمی توانستند کدام کمکی به نادر خان نمایند. نادر خان این موضوع را به خوبی می دانست. افزون بر آن، او می دید که چگونه انگلیسی ها نگذاشتند پتان ها به کمک امان الله بشتابند. در پیوند با این، نادر می بایستی با بریتانیای کبیر در باره رفع ممانعت مشارکت پتان ها در رخدادهای افغانستان به تفاهم می رسید.[8]هر چه بود، او توانست به مقصد دلخواه خودهر چند هم به بهای سپردن وعده به انگلیسی ها مبنی بر آن که در صورت پیروزی و نشستن بر تحت کابل تنگاتنگ با آن ها همکاری خواهد کرد، دست یابد. 

 

در آینده، این قول حد اقل به معنای خود داری افغانستان از پشتیبانی جنبش ضد بریتانیایی شورشی در گستره قبایل پشتون بود.[9]روشن است چنین سازشنامه «جنتلمن ماآبانه» را می بایستی به شدت از پشتون ها پنهان نگه داشت. چون آن ها می توانستند چنین کاری را چونان خیانت ارزیابی نمایند.

 

تفاهم پنهانی با انگلیسی ها برای نادر خان برای پیروزی بر بچه سقاء، اقدام ناگزیر و اجباری بود. حتا دیپلمات های شوروی بر این موضوع معترف بودند. برای مثال ای. ریکس- مشاور سفارت شوروی با تجزیه و تحلیل سیاست نادر خان در دوره جنگ داخلی در افغانستان در آستانه سرنگونی «امیر» حبیب الله به تاریخ پنجم دسامبر 1929 به کمیساریای خلق در امور خارجی گزارش داد: «نادر خان در این اواخر می بایستی با انگلیسی ها نزدیک شده باشد. چون برای او راه دیگری نمی تواند مانده باشد. نادر، بدون کمک مستقیم انگلیس به دشوار می تواند بر پایان پیروزمندانه برنامه خود سنجش نماید. هر گاه او، کمک مستقیمی از سوی انگلیس به دست نیاورد، به دست آوردن کمک غیر مستقیم [بریتانیا-گ.] به شکل چشم بستن به رسیدن کمک های مالی از هند و نگرفتن جلو سرازیری سپاهیان قبیله یی از نوار «آزاد» دست کم در برابر چشمان ما خود نمایی می کند.

 

 

 

از همین رو، نادر، در آغاز تا زدودن کامل پیامدهای جنگ داخلی و تحکیم وضعیت خود در داخل افغانستان، مشی انگلوفیلی را پیش خواهد گرفت و به خواست انگلیسی ها حرکت خواهد کرد. از این رو، سرنوشت قبایل افغان (پشتون) در این برهه برای او نقش درجه دوم خواهد داشت».[10]

 

عللی که به خاطر آن ها نادر به «بیطرفی» دوستانه بریتانیای کبیر نیاز داشت، روشن بود. انگیزه های حکومت بریتانیا که از او حمایت می کرد، دارای چند پهلو بود. در آغاز 18929 در لندن با نگرانی فزاینده آمادگی امان الله خان مبنی بر لشکرکشی به کابل و پویایی امانیست ها در مسکو را که در سر انجام به تصرف مزارشریف از سوی سپاهیان شوروی انجامید، زیر نظرداشتند.

 

انگلیسی ها همچنان می دانستند که پشتون ها بودن یک امیر تاجیک را بر اورنگ پادشاهی را بر نخواهند تابید و دیر یا زود کابل را خواهند گرفت و بچه سقاء را سرنگون خواهند کرد. گرفتن جلو پتان های هند از مداخلت پویا در این پیکار به «پختگی رسیده» ناممکن بود و این را دیپلمات ها، کارمندان و نظامیان انگلیسی نیک می دانستند. 

 

افزون بر این، انگلستان نمی توانست هراس نداشته باشد که قبایل مرزی پشتون با به دست آوردن «غنایم» سرشار نظامی در افغانستان تلاش خواهند ورزید هم از زیر کنترل انگلیس و هم از زیر کنترل حکومت مرکزی افغانستان بر آیند. فراخوان های مبنی بر ایجاد «یاغستان آزاد و مستقل» در دوره های خیزش های بزرگ قبایل مرزی پیوسته در هر دو سوی خط دیورند پدید می آمدند. این فراخوان ها همچنان در هنگام جنگ داخلی سال های 1928-1929 در افغانستان شنیده می شدند.[11]

 

در یک سخن، بر بریتانیای کبیر بود تا با روی کار آوردن یک رهبر محافظه کار پشتون مورد پذیرش عموم به هرج و مرج در افغانستان پایان بخشد. برای بازی نمودن این نقش بهتر از نادر خان کسی یافت نمی شد.

 

نادر خان با به دست آوردن حسن نیت انگلیسی ها نسبت به خود، به تاریخ 6 ماه مارچ 1929 با برادرانش به خوست آمد.[12] مقارن با این وقت، دژی که از سوی باشندگان بومی به محاصره در آمده بود، در آستانه تسلیمی بود. باشندگان خوست با خشنودی به پیشواز قهرمان جنگ سوم افغان و انگلیس شتافتند و به نبردها پایان بخشیدند.[13]دژ خوست که پسان ها متون نامگذاری شد، برای چندی ستاد فرماندهی نادر گردید.

 

در پلان تصرف کابل که نادر تدوین نموده بود، نقش اصلی به قبایل وزیرستان هند بریتانیایی داده شده بود که می بایستی نه تنها نیروهای اصلی بچه سقاء را در هم بکوبند، بل نیز با همه نیرو از هم پاشیدگی و درز افتادگی  و گسیختگی میان قبایل پشتون جنوب افغانستان را خنثی بسازد.

 

بنا به مدارک استخبارات شوروی، شمار لشکرهای وزیری و مسعود در 1929 به نود هزار نفر می رسید(تا شصت هزار نفر وزیری و نزدیک به سی هزار مسعود) که جنگجویان بسیار خوب مسلح بودند.[14]

 

جدا از همه، این برنامه یک نارسایی جدی داشت: روشن بود تا پایان خرمن یعنی تا فرارسیدن پاییز نمی شد به سرازیری پتان ها از وزیرستان به افغانستان سنجش کرد.

 

نادر خان تا آمدن دسته های قبایل نوار «آزاد» امیدوار به ایجاد ائتلاف قبایل پشتون افغانستان جنوبی بود. هسته آن را می بایستی قبایلی می ساختند که همراه با او در جنگ سوم افغان و انگلیس جنگیده بودند. برای مثال، نادر برای تشکیل ارتش خود به قبیله جدران رفت که  بخش بزرگ جنگجویان آن کماکان به فرمانده پیشین خود سرسپرده بودند.[15] افزون بر این، جدران ها به گونه سنتی پیوندهای تنگاتنگی با وزیری ها و مسعودهای هند بریتانیایی داشتند.

 

نادر ، بردار خود- شاه محمود را که سپهدار و دیپلمات مجربی بود، به قبیله جاجی– فرستاد. تنها قبیله یی که از جمع همه قبایل مرزی یکسره به هواداری از او برخاستند.  به یاری وفاداری جاجی ها، بهترین گذرگاه های استراتیژیک از هند به سوی افغانستان زیر کنترل نادر در آمدند.[16]با این کار، نادر، بیش از پیش مواضع خود را در ناحیه خوست تحکیم بخشید.

 

همین وظیفه را برادر دیگر نادر شاه- شاه ولی خان  در یکی از موثر ترین و پر شمار ترین قبایل پشتون جنوبی- منگل ها به دوش داشت که توانست موفقانه رسالت خود را انجام دهد.[17]

 

این گونه، نادر خان که اوضاع در گستره قبایل پشتون را نیک می دانست، در نخستین گام ها در سرزمین افغانستان نیرومند ترین قبایل جنوبی و وزیرستان [هند بریتانیایی-گ.] را به سوی خود متمایل ساخت و نیز ازتباط مطمینی با هند بریتانیایی تامین نمود.

 

سهم بارزی را در پبروزی آینده برادر بزرگ خود، محمد هاشم خان نیز داشت که از خوست به مشرقی رفت – جایی که او ارتباطات گسترده یی در میان سرشناسان بومی قبایلی داشت. شاید نادر خان نیک می دانست که اوضاع در این استان بس پیچیده است. چون بسیاری از قبایل پشتون و طوایف از سوی بچه سقاء خریده شده بودند.

 

هاشم خان با آن که تند خو و به هیچ رو مرد میدان جنگ نبود، مدیر و دیپلمات خوبی بود. در پیوند با این موضوع، منطقی است گمان زد که در ماموریت او تنها حنثی ساختن هواداران بچه سقاء در منطقه جلال آباد شامل می شد و بایسته بود تا جای امکان، دست کم بخش کوچکی از نیروهای «امیر» حبیب الله را به سوی خود می کشاند. در فرجام چنین هم از کار برآمد: هاشم خان هر چند هم با بسیار دشواری، مگر، توانست دسته های رزمی یی تشکیل نماید. مگر، دو بار شکست خورد و سر انجام ناگزیر گردید در سپتامبر 1929 به هند عقب نشینی نماید که در آن جا از سوی حکومت انگلیس بازداشت گردید و تنها توانست پس از پیروزی برادر خود به میهن باز گردد.[18]

 

در ماه مارچ 1929 نادر خان آشکارا بچه سقاء را با گسیل پیامی او را به چالش فرا خواند که در آن آمده بود که پشتون ها قدرت را به او واگذار نخواهند کرد و «کسی را بر تخت پادشاهی افغانستان خواهند نشاند که در میان آن ها نفوذ داشته باشد».[19] او به بچه سقاء وعده سپرد در صورت موافقت با این شرایط، او را معاون «کسی» خواهد ساخت که پادشاه شود. در پاسخ، جنرال نادر خان از «امیر» حبیب الله خان جواب کوتاه و بسیار روشنی  دریافت. «تا وقتی که من زنده ام، تختی را که به زور شمشیر خود گرفته ام و در دستان نیرومند من است، به کسی نخواهم داد».[20] این بود که شعله های جنگ داخلی در افغانستان با نیروی تازه یی زبانه کشید.

 

به گونه یی که دیده می شود، نادر خان در پیام خود از کسی نام نبرده بود. دلیل این کار آن بود که در آن هنگام هنوز امان الله خان که به اندازه کافی سپاه در اختیار داشت، نیز در گیر پیکار بر سر قدرت بود. تا شکست کامل او، نادر خان ترجیح می داد از دور تماشاگر آن باشد که چگونه رقیبان او یک دیگر را در جنگ فرسایشی می سایند.

 

افزون بر این، او خطر «تله غلزایی» را نیک می دانست. راه به سوی کابل را به روی او سرزمین های احمد زایی ها می بست و بر پشت جبهه او لشکرهای سلیمان خیل و قبایل متحد آن ها که از هند در حال برگشت بودند، در هر آن می توانستند ضربه بزنند.

 

در این اوضاع، نادر یگانه شگرد خرد ورزانه رزمی در برابر بچه سقاء را برگزید: تصمیم گرفت جنگ را به گونه فرسایشی پیش ببرد و با دادن هر گونه وعده ها متحدان تازه یی را در میان قبایل مرزی پشتون جنوبی بیابد و به سوی خود بکشاند. او برای متحد ساختن پشتون ها به گونه یی که در اسناد اطلاعاتی شوروی آمده است، از شعار«افغانستان باید افغانی (پشتونی) باشد!»، بهره گرفت.[21]

 

به تاریخ 27 ماه مارچ 1929 نخستین تهاجم نادر بر کابل آغاز گردید.[22] شرایط برای آغاز اقدامات رزمی در بابر بچه سقاء بسیار مناسب برگزیده شده بود: نیروهای اصلی او در برابر امان الله خان [به محور غزنی) گسیل شده بودند. در اواخر 1929 نادر بدون جنگ شهر گردیز را گرفت و توانست شمار دسته های خود را تا 4-5 هزار جنگجو بالا ببرد. پس از چندی یکی از برادران او توانست گذرگاه مهم استراتیژیک التیمور را بگیرد و دسته یی که نادر خود بر آن فرمان می راند، به زمین های احمد زایی ها در وادی چرخ برسد.

 

تهاجم که پیروزمندانه آغاز گردیده بود، با شرمساری شکست خورد. چون احمد زایی ها دسته های پیشتاز نادر خان را در هم کوبیدند. نادر هم بی درنگ فرمان عقب نشینی داد. تهدید ضربه سلیمان خیل از پشت جبهه او را ناگزیر گردانید برای چندی از یورش به محور شمال دست نگهدارد.[23]

رخدادهای آینده نشان دادند که نادر خان مساعی بسیاری به خرج داده بود تا شیر آقا [مجددی-گ.] رهبر مذهبی غلزایی ها، به او بپیوند. نفس گفتگوها در ماه اپریل 1929 میان نادر خان و سران غلزایی را شاه ولی خان در «یادداشت های خود» تایید می نماید.[24]

 

نادر، با همه دشواری ها، توانست مقارن با میانه های ماه می همین سال با شیر آقا به تفاهم برسد. با این کار، مدعی تاج و تخت افغانستان توانست پشت جبهه سپاهیان خود را در پیکار پیشِ رو بر سر کابل ایمن سازد.

 

به تاریخ 15 ماه می دسته های او بار دیگر به وادی لوگر که باشندگان آن در برابر « امیر» حبیب الله به پا خاسته بودند، سرازیر شدند[25].

 

به تاریخ 18 ماه می 1929 هنگامی که لشکرهای سلیمان خیل سرگرم پیگرد امان اله بودند، شیر آقا نادر را امیر نو افغانستان خواند و از قبایل پشتون خواست تا از او پشتیبانی نمایند.

 

بر پایه اطلاعات سازمان اطلاعات نظامی شوروی باشندگان جنوب افغانستان با این فراخوان خویشتندارانه برخورد نمودند. چیزی که به نادر اجازه نداد در همان ماه تهاجم به سوی کابل را آغاز نماید و پس از یک رشته نبردهای کوچک در کتل التیمور ناگزیر گردید بار دیگر عقب نشینی نماید.[26]

 

نادر هنگام تدارک دومین تهاجم خود بر کابل که قرار بود به تاریخ 27 ماه جون به راه بیفتد، شکست از این هم بزرگتری خورد. بچه سقاء هم با بهره گیری از لحظه مناسب بر دشمن پیشدستی کرد و در اواخر ماه می شاه ولی خان را از گردیز بیرون راند. سرنوشت نبرد بر سر این شهر را درست مانند مورد امان الله در هنگام محاصره شهر غزنی تهاجم همزمان سپاهیان بچه سقاء و لشکرهای سلیمان خیل و متحدان آن ها رقم زد.

 

حمایت شیر آقا از نادر نتوانست جلو این قبایل جنگجوی غلزایی را از حمله بر نادر بگیرد و سر انجام نادر باز هم ناگزیر به عقب نشینی گردید.[27]

 

تا تابستان 1929 میان نیروهای بچه سقاء و نادر خان به گونه متناوب درگیری روی می داد که در این درگیری ها سپاهیان کابل که بهتر مسلح بودند، پیروز از میدان بیرون می شدند. بی آن که حریف را بگذارند سر از نو وارد وادی لوگر گردد. این گونه در کشور بن بست رونما گردیده بود.

 

نادر نمی توانست به میدان عملیاتی برای تهاجم به کابل برآید و حریف اوهم نمی توانست به جنوبی رخنه نماید- جایی که نیروهای اصلی قبایل مرزی وفادار به نادر متمرکز گردیده بودند.

 

 در ماه اگوست هر دو حریف تصمیم گرفتند، به این وضع پایان ببخشند. در آغاز این ماه حکومت کابل تلاش ورزید تهاجم همزمانی را از غزنی(با نزدیک به سه هزار سپاهی) و از وادی لوگر (با چهار هزار سپاهی) سازمان دهد تا راه های نادر خان را از هند بسته و سپس جنگجویان جنوبی را در هم بکوبد. ضربه اصلی می بایستی در گام نخست بر منگل ها و جاجی ها که بیش از دیگران به نادر وفادرا بودند، وارد می آمد.[28]

 

در اواخر ماه اگست 1929 سپاهیان اعزامی از غزنی برای آغاز تهاجم در برابر منگل ها به گردیز رسیدند. سید محمد- فرمانده پادگان غزنی- گردیز (که تا پنج هزار سپاهی زیر فرمان داشت) تلاش ورزید تا پیش از تهاجم اصلی نادر خان را اسیر بگیرد- چیزی که همه عملیات را بر هم زد.

 

سران منگل با وعده کمک در اسیر گرفتن نادر، دامی را پیشا روی او گستراند. در نتیجه، به تاریخ های 24-25 اگست سه گردان از سپاهیان کابل(نزدیک به 2.5 هزار نفر) از سوی منگل ها در ناحیه میرزکی نابود شدند.

 

نادر خان کوشید تا از این پیروزی سود جسته و دست به ضد حمله بیازد و گردیز را بگیرد. او همچنان کوشید به وادی لوگر ره بگشاید. مگر در نزدیکی است شهر سید محمد توانست نه تنها تهاجم لشکرهای قبایل مرزی را در هم بکوبد، بل نیز آن ها را شکست هم بدهد.

 

پردل خان- وزیر حربیه حکومت کابل که فرماندهی گروهبندی لوگر سپاهیان را بر دوش داشت، حمله پشتون ها را در ناحیه کتل التیمور به عقب زد.[29]

 

این گونه، در اواخر اگست 1929 همزمان دو حمله با شکست رو به رو شد: در آغاز بچه سقاء شکست خورد و در پی آن تهاجم نامنهاد سوم جنگجویان قبیله یی پشتون به فرماندهی نادر خان به کابل به همین سرنوشت سر دچار گردید.

 

در ماه سپتامبر 1929 بچه سقاء و حواریون او بی آن که خطر کنند به جنوبی حمله نمایند، تصمیم گرفتند با سپاهیان خود مشرقی را بگیرند- جایی که محمد هاشم خان با بسیار دشواری توانسته بود از جمع قبایل بومی دسته های برزگی را تا (24 هزار رزمنده) ایجاد نماید.[30] افزون بر این، بدون کنترل خشن بر این استان ممکن نبود بازرگانی افغانستان با هند را تامین نمود. در باره اهمیت این استان برای حکومت کابل آن فاکت گواهی می دهد که بجه سقاء به حومه جلال آباد 5-6 هزار سپاهی را به فرماندهی برادرش حمیداله گسیل داشته بود.

 

 بیرون بردن چنین نیروهای بزرگی از خطوط دفاعی کابل اشتباه بزرگی بود. مگر «امیر» حبیب اله دست به چنین خطری زد. مشرقی تقریبا بدون جنگ از سوی سپاهیان زیر فرمان حمیداله تصرف گردید. خوگیانی ها به رهبری قیس خان دسته های هاشم خان را هنوز پیش از رسیدن سپاهیان کابلی سرکوب نموده بودند. حمید اله پس از گرفتن جلال آباد بخشی از سپاهیان خود را به مصاف قبیله جاجی فرستاد.[31]

 

می توان گمان برد که بچه سقاء می خواست مشرقی را به تخته خیزی برای وارد آوردن ضربه بر نیروهای نادر خان هم از جناحین و هم از پشت جبهه، مبدل سازد. مگر، زمان برای چنین حمله یی را فرو گذار کرد. در ماه سپتامبر بسیاری از قبایل غلزایی افغانستان جنوبی [مخاصم با نادر-گ.] به هند کوچیده بودند. این در حالی بود که در نوار قبایل «آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی جمع آوری خرمن ها پایان یافته بود.

 

با آن که حریف توانسته بود برای چندی نادر خان را از میدان بازی دور نماید، زمینه سربازگیری برای او از جمع لشکرهای پتان های [آن سوی مرز-گ.] در گام نخست از جمع وزیری ها و مسعودها [در پیوند با پایان یافتن جمع آوری خرمن ها-گ.] بس مناسب و مساعد گردیده بود.

 

بچه سقاء طی دوره نبرد با نادر خان ناگزیر گردیده بود، همه ذخایر مهمات در کابل را به مصرف برساند و خزانه کابل به ته کشیده بود.[32] ارتش او تلفات سنگینی دیده بود. این گونه شمار نفرات و آمادگی رزمی آن ها به پیمانه چشمگیری افت داشت. رژیم امیر حبیب الله به خاطر تاراجگری ها، سربازگیری ها و خشونت ها نه تنها مورد تنفر و انزجار بخش بیشتر پشتون ها، بل نیز باشندگان شمال کشور قرار گرفته بود.

 

در یک سخن، در آستانه پیکار تعیین کننده بر سر کابل، حکومت منابع کافی نداشت و محبوبیت آن در میان مردم (از جمله در میان باشندگان کابل) پایین آمده بود. از این رو، به دشوار می توانست در برابر فشارهای فزاینده دسته های پشتونی به فرماندهی نادر بیستد.  

 

شکست بچه سقاء را پویایی موثر استخبارات نادریه که مدارک دقیق را در باره نیروها و برنامه های حریف گزارش می داد، تسریع بخشید. جاسوس نادر خان در شهر پیشاور- بازرگانی به نام حکیم به گونه منظم  از کابل از آدم های خود پیام های رمزی رادیویی در باره اوضاع در کابل به دست می آورد. در پهلوی این، در درون سرویس اطلاعاتی «امیر» حبیب اله یک اجنت شاه ولی خان کار می کرد.[33]در نتیجه، نادر خان بسیار به خوبی در باره اوضاع در اردوگاه دشمن آگاهی داشت و مترصد زمان مناسب برای تهاجم به کابل بود.

 

در میانه های ماه سپتامبر 1929 لحظه دیر رس فرا رسید: پتان ها از نوار «آزاد» قبایل هند بریتانیایی آغاز به سرازیر شدن به افغانستان نمودند. به اردوگاه نادر خان 3.5 هزار وزیی و مسعود آمدند و اچکزایی های هند بریتانیایی نیز به استان قندهار به هم قبیله یی های خود پیوستند. به گمان بسیار، این قبایل مرزی اقدامات خود را مدت ها پیش از گذشتن از خط دیورند، هماهنگ ساخته بودند. در این پیوند، منطقی خواهد بود، گمان بزنیم که نادر خان و هواداران او در چهار چوب یک برنامه اقدام نموده بودند.

 

برای قبایل قندهار رسیدن هم قبیله یی ها از هند بریتانیایی همچون آژیری بود برای خیزش همگانی در برابر بچه سقاء. نیروهای متحده اچکزایی و نورزایی دژ «قلعه جدید» را گرفتند و پادگان آن را تصرف کردند. سپاهیان کابلی تلاش ورزیدند شورشیان را در حومه قندهار در هم بشکنند مگر، ناگزیر گردیدند با شتاب عقب نشینی نمایند. چون یگان های متشکل از پشتون های بومی به آنان خیانت نموده بودند. پس از چندی، خیزش ها شکل سراسری را به خود گرفت و حتا قبایل غلزایی به آن پیوستند.

 اداره مرکز استان قندهار که نیز در آن شورش باشندگان  در برابر «شمالی ها» آغاز شده بود،  از سوی جنگجویان قبایل بومی پشتون (که شمار آنان به بیش از دوازده هزار نفر می رسید)، گرفته شد.

 

 تلاش های بچه سقاء مبنی بر ارایه کمک به پادگان های غزنی و مقر به شکست انجامید. آن گاه او ناگزیر گردید سه هزار نفر دیگر را برای شکستاندن محاصره پادگان قندهار بفرستد که با این کار، نیروهای دفاعی پایتخت را بیش از پیش تضعیف نمود.[34] این بود که فرصت مناسب برای تهاجم نیروهای نادریه به کابل فرا رسید.

 

به تاریخ 25 سپتامبر 1929 نزدیک به چهارده هزار جنگجوی قبایل مرزی پشتون هماهنگ با برنامه از پیش ریخته شده پا به میدان کارزار سرنوشت ساز در برابر سپاهیان « امیر» حبیب اله نهادند. روشن است هدف عمده آن ها گرفتن کابل بود. مگر، عملیات را که شاه ولی خان پیش می برد، در وادی لوگر متوقف گردید.

 

در اسناد استخبارات شوروی آمده است که نیروهای نادر خان در این وادی گیر کرده بودند. با این کار، تایید می گردید که در پشت جبهه او گروهبندی نیرومند بچه سقاء در گردیز (نزدیک به 3.8 هزار نفر با توپخانه) و در قندهار (پنج هزار نفر) در مشرقی  (پنج هزار نفر) مانده بود. این گونه، تهاجم به کابل امر بس پر خطری بود.

 

در آغاز، از طریق وادی لوگر به پایتخت تنها دسته سه هزار نفری وزیری ها و مسعودها  دست به تهاجم زدند و بقیه یازده هزار جنگجوی پشتون امنیت پشت جبهه نیروهای پیشتاز را تامین می کردند.[35] 

 

به تاریخ 2  اکتبر 1929 دسته های وزیری ها (به  فرماندهی الله نواز خان) و مسعودها به لوگر رسیدند و آغاز به پیشروی به سوی کابل نمودند. نبرد سهمگینی با گروهبندی بچه سقاء که از پیش در مواضع استوار سنگر گرفته و از پشتیبانی توپخانه سنگین بهره مند بودند، در انتظار آنان بود. روشن است از این دیدگاه، نیروهای بچه سقاء نسبت به نیروهای نادریه برتری و دست بالا داشتند. در چنین وضعی، شانس پیروزی پشتون ها نزدیک به صفر بود.

 

با این هم، مقارن با تاریخ 5 اکتبر گروهبندی لوگر «امیر» حبیب اله [ناگهانی-ک.] سرکوب گردید و دسته های قبایل پشتون به سنگرهای نزدیک به کابل دست یافتند. دلیل چنین پیروزی درخشان شاه ولی خان، پیوستن فرمانده بخش بزرگی از سپاهیان کابلی در لوگر– جنرال محمد عمر خان به اردوگاه نادریه بود. یگان های وفادار به او(نزدیک به چهار هزار نفر) نیز به پیروی از وی به شاه ولی خان پیوستند.

 

تنها سربازان و افسران کوهدامنی (تاجیک ها) به فرماندهی پردل خان (نزدیک به دو هزار نفر) تلاش ورزیدند در برابر مهاجمان دست به مقاومت بیازند.[36]این دسته با از دست دادن بیش از نیمی از سربازان خود نه تنها نتوانست یه کابل بیابد، بل نیز زیر تهدید نابودی کامل ناگزیر بود به کوهدامن عقب نشینی نماید.

 

این گونه، بچه سقاء از پشتیبانی نیروهای اصلی خود برای دفاع از پایتخت طی دو، سه روز محروم گردید. در سنگرهای پیرامون کابل  تنها 1.5 هزار سپاهی زیر فرمان او مانده بود. همچنان هفت صد سپاهی گارد خاص که به پاسداری از ارگ می پرداختند، به او وفادار بودند. با این هم، بچه سقاء به رغم فاجعه یی که در راه بود، بر آن شد تا پای جان برزمد.

 

بامداد ششم اکتبر دسته های وزیری و جدران به فرماندهی شاه ولی خان با بهره گیری از پیروزی، آغاز به پیشروی به سوی کوه  استراتیژیک شیر دروازه نمودند. سنگرهای این کوه، کلید دفاعی کابل بودند. نادر خان به خاطر گرفتن این کوه برای پشتون ها بزرگترین جایزه را به عنوان پاداش به مبلغ یک میلیون افغانی وعده سپرده بود. این در حالی است که جایزه گرفتن ارگ را هفت صد هزار افغانی تعیین نموده بود.[37]

 

در جریان روز، وزیری ها و جدران ها چندین بار به این کوه یورش بردند. مگر پس زده شدند. روز دیگر نیروهای تازه نفسی برای شاه ولی خان از راه رسیدند و شمار نیروهای او به هشت هزار تن رسید. او توانست با این نیروها اوضاع را به سود خود بچرخاند: نبردها دیگر بر سر بلندی های نزدیک ارگ رسیده بود. شب هنگام هشتم اکتبر لشکرهای پشتون کوه شیر دروازه را گرفتند: خط دفاعی کابل در هم شکست و قبایل مرزی وارد شهر شدند. دیگر مقاومت سودی نداشت و بامداد هشتم اکتبر 1929 بچه سقاء به سپاهیان خود فرمان داد تا پایتخت را ترک گویند و خود با گاردش (به تعداد چهار صد نفر) به پدافند از ارگ پرداخت.[38]

 

به تاریخ دوازده اکتبر او توانست شب هنگام در گیر و دار نیردهای سهمگین از دژ محاصره شده ارگ که روز دیگر تسلیم شد، بگریزد.[39]

 

بایسته است نشاندهی کرد که به رغم همه دستورهای جدی نادرخان، کابل به گونه بس خشونتباری از سوی قبایل پشتون به تاراج رفت. آن ها تنها به سفارت های شوروی و ایران دست نزدند.[40]دیگر همه نمایندگی های دیپلماتیک دفترهای دولتی و نیز خانه های باشندگان شهر به گونه یی به تارج رفت که حتا تار و سوزن هم برای شان نماند. این یک عادت بس ناپسند سده یی کوهنشینان بود که پیروزمندان به آنچه که دست می یافتند، آن را غنیمت می شمردند.

 

به تاریخ پانزدهم اکتبر 1929 نادر [سوار بر اسپ سپید-گ.] به کابل آمد و سران قبایل مرزی پشتون در همان روز او را با نام نادر شاه به عنوان پادشاه افغانستان برگزیدند. هر چه بود، پس از این رخدادها جنگ داخلی در افغانستان هنوز به پایان نرسیده بود. در چاریکار بچه سقاء آغاز به جمع آوری بازمانده های ارتش خود برای ادامه مقاومت در برابر نادر کرد. طی چند روز او توانست نزدیک به پنج هزار نفر گرد بیاورد. با چنین نیرویی بچه سقاء می توانست دشمن سرسخت و خطرناکی برای نادر به شمار برود.

 

نادر برای از میان بردن بچه سقاء از باشندگان کوهستان و کوهدامن خواست تا بچه سقاء را به دست او بسپارند. در غیر آن، «باشندگان این نواحی را تهدید به سرکوب و نابودی کامل کرد».[41] 

 

به هر رو، هر چه بود، در سر انجام کار، بچه سقاء ناگزیر گردید به نادر تسلیم شود و همراه با تنی چند از حواریونش  به تاریخ یکم نوامبر 1929 در کابل به دار زده شد و این گونه، بر جنگ سهمگین داخلی سال های 1928-1929 در افغانستان نقطه خونینی (مگر نه نقطه پایانی) نهاده شد.

 

در روبدادهای این سال ها، پشتون ها نقاط ضعف و قوت خود را آشکارا به نمایش گذاشتند. مگر یک بار دیگر ثابت ساختند که قبایل مرزی دو سوی دیورند فاکتور تعیین کننده یی در کشاکش های سیاسی- نظامی درونی افغانستان هستند.

 

پیروزی آن ها در جنگ داخلی از دیدگاه ما از بسیاری جهات از پیش تعیین شده بود. چون نیروی جنگی قبایل پشتون در آن برهه بیش تر از امکانات سپاهیان دولتی بود. این امر به ویژه هنگامی آشکارا هویدا کردید که قبایل پشتون هند بریتانیایی و افغانستان نیروهای خود را بسیج ساختند. مشارکت وزیری ها و مسعودها هنگام گرفتن کابل، نمونه روشن آن بود. استعداد نظامی و تجربه بزرگ سیاسی نادر خان و هوادارانش تنها شکست محتوم بچه سقاء را تسریع بخشید. [42]

 

 

 

 

 

 


 

[1] . در سند چنین آمده است- یوری تیخانف.

[2] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 127.

[3] . شماری از کارشناسان تاریخ نظامی و دیپلماتیک برآن اند که در بر کشیدن نادر خان به عنوان «قهرمان جنگ سوم افغان و انگلیس» و همین گونه پیروزی در برابر انگلیسی ها در جنگ استقلال، بنا به یک رشته ملاحظات سیاسی که بیشتر بار تبلیغی داشته است، بزرگنمایی شده است. چون نبرد در جبهه جنوبی (که یک منطقه دور افتاده کوهستانی است) و به همین پیمانه محاصره دژ تل که آن هم نادرست چونان «فتح تل» از سوی نادر جا زده شده است، از دیدگاه استراتیژیک اهمیت چندانی نداشت و در تعیین سرنوشت جنگ برخلاف آن چه که پیوسته در طول تاریخ خلاف واقع تبلیغ شده است، تاثیر چشمگیر نداشت.

 برای به دست آوردن آگاهی بیشتر در زمینه نگاه شود به: سیدال یوسفزی،  «نادر چگونه به پادشاهی رسید؟»، چاپ بنگاه انتشازات « میوند».

[4] . پروتکل بازجویی از صدیق خان چرخی تاریخی 18.03.1946//  بایگانی مرکزی خدمات امنیت فدرال روسیه ، پرونده 8234، برگ 47. 

[5]. شاه ولی خان، «یادداشت های من»، ترجمه روسی، 1960، ص. 49.  

[6] . فیض محمد کاتب هزاره، تذکر الانقلاب، مسکو، ترجمه روسی، ص. 267.

[7] . همان جا

[8] . به باور شماری از کارشناسان، همو این کار- گشودن باب مداخله و دست اندازی ابزاری قبایل مرزی هند بریتانیایی در امور داخلی افغانستان، آن هم با پشتیبانی یک قدرت خارجی، بزرگترین و نابخشودنی ترین لغزش نادر خان بود. هر چند این کار او از دیدگاه «رئال پولیتیک» (سیاست واقع بینانه) که بیشتر بر شالوده نوعی ماکیاولیسم سیاسی استوار است، اقدام ناگزیر و اجباری یی برای رسیدن به قدرت بوده است، توجیه پذیر می باشد.

 

در روزگار ما نیز درست همین گونه مداخله ناروا- که کنون دیگر از خاک پاکستان صورت گرفته و شکل دنباله دار و بی پایان را به خود گرفته است، چونان بزرگترین چالش برای صلح و ثبات در کشور و حتا منطقه و جهان شناسایی شده است.

این کارشناسان بر آن اند که نادر آتشی را به خرمن هستی افغانستان زد که شعله های آن شاید برای دهه های متمادی، هرگاه نه سده ها  آن را خواهدسوخت. نادر با این کارش، دروزاه های جهنم را به سوی افغانستان گشود.- گ.

[9] . استیوارت، «آتش در افغانستان»، متن انگلیسی، ص. 517.

[10] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی استارک، 1929، پرونده ویژه 13، پوشه 4، کارتن 5، برگ 228.

[11] . گزارش ستاد حوزه نظامی آسیای میانه، شماره 15// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 115.

[12]. بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110، برگ 50.

[13] . شاه ولی خان، ص. 57.

[14]. بایگانی خدمات استخبارات خارجی،کارتن 1225 « قبایل»، (افغانستان)، برگ 27.

 

 

[15]. یادداشت گزارشی سفارت شوروی در کابل، «تبصره کوتاهی در باره  قبایل داخلی جنوب افغانستان (منهای درانی ها)»، تاریخی 15.01.1930// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی استارک، پرونده ویژه 14، کارتن 4، پوشه 1 برگ 12.

[16]. Gregorian V. The Emergence of Modern Afghanistan. Stanford, 1969.P. 248.

[17] . شاه ولی خان، ص. 60.

 

[18] . یادداشت ل. استارک- سفیر شوروی در کابل به کمیسیاریای خلق در امور خارجی، «در باره اعضای حکومت و کرسی نشینان بالایی در افغانستان، تاریخی 31 ماه می 1931// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی استارک، 1931، پرونده ویژه 15، کارتن 5، پوشه 1، برگ 87.

[19]. فیض محمد کاتب، ص.63.

[20] . همان جا

[21] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، پوشه 1806، برگ 146.

[22] . نادر خان روی هم رفته پنج بار بر کابل لشکرکشی کرده بود که در چهار تهاجم نخست با شکست رو به رو شده بود.

یادداشت: شایان یادآوری است که در چهار تهاجم نخست، تنها نیروهای قبایل داخلی اشتراک داشتند که همه یا شکست رو به رو شده بود. آن گاه نادر خان که از گرفتن کابل نومید شده بود، به یاری جنگجویان قبایل وزیری هند بریتانیایی تهاجم پنجمی را سازماندهی کرد و توانست بر نیروهای خسته و فرسوده امیر حبیب الله که به شدت با کمبودهای تدارکاتی رو به رو بودند، پیروز گردد.

 

در این پیوند در ص. 76 کتاب «تاریخ سکوت می شکند: نادر چگونه به پادشاهی رسید؟» می خوانیم:«... نادر، در عین زمان حاجی محمد اکبر یوسفی قونسل پیشین بمبی را با مکتوب مفصلی عنوانی دینس بیری سکرتر امور خارجه حکومت هند که با حاجی سابقه شناسایی داشت، به سمله فرستاد و نامه خصوصی یی هم به دست او به نام همفریز داد تا در رساندن مکتوب و اجرای مطالباتش مساعدت نماید.

 نادر در این نامه محرمانه تاریخی 18 سپتامبر 1929 که به نام سند شماره اف-40 مربوط امور خارجی سال 1929 در آرشیو ملی هند موجود است، چنین اظهار می کند:

«اگر حکومت هند به قبایل آن سوی سرحد اجازه ندهد که به او کمک و معاونت نمایند، هرگز کامیاب نخواهد شد و افغانستان دچار هرج و مرج و تباهی خواهد گردید. به طوری که حاجی محمد اکبر جریانات را به صورت مفصل به شما شرح خواهد داد، به وجود آمدن یک حکومت قوی و مستقر در افغانستان سراسر به مفاد دولت بریتانیا بوده منجمله امتیازات زیر را برای شما تامین خواهد کرد:

1-   روابط نزدیکتر بین افغانستان و بریتانیا

2-    کاهش نفوذ روسیه

3-    جلوگیری از تبلیغات اشغال انگیز و مخالفانه د رهند

4-    ساختمان خط آهن چمن- قندهار و هرات- کابل توسط بریتانیا

5-   روابط با قبایل سرحد به ترتیبی تنظیم خواهد شد که برای دولت بر یتانیا مساعد باشد

6-   افغانستان با وصف استقلال! کمک مالی بریتانیا را مانند گذشته خواهد پذیرفت...».-گ.

[23] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895،پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 21.

[24] . شاه ولی، ص. 62.

[25] فیض حمد کاتب، ص. 129.

[26] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 21

[27] . همان جا برگ 22.

[28] . گزارش ستاد حوزه نظامی آسیای میانه، شماره 16// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1805، برگ 141.

[29] . همان جا، بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ های  22-23.

[30] . فیض محمد کاتب، ص. 213.

[31] یکی از لغزش های بزرگ امیر حبیب اله کلکانی بخشودن مالیات بود که منجر به به ته کشیدن خزانه گردید. در این زمینه، سخنان داکتر باستانی پاریزی بس به جا است.  نش به: تاریخ و زبان در افغانستان، نوشته نجیب مایل هروی، ایران.

[32] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 23.

[33] . استیوارت، آتش در افغانستان، متن انگلیسی، ص. 572.

[34] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 24.

 

[35] . یاد داشت بوریاچنکو - مسوول بخش افغانستان دفتر هفتم ستاد حوزه نظامی آسیای میانه، «در باره رخدادها در افغانستان»، تاریخی 8 اکتبر 1929// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 171.

[36] .  گزارش ستاد حوزه نظامی آسیای میانه، شماره 17، «افغانستان- وضعیت سیاسی»، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 165.

[37] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 25.

[38]. همان جا، برگ 25.

[39] . کارگون، تاریخ افغانستان، مسکو، 2004، ص. 215.

[40] . پانین، روسیه شوروی و افغانستان، 1919-1929، مسکو، 1998 ص. 212.  

[41]. بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 165.

[42] . شماری از کارشناسان تاریخ نظامی، دلایل شکست امیر حبیب الله را چنین بر می شمارند:

1-در بازی بزرگ دو ابر قدرت، در برهه مورد نظر، امان الله خان و نادر خان دو مهره و بازیگر اصلی تخته شطرنج افغانستان بودند که اولی از پشتیبانی شوری و دومی از پشتیبانی بریتانیا برخوردار بود. حبیب الله در این بازی، بازیگر تصادفی یی بیش نبود. درست عدم پشتیبانی یکی از این دو ابر قدرت از دولت او، از دلایل اصلی شکست او به شمار می رود. چه، هیچ دولتی بدون پشتیبانی خارجی نمی تواند در افغانستان بر سر پا بیستد. البته، انگلیسی ها توانستند ماهرانه از نیروی او برای از پا درآوردن امان الله خان بهره برداری نمایند. وانگهی خود او را بسیار زود از میدان بدر کردند.

2-با توجه به این که شوروی ها بنا به یک رشته دلایل، از جمله مسایل آسیای میانه و هندوستان، به حاکمیت ملی گرایان پشتون تبار در افغانستان ذینفع بودند (و هستند)، روشن است تحکیم حاکمیت امیر حبیب الله تاجیک تبار به سود آن ها نبود و به همین دلیل هم از او پشتیبانی نکردند. سنجش شوروی ها بر این بود که هر دولت ملی گرای پشتون، بگذار حتا اگر از سوی انگلیسی ها هم روی کار بیابد، در سر انجام به محض تحکیم یافتن پایه های قدرت آن به دلیل مساله پشتون های آن ور خط دیورند، به سود شوروی خواهد بود. گذشت زمان درستی این دیدگاه را در دوره های ظاهر شاه و داوود خان تایید می نماید.

3- روشن است نادر خان با تکیه به نیروهای پشتون افغانی با توجه به همچشمی ها و رقابت های درون قبیله یی از جمله رقابت های تاریخی درانی ها و غلزایی ها و پشتیبانی عشایر سلیمان خیل (به ویژه احمد زایی) از حبیب اله خان کلکانی، نمی توانست به پیروزی دست یابد. تنها وارد شدن قبایل وزیری و مسعود هند بریتانیایی با کارگردانی انگلیسی ها زمینه را برای پیروزی او فراهم آورد.

4-با توجه به این که هدف راهبردی شوروی ها در آن برهه، مسلح ساختن قبایل مرزی پشتون (و در نتیجه، زمینه سازی برای خیزش آن ها در برابر بریتانیا در هند) و راهیابی به گستره مرزی بود، این کار تنها با دامنه یابی جنگ داخلی و آشوب ها در افغانستان و گسترش نبردها  در سراسر گستره مرزی ممکن بود. در صورت استحکام یافتن دولت حبیب الله، چنین چیزی ممکن شمرده نمی شد و برعکس با استحکام این دولت، خطر مداخله آن به آسیای میانه، بنا به علایق آیینی، تباری و فرهنگی زیر درفش جهاد در برابر «شوروی های کافر» بیشتر بود. 

5-بزرگترین لغزش راهبردی امیر حبیب الله خان کلکانی در بعد داخلی، ناتوانی او در متحد ساختن تاجیک ها و هزاره ها بر شالوده فرهنگ و زبان دری شمرده می شود.  هرگاه او موفق به این کار می شد (که امکان آن با توجه به موجودیت تعصبات مذهبی در میان هر دو طرف، بسیار کم بود) می توانست همچنان پشتیبانی ازبیک ها، ترکمن ها، ایماق ها و دیگر باشندگان شمال را نیز جلب کند.

6- سر انجام، با توجه به این که خطر آلمان در اروپا هم امپراتوری بریتانیای کبیر و هم شوروی را تهدید می کرد، منافع مشترک شوروی و بریتانیا ایجاب می کرد تا این دو امپراتوری در برابر خطر فزاینده آلمان با هم نزدیک شوند. یکی از زمینه های نزدیکی درست مساله افغانستان بود.

روشن است، برای پیشگیری از رخنه آلمانی ها در افغانستان، روی کار آوردن یک دولت بالنسبه نیرومند و با ثبات، بگذار هر چند هم هوادار بریتانیا به سود روسیه شوروی بود. از این رو، توافق مسکوت و امضاء نا شده یی بر  سر روی کار آوردن نادر خان میان دو ابر قدرت وقت، بیرون از تصور نیست.-گ.

 

 

بخش بیست و دوم

خون های تازه بر زمین نوار قبایل «آزاد»

 

گرفتن کابل، پر و بال پشتون های هند بریتانیایی را گشود. خان عبدالغفار خان رجل سیاسی  برجسته در این زمینه نوشت: «این یک مثال برای شما پشتون های سرحدی است که چگونه می توان به شکر رنجی ها و آزردگی های کوچک پایان بخشید و متحد شد. به آزردگی های ناچیز میان تان پایان دهید و متحد شوید. زنجیرهای بردگی را بدرید و از هم بگسلید. ما باید به خاطر جنگ در راه آزادی هند متحد شویم و خود را از شرم وا رهانیم: یک قوم بیگانه سر شانه های ما سوار است...».[1]    

 

افزون بر اشتهارات ناسیونالیست های پشتون، یک عامل دیگر هم بود که پتان ها را به آغاز قیام نو در برابر انگلیسی ها بر می انگیخت: در گرماگرم جنگ داخلی در افغانستان آن ها سلاح های بسیاری را به دست آوردند. شمار تفنگ ها در نوار «آزاد» قبایل پشتون به گونه چشمگیری افزایش یافت و به 220 هزار میل رسید.[2]از همین رو، شگفتی بر انگیز نبود که وزیری ها بی درنگ پس از بازگشت از افغانستان، به استحکامات بریتانیایی ها در کُرم حمله بردند. هر چند هم حمله دفع شد، مگر اوضاع در وزیرستان تا مرز بحرانی پر تنش گردید.[3]

 

حکومت استعماری هند با آغاز اصلاحات قوانین محلی در 1929 اوضاع را در نواحی شمال باختری از این هم بیشتر پر تنش ساخت.

 

آوخ! تجربه اندوهبار اصلاحات امان الله چه زود به دست فراموشی سپرده شده بود! هر چه بود. در همین سال، اسامبله قانونگذاری هند قانونی را به تصویب رساند که به پسران تنها پس از رسیدن به هژده سالگی و به دوشیزگان تنها پس از چهارده سالگی اجازه عروسی می داد. تصویب این قانون که در آن دست اندازی به موازین شریعت را می دیدند، همچون اهانت سختی به مسلمانان هند ارزیابی شد.[4]پوشیده نیست که پشتون ها در همچو موارد بی درنگ دست به تفنگ می برند.

 

بحران جهانی اقتصادی که موجب گردید بر اثر آن انگلیسی ها مالیات را تا بیست و دو در صد بالا ببرند، علت مهم افزایش وخامت در استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی گردید. بریتانیای کبیر برای این که بتواند با کمترین هزینه از این آزمون دشوار و سنگین بر آید، تا جای امکان فشار مالیاتی را در مستعمرات خود بالا برد. «بیگانه ها» در لندن در نظر نداشتند به کسی دل بسوزانند. باشندگان استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی با توجه به خشکسالی مرگباری که منجر به از میان رفتن فرآورده های کشاورزی گردیده بود، توان پرداخت این «عوارض» را نداشتند.[5]حکومت هند بریتانیایی برای جمع آوری مالیات به سرنیزه تکیه زد. این بود که دار و ندار هزاران خانواده به حراج گذشته شد. سرکوب سراسری، مسلمانان و هندوها را ناگریز گردانید در یک جبهه واحد به مبارزه در برابر انگلیسی ها بپردازند.

 

مبارزه باشندگان استان مرزی شمال باختری در برابر حکومت هند بریتانیایی را عبدالغفار خان رهبری می کرد که در ماه سپتامبر 1929 حزب سیاسی سراسر یی را به نام «کنفرانس پشتون» پی ریخت. حزب نو هدف عمده خود را- به دست آوردن استقلال از بریتانیای کبیر اعلام نمود. شالوده سازمانی آن کمیته های خلافت گردید که سر از 1919 در استان تکاپو داشت. قدرت این کمیته ها در آن بود که بر ساختارهای سنتی قبایل پشتون تکیه داشتند. خان ها با رهبری نمودن جنبش خلافت همه هم قبیله یی های خود را به مبارزه سیاسی می کشاندند. خود غفار خان هم یکی از نمایندگان خان های نخبه بود.

 

توانمندی «کنفرانس پشتون» در ماه نوامبر 1929، هنگامی که در جنب آن دسته های داوطلب «خدایی خدمتگار» که بیشتر به «سرخ جامگان» یا «سرخ پیرهنان» معروف شده بودند، ایجاد گردید؛ به پیمانه چشمگیر بالا رفت. شمار این دسته ها به زودی به 200 هزار نفر رسید.[6]حزب خان عبدالغفار خان بی درنگ پشتیبانی خود را از کنگره ملی هند اعلام نمود. از این رو، کارزار نافرمانی ملی اعلام شده از سوی مهاتما گاندی در ماه مارچ 1930 در استان مرزی شمال باختری هند نیز آغاز گردید.

 

حکومت انگلیسی این استان، تصور نمی کرد که کازار نافرمانی ملی چنین نیرومند از کار برآید. از این رو، با درک این که در صورت تکرار رویدادهای خونبار امرتیسر[7]خیزش نو قبایل پشتون ناگزیر می گردد، زمان مدیدی خطر نکرد دست به بازداشت رهبران «کنفرانس پشتون» بیازد. 

 

رهبران این سازمان خود در وضع بس دشواری قرار گرفتند: بر آنان چونان هوادارن مهاتما گاندی بود تا به راهکار «مقاومت مسالمت آمیز» رو بیاورند و باشندگان استان مرزی شمال باختری را از «مقاومت مسلحانه» سنتی در گستره قبایل پشتون در برابر سپاهیان و پلیس باز دارند.[8] از سوی دیگر، فراخوان گاندی به مردم هند مبنی بر آغاز راه اندازی کارزار نافرمانی ملی در استان مرزی شمال باختری ناگربر می بایستی خیزش مسلحانه پشتون ها را بر می انگیخت.

 

به تاریخ 25 اپریل 1930 حکومت بریتانیا از ترس این که اوضاع در استان از کنترل می برآید، هر چه بود، خان عبدالغفار خان و هواداران او را بازداشت کرد.[9] باشندگان پیشاور کوشیدند بازداشت شدگان را رها سازند. این بود که انگلیسی ها چهار دستگاه زرهی را به یاری پلیس گسیل داشتند که یکی از آن ها یک نفر را زیر زنجیرهای چرخ خود کرد. در پاسخ، پیشاوریان این خودرو زرهی را آتش زدند. خود رو دیگر با تبربار به روی آشوبگران آتش گشود که در نتیجه سی نفر کشته و سی و سه نفر دیگر زخمی شدند.[10]در پاسخ، در پیشاور خیزش مسلحانه در گرفت. بخش بزرگ شهر به دست قیام کنندگان افتاد که تا تاریخ 4 ماه می 1993 آن را زیر کنترل داشتند.[11]

 

رخدادها در پیشاور یک رشته خیزش ها را در نوار قبایل «آزاد» پشتون بر انگیختند. نخستین کسی که به یاری پیشاوریان شتافت، حاجی صاحب توران زایی بود. او با گرد آوری لشکر بزرگی از مومندهای کوهنشین در اواخر اپریل 1930 به مرز شمالی ناحیه پیشاور رسید. مگر به دلیل بمباران هایی که نزدیک به یک ماه ادامه داشت، نتوانست پیشروی نماید.[12] همین کار در باجور تکرار گردید- جایی که فقیر علی نگری لشکری را گرد آورده بود. مگر، به زودی نیروی هوایی بریتانیا آن را بمباران کرد.[13]این گونه، نیروی هوایی انگلیس بار دیگر شهر پیشاور را از حملات مومندها که شمار تفنگداران شان در آن دم (بر پایه داده های سازمان اطلاعات ارتش سرخ) به چهل هزار نفر می رسید، نجات بخشید.[14]

 

اجنت انگلیسی ها در خیبر با تهدید توانست جلو افریدی ها را (که فیصله نموده بودند، به کمک برادران خود در پیشاور به پا خیرند)، بگیرد.[15] مگر با این هم، حکومت انگلیس نتوانست از خیزش افریدی های تیراخ پیشگیری نماید. به تاریخ 2 ماه می 1930 هر چه بود افریدی ها تصمیم گرفتند در برابر انگلیسی ها به پا خیزند.[16] لشکر هفت هزار نفری به رهبری سید کبیر در اوایل ماه جون آمادگی می گرفت از ناحیه دست خجوری به پیشاور یورش ببرد. به دلیل موجودیت شمار بسیار غارهای کوهی در این ناحیه، نیروی هوایی انگلیس نتوانست به این اقدام افریدی ها مزاحمت ایجاد نماید.[17]

 

آشوب در پیشاور همچنان چونان آژیری بود برای راه افتادن خیرش مسلحانه قبایل وزیرستان. به تاریخ 11 ماه می 1930 وزیری ها به پاسگاه نظامی بریتانیایی ها در داتا خیل یورش بردند. تنها پشتیبانی نیروی هوایی به پادگان آن کمک نمود تا حمله را پس بزنند.

 

وزیری ها پس از این ناکامی، آغاز به وارد آوردن ضربات بر خطوط مواصلاتی انگلیسی ها نمودند. مسعودها نیز تصمیم گرفتند سر به شورش بردارند و لشکر بزرگی را در نزدیکی کانی گوراما فراهم آوردند. مگر فرماندهی بریتانیا بی درنگ روستاهای مسعودها را در این ناحیه آماج بمباران هوایی قرار داد. سپس تقاضا نمودند تا لشکر را از هم فروبپاشانند و بیست تن از سران مسعود را گروگان بدهند. به تاریخ چهاردهم ماه می، پس از رد شدن این اولتیماتوم از سوی کوهنشینان، چهل و هشت فروند بمب افگن آغاز به بمباران برآنان نمودند. در همان روز، نیروهای انگلیسی را از رزماک به ناحیه کانی گورما گسیل داشتند. در وضع پدید آمده، مسعودی ها ناگزیر گردیدند همه خواست های انگلیسی ها را بر آورده سازند.[18]

 

در ماه می1930 زمین های اوتمان زایی ها که رهبران سرخ پیراهنان را پناه داده و پنهان کرده بودند، از سوی سپاهیان بریتانیایی اشغال گردید. اوتمان زایی ها برای دفاع از سرخ پیراهنان یک لشکر 1500 نفری گرد آوردند. از این رو، انگلیسی ها برای بازداشت رهبری سرخ پیراهنان، ناگزیر گردیدند زمان درازی مناطق نشیمنی تکر و چهار سده را به محاصره بکشانند. [19]

 

هنگامی که بخش چشمگیر نیروهای بریتانیایی از پیشاور برای سرکوب اوتمان زایی ها بیرون آمدند، افریدی ها به تاریخ 4 جون 1930یورش سهمگینی بر پیشاور آوردند. شب هنگام پنجم جون لشکر افریدی ها شبیخون زنان به سوی پیشاور تاختند و بامدادان به حومه شهر رسیدند و همه راه های منتهی به شهر را بستند.

 

برای دفع حملات افریدی ها، از سوی فرماندهی انگلیسی«کاروان «پرنده» رسال پور» متشکل از یگان های متحرک ایجاد گردید. این دسته دو روز پیهم به «پاک کاری» حومه پیشاور پرداخت. افریدی ها با تلاش به خاطر حفظ نیروهای خود برای انجام حمله قاطعانه بر پیشاور، بی آن که به نبرد بپردازند، به سوی تیراخ عقب نشینی نمودند.[20] آن ها با گرد آوری شش هزار جنگجو و به توافق رسیدن بر سر حمله باهمی بر پیشاور با اورکزایی ها به تاریخ 7 اگست 1930 آغاز به حمله تازه یی بر این شهر نمودند.

 

انگلیسی ها به موقع در باره خطری که آن ها را تهدید می کرد، آگاهی یافتند و بی درنگ با سپاهیان خود به«پیشواز» افریدی ها شتافتند. نخستین نبرد بزرگ میان پتان ها و سپاهیان انگلیسی در نزدیکی زرادخانه ها که پشتون ها در پی به دست آوردن آن ها بودند، رخ داد. در روند پیکار سهمگین که از بام تا شام ادامه یافت، انگلیسی ها به کمک دستگاه های زرهی و نیروی هوایی بر کوهنشینان مهاجم ضربه زدند که تلفات سنگینی را در پی داشت و آنان را ناگزیر به عقب نشینی ساخت.

 

افریدی ها این بار هم به کوهستان نرفتند و در باغ های فزونشمار پیرامون پیشاور پراگنده شدند و دوازده روز به تاخت و تازهای خود بر سپاهیان انگلیسی ادامه دادند.[21] آن ها که چشم به راه رسیدن کمک اورکزایی ها و مومندها بودند، با همکاری همه جانبه باشندگان بومی چند بار کوشیدند به کانتومنت بریتانیایی یورش ببرند. دسته های رزمندگان افریدی که شمار هر یک شان از 50 تا 200 جنگجو می رسید، با ضربه زدن به حریف، به سرعت در پیچ و خم های خیابانک های تنگ پیشاور پنهان می شدند.

 

انگلیسی ها برای برون راندن پشتون ها از شهر به تاریخ 16 اگست در پیشاور وضعیت نظامی اعلام کردند. سر انجام، افریدی ها با نرسیدن کمک از دیگر قبایل، ناگزیر گردیدند به کوه ها بگریزند.[22] مگر، با این هم، شکست در حومه پیشاور نتوانست روحیه آنان را در هم بشکند و آغاز به پیشبری نبرد چریکی در برابر بریتانیایی ها کردند.

 

فرماندهی بریتانیا به مقصد سرکوب خیزش افریدی ها تصمیم گرفت وادی خجوری را تصرف و در آن سه دژ و یک راه جنگی بسازد.[23] به تاریخ 2 اکتبر 1930 انگلیسی ها به کوهنشینان اولتیماتوم دادند که در آن از افریدی ها خواستند تا به اشغال بخشی از زمین های شان تن در دهند. پتان ها این اولتیماتوم را نپذیرفتند و حتا مطالبات متقابل خود را از حکومت استعماری پیش کشیدند:

1-  بیرون بری سپاهیان انگلیسی از خیبر

2-  آزاد سازی خان عبدالغفار خان

3-  پرداخت پنجاه هزار روپیه تاوان جنگ در ازای زیان های وارده ناشی از بمباران[24]

 

انگلیسی ها این مطالبات را رد نمودند و در اکتبر 1930 سپاهیان انگلیسی آغاز به تهاجم به دره خجوری نمودند.[25]

 

افریدی ها آغاز به مقاومت قهرمانانه یی در برابر سپاهیان بریتانیایی نمودند. در روزهای آینده هواپیماهای انگلیسی بر مواضع پتان ها و همچنان بر روستاهای شان 600 تن بمب ریختند.[26] اقدامات سرکوبگرانه تاره انگلیس در نوار «آزاد» هر چه بود، به آن انجامیدکه اورکزایی ها که دسته های قبیله یی شان نزدیک به سی هزار نفر می رسید، به افریدی ها بپیوندند.[27] آن ها با بردن و پنهان کردن رمه ها و خانواده های شان به افغانستان به یاری همسایگان شان شتافتند. اقدامات جنگی در خجوری بیش از یک سال ادامه یافت و تنها در اواخر دسامبر 1931 پایان یافت.[28]

مگر در همین سال انگلیسی ها ناگزیر گردیدند برای ایمن ساختن پیشاور از شبیخون ها آغاز به راه اندازی کارزار نو رزمی در برابر مومندهای کوهی نمایند. سه سال آزگار سپاه سی هزار نفری انگلیسی ها با پشتیبانی زرهدارها، زرهپوش ها، توپخانه و نیروی هوایی عملیات سرکوبگرانه را در برابر این قبیله پیش برد.

 

انگلیسی ها در کارزار جنگی سال های 1932-1935 بنا به برخی از ارزیابی ها کم از کم پنجاه میلیون روپیه هزینه داشتند.[29]

 

فرماندهی انگلیسی در روند عملیات سرکوب در برابر مومندها آشکارا دستپاچه شده بود: بمباران وحشیانه نیروی هوایی انگلیس منجر به آن گردید که آن خیل های موندها که قبلا بیطرف مانده بودند، به قیام تحت رهبری فقیر علی نگری پیوستند.

 

 فقیر در گام نخست طوایف مومند هوادار دولت را شکست داد.  در پاسخ به این، در ماه فبروری 1935 سپاهیان انگلیسی آغاز به عملیات سرکوبگرانه در برابر مومندها نمودند. فقیر علی نگری در سیمای رهبر توانای جنگ چریکی تبارز کرد. او دو ماه آزگار یگان های سرکوبگر بریتانیایی را با یورش های ناگهانی و شبیخون های خود با گریز از برخوردهای رویاروی با نیروهای اصلی حریف، مودماغ و دلریش کرده بود. تنها در ماه اپریل تیپ نوشهر انگلیسی توانست لشکر فقیر را پراگنده سازد. او خود در کوهسار پنهان شد و به پخش تبلیغات ضد بریتانیایی در میان قبایل باجور ادامه داد. تاثیر او بر مومندها کماکان بسیار بود.

 

حکومت استعماری هند بریتانیایی برای این که پیشاور را برای همیشه از تهدید حملات مومندها مصوون سازد، تصمیم گرفت ناحیه مهم استراتیژیک لویه اگره در غرب بالاقند را تصرف کند. تصمیم گرفته شد در این ناحیه یک دژ نظامی ساخته شود و راه کشیده شود. این تصمیم به گفته الیوت- تاریخدان نظامی انگلیسی «اعتراض سخت فقیر علی نگری را بر انگیخت که اعلام نمود این نخستین گام در راه اشغال همه باجور است».[30]  

 

مومندها به فراخوان فقیر پاسخ دادند و بار دیگر آغاز به آشوب در برابر انگلیسی ها نمودند و هنگامی که نیروهای اصلی سپاهیان بریتانیایی از لویه اگره برآمدند، به تاریخ 5 ماه مارچ بر دژ انگلیسی یورش بردند و آن را ویران کردند. در پاسخ، فرماندهی انگلیس دستور بمباران داد. یک ماه آزگار نیروی هوایی بر فراز لویه اگره پروازهای رزمی انجام می داد. در اوایل اپریل 1935 سپاهیان بریتانیایی آغاز به تهاجم بر مومندها کردند. تنها مقارن با 11 اپریل در روند نبردهای سهمگین توانستند لویه اگره را بگیرند.[31]

 

انگلیسی ها با تمایل به برپایی کنترل خشن نظامی بر زمین های مومندها، به کشیدن راه ها به سوی لویه اگره بسنده ننمودند، بل نیز یک جاده دیگر در دره گندآباد ساختند. در پیوند با این، نه تنها مومندها بل نیز دیگر قبایل پشتون سر به شورش برداشتند. این شورش را حاجی صاحب توران زایی رهبری می کرد.  به فرمان او، در میانه های اگست 1935 مومندها راه را ویران کردند. فقیر علی نگری در همان هنگام با دسته های خود به کمک شورشیان رسید. از افغانستان نیز نیروهای تازه نفسی به یاری توران زایی ها از راه رسیدند. از همین رو، چیزی نمانده بود که تهاجم انگلیس بر میچینی که به تاریخ 23 اگست آغاز شده بود، با شکست رو به رو شود.

 

در اواخر سپتامبر به گونه عاجل یک تیپ دیگر بریتانیایی به کارزار گسیل گردید تا راه های مواصلاتی دو تیپ مهاجم دیگر را از زیر ضربات لشکرهای کوچک مومندها بر پشت جبهه زیر پوشش بگیرد. هر چه بود، با همه مقاومت قهرمانانه مومندها، بریتانیایی ها در اواخر سپتامبر 1935 آن ها را شکست دادند. هر چند هراس داشتند که بار دیگر همتباران آن ها از افغانستان به کمک شان خواهند رسید و نبردها تا زمستان به درازا خواهند کشید که در آن موسم ادامه عملیات سرکوبگرانه در کوه ها ناممکن خواهد گردید. این گونه، همه دستاوردهای سپاهیان بریتانیایی که در سال 1935 به دست آمده بود، ضرب صفر خواهد گردید. چون مقارن با بهار کوهنشینان خواهند توانست نیروهای خود را بازآرایی نموده و در سال آینده 1936 انگلیسی ها ناگزیر خواهند گردید بار دیگر در برابر مومندها پا به کارزار جنگ بگذارند. از این رو، هنگامی که حکومت افغانستان پیشنهاد میانجیگری میان حکومت هند بریتانیایی و پشتون های شورشی را کرد، انگلیسی ها بی درنگ به آن موافقت نمودند.

 

فیض محمد زکریا- وزیر خارجه افغانستان توانست مومندها را به صلح متمایل سازد.[32]به تاریخ یکم اکتبر 1935 جرگه آن ها همه خواست های حکومت بریتانیا را پذیرفت. راه نظامی به سوی دره گند آباد کشیده شد.[33]مگر این کار به مومندها مزاحمت نمی کرد پس از گذشت چند سال بار دیگر در برابر انگلیسی ها دست به شورش بیازند.

 

در سال های دهه سی سده بیستم بریتانیای کبیر با بسیار دشواری توانست کنترل خود را بر نواحی پیرامون گذرگاه خیبر برپا نماید. دژها و راه های نظامی نو ساخته شده به پیمانه چشمگیری مواضع انگلیسی ها را در این بخش مرز هند و افغانستان تحکیم بخشیدند. مگر به رغم این، قبایل مرزی پشتون آماده بودند در هر آن بار دیگر در برابر انگلیسی ها خیزش مسلحانه برپا نمایند. 

 

 

 

 

بخش  بیست و سوم

«توطئه» نبی خان

 

امان الله خان، پس از گریز از افغانستان، با گرمجوشی در ایتالیا پذیرایی و مهمان نوازی گردید. میان او ویکتور امانوئل سوم روابط نیکی برپا گردیده بود. حکومت موسولینی به شاه پیشین افغانستان هر چند هم نیازی به پول نداشت، سوبسایدی پولی یی مقرر نمود.

 

امان الله با میلیون هایی که از کابل آورده بود، جایداد بزرگی را در رم خرید و می توانست در این کشور زیبای اروپایی با آسایش و آرامش زندگانی بسر برد. مگر ترجیح می داد مبارزه پرشوری را به خاطر دستیابی به تخت از دست رفته آغاز نماید.

 

چنین بر می آید که او نیک می دانست که از همه امکانات برای ماندن در قدرت در افغانستان بهره نگرفته بود و می خواست لغزش های خود را ویرایش نماید و آنچه را که از دست داده بود، باز پس گرداند. وضع نادر شاه- فرمانروای نو افغانستان به آن پیمانه پیچیده و نا استوار و شکننده بود که کنار زدن او چونان یک «غاصب» و «دست نشانده انگلیسی ها» - چنانی که امانیست ها می پنداشتند، در آینده نزدیک بس واقعی می نمود.

 

اعضای خاندان توانمند چرخی که در دوره فرمانروایی امان الله خان سیاست داخلی و خارجی افغانستان را در دست داشتند، نیز بر همین دیدگاه بودند. نبی خان چرخی (که پس از بازگشت دسته پریماکف از مزار شریف، گریخته بود) و بردارش- صدیق خان چرخی؛ سازماندهندگان اصلی «توطئه» امانیست ها (امانیه) به مقصد احیای حاکمیت شاه سرنگون شده بر آمدند. برادران چرخی سر آن نداشتند که بدون پیکار تسلیم شوند. در پیوند با این، صدیق خان به زودی به دست راست امان الله خان مبدل گردید و تکاپوی بالایی را در همه پویایی های دیپلماتیک در برابر شاه «غاصب» نسبت به خود امان الله به نمایش گذاشت.

 

تابستان 1930 برادران چرخی در استانبول با هم دیدار نمودند. چنین بر می آید که همو در آن هنگام بود که به گونه نهایی تصمیم به سازماندهی «توطئه» به مقصد سرنگونی نادر شاه برای برگردانیدن تاج و تخت افغانستان به امان الله خان گرفتند. اوضاع پیچیده سیاسی درونی در افغانستان، ناخشنودی سراسری قبایل مرزی پشتون از مشی هوادار انگلیس شاه نو و نیز رقابت های قدرت های بزرگ در افغانستان به آن ها نوید پیروزی و امیدواری در پیروزی طرح پر خطر شان می دادند.

 

به هر رو، اوضاع در افغانستان برای پیاده سازی این طرح بس مناسب و مساعد بود. در گوشه و کنار کشور ناآرامی های مردمی موج می زد و خیزش هایی در نزدیکی جلال آباد، قندهار، غزنی و کنر رخ می داد.[34] از این شورش های محدود، از سوی امانیه در برابر نادر خان بهره گیری می شد. از روی نواحی برشمرده بر می آید که قیام های اصلی مسلحانه در برابر نادریه در گستره قبایل پشتون (که روابط شان با آن ها به شدت بی درنگ پس از اعلام پادشاهی نادر تیره شده بود)، رخ می دادند.

 

در یکی از گزارش های فارویل- رایزن نظامی بریتانیا در کابل، یک رشته علل و عواملی که قبایل مرزی را در برابر خاندان تازه به دروان رسیده دشمن ساخته اند، برشمرده می شود. در گام نخست، نادر به آن ها پاداش تصرف کابل را نپرداخته بود و گذشته از آن از پتان ها خواسته بود جنگ افزارهایی را که در روند جنگ به دست آنان افتاده بود، بر گردانند.[35]

در پهلوی این، بسیاری (به ویژه باشندگان گستره مرزی هند و افغانستان) از نادر خان که آن ها را به لشکرکشی به سوی کابل برای بازپسگیری حکومت شاه قانونی امان الله خان در برابر شورشیان بچه سقاء- [«غاصب»] فراخوانده و در فرجام خود تاج و تخت را به چنگ آورده بود، ناخشنود بودند.

 

قبایل مرزی پشتون هنگامی که در 1930 در استان مرزری شمال باختری هند قیام مسلحانه ضد بریتانیایی در گرفت و حکومت افغانستان با پایبندی به سازشنامه محرمانه با بریتانیا به هواداری از انگلیسی ها پرداخت و نادر شاه از ارایه کمک به کوهنشینان نوار «آزاد» خود داری ورزید، آغاز به برخورد خصمانه تری با خاندان یحیی نمودند. در گرماگرم عملیات های سرکوبگرانه سپاهیان استعماری در برابر پشتون ها، به پایتخت افغانستان پول و اسلحه بریتانیایی رسیده بود. انگلیسی ها به نادر شاه 175 هزار پوند استرلینگ و ده هزار میل تفنگ و 500 هزار گلوله برای آن ها پیش کش نموده بودند.[36] این کار تنفر و انزجار باشندگان افغانستان را بر انگیخته و پتان های نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی را بر آشفته و پر آژنگ گردانیده بود. در این پیوند، قبایل وزیرستان سوگند یاد کردند به کابل لشکر کشی کرده،  نادر را سرنگون سازند.

 

در چنین اوضاع انفجار آمیز، امانیست ها پیروزمندانه به تبلیغات بر محور بازگشت امان الله خان به کشور می پرداختند.  در نتیجه، محبوبیت شاه واژگون شده در کشور به سرعت رو به افزایش گذاشت.

 

در یکی از گزارش های واسیلیف- رایزن نظامی شوروی در کابل به مسکو،  دامنه یابی پویای ها و تکاپوهای ضد دولتی امانیست ها در 1932 نشاندهی شده بود: «امانیست ها شبکه های سازمان  هنوز قوام نیافته خود را تقریبا تا همه استان ها رسانده اند- جاهایی که از سوی آن ها هسته های کوچکی سازمان داده شده است.کار خود را به گونه متناوب در بستگی از سرکوب های دولتی پیش می برند...

 

کار امانیست ها در پخش شبنامه های ضد دولتی و تبلیغات شفاهی در میان قبایل که بیش ار همه گرایش های ضد دولتی دارند، بازتاب می یاید. هر چند کار آن ها از دایره تبلیغات شفاهی و «شبنامه یی» پا فراتر گذاشته است. آن ها  بر انگیختن قیام گسترده را در کشور بدون آمدن امان الله خان با نبی خان در یکی از گوشه های مرزی کشور فراتر از توان خود ارزیابی می کنند».[37]

 

خود نادر شاه شانس امان الله خان را در مبارزه بر سر قدرت در افغانستان بسیار بالا ارزیابی می کرد. خطر از سوی قبایل مرزی که در میان آن ها امان الله بار دیگر «مهر انگیز» گردیده بود، نادر را ناگزیر گردانید اقدامات خود را در گستره قبایل پشتون با حکومت انگلیس هماهنگ گرداند. او به تاریخ یکم سپتامبر 1930 در گفتگو با ریچارد مک اوناکی- فرستاده بریتانیا مساله قبایل مرزی و تلاش های امان الله خان را مبنی بر آن که بار دیگر فرمانروای افغانستان گردد، بررسی کرد.

 

نادر شاه در این پیوند به دیپلمات انگلیسی اعلام کرد: «یگانه شانس برای بازگشت امان الله به تخت که وی آن را چندان بالا ارزیابی نمی نماید، برآمد امان الله در سیمای پیشوای جهاد در برابر هند بریتانیایی است. هرگاه امان الله در چنین نقشی ظاهر شود، دشوار خواهد بود هرگاه با مقاومت حتا شخص من رو به رو شود... در این صورت، به هر راهی که بروم، در سر انجام به گمان غالب واژگونیم محتوم خواهد بود که در بهترین مورد منجر به تضعیف افغانستان همچون یک کشور حایل و در بد ترین مورد به تبارز امان الله در سیمای آله دست روس ها خواهد انجامید».[38]

 

فرستاده بریتانیا زیر تاثیر «مکاشفه» های نادر شاه به حکومت خود سفارش نمود دست به پیاده سازی تدبیرهای پیشگیرانه برای تضعیف قبایل مرزی و تقویت کنترل بر نوار «آزاد» بیازد تا امکان امان الله را در زمینه بهره گیری از نیروهای پشتون هم در برابر بریتانیای کبیر و هم در برابر متحد آن در کابل کاهش دهد. آ. مک اوناکی پیشنهاد کرد عملیات سرکوب دیگری را در برابر کوهنشینان استان مرزی شمال باختری به مقصد تصرف خیبر و اشغال تیراخ عملی نمایند.

 

مقارن با 1932  اوضاع در افغانستان می توانست از این هم بدتر گردد هر گاه نادر شاه و برادرانش هاشم خان و شاه محمود خان با توانمندی از همه نیرنگ ها و شیادی های دیپلماسی خاوری هنگام برپایی مناسبات با سرشناسان پشتون کار نمی گرفتند: از میانجیگری روحانیون مسلمان به پیمانه گسترده یی بهره گرفتند. بازی با دشمنی های دیرین میان قبایل پشتون، تبارز توجیهات گوناگون که به آن در خاور زمین اهمیت به سزایی می دهند و...

 

نبود منابع مالی در کابل، با دادن بخششی ها به آدم های لازم با بخشودن مالیات[... و نیز دادن زمین و کرسی های دولتی-گ.]  به شیوه های گوناگون جبران و تلافی می شد.

 

به یاری چنین سیاست توانمند داخلی، رژیم نو به رغم همه خطرها نه تنها توانست سر پا بیستد، بل نیز به ثبات معینی دست یافت. در یک سخن، نادر توانست برای چندی جلو رویارویی توانمند ترین قبایل مرزی با حکومت مرکزی را بگیرد.

 

عنصر مهم ثبات رژیم نادریه، پویایی به پیمانه کافی موثر سازمان های اطلاعاتی افغانستان بود. در سال های دهه سی سده بیستم در افغانستان چهار سازمان اطلاعاتی کار می کرد که حوزه پویایی های شان بسیار دقیق مشخص نبود: هاشم خان سرویس محرم خودش را داشت که تنها از شخص وی فرمان می برد. دفتر محرم دستگاه صدرات عملیات های نهایت مهم را پیش می برد. عمده ترین وظیفه آن نابود سازی سازمان امانیست ها در افغانستان و در بیرون از مرزهای آن بود. پویایی های سفارت ها در کابل نیز زیر ذره بین سازمان اطلاعات شخصی هاشم خان بود.

وزارت کشور (داخله) به نوبه خود شبکه گسترده «روشنگران» خود را داشت و عمدتا به اکتشاف سیاسی می پرداخت. وزارت حربیه نیز دفتر اطلاعاتی یی به نام دفتر «داخلی» داشت. این دفتر مستقیما از شاه محمود خان وزیر حربیه فرمان می برد. سازمان اطلاعات نظامی به نوبه نخست اطلاعات را در نواحی مرزی دولت های همسایه جمع آوری می نمود. برای این کار در هر لشکر (فرقه) شعب استخباراتی و همچنان شعب اطلاعاتی مرزی فعال بود. نوار «آزاد» هند بریتانیایی یکی از مهم ترین «کار زارهای» ترصد این سازمان های اطلاعاتی بود.

 

وزارت خارجه نیز به گرد آوری اطلاعات استخباراتی می پرداخت. به گونه فرضی سازمان اطلاعات دیپلماتیک وقت افغانستان را می توان به دو بخش تقسیم نمود:

أ‌- استخبارات خارجی که در ساختار آن جاسوسان رزدنت که زیر پوشش سفارت ها و قنسولگری ها فعالیت داشتند، شامل بودند.

ب‌-  سازمان ضد اطلاعات که کارهای آن های را دفترهای نمایندگی وزارت خارجه در ولایات مرزی انجام می دادند. کارمندان این نمایندگی ها نخستین کسانی بودند که آنانی را که از خارج پا به سرزمین افغانستان می گذاشتند، زیر نظارت خود می گرفتند. همه کمیساریاهای مرزی افغانی دبیرهایی داشتند که وظیفه ماموران با صلاحیت وزارت خارجه را در زمینه جمع آوری اطلاعات انجام می دادند.

 

حکومت افغانستان برای این ادارات اطلاعاتی هزینه هنگفت و گزافی می پرداخت. به سال 1932 نادر شاه برای انجام پیگردهای سیاسی پنج میلیون افغانی پرداخته بود.[39] این هزینه ها که برای خزانه نادار افغانستان بار بس سنگین بود، با صرفه جویی ناشی از جلوگیری از شورش ها و توطئه های خنثی شده هواداران امان الله خان جبران می گردید.

 

در اواخر 1932 امانیست ها توطئه بزرگی را در برابر نادر شاه سازماندهی کردند. در تاریخ [رسمی افغانستان-گ.] این تلاش برای باز پس آری امان الله خان به قدرت، چونان «توطئه غلام نبی خان» آمده است.[40]

 

این نماینده خاندان چرخی که نفوذ چشمگیری در میان قبایل پشتون جنوبی داشت، به مهره کلیدی «توطئه» احیای حاکمیت امان الله خان مبدل گردیده بود. قبایل مرزی و سازمان های زیر زمینی امانیست ها خواهان بازگشت او برای راه اندازی اقدامات سرنوشت ساز بودند. رسیدن پیک بازگشت نبی خان به کشور در آینده نزدیک، به آنان جان تازه یی بخشیده بود: در گستره قبایل پشتون آماده گیری به قیام در برابر خاندان شاهی یحیی خیل که نادر شاه بنیادگذار آن بود، آغاز گردید.

 

در آستانه بازگشت نبی خان به کابل، در ماه اکتبر 1932، امانیست ها توانستند با شماری از قبایل مرزی پشتون در باره قیام مسلحانه در برابر حکومت کابل به توافق دست یابند. بایسته است نشاندهی کنیم که مرکز اصلی هواداران شاه پیشین در روستای کوهی ماچی وزیرستان هند بریتانیایی واقع بود. وزیری های نوار «آزاد» هند بریتانیایی با دشمنان نادر خان توافق نامه یی را عقد کردند در باره آماده سازی تهاجم بر کابل که در ازای آن به آن ها پرداخت هشتصد هزار افغانی و باز گذاشتن دست شان در تاراج خزانه پایتخت [پس از پیروزی و دستیابی به کابل-گ.] وعده داده شده بود.[41]

 

قبایل جنوبی زیر تاثیر تبلیغات فرستادگان امانیه (به گمان بیشتر آدم های نبی خان) که یکی از آن ها خود را عنایت الله خان- برادر امان الله خان و دیگری پسر امان الله خان جا می زدند، نیز مایل بودند همراه با همتباران خود در وزیرستان در لشکرکشی مشارکت ورزند.[42]

 

گواهی هایی هست مبنی بر این که در پایتخت افغانستان در برابر یحیی خیل قیام مسلحانه تدارک دیده می شد. نادر شاه با مشاهده تهدید بر انگیز شدن روز افرون اوضاع در جنوبی، بیش از پانزده هزار سپاهی به این ناحیه گسیل داشت و آغاز به خریدن سرشناسان قبایل بومی مرزی نمود. مگر این تدبیرها بر پشتون های عادی که آمادگی می گرفتند در آینده نزدیک حتا خلاف اراده پیشوایان خود دست به اسلحه ببرند، تاثیری نداشتند. در این اوضاع، حکومت افغانستان تصمیم به خلع سلاح تدریجی باشندگان جنوبی گرفت. رخدادهای بعدی نشان دادند که در کابل اشتباه فاحشی را مرتکب شده بودند که منجر به آن گردید که حتا قبایل بیطرف پشتون را هم به خیزش واداشت.

 

در آستانه رخدادهای سهمگینی که می بایستی سراسر افغانستان را می لرزانید، نبی خان (که می بایستی توطئه در دست تدارک را رهبری می کرد) که به گونه نمایشی با نادر خان آشتی نموده بود، به تاریخ 13 اکتبر 1932 به کابل آمد. مگر نگونبختی امانیست ها و نبی خان در آن بود که نادر شاه نیک می دانست که چه کسی برای چه کاری به کشور بازگشته است و چه بازی های آماده شده در پس پرده این بازگشت، در شرف وقوع است. در پیوند با این، نادرشاه همه تدبیرهای بایسته را روی دست گرفت[43] برای این که دشمن خود را زیر نشانه بگیرد. بسنده است بگوییم که نبی خان را تا کابل شاه ولی خان همراهی می کرد.

 

انگلیسی ها نیز به نوبه خود تدبیرهای فوق العاده احتیاط آمیز پیشگیرانه یی را برای حفظ ماتقدم پس از رسیدن نبی خان از طریق گستره استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی روی دست گرفته بودند. برای آنان همچنان روشن بود که بخش تشکیل دهنده پلان کودتای دولتی در افغانستان را خیزش سراسری قبایل مرزی در برابر نادر می سارد. چنین بر می آید که حکومت بریتانیا هراس داشت که رییس خاندان چرخی خواهد خواست بی درنگ با پا گذاشتن به خاک افغانستان، به پیاده سازی برنامه های خود در نوار «آزاد» قبایل پشتون آغاز نماید.

 

بر پایه مدارک رایزن نظامی شوروی در کابل، در این پیوند، «یگان های حوزه نظامی پیشاور به حالت آماده باش جنگی در آورده شدند».[44]برخی از این یگان ها را فرماندهی بریتانیایی به مرزهای هند و افغانستان گسیل داشته بود، جایی که آن ها چهار روز مادامی که اوضاع در گستره قبایل پشتون روشن گردید، ماندند.

 

نادر و متحدان انگلیسی او آوندهای بس سنگینی برای نگرانی در دست داشتند. به گزارش سازمان های اطلاعاتی شوروی، رسیدن نبی خان به کشور می بایستی چونان آژیری می بود برای آغاز شورش قبیله خوگیانی به رهبری قیس خان که این شورش را می بایستی قبایل دیگر پشتون ولایات مشرقی و جنوبی حمایت می کردند و این گونه، امانیست ها بدون تاخیر می خواستند قیام بزرگ مسلحانه پشتون ها را ضد حکومت مرکزی کابل آغاز نمایند. مگر به یاری تدبیرهای پیشگیرانه نادر و انگلیسی ها، این پلان از همان آغاز بر هم خورد و نبی خان ناگزیر گردید به کابل بیاید.

 

بسیاری از دیپلمات ها در پایتخت از چنین گام پر خطر امانیست ها شگفتی زده شده بودند. استارک- سفیر شوروی در نخستین دیدار با نبی خان در یک ضیافت رسمی در ارگ شاهی با احتیاط از او در باره برنامه هایش پرسید. نبی خان در پاسخ گفت او «برای کار» آمده است و حکومت زهره آن را ندارد با او هیچ کاری کند.[45] چون از قبایل می ترسد.[46]

 

نبی خان به گمان غالب بهتر از دیگران می دانست که در دام افتاده است و رکابکش و بی محابا می رفت. چون تنها در صورتی می توانست نجات یابد که از حریف خود پیشی بگیرد. چرخی با نیروی انسانی که با مرگ دست به گریبان بود، همه آنچه را که ممکن بود، انجام می داد برای آن که خیزش ضد دولتی را در جنوب کشور برپا نماید. استارک در گزارش خود پویایی های بی نهایت خطرناک نبی خان را به آگاهی رهبران شوروی رسانید: «او آغاز به فرستادن آدم ها و نامه هایی با پیشنهاد آماده شدن برای قیام در برابر نادر به ولایات نموده است. این کار بس با بی احتیاطی صورت می گیرد. این در حالی است که شمار چشمگیر این آدم ها جاسوسان سازمان اطلاعات نادریه هستند.[47] این گونه، حکومت افغانستان از همه کارهای نبی خان به پیمانه بایسته نیک آگاهی دارد».[48]

 

چنین بر می آید که سهم چشمگیری در افشا و پرده برداری از طرح های امانیست ها در برابر نادر- متحد استراتیژیک انگلیس را سرویس های اطلاعاتی بریتانیا و اجنتوری آن ها در افغانستان به دوش داشتند.

 

 نادر شاه با در دست داشتن همه اطلاعات بایسته در باره تهدید فراینده از سوی امانیست ها برآن شد تا بر توطئه گران پیش از آن که برای خیزش آماده شوند، ضربه پیشگیرانه وارد بیاورد. او برای جلوگیری از تبلیغات اجنت های نبی خان در میان قبایل جنوبی، شاه محمود خان را به گونه عاجل به آن ولا گسیل نمود. ترفندهای شاه محمود خان خیزش هنوز آماده نشده و پراگنده ضد دولتی پشتون ها را در نزدیکی متون سرعت بخشید. او نیک می دانست که در میان قبایل جنوبی گرایش های ضد نادریه به ویژه نیرومند است. او که آگاهی داشت که این قبایل با کمبود مهمات مواجه هستند،کاروانی را به سوی خوست گسیل داشت که گویا برای سپاهیان دولتی گلوله و مرمی می برند. مگر در واقع صندوق ها پر از سنگ بودند.[49]  

هوادارن امان الله در میان قبایل بومی بر کاروان شبیخون زدند و با این کار، خود را افشا ساختند و دولت توانست با شناسایی آن ها خنثی سازی توطئه در برابر شاه را سرعت بخشد.

 

واپسین ساعات زندگی نبی خان در گزارش واسیلیف- رایزن نظامی شوروی در کابل به تفصیل آمده است که او آن را در گزارش نهایی نیمه دوم سال 1932 خود فشرده ساخته است. در این سند به مسکو گزارش داده شده است که : نزدیکی های ساعت دوازده روز یکی از یاوران شاه نزد نبی خان آمده، او را دعوت کرد تا برای هواخوری و گردش با شاه به ارگ برود. مقارن با این وقت در کاخ نادر شاه همه چیز برای رسیدن به حساب رهبر امانیست ها آماده بود: دو جوخه از سپاهیان گارد گوش به فرمان آماده بودند تا توطئه گر را بکشند. نبی خان  با مرادنگی به پیشوار مرگ شتافت. او زاری نکرد و خواستار بخشایش و استرحام نگردید. نادر به بالکن کاخ برآمده، از بالا او را آماج رگبار دشنام و ناسزا و اتهامات گردانید. پاسخ تند نبی خان به بگو مگوها سریع تر پایان بخشید: «سگ پیر، من نادر نیستم که تخت شاه زنده یی را گرفته باشم».[50]

 

شاه خشمگین  به سربازان فرمان داد تا نبی خان را با قنداق های تفنگ ها بزنند. یکی از اجنت های شوروی گزارش داد که نبی خان از ربر رگبار ضربات، رو به سوی نادر فریاد زد:« بگذار من کشته شوم، مگر بدان که تو این پادشاهی را از دست خواهی داد!».[51]

 

شب هنگام 8/9 نوامبر در کابل بازداشت های گروهی امانیست ها آغاز گردید. در پی رسیدگی به حساب نبی خان، 327 تن از مخالفان یحیی خیل بازداشت شدند.[52] هر چه بود، در نتیجه تدبیرهای گرفته شده از سوی حکومت، نیروهای اصلی اپوزیسیون در پایتخت نابود شدند. به گمان غالب، در روند بازپرسی ها پرده از نقاب کسان ناشناخته یی که در «توطئه» دست داشتند، نیز بر افتاد. از این رو، دو موج دیگر بازداشت ها در کابل در راه بود. در پیوند با این، سازمان پر شاخ و برگ و فعال امانیست ها در کابل به گونه نهایی سرکوب گردید.

 

روشن بود نادر نمی توانست به این آسانی با قبایل جنگجوی پشتون که سرسختانه برای مبارزه مسلحانه با او آماده می شدند، تسویه حساب نماید. در ماه نوامیر 1932 حکومت محلی از یکی از طوایف قبیله نیرومند جدران خواست تا یکی از فرستادگان نبی خان را [که نزد آن ها پناه آورده بود،-گ.] به دولت بسپارند. دری خیلی ها که مهمان نزد آنان بود، از دستور دولت در زمینه سرپیچی نمودند که این کار به آغاز نبرد میان سپاهیان دولتی و لشکر دری خیلی ها انجامید. در این هنگام، وزیری ها هنوز برای قیام آماده نبودند. این بود که جدرانی ها ناگزیر گردیدند به تنهایی در برابر سپاهیان دولتی بجنگند.

 

شاه محمود خان با مشاهده خصومت قبایل بومی، به افسران و سربازان خود دستور داد از گردیز دور نوند. به رغم مبالغ هنگفت و گزافی که وی برای خرید سران قبایل پخش نمود (بیش از پنج میلیون افغانی) «وضع بس نگران کننده» بود. چون روشن گردید که «همه قبایل سرگرم بند و بست هستند و به محض دریافت تفنگ و مرمی در برابر دولت به پا خواهند خاست!». مگر، آوازه کشته شدن نبی خان (به گفته یک اجنت شوروی) به سان آبی بود که روی آتش پاشیده شود. تقریبا همه آن ها به نادر شاه اعلام وفاداری نمودند.

 

 مگر، طایفه دری خیل با آن که شاه محمود خان به قبایل وفادار به دولت دستور داده بود شورشیان را دستگیر نمایند، به کمک قبایل جنوبی بلا مانع به وزیرستان شمالی رفتند.اوضاع انفجار آمیز  در گستره قبایل پشتون به حکومت افغانستان اجازه نداد به بازداشت کسانی از سرشناسان قبایل که در توطئه نبی خان دست داشتند، بپردازد.

در پیوند با این موضوع، تلاش های نادر خان مبنی بر کشاندن قیس خان به دادخواهی بس شایان توجه است. رهبر قبیله خوگیانی با دریافت فرمان رفتن به کابل، اعلام داشت که «من نبی خان نیستم» و این گونه، از رفتن به پایتخت سر باز زد. قیس خان برای تضمین امنیت خود جنگجویان خوگیانی را در مشرقی جمع کرد و پیرامون دژ خود حلقه نیرومندی از استجکامات را پهن نمود و در سنگرها تیربارها و توپخانه به دست آورده در روند جنگ داخلی را تعبیه کرد. بر پایه گزارش استارک- سفیر شوروی در یسال 1933 قیس خان با آرامی در خانه خود در روستای میرکی خیل می زیست.[53] حکومت خطر نکرد دست به عملیات سرکوبگرانه در برابر خوگیانی ها که شمار جنگجویان آن ها سر به 25 هزار رزمنده بسیار خوب مسلح می زد، بیازد.

 

به رغم چنین بندش هایی هنگام خنثی سازی توطئه نبی خان چرخی، بایسته است اذعان کرد که در ماه های نوامبر- دسامبر 1932 توطئه امانیست ها و هواداران شان در میان قبایل مرزی به سرعت و تقریبا با آسانی خنثی گردید.  مگر همه ناظران رویدادهای سال 1932 در افغانستان پیشگویی می کردند که بهار آینده در گستره قبایل پشتون خیزش نیرومندی در برابر نادرشاه آغاز خواهد گردید و او باید چشم به راه چشیدن مزه ضرب شصت متحدان چندی پیش خود باشد. 


 

[1]. Rittenberg S. A. Ethicity , Nationalism and the Pakhtun: the Independence Movement,s North- West Frontier  Province. Carolina, 1988 . P. 73.

[2] . این گونه، شوروی ها به آرزوی دیرین خود مبنی بر رسانیدن سلاح به دست  قبایل پشتون هند بریتانیایی کامگار شدند. سنجش آنان بر این بود که مسلح شدن قبایل به معنای راه افتادن جنبش مسلحانه رهایی بخش ملی در میان مسلمانان هند و به گونه زنجیره یی سراسر آن سرزمین پهناور خواهد بود که سر انجام زمینه را برای بیرون راندن انگلیسی ها از هند و به آزادی رساندن آن کشور فراهم خواهد ساخت.

این بود که دست روی دست گذاشتند و از دور واژگونی امیر حبیب الله کلکانی و سقوط کابل به دست جنگجویان قبایل وزیری هند بریتانیایی را که به روی کار آمدن نادر خان انجامید و نیز  تاراج زرادخانه های کابل از سوی جنگجویان قبایل را به تماشا نشستند. گذشت زمان به اثبات رساند که استراتیژی شان در زمینه تا چه اندازه درست بوده است. -گ. 

[3]. Adamec L.W. Afghanistans Foreign Affairs to the Mid-Twentieth Century. Tucson/ Arisona 1974.P.188.

[4]. Rittenberg S. A. Op. cit .P. 74

[5] . همان جا، ص.ص. 63-64.

[6] . گانکفسکی، یوری، «مساله ملی و جنبش ملی در پاکستان»، مسکو، 1967، ص.ص.164-166.  

[7] . به تاریخ 13\ 4 \ 1919 سپاهیان انگلیسی به فرماندهی جنرال دایر، میتینگ صلح آمیز هندی ها در شهر امریتسر را به رگبار گلوله بستند. نزدیک به دو هزار نفر کشته و زخمی شدند. در باره این رخدادها به تفصیل نگاه شود به : رایکف، آ. و.، «تراژدی امریتسر 1919 و جنبش رهایی بخش در هند»، مسکو، 1985.

[8] .برای به دست آوردن آگاهی بیشتر نگاه شود به: گوریف، آ.، «مهاتما گاندی»، مسکو 1989 و نیز پانیچکین، ی.آن. «تشکیل پاکستان و مساله پشتون»، مسکو، 2005.

[9] .Swinson A.H. North- West Frontier. L., 1967.  P. 311.

[10] . Rittenberg S. A. Op.cit. p.77-78,  Swinson A. H. Op. Cit. P. 311.

[11]. Ibid

[12] . Rittenberg S. A. Op .cit. p. 84.

[13]. Ibid. P. 87.

[14] . بایگانی استخبارات خارجی شوروی، کارتن 1225،«قبایل» (افغانستان)، برگ 27.

[15] . Elliot J. Op.cit. 211.

[16] . بر پایه مدارک اداره استخبارات شوروی، شمار کل قبایل افریدی به 200-250 هزار نفر می رسید. شمار تفنگ های این قبیله به 50 هزار میل می رسید.\\ بایگانی استخبارات خارجی شوروی، کارتن 1225، قبایل» (افغانستان)، برگ 27.

[17].Swinson A.H. P. 314.

[18] . همان جا، ص. 313.

[19] . Rittenberg S. A. Op.cit. p. 87.

[20]. Swinson A.H. 314.

[21] . Swinson A.H. 314

[22] . Rittenberg S. A. Op.cit. p. 88-89.

[23]. Elliot J. Op. cit. P. 212.

[24].Swinson A.H. Op. cit. P. 317.

[25] . Elliot J. Op. cit. P. 212

[26]. مزدور ای.، «مساله مرزی و جنبش دهقانی در شمال باختری هند»، مسکو 1933، ص. 43.

[27] . بایگانی استخبارات خارجی شوروی، کارتن 1225، «قبایل» (افغانستان)، برگ 27.

[28] . Swinson A.H Op. cit. P. 319, Elliot J. Op. cit. P. 214.

[29] . Rittenberg S. A. Op.cit. p. 120.

[30] . Elliot J. Op. cit. P. 180

[31] . Elliot J. Op. cit. P. 180.

[32]. گزارش کاردار(شارژ دافیز) شوروی در کابل، س. سیچف، تاریخی 20/04/1936. //بایگانی سیاسیت خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1936. پرونده ویژه 8، کارتن 178، پرونده 3، برگ 15.

[33] . Elliot J. Op. cit. P. 181 -188.

[34] . «تاریخ نیروهای مسلح افغانستان»، مسکو، 1985، ص. 98.

[35]. برگرفته از گزارش ماه جون 1930 رایزن نظامی انگلیس در کابل// بایگانی تاریخ سیاسی و اجتماعی روسیه، فوند 558، پرونده ویژه 11، کارتن 184، برگ 125.    

[36] . «تاریخ نیروهای مسلح افغانستان»، مسکو، 1985، ص100.

[37] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 5.

[38] . بایگانی تاریح سیاسی و اجتماعی روسیه، فوند 558، پرونده ویژه 11، کارتن 184، برگ 124.    

 

[39] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی استارک، سال 1932، پرونده ویژه 16، پرونده 5، پوشه 2، برگ 83.

[40] . گزارش استارک - سفیر شوروی به قره خان- معاون کمیسار خلق در امور خارجی، تاریخ 31/12/1932، بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، تاریخی 08/1932. پرونده ویژه 16، کارتن 154، پرونده 25، برگ 38.

[41] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 8.

[42]. همان جا، برگ 7.

[43] . فرهنگ در ص.616 کتاب «افغانتسان در پنج قرن اخیر» در زمینه می فرستند:«نادر شاه از او با گرمجوشی پذیرایی نمود و به موجب یک روایت پیشنهاد نمود تا میان جوانان دو خانواده وصلت صورت بگیرد. اما غلام نبی خان از قبول این امر ظفره رفت و همچنان پیشنهاد دیگر شاه را مبنی بر اقامت در خارج و خود داری از مداخله در امور سیاسی در بدل معاش مستمری بی جواب گذاشت».

 

آدمک در زمینه می نویسد: «غلام نبی خان به تاریخ 13 اکتبر 1932 به کابل رسید و بر پایه برخی از منابع امیدوار بود که این دو خانواده با نفوذ و پرقدرت افغانستان قابلیت آن را داشته باشند که با هم صلح و آشتی کنند. وصلت یکی از راه هایی بود که میان آن ها پیشنهاد شد. بر پایه اطلاع منبع دیگر، به نبی خان وعده داده شد که هرگاه به استانبول برگردد و از پویای های سیاسی دست بردارد، برای خودش و برادرانش مناصب و معاشات مناسب داده می شود. غلام نبی خان مهلت خواست تا روی این پیشنهاد بیندیشد.». نگاه شود به: «تاریخ روابط سیاسی افغانستان...» جلد دوم، چاپ «انتشارات پاییز»، پاریس، ویراسته آریانفر. ص. 299. 

 

[44] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 8، سال 1932، پرونده ویژه 16، پرونده 154، پوشه 25، برگ 38.

[45] . غبار در این باره در ص. 116 جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ» می نویسد: «...تظاهر نادر شاه به ترسیدن از غلام نبی خان، او را بیشتر جسور و بی اعتنا نگه می داشت تا تمام نقشه های انقلابی او مکشوف گردید.». 

[46] . همان جا، برگ 35.

[47] . فرهنگ در ص. 616 کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ » در زمینه می نگارد: «در کابل طرفداران امان الله شاه و سایر مخالفان دولت به دور غلام نبی خان که مردی مردمدار و سخاوت منش بود، جمع شدند و خانه اش حیثیت کلوب عناصر مخالف را پیدا کرد که در بین شان جاسوس های دولت هم پنهان بودند. 

غبار در زمینه در ص. 116 جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ می نویسد: «وقتی غلام نبی خان در زمان سلطنت نادرشاه به کابل آمد، محمد صفرخان نورستانی (بعدها جنرال) و عبدالله خان (ماهیار وردکی) نایب سالار ظاهرا به حیث رفقای جانی مراقب او بوده در شب و روز  دقیقه یی او را ترک نمی کردند. پس شماره تنفس های غلام نبی خان روی میز سلطنتی افتاده بود.- گ.

[48]. فشرده مطالب بولتن سفارت شوروی در کابل، ماه نوامبر 1932 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی استارک، 1932،پرونده ویژه 16، کارتن5، پوشه 2، برگ 108.

 

[49] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895؛ پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 8.

 

 

[50] . همان جا، برگ 6.

[51] .غبار صحنه کشته شدن غلام نبی خان را در ص. 116 جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ» چنین پرداز می نماید:«...در یکی از روزهای خزانی، 16عقرب 1311 خورشیدی هنگام نماز دیگر سر یاور حربی شاه جنرال سید شریف خان کنری با موتر مخصوص سلطنتی پشت دروازه خانه غلام نبی خان چرخی رسید و فرمایش شاه را ابلاغ کرد که «اعلیحضرت به شما سلام می رسانند و می فرمایند که امروز هوا خوب است. اگر میل داشته باشید، من منتظرم بیایید که یکجا هواخوری برویم. و اگر میل نداشته باشید، خیر».

 

چون چندین بار چنین تکلیف هواخوری شاه با غلام نبی خان در اطراف کابل به عمل آمده بود، این بار نیز بدون تردد و اندیشه یی امر یا خواهش شاه را قبول و غلام نبی خان با برادر خود غلام جیلانی خان و بنی اعمام خود جانباز خان نائب سالار (آن که در جنگ شاهمزار لوگر از حیات نادر خان حمایت و دفاع کرده بود) و جنرال شیر محمد خان به جانب قصر دلگشاه حرکت کرد. شاه قبلا ترتیبات گرفته و هدایات صادر کرده بود. برون قصر دلگشاه یک قطعه عسکر گارد صف کشیده و شاه در سالون منتظر نشسته بود. همین که غلام نبی خان از موتر فرود آمد، به او گفته شد که شاه اینک فرود می آید. غلام نبی و همراهانش پیش روی صف گارد منتظر بیستادند.

 

موتر شاه نزدیک زینه آورده شد و در همین لحظه شاه ظاهر شد و از زینه فرود آمد. بین غلام نبی و شاه موتر حایل گردید. شاه در پهلوی موتر بیستاد و غلام نبی خان و همراهانش رسم تعظیم به جا آوردند.

 

شاه بدون آن که جواب سلام را بدهد، روی به جانب غلام نبی خان کرد و گفت: «خوب، غلام نبی خان! افغانستان به شما چه کرده است که شما خیانت می کنید؟»

نبی خان جواب داد: «افغانستان می شناسد که خایین کیست»...- گ.

 

فرهنگ در ص. ص. 616-617 افغانستان در پنج قرن اخیر در زمینه چنین می نویسد: «...وی و برادرش به اتفاق سر یاور به دلگشا رفتند و در انتظار فرود آمدن شاه در زیر پلکان توقف کردند. اندکی بعد شاه از طبقه بالا فرود آمد و چون چشمش به غلام نبی خان افتاد، با خشم و غصب او را مخاطب ساخته و به دسیسه و سازش متهم نمود و دشنام و ناسزا گفت. نبی خان در مقام دفاع برآمد و به شاه گفت که از دشنام به پدرش خود داری کند. زیرا او مرد غازی بود. شاه بیشتر برافروخته شد و به سر یاور امر داد تا او را بزند...».- گ.

[52] . گزارش رایزن نظامی سفارت شوروی زیر عنوان «بازگشت وزیر حربیه از گردیز به کابل»، تاریخی 28/12/1332.// بایگانی دولتی نطامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 80.

[53]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی استارک، 1932، پرونده ویژه 14، کارتن 4، پوشه 1، برگ 15.

 

 

بخش بیست و هفتم

ماجرای پیر شامی [گیلانی] :

 نخستین عملیات سرویس هاس اطلاعاتی رایش سوم در گستره قبایل پشتون

 

یادداشت نگارنده : در این نبشته، برای نخستین بار با بهره گیری از اسناد تازه افشا شده بایگانی های اطلاعاتی سر به مهر شوروی پیشین و انگلیس با روش های نوین تاریخ نویسی علمی بر گوشه های تاریکی از تاریخ خونبارکشور روشنی افگنده شده است که پیش از این چنین مطالبی را در هیچ جایی نه خوانده، نه دیده و نه شنیده اید. در واقع، این کتاب یکی از نخستین کتاب های تحلیلی در باره تاریخ دیپلماسی و اطلاعاتی کشور است. به ویژه، در این بخش پرده از رازهایی برداشته می شود که تا کنون کمتر کسی در باره آن سخن بر زبان آورده است.

 

مطالعه این بخش را به شما و فرستادن آن را به دوستان تان توصیه می نماییم. البته، بهتر خواهد بود تا هرگاه نخست پرنت شده و سپس با خاطر آرام خوانده شود.

 

روشن است، دشمنان بریتانیای  کبیر نمی توانستند از اوضاع انفجار آمیز در نوار قبایل آزاد» بهره نگیرند: در 1938 آلمان و ایتالیا نخستین تلاش ها را در راستای بر انگیختن آشوبی نیرومند در وزیرستان و جنوب افغانستان به سود خود به راه انداختند. هر دو دولت فاشیستی می کوشیدند به کمک جنبش شورشی پشتون ها بنیه دفاعی امپراتوری بریتانیا را در آستانه جنگ جهانی دوم تضعیف نمایند.

 

از این رو، رم به سال 1938 آغاز به تجهیز فقیر ایپی با اسلحه کرد و سازمان اطلاعات آلمان به عنوان گام آزمایشی تحریکات گسترده و پر دامنه یی را در مرز هند و افغانستان سازماندهی نمود. این عملیات، مانند بسیاری از تدبیرهای دیگر سازمان اطلاعات ارتش آلمان در خاورمیانه، یک عملیات چند منظوره بود. با آن که هدف اصلی آن ناآرام ساختن اوضاع در گستره قبایل پشتون بود.

 

به سال 1938 در برلین بار دیگر به امان الله خان- که از ته دل آماده بود با کشورهای «محور» همکاری نماید، علاقه مند شدند. از این رو، بر هیتلر و حواریون او بود در محبویت امیر پیشین در میان قبایل مرزی  مطمئن شوند و بیازمایند به چه پیمانه موثرتر می توان قبایل را هم در برابر هند بریتانیایی و هم در برابر خاندان حاکم یحیی خیل [همدست انگلیسی ها -گ.] در افغانستان به کار گرفت.

 

طراح نخستین عملیات بزرگ اطلاعاتی آلمان در وزیرستان در آستانه جنگ جهانی دوم، هینتیگ گرداننده دفتر خاور میانه وزارت خارجه آلمان- بود که از دیر سو در انتظار بود که چه وقتی بار دیگر بتواند پرشورانه «کارروایی» های ضد انگلیسی را در میان قبایل پشتون آغاز نماید. او، حتا پس از پایان جنگ جهانی اول، در 1920 - هنگامی که در چین در خدمت دیپلماتیک بود، توانسته بود بخشی از قبایل وزیرستان را به خیزش مسلحانه در برابر انگلیسی ها بشوراند. [1] از این رو، هنگامی که در وزیرستان قیام بزرگی به رهبری فقیر ایپی درگرفت، بر آن شد که  فرصت طلایی فرا رسیده است و در این پیوند، با یکی از اجنت های خود در سوریه ارتباط گرفت.

 

این اجنت، محمد سعدی گیلانی- پیر طریقه قادریه در سوریه بود که در میان قبایل پشتون به نام «شامی پیر» (پیر شامی) شهرت داشت. این پیر مقدس یکی از اعضای خاندان بزرگ گیلانی بود که در جهان اسلام از نفوذ فراوانی برخوردار بودند. عموی او، حسین گیلانی- مفتی اعظم اورشلیم [(بیت المقدس-گ.)]، پیشوای جهانی طریقه بود که با کشورهای محور همکاری داشت. افزون بر این، سعدی گیلانی از خویشاوندان دور امان الله خان[2] (حامی بزرگ قبایل وزیرستان در مبارزات آن ها در برابر انگلیس) به شمار می رفت.[3]همچنان در افغانستان، طریقه قادریه، پر شاخ و برگ ترین طریقه شمرده می شد: حتا بسیاری از وزیران حکومت افغانستان پیرو این طریقه بودند. در آن برهه، در سراسر جهان بیش از پنجاه میلیون نفر خود را پیرو قادریه می شمردند!...

 

در یک سخن، نامزدی پیر شامی شایسته ترین و سزاوار ترین نامزدی برای سازماندهی «کارروایی» های بزرگ در مرزهای هند و افغانستان بود.

 

برنامه عملیات «وزیرستان» تدوین شده در آلمان بسیار ساده بود: پیر شامی می بایست بکوشد تا قبایل مرزی پشتون را برای یورش بر کابل برای نشاندن امان الله خان بر تخت فرا بخواند. رهبران فاشیست نیک آگاه بودند که در گذشته پشتون ها چند بار تلاش ورزیده بودند نادر شاه را که از کمک به آنان در مبارزه شان در برابر انگلیسی ها خود داری می ورزید، سرنگون سازند.

 

از این رو، در برلین تردیدی نداشتند که فراخوان خویشاوند امان الله پیر گیلانی به یورش مسلحانه بر حکومت هوادار انگلیس در کابل، از سوی باشندگان نوار «آزاد» هند بریتانیایی حمایت خواهد شد. در آن هنگام، در وزارت خارجه آلمان، به دشوار کسی می توانست به سرنگونی ظاهر شاه در اثر قیام بر انگیخته شده از سوی پیر شامی در مرز هند و افغانستان سنجش نماید. مگر، در هر گونه تحول اوضاع در وزیرستان ، برد با آلمان بود. چون قیام دیگر کوهنشینان در مرزهای هند و افغانستان به آن می انجامید که انگلیسی ها سپاهیان بیشتری را به هند گسیل دارند. می توان «دلپرانه» نشاندهی کرد که هینتیگ به پیروزی تهاجم وزیری ها و مسعودها بر کابل و روی کار آوردن دو باره امان الله خان امید چندانی نداشت. از این رو، حتا سفارت آلمان در کابل در روشنی عملیات ویرانگرانه برنامه ریزیی شده در میان قبایل مرزی، گذاشته شده نبود.  شاید هم، این کار آگاهانه بود تا استخبارات انگلیس و افغانستان نتوانند دست داشتن آلمان را در رویدادهای وزیرستان را ثابت نمایند.

 

هینتیگ از تجربه خود در سال های 1915-1916 در افغانستان می دانست که بدون پول هرگونه تکاپوی ضد انگلیسی در میان قبایل مرزی پشتون محکوم به شکست است. از این رو، برای خرید رهبران پشتون، بایسته بود مبلغ هنگفت و گزافی را به ارز افغانی و هندی (چه بهتر که به سکه های طلایی و نقره یی) به دسترس پیر شامی بگذارند. روشن است پیر شامی- اجنت آلمان، چنین وجهی را – آن هم از طریق گمرک انگلیس در هند نمی توانست با خود ببرد. از این رو، در برلین تصمیم گرفتند که پول مورد نیاز برای خرید قبایل را از طریق ربا خوران هندی به دسترس گیلانی بگذارند.

 

هینیتگ برای این کار، نواب تنک- بزرگترین و دارا ترین فئودال وزیرستان را برگزید. نواب به گمان غالب، با درصدی بسیار گزاف و گرفتن تضمین های بسیار محکم موافقت نمود مبالغ لازم را به دسترس پیر سعدی گیلانی بگذارد. 

 

در اوایل 1938، هنگامی که نیروهای فقیر ایپی حملات سپاهیان سرکوبگر انگلیسی را در دره شک تو دفع می کردند، و در اوج توانمندی خود بودند، پیر شامی به وزیرستان جنوبی رسید. آمدن او برای وزیری ها و مسعودها که به گونه سنتی پیر طریقه صوفیه قادریه را پیشوای روحانی خود می پنداشتند، رویداد بزرگی گردید. قبایل وزیرستان آمدن گیلانی را به فال نیک گرفته،  بر رفع مسالمت آمیز اختلافات متعدد میان خود با میانجیگری او امیدوار بودند. در این پیوند، پیر شامی پس از چندی، با نفوذ ترین شخصیت در میان وزیری ها و مسعودها گردید.

 

زمان برای پدیدار شدن پیر شامی بسیار مناسب برگزیده شده بود. بسیاری دیگر از قبایل پشتون آماده بودند به رهبری فقیر ایپی به خیزش وزیری ها بپیوندند. افزون براین، در افغانستان دومین سال پیهم بود که شورش قبایل سلیمان خیل که شمار آنان به سه صد هزار نفر می رسید، روان بود.[4]

 

علت عمده شورش مسلحانه سلیمان خیلی ها، وضع مالیات از سوی کابل بر کالاهایی که این قبایل از هند می آوردند، بود. سر از میانه های سال های دهه سی سده بیستم،  حکومت افغانستان به رهبری صدر اعظم هاشم خان آغاز به ساختن گمرک هایی در مرز هند و افغانستان کرد. عوارض گمرکی موجب ناخشنودی شدید در میان قبایل پشتون گردید. چون بسیاری از آن ها تنها از مدرک بازرگانی امرار حیات می نمودند. قبایل سلیمان خیل که در میان قبایل مرزی پشتون ثروتمند ترین قبایل بودند، بیش از دیگران از وضع عوارض زیانمند شده بودند. بخشی از این قبایل، با نادیده گرفتن ممانعت حکومت افغانستان، فیصله نمودند به فقیر ایپی کمک نمایند. آنگاه حکومت افغانستان تلاش ورزید همه سلیمان خیلی ها را خلع سلاح نماید و با آهنگ بس پر شتابی آغاز به ساختن «تهانه ها» (استحکامات نظامی) در مرز با وزیرستان نمود تا به آنان امکان ندهد با وزیری ها همدست شوند. 

 

مگر، سلیمان خیلی ها به تاریخ 22 جون 1937 آغاز به جنگ در برابر سپاهیان دولتی افغانستان نمودند. آن ها توانستند یک هنگ از سپاهیان را در هم بکوبند و همه جنگ افزارها و ساز و برگ آن ها را به چنگ بیاورند.

 

حکومت افغانستان که از قیام سلیمان خیلی ها و تهدید قیام سراسری قبایل پشتون افغانستان جنوبی و قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی هراسان شده و ترسیده بود، در برابر شورشیان پانزده هزار سپاهی بسیار آماده به شمول نیروهایی از گارد شاهی را گسیل نمود. هاشم خان به منظور جلوگیری از پیوستن آن عده از قبایل سلیمان خیل که هنوز هوادار دولت بودند، به شورشیان؛ بی درنگ به آنان پنجصد هزار افغانی پرداخت.

 

حکومت افغانستان، به یاری چنین تدبیرهایی، توانست شورشیان را در افغانستان تجرید نماید. مگر، هر چه بود، کابل به اجرای عملیات بزرگ  سرکوبگرانه در برابر سلیمان خیل نپرداخت. با آن که سپاهیان دولتی هم از دیدگاه شمار و هم از دیدگاه ساز و برگ بر شورشیان برتری داشتند. خویشتنداری هاشم خان مدلل بود. چون در آن برهه هر پیروزی- بگذار ناچیز، سلیمان خیلی ها بر ارتش افغانستان، می توانست آژیری گردد برای تهاجم سراسری قبایل مرزی در برابر کابل.

 

آن طوایف شورشی سلیمان خیل که از سوی ارتش افغانستان تعقیب می شدند، به وزیرستان گریختند که از این هم بیشتر اوضاع را در مرز هند و افغانستان پر تنش و پیچیده تر ساخت. این کار، هرگاه آن ها به قیام وزیری ها می پیوستند، می توانست منجر به قیام ضد بریتانیایی همه پشتون های نوار «آزاد» قبایل گردد. انگلیسی ها با هراس از این گونه تحول اوضاع، پشتون های آمده از افغانستان را خلع سلاح ساخته، و سران آن ها را گروگان گرفتند. سلیمان خیلی ها بدون مقاومت بخشی از تفنگ های خود را تسلیم نمودند، چون حکومت هند بریتانیایی به آنان تضمین نمود که سال آینده اسلحه گرفته شده از نزد آنان را باز گرداند.

 

سلیمان خیلی ها که از بخش بزرگ تفنگ های خود محروم شده بودند، نتوانستند به قیام در وزیرستان بپیوندند، مگر کارزار پویایی را برای تدارک از سر گیری مبارزه مسلحانه در برابر حکومت افغانستان به راه انداختند. روی این منظور، آن ها هیات های خود را برای هماهنگی در زمینه قیام باهمی در برابر کابل در 1938، نزد بزرگترین قبایل مرزی پشتون گسیل داشتند. 

 

بسیاری از قبایل آماده بودند، از سلیمان خیلی ها حمایت بنمایند و در برابر ظاهرشاه به پا برخیزند. این گونه، وزیری ها و مسعودها که از مشی هوادار انگلیس حکومت افغانستان ناخشنود بودند، بی درنگ پیشنهاد سلیمان خیلی ها را پذیرفتند. مومندها، شینواری ها، منگل ها، و جدران ها با آن که هم متردد بودند، با این هم آماده بودند به قیام بپیوندند.[5]

 حکومت بریتانیا نمی توانست جلو پویایی های سلیمان خیلی ها مبنی بر پیشبرد کارزار تبلیغاتی در برابر حکومت افغانستان را بگیرد و شاید هم نمی خواست. چون بر آن سنجش داشت که هاشم خان برای جلوگیری از شورش ضد دولتی قبایل پشتون ناگزیر خواهد گردید در برابر انگلیسی ها کوتاه بیاید و با آن ها سازشنامه نوی را در باره همکاری در برابر قبایل مرزی پشتون عقد نماید. افزون بر این، حکومت بریتانیا از رخنه و راهیابی روز افزون ایتالیا و آلمان در افغانستان ناخشنود بود و می کوشید بر هاشم خان فشار وارد بیاورد برای آن که او را واردار سازند تا همکاری کابل را با کشورهای محور محدود سازد.[6]

 

در یک سخن، در این مورد حکومت بریتانیا در هند تصمیم گرفت از شیوه آزموده شده یی بهره بگیرد: کابل را در رویارویی با شورشیان تنها بگذارد و بکوشد از آب گل آلود  ماهی بگیرد. به همین دلیل، در آغاز تابستان 1938 انگلیسی ها به سلیمان خیلی ها سلاح های آن ها را برگردانیدند. مگر، این بار انگلیسی ها دچار لغزش شدند، چون حکومت بریتانیا با رفتارهای خود ناخواسته به پیر شامی در انجام وظیفه گرفته از هینتیگ و سازماندهی کارزار بزرگ در مرزهای هند و افغانستان کمک نمودند. 

 

قیام مسلحانه نوبتی سلیمان خیلی ها در برابر حکومت افغانستان چیزی نمانده  بود که به خیزش سراسری قبایل مرزی در برابر ظاهرشاه مبدل شود. هنگامی که پیر شامی به وزیرستان رسید، بی درنگ هیات سران سلیمان خیل  نزد او آمدند و از خودکامگی ها و شیوه های مستبدانه حکومت داری دولت افغانستان شکایت کردند.[7]

 

به گمان غالب، از دیدار با اعضای این هیات برای پیر سید سعدی گیلانی اجنت آلمان روشن گردید که سلیمان خیلی ها در روزهای نزدیک در برابر حکومت هاشم خان به پا می خیزند و دست به آشوب می زنند. از این رو، گیلانی، بی درنگ به تاریخ 15 جون 1938 جرگه قبایل پشتون را در نزدیکی های کانی گوراما فرا خواند که در آن پشتون ها را به تهاجم به سوی کابل برای سرنگونی ظاهرشاه «غاصب» و روی کار آوردن دو باره امان الله خان فرا خواند.[8]پیر، بی آن که تنها به سخنان آراسته خود دل ببندد، برای خرید پشتون ها مبلغ هنگفت و گزافی را (در سکه های نقره یی افغانی) که وزن کل آن به 5/1 تن می رسید، وآن را از نواب تنک به دست آورده بود، پرداخت.

 

مسعودها و وزیری ها با گرمجوشی به فراخوان پیر شامی مبنی بر سرنگون ساختن ظاهرشاه و نشاندن امان الله خان بر تخت، گرویدند. از این رو، آن ها به سرعت لشکر پنج هزار نفری یی آرایش دادند که فرماندهی آن به دست پیر شامی بود و این لشکر را به سوی مرزهای افغانستان و هند حرکت دادند.  چنین بر می آمد که برنامه آلمانی ها مبنی بر برانگیختن قیام مسلحانه قبایل مرزی پشتون در هر دو سوی مرزهای هند و افغانستان نزدیک به بار نشستن است.

 

با این هم، چنین چیزی رخ نداد. چون فقیر ایپی دور اندیش و خویشتندار از پیر شامی پشتیبانی نکرد. شاید، رهبر وزیری ها پی برده بود که پشت سر  پیر گیلانی کدام قدرت مخاصم با انگلیس ایستاده است که می خواهد روی مقاصد خود از مبارزه رهایی بخش پشتون ها در برابر بریتانیای کبیر بهره برداری نماید.  هر چند هم فقیر ایپی خود از ایتالیایی ها سلاح دریافت داشته بود، مگر او هیچگاهی «پیاده بازی شطرنج بیگانه» نبود و نمی خواست جان پشتون ها را در راه منافع دیگران قربانی نماید.

 

قبیله سلیمان خیل نیز تصمیم گرفت مستقلانه عمل نماید و لشکرهای آنان که شمار شان به 25000 رزمنده می رسید، نیز به گیلانی نپیوستند.  موقف همانندی را قبایل مومند و شینواری پیش گرفتند. این بود که لشکرکشی باهمی قبایل مرزی به سوی کابل صورت نگرفت.

 

در ماه جون 1938 در نتیجه قیام های پراگنده قبایل مومند، شینواری و سلیمان خیل و سپس هم وزیری در جنوب افغانستان، برای حکومت کابل وضع بس تهدید کننده یی پدید آمده بود. شمار لشکریان این قبایل از شمار سپاهیان ارتش افغانستان در جنوب کشور کمتر نبود. هاشم خان که از قیام فرا رس سلیمان خیلی ها آگاهی داشت، شصت هزار سپاهی را در گستره مرزی هند و افغانستان جا به جا ساخته بود.[9]

 

تنها اقدامات ناهماهنگ قیام کنندگان و برتری ارتش افغانستان از دیدگاه ساز و برگ به کابل امکان داد جلو تهاجم نخست قبایل شورشی مرزی پشتون را به اعماق کشور بگیرد. با این هم، اوضاع برای خاندان حاکم یحیی خان بس بحرانی بود. لشکرهای سلیمان خیل نه تنها توانستند به افغانستان رخنه نمایند، بل نیز به تاریخ های 20-21 جون 1938 کوشیدند با یورش شهر غزنی را بگیرند. سپاهیان دولتی تنها به کمک نیروی هوایی توانستند این یورش را دفع نمایند.  همچنان روستاهای سلیمان خیلی ها آماج بمباران های هوایی قرار گرفتند. شینواری ها در این روزها به شهر جلال آباد نزدیک شده بودند و حکومت افغانستان ناگزیر گردید بی درنگ نیروهای بزرگی را  برای پدافند از این شهر  گسیل دارد.

 

هرگاه در این هنگام وزیری ها، مسعودها و مومندها از سلیمان خیلی ها پشتیبانی می کردند، جنگ های جنوب افغانستان سیمای به ویژه پر آزنگی به خود می گرفتند. به گونه یی که فرجام آن را به دشوار می شد در آن برهه پیش بینی کرد. از این رو، هاشم خان هر آن چه را که در توان داشت به کار بست برای آن که لشکرهای وزیری، مسعود و مومند در نبردها در جنوب کشور درگیر نشوند.

 

هاشم خان به امید دلاسا کردن سران وزیری و جلوگیری از شرکت آن ها در قیام ضد دولتی، بی درنگ الله نواز خان- سفیر افغانستان در برلین را که در میان قبایل وزیرستان از اتوریته بالایی برخوردار بود، به کابل فرا خواند. آلمانی ها برای سنگ اندازی بر سر راه بازگشت سریع الله نوار خان، به بهانه «نقص فنی» هواپیمای «لوفت هانزا» یی را که قرار بود الله نواز خان با آن پرواز نماید، هفت روز آزگار در بغداد نگه داشتند.  

 

به هر رو، سرشناس ترین و رسوخمندترین شخصیت های افغانی که مبالغ هنگفت پول به دسترس شان گذاشته شده بود، به گستره بود و باش وزیری ها و دیگر قبایل مرزی پشتون ، گسیل گردیدند. برای مثال، به خواهش ظاهرشاه، حضرت شور بازار و محمد گل خان مومند- وزیر داخله، نزد مومندها شتافتند. با این هم، حکومت افغانستان اطمینان چندانی به این که گفتگوها با قبایل موفقانه به پایان برسد، نداشت. از این رو، برای آن که بریتانیایی ها را ناگزیر سازد تدبیرهای بی درنگی را در برابر وزیری ها و لشکرهای پیر شامی روی دست بگیرد، دست به اتخاذ تدبیرهای بس تهدید آمیزی یازید: کابل به حکومت هند بریتانیایی هشدار داد که هرگاه وزیری ها را «آرام» نسازند، افغانستان روابط دیپلماتیک خود را با بریتانیای کبیر برهم خواهد زد و قیام ضد انگلیسی را در نوار «آزاد» قبایل پشتون هند بر خواهد انگیخت!

 

تهدید افغانستان، انگلیسی ها را ناگزیر ساخت تدبیرهایی در برابر پیر شامی که لشکرهای  پنج هزار نفری او مقارن با 24 جون به مرزهای هند و افغانستان رسیده بودند، روی دست بگیرد. اجنت آلمان (پیر سید سعدی گیلانی)،  آشکارا شتاب نمی ورزید با یگان های ارتش افغانستان درگیر نبرد گردد. از این رو، دسته های او می بایستی راه دو، سه روزه را در نه روز در می نوردیدند. سنجش پیر شامی درست بود: باید منتظر بود تا سلیمان خیلی ها و شینواری ها نخستین ضربات را بر سپاهیان افغانی وارد بیاورند، تلفاتی ببینند و به نیروهای کمکی نیازمند شوند.  درست در این هنگام او با دسته های خود پا به کار زار گذاشته و می تواند فرماندهی قیام را به دست خود بگیرد.

 

مگر انگلیسی ها که در بر هم خوردن روابط دیپلماتیک خود با کابل ذینفع نبودند، با سپاهیان خود لشکرهای پنج هزار نفری پیر شامی را به محاصره کشاندند. به تاریخ 24 جون 1938 هواپیماهای بریتانیایی برای ترساندن وزیری ها و مسعودها به تیرباران مواضع آنان پرداختند که در نتیجه سه تن از آنان کشته شدند. انگلیسی ها هرزه بمباران پشتون ها را نداشتند. چون از خراب شدن اوضاع در گستره قبایل پشتون می ترسیدند.

 

به همین دلیل هم، سخاورزی بزرگی را در قبال پیر سعدی گیلانی (با آن که او در منگنه یی گیر افتاده بودکه برونرفت از آن ممکن نبود)، تبارز دادند- به او دادن 25 هزار پوند استرلینگ رشوه را پیشنهاد کردند. افزون برآن، به پیر مقدس تضمین سپرده شد تا او را با هواپیمای ویژه انگلیسی به بغداد برسانند. پیر شامی با این پیشنهادها موافقت کرد و به تاریخ 30 جون خود را به برنس- اجنت سیاسی انگلیسی ها در وزیرستان تسلیم نمود.[10] این بود که پشتون ها که از گریز او روحیه خود را پاک باخته بودند، کارزار را ترک و به سوی خانه های خود شتافتند.   

 

بایسته است نشاندهی کرد که حکومت انگلیس در هند به تعهدات خود در برابر اجنت آلمان- پیر گیلانی عمل کرد و او پس از چندی به دمشق رفت. آوندهای انگلیسی ها برای نوازشدهی اجنت آلمان قرار زیر بودند:

1-   استخبارات انگلیس نتوانسته بود به موقع تماس های او با هنتیگ را کشف نماید. سرویس های ویژه بریتانیا در آن لحظه شواهدی در باره همکاری پیر شامی با آلمان فاشیستی در دست نداشتند. در این رابطه، در حکومت انگلیس در هند، دیدگاه واحدی در قبال رخدادهای وزیرستان نبود: اولاف کرو- کارمند بلندپایه در اداره استعماری هند بریتانیایی، دادگرانه می پنداشت که پشت سر پیر «مقدس» آلمان ایستاده است. کانینگهام- گورنر استان مرزی شمال باختری با وی همنوا نبود. او ایتالیا را در «کارروایی» ها در مرزهای هند و افغانستان متهم می ساخت.[11]برای روشن ساختن این که چه کسی گیلانی را به وزیرستان فرستاده بود، بر انگلیسی ها بود تا همه روابط او را در سوریه ردیابی کنند.

2-   انگلیسی ها از پیش گیری تدبیرهای سخت ابزاری در برابر پیر که برای پشتون های خاوری آدم مقدسی شمرده می شد،[12] و افزون بر آن، پیشوای طریقه قادریه در سوریه بود، می ترسیدند. چون این کار تنفر بیشتر قبایل وزیرستان را در برابر آن ها بر می انگیخت و از این هم بیشتر اوضاع را در مرزهای هند و افغانستان پر تنش می ساخت.

3-   در فلسطین در سال 1938 وضع بس خطرناکی برای بریتانیای کبیر پدید آمده بود- عرب ها به رهبری حسین گیلانی- مفتی بیت المقدس آماده بودند در هر لحظه دست به قیام بزنند (چیزی که در 1939 رخ داد). در این اوضاع، حکومت انگلیس نمی خواست پیر شامی را بازداشت و با این کار مناسبات خود را با عموی او حسین گیلانی تیره بسازد.

 

خوش و بش و مهرورزی حکومت هند بریتانیایی  با پیر شامی، این سوء ظن را در کابل تقویت بخشید که پشت پرده رخدادها در مرزها، انگلیس ها ایستاده اند. در افغانستان دیرگاهی این پیر روحانی را مقصر اصلی آشوب قبایل پشتون می شمردند. هنگامی که پیر شامی در آستانه پرواز به بغداد از سوی نائب السطنه هند بریتانیایی پذیرایی شد، رهبری افغانستان دیگر هیچ تردیدی نداشت که بریتانیایی ها قیام قبایل مرزی پشتون را سازماندهی نموده اند.[13]

 

به تاریخ دهم جولای 1938 علی محمد خان- وزیر خارجه افغانستان به میخاییلف- سفیر شوروی در باره دست داشتن انگلیس در پویایی های پیر شامی اطلاع داد و نیز در باره آن که «حکومت افغانستان از تحریکات انگلیسی ها در قبایل بسیار ناخشنود است و یادداشتی را به انگلیسی ها فرستاده است که در آن اعلام نموده است که هرگاه آن ها دست از تحریک قبایل در برابر حکومت افغانستان بر ندارند، آماده اند قیام نوار «آزاد» قبایل را در برابر انگلیسی ها بر انگیزند».[14]

 

در پایان گفتگوها، علی محمد خان به میخاییلف اعلام داشت: «سپاهیان افغانی در مرزهای وزیرستان مستقر هستند و در صورت لزوم آماده هستند به آن سوی مرزها بروند».

 

روز دیگر، «اصلاح»- معروف ترین روزنامه کشور مقاله یی را به چاپ رساند که در آن در باره مصمم بودن حکومت افغانستان بر سازماندهی قیام ضد بریتانیایی کوهنشینان نوار «آزاد» قبایل پشتون هند سخن در میان آمده بود. افزون بر این، هاشم خان پرداخت یارانه های گزاف برای قبایل وزیرستان را از سر گرفت و از میانجیگری میان انگلیسی ها و فقیر ایپی خود داری ورزید. با آن قبلا به انگلیسی ها وعده سپرده بود تا مساعی خود را در زمینه «رامسازی» وزیری های شورشی به خرچ دهد.

 

تابستان 1938 هنگامی که کابل می کوشید بر انگلیس فشار وارد بیاورد تا جلو پیوستن پشتون های خاوری را به شورش پشتون های افغانستان جنوبی بگیرد، در مرزهای هند و افغانستان نبردها میان سپاهیان دولتی و قبایل شورشی ادامه داشت. سلیمان خیلی ها و متحدان آن ها به رغم شکست های اولیه در اندیشه بر زمین گذاشتن سلاح های خود نبودند. آن ها با پرهیز از درگیر شدن در نبردهای بزرگ، برای پیکار تعیین کننده آماده می شدند.

 

به تاریخ 30 جون 1938 سفیر شوروی به مسکو گزارش داد: «بر پایه اطلاعاتی که ما در دست داریم، در روزهای آینده نبردهای سهمگینی میان شورشیان و سپاهیان دولتی  پیش رو است که می تواند سرنوشت قیام را تعیین نماید....»[15]

مگر، این نبردها رخ ندادند. چون مقارن با ماه سپتامبر انگلیسی ها و حکومت افغانستان موفق شدند با خرید سران قبایل پشتون متحد سلیمان خیلی ها و دادن امتیازات گوناگون، آنان را از سلیمان خیلی ها جدا و دور نمایند و گستره آشوبزده را با سپاهیان محاصره کنند. از این رو، برخی از تیره های سلیمان خیل با کابل مصالحه کردند و جنگنده ترین تیره ها ناگزیر گردیدند به هند بکوچند- جایی که بار دیگر سر از نو آغاز به تدارک از سرگیری مبارزه مسلحانه در برابر حکومت افغانستان پرداختند.

 

انگلیسی ها نمی توانستند اجازه بدهند که رخدادهای سال 1938 در مرزهای هند و افغانستان  دو باره تکرار شود. چون خطر آن می رفت که وزیری ها و سلیمان خیلی ها در هر رو می توانند همدست شوند. آن هم زیر چتر رهبری اجنتی از آلمان یا ایتالیا. در این صورت، فقیر ایپی می توانست با نیروهای تازه نفس رسیده از افغانستان  اقدامات رزمی را در برابر سپاهیان بریتانیایی در وزیرستان آغاز نماید. از این رو،  هنگامی که در ماه اگست 1938 لشکرهای قبایل پشتون از افغانستان جنوبی به وزیرستان رخنه کردند، انگلیسی ها با بمباران های هوایی آنان را وادار به بازگشت نمودند.

 

هر چه بود، بریتانیایی ها نیک می دانستند که بدون همکاری با کابل نمی توانند موثرانه با قبایل مرزی پشتون مبارزه نمایند. از این رو، دست به تدبیرهای فوق العاده یی یازیدند:  متکاف- سکرتر امور خارجی حکومت هند بریتانیایی با ماموریت ویژه یی به کابل گسیل گردید. هرگاه در نظر گرفت که پس از گرفتن استقلال افغانستان، حکومت هند بریتانیایی تنها یک بار به سال 1921 (هنگامی که پس از جنگ سوم افغان و انگلیس، قرار داد صلح به امضاء رسید)، هیات بلند پایه یی را برای انجام گفتگوها به پایتخت افغانستان گسیل داشته بود، می توان تصور کرد که در لندن و سمله به رخدادها در وزیرستان  چه بهایی می دادند.

 

به تاريخ 6 اکتبر 1938  هيات انگليسي به رياست متکاف وارد کابل گرديد و چندين روز با ظاهر خان و هاشم خان و دیگر نمایندگان دولت افغانستان گفتگوهايي محرمانه يي پيرامون مسايل مرزي انجام داد. در هنگام این گفتگوها، ديپلومات بريتانيايي کوشید افغان ها را متقاعد سازد که ماجراجوی پیر شامی هیچ ربطی به انگلستان ندارد.  مگر، در کابل کسی به گفته های او باور نمی کرد.

 

به هر رو، حکومت افغانستان موافقت کرد تا میان انگلیسی ها و فقیر ایپی میانجیگری کند. مگر، به خاطر این کار تقاضا می نمود که بریتانیای کبیر تضمین استواری بدهد تا از قبایل مرزی پشتون در برابر حکومت افغانستان بهره برداری ابزاری ننماید. در پهلوی آن، حکومت افغانستان از لندن می خواست وعده بگیرد که بریتانیای کبیر «مقاصد تجاوز کارانه یی در قبال پشتون های نوار «آزاد» هند بریتانیایی ندارد».[16] انگلیسی ها چنین تضمینی داده نمی توانستند. این بود که گفتگوها به بن بست رسیدند.

 

در چنین وضع آشفته و بحرانی، متکاف زرنگی بزرگ دیپلماتیک را از خود تبارز  داد. او هاشم خان را به ضرورت عقد يک موافقتنامه «جوانمردانه» (جنتلمني) محرمانه در باره پيشگيري يک سياست باهمي در زمينه حفظ ثبات در گستره قبايل پشتون متقاعد ساخت. او به حکومت افغانستان شرايط زير را پيشنهاد کرد:

1-  بريتانياي کبير متعهد مي شود  قبايل [(پشتون)-گ.] را در برابر کابل استعمال نکند.

2-  افغانستان به نوبه خود مي بايست از «ابراز هر گونه همدردي» با قبايل پشتون هند بريتانيايي خود داري ورزد.

3-  انگلستان به حکومت افغانستان پول و جنگ افزارهايي براي تحکيم مرزهاي افغانستان و هند بدهد.

 

ديپلمات بريتانيايي همه چيز را درست ارزيابي کرده بود. خاندان حاکم افغانستان- يحيي خيل، از قبايل مرز نشين پشتون کمتر از انگليسي ها  نمي ترسيد. از اين رو، هنگامي که انگليسي ها به افغان ها پيشنهاد نمودند مرزهاي خود را تحکيم نمايند، هاشم خان به اين امر موافقت نمود. بريتانياي کبير تعهد سپرد، ده هزار ميل تفنگ يازده تير، يک هزار قبضه تيربار و پنج ميليون گلوله به افغانستان بدهد.[17]راستش، پسان ها انگليسي ها به ابتکار سفارت بريتانيا به جاي تيربارها بيست فروند هواپيماي جنگي به افغانستان دادند. زيرا نيروي هوايي موثر ترين جنگ افزار در برابر قبايل کوچي بود.

 

براي نگهداري و بازآرايي سپاهيان مرزي افغانستان، انگليسي ها سالانه سوبسايدي يي به ميزان 170 هزار پوند تخصيص دادند.  ظاهرا افزون بر پيشکشي چنين ياري هاي سخاورزانه، متکاف موفق شد هاشم خان صدر اعظم را نيز بخرد که سالانه پنهاني به حساب جاري شخصي وي در بانک امپريال (امپراتوري) هند پنج ميليون روپيه واريز مي نمود.[18]

 

«سازشنامه متکاف» زمینه بهبود مناسبات  افغان و انگلیس را فراهم کرد. اما تنها به بهای عقب نشینی های یک جانبه انگلیسی ها. آنچه مربوط به افغان ها می گردد، حکومت افغانستان در آینده بارها به این سازشنامه با ارائه کمک به قبایل مرزی پشتون پشت پا زد. با این هم، همانا همو سازشنامه 1938 شالوده همکاری میان افغانستان و بریتانیای کبیر  را در برابر پویایی های اجنت های فاشیستی در نوار «آزاد» قبایل  پشتون در سال های جنگ جهانی دوم گذاشتند.

 

هر چه بود، حتا در ماه جولای 1941 فریزر تیتلر- فرستاده بریتانیا در کابل در یکی از دیدارها با میخاییلف- سفیر شوروی با اندوه یادآور گردید: «...انگلیسی ها اشتباه بزرگی را مرتکب گردیدند که به پیر شامی اجازه  دادند به نوار قبایل «آزاد» بیاید. پیر شامی به سازماندهی «انقلاب» در افغانستان پرداخت که در پیوند با آن مناسبات افغان و انگلیس  به شدت تیره گردید. رنج فراوانی بردیم تا این مناسبات بار دیگر بهبود یافت».[19]

 

بایسته است سخنی چند در باره سرگذشت بعدی پیر شامی که برای انگلیسی ها این همه درد سر آفریده بود، بگوییم: استخبارات انگلیس پس از رسیدن پیر به دمشق، او را زیر ترصد گرفت که بسیار به زودی امکان داد روشن گردانید که این مرد «مقدس» برای چه کسی کار می کند؟ : بهار 1939 انگلیسی ها تماس او را در مصر با هینتیگ تثبیت نمودند. این بود که حکومت بریتانیا از هاشم خان خواست تا کابل روابط خود را با آلمان برهم بزند. مگر هاشم خان به شدت پاسخ رد داد. چون همکاری با رایش سوم بسیار به سود افغانستان بود. این بود که انگلیسی ها ناگزیر گردیدند برای چندی تقاضای خود را پس بگیرند.

 

 با آغاز جنگ جهانی دوم، دلچسپی حکومت های انگلیس و افغانستان به پیر شامی افزایش چشمگیری یافت.[20] در ماه سپتامبر 1939 هاشم خان توانست موافقت حکومت فرانسه را در زمینه بازداشت روحانی مقدس به دست بیاورد. چیزی که بی درنگ انگلیسی ها را در روشنی آن گذاشت.[21] هر چه بود، به تاریخ 12 سپتامبر 1939 پیر همراه با همسرش از سوی فرانسوی ها در سوریه بازداشت گردید. مگر در زندان دیری نپایید. چنین بر می آید که فرانسوی ها درست مانند انگلیسی ها خطر نکردند با خاندان رسوخمند گیلانی «گلاویز» شوند. به تاریخ 22 سپتامبر 1939 حکومت انگلیس به قنسول خود در دمشق رهنمود داد تا به خاطر حفظ ثبات در افغانستان و نوار «آزاد» قبایل مرزی شمال باختری هند بریتانیایی، «مزاحم از سر گیری تماس های پیر شامی با آلمانی ها و ایتالیایی ها و یا اجنت های او در گستره مرز شمال باختری هند گردند».[22]

 

این گونه، برپایی هنگامه پیر شامی، نخستین «کارستان» موفقانه «ابویر» (سازمان استخبارات نیروهای مسلح آلمان) در نوار «آزاد» قبایل هند بریتانیایی بود که به «برکت» آن آلمان توانست چنان دستاوردهایی داشته باشد که به دشوار می توانست بر آن سنجش نماید. هنگامه استخباراتی پیر در وزیرستان نه تنها بر محبوبیت امان الله خان در میان قبایل پشتون مهر تایید زد، بل نیز زیان چشمگیری به بریتانیای کبیر رسانید:

1-  مناسبات میان افغانستان و انگلیس را تیره ساخت. از این رو، آلمان می توانست هراس نداشته باشد که آشوب در وزیرستان با میانجیگری کابل پایان بیابد.

2-   لندن برای بهبود بخشیدن مناسبات با افغانستان ناگزیر گردید هزینه های مالی بزرگی را به دوش بگیرد: دادن رشوه به هاشم خان به میزان پنج میلیون روپیه در سال و دادن یارانه سالیانه به دولت افغانستان به میزان 170 هزار پوند استرلینگ در سال و...

3-  بریتانیا ناگزیر گردید به افغانستان بیست فروند هواپیمای جنگی مدرن بفروشد که روشن است از تئاتر جنگی اروپا  بیرون می شدند.

4-  ماجرای پیر شام برای آلمان سود چشمگیری به همراه آورد و بار دیگر به اثبات رساند که رهبری فاشیستی چه آسان می تواند قبایل مرزی پشتون را چه در برابر کابل و چه در برابر انگلیسی ها بر انگیزد.

 

نخستین ره آوردهای سازمان اطلاعات آلمان در وزیرستان در آستانه جنگ جهانی دوم، نزد برخی از گردانندگان آلمان فاشیستی این اندیشه و امیدواری را آفریدند که به یاری امانیست ها و شبکه اجنتوری خود در گستره قبایل پشتون می توانند قیام سراسری ضد بریتانیایی پشتون ها را بر انگیزند. انگلیس برای درهم کوبیدن تهاجم مسلحانه قبایل مرزی به نیروهای بزرگی نیاز داشت که دیگر نمی توانست آنان را به شمال افریقا گسیل دارد. این بود که کشورهای محور بر پشتیبانی از امان الله خان و بهره برداری از پیکار مسلحانه قبایل پشتون برای تضعیف بریتانیای کبیر تکیه نمودند. 

  


 

[1] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany Japan and Indian Natiolists in the Second World War. Stutgard. 1981. P.313. 

[2]. خاستگاه مادر شهبانو ثریا- همسر محمود طرزی  شهر شام (دمشق امروزی) سوریه بود. - گ.

[3] .  زندگینامه فشرده پیر شامی در این کتاب آدمک آمده است:

Adamec L.W. Historical and Political Whos Who of Afghanistan. Garz 1975. P.175-176.

[4] . استانیشفسکی آ. افغانستان. مسکو، 1940، ص. 82

[5] . گزارش میخاییلف- سفیر شوروی در کابل به استومونیاکف- معاون کمیساریای خلق در امور خارجی، تاریخی 21/6/1938// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1938. پرونده ویژه 20، کارتن 185، پوشه 4، برگ 184.

[6]. به ویژه راهیابی آلمانی ها در جنوب افغانستان و آمدن تکنیسین های هوایی ایتالیایی به کابل به سال 1938، ناخشنودی شدید حکومت بریتانیا در هند را برانگیخته بود.// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1938، پرونده ویژه 20، کارتن 185، پوشه 4، برگ260.

[7] بر گرفته از گزارش تدوین شده بر پایه گواهی های پیر شامی هنگام بازپرسی او از سوی استخبارات انگلیس در اکتبر 1945.//

L/P@ j.12-121. P . 49

[8] . Mitchell N. Sir Georg Cunningham. Edinburg, 1968. P. 67.

[9] . برگرفته از گزارش میخاییلف- سفیر شوروی به لیتوینف- کمیسار خلق در امور خارجی، تاریخی 23/6/1938// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1938، پرونده ویژه 20، کارتن 185، پوشه 4، برگ های 171-172.

[10] . بر گرفته از گزارش تدوین شده بر پایه گواهی های پیر شامی هنگام بازپرسی او از سوی استخبارات انگلیس در اکتبر 1945//

L/P@ j.12-121. P 56.

[11]. Caroe O. The Patans. 550 B. C. to A. D. 1975.L. 1985. P. 408-409, Mitchell N. Op. cit. P.67.

  

[12] . جدا از این ها، انگلیسی ها  که متوجه نفوذ بسیار بالای پیر در میان قبایل پشتون گردیده بودند، بیگمان بر آن شده بودند تا به هر بهایی که شده او را به سوی خود بکشانند تا در آینده بتوانند از یک سو از هرگونه بهره گیری ابزاری کشورهای متخاصم از جمله آلمان از نفوذ او بر قبایل پشتون پیشگیری نمایند و از سوی دیگر خود بتوانند در آینده از وجود او و خاندانش در صورت نیاز در گستره قبایل حد اکثر بهره برداری را نمایند.

 

رخدادهای سده گذشته به ویژه رخدادهای دهه هشتاد سده بیستم در کشور نشان دادند که دور اندیشی انگلیسی ها تا چه اندازه خردورزانه و مدلل بوده است و این خاندان چه خدمات ارزنده یی برای منافع انگلیس و متحدانش انجام دادند.-گ.  

[13] . روشن است، در کابل، گردانندگان غرق گمانه زنی در این باره بودند که انگیزه انگلیسی ها از این کار چیست و با راه اندازی این هنگامه چه اهدافی را دنبال می کنند!-گ.

[14] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1938، پرونده ویژه 20، کارتن 185، پوشه 4، برگ 259.

[15] . همان جا، برگ 235.

[16] . Adamec L. W. Afghanistan s Foreign Affairs to the Mid- Twentieth Centry. Tucson (Arisona). 1974. P. 230.

[17] . بر گرفته از: گزارش آتشه نظامي سفارت شوروي در افغانستان ي. کارپف، «در باره سياست خارجي حکومت افغانستان»، تاريخي 14/08/1940، // بايگاني سياست خارجي فدراسيون روسيه، فوند 071،1942، کارتن 24، پرونده 200، پوشه 8، برگ 17.

[18] . بر گرفته از: گزارش يرشف- دستيار  ارشد دفتر خاور ميانه کميسارياي خلق در امور خارجي  شوروي زير نام- «اوضاع سياسي افغانستان در آغاز سال 1942»// بايگاني سياست خارجي فدراسيون روسيه، فوند 071، 1942 کارتن 24، پرونده ويژه 200، پوشه 8، برگ17.

[19] . برگرفته از: گزارش گفتگوهای میخاییلف- سفیر شوروی با فریزر تیتلر تاریخی 4/7/1941// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071/سال 1941. پرونده ویژه 23. کارتن 196. پوشه 5. برگ 164. 

[20] . روشن است که هم انگلیسی ها و هم هاشم خان دادگرانه هراس داشتند که آلمانی ها حتما  بار دیگر از نفوذ پیر سعدی گیلانی بر قبایل پشتون دو سوی خط دیورند برای برپایی خیزش های ضد انگلیسی و ضد حکومت افغانستان در گستره قبایل مرزی بهره برداری خواهند نمود. از این رو، ناگزیر بودند دست به اقدامات پیشگیرانه بیازند.-گ.   

[21] . برگرفته از تلگرام فرستاده بریتانیا در کابل فریزر تیتلر به وزارت خارجه انگلیس، تاریخی 8/9/1939//

L/P@ j.12-121. P.  11.

 

[22] . L/P@ j.12-121. P. 17.

 

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++

 

 

بخش بیست و هشتم

عملیات «امان الله» و «تبت»

 

آلمان فاشیستی با در دادان جنگ جهانی دوم، با همه شیوه ها می کوشید بر بریتانیای کبیر پیروز گردد. رهبری فاشیستی می دانست که عمده ترین مستعمره انگلیس و شالوده همه امپراتوری عظیم بریتانیا، هند است. چنانی که هیلگروبر- تاریخدان بزرگ آلمانی می نویسد «برای هیتلر، چونان اکسیوم بود که هند هسته امپراتوری بریتانیا است». از این رو، امیدوار بود که «استیلای هند، انگلیس را وادار به عقب نشینی می گرداند».[1] هر چند هم، تا استیلای «مروارید دیهیم شهریاری بریتانیا» هنوز راه دور و درازی در پیش بود.

 

آلمان برای محروم ساختن بریتانیا از منابع بزرگ انسانی و مادی هند، در پی سازماندهی خیزش سراسری قبایل پشتون هند بریتانیایی بود. آلمان تا این دم تجربه سرشار به دست آورده در این منطقه در دوره جنگ جهانی یکم را داشت. در برلین از همان زمان این اندیشه پا گرفته بود که استخبارات و دیپلماسی آلمان در آن برهه نتوانسته بودند از همه زمینه های مساعد در افغانستان در نوار «آزاد» قبایل پشتون هند برای تضعیف بریتانیای کبیر کار بگیرند.

 

نمونه هیات نیدر مایر- هینتیگ و ماجرای پیر شامی ثابت ساخت که با تخصیص منابع مالی هنگفت و داشتن روابط پایدار با افغانستان، می توان خیزش مسلحانه قبایل پشتون را بر انگیخت و با این کار، ارتش بریتانیا را در هند به زانو در آورد.

 

افزون بر علل عینی، نقش چشمگیری را در پیوستگی طرح های آلمان در قبال افغانستان یک عامل ذهنی نیز بازی نمود و آن این که اسکار فن نیدر مایر مقارن با اوایل جنگ جهانی دوم در رتبه سرهنگی به عنوان افسر ماموریت های ویژه ستاد جنرال فیلد مارشال و. کیتیل– رییس کل ستاد نیروهای مسلح آلمان گماشته شد و دادگرانه یکی از بهترین خبرگان در مسایل خاور میانه شمرده می شد.

 

و. هنیتیگ- رهبر دیگر هیات سال های 1915-1916 آلمانی در کابل، نیز به مدارج بالای دولتی رسیده بود که در کرسی مدیر دفتر خاور میانه در وزارت خارجه کار می کرد و همه مسایل مربوط به کشورهای عربی، ترکیه، ایران و افغانستان را رهبری می کرد. 

 

در اوایل، فاشیست ها، پس از روی کار آمدن، روشن است فرصت اندیشیدن در باره افغانستان و هند را نداشتند. مگر، در 1935 در برلین به مشی رخنه فعال در افغانستان باز گردیدند. با سنجش موقف هوادارِ انگلیسِ ظاهر شاه و هاشم خان (که همه  اهرم های اداره کشور را در دست داشت)، در برلین و رم بر امان الله خان تکیه کردند و تا پایان جنگ جهانی به این اندیشه «وفادار» ماندند. علت اصلی این «وفاداری» به گفته چ. میلر– تاریخدان امریکایی، آرزومندی هیتلر مبنی بر این بود که «بر انگیختن قیام ضد بریتانیایی قبایل پشتون در امتداد مرزهای هند و افغانستان  به کمک امان الله خان، همه ارتش هند را برای سرکوب آن درگیر خواهد نمود».[2]  

 

پترو کوارونی– سفیر ایتالیا در کابل که یکی از هوشمند ترین و آگاهترین دیپلمات های اروپایی بود، پس از تسلیم شدن ایتالیا در گفتگو با سامیلفسکی- کار دار (شارژ د آفر) شوروی به تاریخ 21 دسامبر 1941 با ارزیابی اوضاع سیاسی در افغانستان در سال های جنگ گفت: «در افغانستان هواداران امان الله به ویژه در میان قبایل بسیار اند. مگر، آن ها کدام حزب سازمان یافته ندارند. این جریان معین با آن که تشکل یافته هم نیست [نیروی مهمی است-گ.] و به آن می توان بخش مترقی سرداران و روشنفکران مشروطه خواه نوین افغانستان را افزود. آن ها از استبداد هاشم خان ناخشنود هستند و برای ایشان امان الله خان نماد و مظهر یک شاه مترقی است که در راه آزادی رزمید و با جنگ با انگلیس آن را به دست آورد. در این جا سخن بر سر شخص امان الله نیست. جان مطلب در آن است که در افغانستان شخصیت بزرگ دیگری که مظهر چنین تمایلاتی باشد، نیست».[3]

 

سر از آغاز جنگ جهانی دوم، در برلین از این هم  پویاتر به تدوین و پیاده سازی برنامه ها در زمینه بی ثبات سازی اوضاع در مرزهای شمال باختری هند آغاز نمودند. روی این منظور، به سخن دقیق م. هادینر- تاریخدان بریتانیایی،«خبرگان عمده در مسایل افغانستان- هینتیگ و نیدر مایر و گروبا، با تب و تاب روی جان تازه بخشیدن به طرح های دیرین کار می کردند».[4]

 

هنوز وارسا گرفته نشده بود که فن ریبنتروپ- وزیر خارجه آلمان در یکی از سفرهایش، هینتیگ را به قطار ویژه با خود به همراه گرفت و به او پیشنهاد کرد تا برای سازماندهی شورش قبایل مرزی پشتون در محل، به عنوان سفیر در کابل کار نماید. هینتیگ موافقت نمود. مگر به این شرط که در افغانستان همه سازمان های آلمانی و استخبارات زیر فرمان او کار کنند. زمان حضور در کابل را نیز باید او خود تعیین نماید. شرایط او پذیرفته شدند. ریبنتروپ شتاب داشت تا اقدامات خرابکارانه را در هند آغاز نماید. چون می دانست که پس از چندی در شمال افریقا جنگ آغاز می گردد. در این پیوند، بر رایش سوم بود تا نیروهای انگلیسی را در هند در گیر بسازد.

 

رهبران آلمان پس از بستن پیمان عدم تعرض با شوروی، امیدوار بودند بتوانند حکومت شوروی را برای پیاده ساختن برنامه های خود در افغانستان، به سوی خود بکشانند.

 

فریتس گروبا که پس از شکست رایش سوم از سوی سازمان ضد اطلاعات شوروی دستگیر شده بود، در یکی از بازپرسی ها گواهی داد: «پس از آغاز جنگ، ریبنتروپ کارشناسان و آگاهان رنگارنگ مسایل خاور میانه و نزدیک را نزد خود فرا خواند و با آنان امکان سازماندهی اقدامات ویرانگرانه را در کشورهای خاور زمین بررسی نمود. از جمله امکان سازماندهی اقدامات خرابکارانه در هند بریتانیایی بررسی گردید. همه حاضران ابراز عقیده کردند که به دلیل نبود روابط مستقیم میان آلمان و هند، چنین اقداماتی می توانند تنها همراه با روسیه شوروی و یا با توافق آن کشور روی دست گرفته شوند».[5] 

 

گروبا در 1946 در باره موقفش در قبال طرح «لشکر کشی به هند» ریبنتروپ (که مبدل ساختن افغانستان به تخته خیز برای اقدامات رزمی در برابر امپراتوری بریتانیا بخش متشکله آن بود)، مفصل تر ابراز نظر کرد: «من و هینتیگ اعلام کردیم که بازآوری امان الله خان بر تخت پادشاهی از سوی آلمان، تنها به یاری روسیه عملی است».[6]

 

این گونه، همه پلان های آلمان مبنی بر بر انگیختن شورش ضد بریتانیایی در گستره قبایل پشتون در سال های 1939- 1940 با سنجش یاری شوروی در سرنگونی خاندان حاکم یحیی خیل بنا یافته بود.

 

نیدر مایر پیشاپیش دیگران، «طرح اقدامات در برابر هند» را ارائه داد که به تاریخ 3 نوامبر 1939 در یادداشت گزارشی خود «سیاست و پیشبرد جنگ در خاور نزدیک» پیشنهاد نمود، باید همراه با شوروی از راه قفقاز بر امپراتوری بریتانیا یورش برد.[7] او به گونه سنتی پیشنهاد کرد برای درگیر ساختن و سرگرم ساختن سپاهیان انگلیس در هند، باسته است تا خیزش قبایل پشتون را بر انگیخت. طرح او از سوی ستاد کل آلمان تایید شد و جنرال آلفرد یورل- فرمانده بخش عملیاتی ستاد سر فرماندهی نیروهای مسلح- در گزارش خود به تاریخ 6 جنوری1940 نشاندهی نمود که در افغانستان بایسته است همه مساعی را متوجه مسلح ساختن شورشیان قبایل پشتون به مقصد ایجاد تهدید هند گردانید و با این کار از گسیل نیروهای انگلیسی از هند به بریتانیا جلوگیری کرد.[8]

 

سرویس های ویژه و وزارت خارجه رایش سوم برای انجام این وظیفه، تلاش ورزیدند اقدامات خود را در افغانستان هماهنگ گردانند که دو طرح پویایی های اجنتوری را در نوار قبایل «آزاد» پیشنهاد نمودند. سازمان اس.اس.(SS) طرحی را تدوین نمود که بر پایه آن برای پویایی های ویرانگرانه در میان قبایل کوهنشین نه تنها از خاک افغانستان، بل نیز تبت کار گرفته شود. پیاده سازی عملیات «تبت»، به پنداشت ارنست شیفر- طراح آن– «هاوپت اشتورم فورر» (فرمانده تهاجم اصلی)، می بایستی حاکمیت بریتانیا بر تبت و هیمالیا را بر هم بزند». روی این منظور، سازماندهی قیام بزرگ «قبایل رهزن» و انجام اقدامات ویرانگرانه در برابر تاسیسات مهم استراتیژیک (پل ها، راه آهن، خطوط تلگراف و...) و یگان های ارتش بریتانیا برنامه ریزی شد. در نظر گرفته شده بود که عملیات تبت در سه مرحله پیاده گردد:

1-      مرحله نخست آن، قبلا عملی گردیده بود و مقارن با پاییز 1939 سه اجنت با مقدار هنگفت پول به تبت گسیل گردیده بود.

2-      در آینده در نظر بود دسته یی10-30 نفری مسلح با تیربارها و تفنگ های خودکار از راه افغانستان به تبت گسیل گردد. مگر سلاح اصلی آنان باید پول می بود. از این رو، در نظر بود سه میلیون مارک برای انجام اقدامات ضد بریتانیایی به دسترس آنان گذاشته شود.

3-      شیفر امیدوار بود در مرحله بعدی به سال 1940 با همکاری شوروی هیات «علمی» یی را متشکل بر 200 افسر و درجه دار اس. اس. پس از دیدن آمادگی های ویژه سازماندهی نماید. او باور داشت شوروی اجازه خواهد داد که در یکی از جمهوری های آسیای میانه پایگاهی برای سپاهیان اس.اس. ساخته شود. هیات «علمی» با راه افتادن از این پایگاه، می بایستی برای قبایل تبت و نواحی شمالی نوار آزاد» هند بریتانیایی با کاروانی متشکل از  سه هزار جانور بارکش و «بادپا» پارتی بزرگ جنگ افزار به شمول خمپاره انداز ببرند.[9]

 

وزارت خارجه آلمان طرح بازآوری امان الله خان بر تخت پادشاهی را پیش کرد. هینتیگ- پردازنده اصلی عملیات «امان الله»، امیداوار بود که همکاری با شوروی امکان می دهد نه تنها عملیات خرابکارانه در برابر هند بریتانیایی را پهن ساخت، بل نیز  شاید بتوان رویارویی نظامی میان آلمان و شوروی را نیز به تعویق انداخت.

 

هدف اصلی عملیات «امان الله» چنانی که گفته شد، «به دست آوردن پایگاه برای عملیات گوناگون در برابر هند،  درگیر ساختن و سرگرم ساختن نیروهای مسلح انگلیس و پشتیبانی از جنبش شورشی در وزیرستان» بود. به پنداشت هینتیگ، برای سرنگونی ظاهرشاه، بایسته بود از رزمجویان قبایل غلزایی کوچیده به ترکستان شوروی، دسته دو هزار نفری یی را تشکیل داد به فرماندهی صدیق خان چرخی و آنان را با سلاح های آلمانی مسلح ساخته و شهر مزار شریف را گرفت.

 

هینتیگ همچنان می پنداشت که امانیست ها موفق خواهند شد برای سازماندهی لشکرکشی باهمی به سوی کابل، قیام قبایل مرزی پشتون (در گام نخست افریدی ها، مومندها و شینواری ها...) را بر انگیزند.[10]با خیزش نیرومند قبایل پشتون، سرنگونی ظاهرشاه ناگزیر بود.

برای تضمین کامل موفقیت، هینتیگ برنامه ریزی کرده بود تا در عملیات امان الله یک لشکر کوهی «ورماخت» (ارتش آلمان) را نیز وارد کارزار کرد که از تهاجم دسته صدیق خان به کابل، از خاک ترکستان شوروی پشتیبانی نماید. کمک شوروی می بایستی در ساختن پایگاه ها و رساندن سپاهیان بازتاب یابد.[11]

 

پلان هینتیگ را به کمک شوروی ممکن بود عملی ساخت. هنوز در بهار 1940 این پلان نسبت به عملیات «تبت» شانس بزرگی به پیروزی داشت. از این رو، ریبنتروپ که در سیمای داور میان «اس. اس.» («زوندر اشتافل») و «ابویر» (سازمان اطلاعات نظامی) برآمد نموده بود، از پلان بازآری امان الله حمایت کرد. مگر اس. اس. که در تبت مواضع محکمی در اختیار داشت، به پافشاری بر واریانت خود ادامه می داد.

 

در این پیوند، فیصله شد هر دو عملیات را به گونه موازی پیش ببرند.  با توجه به این که تحقق آن ها بدون همکاری شوروی ناممکن بود، شولنبورگ- سفیر آلمان در مسکو، به تاریخ 13 ماه سپتامبر 1939 از ریبنتروپ رهنمود دریافت داشت به گونه احتیاط آمیزی موقف شوروی را در رابطه با بازآوری امان الله دریابد. چنین بر می آید که شولنبورگ مخالف این ماجراجویی بود و از همین رو هم در بررسی این مساله با مولوتف– وزیر خارجه شوروی شتاب به خرج نمی داد.

 

در ماه اکتبر 1939 به گونه نهایی آشکار گردید که آلمان به پیاده سازی پلان «امان الله» آغاز نموده است. به تاریخ 17 اکتبر ریبنتروپ بار دیگر به سفیر خود در مسکو رهنمود داد تا دیدگاه حکومت شوروی را در زمینه بررسی  امکانات عملی نمودن عملیات «امان الله» روشن بسازد. در همین روز، هینتیگ صدیق خان را به دفتر کار خود دعوت و به او پیشنهاد کرد ابتکار آماده سازی  قیام در افغانستان برای سرنگون سازی خاندان حاکم نادریه و باز گردانیدن شاه پیشین امان الله خان را بر تخت به دوش خود بگیرد...»[12]

 

به تاریخ 17 اکتبر، صدیق خان چرخی به سفارت شوروی در برلین آمد. به گونه یی که کوبولف- رزدنت کمیساریای خلق در امور خارجی- مستشار سفارت در برلین، به مسکو گزارش داد، نماینده امان الله می خواهد برای رفتن به مسکو ویزا بگیرد. چون «او حکومت افغانستان را دربست و یکسره زیر نفوذ انگلیس می پندارد و می خواهد در مسکو در باره تغییر نظام در افغانستان به یاری شوروی  گفتگو نماید».[13] صدیق خان در پایان گفتگو در باره مسافرت قریب الوقوع خود به ایتالیا نزد امان الله خان  سخن گفت- جایی که او سه- چهار روز را به سر خواهد برد و خواهش نمود تا  بازگشت او از رم به برلین، پاسخ درخواست خود را دریافت نماید.

 

امان الله خان بی آن که منتظر آمدن صدیق خان گردد، با پسر خود هدایت الله به سویس رفت و از آن جا به او به برلین زنگ زد. در روند گفتگوی تیلفونی دو سیاستمدار افغانی مساله به دست آوردن کمک آلمان را برای روی کار آمدن دو باره امان الله در افغانستان بررسی کردند.[14]

 

در همان ماه، دیدار تعیین کننده  امان الله خان با صدیق خان در یکی از مهمانخانه های شهر بولتسانوی ایتالیا صورت گرفت. در این دیدار قرار شد که پس از به دست آوردن توافق مسکو، امان الله خان به تاشکنت برود و پس از گرفتن مزار شریف به عنوان پادشاه افغانستان مردم را به قیام سراسری فرا می خواند و پشت سر سپاهیان به سوی کابل رهسپار گردد».[15]

 

بایسته است نشاندهی کرد که امان الله به چرخی باور داشت و آزادی عمل کاملی به او در گفتگوها با آلمانی ها داده بود. به یاری تکاپوهای صدیق خان بسیاری از جزییات پلان «امان الله» تدقیق یافتند.

 

روشن است تنها پس از توافق کرملین می شد به پیاده سازی اندیشه های هینتیگ و صدیق خان مبنی بر ارایه کمک به امان الله پرداخت. مگر، شولنبورگ کماکان به دیدار با مولوتف شتاب نمی ورزید و تنها به تاریخ 2 نوامبر 1939 در آستانه بازگشت به برلین شب هنگام با مولوتف دیدار کرد. شولنبورگ برای دیدار با مولوتف بهانه پیش پا افتاده یی را برگزید: دریافت اجازه حکومت شوروی برای سازماندهی شکار برای ریبنتروپ در درختزارهای کارپات! تنها در پایان گفت و شنودها ناگهان به گونه  غیر منتظره رو به مولوتف گفت که در آستانه بازگشت به برلین «امروز به این اندیشه افتاده است بپرسد که نظر مولوتف در باره نادر شاه چه است؟».[16]

 

... و بی درنگ افزود: «چنین بر می آید که امان الله خان آغاز به روی دست گرفتن تدبیرهایی می نماید». شاید چنین پرش ناگهانی از بررسی موضوع شکار در درختزارهای کارپات برای ریبنتروپ به بررسی شخصیت های دو پادشاه پیشین افغانستان مولوتف را بس شگفتی زده ساخته بود و به این  سخن بسنده کرد که « چنین بر می آید که امان الله از صحنه بیرون شده باشد».

 

... و گفت و شنود آن ها در همین جا پایان یافت.

 

شولنبورگ تنها پس از بازگشت از برلین، با به دست آوردن دستور مشخص، گفتگوها با مولوتف را در باره عملیات  در دست اجرا در افغانستان از سر گرفت. به تاریخ 13 نوامبر با او دیدار نموده و اعلام داشت که حکومت آلمان به مقصد پایان بخشیدن سریع جنگ می خواهد «بر انگلیس فشار نیرومندی وارد بیاورد».[17] از همین رو، از حکومت شوروی خواهش می نماید «به افغانستان امان الله خان و ادم های او را برای وارد آوردن فشار بر انگلیس گسیل دارد و انجام نمایش نظامی سپاهیان شوروی در مرز با افغانستان و قفقاز بدون این که کدامین مقاصد تجاوزکارانه داشته باشد، بسیار ایده آل خواهد بود. هر گاه چنین کاری ممکن نباشد، آن گاه بهتر خواهد بود هرگاه حکومت شوروی به پخش آوازه ها در زمینه بپردازد».[18]

 

مولوتف وعده سپرد خواهش حکومت آلمان را بررسی نماید. او به تاریخ هفدهم نوامبر شولبنورگ را نزد خود دعوت کرد و به آگاهی او رساند که در رابطه با پخش آوازه ها در باره تقویت نیروهای ارتش سرخ در قفقاز و مرزهای افغانستان و شوروی، «حکومت شوروی مخالف نیست».[19]

 

شولبنورگ، با مشاهده عدم آرزومندی مولوتف مبنی بر این که او نخست گفتگو در باره برنامه باز آری امان الله وآزمایش نظامی در «تبت» را آغاز نماید، خود از مولوتف در باره «امکانات عبور امان الله و آدم های او به افغانستان و نیز در باره همکاری شوروی به رفتن شیفر به تبت» پرسید.

 

آن گاه مولوتف تلاش ورزید از سفیر آلمان روشن بسازد «مساعدت شوروی به امان الله و شیفر در چه  چیزی تبارز نماید؟» مگر شولنبورگ خود همه جزییات این «عملیات ها» را نمی دانست و از این رو تنها به آن بسنده کرد که  از این که مولوتف امکانات بررسی این مسایل را رد ننموده است، ابراز رضایت نماید».

 

ریبنتروپ به تاریخ دوازدهم دسامبر 1939 برای گفتگو با مولوتف کارشناسی را در مسایل اروپای خاوری به نام پ. کلیست گماشت که  هر چند هم در باره عملیات «تبت»  و «امان الله» اطلاعات اندکی داشت، مگر یک مهره بس سازشگر بود که هم طرف پذیرش اس. اس و هم ابویر بود.[20]

 

 

کلیست برکشیده ریبنتروپ بود و در گام نخست در گفتگوها در مسکو منافع وزارت خارجه و ابویر را نمایندگی می کرد. مگر چون به عنوان افسر اس اس زیر دست هیملر بود، نمی توانست آرزومندی های «رایشس فورر» را نادیده بگیرد.

 

به گونه یی که این کار شگفتی بر انگیز نیست، نامزدی نماینده آلمان برای گفتگوها در مسکو مورد پذیرش شوروی نیز بود. چون کلیست جاسوس سازمان اطلاعات شوروی بود که محرم ترین اطلاعات را به دسترس آن می گذاشت.[21]

 

آلمانی ها خطر نکردند صدیق خان را که همه جزییات عملیات «امان الله» را می دانست، به مسکو بفرستند. در برلین از گفتگوهای رو در روی فرستاده امان الله خان با شوروی ها هراس داشتند. چون شاید امکان بازی دو گانه را هم از سوی شوروی و هم از سوی صدیق خان که شخصا با استالین آشنایی داشت، منتفی نمی دانستند.

 

به تاریخ 17 دسامبر 1939 شولنبرگ با مولوتف دیدار کرد و آمدن کلیست را به آگاهی او رساند. واکنش مولوتف در زمینه بسیار سرد بود. مگر، هر چه بود، کلیست در میانه های دسامبر در مسکو چند روز آزگار با مولوتف گفتگوها را پیش می برد.

 

اسناد روسی مربوط به بازدید کلیست از مسکو؛ تا این دم هم دور از دسترسی تاریخپژوهان مانده است. مگر، از روی اسناد آلمانی یی که تا کنون فاش گردیده است، روشن است که «روس ها در پرنسیپ با اقدامات آلمان موافقت نموده بودند. مگر از تصویب نهایی آن خود داری می ورزیدند».[22]

 

کلیست همانا با همین سخنان دستاورد بازدید خود از مسکو را در نشست تاریخی 9 جنوری 1940 که در آن او در باره برآیند گفتگوهای انجام شده گزارش داد، نتیجه گیری کرد.

 

دریاسالار و کانارایس- رییس «ابویر» که در این نشست حضور داشت، از این گونه پاسخ سر در گم جانب شوروی بس ناخشنود بود. چون می پنداشت که «بدون همکاری پویای روس ها پلان «امان الله» شانسی برای پیروزی نداشت».[23] از این رو، در برلین تصمیم گرفتند گفتگوها با مسکو را ادامه دهند. مگر، در این هنگام، آلفرد روزنبورگ- رییس دفتر سیاسی حزب حاکم که هراس داشت که تلاش های امان الله مبنی بر بازگردانیدن تاج و تخت، به جنگ داخلی در افغانستان انجامیده، ظاهر شاه را ناگزیر خواهد گردانید در پی بستن پیمان با انگلیس برآید، مخالف پلان «امان الله»– برآمد کرد. او به روز رفتن کلیست به مسکو، یادداشت گزارشی یی برای هیتلر تدوین کرد زیر نام «عملیات در هند» که در آن بر خطر بر باد رفتن «دستاوردهای رخنه چندین ساله در افغانستان» در صورتی که امان الله تلاش نماید قدرت حاکم در کابل را سرنگون نماید، نشاندهی کرد.

 

 

 به تاریخ 18 دسامبر 1939 دفتر سیاست خارجی حرب نازی یک یادداشت دیگر هم تدوین نمود که در آن عملیات «امان الله» را به باد نکوهش تندی گرفته بود. در این یادداشت نشاندهی شده بود که حکومت افغانستان ارتش نیرومندی دارد و می تواند به آسانی قیام قبایل پشتون را در هم بکوبد و آن گاه «افغانستان چونان پایگاهی برای ضربه آلمان بر هند بریتانیایی از دست خواهد رفت».[24]

 

روزنبرگ ممکن می پنداشت «حکومت افغانستان را متقاعد ساخت از قبایل مرزی در مبارزه آنان در برابر بریتانیا حمایت نموده و به آنان کمک های غیر رسمی منظمی بنماید».[25]  هیتلر با دیدگاه روزن برگ موافقت نمود و پلان باز آوری امان الله را رد نمود.

 

مگر، «ابویر» (سازمان استخبارات نظامی) و وزارت خارجه آلمان تصمیم گرفتند به مسوولیت خود گفتگوها در مسکو را ادامه دهند و در ماه فبروری 1940 کلیست برای بار دوم به شوروی رفت. این بار او نتوانست با مولوتف دیدار نماید. مگر بر پایه داده های منابع آلمانی او با نمایندگان سازمان های اطلاعاتی شوروی دیدار کرده بود. [26]

 

کلیست هنوز در دیدار نخست خود پیشنهاد کرده بود که هیات تبت را افسران وزارت کشور شوروی همراهی نمایند.[27] جانب شوروی موافقت نمود در عملیات تبت شرکت نماید. مگر پلان«امان الله» را نپذیرفت.

 

سازمان های اطلاعاتی شوروی از گفتگوها با کلیست برای به دست آوردن اطلاعات بایسته در باره برنامه های آلمان فاشیستی در قبال افغانستان و هند بهره برداری می نمودند. همکاری در عملیات «تبت» با آلمانی ها تنها برای «چشمبندی» و اغفال آن ها برگزیده شده بود. این عملیات شانس بزرگی به پیروزی نداشت. حتا هرگاه شوروی هم از آن پشتیبانی می کرد.

 

شکست دومین بازدید کلیست از مسکو نشان داد که شوروی ها در نظر ندارند به آلمانی ها در پیاده ساختن برنامه های شان در افغانستان کمک نمایند. از این رو، به تاریخ 5 ماه مارچ 1940 شولنبورگ با مولوتف دیدار کرد که به او گفت: «طرح های مربوط به تبت و افغانستان که در پیوند با آن کلیست به مسکو آمده بود، و به نظر خود او خیالی می آید، مورد تایید رهبر [هیتلر] و فن ریبنتروپ نبود. از همین رو، مساله مربوط به افغانستان دیگر اصلا مطرح نمی باشد».[28]

 

مگر در برلین و رم، چنانی که رویدادهای بعدی نشان دادند، اندیشه راه اندازی کودتای دولتی در کابل به منظور سرنگونی رژیم هوادار انگلیس ظاهر شاه را از سر به در نمی کردند. تنها پلان «امان الله» را برای چندی تا فراهم شدن زمینه مناسب و فرا رسیدن فرصت مساعد کنار گذاشته بودند.

 

بازدید فرستاده ریبنتروپ از مسکو، مولوتف را بر آن واداشت تا تدبیرهایی اتخاد نماید برای آن که مناسبات افغانستان و شوروی از درز نمودن محتمل اطلاعات مبنی بر دست داشتن بلافصل شوروی به علمیات «امان الله» زیانمند نشوند.

 

 به تاریخ نهم فبروری 1940 میخاییلف– سفیر شوروی در کابل، رهنمود مولوتف را دریافت داشت تا از نام حکومت شوروی به اطلاع وزیر خارجه افغانستان برساند که «اتحاد شوروی خواهان حفظ و تحکیم صلح در افغانستان می باشد».[29] رهنمود مولوتف انجام شد. رخدادهای آتیه نشان دادند که هوشمندی و دور اندیشی مولوتف به چه پیمانه مدلل بود.

 

سازمان اطلاعات سیاسی هند، همه تکاپوهای شاه پیشیبن- امان لله و پیرامونیان او را زیر نظر داشت و موفق شده بود اطلاعاتی را در باره گفتگوهای صدیق خان و امان الله خان به دست بیاورد که در  روند آن این موضوع بررسی گردیده بود به کمک آلمان و شوروی بهار 1940 تلاش نمایند قیامی را در افغانستان برپا و ظاهر شاه را سرنگون سازند. [از سوی امان الله خان و صدیق خان-گ.] در نظر گرفته شده بود که در صورتی که مسکو تضمین نماید نواحی شمال باختری هند بریتانیایی را به افغانستان برگرداند، «ترکستان افغانی» را به عنوان پاداش به شوروی ببخشند.[30]

 

سازمان استخبارات سیاسی هند همچنان داده های استخباراتی به دست آورده بود در باره مراسلات میان مولوتف و ریبنتروپ.[31]

 

اطلاعات در باره رفتن صدیق خان به مسکو، لندن را به گونه نهایی متقاعد گردانید که آلمان در پی به دست آوردن اجازه عبور سپاهیان خود و رساندن جنگ افزار از راه خاک شوروی به مقصد برگرداندن امان الله است. در همین هنگام، دفتر سازمان اطلاعات انگلیس در پیشاور اطلاعات گمراه گننده و فریبنده یی به دست آورده بود مبنی بر این که صدیق خان به همراهی بیست تن افسر آلمانی از اروپا به آسیای میانه شوروی آمده است که از مرزهای دو کشور در پهنه آمو بازدید نموده اند.[32]

 

این اطلاعات نادرست و تایید ناشده استخباراتی بی درنگ به دسترس حکومت افغانستان گذاشته شده بود که بی درنگ در پی روی دست گرفتن تدبیرهای متقابل برآمده بود. به تاریخ 21 ماه مارچ 1940 در کابل به سفیر میخاییلف یادداشتی در باره پویایی های خصمانه صدیق خان در برابر خاندان نادریه سپرده شد و به تاریخ 23 مارچ احمد خان- سفیر افغانستان در مسکو، با مولوتف دیدار  و مساله «دست داشتن شوروی را در پویایی های صدیق خان» را بالا نمود. در پاسخ، مولوتف اعلام نمود که «حکومت شوروی به صدیق خان کدام دلچسپی ندارد و با او هیچگونه روابطی ندارد».[33]

 

حکومت هاشم خان در زمینه از این هم تند تر و قاطعانه تر از هانس پیلگر- سفیر آلمان در کابل، خواستار توضیحات گردیده بود. پیلگر ناگزیر گردید زمان درازی دست داشتن آلمان را در پلان روی کار آوردن دو باره امان الله خان تکذیب نماید. در این حال، او می کوشید همه گناه را به گردن شوروی بیفگند. هر چه بود در گزارش سفارت شوروی در سال 1940 این گونه نشاندهی شده بود: «پیلگر- سفیر آلمان در کابل به افغان ها اعلام داشته است که آلمانی ها هیچ چیزی در باره تلاش های امان الله خان نمی دانند. آن چه مربوط می گردد به کمک شوروی در زمینه، او چنین چیزی را منتفی نمی داند».[34]

 

در برلین، هر چه بود، به بازی دو گانه رهبری شوروی سوء ظن پیدا نموده بودند و تا اوایل 1941 آلمانی ها می کوشیدند از مسکو اجازه انجام عملیات «تبت» را به دست بیاورند. به تاریخ 31 ماه می 1940 کلیست از سفارت شوروی در برلین بازدید و خواهش نمود به او ویزای مولتی پل «رفت و برگشت چندین باره» بدهند. چون به زودی می خواهد به مسکو برود».[35] با داوری از روی اسناد فاش شده، برای او ویزا نداده بودند- مورد ی که بسیار کم در پراتیک مناسبات آن برهه شوروی و آلمان اتفاق افتاده بود.

 

به رغم دشواری ها، کلیست، هر چه بود، امید وار بود ماموریت «تبت» را به انجام برساند. او پس از شکست فرانسه [در جنگ با آلمان-گ.]، در ضیافتی در سفارت شوروی به رزدنت استخبارات شوروی- مستشار کوبولف، اعلام داشت: «پیروزی بر جزایر انگلیس هرگز به معنای فروپاشی امپراتوری بریتانیا نیست و منجر به تسلیم نمودن مستعمرات آن به آلمان نمی گردد. برای این کار (گرفتن مستعمرات انگلیس)،  بایسته است لرزه ها و تکانه هایی در خود مستعمرات رخ بدهد. چنین نقشی را به گونه مثال گسیل یک هیات «علمی» آلمانی به تبت به یاری شوروی دنبال می نماید. آلمان هنوز از توافق شوروی برای این تدبیر بهره مند نگردیده است. چون این کار، کار آینده نزدیک است».[36]

 

در کابل با نگرانی فزاینده و ترس شاهد گسترش مناسبات شوروی و آلمان بودند. حکومت افغانستان می ترسید که شوروی و آلمان خواهند کوشید امان الله خان را بار دیگر روی کار بیاورند. این ترس در دل انگلیس نیز دلهره افگنده و آن را سراسیمه ساخته بود که از همین رو، داده های اطلاعاتی را در زمینه پویا شدن امانیست ها در اروپا به دسترس هاشم خان گذاشته بود.

 

استخبارات بریتانیا موفق گردیده بود اندیشه و جزییات پلان امان الله را کشف نماید. از این رو، در هند با نگرانی چشم به راه و گوش به آواز تحول رخدادها در افغانستان بودند. در همه بازارهای خاور میانه آوازه هایی به گوش می رسید دال بر بازگشت زود رس امان الله و باشندگان به این آوازه ها بیشتر از گزارش های رسمی و روزنامه ها همه را یکجا با هم گرفته، باور داشتند.

 

حکومات بریتانیای کبیر و افغانستان هرگاه از واکنش کرملین به پیشنهاد ریبنتروپ آگاهی می یافتند، به این پیمانه از کمک شوروی به رایش سوم در زمینه سرنگونی خاندان یحیی خیل نگران و پریشان نمی بودند. بر پایه اسناد بایگانی ها، کمیساریای خلق در امور خارجی و رهبری سازمان استخبارات شوروی به کارمندان خود دستور داده بودند به همه تماس ها با امانیست ها پایان ببخشند و از انجام هر گونه دیدار با آن ها خود داری ورزند.

 

از همین رو، هنگامی که به تاریخ 20 اکتبر 1939 حکیم- سکرتر پیشین میسیون افغانی در برلین به سفارت شوروی آمد و «آمادگی خود را برای مشارکت در تعویض حکومتِ به گفته او «هوا دار انگلیس افغانستان» با یک حکومت مورد پذیرش شوروی، اعلام کرد»، اشکوارتسیف– سفیر در پاسخ به این پیشنهاد به تندی اعلام داشت که «حاضر نیست به بررسی همچو پیشنهادهایی بپردازد» و به تاریخ 28 دسامبر 1939 کوبولف دستور رهبری سازمان  استخبارات شوروی را مبنی بر برهم زدن همه تماس ها با صدیق خان به دست آورد.

 

با نتیجه گیری از گفتگوهای شوروی و آلمان در باب اقدامات باهمی در افغانستان، بایسته است نشاندهی کرد که مسکو تنها به مقصد روشن ساختن برنامه های رهبری فاشیستی در قبال افغانستان و هند، حاضر به گفتگو پیرامون آن گردیده بود. هر چه بود، همه تلاش های آلمانی ها در زمینه به دست آوردن کمک شوروی در پیاده ساختن عملیات«ابویر» در افغانستان و هند بریتانیایی، با شکست رو به رو گردیده بود. 

 

 

 

 


 

[1]. Hillgruber A. Staatsmanner und Diplomaten bei Hitler. Bd. II. Frankfurt, 1970.S. 40. 

[2]. Miller C. Khyber: British Indians North- West Frontier. N.Y. , 1977.P. 364.

[3]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1943، پرونده ویژه 26، کارتن 206، پوشه 4، برگ 13.

[4]. Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stuttgart, 1980. P. 160.

[5]. بایگانی مرکزی خدمات فدرال امنیت، فدراسیون روسیه، آر- 48558. برگ 84.

[6] . همان جا، برگ 239

[7]. Glasneck J., Kircheisen I. Turkei und Afghanistan- Brennpunkte der Orientpolitik im Zweiten Weltkrig. Berlin, 1968.S. 211. 

[8] . همان جا.

[9] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stuttgart, 1980. P. 162

[10] . همان جا

[11]. بایگانی  خدمات فدرال امنیت کارتن 8234، برگ 92.

[12] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، 1939، پرونده ویژه 21، کارتن 189، پوشه 6، برگ 61.

[13] . یادداشت گزارشی استخبارات سیاسی هند، در باره «شاه پیشین- امان الله و صدیق خان» تاریخی 4.11.1939.

[14] . بایگانی  خدمات فدرال امنیت فدراسیون روسیه، کارتن 8234، برگ 98.

[15] . یادداشت صورت مجلس مولوتف با شولنبورگ، تاریخی 2.11.1940// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1939، پرونده ویژه 1، کارتن 1، پوشه 4، برگ 7. 

[16] . یادداشت صورت مجلس مولوتف با شولنبورگ، تاریخی 13.11.1939// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1939، پرونده ویژه 1، کارتن 1، پوشه 4، برگ های 47-48. 

[17]. همان جا.  

[18]. یادداشت صورت مجلس مولوتف با شولنبورگ، تاریخی 17.11.1939// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1939، پرونده ویژه 1، کارتن 1، پوشه 4، برگهای 50-27.   

[19]. Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stuttgart, 1980.. 163-164.

[20] . فلیاش هاور، پاکت هیتلر- استالین و ابتکاز دیپلماسی آلمان، 1938- 1939، مسکو، 1990، ص. 199، 392، 402.

[21] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stuttgart, 1980.. 163-164

[22] . همان جا، 164.

[23]. Akten zur deutschen auswartingen Politik 1918ß1945. Serie D. bd. VIII. Bonn, 1969. S. 434.  .

[24] . همان جا.

[25] . Glasneck J., Kircheisen I. Turkei und Afghanistan- Brennpunkte der Orientpolitik im Zweiten Weltkrig. Berlin, 1968.S. 217.  

[26]. همان جا.  

[27] . یادداشت صورت مجلس دیدار مولوتف با شولنبورگ// اسناد سیاست خارجی شوروی، مسکو، 1995، جلد 23، 1. ص. 131.

[28]. تلگرام دیکانازف- معاون کمیساریای خلق در امور خارجی به میخاییلف سفیر شوروی در کابل// اسناد سیاست خارجی شوروی، مسکو، 1995، جلد23، ص. 80.     

[29] . یادداشت گزارشی استخبارات سیاسی هند «در باره شاه پیشین امان الله خان و صدیق خان» تاریخی 4.11.1939.

[30] . یادداشت گزارشی استخبارات سیاسی هند، تاریخی 27.2.1940.

[31]. Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stuttgart, 1980.p. 171.

[32]. یادداشت صورت مجلس دیدار مولوتوف با سفیر افغانستان، // اسناد سیاست خارجی فدراسیون روسیه، مسکو، 1995، جلد 23، 1. ، ص. 170.

[33] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 082، سال 1940، پرونده ویژه 23، کارتن 95، پوشه 5، برگ 113.

[34] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 082، سال 1940، پرونده ویژه 23، کارتن 95، پوشه 5، برگ 117.

[35]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 082، سال 1940، پرونده ویژه 23، کارتن 95، پوشه 5، برگ 139.

[36]. همان جا، برگ 62.

 

 


بالا
 
بازگشت