ترجمه و پژوهش  از خلیل وداد

 

یادداشت: به سایتهای روسی زبان سر میزدم و دفعتاً به یک نوشتهء جالب برخوردم، که خواستم آنرا به فارسی – دری ترجمه کنم. البته این نوشته عاری از کاستیها  نیست که من بحیث ترجمان در جایش آنها را در داخل قوسها با تحشیه تصحیح کرده ام.

 

 

 

 

 

 

 

از انقلاب اکتوبر تا انقلاب ثور

 

روابط افغانستان- شوروی *

 

نخستین روابط روسیهء شوروی و افغانستان در سال 1919 برقرار شدند. در ایجاد این مناسبات امان الله خان (زمامدار کشور از سال 1919تا 1929) که در تاریخ افغانستان شخصیت برجسته ییست، نقش اساسی داشت.

 

قدرت یابی امان االله از شیوهء مروج کهن آغاز شد و آن اینکه: او در سال 1918 (فبروری 1919 دقیق است، مترجم) قتل پدرش (امیر حبیب الله خان) را سازماندهی کرده و سلطنت را غصب کرد. البته غصبِ سلطنت از نقطه نظر کاکایش (سردار نصر الله خان نایب السلطنه، مترجم). اما پس از چندی کاکایش زیر فشار نیروهای نظامی هوادار امان الله این نظرش را تغییر داد. امان الله در همان سال 1919 افغانستان را کشور مستقل اعلام نموده و نامه یی در این مورد به سفارت بریتانیا در کابل نوشت. در نامه در خصوص بازنگری روابط  دو کشور تأکید گردیده بود که معنی دیپلماتیک آن اینست: «شما باید استقلال کشور ما را برسمیت بشناسید!»

 

امان الله زمان تقاضایش را خوب انتخاب کرده بود: پایان جنگ اول جهانی، تلاشهای تقسیم اروپای پس از جنگ در میان برندگان آن، جنگ داخلی و مداخلهء نیروهای نظامی اتحادیهء ضد آلمان در خاک روسیهء شوروی و ناآرامیهای متواتر ضد انگلیسی در هند.   

 

دولت روسیهء فدراتیف شوروی به اعلامیهء استقلال افغانستان بسرعت عکس العمل نشان داد. در ماه مارچ 1919 شورای کمیسارهای مردمی شوروی فرمانی را در بارهء شناخت رسمی استقلال افغانستان تصویب کرد. در اینجا باید گفت که در آن زمان مداخلهء نظامی بخاک روسیهء شوروی بمرحلهء دفاع بی پرده از ارتش سفید تبدیل شده و در داخل خاک روسیه جنگ داخلی بشدت دوام داشت، بناً این پشتیبانی شوراها ولو که در روی کاغد هم بود، با یادآوری نیات روسها در رابطه به هند انگلیسها را به حل سریع و انرژیک مسئلهء افغانستان وا میداشت. البته که این امر انگلیسها را واداشت مؤقتاً از نیات توسه طلبی شان در خاک امپراتوری گذشتهء شوروی چشم پوشی کنند که از جانب جنرالان ارتش سفید به کشورهای متحد در برابر کمک مادی شان برای ادامهء جنگ داخلی عملاً «پیش فروش» میشد. البته که امان الله خان بمثابهء شهزداهء کشوری که عمیقاً  زراعتی بوده و شاید پرولتاریا را ففط در عکس دیده بود، هیچگاهی خواستار پیروزی پرولتاریای جهانی نبود. امان الله طرفدار فدراسیون اسلامی در آسیای میانه بود که در رأس آن شخص وی یعنی امان الله باید قرار میداشت. او برای نیل به اهدافش در انتخاب وسیله شرم و ابا نداشت، برعلاوه او شیوهء کهن پرنسیپ دیپلماسی – دوستی با دشمن دشمنت- را وسیعاً استفاده میکرد. یعنی برای دستیابی به هدف اگر به رویت هم بخوری نباید از هدفت دست بکشی- چنین است دیپلماسی دوستی! بنابراین پس از گذشت سه ماه از اعلام استقلال امان الله نامه یی به لنین نوشته و طی آن خواستار برقراری روابط دیپلماتیک میان دوکشور افغانستان و روسیهء فدراتیف شوروی شد. هنوز امان الله منتظر پاسخ لنین بود که انگلیسها با درک تلاشهای اوجهت استقرار روابط با روسیهء شوروی فهمیدند که دادن استقلال به امان الله غیر ممکن است. بناً جنگ سوم افغان و انگلیس آغاز شد. اینبار به افغانستان نیروی نامحدود انگیس به کمیت 370 هزار نظامی وارد جنگ شد. امان الله در همان روز جهاد را برضد امپراتوری انگلیس اعلام کرد.

 

جنگ تلفات زیادی برای افغانها همراده داشت و بتاریخ 8 جون 1919 امان الله خواستار متارکه شد. در واقعیت معاهدهء عقد شده در این روز به افغانها فقط حق استقرار روابط خارجی را میداد. همهء مواد باقیماندهء معاهدهء سال 1879 میان دوکشور عملاً به قوت خود باقیماندند.

 

لنین در نامه اش عنوانی شاه امان الله پاسخ مثبت داده و این آغاز استقرار روابط رسمی میان روسیهء شوروی و افغانستان بود.

 

 

 

ک. ورشلیوف از رهبران روسیهء شوروی از هیأت دولتی افغانی استقبال میکند. عکس بایگانی دولتی  روسیه 

РГАКФД

 

 

چیز جالب اینست که با وجود روابط دوستانه میان دوکشور امان الله در ماه اکتوبر سال1919 قطعات نظامی اش را به مرو (ناحیهء َمری در ترکمنستان امروزی) گسیل نمود که در نتیجه شورای محلی دهقانان و کارگران ازهم پاشید. امان الله به ترکمنها پیشنهاد کمک نظامی را در مقابله با بلشویکها بشرط پیوستن آنکشور به فدراسیون آتی اسلامی آسیای میانه و طوریکه ما میدانیم خودش طراح آن بود، کرد. اما ارتش سرخ به مؤفقیت و قاطعیت عمل کرد. چنانچه امان الله قطعاتش را از ترکمنستان بیرون کرده مناسبات دوستانه اش با روسیهء شوروی را برقرار داشته و در آتی هم ازاین نوع مانورها خودداری کرد. 

 

در این میان جنگ داخلی در روسیهء شوروی به نفع بلشویکها پایان یافته و امان الله خان هم در افغانستان دست به اصلاحات بلند و مترقی زد. او از مسئلهء مهم مالکیت و استقاده از زمین که دچار هرج و مرج  بود، آغازید. سپس او اردو را بشکل اروپایی ساخته، بکمک متخصصان شوروی در کشور سیستم تلگراف و تیلفون را مروج نموده، حجاب زنان را رفع کرده، با شدت علیه رهبران مذهبی عمل نموده و حتی مکاتب دخترانه را ایجاد کرد.

 

مگر نه همهء مردم طرفدار زمامدار مترقی بوده و نه همه او را درک میکردند. چنانچه شورشهایی علیه او براه افتاد که در یکی از آنها در سال 1924 نظامیان شوروی دخیل شدند، چنانچه نیروی هوایی شوروی در همانسال مواضع شورشیان ضد امانی را بمباری کردند. قابل یادآوریست که تقابل میان مردم و شاه تاحد زیادی نتیجهء کار تخریبی استخبارات انگلیس بود.

 

ریفورمهای نامبرده با سقوط امان الله شاه در سال 1929 پایان یافتند. جای اورا بحیث زمامدار کشور کسی که بنام «بچهء سقأ» شهرت داشت، گرفت. پس از گذشت یکسال جنرال نادر خان که از حمایت قطعی انگلیسها برخوردار بود، اورا ساقط کرده شاه افغانستان شد.

 

 

  

 

یکی از رجال امیر حبیب الله کلکانی با خدمه اش. عکس بایگانی دولتی روسیه    

Бачаи Сакао. РГАКФД

 

 

باید گفت که در سالهای بیست سدهء بیستم بلشویکها در جمهوریتهای آسیای میانه کار گستردهء توضیحی و تبلیغی را در میان اهالی محلی و برای تحکیم حاکمیت شوروی پیش میبردند. البته این کار به مذاق عده یی که قبلاً از زندگی مرفه یی برخوردار بودند، برابر نبود که اکثریت آنها فیودالها بودند. درست همینها بودند که گروههای شورشی باصطلاح باسمه چی را تشکیل میدادند که بشدت با اسلحه در دست در برابر حکومت شوروی در آسیای میانه مقاومت میکردند.

 

مقاومت شدید آنها دلیلی داشت و آن اینکه: در صورت کوچکترین تحرک نظامی ارتش سرخ باسمه چیها از مرز عبور کرده و نزد خونشریکانشان به افغانستان میرفتند. البته که استخبارات انگلیس در برابر این قهرمانی (باسمه چیها) بیتفاوت نبود. اما بقول معروف هر پدیده یی را پایانی ست.  چنانچه یکی از نامورترین باسمه چیها ابراهیم بیگ در جون 1930 از مرز عبور کرده به افغانستان رفت. سپس قطعات ارتش سرخ او را تعقیب نموده 50 کیلومتر در عمق خاک افغانستان بجانب کابل پیش رفته و سپس دوباره برگشتند. اما این مارش ستونهای اردوی سرخ در خاک افغانستان باعث تحرک و تأثیر جدی حکومت نادرشاه شد. قطعات دولتی افغانی یکسال تمام در تعقیب ابراهیم بیگ بودند، تا اینکه او اجباراً بخاک اتحاد شوروی رفته،  دسته اش نابود شده و خودش بقتل رسید. پس از این مناسباتِ اتحادشوروی، افغانستان و هند برتانوی از آرامش نسبی برخوردار بود.

 

در سال 1933 حزب نازی (ناسیونال- سوسیالیست) آلمان در رأس آدولف هِتلر بقدرت رسید و نتیجهء آن پرواضح است که بالآخره به چه (جنگ جهانی، مترجم) منتهی شد. در پایانِ جنگ جهانی دوم در نقشهء جیو پولیتیک جهان دگرگونیهای جدی بمیان آمد. بویژه در منطقه ء مورد مطالعهء ما. چنانچه بریتانیا که این منطقه را بمثابهء امپراتوری استعماری یک و نیم قرن زیر کنترولش داشت خود به یکی از اقمار کشورتازه ابر قدرتی که بسرعت انکشاف مییافت یعنی ایالات متحدهء امریکا تبدیل شد. از سوی دیگر اتحاد شوروی نیز به مثابهء ابر قدرت دیگر نفوذش را در اروپای شرقی گسترش داد.  

 

در سال 1947 هند از تسلط استعماری انگلیس رهایی یافت. یکی از مبتکران این دستآورد بزرگ که بدون شک اهمیت زیادی برای تاریخ جهانی دارد، مردی بود بنام موهنداس کرم چند گاندی که بنام مهاتما گاندی شهره است. این هندی که در سیستم معارف انگلیس آموزش دیده بود، بخوبی میدانست دلیل اشغال کشورش توسط انگلیسها یکی است و آنهم پول! بناً او یک نتیجه گیری داشت، اگر پول نباشد، استعمارگران هم نمیباشند. دکترین طرح شدهء مقاومتِ بدون خشونت توسط وی مقاومت نظامی را نه بلکه عمدتاً مقاومت مردمی – یعنی کار نکردن به استعمارگران و عدم خرید اجناس از استعمار گران را مطرح میکرد.

 

در نهایت استعمارگران از صحنه خارج شدند. اما آنها با علاقمندی به این کار تن ندادند. و به نظر آنان سمتگیری مطرح اجتماعی- اقتصادی هند خیلی به کشور بزرگ شمالی بنام اتحادشوروی شباهت داشت. نخستین سفیر اتحادشوروی در هند ک. وی. نویکوف با معرفی چهرهء اول سیاسی هند جواهرلال نهرو مینویسد:« نهرو- هواخواه سوسیالیزم است، اما میپندارد که راههای گذار و شیوه های عملکرد آنان طوری متفاوت از اتحادشوروی خواهند بود».

 

در آنوقت صحنهء عملی منطقه چنین بود: هند با نفوس بیشمار، دارای تواناییهای غنی اقتصادی- زراعتی، ابر قدرت اتحادشوروی

که  بزودی به رقیب اصلی جیوپولیتیک ایالات متحده و اقمار آن تبدیل شده بود و در میان آنها افغانستان پسمانده، دارای حاکمیت ضعیف، آغشته به مخالفتها و منازعات فیودالی قرارداشت. و کنترول افغانستان با رفتن انگلیس از منطقه مشکلتر شد. انگلیسها راه حل سادهء مشکل را دریافته بودند: آنها بخوبی میدانستند که باشندگان  مستعمرهء قبلی شان (هند) دارای یک دین نیستند. در شمال کشور عمدتاً مسلمانان و در جنوب هواداران هندویزم و بودیزم زندگی داشتند. در نتیجه در نقشهء منطقه کشوری بنام پاکستان عرض اندام کرد. پاکستان کشوریست که عملاً در بین هند و افغانستان قرارداده شده، و این جابجایی خیلی دقیق صورت گرفته زیرا مرز مشترک میان افغانستان و هند وجود ندارد.

 

 مرز بندی پاکستان و هند بسیار سنجیده عملی شد، چنان سنجیده که در خاک هند تعداد مسلمانان بیشتر بود و در پاکستان تعداد هندوها! طوری که در چنین حالات معمولاً اتفاق میافتد، معلوم نیست کی اول (برخورد) را آغاز کرد، اما مناسبات دو کشور تازه تشکیل شده با مهاجرت و سرکوبهای همگانی همراه بود. از اساس چنین بود و تاکنون هم چنین است یعنی: جنگهای متواتر، اعمال تروریستی و قتل رجل سیاسی و سرکوبهای خونین.  

 

در این میان ایالات متحده به متحد جیوپولیتیک پاکستان تبدیل شد. کمک امریکا به پاکستان بیشتر اسلحه، تکنالوژی و موارد مرتبط به آن مانند صنایع هسته یی را در بر میگرفت.

  

 شاید همین امر بود که سردار محمد داوود صدر اعظم افغانستان را وادشت، در سالهای 50 میلادی فکر کند، « ما از دیگران چه کم داریم؟» در نیمه سالهای پنجاه سردار نامبرده از وزیر خارجهء امریکا فوستر دالِس خواست به او اسلحه بفروشند. پاسخ ایالات متحده منفی بود. در همان زمان کابل از اتحاد شوروی کریدتی را به ارزش سه و نیم ملیون دالر دریافت کرد. از همان مقطع روابط دو کشور بیشتر از پیش دوستانه شد. به افغانستان مهندسان شوروی که کار اعمار شاهراه واصلِ کابل به شمال و اتحادشوروی از راه تونل نامدار سالنگ را انجام دادند، اعزام شدند. در بگرام، شیندند و مزار شریف میدانهای هوایی که پاسخگوی مقتضیات زمان بودند، اعمار شدند.

 

 

 

مهندسان افغانی و شوروی دوش بدوش هم در هندوکش. عکس بایگانی دولتی  روسیه

 РГАКФД

 

 

میدان هوایی بین المللی کابل در سالهای 60 میلادی. عکس بایگانی دولتی  روسیه.

РГАКФД

از سال 1961 تبادلهء تجارب نظامی میان دو کشور آغاز شد: در این سالها جمعاً اضافه از 7 هزار نفر در آموزشگاههای نظامی شوروی تدریس شدند. آنها عمدتاً به وطن با اندیشه های کمونیستی برمیگشتند.

 

شالودهء نزدیکیهای بعدی میان اتحاد شوروی و افغانستان بسرعت ژرف میشد، ولی دنیا با هراس نگران مسابقهء تسلیحاتی میان دوابر قدرت اتحاد شوروی و ایالات متحدهء امریکا بود. هریک از این دوکشور تلاش مینمود تا مطابق به ساختار اجتماعی- سیاسی خویش اقمار بیشتری برایش گیر آورد. هرکدام این ممالک میدانستند: هرقدر از مرزت راکت دشمن دورتر باشد، نیروی پدافند هوایی فرصت بیشتر برای مدافعه میداشته باشد.

 

چنانچه بازتاب این امر را در یک کنایهء شوروی مبنی بر جابجایی راکتها در جزیرهء آزادی (کوبا) در آن زمانها میتوان دید.

 

در شب سال نو 1964 نویسندهء  افغان نورمحمد تره کی و بیست و شش تن دیگر بنیاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان (ح.د.خ.ا.) را گذاشتند. این حزب عملاً مارکسیستی بود. تره کی آمادگی ایدیولوژیکی اش را در اتحاد شوروی سپری کرده بود (این ادعای نویسنده اساس ندارد، او تحصیل کردهء مدارس شوروی نبود. چیزی که من خود از یکی از استادان شرقشناس روس پلاستون در سال 1996 در مسکو شنیدم، اینست که تره کی حتی پیش از ایجاد ح.د.خ.ا. مورد نظر شورویها بوده و آنها او را به نوشتن و ترجمهء کتب تشویق و کمک میکردند. چنانچه بقول استاد نامبرده  تره کی درسال 1961 در گردهمایی نویسندگان شرقی در لنینگراد اشتراک نموده و جایزه یی را نیز نصیب شده بود. مترجم).

 

اتحاد در صفوف حزبی عمر زیادی نداشت- چنانچه در سال 1966 حزب به دو شاخه منشعب شد، و این دوپارچه گی مشخصهء قومی داشت. تره کی در رأس گروه خلق که اکثریت آن را پشتونها تشکیل میدادند، قرار گرفت و ببرک کارمل گروه  پرچم را رهبری میکرد.

 

برای داوود خان ( بمثابهء رئیس جمهور، مترجم) این نکته که کشورش و بویژه نخبه گان آن روز بروز «چپی تر» میشوند، باعث نگرانی شده بود. او که در این امر خطر بمقامش را احساس میکرد، دست به عمل زده و تلاش کرد تا تعمیق بیشتر مناسبات شوروی- افغانستان را کُند تر کند. بناً او یک گروه از کرسی نشینان مهم دارای تمایلات کمونیستی را به کشورهای دیگر برای کار دیپلماتیک و یا بعبارهء دیگر به «تبعید افتخاری» فرستاد.

 

همزمان سردار مذکور خواستار حمایت مالی کشورهای دیگر چون پاکستان، ترکیه، عربستان سعودی و ایران شد. درسال 1974 شاه ایران به داوود خان کریدتی را بالغ به 2 ملیارد  دالر برای دهسال داد. و این زمانی بود که شاه ایران دوستی محکمی با امریکا داشت. اتحادشوروی که در انزمان حدود 700 ملیون دالر در افغانستان سرمایه گذاری کرده بود، این کار داوود را درک نمیتوانست.    

 

در آغاز سال 1978 هنگام سفر رسمی داوود خان به اتحادشوروی لیونید بریژنف منشی عمومی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی به داوود چند پرسش را در ین مورد ارائه کرد. در جریان صحبتها داوود پاسخ داد: « میخواستم به شما یادآوری کنم، آقای بریژنف که شما با رئیس یک کشور مستقل صحبت میکنید، نه با یکی از متحدان اروپای شرقی تان. شما تلاش دارید به امور داخلی کشور من مداخله نمایید و این را من بشما اجازه نمیدهم.»

 

 

 

بریژنف و تره کی در مسکو. عکس بایگانی دولتی  روسیه.

РГАКФД

 

بریژنف با ملایمت با داوود او داع کرده و او به وطن برگشت. اما بتاریخ 17 اپریل در مرکز شهر کابل میر اکبرخیبر عضو کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. کشته شد. شاید به نظر آید که میان قتل خیبر و برخورد تند داوود با شورویها پیوندی باشد. مگر قتل خیبر یکی از رهبر ان برجستهء ح.د.خ.ا. کار بنیادگراهای راست (اسلامی) بود که در کشور و درخارج بویژه در پاکستان که دوست امریکا بود، از نفوذ زیادی برخوردار بودند. با ترور میر اکبر خیبر افراطیون منتظر تظاهرات ح.د.خ.ا. شده و آرزومند سرکوب شدید داوود خان بودند. این پیش بینی تا حدی درست بود. اما افراطیون دست راستی و داووخان نیرومندی  ح.د.خ.ا. را درست محاسیه نکرده بودند. تدفین میر اکبر خیبر به تظاهرات اعتراضی دهها هزار نفر مظاهره چی تبدیل شد که  جنازهء اش را با شعارهای «مرگ بر امپریالیزم امریکا!»  به جاده های کابل بردند.

 

 

یکی از تظاهرات ح.د.خ.ا. در کابل. عکس بایگانی دولتی  روسیه.

 

                                            چیزی را که داوود فراموش کرده بود، این بود که او نمیدانست، که افسران اردویش در کجا تحصیل کرده اند. با هراس از تظاهرات ح.د.خ.ا. داوود امر کرد رهبران حزب شامل تره کی، کارمل و غیره (و پسانتر) امین را زندانی کنند. اما امین توانست قبل از زندانی شدن فرمان قیام را به اردو برساند.

 

                      بروز 27 اپریل 1978 (7 ثور سال 1357 خورشیدی) نیروهای شورشی تحت قوماندهء دگرمن اسلم وطنجار بسرعت لوای 4 زرهدار را بقیام واداشت. تانکهای ساخت شورویِ این قطعه پس از یکساعت به پایتخت وارد شدند. شامگاهان ارگ ریاست جمهوری با بمباری هوایی و راکت مورد حمله قرار گرفت. سردار محمد داوود به پیشنهاد کودتاچیان برای تسلیمی اش پاسخ منفی داده کشته شد. خانواده اش نیز ازبین رفت.

 

به این ترتیب آخرین فرد خاندان شاهی (درلباس جمهوری، مترجم) از میان برداشته شد. این حادثه توسط کودتاچیان «انقلاب» خوانده شد. از همان زمان نام کشور به جمهوری دموکراتیک افغانستان (ج.د.ا.) تغییر یافت. سپس اصلاحاتی در جهت محو بهره کشی دهقانان، کنترول دولت بر اقتصاد کشور، آزادی زنان و اقلیتهای قومی و همچنان کمپاین همگانی محو بیسوادی اعلام گردیدند. 

 

ح.د.خ.ا. دست به ایجاد دولت زد و اعضای آن به ادارهء کشور آغاز کردند. تره کی نقش اصلی را در اصلاحات روستایی و اقتصادی مشور به عهده گرفت. ولی آنچنان که حوادث بعدی نشان دادند، این تصامیم پر از اشتباه بودند.

 

برای آنکه ابعاد این اشتباهات را دانست به دو واقعیت باید توجه شود: ارزش کشاورزی برای اکثریت قاطع مردم افغانستان و عدم کفایت و مسلکی نبودن تره کی. برای او که تجربهء کار ژورنالیستیکی را داشت، اصلاحات ارضی که شاهرگ اقتصادی افغانستان را میساخت، پدیده یی غیر منتظره و بدون ضمانت پیروزی بود.

 

«پیروزی» در این عرصه فلاکتبار بود. در نتیجهء اعمال ناسنجیدهء تره کی صدها هزار دهقان در ظرف چند ماه به فقر و بدبختی کشانده شدند. روستاییان بیچاره نمیدانستند چه کنند. به محکمه دادخواهی کنند،( که امکان نداشت، مترجم).  بکجا روند که تره کی نه ولی خوراک باشد. پس به پاکستان و یا ایران باید میرفتند. و در آنجا دهقانان فرار کرده از وطن را کمپاین گرم بنیادگراهای اسلامی، متخصصین نظامی امریکایی و کسانی که که از قبل در آنجا ها ریشه داشتند، انتظار میکشیدند. باید گفت تره کیِ روشنبین اسلام را مانع عمده در راه رشد اقتصادی کشور میدید. پس با نیروی تمام با زراعت و اسلام میرزمید.

 

در نتیجهء اقدامات کوتاه مدت ولی سریع تره کی و رفقایش آنان در انظار توده ها «کمونیستها و ملحدینی» بودند که کشور را به تباهی میکشیدند. 

 

هنوز در بهارسال 1978 تودهء مردم در مقابل رژیم تکفیر شده دست به اسلحه بردند. رژیم برای سرکوب قیامها به شیوه های عنعنوی دست یازید. چنانچه شورش در نورستان بشدت سرکوب شده و هزاران نفر بدون محاکمه در جا تیر باران شدند.

 

در پاسخ اپوزیسیون اسلامی جهاد اعلام شده علیه ملحدین را گسترش داد. شورشهای ضد انقلابی توده های مردم با دقت توسط مشاوران خارجی آمده از آنسوی ابحار سازماندهی میشدند، که حوادث 15 مارچ 1979 در هرات نمونهء آنست. شورشیان با چپاول سلاحهای دولتی به انتقامجویی از کمونیستها پرداختند. در این حوادث چند مشاور شوروی نیز به قتل رسیدند.

 

زمانیکه رهبری شوروی دانست، اتباع کشورش در هرات و اطراف آن نیست، (دستور به اقدامات نظامی داد) در نتیجه از مناطق مرزی (شوروی) با افغانستان بم افگنهای غول پیکر به پرواز در آمده هرات را مورد حمله راکتی قرارداده بمباردمان کردند.

 

حوادث نشان میدادند که کشور وارد جنگ داخلی شده است. از وضع پیچیدهء آنوقت حفیظ الله امین یکی از رهبران ح.د.خ.ا. برای عروج و اهداف شخصی اش استفاده میکرد.

 

امین با اتهام رهبر و استادش به اصلاحات ناکام مثل ریفورم ارضی و غیره تره کی را نخست از مقام منشی عمومی کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. پس کرده و بعداً اورا بقتل رساند. تره کی به امر امین در زندان (ارگ) خفه شد.

 

در زندگینامهء امین یک واقعیت جالب وجود دارد، که اورا بحیث یک سیاستمدار مشخص میسازد.  در سال 1968 پلنوم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. جناحِ خلق امین را بنا به «خصوصیات فاشیستی اش» به سطح آزمایشی تنزیل داد (؟)

 

برای رهبری شوروی امین به یک شخصیت برجستهء دیگر سیاسی شباهت داشت. که یادآوری از وی باعث وحشت و خوف در  وجود هر کارمند حزبی شوروی میشد. یعنی استالین (یوسف ویسارینویچ). آیا واقعاً امین برای شورویها فرد نامطلوب بود؟

 

 

بهر ترتیب تصادفاً این امین بود که در مخیله اش نظریه  کمک نظامی از روسها خطور کرد. او که هنوز در مقام صدارت قرار داشت، در این مورد با تره کی گپ زده بود. تره کی کمی پیش از حبسش از اتحادشوروی بازدید کرده و تقاضای کمک نظامی را طرح کرده بود. در پاسخش لیونید ایلیچ بریژنف گفت:

 « اتحادشوروی قطعات نظامی اش را به افغانستان گسیل نه مینماید. حضور سربازان ما در کشور شما شاید باعث قرار دادن اکثریت افغانها بر ضد انقلاب شود...»

 

بریژنف حیله گری میکرد. چون به امر بپا کردن مردم افغانستان علیه انقلاب ثور در آن حالات پیچیده ضرورتی نبود. مسئله در آنزمان روی حفاظت دستآوردهای ثور از مردم افغانستان بود.

 

مخاصمتهای درون حزبی ح.د.خ.ا. به یک درد سر دایمی برای نمایندگی دایمی دیپلماتیک شوروی در کابل تبدیل شده بود. آخرین تلاش برای آشتی تره کی و امین به میانجیگری سفیر شوروی در کابل صورت گرفت. درست پس از آن امین دستور حبس تره کی را داد.

 

بروز 12 جون سال 1979 (رهبری شوروی) تصمیم مبنی بر نابودی جسمی حفیظ الله امین را اتخاذ کرد، که شخصاً با جدیت خواستار کمک نظامی شوروی به افغانستان بود (جمعاً 20 بار چنین تقاضا ها صورت گرفته بود).

 

در زمستان 1979 اوضاع برای حزب حاکم در افغانستان بشدت وخیم شد. در این مدت رهبری دولتی و حزبی شوروی تعداد زیادی از جلسات و مشاوره ها را با یک آجندا « آیا اتحادشوروی جنگ را میخواهد یانه» دایر کرد. و هربار واضح میگردید، که نظامیان شوروی مخالف جنگ در افغانستان اند.

 

رهبران شوروی تا تاریخ 12 دسامبر 1979 (این تاریخ تقریبی است، نویسنده به هیچ سند و شاهدی نتواست دسترسی پیدا کند) نمیخواستند دست به چنین عملی بزنند. در همین جلسهء سری کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی فیصلهء مبنی گسیل قطعات نظامی به افغانستان اتخاذ گردید.

 

این که چگونه و چرا رهبری شوروی تصمیم جدی مبنی بر اعزام نیروها را که همیشه رد میکرد، اتخاذ نمود، در واقعیت معلوم نیست. یکی از روایات مشهور- وخامت اوضاع در افغانستان برضد اتحادشوروی بود که باعث این امر شد.   

 

در اینجا باید کمی عقب گرد کرد و به کشور همسایهء افغانستان سر زد. در ماه سپتامبر 1979 در ایران انقلاب بینظیز مذهبی به پیروزی رسید. انقلاب با جویهای خون به کامیابی رسید. دولت شاهی ایران که توسط دست نشاندهء امریکا محمد رضا اداره میشد به حاکمیت تیوکراتیک (دینی) و اسلامی تعویض شد که بذات خود بیمانند بود. رهبری ایران بدست آیت الله خمینی افتاد.

 

این همه حوادث دنیای اسلام را تکان دادند. در اینمورد (چند فاکتور) قابل یاددهانی اند: یک، اهالی آسیای میانهء شوروی عموماً مسلمان اند، دوم، آنها عمدتاً از تاجیکها، ازبیکها (وغیره) تشکیل شده اند. قابل تذکر است، شمال افغانستان نیز بیشتر تاجیکها، ازبیکها و ترکمنها را در خود جاداده است. همچنان آخرین دسته های باسمه چیان که در اخیر سالهای 20 قرن بیست از خاک شوروی رانده شدند (به شمال افغانستان آمدند)، و از نگاه تاریخی این مدت زیادی نیست. همچنان با درنظر داشت اینکه جنبش «آزادیبخش» باصطلاح مجاهدین با مذهب سخت گره خورده و از طرف ایران بشدت حمایت میگردید، میشد پیشبینی کرد- در صورت پیروزی اپوزیسیون اسلامی در افغانستان در همسایگی آن در جمهوریهای آسیای میانه ناآرامیها و شورشها پدید خواهند آمد. جنگیدن با مردم خود، چیزی بود که رهبری شوروی از آن حذر میکرد.

 

لازم است در اینجا کسانی که با علاقه منابع مالی جنگ ضد انقلاب افغانی را تمویل میکردند را بیاد بیاوریم. چنانچه با وجود ازدست دادن کنترول برایران ایالات متحده مواضع اش را در پاکستان بشدت تقویه کرد. اگر ایالات متحده میتوانست در افغانستان بنیادگرایی مذهبی را بر اریکهء قدرت «مینشاند»، اتحادشوروی چندین پایگاه دیگر امریکایی را در مرزهای خود میداشت و این در شرایط جنگ سرد آنوقت مجاز نبود.

 

و اما در بارهء پول: اتحادشوروی در سالهای 70 چندین ملیارد دالر در افغانستان سرمایه گذاری کرده بود. اینکه پولهای مذکور از بین میرفتند، غیر قابل تصور بود. بهر ترتیب اوضاع در دسامبر سال 1979 بشدت وخیم میشد. 14 دسامبر 1979 گروه ویژه ک.گ.ب. اتحادشوروی بنام «صاعقه» وارد کارزار شد. بروز 17 دسامبر 1979 «کندک مسلمانان» که از ساکنان اصلی جمهوریهای آسیای میانه بودند، از بگرام راه افتاده و پیرامون قصر تاج بیگِ حفیظ الله امین متمرکز شدند. 23 دسامبر 1979 انتقال فرقهء ویتبسک وزارت داخلهء شوروی به مرز افغانستان- شوروی انجام شده و فرقهء نامبرده بروز 24 ذسامبر به بگرام مواصلت کرد.  

 

و در پایان، بروز 25 دسامبر 1979 ساعت 12 ظهر بوقت مسکو به قرار گاه  اردوی 40 شوروی امر گذار از سرحدات داده شد. بساعت 15 پس از چاشت ارتش شوروی از مرز عبور کردو در همین روز رئیس جمهور ج.د.ا. حفیظ الله امین به اتحادشوروی تلگرامی را فرستاده و طی آن از رهبری شوروی از  مداخلهء بموقعِ نظامی کشور برادر در امور جمهوری افغانستان سپاسگذاری کرد.

 

و به اینگونه جنگ افغانستان آغاز شد....!

 

* - عکسها:

1.  ک. ورشلیوف از رهبران روسیهء شوروی از هیأت دولتی افغانی استقبال میکند. عکس بایگانی دولتی  روسیه 

 РГАКФД

2. یکی از رجال امیر حبیب الله کلکانی با خدمه اش. عکس بایگانی دولتی روسیه   

3. مهندسان افغانی و شوروی دوش بدوش هم در هندوکش. عکس بایگانی دولتی  روسیه

4. میدان هوایی بین المللی کابل در سالهای 60 میلادی. عکس بایگانی دولتی  روسیه.

5. بریژنف و تره کی در مسکو. عکس بایگانی دولتی  روسیه.

6. یکی از تظاهرات ح.د.خ.ا. در کابل. عکس بایگانی دولتی  روسیه.

 

 

* pravdao9rote.ru/afgan/afgan/22/СССР и Афганистан. История отношений: от революции Октябрьской до

 революции Апрельской.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت