تاریخ افغان ها

 

 

 


 

 

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

 

  

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، جون 2009

 

 

فصل پانزدهم – کهندل وسلطان محمد

 

سلاح گرفتن شاه شجاع بمقابل بارکزی ها، مارش دوست محمد خان برای نجات کندهار، آزمایش شاه شجاع، شکست کامل شاه شجاع، عقب نشینی اوبه قلات، رسیدن سلطان محمد به کابل، دسایس این سرداربمقابل دوست محمد خان، فیصلۀ دوست محمد، انتخاب دوست محمد بحیث امیرومارش بمقابل سیکها، شکست درجمرود، سُرای برنیس درکابل، دشمنی انگلیسها با دوست محمد، گذارش سمنر درباره روسها وانگلیسها درآسیا، تصمیم محمد شاه برای تهاجم به هرات، پشتیبانی روس ها ازاو.

 

چنین است وضع کابل وقتیکه برنیس در1832 ازآن دیدن میکند. نتایج نظراومثل من وسایرافغانها بصورت عام اینستکه کهندل خان حاکم مستقل کندهارازعین برتری فکری برادرش برخوردارنبوده وازتعقیب گامهای اوفاصله زیادی دارد. مردم اوناراض بوده وشاید مانند سلطان محمد خان مورد سرزنش قرارگیرد که درپشاورنتوانست کارخوبی انجام دهد. جاه طلبی آئینۀ غیرصادقی است که اشیا را بمراتب کمترازصورت طبیعی آنها منعکس میسازد نسبت باینکه درآن انسانها خود را با رنگ آمیزی شخصیتها و منافع شخصی خوشنود میسازند. کهندل خان وسلطان محمد خان با این احساس انحرافی دائما بدنبال برخورد دشمنانه بمقابل برادر خویش میباشند، درحالیکه او مایل به ایجاد روابط خوب با ایشان است؛ آنها بدون کمترین دلیل اورا متهم میسازند که خواهان تسخیرساحات ایشان است – این درست است که چنین خطری وجود دارد، اما این خطر در جائی دیگری میباشد. سلطان محمد خان که مطیع رنجیت سنگه است، در آستانه سقوط کامل توسط مهاراجه قرارداشته واگرکهندل خان، اول باو تسلیم نمیشد، بعلت این بود که اوبقای خود را کاملا مدیون کمک سخاوت مندانه برادرش(دوست محمد خان) میداند، طوریکه ذیلا میبینیم.

 

شاه شجاع الملک، باوجودیکه غالبا شکست میخورد، ازحق خود به تاج وتخت منصرف نمیگردد. اوازوقتیکه برای اولین بارتوسط فتح خان سرنگون میشود، 8 بارکوشش میکند تا آنرا با زورسلاح دوباره بدست آورد؛ اوناکام میشود – اما شجاعت اواستوارمانده وموفق میشود دلچسپی حکومت انگلیسی-هندی را بسرنوشت خود جلب کند. آنها بیک زمامدار طرفدار نظرات خود درافغانستان ضرورت داشتند، اما ازکمک علنی ترسیده وگورنرجنرال ازقضیۀ اوبا بعضی قطعات سیکه پشتیبانی میکند طوریکه با مداخله آنها ووعدۀ واگذاری یکمقدارساحات ازطرف شاه شجاع، رنجیت سنگه موافقه میکند تا شهزاده سدوزی را تجهیزنماید. این حقیقت توسط نامه های سُر کلود وید ثابت میشود که درآنزمان اجنت سیاسی درلودیانه بوده و دربین محموله شاه شجاع الملک پس از شکست اودریافت میشود؛ یکتعداد این نامه ها بآدرس بعضی سرداران افغان است. اجنت برتانوی این روسا را به شورش تحریک نموده و به آنها اطمینان میدهد که حکومت اومیداند چطورازپشتیبانی آنها به حکومت قانونی خودشان قدردانی کند.

 

درجنوری 1834، شاه شجاع لودیانه را ترک میکند؛ درماه می اندوس را عبورنموده، درمرحله اول شکارپوررا میگیرد که مربوط به امیران سند است. بعدا درراس یک ارتش 22 هزارنفری افغان وهندوستانی بطرف کندهارمارش میکند. سربازان هندوستانی مطابق سیستم اروپائی تعلیم و تربیه شده، دسپلین خود را رعایت کرده وبعضی ازآنها فراریان کمپنی هند شرقی میباشند.

 

کهندل خان بسرعت سربازانی را آماده نموده وبصوب اومارش میکند تا شاه را دروادی پشین ملاقات کرده ومعبراورا ببندد، اما شکست خورده و مجبورمیشود به کندهارعقب نشینی کند، ازاینجا قاصدان متعددی به دوست محمد میفرستد تا اورا ازطوفانی باخبرسازد که اورا انفجارداده است. رئیس کابل با اخذ این اخبارمینویسد: "هروقتی مورد تهدید قرار گرفتید بمن اطلاع دهید، چون من فعلا دشمن شما هستم، آنوقت دوست شما خواهم بود". پس ازآن با فراموشی شکایات عادلانه بمقابل این برادر ناسپاس خود، فقط پیوند قرابتی وخونی را درنظرگرفته و با عجله بکمک او میشتابد. اما قبل ازحرکت، یک افسربنزد سُر کلاود وید میفرستد تا از طرف اومتیقین شود: این درست است که شاه بطورعلنی ازطرف حکومت اوپشتیبانی میشود؟ اگرجواب مثبت باشد، درباره اش فکرکند؛ اگرجواب منفی باشد، میخواهد بجنگد. اجنت سیاسی کمپنی جواب میدهد حکومت هند درتهاجم سهم ندارد، اما بهترین تمنیات خویش را برای پیروزی شاه شجاع ابرازمیدارد.

 

"بهترین تمنیات" حکومت انگلیس نمیتواند دوست محمد را متوقف سازد؛ مارش اوکه بعلت جواب سُرکلود وید معطل شده بود، شتاب میگیرد؛ اودر زمان خوبی به کندهارمیرسد، چون شاه شجاع موقعیتی دربین شهرکهنه و نو داشته ومحاصره را تنگترمیسازد. موقعیتی که اوحمله میکند، توسط یکتعداد جویبارها قطع شده و پوشیده با باغهای بزرگ ومحدود با دیوار های گلی میباشد که سربازان باید از موانع متعدد عبورکنند؛ این موانع برای مانورهای سواره زیاد مساعد نمیباشد که قسمت عمده هردوارتش را تشکیل میدهد؛ بآنهم هرروز درهردوجانب این خم وپیچها، مقابله جریان مییابد. برخورد کنندگان که سبعانه میجنگند ودرپناه دیوارها قراردارند، ترجیح میدهند درهمانجا کشته شوند تا اینکه یک وجب زمین را تسلیم کنند، چنین جنگی بزودی هردوجانب را ضعیف میسازد. شاه شجاع در ترمیم ضایعات خود مشکلات زیاد دارد، با آنکه جنگ بنفع او بوده ودر 29 جون 1834، یک حمله عمومی را آغازمیکند. سربازان او دلیری زیاد نشان میدهند؛ چهارمرتبه دفع شده وچهارباربحمله دوباره میپردازند، اما درآخر مجبوربه عقب نشینی شده، کنده ها وخندق های شهر با زخمیها و مردگان پرمیشود. ارتش دوست محمد دراین موقع بحرانی رسیده واز این روز، شاه شجاع تحت دومضیقه قرارمیگیرد، چون اومجبوراست قوتهای خود را تقسیم کند تا هم یورشهای محاصره شدگان را که توسط کهندل فرماندهی میشود وهم حمله دوست ازعقب را دفع کنند. این جنگ و یا دقیقتراین کشتارگاه 54 روز دوام داشته وافغانها تائید میکنند که 16 هزار نفرکشته میشوند.

 

شاه شجاع پس ازباخت یک جنگ حسابی بمقابل دوست محمد خان، برای آن میجنگد تا مسیری برای خود وسربازانش بازکند که بسمت شکارپور عقب نشینی کند؛ لیکن با تعقیب شدید محمد زائیها، ارتباطات اوقطع شده وبداخل سلطنت عقب رانده میشود. اوپس ازاینکه ازسربازانش جدا شده وفقط با 50 سواره باقی میماند، به هرات رسیده وازشاه کامران تقاضای پناهندگی ومهمان نوازی میکند؛ مگربرادرزاده اش که هرگزاورا دوست نداشته وبا ترس ازاینکه با تحریکات بتواند جای اورا بگیرد، از ورود او به شهرممانعت میکند. لذا شاه شکست خورده مجبورمیشود ازطریق دشت های خشک به فراه عقب نشینی کند. چیزهائیکه اورا درپیمودن ریگهای سوزان، تحت شعاع سوزنده آفتاب، بدون غذا وآب رنج میدهد غیرقابل باوربوده ومحمد زائیهای که اورا دنبال میکنند به نقطۀ میرسند که نزدیک است اورا اسیرسازند، همان لحظۀ است که اوداخل کلات نصیر شده واز آزارواذیت بیشتردرامان میماند. امیراین شهر، درزمان سلطنت او خود را ازسلطه افغانها آزاد میسازد، اما او را با استقبال پذیرفته ومهمان خود را بشیوه مناسب مقام او، با وسایل رسیدن به لودیانه فراهم میسازد. اودر اینجا باردیگرتوسط انگلیسها محبوس ساخته شده واو را برای یک تهاجم جدید نگهمیدارند که متعاقب آن زندگی خود را از دست داده وانگلیسها به بزرگترین فاجعۀ مواجه میشوند که درتاریخ نظامی امپراطوری ایشان هرگز ثبت نشده است.

 

محمد اکبرخان پسرمحبوب دوست محمد خان، دراین کمپاین خود را با شجاعت واستعدادهای نظامی ایکه میتوان آنرا تقریبا تهوربیمورد نامید، متمایزمیسازد وحرفۀ آینده اورا تشکیل میدهد.

 

این پیروزی، تصاحب قطعی محمد زائیها درافغانستان شرقی را تثبیت میکند؛ اما بعوض استفاده ازآن جهت تقویه موضع خویش، علامۀ برای شقاق تازه دربین آنها گشته ونتیجه آن برگشت دوباره شاه شجاع، پس از چند سال بکمک ارتش انگلیس میباشد. زمانیکه دوست محمد خان بکمک برادرش بمقابل تهاجم فرمانروای تبعیدی رفته است، سلطان محمد خان توسط رنجیت سنگه ازحکومت پشاوربرکنارشده ومجبورمیشود به جلال آباد برگردد، اوبا درنظرداشت درمان شکست خود، فکرمیکند ازغیابت دوست محمد خان استفاده کرده وکابل را تسخیرکند. درحالیکه دو برادر او، پیرمحمد خان وسید محمد خان دراین برنامه ریزی یکجا شده، از پیروزی دوست محمد درکندهاروبرگشت اوبه کابل مطلع میشوند. لذا آنها مدتی بدون تصمیم مانده ونمیدانند چه کنند؛ ازاینکه پیروزی برنامۀ خود را مشکوک دانسته وهنوزبآن اقدام نکرده اند، برنامه را لغو نموده وبه بهانه ابرازتمایلات گرم ودوستی با برادرپیروزمند خویش، گستاخانه نزد دوست محمد میروند تا پیروزی را تبریک گویند که تمام امیدهای آنانرا خنثی کرده وازصمیم قلب بآن ناسزا میگفتند. دوست محمد با وجود اطلاع ازاقدامات ناجوانمردانه آنها، فکرمیکند بهتراست چنین وانمود سازد که ازبرنامه آنها خبرنداشته وبا این اقدام، شاید بتواند نزاع ایشان را بپایان برساند. لذا او برادران خویش را با تمام ادب و ظواهردوستی صمیمانه میپذیرد. بعلاوه، پس ازبرگشت به کابل، تصمیم میگیرد تا انتقام بیحرمتی توسط رنجیت سنگه را گرفته ویک جنگ مقدس را برعلیه سیکها اعلام کند؛ بآنهم قبل ازاجرای آن، مایل است خود را درچشم افغانها بلند برده و ازیک شورای متشکل ازسرداران قلمرو،عنوان شهزاده مستقل را کسب میکند. میرواعظ ملای بزرگ کابل اورا امیرالمومنین اعلان نموده وعین مراسم اجرا شده درتاجگذاری احمد شاه را تکرار میکند. وقتی مراسم تاجگذاری بپایان میرسد، بتعداد 9 هزارسوار تحت فرماندهی یکی از برادرانش بمقابل سیکها میفرستد، اما پس ازاینکه آنها یک پیروزی مشکوک بدست میآورند، اوکابل را ترک گفته وخود را درراس ایشان قرارمیدهد؛ افغانها با رسیدن اوتشویق میشوند، اما نتیجه مثل قبل چندان قناعت بخش نمیباشد. علت آنهم، دسایس سلطان محمد خان وبرادرش میباشد که مخفیانه با رنجیت سنگه مذاکره کرده اند؛ امیردوست محمد با درک این حقیقت، جنگ را ترک نموده وبه کابل برمیگردد. دراینجا خود را مصروف تقویه ارتش میکند، بقصد اینکه درآینده با چانس بیشتر پیروزی، داخل کمپاین دیگری شود که برای مدت طولانی به تحقق نمی پیوندد، چون سلطان محمد خان نقش خائن را بازی میکند.

 

دوست محمد تمام کارمندان ملکی را برکنارمیسازد که ازایمانداری ایشان مطمئن نمیباشد؛ اوپسران خویش را حاکمان ولایات ونواحی مختلف تعین نموده وتوطئه های بیشتر، دراثرتدابیرعاقلانۀ او ناکام میشوند. سلطان محمد خان ودو برادرش با دیدن اینکه درکابل قدرتی ندارند، خود را کاملا دراختیاررنجیت سنگه میاندازند که اولی را حاکم روتا (قلعۀ در شمال پنجاب که باشندگان آن اکثرا مسلمان اند) تعین میکند.

 

سیکها با دریافت اینکه دوست محمد درحملات جدید مردد است، علت او را ترس پنداشته و هری سنگه حاکم مهاراجه پشاور، بعضی دهکده های مربوط کابل را تهدید کرده و سختگیری های زیادی بمقابل افغانهای آن منطقه روا میدارد. امیربا خسته شدن ازاین آزارها، بمقابل رنجیت سنگه اعلان جنگ نموده، فرماندهی ارتش را به پسران خود محمد افضل خان ومحمداکبرخان سپرده وفرمان پیشروی فوری بمقابل سیکها صادرمیکند. آنها دشمن خود را درجمرود، نزدیک معبرخیبر مورد حمله قرارداده و کاملا شکست میدهند؛ جنرال آنها، هری سنگه، دراین جنگ کشته میشود. امیرپس ازاین پیروزی، بسیارمیانه روی نشان داده، ساحات دشمن خویش را احترام نموده وتقاضای مداخله لارد اکلند، گورنرجنرال برتانوی درهند را میکند. اودرخواست میکند، درآینده اندوس باید خط مرزی بین دودولت بوده وکشمیربرای همیشه ازسیکها باشد، باوجودیکه این ولایت مربوط افغانها بوده واکثریت باشندگان آن هموطنانش میباشد. لارد اکلند این پیشنهاد را رد میکند؛ اودرجواب خود، دوست محمد را امیدوار میسازد که ازرنجیت سنگه میخواهد تا حکومت پشاوررا به برادرش سلطان محمد خان تسلیم نماید؛ اوعلاوه میکند باساس روابط دوستانۀ بین مهاراجه و کمپنی هند شرقی، نمیتواند اورا مجبورسازد تا اعاده یا بازگردانی صورت گیرد که مشروعیت آن ازدید او قابل سوال است. برنیس به کابل فرستاده میشود تا این فیصله عالیجناب را به دوست محمد ابلاغ کند؛ امیر ترجیح میدهد پشاوردراختیاررنجیت سنگه باشد بعوض اینکه دوباره در دست دشمن خونی اش، سلطان محمدخان قرارگیرد. تقریبا دراینزمان است که ارتش محمد شاه، شاه پارس بمقابل هرات مارش میکند، امیراز عقد یک قرارداد با آن شاه بسیارفاصله دارد، چون تمام همدردی اش با انگلیسها بوده وتمام مساعی را بخرچ میدهد تا بیک اتحاد صادقانه با کمپنی هند شرقی داخل شود؛ اما آقایان ومدیران بهیچ چیزی گوش نمی دهند؛ آنها دراصل میپذیرند که استحکام وتوسعه قدرت رنجیت سنگه تحت حمایت فوری آنها یک وزنه متقابل بمقابل هردشمن ممکن و یا منافعی است که روسها ازمعاهده ترکمنباشی بین روس وپارس در1827 میتواند بدست آورد. لذا کمپنی هند شرقی تهاجم مهاراجه را پشتیبانی نموده وواگذاری صادقانه امیردوست محمد را رد میکند که از آنزمان ببعد، هیچ امید دیگری برای نجات دوست محمد بجزازاتحاد با روسیه و پارس نمیماند.

 

بآنهم برگردیم به محاصره مشهورهرات که نزدیک بود وضع تمام منطقه درآسیای مرکزی را تغیردهد. تقریبا تمام اشخاصیکه درمورد تغیرات وارده درجریان چند سال گذشته درافغانستان نوشته اند، کم وبیش روحیه جانبدارانه داشته اند که هیچ تاثیری بالای این مولف ندارد. هدف من بحیث یک سیاح دراین مناطق، جستجوی حقیقت وسخن گفتن با عدم جانبداری میباشد؛ برای من بعلت نداشتن منفعت سیاسی، مقام یا غرور دپلوماتیک، آزادی ازهرگونه محدودیت وتوانائی رفتن دربین تمام طبقات مردم واخذ معلومات ازتمام جوانب، حقایق تازۀ آشکارشده است. با علاوه نمودن به چیزهای که هم اکنون معلوم است، وضع عمومی را توضیح داده وتلاش میکنم دررابطه به حوادث که دراین اواخردرآسیای مرکزی رخ داده است، تا حد ممکن درست وصحیح باشد. برای نیل باین هدف، ازبین روایات متعدد، آنهائی را انتخاب کرده ام که دربرگیرنده جزئیات بسیاردقیق حقایقی است که برایم درست معلوم شده وتمام آنهائی را رد نمودم که بنظرم مشکوک بودند.

 

اقتباس ها ازمتن مولفین مختلف گرفته شده ومعلومات من بآن علاوه شده است. من ازمعلوماتی آغازمیکنم که موقف نسبی انگلیسها و روسها در آسیا، درزمان محاصره هرات چگونه بوده است، درحالیکه نظرمن محفوظ است. باوجود موافقت با نحوه کارنویسندگان که من ازآنها استفاده میکنم، قصد ندارم مسئول ملاحظاتی باشم که حساسیت اقوامی را جریحه دارسازد که مورد بحث است. هدف من توضیح حقایق بدون عنادوتعصب است تا آنرا بیطرفانه ارائه کنم، با درنظرداشت منافع تاریخی آنها وبدون اتهام وارد کردن بمقابل هیچ فردی. اولین نقل قولها مربوط جورج سمنر ازبوستون است که بعقیده من مسایل مربوط به انگلیسها را به شیوه نسبتا قناعتبخش ارائه کرده است. چنین است نظرات او:

 

"بصورت عام فکرمیشود جنگ تحمیلی انگلیسها بالای افغانها بعلت ترس ازتهاجم روسیه بوده است، اما ازآنزمان قبول شده که این ترس فقط یک خیال واهی بوده است. بیائید این سوال را تحلیل کنیم. اول، بخاطرواضح ساختن بیشترموضوع، ما ازموقف انگلیس درشرق صحبت میکنیم: در اینجا ما امپراطوری بزرگی را میبینیم با بیش از1000 ملیون رعیت، ارتش بزرگ، عواید بزرگ وشهرهای ملیونی، تماما تحت کنترول و حکومت یک کمپنی بازرگانان وسرمایه داران که بصورت آرام درپشت شمارنده های خود نشسته، دساتیروفرامین خود را به اجنتهای خود داده و درکمتراز80 سال موفق میشوند قدرتی را ایجاد نمایند که تقریبا مساوی به الکساندر یا تیمورلنگ میباشد.

 

شرایطی که درایالات متعدد هند وجود داشت، بدون شک برای توسعۀ این امپراطوری بسیارمطلوب بوده است؛ اما علت دیگرعبارت ازساحات وسیعی میباشد که برای هراستعدادی بازبوده و سهولتی که هرافسرتوانا، صرفنظرازموقف آن، ازطریق فداکاری شجیعانه به ثروت و امتیازدست مییابد.

 

دررابطه به نحوۀ مطیع سازی هند باید خاطرنشان کرد که برنامه اشغال درآغازتوسط کلایف اتخاذ شده وبعدا بطوردوامدارتوسط انگلیسها دنبال شود، توسط ایشان ایجاد نشده است. این مسئله توسط جنرال دوپلیکس فرانسوی درک میشود، وقتی این افسربا استعداد فرمانده مدراس میباشد. پیشنهاد او توسط حکومت فرانسه فورا رد شده وبالای او سرزنش های صورت میگیرد که حتی آخرین زندگینامه نگاران تلاش نمیکنند تا آنرا دورسازند – درحقیقت آنرا ادامه میدهند. فقط استخدام تعداد کمی سربازان اروپائی برای اشغال هند واستفاده ازاختلافات شهزاده ها و راجاهای منطقه بخاطربرانگیختن نفاق درایالات مختلف وبالاخره کمک بهرکسی که پس ازپیروزی، گرایشی برای آلۀ دست بودن دراختیار قومی نشان دهد که آنرا پشتیبانی کرده است(تفرقه بیاندازوحکومت کن). با اتخاذ این برنامه، کمپنی هند شرقی بتدریج درشمال وشمالغرب کارنموده وبا تهاجم یکی بعد دیگری، شهزادگان، راجاها، امیرها وحتی خود مغل اعظم مجبورمیشوند تا اتحاد با آنها را قبول نموده وتسلیم ادارۀ ایشان شوند. کمپنی، دهلی(مرکزامپراطوری اورنگزیب) را اشغال کرده، ستلیج را عبورنموده، باجگذاران حاکم مستقل لاهوررا تسخیرنموده وتا دوردستها سفرمیکند بدون اینکه بداند چه وقت ودرکجا توقف میکند تا اینکه خود را روبروبا قدرت دیگری (روسیه) میبیند که مانند انگلیسها دارای فکرفعال ومنابع بزرگ بوده، منافع وظرفیت پیشروی ایشان بطرف جنوب نامحدود میباشد ودرجهت مخالف عمل میکند.

 

وقتی تهاجم شاه پارس بمقابل هرات درسال های 1835- 36 صورت میگیرد، مرزهای شمالی مناطق مربوط به انگلیسها ومالیه پردازآنها، دریای ستلیج میباشد که بطرف جنوبغرب جریان نموده وبفاصله حدود 200 میل درشمال دهلی به اندوس میپیوندد.

 

درورای آن و در دلتای ایجاد شده توسط ستلیج واندوس، پنجاب یعنی سلطنت سیکها با فرمانروای بزرگ شان رنجیت سنگه لاهورقراردارد. اوعجله دارد با حکومت برتانوی در1832 معامله کند؛ برنیس میگوید او شاید یکی ازبا وفاترین متحدان انگلسیها بوده و مهاراجه این امر را با یکجا شدن با انگلیسها بمقابل افغانها ثابت ساخت.

 

با عبورازسلطنت رنجیت، ما به منطقۀ شوربخت افغانستان میرسیم که شاهد فجایع آخری ارتش برتانیه بوده است. درشمال کابل (مرکزاین ولایت) قسمتی ازسلسله کوههای هیمالیا امتداد دارد که ازطریق آن در تابستان، حداقل دو مسیربرای عبورکاروانها بازبوده ومستقیما به خانات بدخشان، بلخ وبخارا میرسد. روسیه منافع تجارتی بزرگی را با این خانات براه انداخته است، اما حکومت این منطقه وانمود میسازد که هنوزهم مناسبات سیاسی معتبری ندارد.

 

ازکندهار(شهردیگرافغانستان) راه بطرف هرات، به مرزهای پارس میرود و با عبورازپارس، به بحیره کسپین ومرزهای جنوبی روسیه میرسیم. لذا بین افغانستان وروسیه، ازیکجانب درپهلوی سه خاناتی که فوقا ذکرکردیم، دشتهای وسیع وجود دارد ودرجانب دیگرپارس قراردارد که مانند ترکیه نمیتواند گذشته شگوفان وشهرت قدیمی خود را فراموش نماید. این قوم (افغان) که از درون ضعیف وبدون قوت میباشد، با گذشت هرروزبیشترمتزلزل شده وقرارمعلوم، بمقابل اولین دشمن که با قوت بآن حمله کند، سقوط مینماید.

 

لذا منطقۀ افغانستان که اروپائیها 50 سال قبل دربارۀ آن بندرت فکرمی کردند ، بدون شک صحنۀ حوادث مهمی میباشد که دربالای آن، قدرتهای آسیای میانه به رقابت پرداخته وسرنوشت شان تعین خواهد شد.

 

درهمین افغانستان است که الکساندربزرگ درمارش بطرف اندوس، جهت استراحت سربازانش توقف نموده وبا مسرت میوه های تازه دهکده های را میخورند که ما حالا درکابل مییابیم. چنگیزخان وتیمورلنگ نیز بهنگام هجوم هند ازطریق آن عبورمیکنند. دراین نقطۀ دورافتاده، حالا توجه دو قدرت بزرگ جلب شده و بآن بحیث محوری مینگرند که بتدریج باید منافع ایشان درهند را تامین نماید. کونت نیسیلراد، توسط فرستادۀ در 20 اکتوبر1838 به انگلند توصیه میکند که به افغانستان احترام کند. او میگوید، "برتانیای بزرگ وروسیه میتوانند فقط یک آرزوداشته باشند: نگهداری صلح درآسیای میانه وپشتیبانی ازاستقلال مردمانی که مالکان مشروع وباشندگان قدیمی اند".

 

رنجیت سنگه دوست انگلیس درپیشروی خود، با اعلامیه ازجانب یکی از بزرگترین قدرتهای آسیا توقف نمیکند. اوحالا به غارت وتاراج افغانستان پرداخته، پشاوررا بحالت وابستگی آورده وحرکات دشمنانۀ دیگری را بطرف جنوبشرق آماده نموده است. وقتی شاه پارس بخاطرمیآورد که سلطه اودرزمانهای قدیم تا دهلی امتداد داشته، مصمم به پسگیری هرات میشود(که قسمتی ازملکیت قانونی اوبوده وحالا مرکزاین ولایت افغانستان دردورترین نقطه شمالغرب آنست)، اوممکن است ویا میتوان فرض کرد که توسط کونت سیمونیچ، بعدا وزیرروسیه درتهران، تحریک شده باشد تا برای این حقوق قدیمی خود تلاش نماید".

 

موقف انگلیسها درهند وتمایل سیاست آینده آنها بطورواضح دراین اقتباس بیان شده است؛ اما این سیاست، قابل توجه زیاد نمیباشد اگربا دورنمای سیاست روسیه درآسیای میانه دنبال نشود. این سوال درسال 1843 در یک بازنگری ماهنامه توسط "ای چودسکو" مدنظرگرفته شده که خود را بحیث یک واژه شناس دانشمند بوستون به اثبات رسانده است. پس ازدنبال سریع مساعی کابینه سنت پطرزبورگ برای ارائه سیاست غالب دراروپا وبخصوص درترکیه، نویسنده توجه خود را به آسیا نموده وبا حقایق تکان دهنده، تهاجمات پیاپی وعظیم شمال درآن قاره را افشا میکند. این بازنگر با نظریۀ یک مورخ معاصرآغازمیکند: لیسُرمیگوید – "خطرات اشاره شده بخاطراجازه تجاوزیک مردم برده ساز ووحشی درسیستم سیاستهای اروپائی بیهوده بوده است؛ روسیه تا اندازه زیادی با اشتباهات دیگران و نبوغ خودشان ارتقا یافته اند. معاهدات آخری با ترکیه، پارس وقدرتهای مستقردرویانا باعث استقرارسلطه آنها در ساحل راست دانیوب، درمرز های نهائی خلیج بوسنیا و از ویستولا تا کمچاتکا شده است. آنها دربحیره سیاه فرمان میرانند وازپرچم ارتش خویش که بالای بحیره کسپین و آرامگاه قاجارشناوربوده وتحت حمایه ایشان قرارگرفته، لذت میبرند".

بازنگرپس ازاین نقل قول، ادامه میدهد: "متعاقب سال 1819، اجنتهای روسی تفلیس را ترک گفته وبحیث نماینده بنزد خانهای خیوه و بخارا میروند. دستورایشان تامین موافقت برسربطلان تجارت برده ها واعلان رسالت خویش بحیث تحقق کننده وظیفه بزرگ ازجانب امپراطور روسیه است. روسیه که بصورت عام بردگی دربالای اقوام متمدن را تحمیل می کند، بازهم وانمود میسازد که خواهان آزادی بردگان بوده ومیداند که بجز شمشیرنمیتواند بطریق دیگری بدست آید: او تهدید به اشغال میکند. سلطان مطلق متوقع رد پیشنهاد نماینده خویش بوده و میخواهد به جنگی که برای آن آمادگی میگیرد، رنگ دهد درحالیکه قوتهایش درحال مارش ازتفلیس بطرف اورنبورگ میباشد. گذارش آنها به امپراطور الکساندرچنین است که برنامه های او بمقابل ترکستان آماده نمیباشد؛ اونمیتواند هدف خود را تامین کند مگراینکه پارس را ازایالات آن درمرزهای بحیره سیاه محروم ساخته واین فتوحات نمیتواند بدون پیروزی بیشتر بمقابل ترکیه عملی شود. اما پایداری صبورانه روسها در مورد نقشه های شان قابل درک است؛ حمله بمقابل ترکیه میتواند هرگونه شک را ازبین ببرد، درحالیکه تهاجم برپارس آنرا تصدیق میکند. لذا تمایل یونانیها برای شورش تشویق شده والکساندر بازخود را درموقف مدافع مردم محکوم ظاهرمیسازد. اما خود را فقط با داد خواهی مسئله ایشان با سلطان راضی میسازد؛ چندین شخصیت با نفوذ درباراوتلاش میکنند تا مذاکرات سال 1823 با پورتی را بنفع خویش برگردانده وجدائی را تحریک کنند، اما امپراطورآنها را به تبعید میفرستد.

 

حادثه تاریخی برای پیروزی برنامه که مدت طولانی منتظرآن میباشند و دسایس مختلفی که جهت تحقق آن صورت گرفته، درسال 1824 فرا می رسد. دربهار آنسال نمایندگان قرغیزها بدرباراوآمده وبیعت اورا بحیث رئیس بزرگ تاتارها ارائه میکند. بخاطرفضیلت این عنوان، او برای آنها یک کود قوانین مدنی اعطا میکند که بزبان روسی و زبان منطقۀ ایشان میباشد؛ اواین عمل را متعاقب قبولی ایشان منحیث رعیت امپراطوری اجرا میکند؛ امپراطورهمچنان وعده میدهد که آنها را ملاقات نموده ودر حقیقت این سفررا بزودی پس ازعزیمت بجانب اورنبورگ انجام میدهد.

 

چنین است عجله و خفت بی ملاحظه ملل غرب برای مردمی که آنها را بربرهای آسیا نامیده واین قدم ازجانب الکساندرهیچ شکی ایجاد نمیکند. منطقۀ قیرغیزها هیچ توجهی را جلب نمیکند، باوجودیکه این همان سلطنت خوارزم است که قبلا بسیارقدرتمند بوده وزمانی برتمام آسیای میانه فرمانروائی میکرد.

 

دراورنبورگ، استقبال درخشانی منتظرتزاراست. خانهای قبایل بسیار دوربآنجا میآیند تا شهزاده خویش را قبول وسلطۀ اورا بپذیرند. روزنامه های روسیه با گذارش بیعت های پُرمیشود که تعداد بیشمار گله های پراگنده درآسیا به رئیس جدید خود تقدیم میدارند. آنها خود را به اومی بخشند، طوریکه قبلا به تیموجین مشهور(لقب تاتاری که بمعنی بزرگترین یعنی چنگیزاست) کرده بودند.

 

امپراطوربزودی اورنبورگ را ترک نموده، بملاقات بعضی طوایف قرغیزرفته وبسیارراضی میباشد ازاینکه درآنها تمام اطاعتی را یافته است که اوازرسوم کوچیگری آنها متوقع بوده است.

 

الکساندرباردیگردر1825 به اورنبورگ رفته وشهبانو را با خود میبرد، بعدا اورا بحیث یک معلول در تنگرسک میگذارد که اقلیم آن ملایم بوده و امیدواراست دربهبود صحت او کمک کند: اما برخلاف، حال او بدترشده ونمیتواند اورا ترک کند. دراینجا است که او دچار بیماری مرموزی می گردد که قبلا علت مرگ پدرش امپراطورپاول بوده و زندگی او را نیز پایان میدهد، چون اونیزدچارهمین بیماری میباشد.

 

همه چیزبرای جنگ پارسیان آماده است، ولی آغازآن درسال بعدی توسط اولین جانشین اوصورت میگیرد؛ ازاینزمان میتوان استنباط کرد که نیکولاس ادامه دهنده سیاست الکساندراست. فسخ معاهده گلستان قرار معلوم توسط پارس صورت میگیرد، حدس وگمان روزنامه ها اینستکه این عمل باثرمداخله مخفی و وعده های انگلیس بوده است.

 

معاهده ترکمانشای که مقدمات آن در3 نومبر1827 بامضا میرسد، نتیجه این نمایش زیرکانه میباشد. روسیه دو خانات بدست میآورد که از نقطه نظرنظامی فرماندهی ولایات پارسی را بعهده داشته، دربرگیرندۀ مناطق جنوبغربی بحیرۀ کسپین بوده وبه حقوقی میرسد که پارس بالای ترکمنها یعنی سلطنت قدیمی سمرقند داشته است. این حقوق همان خصلتی دارد که توسط قرغیزها شناخته شده وپس ازاین با رئیس قبولشده مردم تاتاربسیار قوی میشود.

 

صرفنظرازاینکه چه خطراتی افشا میگردد، نابینائی انگلیس ادامه یافته و خود را با جنگ بیجای نوارینو درگیرمیسازد که درآن نیروی بحری ترکیه تقریبا بکلی ازبین میرود. نتیجه آن، معاهده ادریانوپل وپس ازآن انکیار سکیلیسی میباشد که نفوذ قوی امپراطورنیکولاس درترکیه تصدیق میشود.

 

جانشین الکساندرپس ازپیروزی سیاست طولانی تعقیب شده درآسیا مطمئن بنظرمیرسد. ارتش بیشماراودراورنبورگ متمرکزشده وفرمان شروع کمپاین دراولین فرصت مساعد 1831 داده میشود، در حالیکه شورش پولند فورا اورا مجبورمیسازد تا سربازانش به ویستولا مارش کند.

 

وزارت برتانوی اولین کسی است که چشمهای خود را بازنموده ودسایس اوباعث شورش میشود، باوجودیکه قبل ازوقت است؛ این موضوع باعث قربانی شدن آن مردم بیچاره میشود.

 

با اتخاذ تدابیرفوری جهت حفاظت امپراطوری هند که روسایش مصروف مسایل تجارتی بوده وتا اندازه زیادی منافع سیاسی را صرفنظرکرده اند، وزارت به گورنرجنرال لارد اکلند هدایات تازه صادرمیکند؛ دراینوقت است که کپتان کونولی و لیتنانت برنیس به سفرهای خاص ایشان فرستاده میشوند. اولی ازسنت پطرزبورگ با عبورازمناطق قرغیزها، ترکستان و پارس شروع نموده ودومی دهلی را ترک میگوید تا افغانستان، بخارا و پارس را مورد پژوهش قراردهد. برنیس قبلا قابلیت زیادی درسفرهایش نشان داده است، اما هدف سفرهایش پنهان نبوده است. این معلوم است که هدف اوبررسی دسایس روسها وساحه تلاش آنها برای بنیاد گذاری قدرت سیاسی درترکستان میباشد که تحت پوشش معاملات تجارتی پیش برده میشود. به برنیس اجازه داده میشود تا متقاعد شود که برنامه مارش یک ارتش ازطریق دشتهای خشک وغیرمزروع غیرعملی است؛ اما روایات اواصراردارد تا ثابت نماید که او به لارد اکلند یاد داشت ها ومعلومات مخالف نظراورا داده است. نقل قول اوچنین است: "وقتی کسی چنین کمبود سهمگین آب را احساس کند، مشکل دریافت چراگاه برای اسپها را ببیند، غلبه چشمدردی ومشکلات زیاد دیگر، بازهم درک خواهد کرد که این دشت را میتواند حتی با چند سواره سبک ولی با مشکلات عبورکند. اما چه کسی میتواند بفکرعبورازآن باشد؟ اگراولاده سکائیان و پارتیان قصد داخل شدن دراین منازعه دارند، آنها میتواند بدون تحریک توجه زیاد انگلیسها چنین کنند". اگرسیاح خود را فریب دهد، کسی میتواند فکر کند که غرور برتانوی اش بصورت عجیبی اورا کورنموده است. چه مشکلی میتواند درتهیه آب درمنطقۀ باشد که اخیرا دریای آن بطرف دیگری رفته است؟ چه موانع میتواند مانع دریافت علوفه درمنطقۀ شود که بسیار حاصلخیزبوده واخیرا نازا شده است؟" (ناحیه مروکه ازآن صحبت شده توسط تاتارها ویوزبیکها در1786 ویران شده است. انتقاد اودررابطه به برنیس کاملا درست بوده واگراومعلومات بیشتری میداشت، باید علاوه میکرد که درزمستان وبهار میتوان علف وآب را درهمه نقاط دشتهای خیوه وبخارا پیدا کرد. وسایل که با آن یک تهاجم روسی میتواند به هند برسد دراثر"سفرهای کاروان" نشان داده شده است. فیریر)

 

این شیما، مفکوره بسیاردقیق هدف تزاردررابطه به تمدید سلطه اوبطرف جنوب را بدست میدهد؛ لذا حیرت انگیزاست اگرحکومت انگلیس به برنامه شاه پارس بمشوره روسیه بخاطرتسخیرهرات هشدارشده باشد. ما مانند تعداد زیاد افراد و چندین روزنامه قبول میکنیم که امکان هجوم روسیه به هند یک افسانه است؛ اما طوریکه حکومت کلکته بسیارخوب میداند موانع آنقدرجدی نبوده واین کارمند میخواهد آنها باورکنند، موقف گورنرجنرال درشورا صحیح میباشد تا تدابیرلازم بمقابل هرگونه تهاجم ازشمال اروپا به آسیای میانه اتخاد کند. آنها درواقعیت باید آنرا با انرژی بیشتروبدون کمترین معطلی درهمان آغازاجرا میکردند با وسایلیکه مانع چندین شرمساری دپلوماتیک وتعداد زیاد فجایع مهم میشد، زخمهای که نمیتواند برای مدتهای زیاد التیام یابد، باوجودیکه بدون شک، انگلیس هدف خویش را بدست آورد. هرات مستقل مانده و روسیه بداخل مرزهای مصرح درمعاهده ترکمانشای عقب مینشیند، درحالیکه انگلیس مرزهای خود را تا ساحل غرب اندوس آورده واین دریا را در دو نقطه عبورکرده است؛ پشاوردرشمال وشکارپوردرجنوب، دونقطۀ بسیارمهم ودربرگیرنده مسیرهای گذردریا وتهدید کنندۀ افغانها. اما بیائید پیشگوئی نکنیم.

 

++++++++++++++++++++

 

 

فصل چهاردهم – اقدامات حبیب الله خان

 

اقدامات حبیب الله خان، تفرقه دربین پسران پاینده خان، جنگ حبیب الله با کاکاهایش، مداخله پردل خان درکابل، اتحاد سلطان محمد خان ودوست محمد خان، ایجاد صلح توسط شیردل خان و پردل خان دربین برادران، اختلاف دوباره دوست محمد، دشمنی او با سلطان محمد، آن شهزاده درپشاور، نظرسُرای برنیس درباره او، کندهار، پردل خان وشیردل خان، خصلت شیردل خان، نظرسُرای برنیس درباره روسای کندهار، خصلت دوست محمد، نظرسُرای برنیس درباره او.

 

  حبیب الله خان به پدردرحال فوتش سوگند یاد میکند تا زمانیکه سیکها را ازبین نبرد، آرام نمیخوابد، درحالیکه شجاعت اومتناسب با وعده اش نمیباشد؛ این درست است که اوجنگ را ادامه میدهد، اما بدون انرژی؛ اوفقط با قدرت پول میتواند سربازانش را برای مدت کوتاهی نگهدارد. عشق به نوشیدن که اورا وحشی صفت ساخته و رذالتی که ازاقاربش به ارث برده، باعث میگردد بسیارکم درباره نگون بختی مردمش فکرکند. مادرش تلاش میکند حس وطندوستی اورا ترغیب نماید واین باعث میشود که اوعواطف افتخارآمیزرا تمجید کند؛ اما درمقابل درخواستهای مادرش کرمیماند. این بی احساسی درروسا، باعث دلسردی افسران شده وبتدریج او را ترک میکنند، درحالیکه سرداران و کاکاهایش منافع قومی را ترک گفته وبرای گرفتن قدرت شروع بمنازعه دربین خود میکنند. ازاینزمان، پسران پاینده خان حتی بیشتراز سدوزی ها متفرق شده ومشغول جنگهای میشوند که برای چندین سال دوام میکند تا اینکه یکتعداد آنها موفق میشوند خود را درقلمروی افغانها مستقرسازند. بلخ، خلم، کندز و بدخشان پس از سقوط شاه زمان ازسلطۀ ایشان خارج شده ومستقلانه عمل میکنند. در رابطه به سند، شاه شجاع آخرین شاه افغان است که باج آن منطقه را اخذ میکند و پس ازفاجعۀ او، امیران تلپوره کاملا مستقلانه میشوند.

 

حبیب الله بمشکل میتواند قدرت خویش را 6 ماه پیش ببرد، وقتی پولش تمام میشود تمام قدرت اونیزبه پایان میرسد؛ اودرکابل فقط دارای سایه قدرت بوده وآنهم بزودی توسط کاکاهایش به منازعه کشانیده میشود. سلطان محمد خان که توسط رنجیت سنگه بحیث حاکم پشاورتعین شده، با باج کوچک آن ولایت راضی نمیشود، چون مجبوراست آنرا با دو برادر دیگرش پیرمحمد خان وسید محمد خان تقسیم نماید. دوست محمد میتواند طرفدارانی برای خود پیدا کرده وخود را درغزنی مستقرمیسازد.

 

ارتش حبیب الله خان که بعلت فراربسیارضعیف شده است درشرایطی قرارندارد که درمقابل کاکاهایش مقاومت نماید. اوبا فهم این موضوع، برادرش اکرم خان را به کندهارمیفرستد تا به کاکایش پردل خان از خطرات آگاهی دهد که اگراوبه برادرانش سلطان محمد ودوست محمد اجازه دهد (که دارای خصلت جاه طلبی و نا آرامی میباشند) تا نفوذی درهمسایگی اوپیدا کنند، شاید باعث مزاحمت درکندهاروتسخیرآن شود؛ اکرم خان یکتعداد نامه های دیگر نیزمیفرستد که درراه گرفته شده ودر آن چنین تمایلات واضحا نشان داده شده است.

 

پردل خان با خطراتیکه اورا تهدید میکند هشدارشده و برادرش شیردل خان را درراس چند هزارمرد به کابل میفرستد، این سردار درمسیر راه خود دوست محمد خان را شکست داده، اورا مجبورمیسازد به جلال آباد عقب نشینی نموده وبعدا بطرف کابل میآید. بآنهم بعوض کمک رساندن به برادرزاده اش حبیب الله، اورا برکنارساخته، تمام ثروت اورا با تهدید به کشتن غارت نموده وبقایای ارتش اورا با خود ملحق میسازد. رئیس مغلوب شده بخاطرتسلی خویش، به عیاشی وهرزگی متوسل شده و با سکونت درکابل ادامه میدهد، جائیکه اوهنوزهم درتیره روزی زندگی نموده وتسلیم انواع پلیدیها شده است. اکرم خان برادرجوانش، پس از بازگشت کندهارفوت میکند؛ اویک مرد شجاع وبا اراده بوده وهیچگونه علاقۀ به جاه طلبی ندارد: فکرمیشود مرگ اوبعلت مسمومیت بوده باشد.

 

وقتی سلطان محمد خان ودوست محمد خان ازحوادث کابل باخبرمیشوند، برای مدتی جنگ برادرکشی را توقف میکنند که اززمان مرگ عظیم خان ادامه داشته وقوتهای خویش را با درنظرداشت تسخیرآن ولایت متحد می سازند. آنها بعدا بمقابل برادرشان شیردل خان مارش میکنند که بهنگام تقرب ایشان، او بداخل دیوارهای بالاحصارپناه میبرد، چون سربازان کافی ندارند تا بمیدان جنگ بشتابند. اودراینجا با نگهداری خویش در زمستان 1825 بمشکلات بزرگی مواجه میشود. زمستان بسیار شدید بوده، راهها با برف پوشانیده شده وغیرقابل عبورمیباشد؛ فقط دربهار و پس ازپنج ماه محاصره، پردل خان میتواند قوای تقویتی ازکندهاربیاورد. بمجرد رسیدن، مستقیما بالای سلطان محمد ودوست محمد حمله نموده و ایشان را پس ازیک مبارزه خونین شکست میدهند. بآنهم این سرداران امید خویش را مقطوع ندانسته وبازهم برای جنگ آمادگی میگیرند، وقتی پردل خان با یک اراده سخاوتمندانه مانع ریختن خونهای بیشترمیشود. او تقریبا بتنهائی بقرارگاه برادرانش رفته وتمام مصائبی را بتصویرمیکشد که منازعه وتفرقه پسران پاینده خان براین منطقه وارد کرده است. او میگوید، "بیائید متحد شویم وبخاطراثبات اینکه وحدت شما چقدربرایم عزیزاست، من به کندهاربرگشته وکابل را به سلطان محمد خان برادر بزرگ خویش ترک میگویم؛ اما قبل ازرفتنم، شما وتمام برادرانم که حالا درهردوقرارگاه موجود اند، سوگند یاد کنید که هیچ چیزی ما را درآینده متفرق نسازد". این پیشنهاد سخاوتمندانه قبول شده وتفاهم خوبی دربین اعضای این خانواده قهرمان برای مدتی بظهور میرسد (تمام پسران پاینده خان بعدا دریک قرارگاه یا دیگری میباشند).

 

اما دوست محمد خان همان سوگندی را یاد میکند که دقیقا پردل خان کرده است، چون اواحساس میکند برادرانش هرگزاورا درمقاومتش پشتیبانی نمیکنند، اما اوبسیارقهرمیشود ازاینکه سلطان محمد خان که هم اکنون حاکم پشاوراست، نسبت باوترجیح داده میشود واینرا اهانتی بخود میداند که با شجاعت درهمه جا بنمایش گذاشته ودربین افغانها مشهورمیباشد؛ بدون شک این رئیس ازجمله شجاعترین وبا استعداد ترین سیاستمداردر بین برادران وزیرفتح خان بوده و بیش ازهرکسی درسرنگونی خانواده سدوزی سهیم بوده است. اوبا آزردگی ودرنظرداشت ملاحظات دیگر، سوگند یاد نموده وخود را برای مقابله مسلحانه بمقابل سلطان محمدخان آماده میسازد؛ بآنهم این حقیقت است که دربین این دو برادر یک دشمنی کشندۀ قبلی وجود دارد که منشای آن یک ماجرای عشقی بوده است. یکی ازبیوه های سردارعظیم خان عضوخانواده سدوزی بوده و مطابق به رسوم افغانستان، مجبوراست با یکی ازبرادران زنده متوفی ازدواج کند. سلطان محمد خان که اورا بسیاردوست دارد، چانس شوهر شدن او را داشته وچند مجلسی هم باین ارتباط برگذارمیشود، وقتی دوست محمد میداند چطوربیعت خویش را قابل قبول سازد، خود را پیش کشیده وبیوه زیبا را بعقد خویش درمیآورد. سلطان محمدخان هرگز این تخطی را نبخشیده وسوگند میخورد آنرا با خون خود بشوید، هروقتی فرصت آن میسرگردد.

 

درجریان دوسال، سلطان محمد و دوست محمد یک جنگ بیرحمانه را بمقابل همدیگربه پیش میبرند، اما زمانی در1826 پایان مییابد که دوست محمد با پیروزی درتمام نقاط، قدرت خویش را درکابل مستقر میسازد. محمد خان بیات یک سردارقزلباش، پشتیبانی خویش را بعلت خویشاوندی اعلام میکند. خواهراو مادردوست محمد خان است؛ بدون پشتیبانی رئیس قزلباشها، دوست محمد بمشکل میتوانست بردشمن خود پیروزشود که توسط سیکها کمک میشد.

 

لذا سلطان محمد خان، دوباره به پشاوررانده شده وآنهم با نارضایتی دیگر که هرچه بیشترخود را تحت نفوذ رنجیت سنگه احساس میکند. مهاراجه تا اینزمان با اخذ یکمقدارباج بسیارناچیزسالیانه ازرئیس افغان راضی بود، اما وقتی میبیند سلطان محمد توسط دوست محمد شکست خورده، او تقاضا میکند یکی ازپسرانش را بحیث گروگان باوداده ودرلاهوراقامت کند. برای سلطان محمد آسان است با آشتی نمودن با دوست محمد خان از این مشکل رهائی یابد که قویا منتظر پیشنهاد او بوده وحتی دراین زمینه ابتکاراتی را رویدست میگیرد؛ اما سلطان محمد خان ترجیح میدهد در نفرت برادرخویش ثابت قدم باقی مانده وتسلیمی کامل خویش به سیکها – دشمنان سوگند خورده منطقه ودین شان – را اعلام میکند.

 

من نمیتوانستم به پشاوربروم، لذا نمیتوانم دربارۀ وضع این ولایت قضاوت نمایم یا معلوماتی راجع به نحوۀ حکومت سلطان محمد خان ارائه نمایم، اما میتوانم چنین معلوماتی را ازعبارات کتاب سُرای برنیس نقل کنم که اودرسال 1832 ازاین شهردیدن میکند.

 

"حکومت پشاورتوسط یکی ازاعضای خانواده بارکزی اداره میشود، ازوقتیکه فتح خان شاه محمود را برتخت کابل مینشاند. پشاورتا 1818، وقتی وزیرکشته میشود، مطیع بوده و پشتیبان سلطنت است. عظیم خان جانشین او، عین باج را تا زنده بودنش بنام ایوب شاه میگیرد. ازآنزمان ببعد، یک ریاست جداگانه مثل کابل و کندهارایجاد میکند، حالا مطیع و پرداخت کنندۀ باج سالانه به سیکها است. پشاورتوسط سردارسلطان محمد خان اداره میشود که عواید آنرا با دوبرادرش پیر و سید محمد خان تقسیم میکند. یکقسمت بزرگ منطقه متعلق به افراد مختلف بوده وعاید خالص کمتراز9 لک روپیه درسال شده است. برادران جوان سه لک را نصیب شده و رئیس ازبقایای تمام مصارف کشور، باج به سیکها و کمک خانواده های متعدد دوبرادربزرگتررا میپردازد.

 

قدرت رئیس محدود به جلگه پشاوروتپه های کوهات است که مرزجنوبی آنرا میسازد. این جلگه یکی ازغنی ترین قسمت قلمروی کابل شناخته میشود. یک شکل دایروی و حدود 35 میل پهنا داشته، وسیعا مسکون و زراعتی بوده وتوسط باران وکانالها آبیاری میشود. دراین مکان محدود، دهکده های متعددی وجود دارد که هیچ باج نمیپردازند. ختکها، یک قبیله افغان درشرق، منطقۀ حدود 20 میل درغرب اندوس را برای یک باج بسیارکم 1200 لیره درسال دراختیاردارند که به رئیس پشاورمیپردازند. دهکده های غرب وکوههای خیبرهیچ چیزی نمیپردازند؛ آنهائیکه درشمال دریای کابل قراردارند، با بعضی استثناها ازمعافیت مشابه برخورداراند. یگانه محلات قابل توجه دراین ریاست، پشاوروهشتنگراست که توسط الفنستون توضیح شده است. پشاورباثرتغیرحکمرانان دریک حالت تباهی قرارداشته وقابل شک است اگرنفوس یکنیم صدهزاررا که درسال 1809 داشت، دربرداشته باشد. هشتنگرمهد یکی ازبرادران کوچکتراست؛ کوهات دراختیاردیگران است. قوت نظامی پشاورغیرمهم است. قطعات سربازان او بیشتراز3 هزار نیست که دوسوم ایشان سواره اند. رئیس میتواند بدورخود یکتعداد غیرمنظم ها را جمع کند که بنام "ولسی" یاد میشود؛ اما آنها چندان مسلح نبوده و نمیتوان بالای ایشان تکیه کرد. شش توپخانه ودوصد پیاده منظم، تکمیل کننده قدرت رئیس پشاوراست. با پول میتوان خیبریها ودیگرقبایل کوهی را بهنگام ضرورت خریداری کرد؛ اما رئیس هیچ خزانه ندارد. دریک جنگ مذهبی با سیکها، همیشه میتوان مردم خشمگین را آماده ساخت که درمورد آخری، خود را نیرومند ثابت کردند، وقتیکه سید احمد جنگ مذهبی خود را دراین منطقه تبلیغ میکند؛ بآنهم تمام اینها یک قوت ناچیز را میسازند، درمقایسه با همسایگان او در شرق وغرب – سیکها و برادرش درکابل. نفوذ سیاسی پشاورمانند قدرت نظامی اش بسیار محدود است. سیکها اززمان مرگ برداروزیر(عظیم خان) ازاو باج اخذ نموده و یک پسراو را بحیث گروگان نگهداشته اند.  مقدارآن حالا به 60 اسپ با یکمقدار برنج میباشد که خاص پشاوراست؛ اینمقداراگربسرعت پرداخته نشود، سالانه توسط یک ارتش تقویه میشود که اندوس را عبورنموده وساحات آنها را پایمال میکند. مقدارباج مربوط به تمایل رنجیت سنگه است، اما سیکها این منطقه را اشغال نخواهند کرد. چون بدون کمک مسلمانان، نمیتوانند آنرا نگهدارند. (این سخن برنیس درست نیست، زیرا پشاورتوسط سیکها مورد هجوم قرارگرفته و جنرال اویتابیل برای چندین سال درآنجا حکومت میکند که باعث وحشت افغانان شده بود. فیرایر).

 

روسای پشاوروکابل که برادراند دردشمنی قراردارند. قدرت کابل بمراتب مستحکمترازپشاوراست، اما پشاوردارای یک برادرمتحد در کندهاراست که با هرحمله بالای پشاوریا منطقه خود مخالفت میکند (وقتی من آن شهررا دیدم، پردل خان وشیردل خان مرده بودند وکهندل خان حاکم کندهاربود. فیرایر). روسای پشاوروکندهارازمدتی مشغول آمادگی برای حمله به کابل اند؛ اما این غیرمحتمل نیست که ساحات هردوی ایشان مورد تهدید قرارگرفته وشاید توسط خان کابل گرفته شود. درچنین یک وضعی، رئیس پشاورمیتواند ازسیکها خواستارکمک شود. شاید این کمک داده شود، چون دوست محمد کابل هرگزبه باج سالانه که حالا توسط برادرش درپشاورپرداخت میشود رضایت نمیدهد. سردار سلطان محمد خان امیدواراست بتواند کمک انگلیس را جلب نماید که شاید قبول نشود. هیچ رئیسی درسلطنت کابل، نسبت به سلطان محمد خان،  احترام بیشتربرای حکومت برتانیه قایل نیست. اوهمیشه این تمایلش را نسبت به اروپائیانی که داخل منطقه او شده اند، نشانداده است. اگر بدبختی نصیب اوشود، او میتواند یک طرفدارمفید یا خطرناک باشد. اومیتواند از شجاع الملک حمایت کند؛ باوجودیکه آنشاه رابطۀ خوبی با خانواده اوندارد؛ اما بی ثباتی وناپایداری روسای افغان یک ضرب المثل مشهوراست. درهر مشکلی، رئیس پشاورمیتواند توسط پیرمحمد کمک شود، اما برادردیگر او فاقد انرژی وسرمایه است. تمام خانواده بارکزی (برنیس بایست مینوشت محمدزی، چون بارکزی نام تمام قبیله است. فیرایر) ازشجاع الملک و شهزاده کامران هرات میترسند. اگریکی توسط برتانیه کمک شود، میتواند آنها را ازقدرت غصب شده توسط ایشان بیرون براند؛ اگر دیگری توسط پارسیان کمک شود، میتواند خود را بالای تخت نیاکانش قایم سازد. سلطان محمد خان دارای اعتبارخوب است، اما حکومت او بسیارمستبد وآشفته است. مامورین اوتمام شیوه های سختگیری را اعمال میکنند؛ اموال، بسیاربیش ازارزش ایشان مالیه میشود؛ پول مداوما تغیر نموده و کمبها میشود. مالیه سنگین بالای آسیاب های وجود دارد که آرد میکنند واین بالای مردم عادی بسیارسنگین است. رئیس یک مرد حدود 35 ساله است؛ او جاه طلب و زمانی حاکم کابل بوده است. اوتحصیلکرده وبا استعداد است؛ دارای شیوه دلکش بوده، تجارت خود را شخصا خوانده، نوشته ومعامله میکند. اوهنرمناقشه را یاد نداشته ودربار او یک صحنه مغشوش است که بسختی میتواند توضیح یا باورشود. شکایات در همه وقت وهمه جا وجود داشته ونارضائیتی خویش را به شیوه بسیارآزاد وعامیانه مطرح میکنند که هیچوقت چیزی فیصله نشده ومردم قلبا متاثر اند. مانند افغانها، رئیس پشاورواقارب اوازدست تا دهن زندگی میکنند ؛ آنها بخشندۀ آنچیزی اند که دارند و سرمایه ندارند. من خبرشدم که آنها نمیتوانند حکومت خویش را بدون این سخاوت دست-بازنگهدارند. رئیس پشاوربدورخود بعضی ازمشهورترین اقوام درانی را جمع نموده وآنها را درسخاوت خود سهیم میسازد. پسران اکرم خان و مختارالدوله، دووزیر شاه شجاع ویکی ازمیرویس مشهوردربین آنهاست؛ آخری یک ازافسران رئیس پشاوراست. یگانه پسروزیرفتح خان نیزبا سلطان محمد خان مقیم است"(این سرداراورا ترک کرده ومدتها قبل در کندهارمسکون شده است. فیرایر).

 

گفته میشود فورا پس ازمرگ وزیرفتح خان، کندهاردردست یکی از محمد زیها بنام سردارپردل خان میافتد. این سردارمانند سلطان محمد خان، قلمروی خویش را به چندین ناحیه تقسیم نموده وآنها را به برادر اندرانش: شیردل خان، کهندل خان، رحیم دل خان و میردل خان میدهد. شیردل خان که شجاعترین وبیباک ترین پسران زندۀ پاینده خان است، از طرف برادرش بحیث رئیس فرمانده ارتش کندهارتعین میشود. متاسفانه این مرد با انرژی درسال 1829 درجوانی میمیرد؛ پس ازچند ماه، برادر او پردل خان، مقام اورا به برداردیگربزرگترش کهندل خان میدهد. چنین است نحوۀ اداره پدرانۀ پردل خان که کندهاریان امیدوار بودند جانشین او چنین بوده باشند. بآنهم ازنتیجه گیری زیرین سُرای برنیس معلوم میشود که این امیدها به تحقق نمیپیوندد؛ چون این نظریه آن افسر است که به حکومت کهندل خان احترام میگذاشت:

 

"قبلا گفته شد که شیردل خان (قرارمعلوم برنیس فکرمیکند که شیردل خان شاه کندهاراست؛ این عجیب نیست، چون پردل خان تمام امور را باوتسلیم نموده وافغانها اورا بحیث رئیس بالفعل خود فکرمیکردند؛ اما پردل خان ازنگاه حق، امتیازیک حاکم مستقل را برخورداربود که هیچ گاه توسط برادرانش مورد منازعه قرارنگرفته وشیردل بدون اینکه گاهی حاکم مستقل باشد، وفات میکند) ازکابل به کندهارفرارکرده وریاست موجود را با تباهی برادرزاده اش ایجاد میکند. اویک مرد دارای عادات بخصوص میباشد، ازبعضی جهات، مشابه به برادرش فتح خان است، اما ترشرو و ظالم. آنها داستان قطع کردن پنجه های یکی ازپسرانش را می گویند که درعین قطع کردن باو میگوید، اگرگریه کند، نمیتواند پسراو یا یک بارکزی باشد. پسرجوان آنرا با صبروطاقت زیاد تحمل میکند. شیردل خان درفرار به کندهاربا چهاربرادرش همراه است. او و یکی از برادرانش فوت کرده اند. کندهارحالا توسط کهندل خان اداره میشود که توسط دو برادرش رحیم دل و مهردل کمک میشود. عواید آن حدود 8 لک روپیه است؛ قوتهای اومتشکل از9 هزاراسپ و6 توپ است؛ اما ازاینکه شهردرقلب منطقه درانی قرارداشته ونزدیک بمهد بومی خانواده بارکزی است، ممکن است بتواند سواره خود را بهنگام ضرورت افزایش دهد.

 

حکومت محبوب نبوده وازنقطه نظراعمال استبدادی شایستۀ بودن را ندارد. رئیس درشرایط مشکلی با همسایگانش قراردارد. دررابطه به تمام خانواده اش، اوبا کامران هرات دشمن بوده و دراوقات مختلف کوشش کرده تا آنشهررا تسخیرکند. اوبا رئیس کابل نیزمشکل دارد. رابطه بین شاخه های بارکزی پشاور و کندهاربسیارنزدیک ومطمئین است؛ اما مساعی مشترک آنها بهیچوجه نمیتواند به برادرشان درکابل صدمه برساند. رئیس کندهارنیزدرجستجوی ایجاد ناقلین دراندوس است؛ در جریان چند سال گذشته، سربازانش را میفرستد تا شکارپورسند را تهدید نماید. امیران آن منطقه تا کنون توانسته اند درمقابل این حملات مقاومت کنند؛ ازاینکه یک معبرباز و سهلی بین کندهار واندوس ازطریق گردنۀ بولان وجود دارد، رئیس علاقمند نخواهد بود که تلاش خود دراین قسمت را قطع نماید. دریک وضع بینظمی به آسانی میتواند شکارپوررا بگیرد؛ چنین حوادثی بهیچوجه درمناطق امیران غیرمحتمل نیست. رئیس کندهار با خرسندی میتواند حاکم پنجاب را طرفدارخود سازد؛ اما این احتمال وجود ندارد که کمک او را بدست آورد، چون اوخودش به شکارپور، چشم دوخته است".

 

پس ازتلاش برای نشاندادن شیوۀ که قلمروهای هرات، پشاور وکندهار پس ازانهدام سلطنت سدوزی ایجاد میشوند، لازم است نظری به کابل منحیث مهمترین وثروتمندترین ولایت افغانها بیاندازیم؛ لذا اول ازرئیس آن، دوست محمد خان آغازمیکنیم که در1826 پس ازتصادم با سلطان محمد خان پیروزمیشود.

 

دوست محمد برادرمطلوب وزیرفتح خان است، ولی این رجحان تصادفی نمیباشد؛ باوجود اینکه خصوصیات خوب این رئیس جوان وشجاع، قابل ملاحظه است، اما دقیقا ازرذایل معمولی افغانها معاف نمیباشد؛ بآنهم نسبت بدیگران، با ذکاوت وشجاعتی متمایزمیگردد که هنوزبسیارجوان میباشد. برخورد او صاف وجذاب بوده وهرکسی بدون مقاومت بطرف او جذب میشود. ترجیح واضح او توسط فتح خان باعث نفرت برادرانش میشود؛ بآنهم آنها مایل بودند دربارخود را باوبدهند تا وزیررا خوش سازند، اما اگر فرصتی میسرمیگردید، اورا با حیله های ناجوانمردانه بازی میدادند. دوست محمد کسی نبود که فریب ایشان را بخورد، اما نمیخواست آنها را تخریش نموده، اعمال آنها را نادیده انگاشته وآنها را با مهربانی قدرمیکند؛ این عدم نگرانی وبرخورد خوب او، نفرت ایشان را افزایش میدهد، چون با وجود اینکه سرباز جوان است، برادرانش توانمندی ظرفیت واراده اورا نداشته ودرمنازعۀ که بین ایشان بروز میکند، مطمینانه، او دست بالا دارد. بخاطر پیروزی دربرنامه ها و سرسختی درمقابل برادران، برای اولقب توله گرگ میدهند، نامی که او حالا توسط آن شناخته میشود. وقتی اومیخواست کابل را بگیرد، آنها تقریبا همه مخالف او بودند، بآنهم اوبالای تمام توطئه های آنها پیروزشده وآنها را شکست میدهد. وقتی قدرتش استحکام مییابد، خود را مشغول تداوی زخمهای میسازد که جنگها وشورشهای متعدد بالای این قلمرو تحمیل کرده وبزودی نفوذ پدری واحیای حکومت خود را احساس میکند. این درست است که یکقسمت کوچک سلطنت باو رسیده و نمیتواند لشکر بزرگی فراهم کرده وتمام ولایات دیگررا مطیع سازد که ازکابل جدا شده بودند، اما قسمت خوب آن در دستش است؛ اواحساس خوبی داشته وبا آن ارضا میشود، بعوض انتقامگیری ازبرادران حسود وجاه طلب و بعوض تسخیرآنچه دردست ایشان است، اوترجیح میدهد ایشان را درخوشی کامل فتحوحات ایشان گذاشته وخود مصروف نظم، امنیت و فراوانی قلمروخود میشود که دراثرفجایع جنگ ازبین رفته است. عدالت ومساوات اوهمه پذیر بوده وخشونت را با بیرحمی سرکوب میکند. سنگ بنای کشتی شکسته تمام شاهان افغان تا اینوقت عبارت ازنافرمانی سردارانی بوده است که قوت ونفوذ بالای بخش مردم جنگی داشته وهم دارای املاک و تیولی بودند که بطورقابل توجهی عواید دولت را کاهش میدهد، با استفاده ازاین وضع، مردم را تحریک نموده وشاهان را تغیرمیدادند، هرطوریکه دلشان میخواست؛ اما دوست محمد بزودی واضح میسازد که اگر تلاش نمایند بیعت او را ازبین ببرند، برایشان مشکل وخطرناک میباشد. بدون ابرازهرگونه سخاوتمندی، آنها را مجبورمیسازد تا برخورد ظالمانه بمقابل مردم خویش را نرم ساخته، توجه خویش را بصوب انکشاف تجارت و زراعت دربین مردمی سازد که بسیارغیرفعال بوده و درمغز ایشان احساس خصایل انسانی را ایجاد کند. خانواده های بزرگ درمرحله اول عدم تمایل خویش را باین موضوع ابرازمیدارند؛ اما آنها فکرمیکنند بهتراست دربرابر شاهی که سخاوتمند است خم گردند بعوض اینکه تلاش نمایند تا شورشهای را ایجاد کنند که نتیجه آن نامعلوم بوده وشاید باردیگر آنها را تحت استبداد مطلقه، نامطمئین وظالمانه سدوزیها قراردهد. ما دیدیم که چطور سُرای برنیس خصایل دو برادر در پشاور و کندهار را بررسی نموده وخارج موضوع نیست اگردراینجا موازاتی را ارائه کنیم که اودربین آن روسا، وضع مردم، دوست محمد و شرایط کابل ترسیم کرده است.

 

"درسال 1826 کابل بدست دوست محمد خان، رئیس موجود ویکی از برادران وزیرفتح خان میافتد. ازآنوقت تاکنون قدرت اوبسیاروسعت و استحکام یافته است. او شهرونواحی غزنی را بیک برادرخود سپرده و پذیرفته که هیچکسی دیگری نمیتواند با اوشریک باشد. محدودۀ ریاست به هندوکش و بامیان میرسد. درغرب به منطقۀ کوهستانی هزاره ها؛ در جنوب به غزنی ودرشرق تا نیمه راه پشاورکه درباغ نیمله ختم میشود. بخش اعظم این منطقه، کوهستانی ودربرگیرندۀ قسمت زیاد زمینهای مزروعی وبسیارحاصلخیزاست که درامتداد قاعده کوه ها قرارداشته و حاصلخیزی خود را ازخاکریزهای آنجا حاصل میکند. عواید کابل حدود 18 لک روپیه است. قوت نظامی اونسبت به هرافغان دیگرزیاد است، چون رئیس دارای یک تعداد زیاد اسپهای مجهزوآماده است. اوهمچنان دارای 2 هزار پیاده با تجهیزات، سربازان روستائی و14 توپ میباشد که برای یک حکومت بومی میتواند کافی باشد. این منطقه دارای اراضی کوهستانی است، بآنهم راههای خوبی درآن وجود دارد.

 

شهرت واعتباردوست محمد خان برای یک سیاح شناخته شده بود، مدتها قبل ازاینکه به منطقه اوداخل شود وهیچکس بهترازاودارای خصایل شایستۀ اونیست. اودرانکشاف تجارت پشتکارداشته و روزانه در دربار خویش با قاضی وملا حاضرمیشود تا هرقضیه را مطابق قانون فیصله نماید. گرچه قرآن وتفاسیراوشاید بمعیارهای قانونی نباشد؛ اما این نوع فیصله ها تا حد زیاد دربین مردم اعتباردارد، چون، یک حد معین را تعین نموده وآنها را ازاستبداد یک حاکم مطلق میرهاند. تجارت تا حد زیادی تشویق شده و او نیز پاداش خویش را کسب نموده است، چون عواید گمرک شهر50 هزارروپیه افزایش یافته وحالا عاید خالص سالانه آن به دولک بالغ میشود. یک ازچهل یا % 2.5 عوارض گمرکی قلمروی او است؛ تجارها میتوانند بدون محافظ ازیک سرحد بدیگری برود، وضعی که درزمان شاهان قبلی شنیده نشده است. رئیس کابل بخاطرحکومت ارتدوکسی، مردم خویش را ازنعمت شراب والکول بحیث ممنوعات دین محروم ساخته است. تصویب این قانون یهودان و ارمنیها را نیزاز قلمرو او بیرون رانده است، چون آنها وسیله دیگری برای تهیه وسایل معیشت نداشتند. یک مسلمان خوب با ازدست دادن چنین نعماتی نباید تاسف بخورد؛ باستثنای اینمورد واحد، من شکایت دیگری بمقابل دوست محمد خان نشنیدم. خود رئیس یکجا با تعداد زیاد مردم افغان، قبلا با شراب و منکرات ملازمۀ آن معتاد شده اند. لذا ممنوعیت آنها شاید بوالهوسانه باشد؛ اما هم او وهم دربارش یک نمونه روشن برای جامعه میباشند. عدالت این رئیس یک موضوع قابل تحسین بتمام طبقات است: دهقانان ازنبودن ظلم واستبداد خوشی میکنند؛ شهروندان ازامنیت خانه خویش و تنظیمات شهرداری ازاوزان ومقیاسها؛ تاجران ازمساوات تصامیم و حفاظت دارائی شان؛ سربازان درشیوه منظمی که قرضه ها پرداخت میشود. یک مردیکه درقدرت است، نمیتواند تمجید بیشترداشته باشد. دوست محمد خان هنوزبسن 40 سالگی نرسیده است؛ مادراویک پارسی بوده، اوبا مردمی تربیه شده که دانش وفهم اورا ارتقا داده وبرای او امتیازات زیادی نسبت به برادرانش بخشیده است. هرکسی با ذکاوت، دانش وکنجکاوی ایکه اوبنمایش میگذارد، همانند برخورد وسخن گفتن او، تحت تاثیرقرارمیگیرد. اوبدون شک قویترین رئیس درافغانستان بوده وممکن است هنوزهم توانائی های خویش را درقلمروی بومی خویش، به درجات عالیتری ارتقا دهد.

 

تفاوتهای موجود بین دوست محمد وبرادرانش، نفوذ تمام جوانب را کاهش داده واگرمورد تهاجم قرارگیرد، اوضاع را برای توطیه وفرقه بازی باز میکند. خانواده بارکزی (محمدزی. فیرایر) چیزی برای ترسیدن ازقبایل دیگرافغان ندارد، چون آنها هم درتعداد وهم درقدرت ازهمه برتراند (این اشتباهی است که برنیس مرتکب شده است؛ اگراین خانواده یا شاخه ایست که پسران پاینده خان مربوط آنست، او باید ایشان را محمد زی میگفت که متشکل از4 یا 5 هزارخانواده است. اگراین قبیله بارکزی باشد که او اشاره کرده، ممکن است دربرگیرنده 45 یا 55 هزارخانواده باشند. فیرایر). روسای پشاوروکابل نمیخواهند برادرکابل خویش را اذیت کنند، چون اینها نمیتوانند مقصد خویش را تحقق بخشند. آنها جای پائی درکابل داشته وبا حسادت بررفاهیت دوست محمد خان مینگرند. هردو دارای ماموران سری دردرباراو میباشند که اختلافات را تحریک میکنند؛ هردو امیدوار ریشه کن ساختن اوهستند که او را غاصب میدانند. وظیفه ایشان مشکل است، چون رئیس کابل درپهلوی میانه روی وعدالت که طرفداران زیادی برایش فراهم کرده، ازمفاد داشتن نسل پارسی نیزبهره میبرد که مهیا کننده خدمات مادی برای اوبهنگام فلاکت وبدبختی است. طایفه جنگی جوانشیرطرفدارش بوده واوتمام وسایل را بکارمیبرد تا این قبیله را آرام نگهدارد که غالبا جهت خویش را بطرفداری مدعیان مختلف تاج وتخت تغیرمیدهند. اوزبان آنها (ترکی) را فراگرفته، منافع وخوشبختی ایشان را توسعه داده است.

 

تعداد پارسیان کابل حدود 12 هزارخانواده است؛ اینها دریک قسمت جداگانه شهرمسکون اند که نگهدارنده روح رفاقت ویگانگی دربین ایشان است؛ این نیزبرای ایشان، دانش قدرت آنها را فراهم میکند که میتواند سودمند یا مضربه گروههای باشد که این قلمرورا باساس شرایط محیطی تقسیم کرده اند. وضع ترسناک موجودیت دشمن ازهردوجانب، بالای اداره دوست محمد خان تاثیربدی بجا گذاشته است. بخاطرمواظبت ازخانۀ خودش، اونمیتواند بدنبال تسخیربیرون یا پس گرفتن کابل سقوط کرده باشد. این امر، بتنهائی اورا ازگرفتن هرات بازمیدارد، یگانه ولایت سلطنت افغانستان که حالا دراختیاریک اولاده خانواده شاهی بوده و شهزاده کامران بیشتربخاطرتحمل ومدارای دشمنانش حکمروائی دارد نسبت باینکه خودش قدرت داشته باشد. اوهیچ کمکی ازمردمش دریافت نمیکند، چون تمام روسای افغانستان بخاطرانتقام فتح خان، دشمن او و خواهان بربادی اومیباشند. لذا هرات بحیث یک الحاقیه پارس تبدیل شده است. سربازان آنها چندین باربه شهرداخل شده وفقط با پرداخت پول از طرف حاکم نجات داده شده است (این درست نیست، زیرا به ساحه داخل شده اند، اما نه به شهر. فیرایر). درسپتمبر 1832 شخصا توسط شهزاده شاهی تهدید شده بود که تقاضای پول نموده وهم میخواست که سکه بنام شاه پارس ضرب زده شود. ممکن است هردوی این تقاضا برآورده شود (من خلاف آنرا شاهد بودم. فیرایر) چون کامران حاضر است قدرت خویش را با هرشرطی نگهدارد. بنظرنمیرسد که پارسیان، استقراردایمی درهرات را درنظرداشته باشند، چون اینکارباعث نگهداری قوتی میشود که حالا، باج پرداخت شونده توسط ایشان را ازبین میبرد. گفته میشود کامران صاحب بعضی جواهرات شاهی کابل بوده وعواید بزرگی از هرات جمع مینماید که دریکی ازحاصلخیزترین مناطق دنیا واقع شده است. اوبا این ثروت میتواند به گرد خود یکتعداد روسای افغان را نگهداشته وحدود 4 یا 5 هزارسوارتهیه نماید. اودارای پیوند سیاسی در هیچ قسمتی نیست؛ بآنهم بسیارخوش است که توانسته است شاهی پدرش را مستقرسازد. اویک آدم ظالم، مستبد وعاری ازدوستان بوده ومورد نفرت مردم قراردارد.

 

همان مسایلی که مانع مارش دوست محمد بمقابل هرا ت شده، باعث عدم تلاش اوبرای مقابله با سیکها برسرملتان ودیره غازی خان گردیده است. اوسال گذشته بمقابل جلال آباد (یک ناحیه دربین کابل وپشاور) تظاهری نشان داد که ارزش حدود 7 لک روپیه درسال دارد. اوممکن است بتواند آنرا بخود ملحق سازد، مگرتا وقتی نتواند پشاوریا کندهاررا مطیع سازد، دوست محمد خان نمیتواند بالاترازیک رئیس یا کسی باشد که تعداد آن در افغانستان بچندین نفرمیرسد. دروضع موجود سیاسی دراین منطقه، او مهمترین مرد درحال صعود درقلمروی کابل است".

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت