مفهوم حاكميت مرد بالاي زن در فرهنگ اسلامي

 


عزيز احمد حنيف

   

همزمان با گسترش انديشه دموكراسي در جهان و بلند شدن شعار مساوات ميان مرد و زن،‌ بسياري از ملت هاي محكوم و در بند افتاده تاريخ بدين باور شدند كه ديگر قيد و بند استبداد از دست و پاي زنان گشوده شد و حالا وقت آن است كه زنان مانند مردان در ساختار مجدد جوامع بشر در عرصه هاي مختلف اجتماعي سهم بگيرند. اما ديري نگذشت كه اين انديشه به دست سياست مردان استبداد پيشه زمان افتاد و از آن در راستاي رسيدن به قدرت سياسي استفاده شد. اين امر سبب گرديد تا دموكراسي مسير اصلي اش را در مرحله كودكي تغيير داده و بيشترين آسيب متوجه زنان (علمبرداران اصلي اين جنبش) شود.

    وقتي انديشه دموكراسي به جوامع سنتي به ويژه كشورهاي اسلامي مانند افغانستان راه يافت،‌ سؤالات زيادي را بر انگيخت. برخي از اين سؤالات برخاسته از سنت هاي مردمي حاكم بر محيط و برخي ديگر ناشي از مذهب بود.

    از جمله اين سؤالات كه اخيراً با آب و تاب خاصي ميان طرفداران دموكراسي و انديشمندان مسلمان بحث بالاي آن جريان دارد،‌ حاكميت مرد بالاي زن در محيط خانواده است كه برخاسته از آيه مباركه 34 سوره "النساء" در قرآن كريم مي باشد. در اين آيه پروردگار ج فرموده است:‌ "مردان حاكم اند بالاي زنان به اين سبب كه پروردگار برخي از ايشان را بالاي برخي ديگر برتري داده و به سبب آنكه خرچ مي كنند از اموال خويش؛ پس زنان نيك سيرت، فرمانبردار اند (براي شوهران خويش) حفظ كننده اند خود را در غياب شوهر به (كمك) محافظت پروردگار، آن عده زناني كه مي ترسيد از نافرماني ايشان پس نصيحت كنيد آنان را و ترك شان كنيد در خوابگاه و بزنيد ايشان را، پس اگر از شما اطاعت نمودند، جستجو نكنيد بالاي آنها راهي ديگر، به يقين كه پروردگار بلند مرتبه و بزرگ است".

    مسئله حاكميت مرد بالاي زن به سبب برتري وي و خرچ نمودن مال، در آغاز آيه مباركه و اقدام تأديبي از طرف مرد در سه مرحله ذكر شده، به صراحت نشان مي دهد كه مرد، حاكم بلامنازع خانواده در فرهنگ اسلامي مي باشد.

    در جانب مقابل،‌ مساوات حقوقي اي كه در مواد مختلف قانون بشر سازمان ملل متحد در روشني نظام دموكراسي طرح و تصويب شده تا حد زياد متفاوت از اين اصل اسلامي مي باشد. حقوق بشر سازمان ملل متحد در چهار بخش،‌ حقوق مردان و زنان را مساوي دانسته و تفاوت ميان آنها را تبعيض خوانده است كه عبارت اند از: "الف:‌ حق برخورداري از رفتار مساوي در برابر محاكم و ساير مراجعي كه اجراي عدالت را به عهده دارند. ب: حق برخورداري از امنيت شخصي وحمايت دولت در برابر تجاوز و صدمه جسمي از ناحيه مأمورين دولت و يا هر فرد يا دسته يا تشكيلات. در انتخابات و رأي دادن و نامزد شدن به اساس سيستم اخذ رأي همگاني يكسان، و حق مشاركت در حكومت و اداره امور عمومي و حق نيل به مشاغل عمومي دولتي به هر رتبه و مقام در شرايط مساوي". ج: در ساير حقوق مدني، ‌به خصوص "حق رفت و آمد آزاد و انتخاب اقامت گاه در داخل يك كشور. حق ترك هر كشور و منجمله ترك ميهن خود. حق داشتن يك تابعيت. حق ازدواج و انتخاب همسر. حق تملك چه به صورت فردي و چه به شكل مشاركت. حق توارث. حق آزادي فكر و وجدان و مذهب. حق آزادي عقيده و بيان. حق آزادي در تشكيل جمعيت هاي مسالمت آميز؛ و بالآخره مساوات در تمام حقوق اقتصادي،‌ اجتماعي و فرهنگي.

(جهت معلومات بيشتر به "ويژه اسناد بين المللي حقوق بشر كنوانسيون بين المللي رفع هرنوع تبعيض نژادي مصوبه 20 دسامبر 1965 برابر با 30/8/1344 هجري خورشيدي از طرف مجمع عمومي سازمان ملل متحد" مراجعه شود).

    برابري اي كه در قانون حقوق بشر سازمان ملل ميان مرد و زن از آن تذكر رفته است،‌ تا حدي با حقوق انساني در چوكات فقه اسلامي سازگاري داشته اما مشكل در اينجاست كه در قانون حقوق بشر ملل متحد به هسته اساسي اي كه تشكيل و ساختار جامعه سالم انساني از آن آغاز مي شود، يعني نظام مديريت خانوادگي، توجه صورت نگرفته است.

    اين يك واقعيت غير قابل ترديد است كه ساختار هاي تشكيلات بزرگ به سطح يك كشور، يا منطقه و جهان به تشكيلات هاي كوچك نياز دارد؛ تا زماني كه سيستم اداري به سطح ايالت ساخته نشود،‌ ساختار اداره ملي به سطح يك كشور غير ممكن است، و تا وقتي كه نظام مديريت به سطح ادارات محلي درست نباشد، تشكيلات ايالتي بي معنا است؛ به همين ترتيب وقتي فراتر مي رويم تا زماني كه نظام در خانواده و محيط كوچكي كه داد و ستد يوميه انسانها در آن انجام مي شود، وجود نداشته باشد، افراد جامعه در مجموع، لجام گسيخته بوده و در داخل قانون خود را مقيد و محبوس احساس مي كنند. در چنين نظام، واژه آزادي مفهوم انساني اش را از دست داده و توسط قانون،‌ حدود و مرزهايي براي آن تعيين مي شود كه گويي در كارخانه اي كه چهار دروازه آن بسته است، انسان مانند ماشين آلات كار، ‌فعاليت مي كند؛ و فقط براي همين آفريده شده است. در چنين نظام از يك طرف از آزادي فردي شعار داده مي شود و از سوي ديگر قانون،‌ دست و پاي افراد را بسته و آزادي فطري آنانرا سلب مي كند.

    به باور انديشمندان اسلامي جستجوي مفاهيم آزادي در چوكات خواهشات نفس، روح سيال انسان را كه به سان طايري همواره در پرواز و حركت است،‌ مقيد نموده و آنرا تابع نفس مي سازد. در اين وقت مسير زندگي آدمي تغيير خورده و به سوي حيوانيت نزديك مي شود. نقطه در خور توجه، واژه آزادي است كه در فرهنگ اسلامي به مفهومي گسترده و داراي حدود و مرزهاي انساني آن با در نظرداشت مسئوليت ها و مكلفيت هايي، به خاطر حفظ شخصيت و جايگاه انسان، آنچنان كه              پروردگار ج در علم ازلي اش مي دانسته، تفسير و تشريح شده است. اما در فرهنگ دموكراسي كه اساساً در غرب تدوين شده به مفهوم خيلي متفاوت مي باشد.

    مساوات ميان مرد و زن بر خاسته از تفسير همين آزادي فردي اي است كه در قانون بشر سازمان ملل متحد مطابق به اساسات دموكراسي آمده است. اين آزادي فردي و مساوات ميان مرد و زن در مقايسه با نظامهاي سياسي و اجتماعي مستبدانه در گذشته هاي تاريخ، شكي نيست كه به مراتب برتريت داشته و زنان را به درجه انسانيت مطلق مانند مردان رسانيده است. اما مشكل اساسي آن كه ملياردها انسان،‌ امروز از آن رنج برده و يا حد اقل به سبب آن بزرگترين ارزش اجتماعي را از دست داده اند، از بين رفتن نظام خانواده است.

    اگر با اندكي دقت به موضوع داخل شويم به خوبي درمي يابيم كه در جامعه بزرگ انساني از رياست دولت گرفته تا آخرين مأموريت يك واحد اداري، به نظامي ضرورت است كه در آن حاكم و رعيت باشد، خانواده اساس نظامهاي اجتماعي را تشكيل داده و در آن هم به حاكم و رعيت نياز است؛‌ آيا اين ممكن است كه هريك از زوجين در يك وقت در يك خانواده هم حاكم باشد و هم رعيت،‌ چنانچه دو رئيس جمهور در يك كشور،‌ دو وزير در يك وزارت،‌ دو استاندار (والي) در يك ايالت و دو فرمانده در يك محل فرماندهي غير ممكن است. همانطوري كه هر حاكم از رئيس دولت شروع تا آخرين آمريت و مديريت در سطوح خيلي پايان، داراي لوايح مشخص وظيفوي بوده كه در آن حقوق، وجايب، مسئوليت و صلاحيت هاي وي مشخص گرديده است، در محيط خانواده هم به مدير و حاكمي ضرورت است كه حقوق، وجايب و صلاحيت هاي وي محدود و معين باشد.

      از آنجايي كه نظام دموكراسي در نتيجه شورش هاي پيهم توده هاي مردم در اروپا به وجود آمده و شعار دادن از حقوق زن بخاطري كه در نهايت محروميت به سر مي برد، يكي از عوامل و انگيزه هاي مؤثر و سازنده آن را تشكيل مي داد،‌ زنها به مبارزه خويش ادامه دادند تا آنكه به جاي مردان قرار گرفتند و در اثر آن نظام خانوادگي از هم پاشيد؛‌ زنها و مردان يكجا از خانه بيرون شدند و به شركت هاي صنعتي مصروف كار شدند، كه در نتيجه آن عطوفت و احساس مادري از بين رفت؛‌ شفقت و احترام متقابل در ميان اعضاي خانواده،‌ جاي خود را به يك نوع برخورد تشريفاتي در چوكات قانون مبدل كرد و بالآخره همه مانند وسايل و ابزار كارخانه ها در خدمت ثروتمندان استبداد پيشه زمان قرار گرفت و تمام ارزشهاي معنوي از بين رفت.

    ويل دورانت در كتاب معروفش "لذات فلسفه" از اين تحول اجتماعي جهاني شكايت سرداده و مي نويسد:‌ "ديگر زن فارغ از حال بچه و فارغ از آن آخرين وظيفه اي كه مي باييست خانه را محيطي پر معنا و قابل تحمل كند، روي به اداره و كارخانه و عالم نهاد. مغرورانه در كنار مرد ايستاد و مثل او كار كرد و فكر كرد و سخن گفت. بيشتر اين آزادي از راه تقليد به دست آمد. زن عادات نيك و بد اين مرد از مد افتاده را يكي پس از ديگري ياد گرفت؛‌ مانند او سيگار كشيد و مانند او شلوار پوشيد و موي سرش را مثل او اصلاح كرد و در بي اعتنايي به مقدسات و در الحاد به رفتار او گراييد. همانندي روزانه،‌ مردان را زنانه و زنان را مردانه ساخت؛ مشاغل همسان و محيط يكسان و دواعي يكسان هردو جنس را تقريباً‌به يك شكل در آورد. پس از يك نسل لازم خواهد آمد كه براي تمييز مرد از زن بر هريك ورقه اي بچسپانند تا از پيش آمدهاي ناگوار جلوگيري شود". (ص:153).

    در جاي ديگر مي نويسد:‌ "چرا با ديدن تصاوير مادري به رقت مي آييم و چشم مان از اشك پر مي گردد؟". (ص:153). "در اروپاي عصر بت پرستي و عصر مسيحيت هزاران هزار،‌ هر روز دست نياز به سوي خدايان دراز مي كردند و از آنان فرزند مي خواستند. مردم ادعيه و اوراد مي خواندند و به زيارتگاه ها روي مي آوردند و به سنگ هاي مقدس دست مي ماليدند... از يكي از پادشاهان افريقايي عده فرزندانش را پرسيدند و او با تأسف جواب داد:‌ دريغا كه بيشتر از هفتاد ندارد" (ص:153).

    " شهر تازه به لزوم فرزندان اعتقادي ندارد؛‌ به همين جهت زنان را به فحشا وا ميدارد تا خود را به مادري آلوده نكنند. اين احساسات مادري كه گاهي روح شكاك يخ زده را هم آب مي كند باز مانده دوران جواني است كه در دهات كهنه ريشه دارد؛ يعني آنجا كه هنوز زنان فرزندان زياد مي زايند" (ص: 154).

    آيات و احاديث پيامبر بزرگوار اسلام به نظام خانوادگي تأكيد نموده و حاكميت خانواده را براي مردان واگزار كرده است؛ البته مفهوم حاكميت آنچنان كه در فرهنگ اسلامي تفسير شده است، با گذشت زمان،‌ در جوامع مختلف معيارهاي آن تغيير كرده و مطابق به برداشت ها و باورهاي سنتي مردم، رنگ استبدادي را به خود گرفت.

    حاكميت در فرهنگ اسلامي،‌ نه به معناي استبداد پيشگي و ستمگري آنچنان كه جامعه سنتي ما بالفعل بدان باور دارد،‌ بلكه به معناي مسئوليت پذيري،‌ مكلفيت و زمام داري امري در قبال پروردگار كه حدود صلاحيت آن مشخص بوده و اگر از آن تجاوز كند مورد بازپرس و مواخذه خداوند ج قرار خواهد گرفت. اين حاكميت از خلافت اسلامي و (به اصطلاح) امامت كبري آغاز يافته تا حاكميت خانواده،‌ يك مفهوم را به خود دارد. البته مفهوم حاكميت اسلامي در دوره هاي طلايي خلافت راشده به خط درشت ثبت تاريخ شده كه ابعاد كلي آن به هر مسلمان معلوم است.

علامه اقبال در بيتي مي گويد:

سروري در دين ما خدمت گري است

عدل فاروقي و فقر حيدري است

    در اينجا دانستن چند نقطه مهم است:‌ نخست اينكه پروردگار در آيات متعدد قرآن كريم تأكيد مي كند به اينكه زن و مرد در وجايب ايماني و سزاء‌ و جزاي روز آخرت به نزد پروردگار برابر اند؛ دوم: معيار برتري در فرهنگ قرآن بر مبناي تقوي و خدا پرستي تعيين گرديده و هيچ فردي اعم از مرد و زن بالاي ديگري برتري ندارد مگر به اساس تقوي. سوم: وقتي به روزگار پيامبر متوجه مي شويم،‌ زنها به سه دسته بوده اند،‌ عده اي از آنها،‌ زنان (به اصطلاح فقه اسلامي) آزاد و پاكدامن است كه شوهر و فرزند داشته و تقريباً از آزادي كامل برخوردار بوده و شخصيت آنها محترم شمرده مي شد؛ عده اي ديگر، زنان خياباني بوده كه شوهر،‌ خانواده و فرزند نداشته و از عمل زشت زنا با هيچ يك از مردان دريغ نمي كردند. سوم كنيزاني است كه دست به دست خريد و فروش مي گرديد و ارزش آن به اساس حسن و زيبايي اش تعيين مي شد.

    پيامبر بزرگوار اسلام در روشني ارشادات الهي،‌ مردان را به حقوق و جايگاه زنان و بر عكس زنان را به احترام و اطاعت مردان متوجه ساخته و آنها را به تأسيس نظامي در خانواده بر معيارهاي قرآني تشويق كرد.

    براي زنان مي گويد: "هر زني كه شبانگاه بيرون از بستر شوهر خواب مي شود،‌ فرشته ها تا طلوع صبح براي وي لعنت مي فرستند". و در روايتي آمده است:‌ "تا وقتي كه بر گردد و دست خود را به دست شوهرش بگذارد". همانطور:‌ " اگر قرار بود كه شخصي را فرمان دهم به سجده شخصي،‌ هر آينه فرمان مي دادم زن را كه براي شوهرش سجده كند". در جانب مقابل براي مردان مي گويد: "بترسيد از خدا (از آنچه مرتكب مي شويد) در قبال زنان، شما آنها را طور امانت از طرف پروردگار با خود داريد".

    قرآن كريم در آيات متعدد،‌ مردان را مخاطب قرار داده و مي فرمايد:‌ "زنها لباس و پوشش اند براي شما و شما لباس هستيد براي زنان". همانطور:‌ "از نشانه هاي قدرت الهي يكي اينست كه از جنس شما همسراني براي تان آفريده تا با آنها مطمئن و راحت زندگي كنيد،‌ و ميان شما تخم محبت و مهرورزي كاشته است". از همين باب "كسي كه عمل نيكي را انجام ميدهد،‌ از جنس مرد باشد يا از جنس زن،‌ به شرط اينكه مؤمن باشد، هر آيينه آنها داخل بهشت مي شوند و بدون محاسبه اي براي شان رزق داده مي شود". عين همين مفهوم در آيه 17 سوره "النحل" بدين مفهوم آمده است:‌ "هركس عمل نيكي را انجام داد،‌ مرد باشد يا زن، به شرط اينكه مؤمن باشد هر آيينه زنده مي سازيم او را به زندگاني اي خوش آيند و مي دهيم پاداش ايشان را بهتر از آنچه انجام داده اند". در باب امر به معروف و نهي از منكر مسئوليت زنان و مردان را يكسان خوانده و مي فرمايد:‌ "و مردان مؤمن و زنان مؤمن، بعض ايشان دوستان بعض ديگر اند،‌ امر مي كنند (مردم را) به كارهاي پسنديده و بازداشت مي كنند (مردم را) از اعمال نا پسند و پابندي مي كنند به نماز، و مي دهند زكات را و فرمان مي برند از پروردگار و پيامبرش،‌ آنها را خداوند رحم خواهد كرد،‌ به يقين كه پروردگار (بالاي همه چيز) غالب و با حكمت است". (التوبه: 71).

    پيامبر بزرگوار اسلام در روايتي كه ابي داوود طيالسي از طريق ابوهريره نقل مي كند، فرموده است:‌ "بهترين زن، همان است كه وقتي به سوي وي نگاه كني احساس مسرت نمايي،‌ وقتي براي وي فرمان دهي،‌ ترا اطاعت كند؛ هرگاه از نزد وي غايب باشي،‌ نفس خويشتن و مال ترا حفظ نمايد" در روايت ديگري خطاب به مردان مي فرمايد:‌ "بهترين شما همان است كه با خانواده اش (كه مراد از آن همسر است) نيك رفتار نمايد؛ و من بهترين شما در خانواده ام مي باشم".

    از خلال آنچه گفته آمديم،‌ برداشت مي شود كه پيامبر بزرگوار اسلام به ساختار يك نظام مشخص در محيط خانواده تأكيد كرده است؛ در اين نظام زنان و مردان در بخشي از حقوق و وجايب مساوي اند،‌ در برخي ديگر مسئوليت مردان نسبت به زنان بيشتر بوده و در قسمتي هم حقوق،‌ وجايب و مسئوليت هاي زنان بيشتر مي باشد.

    دين مقدس اسلام در ساختار نظام اجتماعي كه از افراد آغاز يافته و خانواده، محيط كوچك آنرا تشكيل ميدهد،‌ وظايف و مسئوليت هاي هريك از زوجين را بر مبناي تكوين فزيكي، عقلي،‌ عصبي و عواطف انساني طوري تقسيم نموده است كه امور بيرون از خانه مانند كارهاي صنعتي،‌ كشاورزي و معاملات ديگر اجتماعي مربوط به مردان بوده و امور داخل خانه مانند سرپرستي و تربيه طفل،‌ اداره و نظارت بر عوايد و مصارف و غيره وظيفه زنان مي باشد. از جمله مسئوليت هاي زنان در محيط خانواده،‌ اگر تربيه سالم اطفال را با تمام مسئوليت هاي بيروني مربوط به مردان مقايسه كنيم، شايد مسئوليت اجتماعي زنان به مراتب بالاتر از مردان باشد. زنها در ساختار نسل سالم انساني مسئوليت داشته و فرزندان نابغه اي به جامعه تقديم مي كنند كه منبع خير و صلاح و بركت باشند؛ تربيه يك طفل،‌ سالها را در بر مي گيرد تا عقل و احساسات آن مطابق به معيارها و موازين قرآني رشد نمايد.

    در مرحله كودكي و نوجواني كه چندين سال را در بر مي گيرد، مادر است كه احساسات و عواطف پاك انساني را در وجود طفل بذر مي كند و آنرا با عقل آشتي مي دهد؛ مرحله بارداري و ولادت،‌ دردها و بيماري هاي طبيعي اين دوره از نقاط عمده اي اند كه نقش زنان را در حفظ و تداوم نسل سالم انساني نشان مي دهد.

    براي مردان لازم اسم كه نقش زنان،‌ ارزش اجتماعي و مسئوليت هاي آنانرا از زاويه قرآني بنگرند، نه از عمق احساسات و عواطف غير سالم كه برخاسته از سنت هاي محيطي بوده و درگرو باورها و برداشت هاي مردمي است.

    قرآن كريم يكي از اسباب مشروعيت پيوند مقدس ازدواج،‌ اطمينان خاطر و افزايش محبت و مهرورزي را در ميان انسانها مي خواند:‌ "از نشانه هاي قدرت الهي يكي اين است كه آفريده است براي شما از جنس تان همسراني تا آنكه خاطر خويش را تسكين دهيد با آنان و در ميان شما تخم محبت و مهرورزي را بذر كرده است".

    نظام خانوادگي اسلام در ايام كودكي،‌ اطفال را متوجه به قانوني مي سازد كه در آن يكي در بخش امور داخلي و ديگري هم در بخش امور خارجي فعاليت نموده و هيچ يك در وظيفه ديگر مداخله نكند. در اين نظام قانونمند هريك از اطفال خود را در جاي مادر و پدر احساس نموده و ناآگاهانه به قانوني متوجه مي شود كه خداوند در سرشت آنها نهاده است. ذهن اطفال كه همواره در جستجوي حقايق است و‌ با گذشت زمان به پختگي مي رسد،‌ متوجه مي شود كه نظام اجتماعي در محيط كوچك خانواده به نظام اجتماعي بزرگ ارتباط داشته و در سطوح مختلف، قوانيني وجود دارد كه حكومت از آن پاسداري مي كند؛‌ همانطوري كه يك كشور به رئيس دولت،‌ يك ولايت به والي و يك ولسوالي به ولسوال نياز دارد، يك خانواده هم به حاكم ضرورت دارد.

    اين جاي تعجب است كه نظام دموكراسي در جوانب مختلف اقتصادي،‌ سياسي و فرهنگي به قانونمندي و ساختار اداري منظم تأكيد مي كند اما در خانواده كه هسته اصلي اجتماع را تشكيل مي دهد،‌ به مديريتي در آن توجه نشده است.

    اگر اين سؤال را مطرح كنيم كه هدف از ازدواج چيست؟‌ پاسخ به اين سؤال از زاويه فرهنگ اسلامي تا حدي متفاوت با پاسخي است كه از ديدگاه دموكراسي ارائه خواهد شد. شكي نيست كه خوشبختي و سعادت زوجين و امتداد نسل انساني سالم،‌ در هر نظام،‌ هدف اساسي از ازدواج مي باشد اما معيار هاي خوشبختي در اسلام و دموكراسي متفاوت است.

    در نظام خانوادگي اسلام، مرد حاكم و مدير خانواده بوده و زن يار و ياور و همكار آن مي باشد؛‌ همانطوري كه هر حاكم و مدير در قبال اداره مربوط خويش داراي مسئوليت و صلاحيت مي باشد،‌ دين مقدس اسلام ساحه مسئوليت مرد را بيرون از خانه تعيين نموده و در بخشي از امور مربوط به داخل خانه،‌ صلاحيت هايي براي وي داده است كه از آن جمله در صورت كج روشي زن،‌ شوهر مي تواند در سه مرحله آنرا تنبيه و تهديد نمايد كه مرحله اول آن نصيحت نمودن و مرحله دوم جدايي از بستر خواب و مرحله سوم تهديد كردن به زدن است.

    انديشمندان اسلامي بدين باور اند كه مشروعيت اين امر به منظور جلوگيري از خلاف رفتاري در محيط خانواده است نه توسعه فساد و بذر نمودن بغض و كينه توزي در ميان افراد مؤمن كه قلب هاي آنان را ايمان بهم پيوند داده است و با هم محبت مي ورزند.

    استاد شهيد سيد قطب در تفسير آيه 34 سوره "النساء" كه حق مذكور را براي مردان داده است،‌ مي نويسد: "اين امر هرگز مشروع نشده است براي اينكه جبهه جنگي ميان زن و شوهر ايجاد شود كه در آن تمام احساسات و عواطف زن كشته شده و مانند سگي همواره در زنجير بسته شود... اين هرگز اسلام نيست، بلكه از جمله رسوم و سنت هاي محيطي است كه در امتداد تاريخ به خاطر فلج نمودن كلي بدنه انسان ايجاد شده است. نه به خاطر فلج نمودن جزئي از آن؛‌ (به باور استاد شهيد: فلج شدن بدنه مادر به معناي از بين رفتن هويت كلي انسان است؛‌ وقتي مادر از بين رفت،‌ نسل انساني از بين مي رود چنانچه امروز در غرب ديده مي شود)،‌ در صورت خلاف رفتاري زنان، نصيحت در مرحله اول،‌ جدايي از خوابگاه در مرحله دوم،‌ دو اصل عمده و اساسي از اصول مديريت اند كه قبل از مجازات در نظام خانوادگي اسلام مشروع گرديده اند".

    اما جاي سؤال اينست در صورتي كه مرد، كج روشي نموده و از اصول نظام خانوادگي سرپيچي نمايد (طوري كه امروزه در بيشترين مناطق افغانستان به چشم مي خورد) زن در مقابل آن چه اقدامي مي توان كرد؟ در پاسخ به اين سؤال بهتر است "به موضع پيامبر بزرگوار اسلام در قبال "جميله بنت اوس"‌ بنگريم. زماني كه به نزدش آمد و از زندگي زناشويي اش تنها به خاطر اينكه از شوهرش خوشش نمي آمد ابراز نارضايتي كرد،‌ پيامبر صلي الله عليه و سلم به او فرمودند: ‌شوهرت باغش را به عنوان مهريه به تو داده است،‌ آيا باغش را به او بر مي گرداني؟‌ گفت:‌ بله. آنگاه پيامبر به شوهرش فرمودند تا او را طلاق دهد".

    فسخ عقد (خلع) وقتي كه از طرف زن صورت  گيرد،‌ قانون شريعت اسلامي اينست كه از مهريه خويش دست بردارد. بيشترين كساني كه موضوع طلاق را حق مرد پنداشته و بخشي از حاكميت مرد در خانواده مي دانند و بدين باور اند كه طلاق مانند شمشير تيزي هرلحظه بالاي سر زن آويزان است، بدين باريكي متوجه نمي شوند كه در مقابل طلاق،‌ مهر حق زن است. اگر طلاق مانند شمشيري بالاي مرد آويزان است،‌ دادن حق مهر براي زن،‌ نشاندهنده مساوات ميان مرد و زن مي باشد،‌ و در عين زمان پيوند عميقي را در ميان اعضاي يك خانواده به نمايش مي گزارد.

    از همين جاست كه رابطه زن و شوهر در كشورهاي اسلامي محكمتر،‌ صميمي تر و صداقتمندانه تر بوده و در غرب بر خلاف آن،‌ زندگي زن و شوهر در چوكات قانون تنظيم شده و گويي دو كارمند در يك دفتر اند.

    يكي از عوامل عمده افزايش طلاق در غرب همين لجام گسيختگي در نظام خانوادگي بوده كه اطفال هم غير سالم و غير عاطفي مانند ماشين آلات كار ببار آمده و در خدمت ثروت مندان و سياست پيشه گان قرار مي گيرند.

    در خانواده اسلامي،‌ اطفال صميمي تر،‌ عاطفي تر و سالم تر ببار آمده كه كه هر يك از ارزشهاي مادي و معنوي در حد آن ارج گذاشته و تلاش مي ورزند تا يك زندگي متوازن ميان روح و نفس داشته باشند. قرآن كريم همانطوري كه حاكميت خانواده را براي مردان واگزار نموده،‌ قواعدي را وضع كرده است تا زن احساس نكند كه در زنداني نزد مرد محبوس است.

    خداوند در آيه 229 سوره "البقره" در رابطه به افزايش مشكلات ميان زن و شوهر دو راه را نشان مي دهد:‌ "فإمساك بمعروف او تسريح باحسان" پس نگاه داشتن به شايستگي يا رها كردن به خوبي. در آيه 128 سوره "النساء" مي فرمايد:‌ "اگر زني از سركشي يا روي گرداني شوهرش بترسد،‌ گناهي به آن دو نيست تا بين خود شان به خوبي آشتي بر قرار سازند و آشتي كردن بهتر است".

    مشكل جامعه سنتي ما در اين است كه در هر حالت،‌ تقصير متوجه قشر مستضعف مي شود،‌ همانطوري كه در نظام سياسي ما غريب پامال است،‌ در نظام خانواده ها،‌ مردان بدين باور اند كه همواره زنان مقصر اند و اين تقصير را به هر شكل،‌ بالاي آنها تحميل مي نمايند، ‌گويي آنها مانند فرشته گان، اجسام نوري اند و از آنسوي آسمانها فرود آمده و نامه اي از طرف پروردگار براي معصوميت خويش آورده اند.

    واژه مرد سالاري كه از طرف منابع مربوط به حقوق بشر سازمان ملل متحد متوجه جامعه سنتي افغانستان مي شود، با آن آب و تاب سياسي اش اگر عنوان نشود،‌ كاملاً به جا بوده و دين مقدس اسلام به آن سازگاري ندارد.

    شايد فيصدي اندكي از مردان باشد كه سه اصل تنبيهي را در حاكميت خويش رعايت نمايند؛ نويسنده بدين باور است كه اگر مردان مطابق به آنچه قرآن كريم ارشاد كرده است از مرحله اول و دوم استفاده نموده و از گنده گويي و نيش زني و طعن و تشنيع عليه زنان پرهيز نمايند،‌ نوبت به زدن كه مرحله سوم و نهايي است،‌ هيچ گاه نخواهد رسيد.

    البته اگر فرض كنيم گاهي نوبت به زدن هم برسد،‌ براي مسلمان لازم است كه فرموده پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و سلم را در تفسير آيه مباركه اي كه زدن را در مرحله سوم مشروعيت بخشيده است، فراموش نكند. پيامبر اسلام در حديثي كه امام طبراني در معجم الكبير آنرا روايت نموده است:‌ "مردان را از زدن زنان منع فرمود،‌ اين امر سبب سر كشي و بدرفتاري زنان در خانواده  ها شد، حضرت عمر بن خطاب اين مشكل را به پيامبر صلي الله عليه و سلم پيشكش كرد كه در نتيجه تهديد نمودن آنها را به زدن رخصت فرمود،‌ اما در حديثي تصريح فرمود كه زدن نبايد آنقدر شديد باشد كه نشاني از آن بر جاي بماند.

    به هر حال،‌ اگر نظام خانواده بر معيار اصول و ارزش هايي كه قرآن كريم تعيين نموده‌، عيار شود پيشتر از اينكه زن يا شوهر به كج رفتاري اي قدم نهد، سخن از محبت،‌ صميميت و عطوفت به پيمانه اي است كه اصلاً‌ نوبت به نصيحت هم نخواهد رسيد. در نظام اجتماعي اسلام،‌ هريك از زن و شوهر با نگاه محبت آميز،‌ لب خند و سخن نيك در مقابل يكديگر،‌ مطابق به صفايي و اخلاص نيت، به نزد پروردگار مستحق پاداش اند. احترام و ارج گذاشتن به شخصيت يكديگر سبب كسب رضايت خداوند و اطمينان خاطر زوجين مي باشد. از همين باب پيش آمد خوب و معاشرت نيك و ده ها ارزش معنوي ديگر در نظام اجتماعي دين مقدس اسلام، ميان زن و شوهر مطرح است كه تمام آنرا نمي توان در اين نبشته مختصر،‌ جا داد. آنچه مهم است اينكه واژه ها،‌ اصول و احكام اجتماعي را كه در آيات قرآن كريم و احاديث پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه وسلم آمده است،‌ بر مبناي برداشت ها و باورهاي خويش تفسير نبايد كنيم.

    جزء‌ ديگري كه در آيه مباركه 34 سور "النساء" مورد سؤال است، برتريت مرد نسبت به زن مي باشد كه به همين دليل قرآن كريم حاكميت را به آن واگزار نموده است؛ (مردان حاكم اند بالاي زنان به سبب آنكه پروردگار برتريت داده بعضي را بر بعض ديگر و به سبب آنكه خرچ مي كنند از دارايي خويش).

    تفسير ابن كثير كه يكي از تفاسير معتبر قرآن كريم است، در تفسير اين آيه مي نويسد:‌ "مرد نسبت به زن بهتر است؛ به همين دليل نبوت و امامت كبري (رياست دولت در اسلام) به مردان اختصاص يافته است. شاهد بر اين مدعي فرموده پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم مي باشد كه امام بخاري به روايت حسن بصري از طريق ابي بكرة به اين عبارت آنرا نقل مي كند: "لن يفلح قوم ولّّو امرهم امرأة" هرگز رستگار نمي شود ملتي كه حاكميت آن را زن به عهده داشته باشد. شاهد دوم به مدعاي فوق جزئي از آيه مباركه 228 سوره "البقرة" مي باشد كه پروردگار در آن فرموده است:‌ "وللرجال عليهن درجة" و مردان را هست بالاي ايشان بلندي (بالادستي).

    امام ابوجعفر طبري يكي از مفسرين معروف اسلام در اين رابطه مي نويسد: "از جمله دلايل برتريت مرد بالاي زن، انفاق يوميه از دارايي خويش و سرپرستي مرد بالاي زن است.

    ابوحيان اندلسي صاحب تفسير "بحر المحيط" قول هاي زيادي را از مفسرين در رابطه به اجزاي مختلف آيه كريمه 34 سوره "النساء" نقل نموده و مي نويسد:‌ "مراد از مردان در آيه متذكره، اشخاصي اند كه درايت و تعقل داشته باشند، نه به طور مطلق هر شخصي كه ريش دارد"! أبوحيان اندلسي دلايل برتريت مرد را براي حاكميت توضيح داده و بخشي از آنرا چنين خلاصه مي كند:‌ "حضور در نماز جمعه و جماعت و نمازهاي پنجگانه، انفاق و خرچ كردن بالاي زنان، تشبث در امور اجتماعي و معاملات تجارتي، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، تعقل و تدبير، مشروعيت عقد نكاح با چهار زن، حق مالكيت نكاح، طلاق و مراجعه (بعد از طلاق رجعي)، تكامل در عبادات، برتري در شهادت، ازدياد سهم در ميراث، ديت، گزينش در امر نبوت و خلافت،‌ ثبوت نسب و غيره، از جمله دلايلي اند كه برتريت مرد را بالاي زن در امر حاكميت خانواده ثابت مي نمايد.

    ازسوي ديگر، برتريتي كه در آيه مباركه از آن تذكر رفته است، به طور مطلق نيست، به دليل اينكه پروردگار در سوره "الحجرات" معيار برتريت به طور مطلق، تقوي را قرار داده است: "به يقين كه برتر و بزرگتر شما به نزد خداوند پرهيزگار تر شماست".

    پس برتريت مردان بالاي زنان صرف در امر حاكميت خانواده است؛‌ اين برتريت نه به مفهوم رياست و حاكميتي كه جوامع ما به آن باور داشته بلكه در فرهنگ اسلامي برتريت به مفهوم اولويت و شايستگي بوده و به نزد پروردگار مسئول و مكلف پنداشته مي شود؛ يعني شايستگي حاكميت خانواده را مردان داشته و يكي از دلايل آن خرچ نمودن اموال آنان است بالاي زنان.

    به طور نقطه پاياني لازم به تذكر است: كساني كه در رابطه به مفاهيم اسلامي در افغانستان سخن مي گويند دو جناح مخالف و موافق اند كه در مقابل هم جبهه گرفته و با هم در جدال و كشكمش اند؛‌ اين دو جناح زماني كه مي خواهند مفاهيم اسلامي را تفسير نمايند،‌ از زاويه سنت هاي غير سالم محيطي حاكم بر مناطق دور افتاده از شهرها به آن مي نگرند،‌ و بدين باور اند، واژه هاي انساني اي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم در چوكات نظام انساني جهان شمول اسلام براي بشر به ارمغان آورده است،‌ در زندگي اجتماعي افغانها متبلور است،‌ در حالي كه حقيقت خيلي متفاوت است.

    در جانب مقابل علمبرداران دموكراسي در افغانستان فكر مي كنند جنگ و خشونت و عقب ماني در عرصه هاي مختلف و ده ها امراض اجتماعي ديگر كه دامنگير افغانها است،‌ بخاطر دين و مذهب شان است آنچنان كه سه قرن پيش در اروپا بوده است، در جانب مقابل امامان مساجد كه از معارف اسلامي آگاهي درست ندارند‌، قد علم نموده و تمام سنت هاي مردمي را به دين نسبت مي دهند كه در نتيجه احساسات مردم را در مقابل جناح مخالف تحريك مي نمايند.

    برداشت و تفسير هر دو جناح فوق رابطه اي به مذهب نداشته و كشكمش ايشان بر مبناي منافع شخصي مانند موقف،‌ نفوذ، ثروت و غيره مي باشد.

    اگر هريك از دو جناح به مشكل خويش پي ببرند، نويسنده مطمئن است كه بر ديدگاه اصيل اسلامي در تمام قضايا متفق  خواهند بود و در ساختار يك جامعه اسلامي متمدن و مترقي دست به دست هم خواهند داد.

پي نوشت ها:

  • قرآن كريم
  • صحيح البخاري
  • معجم الكبير تأليف امام طبراني
  • تفسير ابن كثير
  • تفسير بحر المحيط
  • زنان بين سنت هاي كهن و جديد
  • لذات فلسفه

 

 


بالا
 
بازگشت